شب دوم یه بچه لال شفا پیدا کرد. شب سوم یه خانمی وسط جمعیت بودش، یه پسری به من گفتش این زن صورتش خیلی زرد هستش، گفتم سرطان داره، گفت از کجا میدونی؟ گفتم رشتهی من علوم تجربی بوده .

شفای بیماران در شب میلاد امام رضا(علیهالسلام) تولد امام رضا(علیه السلام) نزدیک بود... وقتی رسیدیم مشهد - من نتونستم به دلایل مشکلات جسمی به حرم برم - داییم گفتش ساعت دو و نیم شب خودم میبرمت پشت پنجره فولاد - من که بعد 23 سال برای اولین بار بود که میرفتم مشهد. ساعت 2.5 شب رفتیم پشت پنجره فولاد - چند دقیقه بعد همه جمع شدن - جمعیت هجوم آوردن، نقارهها به صدا در اومدن، آره یه پسر بچه فلج به اذن پروردگار و با ضمانت آقا امام رضا شفا یافته بود، من که اینقدر گریه کردم که نمیتونم الان وصفش کنم. شب دوم یه بچه لال شفا پیدا کرد. شب سوم یه خانمی وسط جمعیت بودش، یه پسری به من گفتش این زن صورتش خیلی زرد هستش، گفتم سرطان داره، گفت از کجا میدونی؟ گفتم رشتهی من علوم تجربی بوده . فردا شب که رفتم اون خانومه نبودش به پسره گفتم اون خانومه که اینجا بود کجاست؟ گفت نزدیکای صبح شفا داده شد بردنش. تا شب دهم 15 -16 نفر شفا داده شدن رفتن. ولی من چی؟ هر کی از کنارم رد میشد واقعا غصهاش میشد و میگفت حیفه این جوون. ولی من هیچیم نبود و دلم برای اونایی میسوخت که واقعا مشکل داشتن . یه شب رفتم پنجره فولاد و گرفتم. به امام رضا گفتم دلم میخواد برم کربلا، ضریح جدمو بگیرمو گریه کنم. دلم خیلی واسش تنگ شده. وقتی سوار اتوبوس شدیم که برگردیم اصفهان، صورتمو برگردوندم و به امام رضا گفتم منتظرم باش، بازم میام. یک ماه نگذشته بود که یه نفر مرد عرب گفتش میخوای بری کربلا؟ گفتم بله. پاسپورت گرفتم. خودش هزینه ویزا رو نصفشو داد و نصفه دیگهاش رو یه آقای دیگه - و من اویل تیر ماه سال 85 راهی کربلا شدم . کاربر سایت تبیان، سیدرسول تنهای تنها گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی