آسیبشناسى باورهاى دینى در عصر امام حسین علیه السلام آسیبشناسى در بعد ایجابى آسیبشناسى در بُعد سلبى نقش امویان در گسترش مرجئه عوامل بنیادین احیا خصوصیات رهبرى امام حسین علیه السلام در احیاى دین 1. رهبرى بر اساس بصیرت 2. ق...

امام حسین علیه السلام و احیاى دین (2) آسیبشناسى باورهاى دینى در عصر امام حسین علیه السلام آسیبشناسى در بعد ایجابى آسیبشناسى در بُعد سلبى نقش امویان در گسترش مرجئه عوامل بنیادین احیا خصوصیات رهبرى امام حسین علیه السلام در احیاى دین 1. رهبرى بر اساس بصیرت 2. قاطعیت در رهبرى 3. تقدم منافع جامعه بر منافع فرد در هدفگذارى آسیبشناسى باورهاى دینى در عصر امام حسین علیه السلام عصر امام حسین علیه السلام با آفات و آسیبهاى گوناگونى در باورهاى دینى مواجه بود و «آسیبشناسى باورهاى دینى» نقش مهمى در شكلگیرى جریان نهضت عاشورا داشت كه در اینجا به خاطر اهمیت آن نسبت به سایر آسیبشناسىها و این كه آسیبهاى اعتقادى، ریشه و منشا آفات و آسیبهاى دیگر است، به ذكر برجستهترین آنها مىپردازیم. (16) آسیبهاى وارده بر باورهاى دینى را مىتوان به دو دسته تقسیم كرد: 1. آسیبهاى ایجابى (آنچه در اسلام و از اسلام نیست، به آن نسبت داده شود)، 2. آسیبهاى سلبى (آنچه در اسلام بوده متروك و مهجور گردد) . برخى آسیبهاى ایجابى و سلبى وارد بر دین و باورهاى دینى عبارت بودند از: 1. ظهور خوارج با عقایدى مخصوص به خود، 2. تكفیر منكران خلافت خلفا به عنوان یك اصل دینى، 3. اعتقاد به قدر (اختیار مطلق)، 4. ترویج تفكر جبرى، 5. شیوع مرجئه گرى و... در این مقاله براى اختصار، به ذكر دو نمونه اخیر از آسیبهاى ایجابى و سلبى (جبرگرائى و مرجئه گرى) حادث شده در آن دوره، كه در سرنوشت اسلام بهطور عموم و به ویژه در شكلگیرى حادثه كربلا نقش به سزایى داشته، اكتفا شده، تحقیق بیش از این به توفیقى دیگر موكول مىشود. ترویج اندیشههایى همانند «تفكر مرجئه» مىتوانست در توجیه اعمال ناشایست مسلمانان نقش مؤثرى داشته باشد؛ چرا كه از یك سو به آنان آزادى عمل مىداد كه هر خلافى را به راحتى مرتكب شوند و در عین حال احترامشان نیز در بین توده مردم محفوظ بماند. همچنین ترویج این اندیشه در بین مردم مىتوانست از بروز بسیارى از قیامها و حركتهاى مردمى جلوگیرى نماید. بنابراین در سایه چنین تفكرى، حاكمان بنىامیه مىتوانستند دست به هر گناه و جنایتى بزنند و مردم نیز هیچ عكسالعملى از خود نشان ندهند. این اندیشه هنگامى كه در كنار اندیشه جبرگرایان قرار مىگرفت بر ابعاد پیامدهاى ویرانگر آن افزوده مىشد؛ اندیشه «جبر»، به كلى از انسان سلب مسئولیت مىكرد و تفكر «ارجا»، اسلام و ایمان هر جنایت پیشهاى را تضمین مىنمود! آسیبشناسى در بُعد ایجابى یكى از موارد بسیار حاد آسیب در جامعه دینى امام حسین علیه السلام گرایش توده مردم به مسلك «جبر» بوده است. آنچه مجموعا از تاریخ اسلام روشن مىشود این است كه مسلمانان صدر اسلام با اعتقاد راسخى كه به «قضا و قدر» داشتند، این تعلیم را آن چنان دریافت كرده بودند كه در نظرشان با تسلط خودشان بر سرنوشتشان منافاتى نداشت و مساله تغییر و تبدیل سرنوشت و این كه خود این تغییر و تبدیلها نیز جزو «قضا و قدر» است نزد آنها امرى مسلم بود؛ از این رو، اعتقاد محكم آنان به سرنوشت، آنها را به سوى «جبرگرایى» نكشانید و آنان را بىحس و لا قید بار نیاورد. آنها ضمن فعالیتهاى شگفتآور و متكى به نفس كم نظیرشان، همواره از خداوند بهترین «قضا» را طلب مىكردند، چون متوجه بودند كه در هر موردى انواع «قضا و قدرها» هست، بنابراین از خدا بهترین آنها را طلب مىكردند، ولى از آغاز حكومت امویان «قضا و قدر» مرادف «جبر» و عدم آزادى و تسلط بىمنطق یك قدرت نامرئى بر انسان و اعمال و افعال او معرفى شد. رسوخ این باور در اذهان مسلمانان پیامدهاى بسیار خطرناك و ناگوارى به همراه داشت كه موجب ركود و انحطاط آنان گردید. با این بینش انحرافى اگر شخصى مثل یزید بر جامعه حاكم مىشود خواست خدا تلقى مىگردد! و اگر مردم مدینه را قتل عام مىكند و به خانه خدا هجوم مىبرد نیز خواست خدا معرفى مىشود و... .این یكى از آسیبهایى بود كه در عصر امام حسین علیه السلام گریبانگیر عقاید مردم شده بود تا آنجا كه وقتى به عمربن سعد،قاتل امام حسین علیه السلام اعتراض مىشود كه چرا حكومت رى را بر كشتن پسر عمویت برگزیدى، عمر در جواب مىگوید: «كانت امور قضیت من السماء و قد اعتذرت الى ابنعمى قبل الواقعة فابى الا ما ابى، (17) امورى از جانب خداوند قطعیت یافته، و من قبل از وقوع حادثه كربلا مراتب را به پسر عمویم گفتم و از وقوع آنها عذرخواهى كردم. او هیچ گاه حاضر نشد بیعت را بپذیرد. آسیبشناسى در بُعد سلبى یكى دیگر از موارد آسیب بر باورهاى دینى در عصر امام حسین علیه السلام كه دین را به كلى از محتوا تهى كرد، شیوع تفكر «مرجئه گرى» بود كه موجب جدا شدن «عمل» از حوزه «ایمان» گردید. یكى از معانى «ارجاء»، «تاخیر انداختن» است و وجه تسمیه پیروان این تفكر به «مرجئه» نیز از همین باب است. مرجئه را از این جهت به این اسم خواندهاند كه بین «عمل» و «ایمان» جدایى قایلند و معتقدند كه عمل در حقیقت ایمان شرط نشده است و مرتبه عمل بعد از مرتبه ایمان قرار دارد. به عقیده آنها مؤمن كسى است كه لفظا یا قلبا به اسلام گرایش داشته باشد؛ از این رو، بین ایمان پیامبر صلی الله علیه و آله و ایمان ظاهرى تارك الصلاة یا هر عیاش و آلوده به انواع منكرات كه فقط به زبان ایمان آورده است هیچ فرقى قایل نیستند و هر دو را مؤمن مىدانند. در نامه امام حسین علیه السلام به مردم بصره مىخوانیم: « من شما را به سوى كتاب خدا و سنت پیامبرش فرا مىخوانم. آگاه باشید كه سنتها نابود شده و بدعتها آشكار شده و شما اى مردم اگر با من همراه شوید و ندایم را پاسخ مثبت گویید، من به راه روشن دیانت رهنمونتان خواهم كرد.» نقش امویان در گسترش مرجئه بر اساس حقایق مسلم تاریخى، خلفاى بنى امیه افرادى فاسق و فاسد بودند و مردم نیز بر این حقیقت كاملا آگاهى داشتند و خلفاى اموى نیز قادر به كتمان فسق و فجور خود نبودند. از این رو ترویج اندیشههایى همانند «تفكر مرجئه» مىتوانست در توجیه اعمال ناشایست آنان نقش مؤثرى داشته باشد؛ چرا كه از یك سو به آنان آزادى عمل مىداد كه هر خلافى را به راحتى مرتكب شوند و در عین حال احترامشان نیز در بین توده مردم محفوظ بماند. همچنین ترویج این اندیشه در بین مردم مىتوانست از بروز بسیارى از قیامها و حركتهاى مردمى جلوگیرى نماید. بنابراین در سایه چنین تفكرى، حاكمان بنىامیه مىتوانستند دست به هر گناه و جنایتى بزنند و مردم نیز هیچ عكسالعملى از خود نشان ندهند. این اندیشه هنگامى كه در كنار اندیشه جبرگرایان قرار مىگرفت بر ابعاد پیامدهاى ویرانگر آن افزوده مىشد؛ اندیشه «جبر»، به كلى از انسان سلب مسئولیت مىكرد