اي جان جهان جان محمد با نام خدا بخوان محمد اي باعث ممکنات اقرأ اي خواجه ي کائنات اقرأ

چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰ - ۰۰:۰۰
خواجه کائنات
خواجه کائنات اي جان جهان جان محمد با نام خدا بخوان محمد اي باعث ممکنات اقرأ اي خواجه ي کائنات اقرأ اي قدر و جلالتت مبارک فرمان رسالتت مبارک اي رشته ي نه فلک به چنگت تا چند مکان به تخته سنگت تو پيک مقدس نجاتي تو روح حيات را حياتي اي درّ يتيم و باب خلقت اي سينه ي تو کتاب خلقت اي گمشده آفتاب، احمد امشب ز حرا بتاب، احمد اي در کنفت جهان هستي آغازگر خداپرستي برخيز و به سوي کعبه کن رو تا بشنوي از بتان هوالهُو اين غار که با تو کرده عادت دارد به نبوتت شهادت اين سنگ که بر رويش نشستي فرياد زند پيمبر استي اي کعبه ي کعبه دلبري کن برخيز و پيام آوري کن با نام خداي حي سرمد بگشاي زبان بخوان محمد کو از «علق» آدم آفريده «کن» گفته و عالم آفريده اي وادي مکه احمد است اين اي غار حرا محمد است اين اين تخته ي سنگهاي غارند کآواي شهادتين دارند اي مردم مکه حق پرستي تا چند به خواب جهل و مستي تا چند بشر ز معرفت دور تا چند حکومت زر و زور اين کعبه که گِرد آن نشستيد اين لات و هبل که مي پرستيد دارند به لب نداي تهليل از ختم رسل کنند تجليل هر سنگ و درخت با محمد فرياد زنند يا محمد آئين تو تا ابد جهاني است دين تو هماره جاوداني است منجي بشر به بانگ تکبير از کوه حرا شده سرازير انوار نبوتش زند برق هستي شده در فروغ او غرق درياب خديجه، شوهرت را تبريک بگو پيمبرت را اين نور نبوت است بشتاب خورشيد اخوت است بشتاب روزي که بشر در آب و گل بود اين نور هماره مشتعل بود در خلوت دوست منجلي بود حق بود و محمد و علي بود سوگند به عصمت محمد احمد، علي و علي است، احمد سير خط سرخ نور کردند تا عمق زمان عبور کردند از سن علي گذشته ده سال افتاده رسول را به دنبال دو شمس نبوت و ولايت دو محور عالم هدايت او هستي و هست آفرينش اين نفس نفيس و جانشينش او بر همه «تفلحوا» بيانش اين سوره ي مؤمنون به شانش دو آيت حق، دو يار نستوه گويي دو محمد آيد از کوه از جانب ذات حي دادار هنگام نزول وحي در غار احمد که ز وحي منجلي بود در محضر او فقط علي بود در صورت هم خداي ديدند آوازه ي وحي را شنيدند اي عبد مطيع حي سرمد اي پيرو مکتب محمد از خط علي مباش بيرون موسي نشود بدون هارون يک طايفه يارِ يارِ يارند يک سلسله يارِ يارِ غارند من عاشق روي يارِ يارم کاري نبود به يارِ غارم حيدر دَرِ باز شهر علم است گنجينه ي راز شهر علم است بر غير خدا سجود ممنوع بي اذن علي ورود ممنوع از جانب در به شهر رو آر دزد است که مي رود ز ديوار ما مؤمن و تابع اميريم ما پيرو بعثت و غديريم داريم به کف زمام عزت از ظهر غدير و صبح بعثت دين مهر اميرمؤمنين است و ا... علي تمام دين است روزي که هنوز ما نبوديم لبريز ز مهر دوست بوديم در محضر مصطفي رسيديم الحق مع علي شنيديم اي رشته ي عالمت در انگشت اي مهر و مهت هماره در مشت اي خواجه ي کائنات احمد اي خاتم انبياء محمد گرديده هزار و چارصد سال حق تو و عترت تو پامال ماران درون آستينت بودند هماره در کمينت برگرد سقيفه ها خزيدند تا پيکر عدل را گَزيدند بستند به سوي حرف حق گوش کردن غدير را فراموش در بين تمام انجمن ها هارون تو شد غريب و تنها با توطئه ظلم ها به حق شد تا مصحف دين ورق ورق شد ماندند غريب تا قيامت قرآن و ولايت و امامت اي گمشده يک هزاره بازآ از غار حرا دوباره بازآ با امت خود بگو ولي کيست فرياد بزن بگو علي کيست يکبار دگر بگو به امت قرآن نشود جدا ز عترت اسلام و علي، کتاب و عترت هر چار يکي است در حقيقت سوگند به والضحي و والطّور سوگند به نورِ سوره ي نور سوگند به آفتاب رخشان سوگند به ماه نور افشان سوگند به سرّ هفت حا ميم سوگند به عاديات و تحريم سوگن به سوره ي محمد سوگند به ايليا و احمد سوگند به بيت و اعتبارش سوگند به رکن مستجارش سوگن به کعبه و خليلش سوگند به وحي و جبرئيلش تا هست خدا و خلقت او ماييم و رسول و عترت او شيعه همه عزت و جلالش قرآن و محمد است و آلش در پيروي از کتاب و عترت يک نور بود غدير و بعثت ما پيرو بعثت و غديريم جز دامن مرتضي نگيريم داريم سه محور هدايت قرآن و نبوت و ولايت «ميثم» به خداي حيّ منان قرآن علي و علي است قرآن بخش عترت و سيره تبيان

برچسب‌ها