دختر: مامان، امروز چرا همه رفتن تو خیابون و پرچم دستشونه؟
مامان: امروز روز قدسه عزیزم. یه روز مهم که مردم دنیا میان بیرون تا بگن کنار مردم فلسطین هستن.
دختر: فلسطین کجاست مامان؟
مامان: فلسطین یه سرزمینه که مردمش سالهاست دارن سختی میکشن، چون یه عده آدم بدا خونههاشون رو ازشون گرفتن.
دختر: چرا گرفتن؟ مگه خونهها مال خودشون نبود؟
مامان: چرا عزیزم، مال خودشون بود. ولی اون آدمای بد با زور و اسلحه اومدن و خواستم فلسطینیها رو از خونههاشون بیرون کنن. ولی مردم فلسطین گفتن “نه”، چون نمیخواستن خونههاشون رو از دست بدن. آدم بدا هم شروع کردن به جنگیدن باهاشون.
دختر: الان هنوز جنگ هست؟
مامان: آره گلم. مخصوصاً دو سال گذشته اوضاع جنگ توی غزه خیلی بدتر شده. به خونهها و بیمارستانها حمله کردن، حتی به بچهها و مامانا هم رحم نکردن.
دختر: وای… یعنی بچهها هم آسیب دیدن؟
مامان: بله عزیزم. خیلی از بچهها بیخونه شدن، بعضیاشون مامان و باباشونو از دست دادن. واسه همین ما میآییم روز قدس، تا صدای اونا باشیم.
دختر: یعنی اگه بیایم تو راهپیمایی، بهشون کمک میکنیم؟
مامان: آره حلما جان. وقتی ما بیایم و بگیم که پشتشونیم، دنیا متوجه میشه که مردم فلسطین تنها نیستن. همین باعث میشه آدمای بد بترسن و کمکم عقبنشینی کنن.
دختر: پس منم پرچم دستم میگیرم! میخوام بگم که منم با بچههای فلسطینم.
مامان: آفرین دختر قشنگم. تو با دلت، صدات،و پرچمت میتونی یک قهرمان کوچولو برای اونا باشی
پیام شما به ما