وحشت روز قیامت
روز قیامت؛ تعبیری است که ساکنان جبالیا و شمال غزه از آن برای نمایش شدت وحشتی که بر اثر حملات رژیم صهیونیستی در منطقه موج میزند استفاده میکنند. این دور از حملات ویرانگر به جبالیا در آستانه دو ماهگی قرار دارد و رژیم اسرائیل دستور حرکت به سمت جنوب را صادر کرده است. وجود ایستهای بازرسی در بین راه از حرکت سریع مردم و فرار از بمبارانها جلوگیری میکند. با این حال هنوز در حدود ۱۰۰ هزار نفر از ۴۰۰ (اکتبر ۲۰۲۴) در منطقه ماندهاند.
رژیم اسرائیل در اقدامی بیشرمانه ارسال کمکهای بشردوستانه به این منطقه را برای تحمیل گرسنگی به مردم قطع کرده است. این بمبارانها در عرض یک ماه بیش از ۱۲۰۰ قربانی گرفته است. تنها در یک حمله به محل اقامت آوارگان بیت لاهیا بیش از صد نفر کشته شدند. در جبالیا هم حمله به یک سری ساختمانها ۱۵۰ نفر قربانی داشت.
نادیا الکفرنا؛ ۶۹ ساله که شاهد این روزهای جبالیا است میگوید: «نمیتوانید تصور کنید که در جبالیا چه میگذرد. آسمان سیاه از دود و زمین سوخته است»
ارتش اسرائیل نادیا را در ۱۷ اکتبر از پناهگاهش در اردوگاه آوارگان جبالیا بیرون کرده بود، اما او همچنان درشمال غزه مانده است. «هیچ چیز از نابودی در امان نمانده است. صدای انفجارها عجیب است، متفاوت از قبل، وحشتناک و استخوانهایم میلرزد، انگار که شما را تکه تکه میکند. در درون من، همه چیز از وحشت آنچه دیدم در هم شکسته، قلبم را فشرده و گرفتار ترس شدهام.»
نادیا که به خاطر شبکه مخابراتی ناپایدار به سختی با انتفاضه الکترونیک صحبت میکرد گفت: «من شاهد وحشتهای روز قیامت بودهام.»
بمباران بیپایان
نادیا گفت که سربازان صهیونیست رحم ندارند... اجساد زنان و کودکان در سراسر اردوگاه، خانهها و خیابانها در حال تجزیه است. ارتش اسرائیل به هیچ کس رحم نکرده است. محمود بازال؛ سخنگوی دفاع مدنی فلسطین در غزه گفت: پس از حملات نیروهای اسرائیلی در شمال که حداقل سه نفر را زخمی کرد و چندین نیروی ما هم بازداشت شدند، تمام عملیاتها باید متوقف شود.
در پناهگاه به ندرت آب و غذا وجود دارد. سازمان ملل میگوید رژیم اسرائیل در ماه سپتامبر از ورود ۸۳ درصد کمکهای بشردوستانه به شمال جلوگیری کرده است. مردم جبالیا به شدت گرسنه هستند، بسیاری از آنها به شکمهای خود سنگ میبندند تا درد گرسنگی را از بین ببرد، عملی که ریشه در سنت نبوی دارد.
آب آشامیدنی بسیار کمی به پناهگاه میرسد و تمام ساکنان تشنه هستند و این شرایط وضعیت را فاجعه بار کرده است.
نادیا میگوید: برای این بمبارانها پایانی نیست، آنها متوقف نمیشوند، شبانهروزی، بدون ذرهای رحم و انسانیت. ما مدام دعا میخواندیم و با هر انفجار وحشتناکی مرگ را به خود نزدیکتر میبینیم. «روزهای ما طولانی است، من و خانوادهام با گرسنگی، تشنگی و ترس مبارزه میکنیم. ما به تکههای نانی که در خانه پختهایم بسنده میکنیم. برای بیش از دو هفته متوالی نان و زعتر تنها چیزی بود که برای خوردن داشتیم».
