در فضای مجازی، این بحث پررنگ است: آیا «احترام» باید بی‌قید و شرط باشد؟ آیا حق داریم به پدر یا مادرمان اعتراض کنیم؟ مرز بین تخلیه‌ درد و بی‌احترامی کجاست؟  در این گزارش، این سوال‌ها را از زاویه‌ روان‌شناختی بررسی می‌کنیم

فاطمه ناجی
چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۷
وقتی داد می‌زنی، ولی شنیده نمی‌شی!

گاهی رابطه‌ها از جایی می‌شکنند که سال‌ها چیزی گفته نشده، داستان تفاوت دو نسل که همدیگر را نمی‌فهمند، یکی که بلد نیست حرف بزند و دیگری که هیچ‌وقت شنیده نشده است.

 نسل جدید، تربیت‌شده‌ روان‌شناسی و مرزهای شخصی 

روان‌شناسی مدرن به افراد می‌گوید: 
- مرز داشته باش 
- احساساتت را انکار نکن 
- با افراد آسیب‌زننده، حتی اگر نزدیک‌ترین‌ها هستند، صادق باش
نسل جدید با همین آموزه‌ها بزرگ شده و به همین دلیل، سکوت‌های نسل قبل را نمی‌فهمد. برای آن‌ها "حرف‌نزدن" یا "تحمل کردن"، نشانه‌ی ادب یا بزرگی نیست؛ نشانه‌ی ضعف یا سرکوب‌شدگی‌ست؛ اما این آموزه‌ها گاهی بدون ظرافت عملی می‌شوند. نتیجه‌اش می‌شود فریادهایی که قرار بود به گفت‌وگو ختم شوند، ولی فاصله ایجاد می‌کند.

 وقتی درمان، به تخریب تبدیل می‌شود 

یکی از خطاهای رایج در برداشت عامیانه از روان‌شناسی این است: 
«مقابل پدر یا مادرت بایست، حق‌تو بگیر، گذشته رو به رخش بکش.»
درحالی‌که روان‌شناسی بالینی هدفش ترمیم است، نه تلافی. هدف، ساختن رابطه‌ای جدید بر ویرانه‌های گذشته است، نه ساختن دیوارها برای همیشه. وقتی فردی با آسیب‌های دوران کودکی‌اش روبه‌رو می‌شود، کاملاً طبیعی‌ست که احساس خشم، رنج، یا حتی نفرت کند. اما وقتی این احساسات به رفتارهایی مثل تحقیر، فریاد زدن، یا انتقام گرفتن تبدیل شوند، «شفا» جای خودش را به «تولید درد» می‌دهد.

پدرها هم زخم دارند، فقط بلد نیستند نشانش بدهند 

در بحث‌های فرزند-والد، به‌ویژه وقتی فرزند بخواهد حساب گذشته را تسویه کند، یک نکته اغلب فراموش می‌شود: والدین هم آدم‌اند.  
آن‌ها هم ترس، خشم، حسادت، خستگی و ناتوانی دارند.  
خیلی از پدرها و مادرهایی که امروز به عنوان «آسیب‌زننده» دیده می‌شوند، خودشان قربانی خشونت، فقر احساسی یا بی‌سوادی عاطفی‌اند.  
شاید پدری که بلد نبوده فرزندش را بغل کند، هیچ‌وقت خودش بغل نشده.  
شاید مادری که فقط دعوا کرده، خودش هیچ‌وقت صدایی برای شنیده‌شدن نداشته.  
شناخت گذشته‌ والدین، به معنای توجیه نیست؛ به معنای درک زمینه‌ای‌ست که در آن اشتباه کردند.

 احترامِ بدون چون‌وچرا؟ یا گفت‌وگوی همراه با احترام؟  

برخی افراد معتقدند که «در هر شرایطی باید به پدر و مادر احترام گذاشت». اما احترام واقعی، چیزی نیست که با زور یا ترس ایجاد شود.  در عوض، احترام وقتی واقعی‌ست که:
- دوطرفه باشد
- شامل شنیدن و شنیده‌شدن باشد
- فضای امنی برای گفت‌وگو بسازد، نه صرفاً برای اطاعت
نسل قدیم از سکوت، صلح می‌ساخت. نسل جدید از فریاد، حقیقت را طلب می‌کند. هیچ‌کدام اشتباه نیستند، اگر هدف‌شان «درک متقابل» باشد، نه فقط برنده‌شدن.

