گلودرد خروس

پریروز هوا روشن شده بود. ولی جوجه ها هنوز خواب بودند. چرا؟ چون خروس قوقولی قوقو نكرد. چرا؟
چون گلو درد داشت و صدایش گرفته بود. دكتر شربت گلو درد به خروس داد و گفت: «برای این كه حالت زودتر خوب شود، چند روزی آواز نخوان. »
خروس شربت را خورد و به مرغ ها سفارش كرد: «وقتی آفتاب درآمد؛ داد بزنید قوقول یقوقو! »
مرغ ها گفتند: «تو برو بخواب، نگران فردا نباش. »
دیروز وقتی آفتاب زد، هیچ كس قوقولی قوقو نكرد. همه خوابیدند هیچ كس كار را شروع نكرد.
خروس از خواب بیدار شد و مر غها را دعوا كرد.
امروز قبل از طلوع آفتاب، خروس بیدار شد، ولی باز هم قوقولی قوقو نكرد. شیپور را برداشت و آن قدر شیپور زد كه همه از خواب پریدند و سرگرم كار شدند.
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع: شاهد کودک
مطالب مرتبط: