با آغاز پخش فصل هفتم سریال پرمخاطب «پایتخت»، بار دیگر توجه افکار عمومی و رسانهها به این مجموعه جلب شده است؛ در این بین کلیپهای تصویری به عنوان «نشانههای پنهان» و «نمادهای مشکوک» در این سریال در حال پخش است. از حرکت خاص انگشتان دست تا رنگ لباسها و طراحی دکور.
بسیاری از این کاربران، بدون تخصص در حوزه نشانهشناسی یا علوم رسانه، ادعاهایی مطرح کردند که از نظر علمی محل تأمل جدی دارد؛ برای مثال، ادعای حضور نمادهای فرقهای یا نشانههایی منتسب به جریانهای تجزیهطلب یا حتی شیطانپرستی. اما این پرسش بنیادین مطرح است: آیا هر شباهت ظاهری را میتوان با قطعیت، به نیتی پنهان نسبت داد؟
خطای تأییدگرایی چیست؟!
در پاسخ به این پرسش، باید سراغ یکی از ریشهایترین خطاهای ذهن انسان برویم؛ خطایی به نام تأییدگرایی (Confirmation Bias). این سوگیری شناختی، سبب میشود که ما ناخودآگاه فقط اطلاعاتی را ببینیم یا باور کنیم که با ذهنیت قبلی ما هماهنگ است، و در عوض، شواهد خلاف آن را نادیده بگیریم یا کماهمیت بشماریم. ذهن ما بهطور پیشفرض در پی تأیید است، نه کشف حقیقت.
چگونه ذهن ما فریب خودش را میخورد؟
نخست، توجه گزینشی: مخاطب فقط به آن سکانسهایی حساس میشود که بهزعم خودش «نشانهدار» هستند، و بسیاری از صحنههای خنثی یا متضاد را اصلاً نمیبیند؛ مثلاً تنها به حرکات خاص دست یا چینش اشیا توجه میکند.
دوم، تفسیر گزینشی: حتی وقتی اطلاعاتی مبهم یا خنثی میبیند، آنها را به گونهای تعبیر میکند که باور قبلیاش تقویت شود.
سوم، حافظه گزینشی: ذهنش صرفاً شواهد تأییدکننده را به خاطر میسپارد و باقی را به دست فراموشی میسپارد.
تقاطع روانشناسی و تحلیل رسانه
در تحلیل رسانهای، چنین خطایی بسیار رایج است؛ زیرا رسانهها بهصورت بصری و احساسی بر مخاطب اثر میگذارند و ذهن انسان، بهخصوص در مواجهه با آثار محبوب یا پربازدید، بیشتر تمایل به ساختن الگو دارد تا تشخیص تصادف از نیت. این همان جایی است که نظریههای توطئه رشد میکنند.
آیا شباهت، الزاماً نشان از معناست؟
اینکه یک حرکت دست شباهتی با یک نماد فرقهای فراماسونری داشته باشد، لزوماً بهمعنای انتقال آن پیام نیست. معنا، در نشانهشناسی حرفهای، فقط از طریق تکرار هدفمند، بافت معنایی، و نیت آشکار یا مستتر فرستنده ساخته میشود. در غیاب این سه مؤلفه، شباهت ظاهری بیشتر به تصادف میماند تا نشانه.
آسیبشناسی تحلیلهای عامهپسند
وقتی کاربران شبکههای اجتماعی، بدون تخصص کافی، وارد میدان تفسیرهای نمادین میشوند، نتیجه اغلب چیزی جز اغتشاش تحلیلی نیست. در این شرایط، فضای فرهنگی و رسانهای بهجای رشد عقلانی، دچار سوءظن، بیاعتمادی و افراط در برداشت میشود. تحلیلهایی که باید مبتنی بر داده، زمینه و ساختار باشد، تبدیل به سیلابی از فرضیهسازی بیپایه میگردد.
حقیقت در برابر توهم ذهنی
در نظریههای توطئه، ذهن انسان اغلب دنبال چیزی نیست که هست، بلکه دنبال چیزیست که دوست دارد باشد. این شکل از شناخت، بیشتر محصول ترس، پیشفرضهای سیاسی و بحران معنا در عصر رسانه است تا محصول فهم علمی. تأییدگرایی، دقیقاً همان فیلتر نامرئیای است که ذهن را از حقیقت دور، و به سمت تصویر دلخواه خودش سوق میدهد.
تأییدگرایی را بشناسیم تا قربانی آن نشویم
تفاسیر مطرحشده درباره سریال پایتخت ۷، بیش از آنکه مبتنی بر شواهد عینی باشد، بر خطای تأییدگرایی و خیالپردازی ذهنی استوار است. در جهانی که رسانه نقش حیاتی در ساختن ذهن عمومی دارد، یادگیری مهارت تفکر انتقادی، سواد رسانهای و درک خطاهای شناختی، از نان شب واجبتر است. باید بیاموزیم ببینیم آنچه هست، نه آنچه میخواهیم باشد.
پیام شما به ما