قارون ظاهری زیبا و موجه داشت و با فضل و تقوا بود. بطوری که مردم پس از موسی علیهالسلام برای او احترام زیادی قائل بودند. قارون یکی از هفتاد نفری بود که با موسی علیهالسلام به کوه طور رفت . وی فقیر و بیبضاعت بود و خداوند او را به مال و منال و اموال بسیار مورد امتحان قرار داد. قارون بواسطه علوم غریبه و علم کیمیا ثروت زیادی بدست آورد بهگونهای که ذکر شده مردان قوی و نیرومند، کلید گنجهای او را نقل و انتقال میدادند.
لغت شناسان برای لفظ "قارون" معنی خاصی ذکر نکردهاند، به گفته بعضی ممکن است وجه تسمیهاش به خاطر این باشد که او قرین (نزدیک) فرعون بوده است.(مصطفوی، التحقیق، ج۹، ص۲۵۱)
«قارون بن یصهر بن قاهت» از بنیاسرائیل و از نزدیکان حضرت موسی علیهالسلام بوده است. برخی گویند پسر عمو (التبیان شیخ طوسی،ج۸، ص۱۷۵)و بنظر برخی دیگر پسر خاله (مجمعالبیان، ج۷، ص۴۱۵) موسی(ع) بود. بر اساس نقل ابن کثیر، بیشتر اندیشمندان او را پسر عموی موسی علیهالسلام میدانند.( البدایة و النهایة، ج۱، ص۳۰۹)
قارون در نزد فرعون مقام ویژهای داشت (قاموس قرآن، قرشی، ج۵، ص۳۱۰) و گویا عامل و کارگزار فرعون بر بنیاسرائیل بود. ( مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۴۱۶)
قارون از نظر علم و آگاهی، معلومات قابل توجهی ازتورات داشت، و در صف مؤمنان قرار داشت اما ضعف ایمان و غرور و ثروت و ظرفیت پایین، او را به کفر کشانید و دشمن موسی(ع) شد. (تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۱۵۲)
قارون دارای صدای زیبایی بود و تورات را به زیبایی برای یهودیان میخواند. (البدایةوالنهایة، ج۱، ص۳۰۹) قارون به همراه بنیاسرائیل، مصر را ترک کرد و به سمت سرزمین موعود رفت؛ اما به جهت نافرمانی در جنگ، خداوند آنها را سالها در بیابان سرگردان ساخت. (مائده، ۲۴ -۲۶)
بنیاسرائیل در دوران سرگردانی در بیابان؛ مشغول توبه بودند تا خداوند آنان را ببخشد. اما قارون از جمع توبهکنندگان جدا شد. حضرت موسی(ع) که قارون را دوست میداشت، به او گفت: به قوم بپیوند که شامل عذاب الهی خواهد شد. اما قارون گفتار او را به تمسخر گرفت
معرفی قارون در آیات قرآن
در سه سوره از قرآن نام قارون ذکر شده است.(قصص، ۷۶ و ۷۹/ عنکبوت، ۳۹/ غافر، ۲۴)
در بخشی از آیات سوره قصص از درگیری بنیاسرائیل با این مرد ثروتمند و سرکش سخن به میان آمده، قارونی که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود؛ همانطور که قرآن درباره ثروت قارون و طغیان او چنین میگوید: «قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! [به خاطر آورید] هنگامی را که قومش به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادیکنندگان مغرور را دوست نمیدارد»(قصص،۷۶)
در میان بنیاسرائیل افراد متعهد و دلسوزی بودند که نگران آثار تکبر و مال اندوزی قارون، هم برای خودش و هم برای دیگران بوده و او را نصیحت میکردند:
«و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهرهات را از دنیا فراموش مکن و همانگونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و هرگز در زمین در جستوجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد.» (قصص،۷۷)
اما قارون در پاسخ میگفت: «این ثروت را بهوسیله دانشی که نزد من است به دست آوردم.» (قصص،۷۸)
قارون بعد از ثروتمند شدن، خواست که بنیاسراییل را زیر فرمان خود در آورد. تختی از طلا ساخت و مهمانخانه ساخت و از مردم پذیرایی میکرد. ثروت زیاد، موجب غرورش شد و سرکشی را آغاز نمود و از اطاعت خداوند سرپیچی کرد. روزها را به عیش و نوش سپری میکرد. روزهای شنبه که تعطیل عمومی بود زین طلا بر روی اسب میگذاشت و لباسهای ارغوانی میپوشید و همراه ملازمان و کنیزان بسیار، با کبکه فراوان از میان مردم عبور میکرد.
همه آرزوی زندگی او را داشتند و حسرت او را میخوردند. ولی علمای بنیاسرائیل نصیحتش میکردند که به مال دنیا غره مشو و راه حق را از دست مده، ولی در او اثری نداشت.
جدایی قارون از توبهکنندگان
بنیاسرائیل در دوران سرگردانی در بیابان؛ مشغول توبه بودند تا خداوند آنان را ببخشد. اما با گذشت زمان؛ قارون از جمع توبهکنندگان جدا شد. حضرت موسی(ع) که قارون را دوست میداشت، به نزد او رفته و گفت: ای قارون. قوم تو در حال توبه هستند و تو از آنها جدا شدی. به آنها بپیوند که در غیر این صورت عذاب الهی شامل حال تو خواهد شد. قارون گفتار او را به تمسخر گرفت. قارون دستور داد که بر روی موسی(ع) خاکستر بریزند. (تفسیر القمی، ج۲، ص۱۴۵)
تهمت قارون به پیامبر الهی
قارون، بنیاسرائیل را جمع کرد و برای آنها سخنرانی نمود. در آن سخنرانی گفت:
ای بنیاسرائیل، موسی ـ علیهالسلام ـ شما را به هر چیزی دستور داد، از او اطاعت کردید، ولی اینک میخواهد به عنوان زکات، ثروت شما را از دستتان خارج سازد.
عدهای از بنیاسرائیل فریب سخنان قارون را خوردند و گفتند: «ای قارون تو سرور و بزرگ ما هستی، ما مطیع توایم. هرگونه تو دستور دهی، اطاعت میکنیم.
قارون گفت: به شما دستور میدهم فلان زن بیعفّت را به اینجا بیاورید و با او قرار بگذارید تا او (در مقابل گرفتن رشوه) در انظار مردم بگوید: موسی با من زنا کرده است.
آنها نزد آن زن رفتند و قراردادی در این مورد با او بستند، و آن زن قبول کرد. روزی قارون بنیاسرائیل را در یکجا جمع کرد، و سپس نزد موسی (ع) آمد و گفت: «ای موسی! قوم تو برای شنیدن سخنرانی شما، اجتماع کردهاند.
قارون از نظر علم و آگاهی، معلومات قابل توجهی ازتورات داشت، و در صف مؤمنان قرار داشت اما ضعف ایمان و غرور و ثروت و ظرفیت پایین، او را به کفر کشانید و دشمن موسی(ع) شد
موسی(ع) نزد قوم خود آمد، و شروع به سخن کرد، تا به اینجا رسید، گفت: «ای بنیاسرائیل! کسی که دزدی کند، دستش را جدا میکنیم، کسی که نسبت زنا (از روی دروغ) به کسی بدهد، هشتاد شلاق به او میزنیم، و اگر کسی زنا کند ولی همسر نداشته باشد، صد تازیانه به او میزنیم، ولی اگر همسر داشته باشد، او را سنگسار میکنیم تا جان بدهد.
ناگهان قارون در میان جمعیت فریاد زد: وَ اِنْ کُنْتَ اَنْتَ؛ اگر چه زناکار خودت باشی؟!
موسی گفت: اگر چه خودم باشم.