آخرالزمان
نادیا تصویری آخرالزمانی از وضعیت جبالیا ترسیم میکند: چهرههایی که به خاطر کمخوابی رنگ پریدهاند. کودکانی که نام آنها برای شناسایی روی بازوهایشان نوشته شده بود. او تعریف میکند زمانی که مجبور به ترک خانهشان شدند و برای اینکار تنها ده دقیقه به آنها فرصت داده شد. تمامی آنها اسامیشان را بر بازوهای خود نوشته بودند و او فکر میکرد که شاید این آخرین باری است که آنها را میبیند. ترک جبالیا در این وضعیت وحشتناک بود.
«در ورودی کوچه تانکها و تعداد زیادی سرباز جمع شده بودند. صحنه شبیه یک کشتارگاه بود - مردان را جمع کرده بودند، لباسهایشان را درآورده بودند، دستها و چشمهایشان را بسته بودند. در همان حوالی گودالی عمیق بود که مادران را بدون فرزندانشان نگه میداشتند و بچهها در گوشهای دیگر در حال گریه بودند و جیغ میکشیدند.
او افزود که یک منطقه چهارم وجود دارد!
منطقه چهارم را تودهای از اجساد نیمهبرهنهای تشکیل داده بودند که تعداد آنها به ۵۰ نفر میرسید.
سربازی با بلندگو نادیا را صدا کرد.
او به من دستور داد که به سمت جنوب حرکت کنم و تهدید کرد که اگر سریع حرکت نکنم، مرا خواهد کشت. وقتی جرأت کردم از او در مورد بچهها و دختر و عروسم بپرسم، اجازه داد آنها را با خودم ببرم. اما همه مردان در دستان قاتلان رها شدند و سرنوشتشان نامعلوم بود.»
معجزه
م. د ۵۷ ساله که به دلیل ترس از مسائل امنیتی اسم خود را فاش نمیکند معتقد است که نجات او و پسر ۱۵ سالهاش از سربازان و پهپادهایی که روی سر جبالیا میچرخیدند قطعا یک معجزه بود.
زمانی که متوجه شدم نیروهای اسرائیلی در حال پیشروی در محله ما هستند همراه با پسرم مسیرهای غیرمستقیم را از طریق اردوگاه در پیش گرفتیم تا به منطقه امن تری در شمال غزه برسیم. همانطور که فکر می کردیم در امان هستیم، دیدیم که سربازان انتهای راهی را که رفته بودیم مسدود کردند. کمی عقبنشینی کردیم و به خانهای که در آن شکسته بود پناه بردیم.
در داخل منزل دو مرد و یک زن با شلیک گلوله کشته شده بودند و پیکر نیمهجان یک زن بیمار سالمند هم روی تخت اتاق بود، به نظر میرسید او را در بستر بیماری رها کرده تا به تنهایی با مرگز مبارزه کند! ما یک شب کامل را در میان مردگان گذراندیم، نه میتوانستیم بخوابیم و نه می توانستیم آنجا را ترک کنیم. سربازها بیرون در نشسته بودند و می خندیدند و بازی میکردند، انگار برای تفریح و تفرج آمدهاند.
این پدر و پسر فرصت تغییر شیفت سربازان را غنیمت شمارده و توانستند در آن لحظه و از سمت عرض جاده فرار کرده و به سمت شهر غزه حرکت کنند. پدر میگوید باورم نمیشد زنده ماندهایم! احساس می کردم که زندگی جدیدی به من داده شده است.
او این تجربه را دردناک توصیف میکند. با این وجود با تاملی درباره زنده ماندن اعجازگونه خود میگوید: بدترین قسمت این تجربه نه زندگی در بین مردگان و نه مرگ و ویرانی بود که شاهد آن بودیم. شاید بدترین مسئله این بود که من نمیتوانستم احساس امنیت را برای پسرم بوجود بیاورم. دست نوازشی بر سرش کشیدم و آرام گفتم: «حالمون خوب میشه(پسرم شاهد صحنههای وحشتناکی بوده و چند روزی است که حرف نمیزنه و و تو شرایط سختیه)»
اکثر ساکنان جبالیا ترک منطقه را غیرمنطقی میدانند و میگویند ریشه آنها در این سرزمین است و بنابراین در اینجا میمانند.
