• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3177روز قبل
آموزش و تحقيقات
سپاه از منظر ولایت(1)
سپاه از منظر ولایت(1)





در این مقاله به دیدگاههای مقام معظم رهبری(مدظله العالی) راجع به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می پردازیم:

جایگاه و موقعیت سپاه در نظام
پدیده كم نظیر

... سپاه در تاریخ شناخته شده خود ما، یك پدیده كم نظیر و شاید بى نظیر است ، یعنى سپاه ، مـوجـودى اسـت كه ولادت و رشد و نماى آن در صحنه انقلاب آن هم در عرصه دشوارترین آزمون هاى انقلاب بود.در اوایل شروع جنگ ، سپاه یك چیز كوچك و طفل تازه به دنیا آمده اى بود، منتها تغذیه صحیح این مـوجـود پـدید آمده در بستر انقلاب اسلامى ، به صورت پى درپى از مواد جارى انقلاب ، او را خـوش بـنـیه و قوى و بالنده كرد، تا آن روزى كه اولین معجز نمایى ها را حقایق انقلابى به دسـت ایـن جـوانـان در جـبـهـه انـجـام داد. تـوده هـاى بـى شـكـل ، به شكل یگان هاى منظم درآمدند، عشق ها و شورهاى بى مهار، در چارچوب قواعد و قوانین زبـده رزمـى مـشـغول كار شدند. عشاق فداكارى و جهاد، راه منطقى و عاقلانه جهادِ موفق و منظورِ نظر پروردگار را در تجربه ها پیدا كردند،(1)

محور اساسى انقلاب

بـنـده معتقدم این انقلاب بر دوش عناصر انقلابى خواهد توانست به پیش برود و لاغیر! خیلى ها هـستند كه انقلاب از آنها منتفع مى شود، اما آن كسانى كه انقلاب روى دوش آنها پیش مى رود و از انقلاب مثل یك قلعه و حصنِ حصین دفاع مى كنند، آنها صد در صد عناصر مؤ من و صادق و خالص ایـن انـقـلابـنـد ... و در ایـن مجموعه مؤ من ، آن ركن اصلى و آن محور اساسى كه مى توان به او تـكیه كرد گروه هاى ویژه و از جمله آنها شما برادران سپاه هستید و لذا این را قدر بدانید و با تـكـیـه بـر روى آن بـرایـش بـرنـامـه ریـزى كـنـیـد و بـا انتقال این فكر و این انگیزه و این روحیه به یكایك آحاد سپاه مواظب دشمن باشید.(2)

ركن اصلى انقلاب

در هـر جـامعه اى كه بخواهد یك حركت منطقى و فكرى انجام بگیرد، یك قاعده اصلى لازم است تا اگر دیگران متزلزل مى شوند آن قاعده اصلى محكم بماند و اگر دیگران راه را گم مى كنند آن مـحـور اصـلى مـسـتـقـیـم حـركـت كـنـد و اگر دشمن توان پیدا كرد كه در نقاط دیگر خاكریزها را پركند، این نقطه خاكریز خود را محكم نگه بدارد و راه را بر نفوذ دشمن ببندند تا بتواند به كـمـك دیـگـران بشتابد ... و ما بایستى این را از نظر دور نداریم كه ملت بزرگمان با همه آن ایـمان شورانگیز و عمیق و فداكارانه اى كه داشتند و دارند. یك ركن ركینى را در مجموعه خودش بـایـد داشـتـه باشد، حالا آن ركن ركین چیست و كجاست ؟ من در تصویر ذهنى خودم وقتى نگاه مى كـنـم ، حـداقـل بـخـش عـظـیـمـى از این ركن عظیم را در قالب سپاه پاسداران و فرماندهان سپاه و عناصر معمولى سپاه مى بینم ... این نقش جدیدى است ، غیر از نقش در میدان جنگ است ، اما این نقش شـاید حتى رنج و مشكل پذیرى اش بیشتر از فرماندهى در میدان جنگ و فرماندهى قرارگاه هاى مـقدم و آن بى خوابى ها و سختى ها و آن تشنگى ها و آن دلهره ها باشد و این را باید حفظ كرد. مـن به سپاه با این چشم نگاه مى كنم و اگر در امر سپاه دغدغه اى داشته باشم ـ كه بحمد الله دغـدغـه مـهـمـى نـدارم ـ از ایـن نـاحیه است كه آیا سپاه خواهد توانست این نقش حساس و بسیار مهم یـعـنى ركن اصلى و قاعده اصلى در حفظ ایمان ها را بدرستى ایفا كند یا نه ؟ یك مجموعه اى از عـنـاصـر مـؤ مـن و مستحكم و داراى بصیرت و آماده عمل و اقدام و حاضر در صحنه هاى خطر و بى اعتناى به آنچه كه دل ها و چشم هاى معمولى به خود جذب مى كند. یك چنین مجموعه اى مى تواند تـضـمـیـن كـنـنـده بـقـاء جهتِ انقلابى در همه شرایط در مجموع جامعه باشدو سپاه این نقش را مى تواند و باید ایفا كند. البته من نمى خواهم منحصر كنم به سپاه ، اما همان طور كه عرض كردم بخش معظمى را سپاه تشكیل مى دهد.(3)

عنصر تفكیك ناپذیر انقلاب

... این جانب معتقد هستم كه در حال حاضر، سپاه یكى از ارگان هاى این انقلاب است و اگر نباشد، همین الان انقلاب با خطرهاى جدى روبه رو مى شود. نسبت به آینده هم تا جایى كه چشم من آینده را مـى بـیـند، عینا اعتقادم این است كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یك عنصر تفكیك ناپذیر از انقلاب ماست و وجودش لازم است .(4)
عملكرد سپاه با هیچ ارگان دیگرى قابل مقایسه نیست و از همه نیروهاى نظامى بالاتر و كمیت و كیفیتش بهتر است .(5)
امـروز بـه تـاءیـیـد الهى و در پناه امام عصر ـ ارواحنا له الفداء ـ و در اثر رهبرى امام عزیز و بـزرگـوار و حمایت بى دریغ و خالصانه امّت انقلابى ایران ، كشور و انقلاب و سپاه هر سه هـسـتـنـد و هر روز على رغم توطئه هاى دشمنان چپ و راست قوى تر و دشمن شكن تر از روز پیش انـد و جـهـان مـى دانـد كـه سـهم سپاه در حفظ این موجودیّت تا چه حد سرنوشت ساز بوده و هست .(6)
... مـسـاءله سپاه را از دیدگاه یك نیاز طبیعى انقلاب باید نگریست ، نه از دیدگاه ارگانى در كنار ارگان هاى دیگر.(7)

مولود مبارك انقلاب

... سـپـاه پـاسـداران انـقـلاب اسـلامـى كه مولود مبارك انقلاب اسلامى است ، در همه جهان پس از صـدر اسـلام پـدیـده بـى سابقه اى است . این پدیده در حقیقت ، مظهر عینى و مجسّمى است براى شـعـارهـاى انـقـلاب اسـلامـى : شـعـار ایـسـتـادگـى در مـقـابـل هـمـه قدرت هاى بزرگ با سلاح اتّكال به خدا، شعار غلبه خون بر شمشیر و شعار حركت براى نجات مستضعفان . و از همین رو اسـت كـه سـلطـه هـاى بـزرگ در سـراسر جهان با چشم انزجار و نفرت ، بدین پدیده الهى مى نگرند، چنانكه به انقلاب اسلامى .(8)
بـنـده آیـنـده سـپـاه را یك آینده بسیار مباركى مى بینم ، این سازمان متولد شده با انقلاب كه از بـركـات انـقـلاب و از بـركـات شـخـص امـام اسـت . اگـر امـام ایـن مـسـاءله را دنـبـال نـمـى كـردنـد، سـپـاه شاید به وجود نمى آمد، یا به این گسترش و صحّه و قدرت نمى رسید.(9)
یـك نـكـتـه اسـاسـى در باب بسیج و سپاه هست كه این را نباید فراموش بكنید و آن این است كه سـپـاه و بسیج فقط یك نیروى حرفه اى رزمنده محض نیست . یك نیروى حرفه اى رزمنده به هیچ چـیـز غـیـر از جـنـگ یـعـنـى رفـتـن در مـیدان نمى اندیشد. جنگ هم یك قواعدى دارد كه به آن قواعد عـمل مى كند، سپاه و بسیج جنگ را براى یك ارزش ‍ بالاترى انجام مى دهد. چون شما ارتش متولد شده با انقلاب هستید، همزاد با انقلابید.(10)

قشر برگزیده نظام

امـروز بـچـه هـاى جـنـگ ، یـعـنى سپاه و بسیج فقط رزمنده ((آر پى جى )) به دوش و ((ژ 3)) یا كلاشینكف به دست نیستند. این كار [را] هم مى كنند، اما نیروهاى زبده اند، نیروهاى برگزیده اند هـم در سـازمـانـدهـى ، هـم در تـاكـتـیـك جـنـگـى ، هـم در سـاخـت و سـاز نظامى ، هم در فهم و درك مسائل كشور. یك طبقه برگزیده ، طبقه برگزیده در نظام اسلامى همین قشر جوان مؤ من اند كه كـارآیـى خـودشـان را در جـنـگ و در عـلم و در سـازمـانـدهـى و در مـعـنـویـت و در عبادت و در مجموع ارزشهاى مورد نیاز در نظام اسلامى نشان دادند.(11)

مظهر دفاع انقلابى مردم

سـپـاه مـظـهـر كـوشـش و دفـاع انـقـلابـى تـوده هـاى مـردم در شكل منظّم آن است . این نیرو تا وقتى كه تواءم با ایمان و ابتكار باشد مایه امید ملت و انقلاب اسلامى است .(12)
... سـپـاه پـاسـداران ، ركـن ركـیـن و پایه محكم دفاع از انقلاب در كشور است ؛ یعنى یكى از دو بازوى نیرومند مسلّح جمهورى اسلامى است .(13)
اعـتـقـادم ایـن اسـت كـه اگـر سـپـاه نـبـاشـد و یـا ضـعـیـف بـاشـد، امـكـان نـدارد بـتـوانـیـم در مقابل تهدیدى كه وجودش را مسلّم مى دانیم دفاع كنیم ... . عقیده من بر این است كه تنها نیرویى كـه قـادر اسـت از انـقـلاب و نظام جمهورى اسلامى ، انقلابى دفاع كند، فقط سپاه است . اگر ما سـپـاه را نـداشـتـه باشیم و یا ضعیفش را داشته باشیم قادر نخواهیم بود از انقلاب دفاع كنیم .(14)
سـپـاه پـاسـداران انـقـلاب اسـلامى در سایه روحیه انقلابى و معنویتى كه از سرچشمه جوشان دل مـنـوّر و روح مـصـفـّاى آن امـام عـارفـان و قُدوَه صالحان ، پیوسته مى جوشید و بیش از همه ، جوانان رزمنده و خالصِ سپاه و بسیج را سیراب مى كرد، توانست نقش ‍ تعیین كننده اى را در رفع حـمـله ایـادى اسـتـكـبـار به جمهورى اسلامى ایفا كند و در كنار ارتش و با به كارگیرى بسیج مـردمـى ، درس تـلخى به دشمنان اسلام بدهد و حفظ و استمرار نظام جمهورى اسلامى را تضمین كـنـد. ایـن حـجـّتى بر ملت ما و خود نیروهاى مسلح و همه دست اندركاران كشور نیز بود كه نقش تـوكـل بـر خـدا و اتـّكـا بـه روحـیـه انـقـلابـى و شـجـاعـت در مـیـدان عـمـل را بـه آنـان نـشـان داد و وسـوسـه گـرایـش بـه بـیـگـانـگـان و اسـتـمداد از نا اهلان را از دل آنان زائل ساخت .(15)

بازوى قدرتمند نظام

... سـپـاه را مـا بـا هـمـان چـشـمـى نگاه مى كنیم كه امام عزیزمان نگاه مى كرد؛ به عنوان بازوى قـدرتـمـنـد نـظـام ، به عنوان گام استوارى در مقابله با دشمنان انقلاب اسلامى . ما شما را به معناى حقیقى كلمه ، پاسدار انقلاب اسلامى مى دانیم .
... بنده معتقدم كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را اگر ما امروز نداشتیم باید آن را امروز به وجـود مـى آوردیـم . ایـنـكـه بـعضى ها در گوشه و كنارِ سپاه و بیرونِ سپاه ، از بعد پذیرش ‍ قـطعنامه با زبان هاى مختلف ، زمزمه هاى ناهوشیارانه اى یا شاید بدخواهانه اى درست كردند كـه ((سـپـاه چـه خواهد شد؟...)) به اعتقاد من این زمزمه ها یا ناآگاهانه و ناهوشیارانه بود و یا بدخواهانه و مغرضانه .
... بـسـیـار نـابـخـردى مـى خـواهد براى مسؤ ولین یك نظام كه مطمئن ترین بازوى قدرتمند را قـدرنـاشـنـاسـى كـنـد، آن را از دسـت بـدهـد یـا آن را تـضـعـیـف كـنـد... . سـپـاه امروز با سپاه ده سال پیش و هشت سال پیش از زمین تا آسمان فرق كرده . مجموعه اى از تجربه ها، از آگاهى ها، از دانـش هـاى نـظـامـى ، از دانـش هـاى جـنـبـى نـظـامـى مـثـل دانـش تسلیحات نظامى و پیشرفتهاى گوناگونى كه در این زمینه داشته اند.(16)

نور چشم انقلاب

... سـپـاه را بـنـده به عنوان یك نور چشم انقلاب ، به عنوان یك عضو اصلى انقلاب ، به عنوان نـهـادى كـه از خـود ایـن سـرزمـین روییده ، از جاى دیگر نیاوردند توى این سرزمین غَرَسش كنند، نـبـات آن و هـسـتـه آن در خـود ایـن سـرزمـیـن (سـرزمـیـن انـقـلاب ) شـكـل گـرفـتـه ـ ایـن خـیـلى چـیـز مـهـمـّى اسـت و ذرّه ذرّه وجـودش بـا ذرّه ذرّه ایـن سرزمین انقلاب خـویـشـاونـدى دارد ـ به این عنوان ، بنده ، سپاه را همواره شناختم و راجع به او قضاوت كردم و نـسـبـت بـه او مـحـبـّت ورزیـدم . خـدا را شـكـر مـى كـنـیـم كـه سـپـاه رشد كرد، قوى شد، رو به كـمـال رفـت . امـروز چیزهاى زیادى در سپاه است كه همه مثبت است . در گذشته این ها نبود و سپاه این ها را نداشت .(17)
تـوصـیـه مـن ایـن اسـت كـه سپاه بایستى به عنوان یك ارگان رزمى حفظ شود. سپاه یك نیروى انـتـظـامـى نـیست و نخواهد بود. سپاه را نبایستى دنبال قاچاق مواد مخدّر و بى حجابى فرستاد. اصـلاً ایـن تـشـكـیـلات بـراى ایـن مـنـظـور سـاخـتـه نـشـده اسـت . یـك واحـد نـظـامـى است بلاشك .(18)

سرمایه انقلاب

سـپـاه ایـن افـتخار را دارد كه زاده انقلاب است . ... ارتش جمهورى اسلامى ایران امروز یك ارتش آبـرومـنـد، یـك ارتـش پاك و یك ارتش مردمى است و هر یك از نیروهاى انتظامى ما به نوبه خود نـسـبـت بـه اشـبـاه و نـظـائرشـان در دنـیـا در یك وضعیت استثنایى هستند، اما سپاه پاسداران این خـصـوصـیـت را دارد كـه از درون دامـان انـقـلاب روییده ... امروز سپاه ، سرمایه ذى قیمتى براى انقلاب ماست .(19)

ضامن بقاى انقلاب و نظام

انـقلاب اسلامى در نظام ارزشى اسلام ، اگر بخواهد بر پا بماند باید سپاه و بسیج بماند، ایـن شـعار نیست ، این فلسفه دارد، پایه منطقى و فلسفى دارد، چون دنیا، دنیاى متعرضى است ، دنـیـاى مـادى اى اسـت ، دنـیـایـى كه در آن استكبار وجود دارد و استكبار طاقت نمى آورد كه پرچم تـوحـید را، پرچم لا اله الا اللّه را در اهتزاز ببیند. باید این را محكم نگه داشت و این بدون جهاد نـمـى شـود و آن نـیـروى مـسـلّح و سـازمان مسلّحى كه براى این كار بوجود آمده است همین سازمان مبارك است كه (اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِى السَّماءِ)(20)
سـپـاه پـاسـداران انقلاب اسلامى یك نیروى نظامى است كه بقا و سلامت او با بقا و سلامت نظام ارتـبـاط تـنـگاتنگ دارد؛ یعنى اگر این نیروبر حسب موازین عادى سالم و قوى باقى بماند در مـورد سـلامت انقلاب و بقاى انقلاب جاى هیچ گونه نگرانى نخواهد بود؛ زیرا وقتى یك نیروى نـظـامـى مـؤ مـن و مـخلص و فداكار كاملاً با دید انقلابى ، بازویى به عظمت بسیج را در اختیار گـرفته و وقتى چنین نیروى نظامى در كشور وجود دارد مساءله تهدید از نوع تهدیدهاى نظامى ، دیـگـر بـراى انـقـلاب حـقیقتا نگران كننده نیست ، و این در حقیقت ، فلسفه وجودى و معناى واقعى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى است .(21)
...دولت و نـظـام ، خـودش را مـدیـون سـپـاه مـى دانـد و انـقـلاب را در هـمـه مراحل تا حدود زیادى وابسته به سپاه مى داند امنیت و مبارزه با ضد انقلاب و پیروزى هاى جنگ و توسعه فرهنگ انقلابى ، همه اینها از آثار شماست .(22)
... آینده جمهورى اسلامى و انقلاب را به بركت آینده سپاه مى بینم .(23)

فتوحات جنگ ، قرینِ نام سپاه

سـپـاه بـلاشـك در طـول جـنـگ ، عـنـصـر تـعیین كننده و مؤ ثر جنگ بود و اكثر فتوحاتى كه ما از اول تـا آخـر جـنـگ داشـتیم با نام سپاه همراه است یا منحصرا از آن سپاه بوده یا سپاه در آنها نقش اصلى را یا نقش مهمى را بازى كرده است .(24)

مرزبان انقلاب

هـمـه بـه مـعـنـاى درسـت كـلمـه مـرزبـانـیـد. بـعـضـى مـرزبـان نـظـامـى در مـقـابـل مـهـاجـمـیـنى كه اگرچه كارشان تعرض به مرزها و سرزمینهاى مرزى است ، اما تعرض واقـعـى آنـهـا بـه اسـلام و نـظام اسلامى است ، همچنانكه معلوم است ، و چه مرزبانان سیاسى و اعـتقادى و فكرى كه جلوى نفوذ دشمن ، در فضاى فكرى و معنوى و سیاسى و روحى سپاه را مى گیرید، اینها همه اش مرزبانى است . امروز، برادران عزیز! نظام اسلامى ، اسلام و مسلمین بیش از هـمـه ادوار گـذشـته كه ماها با آن آشنا هستیم و مى دانیم ، نیازمند مرزبانى دلسوزانه و مسؤ ولانه است . اگر دشمن بیرون مرزها نباشد، مرزبانى معنا ندارد و لازم نیست ، اما آن وقتى كه در وراى مـجـمـوعه و محدوده نظام اسلامى یا فكر اسلامى دشمنى وجود دارد، آن وقت است كه روایات مـرزبـانـى جـمـهـورى اسـلامـى و نظام اسلامى كه این همه روایت دارد در باب حفظ مرزها ـ و به اصطلاح اسلامى و قرآنى ((مُرابطه )) معنا پیدا مى كند.(25)

سپاه ، مركز تربیت مدیران نظام

... دولت طـبـیـعتا به آدمهاى كارآمد و مخلص و مؤ من و كاركشته نیاز بیشترى دارد از لحاظ كمیت ، چـه بـهـتـر كـه افـرادى بیایند در جهاد، سپاه و ارگان هاى انقلابى دیگر مدتى كار كنند، كار كشته بشوند و بعد بیایند در دولت بتوانند وظایف عمده كشور را ایفا كنند... . آن قدرت جذبى كـه سـپـاه دارد هـیـچ ارگـان دیگرى در این كشور ندارد. البته ممكن است در شرایطى جهاد هم آن جـاذبـه را داشته باشد... این حالت در سپاه وجود دارد، هم رشد آنجا آسان تر است و هم فضاى بـازى اسـت . مـقررات دست و پاگیر ندارد و هم قدرت جذب نیروهاى مردمى اش بیشتر است . لذا شما از بابت كم شدن نیروى انسانى سپاه ، نگران نباشید.(26)

تاءثیرگذار بر جریانات سیاسى

شـمـا مـجـمـوعه اى هستید كه قادر به اثر گذارى بر دنیایى هستید كه الان علیه شما دست به دسـت هـم داده ، از سـلاح فـراوان و متنوّعى هم برخوردار است ، اما از قدرت و قوت واقعى نه ، و شما به عكس آنها از قوت و قدرت واقعى برخوردارید.(27)

ماءموریت سپاه

به نظر من ، سه ماءموریت عمده براى سپاه وجود دارد كه اینها را باید توجه كنند:
اول : دفـاع مـسـلحـانـه از انـقـلاب و نظام اسلامى است كه این ، ماءموریت محورى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى است .
دوم : سـازمـانـدهـى و آمـوزش ارتـش بـیـسـت مـیـلیـونـى اسـت . ایـن ارتـش كـه اول بـار امـام عـزیـزمـان در اولیـن مـاهـهـاى انـقـلاب بر زبان مباركشان جارى كردند و از آن یاد نمودند، باید وجود خارجى پیدا كند... .
ماءموریت سوم همان چیزى است كه امروز سپاه پاسداران در قالب سپاه قدس یا نیروى قدس ، از آن یـاد مى كند و امام بزرگوارمان تشكیل هسته هاى مردمى حزب الله در سراسر جهان را یكى از آرزوهاى خود و یكى از دستورهاى كارآینده انقلاب اسلامى در سطح جهان قرار دادند.
بـى شك سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در این مورد ماءموریتى خواهد داشت . ما نمى گوییم به جایى لشكركشى مى كنیم و در امور دیگران دخالت خواهیم كرد، اما مى گوییم كه نیروى نظامى مـنـظـم انـقـلابـى مـجـرّب در اولیـن كـشـورى كـه بـا انـقـلاب اسـلامـى پـدید آمده است . یقینا در قـبـال هـسته هاى مسلّح حزب اللّه در سراسر جهان خالى از مسؤ ولیت نیست . كیفیّت این مسؤ ولیت بایستى به تناسب و مقتضیات روشن بشود.(28)

دفاع مسلحانه از انقلاب

مـسـؤ ولیـت سـپـاه حـقـا و انـصـافا سنگین تر از مسؤ ولیت بقیه بخشهاست . این مسؤ ولیت خیلى ظـرافـت و دقـت لازم دارد، چون مسؤ ولیت اصلى اش حمایت و دفاع مخاطره آمیز از انقلاب در مقابله با حركات ضد انقلاب است . ضمن اینكه عند اللزوم باید برود و از مرزها هم دفاع بكند كه هم اكـنـون عـملاً این هر دو مسؤ ولیت را سپاه بر دوش دارد و قاعدتا كمتر وقتى خواهد بود كه سپاه بتواند این مسؤ ولیت دوم را هم نداشته باشد و لذا مسؤ ولیت سنگین است .(29)
اصـل سـوم بـراى بـرادران سـپـاه ((در جـاى خـود قـرار گـرفـتـن )) یـعـنـى عـدل اسـت و عـدل این است كه هر چیزى را در جاى خودش قرار بدهیم . سپاه باید همانطور كه در شـرح وظـایـفـش آمـده اسـت ، جـاى خودش قرار بگیرد. وظیفه سپاه ، دفاع نظامى از انقلاب است . حوزه علمیه هم دفاع مى كند، اما نوع دفاع آن ، دفاع دیگرى است . مسؤ ولین دولتى هم هر كدام در جـاى خـودشـان بـایـد دفـاع بـكـنـنـد، امـا دفـاعـشـان نـوع دیـگـرى اسـت . بـه هـر حـال ، هـیـچ ابـهـامـى در ایـن مـسـؤ ولیت وجود ندارد، یعنى در آنجایى كه باید قرار بگیرند و بـبـیـنـنـد بـراى ایـن مـسـؤ ولیـت چـه چـیـزى لازم اسـت ؟ هـرچـه كـه لازم اسـت هـمـان را بـایـستى تحصیل كنند و شاءن سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در یك كلمه این است كه ضمن آموزش نظامى و انضباط نظامیگرى ... از آگاهى هم برخوردار باشد.(30)
...سـپـاه پـاسداران باید در جاى خود قرار داشته باشد و با روشن بینى ، برخوردارى از شمّ سـیـاسـى ، آگـاهـى بـه زمـان و مـكـان و تـحـلیـل صـحـیـح سـیـاسـى از مـسـائل داخـلى و خـارجـى ، بـه مـسـؤ ولیـت مـهـم خـویـش در دفـاع نـظـامـى از انـقـلاب عـمـل كـنـد و بـه تـاءمـیـن و تـحـصـیـل آنـچـه كـه بـراى انـجـام ایـن مـسـؤ ولیـت لازم اسـت بپردازد.(31)
انـقـلاب مـحـتـاج حراست و حفاظت از همه جهات و از جمله حراست مادى و مسلّح ـ غیر از حراست علمى و مـعـنوى و غیره ـ است و آن به عهده شماها بخصوص به عهده سپاه پاسداران انقلاب اسلامى است كـه امـروز بـحـمـد اللّه نـهـال تـنـاورى شـده و چـشـم دوسـت و دشمن را پر كرده و براى انقلاب افتخارى شده است .(32)

سازماندهى ارتش 20 میلیونى

... سـپـاه بـه جـز مـاءمـوریت رزمى خود، وظیفه سنگین سازماندهى و آموزش و بسیج ارتش ‍ بیست میلیونى را هم بر عهده خواهد داشت .(33)
... این بسیج ، شاید بتوانم بگویم از لحاظ بلند مدت از تمام ماءموریتهاى سپاه ، این بالاتر اسـت . ایـن مـلت را آماده كردن بسیار این ماءموریت بالا و مهمى است ، به ماءموریتها باید به حد اعـلا و اكـثـر بـرسـیـد. هـركـسـى هـمـان كـارى را كـه انـجـام مـى دهـد و بـهـش مـحـول اسـت در ایـن رونـد كـلّى ، آن را خـوب ، صـحـیـح و دقـیـق انـجـام دهـد، رحـم الله امـرءا عمل عملاً فاتقنه .(34)
بـسـیـج مـردمـى پـشـتـوانـه عـظـیـم و بـا بـركـتـى اسـت كـه ارزش بـى بـدیل خود را در میدانهاى گوناگون به اثبات رسانده است به این ذخیره الهى باید به چشم تـكـریـم بـنـگـریـد و آن را در عـرصـه سـازمـانـدهى و آموزش و انضباط روز به روز به پیش برید.(35)

آماده هرگونه پاسدارى

شـمـا یك مسؤ ولیت دیگر هم به خودى خود پیدا كرده اید و آن مسؤ ولیت دلسوزى براى انقلاب اسـت . شما باید براى انقلاب آماده هرگونه پاسدارى باشید. این البته لازمه هر واحد نظامى رشـدكـرده در انـقـلاب نیست ، سپاه این طور شده . این یك شرایط تاریخى است كه این حالت را بـه وجـود آورده است ، انتظار از سپاه و انتظار ما هم این است و حقیقت قضیه هم این است یعنى شما نسبت به مسائل ارزشى جامعه و انقلاب نمى توانید بى تفاوت بمانید.(36)

مشاركت در بازسازى

سـپـاه بـحـمد اللّه كارآیى خود را [هم ] در جنگ نشان داده [و] هم در دوران بازسازى . بنده البته بـا شـركت سپاه در بازسازى موافقم منتهى نه به آن اندازه اى كه جنبه نظامى را تحت الشعاع قرار بدهد. این را برادران مسؤ ول در سپاه در هر كجا كه هستید باید به این توجه كنید. شركت در بـازسـازى خـوب اسـت ، چـون بـازسازى كشور یك فریضه است ، بر عهده همه است . كشور اسـلام ، كـشور قرآن ، كشور اهل بیت ، باید حقیقتا ساخته بشود و بنا بشود، حقیقتا باید نمونه باشد و این را همه مى توانند انجام بدهند، وقتى همه باشند انجام مى شود. كار دولت تنها، یا كـار یك یا دو قشر تنها نیست ، كار همه است . خوب سپاه بحمداللّه توان بالایى دارد، باید در این كار بزرگ ، در این مجاهدت بزرگ سهیم باشد.(37)

تشكیلات سپاه
سازماندهى

تـوصـیـه دیـگـر مـن سـازمـانـدهـى است كه از جمله اساسى ترین كار یك ارتش مى باشد. سپاه بایستى یك سیستم سازمانى قوى و تغییرناپذیر ایجاد كند. نظر من این است كه سپاه بایستى بـیـش از تـوسـعـه كمّى ، توسعه كیفى داشته باشد. الان دیگر توسعه كمّى بس است ، باید تـوسعه كیفى شروع شود. شما دامنه سپاه را محدود نگهدارید، چند تیپ و لشكر قوى با ابزار مـدرن و بـا عـقـیـدتـى ـ سـیـاسـى لازم و مستحكم ، بهتر است از اینكه ما پنجاه الى شصت تیپ یا لشـكـر داشـته باشیم . این خدمت به سپاه نیست كه ما از نظر كمّى سپاه را توسعه دهیم ولى از لحاظ كیفى كارى نكنیم . من اگر مسؤ ول در سپاه بودم ، بهترین كادرها از پایین مى گذاشتم تا بـالا و از نـو سـپـاه را مـى ساختم . من ، چنانچه صد لشكر هم درست كنید براى انقلاب ، زیادى نـمـى دانـم ، ولى مـى گـویـم وقـتـى نـمـى تـوانـیـد لشـكـر كـیـفى درست كنید، كمیّت را محدود نگهدارید.(38)
گـروه هـاى مـشـخـصى باید دائماً در حال مطالعه باشند تا در مجموعه سپاه پاسداران هر روش نـوینى بر سازماندهى كه كارآمدتر به نظر مى رسد، روى او كار كنند. من طرفدار این نیستم كـه مـا هـر روز سـازمـاندهى سپاه را عوض كنیم ، امّا طرفدار تحجّر در این سازمان هم نیستم . ما بـایـد بـبـیـنیم این مجموعه چگونه مى تواند سبك تر و كارآمدتر و قویدست تر در میدانى كه مسؤ ولیت متوجه اوست ، حضور پیدا بكند.(39)
... سـپـاه پـاسـداران بـایـد از لحـاظ آمـوزش ، تـجهیزات ، سازماندهى و انضباط تقویت شود و همچنان در اوج معنویت و تحكیم ارتباط دل ها با خدا قرار داشته باشد.(40)
سپاه این قدرت انعطاف و تبدیل را باید داشته باشد كه از نیروهاى بسیج سرشار و پر شود تا بتواند كارش را انجام دهد و این به روزهاى استثنایى و روزهاى بسیج مربوط مى شود، لكن در حـال عـادى بـایـد هـمـان بـُنـیه نیرومند، اما نه چندان گسترده ، با سازماندهى بسیار قوى و داراى انعطاف را داشته باشد.(41)
بـایـد سـازمـانـدهى سپاه هرچه قوى تر بشود. من اعتقادى به گسترش كمى و بى رویه ندارم بـلكه اعتقاد به توان بالاى كیفى دارم ، یعنى آن چیزى كه مملكت را نجات خواهد داد و انقلاب را بـه صـورت مـسـلّحـانـه حـفـظ خـواهد كرد و پشتگرمى و امید مسؤ ولین و ملت را براى حراست از انقلاب تشكیل خواهد داد.(42)
هر یك از نیروهاى سه گانه سپاه ماءموریتى ویژه برعهده دارند و نیروى زمینى محور اصلى و مـایـه امـید و ذخیره الهى براى انقلاب و كشور است و باید یگانهاى خود را به كیفیّتى كه معین شده است سازماندهى و تقویت كند.(43)
من به برادران مسؤ ول در سپاه گفته ام كه سپاه در هنگام لازم باید بتواند به سه برابر خود ارتـقـاء پـیـدا كـنـد، یـعـنـى اگـر مـثـلاً امـروز ما پانزده لشگر سپاهى داریم باید این قدرت و تـوانـایـى سـازمـانـى در او بـاشـد كـه هـر وقـت لازم شـد هـر یـك گـروهـان سـپـاه تبدیل به یك گردان بشود.(44)
امروز تعداد لشكرهاى سپاه یكى از بى سابقه ترین سازماندهى هاى نظامى است و سازماندهى مـوفـقـى اسـت ، یـعـنـى همین الان این سازماندهى دارد خودش را نشان مى دهد، سازماندهى تیپ هاى قـابـل گـسـترش به یك لشكر در هنگام لازم ، تیپ سازمانى ، یك لشكر عملیاتى است ، لشكر سـازمـانـى ، سـپـاه عـمـلیـاتـى اسـت ؛ یـعنى هر یك لشكر سه لشكر، هر یك تیپ سه تیپ ، این تاكتیك مخصوص سپاه است . امروز سازماندهى هیچ یگانى ، هیچ سازمانى از سازمان هاى نظامى در ایران و در جاهاى دیگر كه ما مى شناسیم این جور نیست ، سازماندهى بسیار دقیق و پیچیده اى است كه امروز در سپاه دارد این سازماندهى عمل مى شود.(45)

نظم و انضباط

... معتقدم كه بایستى انضباط بطور صد در صد در سپاه عملى باشد. البته انضباط به معناى اطـاعـت كـوركـورانـه نیست ، بلكه انضباط خودش یك مفهوم خاصّى دارد كه آن كسى كه مى خواهد اجـرا كـنـد بـایـد درسـت تـشـریـح كـنـد بـراى بـرادران و خـواهـران سـپـاهـى كـه بـدانـند چیست .(46)
... توصیه هایى براى برآمدن مقاصد،... كوشش و تلاش پیگیر و همه جانبه براى ایجاد نظم و انـضـبـاط كـامـل نـظـامـى كه توصیه ارزشمندامام على بن ابیطالب (ع )در آخرین وصایاى آن حضرت بود.(47)
هـمـیـن نـیروى بالقوه خداى نكرده مى تواند بى خاصیت شود، كى ؟ آن وقتى كه به آموزشش ، بـه انـضـبـاطـش و بـه اخـلاقـش اهمیّت داده نشود،... مسائل جریان بازى و سیاست بازى و گروه گـرایـى در آن رشـد داده بـشـود، اگـر ایـن كـارهـا انـجـام بگیرد، همین نیروى جوان ، با نشاط، فعّال و پرخون از كار خواهد افتاد... . امّا اگر چنانچه آموزش و انضباط و روح ایمان داده بشود، یعنى این چیزهایى است كه باید دائماً دمیده شود، این كالبد زنده تر خواهد شد و رشد بیشترى پـیـدا خـواهد كرد... . نكته اى هم كه من اینجا باید بگویم ... مساءله انضباط است ... چیز بسیار مـهـمّى است ، نبادا بچّه ها خیال كنند اگر در حال رژه قدم را بلند بیاورند، این خجالت آور است . ایـن را یـك نـوع جـسـارت بـراى خـودشـان بدانند. آنهایى كه این را فراهم كردند، خوب و دقیق فـراهـم كـرده انـد. نـظـم در سـپـاه ، در نـیـروهـاى نـظـامـى ـ نـظـم دقـیـق و موشكافانه ـ یكى از ضرورتهاست .
... تـقـیـّد [بـه ] آن نـظـم و كـنـار هم ایستادن و آن انضباط لازم ، در خود جنگ و ماهیّت جنگ اثر مى گـذارد. آن كـسـى كـه اهـمـیـت بـه مـنـظّم بودن در دكمه لباسش ، در واكس كفش ، جورابش ، نظم ظـاهـرى اش ، مـحاسنش ، موى سرش و سینه بندش نمى دهد... هر بى نظمى و بى انضباطى كه در حركات معمولى ظاهر مى شود، این بى نظمى خصلتى در انسان است كه باید سركوب شود و در آنجایى كه فرمانده مى گوید پیش یا عقب گردِ قهرمانانه تاكتیكى ، این بى نظمى آنجا خودش را نشان ندهد؛ تو باید جلو بروى .(48)
این دید بر اثر اشراف و نظارت است و فرمان دارد مى دهد. اینجا آلتى كه كار مى كند انضباط اسـت . اگـر یـك انضباط قطعى و خشك نظامى اینجا وجود ندا شته باشد، طرف مجتهد خواهد شد، مـى گـویـد: نـه مـن خـلاف شـرع نمى كنم هرچه فرمانده بگوید: برو! مى گوید: بنده این را خـلاف شـرع مـى دانـم ، خـودش را هـم قـانـع مـى كـند كه خلاف شرع است !... این انضباط را كه اثرش را در بلند كردن پا مى بینید طاغوتى مى داند.
از طاغوتى و غیر طاغوتى ، چپى و راستى ، بى دین و با دین ... در همه جاى دنیا و همه تاریخ ، ایـن انضباط وجود داشته است . این براى خاطر این است كه آن حركت ، سخت ، روح تمرّد و روح بـى انـضباطى را در انسان سركوب مى كند و باید هم سركوب كند. شما نگویید این طاغوتى است . طاغوتى این است كه فرمانده تو اتاق خودش بنشیند، در را هم روى افراد خودش ببندد و به آنها اعتنا نكند، حرفشان را نفهمد و سلامشان را جواب ندهد. این چنین فرماندهى طاغوتى است ، اتفاقاً انضباط هم از افرادش نخواهد.))
... یـك فـرمـانـده مـى تـوانـد بـه افـراد خـودش لبـخـند بزند، تقدّم به سلام بكند... با آنها بـنشیند، غذا بخورد و غذایش را كمتر از آنها قرار دهد. غذایش را پایین تر از آنها قرار دهد، كار بـیـشـتـر بـكـنـد، مـرخـصـى كـمـتـر از آنـهـا بـگـیـرد، امـتـیـازات اصـلاً نـگـیـرد امـّا در عـیـن حـال بـگوید باید وقتى كه از اینجا عبور مى كنید، من سان مى بینم یا شما رژه مى روید باید مـنـظـّم و با انضباط رژه بروید. هیچ اشكالى ندارد، این مى شود اسلامى و دیگر طاغوتى نیست .(49)
... آیـیـن نـامـه انـضـبـاطـى را بـا قـدرت تـمـام اعـمـال كـنـیـد... آیـیـن نـامـه انـضـبـاطـى سـمـبـل انـضباط است ، اصل انضباط فرماندهى خوب است . فرماندهى آگاه ، سرپا، حسّاس نسبت به جزئیات امور، دنباله گیر. البتّه در موارد خودش ، داراى انعطاف امّا بدون غفلت .
... بـنـده ، مـكـرّر ایـن را به برادران سپاهى طىّ سالهاى گذشته ، همیشه تكرار مى كردم . این چـیـزهـایـى كـه امـروز بـه صـورت آیـیـن نـامـه هـاى شـنـاخـتـه شـده نـظـامـى درآمـده ، ایـنـهـا مـال كـس ‍ خـاصـّى نـیـسـت . ایـنـهـا نـتـیـجـه چـنـد هـزار سـال نـظـامـیـگـرى اسـت در طـول تـاریـخ و در سـطـح عـالم . لشـكـركـشـى هـاى قـدیـم ایـران در ایـن چـیزى كه امروز جزء تـجـربـیـّات مـاسـت تـاءثـیـر داشته . لشكركشى هاى اسكندر، لشكركشى هاى دوران اسلامى و لشـكـركـشـى هـاى اروپـا؛ مـنـتـهـا تـدویـنـش كـارى بـوده كـه اوّل یـك دسـتـه خـاصـّى ، یـك مـلّت خـاصـّى تـوانـسـتـنـد ایـنـهـا را تكمیل كنند.(50)
... آیـیـن نـامـه هـاى انضباطى غالباً مثل بقیّه حقیقت ها و نوامیس آفرینش و طبیعت هستند. نمى خواهیم خـیـلى هم اینها را مطلق كنیم ، ممكن است البته در آنها نقص هایى هم وجود داشته باشد، البتّه هم دارد، امـّا شـبـیـه قـوانـیـن طـبـیـعـت اسـت ؛ كـشـف شـدنـى اسـت . بـر اثـر مـرور زمـان ایـنـهـا تـكـمـیـل شـده و كـشـف شـده ؛ تـدویـن شـده و حـالا بـه دسـت مـا رسـیـده . البـتـّه اصول ارزشى و مبانى ارزشى در اینها تاءثیر تام و تمام دارد. شما اگر همین آیین نامه را كه ما به شما مى دهیم با آیین نامه هاى دیگران مقایسه كنید مى بینید در كلیّات تفاوتى ندارد، [امّا] یك روح ارزشى اسلامى در این سریان داده شده است .
... هـمـه نـیروهاى مسلح ... از لحاظ ظواهر و تشریفات و مقرّرات و بقیّه امور سازمانى و ادارى هم بـایستى هرچه بیشتر با هم همرنگ بشوند. صد در صدش را نمى خواهیم چون صد در صد لازم نیست .(51)
سـپـاه بـایـد در حـداكـثـر نـظـم و تـرتـیـب قـرار بـگـیـرد. بـعـضـى خـیـال مـى كـردنـد نـظـم طـاغـوتـى اسـت (نظم نظامى )... اطاعت از دستور فرمانده واجب است حكم عقل است ، حكم شرع است ، حكم تجربه است ... .
... ایـنـكـه شـما مى بینید توى ارتش هست كه اگر دكمه پیراهنش باز باشد 48 ساعت بازداشت بـهـش مـى دهـنـد، ایـن هـنـر امراى ارتش طاغوتى اصلاً نیست ... این نتیجه تجربه چندهزار ساله نـظـامـیـگـرى اسـت در تـاریـخ بشر، بتدریج ... بشر به اینجا رسیده كه نظامى باید در همه مَنِشهایش مرتّب و منظّم باشد حتّى در لباس پوشیدنش .
... ایـنـكه آنقدر لاابالى است كه این ادب معمولى (چون بستن دكمه پیراهن یك ادب معمولى است ) را رعـایـت نـمـى كـند این تو میدان جنگ نمى شود بهش اطمینان كرد و جان ها را به دست او سپرد. حـتـّى جـان خـودش را هـم نـمـى شـود بـه دسـت خـودش سـپـرد. آنـجـا دسـتـه گـل بـه آب خـواهـد داد و... مـا ایـن را تـجـربـه كـردیـم ، در هـمـیـن هـشـت سال جنگ ، ما كتك بى انضباطى و لاابالى گرى در انضباط را... خیلى خوردیم .(52)
... از چیزهایى كه لازمه انضباط است ، روگردان نباشید. انضباط، منافاتى با تواضع و روح برادرى ندارد.
... هـركـس از مـافـوق خـودش ، در هـمـان چـار چـوب ضـابـطـه هـا و مـقـررات انـضـبـاطـى ـ در عین حـال كـه هـر دو بـا هـم بـرادرنـد ـ بـایـسـتـى اطـاعـت كـنـد. مـثـل آن چـیـزى كـه در مـجـمـوعه هاى دینى و حوزه هاى علمیه است و شاگرد با همدیگر هستند، این اسـتاد و او هم شاگرد، امّا حدود هم مشخّص است ، با هم برادرانه نشستند حرف مى زنند، یا بحث و تحقیق مى كنند.(53)
... در سـپاه باید انضباط نظامى از ایمان و عقیده سرچشمه گیرد و نظم و آموزش و رعایت مراتب بـه عـنـوان وظـیـفه اى دینى رعایت شود و در عین حال ، روح برادرى و تفقّد از زیردست و ارزش گذارى براساس ارزش هاى معنوى رواج روزافزون داشته باشد.(54)
بـعـضـى خـیـال مـى كنند كه اگر ما تكیه مى كنیم بر روى ظواهر نظامى و یا لباس نظامى یا نـظـام جـمـع ، ایـن چیزها به خاطر ظواهر قضیه است ، این سطحى نگرى است ، این ظواهر قضیه نیست ! هر ظاهرى در این عرصه و این میدان حكایت از یك امر واقعى و باطنى مى كند، نظم ظاهرى ، نظم رفتارى ، نظم در میدان جنگ را به ارمغان مى آورد، نظم در جبهه بندى عظیم جهانى را به مـا مى دهد و این مساءله یك اصل مهم در سازمان نظامى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى محسوب مى شود.(55)
... نـكته آخر در این باب مساءله اجراى كامل آیین نامه انضباطى است ، آیین نامه را مو به مو اجرا كـنـیـد، هـیـچ كـم نـگـذاریـد چون اجراى آیین نامه عادت نبوده مخصوصاً در سپاه چنین عادتى وجود نداشته است ... اجراى آیین نامه انضباطى ، واجب و لازم است .(56)

