• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
جلد یازدهم - صفحه 278 -  قصه رضاخان
صفحه : 278
ما مدعي هستيم كه ، يعني تاريخ هست ، كتاب هست ، رضا خان كه آمد در اين اراك بوده است . يك وقتي ، در شرح احوالش هست ، در يك كتابي كه پيش من آوردند، دراين اراك بوده رضا خان و يك سربازي ، يك همچو چيزي بوده . آنجا شرح حال خودش را براي اينها نقل كرده است . خودش نقل كرده است كه من در اراك بودم وماهي نمي دانم چقدر داشتيم و ما [دائما] دنبال اين بوديم كه اول ماه بيايند اين را دست مابدهند ما زندگيمان را بكنيم . ماهي هفت تومان ، چقدر، چيز كمي بوده . اين در آن گفتگويش كه در آن وقت با وزراي خودش صحبت مي كرده اين قصه را، گفته و اين راگفته . پس رضا خان خودش گفته كه ما هيچ نداشتيم . همه ما مي دانيم كه يك آدم مجهولي بود. و نه مالك بود و نه - عرض مي كنم كه - كاسب بود و نه تاجر بود. هيچ اينهانبود. اين در اين حال آمد اينجا. و بسياري از شما شايد يادتان باشد. و اكثرتان يادتان نيست كه وقتي رضا شاه آمد مازندران را مي خواست ، تمامش را براي خودش قباله كند.آن وقت به من گفتند كه وقتي كه بردند صورت مازندران را آنجايي كه اين طرف شمال را كه اين مي خواست بگيرد، وقتي بردند آنجا نگاه كرد ديد، بعضي جاهايش يك خطي مثلا چطوري غير از جاهاي ديگرش . گفت اينها چيست ؟ گفتند اينهاست كه تا حالا نشده است . يعني به ملك شما درنيامده . نه اينكه خريديم از آنها. مردم را به قباله كردن الزام كردند. انداخته دور. گفت ببريد تمامش كنيد. وقتي كه آمد اينجا هيچ نداشت . مازندران را يا شمال را؛ هر جا كه توانست اين املاك را گرفت . خوب ، البته بعدش ديگر نتوانستند
قصه رضاخان
درست سر عقل بيايد و آنها هم كه آن وقت هي مي ترساند ما را، خيال مي كرد كه مثل سابق است كه تا كشتي بيايد آنجا ما بگوييم آقا، بفرماييد هر كاري مي خواهيد بكنيد، و تايك كلمه نظامي پيش بيايد ما از آن بترسيم ، حالا آن وقت گذشته ، و ملت ما حاضر به شهادت است . كفنپوش شده است . [اگر كارتر] سر عقل بيايد، مسائل را مي تواند حل بكند. اموال اين را الان هر چه آنجا دارد بدهند. اموال خود ملت است .