و تفكر «ارجا»، اسلام و ایمان هر جنایت پیشهاى را تضمین مىنمود! با رواج چنین اندیشههایى بود كه فردى مانند یزید بن معاویه توانست در ظرف مدت كوتاه حكومت سه سالهاش، مرتكب بزرگترین جنایات شود و توده مسلمانان نیز سكوتى مرگبار را اختیار كنند. یزید در اولین سال حكومتش، «حسین بن على علیهماالسلام» را به همراه اصحابش با فجیعترین وضعى به شهادت رساند و خانوادهاش را به اسارت برد. در سال دوم، واقعه «حره» را آفرید كه در جریان آن بسیارى از اصحاب و یاران پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به شهادت رسیدند و به سربازان خود اعلام نمود كه به مدت سه روز آزادند در مدینه - حرم امن رسول الله صلی الله علیه و آله - هر آنچه بخواهند انجام دهند! و آنان نیز در این مدت هر آنچه از قبایح و جنایات ممكن بود مرتكب شدند! و در سال سوم نیز خانه خدا را به منجنیق بست و آتش زد و ویران كرد. عوامل بنیادین احیا بحث مهم دیگرى كه در زمینه «احیاگرى» مطرح مىشود این است كه عوامل و اركان احیا در جامعه دینى چه چیزهایى هستند؟ در این بخش از مقاله به تحلیل و بررسى این موضوع مىپردازیم. (18) اگر هر جامعهاى را بتوان به «عوام» و «خواص» (اعم از حكمرانان، دانشمندان و روشنفكران) یا «رهبران» و «مردم» تقسیم نمود، در احیاى جامعه، سؤال اساسى كه از آغاز جاى طرح دارد، این است كه براى احیاى جوامع از كجا باید آغاز كرد، از رهبران، نخبگان یا از مردم و بدنه جامعه؟ در اینجا حداقل سه پاسخ قابل فرض است كه اتفاقا هر سه نیز طرفدار دارد. 1. این بزرگان و رهبران و نوابغ و قهرمانانند كه نقش اصلى را در جامعه دارند و در تاریخ نیز همین افراد نقش عمده را به عهده دارند؛ بنابراین طبیعى است كه «احیا» باید از رهبران و از بالا شروع شود. در این نظریه نقش مردم چندان جدى گرفته نمىشود. 2. نظریه دوم درست در مقابل دیدگاه فوق بر این است كه تاریخ، شخصیتها را به وجود مىآورد؛ یعنى نیازهاى عینى اجتماعى است كه شخصیت خلق مىكند. از دیدگاه اینها مردان بزرگ «علامت» هستند نه «عامل» و افراد و شخصیتها جز تجلى گاه روح جمعى چیز دیگرى نیستند. از دیدگاه طرفداران این مكتب، احیا باید از مردم و از بدنه جامعه شروع شود. امام حسین علیه السلام پس از تصمیم به قیام و تشخیص امر خدا و احساس وظیفه براى مبارزه با دستگاه غاصب یزید، قاطعانه وارد عمل مىشود، به طورى كه درخواست افراد مخلص و بزرگوارى مانند ابوبكر عمر بن عبدالرحمن مخزومى، عبدالله بن عباس و محمد بن حنفیه نیزنمىتوانند او را از تصمیمش منصرف سازند و او با ارادهاى استوار، حركت الهى خویش را براى رسیدن به اهداف والا و مقدسش آغاز مىكند. 3. گروه سوم براى «تغییر» هم به نقش رهبرى و هم به اوضاع محیطى هر دو توجه دارند و میزان موفقیت رهبر را به توان وى در ایجاد سازگارى بین نیازهاى روانى خود و نیازهاى اجتماعى جامعه وابسته مىدانند. در اینجا كار «احیا» به هر دو بخش سازنده یك جامعه یعنى «رهبرى» و «مردم» مربوط است، همان طور كه در مقابل، انحطاط جوامع نیز به بىكفایتى نخبگان و بىتحركى و ركود آحاد جامعه مربوط مىشود. از نگاه «دینى» نظریه سوم مورد تایید و تاكید است. در قرآن ضمن این كه انبیا و اولیا قهرمانان داستانها و تاریخ هستند و نقش اساسى را بر عهده دارند؛ اما این قهرمانها به زبان قوم و در حد فهم آنها سخنمی گویند (ابراهیم علیه السلام)و هرگز خود را از تودهها و مردم جامعه بى نیاز نمىبینند و در كنار محور بودن انبیا در قرآن، «ناس» هم اصالت دارد. از این رو است كه در قرآن مجید حداقل، 240 بار «ناس» به كار برده شده كه این فراوانى كاربرد بر همین موضوع دلالت دارد، به عنوان شاهد در قرآن مجید سخن از رسول براى مردم (نساء / 79) خانه خدا براى مردم (بقره / 125) آیات الهى براى مردم (بقره / 187) و حتى خداى مردم (سوره ناس) و...