پی نوشت:

1 - روزنامه جمهورى اسلامى ، 15 آبان 1370.
2 - سخنرانى در جمع فرماندهان سپاه ، 26 / 6 / 71.
3 - سخنرانى در جمع فرماندهان سپاه ، 26 / 6 / 71.
4 - پیام انقلاب ، شماره 44، ص 51.
5 - همان ، شماره 8، ص 24.
6 - پیام ، وزارت ارشاد اسلامى ، ص 51.
7 - رویدادها و تحلیل ، شماره 20، ص 5.
8 - پیام ، ص 81.
9 - رویدادها و تحلیل ، شماره 111، ص 13.
10 - همان ، ص 7.
11 - رویدادها و تحلیل ، شماره 111 ، ص 10.
12 - همان ، شماره 54، ص 14.
13 - همان ، شماره 63، ص 4.
14 - حدیث ولایت ، ج 1، ص 252.
15 - روزنامه جمهورى اسلامى ، 26 شهریور 1370.
16 - رویدادها و تحلیل ، شماره 56، ص 57 و 26.
17 - همان ، ص 27 ـ 26.
18 - رویدادها و تحلیل ، شماره 48، ص 12.
19 - روزنامه جمهورى اسلامى ، 30 / 8 / 68.
20 - رویدادها و تحلیل ، شماره 111، ص 9.
21 - روزنامه كیهان ، 8 / 11 / 68.
22 - رویدادها و تحلیل ، شماره 33، ص 7.
23 - پیام انقلاب ، شماره 87، ص 31.
24 - دیدار فرماندهان نیروى زمینى ، اردیبهشت 1370.
25 - پیام انقلاب ، شماره 319، ص 3.
26 - پیام انقلاب ، شماره 55 ، ص 25 .
27 - همان ، شماره 319 ، ص 3 .
28 - حدیث ولایت ، ج 3، ص 5 ـ 4.
29 و 30- روزنامه جمهورى اسلامى ، 5 آبان 1370.
31 - روزنامه جمهورى اسلامى ، 28 / 6 / 70.
32 - حدیث ولایت ، ج 6، ص 253 ـ 252.
33 - روزنامه كیهان ، 26 / 6 / 68.
34 - رویدادها و تحلیل ، شماره 66، ص 15.
35 - روزنامه جمهورى اسلامى ، 26 شهریور 1370.
36 - روزنامه جمهورى اسلامى ، 6 / 2 / 73.
37 - رویدادها و تحلیل ، شماره 111 ، ص 12 .
38 - رویدادها و تحلیل ، شماره 48 ، ص 14 ـ 13 .
39 - روزنامه جمهورى اسلامى ، 5 آبان 1370 .
40 - همان ، 28 / 6 / 70 .
41 و 42- همان ، 26 / 9 / 68 .
43 - جمهورى اسلامى ، 31 / 6 / 69 .
44 - همان ، 26 / 9 / 68 .
45 - رویدادها و تحلیل ، شماره 111 ، ص 9 .
46 - پیام انقلاب ، شماره 8 ، ص 23 ـ 22 .
47 - پیام ، ص 51 .
48 - ضمیمه رویدادها ، دفتر سیاسى ، شماره 325 .
49 - پیام انقلاب ، شماره 113 ، ص 54 و 17 .
50 - ضمیمه رویدادها ، شماره 325 .
51 - ضمیمه و رویدادها ، شماره 325 .
52 - پیام انقلاب ، شماره 113 ، ص 17 .
53 - روزنامه جمهورى اسلامى ، 5 آبان 1370 .
54 - همان ، 26 شهریور 1370 .
55 - سخنان مقام معظم رهبرى در دانشگاه امام حسین 7 ، 17 / 8 / 74 .
56 - در دیدار با فرماندهان نیروى زمینى سپاه ، اردیبهشت 1370 .

منبع: سپاه از دیدگاه مقام معظم رهبری، مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه
يکشنبه 3/6/1392 - 21:28
آموزش و تحقيقات
سپاه و ولایتمدارى
سپاه و ولایتمدارى

نویسنده: على اصغر الهامى نیا



چكیده

پـذیـرش ولایـت پـیـامـبر اكرم (ص ) و امامان معصوم (ع ) و ولى فقیه در زمان غیبت ، لازمه مسلمانى است . مجموعه تشیع بر ولایتمدارى است و هر كس در نظام حكومتى اسلام مسئولیت بـالاتـر و مهم ترى دارد باید تبعیت او از رهبران الهى نیز بیشتر باشد. در صدر اسلام این گونه بوده و آیات قرآن كریم و تاریخ اسلام نیز گواه آن است .
در زمـان حـال و در زمـان ولایـت فـقـیـه عـادل نـیـز همه شیعیان باید از فرامینِ رهبرى اطاعت پـذیـرى كـامـل داشـتـه بـاشـند. در این میان پاسداران به عنوان محافظانِ نظام حكومتى و سـرزمین اسلامى باید گوى سبقت را از دیگران در ولایتمدارى و اطاعت پذیرى بربایند، چنان كه تاكنون نیز در عمل چنین بوده است . مقاله حاضر، ضرورت ولایتمدارى و جلوه هاى آن را در جامعه اسلامى برمى رسد.
كلیدواژه ها: ولایت ، ولایتمدارى ، اطاعت پذیرى ، جلوه هاى ولایتمدارى ، پاسداران .

مقدمه

خـداونـد پـیـش از آفـرینش آدم به شاءن و منزلت و جایگاه اجتماعى او تصریح كرده ، مى فرماید:
إِنِّی جَاعِلٌ فِی الاَرْضِ خَلِیفَةً. (بقره : 30)
من در زمین جانشینى خواهم گماشت .
بـنـابراین ، محور و رهبر جامعه انسانى ، خلیفه الهى و انسان كاملى است كه از سوى خدا انـتـخـاب و بـه مـردم معرفى مى شود. این انسان برگزیده كه امام نامیده مى شود، داراى ولایت تكوینى و تشریعى است و مردم نیز موظف اند امامت و رهبرى او را بپذیرند، به كمك او بـشـتابند و در اجراى شریعت آسمانى با او همكارى كنند، امر و نهى او را اجرا نمایند و جـامـعـه خـویـش را بـراسـاس خـواسـت و مـشـیـت الهـى بـسـازنـد تـا بـه سـعـادت و كـمـال نـایـل آیـنـد. دو عـنـصـر اصـلى ایـمـان و عـمـل صـالح ، زیـرسـاخت چنین جامعه اى را تشكیل مى دهد:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ اَّمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِیـنَ مـِن قـَبـْلِهـِمْ وَلَیُـمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ اءَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِكُونَ بِی شَیْئاً. (نور: 55)
خـدا به كسانى از شما كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده اند، وعده داده كه حتماً آنان را در زمـیـن جـانـشـیـن [خـود] قرار دهد، همان گونه كه كسانى را كه پیش از آنان بوده اند جـانـشـیـن قـرار داد و آن دیـنـى را كـه بـر ایـشـان پسندیده است به سودشان مستقر كند و بیمشان را به ایمنى مبدل سازد تا مرا بپرستند و چیزى را با من شریك نگردانند.
از سـوى دیـگـر، تـاریـخ گـواهـى مـى دهـد كـه هـرگـاه جـامـعـه اى بـراسـاس ایـمـان و عـمـل صـالح و بـر مـحـور رهـبر الهى شكل گرفته ، مورد رشك و كینه كافران و مشركان واقـع شـده و آنـان به مصاف مؤ منان آمده اند، ولى دلاورمردان میدان توحید به فرماندهى ولى خـدا و رهـبـر آسـمـانـى خـویـش از آیـیـن و جـان و مال و ناموس خویش در برابر دشمنان ، جانانه دفاع كرده اند؛
وَكـَأَیِّنْ مـِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ كَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا اءَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضـَعـُفـُوا وَمـَا اسـْتـَكـَانـُوا وَاللّهُ یـُحـِبُّ الصَّابـِرِیـنَ. (آل عمران : 146)
و چـه بسا پیامبرى كه مردان الهى فراوانى همراه او كارزار كردند و در برابر آنچه در راه خـدا بـه آنـان رسـیـد، سـسـتـى نورزیدند و ناتوان نشدند و تسلیم نگشتند و خداوند شكیبایان را دوست دارد.
بـدیـن تـرتـیـب ، مـعـیـار حـق یـا بـاطـل بـودن طـرف جـنـگ و نـبـرد را شـاخـص ((فـى سبیل الله )) تعیین مى كند؛
الَّذِیـنَ اَّمـَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ كَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ. (نساء: 76)
كسانى كه ایمان دارند در راه خدا كارزار كنند و كافران در راه طاغوت مى جنگند.
و رهبر و پیشوا و بیان كننده راه خدا نیز كسى جز ولى خدا و پیامبر و امام معصوم نیست كه در طول ولایت خدا بر امّت ولایت دارند؛
إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ اَّمَنُوا... . (مائده : 55)
ولىّ شما تنها خدا و پیامبر او است و كسانى كه ایمان آورده اند.
امـام و پـیـامـبـر هـرگـاه در مـكـان یـا زمـانـى مـیـان مردم حضور نداشته باشند، افراد واجد شـرایـطـى را به نیابت از خود بر آنان مى گمارند تا نظام سیاسى ، اجتماعى اسلام را درمیانشان به اجرا گذارند. چنان كه رسول خدا پس از فتح مكه جوانى به نام ((عتاب )) را به ولایت آن شهر منصوب كرد و از آنجا به سوى طائف عزیمت نمود. و امیر مؤ منان (ع ) نیز با رسیدن به حكومت ، والیانى را بر استانهاى مكه ، بصره ، آذربایجان ، فارس ، اهـواز، مـصـر و... مـنـصـوب كـرد و در ابـتـداى فرمانى كه براى مالك اشتر تدوین كرد، مرقوم فرمود:
ایـن میثاق نامه را بنده خدا ـ على ، امیر مؤ منان ـ براى مالك اشتر صادر كرده است ، زمانى كـه او را زمـامـدار مـصـر نـمـود تـا اقـتـصاد آن دیار را سامان دهد، با دشمنانش پیكار كند، اهل آن دیار را به شایستگى وادارد و شهرهایش را آباد نماید.(1)
و در نامه دیگرى كه همان زمان براى مردم مصر فرستاد، نوشت :
یـكـى از بـندگان خدا را به سوى دیارتان فرستادم كه هنگام نا امنى ، خواب به چشمش راه نـمـى یـابـد و در هـنگام ترس و اضطراب از دشمن هراس ندارد، نسبت به تبهكاران از شـعـله آتـش سـوزنـده تـر اسـت ... سـخنش را بشنوید و فرمانش را ـ هر جا مطابق حق است ـ اطـاعـت كـنـید. هرگاه دستور پیشروى داد به پیش برانید و هرگاه دستور توقف داد توقف كنید كه پیش روى و عقب نشینى او هم به فرمان من است .(2)
هـمـان طـور كـه در نـامـه یـاد شد، مردم موظفند در غیبت امام معصوم علیه السلام در همه امور حـكـومـتـى از نـایـب او پـیـروى كـنـند، نظام و كیان اسلامى را پاس دارند و از تمامیت آن در بـرابـر هـرگـونـه حـمله دشمن دفاع نمایند و همه نظام هاى سیاسى ، اجتماعى ، نظامى ، اقتصادى ، تربیتى ، فرهنگى ، قضایى و اجرایى كشور اسلامى را براساس نظرات او ـ كه همان نظر اسلام و رهبر معصوم است ـ اداره نمایند و منظور از ولایتمدارى نیز همین است .

ایمان ، انگیزه ی تأسیس سپاه

بـراسـاس رهنمودهاى قرآن و عترت ، نظام حكومتى جامعه اسلام باید به دست پیامبر، امام یـا نـایـب آنـهـا شـكل گیرد و اداره شود. چنین نظامى پس از صدر اسلام در بهمن 1357 در ایـران زمـیـن شـكـل گـرفـت و جـوانـان مـؤ مـن و انقلابى به رهبرى مجتهدى جامع الشرایط ((جـمـهـورى اسـلامـى ایـران )) را بـنـیاد نهادند و براى حفظ كیان انقلاب و نظام به طور خـودجـوش و بـا احـسـاس مـسـئولیـت ، نـهاد انقلابى ((سپاه پاسداران انقلاب اسلامى )) را تاءسیس كردند. امام خمینى (ره ) نیز آن را پذیرفت و مورد تقدیر قرار داد:
من از شماها تشكر مى كنم كه خودتان بدون اینكه غیر از خدا یك كسى وادارتان بكند ـ این چیزى است كه از مبداء الهى جوشش پیدا كرده ـ خودتان وارد این میدان شدید. این طور نبوده اسـت كـه یـك كـسـى بیاید شما را وادار كند، سرتاسر ایران یك دفعه ، سپاه پیدا شد... مـساءله الهى بود، وقتى كه دیدند یك مطلبى است كه براى حفظ مملكت اسلامى است و این اطـاعـت خـداسـت ، از سـرتـاسـر ایـران دیـدیم كه یك دفعه جوشش پیدا كردند، از متن ملت اسلامى جوشش پیدا كردند و خودشان هم تنظیم امور را كردند و خودشان هم كارها را درست كردند... شما الا ن جزء جنود الهى هستید، جند الله شما هستید، شما لشكر خدایید.(3)
هـمـچـنـیـن امـام راحـل (ره ) براساس عقیده صحیح و واقعى خویش ، انقلاب و نظام را در خدمت اسلام و شریعت محمدى (ص ) مى دانست و سپاه و ملّت را به پاسدارى از آن ترغیب مى كرد:
مـا از شـمـا مـى خـواهـیـم كـه ایـن مـرزهـا را خـودتـان حـفـظ كـنـیـد، مـمـلكـت امـروز مـال خـود شـمـاست ، دیروز اجانب در آن تصرف داشتند، امروز یك مملكتى است اسلامى ، یك مـمـلكـتـى اسـت مـال پـیـغـمـبـر اسـلام ، یـك مـمـلكـتـى اسـت مـال امـام زمـان ـ سلام الله علیه ـ مملكت از آن وجود مقدس است و ما همه پاسداران آن هستیم و باید این مملكت را حفظ كنیم ، هر كس به هر اندازه اى كه مى تواند و شما جوانهاى برومند مسلح به آن مقدارى كه مى توانید باید مرزها را حفظ كنید.(4)
بنابراین ، انگیزه اصلى تاءسیس سپاه و روح حاكم بر آن ، همان ایمان و اعتقاد به ولایت و حـاكمیت دینى صحیح و سرباز اسلام و پیامبر و امام زمان بودن است . پیروى و اطاعت از ولى فـقـیـه نیز، شرط اساسى و لازم مشروعیت سپاه است و هویت انقلابى و اسلامى بودن آن را رقم مى زند كه بزرگ ترین امتیازش نیز محسوب مى شود.

ولایت پذیرى و مشروعیت سپاه

بـحـث مشروعیت امروزه بر سر زبانهاست و هر یك از نظام هاى حكومتى دنیا مى كوشند خود را مـشـروع جـلوه دهند، ولى براساس اعتقاد و مبانى تشیع ، تنها نظامى مشروع محسوب مى شود كه برگرفته از اذن و اجازه الهى باشد. خداوند نیز نظر خود را در قرآن و در كلام پـیـامبر بیان فرموده كه همان ((نظام امامت )) است . سپاه پاسداران انقلاب اسلامى افتخار دارد كـه در سـلسـله مراتب فرماندهى ، تحت امر نایب امام معصوم ـ یعنى ولىّ فقیه ـ انجام وظـیـفـه مـى كـنـد و مـشـروعـیت مى یابد. طبق اصل یكصد و دهم قانون اساسى نیز فرمانده كـل سـپاه باید از سوى ولىّ فقیه تعیین شود و نیز نماینده اى از سوى رهبرى بر كلیه امور سپاه نظارت مى كند. امام راحل طى حكمى به نماینده خویش در سپاه مرقوم فرمود:
بـا كـمال دقت در تطبیق قوانین و تصمیمات شوراى سپاه پاسداران با احكام اسلام كوشش نـمـایـیـد و هـمچنین بر خط فكرى و اعتقادى سپاه در سراسر ایران نظارت دقیق نموده و از انحرافات و تخلفات با كمال قاطعیت جلوگیرى نمایید.(5)
در اسـاس نـامـه سـپـاه نیز سپاه چنین تعریف شده است : ((نهادى است تحت فرماندهى عالى مـقـام رهـبـرى و از نـظـر سـیـاسـى و عـقیدتى تابع ولایت فقیه بوده ، پرورش و آموزش اعـضاى سپاه طبق تعالیم و موازین اسلامى و مبتنى بر رهنمودهاى ولایت فقیه در زمینه هاى عقیدتى ، سیاسى و نظامى .))(6)
خـوشـبـخـتـانه این نهاد نوپاى انقلاب در همان ماه هاى نخست تولّد خویش رضایت نایب امام زمان (عج ) را كسب نمود و حضرت امام (ره ) فرمود:
مـن از سپاه راضى هستم و به هیچ وجه نظرم از شما برنمى گردد. اگر سپاه نبود كشور هـم نـبـود، من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامى مى دارم . چشم من به شماست ، شما هـیـچ سـابـقـه اى جز سابقه ، اسلامى ندارید. سلام مرا به همه برسانید. من از همه شما متشكّرم ، من به همه دعا مى كنم .(7)
همچنین امام (ره ) بر ولایتمدارى و درستى راه سپاه تاءكید كرده ، مى فرماید:
شـمـاهـا امـروز فـرزنـدان اسـلام هـسـتـیـد، شـمـاهـا امـروز فـرزنـدان رسـول خـدا هـستید، خدمت به دیانت اسلام مى كنید و در راه خدا قیام كردید، پاسداران قرآن كریم هستید، پاسداران اسلام مقدس ‍ هستید.(8)
و نیز خدمات سپاه پاسداران را مایه افتخار و مباهات مى داند:
مـن وقـتـى شما جوانها را مى بینم كه با صداقت ، با سلامت روح فعالیت براى اسلام مى كنید و خودتان را در معرض خطر مرگ قرار مى دهید، مباهات مى كنم ، افتخار مى كنم كه در بین مسلمانها یك همچو جوانهاى رشید متعهد هست .(9)

جلوه هاى ولایت مدارى

1. ایمان و التزام عملى :

تـبـعـیـت و پیروى از ولایت فقیه جزو باورهاى اعتقادى شیعه است و براى برپایى اسلام راسـتـیـن و اجـراى قـوانـیـن مـتـرقى آن ، امرى ضرورى است و همان طور كه در زمان حضور پـیـامـبر و امام معصوم باید از روى صداقت و اخلاص و كمترین شك و تردید آنان را باور داریـم و بـدون چـون و چـرا فـرمـانـشـان را گـردن نـهـیم ، در زمان غیبت نیز همگان موظفیم دسـتـورات ولى فـقـیـه را در هـمـه سـطـوح مـمـلكـت بـه اجـرا درآوریـم و از جـان و دل ملتزم باشیم ؛
فـَلاَ وَرَبِّكَ لاَ یـُؤْمـِنـُونَ حـَتَّى یـُحـَكِّمُوكَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی اءَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً. (نساء: 65)
بـه پـروردگـارت سـوگـنـد كه ایمان نمى آورند مگر آنكه تو را در مورد آنچه میانشان مـایـه اخـتـلاف است داور گردانند. آنگاه از حكمى كه كرده اى در دلهایشان احساس ناراحتى نكنند و كاملاً سر تسلیم فرود آورند.
شـهداى گرانقدر انقلاب و دفاع مقدس ، این ایمان و التزام را با خون خویش امضا كردند و بـا دفـاع جـانـانـه از نـظـام ولایت فقیه ، سرافرازى و سربلندى مسلمانان را در جهان كنونى رقم زدند. به عنوان نمونه ، شهید صفت الله مقدم در وصیت نامه اش خطاب به امام نوشته است :
رهـبـر عـزیـز، لحظه نمایان شدنت را در برابر سربازانت در حسینیه جماران به یاد مى آورم ، آن چـهـره مـعـصـوم و عـاشـقـانـه ات در نـظـرم تـكـرار مـى شود، نمى توانم خود را كـنـتـرل كـنـم ، امـام عزیزتر از جانم ! در برابر عظمتت ، در برابر نداى به حقّت ، هیچ نـدارم بـجـز جـان بـى ارزشـى كـه امـیـدوارم بـه آن بـزرگـواریـت ایـن هـدیـه ناقابل را قبول فرموده و مرا شرمسار ننمایى ! (10)
شهید یوسف حسینى نیز مى نویسد:
عـزیـزان ، در راه خـدا و اسـلام و قـرآن و امـام خـمـیـنـى خـدمـت كنید و این بت شكن زمان و این ابراهیم زمان را یارى نمایید كه او یاور دین خداست ، در راه خدا جهاد كنید و همواره در كنار ایـن جـهـاد، جـهـاد بـا نـفـس ‍ را نـیـز قـرار دهـیـد، عزیزان من تا زمانى كه در راه خدا هستید، پیروزید و تا زمانى كه در دنیا دشمنى براى اسلام و مسلمین هست هرگز تفنگ را بر زمین نگذارید.(11)
التـزام عـمـلى و اطـاعـت هـمـه جانبه از ولى فقیه ، همان التزام عملى به اسلام و اطاعت از پیامبر و امام است چرا كه به تعبیر امام راحل :
فقط فقهاى عادلند كه احكام اسلام را اجرا كرده ، نظامات آن را مستقر مى گردانند، حدود و قـصـاص ‍ را جـارى مـى نـمـایند، حدود و تمامیت ارضى وطن مسلمانان را پاسدارى مى كنند، خـلاصـه اجـراى تـمام قوانین مربوط به حكومت به عهده فقهاست ... همان طور كه پیغمبر اكرم (ص ) ماءمور اجراى احكام و برقرارى نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاكم مـسـلمـیـن قـرار داده و اطـاعـتـش را واجـب شـمـرده اسـت ، فـقـهـاى عـادل هـم بـایـسـتى رئیس و حاكم باشند و اجراى احكام كنند و نظام اجتماعى اسلام را مستقر گردانند.(12)
بسیار روشن است كه فقیه عادل بدون همراهى و پشتیبانى مردم توان چنین كارى را ندارد. بـنـابـرایـن با وجود فقیه عادل و حضور او در صحنه بر مسلمانان واجب مى شود كه او را یـارى رسـانـنـد تـا حكومت اسلامى را برقرار سازد و نظامات آن را بر جامعه حاكم كند و پـس از آن نـیـز بـر فـرد فـرد جامعه اسلامى لازم و ضرورى است كه با رهبرى در تحقق اهـداف اسـلامـى هـمـكارى نمایند، چنان كه پاسداشت و حمایت از ولایت فقیه بر ولى فقیه نیز ضرورى است . رهبر فرزانه انقلاب در این باره فرمود:
ایـن اصـل (ولایـت فـقیه ) همان ذخیره پایان ناپذیرى است كه باید مشكلات نظام جمهورى اسـلامـى را در حـسـاس ترین و خطرناك ترین گردنه هاى مسیر پرخطر جمهورى اسلامى حـل كـنـد و گـره هـاى نـاگـشـودنـى را بـگشاید... این جانب ... با همه وجود و توان از این اصـل و لوازم آن دفـاع خـواهـم كـرد و بـه كـمـك الهـى بـه تـكـلیـف خـود در هـمـه مـوارد عـمـل خواهم كرد، خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیت از رهبرى ، خدشه در كلیت نظام اسـلامـى اسـت و ایـن جـانـب ایـن را از هـیـچ كـس و هـیـچ دسـتـه و گـروهـى تحمل نخواهم كرد.(13)

2. تداوم راه انبیا:

پـس از شـكـافـته شدن فرقِ جانشین بلافصل پیامبر در مسجد كوفه (41 ق ) و جدا شدن سـر امام حسین (ع ) در كربلا (61 ق )، تشكیل حكومتى اسلامى به آرزویى دست نایافتنى بـدل شـد. امـّا امـامـان مـعـصـوم و فـقـیـهـان و مـصـلحـان در طـول چـهـارده سـده ، چـراغ امـید را در دل مؤ منان ، روشن نگاه داشتند تا آن كه رخداد شگفت انـگـیـز انـقـلاب اسـلامـى ، زمـینه برپایى حكومت اسلامى را فراهم آورد و یكى از عالمان ربـانـى ـ كـه پـیـامـبر آنان را وارثان پیامبران معرفى كرده بود ـ درفش پیروزى جبهه تـوحـیـد را بر دوش گرفت و نظام مقدس جمهورى اسلامى را تاءسیس كرد. رهبر كبیر این نهضت عظیم ، با درك موقعیت خطیر انقلاب و ولایت فقیه ،سپاه پاسداران را در راستاى راه انـبـیـا و صـراط مـسـتـقـیـم الهـى یافت و بر مراقبت و تداوم آن همّت گماشت . چنان كه خود فرمود:
همه ما و همه ملت باید پاسدار باشد و پاسدار اسلام و قرآن كریم باشد؛ این راه مستقیم اسـت ، راه پـاسدارى از اسلام ، راه مجاهده در راه اسلام ، در راه خدا، این راه مستقیم است . این همان صراط مستقیمى است كه شما در نماز از خدا مى خواهید. انحراف پیدا نكنید كه انحراف ، یك طرفش مغضوب علیهم است و یك طرفش والضّالّین است .(14)
امـام خـمـینى با الهام از آیه ((وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَیَكُونَ الدِّینُ لِلّهِ (بقره : 193)؛ با آنان بجنگید تا دیگر فتنه اى نباشد و دین ، مخصوص خدا شود.))، در اندیشه رهـایى همه مستضعفان ـ چه مسلمان و چه غیر مسلمان ـ از سلطه مستكبران بود و چنین كارى را بـا تـجـربـه مـوفـق سـپـاه پـاسـداران ، شـدنـى مـى دانـسـت . ایـشـان تشكیل و آموزش و سازماندهى ارتش بیست میلیونى بسیج را برعهده سپاه نهاد و در پى آن خواستار شكل گیرى هسته هاى مقاومت بسیج در سراسر دنیا شد؛
باید بسیجیان جهان اسلام در فكر ایجاد حكومت بزرگ اسلامى باشند و این شدنى است ، چـرا كـه بـسـیـج تنها منحصر به ایران اسلامى نیست ، باید هسته هاى مقاومت را در تمامى جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد. شما در جنگ تحمیلى نشان دادید كه با مدیریت صحیح و خوب مى توان اسلام را فاتح جهان نمود. شما باید بدانید كه كارتان بـه پایان نرسیده است ، انقلاب اسلامى در جهان نیازمند فداكارى هاى شماست ؛ مسئولین تـنـهـا بـا پشتوانه شماست كه مى توانند به تمامى تشنگان حقیقت و صداقت اثبات كنند كـه بـدون امـریـكـا و شـوروى مـى شـود بـه زندگى مسالمت آمیز تواءم با صلح و آزادى رسید.(15)
رهـبر فرزانه انقلاب حضرت آیة الله خامنه اى نیز با همین دیدگاه سپاه را ارزیابى مى كنند:
سـپـاه پـاسـداران انـقلاب اسلامى كه مولود مبارك انقلاب اسلامى است در همه جهان پس از صـدر اسـلام پـدیـده بـى سـابقه اى است . این پدیده در حقیقت ، مظهر عینى و مجسّمى است بـراى شـعـارهـاى انـقـلاب اسـلامـى ، شـعـار ایـسـتـادگـى در مقابل همه قدرت هاى بزرگ با سلاح اتكال به خدا، شعار غلبه خون بر شمشیر و شعار حركت براى نجات مستضعفان .(16)
همچنین با اشاره به سخنان یاد شده از امام عزیز در بیان آن مى فرماید:
ماءموریت سوم ، همان چیزى است كه امروز سپاه پاسداران در قالب سپاه یا نیروى قدس از آن یـاد مـى كـنـد و امام بزرگوارمان تشكیل هسته هاى مردمى حزب الله در سراسر جهان را یـكـى از آرزوهـاى خـود و یـكى از دستورهاى كار آینده انقلاب اسلامى در سطح جهان قرار دادنـد. بـى شـك ، سـپاه پاسداران انقلاب اسلامى ، در این مورد ماءموریتى خواهد داشت . ما نـمـى گـویـیم به جایى لشكركشى مى كنیم و در امور دیگران دخالت خواهیم كرد؛ اما مى گـویـیـم كـه نـیروى نظامى منظم انقلابى مجرّب در اولین كشورى كه با انقلاب اسلامى پدید آمده است ، یقیناً در قبال هسته هاى مسلّح حزب الله در سراسر جهان خالى از مسئولیت نیست ، كیفیت این مسئولیت بایستى به تناسب و مقتضیات روشن بشود.(17)

3. پاسداشت ارزش ها

انقلاب اسلامى ، انقلاب ارزشى و فرهنگى است و زدودن ارزشهاى جاهلى و جایگزین كردن فـرهـنـگ و ارزشـهـاى اسـلامـى در جـامـعـه ، مـهـم تـریـن وظـیـفـه آن را تشكیل مى دهد و سپاه ـ به عنوان بازوى توانمند انقلاب و نظامى اسلامى ـ باید این مهم را در دو عرصه تحكیم بخشد؛
نـخـسـت ، پـایـبندى به ارزشها و عمق بخشیدن آن در درون سازمان و اعضاست كه به طور مرتب از سوى امام راحل و مقام معظم رهبرى گوشزد شده است :
سـعـى كـنید روح ایمان و اسلامیت را در پرسنل زنده نگه دارید، اگر روح اسلام در افراد بـاشـد هـمـان طـور كـه امـروز در سـرتـاسـر جـبـهـه هـا مـى بـیـنـیـد، هـمـه مسائل حل مى شود.(18)
آگـاهـى و هـوشـیـارى و ایـمـان مـذهـبـى و هـمه اینها در سطح سازمان ، روز به روز باید تـوسـعـه پـیـدا كند. برادران عزیز! ما هر چه داریم از ایمان داریم ، آنچه كه یك ملت را زنـده مـى كند، آنچه به افراد استقلال مى دهد، آنچه به او شجاعت مى دهد، آن ایمان است ، مـلّت بـى ایـمـان مـرده اسـت ... ایـن ایمان آگاهانه باید در سطح سازمان افزایش بیابد، فـرمـانـدهـان و كسانى كه در رده هاى بالاتر هستند این را در نظر بگیرند و به صورت یك معیار و یك ارزش در سطح سازمان گسترش بدهند.(19)
دوم دفاع از ارزش ها كه در راءس همه ارزشها، اسلام عزیز و انقلاب اسلامى است نظر امام راحل در این مورد نیز چنین است :
سـپـاه پاسداران و چه سایر قواى انتظامى و نظامى و غیر انتظامى و چه سایر ملت ، همه تـوجـه داشـته باشند كه ما وظیفه داریم كه این اسلامى كه الا ن به ما رسیده حفظش كنیم تـا آن فرد آخرى هم كه خداى نخواسته كشته مى شود موظف است براى حفظ اسلام ، براى دفاع از ملّت ، دفاع از كیان اسلامى ، دفاع از كشور اسلامى تا آن آخر، زن و مرد، بچه و بزرگ مكلف اند كه دفاع كنند.(20)
فرماندهى معظم كل قوا نیز مى فرماید:
شـمـا بـایـد بـراى انـقـلاب آمـاده هـرگـونـه پـاسـدارى بـاشـیـد... شـمـا نـسـبـت بـه مسائل ارزشى جامعه و انقلاب نمى توانید بى تفاوت باشید.(21)
و خطاب به بخشى از فرماندهان و مسئولان سپاه مى فرماید:
هـمـه بـه مـعـنـاى درسـت كـلمـه مـرزبـانـیـد، بـعـضـى مـرزبـان نـظـامـى در مـقـابـل مـهـاجـمـیـنـى كـه اگـرچه كارشان تعرض به مرزها و سرزمین هاى مرزى است ، اما تعرض واقعى آنها به اسلام و نظام اسلامى است ، همچنان كه معلوم است . و چه مرزبانان سـیـاسـى و اعـتقادى و فكرى كه جلو نفوذ دشمن را در فضاى فكرى و معنوى و سیاسى و روحى سپاه مى گیرید، اینها همه اش مرزبانى است . امروز برادران عزیز! نظام اسلامى ، اسـلام و مـسـلمـیـن بیش از همه ادوار گذشته كه ماها با آن آشنا هستیم و مى دانیم ، نیازمند مرزبانى دلسوزانه و مسئولانه است .(22)
بـدین ترتیب تشكیلات سپاه و اعضاى آن براساس میثاقى كه با ولایت بسته اند، موظفند در انـدیـشـه و عـمـل و اخـلاق فـردى و اجـتماعى و خانوادگى ، همیشه و همه جا تقویت كننده ارزش هـاى والا و بـى نـظـیـر اسـلام راسـتـیـن بـاشند و در برابر تهاجم فرهنگى بلكه نـاتـوى فـرهـنـگـى دشـمـنـان بـر فـضـایـل اخـلاقـى و عمل صالح و ایمان خود و دیگران پاى بفشارند. به یاد دارید كه حفظ ارزش ها بر محور ولایت ، اصلى قرآنى است و خداوند آن را در آخر سوره فتح چنین بیان كرده است :
مـحـمـد(ص ) پـیـامـبـر خـداسـت و كسانى كه با اویند بر كافران ، سختگیر و با همدیگر مـهـربـانـنـد. آنـان را در ركـوع و سـجـود مـى بـیـنـى ، فـضل و خشنودى خدا را خواستارند. مشخصه آنان بر اثر سجود در چهره هایشان است . این صفت ایشان است در تورات و مَثَل آنها در انجیل چون كِشته اى است كه جوانه خود برآورد و آن را مـایـه دهـد تـا ستبر شود و بر ساقه هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد تـا از انـبـوهـى كـافـران را بـه خـشـم درانـدازد. خدا به كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده اند آمرزشى و پاداش بزرگى وعده داده است .

4. پیروى از اسلام فقاهتى

سـپـاهـیـان علاوه بر پیروى از ولى فقیه ـ كه در راءس هرم رهبرى جمهورى اسلامى قرار دارد ـ بـایـد از دكـتـریـن ولایـت فقیه و اسلام فقاهتى در جهان اسلام حمایت كنند، زیرا به تعبیر امام كاظم علیه السلام :
ان المؤ منین الفقهاء حصون الاسلام كحصون سور المدینة لها.(23)
مؤ منان فقیه دژهاى استوار اسلامند مانند دژهاى دیوار شهر.
امام راحل نیز فرمود:
ضـد انـقـلاب و اجـانـب علاوه بر روحانیت به سپاه هم حمله مى كنند. از این حملات انسان مى فهمد كه سپاه براى ایران و اسلام مفید است ، سپاه باید بیشتر از این تابع اسلام فقاهت شود.(24)
بـایـد تـوجـه كـنـیـد كـه اسلام همان است كه از صدر اسلام تاكنون فقها آن را حفظ كرده انـد... سعى كنید اسلامتان از روحانیت جدا نشود و با آنان كه اسلامشان با روحانیت مخالف اسـت ، مـخـالفـت كـنید، متوجه باشید از آنجا كه شما بیشتر زحمت مى كشید، از همه بیشتر، متوجه شمایند تا شما را از بین ببرند.(25)

5 . رشد سیاسى

بـصـیرت ، آگاهى و بینش سیاسى ، لازمه یك تشكیلات زنده و پویاست و سپاه باید پا به پاى ولایت و فراتر از زمان بدان مجهز باشد، زیرا به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب :
یـك جـنـگجو و یك نظامى ارزشش آن وقتى است كه كار خود را به درستى بفهمد و جهت كار را بـدانـد. بـایـد بداند كه این تكلیف و مسئولیت است ... شما براى ایفاى نقش خود باید بـه روشـنـى جـهـت و مـاهـیـت كـار خود را بدانید و این وقتى است كه شما آگاهى سیاسى و ایـدئولوژیـك داشـته باشید و اسلام را كه این تكلیف را بر شما واجب مى كند بشناسید و ضمن دانستن رابطه این تكلیف و این عمل با اسلام ، جهت سیاسى كشور خود را نیز بدانید.
شـهـیـدان والامقام و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس از چنین ویژگى برخوردار بودند، تو گـویـى بـر بـام زمـان ایـسـتـاده انـد و افق روشن جمهورى اسلامى را مشاهده مى كنند. به بخشى از وصیت نامه شهید سید مرتضى موسوى كیانى توجه كنید:
شهادت این واژه بزرگ كه هیچ چیز را نمى توان با آن مقایسه كرد كه شهادت بالاترین مـردن هـاست و شهادت سلاحى است كه هیچ قدرتى و ابرقدرتى نمى تواند با آن مقابله كـنـد، ایـن رمـز پیروزى ماست كه ابرقدرت هاى شرق و غرب را به لرزه و وحشت انداخته است و بر سلاح هاى پیچیده آنها كه هر لحظه مدرن تر مى شود پیروز مى گرداند و مى بینیم امام عزیز مى فرماید پیروزى را اسلحه نمى آورد، پیروزى را خون مى آورد.(26)
رشد سیاسى شهید یوسف حسینى را نیز در جملات زیر ملاحظه كنید:
عـزیـزان ، در راه خـدا و اسـلام و قـرآن و امـام خـمـیـنـى خـدمـت كنید و این بت شكن زمان و این ابراهیم زمان را یارى نمایید كه او یاور دین خداست . در راه خدا جهاد كنید و همواره در كنار ایـن جـهاد، جهاد با نفس را نیز قرار دهید. عزیزان من تا زمانى كه در راه خدا هستید، پیروز هـسـتـیـد و تـا زمـانـى كـه در دنیا دشمنى براى اسلام و مسلمین هست هرگز تفنگ را بر زمین نگذارید.(27)

6 . اقتدار سازمانى

انـتـخـاب آیه ((واعدوا لهم ما استطعتم من قوّة )) در آرم سپاه بر اقتدار سازمانى آن تاءكید دارد و نشان ولایت مدارى آن نیز محسوب مى شود؛ چرا كه هم قرآن مجید و هم مقام منیع ولایت ، چنین انتظارى از سپاه دارند. حضرت آیة الله خامنه اى مى فرماید:
من به شما برادران ارتش و سپاه ، یك توصیه به صورت مستمر و مؤ كد دارم و آن ، این است كه سعى كنید سهم نیروهاى مسلح را در این مجموعه عظیم ملّت ایران به بهترین وجهى ایفا كنید... نیروهاى مسلح باید كیفیت ، استوارى ، سازماندهى مستحكم ، آموزش در حد اعلا و آمادگى روزافزون داشته باشند.(28)
نـوآورى ، آمـوزش نـویـن ، ارتـقـاى سـازمـان ، ابـتـكـار در مـیدان هاى گوناگون نظامى ، اطـلاعـاتـى و امـنـیـتـى ، مـطـالعـات راهـبـردى و پـرهـیـز از روزمـرگـى و عمل زدگى نیز در پرتو ولایت ، قابل دسترسى است ؛
در عرصه هر دانشى كه بشود و بتوان ، از جمله دانش نظامى و فنون نظامى گرى و روش هـاى نـویـن سـازمـاندهى نظامى ، شما باید بهترین را داشته باشید. گروه هاى مشخصى بـایـد دائمـاً در حـال مـطـالعـه باشند تا در مجموعه سپاه پاسداران ، هر روش نوینى در سازماندهى كه كارآمدتر به نظر مى رسد روى آن كار كنند.(29)
شـناخت دشمن ، توان رزم و توطئه هاى او و نیز سیاست هاى براندازانه و ترفندهاى به كـار گرفته اش ، لازمه اقتدار سازمانى است . رهبر فرزانه انقلاب بر این موضوع نیز چنین تاءكید مى كند:
تـذكـر مـشـفـقـانـه ایـن جـانـب بـه شـمـا عـزیـزان ـ كـه مـى دانـم شـمـا خـود بـا هـمـه دل آگـاه ، آن را درمـى یـابـیـد ـ آن است كه تا حركت در خط اسلام ناب محمدى (ص ) هست ، دشـمـنِ كـمین گرفته و دستِ كین گشاده نیز هست و توطئه و خیانت و مفسده انگیزى نسبت به نـظـام مـقـدس اسـلامـى نیز هست و تا این تهدیدها هست ، حضور فداییان انقلاب و فرزندان صـمـیـمى و بازوان قدرتمند آن نیز ضرورتى حیاتى است . شما با این بینش و دریافت اسـت كـه باید سپاه را سازماندهى و فرماندهى كنید و آن را منضبط و آموزش دیده و روشن بین و كارآمد سازید.(30)

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه ، نامه 53 .
2. همان ، نامه 38.
3. صحیفه امام ، ج 12، ص 70 ـ 269.
4. همان ، ج 7، ص 491.
5. همان ، ج 15، ص 436.
6. مصوبه مجلس 15 / 6 / 61 .
7. صحیفه امام ، ج 9، ص 314.
8. همان ، ج 11، ص 355.
9. همان ، ج 12، ص 267.
10. حدیث ماندگار، محمدرضا رحیمى ، ص 48.
11. همان ، ص 50 .
12. ولایت فقیه ، امام خمینى ، ص 61 ، مؤ سسه نشر آثار امام ، 1373.
13. حدیث ولایت ، ج 3، ص 125.
14. صحیفه امام ، ج 12، ص 367.
15. همان ، ج 21، ص 195.
16. دژهاى استوار، ص 38.
17. حدیث ولایت ، ج 3، ص 5 .
18. صحیفه نور، ج 17، ص 110.
19. صف ، شماره 110، ص 6 .
20. صحیفه نور، ج 15، ص 112.
21. جمهورى اسلامى ، 6 / 2 / 1373.
22. مورخه 17 / 9 / 72.
23. فروع كافى ، ج 3، ص 254.
24. صحیفه نور، ج 15، ص 320.
25. همان ، ص 200.
26. حدیث ماندگار، ص 136.
27. همان ، ص 50 .
28. حدیث ولایت ، ج 4، ص 213.
29. همان ، ج 8 ، ص 46.
30. همان ، ص 32.

منبع: سایت حوزه

يکشنبه 3/6/1392 - 21:28
آموزش و تحقيقات
ویژگیهاى پاسداران برجسته انقلاب اسلامى
ویژگیهاى پاسداران برجسته انقلاب اسلامى

نویسنده:لطف على لطیفى پاكده



چكیده

پـاسـداران بـرجسته انقلاب اسلامى براى خدا اخلاص داشتند. از هر فرصتى براى ذكر خـدا بـهـره مـى بردند، به نماز اول وقت اهمیت مى دادند و به قرآن مجید عشق مى ورزیدند. آنان به فهم حدیث اهمیت مى دادند، از قوانین نظام اسلامى اطاعت مى كردند، به رهبرى عشق مـى ورزیـدنـد و پـرداخـت خمس را جدى مى گرفتند. پاسداران برجسته انقلاب اسلامى در رابـطـه بـا انجام وظایف شغلى خود با جدیت عمل مى كردند. به شناسایى دقیق هدف اهمیت مـى دادنـد. بـا نـیـروهـاى خـود مـشـورت مـى كـردنـد. بـه سـؤ ال نـیـروهـا پاسخ درست مى دادند. گاه براى ثمر بخش ‍ شدن جلسات نماز مى خواندند. نـظم را جدى مى گرفتند، و در همان حال گاه با دوستان خود شوخى مى كردند. سرانجام این كه در مصرف بیت المال اهل صرفه جویى و قناعت بودند.
ایـنـان در رابـطـه بـا مـردم از روحـیـه مـهمان نوازى ، تواضع ، همدردى ، انفاق و گذشت بـرخوردار بوده اند. پاسداران برجسته انقلاب اسلامى همواره به خویشاوندان خود محبت مى كردند اما اجازه نمى دادند این محبت روى انجام وظیفه شان اثر منفى بگذارد.
پـاسـداران بـرجـسـتـه انـقـلاب اسـلامى در رابطه با خود همواره تلاش مى كردند تا با مـطـالعـه مـداوم ، انـدیـشـه خـود را طراوت بخشند.اینان در جدالى مستمر با نفس خود قرار داشـتـنـد، نـیـازهـاى دیگران را بر نیاز خود ترجیح مى دادند و در یك سخن ، بر خود سخت گیرى مى كردند.
كـلیـد واژه هـا: پـاسـداران انـقلاب اسلامى ، شهید زین الدین ، شهید همت ، شهید افشردى ، شهید كلاهدوز.

مقدمه

پـاسـداران بـرجـسته انقلاب اسلامى چه ویژگى هایى داشتند؟ رابطه آنها با خدا و دین خـدا چـگـونـه بـود؟ رابـطـه آنـان با امامت و ولایت چگونه بود؟ در حیطه مسئولیت خود چه رفـتـارى داشـتـند؟ با خلق خدا چگونه رفتار مى كردند؟ با خویشاوندان خود چه رفتارى داشـتـنـد و سـرانـجام با خودشان چه رفتارى داشتند؟ مقصود ما از پاسداران در این مقاله ، تـنـهـا كـسـانـى است كه عضو رسمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى بوده اند و مقصود از بـرجـسـتـه ، ایـن اسـت كـه هـم از فرماندهان باشند و هم معنویت وجودى آنان جامعه را تحت تـاءثـیـر قـرار داده بـاشد. در ضمن ، پاسدارانى در این مقاله مطرح مى شوند كه فیض لقـاء الله را دریـافـته و نزد پروردگارشان جاودانه اند. درست است كه عنوان این مقاله مى تواند دایره گسترده ترى را چه از نظر مفهوم پاسدار و چه از نظر واژه برجسته در بـرگیرد، امّا در این مقاله تنها به مفهوم خاص آن نظر داریم . در این بین ، با توجه به حجم محدود مقاله تنها تعداد كمى از این پاسداران برجسته را مى توانیم طرح كنیم .

1. رابطه با خدا

پاسداران برجسته انقلاب اسلامى با خدا چه رابطه اى داشته اند؟

اخلاص

اخـلاص اكـسیرى است كه به اعمال انسان ارزشى فوق العاده مى بخشد. اخلاص مقوله اى ذهنى است اما وقتى به پاسداران برجسته انقلاب اسلامى مى رسد استثنا مى پذیرد و به مـقـوله اى عینى و قابل مشاهده تبدیل مى شود. این اسوه هاى اخلاص را بنگرید كه چگونه بـه امـام خـویـش وفادار ماندند و عزت دنیا و آخرت را كسب كردند. شهید حاج محمّد ابراهیم همّت چه زیبا فرمود:
براى این كه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حـال ما بشه باید اخلاص داشته باشیم و براى این كه ما اخلاص داشته باشیم سرمایه مـى خواد كه از همه چیزمون بگذریم و براى این كه از همه چیزمون بگذریم باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه . این قدر پاك باشیم كه خدا كلّاً ازمون راضـى بـاشـه ؛ قـدم بـرمـى داریـم بـراى رضـاى خـدا، قـلم مى بریم روى كاغذ براى رضـاى خـدا، حـرف مى زنیم براى رضاى خدا، شعار مى دیم براى رضاى خدا، مى جنگیم براى رضاى خدا، همه چى همه چى همه چى خاصّ خدا باشه كه اگر شد پیروزى درشه . چـه بـكـشـیـم چه كشته بشیم اگر این چنین بشیم پیروزیم و هیچ ناراحتى نداریم و شكست معنا نداره برامون .

ذكر خدا

پـاسـداران برجسته انقلاب اسلامى از هر فرصتى براى ذكر خدا استفاده مى كردند. به خـاطـره اى از بـرادر حـسین رجب زاده به نقل از كتاب افلاكى خاكى توجه كنید. او از شهید مهدى زین الدین سخن مى گوید:
قـبـل از شروع عملیات والفجر 4 عازم منطقه شدیم و به تجربه در خاك زیستن ، چادرها را سـر پـا كـردیم . شبى برادر زین الدین با یكى دوتاى دیگر براى شناسایى منطقه آمـده بـودنـد توى چادر ما استراحت مى كردند. من خواب بودم كه رسیدند. خبرى از آمدنشان نـداشـتـیـم . داخـل چـادر هـم خـیـلى تـاریـك بـود. چهره ها به خوبى تشخیص داده نمى شد. بـالاخـره بیدار شدم رفتم سر پست . مدتى گذشت . خواب و خستگى امانم را بریده بود پـسـت مـن درست افتاده بود به ساعتى كه مى گویند شیرینى یك چرت خواییدن در آن با كـیـف یك عمر بیدارى برابرى مى كند، یعنى ساعت 2 تا 4 نیمه شب لحظات به كندى مى گـذشـت . تـلو تـلو خـوران خودم را رساندم به چادر. رفتم سراغ ((ناصرى )) كه باید پـسـت بعدى را تحویل مى گرفت . تكانش دادم . بیدار كه شد، گفتم : ((ناصرى . نوبت تـوسـت ، بـرو سـر پـست )) بعد اسلحه را گذاشتم روى پایش . او هم بدون اینكه چیزى بـگـویـد، پا شد رفت . من هم گرفتم خوابیدم . چشمم تازه گرم شده بود كه یكهو دیدم یـكـى بـه شـدت تكانم مى دهد... ((رجب زاده . رجب زاده .)) به زحمت چشم باز كردم . ((بله ؟)) نـاصـرى سـراسـیـمـه گفت : ((كى سر پسته ؟)) ((مگه خودت نیستى ؟)) ((نه تو كه بـیدارم نكردى )) با تعجب گفتم : ((پس اون كى بود كه بیدارش كردم ؟)) ناصرى نگاه كـرد بـه جـاى خـالى آقا مهدى . گفت : ((فرمانده لشكر)) حسابى گیج شده بودم . بلند شـدم نـشـسـتم . ((جدى میگى ؟)) ((آره )) چشمانم به شدت مى سوخت . با ناباورى از چادر زدیـم بـیـرون . راسـت مـى گـفـت . خـود آقـامهدى بود. یك دستش اسلحه بود، دست دیگرش تـسـبـیـح . ذكـر مى گفت . تا متوجه مان شد، سلام كرد. زبانمان از خجالت بند آمده بود. ناصرى اصرار كرد كه اسلحه را از او بگیرد اما نپذیرفت . گفت : ((من كار دارم مى خواهم ایـنـجـا بـاشـم )) مـثـل پـدرى مهربان به چادر فرستادمان . بعد خودش تا اذان صبح به جایمان پست داد.

نماز اول وقت

امـام خمینى (ره ) به نماز اول وقت بسیار مقید بودند و این را به دیگران نیز سفارش ‍ مى فرمود:
همین كه شما مى گویید اول این كار را بكنم ، بعد نماز بخوانم ، این خلاف است ، نگویید این حرف را، به نمازتان اهمیت دهید، اول نماز.
سـردار شـهـیـد غـلامـحـسـیـن افـشـردى مـشـهـور بـه حـسـن بـاقـرى بـسـیـار مـقـیـد به نماز اول وقت بود. دوستى نقل مى كند:
سـوار بلیزر بودیم . مى رفتیم خط. عراقى ها همه جا را مى كوبیدند. صداى اذان را كه شـنـید گفت : نگه دار نماز بخونیم . گفتیم : توپ و خمپاره مى آد، خطر داره . گفت : كسى كه جبهه مى یاد، نماز اول وقت را نباید ترك كنه .
درباره شهید زین الدین هم آمده است :
جـاده هـاى كـردسـتـان آن قـدر نـا امـن بـود كه وقتى مى خواستى از شهرى به شهر دیگر بـروى ، مـخـصـوصاً توى تاریكى ، باید گاز ماشین را مى گرفتى ، پشت سرت را هم نگاه نمى كردى . اما زین الدین كه همراهت بود، موقع اذان ، باید مى ایستادى كنار جاده تا نـمـازش را بـخـوانـد. اصلا راه نداشت . بعد از شهادتش ، یكى از بچه ها خوابش را دیده بـود؛ تـوى مكه داشته زیارت مى كرده . یك عده هم همراهش بوده اند. گفته بود ((تو این جـا چـى كـار مـى كـنـى ؟)) جـواب داده بـود: ((بـه خـاطـر نـمـازهـاى اول وقتم ، این جا هم فرمانده ام .))

عشق به قرآن مجید

شـهـیـد یـوسـف كـلاهـدوز قـائم مـقـام سـپـاه و از افـسـران مـتـعـهـد گـارد شـاهـنـشـاهـى قـبـل از انقلاب كه با مشورت شهید بهشتى به این گارد رفته بود تا نفوذى انقلابیون مسلمان در آن باشد؛
مـونـس و هـمـدم او در تـمـامـى اوقـات قـرآن كـوچـكى بود كه پیوسته همراه داشت و هرگاه فـرصـت مـى یـافـت آن را مـى گـشـود و از سـرچـشـمـه زلال این وحى الهى سود مى جست . همین امر یعنى پیروى جزء بجزء احكام الهى و دستورات قرآن او را به گونه اى ساخته بود كه زندگى وى پر از خیر و بركت باشد.

2. رابطه با ولایت

پاسداران برجسته انقلاب اسلامى رابطه صمیمانه اى با ائمه معصومین علیهم السلام و ولى فـقـیـه زمـان خـویـش داشـته و دارند. دستورات آنان را صمیمانه و عاشقانه اطاعت مى كنند.

فهم حدیث

دقـت در فـهـم احادیث معصومین علیهم السلام بر عمق ایمان انسان مى افزاید. در این باره ، امام باقر علیه السلام مى فرماید:
پـسـرم ! مقام و منزلت شیعیان را از اندازه نقل احادیث و شناختى كه (درباره مفاهیم و معارف حـدیـثـى ) دارنـد بشناس ! زیرا كه شناخت و معرفت ، در حقیقت ، همان درك آگاهانه (علوم و مـفـاهـیـم ) حـدیـث اسـت . و بـا هـمین درك آگاهانه محتواى احادیث است كه مؤ من به بالاترین پایه هاى ایمان (شناخت اعتقادى و عملى ) مى رسد.
شهید مهدى زین الدین ویژگى جالبى داشت :
گاهى یك حدیث ، یا جمله قشنگ كه پیدا مى كرد، با ماژیك مى نوشت روى كاغذ و مى زد به دیـوار. بعد راجع به ش با هم حرف مى زدیم . هركدام ، هرچه فهمیده بودیم مى گفتیم و جمله مى ماند روى دیوار و توى ذهنمان .

اطاعت از قوانین

یكى از دوستان شهید زین الدین نقل مى كند:
حوصله ام سر رفته بود. اول به ساعتم نگاه كردم ، بعد به سرعت ماشین . گفتم . ((آقا مـهـدى ! شما كه مى گفتین قم تا خرم آباد رو سه ساعته مى رین .)) گفت ((اون مالِ روزه . شب ، نباید از هفتاد تا بیش تر رفت . قانونه . اطاعتش ، اطاعت از ولى فقیهه .))

عشق به رهبرى

درباره شهید زین الدین آمده است :
یكى دوبار كه رفت دیدار امام ، تا چند روز حال عجیبى داشت . ساكت بود. مى نشست و خیره مـى شد به یك نقطه مى گفت ((آدم وقتى امام رو مى بینه ، تازه مى فهمه اسلام یعنى چه ؟ چـه قـدر مـسـلمـون بـودن راحـتـه . چـه قـدر شـیـریـنـه .)) مـى گـفـت ((دلش مـثـل دریـاسـت . هیچ چیز نمى تونه آرامششو به هم بزنه . كاش ‍ نصف اون صبر و آرامش ، توى دل ما بود.))

پرداخت خمس

درباره شهید زین الدین آمده است :
هـفـت صبح ، بى سیم زدند دو نفر تو جاده بانه ـ سردشت ، به كمین گروهك ها خورده اند بروید، ببینید كى هستند و بیاوریدشان عقب . رسیدیم . دیدیم پشت ماشین افتاده اند. به هـر دوشـان تـیـر خـلاص زده بـودنـد. اول نـشـنـاخـتـیـم . توى ماشین را كه گشتیم ، كالك عـمـلیـاتـى و یـك سـر رسـیـد پـیدا كردیم . اسم فرمانده گردان ها و جزئیات عملیات را تویش نوشته بودند. بى سیم زدیم عقب . قضیه را گفتیم . دستور دادند باز هم بگردیم . وقتى قبض خمسش را توى داشبرد پیدا كردیم ، فهمیدیم خود زین الدین است .

3. رابطه با مسئولیت

پـاسـداران بـرجـسـتـه انـقـلاب اسـلامـى در رابطه با مسئولیت هایى كه بر عهده داشتند چگونه رفتار مى كردند؟

جدیّت

مادر شهید همت مى گوید: براى شهید حاج همت ، هیچ چیز مهمتر از انجام وظیفه نبود. آن قدر بـه دنـبـال جـهـاد در راه خـدا بـود كـه بعضى وقتها ماهها مى گذشت و ما از او بى خبر مى مـانـدیـم ! یـك روز صـبـح زود بـه قـمـشـه آمد. خیلى خسته بود و پس از احوالپرسى با اعـضاى خانواده ، گوشه اى دراز كشید تا استراحت كند. هنوز خوابش نبرده بود كه تلفن زنـگ زد. از اهـواز بـا حـاجـى كـار فورى داشتند. وقتى تلفن را قطع كرد، گفت كه باید زودتـر بـرود. مـادرش گـفـت : ((آخـر تـو كـه تـنـهـا چـهـار سـاعـت پـیـش مـا بـودى ! لااقل عید را پیش ما باش .))
حاجى گفت : ((مادر! بچّه ها زیر آتش دشمن هستند؛ من نمى توانم آنان را تنها بگذارم .)) و به جبهه برگشت .
چـهـل روز پـس از رفـتـن او، پـسـر بزرگش به دنیا آمد. بیست و پنج روز پس از به دنیا آمـدنـش ، بـه حاجى تلفن كردیم و گفتیم : ((پسرت بزرگ شده ، آیا براى دیدنش نمى آیى ؟))
حاجى جواب داد: ((اگر بزرگ شده ، لباس بسیجى تنش كنید و او را به جبهه بفرستید، زیرا جبهه ها به نیرو احتیاج دارند!))

شناسایى

شهید غلامحسین افشردى اعتقاد داشت 100 شناسایى به معناى 100 موفقیت است . دوستى از او چنین مى گوید:
بـاشـگـاه گـلف اهـواز شده بود پایگاه منتظران شهادت . یكى از اتاق هاى كوچكش را با فیبر جدا كرد؛ محل استراحت و كار. روى در هم نوشت : 100 شناسایى ، 100 مـوفـقـیـت . مـى گـفـت : حـتـى با یه بى سیم كوچیك هم شده باید بى سیم هاى عراقى را گـوش كـنید. هرچى سند و نامه هم پیدا مى كنید باید ترجمه بشه . از شناسایى كه مى آمـد، بـا سر و صورت خاكى مى رفت اتاقش . اطلاعات را روى نقشه مى نوشت . گزارش هاى روزانه را نگاه مى كرد.

مشورت

شهید زین الدین با نیروهاى عادى نیز مشورت مى كرد و پیشنهاد مى خواست :
قـبـل از عـمـلیـات ، مشورت هایش بیرون سنگر فرماندهى ، بیش تر بود تا توى سنگر. جـلسـه مـى گذاشت با تیربارچى ها؛ امداد گرها را جمع مى كرد ازشان نظر مى خواست . مى فرستاد دنبال مسئول دسته ها كه بیایند پیش نهاد بدهند.

پاسخ درست

شهید زین الدین هیچ گاه پاسخ سربالا به نیروهایش نمى داد:
نـدیـدم كـسى چیزى بپرسد و او بگوید ((بعدا)) یا بگوید ((از معاونم بپرسید.)) جواب سر بالا تو كارش ‍ نبود.

نماز

یكى از دوستان شهید مهدى زین الدین نقل مى كند:
از هـمـه زودتـر مـى آمـد جـلسـه . تـا بـقـیه بیایند، دو ركعت نماز مى خواند. یكبار بعد از جلسه ، كشیدمش ‍ كنار و پرسیدم ((نماز قضا مى خوندى ؟)) گفت ((نماز خواندم كه جلسه بـه یـك جـایـى بـرسـد. هـمـیـن طـور حـرف روى حـرف تل انبار نشه . بد هم نشد انگار.))

نظم

یكى از دوستان شهید غلامحسین افشردى نقل مى كند:
جـلسـه داشـتـیـم . بـعضى ها دیر رسیدند. باقرى را تا آن روز نمى شناختم دیدم جوانى بـعـد از خـواندن چند آیه شروع كرد به صحبت . فكر كردم اعلام برنامه است . بعد دیدم قـرص و مـحـكـم گـفـت : وقـتى به برادرا مى گیم ساعت نه این جا باشن ، یعنى نه و یك دقیقه نشه .
همچنین شهید مهدى زین الدین روزى براى نیروهایش سخنرانى كرد و چنین گفت :
ما اگر تكنولوژى جنگى عراق را نداریم ، اگر آن هواپیماهاى بلند پرواز شناسایى را نـداریـم ، لااقـل مـى تـوانـیـم در جنگمان نظم داشته باشیم . امروز كسى كه سپاهى ست و شلوار فرم را با پیراهن شخصى مى پوشد، یا با لباس سپاه كفش عادى مى پوشد، به نـظـم جـنـگ اهـانـت كـرده . از ایـن چـیـزاى جـزئى بـگـیـر بـیـا تـا مـهـم تـریـن مسائل .

قناعت و صرفه جویى

شـهـیـد بـیـرانـونـد از اسـتـان لرسـتـان شـهـر مـعـمـولان بـود. یـكـى از دوسـتـان او نـقل مى كند: مدتى در آموزش و در پذیرش سپاه با هم بودیم . روزى دیدم لباسهایش در عـیـن تـمـیزى بسیار فرسوده است . گفتم چرا لباس نو نمى پوشى ؟ گفت من ایرادى در همین لباسها نمى بینم . بعدها فهمیدم او بجز لباس اولیه اى كه از سپاه گرفته بود لباس دیگرى دریافت نكرده بود.
وقتى براى صرف غذا به آشپزخانه مى رفتیم او غذا نمى گرفت . تنها یك ظرف خالى مى گرفت ، غذاهاى زیادمانده از دیگران را برمى داشت و مى خورد.
سـپـاه به او اجازه جبهه رفتن نمى داد. سرانجام از سپاه استعفا داد تا بتواند جبهه برود. گفتم چرا استعفا مى دهى ؟ گفت : ((من لیاقت پاسدارى ندارم .)) او براى استعفا ناچار شد در آن زمان (1363) مبلغ 40 هزار تومان به سپاه خسارت بدهد كه براى پرداخت آن قطعه زمـیـنـى را فـروخـت . سـپـس بـه عـنوان بسیجى جبهه رفت و سه ماه بعد به فیض شهادت نائل گردید. خدایش رحمت كند.

شوخى

پـاسـداران بـرجـسـتـه انقلاب اسلامى انسان هاى عبوسى نبوده اند و گاه با نیروهایشان شوخى هم داشته اند. یكى از دوستان شهید مهدى زین الدین مى گوید:
عملیات كه شروع مى شد، زین الدین بود و موتور تریلش . مى رفت تا وسط عراقیها و برمى گشت . مى گفتم ((آقا مهدى ! مى رى اسیر مى شى ها.)) مى خندید و مى گفت ((نترس . این ها از تریل خوششون مى آد. كاریم ندارن .))
جـالب ایـن جاست كه پیش بینى او درست بود و او سرانجام به دست ضد انقلاب داخلى در جـاده بـانـه بـه سـردشت به شهادت رسید. گفتنى است روزى در پى یك مراسم عزادارى ائمـه (ع ) بـا فـردى آشنا شدم كه مهمان یكى از دوستان بود. او گفت : من مدتى در عراق عامل نفوذى سپاه بین منافقین بودم . روزى با جمعى از ضد انقلاب مسلح كُرد در عراق بودم كـه فـردى تعریف كرد زین الدین را من كشتم . توضیح خواستم . او گفت من در یك سه راه كمین كرده بودم . ماشین زین الدین آمد. از فرصت استفاده كردم و با شلیك چند گلوله او (و برادرش ) را كشتم .
گفتم : واقعا خودت كشتى گفت بله ! گفتم بیا چیزى نشانت بدهم . او را با خود به نقطه خلوتى بردم . شب بسیار سردى بود. با تهدید اسلحه لختش كردم و به یك درخت بستم . نـمـى خـواسـتـم بـا صـداى گـلوله تـوجـه دیـگـران را جـلب كـنـم . صـبـح كـه شـد از قـاتـل شـهید زین الدین فقط یك جسد یخزده بر جا مانده بود. این مجازات دنیوى او بود و حساب آخرت همچنان باقى است .

4. رابطه با مردم

پـاسـداران بـرجـسته انقلاب اسلامى با مردم چه رفتارى داشته اند؟ آنان از روحیه مهمان نوازى ، تواضع ، همدردى با مردم ، انفاق و گذشت برخوردار بوده اند. بنگرید:

مهمان نوازى

در خـصـوص شـهـیـد غـلامـحـسـیـن افـشـردى (حـسـن بـاقـرى ) یـك دوسـت دوران تحصیل او چنین مى گوید:
سـال آخـر دبـیـرسـتـان بـود. شـب بـا مهمان غریبه اى رفت خانه به او شام داد و حسابى پـذیـرایـى كرد. مى گفت : از شهرستان آمده . فامیلى تهران نداره . فردا صبح اداره ثبت كار داره ، مى ره . دلش نمى آمد كسى گوشه خیابان بخوابد.

تواضع

یـكـى از رزمـنـدگـان اسـلام دربـاره شـهـیـد غـلامـحـسـیـن افـشـردى نقل مى كند:
دیدم از بچه هاى گردان ما نیست ، ولى مدام این طرف و آن طرف سرك مى كشد و از وضع خـط و بـچـه ها سراغ مى گیرد. آخر سر كفرى شدم با تندى گفتم : اصلا تو كى هستى این قدر سین جیم مى كنى ؟ خیلى آرام جواب داد: نوكر شما بسیجى ها.

همدردى

شهید همت حتى زمانى كه مى توانست از امكانات رفاهى بهره مند شود به نیروهایش توجه مى كرد و مانند آنان مى زیست .
اردوگـاه شـهـیـد بـروجـردى در قـلاّ جـه اسـلام آبـاد بـرپـا شـده بـود. اوایـل پـایـیـز سـال 1362 بـود و شـبها سرماى هوا دو چندان مى شد. گاهى باد سرد مى وزیـد؛ از آن بـادهـا كـه پـایـه هـاى چـادر گـروهـى را تـكـان مـى داد. داخل چادرها تا حدودى گرمتر بود؛ ولى باز هم نمى شد با یكى ، دو پتو خوابید!
دو روز بـود كـه حـاج همّت در اردوگاه حضور نداشت . وقتى به اردوگاه برگشت ، متوجّه شد كه نیروهاى چند گردان از اردوگاه خارج شده اند.
پرسید: ((گردانها كجا رفته اند؟))
پاسخ دادند: ((براى تمرین عملیات و رزم شبانه رفته اند و فردا برمى گردند.))
حاج همّت چیزى نگفت و مشغول انجام كارهاى لشكر شد. نیمه هاى شب ، وقتى همه آماده خواب شدند، حاج همّت را دیدند كه پتویى بر دوش گرفته و از چادر خارج مى شود.
كسى به خود جراءت داد و پرسید: ((حاجى كجا مى روى ؟)) حاج همّت جواب داد: ((مى خواهم امشب مثل بچّه هایى كه به رزم شبانه رفته اند در فضاى آزاد و تنها با یك پتو بخوابم ؛ مثل بسیجیان !))
یـك روز حـاجـى بـا چـنـد نـفر از بچّه هاى اطلاعات عملیات ، از شناسایى بازگشتند. شب نـخـوابیده بودند و بسیار خسته به نظر مى رسیدند. پادگان دو كوهه تابستانها خیلى گـرم اسـت و مـعـمولاً دماى هوا، بالاتر از چهل و پنج درجه است . امكانات لشكر خیلى زیاد نـبـود و بـیـشـتـر گـردانـهـا كـولر و پـنـكـه نـداشـتـنـد و هـواى گـرم تحمّل مى كردند.
حاجى گفت : ((مى خواهم نیم ساعت استراحت كنم . یك پتو به من بدهید.))
یكى از بچّه ها بدون آن كه چیزى بگوید، بیرون رفت و با پنكه اى كه قرض گرفته بـود، بـرگـشت . حاجى با دیدن پنكه ، ناراحت شد و گفت پنكه را ببرد. بعد هم یك پتو زیر سر گذاشت و یك پتو روى خود كشید و خوابید!
حاجى راضى نمى شد بسیجیان پنكه نداشته باشند و او زیر پنكه بخوابد.
در باره شهید افشردى نیز آمده است :
اوج گـرمـاى اهـواز بـود. بـلنـد شد، دریچه كولر اتاقش رابست . گفت : به یاد بسیجى هایى كه زیر آفتاب گرم مى جنگند.

انفاق

شهید یوسف كلاهدوز كه قبل از انقلاب از افسران ارتش و پس از انقلاب قائم مقام سپاه شد بـه لحـاظ مـالى مـى توانست وضع خوبى داشته باشد اما اغلب حقوق خود را صرف كمك به نیازمندان مى كرد.

گذشت

شهید غلامحسین افشردى وقتى از حرف كسى ناراحت مى شد، دو ركعت نماز مى خواند و او را مـى بـخـشـید و از خدا مى خواست او را ببخشد. گاهى كه بین بسیجى ها حرفى مى شد مى گفت :
براى این حرف ها بهم تهمت نزنید. این تهمت ها فردا باعث تهمت هاى بزرگترى مى شه . اگه از دست هم ناراحت شدید،دوركعت نماز بخوانید بگویید خدایا این بنده ى تو حواسش نـبـود مـن گـذشـتـم تو هم ازش بگذر. این طورى مهر و محبت زیاد مى شه . اون وقت با این نیروها میشه عملیات كرد.

5 . رابطه با خویشاوندان

پـاسـداران بـرجـسـته انقلاب اسلامى همواره به خویشاوندان خود محبت مى كردند اما اجازه نمى دادند این محبت روى انجام وظیفه شان اثر منفى بگذارد. براى نمونه :

اطاعت از والدین

شـهـیـد مـهـدى زیـن الدیـن در زمـانـى كـه نـوجـوان بـود، روزى در كـوچـه با به بچه ها فوتبال بازى مى كرد:
((توى ظل گرماى تابستان ، بچه هاى محل سه تا تیم شده اند. توى كوچه هجده مترى . تـیم مهدى یك گل عقب است . عرق از سر و صورت بچه ها مى ریزد. چیزى نمانده ببازند. اوت آخر است . مادر مى آید روى تراس ((مهدى ! آقا مهدى ! براى ناهار نون نداریم ها برو از سركوچه دو تا نون بگیر.)) توپ زیر پایش مى ایستد. بجه ها منتظرند. توپ را مى اندازد طرفشان و مى دود سر كوچه .))
چند سال بعد، زمانى كه مهدى بزرگ شده و به جبهه رفته است ، اما همچنان محبت به مادر را فراموش نمى كند. مادر شهید زین الدین مى گوید:
چـنـد روزى بـود مـریـض شده بودم تب داشتم . حاج آقا خانه نبود. از بچه ها هم كه خبرى نـداشـتـم . یـك دفـعه دیدم در باز شد و مهدى ، با لباس خاكى و عرق كرده ، آمد تو. تا دیـد رخـت خـواب پـهـن اسـت و خـوابـیده ام ، یك راست رفت توى آشپزخانه . صداى ظرف و ظـروف و بـاز شدن در یخچال مى آمد. برایم آش ‍ بار گذاشت . ظرف هاى مانده را شست ، سـینى غذا را آورد، گذاشت كنارم . گفتم ((مادر! چه طور بى خبر؟)) گفت : ((به دلم افتاد كه باید بیام .))

كمك به همسر

همسر شهید مهدى زین الدین نقل مى كند:
((ظـرف هـاى شـام ، دو تـا بـشقاب و لیوان بود و یك قابلمه . رفتم سر ظرف شویى . گفت ((انتخاب كن . یا تو بشور من آب بكشم ، یا من مى شورم تو آب بكش .)) گفتم ((مگه چقدر ظرف هست ؟)) گفت ((هرچى كه هس . انتخاب كن .))

احترام به همسر

همسر شهید مهدى زین الدین نقل مى كند:
همه دور تا دور سفره نشسته بودیم ؛ پدر و مادر مهدى ، خواهر و برادرش . من رفتم توى آشپزخانه ، چیزى بیاورم وقتى آمدم ، دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند، ولى مهدى دست به غذایش نزده تا من بیایم .

شوخى با همسر

همسر شهید مهدى زین الدین نقل مى كند:
ازش گـله كـردم كه چرا دیر به دیر سر مى زند. گفت ((پیش زن هاى دیگه م ام .)) گفتم ((چـى ؟)) گفت ((نمى دونستى چهار تا زن دارم ؟)) دیدم شوخى مى كند. چیزى نگفتم . گفت ((جدى مى گم . من اول با سپاه ازدواج كردم ، بعد با جبهه ، بعد با شهادت ، آخرش هم با تو.))

مهر پدرى

یكى از دوستان شهید مهدى زین الدین نقل مى كند:
نـزدیـك عـمـلیـات بـود. مـى دانستم دختردار شده . یك روز دیدم سرِ پاكت نامه از جیبش زده بیرون . گفتم ((این چیه ؟)) گفت ((عكس دخترمه .)) گفتم ((بده ببینمش )) گفت ((خودم هنوز نـدیـده مـش .)) گفتم ((چرا؟)) گفت ((الا ن موقع عملیاته . مى ترسم مهر پدر و فرزندى كار دستم بده . باشه بعد.))

6 . رابطه با خود

پـاسـداران بـرجـسته انقلاب اسلامى همواره تلاش مى كردند تا با مطالعه مداوم اندیشه خود را طراوت بخشند. اینان در جدالى مستمر با نفس خود قرار داشتند، نیازهاى دیگران را بر نیاز خود ترجیح مى دادند و در یك سخن ، بر خود سخت گیرى مى كردند.

مطالعه مداوم

پـاسـداران بـرجـسته انقلاب اسلامى عادت نداشتند وقت خود را ضایع كنند. براى نمونه شـهـیـد یـوسـف كـلاهـدوز اوقـات فـراغـت خـود را صـرف مطالعه و ورزش مى كرد. در خـصـوص شـهـیـد غـلامـحـسـیـن افـشـردى نـیـز یـك دوسـت دوران تحصیل او چنین مى گوید:
سـر راه مـدرسـه رفـتـیـم كـتـاب فـروشـى . هـر چـى پول داشت كتاب خرید. مى خواند؛ براى دكور نمى خرید.
درباره شهید زین الدین نیز آمده است :
وقـتـى از عـملیات خبرى نبود، مى خواستى پیدایش كنى ، باید جاهاى دنج را مى گشتى . پـیـدایـش كـه مـى كـردى ، مـى دیدى كتاب به دست نشسته ، انگار توى این دنیا نیست . ده دقـیـقه وقت كه پیدا مى كرد، مى رفت سر وقت كتاب هایش . گاهى كه كار فورى پیش مى آمد، كتاب همان طور باز مى ماند تا برگردد.

مبارزه با نفس

پـاسـداران بـرجسته انقلاب اسلامى از روش هاى مختلفى براى مبارزه با نفس استفاده مى كردند. از جمله این روشها خدمت مخفیانه به دیگران بود. در باره شهید غلامحسین افشردى آمده است :
یك روز قبل از اذان صبح رفتم وضو بگیرم . دیدم تنهایى دستشویى هاى مقر را مى شست . گاهى هم ، دور از چشم همه ، حیاط را آب و جارو مى زد.

ایثار

یكى از اقوام شهید زین الدین نقل مى كند:
خـواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. من هم یك شلوار خریدم ، تا وقتى از منطقه آمد، با هم بپوشد. لباس ها را كه دید، گفت ((تو این شرایط جنگى وابسته م مى كنین به دنیا.)) گـفـتـم ((آخـه یه وقتایى نباید به دنیاى ماهام سربزنى ؟)) بالاخره پوشید. وقتى آمد، دوبـاره هـمـان لباس هاى كهنه تنش بود. چیزى نپرسیدم . خودش گفت ((یكى از بچه هاى سپاه عقدش بود لباس درست و حسابى نداشت .))

سخت گیرى بر خود

مـجله امتداد، خاطره شگفتى از شهید زین الدین نقل كرده است كه به خاطر قلم زیبایش ، عیناً مـى آیـد: سـرهـنـگ طفره مى رفت . انگار براى حرف زدن تردید داشت . نگاهى به دور تا دور میز انداخت و چهره ها را از نظر گذراند.
ـ دارد ضبط مى كند؟
ـ آره .
سردار به شوخى گفت :
ـ عكست كه نمى افتد توى ضبط، این همه به كتت ور مى روى ؟!
ـ هیس س س ، دارد ضبط مى كند!... خوب ، بسم الله الرحمن الرحیم ، عرض كنم حضورتان ، یـك خـاطـره اى دارم از آقـا مهدى زین الدین كه یك كمى با دیگر خاطراتى كه گفته شد تـفـاوت دارد. یـعـنى مربوط به جبهه نیست ، به پشت جبهه است ولى به خوبى روحیه و صـفـاى آقـا مـهـدى را نشان مى دهد. یك روز براى انجام ماءموریتى شش هفت نفرى همراه آقا مـهدى به نزدیكى هاى شوش رفته بودیم . نزدیكى هاى ظهر كارمان تمام شد. آقا مهدى گفت : ((غذاى خوب كجاست برویم و دلى از عزا در آوریم ؟))
مـن گـفـتـم : ((آقـا مهدى ، یك جاى خوب سراغ دارم . اگر موافق باشى برویم آنجا. غذاى خوبى دارد.))
رفـتـیـم شـوش . هـمـان جا كه من گفته بودم . آنجا كه رسیدیم وقت اذان بود. آقا مهدى یك عـادت بدى كه داشت ... این را ننویسیدها! براى مزاح گفتم . در واقع یك عادت خوبى كه داشت هر جا وقت نماز مى شد مى ایستاد به نماز. آنجا هم ... .
راننده آقا مهدى با انگشت به ضبط اشاره كرد و گفت :
ـ بـا عـرض پـوزش كـه حـرف جـنـاب سـرهـنـگ را قـطـع مى كنم . در رابطه با همین نماز اول وقـت آقـا مهدى ؛ بارها وسط جاده ، وسط بیابان ، وقت نماز، خودرو را نگه مى داشت ، مـى ایستاد به نماز. خیلى هم مقید به نماز جماعت بود. به كسانى كه همراهانش بودند مى گـفـت : ((بـایـستید جلو؛ پیش ‍ نماز، اگر كسى بهانه مى آورد یا شكسته نفسى مى كرد و این جور چیزها، خودش جلو مى ایستاد و نماز به جماعت برگزار مى شد.))
ـ بـله مـى گفتم ... غذاخورى شلوغ بود. مرد و زن . ما رفتیم بالكن غذاخورى براى نماز. ولى قبل از بالا رفتن ، آقا مهدى براى همه غذا سفارش داد. همه مى دانستند كه آقا مهدى در چنین مواقعى هواى بچه ها را دارد.
خـواسـتـیـم بـیاییم پایین سر میز ناهار كه یك دفعه صداى گریه آقا مهدى از نمازخانه بلند شد. هاى هاى گریه و ((الهى العفو)) گفتن . همان توى راه پله میخكوب شدیم . همه ى مـشـتـرى هاى غذاخورى دست از غذا كشیدند. سر برگرداندند به طرف صدا. هاج و واج كـه این صداى كیه ؟ چه خبر شده ؟ چه اتفاقى افتاده ؟ راستش ، خوب ، حالا باید راستش را گـفـت ؛ بـعـد از بـیـسـت ، بیست و یك سال . آن موقع ما از آن وضعیت ، آن نگاه هاى متعجب خـجـالت كشیدیم . توى دلمان گفتیم : ((بابا، این كارها جایش توى نماز شب است . توى آن تـنـهـایـى . نـه ایـنجا، وسط شهر، وسط غذاخورى ، وسط مردم كاشكى این ها را ضبط نـمـى كردى ... ولى نه ، اشكال ندارد، حقیقت است دیگر، اگر آن وقت ها این فكرها را نمى كـردیـم كـه حـالا ایـنـجا نبودیم ، پیش آقا مهدى بودیم . پیش بقیه ى شهدا. ضبط كن چند دقـیـقـه اى هـمه ى نگاه ها به بالكن بود. مى خواستند ببینند كیه كه این طور گریه مى كـنـد و ((الهى العفو)) مى گوید. بالا خره آقا مهدى سر از سجده برداشت . صورتش خیس خیس بود. انگار تازه شسته بود. مشترى ها كه این صحنه ها را دیدند همه یخ كردند. رنگ همه شان زرد شد. غافلگیر شده بودند.
آقـا مـهـدى هـمین كه دید همه او را نگاه مى كنند، لبخندى زد و انگار نه انگار چیزى شده ، مـردم هـم بـه حـال عـادى بـرگـشـتـنـد. سـر مـیـز غـذا، سـفـارش هـاى آقـا مـهدى را آوردند و مـشـغـول شـدیم . اما همه زیر چشمى آقا مهدى را زیر نظر داشتیم . مى خواستیم ببینیم حالا كـه قـرار شـده دلى از عـزا در آوریـم او چه مى كند؟! براى آقا مهدى سوپ آوردند. تعجب كردیم . ولى به خودمان دلدارى دادیم كه اول سوپ سفارش داده تا آماده شود براى غذاى اصـلى . آقـا مـهـدى نـان و سـوپ را جـلو كشید و مشغول شد. ما هم به چه بدبختى شروع كـردیـم بـه جـوجـه كـبـاب خـوردن . خوب ، نمى شد. حسابش را بكنید؛ فرمانده ى لشكر ((نان و سوپ بخورد. ما هم با پررویى ...
سوپش كه تمام شد، منتظر بودیم كه غذاى اصلى را بیاورند، ولى او یك ((الهى شكر)) گفت و بلند شد. همه وا رفتیم . همین را بگویم كه تا اهواز همه ساكت بودیم جز آقا مهدى . خجالت مى كشیدیم كه حتى كلمه اى بگوییم ...
خب ، اگر مى شود اسمى از من نیاور. بنویس ، بنویس ... خاطره از ((هم رزم سردار)).
درباره شهید غلامحسین افشردى نیز آمده است :
عصر بود كه از شناسایى آمد.انگار با خاك حمام كرده بود. از غذا پرسید. نداشتیم .یكى از بچه ها تندى رفت ، از نزدیكى شهر چند سیخ كوبیده گرفت . كباب ها را كه دید، داد زد ایـن چـیـه ؟ زد زیـر بـشـقاب و گفت : هرچى بسیجى ها خورده اند، از همون بیار. نیست ، نون خشك بیار!

7. نتیجه گیرى

مـهـم تـریـن صـفـات پـاسـداران بـرجـسـتـه انـقـلاب اسـلامـى كـه امـروزه قابل الگو گیرى باشد چنین است :
1. تـوحـیـد: پـاسداران برجسته انقلاب اسلامى توحید را با تمام وجود حس كرده بودند. آنـان خدا را در همه حال حاضر و ناظر مى دیدند. كارهاى خود را خالص براى او انجام مى دادند و براى كسب رضاى او سخت مى كوشیدند.
2. ایـمـان انقلابى : راز مهم توان بالاى آن عزیزان ، در ایمان انقلابى آنان نهفته است . آنـان به اهداف والاى انقلاب اسلامى سخت ایمان داشتند. پیروزى را باور داشتند و در این مسیر مقدس ‍ سخت مى كوشیدند.
3. مـطـالعه مستمر: پاسداران برجسته انقلاب اسلامى همواره براى افزایش سطح فكرى خود مطالعه مى كردند و از هر فرصت كوتاه بهره مى جستند تا با مطالعه كتب مهم دینى و اعتقادى ، اندیشه خود را ارتقاء بخشند.
4. ارتـبـاط بـا روحـانـیـت مـتـعـهـد: پـاسـداران بـرجـسـتـه انـقـلاب اسـلامـى چـه در دوران قـبل از پاسدارى و چه در دوران پاسدارى خود همواره با روحانیت متعهد ارتباطى دوستانه و عمیق داشته اند.
5 . كـوتـاهـى آرزوهـا: آرزوهـاى مـادى پـاسـداران برجسته انقلاب اسلامى همواره كوتاه و جـزئى بـوده اسـت . آن قـدر كـوتـاه كـه گویى هیچ آرزوى دنیوى نداشته اند. مهم ترین آرزوهاى اینان ، بعد معنوى داشت . براى مثال ، دیدار امام خمینى (ره ) و كسب مرتبه شهادت در راه خدا از جمله مهم ترین آرزوهاى اینان بود.
6 . تـفـریـحات سالم : پاسداران برجسته انقلاب اسلامى اغلب به صورت ناخواسته ، هـمـواره تـفـریـحـات سـالم را داشـتـه انـد. ایـنـان بـه دلیـل نـیـازهـاى جبهه ، مدام در حال سفر به نقاط مختلف كشور و یا شناسایى مناطق مختلف جنگى بوده اند كه در عین انجام وظیفه ، نوعى تفریح سالم نیز به حساب مى آمد. گفت و گـو و شـوخـى هـاى دوسـتـانـه بـا سایر رزمندگان اسلام از دیگر تفریحات سالم آنان بـوده اسـت . پـیـاده روى هـاى طولانى ، موتور سوارى و رانندگى در جاده هاى خطرناك و خـاكـى در عین این كه لازمه اجراى ماءموریت هاى آنان بود به منزله تفریح نیز به شمار مى رفت .
7. سخنرانى : پاسداران برجسته انقلاب اسلامى ، افكار درخشان را در ذهن خود انبار نمى كردند بلكه با سخنرانى مداوم براى نیروهاى خود، هم آنان را به لحاظ روحى درآمادگى مستمر نگه مى داشتند و هم خود نشاط روحى به دست مى آوردند.
8 . پـرداخت خمس : پاسداران برجسته انقلاب اسلامى ، از نظر مادى درآمد چندانى نداشتند اما با این حال از همان اندك در آمد خود حقوق واجب مالى خویش مانند خمس را مى پرداختند و هم به نیازمندان جامعه انفاق مى كردند. برخى پا را از این هم فراتر گذاشته بودند و با حقوق خود، هدایایى تهیه مى كردند و به دیدار خانواده شهدا و عیادت جانبازان مى رفتند.
9. ساده زیستى : پاسداران برجسته انقلاب اسلامى ساده مى زیستند. بسیار شده بود كه اگر لباس نویى به دست انها مى رسید آن را به نیازمندان و یا رزمندگان جوان تر از خـود مـى بخشیدند و خود همچنان لباس ساده را بر تن مى كردند. زندگى شخصى اینان بـسـیار ساده بود و عجیب این بود كه همان را كافى مى دیدند و حتى در اندیشه هم آرزوى افـزایـش آن را نـداشـتـنـد و اگـر كـسـى بـانـى مى شد و تلاش مى كرد تا به زندگى شـخـصى آنان توسعه بخشد اغلب با اعتراض آنان مواجه مى شد و چه بسا آن كالاى به ظاهر اضافى را به نیازمندان مى بخشیدند.
10. عـلاقـه شـدیـد بـه هـمـكـاران : پـاسـداران برجسته انقلاب اسلامى به فرماندهان ، هـمـكـاران و نـیروهاى خود سخت علاقه داشتند. غیبت نمى كردند. تهمت نمى زدند. دروغ نمى گـفـتـنـد و اگـر مـى شـنـیدند كسى پشت سرشان چیزى گفته است برایش طلب بخشش مى كـردنـد و گاه مى شد دو ركعت نماز مى خواندند، آنگاه هم خود مى بخشیدند و هم از خدا مى خواستند او را ببخشد.
11. تواضع : در رفتار پاسداران برجسته انقلاب اسلامى با نیروها مى توانستى شاهد تواضع فراوان اینان باشى . اینان نه تنها خود را برتر از دیگران نمى دیدند بلكه با حركاتى نظیر شستن ظروف و گاه لباس هاى رزمندگان اسلام ، نظافت سرویس هاى بـهـداشـتـى ، كـمـك در بـارگـیـرى و یـا تـخـلیـه مـهـمـات و امثال آن چنان رفتار مى كردند كه رزمندگان اسلام ، عاشق اخلاق و رفتارشان مى شدند.
12. خـود را نـدیـدن : رفـتـارهـاى پاسداران برجسته انقلاب اسلامى نشان از آن داشت كه اینان به عصاره دین یعنى خود را ندیدن رسیده بودند.
منبع: سایت حوزه
يکشنبه 3/6/1392 - 21:28
آموزش و تحقيقات
حماسه ‏آفرینان دلاور
حماسه ‏آفرینان دلاور





سلام بر قامت استوارت

ای پاسدار، ای نگهبان مررزها، ای طلایه‏دار سپاه اسلام، ای آن که نامت در سپیده صبح جاری است! در لحظه لحظه‏های غرورآفرین وطنمان جای داری. آن گاه که خونابه ستم بر دیوارهای شهرمان رنگی دیگر زده بود، قامت استوارت را می‏دیدیم که دلیرانه بر دشمن می‏تاختی و آن گاه که شهرمان رنگ وبوی تجاوز گرفت، جان بر کف نهادی و سینه در مقابل دشمن دون سپر کردی. ای دیرآشنای غریب! در تو و در لحظه‏های غربتت، بوی خوش جبهه را استشمام کردیم و یافتیم دلاوری و از خودگذشتگی جوانانی را که منتظر اشارت رهبر بودند تا جان خویش را برای حفظ کیان اسلام و شریعت بنهند. در حماسه‏آفرینی‏های شورانگیز و عشق آفرینت، بوی خوش شهادت را به کام جان خریدیم و رنگ سرخ وصل را دیدیم و اینک در آینه روزی که با نام تو رقم خورده، دلاوری‏ها و ازخودگذشتگی‏هایت را پاس می‏داریم و بر قامت استوارت سلام می‏فرستیم.

روز پاسدار

سوم شعبان، روز ولادت حسین بن علی علیه‏السلام عصاره نبوت و یادگار ولایت، روز ولادت سید مظلومان، و روز پرورش و زایش نماد پاسداری از مکتب انسان‏ساز اسلام است. چنین روزی، به دلیل بزرگداشت و ادای حق به فرزندان وارسته و عزیز امت شهیدپرور مسلمان ایران، روز پاسدار نامیده شد. شاید در چنین روزی، قدر ایثارها، شهامت‏ها و از خودگذشتگی‏ها و جان فشانی‏های این همانندان 72 تن یاران حسین علیه‏السلام در صحنه کارزار خون‏فشان کربلا، به گونه‏ای شایسته ارج نهاده شود.

مفهوم پاسداری

بر مبنای کلام پرگهر رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله که می‏فرمایند: «همه شما نگهبان و مسؤول هستید». پاسداری معنای وسیعی دارد. پاسداری از مرزها، پاسداری از ارزش‏ها، پاسداری از جامعه اسلامی، پاسداری از نفس و... . پاسداران مسؤول اند تا از نفس خود نیز پاسداری کنند و آن چنان نفس را مهار کنند که تابع اسلام و احکام خداوند باشد. پاسداری گاه با نیروی بازو صورت می‏گیرد و گاه با صحبت کردن و بیان حقایق. پاسدار انقلاب اسلامی تنها یک لفظ نیست؛ یک واقعیت است، بدین معنا که اگر کسی بخواهد بر خلاف مسیر اسلام عملی انجام دهد، وظیفه هر مسلمانی است که از اسلام و ارزش‏های اسلام دفاع نماید و فتنه‏ها را خاموش کند. به تعبیر پیرفرزانه انقلاب، امام خمینی رحمه‏الله «پاسداری از اسلام و قرآن کریم، همان صراط مستقیمی است که در نماز از خدا طلب می‏کنیم».

ارزش و مقام پاسدار و پاسداری

پاسداران انقلاب اسلامی، این حافظان اسلام و قرآن، در همه جبهه‏ها بر ضد کفر و ظلم جهاد می‏کنند؛ چه در جبهه‏های نبرد و چه در شهرها و روستاها با کمک امت مسلمان ایران. آنان با جان و دل و با عشق و علاقه به اسلام خدمت کرده و می‏کنند. پاسداری، شغل بسیار شریف و پرمسؤولیتی است. امام خمینی رحمه‏الله معمار بزرگ انقلاب، ارزش پاسدارانی را که برای خدا خدمت می‏کنند، چنین بیان می‏فرماید: «پاسداران، از ارکان کشور هستند ؛ مجاهدانی که هم در پشت جبهه‏ها و هم در جبهه‏های نبرد علیه کفار مجاهدت می‏کنند. پاسداران، همان مجاهدان فی سبیل اللّه‏ هستند که مقامشان بزرگ‏تر از آن است که گوهر زیبای عمل خود را به عیار پست دنیا محک بزنند. آنان، فرزندان دفاع مقدس و پرچمداران عزت مسلمین و سپر حوادث کشورند.»

پاسداران، تربیت یافتگان عاشورا

پاسداران، بازوان مسلح انقلاب و طلایه داران یک ارتش مکتبی و مردمی هستند؛ افرادی که انقلاب را به خوبی لمس کرده‏اند و نه تنها درک روشنی از آن دارند، که خود زینت‏بخش ارزش‏های انقلابی هستند. آن‏ها، فرزندان امام حسین علیه‏السلام و تربیت یافتگان عاشورا و کفرستیزان جانباز کربلا و پویشگران محرم هستند. به جرأت می‏توان گفت این پاسداران، پاسداران کشور ایران در قرن چهاردهم هجری نیستند، آنان به صدر اسلام تعلق دارند. بلال‏ها، عمارها، حمزه‏ها، جعفرها و ابوذرهایی هستند که در یک حرکت توحیدی، یکدیگر را در کویری سوخته یافته‏اند و به دنبال پیامبر خود راه می‏سپارند. سختی راه و رنج‏ها و شکنجه‏ها را با مقاومتی شگفت تحمل کرده‏اند و اکنون در فکر گسترش معنویت، در جاهلیت قرن ستم و فریب هستند.

خودجوشی

پاسداران، به معنای وسیع کلمه «اسلامی» و «مردمی» به شمار می‏روند؛ زیرا آن چه هویت اصلی پاسداران را تشکیل می‏دهد، مکتبی بودن آنان است. از سوی دیگر، هیچ گونه فاصله‏ای میان پاسداران و مردم نیست و آن‏ها از بطن توده‏ها جوشیده‏اند. فعالیت پاسداران، با الهام از مکتب انقلابی اسلام و برای تکرار انقلاب حسین علیه‏السلام و استمرار خط عاشوراییان است. انگیزه حرکت آنان، عشق به مکتب و انقلاب اسلامی بوده است و بس. آن‏ها برای خدا قیام کردند و این قدرت ایمانشان بود که ایشان را به دفاع از ارزش‏های اسلام وامی‏داشت. پاسداران، همزبان راستین مردم هستند و برای اسلامی می‏کوشند که محبوب دلِ مردم است. آنان را می‏توان خدمتگزاران مردم و اسلام دانست که از متن ملت جوشیدند.

ایثار و فداکاری

حماسه‏های خونباری که پاسداران در سراسر میهن اسلامی آفریده‏اند، نمایش‏دهنده ایثار و فداکاری این فرزندان راستین انقلاب است. پاسداران با تجهیزات اندک و با نفراتی کم، در مقابل کفرِ جهانی و مزدوران آن جنگیدند. در مقابله با عناصر ضدانقلاب داخل کشور و در نبرد با ارتش تجاوزگر بعث عراق، آنان همیشه قبل از این که به اسلحه خود تکیه کنند، به ایمان خود تکیه می‏کنند که آفریننده خلاقیت و تیزبینی و هوشیاری آن‏هاست. وقتی عقیده بر گروهی حاکم باشد، آنان پیروز هستند؛ زیرا به دستور «اللّه‏» مبارزه می‏کنند و از تأییدات الاهی بهره‏مندند. آنان همواره بر اساس این دستور خدا که می‏فرماید: «من به شما یک پند می‏دهم و آن این است که خالص برای خدا قیام کنید» عمل نموده و این موعظه خدا را پذیرفته و در همه جا در مقابل دشمن مقاومت کرده‏اند و چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح، همواره در سنگرهای دفاع از ارزش‏های الاهی نظام حاضر بوده‏اند.

اعتقاد عمیق به انقلاب، امام و امت

پاسداران، فرزندان اسلام و انقلاب هستند. لحظه‏ای سپری نمی‏شود و روزی به شب نمی‏آید، مگر این که آنان مراقب انقلاب و نگران سرنوشت آن هستند. آنان از بیرون به انقلاب نمی‏نگرند؛ از این رو، بهتر و سریع‏تر از هر کارشناسی مسائل انقلاب را درک می‏کنند. اعتقاد پاسداران به ولایت، سرشار از شگفتی و اسرار بسیار است. این اعتقاد، ناشی از یک تحول بنیادین در بینش‏ها، باورها و خصلت‏هایی است که جوانان ایران را به کلی دگرگون کرده است.
بر همین اساس است که امام امت در دیدار با پاسداران می‏فرماید: «تاریخ اسلام، جز یک برهه از صدر اسلام، جوانانی مثل جوان‏های ایران ما سراغ ندارد.»

پایگاه مردمی

هنگامی که پاسداران در برابر استکبار جهانی می‏خروشند و به تمام ابرقدرت‏های جهان قاطعانه «نه» می‏گویند و وقتی تسلیم شعارهای عوام فریبانه غرب نمی‏شوند و زمانی که با نفاق و منافق مقابله و ستیز می‏کنند، گویی این توده‏های میلیونی مسلمان و قهرمان ایران هستند که خشم و خروش و آرمان خودرا در سخن و بازوی توانای پاسداران متبلور می‏بینند. بنابراین، مرم از پاسدار و پاسدار از مردم است و این دو، اعضای یک پیکر بزرگ، به نام انقلاب اسلامی به شمار می‏آیند. داشتن پایگاه مردمی پاسداران، به آنان قدرت و توان جاودانه می‏بخشد؛ قدرت و توانی که از لحاظ کمی نابرابر است، اما از نظرکیفی بر تمام چهره‏های زر و زور و تزویر برتری می‏جوید. به حق که وجود این جان‏برکفان برای اسلام و انقلاب مغتنم است تا آن جا که امام خمینی رحمه‏الله می‏فرماید: «کاش من هم یک پاسدار بودم».

خلوص و تقوای دینی

پاسداران، از خالص‏ترین و بالنده‏ترین نیروهای توانمند انقلاب به شمار می‏روند. پاسدارانی که همه چیز را در رابطه با خدا می‏بینند و به همین جهت است که از مرگ هراسی ندارند و شهادت را برای خود و یاران فداکارشان، فوز عظیم می‏دانند. پاسداران از ذهنیتی پاک و بی آلایش برخوردارند. در ذهنیت پاسداران، حسابگری‏های سیاسی و قدرت‏طلبی و منزلت‏جویی هیچ گونه جایگاهی ندارد. به خاطر همین ویژگی‏هاست که آنان در مقام رفیع وارستگی می‏توانند به سَبُکی کبوتری سپیدبال در آسمان شهادت اوج بگیرند و بال خود را به شفق سرخ انقلاب رنگین سازند.

ماهیت و هدف پاسدار و پاسداری

امام خمینی رحمه‏الله پاسدار و پاسداری را در زنجیره دنباله‏دار و مقدس نبوت و امامت، از حضرت آدم علیه‏السلام تا حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، و از حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تا امام حسین علیه‏السلام و از امام حسین علیه‏السلام تا انقلاب مهدی(عج) و برپایی کامل حکومت عدل الاهی معرفی می‏نمایند و پاسدار را، پاسدار حق و قرآن و اسلام دانسته و پاسداران را به عنوان سربازان خدا و سربازان امام زمان(عج) به شمار می‏آورند. ایشان، انتظار خود را از آنان، همراهی با اسلام بیان می‏دارند و پاسداری از اسلام را بالاترین پاسداری می‏دانند. ایشان، پاسداری از اسلام را، بزرگ‏ترین نعمت شمرده و آشکار به پاسداران دستور می‏دهند که اسلام را حفظ کرده و به نسل آینده انتقال دهند.

فلسفه وجودی سپاه پاسداران

فلسفه وجودی سپاه پاسداران را هیچ چیز به اندازه دستاوردها و اهداف مورد نظر انقلاب اسلامی بیان نمی‏کند؛ انقلابی که ریشه‏های فساد را قطع، و نهال پاک ایمان و استقلال را در کشور و در دل امت ایران بارور کرد و با رحمت ولایت، آن را آبیاری نمود و خطر عظیمی شد که ابرقدرت‏ها، به ویژه آمریکا تحمل آن را نداشتند. دشمنان انقلاب اسلامی از ابتدای پیروزی آن، درصدد سرنگونی‏اش برآمده و به شیوه‏های گوناگون، به توطئه و فتنه‏انگیزی دست زدند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در مقاطع مختلف زمانی، شاهد و درگیر انواع توطئه‏ها و تهدیدها برضد انقلاب اسلامی بوده و در هر مرحله‏ای، برای خنثی سازی آنان تلاش کرده است.

پاسداری از مرزها، رمز رستگاری

پاسداری و حفظ مرزهای کشور اسلامی از هجوم و تجاوز دشمن، یکی از مهم‏ترین و اصلی‏ترین وظیفه‏های سپاه و تک تک پاسداران انقلاب اسلامی به شمار می‏آید. خداوند در آیه دویست سوره آل عمران می‏فرماید: «ای اهل ایمان! در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقب کار دشمن بوده و خداترس باشید که پیروز و رستگار گردید». این آیه شریفه که به صراحت بر پاسداری از میهن اسلامی و مقابله با تجاوز دشمن ستمکار دلالت دارد، رمز رستگاری را در مقابله با دشمن و پاسداری و حفظ سرزمین اسلامی از هجوم حملات دشمنان می‏داند.

مساجد، پایگاه اولیه سپاه

ازمیان آتش و خون و در زیر رگبار مسلسل‏ها و تفنگ‏ها بود که پاسداران انقلاب اسلامی، هم چون لاله‏های سرخ‏رنگ در صحرای سرسبز و خرم انقلاب جوانه زدند و رشد کردند. پاسداران، از نخستین حرکت‏ها و خیزش‏ها آغازیدند و قبل از 22 بهمن 1357، جوانان پرشور و توفنده و عطشناکی بودند که با اشتیاق و کنجکاوی، مسیر حرکت‏های الاهی را درتاریخ ایران دنبال می‏کردند و روز به روز بر تجربه‏های خود می‏افزودند و در خط انقلاب خونبار اسلامی راه می‏سپردند. محل گردهمایی این جوانان مسجد بود. آنان در مساجد، هسته‏های مقاومت تشکیل می‏دادند و با هماهنگی با سایر نقاط، به سوی یک تشکیلات منظم پیش می‏رفتند. با استقرار نهادی انقلابی، پاسداران در سپاه شکل گرفتند و این ارگان، به صورت یک کل منسجم و یکپارچه بنیانگذاری شد و تداوم بخش دفاع از حریم اسلام و جمهوری نوپای اسلامی گردید.

قدرت سپاه و پاسداران

یک انقلاب در صورتی که فقط از بعد سیاسی یا نظامی برخوردار باشد، نمی‏تواند پیروز شود. در انقلاب اسلامی ایران، مسأله با اهمیت این است که این انقلاب، در ابعاد گوناگون تقویت شده و در بعد نظامی، حضور فعال سپاه وپاسداران بسیار قابل توجه است، اما این سپاه و پاسداران، تا چه حد توانسته‏اند انقلاب را از خطر حفظ کنند؟ در پاسخ همین بس که امام امت فرمود: «اگر سپاه نبود، کشور نبود». قدرت سپاه آن گونه بزرگ جلوه داده شد که ریگان رئیس جمهور اسبق آمریکا گفت: تا این سپاه در ایران وجود دارد، حمله نظامی به این کشور فایده ندارد.
منبع: سایت حوزه
يکشنبه 3/6/1392 - 21:27
آموزش و تحقيقات
تشکیل سپاه به فرمان امام خمینی (ره)
تشکیل سپاه به فرمان امام خمینی (ره)

نویسنده: طیبه چراغی



چکیده

جوانان متعهد انقلابی که با یاری خدا و رهبری امام خمینی رحمه‏الله توانستند پس از سال‏ها مبارزه، رژیم پهلوی را سرنگون کنند، باید برای حفظ و تداوم این نهضت، از انقلاب و دستاوردهای آن محافظت می‏کردند. بنابراین، از همان ابتدای پیروزی انقلاب، هسته‏های امنیتی حافظ انقلاب به وجود آمد. یکی از آنها نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که با هدایت امام خمینی رحمه‏الله در اردی‏بهشت سال 1358 تشکیل شد. شورای انقلاب با تأسیس شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، گامی اساسی در راه سازمان‏دهی این نهاد برداشت.

آغاز ظهور

از مهم‏ترین نیازهای انقلاب اسلامی پس از پیروزی، پیش‏گیری از فعالیت ناجوان‏مردانه ضد انقلاب در داخل و خنثی‏سازی توطئه‏های خارجی بود. در آن زمان، دستگاه دفاعی و امنیتی بازمانده از دوره پهلوی، به پاک‏سازی و بازسازی نیاز داشت. بر اساس همین نیاز، کمیته‏های انقلاب اسلامی با حضور و شرکت فعال مردم در مساجد به صورت خودجوش تشکیل شد. دولت موقت ابتدا تلاش داشت این نیروها را زیر سلطه خویش درآورد، ولی این تلاش با مخالفت افراد متعهد این تشکیلات روبه‏رو شد. در نهایت، این نهاد تازه‏تأسیس، زیر نظر حضرت امام قرار گرفت. ایشان هم در دوم اردی‏بهشت سال 1358، به صورت رسمی، فرمان تشکیل این نیرو را زیر نظر شورای انقلاب صادر کرد. درباره انتخاب نامی که نشان دهنده روح حاکم بر این نهاد باشد، بحث‏های فراوانی پدید آمد و در نهایت، این نهاد عنوان «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» به خود گرفت.

هدف از تشکیل سپاه

هدف از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن و کوشش در راه تحقق آرمان‏های الهی و گسترش حاکمیت قانون خداست. تقویت توان دفاعی جمهوری اسلامی از راه همکاری با دیگر نیروهای مسلح و آموزش نظامی، از دیگر اهداف تشکیل این نهاد شمرده می‏شود.

مأموریت سپاه

در اساس‏نامه سپاه پاسداران که به تصویب شورای انقلاب رسیده، مبارزه قانونی با عوامل و جریان‏هایی که درصدد خراب‏کاری و براندازی نظام جمهوری اسلامی هستند یا با توسل به زور، می‏خواهند حاکمیت قوانین جمهوری اسلامی را از بین ببرند، از مأموریت‏های این نهاد شمرده شده است. از دیگر وظایف این ارگان، می‏توان به خلع سلاح کسانی که بدون مجوز قانونی، اسلحه دارند و همکاری با نیروهای انتظامی در مواقع لزوم برای برقراری نظم و امنیت و حاکمیت قانون در کشور اشاره کرد.

مقابله با فتنه گروهک ها

سپاه هم‏زمان با توطئه‏های گروهک‏های ضد انقلاب و اعلام جنگ مسلحانه بر ضد نظام مقدس جمهوری اسلامی، به مقابله با این توطئه‏ها پرداخت و با کشف و انهدام خانه‏های تیمی، توطئه شوم دشمن را نقش بر آب کرد. در آغاز پیروزی انقلاب، ابرقدرت‏ها به دنبال از دست دادن منافع بی‏شماری که از چپاول ذخایر کشور ایران به دست می‏آوردند، به فکر شکست انقلاب از راه رویارویی نظامی افتادند. یکی از شگردهای آنان، استفاده از گروه‏های مزدور داخلی بود. آنان با حوادثی همچون ماجرای گنبد، غائله خوزستان و اغتشاش کردستان، می‏خواستند نظام مقدس جمهوری اسلامی را از درون متلاشی کنند. سپاه پاسداران بر اساس رسالتی که بر دوش داشت، یکی از نخستین نهادهایی بود که به سرکوب گروه‏های وابسته پرداخت.

افزایش توان سپاه

سپاه پاسداران هنگامی تولد یافت که انقلاب اسلامی با انواع توطئه‏ها و شرارت‏های داخلی گروهک‏ها روبه‏رو بود. مقابله با این آفت‏ها، برای نهادی که هنوز آمادگی دفاعی لازم را به دست نیاورده بود، بدون یاری الهی، حمایت و رهبری حضرت امام خمینی رحمه‏الله ، روحیه انقلابی و شهادت‏طلبی پاسداران و برخورداری از حمایت ملت ممکن نبود.
با گذشت زمان، توان مقابله سپاه با حوادث افزایش یافت و در برخورد با ترورها، آشوب‏ها و درگیری‏ها فعالانه شرکت کرد. سپاه پاسداران با توجه به ضرورت، در عرصه‏های انتظامی و امنیتی نیز فعال گردید و در کشف و انهدام خانه‏های تیمی منافقان، نقش مهمی ایفا کرد.

حضور سپاه در عرصه سازندگی

پس از پذیرش قطع‏نامه 598، سپاه پاسداران افزون بر وظیفه اصلی خود که حفظ کیان اسلامی کشور بود، بر اساس فرمان مقام معظم رهبری، وارد میدان سازندگی کشور شد. هدف سپاه از ورود به این عرصه، استفاده بهینه از منابع و امکانات اقتصادی و عمرانیِ موجود در سپاه، مشارکت در اجرای برنامه‏های توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور، کسب تجربه و دانش فنی به منظور افزایش توان دفاعی سپاه، تداوم ارتباط سپاه و مردم و ایجاد بستر مناسب برای مشارکت نیروهای متخصص بسیجی در توسعه کشور بود.

عملکرد سپاه در عرصه سازندگی

هم‏زمان با پیروزی انقلاب اسلامی و از همان روزهای نخست، موضوع سازندگی کشور از سوی بنیان‏گذار انقلاب اسلامی به عنوان یکی از اصلی‏ترین برنامه‏ها مطرح شد. به دنبال تأکید حضرت امام خمینی رحمه‏الله ، موضوع سازندگی در جنبه‏های گوناگون سرلوحه امور قرار گرفت. دیری نپایید که کینه‏ورزی دشمنان انقلاب و اسلام، این تحول را نشانه رفت و آثار کارشکنی، ابتدا با درگیری‏های داخلی و سپس با تحمیل جنگ و صدها توطئه خرد و کلان دیگر، بر ضد نظام نوپای انقلاب اسلامی شدت گرفت.
پس از فراغت از جنگ، قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در راه مأموریت دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی و توسعه همه‏جانبه کشور، وارد عرصه سازندگی شد. این مرکز با اجرای طرح‏های بزرگ ملی و محلی در زمینه‏های گوناگون، مانند سد سازی، جاده‏سازی، زه‏کشی و احداث کانال، ساخت تصفیه‏خانه، احداث خطوط انتقال آب و گاز و نفت، ساخت سازه‏های شناور، بندر، اسکله و موج شکن، ساخت پالایشگاه، احداث تونل، سازه‏های زیرزمینی، مخازن نفت و آب، حمل و نقل، معدن، کشاورزی، خدمات مشاوره‏ای و... ، کمک به دولت جمهوری اسلامی و خدمت به مردم را هدف خود قرار داد.

سپاه و رسالت فرهنگی

اگرچه سپاه برای مقابله با انواع تهدیدهای موجود، هویتی نظامی یافت، ولی نظامی‏گری، در واقع یکی از جنبه‏های وجودی این نهاد مقدس را تشکیل می‏داد. پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در همه شئون کشور، اصلی‏ترین مأموریتی بود که از روزهای نخست از سوی حضرت امام خمینی رحمه‏الله و دیگر مسئولان کشور بر عهده سپاه گذاشته شد.
در دهه اخیر که دشمنان بیداری اسلامی، دایره تهدیدهای خود را در حوزه فرهنگ، متمرکز و سطح عملیات روانی خویش را گسترده کرده است، اندیشه‏ای مقدس در سطح فرماندهان عالی سپاه شکل گرفت که به فعالیت‏های فرهنگی معتقد است. این دیدگاه که از حساسیت اوضاع فرهنگ جهانی و تهدیدهای بر ضد جهان اسلام سرچشمه می‏گیرد، می‏کوشد فعالیت‏های فرهنگی سپاه را به عنوان یکی از مأموریت‏های اصلی این نهاد در کنار مأموریت‏های دیگر ببیند.

افتخارآفرینی‏های سپاه

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مدت‏زمانی کوتاه، شگفتی جهانیان را برانگیخت. نهادی که هیچ‏گونه پیشینه نظامی‏گری نداشت و از آموزش‏های کلاسیک دانشکده‏های نظامی بی‏بهره بود، چنان افتخارهایی آفرید که عظمت آنها را در ژرفای سخن معمار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه‏الله می‏توان یافت، آنجا که اداره کشور وابسته به وجود سپاه گردید: «پاسدارها اگر نباشند، ... کی می‏تواند این مملکت را اداره کند؟» و آنجا که پاسدار بودن آرزوی امام شد: «ای کاش من هم یک پاسدار بودم» و چه افتخاری بالاتر از این!
نگاهی به عملکرد سپاه در سنگر دفاع از انقلاب، خنثی‏سازی توطئه‏ها و خاموش کردن شعله فتنه‏های کور گروهک‏های داخلی و گذری بر عملکرد سپاه در سنگر سازندگی و طراحی و ساخت سلاح‏ها و تجهیزات فوق مدرن نظامی، همه گویای موفقیت‏های روزافزون این نهاد افتخارآفرین است.

فعالیت‏های سپاه در یک نگاه

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی افزون بر جنبه دفاع در برابر دشمن، ضریب امنیت اجتماعی کشور را با ایجاد روحیه امیدواری افزایش داد و معادله‏های دشمنان را در ایجاد تهدید نظامی بر ضد نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر هم زد.
بخشی از عملکرد این نهاد در راه حفظ دستاوردهای بلند انقلاب اسلامی عبارت است از: حضور در دفع غائله گنبد و ترکمن صحرا، جلوگیری از سقوط شهرهای سنندج، پاوه و نقده به دست گروهک‏های ضد انقلاب، برقراری امنیت در مرزهای شمال غرب کشور، مقابله با غائله سیستان و بلوچستان و جلوگیری از سقوط شهر زاهدان، خنثی‏سازی فتنه گروهک خلق مسلمان در تبریز، مقابله با توطئه‏های منافقان در خارج از کشور، ایجاد شبکه اطلاعاتی و امنیتی مناسب که مبنایی برای تشکیل وزارت اطلاعات شد، مشارکت در بازسازی کشور و... .

سپاه پاسداران در آینه کلام امام خمینی رحمه‏الله

امام خمینی رحمه‏الله در بخشی از سخنان خود در حمایت از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمود: «من از سپاه راضی هستم و به هیچ‏وجه نظرم از شما برنمی‏گردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی می‏دارم. چشم من به شماست. شما هیچ سابقه‏ای جز سابقه اسلامی ندارید».
ایشان همچنین درباره نقش سپاه در پشتیبانی از جمهوری اسلامی فرمود: «سپاه پاسداران که رُکنی بزرگ در پیروزی انقلاب اسلامی است، با اقتدا به مولای خود سید مظلومان ـ علیه الصلوة والسلام ـ نجات‏بخش ملت ایران و اسلام عزیز از شب‏های تاریک و ظلمانی ستمشاهی بود و در پاسداری از انقلاب و هدف‏های آن، عاملی مؤثر و رُکنی رکین بوده و هست».

سپاه پاسداران در سایه‏سار کلام رهبر

رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت اللّه‏ خامنه‏ای درباره جایگاه سپاه در نظام جمهوری اسلامی ایران می‏فرماید: «سپاه در تاریخ شناخته شده خود ما، یک پدیده کم‏نظیر و شاید بی‏نظیر است؛ یعنی سپاه، موجودی است که ولادت و رشد و نمای آن در صحنه انقلاب، آن هم در عرصه دشوارترین آزمون‏های انقلاب بود».
ایشان در جای دیگر می‏فرماید: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در سایه روحیه انقلابی و معنویتی که از سرچشمه جوشان دل منوّر و روح مصفای آن امام عارفان و قُدوه صالحان، پیوسته می‏جوشید و بیش از همه، جوانان رزمنده و خالص سپاه و بسیج را سیراب می‏کرد، توانست نقش تعیین کننده‏ای در دفع حمله ایادی استکبار به جمهوری اسلامی، ایفا... و حفظ و استمرار نظام را تضمین کند».
منبع: سایت حوزه
يکشنبه 3/6/1392 - 21:27
آموزش و تحقيقات
نقش سپاه در مبارزه با ضد انقلاب
نقش سپاه در مبارزه با ضد انقلاب

نویسنده: قدرت الله بهرامى



چكیده

سپاه پاسداران از ابتداى تشكیل تاكنون مهم ترین نقش را در پاسدارى از انقلاب اسلامى و دسـتـآوردهاى آن ایفا نموده است . نقش غیرقابل جایگزین این نهاد انقلابى در صحنه هاى مـتـعـدد و مـتـنـوع بـر هـیچ كس پوشیده نیست . یكى از این صحنه هاى مهم ، دفاع از انقلاب اسلامى در مقابل ضد انقلاب اعم از داخلى و خارجى است كه در صدد بودند انقلاب و كشور را بـا انـواع تـوطـئه هـا بـه نـابـودى بـكـشـانـنـد. ایـن مـقـاله بـه نـقـش سـپـاه در مقابل بعضى از گروه هاى ضد انقلاب داخلى آن هم به اختصار اشاره مى نماید.
كلید واژه ها: سپاه ، ضد انقلاب ، غائله ، كودتا، فتنه ، اشرار، ترور و شورش

مقدمه

از ابـتـداى پـیـروزى انـقـلاب اسـلامى ، هسته ها و گروه هاى امنیتى ـ نظامى حافظ انقلاب تـشـكـیـل و زمـیـنـه مـنـاسـب بـراى مـوجـودیـت سـپـاه فـراهـم گـردیـد. سـپـاه هـنـگـامـى شـكل گرفت كه انقلاب اسلامى با انواع توطئه ها و شرارت هاى داخلى گروهك هایى رو به رو بود كه از طرف ابرقدرت هاى شرق و غرب هدایت مى شدند. از همین رو مقابله با این خطرات بر عهده سپاه گذاشته شد.
بـا نـصـرت خـداونـد، حـمایت ها و رهبرى امام خمینى (ره )، روحیه انقلابى و شهادت طلبى پـاسداران و برخوردار شدن سپاه از حمایت ملت و جذب عناصر انقلابى و با ایمان ، به سرعت سپاه آماده مقابله با حوادث و بحران هایى شد كه در مسیر انقلاب به وجود آمد. سپاه در حـوادثـى مـثـل بـحـران كـردسـتـان ، ترورهاى كور خیابانى منافقین ، درگیرى تركمن صـحـرا، كـشـف كـودتـاى نـوژه و... كه با تحریك دشمنان داخلى و خارجى دامن زده مى شد فـعـالانه حضور یافت و با تقدیم شهدا و جانبازان بسیارى از اسلام و انقلاب پاسدارى نمود.
در زمـانـى كـه كشور نیاز مبرم به امور امنیتى داشت و نظام فاقد سازمان امنیتى بود سپاه با كمترین بودجه و امكانات و با بیشترین انگیزه و اعتقاد، مرزبانى صادق و لایق براى انـقـلاب و كشور شد. سپاه در كشف خانه هاى تیمى منافقین ، چریك هاى فدایى خلق ، حزب توده ، گروه فرقان و دیگر گروه هاى محارب نقش اصلى داشت و آنها را متلاشى كرد به گـونـه اى كـه وجـود كـشـور و وجود انقلاب متكى بر وجود سپاه گردید تا جایى كه امام راحل فرمودند: اگر سپاه نبود كشور هم نبود.(1)
خدمات ارزنده به انقلاب و كشور و بازگشت امنیت و آرامش به بهاى رشادت ها و فداكارى هـاى بـسـیـار و كـشـف و خـنـثـى سـازى دهـهـا تـوطـئه بـزرگ و كـوچـك تـوسـط سـپـاه در اوایـل انـقـلاب بـاعث گردید كه حضرت امام در پیامى ضمن یادآورى رشادت و ایثارگرى پاسداران ، آنها را موجب سرافرازى امت اسلامى بدانند در قسمتى از پیام امام آمده است .
تـوجـه بـه كـارآمـدى امـنـیـتـى و اطـلاعـاتى این جوانان گمنام پاسدار و بسیج و كمیته و دادسـتـانـى و دیگر دلباختگان در راه خدا در به دام انداختن سران خیانتكار حزب توده كه چـون مـار پـر خـط و خـال در بـراندازى اسلام فعالیت منافقانه داشتند... جوانان ارجمند و عـزیـز مـا در جـبـهـه هـاى داخـلى از عـمـق جنگلهاى وسیع تا بیغوله ها و پناهگاه هاى بزرگ منحرفان غافل از خدا از دمكرات و كومله تا منافقین و فدایى خلق و حزب خلق به اصطلاح مسلمان و سایر گروهك هاى كوچك و بزرگ را با فداكارى ها و خداطلبى ها آن چنان قلع و قمع كردند كه دنیا را با همه دشمنى ها كه دارند به اعجاب و تحیّر درآوردند.(2)
اقدامات سپاه پاسداران در برخورد با ضد انقلاب داخلى و خارجى داراى پرونده اى زرین و قـطـور اسـت كه در این مقاله به گوشه اى از آنها، آن هم فقط ضد انقلاب داخلى اشاره مى گردد. اما در ابتدا وظایف سپاه در قانون اساسى و اساسنامه سپاه بیان مى شود.

سپاه در قانون اساسى

قـانـون اسـاسـى فـلسـفه وجودى و رسالت سپاه را به صورت عام و كلى ، نگهبانى از انـقـلاب و دسـتـآوردهـاى آن بـیـان و چـگـونـگـى انـجـام ایـن مـاءموریت را به وضع قوانین موكول مى نماید:
سـپـاه پـاسـداران انـقـلاب اسـلامـى كـه در نـخـسـتـیـن روزهـاى پـیـروزى ایـن انـقـلاب تشكیل شد، براى ادامه نقش خود در نگهبانى از انقلاب و دستآوردهاى آن پا برجا مى ماند. حدود وظایف و قلمرو مسئولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو مسئولیت نیروهاى مسلح دیـگـر بـا تـاءكـیـد بر همكارى و هماهنگى برادرانه میان آنها به وسیله قانون تعیین مى شود.(3)

سپاه در اساسنامه

سـپـاه پـاسـداران انـقلاب اسلامى نهادى است تحت فرماندهى عالى مقام رهبرى كه هدف آن نـگـهـبـانى از انقلاب اسلامى ایران و دستآوردهاى آن و كوشش مستمر در راه تحقق آرمانهاى الهـى و گـسـتـرش حـاكـمـیـت قـانـون خـدا طـبـق قـوانـیـن جـمـهـورى اسـلامى ایران و تقویت كـامـل بـنـیـه دفـاعـى جـمـهورى اسلامى از طریق همكارى با سایر نیروهاى مسلح و آموزش نظامى و سازماندهى نیروهاى مردمى مى باشد.(4)
سپاه به مجموعه فرماندهى كل ، ستاد مشترك سپاه ، نیروى زمینى ، نیروى هوایى ، نیروى دریـایـى ، نـیـروى مـقـاومـت بـسـیج و نیروى قدس و سازمانهاى وابسته به آنها اطلاق مى گردد.(5)

مأموریت هاى سپاه در اساسنامه

مـجـلس شـوراى اسلامى ، اساسنامه سپاه را در تاریخ 15/6/61 در 49 ماده و 16 تبصره بـه تـصـویـب رسـانـد و وظـایـف و مـاءمـوریـت هـاى فـراوانـى را بـه ایـن نـهـاد انـقلابى محول نمود. از جمله این ماءموریت ها عبارتند از:
الف . مبارزه قانونى با عوامل و جریان هایى كه در صدد خرابكارى ، براندازى جمهورى اسلامى و یا اقدام علیه انقلاب مى باشند.
ب . مـبـارزه قـانونى با عواملى كه با توسل به قوه قهریه در صدد نفى حاكمیت قوانین جمهورى اسلامى باشند.
ج . اقدام همانند دیگر نیروهاى انتظامى در جهت خلع سلاح كسانى كه بدون مجوز قانونى اسلحه و مهمات حمل و نگهدارى مى نمایند.
د. هـمـكـارى بـا ارگـان اطـلاعـاتـى كـل كـشـور طـبـق قانونى كه به تصویب مجلس خواهد رسید.(6)
بر اساس بندهاى اول و دوم از ماءموریت هاى مصرح در اساسنامه ، سپاه موظف به مقابله با تـمـامـى احـزاب ، گروهها و جریان هایى مى باشد كه در صدد خرابكارى ، براندازى و نـفى حاكمیت دینى هستند. در این بخش از ذكر وظایف و ماءموریت ها، هیچ تصریحى نشده كه اقـدام سـپـاه بـایـد نـظـامـى بـاشد چرا كه روش هایى كه امروزه براى براندازى و نفى حـاكـمـیـت دیـنى در دستور كار برخى از احزاب ، گروهها و جریان هاى سیاسى قرار دارد صـرفـا مـاهـیـت نـظـامـى نـدارد. وظـیـفـه سـپـاه مـقـابـله بـا تـهـدیـد عـلیـه انـقـلاب اسـت . حـال فرقى نمى كند كه این تهدید چه ماهیتى دارد بنابراین سپاه باید از تمامى ساز و كـارهـاى لازم بـراى مـقـابـله بـا هـر نـوع تهدیدى چه نظامى و چه غیر نظامى برخوردار بـاشـد. بـنـابـرایـن مـقـابـله بـا كـسـانـى كـه زمـیـنه هاى آشوب ، بحران سازى و ایجاد نارضایتى در جامعه را ایجاد مى كنند، جزو وظایف سپاه است و سپاه باید همواره علاوه بر تـقـویـت بـعـد نـظـامـى در ابـعـاد مـخـتـلف امـنـیـتـى ، اطـلاعـاتـى و فـرهـنـگـى آمـادگـى كامل مقابله با تهدید را داشته باشد.(7)
بـه هـمین جهت پس از پیروزى انقلاب اسلامى ماءموریت هاى متنوع و متعددى از جمله سركوب ضـد انـقـلاب اعـم از وابـستگان رژیم شاه و گروهك هاى ضد انقلاب ، خنثى كردن كودتا، سـركـوب گـروهـهـا و افراد تجزیه طلب قومى و منطقه اى و مقابله با رژیم متجاوز بعث بـه عهده سپاه گذاشته شد. سپاه نیز موفق گردیده تاكنون تمام گروهها و گروهك هاى ضـد انـقـلاب را سـركوب كرده ، نظم و امنیت را به كشور بازگرداند؛ به گونه اى كه همه مردم ایران از مركز تا نقاط دوردست كشور امنیت و آرامش خاطر داشته باشند.(8)

1. سركوب اشرار در خوزستان

بـلافـاصـله پـس از پـیـروزى انقلاب اسلامى ، عناصر مختلف قومى ـ عربى و برخى از شـیـوخ مـنـطقه و عناصر ضد انقلاب و گروه هاى چپ زیر لواى شیخ شبیر خاقانى كه از روحـانـیـون بـومـى و داراى اجـتـهـاد بـود جـمـع شده و سازمان سیاسى خلق عرب را پایه گـذارى نـمـودند. هدف نهایى این گروه مورد حمایت مالى ـ تسلیحاتى عراق ، خودمختارى خوزستان بود.
به فاصله اندكى پس از طرح شعارهاى ناسیونالیستى مبنى بر تدریس زبان عربى ، انتشار روزنامه به زبان عربى ، پخش برنامه هاى رادیو تلویزیون به زبان عربى و اخـتـصـاص قسمتى از درآمد نفت براى صرف در خوزستان وارد فاز نظامى شدند(9) و بـا تـظـاهـرات مـسـلحـانـه ، حـمـله مـسلحانه به مقرهاى سپاه و كمیته و حمله به بعضى از مـنـازل افـراد سرشناس باعث رعب و وحشت در منطقه گردیدند. شدت بحران به حدى بود كـه امـام خـمـینى (ره ) در پیامى از ارتش و سپاه خواستند كه هماهنگ باشند و در سركوبى اشرار و پاكسازى مناطق به خصوص كردستان و خوزستان همكارى كنند.(10)
حـمـایـت عـراق از ضـد انـقـلاب به حدّى گسترده بود كه به گفته یكى از مسئولین سپاه خـرمـشـهـر، طـى دو سـه روز درگـیـرى ، عـراق بـیـن بـیـست تا سى هزار اسلحه بین ضد انقلابیون پخش كرد.(11)
سـرانـجام در خرداد 58 با ورود تعدادى از پاسداران سپاه تهران براى كمك به سپاهیان خـرمـشـهـر و آبـادان و با فرماندهى شهید جهان آرا ضد انقلاب مسلح تسلیم و پایگاههاى آنـهـا سـقـوط كـرد و شـیـخ شـبـیـر بـه دسـتـور امـام بـه قـم مـنـتـقـل گردید. با از بین رفتن محوریت شیخ شبیر پایان قطعى حضور و فعالیت آشكار ضد انقلاب وابسته به عراق در خوزستان فرا رسید به گونه اى كه هیچ اثر اجتماعى از آنها بر جاى نماند.

2. غائله كردستان

حـزب دمـكـرات كـردسـتـان كـه در سـال 1323 در زمـان اشغال ایران توسط متفقین و با پشتیبانى شوروى اعلام موجودیت كرده بود، پس از خروج اشـغـالگـران از هـم پـاشـید. این حزب پس از سه دهه سكوت در فرداى پیروزى انقلاب اسـلامـى بـا شـعـار خـودمـختارى ولى به واقع براى جدایى كردستان از ایران آن هم با حمایت بیگانگان به خصوص آمریكا فعالیت خود را آغاز كرد.
حمله به پادگان هاى نظامى ، كمین و كاشت مین در سر راه نیروهاى نظامى ، ترور و ارعاب افراد بومى و غیر بومى ، مصادره و به آتش كشیدن امكانات دولتى و گرفتن مالیات از مردم و... از جمله اقدامات حزب دمكرات بود.
جنایات حزب دمكرات و اشرار در كردستان به حدى وحشتناك و غم انگیز بود كه قلب امام را به درد آورد، به گونه اى كه آن حضرت از تاریخ 27/5/58 لغایت 16/6/58 یعنى طى 20 روز 24 حكم ، پیام و سخنرانى مربوط به كردستان داشتند. چنین اتفاقى حتى در طـول جـنـگ واقـع نـشـد. حـضـرت امـام در ایـن پـیـام هـا وارد جزئیات مى شوند: ((اینها سر پـاسـدارهـا را بـریدند، زن هاى مردم را به گروگان بردند، دست رنج مردم را به آتش كـشیدند.)) سپس از آنها به عنوان اشرار، خرابكار، مفسد، خیانتكار نام برده و در پیام هاى مختلف از قواى انتظامى مى خواهند كه هر چه سریع تر به این غائله پایان دهند و آنها را قلع و قمع نمایند(12)
بـه قـواى انتظامیه و سپاه پاسداران دستور اكید داده ام كه غائله كردستان را ختم نموده و مـردم شـریـف آن مـنطقه را از دست ضد انقلابیون نجات دهند، پاسداران انقلاب در هر محلى هـسـتـنـد بـه مـقـدار كـافـى بـه طـرف سـنـنـدج و كـردسـتـان بـا پل هوایى بسیج شوند و با شدت تمام اشرار را سركوب نمایند.(13)
1 ـ 2. عملیات ضد شورش گرى
هـر چـنـد نـقـش دیـگـر ارگـان هـا و نـهـادهـا در حـل بـحـران كـردسـتـان قابل ستایش است ، ولى همگان اعتراف دارند كه اقدامات نظامى ، فرهنگى ، اجتماعى سپاه در قالب قرارگاه رمضان و تقدیم هزاران شهید و جانباز طى یك دهه و فداكارى سرداران شـهـیـدى همانند بروجردى ، كاظمى ، كاوه ، همّت و امثالهم باعث گردید كردستان در دامان جمهورى اسلامى باقى بماند.
بـسـیـارى از محققان ، شورش كردستان ایران را از جمله شورش هاى طولانى و منحصر به فـرد قـرن بـیـسـتـم مـى دانـنـد زیـرا ایـن شـورش یـك دهـه طـول كـشید و از شهرها شروع و به مناطق روستایى كشیده شد. و در آن نیروهاى سپاه بر خـلاف رویه مرسوم مقابله با شورش هاى شهرى و روستایى تمام تلاش خود را به كار بستند كه آسیبى به مردم و اماكن مسكونى نرسد.
سپاه پاسداران طى یك دهه عملیات روانى ضد شورشگرى دریافته بود كه در صورت سلب حمایت افراد اغفال شده از شورش گران آنها قادر به مقاومت طولانى در برابر نظام نـخـواهـند بود لذا براى رسیدن به این هدف دست به روشنگرى علیه احزابى زد كه در كـردسـتـان فعال بودند و داعیه خودمختارى داشتند و اهداف شوم آنها را بر ملا نمود. سپاه در فـرآیـنـد روشـنـگـرى خـود از طـریق اعلامیه ، رادیو، بالگرد، شعارنویسى بر در و دیـوار، پـوسـتر، روزنامه ، تریبون هاى نماز جمعه و مدرسه و نوار كوشید تا به مردم كـُرد تـفهیم نماید كه دمكرات و كومله و سایر نیروهاى بیگانه مزدورانى هستند كه براى رضایت استكبار حاضرند دست به هر جنایتى بزنند.(14)
هـم زمـان سـپـاه از طـریـق دعوت به تسلیم شورشگران ، دست به افشاگرى سران ضد انـقـلاب زد و بـا افـشـاگـرى مـاهـیـت آنـهـا از طـریـق بـرگـزارى مـیتینگ هاى مردمى كه با افـشـاگرى تصویرى و راهپیمایى تسلیمى ها همراه بود، موفق گردید نگرش مردم كُرد بـه نـظـام را تغییر داده ، روحیه ضد انقلابیون را تضعیف نماید و روحیه نیروهاى بومى مـنـطـقه را نسبت به نظام تقویت و بازسازى كند و سران گروههاى ضد انقلاب را ترغیب به تسلیم نماید.
بـررسـى فـرمـانـدهان ، اندیشمندان و صاحب نظران كرد حاكى از آن است كه سپاه با یك بـرنـامـه كامل و جامع كه با روش هاى مختلف و با مخاطبان گوناگون و زیاد طى یك دهه در كردستان اجرا نمود، موفق گردید شورشگران را وادار به تسلیم نموده ، هزاران نفر را جذب سپاه نماید و در نتیجه انشعابات پى در پى در گروههاى ضد انقلاب بوجود آمد بـه گـونـه اى كـه نـتـوانـستند بحرانى دیگر ایجاد كنند ضمن اینكه عملیات روشنگرى سـپـاه بـازگشت مردم ، نخبگان و اعضاى گروههاى شورش گر را به دامان نظام جمهورى اسلامى به همراه داشت .(15)

3. شورش نیروهاى چپ در تركمن صحرا

یك روز پس از پیروزى انقلاب اسلامى ، چریك هاى فدایى خلق با تبلیغ این شایعه كه ((شیعه ها تفنگ ها را گرفته اند و قصد تلافى حمله چماق به دست هاى تركمن در دوران پـهـلوى را دارنـد)) سـتـاد مـركـزى خـلق تـركـمـن صـحـرا را تـشـكـیـل دادنـد و بـا خـلع سـلاح شـهـربـانـى و ژانـدارمـرى در عـمـل كـنـترل شهر گنبد را به دست گرفتند. آنها به هر اقدامى دست مى زدند و هر كس را مـى خـواسـتـنـد دسـتـگـیـر و امـوالش را غـارت مـى كـردنـد و دولت در دولت تشكیل داده بودند.
بـه دنـبـال ایـن اقدامات هیاءت اعزامى از وزارت كشور دستور سركوبى توطئه گران را صادر كرد در پى صدور این فرمان نیروهاى ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامى وارد عـمـل شـدنـد و در نـتـیـجـه 70 تن از چریك هاى فدایى خلق در حین درگیرى با پاسداران دستگیر شدند.(16)
فاجعه گنبد به حدى بى سابقه و تكان دهنده بود كه به هنگام دیدار پاسداران انقلاب اسـلامى گنبد و عده اى از مردم این شهر با امام خمینى (ره ) مادرى از میان جمعیت بلند شد و گـوشـه اى از جـنـایـت هاى وحشتناك گروهك ها را بیان نمود و در پایان این گونه گفت : ((اى رهـبـر مـن شـرم دارم كه مادرى با گریه مى گفت در جلوى روى من این گروه جنایتكار به دخترم تجاوز كرده و سر از بدن او جدا كردند!))(17)
در همین دیدار امام ضمن مفسد خواندن عناصر خلق تركمن مقابله با آنها را واجب دانسته و در پایان فرمودند:
امـیـدوارم كـه ان شـاء الله امـنـیـت آنـجـا [گنبد كاووس ] برقرار بشود و شما با برادران سـربـازتـان و بـا بـرادران پـاسـدارتـان با هم دست به هم بدهید و این اشرار را از آن ناحیه عقب بزنید.(18)
بـا رهـنـمـودهـاى امام راحل ، نیروهاى سپاه به تدریج در مراكز حسّاس شهر مستقر شدند و هـواداران انـقلاب ساكن گنبد نیز با بستن سنگر در محله هاى خود، آماده كمك به پاسداران شـدنـد. درگیرى هاى شدید آغاز شد. در این درگیرى ها، فرمانده سپاه گنبد و تعدادى از بـرادران سـپـاه به شهادت رسیدند، ولى شهر از تصرف ضد انقلاب خارج شد و آخرین سنگرهاى آنها سقوط كرد و به این ترتیب غائله گنبد پایان یافت .(19)

4. كودتاى نافرجام نوژه

یكى از اقدامات سپاه در سركوب ضد انقلاب ، كشف و خنثى سازى كودتاى نافرجام نوژه با همكارى نهادها و انجمن هاى دیگر بود.
ایده كودتا به عنوان روشى براى براندازى نظام جمهورى اسلامى در بهار 58 توسط بـرخـى از افـسـران سـلطـنـت طـلب بـا حـمـایـت آمـریـكـا شكل گرفت . بعد از اشغال سفارت آمریكا در پاییز 58 توسط دانشجویان پیرو خط امام و سـپـس حـمـله نـافـرجـام آمریكا براى آزادى گروگان ها و شكست در صحراى طبس ، طرح كـودتـا بـا جـدّیـت بـیـشـتـرى دنـبـال شـد. سـازمـانـدهـى كـودتـا بـه شـكـل بـسـیار ماهرانه اى صورت پذیرفته بود. كودتاگران علاوه بر جذب تعدادى از نـظـامـیـان و گـروه هـاى سـیـاسـى داخلى از حمایت آمریكا، انگلیس و عراق و از سازمان هاى جاسوسى معروف دنیا برخوردار بودند.
از نظر كودتاگران فتح تهران مساوى با پیروزى در سراسر ایران تلقى مى شد و با تـوجـه به ارتباط كودتاگران با پایگاه نوژه و نزدیكى به تهران ، كودتا از همدان كـلیـد مـى خـورد. بـراى شروع عملیات 53 فروند هواپیماى جنگى در نظر گرفته شده بـود. جـالب اسـت كـه با هماهنگى هاى انجام شده با عراق با اینكه هنوز جنگ تحمیلى به طـور رسـمـى آغـاز نـشـده بـود مـقـرر گردیده بود كه عراق حملات هوایى و زمینى خود را افـزایـش دهـد و كـودتـاگـران به بهانه مقابله با دشمن هواپیماهاى زیادى را مجهز كرده بـودنـد كـه امـرى طـبیعى جلوه مى كرد؛ به خصوص كه پایگاه نوژه نزدیك ترین نقطه بـه دشـمـن نـیـز بـود. اهـداف تـعـیـیـن شـده بـراى بمباران ، بیت حضرت امام ، فرودگاه مهرآباد، نخست وزیرى ، ستاد مركزى سپاه ، پادگان امام حسین (ع ) و... بود.(20)
اشـغـال رادیـو تلویزیون و ایجاد رعب و وحشت و خواندن پیام هاى سید كاظم شریعتمدارى مبنى بر تاءیید كودتا و دعوت مردم به آرامش مرحله بعدى بود. پس از آن شوراى نظامى تشكیل و شرایط براى بازگشت بختیار به عنوان نخست وزیر كودتا فراهم مى شد.
قـریـب بـه دو مـاه پـیـش از كـودتـا، واحـد اطـلاعـات سـپـاه پـاسـداران انـقـلاب اسـلامى از كـانـال هـاى گـونـاگـون از وجـود یـك كـودتـاى در حـال تـحـقـق آگـاهـى یـافـتـه بـود. فـعـالیـت هـاى شـهـیـد مـحـمـد اسـمـاعـیـل قـربـانى اصل ، تنها شهید عملیات خنثى سازى كودتا و برخى گزارش ها از انـجـمـن اسـلامـى نیروى هوایى باعث این آگاهى شده بود. لذا از همان زمان ستادى مركب از واحـد اطـلاعـات سـپـاه ، گـروه مـهـنـدسـى ، انـجـمـن اسـلامـى نـیـروى هـوایـى و تعدادى از پـرسـنـل مـومـن ارتـش بـه نـام سـتـاد خـنـثـى سـازى كـودتـا شـكل گرفت . البته افشاى كودتا توسط یكى از خلبانان و یكى از درجه دارانِ كودتا نیز فوق العاده موثر بود. به هر حال در شب وقوع كودتا یعنى 18/4/59 تعداد زیادى از كودتاگران توسط سپاه پاسداران و بقیه دست اندركاران دستگیر و تعدادى نیز به خارج از كشور فرار نمودند و كودتا نافرجام ماند.(21)

5. كودتاى قطب زاده

یـكـى از شـبـكه هاى براندازى در جمهورى اسلامى مربوط به صادق قطب زاده از مبارزین قـبـل از انـقـلاب ، هـمـراه امـام در هـواپـیما، عضو شوراى انقلاب ، سرپرست صدا و سیماى جـمـهورى اسلامى و وزیر خارجه جمهورى اسلامى در دولت موقت بود. پس از سقوط دولت مـوقـت ، خـط مـشـى سـیـاسـى وى تـغـیـیر كرد تا جایى كه در برابر امام و نظام جمهورى اسلامى به توطئه گرى پرداخت . او كوشید با انجام یك كودتاى نظامى ، امام امت را به شـهـادت برساند و نظام اسلامى را براندازد. او مقدمات كودتا را از طریق همكارى با چند گروه نظامى به منظور تحقق بخشیدن به اهداف شوم خود، فرستادگانى به كشورهاى مـخـتـلف بـراى تـهـیه اسلحه و پول ، هماهنگى با ضد انقلاب داخلى ، اعزام نمایندگانى نزد آقاى شریعتمدارى و قشقایى ها و طرح و نقشه انهدام بیت امام ، مراكز سپاه و كمیته ها و رادیو و تلویزیون فراهم كرده بود.(22)
بـا تـوجـه بـه اینكه در آن تاریخ كشور داراى وزارت اطلاعات نبود، واحد اطلاعات سپاه پـاسـداران پـیگیر جریان قطب زاده گردید كه با همكارى نظامیان متعهد موفق گردید با تعقیب و مراقبت از آقاى قطب زاده و در حدود یكسال و نیم فعالیت اطلاعاتى ، این توطئه را خـنـثـى و بـرگ زریـن دیـگـرى به پرونده سپاه بیفزاید. كشف این توطئه شوم رسوایى شـریعتمدارى را نیز به دنبال داشت به گونه اى كه مردم با راهپیمایى ، مراكز مربوط بـه شـریـعـتمدارى را به تصرف درآوردند و در نهایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از او سلب صلاحیت مرجعیّت نمود.(23)

6. سازمان مجاهدین خلق (منافقین )

مـجـاهـدیـن خـلق از زمـان بـازگـشـت امـام خـمینى (ره ) در بهمن 57 به طور مداوم زیر لواى اسلامى مبهم و نامعلوم ، با مكتوم نگهداشتن گرایش هاى ماركسیستى شان ، سعى كردند تا جـوانـانى را كه بیشتر در خانه هاى مذهبى بزرگ شده و غیر سیاسى بودند و در فرداى انـقـلاب خـود را سـرگـشـتـه احـسـاس ‍ مـى كردند جذب نمایند. آنها پس از جذب نیرو وارد سازماندهى گسترده و سراسرى در سطح كشور شدند و شروع به سهم خواهى در اركان قدرت نظام به انحاء گوناگون نمودند.(24)
اعـضـاى سـازمـان به دلیل ضعف شدید اخلاقى و دورى از مبانى اسلامى و حتى عدم رعایت اصـول مـتعارف در برخوردهاى انسانى و اجتماعى و نیز محور كردن سازمان و معیار و ملاك قـرار دادن آن بـراى انـطـباق حق و باطل از افرادى مسلمان و مبارز، افرادى بى اعتقاد، بى اعـتـنا به اصول انسانى ، اجتماعى و اخلاقى تربیت كردند كه دست به جنایت هایى زدند كه در تاریخ سازمان هاى سیاسى و مبارز كم نظیر یا بى نظیر بود.(25)
مجاهدین خلق در ابتداى انقلاب چنین تصور مى كردند كه به زودى قدرت را در دست خواهند گـرفـت بـه هـمـیـن جـهـت مـسـعـود رجوى كاندیداى ریاست جمهورى شد و تعدادى از اعضاى سـازمـان نـیـز كـانـدیـداى نـمـایـنـدگـى مجلس شدند كه كاندیدایى رجوى براى ریاست جـمـهـورى تـوسـط امـام رد شد و هیچ كدام از كاندیداهاى سازمان نیز نتوانستند وارد مجلس گردند.
دسـتـگـیـرى محمدرضا سعادتى عضو سرشناس و با سابقه سازمان به هنگام جاسوسى بـراى شـوروى توسط سپاه پاسداران در اردى بهشت 58 موضع واقعى سازمان با نظام جـمهورى اسلامى را مشخص كرد و مسئولان سیاسى ـ امنیتى نظامى را هشیار كرد كه سازمان را نامحرم تلقى كنند.(26)
بـا روى كـار آمـدن بـنـى صـدر به عنوان رئیس جمهور آنها به این نتیجه رسیدند كه با تـوجـه به هماهنگى هاى به عمل آمده سازمان با بنى صدر و امكان دست یابى به كانون هـاى قـدرت ، دسـت یـازیـدن بـه راه حـل نظامى براى رسیدن به قدرت حركتى زودرس و اقدامى شتاب زده قلمداد مى گردد.(27)
با كنار گذاشتن بنى صدر از فرماندهى كل قوا توسط امام و اعلام عدم كفایت سیاسى او بـراى ریـاسـت جـمـهـورى در مـجـلس ، بـه یـكـبـاره تـمـام آمـال و آرزوهـاى منافقین بر باد رفت . آنها در یك اقدام شتاب زده در اواخر خرداد 60 علیه نـظـام اعـلام جـنـگ مـسـلحانه نمودند. با شروع جنگ صدها نفر از سپاهیان ، بسیجیان ، مردم حزب اللهى كوچه و بازار به وسیله ترورهاى كور و انفجار توسط منافقین به شهادت رسـیـدنـد. مـنـافـقین همچنین با انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى و نخست وزیرى ، رئیس ‍ دیـوان عـالى كـشـور، رئیس جمهور، نخست وزیر، تعدادى از وزرا، نمایندگان مجلس و دهها نفر از مسئولین نظام و ائمه جمعه استان ها را به شهادت رساندند.(28)
طـبـق مـدارك مـنـتـشـر شـده ، مـنـافـقـیـن در طـول سال 1360 در مجموع 719 عملیات داشتند كه 338 نفر از مردم عزیز كشور توسط آنها بـه شـهـادت رسـیـدنـد. بـیـش از 34 عملیات انجام شده تروریستى در مورد مردم كوچه و بازار و 14 بقیه متوجه نیروهاى رسمى سپاه ، كمیته و روحانیان بوده است .(29)
مـقابله با ترورها و شناسایى عوامل تروریست به عهده سپاه و بسیج بود، اطلاعات سپاه مـوفـق شـد بـا سـازماندهى نیروها علیه ضد انقلاب مسلح در كلیه شهرستان ها در قالب واحـدهـاى رزمى بر حوادث و رویدادها و اخبار درونى گروه ها تسلط پیدا كرده و با بهره گیرى از سرعت عمل و انعطاف كافى با همكارى نهادها به خصوص كمیته و دادستانى نقش ویژه اى در مبارزه با تروریسم ایفا نماید.
1 ـ 6. كشف خانه هاى تیمى توسط سپاه
در تـاریخ 19/11/60 بر اساس طرح هماهنگ اطلاعات سپاه پاسداران و دادستانى انقلاب بـا شـنـاسایى رده هاى اطلاعاتى و عملیات منظم تعقیب و مراقبت ، پایگاه مركزیت سازمان در شـمـال تـهـران نـابـود شـد در ایـن عـمـلیـات مـوسـى خیابانى مرد شماره 2 سازمان و مسئول اصلى ترورها در كشور و اشرف ربیعى همسر رجوى به همراه 18 نفر دیگر از رده هـاى بـالاى سـازمـان كشته شدند. این ضربه بسیار مهم باعث پاره شدن اتصالات بخش هاى نظامى ، اجتماعى و روابط سازمان شد.(30)
تمركز دو سیستم هماهنگ الكترونیك و انسانى توسط اطلاعات سپاه و نهادهاى امنیتى دیگر باعث شد در مدت كوتاهى خانه هاى تیمى كه ستون فقرات تشكیلات ترور بودند كشف و تـمـام افـراد مستقر در آنها كشته ، زخمى و دستگیر گردند به گونه اى كه سبحانى از مـسـئولان امـنـیـتـى سـازمـان مـى گـویـد بـه دنـبـال ضربه 19 بهمن 60 با ضربه هاى سـراسـرى و هـمـزمـان رژیـم در اردیـبـهشت 61 بیش از 80 درصد كادر و مسئولین سازمان دسـتـگـیـر یا در درگیرى ها كشته شدند و كلیه ارتباطات تشكیلاتى اعضاى سازمان با یكدیگر از هم پاشیده شد.(31)
در ایـن شـرایـط كـه حـتـى كـمـتـریـن تـحـرك نـیـز بـراى نیروهاى سازمان طاقت فرسا و خـطـرآفـریـن شـده بـود مـشـى خروج از كشور برگزیده شد و دستور عقب نشینى كادرها، اعضاى واحدهاى عملیاتى و سمپات هاى باقى مانده در ایران صادر گردید كه تعدادى از آنها نیز به هنگام خروج از كشور توسط سپاه و دادستانى دستگیر شدند.
پـس از نـاكـامـى مـنـافـقین در داخل كشور آنها با توجه به ارتباطاتى كه قبلا با دولت بـعـثـى عـراق داشـتـنـد، بـه عـراق ، دشـمـن در حـال جـنـگ بـا ایران پناهنده شدند. آنان در طول دفاع ملت ایران ، چه خیانت ها و جنایت هایى كه علیه ایران مرتكب نشدند. رژیم بعث نـیـز از آنـهـا مـى خـواسـت كـه گـاه بـه گاه عملیات نظامى علیه جمهورى اسلامى داشته باشند. ولى پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط جمهورى اسلامى ، رژیم بعث چون خود نـمـى تـوانـسـت مستقیما تجاوز جدیدى به خاك ایران داشته باشد، درصدد برآمد در فاز جدید جنگ با استفاده از نیروى منافقین اقداماتى شبیه آنچه كه قرارگاه رمضان در جنگ در داخل خاك عراق انجام مى داد، صورت دهد.
2 ـ 6. شكست سنگین منافقین در عملیات مرصاد
مـحـمـود عـطـایـى از اعـضـاى مـركـزیـت سـازمـان و فـرمـانـده مـحـور پـنـجـم و مـسـئول تـسـخیر تهران در یك نشست توجیهى براى شركت كنندگان در جنگ در رابطه با انـجـام عـملیات گفت : ((مسعود مى گوید كه صاحب خانه به ما فشار مى آورد و این فشار صاحب خانه را نباید غیر دوستانه تلقى كرد.))(32)
در این عملیات كه نام آن فروغ جاویدان بود، منافقین با 25 تیپ 200 نفره كه از اعضاى مـنافقین در كشورهاى گوناگون دنیا فراخوان شده بودند، با تجهیزات پیشرفته و با حـمـایـت و پـشـتـیـبـانـى تسلیحاتى ـ لجستكى و هوایى دشمن بعثى ، براى ساقط نمودن جـمـهـورى اسـلامـى (!) وارد ایران شدند. مراكزى كه قرار بود در مسیر عملیات در استان هاى كرمانشاه ، همدان ، قزوین مورد ضربه منافقین قرار گیرد عبارت بود از كلیه مراكز سپاه ، كمیته ، ارتش و مراكزى كه به نوعى به نیروهاى مسلح مربوط بودند. در تهران نیز مقرر شده بود بیت حضرت امام ، ساختمان هاى مجلس ، ریاست جمهورى ، نخست وزیرى ، رادیـو تـلویـزیـون ، سـتـاد مـركـزى سپاه ، كمیته مركزى و سایر مراكز مهم نظام مورد ضـربـه قـرار گـیرد. برنامه زمان بندى شده از زمان حركت تا تصرف تهران نیز 24 ساعت پیش بینى شده بود.(33)
مـجـموع نیروهاى سازماندهى شده منافقینى كه وارد ایران شدند 4536 نفر بودند كه در گـردنـه حـسن آباد (بین اسلام آباد و كرمانشاه ) با نیروهاى سپاه و بسیج درگیر شدند. در ایـن عـمـلیـات غـرورآفـریـن كـه بـا حـمـایـت نـیـروى هوایى ارتش و هوانیروز صورت پـذیـرفـت رزمـنـدگـان اسـلام مـوفق شدند 2536 نفر از منافقین را در میدان جنگ به هلاكت بـرسـانـنـد و نـزدیك به 1000 نفر از آنها را مجروح سازند.(34) اقدام سپاه در عملیات مـرصاد علیه منافقین باعث اختلاف شدید در میان كادر رهبرى ، اختلافات درون سازمانى و در نتیجه باعث فروپاشى كامل آنها در جهان گردید به گونه اى كه آنها از آن به بعد تاكنون نتوانسته اند به انسجام قبلى خود بازگردند.
عـلاوه بـر مـواردى كه در این مقاله به آنها اشاره گردید سپاه غائله ها، فتنه ها و توطئه هـاى رنـگارنگ دیگرى را نیز در این كشور خنثى نمود كه فقط به فهرست آنها اشاره مى گردد.
1. به شكست كشاندن غائله سیستان و بلوچستان و جلوگیرى از سقوط زاهدان
2. خنثى سازى گروهك خلق مسلمان در تبریز
3. دفع فتنه خوانین قشقایى در فارس
4. دستگیرى اعضاى آشكار و مخفى حزب توده
5. شركت فعال در نابودى گروه فرقان
6. خنثى سازى توطئه مشترك منافقین و بنى صدر
7. مقابله با توطئه منافقین در خارج از كشور
8 . خنثى سازى فتنه كمونیست ها در جنگلهاى آمل
9. خنثى نمودن توطئه هواپیماربایى
10. تعقیب و به هلاكت رساندن ضد انقلاب در مناطق مرزى كشور
11. پاكسازى مناطق آلوده و باراندازهاى اشرار در جنوب و شرق كشور
12. دفـع شـورش هـاى كـور كـه در دهـه 70 در شـهـرهـایـى مثل اراك ، مشهد، قزوین و اسلامشهر به وجود آمد.(35)
13. دفع فتنه شورش ضد انقلاب در تیرماه 78

پی نوشت ها:

1. صحیفه امام ، ج 9، ص 314.
2. همان ، ج 17، ص 422.
3. قانون اساسى ، اصل 150.
4. اساسنامه سپاه ، ص 1.
5. آئین نامه انضباطى نیروهاى مسلح جمهورى اسلامى ایران ، اداره نیروى انسانى ستاد مشترك سپاه .
6. اساسنامه سپاه ، تهران ، نشر ستاد مركزى واحد بسیج ، 1361، ص 2 و 3.
7. نشریه صبح صادق ، ش 350، 30/2/87، ص 2.
8. فصلنامه حصون ، ش 11، ص 145.
9. تـحـولات سـیـاسـى اجـتـمـاعـى بـعد از انقلاب اسلامى در ایران ، یحیى فوزى ، ج اول ، تهران ، نشر عروج ، 1384، ص ‍ 498.
10. سپاه در اندیشه امام ، ص 163.
11. همان ، تحولات سیاسى اجتماعى بعد از انقلاب ، ج 1، ص 509.
12. صحیفه امام ، ج 9، ص 285-325.
13. همان ، ص 306 و 307.
14. فصلنامه عملیات روانى ، ش 12، ص 15.
15. همان ، ص 31-32.
16. كیهان ، 14/2/58.
17. همان ، تحولات سیاسى اجتماعى بعد از انقلاب ، ج 1، ص 448-449.
18. صحیفه امام ، ج 7، ص 11.
19. همان ، تحولات سیاسى ، ص 450-455.
20. همان ، ص 620-633.
21. همان ، ص 639.
22. خاطره ها، محمد محمدى رى شهرى ، ج 1، ص 226-229.
23. همان ، ص 200-201.
24. نـبردهاى شرق كارون ، سید على بنى لوحى و دیگران ، تهران ، مركز مطالعات و تحقیقات جنگ ، 79، ص 276.
25. سـازمـان مـجـاهـدیـن خـلق پیدایى تا فرجام ، جمعى از پژوهشگران ، ج 2، تهران ، مـركـز مـطـالعـات و پـژوهـش هـاى سـیـاسـى ، 85، ص 253، بـه نقل از خاطرات جواد منصورى .
26. همان ، ص 418.
27. همان ، نبردهاى شرق كارون ، ص 239.
28. همان ، ص 246.
29. همان ، مجاهدین خلق ، ج 2، ص 681-683.
30. همان ، ص 689.
31. همان ، ص 695-696.
32. گذر از بحران 67، دفتر سیاسى سپاه ، تهران ، 1368، ص 159.
33. بـررسـى شـكـسـت سـازمـان مـجـاهـدین خلق در عملیات فروغ جاویدان ، پایان نامه محمدرضا شبانى ، سال 77، ص ‍ 115-116.
34. همان ، ص 140 و تحولات سیاسى اجتماعى ، ج 2، ص 87-88.
35. سـپـاه پاسداران انقلاب اسلامى در اندیشه امام خمینى ، مهدى مرندى ، تهران ، نشر مؤ سسه امام خمینى ، صفحات ص ـ ز ـ ح .

منبع: سایت حوزه
يکشنبه 3/6/1392 - 21:27
فلسفه و عرفان
  درآمدی برهستی شناسی شیخ اشراق

نویسنده:مسعود امید

محور و موضوع هستی شناسی شیخ اشراق «نور» می‌باشد. بنابراین آراء و نظرات هستی شناختی شیخ، حول محور «نور» خواهد بود و برای آشنایی با این آراء باید به تفسیرها و تبیینهای شیخ در این مورد پرداخت، نخستین گام را از «مفهوم نور» آغاز می‌كنیم.
لازم به ذكر است كه مباحث هستی شناسی كه در این نوشتار مورد بحث واقع شده است، عبارتند از مسئله «نور»، «نورالانوار» و «انوار قاهره». مبحث عالم مثال و طبیعت یا عالم مظلم نیازمند نوشتار دیگری است.

مفهوم نور

شیخ اشراق در توصیف مفهوم نور نخست به ارائه ملاك بداهت از نظر خود می‌پردازد و آنگاه مفهوم نور را واجد این ملاك می‌داند. وی چنین می‌نویسد: اگر در جهان هستی چیزی باشد كه نیازی به تعریف و شرح آن نباشد آنگاه باید خود آن، ظاهر و آشكار باشد، و در عالم چیزی اظهر و آشكارتر از نور نیست پس بنابراین چیزی از نور، بی نیازتر نسبت به تعریف نیست.([1])
در جای دیگر شیخ در تبیین بیشتر مسئله چنین می‌گوید: هر گاه بخواهی برای مطلق نور ضابطه بیابی آن ضابطه این است: نور امری است كه در حقیقت نفس خود ظاهر و ظاهر كننده موجودات دیگر بوده و آن فی نفسه ظاهرتر از هر چیزی است كه ظهور زاید بر حقیقتش می‌باشد.([2])
در توضیح نظر سهروردی می‌توان چنین گفت كه: نور چیزی جز ظهور نیست همانگونه كه ظهور نیز چیزی جز واقعیت نور نمی‌باشند. ظهور چیزی نیست كه بتوان آن را یك نوع صفت زاید بر ذات نور بشمار آورد. زیرا اگر ظهور، صفت زائد بر ذات نور بشمار آید، لازمه اش این خواهد بود كه نور در مرحله ذات خود و با قطع نظر از صفت ظهور فاقد هر گونه ظهور بوده باشد. در حالی كه نور به هیچ وجه و در هیچ مرحله فاقد ظهور نبوده و پیوسته هم خود روشن است و هم غیر خود را روشن می‌نماید. مفهوم ظهور مانند مفهوم وجود یك مفهوم بدیهی است و بی نیاز از تعریف است. چرا كه وقتی چیزی «ظاهر بالذات» و «مُظهر للغیر» بوده باشد، ظاهر كننده ای برای آن نمی‌توان در نظر گرفت; چون خود بخود ظاهر است. همچنین چیزی كه ظاهر بالذات و مظهر للغیر است ناچار باید یك امر بسیط بشمار آید و از جنس و فصل بر كنار باشد. زیرا جنس عبارت است از یك ماهیت مبهم كه تنها به واسطه فصل تحصُل می‌پذیرد. اكنون اگر نور كه ظاهر بالذات و مظهر للغیر است از جنس كه یك ماهیت مبهم و ناقص بشمار می‌آید، بركنار نباشد، لازمه آن این است كه در این مرحله ظاهر بالذات نبوده و در ظهور خود
برای درك دقیق مفهوم نور باید متوجه عنصر «ظهور» بود و بخطا نباید ذهن ما در بكار بردن این مفهوم سراغ نور حسی برود. ظهور، مفهومی است بدیهی كه عرض عریضی دارد و حتی شامل نور حسی نیز می‌گردد.
نیازمند غیر باشد. وقتی نور دارای جنس نباشد دارای فصل نیز نخواهد بود; زیرا نقش فصل تنها در صحنه وجود جنس، آشكار می‌گردد.
اكنون كه معلوم شد نور دارای جنس و فصل نمی‌باشد این مسئله نیز آشكار می‌گردد كه حقیقت نور دارای حد نیز نمی‌باشد. زیرا حد حقیقی از جنس و فصل تركیب یافته و چیزی كه جنس و فصل ندارد به هیچ وجه نمی‌تواند از حد حقیقی برخوردار باشد.
همچنین دلیل دیگر در تعریف نداشتن نور این است كه، مسلم است كه اگر چیزی از همه اشیاء ظاهرتر باشد معرف و ظاهركننده ای نخواهد داشت; زیرا یكی از شرایط عمده و اساسی معرف این است كه از شیء مورد تعریف ظاهرتر و آشكارتر باشد و می‌دانیم كه ظاهرتر از مفهوم نور، نداریم.([3])
بنابراین برای درك دقیق مفهوم نور باید متوجه عنصر «ظهور» بود و بخطا نباید ذهن ما در بكار بردن این مفهوم سراغ نور حسی برود. ظهور، مفهومی است بدیهی كه عرض عریضی دارد و حتی شامل نور حسی نیز می‌گردد. برای مثال ظهور ذات و خود یك موجود مانند انسان، برای او یا ظهور و آشكارگی مفاهیم و صور علمیه برای انسان و ... از این قبیل است كه در ذیل مفهوم ظهور قرار می‌گیرند. سهروردی همچنین در مورد نور حسی یا عارضی چنین می‌گوید: ظهور انوار عارضی (حسی) نیز به امری زائد بر آنها نمی‌باشد تا لازم آید فی نفسه خفی باشد و بلكه ظهور آنها نیز از ناحیه حقیقت ذات آنها می‌باشد و چنین نیست كه نخست نوری حاصل گردد و سپس آن را ظهور و روشنایی، عارض و ملازم شود تا اینكه لازم آید در حد خود، نور نباشد و در نتیجه چیزی دیگر او را ظاهر كند چرا كه این امر محال است و بلكه هر نور عارضی نیز خود ظاهر است و ظهور او عبارت از نوریّت او می‌باشد. و نه آنچنان است كه توهم شده و گفته می‌شود كه نور آفتاب را بینایی ما ظاهر و روشن می‌كند، بلكه ظهور نور آفتاب عبارت از «نوریّت» او است و حتی هر گاه همه مردمان و صاحبان حس نابود گردند نیز نوریت نور آفتاب تباه و محو و معدوم نخواهد شد([4]). بدین ترتیب نور حسی نیز ازمصادیق نور و مطلق ظهور است. پس باید گفت كه مفهوم ظهور شامل گستره وسیعی از قبیل ظهور ادراكی (شهودی، ذهنی) و عینی می‌گردد.
ممكن است در اینجا پرسشی در مورد نور حسی به نظر برسد بدین ترتیب كه: مادر تحقیقات فیزیكی و تجربی كه در مورد نور انجام گرفته است به اوصافی از قبیل ذرّه ای یا موجی بودن نور یا انكسار و انعكاس آن و نیز مباحثی چون سرعت نور و تابش آن از اجسام مختلف و ... بر می‌خوریم لیكن هیچگاه با وصف «ظهور» برخورد نمی‌كنیم و از اینرو چگونه می‌توان نور حسی را تحت این مقوله قرارداد و در مورد آن به بحث و بررسی پرداخت. اگر چنین وصفی در نور بود چرا در علوم تجربی از آن سخنی به میان نمی‌آید. بطور خلاصه در پاسخ باید گفت كه یك واقعیت از جهات وحیثیات مختلف می‌تواند مورد مطالعه علوم گوناگون واقع گردد مانند عكسهای مختلفی كه از یك ساختمان از جهات مختلف آن برداشته می‌شود. پس در عالم خارج، واقعیت از زوایای متعددی كه در آنها بسط یافته است می‌تواند مورد تحقیق واقع شود. پس نور از جهت اوصاف حسی خود از قبیل سرعت، انكسار، انعكاس و ... دردانش فیزیك مورد تحقیق خواهد بود; لیكن اوصاف نور بر همین اوصاف و جهات محسوس خلاصه نمی‌شود، بلكه دارای ویژگیها و زوایای غیر حسی نیز می‌باشد كه عقل می‌تواند بخشی از آنها را دریابد، اوصافی مانند علت بودن یا معلول بودن، واجب یا ممكن بودن و ... از این قبیلند. از جمله اوصافی كه عقل در تحلیل خود از نور حسی بدان می‌رسد و كشف می‌كند، وصف ظهور است كه وصفی عقلی بشمار می‌آید([5]) این وصف از آن خود نور حسی است لكن با تأمل فلسفی و عقلانی حاصل شده است نه نگاه تجربی. به بیان دیگر این وصف با عینك فلسفه مكشوف شده است نه عینك تجربه، بنابراین می‌توان نتیجه گرفت كه نور حسی می‌تواند تحت مقوله ظهور یا نور مورد بحث قرار بگیرد لیكن برای چنین تأملات ویژه ای باید از حوزه علوم تجربی خارج شده و وارد حیطه فلسفه گردید.
در تقسیم دیگر شیخ می‌گوید: نور تقسیم می‌شود به «نور فی نفسه لنفسه» و «نور فی نفسه لغیره». مراد از فی نفسه یعنی اینكه در نفس الامر اشراق می‌كند و واجد اشراق و پرتو افشانی است. مثلاً اشراق نفس در مورد موضوعی، برای ادراك آن.

الف) نور و ظلمت:

مقابل مفهوم نور، ظلمت است. لیكن تقابل نور و ظلمت چه قسم تقابلی است؟ مشائیان معتقدند كه تقابل میان نور و ظلمت، تقابل عدم و ملكه است. یعنی ظلمت، عدم نور در مورد چیزی است كه شأن آن این است كه قابل نورانیت باشد. پس ظلمت آنگاه مقابل نور است كه وجود ملكه نورانیت در شیء موجود باشد لكن بالفعل منور نباشد. برای مثال سكون، عدم حركت شی است لكن آنگاه كه شیء امكان و ملكه حركت را داشته باشد و الّا در آن شیء سكون مقابل حركت واقع نمی‌شود.از اینرو نمی‌توان در مورد واجب الوجود گفت كه ساكن است چرا كه شأن حركت در واجب الوجود نیست تا عدم آن را، به او نسبت دهیم. پس هیچیك از دو مقابل در مورد واجب صدق نمی‌كند چون شرط چنین تقابلی در واجب الوجود، وجود ندارد. ولی از نظر سهروردی ظلمت چیزی جز عدم نور نمی‌باشد همین و بس و از نوع اعدامی نیست كه در آنها وجود ملكه و شأن چیزی شرط باشد.
وقتی كه به چیزی عنوان ظلمت اطلاق می‌شود بدین معنی نیست كه آن چیز شأن نورانیت را دارد، لكن حالا بی نور است. بلكه بدین معنی است كه نقص ظلمت و عدم امكان نور با آن همراه و ملازم است. به بیان دیگر اگر چیزی مظلم شد یا عنوان ظلمت یافت در ذات خود عدم النور است. پس اگر چیزی چنین شد یعنی اگر ذاتاً نور نباشد اساساً ملكه یا شأن نورانی شدن برای او معنا ندارد. پس عدم النور را كه ما به شییء نسبت می‌دهیم عدم ملكه نخواهد بود بلكه عدم مطلق است. نكته ای كه باید بدان توجه داشت اینكه همانگونه كه مراد از نور، مطلق نور و مطلق ظهور است در مقابل، مراد از ظلمت، مطلق عدم النور و مطلق عدم الظهور می‌باشد نه آنكه مراد عدم نور حسی باشد.([6])
به نظر می‌رسد با توجه به مباحثی كه پس از این عنوان خواهد شد بتوان گفت تقابل بین نور و ظهور با ظلمت و عدم الظهور، در زمره تقابل شی با مرز خود باشد یا تقابل محتوا با شكل و قالب، كه مرز آن است. نور، محتوای هستی است و ظلمت مرز آن و قالب آن; پس این تقابل، تقابل جدیدی خواهد بود (مانند تقابل وجود و ماهیت كه در آن ماهیت حد و قالب، وجود است).

ب) منشأ انتزاع مفهوم ظهور یا نور

و عدم ظهور یا ظلمت:
سهروردی در مورد منشأ انتزاع مفهوم ظهور بحث مستقلی را مطرح نساخته است; لیكن از مفاد برخی آراء او می‌توان به پاسخ این پرسش نائل آمد.
می دانیم كه سهروردی تأكید بسیار زیادی بر مسئله علم حضوری انسان بخود دارد و سرآغاز معرفت شناسی خود را چنین دانشی قرار داده است. همچنین وی این نوع معرفت را مطمئنترین و نزدیكترین نوع معرفت به انسان می‌انگارد. از طرف دیگر سهروردی در مورد علم حضوری نفس بخود، تعبیر «ظهور» را بكار می‌برد و می‌گوید انسان از خود غافل نبوده و برای خود ظهور دارد; و بلكه ذات خود انسان عین ظهور است.([7]) از اینرو می‌توان منشأ انتزاع مفهوم ظهور را علم حضوری نفس بخود دانست. به بیان دیگر ظهور مفهومی نیست كه از عالم محسوسات به ذهن برسد بلكه ذهن این مفهوم را در سایه علم حضوری نفس بخود كه عین ظهور و آشكارگی است به دست آورد. عدم ظهور یا ظلمت نیز در حیطه علم حضوری قابل درك است.
سهروردی می‌گوید كه واقعیات زیادی هستند كه برای ما همانند ذات ما ظاهر نیستند و از ما پوشیده می‌باشند و این امر به نحو شهود درونی درك می‌شود. مانند عدم ظهور برازخ یا اجسام كه به هیچ وجه مانند ذات ما برای ما، ظهور ندارند([8]) و از همین تفسیر و تبیین خاص می‌توان به مفهوم عدم ظهور یا ظلمت نیز واصل شد و می‌توان پذیرفت كه عدم ظهور نیز مفهومی است كه ریشه در دانش حضوری دارد.

ج) معرفت شناسی مفهوم ظهور:

در معرفت شناسی مفهوم ظهور باید به دو پرسش پرداخت.
نورانیت باشد.
اولا مفهوم ظهور در تقسیم بندی مفاهیم در كدام دسته قرار می‌گیرد.
ثانیاً رابطه این مفهوم با واقعیت چیست و نحوه وجود و واقعیت این مفهوم چگونه است؟ به نظر می‌رسد در پاسخ به پرسش اول و تحلیل آن، پاسخ پرسش دوم نیز خودبخود روشن خواهد شد.
از نظر سهروردی مفاهیم بر دو دسته تقسیم می‌شوند:
1 - مفاهیم عینی.
2 - مفاهیم ذهنی.
مفاهیم عینی مفاهیم یا محمولاتی هستند كه علاوه بر عالم خارج صورتی در عقل دارند مانند سیاهی، سفیدی و حركت; و مفاهیم یا اوصاف ذهنی محمولاتی هستند كه وجود آنها در خارج نباشد مگر همان وجود آنها در ذهن و آنها را بجز در ذهن وجودی نباشد.([9])
سهروردی در آثار متعدد خود اوصافی را برای مفاهیم ذهنی یا معقولات ثانی بر شمرده است كه می‌توان بعنوان ملاك تمایز بین این نوع از معقولات با معقولات عینی یا مفاهیم عینی بشمار آید و از این طریق می‌توان به تفكیك مفاهیم، و عینی یا ذهنی بودن آنها حكم كرد. اوصافی كه سهروردی بر شمرده است بدین ترتیب است:([10])
1 - تنها در ذهن، زاید بر ماهیت بوده و بر آنها اضافه می‌شوند.
2 - حدّی ندارند جز همان حقایق عینی كه بر آنها مترتب می‌شوند.
3 - در خارج دارای ذوات عینی نیستند.
4 - اموری هستند كه از وقوع آنها و تحقق آنها در خارج، تكرار آنها لازم می‌آید.
5 - اعّم از مفاهیم دیگر هستند.
6 - قابل حمل بر امور متعدد می‌باشند.
7 - فقط در ذهن موجودند.
8 - بطور مستقل در خارج از ذهن وجود ندارند.
9 - اجزاء ماهیت عینی نیستند.
10 - قابل اشاره حسی نمی‌باشند.
با وجود اینكه برخی از این ملاكها قابل برگشت به همدیگر بوده و یا لازم و ملزوم هم هستند لیكن بطور جداگانه هر یك از آنها در مورد مفهوم ظهور، مورد بررسی قرار می‌گیرند. با تأمل در مفهوم ظهور، این ویژگیها را می‌توان در آن یافت و از اینرو می‌توان این مفهوم را در زمره اعتبارات عقلی یا مفاهیم ذهنی بشمار آورد:
1 - محمول یا وصف ظهور امری زاید بر ماهیت خارجی نیست. همانگونه كه خود شیخ می‌گوید: «ظهور انوار عارضه به امری زائد بر آنها نباشد» یا می‌گوید: «تو را نرسد كه بگویی انّیّت یا ذات من چیزی است كه ظهور لازمه آن است، بلكه انّیت تو عبارت از نفس ظهور و نوریت است»([11]); و این تنها ذهن است كه در موطن خود بین شیء و ظهور، تفكیك نموده و ظهور را زائد بر آن و غیر آن قلمداد می‌كند و بر آن حمل می‌كند مانند اینكه: «وجود نفس من ظاهر است»، «وجود انوار عارضه ظهور دارند». پس در عالم خارج ظهور عین وجود خارجی است و غیریت و زیادت آن تنها در ذهن حاصل می‌گردد.
2 - وصف ظهور دارای حد و جنس و فصل نیست. چنانكه خود شیخ نیز این مفهوم را روشنترین و آشكارترین مفاهیم می‌خواند و چنین مفهومی فاقد تعریف حقیقی و جنس و فصل است.([12]) این مفهوم ناظر به حد شیء نیست تا جنس و فصل داشته باشد بلكه ناظر به صرف حقیقت عینی شی است; تعریف و مفاد مفهوم ظهور، همان شی خارجی و تمامیت وجود آن شی است. برای مثال وقتی می‌گوییم الف ظهور دارد. ظهور یعنی خود حقیقت عینی الف.
3 - در ازاء مفهوم ظهور، ذات معینی وجود ندارد به همان صورتی كه در ازاء مفهوم انسان، درخت و... چنین افراد و ذواتی عینی و معین، تحقق دارند. وقتی می‌گوییم الف ظاهر است. چنین نیست كه همانگونه كه در ازاء مفهوم الف ذات عینی مشخصی وجود دارد در ازاء مفهوم ظهور نیز، چنین ذاتی در كنار الف، محقق و موجود باشد. مانند دو ذات عینی میز و سفیدی.

اندیشه و نظر / درآمدی بر هستی شناسی شیخ اشراق

و چون این وصف موجود، ظاهر است، از آنجا كه باز ظهور، یك شی عینی است، می‌توان از این ظهور موجوده ثانوی سئوال كرد كه ظاهر است یا ظاهر نیست و باز چون ظاهر می‌باشد برای بار دیگر همین پرسش تكرار خواهد شد و خارج از ظهور و عدم ظهور نخواهد بود و همینطور سلسلهوار این حالت تكرار خواهد شد.
عارض بر اجسام
عارض بر غیر است عارض بر انوار مجرد
عارض بر غیر نیست (نور مجرد یا غیر حسی)
حقیقت ذاتش نور است
فی نفسه لنفسه (مدرك ذات = نور مجرد)
فی نفسه لغیره (عدم درك ذات = نور آفتاب)
شی یا اشیاء
نیازمند محل و عرض برای غیر(هیئت ظلمانی یا مقولات عرضی)
حقیقت ذاتش نور نیست(مظلم) نور از آن زایل می‌شود(سنگ)
بی نیاز از محل (جوهر غاسق یا برزخ)
نور از آن زیل نمی‌شود(آفتاب)
5 - عمومیت و شمول مفهوم ظهور بیش از مفاهیمی از قبیل انسان و... است. ظهور مفهومی است كه شامل ذات انسان، عقول طولی، عقول عرضی، انوار عارض، واجب الوجود و... می‌شود; ولی مفهومی مانند انسان تنها شامل حسن و حسین و... می‌گردد و نه اموری مانند عقول و... پس مفهوم ظهور علاوه بر اینكه شامل افراد انسان می‌شود، شامل غیر آنها از قبیل واجب الوجود و... نیز می‌باشد.
6 ـ وصف ظهور را می‌توان بر امور متعددی حمل كرد. برای مثال بر واجب الوجود، عقول، ذات انسان و... چنانكه می‌گوییم: واجب الوجود ظاهر است. ذات انسان دارای ظهور است.
7 ـ از آنجا كه وجود متعینی در خارج ندارد، پس موطن آن ذهن است.
8 ـ ظهور از وجود مستقل و مُنحازی در خارج برخوردار نیست. انسان وجود مستقل منحازی در خارج دارد، ولی ظهور چنین نیست.
9 ـ ظهور جزئی از حقیقت عینی خارجی نیست. همانگونه كه رنگ یا شكل جزئی از ماهیت شیء خارجی است.
10 ـ از آنجا كه ظهور، ذات معین خارجی ندارد و جزء شی خارجی هم نیست از اینرو با حواس نمی‌توان آن را درك كرد.

د) تقسیمات نور:

سهروردی می‌نویسد:([13]) شیء بگونه ای است كه یا حقیقت ذاتش نور است یا حقیقت ذاتش نور نیست. و در حالت نخست، نور یا بگونه ای است كه عارض بر غیر نبوده و همان نور محض و مجرد است و یا بگونه ای است كه عارض بر غیر می‌باشد كه بر دو قسم است: عارض بر اجسام و عارض بر انوار مجرد. نور مجرد و محض، محسوس و در جهت نیست ولی نور عارض بر اجسام، محسوس و در جهت است. در حالت دوم، یعنی وقتی كه شیء حقیقت ذاتش نور نیست (مظلم)، یا چنان است كه بی نیاز از محل است و آن همان جوهر غاسق (جوهر جسمانی) است و یا چنان است كه هیئت و عرض برای غیر خود است و آن همان هیئت ظلمانی (مقولات عرضی) است. خود جوهر غاسق یا برزخ نیز بر دو قسم است. قسم اول برزخی كه نور از آن منتفی و زایل می‌شود مانند سنگ و قسم دوم برزخی كه نور از آن زایل نمی‌گردد و نور آن دائمی است مانند آفتاب و ستارگان. در تقسیم دیگر شیخ می‌گوید نور تقسیم می‌شود به «نور فی نفسه لنفسه» و «نور فی نفسه لغیره». مراد از فی نفسه یعنی اینكه در نفس الامر اشراق می‌كند و واجد اشراق و پرتو افشانی است. مثلاً اشراق نفس در مورد موضوعی، برای ادراك آن. باید اضافه كرد; از آنجا كه نور ملازم با اشراق است دیگر شق ثانوی ای در مقابل فی نفسه، بنام فی غیره نخواهیم داشت. بعبارت دیگر نور فی غیره نوعی تناقض گویی (پارادوكس) است. پس تنها باید گفت نور فی نفسه. مراد از لنفسه یعنی اینكه مدركِ ذات خود است مانند نور مجرد ولغیره یعنی مدرك ذات خود نیست مانند نور عارض. این تقسیم بندیها را می‌توان در نمودار زیر چنین نشان داد:
در یك تقسیم بندی دیگر شیخ نور را به نور مجازی و نور حقیقی تقسیم می‌كند. مراد از نور مجازی همانا مفهوم نور در عقل است ( یا شاید بتوان بطور عام همه مفاهیم واضح و آشكار نزد عقل را نور مجازی نامید) و مراد از نورحقیقی همانا ظهور عینی است. سهروردی می‌گوید نور مجازی نیز در نهایت به نور حقیقی برمی گردد، چرا كه برای نور در ذهن دو اعتبار وجود دارد، نخست اعتبار و جهتِ مفهومی آن، كه همان مفهوم نور است. دوم اعتبار و جهت ظهور آن برای عقل كه امری حقیقی و عینی است و
همان ظهور عینی می‌باشد. پس نور مجازی هم به نور حقیقی برمی گردد.([14])
أ از نظر سهروردی ظلمت چیزی جز عدم نور نمی‌باشد همین و بس و از نوع اعدامی نیست كه در آنها وجود ملكه و شأن چیزی شرط باشد.

هـ) مفهوم نور، متواطی یا مُشكَّك:

یكی از تقسیماتی كه در مورد مفهوم كلی انجام گرفته است این است كه كلی یا متواطی است و یا مشكّك. سهروردی نیز از جمله كسانی است كه این تقسیم را در مورد معنی كلی كه وی آنرا معنی عام می‌خواند مطرح ساخته و درباره آن سخن گفته است این فیلسوف معنی عام یا كلی را به دو قسم تقسیم كرده كه عبارتند از:
1 ـ كلی متواطی.
2 ـ كلی مشكَّك.
قسم اول عبارت است از یك مفهوم عام یا كلی كه صدق آن بر امور كثیر یكسان و یكنواخت می‌باشد; مانند معنی چهار كه برتمام موارد خاص خود بگونه ای یكسان و یكنواخت صادق می‌باشد. سهروردی این معنی را «عام متساوق» و هریك از موارد جزئی و خاص آن را «شاخصه» نام گذاشته است. قسم دوم عبارت است از یك معنی عام و كلی كه صدق آن بر موارد خاص خود یكسان نبوده و با تفاوتی كه حاكی از نوعی نقص و كمال است، صورت می‌پذیرد. مانند معنی سفیدی كه درمورد برف و دندان فیل و... بگونه ای یكسان و متساوی صادق نمی‌باشد یا مانند مفهوم حرارت. سهروردی این معنی را «عام متفاوت» نام گذاشته است.([15])
حال باید به این نكته توجه داشت كه آیا مفهوم كلی نور، متواطی است یا مشكك؟ با توجه به تعاریف فوق نور یك مفهوم مشكك خواهد بود چرا كه این معنا و مفهوم در مورد مصادیق مختلف به یكسان و بدون تفاوت صدق نمی‌كند بلكه در مورد مصادیق مختلفی از قبیل نور واجب، نور عقل، نور آفتاب، نور نفس و... با تفاوت و اختلاف صدق می‌كند. نحوه صدق نور بر نور عقل متفاوت از نحوه صدق آن بر نور آفتاب است. گویی در حمل نور بر عقل درجه ای شدید از معنای نورانیت و ظهور بر آن صدق می‌كند و در حمل نور بر نور آفتاب درجه ای ضعیف از معنای نورانیت و ظهور، صدق می‌كند.

حقیقت نور

پس از بیان مباحثی در مورد مفهوم نور و ظهور، حال نوبت به مقام تأمل و تحقیق در حقیقت نور از نظر سهروردی می‌رسد.

الف) اصالت نور یا ظلمت:

مراد از اصالت در عنوان فوق یعنی «مبدئیت برای وجود و هستیها»ست. پس می‌توان پرسش اصلی را چنین طرح كرد كه آیا در دار هستی و عوالم وجود آنچه كه مبدأ پیدایش و تحقق موجودات می‌باشد و هستی آنها در گرو و وامدار آن است نور است یا ظلمت؟ نقش اصلی را در دار هستی نور بازی می‌كند یا ظلمت؟ از نظر سهروردی از آنجا كه نور عین كمال و دارایی و فعلیت است و در مقابل، ظلمت عین نقص، نداشتن و فقدان می‌باشد، پس نوراست «كه مبدأ و نظم بخش سراسر عالم وجود است و این نور است كه مبدئی وجودی است.»([16]) پس هستی، داری بیواسطه یا باواسطه، در گرو نور و نورانیت می‌باشد.

ب) نفی ثنویت:

با توجه به اینكه سهروردی مبدأ اثر و تحقق را در هستی، فقط نور می‌داند; كاملاً آشكار می‌شود كه سهروردی قائل به ثنویت فلسفی عام نیست. پدیده ها و موجودات هستی تنها از یك سرچشمه سیراب می‌شوند و وامدار یك حقیقت هستند و آن فقط نور است. از آنجا كه «نور» هست، موجودیت انسان و درخت و... محقق است و اصالت صرفاً با نور است. علاوه بر این سهروردی ثنویت فلسفی خاص را نیز بشدت منكر است و دو خدایی را اعتقادی فاسد می‌داند.([17]) ثنویت فلسفی عام، اعم از ثنویت فلسفی خاص است و شامل تمام موجودات، اعم از واجب و ممكن می‌شود. یعنی در مورد تمام موجودات و حتی خدا هم این پرسش فلسفی قابل طرح است كه اصالت در آنها با نور است یا با ظلمت. ولی ثنویت فلسفی خاص فقط در مورد ممكنات و معلولات است بدین ترتیب كه آیا دارای یك مبدأ وجود هستند یا دارای دو علت می‌باشند.
أ همانگونه كه مراد از نور، مطلق نور و مطلق ظهور است در مقابل، مراد از ظلمت، مطلق عدم النور و مطلق عدم الظهور می‌باشد نه آنكه مراد عدم نور حسی باشد.

ج) نور، حقیقتِ واحدِ دارای شدت و ضعف:

نور حقیقت واحدی است كه هیچ اختلافی از جهت
نوریت در آن وجود ندارد. این حقیقت واحد در عین وحدت خود دارای شدت و ضعف و كمال و نقص است. بدین معنی كه دو حقیقت موجود نوری در عین حال كه در نوریت واحدند و یكسان، لیكن در شدت و ضعف نورانیت و ظهور با همدیگر اختلاف دارند. مثلاً انوار مجرد مانند عقول و نفوس از جهت نورانیت واحدند لیكن از جهت درجه نوریت دارای شدت و ضعف و كمال و نقص هستند. یا مثال دیگر: نور آفتاب و نور شمع كه در نوریت مشترك هستند لیكن اختلاف آنها در شدت و ضعف نور است. به بیان دقیق تر حقیقت نور و آنچه كه این حقیقت آن را محقق می‌سازد و ایجاد می‌كند مشكك بوده و واجد شدت و ضعف می‌باشند. جوهر و ماهیات عالم نیز كه بواسطه نور محقق می‌شوند، از این قاعده مستثنی نیستند. این فیلسوف در آثار خود روی این سخن تأكید می‌كند كه در مقوله جوهر، همه انحاء تشكیك مانند تقدم و تأخر، شدت و ضعف و كمال و نقص، تحقق پذیر می‌باشد و این خود یكی از انواع آشكار تمایز و تفاوت میان آنها بشمار می‌آید.
در نظر سهروردی جواهر عالم جسم و جسمانی نسبت به جواهر عالم عقول و مفارقات همانند سایه ها نسبت به اجسام می‌باشند یعنی همانگونه كه جسم نسبت به سایه خود اقدم واكمل می‌باشد، جواهر عالم عقول و مفارقات نیز نسبت به جواهر این جهان اقدم و اكمل می‌باشند. این نوع تشكیك را كه مطرح شد، باید تشكیك طولی نامید.
علاوه بر این سهروردی دامنه تشكیك را از این هم فراتر برده است كه می‌توان آن را تشكیك عرضی نام نهاد بدین ترتیب كه:
اولا سهروردی بر این عقیده است كه بطور مثال حیوان بعنوان یك موجود جوهری می‌تواند از حیوان دیگر شدیدتر باشد این سخن در مورد انسان نیز صادق می‌باشد زیرا در نظر وی یك انسان همانگونه كه می‌تواند از انسان دیگر كاملتر باشد می‌تواند از انسان دیگر شدیدتر نیز بشمار آید. وی می‌گوید: كسانی كه بكار بردن عنوان اشد و اضعف را درباره حیوان جایز نمی‌دانند در مقام تعریف حیوان بگونه ای سخن گفته اند كه ناچار باید به معنی اشدّ و اضعف در این باب اعتراف نمایند. این جماعت در مقام تعریف حیوان گفته اند: حیوان موجودی است كه حساس و متحرك بالاراده است اكنون اگر این تعریف درست و معتبر بشمار آید ناچار باید گفت موجودی كه نفس وی در تحریك قویتر بوده و از حواس بیشتر برخوردار می‌باشد بدون تردید از حساسیت و متحرك بودن بیشتر نیز برخوردار است. كسانی كه در میان انواع حیوانات بطور مثال بین نوع انسان و نوع پشه مقایسه بعمل می‌آورند به آسانی در می‌یابند كه احساس و تحریك در وجود انسان به مراتب شدیدتر از احساس و تحریك در وجود پشه می‌باشد اكنون اگر حساس و متحرك بالاراده بودن، مقوم حیوان بشمار آید حیوان بودن انسان به مراتب شدیدتر از حیوان بودن پشه خواهد بود.پس آشكار است كه سهروردی بگونه ای صریح اختلاف به شدّت و ضعف را در جواهر جهان جایز دانسته است; آنچه این فیلسوف راجع به شدّت و ضعف در جوهر وجود حیوان ابراز داشته است در مورد سایر جواهر جهان نیز صادق می‌باشد.([18])
ثانیاً سهروردی وقوع تشكیك در آب و آتش و سایر عناصر را نیز مطرح ساخته.([19])
ثالثاً شیخ اشراق حقایق بسیط را مشمول تشكیك ساخته است. در نظر ایشان یك حقیقت بسیط (مانند عالم انوار یا اعراض بسیط از قبیل سیاهی) در مرتبه ای كامل و در مرتبه دیگر ناقص است; تفاوت میان دو مرتبه تنها به كمال و نقص بوده و هیچ گونه امتیاز دیگری در میان آنها دیده نمی‌شود. لازم به یادآوری است كه تفاوت میان كامل و ناقص در یك شی از نوع تفاوت در مفاهیم نمی‌باشد. زیرا مفهوم، حتی مفهوم نور یا وجود از آن جهت كه مفهوم هستند، قابل تشكیك نمی‌باشند.
بعلاوه شیخ در آثار خود صریحاً برخی مقولات عرضی را مطرح ساخته و مسئله تشكیك را در مورد آنها پذیرفته است. برای مثال، ایشان مسئله تشكیك را در
أ می‌توان گفت تقابل بین نور و ظهور با ظلمت و عدم الظهور، در زمره تقابل شی با مرز خود باشد یا تقابل محتوا با شكل و قالب، كه مرز آن است. نور، محتوای هستی است و ظلمت مرز آن و قالب آن.
مورد مقوله كیف مطرح ساخته و با ذكر مثال سیاهی راجع به مراتب مختلف و متفاوت آن داد سخن داده است.([20])با بیان این دو نوع تشكیك یعنی تشكیك طولی یا تشكیك بین اموری كه رابطه علّی و معلولی دارند و تشكیك عرضی یعنی تشكیك بین اموری كه رابطه علّی و معلولی با هم نداشته و در عرض هم قرار دارند، به نظر می‌رسد سهروردی در صدد ترسیم هستی به صورت حقیقت واحدی است كه این حقیقت در بطن خود دارای شدت و ضعف و غلظت و رقت و كمال و نقص است; و این حقیقت واحد چیزی جز نور و آثار آن نمی‌باشد.

