بچههایی که در گردان تخریب فعالیت میکردند را میتوان شجاعترین افراد نامید. کمتر کسی این جسارت را پیدا میکرد تا این گونه با جان و تن خود به صورت مستقیم با مرگ دست و پنجه نرم کند.

یک شهید با سه مزار
بچههایی که در گردان تخریب فعالیت میکردند را میتوان شجاعترین افراد نامید. کمتر کسی این جسارت را پیدا میکرد تا این گونه با جان و تن خود به صورت مستقیم با مرگ دست و پنجه نرم کند.
مطلب زیر از وبلاگ الوارثین است که به بخشی از این دلیرمردیها اشاره دارد:
یکی از شعارهایی که موقع دویدن در دوی صبحگاهی جبهه میخواندیم و شادی و شعف خاصی به جمع رزمندگان میآورد این شعار بود که با آهنگی خاصی خوانده میشد و رزمندهها کلمه آخرش که «نرو» بود با هم تکرار میکردند:
مادرم میگفت جبهه نرو
جبهه رفتی، بسیج نرو
بسیج رفتی، تخریب نرو
تخریب رفتی، رو مین نرو
رو مین رفتی، هوا نرو
هوا رفتی، زمین بیا
و... این جملات یکی از شوخیهای جبهه بود.
از شوخی بگذریم خدایی رفتن به گردان تخریب خیلی دل و جرئت میخواست. از اعزام چند هزار نفری که به لشگر ما میآمد شاید 20 نفر داوطلب حضور در گردان تخریب میشدند و یک عده از این تعداد اندک هم در آموزشهای سخت قبل از عملیات فرار رو بر قرار ترجیح میدادند و به گردانهای رزمی میرفتند.
شاید یکی از سختترین مأموریت تخریبچیها، مین گذاری مقابل خط دشمن بود و سخت تر وقتی که دشمن خط رو زیر آتش میگرفت و با توپ و خمپاره میکوبید و امکان انفجار مین وقت کار گذاشتن مقابل دشمن وجود داشت، کار وقتی دلهره آور بود که از مینهای سنگینی مثل مین ام 19 که برای انهدام تانک از آن استفاده میشود و حداقل هر کدام بیش از 10 کیلو مواد منفجره T. N. T داشت استفاده میکردی. اینها همه مقدمه بود برای تعریف دو حکایت بود.
شهید رحمان میرزازاده
حکایت اول:
دشمن برای باز پس گیری فاو یک لحظه آرام و قرار نداشت. نگه داشتن خط پدافندی در فشارهای پی در پی دشمن، دست کمی از عملیات نداشت. تخریب لشگر 10 سیدالشهدا (ع) برای مین گذاری مقابل خط پدافندی 3 کیلومتری در محدوده جاده فاو -البحار و کارخانه نمک مأمور شد و در این عملیات مین گذاری، به علت آتشباری دشمن در منطقه و رسیدن موج انفجار به مینهای ضد تانک (ام 19) که توسط بچههای تخریب کار گذاشته شده بود تعدادی از مینها منفجر شد و در نتیجه انفجار دهها کیلو مواد منفجره، هفت تن از رزمندگان تخریب به شهادت رسیدند که به هفت تن آل صفا معروف شدند. از این هفت شهید سه نفر از آنها به علت نزدیکی به کانون انفجار ابدان مطهرشان کاملا متلاشی شد. به طوری که بچهها توانستند از محل انفجار مقداری گوشت له شده و دو تا ران پا پیدا کنند و به معراج شهدا تحویل دهند. در آن شرایط سخت و زیر نور اندک ماه، مجزا کردن تکههای بدن هر شهید کار مشکلی بود ولی به هر ترتیب این بدنهای پاره، پاره شده به تهران برگشت و تحویل خانوادهها شد.
حاج آقا، آخر از شهید شما و شهید احدی و شهید ملازمی در آن تاریکی شب و از داخل چاله انفجار، فقط ما توانستیم دو تا ران پا و چند کیلو گوشت و پوست جمع کنیم، سری و بدنی نبود که قابل تشخیص باشد
شهید منصور احدی
حکایت دوم:
بعد از اتمام کار مین گذاری، بچههای تخریب به مرخصی آمدند. رسم بود بین رزمندگان که قبل از دیدن خانواده خودشان به دیدار خانواده هم سنگران شهیدشان میرفتند. ابتدا به دیدار خانواده شهدای هفت تن آل صفا رفتیم. خیابان نبرد تهران و دیدار با خانواده شهید رحمان میرزازاده اولین مقصد ما بود. پدر این شهید به گرمی از هم سنگران فرزند شهیدش استقبال کرد و هنگام خداحافظی فرمانده ما، شهید سید محمد زینال الحسینی را کنار کشید و در گوشش جملهای گفت، سید هم برادر محمد رضا جعفری رو صدا کرد و به او گفت جواب بده.
ما هم از نزدیک نظاره گر این سۆال و جواب بودیم. پدر شهید میرزازاده سۆال کرد: «برادر، مگر یک شهید چند تا پای راست دارد!» و محمد رضا هم با بغضی که در گلو داشت جواب داد: «حاج آقا، آخر از شهید شما و شهید احدی و شهید ملازمی در آن تاریکی شب و از داخل چاله انفجار، فقط ما توانستیم دو تا ران پا و چند کیلو گوشت و پوست جمع کنیم، سری و بدنی نبود که قابل تشخیص باشد.» بعد جملهای گفت که گریه همه را درآورد. او گفت: حاج آقا شهید شما در حقیقت سه مزار دارد و شما باید شهید رحمان را در سه جا زیارت کنید.
شهید توحید ملازمی
شهید رحمان میرزا زاده، شهید توحید ملازمی و شهید منصور احدی در شب ولادت علمدار کربلا قمر بنی هاشم (ع) در روز 25 فروردین ماه سال 65 در شهر فاطمیه (فاو) با انفجار مین ام 19 به عرش رفتند و باقیمانده اجزای بدنهای مطهرشان در گلزار شهدای بهشت زهرا در قطعه 53 مهمان خاک شد.
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: خبرگزاری فارس