به میان آمده است. حاصل این كه براى احیا و اعتلاى جوامع از دیدگاه دینى هم رهبران، قهرمانان، الگوهاى زنده، با نشاط و حركت آفرین لازم است و هم توده مردم باید آگاه و بیدار شده و همراه خواص احیاگر اقدام كنند والا حركت احیاگرانه خواص با شكست مواجه خواهد شد. شاهد این مدعا نهضت حسینى است. امام حسین علیه السلام حركت و نهضت خود را در همان اولین گام با جوشش، خروش،وفریاد آغاز نمود؛ به عنوان مثال پس از این كه در مسجد مدینه، دعوت ولید والى مدینه به حضرت و زبیر مىرسد، اولین جملهاى كه امام علیه السلام به كار مىبرد این است كه «قد ظننت ان طاغیهم قد هلك (19)؛ گمان مىكنم طاغوت آنها هلاك شده است.» در همین جمله كوتاه اولا، معاویه را با مفهوم طاغوت تعبیر مىكند كه مفهومى مذموم است و نشان از طغیان حاكم دارد و ثانیا، براى مرگش، مفهوم هلاكت را بهكارمیبرد. در نامه امام حسین علیه السلام به مردم بصره مىخوانیم: «انا ادعوكم الى كتاب الله و سنة نبیه صلی الله علیه و آله فان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولى و تطیعوا امرى اهدكم سبیل الرشاد(20)؛ من شما را به سوى كتاب خدا و سنت پیامبرش فرا مىخوانم. آگاه باشید كه سنتها نابود شده و بدعتها آشكار شده و شما اى مردم اگر با من همراه شوید و ندایم را پاسخ مثبت گویید، من به راه روشن دیانت رهنمونتان خواهم كرد.» احیاى سنت كه به تعبیر امام علیه السلام"مرده است"، خود ممكن است در نظر برخى برگشت به عقب [«سلفى گرى»] (مثل حركتهاى امثال وهابیون) و حاصل آن ركود باشد، اما تفسیرى كه حضرت در قول و فعل از احیاى سنت مىدهد، محیى و اعتلابخش است. سنت نبوى و علوى در قالبى مطرح مىشود كه جامعه راكد را به حركت در مىآورد. از اینجا مىتوان فهمید كه اولا اگر سنتى عناصر لازم را براى حركت بخشى و اعتلادهى نداشت، بازگشت به آن نیز نتیجهاى جز اماته و انحطاط جوامع در پى ندارد. ثانیا، اگر سنتى عناصر لازم حیاتبخش را داشته باشد ولى تفسیرى جامد و خشك از آن ارائه گردد، باز صرف بازگشت به سنت، حلال مشكل جامعه نیست، پس هم باید سنت عناصر حیاتبخش داشته باشد و هم تفسیر تحرك زا و متناسب با عصر از آن صورت پذیرد. حال ببینیم سیره امام از احیاى سنت چگونه طرح و تفسیر مىشود. اگر بتوان از جمله ویژگىهاى هر حركت حیاتبخش و احیاگر را «ارادى بودن» عمل دانست، یعنى نقش انتخاب و اختیار و گزینش در هر عملى بیشتر باشد، ارزش عمل بیشتر مىشود و صبغه انسانى به خود مىگیرد. امام علیهالسلام در شب عاشورا كه به حسب ظاهر باید تمام تلاشش بر آن باشد كه نیروهاى موجود را تهییج و تحریك، و براى حفظ روحیه آنها عمل كند و سخن بگوید، چنین مىفرماید: «آگاه باشید كه من فردا مورد هجوم این دشمنان قرار خواهم گرفت، بنابراین شما را آزاد مىگذارم تا هر چه زودتر از این سرزمین دور شوید و هیچ مسئولیتى بر شما نیست. اكنون سیاهى شب همه جا را فرا گرفته، از آن به عنوان مركب استفاده كنید. هر یك از شما دست یكى از افراد خاندان مرا بگیرد و با خود همراه ببرد. آرى شما در این تاریكى به این سو و آن سو پراكنده شوید و مرا با این لشگر انبوه واگذارید، چرا كه آنان تنها با من كار دارند.»(21) آرى این حد بالایى از انتخاب و اختیار براى حركت احیاگرانه و شهادتطلبانه است كه ارزش نهضت حسینى را افزایش مىدهد كه حتى با سلب مسئولیت رهبرى نسبت به آنها، به اهداف عالى پایبند ماندند و حیات را نه در زندگى ذلیلانه دنیایى، كه حیات واقعى را به پیروى از امامشان مرگ عزیزانه یافتند. گرچه در باب این كه نخبگان و رهبران و خصوصا امام حسین علیه السلام قول و فعلش سراسر حیاتبخش بوده و شواهدى فراوان مىتوان در این راستا مطرح نمود، ولى به مقتضاى اختصار مقاله فقط به نمونه و شاهدى كه نهضت حسینى را داراى اهداف فطرى معرفى مىكند، اشاره مىشود. وقتى قصد تعرض به خاندان حسین علیه السلام شد، امام علیه السلام فرمود: «ویلكم یا شیعة آل ابىسفیان! ان لم یكن لكم دین و كنتم لاتخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنیاكم (22)؛ واى بر شما، اى پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از عالم آخرت نمىهراسید، لااقل در این دنیاى خود آزاد باشید.» در اینجا اهداف حیاتبخش نهضت احیاگرانه حسینى، گستره خود را مىنمایاند كه جداى از دستورهاى دینى و قالبهاى مذهبى در چارچوب عزت، انسانیت و جوانمردى است و اگر كسى حتى در قالب دینى نگنجیده است ولى به قالب انسانیت پایبند باشد، به طور طبیعى با این نهضت همراه خواهد شد. خصوصیات رهبرى امام حسین علیه السلام در احیاى دین افرادى كه در طول تاریخ به احیاگرى پرداختهاند انسانهاى استثنایى، بىنظیر یا كم نظیرى بودهاند كه داراى خصوصیات ویژهاى بودند. و همین خصوصیات بوده كه آنها را از دیگران متمایز ساخته و منشا اثر نموده است. در این قسمت به چند ویژگى مهم در نحوه رهبرى احیاگران در جامعه اسلامى بهخصوص رهبرى نهضت عاشورا اشاره مىكنیم كه از سیره پیامبر اكرم و ائمه اطهار علیهم السلام استفاده مىشود. (23) 1- رهبرى بر اساس بصیرت سنت الهى دعوت بر اساس بصیرت و آگاهى است، اما"سنت مشركان" دعوت بر اساس جهل است. در این زمینه خداوند متعال، خطاب به پیامبرش مىفرماید: «قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیرة انا و من اتبعنى و سبحان الله و ما انا من المشركین (24)؛ اى رسول ما، امت را بگو، طریقه من و پیروانم همین است كه خلق را به خدا با بینایى و بصیرت دعوت كنم و خدا را از شرك و شریك منزه دانم و هرگز به خداى یكتا شرك نیاورم.» در حوزه رهبرى هم به این صفت توجه شده است، به طورى كه رهبر جامعه اسلامى باید در افزایش سطح آگاهى انسانها و ایجاد محیط مناسب براى آنان بكوشد، تا بتوانند راه خود را با آگاهى و بصیرت برگزینند و بپیمایند. نفوذ رهبر در جامعه باید به گونهاى باشد كه او را از جان و دل بپذیرند و این امر ممكن نیست مگر آن كه افراد اجتماع به میزانى از شعور و آگاهى برسند كه بتوانند حق خود را به خوبى تشخیص دهند. آماده كردن جامعه به این حد از آگاهى نیز وظیفه رهبر است، همچنان كه اولیا و اوصیاى الهى عمل كردند و به توفیقهاى شگرفى نایل آمدند. یكى از راههاى اصلى به منظور ساختن جامعهاى آرمانى و هدفدار، اجراى اصل الهى و قرآنى «امر به معروف و نهى از منكر» است و با نگاهى به آیات و روایات به شیوه رهبرى معصومان - سلام الله علیهم اجمعین - پى مىبریم. اینك به نمونههایى از این موارد اشاره مىكنیم. خداوند تعالى بعد از ذكر پیروزى معجزه آسا در جنگ بدر و علل اعجاز مىفرماید: «لیهلك من هلك عن بینة و یحیى من حى عن بینة و ان الله سمیع علیم (25)؛ تا آنها كه هلاك مىشوند از روى اتمام حجت باشد و آنها كه زنده مىشوند از روى دلیل روشن، كه خداوند شنوا و داناست.» امام حسین علیه السلام در برابر دشمنان نیز ابتدا به موعظه و تبیین حق از باطل مىپردازد و پس از این كه با آنان اتمام حجت مىكند، وارد جنگ با آنها مىشود. ایشان در وصیتنامهاش به محمد بن حنفیه، پس از ذكر اهداف قیام خویش مىفرماید: «پس آن كه مرا قبول كند همچون قبول حق، همانا خداوند شایستهتر به حق است و هر كس مرا رد كند، صبر مىكنم تا خداوند بین من و گروه ستمكار قضاوت كند كه او بهترین حاكمان است.» (26) از اینجا معلوم مىشود كه قبول امت باید از روى آگاهى بر به حق بودن امام و رهبر باشد و نه صرفا از روى احساسات و عواطف زودگذر، كه اینان نمىتوانند پیروان واقعى باشند. ضمنا مىبینیم، حضرت حسین بن على علیهماالسلام بعد از این كه حُربن یزید ریاحى از ادامه سفر ایشان جلوگیرى مىكند، با ایراد سخنانى به تبیین موقعیت فعلى و شرایطى كه در آینده در انتظار آنان است مىپردازد و مىفرماید: «مكر و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است. پس هر آن كس كه از این سفر كراهت دارد مىتواند باز گردد.» (27) بر اساس این گفته، خود رهبر مىبایست از اهل بصیرت و عالم به حق باشد و این نیست مگر آن كه عالم به دین و عامل به آن باشد، تا بتواند جامعه را به آنچه كه كمال واقعى است رهنمون گردد. حضرت على علیه السلام در مورد ویژگىهاى رهبرى در قیامها مىفرماید: «لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و العلم بمواضع الحق؛ پرچم انقلاب را كسى بر دوش نمىگیرد مگر آن كه اهل بصیرت و شكیبایى و آگاه به مواضع حق باشد.» خداوند متعال در این زمینه در قرآن كریم مىفرماید: «افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لكم كیف تحكمون (28)؛ آیا كسى كه هدایت به حق مىكند براى پیروى شایستهتر است یا آن كسى كه خود هدایت نمىشود مگر هدایتش كنند. شما را چه مىشود؟ و چگونه داورى مىكنید؟» 2. قاطعیت در رهبرى رهبر در راس جامعه قرار دارد و مركز ثقل اندیشهها، طرحها و پیشنهادهاست و در حقیقت، آخرین مرجع براى تجزیه و تحلیل، جمع بندى و اتخاذ تصمیم است. از این جهت و به لحاظ موقعیت خود به اراده نیرومندى نیازمند است تا پس از بررسى تمام جوانب، تصمیمى قاطع بگیرد. او باید از هر نوع تردید و دو دلى بپرهیزد و با اعتماد و اتكال به ذات مبارك خداوندى، نظر نهایى خود را اعلام كند و در پیگیرى و اجراى آن بكوشد. آیات و روایات معصومین علیهم السلام حاكى از توجه فراوان به این اصل از اصول مهم رهبرى است. خداوند متعال در قرآن كریم، پس از امر به مشورت به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله مىفرماید: «و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله» (29)؛ در كارها با آنان مشورت كن، اما هنگامى كه تصمیم گرفتى (قاطع باش) و بر خدا توكل كن.» از آیه شریفه چنین استفاده مىشود كه هر چند در همه امور باید با اهل فن و تخصص مشورت كرد و دیدگاههاى شایسته آنان را در نظر گرفت و محترم شمرد، اما تصمیم نهایى بر عهده رهبر است و اوست كه باید پس از پى بردن به موضع حق و آگاهى از درستى راه، بدون هیچ شك و تردیدى قاطعانه تصمیم بگیرد و عمل كند. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در جنگ احد پس از مشورت با یاران و تصمیم به جنگ با كفار در بیرون از مدینه، قاطعانه عمل مىكند. به طورى كه پس از ابراز پشیمانى اصحاب در پاسخ مىفرماید: «هنگامى كه پیامبرى زره مىپوشد، شایسته نیست آن را از تن به در كند تا زمانى كه با دشمن به نبرد بپردازد.»(30) حضرت على علیه السلام نیز در جنگ نهروان بعد از اتمام حجت بر خوارج با قاطعیت عمل مىكند به گونهاى كه فقط عده معدودى از خوارج مىتوانند از صحنه جنگ بگریزند. حضرت حسین بن على علیهماالسلام هم پس از تصمیم به قیام و تشخیص امر خدا و احساس وظیفه براى مبارزه با دستگاه غاصب یزید، قاطعانه وارد عمل مىشود، به طورى كه درخواست افراد مخلص و بزرگوارى مانند ابوبكر عمر بن عبدالرحمن مخزومى، عبدالله بن عباس،ومحمد بن حنفیهنیزنمىتوانند او را از تصمیمش منصرف سازند و او با ارادهاى استوار، حركت الهى خویش را براى رسیدن به اهداف والا و مقدسش آغاز مىكند. قاطعیت حضرت حسین بن على علیهماالسلام در خطبه معروفش در مكه مكرمه به هنگام خروج از آن مكان مقدس كاملا نمایان است. او در این هنگام مىفرماید: «مرگى كه سرنوشت فرزندان آدم شده، همچون گردنبند بر گردن دختر جوان برازنده و زیباست. چنان به دیدار گذشتگانم مشتاقم كه یعقوب در اشتیاق دیدار یوسف؛ براى من مصرع و مقتلى اختیار كردهاند كه با عشق و افتخار با آن رو به رو مىشوم هم اكنون اعضاى پیكر خویش را به چشم مىنگرم كه آن را گرگهاى بیابان در منطقهاى بین نواویس و كربلا پاره پاره مىكنند و رودههاى تهى و شكمهاى گرسنه خود را از آنها پُر مىسازند. گریز از روزى نیست كه با قلم مشیت پروردگار به نگارش در آمده است. خشنودى خدا، خشنودى خاندان پیامبر است. در برابر آزمایش او پایدارى مىكنیم و در برابرآنپاداش مقاومت كنندگان را به دست مىآوریم.» (31) 3. تقدم منافع جامعه بر منافع فرد در هدفگذارى مهمترین هدفى كه حكومت اسلامى مورد توجه قرار مىدهد، مبتنى بر دو مورد زیر است: الف. هدایت انسانها به سمت و سوى خلیفة الله شدن و آماده كردن مقدمات سیر و سلوك آنان. این یكى از مهمترین اهداف دین اسلام و حكومت اسلامى است. ب. ایجاد مدینه فاضله و محیط مناسب كه فرد بر اساس آن بتواند به هدف اصلى خود كه مقام خلیفة اللهى است نایل آید. براى ایجاد چنین جامعهاى توجه به منافع و مصالح عمومى و اقامه عدل و داد، ضرورى است. بنابراین، رهبر جامعه اسلامى باید در هدفگذارى خود به مصالح عمومى و عدالت اجتماعى توجه داشته باشد و با ایجاد محیط مناسب، افراد را به كمال واقعى خود برساند. ضرورت برپایى عدل و قسط در جامعه به عنوان یكى از اهداف مهم رهبرى اسلامى در آیات قرآنى و روایات معصومین علیهم السلام مورد تاكید قرار گرفته است كه به نمونههایى از آن اشاره مىكنیم: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط (32)؛ همانا فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه ایشان كتاب و میزان را قرار دادیم تا مردم به عدالت قیام كنند.» حضرت على علیه السلام در بخشى از نامه خود به مالك اشتر مىفرماید: «و كارى كه باید پیش از هر كارى دوست داشته باشى میانه روى در حق است و همگانى كردن آن در برابرى و عدل. و كاملترین آن در به دست آوردن