د) حقیقت نور و انحاء مختلف حقایق:

از نظر سهروردی، چنانكه گذشت، اصالت با نور است. حال باید دید كه در صحنه حقیقت نور چه موجوداتی ظهور دارند و چه انحاء از حقایق دارای عینیت هستند و مراتب و جنبه های مختلف این حقیقت كدامند. با توجه به مجموع آراء و مبانی سهروردی می‌توان انحاء حقایق را كه حقیقت نور در بردارد بدین ترتیب بیان داشت: مرتبه ای از حقیقت نور، وجود نورالانوار است بخشی دیگر از حقیقت نور مربوط به انوار مجرد یعنی عقول ونفوس می‌باشد.بخشی دیگر،مربوط به موجودات مثالی است. مرتبه دیگر از حقیقت نیز عالم مظلم یا جواهر غاسق و هیئات ظلمانی است كه محصول حقیقت نور می‌باشد.(نحوه دیگری از واقعیت نیز در حقیقت نور، عینیت دارد كه آن را می‌توان حقیقت یا واقعیت اعتباری، نام نهاد. چنانكه پیش از این ذكر شد، سهروردی در مورد این امور، صرفاً منكر وجود مستقل و زائد بر موضوعشان است و آنها را ذوات عینی معینی نمی‌داند; نه آنكه این امور را عدم محض و معدوم مطلق قلمداد كند. پس قطعاً این امور نیز به نحوی از انحاء در حوزه واقعیت قرار گرفته و بواسطه حقیقت نور محقق شده اند.)

هـ) رابطه حقیقت نور و ظلمت

یكی از مسائل مهمی كه در مورد آن باید دیدگاه سهروردی روشن شود، مسئله رابطه و نسبت نور و ظلمت است. برای روشن شدن نظر سهروردی در این مورد باید به تحلیل ظلمت پرداخت. این تحلیل در دو حیطه «هستی شناسی» و «معرفت شناسی» باید انجام گیرد تا هرچه بیشتر به نسبت نور و ظلمت قرب حاصل شود. از جهت هستی شناسی از نظر سهروردی ظلمت عدم النور است، فقدان و نبود نور است. در واقع می‌توان گفت ظلمت كناره، لبه و یا مرز نور می‌باشد. آنگاه كه هستی نور به اتمام می‌رسد، ظلمت است. همانگونه كه وقتی سنگی را در نظر بگیریم، وجود آن در حد خاصی تمام می‌شود و این حوزه محدود، مرز وجود آن را تشكیل می‌دهد یا وقتی كوهی را در نظر بگیریم وجود آن در حد خاصی تمام می‌شود و مرز وجود آن آشكار می‌گردد. این مرز همان فقدان و نبود سنگ و كوه است و همین فقدان است كه شكل و قالب سنگ و كوه را تعیّن می‌بخشد و محقق می‌سازد، اما نه تحققی معین با ذات مشخص. بنیاد جواهر غاسق و هیئات ظلمانیه همانا غسق(پوشیدگی) و خفا است. این امور خفی بالذات هستند([21]) و شیخ، غسق را امری عدمی می‌داند نه عدم; یا در جای دیگر ظلمت را فقرنور می‌داند([22]) و این همان تعبیر دیگری از مرز گونگی این امور است. یعنی اینها مرزهای حقیقت نور می‌باشند، چراكه «مرز» عدم محض نیست و نیز وجود متعین و ذات عینی مشخصی نیز ندارد، بلكه «عدمی» است یعنی حد و مرز حقیقت نور است. پس جواهر غاسق و هیئات ظلمانی مرزهای حقیقت نور بشمار می‌آیند.
از جهت معرفت شناسی، ظلمت مفهومی اعتباری عقلی است. عنوان مظلم را نیز كه شیخ به جواهر غاسق و هیئات ظلمانی داده است، مفهومی اعتباری می‌باشد.([23])كه مشتق منه و مبدأ اشتقاق آنها همانا جواهر غاسق و هیئات ظلمانی است. و چنانكه در بحث هستی شناسی
أ مراد از نور مجازی همانا مفهوم نور در عقل است ( یا شاید بتوان بطور عام همه مفاهیم واضح و آشكار نزد عقل را نور مجازی نامید) و مراد از نورحقیقی همانا ظهور عینی است.

اندیشه و نظر / درآمدی بر هستی شناسی شیخ اشراق

داشت كه هر آنچه با عنوان جواهر غاسق و هیئات ظلمانی مورد ادراك ذهن قرار می‌گیرد، در واقع منتزع از مرزها و حدود حقیقت نور می‌باشد. مقدار، رنگ (سیاهی، سفیدی) و...، همه مفاهیم و صوری هستند كه از مرز و حد حقیقت نور حاصل می‌شوند نه نفس حقیقت نور; بنابراین می‌توان گفت كه این مفاهیم ناظر به حدود و مرزهای حقیقت نورند نه نفس حقیقت نور. این مفاهیم محتوای نور را نمایش نمی‌دهند بلكه قالب نور را عرضه می‌كنند. و می‌دانیم كه نفس یك چیز غیر از مرز آن چیز است. همانگونه كه خودِ كوه غیر از قالب و شكل كوه است یا خود آب غیر از قالب خاص آن است كه به واسطه ظرفی خاص حاصل شده است. در نهایت باید گفت كه این حقیقت نور است كه با پویش و بازیگریها و فعالیت خود، كه در حاق حقیقت او تحقق می‌یابد، به ایجاد مرزها و حدود متنوع می‌پردازد. تموجات حقیقتِ نور است كه قالبها و مرزها را تشكیل می‌دهد و این حدود هستند كه جواهر غاسق و هیئات ظلمانی را به نمایش می‌گذارند.

و) مسئله سنخیت عالم انوار و عالم مظلم:

یكی از معضلات اندیشه سهروردی، كه پاسخ مناسبی نیافته، این است كه از طرفی شیخ اشراق عالم مظلم را ظلمت می‌داند و عدم النور، و از طرف دیگر بین عالم انوار و عالم مظلم به رابطه علّی و معلولی اذعان دارد، در حالیكه لازمه وجود رابطه علّی و معلولی بین عالم انوار و عالم مظلم وجود سنخیت است. ولی فی الواقع بین نور و ظلمت سنخیتی نیست. پس چگونه به رابطه نیاز عالم مظلم به عالم انوار می‌توان اذعان داشت و این رابطه را پذیرفت؟
به نظر می‌رسد بتوان با توجه به تحلیلی كه در مورد نسبت و رابطه نور و ظلمت، مطرح شد، راه حلی برای این مسئله بدست آورد. به این ترتیب كه رابطه نور نسبت به ظلمت و جهان مظلم از نوع رابطه علی و معلولی میان دو ذات متعین عینی نیست - و بنابراین سنخیت آن نیز از این قسم نخواهد بود - بلكه از نوع رابطه یك حقیقت عینی با مرز و قالب آن است كه اساساً آنها هم امور عدمی است. در چنین رابطه ای، مرز و قالب شیء، ضرورت خود را از خود شیء می‌گیرد و نه بالعكس. یعنی تا شیئی نباشد، حد و مرزی نیز محقق نخواهد شد. تا كوه نباشد شكل و مرز كوه نیز تحقق نمی‌یابد. تا نوری نباشد، ظلمت ضرورت نمی‌یابد. شاید با مسامحه بتوان این رابطه را رابطه علّی و معلولی نامید لیكن بهتر آن است كه آن را رابطه «استلزام» یا رابطه «لزوم عینی یكطرفه» بنامیم. بدین معنی كه بین نور و ظلمت یك رابطه لزومی یكطرفه وجود دارد كه آنهم فقط و فقط از طرف نور به طرف ظلمت است. نور است كه درعالم واقع ظلمت را ایجاب می‌كند و ظلمت آفرین است. نور امر وجودی است و ظلمت امر عدمی و می‌دانیم كه امر عدمی هرگز موجد و موجب امر وجودی نتواند بود.
بر این اساس باید گفت كه سنخیت گاهی بین دو امر وجودی مطرح می‌شود مانند وقتی كه به رابطه علّی و سنخی میان نورالانوار و عقول و نفوس می‌پردازیم و گاهی بین یك امر وجودی و یك امر عدمی طرح می‌شود; مانند وقتی كه به كوه و شكل و مرز آن نظر داریم. سنخیت نور و ظلمت از قسم دوم است. وقتی می‌گوییم بین نور و ظلمت سنخیت وجود دارد یعنی:
اولاً مرتبه ای از نور یا مراتبی از آن واجد مرزها و حدودی هستند كه مراتب دیگر از چنین مرزهایی برخوردار نیستند و با آنها هماهنگی ندارند.
ثانیاً این مرزها و حدود در رابطه مستقیم با خود نور می‌باشندونحوه خاص نوراست كه مرزها و حدود را ایجاد می‌كند و مثلاً حدود جواهر غاسق یا هیئات ظلمانی را ترسیم می‌نماید. به عبارت دیگر این نور است كه در پویش خود به مرتبه ای می‌رسد كه مرزدار می‌شود و آنگاه این نفس پویش خود نور است كه مرزهای خاص خود را محقق می‌سازد. مرزهایی كه دقیقاً حاصل خود نور است.
در این نوع سنخیت كه نور با مرز خود از آن برخوردار است، نور خود را با امری خارج از حوزه نوریت هماهنگ
أ نور یك مفهوم مشكك خواهد بود چرا كه این معنا و مفهوم در مورد مصادیق مختلف به یكسان و بدون تفاوت صدق نمی‌كند بلكه در مورد مصادیق مختلفی از قبیل نور واجب، نور عقل، نور آفتاب، نور نفس و... با تفاوت و اختلاف صدق می‌كند.
و هم سنخ نمی‌سازد و لزومی برای این كار نیست. نور می‌پوید و آنگاه مرزدار می‌شود و به حد ظلمت و عدم النور می‌رسد و قالب دار می‌شود. لیكن چنین نیست كه از در توافق و هماهنگی با مرز و قالب خود برآید، كه كاملاً یك امر عدمی است. بین نور و هویت مرزی و قالبی و ظلمانی كه چیزی جز بی هویتی نیست، سنخیتی نتواند بود. بلكه تنها باید به این بسنده كرد كه نور در پویش خود مراتبی را با شدت و ضعف و كمال و نقص و روابط خاص محقق می‌سازد و متناسب با آن مراتب و تعینات مرزهای خاص را احراز می‌كند و بدین ترتیب جهان مظلم را محقق می‌سازد. با این تفسیر و تبیین از رابطه نور و ظلمت به نظر می‌رسد مسئله سنخیت نیز مانع از پذیرش حصول جهان مظلم از طریق نور، نباشد.

مراتب حقیقت یا هستی

الف) نورالانوار

عالیترین و برترین مرتبه هستی نورالانوار است. اوصاف نورالانوار را سهروردی چنین بیان می‌كند: نورالانوار، نور محیط، قیوم، مقدس، نوراعظم و اعلی است او نور قهار و غنی مطلق است و ورای آن چیز دیگری نمی‌باشد([24]).
1 ـ اثبات وجود نورالانوار:
نخستین پرسش پس از بیان اوصاف نورالانوار، این است كه آیا چنین ذاتی در خارج وجود دارد یا نه؟ از اینرو برای اثبات وجود چنین وجود متعالی، باید به استدلال پرداخت. سهروردی بر مبنای خاص خود درصدد اثبات وجود خداوند برآمده است. استدلال سهروردی، با توجه به مبانی خاص او، چنین قابل تقریر است. نخست اصول موضوعه استدلال طرح شده و آنگاه به خود استدلال پرداخته می‌شود.
در هستی، اصالت با نور است. مبدأ پیدایش و هستی انوار مجرد و انوار عارض و جواهر غاسق و هیئات ظلمانی و كلاً تمام موجودات نور است. نورانیت است كه در پهنه گسترده و وسیعی، با جوانب متعدد خود هستی داری و موجودیت را محقق ساخته است.
نور دارای حقیقت واحد و مراتب و شؤون مختلف است. اختلاف این حقیقت واحد به شدت و ضعف و كمال و نقص و... می‌باشد.
مراتب مادون نور نیازمند مراتب مافوق نور هستند. هر آنچه از نور در مراتب مادون وجود دارد و یا لازمه وجود انوار مادون است مانند غواسق و... نیازمند مراتب عالی نور می‌باشد.
مراتب نور به انوار مجرد و غیر مجرد قابل تقسیم است. این تقسیم بندی یك تقسیم بندی عینی و واقعی است. چرا كه در جهان خارج هر دو قسم از این انوار موجود می‌باشند. (انوار غیرمجرد مانند انوار عارض). در مورد انوار یا نور مجرد هم باید گفت:
اولاً هر علتی باید اشرف واتمّ از معلول خود باشد. پس باید انوار عالی از انوار مادون و لوازم آنها یعنی غواسق و... اشرف واتم باشند. و آشكار است كه اشرفیت آنها به تجرد آنها و اوصاف نقص و كاستی مراتب مادون، از قبیل اوصاف مادی است. پس انوار عالی، مجرد از اوصاف مادی از قبیل مقدار و... می‌باشند.
ثانیاً لازمه وجودِ مراتب و شدت و ضعف در مراتب، این است كه هرچه مراتب نور عالیتر شوند، اوصاف و هستی آنها غنیتر می‌گردد تا بجایی كه به تجرد برسند. پس لازمه مراتب و شدت و ضعف آن، تجرد در مراتب عالیتر است.
ثالثاً ما به نحو بدیهی و بالوجدان مصداقی از مصادیق نور مجرد را در خود می‌یابیم كه همان نفس ما می‌باشد.
أ اساساً چون هیچ شائبه ظلمت و حجاب در وجود نورالانوار راه ندارد و تمام نقائص ظلمات نیز از او زایل است، پس نور الانوار بخود علم دارد. پس بطور خلاصه باید گفت، چون نورالانوار برای خود ظاهر است پس به ذات خود عالم است.

اندیشه و نظر / درآمدی بر هستی شناسی شیخ اشراق

نیست و یا نیازمند بغیر خود می‌باشد. در حالت نخست او همان نورالانوار است و این همان مطلوب ماست. در حالت دوم ما با دو صورت مواجه خواهیم بود:
- نخست اینكه این نور مجرد در هستی خود نیازمند مراتب مادون خود از قبیل انوار عارض یا غواسق و... است.
- دیگر اینكه یا محتاج مراتب مافوق خود است كه اشرف و اَتَمّ از او هستند.
حالت نخست ممكن نیست چرا كه:
اولاً انوار مادون و یا جواهر غاسق اخس از نور مجردند و نور مجرد اشرف و اَتمّ از آنها می‌باشد و هرگز در رابطه علّی و معلولی ممكن نیست كه یك چیز اخسّ قادر به ایجاد اشرف از خود گردد چراكه فاقد كمالات آن است.
ثانیاً اگر نظر به علیّت غواسق باشد، باید گفت كه این امور ذاتاً ظلمانی و عدمیند و هرگز توان ایجاد نور و هستی نورانی را ندارند. چرا كه بین ایندو سنخیتی وجود ندارد. یكی از مقوله وجدان است و دیگری از مقوله فقدان. پس ضرورتاً باید حالت دیگر را پذیرفت یعنی نور مجرد در هستی خود نیازمند نور مجرد دیگری است كه اشرف و اتمّ از اوست در این حالت دو صورت متصور است یا این رشته علیّت تا بی نهایت به صورت تسلسلی ادامه می‌یابد و یا آنكه در نهایت به علّت العللی می‌رسد.
از آنجا كه تسلسل علل در موجودات مترتب و مجتمع باطل است. پس وجود سلسله انوار مجرد تابی نهایت امری محال است و باید مبدئی به عنوان علت العلل موجود باشد و او همان نورالانوار است كه هیچ نیازی به غیر ندارد و غنی مطلق است.([25])
شیخ اشراق دلایل دیگری نیز برای اثبات وجود خداوند اقامه كرده است كه از آن میان به یكی دیگر از آنها اشاره می‌شود: نفس انسان یك امر مجرد است و می‌دانیم كه نفس امری حادث می‌باشد; یعنی با تحقق و حدوث بدن ایجاد می‌گردد. پس می‌توان نتیجه گرفت كه نفس مجرد انسان ممكن الوجود است و آنگاه محتاج مرجح و علّتی است تا آن را موجود كند. مرجح نفس، جسم نتواند بود، چرا كه جسم اخس از نفس مجرد است و یك چیز نمی‌تواند اشرف از خود را ایجاد كند. علت و مرجح نفس، امری غیرجسم و مجرد خواهد بود و اگر آن مرجح، واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل است و اگر ممكن الوجود باشد، ناچار بنا به محال بودن تسلسل علل، باید به واجب الوجود منتهی گردد.([26])
2 ـ علم نورالانوار:
علم نورالانوار در دو مقام قابل بحث است. نخست علم به ذات و دوم علم به غیر. سهروردی در اثبات وجود نورالانوار بدین نكته استدلال كرد كه وجود نورالانوار، نور محض و عالیترین مرتبه هستی است. و از اینرو به هیچ وجه از خود غایب نیست و برای خود ظهور دارد و ظهور محض برای خود است. اساساً چون هیچ شائبه ظلمت و حجاب در وجود نورالانوار راه ندارد و تمام نقائص ظلمات نیز از او زایل است، پس نور الانوار بخود علم دارد. پس بطور خلاصه باید گفت، چون نورالانوار برای خود ظاهر است پس به ذات خود عالم است.([27]) با توجه به مبانی و آراء دیگر شیخ می‌توان دلایل دیگری نیز در علم نورالانوار به ذات خود ترتیب داد. برای مثال نورالانوار دارا و دهنده تمام كمالات موجودات است([28]) و علم بذات یكی از كمالات است. پس خود نورالانوار واجد این كمال است و به ذات خود علم دارد. یا اینكه: سنخیت بین دو موجود لازم می‌آورد كه كمالات معلول در علت به نحو اشرف و اَتَم موجود باشد. پس از آنجا كه انسان بخود علم دارد، حتماً علت العلل او یعنی نورالانوار نیز بخود علم خواهد داشت و...
در مورد علم نورالانوار بغیر نیز باید گفت نورالانوار محیط بر تمام معلولات است و همه معلولات در سایه وجود او تحقق یافته اند و هیچ مانع و حجابی بین او و معلولاتش متصور نیست; پس تمام معلولات نزد او حضور و ظهور دارند و خداوند به تمام آنها عالم است. علم خداوند نیز از نوع علم حضوری است.([29])
3 ـ نورالانوار و صفات او:
سهروردی معتقد است كه نورالانوار نه دارای صفات ظلمانی است و نه دارای صفات نورانی. توضیح اینكه از نظر سهروردی صفات یا عینی و حقیقی هستند یا اعتباری. صفات حقیقی و عینی، صفاتی هستند كه هریك دارای استقلال بوده و زائد بر ذات می‌باشند. ولی صفات اعتباری دارای ذوات مستقلی نبوده و به نحوی از انحاء منتزع از ذات هستند. شیخ اشراق معتقد است كه نورالانوار هیچ صفت حقیقی ندارد. در عین حال ایشان برای نورالانوار اضافات فراوانی قائل است مانند اضافه رزاقیت، اضافه مبدئیت، اضافه عالمیت و... و در نهایت می‌گوید كه همه این اضافات به یك اضافه بر می‌گردد و آن اضافه مبدئیت است. علاوه بر این شیخ صفات سلبی زیادی را باور دارد مانند آنكه معتقد است نورالانور جسم نیست، غاسق نیست، ممكن نیست، ذوجهت نیست و... و باز در نهایت همه این صفات سلبی را به یك صفت سلبی یعنی امكان برمی گرداند. تمام این صفات اضافی و سلبی جزو صفات اعتباری است و هیچكدام امور عینی مستقل زائد بر ذات نیستند و هیچ نحوه تركیبی را در ذات الهی لازم نمی‌آورند.([30])
4 ـ رابطه نورالانوار و موجودات هستی:
سهروردی از فیلسوفانی است كه به وجود موجودات و انوار واسطه معتقد است. یعنی نورالانوار در تحقق عالم هستی نخست واسطه هایی را ایجاد نموده و آنگاه بتدریج شبكه عظیم هستی شكل گرفته است. با توجه به این امر ممكن است پرسشی به ذهن برسد، پرسشی كه سهروردی نیز از آن غافل نیست، و آن اینكه آیا در چنین منظومه ای از هستی، نورالانوار دچار بُعد مسافت، از مخلوقات خود نیست و یا به عبارت دیگر دچار بُعد هستی شناختی از معلولات نمی‌باشد. البته با قبول این اصل، آیا این بُعد و دوری، سبب نقصان در قدرت الهی و مانعی در راه تأثیر آن در معلولات نمی‌گردد؟
سهروردی در پاسخ می‌گوید كه اساساً در عالم، نورمحض و مراتب انوار مجرد و مسافت، كاملاً بیمعنی است. «مسافت» مفهومی است مقداری كه مربوط به عالم ظلمانی و جهان مظلم است و اگر بگویید مراد ما بُعد هستی شناختی است در پاسخ می‌گوید هر موجودی كه در مراتب هستی عالیتر و برتر باشد سیطره و احاطه و قرب او به موجودات مادون بیشتر می‌گردد و این بخاطر شدت ظهور و نورانیت و قوت نوری آن موجود است. می‌دانیم كه نورالانوار شدیدترین و عالیترین انوار است و هیچ نوری شدیدتر و عظیمتر از او نیست. پس قرب او از همه انوار فزونتر و برتر خواهد بود. پس نور الانوار در عین حال كه ابعد است اقرب است و در عین حال كه ارفع است، ادنی است. در ادامه باید افزود و حال كه نورالانوار اقرب انوار به موجودات است پس او در تأثیر و اِعمال قدرت بر موجودات از هر موجود دیگر اولی و برتر است و از این جهت شمول قدرت الهی نیز محقق می‌گردد.([31])
باید به این نكته نیز اشاره داشت كه سهروردی در بحث از پیدایشِ مرحله ای شبكه هستی وقتی كه پرتو رسانی و اشراق را از موجود فراتر بر موجود فروتر و از فروتر به زیرتر تا به آخرین سلسله وجود مطرح می‌كند، می‌گوید كه علاوه بر این اشراق و فیض با واسطه، فیض بی واسطه دیگری نیز از نورالانوار متوجه هر موجودی است.([32]) این ادعا و نظریه متضمن رابطه بیواسطه نورالانوار با موجودات می‌باشد و نیز بدین معنی است كه رابطه بیواسطه نورالانوار و موجودات از جایگاه خاصی در هستی شناسی سهروردی برخوردار است.

ب) انوار قاهره (عالیه و سافله)

اندیشه و نظر / درآمدی بر هستی شناسی شیخ اشراق

می آیند كه در دو حالت طولی (عالیه) و عرضی (سافله) شكل گرفته اند. اگر بخواهیم این موجودات نوری را با اصطلاحات مشایین بیان كنیم باید آنها را عقول طولی و عرضی بنامیم. این موجودات نوری از تمام ویژگیها و شوائب مادی و جسمانی بَری هستند و در تجرد كامل بسر می‌برند. سهروردی برای اثبات چنین مرتبه ای از هستی از قاعده معروفی به نام «قاعده امكان اشرف» سود جسته است، در اینجا به استدلال سهروردی می‌پردازیم. لكن برای آنكه جریان استدلال سیر منطقی خود را طی كند نخست باید مفاد قاعده و تحلیل آن مطرح شود و آنگاه به نحوه استفاده شیخ از این قاعده و به عبارت دیگر به نحوه تطبیق این قاعده بر هستی پرداخته گردد.
سهروردی مفاد قاعده و استدلال بر آن را در كتابهای حكمة الاشراق، التلویحات و الالواح العمادیه، توضیح داده است و در همان كتاب حكمة الاشراق و التلویحات نیز به تطبیق قاعده اشاره كرده است.([33])
1 - قاعده امكان اشرف
برای روشن شدن قاعده امكان اشرف نخست باید مفاد آن تعریف گردد و سپس اصول موضوعه آن بیان شده و آنگاه به اثبات آن پرداخته شود و در نهایت به نتیجه حاصل از این قاعده اشاره گردد.
* تعریف قاعده: مفاد این قاعده آن است كه اگر دو موجود امكانی تحقق یابند یا آنها را در نظر بگیریم بگونه ای كه یكی اشرف از دیگری باشد باید موجود اشرف در مرتبه ای مقدم بر غیر اشرف، تحقق یابد و علیتی نسبت به غیر اشرف یعنی اخس داشته باشد.([34])
* اصول موضوعه قاعده امكان اشرف: اصول موضوعه قاعده امكان اشرف را می‌توان بدین ترتیب برشمرد.
یكم وجود عالیترین مرتبه نور یا نورالانوار كه دارای وحدت محض است.
دوم قاعده الؤاحد لایصدرعنه الاالواحد; از واحدِ من جمیع الجهات محال است كه امور كثیر صادر شود چرا كه این نشان وجود كثرت در ذات واحد و خلاف فرض است.
سوم فرض وجود موجود امكانی اخس و اشرف.
چهارماصل علیت ولوازم آن مانند تكافو، سنخیت و...
* استدلال بر قاعده: پیش از بیان استدلال بر این قاعده، لازم است به این نكته اشاره شود كه سهروردی در كتاب المشارع و المطارحات خود، این قاعده را فطری دانسته است.([35]) حاصل استدلال سهروردی و شارحین وی را می‌توان چنین بیان داشت كه حالتهای متعددی را می‌توان در مورد موجود امكانی اخس و اشرف و نسبت آن دو به همدیگر یا نسبت آن دو به نور الانوار را، در نظر گرفت كه از این میان تنها یك شق آن معقول و مستدل است و آن همان است كه مفاد قاعده امكان اشرف است. حالتهای متعدد را بدین ترتیب می‌توان در نظر گرفت:([36])
الف)این دو موجود امكانی اخس و اشرف هر دو توأم و با هم از نورالانوار صادر شوند. این حالت خلاف اصل موضوع اول ودوم است ومستلزم صدوركثیرازواحد است.
ب) موجود اشرف بعد از اخس ایجاد شود. این حالت مخالف اصل چهارم است چرا كه لازمه اصل پنجم این است كه علت هرگز نمی‌تواند اخس از معلول باشد و همواره علت باید واجد كمالاتی بیش از معلول باشد تا آن را ایجاد كند. فاقد كمال نمی‌تواند معطی كمال باشد. بعلاوه صدور ابتدایی اخس نیز خالی از اشكال نیست چرا كه اخس، محل كثرت و جهات متعدد است و صدور بیواسطه آن با اصل دوم ناسازگار خواهد بود و مستلزم صدور كثیر از واحد است.
ج) وجود اشرف نه صادر از نور الانوار باشد و نه معلولات دیگر. لازمه این فرض آن است كه یا باید وجود اشرف دارای جهتی اشرف و برتر از نور الانوار باشد و این خلاف اصل یك و سه از اصول موضوعه است كه در آن اصول نورالانوار برترین نور و وجود اشرف یك وجود امكانی فرض شده است و یا آنكه وجود اشرف از طریق علتی برتر از نورالانوار صادر شده باشد. این حالت نیز خلاف اصل یك خواهد بود كه در آن نورالانوار برترین مرتبه هستی و انوار قلمداد شده است.
د) صدور وجود اشرف از نورالانوار ممتنع و محال است. در مورد این حالت باید گفت صدور اشرف از نور و الانوار مستلزم هیچ امر محال و متناقضی نیست. هیچ دلیلی بر تناقض یا امتناع این امر وجود ندارد.به عبارت
أ مراد از لنفسه یعنی اینكه مدركِ ذات خود است مانند نور مجرد ولغیره یعنی مدرك ذات خود نیست مانند نور عارض.
دیگر صدور اشرف از نور الانوار، ممكن به امكان عام است. بعلاوه: اصل موضوع سوم، اصل فرض وجود موجود اشرف را محقق می‌سازد و این خود دلیل بر امكان تحقق و صدور آن از نورالانوار است. پذیرش اصل سوم لازم می‌آورد كه ما اذعان به عدم امتناع صدور اشرف نورالانوار نماییم و آن را ممكن به امكان عام قلمداد كنیم.
هـ ) وجود اشرف قبل از اخس قرار گیرد. این حالت با تمام اصول موضوعه سازگار بوده و اشكالی بر آن وارد نیست و این همان مطلوب ماست.
* نتیجه این قاعده: نتیجه ای كه از این قاعده حاصل می‌شود این است كه هرگاه وجود موجود اشرف برای ما ثابت نباشد از طریق وجود غیر اشرف و اخس می‌توانیم تقدم وجود آن را كشف كنیم و حكم به وجود آن نماییم.
2 - تطبیق قاعده بر هستی
پس از بیان مفاد قاعده امكان اشرف حال باید دید كه آیا می‌توان از طریق این قاعده به وجود موجود اشرف استدلال نموده و آن را اثبات كرد؟ به بیان دیگر آیا می‌توان مصداقی عینی و خارجی برای آن اثبات نمود؟
سهروردی اثبات مفاد این قاعده را در جهان خارج از طریق تجرد نفوس ناطقه انجام داده است. استدلال وی را می‌توان بدین ترتیب ارائه كرد:
اصول موضوعه:
الف) قاعده امكان اشرف.
ب) وجود نفوس ناطقه انسانی.
ج) تجرد نفوس ناطقه انسانی.
د) حادث و معلول بودن نفوس انسانی و نیازمندی آنها به علت.
هـ) نفوس انسانی، موجودات اخس هستند; چرا كه اشرف از آنها قابل فرض است.
سهروردی با استفاده از قاعده امكان اشرف و اصول موضوعه خاص آن و نیز اصول موضوعه بدیهی فوق، چنین استدلال می‌كند. علت نفوسِ ناطقه مجرد و اخسِ انسانها، از چند حالت خارج نیست:([37])
حالت یكم ـ علت این موجودات اخس، واجب الوجود یا نورالانوار باشد. در این حالت این با اصول موضوعه یك و دو در قاعده امكان اشرف ناسازگار خواهد بود و مستلزم آن است كه نفوس انسانی كه متكثرند از واحد من جمیع الجهات صادر شوند و این محال است.
حالت دوم ـ علت این موجودات مجرد اخس، اجسام است. این فرض نیز باطل است; چرا كه اجسام از زمره عالم مظلم است و نفوس، از انوار است، پس اجسام نسبت به نفوس، اخس می‌باشد و هرگز اخس قادر به ایجاد اشرف نیست و این همان اصل موضوع چهار از قاعده امكان اشرف است.
به علاوه شیخ خود در حكمة الاشراق می‌گوید كه نفس انسانی در عین حال كه مجرد است توان ایجاد برزخ و جسم را ندارد; پس به طریق اولی برزخ یا جسم هرگز توان ایجاد جسم دیگر را نخواهد داشت.([38]) و می‌توان افزود به نظر طریق اولی تر تو هرگز جسم یا برزخ، امكان ایجاد نفس مجرد را نیز نخواهد داشت.
حالت سوم علت نفوس انسانی، نفوس دیگر انسانی است. این فرض نیز جایز نیست. زیرا اموری كه در یك طبیعت، نوعی اشتراك دارند، نمی‌توانند برخی از آنها علت و برخی معلول باشند، چون هیچ گونه اولویت و اشرفیتی در بین آنها نسبت به همدیگر وجود ندارد تا اینكه یكی علت و دیگری معلول قرار گیرد.
به علاوه می‌توان از سخن سهروردی كه در حالت سابق بیان شد، این نتیجه را نیز گرفت كه اگر نفس انسانی توان ایجاد جسم را ندارد به طریق اولی از ایجاد نفس نیز عاجز است چرا كه نفوس مجرد اشرف از اجسام هستند، پس در نهایت باید پذیرفت كه این موجودات اخس دارای علتی اشرف هستند كه مقدم بر آنها و هم سنخ آنها در هستی تحقق دارد و دارای تجرد كامل است. این علت، یك جوهر مفارق است و از این طریق عالم جوهر مفارق یا عالم عقل اثبات می‌شود.
به بیان دیگر می‌توان این قاعده را چنین تطبیق كرد: نفوس ناطقه موجودات، اخس هستند و مقدم بر هر موجود اخس، موجود اشرفِ هم سنخ با آن تحقق دارد، پس مقدم بر نفوس ناطقه، موجود اشرفِ هم سنخ آن كه همان جوهر مفارق و مجرد است، وجود دارد.

پی نوشت :

[1] - مجموعه مصنفات، ج 2، حكمة الاشراق، ص 106.
[2] - همان، ص 113.
[3] - شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ص 74، 73 و: انواریه، نظام الدین هروی، امیركبیر، سال 63، ص 20.
[4] - مجموعه مصنفات، ج 2، حكمة الاشراق، ص 114.
[5] - انواریه، ص 20.
[6] - همان، ص 108، 107 و: شرح حكمة الاشراق، قطب الدین شیرازی و ملاصدرای شیرازی، ص 286 و: شرح حكمة الاشراق، شهرزوری، ص 389.
[7] - مجموعه مصنفات، ج 2، ص 114،110.
[8] - همان، ص 389.
[9] - همان، ج 1، التلویحات، ص21، و: حكمة الاشراق، ص64،71.
[10] - همان، ج1، التلویحات، ص364،25،21و: ج2، حكمة الاشراق، ص 72، 71، 64 و: ج 3، بستان القلوب، ص 358.
[11] - همان، ج 2، حكمة الاشراق، ص 114، 113.
[12] - همان، ص 106.
[13] - همان، ص138، 117، 116، 115، 110، 107.
[14] - همان،ص 107.
[15] - شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ص 274.
[16] - مبانی فلسفه اشراق از دیدگاه سهروردی، 126.
[17] - مجموعه مصنفات، ج 3، الواح عمادی، ص 185.
[18] - شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ص 267 و: شرح حكمة الاشرق، قطب الدین شیرازی، ص 237.
[19] - شرح حكمة الاشراق، ص 237.
[20] - شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ص 265، 262 و: مجموعه مصنفات، ج 2، حكمة الاشراق، ص 73.
[21] - همان، ص 108.
[22] - همان، 235، 110.
[23] - شرح حكمة الاشراق، ص 201.
[24] - مجموعه مصنفات، ج 2، حكمة الاشراق، ص 121.
[25] - همان، و: نشریه دانشكده ادبیات و علوم انسانی، شماره 150، مقاله سهروردی در مقابل ابن سینا، دكتر یثربی، ص 117 و: مجله معرفت، شماره 11، مقاله برهان صدیقین از دیدگاه حكمای مشاء و اشراق و حكمت متعالیه، علیزمانی، ص 32.
[26] - سه رساله از شیخ اشراق (الالواح العمادیه)، نجفقلی حبیبی، انتشارات انجمن حكمت و فلسفه، 1356، ص30.
[27] - مجموعه مصنفات، ج 2، حكمة الاشراق، ص 150.
[28] - همان، ص 122.
[29] - همان، ص 153.
[30] - همان، ص 123 و: انواریه، ص29.
[31] - مجموعه مصنفات، ج 2، حكمة الاشراق، ص 153 و: انواریه، ص 31، 30.
[32] - مبانی فلسفه اشراق از دیدگاه سهروردی، ص139.
[33] - مجموعه مصنفات، ج 1، التلویحات، ص 434، 51 و: ج 2، حكمة الاشراق، ص 154 و ج 3، الواح العمادیه، ص149.
[34] - آموزش فلسفه، ج 2، مصباح یزدی، دفتر تبلیغات اسلامی، سال 63، ص 162.
[35] - مجموعه مصنفات، ج 1، المشارع و المطارحات، ص434.
[36] - شرح حكمة الاشراق، قطب الدین شیرازی، ص 368،367 و: شرح حكمة الاشراق، شهرزوری، ص 389، و: انواریه، ص 32، و: قواعد كلی فلسفی، ج 1، دكتر ابراهیمی دینانی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فلسفی، سال 65، ص 28، 18.
[37] - مجموعه مصنفات، ج 1، التلویحات، ص 51 و: قواعد كلی فلسفی، ج 1، ص 28، 27.
[38] - همان، ج 2، حكمة الاشراق، ص 119.

منبع:www.mullasadra.org
يکشنبه 3/6/1392 - 21:24
فلسفه و عرفان
رساله های سهروردی
رساله های سهروردی

نویسنده: ترانه جوانبخت




در این مقاله به بررسی هفت رساله سهروردی می پردازم. این رسالات با عناوین ذیل می باشد:
لغت موران
فی حقیقة العشق
عقل سرخ
آواز پر جبرئیل
صفیر سیمرغ
روزی با جماعت صوفیان
فی حالة الطفولیة
لغت موران
در ابتدای رساله لغت موران صحبت چند مورچه درباره قطره شبنم است که آیا این قطره از زمین است یا از هوا؟ مورچه ها وقتی می بینند که شبنم تبخیر می شود و به هوا می رود نتیجه می گیرند که از هوا می باشد. سهروردی در ادامه نتیجه می گیرد که هرچیزی به اصلش برمی گردد و صاحب نور به خدا.
در ادامه در حکایت لاک پشت ها می خوانیم که چند لاک پشت یک مرغ را در آب دریا می بینند. می پرسند که آیا این مرغ از آب است یا از هوا؟ اگر مرغ به آب محتاج نباشد آبی نیست. پس بی آب می تواند بود.
حاکم می گوید که تا حجاب برنخیزد و کنار نرود شهود حاصل نمی شود. گوهری که در محل شهود می آید مخلوق و حادث است.
لاک پشت ها از حاکم پرسیدند: گوهری که در مکان می آید چطور از مکان و جهت بی نباز است؟ حاکم جواب نداد. لاک پشت ها او را ترک کردند.
همه مرغان نزد سلیمان حاضر بودند غیر از بلبل. سلیمان به مرغی گفت: به بلبل بگو نزد ما بیاید. بلبل داخل آشیانه اش بود.
سهروردی نتیجه می گیرد که هرکسی که بخواهد با ما ملاقات کند اگر بیرون باشد و ما درون پس ملاقات حاصل نمی شود.
در ادامه رساله لغت موران دو حکایت "کیخسرو و جام جهان نما" و "جن و ملک" آمده است. سهروردی نوشته است: هرچه صدا دارد را در آتش باید سوزاند تا جن ظاهر شود. از حکایت بعدی که به خفاشان و تعذیب دشمنانشان در آفتاب اشاره دارد سهروردی نتیجه می گیرد که مرگ لذت بخش از نوع حیات است.
حکایت جغدها و هدهد نیز جالب است. در این حکایت جغدها که در روز نابینا هستند کمر به قتل هدهد می بندند که در روز بیناست. هدهد برای دوری از مرگ توسط جغدها خودش را در روز به نابینایی می زند!
حکایت بعدی درباره طاووس در باغ ملک است. اسارت و دوری او از باغ و دیگر طاووس ها سبب فراموش کردن گذشته اش می شود. وقتی که او را آزاد می کنند و دوباره به باغ برمی گردد با یادآوری گذشته دچار حسرت می شود.
سهروردی در حکایت ماه و خورشید می گوید که ماه مثل آینه ای ست که در خود جز خورشید را نمی بیند زیرا که نور خورشید در ماه می افتد. وقتی ماه در هنگام تقابل به خورشید نزدیک می شود از هلال به قرص تبدیل می شود. از این جاست که جملات عرفانی "انا الشمس" و "انا الحق" آمده است. در ادامه سهروردی می گوید که برای ملک نیز کیهان در حکم آینه است. سهروردی در پایان این رساله می گوید: خدا مکان جهت و خطا ندارد و از این سه منزه است. مانع خیر بد است و حجاب راه کفر است. به خود شاد شدن تباه است. روی به حق آوردن خلاص است و چراغ در مقابل آفتاب به چشم نمی آید.

