جسی برینگیس، روانشناس، محقق و مدیر مرکز ارتباطات علمی در دانشگاه اوتاگو نیوزیلند است، او کتاب جدیدی درباره خودکشی نوشته به نام «چرا خودمان را می کشیم» که سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. کتاب درباره یک موضوع خاص صحبت می‌کند، اینکه اگر بچه‌ای پدر یا مادر خودش را در اثر خودکشی از دست داده باشد، چطور باید با او رفتار و صحبت کرد. این مطلب در aeon منتشر شده است و ترجمه خلاصه‌شده‌ای از آن را در ادامه می‌خوانید.

جمعه ۱۲ آبان ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۰
چطور با بچه‌ای که والدینش  خودکشی  کردند ، صحبت کنیم؟
در سطح جهان، هر 40 ثانیه یک نفر جان خود را می‌گیرد و احتمالا تعدادی از این افراد والدین هستند. این می‌تواند برای کودک آسیب‌زا باشد چرا که درکی از این فاجعه ندارد. وقتی پدر و مادری بر اثر خودکشی می‌میرند، نحوه گفتن موضوع به بچه‌ها بر درک آنها از زندگی و از دست دادن سایه دائمی می‌اندازد. آنها به احتمال بیشتری از پیامدهای نامطلوبی در زندگی رنج می‌برند. بسیاری از این موارد، مانند اعتیاد به مواد مخدر، مشکلات روابط و خودکشی، مسائلی مادام‌العمر هستند. پیش‌آگاهی و قضاوت‌ها به‌ویژه برای کسانی که حمایت مناسبی برای آن‌ها ارائه نمی‌شود، یا خانواده‌هایی که درباره موضوع خودکشی سکوت می‌کنند، شرایط را وخیم می‌کند. در گزارشی که aeon منتشر کرده به این موضوع مهم پرداخته است. یک مشت یادگاری از پدری که خودکشی کرد کیف پول چرمی فرسوده، یک ساعت شکسته، چند سکه و خودکاری که یک پیچ ندارد. برای مدی رید 11 ساله، این تنها چیزی بود که از پدر حسابدار آرام او باقی مانده بود... مجموعه‌ای از وسایل ناچیز جورج رید 59 ساله روی میز آشپزخانه خالی شد. می‌دانم وحشتناک است، اما فکر می‌کنم هنوز خون او روی آنها بود... در 25 مارس 1980، مدی و برادرش، فیلیپ، 14 ساله، تازه از مدرسه به خانه برگشته بودند که با یک ضربه غیرمنتظره در به صدا درآمد. در آنجا دو پلیس، با ظاهری موقر، کلاه برداشته بودند و می‌خواستند با مادرشان صحبت کنند. مامان با آنها به اتاق دیگری می‌رود. آن‌ها هم به دنبالش می‌روند، او به آشپزخانه برمی‌گردد، پشت میز می‌نشیند و - هرگز این را فراموش نمی‌کنم - آن کیسه پلاستیکی شفاف که وسایل پدر در آن قرار داشت- او می‌گوید: «درسته. پدرت مرده. خودش را کشته، او جلوی قطار پرید. این چیزهایی است که همراهش داشت». این تنها باری بود که مادر آشکارا از خودکشی پدر صحبت می‌کرد. از آمارهای مخفی خودکشی تا تنوع سرگیجه‌آور در سطح جهان، نزدیک به یک میلیون نفر در سال خود را می کشند، و چندین برابر این تعداد تلاش می‌کنند و که به سرانجام نمی‌رسد. این نیز یک تخمین محافظه کارانه است. مسائل خاصی هر فرد را به سمت خودکشی سوق می‌دهد که البته به اندازه DNA انسان‌ها باهم متفاوت است، شامل زنجیره‌ای از رویدادها است که یک متخصص آن را «تنوع سرگیجه‌آور» می‌نامد. اما یک واقعیت نگران کننده هرگز تغییر نمی‌کند: برخی از این افراد والدین هستند و برای برخی، مثل کودکان خردسال آسیب‌پذیر که سعی می‌کنند چنین فقدان فاجعه باری را درک کنند، می تواند ویرانگر باشد.» در مقایسه با کسانی که یکی از والدین خود را به دلیل انواع دیگر مرگ ناگهانی از دست داده‌اند، کودکانی که در اثر خودکشی یکی از آن‌ها را از دست می‌دهد، احتمال بیشتری دارد که از پیامدهای نامطلوب فقدان پدر یا مادر رنج ببرند. فردی سابقه خودکشی دارد، آیا با او ازدواج می‌کنید؟ این حس قضاوت در مورد خودکشی فقط تصور بازماندگان بیش از حد حساس نیست. از نظر تجربی واقعی است. در دهه 1960، ریچارد کالیش، روانشناس آمریکایی، «مقیاس فاصله اجتماعی» را برای اندازه‌گیری نگرش‌های تعصب‌آمیز دانشجویان نسبت به یک توده واقعی از جوامع مورد انگ اجرا کرد. یکی از سؤالات این مقیاس این بود: «آیا با میل و علاقه با [این نوع افراد] ملاقات می‌کنید؟» شرکت‌کنندگان بیشتر مایل بودند با فردی که بر اثر سرطان می‌میرد، یا اعضای یک گروه قومی یا مذهبی به حاشیه رانده شده قرار ملاقات بگذارند تا فردی که اقدام به خودکشی کرده بود. هنگامی که مطالعه کالیش 25 سال بعد توسط روانشناس و کارشناس خودکشی دیوید لستر در نیوجرسی تکرار شد، روندها یکسان بود. علاوه بر این، وقتی از افراد پرسیده شد: «اگر واقعاً او را دوست داشتید، آیا با فردی که در سال گذشته اقدام به خودکشی کرده بود ازدواج می‌کردید؟» تنها 33 درصد از مردم پاسخ مثبت دادند. اعتراف به لکه ننگ خودکشی چنین یافته‌هایی ممکن است برای رمانتیک‌های عمل‌گرا منطقی به نظر برسند (به هر حال، علاقه‌مند شدن به کسی که در معرض خطر جدی خودکشی قرار دارد، شرط‌بندی احساسی پرخطری است). با این حال، از آنجایی که چنین تعصبی می‌تواند به اعضای نزدیک خانواده کسانی که واقعاً بر اثر خودکشی می‌میرند نیز سرایت پیدا کند، به راحتی می‌توان فهمید که چرا بسیاری از اعتراف به خودکشی والدین خود محتاط هستند. زنی که ۶ سال قبل پدرش را به دلیل خودکشی از دست داده بود، با صدای بلند تعجب کرد: "آیا لکه ننگ خودکشی به کودکان، فرزندان کودکان و به نوبه خود به فرزندان آنها می‌چسبد؟" با این حال، چنین سکوتی، صرف نظر از قصد و نیت، برای کودکانی که تلاش می‌کنند تا شکاف ناگهانی ناشی از خروج غیرمنتظره و عمدی والدین را از هر چیزی که می‌دانند، ترمیم کنند، هزینه دارد. از خودکشی حرف نزن! در ادبیات سوگ، خودکشی اغلب با علائم "غم پیچیده" مرتبط است: یک اصطلاح پزشکی که به سوگ و سوگواری اشاره دارد که بیش از ۶ ماه طول می کشد و به طور قابل توجهی عملکرد روزانه فرد را مختل می‌کند. مدی در مورد نحوه برخورد مادرش با این وضعیت توضیح داد: «او بیرون نیامد و نگفت که ما اجازه نداریم در مورد پدرت صحبت کنیم. اما مشخص شد که این یک موضوع تابو است و ما باید دور خودمان دیوار بسازیم و آن را فراموش کنیم. وحشتناک بود، زیرا حمایتی وجود نداشت... او تمام عکس‌های قدیمی را سوزاند. او فقط می‌خواست «آن» از بین برود.» پدر یا مادر من چرا مرده است؟ تحقیقات در مورد تأثیر عاطفی خودکشی والدین به طرز شگفت‌آوری ناچیز است، به طوری که بسیاری از ادبیات تمایل دارند بر سوگ خودکشی در جهت مخالف تمرکز کنند (والدینی که از خودکشی فرزندانشان غمگین هستند). اما یک محقق، روانشناس آمریکایی، آلبرت کین، خودکشی والدین را به طور گسترده مورد مطالعه قرار داده است. او مضامین تکرار شونده‌ای را در مورد آنچه که او «گفتن» می‌نامد شناسایی کرده است، که اساساً داستانی است که توسط والدین یا قیم بازمانده به کودک داده شده است. بیشتر منابع بالینی بر اهمیت مستقیم و صادق بودن با فرزندان در مورد خودکشی والدین تأکید می‌کنند، اما کین استدلال می‌کند که هیچ رویکردی برای همه وجود ندارد. برخلاف مدی، که حقایق اساسی در مورد مرگ پدرش را آموخت، اکثریت قریب به اتفاق کودکان حداقل در ابتدا به این باور می‌رسند که مرگ به روشی غیر از خودکشی بوده است. دلایل این باور بسیار زیاد است. اگر بگویم خودکشی کرده، از او متنفر می‌شود گاهی اوقات کودک خیلی کوچکتر از آن است که بفهمد خودکشی به چه معناست، یا شاید نگرانی‌ها و افکار فوری کودک عملی‌تر باشد؛ «چه کسی مرا به مدرسه خواهد برد؟ چه کسی شام درست می کند؟ آیا باید خانه را بفروشیم و نقل مکان کنیم؟» و غیره. کاین توضیح می‌دهد: «گاهی اوقات، دانستن ماهیت دقیق مرگ والدین در فهرست نیازها و نگرانی‌های کودکان داغ‌دیده قرار می‌گیرد» البته گفتن مستقیم خودکشی همیشه راه آسانی است، اما باید عوارض و مشکلاتی که بعد از آن به وجود می‌آید را هم در نظر بگیرید؛ سن کودک، ظریفیت و توانایی و رفتار او و خیلی از صفات دیگر در این نوع گفتار متفاوت است. مثلا یکی از افراد با توجیه تاخیر خود در گفتن اینکه مادرشان خودکشی کرده است، گفت: «همانطور که من و بچه‌ها او را دوست داشتیم. [اگر] آن موقع به بچه‌ها می‌گفتم که او واقعاً برای چه مرده است و با ما چه کرد– آنها یا برای همیشه از او متنفر می‌شوند، یا از من، یا هر دو.» گفتن باید شامل بازگویی باشد از مصاحبه با بازماندگان بزرگسالی مانند مدی، واضح است که این سخنان سایه دائمی بر درک و تفسیر کودک از فقدان می‌اندازد. هنگامی که یک مراقب، غرق در خشم، نفرین و سرزنش متوفی است، روایتی که به کودک منتقل می‌شود حاکی از شکست اخلاقی عمیق خودکشی است، داستانی قدیمی از بزدلی، خودخواهی و ضعف. این یک پیام سمی است، به ویژه برای کودکانی که همچنان از نزدیک با والدین مرده خود همذات پنداری می‌کنند. هنگامی که گفتار با تلاش مداوم برای درک خودکشی توضیح داده نمی‌شود، اطلاعاتی که به تنهایی در اختیار کودک قرار می گیرد، می‌تواند مشکل‌ساز شود. گفتن باید شامل بازگویی، ترکیب تغییرات رشدی و تجربیات زندگی باشد که کودک بتواند بارها و بارها آن را پردازش کند و درک و معنای جدیدی بسازد. این یک فرآیند است، نه یک رویداد. او مرده است، از خودش بپرس! بعضی از خانواده‌ها نسبتاً سریع و واضح به فرزندان خود اطلاع می‌دهند که مرگ یک خودکشی بوده است، با این حال از هرگونه بحث بیشتر خودداری می‌کنند و کودک را با پاسخ‌هایی مثل: «نمی‌دانم، در ذهن او نبودم…» «از من نپرس، ما هرگز نمی‌دانیم»، «فایده‌ای ندارد» «او مرده است و همه پاسخ ها را دارد.» به حال خود رها می‌کنند و معمولاً با چند تبادل کوتاه به سؤالات آشکار پایان می‌دهند. خودکشی، بازی نیست یکی از پیامدهای دلخراش در کودکان خردسال، نمایش مجدد خودکشی والدین در بازی های خودشان است. یک تیم از پزشکان در مورد پسر بچه‌ای می‌نویسند که در پی خودکشی پدرش با حلق آویز کردن، یک بازی انجام می‌دهد که در آن همه خرس‌های عروسکی خود را از نرده‌ها آویزان می‌کند. در کودکان بزرگتر و نوجوانان، چنین علائم ظاهری ممکن است کمتر آشکار باشد، اما بینایی نشخوار کننده آنها به طور مخرب و تاریک و آزاردهنده است. مدی به من گفت: «حتی در حال حاضر، من نمی‌توانم این فاجعه را به تصویر بکشم.» احساس گناه در کودکان؛ تقصیر من بود... در سن 13 سالگی، مدی متوجه می‌شود که خودش با آن تکانه‌های تاریک مبارزه می‌کند. او که بیشتر با پدر ساکت و متفکرش همذات پنداری می‌کرد تا مادر واقعی‌اش، سال‌ها مخفیانه به خاطر مرگ او احساس گناه می‌کرد. ازدواج والدین او دو سال قبل از خودکشی از هم پاشیده بود. در تنگنای ناامیدانه، پدرش اتاقی را در YMCA، 10 مایلی از جاده بیرون آورده بود. من چند روز قبل از اینکه خودش را بکشد با او صحبت کرده بودم. به او گفتم - نمی‌دانستم چقدر حالش بد است - «بابا، من برای تولدم یک اسب می‌خواهم. فکر می کنی بتونی؟» این تنها چیزی است که از آن تماس تلفنی به یاد دارم. پس این یک گناه است. من فکر می کنم: «آیا او را از لبه هل دادم و به او فشار آوردم تا برای من یک اسب خونی بیاورد؟» در واقع، بسیاری از کودکان این خودکشی را به کاری نسبت می دهند که اخیرا برای ناراحتی والدین انجام داده‌اند. کارنامه بد، دیر آمدن به خانه، هزینه‌های بسیار زیاد، سرماخوردگی و مواردی از این دست درذهن کودکان برجسته است. برای مثال یک دختر هشت ساله صبح روز خودکشی مادرش، فریاد زده بود که از مادرش متنفر است و همین باعث احساس گناه ابدی در او شده بود. تصویری که هرگز از ذهن پاک نمی‌شود! مخصوصاً مواردی هستند که باعث احساس گناه می شوند که در آن کودک وظیفه نظارت بر والد خودکشی را داشته است - «اگر مادر واقعاً ناراحت به نظر می رسد فوراً با بابا تماس بگیرید» - یا وقتی پدر یا مادر را هنوز زنده بود اما می‌توانست کشف کرد. به اندازه کافی سریع برای نجات آنها کمک دریافت نکنید. برخی در واقع شاهد خودکشی والدین یا حداقل جنبه‌ای از آن هستند. به طرز شگفت‌انگیزی، حتی در یک چهارم از این موارد به کودک گفته می‌شود که مرگ به دلیل تصادف یا بیماری بوده است. کاین خاطرنشان می‌کند: «پسری که شاهد کشتن پدرش با تفنگ ساچمه‌ای بود، اواخر همان شب مادرش به او گفته بود که پدرش بر اثر حمله قلبی درگذشت.» یا دو برادری که مادرشان را با مچ بریده پیدا کردند، گفته شد که او در حین شنا غرق شده است. کودکان و پیچیدگی آن‌ها در فهم مرگ در شرایط دیگر، دختری هفت ساله به درمانگرش گفت: «می‌دانی، پدرم خودکشی کرد،» قبل از اینکه اطلاعات دقیق‌تری را درباره خودکشی با او در میان بگذارد که حتی مادر به او داده است. به جلو خم شد و انگشتانش را به لب هایش رساند. او زمزمه کرد:«"هیس." به مامان نگو، چون فکر می‌کند بابا در تصادف رانندگی مرده است.» البته، پیچیده است. گاهی اوقات، این کودک است که از پذیرش خودکشی خودداری می کند تا با پیامدهای آن دست و پنجه نرم کند. یکی از نوجوانانی که پدرش بر اثر مسمومیت با مونوکسید کربن خودکشی کرد، گفت: «می‌دانی که او در ماشین خوابش نبرد؟ آنها برای سرقت به اتاق او وارد هتل شدند و به او شلیک کردند.» هیچ ژن خودکشی وجود ندارد توضیح دادن به یک کودک خردسال، یا حتی یک نوجوان، که چرا پدر و مادر مرگ را به این شکل دلهره آور انتخاب کردند سخت است. بسیاری برای محافظت در برابر حس طرد شدن و رها شدن کودک به استعاره های بیماری تکیه می‌کنند. اما در برخی موارد، شرح و بسط حیاتی می‌شود. اگرچه حفظ تصویر محبت آمیز والدین متوفی در ذهن کودک تحسین برانگیز است، اما صرفاً نسبت دادن خودکشی به افسردگی، یک نقص روانی یا روانپزشکی کشنده یا ناتوانی فرد در مدیریت استرس، این خطر را در کودک ایجاد می‌کند که نگران باشد که چنین مشکلاتی در نهایت گریبان‌گیر او شود. من فکر می‌کنم همه ما از معیارهای بی‌رحمانه برای مقایسه خودمان با والدینمان در زمانی که آنها هم سن ما بودند استفاده می‌کنیم. اما برای کسی که مادر یا پدرش جان خود را از دست داده است، هر سال نزدیک‌تر به سن آخرین اقدام والدین می‌تواند حسابرسی بیشتری را با شیاطین به همراه داشته باشد. پسر 16 ساله‌ای پس از خودکشی پدرش گفت: "پس همین است، فکر می کنم نفر بعدی من هستم." دیگری می‌گفت: «احساس می‌کنم آلوده شده‌ام، انگار خون بدی به ارث برده‌ام.» با توجه به تمایل انسان‌های آسیب دیده به طعمه پیش‌گویی‌های خود، متخصصان می‌گویند که باید مطالب و توضیحات علمی به زبان ساده‌تر درباره ژنتیک و استعداد آن به کودکان توضیح داد تا آنها سرنوشتی مثل یکی از اعضای خانواده خود نداشته باشند. خودکشی، در واقع، اجتناب ناپذیر نیست - هیچ "ژن خودکشی" وجود ندارد. وراثت پذیری بیماری روانی چندان ساده نیست و کمک برای کسانی که به دنبال آن هستند وجود دارد. بیشتر بخوانید پرونده خودکشی - ۷
  • [placeholder]
  • [placeholder]

پربازدیدها

پربحث‌ها