رضایت رعیت است. همانا خشنودى عموم مردم به رضایت خواص مىانجامد (و نسبت به عموم اجحاف نمىشود) و ناخشنودى خواص با خشنودى عموم مردم بخشودنى است و نادیده گرفته مىشود.» (33) در نهضت عاشورا نیز این امر مد نظر است، به طورى كه یكى از اهداف مهم قیام عاشورا اصلاح جامعه و برپا داشتن عدل و داد ذكر مىشود. امام حسین علیه السلام پیش از مرگ معاویه و آغاز قیام خویش، در اجتماع بزرگى از مردم كوفه خطبهاى ایراد مىكند كه در بخشى از آن به امر به معروف و نهى از منكر و لزوم اجراى آن اشاره مىكند و مىفرماید: «خداوند ابتدا امر به معروف و نهى از منكر را واجب گردانید؛ زیرا مىدانست اگر این واجب انجام و برپا گردد تمامى واجبات آسان و مشكل برپا خواهد شد. چه آن كه امر به معروف و نهى از منكر دعوت به اسلام مىكند، علاوه بر این رد مظالم و مخالفت با ظلم و تقسیم خمس و غنایم و گرفتن زكات از اهل آن و پرداختن به مستحقین را به دنبال خواهد داشت.» (34) در این كلام به ثمرات امر به معروف و نهى از منكر كه در یك كلام به معناى ایجاد قسط و عدل در جامعه و حفظ مصالح عمومى است اشاره شد، ضمن این كه امور معنوى كه موجب صلاح جامعه نیز هست مورد تاكید قرار گرفته است. امام خمینى بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران پیرامون اهداف قیام امام حسین علیه السلام مىفرماید: «تمام انبیا براى اصلاح جامعه آمدهاند. و همه آنها این مساله را داشتند كه خود فداى جامعه شود. فرد هر چه بزرگ باشد بالاترین فرد كه ارزشش بیش از هر چیز است در دنیا، وقتى كه با مصالح جامعه معارضه كرد، این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا روى همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرده كه فرد باید فداى جامعه بشود: جامعه باید اصلاح شود «لیقوم الناس بالقسط» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا كند.» (35) پی نوشت ها: 16- خورشید شهادت، دفتر سوم، صص 123 - 141. 17- جعفر سبحانى، بحوث فى الملل و النحل، ج 3، ص 241. 18- محمد منصور نژاد، ردپاى عقل در كربلا، انتشارات راستى نو، ص 42 - 45. 19- ابى مخنف، وقعة اللطف، تحقیق محمد هادى یوسفى الغروى، موسسه النشر الاسلامى، ص 79. 20- همان، ص 107. 21- همان، ص 197. 22- سید محسن الامین العاملى، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، ترجمه اداره كل مراكز و روابط عمومى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ص 252. 23- مجموعه مقالات دومین كنگره بین المللى امام خمینى (س) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام ص 446 - 451. 24- سوره یوسف، آیه 108. 25- سوره انفال، آیه 42. 26- ناسخ التواریخ، در احوالات سیدالشهدا علیه السلام ج 2، ص 9. 27- همان، ص 158. 28- سوره یونس، آیه 35. 29- سوره آلعمران، آیه 159. 30- جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج 2، ص 453. 31- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 120. 32- سوره حدید، آیه 25. 33- نهجالبلاغه، ص 429، نامه 53، تحقیق صبحى صالح . 34- محمد رضا الحسینى الجلالى، الحسین سماته و سیرته، ص 110. 35- قیام عاشورا در كلام و پیام امام خمینى، ص 37. لینك مقالات مرتبط: آثار و نتایج نهضت عاشورا باید سینه زدن هم محتوا داشته باشد شیوه هاى تبلیغ در فرهنگ عاشورا سیر تاریخى عزادارى امام حسین علیه السلام