راه‌حل؟ گفت‌وگوی امن، نه فریادهای بی‌پایان 

شاید مهم‌ترین گام، ساختن فضایی برای گفت‌وگوی محترمانه است؛ گفت‌وگویی که در آن، فرزند بتواند بدون ترس از سرکوب، احساسش را بگوید. درمان روانی واقعی یعنی:
- آگاهی از رنج‌های گذشته
- گفتن بدون تحقیر
- شنیدن بدون دفاعیات افراطی

هیچ‌کس نمی‌پرسه بچگی‌ت چطور بود

بسیاری از اختلافات امروز فرزندان با والدین، ریشه در سال‌های کودکی دارد. جایی که کودک درگیر سکوت، مقایسه، سرزنش یا طرد عاطفی بوده و هیچ‌وقت فرصت نکرده از آن زخم‌ها حرف بزند. وقتی حالا، در بزرگسالی، بالاخره دهان باز می‌کند، این صدا اغلب تند، خشن یا آشفته است. اما آیا واقعاً باید تنها صدای بلند امروز را قضاوت کرد؟   گاهی پشت همان صدای بلند، کودکی نشسته که سال‌ها آرزو داشته شنیده شود.

زخم‌های نسلی: وقتی «حرف‌نزدن» به ارث می‌رسد 

سکوت هم می‌تواند ارثی باشد. در روان‌شناسی، مفهومی به‌نام «تروماهای نسلی» وجود دارد: زخم‌ها بی‌آنکه گفته شوند، منتقل می‌شوند.  
پدری که هیچ‌وقت اجازه نداشت گریه کند، حالا پسری دارد که بلد نیست دردش را بگوید.  
مادری که فقط باید تحمل می‌کرد، حالا دختری دارد که نمی‌تواند حد و مرز بگذارد. در چنین زمینه‌ای، وقتی نسل جدید بالاخره لب به اعتراض باز می‌کند، فقط علیه والدین نمی‌جنگد، بلکه با کل زنجیره‌ای از سکوت مقابله می‌کند.

قدرت عذرخواهی والدین

یکی از ابزارهای ترمیم رابطه، ساده اما کمیاب است: عذرخواهی صادقانه والدین. در بسیاری از خانواده‌ها، پدر یا مادر هرگز نمی‌گویند «من اشتباه کردم». نه از سر بدخواهی، بلکه از ترس فرو ریختن اقتدار. اما واقعیت این است که هیچ اقتداری با یک عذرخواهی صادقانه از بین نمی‌رود، بلکه انسانی‌تر و قابل اعتمادتر می‌شود. بسیاری از زخم‌ها با یک جمله‌ی ساده قابل ترمیم‌اند: «می‌فهمم که بهت سخت گذشته، و متأسفم.»

مرز بین «حق‌طلبی» و «بی‌احترامی» کجاست؟  

یکی از پرسش‌های پرتکرار همین‌جاست: «چطور حرف دلم را بزنم، بدون اینکه متهم به بی‌احترامی شوم؟» 
فرزندان امروز بیش از گذشته یاد گرفته‌اند از خودشان دفاع کنند، اما گاهی در نحوه‌ بیان دچار افراط یا هیجان می‌شوند.  برای اینکه گفت‌وگو به بیراهه نرود، چند اصل مهم وجود دارد: 
- به‌جای جمله‌های سرزنش‌گر، از بیان احساسات شخصی استفاده کنیم: «من احساس بی‌ارزشی داشتم» به‌جای «تو منو هیچ‌وقت درک نکردی»  
- در اوج خشم، گفت‌وگو نکنیم 
- اگر رابطه مسموم یا پیچیده است، از مشاور کمک بگیریم 
رابطه‌ها را می‌توان حفظ کرد، حتی وقتی نیاز به اعتراض داریم—به‌شرطی که یاد بگیریم چطور بیان کنیم.

روایت درمانگر: وقتی احترام از مسیر گفت‌وگو بازسازی می‌شود 

برخی از روان‌شناس‌ها باور دارند: «در بسیاری از جلسات مشاوره، وقتی والدین حاضر می‌شوند برای اولین‌بار به فرزندشان گوش دهند بدون قطع‌کردن، بدون قضاوت، معجزه اتفاق می‌افتد. اغلب والدین فکر می‌کنند احترام یک‌طرفه باید باشد، اما احترام واقعی، دوطرفه و با تمرینِ شنیدن و گفتن شکل می‌گیرد؛ فرزندان امروز دنبال طغیان نیستند، دنبال دیدن شدن‌ هستند. وقتی این نیاز جدی گرفته شود، بخش بزرگی از درگیری‌ها فروکش می‌کند.»

احترام به بزرگتر؛ آری یا خیر!

احترام به بزرگ‌تر، اگر از سر ترس باشد، هیچ‌گاه به صمیمیت نمی‌رسد و فریادِ فرزند، اگر فقط برای تخلیه خشم باشد، هیچ‌گاه به آرامش ختم نمی‌شود.
می‌شود از گذشته انتقاد کرد، بدون تحقیر.  
می‌شود به فرزند گوش داد، بدون نادیده‌گرفتن خود.  
چیزی که ما نیاز داریم، نه فقط "احترام" یا "فریاد"، بلکه "مهارت در گفت‌وگوست"؛ گفت‌وگویی که بتواند سال‌ها فاصله را، یک قدم کوتاه کند.

برچسب‌ها

پیام شما به ما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha