د
مدّتى است كه پنج كتاب از مجموعه تاریخى ـ تحلیلى «مشروطیت و شیخ فضل الله
نورى»، از مشروطه پژوه معاصر حجّت الاسلام و المسلمین على ابوالحسنى (منذر)، منتشر
شده است. گزارش و ارزیابى این مجموعه مى تواند در جهت پر كردن برخى خلاهاى فكرى
تاریخ پژوهى ایران معاصر مفید باشد. عناوین اصلى این كتاب ها عبارتند از: «آخرین
آواز قو!»، «اندیشه سبز، زندگى سرخ»، «دیده بان، بیدار!»، «كارنامه شیخ فضل الله
نورى» و «خانه، بر دامنه آتشفشان». چهار كتاب نخست را نشر عبرت در سال 1380 و كتاب
آخر را مؤسّسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در سال 1382، به بازار كتاب عرضه كرده
اند. در آغاز، ذكر چند نكته لازم است:
أ. نویسنده، دو كتاب نیز به اسامى پایدارى
تا پاى دار و تحلیلى از نقش سه گانه شیخ شهید نورى در نهضت تحریم تنباكو پس از
تجربه هاى نوشتارى و گفتارى دیگر در این زمینه1 در كارنامه پژوهش هاى درباره خود
پیرامون شیخ فضل الله دارد.
ب. نگاهى به كتاب هاى مذكور، خواننده را متوجّه عمق
تحقیقات و تسلّط بسیار نویسنده در تاریخ معاصر مى كند; چنان كه انبوه ارجاعات و
استنادهاى وى، نظر هر خواننده اى را به خود جلب مى كند. هرچند این كتاب ها در قطع
رقعى و در حجم متوسّط به چاپ رسیده اند، چنین نگارش هایى مى توانند افزون بر ترویج
كتاب خوانى، الگوى مناسبى براى كتاب هاى علمى باشند.
ج. نثر روان و پرمایه
نویسنده و انتخاب عناوین زیبا براى هر یك از كتاب ها، از جمله امورى است كه توانسته
جذابیت مجموعه حاضر را بیش تر كند.
د. حوزوى بودن نویسنده و نكته سنجى هاى او،
توانسته برخى از خلاهاى اندیشه اى در شناخت افكار شیخ را پر سازد; حال آن كه بسیارى
از نویسندگان، به سبب عدم تخصّص و ناآشنایى با مبانى و اندیشه هاى اسلامى، در قالب
هایى به مطالعه كارنامه عملى و فكرى شیخ فضل الله مى پردازند كه توان پاسخگویى به
برخى از ابهام هاى اندیشه و زندگى او را ندارند. بى تردید عدم قرابت علمى میان آنان
و فضاى فكرى شیخ مى تواند این مشكل را دامن زند.
هـ. سیر منطقى در منظومه
«مشروطیت و شیخ فضل الله نورى»: نویسنده محترم، به جاى آن كه دستاورد تحقیقات خود
را در یك مجموعه (هر چند در چند جلد) بیاورد، ترجیح داده از زوایاى گوناگون به
تحلیل شخصیت و اندیشه حاج شیخ فضل الله نورى بپردازد; چرا كه از نظر او، فقط با
چنین شیوه اى است كه مى توان جایگاه تاریخى حركت شیخ را شناخت و كارنامه او را
ارزیابى كرد; برخلاف بسیارى از تحقیق ها كه فقط از یك منظر خاص به مسائل پیچیده مى
پردازند.
نویسنده در پژوهش خویش، این شیوه را اتّخاذ كرده است كه بر اساس
چارچوبى منطقى و سلسلهوار از منظر خویش، هر كتاب از این مجموعه را به دنبال یك دیگر
در برابر خواننده قرار دهد. حلقه هاى منطقى و ضرور این چارچوب از نگاه نویسنده،
عبارتند از:
1. نویسنده، در آغاز این مجموعه، مقاومت شجاعانه و عزّتمند شیخ فضل
الله را در واپسین روزها و لحظه هاى زندگى اش كه مانند برگ زرّینى در پرونده پر بار
او است، به مثابه كلیدى براى بازكردن گنجینه اسرار حیات سیاسى او به كار گرفته است.
بر این اساس، كتاب «آخرین آواز قو!»، با تحلیل واپسین برگ كارنامه شیخ، «برچسب هاى
ناچسبى» را كه مانع از درك واقعیت هاى زندگى او، یا وارونه شناختن آن مى شود، برمى
دارد.
2. خواننده با مطالعه دفتر نخست، آمادگى مى یابد تا وارد تأمّل و ارزیابى
تاریخ نگارى سده اخیر در وادى شیخ پژوهى شود. این امر در جزء دوم این مجموعه، «شیخ
فضل الله نورى، و مكتب تاریخ نگارى مشروطه» دنبال مى شود و با معرفتى كه از مطالعه
این دفتر حاصل مى شود، غبار كینه هاى كهنه بر دل ها درباره شیخ فضل الله، در جایگاه
یكى از برجسته ترین مجاهدان روحانى شیعه، زدوده شده و راه براى رسیدن به معرفتى
زلال درباره زمان و زندگى سیاسى شیخ فضل الله هموار مى شود.
3. بر اساس سیر
منطقى این مجموعه، پس از برگرفتن حجاب چند لایه تاریخ نگارى تحریفگر، كتاب اندیشه
سبز، زندگى سرخ، عهده دار بررسى «زمان و زندگى شیخ فضل الله نورى» است; چه آن كه
پیش از زدودن این مانع، فهم زمان و زندگى او امرى مشكل است.
4. دیگر حلقه منطقى
در این سلسله از مباحث، در جهت تكمیل نوشتار پیشین، بررسى شهادتنامه شیخ فضل الله
است كه در كتاب «خانه، بر دامنه آتشفشان!، شهادتنامه شیخ فضل الله نورى»، خواننده
گرامى، با برخى از زوایاى تاریك و پنهان شیخ فضل الله نورى آشنا مى شود. حجاب زمان،
هرچند شهادت او را براى ما تا حدودى غیر قابل فهم كرده ، سینه پر سوز تاریخ مى
تواند ما را در فهم سرّ شهادت وى مدد رساند. این برگ از تاریخ زندگى شیخ فضل الله
بر اساس پایدارى آهنین و عاشورایى او و تأثیرى كه بر صحنه رزم سنّت و تجدّد وارداتى
و بهویژه خاطره تلخ اعدام وى در یادها داشت، نگاشته شده است.
5. با آشنایى به
زمان و زندگى شیخ فضل الله، زمینه بررسى دیدگاه ها و مواضع سیاسى و فرهنگى وى فراهم
مى آید. نویسنده در تحقیق عمیق خویش، كتاب دیده بان، بیدار!، دیدگاه ها و مواضع
سیاسى و فرهنگى شیخ فضل الله» را به این حلقه از پژوهش، اختصاص داده است.
6. با
بررسى دیدگاه ها و مواضع سیاسى شیخ فضل الله، ذهن خواننده به دنبال آن است تا سرّ
به دار آویختن وى را شفّاف تر ببیند تا از این راه، تجربه اى عبرت آموز براى زمان
خویش حاصل كند. كتاب راز پنهان!، شیخ فضل الله نورى را چرا و چه كسانى كشتند؟» عهده
دار حلّ این معمّاى تاریخى ـ سیاسى است.
7. هرچند تأمّل بیش تر خواننده در
مطالعه مجموعه حاضر، بسیارى از تنگناهاى تاریخى در فهم تاریخ معاصر و بهویژه شیخ
پژوهى را از میان بر مى دارد، پرسش هاى بسیارى بوده اند كه در حلقه هاى پیشین، مجال
پاسخ در خور را نیافته و چه بسا پاسخ به آن ها، بدون مقدّمه به شمار مى آمده است.
برخى از عمده ترین پرسش ها، در كتاب «كارنامه شیخ فضل الله نورى; پرسش ها و پاسخ
ها» مجال طرح یافته اند.
8. شایعه هاى متعدّدى درباره شیخ فضل الله مطرح شده كه
در ادامه این مجموعه، كتاب «كالبد شكافى چند شایعه درباره شیخ فضل الله نورى; فروش
مدرسه چال به بانك استقراضى، رشوه گیرى از شاه و امین السلطان؟!، و ...» عهده دار
پاسخ به آن ها است.
9. ناگفته هاى فراوانى درباره شیخ فضل الله در سینه رادمردان
آشنا با او، به دل خاك رفته است. كتاب «خاطرات و اظهارات آیت الله حاج شیخ حسین
لنكرانى درباره مشروطیت و شیخ فضل الله نورى»، در پى آن خواهد بود تا گوشه اى از
شخصیت او را از سینه ها، بر صفحه كاغذ نقش زده، ماندگار سازد.
چنان كه ذكر شد،
تاكنون پنج كتاب از مجموعه (شماره هاى 1، 3، 4، 5 و 7) متشر شده و امید است چهار
كتاب دیگر نیز به زودى انتشار یابد.
أ. معرّفى و گزارش
1. آخرین آواز
قو!
این كتاب به «بازكاوى شخصیت و عملكرد شیخ فضل الله نورى بر اساس
واپسین برگِ زندگى او و فرجام مشروطه» مى پردازد. اندیشه هاى ذیل، در این كتاب، با
تكیه بر انبوه استنادهاى تاریخى به چشم مى خورد:
1. جریان مشروطیت در ایران، از
یك سو سلسله قاجار و از سوى دیگر، روحانیت را در ایران نیمه جان كرد. سلسله قاجار
داراى بافتى استبدادى بود; ولى همچون سلسله پهلوى، بافت استعمارى نداشت و حتّى در
برخى موارد، مقاومت هایى نیز در برابر همسایه ها و قدرت هاى سلطه جو از خود نشان مى
داد. با جایگزینى سلسله پهلوى به جاى آن، عدّه پرشمارى از مشروطه خواهان، فعّالانه
در ساختار حكومتى جدید وارد شدند; مردانى كه بسیارى از آن ها وابسته به لژهاى
فراماسونرى بودند. بخش هایى از اوایل كتاب آخرین آواز قو، به معرّفى این رجال
اختصاص یافته است.
2. نویسنده در این كتاب، بر اساس آموزه به یادماندنى مرحوم
آیت الله شیخ حسین لنكرانى(قدس سره) كه فرموده بود: «هر كتابى را باید از اوّل به
آخر خواند، جز كتاب سیاست را كه مطالعه آن باید از صفحه آخر شروع شود!»، به مطالعه
پرونده شیخ فضل الله مى پردازد و واپسین برگ كارنامه شیخ را باطل كننده برچسب هاى
ناچسبى مى داند كه به طور عمده از سوى رجال غربگرا و وابسته به كانون هاى قدرت یا
منحرفان ناپخته، متوجّه شیخ فضل الله شد و سرانجام او را بردار برد; واپسین برگى كه
شیخ فضل الله با نپذیرفتن بیرق كفر، عزّت اسلام و اسلامیان را به نمایش گذاشت و
سرانجام عزیزانه بر دار رفت.
3. استوارى كوه آسا و خروشانى موجوارِ شیخ فضل
الله، از مهم ترین فصول كتاب زندگى شیخ شهید است كه اوج آن را در جریان تحصّن
عبدالعظیم شاهد هستیم كه در واقع، آغاز رویارویى جدّى و بى محاباى جریان هاى
غربگرا، فرقه هاى ضالّه و مخالفان سرسخت شیخ فضل الله با او بود; امّا شیخ در
وصیتنامه خود در ایام تحصّن، این ایّام را بهترین ایّام عمر خود مى داند و از موضع
خویش باز نمى گردد.
خروش و استوارى او سابقه اى دیرینه دارد; چنان كه در جریان
تحریم تنباكو نیز هنگامى كه به تبعید میرزا حسن آشتیانى حكم مى شود، نخستین كسى بود
كه در حمایت از آشتیانى به منزل او وارد شد و همان گونه كه از دید عین الدوله، امین
السلطان دولت را از شیخ مى ترسانید و از ترس همو نیز استعفا داد، استوارى او چنان
بود كه تا زمان دستگیرى اش به وسیله فاتحان تهران، تدریس خود را رها نكرد و سرانجام
عزّت و اقتدار او در برخورد او با یپرم خان و دیگر اعضاى محكمه نظامى فاتحان تهران
جلوه كرد.
4. در بخش هاى دیگر كتاب (به تفصیل و با انبوه استنادها) دانش،
پارسایى، غمخوارى مردم و محبوبیت او نزد بزرگمردانى مانند مرحوم آخوند ملاّمحمّدعلى
رستم آبادى و مرحوم سید احمد ادیب پیشاورى، و رجال برجسته اى مانند عضدالملك به بحث
گذاشته شده است.
5. در بخشى از كتاب، برترى شیخ در موضوع شناسى و رجال شناسى بر
بسیارى از رجال دینى دیگر تبیین شده است; امرى كه سبب عدم هماهنگى كامل در موضعگیرى
هاى عالمان شهرها و بهویژه عالمان نجف، با عالمانى چون شیخ فضل الله شده بود.
سرانجام بسیارى از مشروطه خواهان دین گرا و حتّى برخى مشروطه خواهان غربگرا، این
نكته را متذكّر شدند كه «سركه انداختیم، شراب شد»! حتّى بسیارى از رجال متدیّن براى
اشتباهات خود استغفار مى كردند.
6. از نگاه نویسنده، موضع تند تقى زاده در برابر
شیخ فضل الله، بحثى است كه مرحله نخست زندگى او را تشكیل مى دهد و تغییر آن در نیمه
دوم زندگى اش، مسأله ناگفته اى است كه ابعاد گوناگونى دارد و در مواردى چون اعتراف
خودشكنانه به آلت فعل بودن در تمدید قرار نفت (1933)، تلاش براى شكایت ایران از
روسیه به شوراى امنیت (در جریان اشغال ایران در جنگ دوم جهانى)، مبارزه او (به
همراه مجتبى مینوى، حبیب یغمایى و ...) با تغییر خط در دهه 20تا40، اعتراف به افراط
و خطا در فتواى جوانى خود مبنى بر لزوم تقلید كامل از غرب، هشدار به خطر صهیونیزم،
ضدّیت با فعّالیت هاى تبشیرى، اعتقاد به سیاست موازنه منفى، حمایت از اتّحاد ممالك
اسلامى در برابر استعمار و اعتقاد به لزوم فراگیرى زبان عربى، چهره نمایى كرده
است.
7. آخرین آواز قو در مرگ آباد تاریخ، به سبب تفویض امور به خداى متعال كه
در تعابیر و نوشته هاى اواخر عمر شیخ شهید بسیار تكرار شده، چنان طنین انداز است كه
تاریخ آن را فراموش نخواهد كرد.
2. اندیشه سبز، زندگى سرخ
این كتاب به «زمان و زندگى شیخ فضل
الله نورى» مى پردازد. مطالب ذیل، چكیده اندیشه هاى كتاب است:
1. در بخش آغازین
این كتاب، حیات علمى، اجتماعى و سیاسى شیخ فضل الله مرور شده است. خاندان شیخ به
طور عام از عالمان دین بوده اند. او در محضر بزرگانى چون پدرش، شیخ حسین فاضل
لنكرانى (نیاى آیت الله شیخ حسین لنكرانى)، سید مهدى قزوینى، آخوند سلطان آبادى،
شیخ راضى، شیخ مهدى آل كاشف الغطاء، میرزا حبیب الله رشتى به تحصیل علم پرداخت و
سرانجام، به همراه محدّث نورى (دایى و پدر زن خویش) در درس میرزاى شیرازى حضور یافت
و سرانجام به اشاره میرزا به تهران آمد تا «چشم بیدار» او در آن جا باشد. در بخشى
از كتاب، به شخصیت آیت الله میرزا حبیب الله رشتى و مرحوم میرزاى شیرازى و رابطه
عمیق شیخ با ایشان و منزلت او نزد آنان، بهویژه میرزاى شیرازى پرداخته شده
است.
2. در بخش دیگرى از كتاب، آمدن شیخ به تهران به فرمان میرزاى شیرازى مورد
بحث قرار مى گیرد. مرحوم میرزا (به نقل شیخ حسین لنكرانى) سخنانى به این مضمون به
شیخ گفته بودند كه «تو جان عزیز منى، و من با ارسال تو، دارم پاره تنم را از خود
دور مى كنم; ولى چه كنم. حفظ كیان اسلام و استقلال ایران در این شرایط حسّاس، به
وجود كسى چون تو احتیاج دارد». شیخ در این دوره از اقامت خود در تهران، خدمات
پرشمارى كرد; امّا اوج آن در جریان هایى مانند تحریم تنباكو بود كه در این باره،
نقش هاى سه گانه اى را عهده دار بود: 1. مجراى ارتباط و منبع اطّلاعات رهبر جنبش در
پایتخت; 2. خنثا كردن تبلیغات سویى كه ضدّ جنبش راه مى افتاد; 3. نفوذ دادن روح
دینى در جنبش و ریشه دار كردن هویت مذهبى نهضت.
3. از عمده ترین نقش آفرینى هاى
شیخ، زمینه سازى جهت عزل امین السلطان روسوفیل و روى كار آمدن «خیرالموجودین»ها
بود. عین الدوله میان همگنان سیاسى خود، از كسانى به شمار مى آمد كه روى خوش به
بیگانه نشان نمى داد; ولى سرانجام تندروى او در سیاست داخلى باعث شد شیخ كه عین
الدوله در اوایل بسیارى از كارها را با نظر او انجام مى داد نیز به مقابله با او
كشیده شود.
4. جریان رویارویى مردم و روحانیان با عین الدوله، سرانجام نهضت
عدالتخانه را شكل داد و شیخ در به بار نشستن این نهضت، سهمى عمده داشت. در اندیشه
او، عدالتخانه كه وكلاى طبیعى اصناف و طبقات كشور در آن گرد آمده و بى دخالت در
حوزه شریعت، دستورالعمل هاى مناسب براى اداره حكومت مى نوشتند و بر حسن اجراى آن
نظارت مى كردند) مهارى قانونمند براى شاه و دولت به شمار مى آمد. او كه مى دید فقط
تبدیل مهره ها نمى تواند مشكلات سیاسى را ریشه اى حلّ كند، حمایت از چنین الگوى
سیاسى را به صورت سیاست دوره نخست مشروطیت برگزید. بسیارى بر نقش مؤثّر او در این
مرحله صحّه گذاشته; امّا جریان مشروطه با تلاش سفارت انگلیس و عمّال آن، به انحراف
كشانده شد و شعار مبهم و چند پهلوى مشروطه به جاى شعار عدالتخانه نشست و با تلاش
غربگرایان، حتّى قید اسلامى و مشروعه از عنوان نظام جدید حذف شد.
5. با انحراف
نهضت مشروطه و طرح شعارهاى جدید، شیخ، شعار مشروطه مشروعه (به معناى لزوم محوریت
قوانین اسلامى در نظام مشروطه و مجلس) را مطرح كرد تا مگر آب رفته ز جوى را بدان
باز گرداند و در این جهت، اصل نظارت فقیهان طراز اوّل را طرح كرد.
6. هنگامى كه
مجلس و در واقع سفره رنگین انجمن هاى ماسونى و شبه ماسونى را محمّدعلى شاه برچید،
شیخ، مشروطه را هم چنان مثبت مى انگاشت; امّا به تصریح خود او، خواستار تأسیس مجلس
محدود و به دور از هرج و مرج بود.
7. فرجام انحراف در جریان مشروطه، چنان شد كه
شیخ موضع تحریم مشروطه را پیش گرفت و این امر، در واقع تلاشى براى احیاى عدالتخانه
بود.
3. خانه بر دامنه آتشفشان!
شهادتنامه شیخ فضل الله نورى (به
ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او)
این كتاب در پى شناخت عملكرد عاشورایى و
استوار شیخ فضل الله است; عملكردى كه با فرجام اندوه بارش، رسوایى مشروطه وارداتى
را برهمگان عیان ساخت. این چنین بود كه شیخ، خانه بر دامنه آتشفشان ساخت و از گدازه
هاى فتنه، هیچ هراسى به دل راه نداد و یاد نبوغ سیاسى خود را در تاریخ جاودانه
ساخت. اندیشه هاى این كتاب به ترتیب، در محورهاى ذیل خلاصه مى شود:
1. «عاشورا،
حدیث ماندگارى» است و منطقى عاشورایى را اقتضا مى كند كه بر اساس آن «بر مائده عشق،
اگر روزه گشایى / هشدار! كه صد گونه بلا ماحضر اوست». شیخ فضل الله نورى چنان این
منطق را بر عمق جان خود حاكم كرده است كه هماره، صحنه مبارزه در مشروطه را استمرار
تاریخى صحنه كربلا و خود را از شیفتگان امام حسین(علیه السلام)دیده، در مناسبت هاى
گوناگون این نكته را یادآورى مى كند. نویسنده، حدود بیست نكته گوناگون در این باره
مطرح مى كند. خلاصه آن كه به تصریح شیخ «این همان داعیه كربلا است; آن روز فاش و
فاش هجوم بر هلاكت امام مبین كردند، امروز هجوم بر اضمحلال كتاب و دین مبین نموده
اند».
2. «نبوغ سیاسى شیخ»، مورد اعتراف دوست و دشمن او است. این امر در موارد
گوناگونى خود را نشان داد. دشمن شناسى او، توجّه به تعارض ذاتى اسلام و فلسفه سیاسى
غرب، تدلیس دشمن، هشدارها و پیش بینى هاى سیاسى او و سرانجام تأسیس اصل طراز اوّل
از شاخص ترین جلوه هاى این نبوغ بودند. این كه شاه را به مقاومت و استوارى دعوت مى
كرد، اخطار به سیّدین و پیش بینى در مورد هتك حرمت خود، قتل مرحوم بهبهانى، برداشتن
عمامه ها و ستیز بنیادین با روحانیت، پیامدهاى سوء مشروطه و ترویج بى بند و بارى و
شیوع مُنكَرات، از دیگر مواردى است كه نشان دهنده نبوغ سیاسى شیخ بود.
3. این
پیش بینى ها، صرفاً حاصل نبوغ سیاسى شیخ نبود; بلكه به یُمن «معجزه عشق» و «بصیرت
معنوى و روشن بینى الاهى» بود. انس و الفت شیخ با عارفان بزرگى مانند آخوند سلطان
آبادى، سیّدمهدى قزوینى، آقاعلیرضا اصفهانى، سیّدحسین شوشترى و ... تا حدودى از
«بصیرت معنوى» او پرده برمى دارد. جُنگ عرفانى او در كتابخانه مجلس نیز همراه با
بسیارى از حكایت هاى تاریخى درباره ارادت عمیق او به ساحت قدس اهل بیت(علیهم
السلام)بهویژه امام عصر -عجل الله تعالى فرجه-، در كنار سروده ها و نوشته هاى
مهدویاش، گوشه اى از این معنویت را راز مى گشاید. تصویر دستخط سروده عاشقانه شیخ و
دستخط روایتى كه به شهادت خود او اشاره رفته، دیدنى است. «كرامات شیخ» كه پس از عمر
پربركتش براى بسیارى پدیدار شده، پرده اى دیگر از نمایش «معجزه عشق» است; چنان كه
نقل هاى تاریخى فراوانى، از اطّلاع او از قتل خود حكایت دارد. بر اساس پیوند نسبى
وى با عالم غیب، بى جهت نبوده است كه خود خطاب به امام عصر -عجل الله تعالى فرجه-
مى گوید: «زان روز كه من باخته ام نَردِ محبّت / دانسته ام آخر به كجا كار كشیده؟»;
چنان كه حكایت خبردادن آخوند ملاّفتحعلى سلطان آبادى به او از زبان آیت الله حائرى
مؤسّس حوزه علمیه قم در این باره، خواندنى است.
4. تحصّن شیخ در حضرت عبدالعظیم
حسنى(علیه السلام)، كه فشار فوق العاده اى بر او وارد آورد و از طرف آیت الله حاج
آقا محسن عراقى، مورد پشتیبانى مالى قرار گرفت، داستانى درس آموز دارد كه مذاكره
تاریخى سیّدین با شیخ نیز در آن اتّفاق افتاد. این گفتوگو را كه مستوفى تفرشى به
دور از غرضورزى ها گزارش كرده، بسیارى از ابهام هاى تاریخى را از میان برمى دارد;
گفتوگویى كه برترى استدلال، هوش و مقاومت سیاسى شیخ در مقابله با سیّدین را به
نمایش مى گذارد.
فشار هولناك بر شیخ در ایام تحصّن، چنان بود كه یك وصیتنامه از
او در این دوران به یادگار گذاشت; وصیتنامه اى كه دیندارى او در مقابل خانواده و
حتّى كسى مانند ارباب جمشید را ترسیم مى كند. این وصیتنامه براى نخستین بار منتشر
مى شود.
كوران فتنه گرى هاى تحصّن عبدالعظیم(علیه السلام)، بستر اتّحاد و «میثاق
اخوّت و پایدارى بین شیخ و عالمان مهاجر» نیز بود. این میثاق نامه كه بر اساس پیمان
اخوّت ایجاد شد، به دنبال عالى ترین شكل برادرى دینى بود و در سه جنبه، حقوق برادرى
را تعریف و تأمین مى كرد: «حقوق شیخ بر عالمان مهاجر»، «حقوق عالمان مهاجر بر شیخ»
و «حقوق عالمان مهاجر بر یك دیگر». این میثاق كه مرامنامه انجمن سیاسى ـ دینى «حوزه
علمیه» به شمار مى آمد، از بركات این مرتبه از «مهاجرت الى الله» بود.
5. پس از
بازگشت از مهاجرت مذكور، در 20 ذى القعده 1325، شیخ فضل الله و یارانش در اعتراض به
چند فصل از متمّم قانون اساسى در مدرسه مروى «تحصّن دیگر»ى داشتند كه با پا درمیانى
عضدالملك پایان گرفت. نامه شیخ به عضدالملك در پى این ماجرا نیز پرنكته و تاریخى
است. درگیرى شیخ با مشروطه خواهان به ترور نافرجام او نیز كشیده مى شود و او را 3
ماه و نیم بسترى مى كند. یك ماه بعد از این ترور، شیخ به آیت الله سیّدكاظم یزدى و
عضدالملك، نامه هاى پرسوز و گدازى بر این مبنا كه «داعیه ما، به عین، داعیه كربلا
است» مى نگارد كه بسیارى از ابهام هاى تاریخى را روشن مى سازد. «اصرار سفارت انگلیس
بر تبعید شیخ از تهران» و ترویج «شایعه پناهندگى شیخ» از دیگر ورق پاره هاى زندگى
پرجوش و خروش او است; امّا شیخ با این منطق كه «اسلام، زیر بیرق كفر نمى رود!»
مكرّراً شیشه اصرار بیگانگان بر پناهندگى خود را بر زمین مى زند و مقاومت اسلامى در
زمان خود را معنا مى بخشد. این شایعه كه پس از تحصّن او در مدرسه مروى به راه
افتاد، در زمان فتح تهران به اوج خود رسید.
6. مقاومت خستگى ناپذیر این «تنهاى
شكیبا»، گاه «در فضاى مرگبار محكمه فرمایشى» با «پرخاش بر سرِ یپرم خان» در پرونده
خویش ثبت مى شود و گاه در خونسردى او در خفقان حاكم بر تهران اشغال شده و گاه در
بردبارى او در پاى دار تجلّى مى یابد و با جمله «هذا كوفة صغیرة» مى فهماند كه
«داعیه كربلا» دارد و صحنه را استمرار نینواى حسینى مى بیند. با شهادت شیخ، مشروطه
«ضدّ آخوند» و «ضدّ قجر»، پیروزى بعد از شكست تنباكو براى انگلستان بود.
7. امّا
به هرحال، «داورى تاریخ درباره قاتلان شیخ» خواندنى است; چرا كه «دوست و دشمن، قتل
شیخ را محكوم مى كنند!». ادوارد براون تأثیر سوء این واقعه میان اروپائیان را براى
تقى زاده گزارش مى كند و مورّخان شیخ ستیز نیز تندروى هاى مشروطه خواهان را به نقد
مى كشند. استنطاق صورى و غیرآشكار شیخ، حاصل انتقامجویى شخصى اعلام مى شود كه به
زیان مملكت تمام شد.
8. «اندوه عالمان در شهادت شیخ» نیز نغمه اى جانسوز دارد كه
هماره این نغمه داشته است كه «اى همه گل هاى از سرما كبود / خنده هاتان را، كه از
لب ها ربود؟!». این اندوه ژرف، نه آن كه محدود به یاران و خانواده وى باشد، كه
مشروطه خواهانى چون آخوند خراسانى را گاه در كوچه به زمین مى اندازد و گاه باعث مى
شود كه در كتابخانه عمامه بر زمین مى زند یا آن كه تا پایان عمر، خنده از لبان او
مى چیند. شهادت شیخ، كسانى چون مازندرانى، نائینى، سیّدین، ثقة الاسلام تبریزى و
... را نیز به شدّت آشفته مى كند. گزارش این همه، با اسناد معتبرى در كتاب، انجام
شده است.
9. شیخ مهدى مازندرانى، پاكمردى سترگ كه نام او همواره بر زبان فرزانه
اى چون امام خمینى(قدس سره) بود، و مورد ارجاع استاد او آیت الله حائرى یزدى در
زمینه اعتقادیات قرار داشت. او از «شاگردان و خصّیصین» شیخ فضل الله بود. «مویه این
مُرغ حق در سوكِ شیخ»، در مناسبت هاى گوناگون همواره، «روایتگر مظلومیت و حقّانیّتِ
شیخ فضل الله» بود. او كه اعدام شیخ را در جهت فاجعه عاشورا ارزیابى مى كرد، به یاد
شیخ مى گریست و مى گریاند. این امر در حكایت هاى فراوانى از او نقل شده است. «شیخ
فضل الله نورى و مشروطیت از نگاه امام خمینى» نیز بخشى خواندنى از این كتاب است.
پخش «سوگْ، سرودِ شاعران در مرگ شیخ»، گوشه اى از مرثیه سرایى هاى تاریخى درباره
شهادت او است و بخشى از یادگار مرثیه سرایانى چون حبیب الله نیّر، ادیب پیشاوُرى،
صدرالافاضل، اردوبادى، حكیم قمشه اى، صفایى ملایرى و ... را ثبت كرده است.
10.
«دست انتقام الاهى» و «تیر غیبى» را عاشورائیان نیك مى شناسند. این سنّت الاهى،
فرجام بسیارى از مشروطه خواهان تندرو در این جهان را به روشنى رقم زد و در سینه
تاریخ ثبت كرد. «دیدى كه خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد كه شب را سحر
كند». سپهسالار تنكابنى در مقابل آیینه، تپانچه بر پیشانى گذاشته، خود را خلاص كرد
و املاكش را دیكتاتور مصلح! به تاراج برد. سردار اسعد بختیارى در عرض چهار سال،
دیده از دست داده، دچار سكته و فلج شد و سرانجام درگذشت. یپرم خان را (عبدالباقى
خان چاردولى، ارباب 24 ساله و شجاع قلعه مورد حمله یپرم) در شورجه كشت. به تعبیر
میرزاحسن جابرى معاصر شیخ، «آن ها كه شهادتش را موجب شدند، اغلب كشته شده و نامى از
آن ها نمانده;مردم تهران نیز پس از آن، خوشى ندیدند».
4. دیده بان، بیدار!
این كتاب به دنبال طرح «دیدگاه ها و مواضع
سیاسى و فرهنگى شیخ فضل الله نورى» است. هرچند نمى توان گزارش دقیقى از مطالب
فراوان این كتاب، به اختصار در این نوشتار آورد، نكات ذیل را مى توان اصلى ترین
آموزه هاى آن دانست:
1. «دانش و جامعیت علمى» شیخ فضل الله، چنان بود كه بسیارى
از مورّخان او را برتر از سیّدین و دیگران مى دانستند و در اوج افترا بستن به او
نیز این مقام علمى اش مورد سؤال قرار نگرفت و مرحوم میرزاى شیرازى كه نهایت ترویج
از شیخ را داشت، از او به «شیخ نورى ما» و «خودِ من»و «نفسِ من» یاد مى
كرد.
همچنین درباره جایگاه علمى و سیاسى شیخ این نكته قابل ذكر است كه پس از عدم
امضاى حكم موافقت با مشروطه از سوى مرحوم سید كاظم یزدى، آخوند خراسانى اعلام
موافقت خود را بر اساس اعتماد به شیخ و حضور او در صحنه، مستند كرد. از دیگر سو،
مخالفان شیخ نیز نمى توانستند جایگاه علمى او را انكار كنند و بر این امر اقرار
كرده اند.
2. آگاهى به اوضاع زمانى و بهویژه ماهیت خودبنیاد و استعمارى غرب،
جلوه اى از جامعیت شیخ را در عصر مشروطه و پیش از آن و ریشه چالش او با غرب باوران
و آموزه هاى غربى را به نمایش مى گذارد.
3. هنگامى كه نظریه سیاسى شیخ فضل الله
را بررسى مى كنیم، «استقلال»، «عدالت» و «حاكمیت اسلام را به صورت سه ركن «نظریه
سیاسى» شیخ مى یابیم.
در این مثلّث فكرى، استقلال در جهت رهایى از سلطه سیاسى و
فرهنگى غرب است; چنان كه شیخ به نوشته چرچیل، از تماس با اروپائیان نیز احتراز مى
جوید. فعّالیت شدید در تحریم تنباكو و حتّى پیش از آن، حمایت از امورى چون تأسیس
بانك ملّى، جلوه هایى از مبارزه اقتصادى او با استعمار است. بى جهت نیست كه رجال
برجسته سیاسى غربى به شیخ فضل الله حسّاسیّت داشتند.
عدالت، مهارى قانونمندانه
براى شاه و دولت به وسیله نمایندگان طبیعى اصناف و طبقات مردم است. در این جهت،
قانون خواهى و قانون مدارى شیخ چنان بود كه بارها بر لزوم تدوین قانون و نظامنامه
(با قید اسلامى) تأكید داشت و حتّى در دوره تحصّن در حضرت عبدالعظیم، ضدّ مشروطه
خواهان تندروى موضع مى گیرد كه سخن از بى نیازى به قانون نویسى را مطرح مى كردند.
به هر روى، عدالت اسلامى، معشوق دلرباى شیخ بود.
حاكمیت اسلام نیز خواسته اصیلى
است كه چاره اى جز اجراى مو به موى آن نیست. در جهت برپایى قانون اسلام، تساوى شاه
و گدا در برابر احكام قضایى اسلام، از خواسته هاى شریعت گرایانه او بود; چنان كه
حمایت مردم از شاه را بر اساس اسلام خواهى او مى داند و شاه را در راه شریعت محورى
تشویق مى كند.
4. مفاهیمى چون آزادى، در نگاه شیخ فضل الله، مفاهیمى لغزنده اند
كه نیازمند تبیین كافى و مرزبندى دقیق میان معناى درست و نادرست وارداتى آن ها است;
از این روى، شیخ معانى باطل آن ها را برنتافته و به تفكیك میان معانى این الفاظ مى
پردازد. آزادى به معناى «رهایى از ستم و اختناق سیاسى» و به معناى «حقّ انتقاد
سازنده و بیان مصالح» را مى پذیرد و در برابر «آشوب طلبى و هرج و مرج» به ویژه
«آزادى در مذهب» به چالش برمى خیزد; چنان كه مفهوم آزادى میان اندیشهوران بزرگ
فرهنگ غرب نیز حدود ویژه اى دارد. آزادى به معناى آنارشیسم سیاسى، امرى بود كه به
اعتراف بسیارى از مشروطه خواهان به انحطاط مشروطه انجامید. نویسنده كتاب، نمونه هاى
فراوانى از اعتراف هاى مذكور و دیگر گزارش هاى مربوط آورده است; فزون بر آن كه
عالمان و بسیارى از رجال سیاسى ـ مذهبى، ضدّ لجام گسیختگى فرهنگى حاكم بر عصر
مشروطه موضع مى گرفتند.
مفهوم تساوى نیز دیگر مفهوم چند پهلویى است كه اصلى در
مورد آن در متمّم قانون اساسى، به تصویب رسید و شیخ را به موضعگیرى در برابر آن
واداشت. در اندیشه دینى شیخ فضل الله، مساوات به معناى «تساوى شاه و گدا در برابر
حكم عدالت»، مورد پذیرش و معناى «تساوى مسلمین و كفّار در احكام جزایى و ...» كه
بسیارى (از جمله اقلیّت هاى مذهبى و بهویژه زردشتى ها با پشتیبانى بیگانه) به دنبال
آن بودند، مورد انكار شیخ بود. اصل مذكور، مسأله اى بود كه به تعبیر مخبرالسلطنه
هدایت، شش ماه رختخواب ها در صحن مجلس براى آن پهن شد و مردمى مجاور مجلس
شدند.
5. شیخ فضل الله كه به تصریح خود، خواستار مجلس شورا (به ویژه در ماهیت
بومى و عدالتخانه اى آن) بود، درصدد اصلاح و نزدیك كردن آن به آموزه هاى اسلامى
برآمد. او در این جهت، اتّهام مخالفت با مجلس را همواره از خود به دور مى دانست.
بنیان نظام پارلمانتاریسم غربى كه بر اكثریت آراى خودبنیاد بود، مورد انتقاد او
قرار مى گرفت و خواستار تحدید قلمرو قانونگذارى مجلس و ترسیم شكلى بود كه راهبرد
اكثریت آرا در دایره امور شرعى اجرا نشود و در امور عرفى نیز به لحاظ شأن كاشفیت آن
از آراى كارشناسان (به صورت راهى براى شناخت مصالح و مفاسد) مورد توجّه قرار گیرد،
نه صرفاً به لحاظ خواست اكثریت. در غیر این صورت، اسلامیت نظام مشروطه، مورد سؤال
قرار مى گرفت و تقلیدى از تمدّنِ خودبنیاد غرب مى شد. بر این اساس، شیخ مى خواست تا
شأن قانونگذارى انحصارى خداى متعالى، پاس داشته، و از سوى دیگر، مشروعیت اصیلِ
اقدام هاى سیاسى تأمین شود . در نظر شیخ، باید نظام حاكم، حاكمیتى مشروع داشته باشد
و «حق بینى» و «حق سالارى» پیشه و بر اساس «مصالح و مفاسد واقعى» معرّفى شده از سوى
خداى متعالى، رفتار كند. در این فرایند، «نظارت و تنفیذ فقیه» ملاك عملى تأمین
مشروعیت ساختار سیاسى و از جمله مجلس است.
در بخش هاى دیگرى از كتاب، نویسنده
به تشریح مباحثى چون «وكالت وكلاى مجلس»، «ولایت فقیه و شأن حكومتى آن»، «قلمرو آن
ها»، «تبیین پارلمانتاریسم و شوراى اسلامى»، «جامعیت احكام اسلام» و ... مى پردازد.
موضع شیخ، در تمام این امور، در چالش با انحراف هاى غرب باوران و دین گریزانى است
كه در تار و پود نظام مشروطه نفوذ داشتند و آن را به انحراف كشانیدند. از بحث
درباره «معنا و كیفیت وكالت و انتخاب وكلا» گرفته تا «نفوذ اقلیت تندرو و فِرَق
ضالّه در اركان نظام تصمیم سازى»، از «عدم آمادگى ایران براى نظام پارلمانى» تا
«انحراف مشروطه و نقد اختیارات گسترده مجلس شورا». در تمام این مباحث، نویسنده به
تشریح گسترده آن ها پرداخته و به نوشته ها، گفته ها و سیره عملى شیخ فضل الله
استناد مى كند.
5. كارنامه شیخ فضل الله نورى، پرسش ها و پاسخ ها
این كتاب، حول
دو مسأله به بحث مى پردازد: یكى «الگوى بومى عدالتخانه و فلسفه سیاسى آن در مقایسه
با الگوى وارداتى مشروطه»، و دیگرى، «ارتباط شیخ با دربار و موضع او در حمایت از
محمّدعلى شاه». محورى ترین یافته هاى تاریخى كه نویسنده با استنادهاى تاریخى در
كتاب منعكس كرده، از این قرار است:
1. «نهضت عدالتخانه» ـ (پدیده تاریخى مقدّم
بر واقعه مشروطیت و خواسته اصیل و اوّلیه مردم) به دنبال تأسیس مجمعى از نمایندگان
طبیعى اصناف و طبقات مردم بود تا با مشورت آنان دستورالعمل هاى لازم براى دوایر
دولتى نوشته شود و بدان وسیله، دولت و دربار، از خودكامگى و لجام گسیختگى درآید. با
انحراف نهضت، دستخطّ تأسیس مجلس شوراى اسلامى نیز به مجلس شوراى ملّى تحریف و ماهیت
اسلامى و بومى نهضت عدالتخانه به خواسته اى وارداتى تبدیل شد; امّا الگوى
عدالتخانه، از ذهن شیخ خارج نشد و بر اساس آن، به چالش با انحراف هاى مشروطه چیان
برخاست. بدین معنا، او اساساً با الگوى غربى از روز نخست موافق نبود تا تصوّر شود
در دوره اى از آن بازگشت.
2. هنگامى «ماهیت و مقصد نهضت عدالتخانه» روشن مى شود
كه نفوذ عمیق و چشمگیرِ روحانیان در دوره پیش از مشروطه (بهویژه وجود محضرهاى شرع و
جایگاه اجتماعى آن ها، بست نشینى در منزل عالمان و...) مورد توجّه قرار گیرد. بدین
گونه كه قدرت بى مهار و مطلقه شاهان باید در كنار قدرت عالمان و روحانیان، بررسى
شود. چالش ملاّعلى كنى، میرزاى شیرازى و ... با ناصرالدین شاه، از مصادیق به
یادماندنى نحوه و شیوه مناسبات دربار و روحانیان است; مناسباتى كه از تحلیل ها و
اقدام هاى سیاسى دولت هاى زورمدار خارجى به دور نمى ماند.
در گزارش مستند كتاب،
«كارنامه درخشان محاكم شرع»، چنان «نفوذ و مجبوبیتِ اجتماعى» براى صاحبان آن ها به
یادگار گذاشت كه از بررسى این نفوذ اجتماعى مى توان به محتواى آن كارنامه راه یافت;
همان گونه كه «گواهى تاریخ درباره عملكرد قضایى آنان» مى تواند در اطّلاع از
كارنامه محاكم مفید باشد. این گواهى تاریخى، فقط از زبان دوستان نیست; بلكه از زبان
مخالفان محاكم شرع و بیگانگانى است كه آن محاكم را دیده اند. در كنار محاكم شرع،
محاكم عرف نیز بود كه كارآیى لازم را نداشت; امّا خواسته «نهضت عدالتخانه» كه به
دنبال پایان دادن به دعواى همبستگى دو محكمه عرف و شرع بر اساس آموزه هاى دینى نیز
بود، فقط به اصلاح این محاكم و اجراى دستورهاى محاكم شرع منحصر نمى شد; بلكه این
نهضت مى خواست به تهیه دستورالعمل هاى دولتى براى اصلاح امور اجتماعى ـ سیاسى نیز
بپردازد. «حوزه مسؤولیت عدالتخانه» روشن بود و باید بدون دخالت در حوزه خاصّ فقه و
شریعت، به تنظیم امور مملكتى بپردازد; امرى كه مشروطه وارداتى به آن پایبند نبود و
شیخ جان خود را در مقابله با آن فدا كرد.
3. لزوم رعایت شرایط بومى، در تحلیل
نویسنده، از «مشخّصات یك قانون مطلوب» است. بر این مبنا، هنگامى دو الگوى بومى و
وارداتى «عدالتخانه» و «مشروطه»، با یك دیگر مقایسه مى شوند، وجوه افتراق خود را مى
یابند.
نظام وارداتى «مشروطه قلهك»، به دنبال «گسترش دایره نیاز به قانون و
تقلید از قوانین غرب» است; حال آن كه نهضت عدالتخانه بر بنیان دین و شرایط بومى
تكیه مى زند و قلمرو قانونگذارى بشرى را محدود مى بیند. از عمده ترین مسائلِ مورد
اشكال شیخ در عصر مشروطه، عدم رعایت همین محدودیت قلمرو در قانونگذارى و توسعه
قانونگذارى بشرى بود. در مقابل، جناح ضدّ مشروعه مى دانستند كه با طرح شیخ، نه پشمى
بر كلاه شاه قجر مى ماند و نه بادى در شیپور شیفتگان غرب; از این روى، با طرح شیخ
مخالفت كردند.
«خلط حدود اسلامى در بحث وكالت و ولایت»، از وجوه انحراف دیگرى
است كه در مشروطه وارداتى پدید آمد; حال آن كه در الگوى عدالتخانه، چنین نقصى وجود
نداشت. شیخ فضل الله، بر نسخه پارلمانتاریسم غربى، دو نوع انتقاد داشت. او هم از
زاویه مباحث شرعى و هم از زاویه نكته سنجى هاى سیاسى ـ اجتماعى، بر آن اشكال مى
كرد. از سویى، رهاورد فرهنگ غربى را با جاودانگى، جامعیت و بنیاد خداگرایانه اسلام
در تعارض مى دید و از سوى دیگر، نسخه غربى را با مزاج ایرانیان شرقى سازگار نمى
دانست.
4. «ناآگاهى عامه مردم از نظام مشروطه وارداتى»، مورد تأیید اكثر مورّخان
قرار گرفته است. آنان كه با فضاسازى هاى برخى، به آن دل خوش كرده بودند، در برهه
هایى از عصر مشروطیت، از نظام جدید دل كندند; بلكه از آن متنفر شدند و بنا به نوشته
ناظم الاسلام كرمانى، در تهران با جمعیت سیصدهزار نفرى، هزار نفر نیز مشروطه خواه
پیدا نمى شد. باید دانست بومى و تدریجى نبودن طرح نظام جدید و آفت هاى پرشمار آن و
به ویژه «استبداد جمعى و مضاعف» باعث چنین حالتى شد. تقى زاده حدود نیم قرن بعد، به
لزوم «تعلیم تدریجى» دمكراسى اعتراف كرد.
در مجموع، «ملّت ایران عدالت اسلامى مى
خواست، نه مشروطه فرنگى» كه با نظام جدید دمساز نبود. عمده ترین مشكل مشروطه فرنگى،
سكولار بودن آن بود كه شیخ، گاه در قالب «مشروطه مشروعه» و در برهه اى دیگر، با
«تحریم مشروطه فرنگى» با آن مبارزه كرد.
5. اتّهام «وابستگى شیخ به دربار»، امرى
است كه با توجّه به كارنامه زندگى اش، نفى مى شود; چنان كه تاریخ به ما آموخته است
عامّه مردم به آخوندهاى دربارى، روى خوش نشان نمى دهند. بر این اساس، «نفوذ عمیق و
گسترده شیخ میان مردم» آن اندازه بوده كه برخى دیپلمات هاى خارجى و دشمنان سرسخت او
مانند یپرم خان نیز بدان اعتراف كرده اند; چنان كه زردشتیان نیز به او توسّل مى
جستند. «موقعیت والاى شیخ بین رجال بزرگ عصر» و در واقع، بى نیازى او به ارتباط با
آنان و بالاتر بودن شأن او از وابستگى به دربار نیز گواه دیگرى بر باطل بودن اتّهام
وابستگى او است. اعتبار او نزد مشیرالدوله، عضدالملك، مشیرالسلطنه، عین الدوله و
... قابل توجّه است. حتّى مظفّرالدین شاه پیش از آمدن خود به تهران و پس از شنیدن
قتل پدر، جلوس خود بر تخت سلطنت را به وسیله او به اطّلاع مردم دارالخلافه رساند;
همان گونه كه در سفر سوم خود به فرنگ، در حفظ آرامش تهران، او و ولیعهدش به شیخ
توسّل جستند.
«هیبت و صلابت شیخ در برابر زعماى قوم»، «نقش مؤثّر در نهضت هاى
ضدّ استبدادى و عزل حكّام جوركه مستندات تاریخى بسیارى براى آن ها وجود دارد، از
جمله ادلّه دیگر در بطلان اتّهام پیش گفته است.
دلیل دیگر بر بطلان اتّهام
پیشین، عدم همكارى با مافیاى نو قدرت بود; چرا كه انگیزه دربارى بودن او چیزى جز
فزون خواهى در جاه و مال یا هراس از حكومت نیست و تمام این امور درباره همكارى با
مافیاى جدید قدرت نیز وجود داشت; چنان كه كسانى مانند سردار اسعد بختیارى، سپهدار
تنكابنى و بسیارى دیگر از رجال، در همان بستر تاریخى، رنگ عوض كردند. دولتمردانى كه
با او مرتبط بودند نیز روحیه ویژه اى داشتند كه بستر همكارى آن ها را با شیخ مهیّا
مى كرد; مردانى كه به طور عمده به سبب عدم وابستگى و همكارى با بیگانه، مغضوب
بیگانگان بودند. مشیرالسلطنه، عضدالملك، امیربهادر و ارشدالدوله در دیدگاه نویسنده،
از جمله آن ها هستند.
6. «حمایت شیخ از محمّدعلى شاه»، هنگامى تفسیر صحیحى خواهد
یافت كه از یك سو، اوضاع پیچیده و بغرنج كشور و منطقه، و از سوى دیگر، سیاست هاى
كلان قدرت هاى بین المللى روشن شود. «قرارداد 1907» در پى آن بود كه از عثمانى تا
افغانستان و تبّت را به صورتى جدید مرزبندى كند; از این روى، حفظ اقتدار محمّدعلى
شاه، به معناى حفظ «تمامیّت ارضى ایران» بود.
از سوى دیگر، «تندروى ها، زمینه
ساز اشغال كشور به وسیله بیگانه» بود و عدم ثبات داخلى نیز چنان بود كه در مشروطه
اوّل و در مدّت 18 ماه، 8 كابینه و 6 نخست وزیر آمدند و رفتند. برچیدن بساط مجلس
فرنگى مآب، چنان موج شادى آفرید كه به قول ناظم الاسلام، عموم اهل تهران خوشحال
بودند و به جز افراد معدودى، از شاه تعریف مى كردند.
این ها همه «مقابله شیخ با
استراتژى شیطانى استعمار» را روشن مى كند. این سیاست، هنگامى معناى خود را باز مى
یابد كه در اعتراف هاى رجال تندرو، عناصر وابسته و اسناد تاریخى دولت هاى
استعمارگر، تأمل كافى صورت گیرد. «تبانى روس و انگلیس براى تجدید مشروطه و خلع
محمّد على شاه» راز كتمان شده اى است كه برخى نكات و استنادهاى تاریخى، گره آن را
مى گشاید. وابستگى سپهدار تنكابنى به روس ها و وابستگى سردار اسعد به انگلیسى ها،
از نمونه هاى روشن دخالت دوجانبه آن ها است. سرپوش گذارى بر حمله مجاهدان به تهران
به وسیله بلازنوف، شاهدى بر «موضع مثبت روس ها درباره عزل محمّدعلى شاه» است; چنان
كه ادوارد گرى نیز بر همكارى روسیه صحّه مى گذارد.
شیخ از استراتژى مشترك دو
همسایه شمالى و جنوبى ایران آگاهى داشت و به دنبال تقویت شاه و تشویق او به مقاومت
در برابر آن ها بود. آرى، توجّه به این فضاى سیاسى است كه موضعگیرى شیخ را معناى
صحیحى مى بخشد. جالب این جا است كه سرانجام بسیارى از «مخالفان شیخ هم، به حرف او
رسیدند!»
ب. برخى مؤلّفه ها و اصول كاربردى نویسنده در تحقیقات
تاریخى
نوشته هاى استاد على ابوالحسنى (منذر) (از جمله مجموعه مورد بحث)
نشان از آن دارد كه وى با تجربه هاى فقه پژوهى در حوزه علمیه، مى كوشد تا تاریخ
پژوهى خود را بر اساس شیوه هاى منطقى و علمى سامان دهد.
شفاف سازى خودآگاهانه اصول تحقیق
نویسنده براى كار پژوهشى خود،
اصولى را تعریف كرده است كه تجربه تحصیل و تحقیق حوزوى وى، در نفوذ این اصول پژوهشى
در ذهن و اندیشه اش مؤثّر بوده و در جاى جاى نوشته هاى او به چشم مى خورد; امّا در
عین حال، تبیین نظرى آن ها را به طور مستقل در نوشتارى از او سراغ داریم. ابوالحسنى
شأن عبرت زایى تاریخ را كه دستاوردى قرآنى است، مورد تأكید قرار مى دهد و ضمن تأكید
بر امكان شناخت و درك واقعیات تاریخى و ابطال نظریه شك گرایانه مخالف آن، پرهیز از
پیش داورى را در فهم تاریخ ممكن و بایسته مى انگارد و مسیر خود را از برخى نسبیت
اندیشان معاصر (مانند برخى هرمنوتیك گرایان) جدا كرده، گذر از پیش فرض ها و از جمله
گذر از حجاب حال به گذشته را مقدور انسان، امّا نیازمند تلاش وافر مى داند و پرهیز
از پیش داورى ها را براى شناخت حقیقت لازم مى خواند. وى در كنار تفكیك میان مقام
ثبوت (مرحله تحقیق) و اثبات (مرحله بیان و گزارش حقایق)، جامع نگرى در تتبّع و بهره
گیرى از تمام آراى گوناگون را براى راهیابى به واقعیت ها ضرور مى داند; چنان كه
یافته هاى خود و دیگر محقّقان سخت كوش را مصون از اشتباه نمى انگارد و شكیبایى در
شنیدن مخالفت با یافته ها را لازم مى شمرد.
نویسنده یكى از مهم ترین اصول
كاربردى در شناخت عصر مشروطه را شناخت بافت فكرى ایرانیان این عصر مى داند; حال آن
كه بسیارى از نویسندگان و تحلیلگران، ایران و فرهنگ مردم را نادیده انگاشته، درصدد
فهم تاریخ آن هستند; چنان كه شناخت روند تجاوزهاى استعمارى را لازم مى داند;
رویكردهاى گوناگونى چون انواع گوناگون نظریه توطئه را نیز مورد مداقه قرار داده،
تحقیقات خود را بر اساس نگاهى روشمند سامان مى دهد.2
نویسنده كه در نوشته هاى
گوناگون خویش، با شیوه اى تبارشناسانه با رجال معاصر برخورد مى كند، مطالعه دقیق
گذشته و آینده دست اندركاران مشروطه را بایسته مى خواند.3 از نظر او، براى درك
تاریخ هر عصرى، باید كانون ها و نقاط ثقل و مؤثر در آن دوره را ارزیابى كرد. بر این
اساس، وى شناخت مواضع فكرى و سیاسى شیخ فضل الله را از مهم ترین مواردى مى داند كه
باید براى فهم تاریخ مشروطه به آن پرداخت.4
به برخى از اصولى كه نوشته هاى آقاى
ابوالحسنى بر آن استوار است، مى پردازیم:
1. اعتماد به نقل هاى افراد مورد وثوق
این شیوه با رعایت
شرایطش، به صورت روشى عقلایى، قابل پذیرش و بلكه روشى ناگزیر، مورد توجّه نویسنده،
قرار دارد; حال آن كه جناح غالب مشروطه، در تاریخ نگارى خود، از چنین شیوه عقلایى
در بسیارى از نقلیات خود بهره نگرفته اند. نویسنده، به مناسبت، خاطره هاى تلخ و
شیرین تاریخى بسیارى را از برخى مراجع و عالمان، بهویژه مرحوم آیت الله شیخ حسین
لنكرانى نقل مى كند كه بسیارى از گره هاى كور تاریخ معاصر ایران را مى گشاید. گذشته
از خاطره ها یا نقل هاى موثّقى كه مرحوم لنكرانى5 با واسطه درباره وقایع مشروطه
داشته، حضور فعّال خود او در پیشتازى مبارزه با قرارداد وثوق الدوله ـ كاكس، مبارزه
منجر به تبعید او به وسیله رضاخان، برگزارى میتینگ هاى سیاسى پس از شهریور 20،
نمایندگى مجلس چهاردهم، مبارزه با صهیونیزم، مبارزه با بهائیت، همراهى با خروش
سیاسى امام خمینى و دیگر وقایع تاریخ معاصر،6خاطرات به یادماندنى از وى به یادگار
گذاشته است.7 استناد به گزارش شفاهى آیت الله حرزالدین، از تلاش برخى افراد براى
أخذ استفتایى جهت قتل مخالفان مشروطه، پرده برمى دارد. نقل مستقیم خاطره هایى از
زبان نوه آخوند خراسانى درباره جایگاه شیخ فضل الله و موضع او در مشروطیت و همراه
كردن عالمان نجف با نهضت مشروطه خواهى، از موارد دیگرى است كه نویسنده بر اساس شیوه
مذكور، از آن استفاده مى كند.8
وى، خاطره ها و گزارش هاى فراوانى از میرزا حسن
جابرى، مدیرنظام نوابى و عالمان بزرگى چون شیخ مهدى مازندرانى، آخوند ملاّمحمّد
آملى، آیت الله العظمى شیخ لطف الله صافى، شیخ على صافى، آیت الله سید عزالدین
زنجانى و ... را ذكر مى كند. او صرف نظر از استناد به نوشته هاى برخى از این افراد
مورد وثوق، برخى از نقل هایش را از طریق شنیده هاى خود از آن ها مى آورد. حفظ تسلسل
سند نقلیّات، به وسیله نویسنده نیز قابل توجّه است كه حتّى در برخى موارد، تاریخ
دقیق استماع خود را نیز گزارش مى كند.9
2. تمسّك به اعتراف هاى مخالفان و مطالب خلاف گرایش نویسندگان
این روش عقلایى باعث مى شود كه به رغم معتبر نبودن شخصیت و نقلیات افراد
غیر موثّق و معاند كه به جعل مطالب دست مى یازند بتوان به بخشى از مطالب و نقلیات
آنان اعتماد كرد. طبیعى است كه اگر در مسأله اى مخالفان و موافقان بر امرى اتّفاق
نظر داشته باشند، در حدّ بسیارى مى توان آن امر را باور كرد، مگر آن كه قراین خلاف
دیگرى وجود داشته باشد; به طور نمونه، نویسنده، جهت اثبات ثبات قدم شیخ و رفع برخى
اتّهام هاى مربوط به او، به تصریح موافقان و اعتراف مخالفان شیخ، مانند
مجاهدالسلطان دانشور علوى (از همراهان سردار اسعد در فتح تهران)، محمد مردوخ
(پیشواى اهل سنّت كردستان)، برادر امام جمعه خویى، احمد كسروى، مهدى بامداد، اعظام
الوزاره قدسى و دیگران استناد مى كند كه روس ها براى حفظ جان شیخ، به او پیشنهاد
پناهندگى دادند و او نپذیرفت; حتّى پیغام دادند كه نمى خواهد به سفارت بیایید; این
بیرق اهدایى از تزار را بر سر خانه تان نصب كنید; امّا شیخ پیشنهاد عزّت سوز آن ها
را ردّ كرد.10
چنین اعتراف هایى، در موارد بسیارى از جانب مخالفان و دشمنان شیخ
صادر شده كه نویسنده در جاى جاى كتاب خود از آن ها بهره گرفته است; نمونه هایى
مانند اعتراف سپهدار تنكابنى به این كه شیخ نباید كشته مى شد،11 اعتراف تقى زاده به
صورى بودن محاكمه شیخ،12 اعتراف مورّخانى چون ملكزاده و كسروى به ثبات و خویشتن
دارى او در صحنه اعدام،13 اعتراف شریف كاشانى به دشمنى مشروطه خواهان با اساس
دیانت،14 اعتراف صریح سید ضیاءالدین طباطبایى خطاب به آقاى فضل الله نورالدین كیا
(فرزند آقا ضیاءالدین نورى و نواده شیخ فضل الله)15 در ایام اقامت در فلسطین كه وى
مى گوید:
پدر شما گرچه از مخالفین من بود، ولى ایشان را مردى بسیار صمیمى و در
نظریات خود ثابت و با اطمینان مى دانم و احترامى مخصوص نسبت به ایشان
داشتم.16
به صورت نمونه اى دیگر مى توان افشاى وابستگى انجمن اخوّت به
فراماسونرى به وسیله روزنامه صور اسرافیل (در مقام عذرخواهى از تعرّض به تصوّف) را
یادآور شد.17
3. رجال شناسى به صورت منطقى
به طور طبیعى باید وثاقت افرادى كه
از آن ها خبرى نقل شده است، احراز شود. به نظر مى رسد، اصلى ترین تكیه گاه در این
مسأله، توثیق آن ها به وسیله افرادى باشد كه عدالت و صداقت آن ها پیش تر اثبات شده
باشد; در غیر این صورت، خبرهاى تشویشگر بسیارى وجود دارند كه آن رجال را به گونه
دیگرى در ذهن ما به تصویر مى كشند. آقاى منذر در دفتر نخست كتاب سلطنت علم و دولت
فقر، بخش مستقل و مفصلّى را به «توثیق روات» اختصاص داده است.18 همچنین هنگامى كه
وصیتنامه شیخ فضل الله را در تحصّن حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) نقل مى كند، ابتدا
به اعتبار آن كه به تصدیق و امضاى 3 تن از عالمان تهران و تصدیق امضاى آنان به
وسیله مرحوم میرزاى نائینى رسیده است، اشاره مى كند و در آخر وصیتنامه نیز متن
نوشته آنان را مى آورد.19
4. توجّه به انواع قراین
توجّه به اسناد و شواهد تاریخى دست
اوّل، از مهم ترین مؤلّفه هاى تاریخ پژوهى و در پى آن، نظریه پردازى هاى سیاسى ـ
اجتماعى است. در تاریخ نقلى مشروطیت، سه گونه تحریف (به معناى عامّ آن) صورت گرفته
است: 1. كتمان و پوشاندن حقایق; 2. وارونه سازى حقایق; 3. جعل اسناد و مدارك
تاریخى; چنان كه سرقت در تاریخ نگارى نیز وجود دارد (همانند سرقت كتاب انقلاب
ایران، نوشته مستوفى تفرشى، به وسیله هاشم محیط مافى). استاد ابوالحسنى (منذر) كه
در آثار خود تكیه فراوانى بر اسناد و شواهد تاریخى دارد، بر این باور است كه اصالت
و اعتبار اسناد تاریخى را مى توان از دو طریق محك زد:
أ. از طریق موازین دانش
نسخه شناسى، خط شناسى و امثال آن;
ب. سنجش مندرجات و محتویات اسناد مكتوب دست
اوّل با منابع معتبر كتبى و شفاهى.
وى در مقام توجّه به قراین كلّى در جهت یابى
تاریخ نگارى و شیوه هاى حاكم بر آن، بر به دست گرفتن ابتكار نگارش تاریخ مشروطه به
وسیله جناح غالب تأكید كرده و از این زاویه نقّادانه به آسیب شناسى تاریخ نگارى
مشروطه مى پردازد و از جمله در مجموعه خود درباره شیخ فضل الله، درصدد بوده است،
منطق انفعالى «واى بر مغلوب» را كنار نهد.20
تأكید بر عدم پناهندگى شیخ فضل الله
نورى به سفارتخانه ها با وجود خطر مرگ و اعدام،21 نمونه اى از اجراى این شیوه به
وسیله نویسنده گرامى است. توجّه به مواضع سیاسى ـ اجتماعى یك فرد22 (مانند عدم حضور
معترضانه سیّدمحمد امامزاده در محاكمه شیخ و عدم تمكین در برابر رضاشاه براى كشف
حجاب همسر خود)،23 نوع خط و نحوه نگارش،24 شیوه هاى نویسندگى و ادبیات، شیوه پاسخ
به استفتا25 و ... از قراینى است كه مى تواند مددكار محقّق تاریخ در جهت شناخت
اصالت اسناد باشد.
از جمله قراین دیگر، بازشناسى پیوند رخدادها و جریان هاى
تاریخى، از جمله توجّه به تكیه گاه ها در بازخوانى تاریخ مى تواند باشد; چنان كه
تصریح تقى زاده به شعار لزوم تقلید مطلق از غرب، بعد از اخراج وى از ایران به وسیله
مرحوم آخوند خراسانى، گرایش هاى غیر دینى او را آشكار ساخت.26
اسناد محرمانه
وزرات خارجه انگلیس كه توافق روسیه با انگلیس مبنى بر حمایت از مشروطه را نشان مى
دهد، از دیگر قراینى است كه نویسنده به آن ها توجّه كرده و بر اساس آن، این شایعه و
غلط تاریخى كه «دولت روسیه با مشروطیت مخالف بوده» را باطل مى داند; چنان كه حضور
روسوفیلى مانند سپهدار تنكابنى در فتح تهران و بعد شركت در كابینه فاتحان، و نیز
همكارى قزّاق ها با فاتحان تهران، از قراین تاریخى مؤیّد این امر است.27
یكى
دیگر از شیوه هاى مورد استفاده نویسنده در بهره مندى از قراین، این است كه به
شناسایى تالى فاسدها و لوازم طبیعى نظریه كه در بسیارى از نوشته هاى او دیده مى
شود، توجّه ویژه اى دارد; چنان كه گاه اختلاف روایت هاى مورّخان جناح غالب در
مشروطه را نشان از غرضورزى هاى همه یا برخى از آنان مى داند; به طور نمونه، تفاوت
نقل اختلاف نظر ناقلان و وجود نقل هاى مخالف درباره فروش زمینى به نام چال به بانك
روسى و بسیارى از جزئیات و كیفیت ربط آن به شیخ فضل الله، اتّهام مربوط به او را
ساختگى مى نُماید.28
ترسیم فضاى سیاسى ـ اجتماعى پیش از مشروطه، مانند معرّفى
كارنامه درخشان روحانیان و وضعیت محاكم عرف و شرع، شركت مردم در مراسم هاى مربوط به
بزرگداشت عالمان، براى بازشناسى نهضت عدالتخانه، مصداق دیگرى از استفاده مناسب از
قراین و شواهد تاریخى است;29 همان گونه كه بررسى ابعاد كلّى شخصیت شیخ فضل الله،
ملاّقربانعلى زنجانى،30 سیّد محمدكاظم یزدى31، ادیب پیشاورى32، شیخ ابراهیم
زنجانى33 و... از شیوه هاى پژوهشى او است.
نگاه جامع به شخصیت و مواضع سیاسى
افرادى مانند امیر بهادر، ارشدالدوله، مشیرالسلطنه، عین الدوله، ظهیرالدوله و ...،
از دیگر مصادیق همین شیوه علمى است كه استاد منذر، درصدد بهره بردن از آن براى غنا
بخشیدن به تحقیقات خویش است;34 چنان كه توجّه به قراردادها و فعّالیت هاى بیگانگان
(مانند خارج كردن پشتوانه طلاى اسكناس هاى ایرانى)، توجّه به خواست ها و هماهنگى
هاى پشت پرده استعمارگران، از مهم ترین قراینى است كه مى تواند به فهم سرّ حمایت
شیخ فضل الله از محمّدعلى شاه كمك كند.35
پیروزى مشروطه خواهان عثمانى بر
عبدالحمید ثانى، چند ماه پیش از فتح تهران و در دوره موسوم به استبداد صغیر رخ داد
كه به تسلّط غربگرایان تندرو و سركوب شدید روحانیان (حتّى دستگیرى، ضرب و شتم شدید
كشیش ها و خاخام ها) انجامید، فرجام مشروطه را بیش از پیش در برابر دیدگان تیزبین
شیخ و مشروعه خواهان هوشیار روشن ساخت و به طور طبیعى، این امر در موضعگیرى در
برابر مشروطه خواهان تندرو بى تأثیر نبود.36
نویسنده، در ردّ اتهام همكارى شیخ
با امین السلطان، ضدّ مشروطیت، به تقابل شدید شیخ با او شش سال قبل از مشروطه و
تلاش براى عزل او را مورد اشاره قرار مى دهد; افزون بر آن كه در دوره تحصّن نیز او
را همدست دشمنان خود مى شناسد و در نامه به عالمان شهرها آن را یادآور مى
شود.37
توجّه به ادبیات و نوع تأییدها و پذیرش هاى افراد نیز از جمله قراین مورد
توجّه نویسنده است; به طور نمونه، وى از این منطق بهره مى جوید كه افرادى مانند
آخوند ملاّ محمّد رستم آبادى و ادیب پیشاوُرى، در داورى درباره دیگران سختگیر بودند
و كم تر كسى از دیدِ دقیق و وسواس گونه آنان، نمره قبولى را مى گرفت; امّا آنان نه
تنها شیخ فضل الله را قبول داشتند، بلكه مقامى بسیار والا براى او قائل بودند.38
طبیعى است كه از نظر محقّق، اقوال و بینش چنین افرادى با دیگر افراد، همسنگ نخواهد
بود و اعتماد بسیارى به گفته هاى آنان پیدا خواهد شد; همان گونه كه توجّه به اعتبار
مهر و امضاى شیخ در دوران حیات او، به صورت جلوه اى از اعتبار فراوان وى، نمونه
دیگرى از روش فهم تاریخ بر اساس قراین خرد و كلان تاریخى است كه مورد بهره مؤلّف
این مجموعه بوده است.39
5. توجّه به سوابق و انگیزه هاى شخصیت ها، مورّخان و تحلیلگران
تاریخ
با شناخت اهداف پنهان در نقل خبر مى توان میزان صحّت و سقم آن را به
دست آورد; چنان كه دقّت در چگونگى ارتباط رجال با یك دیگر، توجّه به اختلاف ها،
جناح بندى ها، ارتباط هاى خانوادگى، شاگرد و استادى و رئیس و مرؤوسى، از مواردى
هستند كه مى تواند انگیزه تحلیل ها و نقل هاى تاریخى یا ماهیت مواضع متقابل افراد
درباره یك دیگر را روشن سازد. تأمل در وابستگى هاى مالى ـ تجارى، ارتباط هاى ماسونى
و وابستگى به سفارتخانه، گروه ها و دربار از دیگر موارد تاریخى شایان دقّت است;
براى نمونه، نویسنده، به سوابق ماسونى و بهایى گرى خانوادگى میرزا مهدى وزیر همایون
كه با ملاّقربانعلى زنجانى درگیرى شدید داشت، اشاره مى كند.40 چنان كه توجّه به
سوابق ماسونى و وابستگى خانوادگى حسینقلى نواب كه باركلى سفیر انگلیس او را رهبر
فكرى هیأت مدیره موقّت انقلاب معرّفى مى كند، و محمود جم (شوهر خواهر او) به
انگلیس، نمونه اى دیگر از همین روش است.41
توجّه به اقدام هاى میرزا حسین خان
سپهسالار در منع دخالت عالمان در امور سیاسى (كه تلاش آن ها بهویژه ملاّعلى كنى را
براى عزل خود دیده بود) و مواضع مشروطه خواهانه او پس از عزل از صدارت42 و تأمّل
تفصیلى در زندگینامه فرخ دین پارساى كه مطالبى را درباره شیخ فضل الله از او نقل مى
كند، از دیگر موارد این شیوه پژوهشى است.43
نمونه بارزِ توجّه به انگیزه مورّخ،
در بازشناسى تقبیح روحانیان و شعایر حسینى، طرح جدایى دین از سیاست، دشمنى با شیخ
فضل الله، مدرّس و ... به وسیله یحیى دولت آبادى و كسروى است;44 چنان كه یادآورى
دشمنى خانوادگى مهدى ملكزاده با شیخ فضل الله، تحصیلات او در مدرسه لائیك بیروت،
اتّهام پدرش به بابیت، توانسته گوشه اى از زمینه فكرى ملكزاده را معرّفى كرده و سرّ
دشمنى وى با امیر كبیر مرد سیاسى و خوشنام ایران و مواردى از این قبیل را روشن
سازد.
6. كاوش در سند، گزارش و منبع تاریخى
در برخى موارد، با دقّت
در سند و منبع خبر مى توان به صحّت و سقم آن پى برد; چنان كه نویسنده، با همین روش،
به نقد برخى از اسنادى مى پردازد كه حسین ثقفى اعزاز در روزنامه اطّلاعات سال
1354شمسى منتشر كرده بود. آقاى ابوالحسنى روشن مى كند كه برخى تعابیر، از كتاب
خاطرات و خطرات مخبرالسلطنه هدایت به سرقت رفته و به صورت نوشته دیگرى معرّفى شده
است.45
در موردى دیگر، كسروى را داراى این مشكل پژوهشى مى داند كه با منابع
برخورد گزینشى دارد. وى اشكال مى كند كه چرا كسروى درباره قضایاى گوناگونى مانند
ماجراى مسجد شاه و پرخاش امام جمعه به سیّدجمال واعظ، به برخى نوشته هاى روزنامه
حبل المتین كلكته استناد جسته است كه آرایى مخالف پاره اى از تصوّرات و نگاشته هاى
مشروطه خواهان داشت; امّا در قضیه فروش زمین چال كه مستلزم وارد شدن اتّهامى به شیخ
فضل الله بود، به تحلیل هاى حبل المتین تمسّك نجسته و گزینشى عمل كرده است. یادآور
مى شود كه در مورد این اتّهام، اسناد تاریخى دیگرى وجود دارد كه مورّخانى مانند
كسروى به آن نمى پردازند; چنان كه شیخ محمّد حسین یزدى (عضو شاخص مجالس شوراى صدر
مشروطه، حاكم شرع مشهور عدلیّه تهران در زمان داور و مخالف سیاسى شیخ در عصر او)،
در تحقیق خود در این باره جهت ارسال به نجف به طور كامل این اتّهام را از ساحت شیخ
فضل الله دور دانسته است.46
نویسنده بر اساس شیوه تاریخ پژوهى خود، ضمن معرّفى
كتاب تاریخ انقلاب ایران، نوشته مستوفى تفرشى، به نقد تاریخ نگارى میرزا هاشم محیط
مافى مى پردازد كه در جایگاه ژورنالیست، مطالب كتاب مستوفى را به سرقت برده و با
گنجاندن برخى مطالب نادرست تاریخى و نیز هتّاكى به ساحت شیخ در آن، مطالب این كتاب
را به اسم خود جا زده است.47
توجّه به تاریخ نقل ها و نزدیكى و دورى منابع به
وقایع و اقتباس هاى احتمالى از یك دیگر، از دیگر موارد اعمال این شیوه است; مانند
دقّت در تفاوت منابع گوناگون مربوط به درگیرى ملاّقربانعلى زنجانى با میرزا مهدى
وزیر همایون،48 تفاوت منابع و مآخذ قدیم تر در ماجراى تخریب بانك استقراضى49 و...
.
7. توجّه به میزان آشنایى و سطح تماس افراد با وقایع
نویسنده،
در موارد بسیارى بر آگاهى هاى شغلى و نزدیكى روایان اخبار به رخدادها و جریان امور
تأكیده و تكیه مى كند.50وقتى در كیفیت القاى واژه مشروطه، مطالبى را در تحصّن
سفارتخانه، به وسیله انگلیسى ها، از زبان شیخ ضیاءالدین درّى، مطالبى را ذكر مى
كند، بر تماس نزدیك وى با حوادث صدر مشروطه و دیدن مسأله مذكور از نزدیك تأكید
مىورزد.51
همچنین مى توان به گزارش مستقیم یحیى دولت آبادى از سهل انگارى
مخبرالسلطنه هدایت در رعایت شرایط انتخابات نمایندگان مجلس اوّل اشاره كرد; البتّه
روشن است كه گاه برخى قراین، صحّت چنین نقل هاى را مورد سؤال قرار مى دهند یا برخى
ابهام ها را درباره آن ها دامن مى زنند.
از دیگر الگوهاى مشابه، تلاش براى بهره
بردن از اطّلاعات استادان، شاگردان، خویشان و بازماندگان مورد اعتماد یك فرد است كه
نویسنده از آن ها نهایت استفاده را مى كند;52 همچنان كه از گزارش هاى یاران،
نزدیكان و شاگردان شیخ مانند شیخ جواد صافى، شیخ مهدى مازندرانى، سیّدمحمّدرضا
یثربى كاشانى و ... بهره مناسب مى برد.53 گزارش چرچیل عضو سفارت انگلیس از «پرهیز
شیخ از تماس با اروپائیان»، به لحاظ جایگاه شغلى او اهمیّت دارد.54 نیز اشاره به
این كه «معیرالممالك از رجال مطّلع قاجار بوده»، زمینه نقل از وى را فراهم آورده
است.55
نویسنده، به رغم آن كه در گزارش زندگى و خاطره هاى علاّمه شیخ مهدى
مازندرانى، از كتاب جرعه اى از اقیانوس... تألیف آقاى قلى زاده بهره مى گیرد; امّا
به نقد این منبع نیز مى پردازد و یادآور مى شود كه با منقولات آن درباره مشروطیت و
شیخ فضل الله كه خالى از مبالغه نیست، باید محتاطانه و نقّادانه برخورد كرد و حتّى
بر آن است كه فقط آن دسته از مطالب این كتاب را مى توان پذیرفت كه محتویات آن، به
تأییدِ منابع معتبر رسیده باشد و خود نیز تصریح مى كند در بهره از این كتاب این
شیوه را به كار بسته است.56
8. تبیین حدّاكثر مقتضاى دلیل
نویسنده مى كوشد در تمام استدلال
ها، این اصل را اعمال كند. تفكیك میان نفى مطلق مشروطه و اقتضاى به توپ بستن مجلس
به وسیله عوامل محمّدعلى شاه، نمونه اى از این شیوه است. وى در این باره یادآور مى
شود كه فقط هنگامى مى توان محمّدعلى شاه را مخالف اساس و مطلق مشروطه دانست كه جناح
مقابل او، از تندروى و شهرآشوبى پرهیز كرده، هرگونه بهانه موجّه قانونى را از وى مى
گرفت، و در چارچوب قانون اساسى، به او فرصت عمل مى داد. فقط در این صورت بود كه اگر
از شاه یا هر كس دیگر، مخالفتى با فعّالیت هاى «مشروع و قانونى» مجلس و انجمن ها سر
مى زد، مستوجب عنوان ضدّیت با اساس مشروطه و آزادى هاى مصرّح در قانون اساسى بود;
امّا به اعتراف مشروطه خواهانى چون مخبرالسلطنه، مجدالاسلام كرمانى، ثقة الاسلام و
... نه تنها این مجال به شاه داده نشد، بلكه بیش ترین زمینه نیز براى خشونت او از
سوى افراطى ها فراهم آمد. از سوى دیگر، تعطیلى مجلس، به معناى تعطیل مشروطیت نبود و
فرداى تخریب مجلس دستخط تأسیس مجلس دوم و افتتاح مجلس سنا صادر شد. استنطاق محبوسان
نیز به طور عمده درباره هویت بمب اندازان به كالسكه شاه و پخش كنندگان اسلحه میان
مجاهدان بود.57
9. تأكید بر پرهیز از پیش داورى
نویسنده، تأكید بسیارى بر این
امر دارد كه در تحلیل تاریخ، باید از پیش داورى پرهیز كرد و تاریخ نگارى بسیارى از
مورّخان مشروطه را آلوده به این آفت مى داند. وى مطالب تاریخ نگارانى مانند ناظم
الاسلام، یحیى دولت آبادى، كسروى، ملكزاده و ... درباره شیخ فضل الله و بسیارى از
عالمان را بر اساس غرضورزى، و به همین دلیل، نوشته هاى هتّاكانه آنان را در این
باره، از جهت علمى، غیر قابل استناد مى داند.58
به نظر مى رسد تلاش براى تحقیق
گسترده و جامع نگر، عمده ترین راهى است كه نویسنده، خود، براى پرهیز از پیش داورى،
به كار گرفته است; هرچند راه هاى دیگرى نیز براى این منظور، بهویژه شناسایى مراجع و
منابع مورد اعتماد در هر مسأله، مورد توجّه وى قرار دارند; البتّه همیشه جاى مناقشه
مصداقى در تمام این موارد هست و نوشته هاى او نیز مانند نوشته هاى هر پژوهشگرى باید
از این زاویه ارزیابى شود.
10. تفكیك آرمانگرایى و واقع بینى در تحلیل اندیشهورزى هاى
سیاسى
آقاى ابوالحسنى، در تحلیل اختلاف موضع شیخ فضل الله نورى با آخوند
خراسانى و نظریه پردازى مانند مرحوم نائینى، با تفكیك واقع بینى شیخ فضل الله و
آرمانگرایى آخوند خراسانى و مرحوم نائینى كه در تنبیه الامه منعكس شده، اختلاف
اصولى میان اندیشه سیاسى (آرمانى ـ دینى) آن ها نمى بیند و عمده اختلاف مواضع آنان
را در تشخیص موضوعات ارزیابى مى كند.59
دقّت در زاویه بحث ها و موضعگیرى هاى شیخ
فضل الله، از دیگر عناصر لازم در تحقیقات تاریخى است كه مى توان، در نوشته هاى آقاى
ابوالحسنى موارد بسیارى براى آن یافت. توجّه به حمایت مشروط و مقیّد شیخ از
محمّدعلى شاه60 و توجّه به جهت هایى كه شیخ از زاویه آن ها به حمایت مشروطه، مفاهیم
آزادى، مساوات، رأى اكثریت و ...61 مى پردازد یا ردّ مى كند، از مصادیق این نوع از
دقّت پژوهش تاریخى است.
11. دقّت در مقام مفهوم شناسى
براى مثال، وى میان مقاطع گوناگون
مشروطه، تفكیك قائل شده و بر این امر تأكید دارد كه طرح مفهوم مشروطه از دوره خاصّى
آغاز شده است و نباید آن را به نهضت عدالتخانه سرایت داد; چنان كه مقاطع مشهور
تاریخى، چون استبداد صغیر را گاه با عنوان «دوره موسوم به استبداد صغیر» ذكر مى كند
تا به گونه اى در برابر نظریه پردازى هاى جناح غالب كه حتّى مفاهیم تاریخى را نیز
به سود خود به كار گرفته اند مقاومت كرده، از تحلیل هاى قالبى بپرهیزد.
براى
نمونه اى دیگر مى توان به تفسیر وى از واژه ملّت كه در نامه میرزاى شیرازى آمده،
اشاره كرد.62 واژه ملّت، در عصر حاضر بیش تر به معناى مردم استعمال مى شود; امّا در
زمان میرزاى شیرازى، كنایه از رهبران دینى و اختیارات ولایى و شرعى آن ها بوده است.
این دقّت نویسنده، مانع از تفسیر نامناسب و ناصواب از نظریه ولایت فقیه از منظر
میرزاى شیرازى و همچنین شیخ فضل الله كه متن مذكور را مى پذیرد مى شود. متأسّفانه
برخى در فضاى فعلى، با تحریف معناى این واژه، میرزاى شیرازى و شیخ فضل الله نورى را
قائل به نظریه خودساخته و جعلى «سلطنت مشروعه» معرّفى مى كنند.63
ج. اندیشه هاى محورى در مجموعه پنج جلدى
1.
دیدگاه نویسنده درباره تاریخ نگارى مشروطه
از دیدگاه نویسنده این مجموعه،
با مطالعه و تأمّل در تاریخ و از جمله تاریخ مشروطیت مى توان به بسیارى از عبرت ها
دست یافت;64 امّا تاریخ مشروطیت، اغلب نه از منظرى بى طرفانه و واقع بینانه، بلكه
یكسویه و جهت دار نوشته شده است و بهویژه كسانى كه سنگ بناى نگارش این بخش از تاریخ
ایران را نهاده اند، بیش و پیش از آن كه در صدد كشف و شناسایى حقایق باشند، وارونه
ساختن چهره «جناح مغلوب» و توجیه اعمالِ «جناح غالب» در آن دورانِ عبرت زاى تاریخى
را مدّ نظر داشته اند و پر پیدا است كه این امر، بدون «تحریف» یا «كتمانِ» واقعیات،
شدنى نبوده است.
این تحریف ها و كتمان حقایق، بیش از همه درباره شیخ فضل الله
نورى، این شخصیت تأثیرگذار تاریخى صورت گرفته; امّا واقعیت حاكم چنان بوده است كه
تحریفگران نمى توانسته اند بى تناقض و بدون اشاره یا تصریح به برخى از ابعاد شخصیت
و اندیشه شیخ فضل الله درباره وى مطلب بنویسند. بر این اساس، نویسنده كوشیده است تا
از خلال نوشته هاى جناح غالب و دیگر نوشته هاى دست اوّل، به واقعیت هاى تاریخ
ایران، بهویژه درباره این شخصیت بزرگ دست یابد; البتّه شیوه غالب نویسنده در پنج
كتاب منتشر شده، نقد مستقیم نوشته ها یا گفته هاى فرد خاصّى نیست; بلكه در نگارش
خود به بسیارى از نقل هاى ضمنى تاریخ نگاران وابسته به «جناح غالب» بهره برده و از
خلال آن ها و دیگر نوشته ها، واقعیات را بیرون كشیده است; به طور نمونه، در خصوص
دیدگاه ناظم الاسلام درباره دانش شیخ فضل الله این توجّه را دارد كه «حتّى ناظم
الاسلام كرمانى هم كه متأسّفانه در تاریخ خویش از هیچ گونه توهین و هتّاكى به شیخ
باز نایستاده) معترف است: حاجى شیخ فضل الله اگر چند ماهى در عتبات توقّف كند، شخص
اوّل علماى اسلام خواهد گردید; چه، هم حُسنِ سلوك دارد و هم مراتب عملیّه...; ]چنان
كه [مهدى ملكزاده كه او نیز با شیخْ سختْ سَرگِران است، اذعان دارد: شیخ در پایتخت،
بالاترین مقام روحانیت را حائز است ... ]و [در حوزه روحانى نجف، شهرت و اعتبار
زیادى داشت.65 ادوارد براون نیز چنین تعابیرى دارد. وى «با همه كینه اش به شیخ، از
وى به عنوان مجتهدى سرشناس و عالمى متبحّر یاد مى كند» و تأثیر سوء اعدام شیخ در
اروپا را در نامه به تقى زاده گزارش مى كند.
نویسنده همچنین ابراز تأسّف و
اعتراف به تندروى مشروطه خواهان در اعدام شیخ را از كتاب هاى كسانى چون پیترآورى،
دولت آبادى، مخبرالسلطنه، ملكزاده، ابراهیم صفایى، مهدى بامداد، عبدالله مستوفى و
... مورد اشاره قرار داده،66 از دكتر فریدون آدمیت، «مخالف سرسخت شیخ» نیز مى آورد
كه شیخ «مجتهد طراز اوّل، استاد مسلّم فنّ درایه كه پایه اش را در اجتهاد اسلامى
برتر از سیّد عبدالله بهبهانى و سیّد محمد طباطبایى شناخته اند».67
گزارش امتناع
قهرمانانه شیخ از پناهندگى سیاسى به سفارتخانه هاى اروپایى و حتّى اسلامى مانند
عثمانى به وسیله مورّخانى كه اغلب مخالف شیخ بوده اند، نظیر نورالله دانشور علوى
(مجاهدالسلطان)، مهدى ملكزاده، مهدى بامداد، اقبال یغمایى، ابراهیم صفایى، محمّد
اسماعیل رضوانى، محمّد ابراهیم باستانى پاریزى و ... بر اساس و بلكه پایه این
دیدگاه نویسنده است كه بسیارى از واقعیت ها نتوانسته در پس پرده تاریخ مغلوبیت
پنهان بماند.68
2. رجال شناسى مشروطه
یكى از نكاتى كه نویسنده در رجال شناسى
مشروطه بدان توجّه مى كند، این است: بسیارى از كسانى كه مشروطه دوم را به ثمر
رساندند، از كارگزاران و پشتیبانان برجسته سلطنت وابسته پهلوى بوده اند;69 امّا از
ذكر این نكته نیز در نمى گذرد كه تندروى هاى برخى از اینان همچون تقى زاده، چند دهه
بعد از مشروطه تعدیل یافت و به تندروى خود اذعان كرده،70 لزوم تعلیم تدریجى دمكراسى
را امرى ضرورى دانستند.71 نیز در گزارش نویسنده، مستشارالدوله صادق نیز در اواخر
تنبّهى یافته است.72 یادآور مى شود كه مستشارالدوله صادق (وكیل تبریز در مجلس اوّل
و رئیس مجلس دوم) در نامه اى به ثقة الاسلام تبریزى، خود را جزو سه نفرى مى داند كه
سلطنت مشروطه را گرفته اند و مانع تصویب قید مشروعه براى آن شده اند.73نویسنده كه
تقى زاده ترویج گر فرنگ زدگى را دست پرورده دكتر محمّد خان «كُفرى» و «تختینسكى» مى
داند، موارد ذیل را به صورت خدمات و نكات مثبت برگ دوم كارنامه او متذكّر مى شود:
خودشكنى او در تصریحش به آلت فعل بودن در تمدید قرارداد نفت (1933) و دادن حربه
قانونى به پیشگامان نهضت ملّى نفت، تلاش براى شكایت ایران از روسیه به شوراى امنیت
به سبب اشغال ایران در جنگ جهانى دوم و مخالفت با قوام السلطنه در این ماجرا،
مخالفت او و یارانش (مجتبى مینوى، حبیب یغمایى و ...) با تغییر خط به سردمدارى
كسروى، پور داوود و ...، و اعتراف به اشتباه بودن فتواى دوران جوانى مبنى بر لزوم
فرنگى مابى كامل ایرانیان.74
نویسنده مجموعه مورد بحث مى كوشد تا به رغم وجود
نكات منفى در كارنامه رجال هر عصر، خیرالموجودین هاى هر عصر را نیز شناسایى كند. در
این نگاه كسانى مانند عضدالملك، برخى از این خیرالموجودین ها یا به تعبیر بهتر «كم
تر بدها»ى روزگار دانسته شده اند; چنان كه عین الدوله (با استنادهاى فراوان) از جهت
مقاومتش در برابر سلطه جویى استعمار، از جمله چنین افرادى معرّفى مى شود; همان گونه
كه خوش گمانى و تبعیت وى از بسیارى آراى شیخ فضل الله پیش از مشروطه، مورد توجّه
نویسنده قرار مى گیرد.75
عضدالملك با استناد به وصف بسیارى از مورّخان، به
نیكخواهى و تقیّد به قیود شرعى و ملّى ستوده، و از واسطه هاى میان عالمان و دولت،
در مواقع بحرانى معرّفى شده است.76
امیر بهادر كه در تاریخ نگارى مرسوم، عنصرى
استبدادطلب ذكر مى شود، به استناد مدارك تاریخى، از یك سو، فردى مذهبى و علاقه مند
به اهل بیت(علیهم السلام)دانسته مى شود و از سوى دیگر، تبعیت او از شیخ فضل الله
نورى (بر اساس اعتراف كسروى) مورد توجّه قرار مى گیرد، نه آن كه برعكس، شیخ وابسته
دربار و این رجال دربارى معرّفى شود. عدم وابستگى وى به قدرت هاى بیگانه، تلاش براى
كاستن از خشونت قزاق ها در «یوم التوپ»، اعتراض به غارتگرى قشون محاصره كننده
تبریز، مخالفت او با روسوفیل هاى دربار محمّدعلى شاه، جلوه هاى دیگرى از نیك نفسى
امیربهادر است كه در مجموعه حاضر مورد عنایت قرار گرفته است.77
از همین زاویه،
میرزا حسن خان مشیرالدوله پیرنیا، برادرش میرزاحسین خان مؤتمن الملك و بهویژه میرزا
حسن خان مستوفى الممالك، (به تبعیت از مرحوم شیخ حسین لنكرانى)78 بدین گونه معرّفى
شده اند كه «پاكى ذات» همراه با «تازیانه زمان»، خیلى زود خامى هاى اولیّه شان را
به پختگى بدل كرد و به ویژه بعد از جنگ جهانى اوّل به بعد، صفحات زرّینى از همكارى
با روحانیان اصیل شیعه، و خدمت به اسلام و ایران، از خود به یادگار
نهادند.79
مشیرالسلطنه، صدراعظم محمّدعلى شاه نیز از زمره مردانى معرّفى شده اند
كه به نیك نفسى، تدیّن و خیرخواهى شهره بوده اند. وى در چالش با عین الدوله قرار
گرفت; همان گونه كه در برابر فشار دو همسایه شمالى و جنوبى، مقاومت بالایى از خود
نشان داد و از منظر نویسنده محترم، سرْ در حلقه ارادت و اطاعت شیخ داشت.80
میرزا
على خان ارشدالدوله كه در آغاز نهضت عدالتخانه، همراه جنبش بود و ریاست انجمن مركزى
تهران را به عهده داشت، با دیدن هرج و مرج طلبى ها و سلطنت طلبى كسانى مانند ظل
السلطان و سالارالدوله، به حمایت از دولت مركزى كه در سلطنت محمّدعلى شاه متبلور
بود، پرداخت و به سفارتخانه ها باج نداد و سرانجام بدون كاسته شدن از شجاعتش به
وسیله قشون بختیارى و یپرم اعدام شد.81
حسینقلى خان نظام السلطنه مافى نیز از
دیگر رجالى است كه از نظر نویسنده، از رجال برجسته و وطنخواه بوده است.82همچنین
میرزا حسن جابرى و پدر او میرزا على، مورد مدح نویسنده قرار گرفته اند. وى
(متأسّفانه بدون ذكر منبع خود) مى آورد كه سیّد جمال الدین اسدآبادى، میرزا على را
در پختگى و تدبیر، با بیسمارك برابر مى نهاد و خود میرزا حسن را از همكاران حاج آقا
نورالله اصفهانى معرّفى مى كند.83
حاج آقا محسن عراقى، از عالمانى است كه به
استبدادخواهى متّهم شده، و نویسنده، مخالفت وى را با غربزدگى و نه محدودیت شاه و
دربار مى داند.84 از سوى دیگر، ارتباط میان شیخ با ملاّقربانعلى زنجانى را چنان گرم
و عمیق مى یابد كه شیخ، طى نامه اى، عاقبت كار خویش و او را از وى استفسار مى كند و
او نیز قتل را عاقبت شیخ و تبعید را فرجام كار خود، بیان مى كند.85 نویسنده، كسانى
چون آخوند ملاّمحمّد آملى، على اكبر بروجردى، روح الله دانایى و ابوتراب شهیدى را
از یاران استوار شیخ مى داند كه به هیچوجه، ننگى چون ننگ التجا به سفارتخانه هاى
اجنبى را برنمى تافتند و عملاً هم به رغمِ شكنجه و آزار مخالفان، به سفارتخانه اى
نرفتند; حال آن كه درباره كسى مانند حاج میرزا ابوالقاسم امام جمعه، گزارش
ضیاءالدین درّى اصفهانى و مدیرنظام نوابى را مى آورد كه «به سفارت روس متحصّن
شده»86 و از شیخ نیز براى پناهندگى سیاسى به بیگانه دعوت مى شود.
ثقة الاسلام
تبریزى كه بر سر دفاع از استقلال كشور جان گذاشت و با تندروى هاى امثال تقى زاده
آشنا بود و مخالفت مى كرد، از دیگر رجال صاحب نامى است كه مورد توجّه و ستایش
نویسنده است;87 چنان كه شیخ رضا دهخوارقانى وكیل آذربایجان در مجلس شوراى دوم،
«وكیل ضدّ استعمارآذربایجان» معرّفى مى شود.88
ناگفته نماند كه نویسنده، مرحوم
محدّث نورى (دایى و پدر زن شیخ فضل الله نورى) را گاه در جایگاه پیشكار و گاه در
مقام یكى از عیون شاگردان، از افراد بسیار موثَّق و معتَمد و مؤتَمَن، و در واقع
مشاور خاصّ و رئیس دفتر مرحوم میرزاى شیرازى معرّفى مى كند كه بسیارى از كارهاى وى
را انجام مى داد. ارتباط معنوى، علمى و فامیلى شیخ فضل الله با محدّث نورى (گذشته
از ارتباط خاصّ شیخ با استاد خویش)، زمینه ساز ارتباط بسیار قوى تر شیخ در جریان
تحریم تنباكو و دیگر موارد، با مرحوم میرزا بوده است.89
از دیگر سو، اشاره هایى
نیز به تلاش هاى فراوان سودجویانى مانند ظلّ السلطان (رجل مستبد و انگلوفیل) و
سالارالدوله مى شود كه در راه به دست آوردن كاهدان سلطنت، از داخل كردن سر در آخور
مجامع ماسونى نیز دریغى ندارند.90
نصرالسلطنه سپهدار تنكابنى كسى است كه قزّاق
هاى تحت امر او، مردم تظاهرات كننده را در جریان نهضت مشروطیت، آماج تیرهاى خود
كردند و در عین حال، از سر فرصت طلبى و زد و بندهاى پشت صحنه، از رهبران فتح تهران
و مشروطه دوم قرار مى گیرد. نویسنده، تبدیل استبداد بسیط به استبداد مضاعف به وسیله
چنین افرادى در مشروطه دوم را یادآورى كرده، و در تحلیل خود دخالت داده
است.91
تندروى افرادى چون سیّد محمدرضا مساوات از دیده پر تتبّع نویسنده پوشیده
نمانده است; فردى كه كسروى به سبب تندروى او (از جمله در جمع كردن امضا براى بدنام
كردن امّ خاقان; دختر بزرگ امیركبیر و مادر محمّدعلى شاه) چنان عصبانى است كه به
جواز قتل او حكم مى دهد;92 چنان كه تندروى چنین كسانى را در تحلیل و گزارش
نویسندگانى مانند مخبرالسلطنه، احتشام السلطنه مى جوید.93
از منظر نویسنده،
احتشام السلطنه (از پیشگامان مشروطه و یكى از رؤساى مجلس اوّل) نسبتاً معتدل بوده
است. گزارش وى از داورى احتشام السلطنه درباره كارنامه مثبت و قابل دفاع محاكم شرع،
نمونه اى از شواهد دالّ بر اعتدال نسبى احتشام السلطنه است.94
وابستگى هاى
ماسونى برخى عناصر فعّال سیاسى مانند شیخ ابراهیم زنجانى، جعفرقلى خان سردار بهادر
بختیارى، نصرالله خان اعتلاءالملك خلعتبرى، محمّدعلى تربیت، یمین الملك غفارى كه
حكم به اعدام شیخ فضل الله را صادر یا امضا كردند و از اعضاى لژ بیدارى بودند، و
وابستگى كسانى مانند داوودخان مفتاح السلطنه، سعدالدوله به بیگانگان، در تحلیل
تاریخى نویسنده، مورد توجّه بوده اند.95 وى به خصوصیات منفى شخصیتى چون شیخ مهدى
پسر شیخ فضل الله كه به حدّ مى خوارگى نیز رسیده بود توجّه كرده است.96 همان گونه
كه شیخ ابراهیم زنجانى این مطلب را یادآور مى شود كه هنگام تفسیق تقى زاده از سوى
مراجع نجف، زنجانى به سبب این حكم، مراجع نجف را از عُلماى سوء شمرده، تفسیق آنان
را نشانه بزرگوارى و عالى مقام بودن تقى زاده مى شمارد.97
به نظر مى رسد نویسنده
درباره محمّدعلى شاه، به رغم توجّه و اعتقادش به موارد منفى در زندگى او، در مجموع
از جهت سیاسى نگاه مثبتى دارد و مواضع وى را در برابر طوفان دخالت عناصر وابسته به
انگلیس، طبیعى ارزیابى مى كند; همان گونه كه در گزارش او، شیخ فضل الله، محمّدعلى
شاه را «پادشاه معدلت پرور» و داراى «حُسن نیّت و پاكى فطرت» مى داند.98 روشن است
كه نگاه آقاى ابوالحسنى به محمّدعلى شاه، هنگامى مى تواند در ذهن خواننده تصویر
شفّافى بیابد كه وى در نوشتارى مستقل، به گزارش و تحلیل كاملى از شخصیت او دست
یابند و خواننده نمى تواند فقط بر اساس تحلیل هاى مرسوم، شتابان این تحلیل را نفى
كند و باید ابتدا استدلال او مورد توجّه قرار گیرد و بعد از آن مى توان نظرش را
تخطئه كرد یا پذیرفت.
3. بنیاد اندیشه سیاسى دینى
هنگامى مى توان در زمینه بررسى
اندیشه سیاسى شیخ فضل الله، كارنامه موفّقى داشت كه اوّلاً فضاى اجتماعى ـ سیاسى
حاكم بر آن زمان را شناخت و ثانیاً سخنان او را درباره مؤلّفه هاى مربوط به نظام
دمكراسى، و افق اندیشه سیاسى -اسلامى اش را به طور كامل و جامع دریافت. از دیدگاه
این جانب، مجموعه حاضر، گذشته از ارائه گزارش نسبتاً جامع و تاریخى پر استناد كه
نظیرى براى آن در تحقیقات معاصر نمى شناسم، از جهت تحلیل اندیشه هاى سیاسى او نیز
كارنامه نسبتاً درخشانى دارد; امّا مى توان بررسى ها و طرح زوایاى دیگرى درباره
اندیشه شیخ فضل الله را انتظار داشت.
نویسنده از یك سو، دامنه آزادى و مساوات
مشروع و معقولى را در اندیشه شیخ فضل الله باز مى جوید كه برخى از تندروهاى غربگرا
نیز بعد از مدّتى به اشتباه تاریخى خود در این باره پى بردند. از سوى دیگر، چگونگى
مواجهه شیخ فضل الله در برابر نظام سیاسى جدید را پى مى گیرد. بر این اساس، نه تنها
استعمارستیزى، عدالت خواهى و اسلام خواهى تبیین مى شود; بلكه روشن مى شود كه آزادى
به معناى رهایى از ستم و اختناق سیاسى و به معناى حقّ انتقاد سازنده و بیان مصالح
اجتماع، نباید با آشوب، اغتشاش، بى بند و بارى، و دین ستیزى یا دین گریزى مرادف
دانسته شود.99 در زمینه مساوات نیز تساوى حقوقى مسلمانان با كافران و اهل ذمّه نفى،
و برابرى شاه و گدا تایید مى شود.100
از سوى دیگر، دیدگاه شیخ فضل الله درباره
رأى اكثریت، جایگاه و دایره مشروعیت قانونگذارى مجلس و ولایت فقیه تبیین، و آشكار
مى شود كه اوّلاً رأى خودبنیاد اكثریت و استحسان آنان باطل است. ثانیاً قانونگذارى
(به معناى برنامه ریزى)، در موارد خاصّى و فقط در طول قانونگذارى خداوند مشروعیت
دارد و در این میان، مطلقه بودنِ ولایتِ فقیه كه متفاوت از ولایت عامّه فقیه است،
معناى خاصّى دارد. «ولایت مطلقه فقیه»، به معناى شكستن بن بست ها و تقدّم یافتن حكم
ولایى فقیه بر احكام اوّلیه شرع است و ارتباطى به مقوله هاى دیكتاتورى و حكومت
استبدادى ندارد. این نكته نیز به درستى تبیین شده است كه ولایت فقیه، منصبى شخص
مدار و موروثى نیست و فقیه، فقط بر اساس آموزه هاى اسلام باید عمل كند و از دست
دادن شرایط، به معناى انعزال قهرى او است و خبرگان امّت در نصب یا عزل چنین كسى
دخالت ندارند; بلكه فقط تشخیص دهنده و كاشف از وجود یا عدم شرایط مشروعیت ولایت، در
او هستند; از این روى، نظام نمایندگى در اندیشه سیاسى شیعه (از جمله در خبرگانى كه
وظیفه تشخیص فقیه جامع الشرایط را دارند)، به صورت تحقّق بخشى به حكومت مردم بر
مردم نبوده; بلكه به معناى حكومت مصلحت مردم بر مردم است. مردم هرچند از جهت
مشروعیت بخشى به حكومت، نقشى ندارند، نقش ها و مسؤولیت هاى اجتماعى ـ سیاسى دیگرى
دارند كه در جاى خود قابل بحث است. در هر حال، یكى از بحث هاى قابل توجّه نویسنده،
مربوط به اندیشه سیاسى شیعه (در جهت تبیین اندیشه شیخ فضل الله) است كه بخش عمده اى
از كتاب دیده بان، بیدار! را به خود اختصاص داده است.101
4. جایگاه و نفوذ اجتماعى روحانیان
رهبرى روحانیان شیعه در نهضت
عدالتخانه و مشروطه، بر اساس نفوذ معنوى و سیاسى آنان بر مردم بود. نویسنده مصادیق
بسیار و ابعاد گوناگونى از این نفوذ را كه در سطوح مختلفى موجود بوده اند، به
تناسب، مورد بحث قرار داده است. نفوذ سید محمّدكاظم یزدى، میرزا جوادآقا تبریزى،
على اكبرآقا اردبیلى، ملاّ على كنى، و ... از نمونه هاى این امر است.102 نفوذ
عالمان میان اهل كتاب103 از دیگر موارد مورد توجّه نویسنده است; همچنین جایگاه
والاى محاكم شرع كه كسروى، احتشام السلطنه و ... نیز بدان معترفتند104 و شاه مقتدرى
چون ناصرالدین شاه، عدلیه را «فراشباشى شرع» مى خواند،105 در این جهت قابل ذكر است.
مقابله عالمان با امتیازهاى اعطایى به دولت هاى خارجى، مخالفت آنان با رجال
ناشایست،106 حاكمیت روحانیان و مجتهدان در بسیارى از عرصه هاى اجتماعى چون تعلیم و
تربیت و تولیت اوقاف،107 شركت فعّال مردم در مراسم تجلیل و تشییع جنازه عالمان
شهرها، از موارد دیگرى هستند كه حكایتگر نفوذ و جایگاه آنان میان مردم است.
نفوذ
روحانیان، پس از نهضت تحریم تنباكو بیش تر شد;108 چنان كه ناصرالدین شاه گفت:
از این به بعد باید كارهاى عمده دولت، به مشورت و صواب دید علما تمام شود.109
همان گونه كه گذشت، در این نهضت بزرگ، نفوذ و تأثیر موفق شخصیت شیخ فضل الله را
در جنبه هاى متعدّدى مى توان سراغ گرفت: نقش هایى چون منبع و پیوند دهنده ارتباطى
میرزاى شیرازى با تهران، خنثاسازى بسیارى از توطئه ها و تبلیغات سوء درباره جنبش
تحریم، و ترویج روح دینى و هویت ملّى اصیل در جریان جنبش.110
ارزیابى آسیب
شناسانه درباره نفوذ روحانیان نشان مى دهد كه عمده ترین علّت شكست و ناكامى نهضت
مشروطه و افت نفوذ اجتماعى روحانیان پس از مشروطه، اختلافى بود كه میان رهبران
مذهبى افتاد و این اختلاف نیز بیش تر از ناحیه مجارى ارتباطى و منابع اطّلاعاتى
آنان سرچشمه مى گرفت;111 بهویژه آن كه مهم ترین وسیله ارتباطى در آن روز، اداره پست
و تلگرافخانه (و به تعبیر لرد كرزن، بنگاه هاى اروپایى ایران) بود كه زمام آن
مستقیم و غیر مستقیم، در دست استعمار انگلیس قرار داشت. وجود اختلاف ها، همراه با
سایر عوامل، به كنار زدن روحانیان از عرصه سیاست انجامید.112
5. رهبرشناسى مشروطه
گذشته از نفوذ فوق العاده روحانیان در
جامعه و تأثیر كلّى آنان بر سیاست و اجتماع، بررسى نقش ایشان در رهبرى نهضت
عدالتخانه و مشروطه نیز اهمیّت فوق العاده اى دارد. از دیدگاه نویسنده، روحانیان
مهم ترین كانون رهبرى نهضت عدالتخانه و پس از آن مشروطه خواهى بودند; همان گونه كه
پیش از آن، بزرگمردانى مانند میرزاى شیرازى در برابر استعمار سیاسى ـ اقتصادى غرب،
هوشیارانه مقاومت مى كردند.113 روحانیان از یك سو نهضت عدالتخواهى را به راه
انداختند و اقشار گوناگون جامعه را براى مقصود متعالى خود به صحنه كشانیدند114 و از
سوى دیگر، هنگامى كه نهضت در سراشیبى انحراف قرار گرفت، كوشیدند تا سدّ مقاومى در
برابر آن ایجاد كنند.
تحقیقات نویسنده، وى را به این اندیشه رسانده است كه به
تصریح بسیارى از منابع درجه اوّل، شیخ فضل الله، از جهت سطح دانش مذهبى و برخوردارى
از قوه اجتهاد و در جایگاه فرستاده ویژه میرزاى شیرازى به ایران و تكیه گاه او در
تهران،115زیركى سیاسى، رجال شناسى،116 آشنایى با مقتضیات جدید، استعمارشناسى و بهره
مندى از تجربه مبارزه در تحریم تنباكو،117دشمن شناسى و شناخت احتیاط هاى سیاسى و بى
اعتنایى به «تَشَرِ سفارتین»،118 آشنایى با مكاتب و مبانى اندیشه سیاسى ـ اجتماعى
غرب119 و برخى مسائل دیگر، بر بسیارى از عالمان از جمله سیّدین كه دو تن از مهم
ترین رهبران مشروطه خواهان دین باور بوده اند، ترجیح داشته است; چنان كه مرحوم
آخوند خراسانى در مقام رهبرى مشروطه خواهان دین باور كه در مرحله نخست از نهضت
عدالتخانه قریب به ده هزار طومار از ایرانیان دریافت كرده بود، فقط هنگامى به حمایت
از مشروطه دست یازید كه نامه روشنگرانه شیخ فضل الله را دریافت كرد و به اعتماد او
بود كه از نظام پارلمانتاریسم حمایت كرد;120 هرچند دورى آنان از ایران، سبب بینش
سیاسى نسبتاً ناپخته اى درباره اوضاع این كشور برایشان شد;121 همچنین نگاه تعدیل
یافته تقى زاده، چند دهه بعد از مشروطه نیز از جمله تصریح هاى تاریخى درباره بینش
سیاسى قوى شیخ در نهضت عدالتخانه و مشروطه است.122
نهضت مشروعه خواهى كه اصلاح
مشروطه را دنبال مى كرد نیز به رهبرى شیخ فضل الله و با همفكرى بزرگمردانى مانند
سیّد محمد كاظم یزدى، حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى،123 آخوند ملاقربانعلى
زنجانى، آخوند ملاّمحمّد آملى، حاجى على اكبر بروجردى، حاج آقا محسن عراقى، میرزا
ابوطالب زنجانى، سیّد احمد طباطبایى، ملاّ محمّد خمامى و ... آغاز شد و تا مشروطه
دوم استمرار یافت. آن ها معتقد بودند كه مشروطه (به فرضِ چشمپوشى از ایرادهاى شرعى
آن) در واقع حكم چلوكباب لذیذ و مقوّى را دارد كه به جاى غذاى ساده و سهل الهضمِ
شیر مادر، در كام طفلى شیرخوار بریزند.124
مخالفت هاى شیخ فضل الله و همفكران وى
با جناح غربگرا، شورشى را ضدّ آن ها پدید آورد. سیّدین كه در رأس مشروطه خواهان دین
باور قرار داشتند تا حدودى توانستند مانع اجراى نیّات بسیار سوء گروه هاى فشار
شوند. نمونه بارز این تندروى ها و از جمله تهدید جانى، در زمان تحصّن حضرت
عبدالعظیم حسنى به چشم مى خورد. این موضعگیرى هاى سیّدین، هرچند خواسته شیخ فضل
الله را تأمین نمى كرد، تا اندازه اى مانع گسست بیش تر رهبرى روحانیان مى
شد.125
سستى و انفعال سیّدین از دایره نقد نویسنده بیرون نمانده است. مرحوم
بهبهانى در تصویب ماده بحث انگیز تساوى حقوق مسلمانان و كافران كه زردشتى ها به
شدّت از آن حمایت و لایحه پراكنى مى كردند و بحث چنان داغ بود كه به تعبیر
مخبرالسلطنه، شش ماه رختخواب ها در صحن مجلس پهن شد،126 پس از مقاومت بسیار،
سرانجام در اثر تهدید به قتل، مقاومت خود را رها كرد و رأى مثبت داد و لایحه
محاكمات (مادّه دوم از اصل 27 متمّم قانون اساسى) نیز با چنین تهدیدهایى ضدّ مرحوم
بهبهانى تصویب شد. این انفعال در مقایسه با عزم استوار شیخ مورد توجّه جدّى نویسنده
است.127 نویسنده همچنین در خصوص سیّد محمّد طباطبایى، از سفیر انگلیس نقل مى كند كه
به سود اصل 8 (مساوات) سخن گفت.128 در مجموع، از دیدگاه نویسنده، كارنامه سیدین «از
پاره اى نقاط قابل تأمّل، خالى نیست; بهویژه مرحوم سیّدمحمّد طباطبایى گرایش هایى
به عالَم روشنفكرى داشت و نام او در فهرست برخى انجمن هاى ماسونى نیز آمده است;
امّا من حیث المجموع، جزو روحانیان و رهبران دینى مشروطه قلمداد مى شدند و گرایش
كلّى آنان، به سمت اجراى احكام اسلام در كشور بود».129
به هرحال، آقاى منذر در
مقابل جریان غربگرا، جریان اسلام گرا در مشروطه را به دو دسته بزرگ «مشروعه خواهان»
و «مشروطه خواهان دین باور» تقسیم مى كند.130
6. ماهیت مشروطه غربى و موضعگیرى شیخ
مشروطه، گاه به «مشروط
بودن حكومت و حاكمیت به قانون»، گاه به صورت «تحدید قدرت و اختیارات زمامداران»، و
گاه به معناى «برخوردارى از نظام پارلمانتاریسم و تفكیك قوا» معرّفى مى شود; ولى
روشن است كه دو معناى نخست از نظر مفهومى، اعمّ از تفسیر سوم (به ویژه در فرهنگ و
تاریخ اندیشه سیاسى اسلامى) هستند. در دنیاى غرب كه آموزه هاى دینى چندان غناى
حقوقى ندارند، عملى شدن معناى اوّل و دوم به صورت مطلوب، اهرم هاى نظارتى و تقنینى
مانند پارلمان با اختیارات مطلق و بر اساس خواست اكثریت است; حال آن كه دنیاى اسلام
كه داراى غناى حقوقى و قانونى است، اقتضاى ویژه خود را دارد و نهادهایى چون
پارلمان، اختیارات محدودترى مانند برنامه ریزى و نظارت بر حُسن اجراى قوانین الاهى
را دارند.
در عصر مشروطه، اغلب سه معناى مذكور به یك معنا و بر اساس نیاز به
اختیارات مطلق براى نهاد مجلس، تعریف مى شدند; همان گونه كه از منظر فلسفه حقوق
اساسى، نظام نمایندگى در مجلس شوراى اسلامى فعلى، به معناى نمایندگى از خواست
اكثریت انتخابگران نیست; بلكه به معناى راهى براى شناخت خبرگان امین بوده و این
شیوه فقط طریقیت دارد و مشروعیت دینى آن، از این جهت است و اختیارات نمایندگى مردم،
فقط در محدوده خاصّى مى تواند به آنان واگذار شود. شیوه رأى اكثریت، درون مجلس نیز
فقط بر اساس طریقیّت در به دست آوردن نظریه هاى كارشناسى، معناى معقول و مشروعى
دارد; هم چنان كه این شیوه فقط درباره برخى از اختیارات آنان مى تواند به صورت
وكالتى، تأثیرگذار باشد. از جمله مهم ترین محورهاى مجموعه حاضر، به تفكیك میان
قلمروهاى ولایت و وكالت تعلّق گرفته; هرچند نویسنده، به صورت چندان صریح، به جنبه
طریقیّت در تمسّك به رأى اكثریت نپرداخته است.
روشنفكران غرب باور، از روز نخست
در پى نظامى بودند كه از ابعاد گوناگونى با اوضاع حاكم بر مشرق زمین، بهویژه ایران
شیعى سازگارى نداشت و این نظام به طور عمده در قالب نظام پادشاهى مشروطه و جمهورى،
مطرح مى شد; هرچند این نظام ها براى توده مردم ناشناخته بود.131 برخى از آنان كه
تعارض اسلام و دمكراسى را باور داشتند، این رویكرد را پیشه سیاسى خود كرده بودند كه
دمكراسى و بهویژه بنیادهاى فكرى آن را در لفافه اى از اندیشه هاى اسلامى در جامعه
ترویج دهند; در حالى كه برخى دیگر، صورت آشكارترى از تعارض اسلام و دمكراسى را از
خود نشان مى دادند. به هر حال، غرب و بهویژه تجدّد از سنخ انقلاب فرانسوى، الگوى
این گروه بود; همان كه مشروطه خواهان تندرو آذربایجان، به اندیشه هاى سوسیال ـ
دمكراسى، تعلّق خاطر داشتند و آن را ترویج مى كردند. این اندیشه از آن روى مورد
علاقه آنان بود كه شورى انقلابى در آنان پدید مى آورد و به تندروى هاى آنان دامن مى
زند.132
نویسنده محترم به مناسبت، از نقد نظام هاى حاكم غربى در نمى گذرد و با
استناد به بسیارى از تحلیل هاى اندیشهوران غربى، از عدم تحقّق شعار دمكراسى در غرب
پرده برداشته، ماهیت واقعى نظام «لیبرال ـ دمكراسى» را «الیگارشى لیبرال» و حكومت
«اقلیت هاى حاكم» معرّفى مى كند.133
تندروى هاى امثال روبسپیر در انقلاب فرانسه
نیز از امورى است كه نویسندگانى چون دكتر رضازاده شفق بر اساس تجربه تندروى در
مشروطه ایران، آن را مورد نقد قرار داده اند. نویسنده با گزارش از چنین نقدهایى
درباره كیفیت برپایى نظام هاى غربى، به بازخوانى تجربه هاى تاریخى مى
نشیند.134
شیخ فضل الله كه بسیارى از وقایع انقلاب فرانسه و از جمله دشمنى با
نهاد كلیسا و قتل و تبعید و زندان كردن اسقف ها و كشیشان مى داند، با نگاهى
نقّادانه به اوضاع اروپا، درصدد است تا ایران دچار تندروى هاى انقلابى و خانمان
برانداز غرب باوران نشود.135
نویسنده با استناد به اندیشه هاى برخى محقّقان مى
آورد كه دمكراسى، سخت ترین شكل حكومت بوده، به لحاظ وحدت حكومتگران و حكومت
شوندگان، ماهیتى پاراد، كسیكال دارد.136 در تحلیل وى، این امر (گذشته از نیاز به
تحلیل ماهیت آن از جهت مشروعیت و كارآمدى) بر لزوم تدریجى بودن به كارگیرى نظام
مشروطه دلالت دارد و آشنایى ایرانیان با این واژه را در صدر مشروطیت به تفصیل مورد
بحث قرار مى دهد.137
وى، مهیا نبودن شرایط ابتدایى مشاركت شایسته مردم را، منجر
به دمكراسى رأس ها (به جاى دمكراسى رأى ها) مى داند و از جمله لزوم داشتن سواد براى
رأى دهندگان را از قول ثقة الاسلام و دكتر مصدّق یادآورى كرده، فرجام عدم وجود چنین
شرطى را از دیدگاه آنان، دمكراسى رأس ها مى داند.138
یكى از بنیادى ترین
اقتضاهاى تمدّن جدید غرب و دمكراسى برآمده از آن، تأمین مطلق خواسته هاى انسانى
است139 كه معدّل و حاصل كسر و انكسار این خواسته ها در ساحت سیاسى ـ اجتماعى غرب،
بر اساس الگوى اكثریت آرا صورت مى گیرد و قالبى كه مى تواند این الگو را عملى سازد،
دمكراسى و نظام پارلمانتاریسم مطلق گرا است. نویسنده محترم، تعارض این بنیاد را نه
تنها از دیدگاه شیخ فضل الله نورى مورد بحث قرار مى دهد;140 بلكه آن را سازگار با
تحلیل هاى كسروى و آدمیت مى داند كه مكتب تشیّع و اسلام را با بنیاد دمكراسى غربى
در تضاد دیده اند.141 ناگفته نماند شیخ فضل الله نورى كه به دنبال الگویى بومى و
كارآمد براى نظام سیاسى ایران بود، در مقابله با مشروطه سكولار، دو رویكرد را به
ترتیب پیش گرفت: ابتدا براى مهار كردن مشروطه غربى، از طرح «مشروطه مشروعه و مجلس
محدود» حمایت كرد كه به هیچوجه به معناى حمایت از پارلمانتاریسم مطلق غربى نبود، و
پس از ناامید شدن از سودمندى و كارامدى این راهبرد عملى، سرانجام در واپسین ماه هاى
عمر خویش، به تحریم مشروطه حكم داد بى آن كه از اندیشه لزوم تحدید شاه و دولت دست
بشوید.142
مقاومت فكرى و عملى شیخ فضل الله در برابر معناى غربى آزادى و مساوات
نیز بر اساس آگاهى از نگاه غرب باوران به این گونه مقولات بود; چنان كه به چالش
آزادى خواهان غربى با روحانیان مسیحى و الگوگیرى غرب باوران وطنى از آنان توجّه
كرده بود.143
7. نقش استعمار در پیدایى، روند و فرجام مشروطه
فشار استعمار
خارجى بر ایران، به طور عمده از جانب دو همسایه شمالى و جنوبى (اصطلاح رایج درباره
روسیه و انگلیس) بود و از زمان تحریم تنباكو، تكاپوى آنان جدّى ترى شد. اختاپوس
استعمار و بهویژه انگلیس، هرچند در پیدایى نهضت عدالتخانه سهم چندانى نداشت توانست
نهضت بومى ـ اسلامى عدالتخانه را به انحراف كشانده و مشروطه خواهى را از سفارت قلهك
به صورت طرح ایده آل رواج داده،144 و با روى كار آوردن عناصر وابسته، مشروطه دوم را
در قبضه خود درآورد.
استعمار انگلیس تلاش بسیارى براى قبضه كردن نهضت از خود
نشان داد; به طور نمونه، چرچیل، مدیر اداره شرقى سفارت انگلیس به اسم «آخوند
طالقانى» همراه آزادیخواهان براى هدایت عناصر نفوذى به قم رفته بود.145 این گونه
تلاش هاى استعمار در خبرچینى و هدایت سیاسى رجال و جریان هاى سیاسى كه امرى عادى و
روزمرّه بود، هنگامى معناى واقعى خود را مى یابد كه به یاد داشته باشیم اداره پست و
تلگراف در دست انگلیس بود و از این راه بر تمام مسائل كشور اطّلاع دقیق داشت و در
چگونگى رساندن این اخبار نیز مى توانست دخالت فائقه داشته باشد; امرى كه تأثیرش را
در اختلاف افكنى میان عالمان عصر مشروطه، به خوبى نشان داد.146 جا انداختن لفظ
مشروطه در ذهن و زبان مردم،147 دخالت گرانت داف كاردار سفارت انگلیس، در حذف قید
اسلامى از عنوان «مجلس شوراى اسلامى» و تبدیل آن به «مجلس شوراى ملّى»،148 تأسیس
مدرسه قونسولخانه در ایام تحصّن مردم در سفارتخانه انگلیس و تربیت سیاسى مردم در
آن،149 نمونه هایى از دخالت انگلیس در امور نهضت است.
در این میان، عقد
قراردادهاى 1907 كه دامنه آن از عثمانى تا افغانستان و تبّت را فرامى گرفت،150 و
1919151 از كارهاى كلانى است كه دسیسه هاى استعمارى را نمایان تر مى سازد. در این
میان، نویسنده معتقد است روس ها از عقد قرارداد با انگلیسى ها نادم بوده، معتقد
بودند كه فریب خورده اند.152
فشار روس و انگلیس در عزل و نصب ها، از جمله در
پافشارى توفیق آمیز خود براى عزل مشیرالسلطنه در دوره استبداد صغیر153 و (اصرار
آنان در عزل امیر بهادر از مقام سپهسالارى و طرد او)،154 در جایگاه دو تن از كسانى
كه با آنان سر ناسازگارى داشته اند، گوشه اى از دخالت هاى آشكار آنان در مسائل
داخلى ایران است.
دو همسایه شمالى و جنوبى ایران، در برنامه كلان استعمارگرانه
خود، از توجّه به وزنه هاى اجتماعى چشمپوشى نمى كنند; به طور نمونه، مجموعه شیخ
پژوهى حاضر، به دیدگاه و سیاست این دو كشور درباره شیخ فضل الله و طرح تبعید وى از
تهران و تأیید اعدامش نیز مى پردازد كه این اعدام، كشتن ثقة الاسلام تبریزى، به دست
روس ها را نیز آسان تر و كم هزینه تر كرد.155 به هر حال، فرجام مشروطه، بر اساس
استراتژى منطقه اى استعمار روس و انگلیس و بر اساس تندروى غرب گرایان حاكم، چنان
بود كه مرگ مشكوك عالمان بزرگى چون ملاّمحمّد خمامى، میرزا حبیب خراسانى، آخوند
خراسانى، امام جمعه تبریزى و ... را به یادگار نهاد.156
مشروطه اى كه با رادمردى
و رهبرى روحانیان، همراه با جانفشانى توده مردم به بار نشسته بود، با فتح تهران (با
هماهنگى دو همسایه شمالى و جنوبى با سپهدار روسوفیل و سردار اسعد انگلوفیل) براى
عامّه مردم فرجام ناخوشایندى یافت. این فرایند انتقال قدرت به غرب باوران و عناصر
وابسته به استعمار، ایران و نظام سیاسى آن را بیش تر وابسته و تحت سلطه یا دست كم
وامدار استعمار كرد; امرى كه بر تاریخ نگاران غرب باور نیز پوشیده نیست و در خلال
خاطره هاى بسیارى از رجال عصر قاجار نیز شواهد تاریخى وجود دارد و حتّى مى توان گفت
كه دعوت از شیخ براى پناهندگى سیاسى، به دنبال تأمین همین مطلب بود.157
8. انحطاط مشروطیت و كارنامه مشروطه خواهان تندرو
نویسنده،
توجّه وافرى به بررسى انحطاط مشروطیت و كارنامه مشروطه خواهان تندرو دارد. نویسنده
در این جهت شواهد تاریخى مربوط به اعتراف مشروطه خواهان درباره هرج و مرج پدید آمده
كه حاصل از ناسازگارى مشروطه وارداتى با اوضاع و فضاى حاكم بر ایران بود158 و نیز
اعتراف آنان به تندروى هایشان را ذكر مى كند. وى عدم تناسب مشروطه غربى با فضاى
ویژه ایران را با اشاره به نوشته هاى نویسندگان داخلى و خارجى گزارش كرده است.159
نویسنده كه اصلاحات تدریجى را در تناسب بیش ترى با اوضاع آن عصر ایران مى بیند،160
دیدگاه شیخ درباره مناسب نبودن الگوى غربى را (از زوایاى گوناگون) مورد بحث قرار مى
دهد.161 در این جهت، نویسنده در موارد متعدّدى به ذكر جریان شناسى شیخ فضل الله كه
مشروطه را در مسیر انحطاط و وابستگى مى بیند، مى پردازد كه در نگاه او، دو دسته
«بابى ها» و «طبیعى ها» صحنه گردان جریان مشروطه و برخوردار از حمایت خارجى بودند و
انحطاط مشروطه را رقم زدند.162 درباره نوع جریان شناسى شیخ فضل الله، كنار تعبیر
عام بابیه، عناوینى چون بهائیه و ازلیه نیز از قول شیخ نقل مى شود.163 از سوى دیگر،
توجّه نویسنده محترم، به اعتراف امثال تقى زاده ها در مقام آسیب شناسى نهضت مشروطه
در خور توجّه است.164
نقش انجمن ها و مطبوعات غوغاسالار در رواج هرج و مرج (و
بررسى مواضع شیخ فضل الله در برابر آزادى لجام گسیخته و هرج و مرج حاصل از آن) از
قلم نیفتاده و مورد تأكید قرار گرفته است; به طور مثال، دیدگاه مجدالاسلام كرمانى
را در سقوط و انحلال مجلس اوّل ذكر مى كند كه او سه عامل را مؤثّر مى داند: هتّاكى
روزنامه ها، هرزگى انجمن ها و گارد به اصطلاح ملّى; چنان كه ثقة الاسلام تبریزى،
تقى زاده، روزنامه مساوات و یاران آن ها را مادّه فساد در تهران مى داند كه در این
میان، تفسیرى كه از آزادى به معناى غربى در مقام عمل صورت مى گرفت، بستر مناسبى
براى هرج و مرج فكرى ـ سیاسى فراهم آورده بود.165
انحطاط نهضت مشروطیت به آن جا
انجامید كه افزون بر مشروطه خواهان دین باور، بسیارى از مشروطه خواهان غربگرا نیز
از فرجام آن اظهار ناراحتى مى كردند; به طور نمونه، دهخدا كسى است كه در صدر
مشروطه، تندروى خود را در طنزپردازى هاى صور اسرافیل با عنوان «دخو» و «ع.ا.د» به
یادگار گذاشته است. افراط وى، در جهت ترویج سوسیال دمكراسى و ترویج افكار كسانى
مانند ژان ژورس، لیدر مقتول حزب سوسیالیست فرانسه166 به كار گرفته مى شد. هتّاكى
اوبه پیشواى مشروعه و هم آوایى با ستیز بیمارگونه جناح تقى زاده با محمّدعلى شاه،
از دیگر نمونه هاى رفتار تقلیدى او است. در هر حال، او كه تندروى هایش در مقاله
پراكنى هتّاكانه در لندن مورد اعتراض ادوارد براون هم قرار گرفت، در همان دوره پیش
از مشروطه دوم، با مشاهده زد و بندهاى امثال سردار اسعدها (و به قول دهخدا، «علیقلى
شاه»ها)، تا حدودى از خواب تندروى بیدار شد و در نامه به یكى از عالمان تهران، به
تندروى خود اعتراف كرد و عاقبت به اعتدالیون پیوسته، سرانجام نیز از سیاست كناره
گرفت.167
از جمله مؤلّفه هایى كه در آسیب شناسى نهضت مشروطیت باید به آن توجّه
كرد، توجّه به تلاش هاى انحرافى برخى عناصرِ اقلیت هاى مذهبى، بهویژه زردشتى ها است
كه مؤلّف محترم به آن پرداخته. جنب و جوش این گروه، در جریان تصویب اصل مساوات
مسلمانان و غیر مسلمانان، به اوج خود رسید.168 نفوذ فِرَق ضالّه ازلیّه و بهائیه در
نهضت مشروطه، از دیگر آسیب هایى است كه مؤلّف به آن ها توجّه داشته، حسّاسیّت شیخ
در این زمینه را برجسته مى بیند.169
در مجموع، افتادن زمام امور به دست عناصر
نامطلوب، وابسته و منحرف كه با مساعى تقى زاده و حسینقلى خان نوّاب و ... بهویژه در
مجلس دوم، انجام گرفت، مهم ترین آسیب نهضت مشروطه بود; امرى كه سبب آزردگى بسیارى
از رفیقان مشروطه خواه خود آنان نیز شد.170
نویسنده در موارد متعدّدى، شواهدى از
این امر مى آورد كه تندروهاى مشروطه خواهان، كارنامه چندان مثبتى از خود به یادگار
نگذاشته اند. مسموم كردن مرحوم آیت الله میرزا حبیب الله رضوى خراسانى، یك ماه و
اندى پس از شهادت شیخ فضل الله، از جمله این اقدام ها است.171
9. محوریت دولت مركزى
در تحلیل نویسنده، از دیدگاه شیخ فضل
الله، حفظ دولت مركزى در اوضاعى كه دو همسایه شمالى و جنوبى درصدد تقسیم ایران بوده
اند (و حتّى ظلّ السلطان 15 سال پیش از قرارداد مذكور از چنین طرحى خبر مى دهد)،
اهمیّت وافرى دارد.172 بر این اساس، شیخ به شخصیت كسى مانند ارشدالدوله نیز از این
جهت مى نگرد و تقابل او با مشروطه خواهانى كه برخى از ظلّ السلطان و برخى از
سالارالدوله حمایت كرده، به ملوك الطوایفى دامن مى زنند و دولت مركزى را تضعیف مى
كنند، مورد توجّه نویسنده قرار گرفته است.173
چنان كه پیش تر نیز ذكر شد، از نظر
استاد منذر، یكى از علّت هاى حمایت شیخ از محمّدعلى شاه و مخالفت او با مشروطه
خواهان وابسته، در همین نكته نهفته است.174 شیخ فضل الله در دوره موسوم به استبداد
صغیر، با مشاهده ضعف شاه در برابر سفراى بیگانه و وزیر پیشنهادى آنان (سعدالدوله)،
به صدر اعظم مى نویسد:
صریحاً ... به شاه عرض نمایید:... این مردم كه شاه را مى
خواهند، محض این است كه عَلَم اسلام، دست ایشان است و اگر علم را از دست بدهند،
مملكت به صد درجه زیاده اغتشاش مى شود. به درجه اى قتل و مقابل بشود كه هیچ دولتى
نتواند جلوگیرى بكند. ... اعلاحضرت هم بیهوده تمكین ننمایند و جواب سخت بدهند... .
این تعابیر، افزون بر تأكید بر محوریت اسلام خواهى مردم و شیخ در حمایت از شاه،
مى رساند كه در حمایت از دولت مركزى، با پرهیز دادن شاه از تمایل به بیگانگان
نشاندار، به دنبال جزیره ثباتى مى گردد كه كشور را در برابر سیل هرج و مرج و از دست
دادن استقلال، حفظ كند; بدین سبب، شیخ تهدید مى كند: چنان چه شاه كم ترین «میلى» به
طرف روس و انگلیس نشان دهد، «اوّل حرفى كه هست تكفیر است و آن وقت رودخانه ها از
خون روان مى شود.175
د. نقدها و كاستى هاى پژوهش
1. نقدهاى كلّى و
مهم
1ـ1. نقایص تصویر عدالتخانه
أ. ناهمگونى در تصویر حوزه
دخالت عدالتخانه: محدوده دخالت عدالتخانه به صورت شفّاف در مجموعه مورد بحث، مطرح
نشده است و اندكى ناهمگونى در آن دیده مى شود. به نظر مى رسد در تاریخِ طرح
عدالتخانه، ( دست كم به ارتكاز اندیشه اسلامى و شیعى) روشن بود كه رعایت ضوابط شرعى
در تمام مراحل و مضامینِ دستورالعمل هاى دولتى الزامى است و در طرح عدالتخانه و
نگارش دستورالعمل براى دوایر دولتى و نظارت بر آن ها، (برخلاف برخى تعابیر نویسنده)
فقط این محدودیت نبود كه الگوى مذكور باید در حوزه كارى محاكم شرع دخالت نكند; بلكه
محدودیت در حوزه قانونگذارى به وسیله عدالتخانه، شامل تمام امور دینى بود كه شرع در
آن ها قانونگذارى كرده است و از مجموع سخنان شیخ فضل الله نیز (در مراحلى كه اندیشه
برپایى عدالتخانه را دنبال مى كرد)، همین نكته فهمیده مى شود.
نویسنده محترم،
دو عنوان مستقل را نقاط افتراق و جدایى مشروطه از عدالتخانه معرّفى مى كند: یكى
گسترش دایره نیاز به قانون و تقلید از قوانین غرب در الگوى مشروطه، و دیگرى، خلط
حدودِ اسلامى وكالت و ولایت با یك دیگر در الگوى مشروطه;176 حال آن كه، برخى تعابیر
نویسنده، دامنه محدودیت مذكور را به ذهن خواننده نمى آورد; چنان كه در كتاب اندیشه
سبز، زندگى سرخ،177 فقط، قید «بى آن كه در كار محاكم شرع دخالت كنند»، آمده و تصوّر
مى شود كه تفاوت میان دو الگوى بومى عدالتخانه و پارلمان غربى از نگاه نویسنده،
فقط، از جهت تفكیك وظایف عدالتخانه و محاكم شرع بوده است; در حالى كه محدودیت
عدالتخانه، شامل تمام امور دینى مى شد.
ب. عدم بحث از مراحل طرح اندیشه
عدالتخانه و انواع الگوهاى پیشنهادى: طرح الگوى عدالتخانه، مراحل گوناگونى داشته;
همان گونه كه تا حدودى، خرده الگوهاى گوناگونى نیز درباره آن مطرح بوده كه دامنه آن
ها از مفهوم اصلاح دستگاه قضایى تا الگویى مشابه مجلس شورا وسعت داشته است. در این
مجموعه، مناسب بود تا این مراحل تاریخى و تصاویر گوناگون، بهویژه دیدگاه شیخ فضل
الله درباره این مراحل و تصاویر، بررسى مى شد.
در الگوى عدالتخانه كه عناوینى
چون مجلس عدالتخانه و مجلس معدلت نیز براى آن ذكر شده است، مطابق آن چه ناظم
الاسلام كرمانى از سخنان مرحوم طباطبایى گزارش كرده، فقط وكیلان مردمى در آن مشاركت
نمى كنند، بلكه افرادى نیز از جانب شاه در آن شركت مى جویند; بنابراین، در این طرح،
الگویى نیمه انتخابى ـ نیمه انتصابى مورد نظر بوده است. بر این اساس، جاى این پرسش
باقى مى ماند كه الگوى طبیعى در انتخاب وكلاى مردم و روند انتخاب آن ها چگونه بوده
است؟ آیا منظور نویسنده فقط تأكید بر این نقد شیخ شهید است كه وكلاى مجلس اوّل،
نماینده همه مردم نیستند و فقط بخشى از مردم آن ها را برگزیده اند یا تصویر دیگرى
مورد نظر است؟
ج. عدم بحث شفّاف و گویا از نظام انتخاباتى در الگوى عدالتخانه:
نویسنده (صرف نظر از تأكید بر این مطلب كه در طرح عدالتخانه، توسعه در قانونگذارى و
تجاوز به حدود شرع وجود نداشت) این نكته را در تعریف خود آورده است كه وكلاى
«طبیعى» اصناف و طبقات، متصدّى عدالتخانه شوند.178 گویا «شكل صحیح انتخاب وكلا»،
یگانه نكته عمده مورد نظر نویسنده در تأكید بر قید «طبیعى» بوده است; چنان كه طرح
نقدهایى مانند تدریجى نبودن، زود و تحمیلى بودنِ ورود نظام پارلمانى غرب، بومى
نبودن الگوى جدید و عدم استعداد ملّت براى تغییر رژیم به مشروطه مى توانند مؤیّد
این برداشت باشند كه وى دنبال ترسیم الگویى بومى در نظام انتخابات و پرهیز از الگوى
تصنّعى و وارداتى است;179 امّا از یك سو، تعبیر «وكلاى طبیعى»، نیاز به تبیین بیش
ترى دارد و از سوى دیگر، طرح این امور نقدگونه كه در سخنان خود شیخ فضل الله نیز به
چشم مى خورد نمى تواند ترسیم كننده اختلاف ساختارى و شفّاف از دو الگوى مذكور باشد
و تا نظام نامه اى شفّاف براى آن در نظر نگیریم، بومى بودن آن، فقط در حدّ خواسته و
آرمان است و دست كم باید از شكل طبیعى مرسوم در آن زمان، تبیین بیش ترى ارائه
شود.
نویسنده محترم، در توضیح مكتوبى براى نگارنده این نوشتار، قید «وكلاى
طبیعى» را به معناى نفى «قلاّبى و تصنّعى» بودن انتخاب وكلا دانست. وى این توضیح را
آورده كه زمانى مى توان از عدالتخانه به صورت «نهاد ملّى» و «غیر دولتى»180 یاد كرد
كه «با تكیه بر نیروى لایزال مردم، به انتظام امور دیوانى»181 بپردازد و اعضاى آن،
«امناى برگزیده اصناف و طبقات گوناگون كشور» قلمداد شوند.182 آن وقت، مفهوم كلمه
«نمایندگان طبیعى اصناف ملّت»183 روشن خواهد شد. وى در نهایت افزوده است كه آیا
انتخاب نمایندگان طبیعى اصناف و طبقات، راهى جز رأى گیرى صنفى و طبقاتى داشت. در
نقد این مطلب باید گفت: دست كم این اشكال باقى مى ماند كه تبیین مذكور در مجموعه
حاضر، به این صورت نیامده است و مى بایست شفّاف تر مطرح مى شد; چنان كه خواننده،
معناى مذكور را از تعبیر «نمایندگان طبیعى» به روشنى درنمى یابد و جاى تبیین بیش تر
و شفّاف ترى دارد و در واقع، مى بایست به شكل انتخابات، اشاره صریح ترى مى
شد.
د. عدم تمییز شفّاف ساختارى میان نظام پارلمانتاریسم غربى و عدالتخانه بومى:
به نظر مى رسد نویسنده، «از جهت ساختارى»، الگوى عدالتخانه را چندان از ساختار و
الگوى پارلمانتاریسم، تمییز روشنى نداده; بهویژه آن كه میان نظام عدالتخانه و نهضت
عدالتخانه تفاوت قائل نشده است به این معنا كه پدیده اى به نام نهضت عدالتخانه در
تاریخ وجود داشته است; در حالى كه نظامى به عنوان عدالتخانه شكل نگرفت و نظامنامه
آن نیز نوشته نشد تا تفاوت هاى عینى آن با نظام مشروطه اى كه بر سر كار آمد، مقایسه
شود. تفاوت هایى كه نویسنده گرامى میان عدالتخانه و مشروطه وارداتى مطرح كرده، به
واقع وقتى شكل عینى به خود مى گرفت كه از یك سو، اصل یا اصولى مانند اصل طراز اوّل
پیش بینى شود كه «نمایندگان طبیعى اصناف» را از تخطّى و گذشتن از حدود شرع، به صورت
نهادینه محافظت كند و مانع از خلط دو قلمرو ولایت و وكالت شود و از سوى دیگر، اصول
مناسبى براى اسلامى و بومى كردن نظام مذكور ترسیم شود; و گرنه با مشروطه وارداتى
هیچ تفاوتى نخواهد داشت و باید گفت: اگر اصول مناسب در قانون اساسى مشروطه تعبیه مى
شد، مشروطه مذكور همان عدالتخانه مورد نظر شیخ مى شد و به تعبیر دیگر، مشروعه خواهى
او به معناى عدم تعبیه اصول مناسب در قانون اساسى مشروطه بود.
وى در توضیح مكتوب
خود براى اینجانب آورده كه عدالتخانه، به لحاظ شیوه عمل (انتخابى بودن اعضا و
اعتبار رأى اكثریت در مصوّبات آن) و نیز جایگاه سیاسى (مطاع بودن مصوّبات آن براى
دولت)، تفاوت یا تضاد چندانى با پارلمان هاى اروپایى نداشته و در حقیقت، عدالتخانه،
گونه اى (محدود و بومى شده) از پارلمانتاریسم بوده است; نهایت آن كه، تفاوت هاى
اساسى و آشكارى میان عدالتخانه مورد نظر عالمان و از جمله شیخ در اوایل امر، با
مجالس شوراى پاریس و لندن وجود داشته كه همان، تقیّد یا عدم تقید به قانون الاهى،
گستره قانونگذارى و سرانجام خلط حدود وكالت و ولایت بوده است; امّا راقم این سطور،
به یاد نمى آورد كه نویسنده در مجموعه حاضر، اشاره صریحى به مشابهت پیشین میان
عدالتخانه و پارلمانتاریسم غربى داشته باشد; هرچند (گذشته از توضیح مكتوب وى) این
نكته فقط در یك مصاحبه از او (با مجله زمانه به مناسبت یكصدمین سالگرد نهضت مشروطه)
منتشر شده است. آقاى ابوالحسنى در این مصاحبه آورده است:
عدالتخانه، گونه اى
خاص و محدود و به اصطلاح بومى از «پارلمانتاریسم است; یعنى اگر شما پارلمانتاریسم
اروپایى را با اصول و قواعد اسلامى تطبیق داده و تلفیق كنید و تجربیات مبارزاتى
تاریخ ایران اسلامى در پنجاه سال پیش از مشروطه را هم در آن لحاظ كنید، مى شود
عدالتخانه.184
از سوى دیگر، نویسنده بر این باور است كه «آن بخش از برنامه ریزى
هاى عدالتخانه نیز كه نیاز به انطباق با دیدگاه هاى شرع داشت، توسّط نمایندگان علما
در عدالتخانه تأمین مى شد; امّا مشروطه وارداتى، هرگز پرواى ملاحظه حدودِ وكالت
مردم در اسلام، و عدم خلط آن با شؤون نیابت امام(علیه السلام) را نداشت و به وجوه
اختلاف و تفاوتِ اساسى و ماهوى این دو در فقه اسلامى، توجّه نمى كرد».185 در این
باره، باید این پرسش را مطرح كرد كه چگونه و با چه ترتیبى قرار بود نمایندگان
عالمان، نیاز برنامه ها و مقرّرات تصویب شده عدالتخانه به تطبیق با قوانین شرع را
تأمین كنند؟ آیا از منظر حقوق اساسى و اندیشه سیاسى، حضور نمایندگان عالمان در عرض
سایر نمایندگان و اعضاى عدالتخانه، به تنهایى مى توانست نیاز مذكور را پاسخ دهد؟
آیا این گونه كنترل قانونگذارى، همان طرح مخالفان اصل پیشنهادى شیخ فضل الله نبود؟
آیا بدون پیش بینى سازوكار و ترتیب مناسبى براى پاسخ به نیاز مذكور، عدالتخانه در
عمل نمى توانست به سمت نظام پارلمانى مطلقه كشیده شود و از جهت نظرى، آیا فرجام آن،
همان فرجام مشروطه وارداتى نبود و آیا دست كم مراتبى از خلط وكالت با ولایت نمى
توانست در عمل صورت بندد؟ فقط هنگامى مى توانست عدالتخانه به وضعیت مشروطه گرفتار
نشود كه از ابتدا شیوه دخالت و نظارت فائقه فقیهان بر عدالتخانه، به جاى نظارت و
دخالت موازى و هم عرض، پیش بینى مى شد.
خلاصه آن كه نگارنده این سطور، ترسیم
شفّافى از الگوى عدالتخانه كه به واقع بتواند در مقام عمل و به صورت نهادینه، از
آسیب هاى نظام مشروطه وارداتى به دور بوده و بومى شده باشد، در مجموعه مورد بحث به
دست نیاورد. آرى، اگر نظام عدالتخانه شكل مى گرفت، امكان داشت براى این آرمان،
راهكارهاى مناسبى پیش بینى شود; امّا هنگامى كه اساسنامه نظام عدالتخانه نگاشته نشد
نمى توان به گونه اى اثباتى، مؤلّفه هاى معطوف به بومى بودن آن را مشاهده و بررسى
كرد; البتّه این سخن به معناى نفى خواست تاریخى عالمان و مردم و نفى تلاش آنان براى
بومى كردن پارلمانتاریسم نیست و فقط به معناى شفّاف نبودن طرح آن است; حال آن كه
اندیشه عدالتخانه در این مجموعه، از مبنایى ترین عناصر فكرى در فهم اندیشه و
كارنامه شیخ فضل الله (بهویژه موضعگیرى هاى او در مراحل گوناگون) است و انتظار
تحلیل شفّاف تر و دقیق ترى از این اندیشه همچنان وجود دارد و فقط نمى توان انتظارات
شیخ فضل الله و دیگر عالمان از عدالتخانه را به صورت طرح آنان در این باره مطرح
كرد. به تعبیر دیگر، به نظر مى رسد تحلیل نویسنده گرامى، انتظار آنان را به جاى طرح
آنان مورد توجّه قرار داده است; مگر آن كه بگوییم: مرحوم شیخ فضل الله یا دیگر
عالمان در صورت نگارش اساسنامه عدالتخانه، مؤلّفه ها و اصولى چون اصل طراز اوّل را
نیز مطرح مى كردند.
به هرحال، طرح غیرشفّاف دو مقوله عدالتخانه و پارلمانتاریسم
كاستى نیست كه از آن بتوان چشم پوشید; چرا كه اگر عدالتخانه، نوعى محدود از
پارلمانتاریسم معرّفى شود، دیگر نمى توان گفت: «شعار رسمى شیخ در مشروطه اوّل،
نوعاً تهذیب و اصلاح مجلس شورا بود; ولى سیر حوادث به زودى كار را بدان جا رساند كه
مصلحت اسلام و ملّت را جز در هدم پارلمانتاریسم وارداتى ندید، و در واقع بر آن شد
كه عدالتخانه را جایگزین مجلس شورا كند»;186 زیرا اگر مقصود از عدالتخانه، همان
مجلس وارداتى باشد كه با تهذیب و اصلاح مى توان آن را بومى و اسلامى ساخت، دیگر نمى
توان گفت: شیخ از تهذیب و اصلاح مجلس ناامید شده، در پى جایگزین كردن عدالتخانه به
جاى مجلس بود; یعنى اگر از تهذیب و اصلاح مجلس ناامید شده بود، در واقع از جایگزینى
عدالتخانه به جاى مجلس ناامید شده بود، مگر آن كه صرفاً منظور، تعطیل مجلس اوّل و
كنار زدن نمایندگان نااهل آن و تأسیس مجلسى جدید با نمایندگان اهل باشد كه در این
صورت نیز شایسته نیست بگوییم این امر به معناى جایگزینى عدالتخانه به جاى مجلس است.
یادآور مى شود نقد حاضر، به عملكرد شیخ برنمى گردد و فقط به نحوه تحلیل دو مفهوم
عدالتخانه، پارلمانتاریسم و نسبت این دو باز مى گردد كه ذاتاً از سنخ مباحث حقوق
اساسى و فلسفه سیاسى است.
2ـ1. مبالغه در بیان برخى مطالب
گاه در
مطالعه این مجموعه، احساس مى شود درباره منزلت شیخ فضل الله در برخى جوانب مبالغه
صورت گرفته است; به طور نمونه، با استناد به برخى مطالب و شواهد كه دلالت محدودترى
بر مدّعاى او دارند، شیخ عمده ترین رابط میرزاى شیرازى در تهران معرّفى مى شود; حال
آن كه رابط بودن وى به معناى نفى ارتباط هاى دیگران نیست و هنگامى مى توان این عمده
تر بودن را قابل قبول دانست كه از رابط هاى دیگر نیز اطّلاع درست و شفّاف تاریخى
وجود داشته باشد و به گونه اى علمى بتوان آن ها را با یك دیگر مقایسه كرد.187 چنین
كاستى هایى این ذهنیت را مى تواند در خواننده زنده كند كه نویسنده تا حدودى با پیش
داورى درباره شخصیت شیخ فضل الله در پژوهش خود وارد شده و دست كم در مقام نگارش،
نوعى افراط را از خود نشان داده است.
اگر تحلیل خوش بینانه ترى داشته باشیم كه
در مواردى نیز معقول است مى توان گفت: نویسنده برخى قراین و شواهد مورد نظر خود را
درباره مطلب مورد بحث، در استدلال نیاورده; به طور نمونه، در پاورقى مقاله «هزینه
ایرانى ماندن»، تا حدودى كمبود مذكور را در مورد پیشین، بدین صورت برطرف كرده است:
شیخ حسین لنكرانى «در مقدمه خاطرات مستر همفر» نیز آورده اند: فقط راجع به سهم
شیخ نورى و میزان روابط بین ایشان و مرحوم میرزا، به این مقدار اكتفا مى كنم كه همه
و همه، از دربار و دولت و علما و رجال و تجّار كه تلگراف هاى الغاى قرارداد تنباكوى
رژى را به عتبات خدمت مرحوم میرزاى شیرازى عرضه داشتند، مرحوم میرزا قانع نشد تا
موقعى كه مرحوم حاج شیخ فضل الله نورى (مطلب را) استفسار و تأیید آن را دریافت
فرمود.188
به هر حال، درست است كه عالمان آن روز تهران، معلوم و مشخّص هستند و
درباره هیچ یك نیز، ادلّه و شواهد آشكار ارتباط و خصوصیت شیخ با میرزا و سابقه
شاگرى (آن هم شاگردى برجسته) در محضر میرزا و ارتباط با رئیس دفتر وى (محدّث نورى)
به دست نیامده، اما تاریخ آن قدر پیچیده است كه پنهان ماندن بسیارى از ارتباط ها
دور از انتظار نیست و از سوى دیگر، گاه مجموع خرده ارتباط ها مى تواند امور بسیارى
را براى مرجع بزرگى مانند میرزاى شیرازى روشن كند كه گاه گزارش یك رابط قوى نیز در
مواردى چنان نمى كند.
مورد دیگرى كه شواهد و استنادهاى تاریخى یا دست كم تحلیل
گویاتر و بیش ترى را مى طلبد، میزان آشنایى شیخ با تمدّن غرب و فضاى فكرى حاكم بر
آن است. گزارشى را كه او در مقام غرب شناسى شیخ به آن اشاره كرده، برخى جهات را
روشن مى كند189 و خواننده گزارش ها، شواهد یا دست كم تحلیل گسترده ترى را انتظار
دارد; وگرنه تا حدودى در بازگویى محسّنات شخصیت شیخ فضل الله احساس مبالغه مى
كند.
مورد دیگر آن كه هر چند شیخ فضل الله، داراى ارتباط و جایگاه رفیعى نزد
میرزاى شیرازى بوده، در چگونگى بیان نویسنده درباره تشكیل «مثلّث طیبه» میان شیخ
فضل الله، محدّث نورى و میرزاى شیرازى كه به معناى ارتباط شدید و سطح بالاى ارتباط
است، احساس مبالغه مى شود; چرا كه بر اساس این گونه تعبیرها، گویا افراد و عالمان
دیگر، چندان كانال ارتباطى میرزاى شیرازى نبوده اند; البته این كه شیخ فضل الله و
مرحوم محدّث نورى، نزد میرزا از جهت علمى و دیگر جهات، جایگاه والایى داشته اند،
شكّى نیست; ولى این امر به معناى این نیست كه از جهت ارتباطى، بالاترین كانال
ارتباطى واطّلاعاتى او شمرده مى شده اند. مواردى چون جریان تحریم تنباكو نیز هست كه
میرزا بر اساس گزارش شیخ مبنى بر الغاى قرداد رژى، این امر را باور كرد; امّا این
امر مطلق نیست و لزوماً به معناى برترین كانال ارتباطى در همه موارد نخواهد بود،
مگر آن كه ادلّه تاریخى ویژه اى براى آن وجود داشته باشد.
مبالغه نویسنده در
تحقیق حاضر، فقط به شیخ فضل الله محدود نمى شود و در مورد تقى زاده نیز صورت گرفته
است. نویسنده، با ذكر موارد مثبتى از كارنامه سیاسى ـ اجتماعى تقى زاده در دهه هاى
پس از مشروطه، قائل مى شود كه وى «توبه نصوح» كرده است. به نظر مى رسد هنگامى این
مفهوم مى تواند صدق كند كه یك فرد از تمام كارهاى گذشته خویش بازگردد و در صدد
جبران آن ها برآید، نه آن كه با كنار گذاشتن برخى تندروى ها یا اعتراف به تندروى
هاى گذشته، به توبه نصوح درباره او قائل شویم. به فرض، اگر هم بخواهیم چنین مفهومى
را مورد استعمال قرار دهیم، مى بایست تأكید بر نسبى بودن آن صورت مى گرفت; یعنى
توبه او در امور سیاسى ـ اجتماعى بوده، نه در تمام مسائل فردى و اجتماعى; البتّه
نویسنده مى تواند چنین پاسخ دهد كه خواننده پر دقّت مى تواند این مطلب را دریابد;
امّا به نظر مى رسد این برداشت به تصریح یا قراین بیش ترى نیاز دارد; چنان كه تعبیر
«توبه نصوح»، در عرف به معناى «توبه عمیق و مخلصانه» به كار مى رود و به معناى
«بازگشت از خطا و نصیحت گرى» به كار نمى رود. به هرحال، چنان كه دكتر مصدّق خطاب به
مرحوم شیخ حسین لنكرانى گفت، «خبط ها و خیانت هایى از تقى زاده صورت گرفته است كه
با این كارها پاك شدنى نیست»; هرچند نكات مثبت قابل توجّهى در پرونده وى دیده مى
شود.
یادآور مى شود این كاستى نیز در این نوشتار هست كه تقى زاده «دست پرورده
دكتر محمّدخان كُفرى و تختینسكى» معرّفى مى شود; اما هیچ توضیحى درباره فرد مذكور
داده نشده است و مؤلّف، اظهار نظرى درباره نقل مذكور نمى كند كه آیا چنین كسى كه
ادّعا شده در شخصیت تقى زاده مؤثّر بوده، وجود خارجى داشته است یا نه.
3ـ1.
كاستى در بحث از رابطه عالمان نجف و شیخ
مرحوم شیخ فضل الله معتقد است كه
حمایتش از مشروطه، زمینه ساز حمایت عالمان نجف از آن بود; امّا متأسّفانه این مطلب
از جهت تاریخى چندان باز نشده است. علاقه مندان به مباحث تاریخ مشروطه كه جز منابع
جهت دار پیش روى آنان نیست، درباره رابطه عالمان نجف و شیخ، خلا چشمگیرى را مى
بینند. انتظار بود كه آقاى ابوالحسنى به بسط دیدگاه عالمان نجف درباره شیخ (در دوره
هاى مختلف مبارزه او) بپردازد. شایان ذكر است بخشى از این انتظار كه به طور عمده به
تأثّر عالمان نجف از شهادت شیخ فضل الله باز مى گردد، در كتاب خانه، بر دامنه
آتشفشان طرح شده است. نویسنده گرامى مى تواند این خواسته را چنین پاسخ دهد كه منابع
تاریخى چنین مسائلى را چندان ثبت و ضبط نكرده است; امّا به هر حال، این انتظار
خواننده، حتّى به این مقدار كه تاریخ در این زمینه سكوت كرده، پاسخ داده نشده
است.
در مجموع، مسأله اختلاف شیخ فضل الله و مراجع نجف در مواضع سیاسى، و برترى
موضوع شناسى شیخ فضل الله، هنگامى تبیین كاملاً شفّافى مى یابد كه به صورت جزئى تر
از آن چه در مجموعه حاضر آمده است، بررسى شود; براى نمونه، خواننده وقتى از یك سو،
از مشروطه خواه شدن آخوند خراسانى (بر اساس اعتماد به شیخ فضل الله و نه دیگر
رهبران دینى) آگاه مى شود و از سوى دیگر، استمرار موضع مشروطه خواهى آخوند (در
زمانى كه شیخ حكم به تحریم مشروطه مى دهد و حتّى در راه آن شهید مى شود) را مطالعه
مى كند، گونه اى تناقض در مطالب كتاب مى بیند. چگونه آخوند در ابتدا به شیخ اعتماد
كرد; امّا در میانه جریان مشروطه به او اعتماد نكرد و از سوى دیگر، اندوه شدیدى پس
از شهادت شیخ در آخوند در این باره پیدا شد. درست است كه واسطه ها در سیاه نمایى
فعّالیت هاى گوناگون شیخ دخالت داشتند; امّا اعتماد آغازین آخوند و اندوه شدید او
از شهادت شیخ، دست كم این انتظار را زنده مى كند كه مى بایست مرحوم آخوند خراسانى،
تلاش خاصّى را براى شناخت مستقیم اندیشه و باور شیخ پیش از شهادت او، صورت مى داد و
موضع متناسبى با خوش گمانى او به شیخ فضل الله مطرح مى شد; البتّه نگارنده این
سطور، بیش تر خواهان توضیح افزون تر از سوى نویسنده كتاب است و الزاماً مطالب خود
نویسنده را در تناقض نمى بیند.
4ـ1. عدم پرداختن به ضعف هاى احتمالى
شیخ
مرحوم شیخ فضل الله نیز مانند هر فرد غیر معصومى مى تواند اشتباه هاى
سیاسى را در كارنامه خود داشته باشد; امّا در مجموعه حاضر هیچ نقدى متوجّه شیخ فضل
الله نشده است و این امر مى تواند در ذهن خواننده، نوعى تعصّب در دفاع مطلق از شیخ
تلقّى شود، بى آن كه الزاماً نگاه نویسنده این چنین باشد. این شیوه نگارش، دست كم
مى تواند این پرسش را براى خواننده مطرح سازد كه از نظر نویسنده، آیا به رغم مثبت
بودن كلّیت كارنامه شیخ فضل الله، هیچ نوع كاستى، بى تجربگى، پشیمانى از برخى
مواضع، اشتباه در شناخت برخى افراد و گروه ها، اشتباه در زمان یا كیفیت موضعگیرى
هاى سیاسى و ... متوجّه او نیست؟ آیا شیخ فضل الله از لژهاى ماسونى یا انجمن هاى
شبه ماسونى به اندازه كافى آگاه بود؟ آیا كانون هاى اصلى توطئه را به درستى مى
شناخت و آیا در برابر آنان موضع مناسب گرفت؟ آیا در ایجاد ارتباط با عالمان نجف به
اندازه لازم كوشید؟ آیا به موقع و به اندازه لازم به كارهاى تشكیلاتى كه گویا از
زمان تحصّن به آن مبادرت ورزید، اهمیت مى داد؟
نگارنده این سطور، صرف عدم نقّادى
كارنامه شیخ فضل الله را به معناى تعصّب كور و برپایه پیش داورى ارزیابى نمى كند;
اما دست كم زمینه طرح این اشكال و سؤال را مى بیند و تصوّر مى كند این انتظار از
نویسنده وجود دارد كه با نگاهى نقادانه به كارنامه شیخ فضل الله نیز نوشتار مستقلى
ارائه دهد.
5ـ1. طرح مبسوط مطالب حاشیه اى
نویسنده، گاه مباحثى را كه
جنبه مقدّماتى و حاشیه اى دارند، بیش از اندازه متناسب با بحث كتاب، طرح كرده است;
چنان كه حدود 28 صفحه در كتاب اندیشه سبز به شرح زندگانى و احوال مرحوم میرزاى رشتى
و مرحوم میرزاى شیرازى، دو استاد شیخ فضل الله، اختصاص یافته است. سخن این نیست كه
اطّلاع تفصیلى از احوال آن ها براى فهم بهتر زمان و زندگى شیخ فضل الله لازم نیست;
ولى به هرحال، مطالبى خارج از موضوع كتابند و باید در نوشتار دیگرى مطرح شوند و در
این مجموعه فقط به آن ها ارجاع داده، و به ذكر كلیّات آن ها بسنده شود. این نقیصه
را در كتاب سلطنت علم و دولت فقر، دیگر اثر وى، نیز به روشنى مى بینیم.
2. كاستى ها و نقدهاى موردى
1ـ2. چگونگى تبیین اندیشه هاى
شیخ درباره مجلس شورا و رأى اكثریت
نویسنده دیده بان، بیدار! در بخش مجلس
شورا و رأى اكثریت، بیش از آن كه به اندیشه پردازى بر اساس گفته ها و نوشته هاى شیخ
فضل الله بپردازد، ابتدا تبیین هایى كلّى از این دو بحث ارائه مى دهد(ص132ـ171)، و
بعد در بخش مستقلّى به طرح اندیشه هاى شیخ بر اساس آن تبیین هاى كلّى مى پردازد
(ص178ـ199); امّا این شكل از بحث، لزوماً به معناى نشان دادن حلقه هاى اندیشه شیخ
طبق تبیین هاى كلّى ذكر شده نیست. به نظر مى رسد اگر از جهت روشى، بحث را به صورت
تركیبى پیش مى برد و در تمام آن تبیین هاى كلّى، به نقل قول و استناد به گفته ها و
نوشته هاى شیخ مى پرداخت، ترسیم مستندترى از فضاى اندیشه اى شیخ فضل الله به دست مى
آمد.
كاستى دیگرى كه نمى توان آن را در بررسى اندیشه هاى مرحوم شیخ فضل الله
نادیده گرفت، این است كه شیخ در مباحث خود، به تغییر انواع گوناگون احكام شرعى و
بدعت بودن قوانینى پرداخته است كه از طریق رأى اكثریت به دست مى آید و این بحث،
مورد مناقشه مرحوم نائینى قرار گرفته; حال آن كه نویسنده به بررسى این مسأله مهم
نپرداخته است.
2ـ2. كاستى در بحث از روند تحریم مشروطه به وسیله
شیخ
سیزده روز پس از به توپ بستن مجلس، مرحوم شیخ فضل الله شكل محدود و
سامان یافته اى از نظام پارلمانتاریسم را تأیید مى كند; امّا در مجموعه مورد بحث،
به صورت شفّاف، از جهت تاریخى روشن نشده است كه دقیقاً چه رخدادهایى او را به موضع
تحریم رساند; بلكه به توضیحاتى كلّى190 بسنده شده است. جا داشت جزئیات و تفصیل بیش
ترى درباره این امر مهم، در كتاب مى آمد; بهویژه اگر توجّه كنیم كه نویسنده در برخى
مباحث، به تفصیل و بیش از اندازه لازم به آن ها پرداخته است. طبیعى است تا زمانى كه
روند رخدادهایى كه شیخ را به موضع تحریم كشاند، روشن و تبیین نشود، نمى توان موضع
او را به خوبى درك كرد و به آسانى پذیرفت.
3ـ2. عدم بحث از همفكران
شیخ
در این مجموعه، مناسب بود كه یاران و همفكران شیخ در تحصّن حضرت
عبدالعظیم، در انجمن سیاسى موسوم به «حوزه علمیه»، در میثاق اخوّت با شیخ و ...
معرّفى و از سوى دیگر، سطح و نوع ارتباط شیخ با هر یك از آنان به صورت جداگانه
بررسى شود. متأسّفانه در پنج جلد منتشر شده، این امر چندان مورد عنایت قرار نگرفته
است; چنان كه مناسب بود دیدگاه سیّدین، عالمان مشروطه خواه نجف و دیگر افراد مذهبى
درباره شیخ، در زمان هاى گوناگون بحث مى شد; البتّه این موضوعات، چنان اهمّیتى
دارند كه انتظار تفصیل این امور را در نوشته هاى مستقلّى داشته باشیم; امّا از آن
جا كه این بحث به موضوع مباحث این مجموعه ارتباط فراوانى دارد، امكان پرداختن
اجمالى و مختصر در این باره لازم بود; چرا كه معرّفى مختصر رجالى كه مكرّر در
جایگاه همفكران شیخ از آن ها یاد شده است مى توانست براى بهتر فهمیدن رفتار سیاسى
شیخ فضل الله مهم باشد.
4ـ2. تبیین حدّاقلى و نامتناسب از انجمن «حوزه
علمیه»
این انجمن در ظاهر، به صورت موازى و در كنار یا مقابل «حوزه اسلامیه»
كه بخشى از روحانیان مشروطه خواه پیرو سیّدین در آن فعّال بودند، تشكیل شد.
مرامنامه و اساسنامه این انجمن روحانى در كتاب خانه، بر دامنه آتشفشان!، فقط «میثاق
اخوّتى» میان شیخ و یاران وى معرّفى شده است; حال آن كه محتواى آن كاملاً از انضباط
تشكیلاتى و تأسیس یك انجمن تمام عیار حكایت دارد; چنان كه مدیر انجمن نیز كه در
چندین مورد به عنوان «حوزه»، «حوزه مقدّسه» و «حوزه علمیه» یا «مجلس علمى» به آن
اشاره شده، تعیین شده است; پس این كاستى در برداشت یا تحلیل نویسنده از این میثاق
نامه وجود دارد; در حالى كه محتواى میثاق نامه، آن را چیزى بیش از تعهدنامه و میثاق
نامه برادرى معرّفى مى كند.191
5ـ2. كاستى در بحث از تأثیر رقابت دولت ها در
روند امور
جاى آن بود كه رقابت انگلیس، روسیه، عثمانى و دیگر كشورها، و در
مواردى همكارى و همدستى برخى از آن ها با یك دیگر و تأثیرى كه این رقابت ها و
همكارى ها بر مسائل مربوط به نهضت عدالتخانه و مشروطه بر جاى گذاشتند، تبیین مى شد;
بهویژه دخالت آنان در جریان ها و حوادثى مانند اعدام شیخ فضل الله، بیش تر و
مستندتر، مورد بررسى قرار مى گرفت; چرا كه عدم طرح این گونه مباحث كلان تاریخى،
مانع از فهم وضعیت مبارزات شیخ، روند موضعگیرى و شكل گیرى اندیشه هاى او، كیفیت
گروه بندى هاى رایج و مرتبط با شیخ، فشارهاى وارده و سرانجام اعدام او مى شود. امید
است كه در ادامه مجموعه به آن پرداخته شود.192
6ـ2. مطالب متضاد درباره شركت
افجه اى در تحصّن عبدالعظیم
در قسمتى از كتاب خانه، بر دامنه آتشفشان، مرحوم
سیّدجمال الدین افجه اى (داماد میرزا حسین تهرانى)، یكى از كسانى معرّفى شده كه در
تحصّن حضرت عبدالعظیم به همراه شیخ فضل الله شركت كرده است;193 امّا در جاى دیگرى
از همین كتاب، به نقل از خدمتكار شیخ، از این امر سخن رفته است كه مرحوم افجه اى جز
كسانى بود كه براى بازگرداندن شیخ از تحصّن به حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام)
رفته است.194 این تضاد را نویسنده حل نكرده; هرچند این تفاوت در نقل، تفاوت یا
تناقض در نقل راویان است.
7ـ2. كاستى در طرح جریان شناسى سیاسى
شیخ
مرحوم شیخ فضل الله در جریان شناسى سیاسى خود، افرادى را كانون توطئه
شناخته، حذف تعدادى از این عناصر مؤثّر را از گردونه قدرت، مدّ نظر داشت و از
مشروطه خواهان دین باور خواستار آن بود. در این باره، شایسته است تا جایى كه امكان
دارد، این افراد شناسایى و معرّفى شوند; چنان كه اگر نویسنده مى توانست ارزیابى
كلّى شیخ از گروه بندى ها و جریان هاى مؤثّر در آن زمان را (اعم از دین گرا، دین
گریز و دین ستیز) از پراكنده اسناد و بقایاى تاریخى از دوران مشروطه بازسازى مى
كرد، كار بسیار مفیدى بود; به طور نمونه، در مجموعه مورد بحث، بارها از قول شیخ فضل
الله آمده است كه او، صحنه گردان هاى عصر مشروطه را دو دسته بابیه و طبیعى گرایان
مى داند; امّا به صورت مصداقى و تطبیقى منظور او روشن نشده است. به نظر مى رسد نیاز
بود دست كم افراد خاصّى را كه وى در مذاكره با سیّدین در تحصّن حضرت عبدالعظیم
حسنى(علیه السلام)، خواستار اخراجشان از مجلس و از تهران مى شود،195 شناسایى و
معرّفى مى شدند. از سوى دیگر مى بایست دست كم به صورت حدس، نام وكلا، مدیران جراید
و وعّاظى كه از نظر شیخ باید اخراج مى شدند، معرّفى مى شد.
8ـ2. كاستى در حفظ
جایگاه سیّدین
نویسنده كه ریشه اى ترین عامل اختلاف در مواضع عالمان را
تفاوت در شناخت مصادیق و موضوعات خارجى و تفاوت در مجارى اطّلاعاتى مى داند و شیخ
را بر دیگران برترى مى دهد،196 گاه چنان تند مى رود كه تعابیرى چون «همرهان سست
عناصر» را در مورد سیّدین به كار مى برد;197 افزون بر این كه برخى منابع مورد ارجاع
معلوم نیست تا چه اندازه امین یا داراى مرجع موثّق در نقل و طرح اتّهام به عالمان
بوده اند; مانند پذیرش قانون مساوات حقوق اهل كتاب با مسلمانان از سوى مرحوم سید
عبدالله بهبهانى كه نویسنده این مجموعه، خودْ او را شجاع مى داند; چنان كه شاید
بتوان در صحّت نقلى تردید كرد كه مى گوید: سیدین، درباره مادّه دوم اصل 27 متمّم
قانون اساسى كه درباره محاكمات بود، حتماً موضع مثبت گرفته اند. شاید بتوان گفت: در
چنین استنادهایى به توضیح یا قراین بیش ترى نیاز هست، هرچند نویسنده محترم،
احتمالاً چنین قراینى سراغ داشته و در كتاب نیاورده است.198 از جمله این قراین مى
تواند این باشد كه فقط دولت آبادى این امر را گزارش نكرده; بلكه كسى چون تفرشى هم
كه مانند دولت آبادى نبوده و چنین دروغى از او بعید است، گزارش مذكور را آورده است;
امّا به هرحال، آوردن توضیحاتى از این دست، از سوى نویسنده در این بحث لازم مى
نُمود و عدم طرح چنین توضیحات یا قراین بیش تر، مى تواند نوعى كاستى در پژوهش عمیق
مورد نظر به شمار آید.
9ـ2. تحلیل از نفى مشروطه خواهى به وسیله مرحوم
طباطبایى
نویسنده درباره «شادروان سیّد محمّد طباطبایى» مى نویسد:
بر سر
منبر، به صراحت خود را از اتّهام مشروطه خواهى مبرّا دانسته و مقصودشان را صرفاً
برقرارى عدالتخانه اعلام كردند;199
حال آن كه مى توان گفت: احتمال دیگرى نیز در
میان است كه باید مسأله پیشین را كنار آن قرار داد و آن گاه نتیجه نهایى را به دست
آورد. احتمال، این است كه مرحوم طباطبایى، عدم آمادگى مردم و عدم وجود شرایط مناسب
براى نظام مشروطه یا جمهورى را مهم ترین مانع براى مشروطه خواهى یا حتّى جمهورى
خواهى مى دانست; چنان كه در خاطره هاى او ایشان آمده است كه از بدو ورودش به تهران،
به دنبال مشروطه بود; البتّه در توجیه مطلب خود مى تواند بگوید كه مشروطه خواهى
باطنى او، لزوماً با اظهاراتش كه مى تواند از روى مصلحت باشد، منافات ندارد; امّا
به هرحال، ظاهر گزارش نویسنده این است كه مرحوم طباطبایى به طور كلّى در پى مشروطه
نبوده است.
10ـ2. انگیزه جمع آورى تنبیه الامه
نویسنده آخرین آواز قو،
از طرق شفاهى و غیر شفاهى گوناگونى، جریان تلاش مرحوم نائینى براى جمع آورى تنبیه
الامه را پى گرفته و شواهد متعدّدى در اختیار دارد; امّا متأسّفانه همه اسناد شفاهى
و كتبى خود، در جمع تنبیه الامه را نیاورده است. امیدواریم موارد دیگرى را كه
نویسنده در دست دارد، در نوشتار دیگرى آورده، آن را كامل تر كند و بر غناى سندى، و
بهویژه به عمق بررسى ابعاد تاریخى مسأله پیش گفته بیفزاید.
شایان ذكر است كه
نویسنده، علّت این اقدام مرحوم آیت الله نائینى را فقط جلوگیرى از سوء استفاده از
مضامین تند آن ضدّ شیخ فضل الله و صاحب عروه (البتّه مرحوم نائینى نام این دو را
ذكر نكرده است) معرّفى مى كند;200 حال آن كه دلیلى بر انحصار انگیزه وى وجود ندارد;
بلكه مسائلى چون ناراحتى از فرجام مشروطه و تضعیف جایگاه مرجعیت، تلاش براى اتّحاد
عالمان نجف یا دیگر انگیزه ها نیز در كنار نكته مورد نظر مؤلّف گرانقدر وجود داشته
است. به هرحال، اگر باور نویسنده این باشد كه علّت اصلى جمع كتاب مذكور، نكته پیشین
باشد، به طرح قراین بیش ترى نیاز است.
11ـ2. اشتباه در ذكر نام نویسنده یك
مقاله
در كتاب دیده بان، بیدار!، سیّد حسن كاشانى، نویسنده مقاله ضدّ
اسلامى در روز شهادت شیخ فضل الله معرّفى شده است;201حال آن كه نویسنده مقاله، پسر
سیّد اسدالله خرقانى بوده است و سیّد حسن كاشانى، مدیر نشریه حبل المتین تهران بود
كه مقاله در آن نشریه درج شده بود.
كتابنامه
1. ابوالحسنى (منذر)، على، آخرین آواز قو! بازكاوى
شخصیت و عملكرد شیخ فضل الله، بر اساس آخرین برگ زرین زندگى او و فرجام مشروطه،
اوّل، تهران، نشر عبرت، 1380ش.
2. ــــــــــــــــــــــ ، آیت الله حاجى میرزا
حسن آقا مجتهد تبریزى مؤسس و مصحح مشروطه در تبریز، مجله تاریخ معاصر ایران، ش18،
تابستان 1380ش.
3. ــــــــــــــــــــــ ، آینه دار طلعت یار، زندگى نامه و
اشعار ادیب پیشاورى، دوم، تهران، نشر عبرت، 1380ش.
4. ــــــــــــــــــــــ ،
از عدالتخانه تا مشروطه، راهها و بى راهه ها، ماهنامه زمانه، ش11.
5.
ــــــــــــــــــــــ ، اسب ترواى ویلسون، وصف ماهیت امریكا در دوران جنگ جهانى
اوّل از زبان ادیب پیشاورى، زمانه، ش14.
6. ــــــــــــــــــــــ ، اندیشه
سبز، زندگى سرخ; زمان و زندگى شیخ فضل الله نورى، اوّل، تهران، عبرت، 1380ش.
7.
ــــــــــــــــــــــ ، پایدارى تا پاى دار، تهران، نور، 1368ش.
8.
ــــــــــــــــــــــ ، تصویر یك اصلاح طلب، زمانه، ش15.
9.
ــــــــــــــــــــــ ، كارنامه شیخ شهید پرسش ها و پاسخ ها، تندیس پایدارى
(گفتوگو)، یادمان سالروز شهادت شیخ فضل الله نورى، ویژه نامه روزنامه رسالت،
مرداد1380.
10. ــــــــــــــــــــــ ، جعل اسناد در تاریخ معاصر، مندرج در
مجموعه مقالات همایش اسناد و تاریخ معاصر، ج2، تهران، مركز اسناد تاریخى، آذر
1381ش.
11. ــــــــــــــــــــــ ، خانه، بر دامنه آتشفشان!، شهادتنامه شیخ
فضل الله نورى (به ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او); اوّل، تهران، مؤسسه مطالعات
تاریخ معاصر ایران، 1382ش.
12. ــــــــــــــــــــــ ، دیده بان، بیدار!،
دیدگاهها و مواضع سیاسى و فرهنگى شیخ فضل الله نورى، اوّل، تهران، نشر عبرت،
1380ش.
13. ــــــــــــــــــــــ ، سلطنت علم و دولت فقر، سیرى در زندگانى،
افكار و مجاهدات حجة الاسلام ملاقربانعلى زنجانى از زعماى نهضت مشروعه در عصر
مشروطه، ج1، اوّل، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1374ش.
14. ــــــــــــــــــــــ
، شیخ ابراهیم زنجانى; زمان، زندگى و اندیشه، تاریخ معاصر ایران، ش25،
بهار1382ش.
15. ــــــــــــــــــــــ ، فرصت خشم، زمانه، ش17.
16.
ــــــــــــــــــــــ ، كارنامه شیخ فضل الله، پرسش ها و پاسخ ها، اوّل، تهران،
نشر عبرت، 1380ش.
17. ــــــــــــــــــــــ ، كالبدشكافى یك شایعه در تاریخ
مشروطه، زمانه، ش12.
18. ــــــــــــــــــــــ ، مشروطه و رژیم پهلوى، پیوندها
و گسست ها، تاریخ معاصر ایران، ش14 و 15، پاییز و زمستان 1379ش.
19.
ــــــــــــــــــــــ ، مصاحبه با آقاى حسین شاه حسینى در مورد آیت الله شیخ حسین
لنكرانى، تاریخ معاصر ایران، ش13 و 14.
20. ــــــــــــــــــــــ ، هزینه
ایرانى ماندن، زمانه، ش16.
21. ــــــــــــــــــــــ ، وقتى كه تاریخ گره مى
خورد، زمانه، ش13.
22. ــــــــــــــــــــــ ، ویژه نامه شیخ شهید، مجله كوثر،
ش3، 1358ش.
23. ــــــــــــــــــــــ ، ویژه نامه سالگرد شهادت شیخ فضل الله،
روزنامه جمهورى اسلامى، سال اول، ش 288، 8 خرداد 1359ش.
پی نوشت :
1. مانند فعّالیت جهت انتشار ویژه نامه شیخ شهید، مجله كوثر، ش3،
سال1358; ویژه نامه سالگرد شهادت شیخ فضل الله، روزنامه جمهورى اسلامى، سال اوّل،
ش288، 8 خرداد 1359.
2. از عدالتخانه تا مشروطه، راه ها و بى راهه ها، زمانه، ش
11، ص6ـ10; وقتى كه تاریخ گره مى خورد، زمانه، ش 13، ص17. در تمام مواردى كه نام
نویسنده كتاب یا مقاله ذكر نشده، منظور آقاى ابوالحسنى (منذر) است.
3. از جمله،
ر.ك: مشروطه و رژیم پهلوى، پیوندها و گسست ها، مجله تاریخ معاصر ایران، ش 14 و 15;
شیخ ابراهیم زنجانى; زمان، زندگى و اندیشه; مجله تاریخ معاصر ایران، شماره 25; بخش
هایى از كتاب: سلطنت علم و دولت فقر، سیرى در زندگانى، افكار و مجاهدات حجة الاسلام
ملاقربانعلى زنجانى از زعماى نهضت مشروعه در عصر مشروطه.
4. ر.ك: وقتى كه تاریخ
گره مى خورد،زمانه، شماره 13.
5. جالب است كه سیّدمحمّد طباطبایى (پیشواى مشهور
مشروطه)، سیدجمال الدین اسدآبادى و حاج شیخ فضل الله نورى، همگى مدّتى از محضر جدّ
شیخ حسین لنكرانى (مرحوم آیت الله شیخ حسین فاضل لنكرانى) در تهران بهره علمى برده
اند. پدرش آیت الله شیخ على لنكرانى نیز از یاران و همفكران نزدیك مرحوم شیخ شهید
بود و با هم رفت و آمدهاى خانوادگى داشتند. هنگامى كه شیخ از هجرت كبراى قم به
تهران برگشت، در استقبال از او و در برخى مجالس سخنرانى اش به همراه فرزند خود شركت
داشت. شیخ حسین، از كودكى با شیخ آشنا بود و حتّى در دوره تحصیلات مقدّمات دروس
حوزوى از وى نیز جایزه گرفته بود (هزینه ایرانى ماندن،زمانه، ش 16، ص10و11); امّا
روز شهادت شیخ، شاهد تفأل تیمورخان ناصر لشكر به مثنوى معنوى درباره عاقبت او بود
كه: «مدّتى معكوس گردد كارها / شحنه را دزد آورد بر دارها!» و شبِ همان روز، خواب
دریدن شیخ، توسط درندگانى را مى بیند كه پدرش نقل آن را براى علماى مخفى در منزل آن
ها، نهى مى كند; چنان كه پدرش تلاش نافرجامى براى جلوگیرى از قتل شیخ داشت (فرصت
خشم، زمانه، شماره 17، ص11).
6. هزینه ایرانى ماندن، ص10و11.
7. آقاى
ابوالحسنى گذشته از بهره هاى فراوانش از نقل ها و خاطره هاى وى در مجموعه حاضر و
نوشته هاى متعدّد دیگر، در دو مقاله مسلسل به صورت جداگانه، به نقل هاى وى درباره
شیخ فضل الله مى پردازد (ر.ك: هزینه ایرانى ماندن، ص11ـ17; فرصت خشم، ص9ـ13).
8.
كارنامه شیخ فضل الله، پرسش ها و پاسخ ها، ص111و112.
9. خانه، بر دامنه
آتشفشان!; شهادتنامه شیخ فضل الله نورى (به ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او) ، ص170،
200، 202، 206، 211، 213، 218، 222، 224، 228 و ...
10. آخرین آواز قو، ص57و58;
خانه، بر دامنه آتشفشان، ص 155ـ156; تندیس پایدارى، ص11.
11. خانه، بر دامنه
آتشفشان، ص270.
12. همان، ص171.
13. همان، ص180و181.
14. همان،
ص43.
15. یادآور مى شود فضل الله نورالدین كیا (به همراه خانواده اش) كه
نویسنده، آشنایى شخصى با او دارد و صداقت او را تأیید مى كند، از جانب دكتر مصدق
نیز مورد ستایش قرار گرفته است. (ر.ك: دیده بان، بیدار!، ص 45).
16. آخرین آواز
قو، ص89.
17. آینه دار طلعت یار، ص132.
18. سلطنت علم و دولت فقر،
ص435ـ663.
19. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص93 و 98.
20. جعل اسناد در تاریخ
معاصر، ص27ـ28.
21. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص 155ـ170; جعل اسناد در تاریخ
معاصر، ص28; هزینه ایرانى ماندن، ص16و17.
22. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص 199 به
بعد; جعل اسناد در تاریخ معاصر، ص230ـ295.
23. خانه، بر دامنه آتشفشان،
ص212ـ215.
24. همان، ص63 و 79.
25. سلطنت علم و دولت فقر، ص229و230.
26.
پایدارى تا پاى دار، ص117ـ123; تندیس پایدارى، ص11.
27. تندیس پایدارى،
ص12.
28. كالبدشكافى یك شایعه در تاریخ مشروطه، ص22ـ24; تندیس پایدارى،
ص12ـ13.
29. كارنامه شیخ فضل الله، ص21ـ55.
30. ر.ك: سلطنت علم و دولت
فقر.
31. ر.ك: تصویر یك اصلاح طلب، ص11ـ17.
32. ر.ك: آینه دار طلعت
یار.
33. ر.ك: شیخ ابراهیم زنجانى; زمان، زندگى، اندیشه.
34. كارنامه شیخ فضل
الله، ص118ـ126; آینه دار طلعت یار، 131و132.
35. كارنامه شیخ فضل الله،
ص129ـ154; خانه، بر دامنه آتشفشان، ص179.
36. پایدارى تا پاى دار،
ص94ـ95.
37. تندیس پایدارى، ص14.
38. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص232.
39.
همان، ص163.
40. جعل اسناد در تاریخ معاصر، ص325ـ354.
41. آخرین آواز قو،
ص46ـ48; فرصت خشم، ص9و10.
42. پایدارى تا پاى دار، ص133.
43. خانه، بر دامنه
آتشفشان، ص182.
44. براى نمونه، ر.ك: كالبدشكافى یك شایعه در تاریخ مشروطه، ص
43.
45. جعل اسناد، در تاریخ معاصر، ص33.
46. كالبدشكافى یك شایعه در تاریخ
مشروطه، ص20ـ25; تندیس پایدارى، ص13.
47. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص99.
48.
سلطنت علم و دولت فقر، ص366 به بعد.
49. تندیس پایدارى، ص13.
50. جعل اسناد،
در تاریخ معاصر، ص29ـ35; فرصت خشم; هزینه ایرانى ماندن و... .
51. اندیشه سبز،
زندگى سرخ، ص117.
52. همان، ص158ـ162.
53. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص156،
161، 163ـ168، 214و215، 218و219، 234، 246 و ... .
54. دیده بان، بیدار،
ص42و43.
55. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص205.
56. همان، ص246.
57. تندیس
پایدارى، ص14.
58. همان، ص12و13.
59. همان، ص11.
60. دیده بان، بیدار!،
ص69ـ71.
61. همان، ص73ـ132.
62. همان، ص49.
63. محسن كدیور: نظریه هاى
دولت در فقه شیعه.
64. وقتى كه تاریخ گره مى خورد!، ص11ـ13.
65. دیده بان،
بیدار!، ص21.
66. خانه، بردامنه آتشفشان، ص191ـ195.
67. دیده بان، بیدار!،
ص24.
68. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص155و156.
69. آخرین آواز قو!،
ص30ـ54.
70. همان، ص137ـ150.
71. كارنامه شیخ فضل الله، ص79.
72. آخرین
آواز قو، ص63.
73. دیده بان، بیدار!، ص205.
74. آخرین آواز قو،
ص137ـ150.
75. اندیشه سبز، ص109ـ111.
76. آخرین آواز قو، ص108ـ110; خانه، بر
دامنه آتشفشان، ص139ـ142.
77. كارنامه شیخ فضل الله، ص104 و 120ـ125.
78.
مصاحبه با آقاى حسین شاه حسینى در مورد آیت الله شیخ حسین لنكرانى، ص304ـ306.
یادآور مى شود وى تحقیق مستقلى درباره مستوفى الممالك دارد كه انتظار چاپ آن را
داریم.
79. آخرین آواز قو، ص53.
80. كارنامه شیخ فضل الله، ص99ـ101 و 104 و
109 و 114 و 118ـ120.
81. همان، ص125و126.
82. همان، ص83 و104.
83. همان،
ص55.
84. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص88و89.
85. همان، ص76و77.
86. همان،
ص158و159، 167.
87. كارنامه شیخ فضل الله، ص135.
88. اندیشه سبز، ص91.
89.
همان، ص22ـ30 و 72.
90. همان، ص140ـ141.
91. اندیشه سبز، ص122.
92. همان،
ص142ـ144.
93. همان، ص123ـ126; خانه، بر دامنه آتشفشان، ص39.
94. كارنامه شیخ
فضل الله، ص54.
95. اندیشه سبز، ص155; خانه، بر دامنه آتشفشان، ص36.
96.
خانه، بر دامنه آتشفشان، ص184.
97. همان، ص48.
98. همان، ص151.
99. دیده
بان، بیدار!، ص68ـ124.
100. همان، ص124ـ132.
101. همان، ص132ـ198.
102.
كارنامه شیخ فضل الله، ص38ـ40 و 107و108.
103. همان، ص40ـ46.
104. همان،
ص38.
105. همان، ص31.
106. همان، ص28.
107. همان، ص69.
108. اندیشه
سبز، ص89 و 99 و 106.
109. همان، ص104.
110. همان، ص88ـ106.
111. خانه، بر
دامنه آتشفشان، ص87.
112. اندیشه سبز، ص91.
113. دیده بان، بیدار!،
ص46ـ51.
114. اندیشه سبز، ص115.
115. دیده بان، بیدار!، ص15ـ23; آخرین آواز
قو، ص83و84 و... .
116. آخرین آواز قو، ص115ـ122.
117. دیده بان، بیدار!،
ص40ـ47.
118. خانه، بردامنه آتشفشان، ص38.
119. دیده بان، بیدار!، ص30ـ33،
115و116; اندیشه سبز، ص131ـ134.
120. دیده بان، بیدار!، ص16ـ17; خانه، بر دامنه
آتشفشان، ص141.
121. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص33، 47.
122. آخرین آواز قو،
ص148.
123. براى آشنایى با شخصیت و فعّالیت سیاسى او، ر.ك: آیت الله حاجى میرزا
حسن آقا مجتهد تبریزى مؤسس و مصحح مشروطه در تبریز، مجله تاریخ معاصر ایران، شماره
18.
124. كارنامه شیخ، ص76. از عدالتخانه تا مشروطه; راه ها و بى راهه ها،
ص6.
125. دیده بان، بیدار!، ص205.
126. همان، ص130.
127. آخرین آواز قو،
ص72ـ82.
128. دیده بان، بیدار!، ص130.
129. از عدالتخانه تا مشروطه; راه ها و
بى راهه ها، ص6.
130. همان.
131. كارنامه شیخ فضل الله، ص78ـ79.
132.
همان، ص15ـ16 و 75.
133. دیده بان، بیدار!، ص143و144 و ص188ـ190.
134. آخرین
آواز قو، ص134و135.
135. دیده بان، بیدار!، ص27ـ31.
136. همان، ص80ـ81;
كارنامه شیخ فضل الله، ص80ـ86.
137. كارنامه شیخ فضل الله، ص80ـ86.
138.
همان، 73.
139. دیده بان، بیدار!، ص30ـ38.
140. همان، ص51ـ52.
141. همان،
ص109; آخرین آواز قو، 118.
142. دیده بان، بیدار!، ص51ـ52.
143. چنان كه
گزارش علاّمه قزوینى از مشهودات خود در خلال نامه خود به شیخ فضل الله شاهدى بر آن
است (همان، ص27ـ30).
144. اندیشه سبز، ص115ـ123.
145. دیده بان، بیدار!، ص42;
اندیشه سبز، ص117.
146. اندیشه سبز، ص91.
147. همان، ص117و118.
148. همان،
ص123.
149. همان، ص116.
150. كارنامه شیخ فضل الله، ص129ـ131 و ... .
151.
همان، ص134ـ135.
152. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص37.
153. كارنامه شیخ فضل
الله، ص119.
154. همان، ص122ـ123.
155. همان، ص106; خانه، بر دامنه آتشفشان،
ص35، 37، 153، 193، 205و206.
156. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص49.
157. كارنامه
شیخ فضل الله، ص140ـ154; خانه، بر دامنه آتشفشان، ص156.
158. كارنامه شیخ فضل
الله، ص70; آخرین آواز قو، ص146ـ148.
159. اندیشه سبز، ص135.
160. كارنامه
شیخ فضل الله، ص134ـ136.
161. آخرین آواز قو، ص145.
162. خانه، بر دامنه
آتشفشان، ص61.
163. همان، ص33.
164. كارنامه شیخ فضل الله، ص132.
165.
دیده بان، بیدار!، ص84ـ124.
166. آخرین آواز قو، ص132.
167. همان، ص33 و 110
و 123ـ149 و ... .
168. دیده بان، بیدار!، ص130ـ131.
169. همان، ص114و115 و
200; خانه، بر دامنه آتشفشان، ص114.
170. دیده بان، بیدار، ص204.
171. همان،
ص 204.
172. از عدالتخانه تا مشروطه; راه ها و بى راهه ها، ص5 و 15.
173.
كارنامه شیخ فضل الله، ص125.
174. همان، ص135ـ137.
175. دیده بان، بیدار!،
ص70و71.
176. كارنامه شیخ فضل الله، ص63ـ69.
177. اندیشه سبز، ص114.
178.
همان، ص114; كارنامه شیخ فضل الله، ص13.
179. اندیشه سبز، ص135.
180. كارنامه
شیخ، ص63: متن و پاورقى 1.
181. همان، ص56و57 و 62و63.
182. همان،
ص58.
183. همان، ص63: پاورقى 1.
184. از عدالتخانه تا مشروطه; راه ها و بى
راهه ها، ص10.
185. كارنامه شیخ فضل الله، ص66.
186. اندیشه سبز،
ص146و147.
187. اندیشه سبز ، ص88ـ91.
188. هزینه ایرانى ماندن، زمانه، ش 16،
ص 17.
189. دیده بان، بیدار!، ص30ـ33 و ص115و116; اندیشه سبز، ص131ـ134.
190.
اندیشه سبز، ص138ـ151.
191. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص127ـ138.
192. چنان كه
وى در بررسى ابعاد شخصیت و اندیشه هاى مرحوم ادیب پیشاورى، نگاهى كلان به برخى از
ابعاد قدرت هاى جهانى و نقش آنان در عرصه بین الملل و ایران داشته اند (ر.ك: اسب
ترواى ویلسون، وصف ماهیت آمریكا در دوران جنگ جهانى از زبان ادیب پیشاورى، ص14ـ18;
آینه دار طلعت یار: زندگى نامه و اشعار ادیب پیشاورى).
193. خانه، بر دامنه
آتشفشان، ص105 و 198.
194. همان، ص89.
195. همان، ص114، 120.
196. آخرین
آواز قو، ص119.
197. همان ، ص72
198. همان، ص73.
199. كارنامه شیخ فضل
الله، ص78.
200. آخرین آواز قو، ص124.
201. دیده بان، بیدار!، ص104.
http://rasekhoon.net/article/show/122469/