قارون گفت: بنیاسرائیل میگویند تو با فلان زن بدکاره زنا کردهای.
موسی(ع) گفت: آن زن را به اینجا بیاورید، اگر گفت با من زنا کرده، مرا سنگسار کنید.
عدهای رفتند و آن زن را آوردند، موسی به او گفت: ای زن آیا من با تو زنا کردهام؟!
زن گفت: نه، آنها دروغ میگویند، آنها با من قرارداد بستند که این نسبت دروغ را به تو بدهم.
موسی(ع) به خاک افتاد و سجده شکر بجا آورد که خداوند آبرویش را حفظ نمود. در این هنگام مجازات قارون، از طرف خدا صادر شد.
عاقبت قارون
پس از تهمت زدن قارون به حضرت موسی (ع) خداوند بر قارون و آن جمعیت، غضب کرد و به موسی (ع) فرمود: به زمین فرمان بده تا قارون و خانهاش را در کام خود فرو برد. (قصص،۸۱) موسی(ع) به زمین گفت: «آنها را بگیر.» زمین آنها را تا ساق پایشان گرفت، باردیگر موسی گفت: «ای زمین آنها را بگیر.» زمین آنها را تا زانوانشان گرفت، باردیگر موسی (ع) گفت: «ای زمین آنها را بگیر.» زمین آنها را تا گردنهایشان گرفت، آنها ناله و گریه میکردند و به موسی التماس مینمودند که به آنها رحم کند، موسی برای آخرین بار گفت: «ای زمین آنها را بگیر.» زمین همه آنها را در کام خود فروبرد.
خداوند به موسی (ع) وحی کرد: «اَمّا لَوْ اسْتَغا ثُوابی لاَجَبْتُهُمْ و لاَغَثْتُهُمْ؛ به التماس آنها توجه و ترحم نکردی، ولی اگر آنها به من استغاثه میکردند، من جواب مثبت به آنها میدادم.» (تاریخ طبری، ج۱، ص۲۶۲ـ۲۶۵)
قارون ظاهری زیبا و موجه داشت و با فضل و تقوا بود. بطوری که مردم پس از موسی(ع) برای او احترام زیادی قائل بودند. قارون یکی از هفتاد نفری بود که با موسی(ع) به کوه طور رفت
پندهای اخلاقی در جریان قارون
در این روایت خصایص بدی دیده میشود که بواسطه آنها انسان در ورطه فلاکت و بدبختی میافتد: مانند:
- طغیان و سرکشی به واسطه خودغنی بینی: براساس آیه " ان الانسان لیطغی ان راه استغنی" بسیاری از انسانها وقتی به ثروت یا مقام یا قدرت میرسند طغیان کرده و فراموش میکنند که این نعمتها همه از جانب خداوند است.
- تکبر و فخرفروشی: وقتی فرد ثروت را از جانب خود میداند نه لطف پروردگار، دچار خودبزرگ بینی شده و فخرفروشی میکند.
- نپرداختن زکات.
- تهمت زدن.
- به سخره گرفتن دیگران: این حربه نیز در کنار تهمت زدن مورد استفاده قرار میگیرد تا به نوعی جریان حق را ضعیف کرده یا از مقبولیت بیندازند.
- باورنداشتن به وعدههای الهی: این افراد بعد از آنکه از سوی جریان حق از عاقبت خطاهایشان انذار میشوند آن را رد میکنند.
حضرت موسی(ع) در طول زندگی خود با سه قدرت طاغوتی تجاوزگر مبارزه کرد: فرعون که مظهر قدرت حکومت بود، و قارون که مظهر ثروت بود، و سامری که مظهر صنعت و فریب و اغفال بود.
سرنوشت قارون نشاندهنده شرایط بسیار خطرناک ثروت بدون یاد خداوند را متذکر میشود. و این که ثروتی ارزش دارد که یاد خدا و انفاق برای خداوند در کنارش باشد.
پیام شما به ما