در تاریخ پرفراز و نشیب صدر اسلام، نامهایی هستند که چون ستاره میدرخشند؛ مردان و زنانی که با گذشتن از همه چیز، مسیر تاریخ را دگرگون کردند. یکی از این چهرههای برجسته، مصعب بن عمیر بن هاشم است، اشرافزادهای خوشپوش و معطر از مکه که ردای ایمان پوشید و به یکی از فداکارترین یاران پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله بدل شد.
مصعب در خاندانی ثروتمند و سرشناس از قبیله قریش بالید. پدر و مادرش، بهویژه مادرش، خناس بنت مالک، او را غرق در محبت و رفاه کرده بودند.
اما روزی، نسیمی تازه از دعوت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله دل مصعب را لرزاند. آن روزها که هنوز دعوت پیامبر پنهانی بود و خانه ارقم بن ابیارقم پناهگاه تازهمسلمانان نشده بود، مصعب بیصدا به پیامبر پیوست و شهادتین را بر زبان آورد. این تصمیم، زندگیاش را برای همیشه دگرگون کرد.
رویارویی با خانواده و هجرت
مصعب کوشید ایمانش را از خانواده، بهویژه مادرش، پنهان دارد و مخفیانه برای شنیدن آیات الهی و تعالیم پیامبر صلیاللهعلیهوآله نزد ایشان میرفت. اما راز او دیری نپایید. عثمان بن طلحه، یکی از خویشانش، او را در حال نماز دید و خبر به خانواده رساند. واکنشها سخت بود. مادرش که او را بیش از همه دوست میداشت، اکنون در مقابلش ایستاد. او را در خانه زندانی کردند، به امید آنکه از عقیده نو دست بردارد. اما ایمان مصعب ریشهدارتر از آن بود که با فشار و تهدید سست شود.
با شدت گرفتن فشارها، مصعب در زمره نخستین مهاجرانی قرار گرفت که رهسپار حبشه شدند؛ غربتی شیرین برای حفظ ایمانی بزرگ. بعدها نیز در دوران سخت محاصره اقتصادی و اجتماعی در شعب ابیطالب در کنار پیامبر صلیاللهعلیهوآله ایستادگی کرد تا بگوید: ایمان آسان بهدست نمیآید.
سفیر نور در یثرب
نقطۀ عطف زندگی مصعب و خدمتی که نام او را در تاریخ اسلام جاودانه کرد، پس از پیمان اول عقبه رقم خورد. در سال دوازدهم بعثت، گروهی از مردم یثرب (مدینه آینده) در موسم حج با پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیعت کردند و اسعد بن زراره به نمایندگی از آنها از رسول خدا درخواست کرد که مُبلّغی را برای تعلیم قرآن و احکام اسلام به شهرشان بفرستد. انتخاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای این مأموریت خطیر، کسی نبود جز مصعب بن عمیر جوان.
مصعب، با درایت، اخلاق نیکو و تسلط بر قرآن، راهی یثرب شد و در خانه یکی از بزرگان یثرب، اقامت گزید. او با بیانی شیوا و رفتاری جذاب، قلبهای بسیاری را به سوی اسلام متمایل کرد. مهمترین دستاورد او، مسلمان شدن دو شخصیت کلیدی و پرنفوذ یثرب، سَعدِ بن مَعاذ (رئیس قبیله اوس) و اُسَید بْن حُضَیرِ بْن سِماک بود که اسلام آوردنشان، راه را برای پذیرش گسترده اسلام در یثرب هموار ساخت. مصعب چنان در مأموریت خود موفق بود که پیش از هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مدینه، کمتر خانهای در یثرب یافت میشد که ندای اسلام به آن نرسیده باشد.
او همچنین نخستین کسی بود که در مدینه نماز جمعه را اقامه کرد. با ارسال نامه و کسب اجازه از پیامبر صلیاللهعلیهوآله، اولین نماز جمعه تاریخ اسلام را با حضور دوازده نفر در خانه سعد بن خثیمه برپا داشت. مصعب را میتوان بهحق، اولین سفیر و معلم قرآن در مدینه نامید؛ مهاجری پیشگام که پیش از خودِ پیامبر صلیاللهعلیهوآله، زمینه را برای هجرت بزرگ فراهم نمود.
برادری و جهاد
پس از هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مدینه، ایشان میان مهاجرین و انصار پیمان برادری (عقد اخوت) بستند. مصعب بن عمیر با ابوایوب انصاری (میزبان پیامبر در بدو ورود به مدینه) برادر شد. روایاتی نیز از پیمان برادری او با سعد بن ابیوقاص و ذکوان بن عبدالقیس وجود دارد که نشان از جایگاه والای او در میان صحابه دارد.
هنگامه جهاد که فرا رسید، مصعب در صف اول قرار داشت. در جنگ بدر، پرچم جناح راست سپاه اسلام در دستان توانای او بود. در همین جنگ بود که برادرش، زراره بن عمیر، اسیر مسلمانان شد. وقتی برخی از مصعب خواستند برای آزادی برادرش وساطت کند، او با ایمانی قاطع پاسخ داد: "دستهایش را محکم ببندید! مادرش زن ثروتمندی است، شاید فدیه خوبی برای آزادیاش بپردازد. " این سخن، اوج باور او به اولویت پیوند ایمانی بر پیوندهای خونی بود.
شهادت قهرمانانه در اُحُد
اوج ایثار و فداکاری مصعب در جنگ احد نمایان شد. او در این نبرد نیز پرچمدار سپاه اسلام بود. هنگامیکه بهدلیل اشتباه گروهی از تیراندازان و غفلت از تنگه احد، سپاه اسلام دچار آشفتگی شد و دشمن از پشت حمله کرد، بسیاری از مسلمانان پراکنده شدند. در این لحظات بحرانی، مصعب چون کوهی استوار، پرچم اسلام را برافراشته نگه داشت.
ابن قمیئه لیثی، یکی از جنگجویان مشرک، به سوی او تاخت و با ضربتی، دست راستش را قطع کرد. مصعب بیدرنگ پرچم را به دست چپ گرفت. ضربتی دیگر، دست چپ او را نیز از کار انداخت. در این لحظات که شایعه شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز در میدان پیچیده بود و روحیه بسیاری تضعیف شده بود، مصعب پرچم را با بازوان قطعشده به سینه فشرد و با تمام وجود از آن محافظت کرد و آیه ۱۴۴ سوره آل عمران را تلاوت نمود: "وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ..." (محمد صلیاللهعلیهوآله جز فرستادهای نیست که پیش از او نیز فرستادگانی بودهاند...). سرانجام، ضربه نیزه یا شمشیر ابن قمیئه بر سینه مصعب نشست و او در سن حدود ۴۰ سالگی، قهرمانانه به شهادت رسید.
وداع پیامبر صلیاللهعلیهوآله و میراث ماندگار
پس از پایان نبرد، پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر بالین یاران شهیدش حاضر شد. دیدن پیکر مصعب، یار دیرین و فداکارش، برای ایشان بسیار تکاندهنده بود. آن جوان خوشپوش و معطر مکه، اکنون با بدنی مجروح و جامهای ساده بر خاک افتاده بود. یارانش حتی پارچهای کامل برای کفن کردن او نیافتند؛ عبایی کوتاه بر پیکرش انداختند که اگر سرش را میپوشاند، پاهایش بیرون میماند و اگر پاهایش را میپوشاند، سرش نمایان میشد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود سرش را با عبا بپوشانند و پاهایش را با گیاه اذخر (نوعی گیاه خوشبو) بپوشانند.
سپس پیامبر صلیاللهعلیهوآله با اندوهی عمیق، نگاهی به پیکر او کرد و آیه ۲۳ سوره احزاب را تلاوت فرمود: "مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَیٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا" (از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند؛ برخی بر سر پیمان خویش جان باختند و برخی دیگر در انتظارند و هرگز پیمان خود را تغییر ندادند).
ایشان سپس با یادآوری گذشته مصعب فرمودند: "تو را در مکه دیدم در حالی که هیچکس جامهای نیکوتر از تو نداشت، اما امروز [برای خدا] با سری خاکآلوده و در بردی ساده پوشیدهای." به فرمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله، پیکر مصعب بن عمیر به همراه سه شهید دیگر (برادرش ابوالروم، عامر بن ربیعه و سویبط بن حرمله) در یک قبر در دامنه کوه احد به خاک سپرده شد.
همسرش، حمنه بنت جحش (خواهر زن و دخترعمۀ پیامبر)، که برای کمک به مجروحان به احد آمده بود، وقتی خبر شهادت برادرش (عبدالله بن جحش) و داییاش (حمزه سیدالشهداء) را شنید، صبوری کرد و آیه استرجاع ("انا لله و انا الیه راجعون") را خواند. اما وقتی خبر شهادت همسرش، مصعب، را به او دادند، فریاد اندوهش بلند شد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله با دیدن این صحنه فرمودند: "همانا شوهر نزد زن جایگاهی ویژه دارد. "
امروز، نام مصعب بن عمیر بهعنوان نماد فداکاری، بصیرت و گذشت از دنیای زرقوبرق برای آرمانی آسمانی، در حافظه تاریخی اسلام درخشنده است. جوانی که جامهاش از ابریشم به پارهای ساده بدل شد، اما دلش به آیات الهی آراسته بود. او اولین معلم قرآن در مدینه بود، اولین خطیب نماز جمعه، و پرچمداری که حتی در آخرین لحظه، پرچم را زمین نگذاشت.
او را «مصعبالخیر» خواندند؛ و چه نیکنامی سزاوارتر از این.
پیام شما به ما