اژدها واقعا وجود دارد
اس. کی ۴۹ ساله، که او نیز از به اشتراک گذاشتن نام هراس دارد، یکی دیگر از کسانی است که با وجود اینکه خانهاش در محاصره قرار گرفته، عزم رفتن ندارد.
«سربازان اسرائیلی تنها چند صد متر با من فاصله دارند. آنها که زنان، کودکان و سالمندان را با خونسردی میکشند، آنها که ساختمانها را بر سر مردم بیگناه آوار میکنند. این سربازان اشغالگر هیچ دلسوزی نشان نمیدهند. آنها اژدهای شرور دوران ما هستند.»
«هیچ توجیهی برای اخراج اجباری من از خانهام وجود ندارد. اردوگاه میدان جنگ نیست. من خانه و سرزمین اجدادم را ترک نخواهم کرد. من اینجا میمانم مثل درختی که ریشههایش هر روز عمیق تر میشود. تنها مرگ است میتواند بین من و محل زندگیام فاصله بیندازد.»
اما این استقامت برای او بیهزینه نیست، زیرا ارتش اسرائیل به دنبال گرسنگی دادن به مردم است.
اس. کی به انتفاضه الکترونیک گفت: «بینایی من از کمبود غذا تار میشود. بجز نان و زعتر چیزی برای خوردن نداریم. هر وقت به فرزندانم که در این شرایط زندگی میکنند فکر میکنم، گریهام میگیرد. چگونه قابل قبول است که کودکی مورد چنین وحشیگری قرار گیرد؟»
او گفت که مردم در جبالیا توسط ارتش اسرائیل مبتلا به کمخوابی و وحشت هستند.
«باور کنید از زمانی که نابودی اردوگاه شروع شد، ما نخوابیدیم. بمباران مداوم بارش گلولهها با غرش غیرقابل تحملی که دارند سراسر وجودمان را مملو از ترس می کند. همزمان کل بدنم احساس گزگز میکند. این ترسی است که ما با آن زندگی می کنیم.»
او گفت که پهپادها دائماً در آسمان اردوگاه میچرخند، بین خانهها حرکت میکنند، پایین و بالا میروند و هر جنبدهای را میزنند. اجساد بیشماری همینطور رها شدهاند. اجساد حیوانات زیادی مثل الاغ، گربه و اسب در اطراف ما وجود دارد که در حال تجزیه شدن هستند.
«ما از بیرون رفتن، نگاه کردن به بیرون پنجرهها یا روشن کردن چراغ ها در شب میترسیم. اینجا همه چیز هدف مشروع است، با پهپادها ما را زیر نظر دارند. فقط چند متر دورتر از خانهام جسدی وجود دارد که نمیتوانم بیرون بروم تا آن را دفن کنم. بسیاری از مردم در خیابانها و خانههای جبالیا، از شدت جراحت و خونریزی و عدم امکان دریافت کمک جان خود را از دست میدهند.»
استقامت مردم جبالیا درسی است که از نکبت ۱۹۴۸ فرا گرفتهاند. مردمی که آنقدر مصمم هستند که این کشتار فجیع را تحمل میکنند اما حاضر به تکرار تجربه پدربزرگها و مادربزرگهای خود نیستند. آنهایی که (با تصور بازگشت) مجبور به ترک خانه و زمین خود شدند و هرگز بازنگشتند.
اس. کی در آخرین جمله خود گفت: «شرایط ما مانند روز قیامت است. ما در امان نیستیم؛ اگرچه نمیجنگیم اما همواره تهدید به مرگ میشویم. ما داریم میمیریم و کسی برای نجات ما نمیآید.»
منبع: انتفاضه الکترونیک
پیام شما به ما