فی حقیقة العشق

سهروردی در این رساله می گوید که حقیقت اول عشق است که سه گوهر دارد: خداشناسی خودشناسی و دیگر شناسی. صفت این سه به ترتیب عبارت است از: حسن یا نیکویی عشق یا مهر و حزن یا اندوه که از یک چشمه پدید آمده اند و برادران هم اند. او معتقد است که پیدایش آسمان و زمین از آویزش حسن بر عشق است. نام های دیگر حسن عبارت است از: جمال و کمال. سهروردی می گوید که به حسن نرسند مگر به عشق. نردبان معرفت به سمت عشق (منتها) از محبت (واصل) می گذرد. در واقع محبت حالت خاص معرفت است و عشق حالت خاص محبت.
عشق از عشقه می آید. عشقه از ریشه دور درخت می پیچد و بالا می رود و هر غذا که به وسیله آب و هوا به درخت می رسد از آن می گیرد تا درخت خشک شود. از درخت می توان به درون آدمی تعبیر کرد. این درخت می خواهد به کمال برسد. جنة القلب یا کلمه طیبه شجره طیبه است و عکس آن در عالم وجود به ظل یا بدن یا درخت منتصب القامه است. عشق جان را به بقا و بدن را به فنا می رساند. چون بدن از عالم فساد است.
سهروردی حکایت می کند که پس از آفرینش آدم حسن برای دیدن وی رفت. اندوه به کنعان نزد یعقوب رفت و عشق به مصر نزد زلیخا. عشق برای زلیخا تعریف می کند: شارستان جان یعنی جاوید خرد سه طبقه دارد: در طبقه های اول و دوم دو حجره است که دو نفر بر دو تخت نشسته اند. در طبقه سوم یک حجره است که یک نفر بر یک حجره نشسته است. سپس به پنج دروازه می رسیم. دروازه اول دو در دارد و در هر در تختی ست و بر هر تخت یک دیده بان است. دروازه دوم هم دو در دارد که به یک دهلیز و یک تخت می رسد و بر این تخت یک نفر می باشد. دروازه سوم نیز دو در دارد که به یک دهلیز و یک حجله و دو کرسی می رسد و یک نفر بر هر کرسی است. دروازه چهارم فراخ تر از دروازه های دیگر است که به یک چشمه و یک دیوار به نام دیوار مروارید و یک تخت می رسد و یک نفر بر آن تخت است. از دروازه پنجم به شهرستان میان دو دروازه می رسیم که بساطی در آنجا گسترده اند و یک نفر بر بساط است. پس از دروازه ها به یک بیشه می رسیم و در آنجا آتشی افروخته اند و آشپزی می کنند و چند نفر از جمله آشپز آتش تیز کن گیرنده و سرجوش حاضرند. در آنجا هر کسی که از خوردن فارغ می شود می گرید. شیر و گراز نیز در آن بیشه هستند. از آنجا به دروازه شهرستان می توان رسید که پیری آنجاست و چشمه ای به نام آب زندگانی در آنجاست که هرکسی در آن غسل کند زندگی ابدی خواهد یافت و در آنجا به یادگیری کتاب الهی می پردازند.
عشق بنده خانه زاد شهرستان ازل است. مثل شحنه به شهرها می رود. ابتدا گاو نفس را برایش قربانی می کنند سپس وارد آن شهرها می شود. آن گاو دو سر دارد: حرص و امید. آن گاو نه جوان است نه پیر. بر ضمیر بدن به آهن ریاضت بسته نشده پس زمین بدن مستعد نمی شود تا تخم عمل در آن افشانند. در بیابان افسار گسسته است. گاو نفس لایق عشق نیست و از دل هر کسی نیاید که آن را قربانی کند.

عقل سرخ

سهروردی در عقل سرخ از عجایب هفت گانه می گوید. این عجایب عبارتند از:
١- کوه قاف
٢- گوهر شب افروز
٣- درخت طوبی
٤- دوازده کارگاه
٥- زره داودی
٦- تیغ بلارک
٧- چشمه زندگانی
حکایت باز و پیر سرخ چهره در این رساله آمده است. باز یک پیر سرخ چهره را ملاقات می کند. پیر به باز می گوید: برای رسیدن به کوه قاف باید از یازده کوه گذشت. دو کوه اول سرد و گرم هستند.گوهر شب افروز در کوه قاف در کوه سوم است. روشنی اش از درخت طوبی ست که نیمی روشن و نیمی تاریک است. پیر مثال گوی در آب را می زند که فکر می کنیم نیمی از آن در آب است. درخت طوبی در بهشت در یک کوه قرار دارد و همه میوه های این جهان را داراست. آشیانه سیمرغ روی درخت طوبی ست. روز پر بر زمین می گستراند. از اثر پر او میوه بر درخت پدید می آید و نبات بر زمین. زال سیمرغ را پرورد و رستم اسفندیار را به یاری سیمرغ کشت. زال را وقتی نوزاد بود یک آهو شیر داد. حکایت کشته شدن اسفندیار به این شرح است که سیمرغ نورش را به جوشن و آیینه رستم داد. اسفندیار چشمش خیره شد و هیچ نمی دید. از اسب افتاد و رستم او را هلاک کرد.
سیمرغ از درخت طوبی سوی دوازده کارگاه می رود. در هر کارگاه استادی و شاگردی ست. هر استاد دو کارگاه دارد تا هفتمین استاد. در هر کارگاه ابریشم می بافند. زره داودی را در این کارگاه ها می بافند. زره داودی بندهای باز است. در هر سه کارگاه یک حلقه از این زره را می بافند. در دوازدهمین کارگاه نزد هفتمین استاد حلقه چهارم را به حلقه های دیگر وصل می کنند. زره داودی را آماده می کنند و هر باز که اسیر می کنند این زره را بر گردنش می نهند. این زره را با تیغ بلارک توسط جلاد پاره می کنند. از تیغ بلارک به باز آسیب می رسد. پیر به باز می گوید که برای آن که زخم تیغ آسان باشد باید از چشمه زندگانی آب بر سرش بریزد و غسل کند. سهروردی از این حکایت چنین نتیجه می گیرد که باید حقیقت را یافت. چشمه زندگانی در ظلمات است و نشان ظلمات تاریکی است. باید به روشنایی رفت که همانا نوری ست از آسمان برچشمه زندگانی.

آواز پر جبرئیل

در این رساله حکایت ده پیر آمده که همگی خیاط و سیاح و حافظ قرآن هستند. هریکی دیگری را تعلیم داده و شیخ اوست. فرزندانشان مسئول رسیدگی به آسیاهایشان هستند. آنها خدا را با زبان تسبیح نمی کنند.
در ادامه سهروردی می نویسد: کلمات الهی نور است. نور اول کلمه علیاست که از آن کلمه بزرگتر نیست. نسبت آن با دیگر کلمات مثل نسبت خورشید با دیگر ستارگان است. آخر این کلمات جبرئیل است. کلمه همان روح خداست. عیسی (ع) را در روح الله خواند و با او همه را کلمه خواند. آدمیان یک نوعند. پس هر که کلمه است روح است و هر دو یک حقیقت است. از کلمه کبری کلمات صغری ظاهرند. ملائکه محرکات افلاکند که کلمه وسطی اند. کلمه در قرآن به معنی سر و راز است.
جبرئیل را دو پر است: یکی راست که آن نور محض است از پر مجرد اضافه است. یکی چپ که نشانه تاریکی ست و جانب نابودی ست. نوری که از روح قدسی فرو می افتد کلمه است که آن را کلمه صغری می خوانند. برای کافران هم کلمه است صداآمیز و تاریک که از پر چپ جبرئیل سایه فرو افتد. عالم زور و غرور از آن است. این نور که بعد از ظلمت است شعاع پر راست است مثل کلمه طیبه یعنی کلمه صغری نورانی ست. پس کلمه و روح به یک معنی ست که کلمه طیبه به حضرت حق صعود می کند. پس روان های روشن از پر راست جبرئیل است و حقائقی که در خاطر القا می کنند و ندای قدس وقهر و صیهه و حوادث آن از آواز پر جبرئیل است. این که پر جبرئیل چه صورت دارد از رموز است.
کلمات از حضرت حق است و در او نه شب است نه روز. در جانب ربوبیت زمان نباشد. آنچه قائم است کلمه است و آنچه خراب می شود هیکل کلمه است. هرچه مکان ندارد زمان ندارد.* کلمات حق (کبری و صغری) بیرون از زمان و مکان است.
* این جمله از رساله آواز پر جبرئیل با فلسفه امروز تطابق ندارد. زیرا در دوره سهروردی معتقد بودند که زمان برهر چه مکان دارد می گذرد اما امروزه می دانیم زمان فقط در ذهن انسان می گذرد و خارج از ذهن او معنی ندارد. بنابراین بر هر چه مکان دارد زمان می گذرد اما می توان مواردی یافت که زمان بر آنها بگذرد ولی فاقد مکان باشند. مثلا هر چه به تصور می آوریم و مکان ندارد - مثل یک صندلی خیالی در کنارمان- دارای زمان و فاقد مکان است. پس این جمله "هر چه مکان ندارد زمان ندارد" در رساله آواز پر جبرئیل درست نمی باشد.

صفیر سیمرغ

سخن دو قسم است: قسم اول در بدایا و قسم دوم در مقاصد (صفیر سیمرغ) است. هدهد که روانه کوه قاف می شود در هزار سال - در تقویم اهل حقیقت یک صبحدم از مشرق لاهوت اعظم- به آنجا می رسد و سیمرغ می شود که صفیرش خفتگان را بیدار می کند ولی مستمع کم دارد. سایه اش علاج بیماران است.
همه نقش های مادر اوست. خودش رنگ ندارد. مشرق آشیان اوست. همه از او مشغول و او از همه فارغ است. همه از او پر و او از همه خالی ست. همه علوم از صفیر اوست. همه سازها نیز. غذایش آتش است. هرکس پری از آن او بر پهلوی راست بندد از آتش بگذرد و از حریق ایمن است. نسیم صبا از نفس اوست. پس عاشقان راز خود را به او گویند.
سخن بردو قسم است. قسم اول شامل سه فصل است: فصل اول در تحصیل این علم فصل دوم در آنچه که اهل بدایا را ظاهر شود فصل سوم در سکینه. قسم دوم نیز شامل سه فصل است: فصل اول در فنا فصل دوم در این که هر که عالم تر است عارف تر است و فصل سوم در اثبات لذت بنده برای حق.
قسم اول:
فصل اول: دلایل ترجیح یک علم بر دیگری عبارت است از: شریف تر بودن آن علم ادله قوی تر داشتن مهم تر یودن اشتغال به آن و بیشتر بودن فایده اش. مطلوب و مقصود این علم حق است. مشاهده قوی تر از استدلال است. مهم ترین چیز سعادت ایمان است. بزرگترین وسائل معرفت است. پس علم معرفت شریف ترین علوم است.
فصل دوم: آنچه برای اهل بدایا حاصل شود عبارت است از: طوالع و لوایح که انوار هستند و اوقات. اینها همیشگی نیست بلکه با ریاضت و ذکر به دست می آید.
فصل سوم: وقتی این انوار ماندنی شود و زمانی طولانی بماند آن را سکینه گویند و لذتش از لذت لوایح بیشتر است. برای چنین فردی اخبار و اطلاع از خاطر مردم و امور غیبی حاصل می شود. صداهای عجیب و نورهای عظیم می بیند و از آن لذت می برد.
قسم دوم:
فصل اول: فرد از جسم (قالب) رها می شود و قصد معراج می کند (خود فراموشی و فناء اکبر) که به فناء در فناء می انجامد و سبب می شود تا معرفت را در معروف گم کند. این حالت را طمس گویند.

انواع توحید:

توحید عوام (لا اله الا الله) نفی الوهیت از غیر الله
توحید خواص (لا هو الا هو) نفی هویت ها د رمعرض هویت حق تعالی
توحید اشارت به حضور و اثبات اثنیت (لا انت الا انت) نفی تویی ها در معرض تویی شاهد خویش
توحید دور بودن دویی از عالم وحدت (لا انا الا انا)
توحید غرق هر سه لفظ هویت و اثنیت و انانیت در بحر طمس (کل شیء هالک الا وجهه)
توحید آخری بالاترین مرتبه را دارد.
سهروردی در پاسخ به این پرسش که تصوف چیست می گوید: اول آن خداست و نهایتی بر آن نیست.
فصل دوم: باید به کسب علم ربوبی (علم اسرار زمین و آسمان) پرداخت نه علم ظاهری. فاش کردن سر قدر حرام است. دانستن سر دیگری همانا دلیل نزدیک تر بودن به اوست و باعث استحکام محبت بین آن دو می شود. وقتی محبت کامل شود پوشیده می شود. غایت کمال در تشبه به خداست و علم از صفات اوست.

فصل سوم:

در اثبات لذت بنده برای حق تعالی چنین آمده که درمذهب متکلمان نشاید که بنده خدا را دوست دارد زیرا خدا از جنس بنده نیست. بلکه محبت عبارت است از اطاعت کردن. محبت شاد شدن ذاتی ستبه تصور به حضور ذاتی دیگر. جنسیت در آن شرط نیست. عشق عبارت است از محبتی که از حد گذشته باشد. عشق با یافتن مراد بماند و شوق نماند. هر مشتاقی از معشوق یابنده و نایابنده است زیرا آرزویش متصور شود و اگر همه آن را یافته بود آرزو برایش نمی ماند. در شوق نقصی ست چون نیافتن در آن ضروری ست.
سهروردی در اثبات لذت چنین می گوید:
لذت عبارت است از حاصل شدن کمال برای چیزی. کمال معرفت حق برای جان شریف تر است. شریف تر دریابندگان انسان است. بزرگترین معلومات حق است و لذت انسان کامل تر و وافر تر است.

روزی با جماعت صوفیان

سهروری در ابتدای این رساله درباره صنعت حکاکی سخن به میان می آورد و مثال هایی از قبیل گوی و تخته مهره و چرخ جوهر و حقه می زند. سپس بحث را به موضوع افلاک می کشاند و می گوید خورشید در میان افلاک است پس بزرگتر از بقیه اجرام آسمانی ست. وی اضافه می کند که مدد نور ستارگان از فلک است. فلک خورشید بین افلاک لطف و ثقل است و آنجا مقام اعتدال است.
سپس می گوید که بینندگان ستاره ها به سه دسته تقسیم می شوند: عوام منجمان و استدلال کنندگان
عالمان عالم معنی که با چشم باطن ستارگان را می بینند و ترک این دنیای ظاهر کرده اند.

فی حالة الطفولیة

حکایت اول در این رساله حکایت یک شیخ و شاگردش است. شیخ از شاگردش گله مند است زیرا او با نااهل سخن گفته و شیخ معتقد است که سخن به نااهل گفتن خطاست. سهروردی مثال فتیله تر و شمع را می آورد که فتیله تر آتش نمی گیرد و نور نمی دهد اما شمع نور می دهد. سپس می گوید که نور بماند و زیاد شود و به آشنایی کشد.
دل بیگانه فقط وقتی فهمید نابیناست. او می تواند بینا شود مثل رنجوری که باید بداند در رنج است تا رها شود. معنی داروی بیمار دل است.
سهروردی سه مرحله برای درمان بیمار دل پیشنهاد می کند:
خوردن گیاه خوراکی کرم شب تاب (کرم در روز بیرون نمی آید چون فکر می کند به آفتاب نیاز ندارد!)
خوردن گیاه خوراکی گاوی که در دریاست و عاشق گوهر شب افروز است
خوردن میوه درختی که لانه سیمرغ بالای آن است
سهروردی می گوید که بیمار دل می تواند طبیب شود.
جان خواب را می بیند و آن چه در آن دنیا کم می شود در این دنیا زیاد می شود و برعکس. پس تعبیر خواب مرگ یک نفر این است که عمرش زیاد شود و برعکس تعبیر طولانی شدن زندگی یک نفر در خواب همانا مردن اوست.
حکایت بعدی در این رساله حکایت صوفیان و رقص با آهنگ دف است که در هنگام رقص مرغ جان صوفی از قفس تن او جدا می شود و بالا می رود.
شیخ اشراق با نگارش این هفت رساله از تمثیل ها و داستان هایی که به کار برده رهایی دل آدمی را از آنچه وی را به این دنیا دلبسته می کند نشان داده است. عقل در این میان حرف اول را نمی زند پس به گوش دل باید روانه شد.

منابع:

١. لغت موران- سهروردی- انتشارات مولی- تهران: ١٣٨٢.
٢. فی حقیقة العشق- سهروردی- انتشارات مولی- تهران: ١٣٨١.
٣. عقل سرخ- سهروردی- انتشارات مولی- تهران: ١٣٨٣.
٤. آواز پر جبرئیل- سهروردی- انتشارات مولی- تهران: ١٣٧٨.
٥. صفیر سیمرغ- سهروردی- انتشارات مولی- تهران: ١٣٨٢.
٦. روزی با جماعت صوفیان- سهروردی- انتشارات مولی- تهران: ١٣٨٣.
٧. فی حالة الطفولیة- سهروردی- انتشارات مولی- تهران: ١٣٨٢.

منبع: سایت تاریخ فلسفه
يکشنبه 3/6/1392 - 21:23
فلسفه و عرفان

عقل و عشق در نظر سهروردی
عقل و عشق در نظر سهروردی

نویسنده: جلیل مسعودی‌فر
دنیای امروز، دنیای مكاتب فكری و نظام های فلسفی است. هر مكتبی با نگرش ویژه ای به هستی می نگرد و بر جهان بینی خاصی استوار است و پایه ی هر جهان بینی معرفت و شناخت است. مذاهب فلسفی كه در طول تاریخ پدید آمده اند، در نیرو بخشیدن به عقل آدمی و گسترش معرفت او سهیم بوده اند و هریك از این مذاهب، سنگ تازه ای است برای بنای رفیع معرفت بشری.
زندگی اجتماعی بشر، گام به گام به سوی عقلائی شدن پیش می رود. تاریخ فرهنگ و تمدن بشری، داستان این پیشرفت است كه بشر در رهگذر آن از خود، آگاه می شود و همراه با این خود آگاهی آزادی او نیز بیشتر می گردد. پیشرفت علم و خودآگاهی و آزادی غایت تاریخ است. " [i] "اگر طبیعت كتابی است كه با دست پروردگار نوشته می شود، كتاب تاریخ نیز لوحی است كه با نقش اندیشه و قلم اعلای عقل و تفكر رقم می خورد." [ii]
مكاتب بزرگ فكری برای كسب شناخت هركدام بر منابع و ابزاری خاص تكیه می كنند كه از آن میان دو ابزار " عقل و عشق " مهمترند. رابطه ی بین عقل و عشق و یا خرد و ایمان از مسائل پیچیده ی تاریخ تفكر بشری است، چون كه رابطه ی میان آنها هرگز آرام و صلح آمیز نبوده است ؛ بلكه همیشه پر تعارض و جدال آمیز بوده است. این مقاله در پی آن است كه به این رابطه و جدال از دیدگاه سهروردی پاسخ بدهد. قبل از پرداختن به این موضوع لازم است به تاریخچه ی فكر و معرفت در تمدن اسلامی اشاره ای بشود.
" فلسفه اسلامی دریایی است عظیم و مركب از مشارب و مكتب های فكری و عقلی كه از امتزاج تعالیم دین مبین اسلام و تفكرات فلسفی یونان و ایران باستان و هند به وجود آمد و خود به صورت نهضت مستقلی درآمد و به نوبه ی خود اثری عمیق در فلسفه و عرفان اروپایی و هندی به جا گذاشت. " [iii] البته نقش ایرانیان در پیدایش این نهضت فكری و گسترش و تعمیق آن بسیار جدی و چشمگیر است. " بدون اغراق باید اذعان داشت كه مكتب بزرگ فلسفی در ایران كه از كندی و فارابی آغاز شده و به دست شیخ الرئیس به اولین مرحله ی كمال خود رسیده است و سپس با شیخ اشراق قدم به عالم ذوق و شهود نهاده و با صدرالدین شیرازی به تلفیق بین شرع و استدلال و عرفان برآمده است، یكی از درخشانترین خدمات ایران به تمدن اسلامی و فرهنگ جهانی است. " [iv]
در تمدن اسلامی علوم به سه شاخه مهم تقسیم شده است كه عبارتند از: علوم نقلی و عقلی و قلبی كه این سه شاخه، سه جریان مهم فكری ـ شریعت و فلسفه و تصوف ـ را به وجود آورده است. این سه جریان همواره در حال بده و بستان و تعامل و تاثیرگذاری متقابل بوده اند و در اثر این تعاطی و برخورد اندیشه ها، فكر و فرهنگ رشد یافته است و در عین تضاد و تعارض شیوه ها و اهداف، ارتباط و هماهنگی نیز بین آنان وجود داشته است.و البته در دوره هایی بعضی از مقلدان و متعصبان با تكیه بر یك جریان فكری به انكار و نفی جریانات دیگر پرداخته اند و موجب ركود و حتی گاهی توقف فكر و اندیشه شده اند. اما در طول تاریخ اندیشمندان بزرگی تلاش كرده اند كه بین این سه جریان فكری تعادل و هماهنگی و همكاری ایجاد كنند كه دوره های شكوفایی فكر و فرهنگ اسلامی دوره های همكاری و هماهنگی این جریانات بوده است و یكی از تواناترین و موثرترین چهره ها سهروردی است.
قبل از بررسی نقش سهروردی باید از دو شخصیت برجسته كه در تلفیق و تركیب علوم نقش مهمی داشته اند یاد كنیم: یكی از آن دو، ابن سیناست. ابن سینا به عنوان یك مسلمان جستجوگر آثار عقلی و فلسفی یونان را به دقت مطالعه كرد و با ذهن نقاد و نواندیش خویش كوشید بین علوم عقلی و علوم دینی آشتی برقرار كند. نظام فلسفی او كاملاً مبتنی بر تفسیری عقلانی از شریعت اسلام است. " او در ذهن خود، چنان این دو دنیا را متحد ساخته است كه هر دو همانند هستند … هم اسلام سنتی و هم میراث فلسفه یونانی ضرورتاً به وسیله ی او تفسیر شده و كم و بیش تعدیل یافته است. " [v]
در اواخر قرن پنجم هجری شخصیت بزرگ دیگری به نام ابوحامد محمد غزالی در عالم اسلام شهرت می یابد. غزالی كه یك عالم بزرگ اشعری و یك عارف برجسته است هم به مبانی دینی و علوم نقلی بسیار مسلط است و هم بر فلسفه و علوم عقلی تسلط دارد و هم سالها سیر و سلوك و ریاضت عارفانه داشته است. اما ذهن نقاد او به همه چیز با چشم نقد و شك می نگرد و این آتش مقدس شك همه وجود او را فرا می گیرد و همه اعتقادات و باورهای او را در خود می سوزاند و سپس از آن میان ایمان آگاهانه و یقین عارفانه ای جوانه می زند. بهترین محصول تلاش های او نگارش كتاب " احیاء علوم دین " است كه در این كتاب سعی می كند بین شریعت و تصوف آشتی برقرار كند و از قشر شریعت و ظاهر علوم نقلی به باطن دین گوهر ایمان دست بیابد و تفاسیر صوفیانه را با مبانی دینی و شرعی تلفیق كند. ولی او در زمینه فكر فلسفی و عقل نظری یك منتقد جدی است و لغزشها و خطاهای فلاسفه را بازگو می كند و به نقد منطق ارسطویی و استدلال های آنان می پردازد و ضربه های سخت و سنگینی بر علوم عقلی وارد می سازد. " این ضربه های سخت و موثر به دست كسی بر پیكر فلسفه وارد آمد كه علاوه بر تصدی دانشگاه بزرگ نظامیه در بغداد، عنوان روحانی (( حجت الاسلام )) بودن را نیز در جهان اسلام به خود اختصاص داده بود. " [vi]
در چنین شرایطی است كه شخصیت بزرگ دیگری به نام شهاب الدین سهروردی ظهور می كند. سهروردی كه در نیمه دوم قرن ششم می زیست به معرفت فلسفی و عرفانی نگاه ویژه ای می افكند. او برای اثبات هستی و وجود حقایق عالم هم به استدلال و هم به شهود تكیه می كند و حكمت اشراق او تلفیقی است از فلسفه و عرفان و عقل و عشق و به تعبیر خودش حكمت بحثی و حكمت ذوقی. " آنچه وی آن را حكمت اشراق خوانده نوعی حكمت است كه منبع قدسی داشته و دریافت آن نیز جز برای كسانی كه آمادگی كامل كسب كرده اند میسر نمی باشد. حكمت اشراق مشاهده ای وجدانی و معاینه ای عرفانی است كه به وسیله ی آن حقیقت وجود چنانكه هست برای انسان پدیدار می گردد. البته در حكمت اشراق نظر و برهان و استدلال از اهمیت بسیاری برخوردار است، ولی او می گوید همان گونه كه مشاهدات حسی مبنای بسیاری از علوم می باشد، مشاهدات روحانی نیز مبنای حكمت واقعی به شمار می آید. " [vii]
سهروردی مبتكر و موسس حكمت اشراق است و اندیشه های تازه ی خویش را در كتاب " حكمت الاشراق " به زبان عربی عرضه داشته است. [viii] حكمت اشراق او جامع شریعت و فلسفه و تصوف است. او در اثر آشنایی با آثار ایرانیان قدیم به نقش عقل و انوار الهی پی برد و با فلسفه ی مشایی كه میراث ارسطو و ابن سینا بود، آشنا شد، به خصوص به حكمت افلاطون و نقش عشق و اشراقات درونی توجه كرد. " پس اندیشه ی شیخ اشراق نقطه ی كانونی است كه در آن حكمت زردشت و افلاطون و حكمت مشاء و عرفان اسلامی و وحی و سنت دینی به هم رسیده و با ابداعات خود شیخ تركیب و انتظام یافته است. در افق اندیشه ی او كه مفسری عمیق از آیات قرآن و روایات اسلامی است، فرزانگان ایران باستان، حكیمان الهی یونان، عارفان بزرگ مسلمان و شارعان شرایع و ادیان، همه شارحان یك حقیقت و پیام آوران یك پیام معنوی برای بشریت هستند كه او خود را به حق وارث آنان و زنده كننده ی این میراث عظیم معنوی می داند. " [ix]
می توان گفت كه ضربه ای كه غزالی به فلسفه و عقل گرایی و حكمت بحثی و استدلالی وارد كرد، توسط سهروردی جبران شد و او توانست با تفسیری نوین از دین، علوم عقلی و قلبی را مكمل هم بداند و كسب حكمت بحثی یا علوم عقلی را مقدمه حكمت ذوقی و اشراق و شهود تلقی كند. چنین است كه فلاسفه بعد از او به نقش اشراقات درونی و شهود باطنی اهمیت دادند و عارفان نیز از نقش عقل و استدلال غافل نبودند و برای عقل نیز شأن و منزلتی قایل بودند و حداقل عقلی را كه عشق را منكر نیست، معلم اول و عشق را معلم ثانی می دانستند. البته این میراث توسط ملا صدرا حكیم مسلمان قرن یازدهم به اوج خود رسید. سهروردی حكما را به پنج دسته تقسیم می كند:
1-كسانی كه در حكمت ذوقی متبحر بوده و به درجات كمال نایل آمده اند اما به حكمت بحثی توجه نكرده اند .
2- كسانی كه در حكمت بحثی فرو رفته و به درجه ی كمال رسیده اند اما از حكمت ذوقی بی بهره اند.
3- حكیمانی كه هم در حكمت بحثی و هم در حكمت ذوقی متوغل بوده اند و به درجه كمال نایل آمده اند.
4- كسانی كه در حكمت ذوقی متوغل و در حكمت بحثی متوسط یا ضعیف بوده اند.
5- كسانی كه در حكمت بحثی متوغل و در حكمت ذوقی متوسط یا ضعیفند.
از نظر او خلافت و ریاست ظاهری و باطنی مخصوص طبقه سوم است كه هم از حكمت بحثی و هم از حكمت ذوقی برخوردارند. [x] پس حكیم اشراقی نه بی نیاز از فلسفه است و نه بی نیاز از تصوف. كتاب حكمت اشراق او با نقد منطق ارسطویی آغاز می شود و در پایان به جذبه و اشراق و سكینه ختم می شود. پس او با فلسفه آغاز می كند و با تصوف به اوج می رسد.
سهروردی علاوه بر حكمت اشراق رساله های متعددی به زبان فارسی نوشته است كه تمامی آنها جنبه ی رمزی و سمبلیك دارد. " وظیفه ای كه سهروردی برای این رسائل قائل می شود، افزایش شوق و كوشش سالك در ادامه ی راه و طی منازل دشوار سلوك بر اساس تعلیمات حكمت اشراقی است. سالك سرانجام باید بدان مرتبه ی روحی ارتقا پیدا كند كه خود به چنین تجربه های روحانی لذت بخشی نایل آید. " [xi]
در این رساله ها عقل و عشق با هم چنان عجین شده اند كه حتی گاهی نمی توان بین آن دو تفاوتی قایل شد. برای روشن شدن موضوع به یكی از این رساله ها با عنوان ((فی حقیقه العشق )) اشاره می كنیم و به تحلیل مختصر آن می پردازیم.
سهروردی در آغاز این رساله بر اساس نظریه فیلسوفان درباره خلقت معتقد است كه اولین چیزی كه خدا آفرید گوهری تابناك بود كه او را عقل نامید. خداوند به این گوهر ـ عقل اول ـ سه صفت بخشید كه یكی شناخت حق و دیگری شناخت خود و سومی شناخت ممكن الوجود است كه به ترتیب از این سه صفت، عقل دوم و نقش اول و فلك اول آفریده می شوند كه در این رساله او آنها را به نامهای حسن و عشق و حزن معرفی می كند. [xii]
بر اساس نظریه فیلسوفان مشاء عقل دوم كه صادر از عقل اول است به نوبه ی خود به همان ترتیب تعقل می كند و عقل ثالث و نفس دوم و فلك دوم به وجود می آیند و عقل سوم و چهارم … به همین ترتیب تعقل می كنند تا عقل دهم و نفس نهم و فلك نهم آفریده می شوند. این عقل دهم همان عقل فعال است كه فیاض نفوس انسانی و مدبر عالم كون و فساد است و عالیترین درجه ی معرفت برای انسان آن است كه نفس ناطقه ی انسانی خود را مستعد اتصال با عقل فعال كند . [xiii]
در این داستان تمثیلی قهرمانان اصلی سه مفهوم انتزاعی حسن و عشق و حزن است كه این سه مفهوم شخصیت انسانی یافته و اعمال و افعال انسان ها را انجام می دهند. حسن در خود می نگرد و از زیبایی عظیم خود تبسم می كند و از این تبسم چندین هزار ملك مقرب به وجود می آید. سپس خداوند آدم را می آفریند، حسن بر شهرستان وجود آدم تكیه می زند و عشق و حزن و سایر فرشتگان جملگی در سجده افتاده و زمین بوسه می دهند. [xiv]
قسمت بعدی داستان از اینجا شروع می شود كه حسن مدتی است از شهرستان وجود آدم رخت بربسته است و منتظر جایی است تا فرود آید و آن را مستقر خویش سازد، تا نوبت به یوسف می رسد و حسن با یوسف در می آمیزد. حزن به كنعان می رود و از در صومعه ی یعقوب وارد می شود و عشق به مصر می رود و از در حجره ی زلیخا سر در می كند و مورد استقبال وی قرار می گیرد. [xv]
عشق جریان سیر و سلوك را به زلیخا می گوید و ماجرای عقل اول ـ جاوید خرد ـ را تعریف می كند و سپس به زبان رمز به تشریح قوا و حواس باطنی انسان كه عبارتند از حسن مشترك، خیال، متخیله، واهمه و حافظه می پردازد و بعد از آن پنج حسن ظاهری را شرح می دهد. زلیخا از عشق سبب آمدن او را از آن ولایت می پرسد و عشق ماجرای خود و دو برادرش حسن و حزن را برای وی بیان می كند و زلیخا خانه به عشق می پردازد و او را چون جان گرامی می دارد و بعد از آمدن یوسف به مصر به دیدار او می شتابد و به یكباره سودایی می شود. یعقوب به دیدار یوسف می شتابد و می بیند كه یوسف با زلیخا بر تخت پادشاهی نشسته اند. [xvi]
در این قسمت با اتحاد یوسف ( عقل ) و زلیخا (عشق ) قسمت داستانی و تمثیلی این رساله به پایان می رسد و در فصول بعدی درباره عشق و حالات آن بحث می كند. از نظر او معرفت و محبت دو پایه ی نردبان هستند كه انسان را به عالم عشق می رسانند و رسیدن به عالم عشق منتهای آرزوی علمای راسخ و حكمای الهی است. عشق در شهرستان وجود، كسی را راه نمی دهد، مگر اینكه مستعد باشد و این استعداد جز با ریاضت و كشتن هواهای نفسانی به وجود نخواهد آمد. [xvii]
گرچه مفهوم عقل و عشق و انواع و مراتب آن دو، در آثار سهروردی بسیار گسترده است، اما از این تحلیل مختصر پیداست كه سهروردی عقل را مقدمه عشق می داند و آن دو را لازم و ملزوم هم می پندارد و آرزو می كند كه انسان بتواند با دو بال عقل و عشق پرواز كند و قله های حقیقت را طی نماید. او تمام عمرش را با انرژی تمام صرف دو كار كرد:
1ـ علوم رایج عصر از قبیل فلسفه و فقه و كلام و تفسیر را به طور كامل فرا گرفت. 2ـ به سیر و سلوك و ریاضت های صوفیانه و خدمت مشایخ عصر پرداخت. تشنگی و عطش شدید او نسبت به علوم رایج از طرفی و معرفت قلبی و كشف و شهود عارفانه از طرف دیگر، چنان او را به خود مشغول كرده بود كه به چیز دیگری در زندگی توجه نمی كرد.
چنین است كه حكمت اشراق او نقشی بزرگ در زندگی عقلانی و معنوی اسلام به خصوص شیعه داشته است. البته تاثیر او منحصر و محدود به فرهنگ ایران و اسلام نشد بلكه به زودی از مرزهای ایران گذشت. پاره ای از اصول و عقاید او به زبان عبری و سنسكریت ترجمه شد و بدین وسیله به فرهنگ عبری و هندی راه یافت. [xviii]

پی نوشت :

[i]. عقل در تاریخ، هگل، ترجمه حمید عنایت، انتشارات دانشگاه صنعتی شریف، ص 11.
[ii]. ماجرای فكر فلسفی در جهان اسلام، غلامحسین ابراهیمی دینانی، طرح نو، تهران، 1376، ص 3.
[iii]. معارف اسلامی در جهان معاصر، سید حسین نصر، چاپ دوم، شركت سهامی كتابهای جیبی، ص 147.
[iv]. همان كتاب. ص 45.
[v]. تاریخ فلسفه در اسلام، گردآورنده میر محمد شریف، ترجمه زیر نظر نصرالله پورجوادی، مركز نشر دانشگاهی، تهران، 1362، جلد 1، ص708.
[vi]. شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، چاپ دوم، انتشارات حكمت، ص 11.
[vii]. همان كتاب، صص 18و23و47و62 با تلخیص.
[viii]. این كتاب با مشخصات ذیل به فارسی ترجمه شده است: " حكمه الاشراق " ترجمه و شرح از دكتر جعفر سجادی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1366.
[ix]. فلسفه در ایران، ( مجموعه مقالات فلسفی )، انتشارات حكمت، تهران، 1363، صص 6-185 با تلخیص.
[x]. همان كتاب، ص 192.
[xi]. رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، تقی پورنامداریان، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1364، ص230.
[xii]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، به تصحیح هنری كربین، انجمن فلسفه، جلد سوم، رساله " فی حقیقه العشق" ص 268.
[xiii]. رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، صص 3-262 با تلخیص.
[xiv]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، صص 70-269.
[xv]. همان كتاب، صص 4-271.
[xvi]. همان كتاب، صص 84-276.
[xvii]. همان كتاب، صص 91-285.
[xviii]. فلسفه در ایران، ص 207.

منبع: سایت باشگاه اندیشه
يکشنبه 3/6/1392 - 21:23
فلسفه و عرفان
عرفان در سهروردی و انسان معاصر
عرفان در سهروردی و انسان معاصر

نویسنده: افضل‌‏السادات حسینى
ابوالفتوح یا ابوالفتح شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرك سهروردی(1)، معروف به شیخ اشراق یا شیخ شهید، فیلسوف بزرگ و نامی ایران در قرن ششم هجری، در سال 549 هجری در دهكده سهرورد از توابع زنجان به دنیا آمد(2)، تحصیلات مقدماتی را در مراغه نزد مجدالدین جیلی به پایان رسانید، پس از آن به اصفهان رفت. ( اصفهان كه در آن زمان، مهمترین مركز علمی ایران بود). وی تحصیلات صوری خود را نزد ظهیرالدین قاری به پایان آورد و فلسفه ابنسینا را كه در كمال شهرت بود، آموخت. در این زمان با فخرالدین آشنا شد كه وی بعدها یكی از مخالفان سر سخت فلسفه شد.
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، سفرهایی در ایران داشت و از بسیاری از مشایخ تصوف، دیدن كرد و مجذوب آنان شد، در واقع در همین دوره بود كه به راه تصوف افتاد و دوره های درازی را به اعتكاف و عبادت و تأمل گذراند، سفرهای وی رفته رفته گسترده تر شد و به آناتولی و شامات رسید(منظره های شام او را بسیار مجذوب خود كرد)، در یكی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آن جا با ملك ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی فرمانروای مصر و سوریه ملاقات كرد. ملك ظاهر كه محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب سهروردی شد و از وی خواست كه در دربار وی در حلب بماند.
سهروردی درخواست وی را قبول كرد و در آن جا ماندگار شد، اما در حلب به علت صراحت لهجه و اندیشه های فلسفیاش از طرف قشری مذهبان و روحانی نمایان تكفیر شد و به فتوای آنان در سال 587 هجری به شهادت رسید.
نوشته های شیخ اشراق را بر حسب نوعشان، می توان به پنج دسته تقسیم كرد:
1- چهار كتاب تعلیمی و نظری، همه به زبان عربی كه در آنها ابتدا از فلسفه مشایی به آن صورت كه توسط سهروردی تفسیر شده و تغییر شكل یافته بحث میشود وسپس بر پایه همین فلسفه، حكمت اشراق مورد تحقیق قرار می گیرد. این چهار كتاب عبارت است از: تلویحات، مقاومات، مطارحات، كه در هر سه، از تغییراتی كه به فلسفه ارسطویی داده شده بحث می شود و بالاخره شاهكار سهروردی حكمت اشراقی است كه مختص به بیان عقاید اشراقی است.
2- رساله های كوتاهتری به فارسی و عربی كه در آنها مواد چهار كتاب به زبانی ساده تر و به صورت خلاصه توضیح داده شده، از این جمله است: هیاكل النور، الالواح العمادیه( اهداء شده به عماد الدین) كه هر دو هم به عربی و هم به فارسی نگاشته شده، پرتو نامه، فی اعتقاد الحكماء اللمحات، یزدان شناخت و بستان القلوب( این دو كتاب اخیر را به عین القضات همدانی و سید شریف جرجانی نیز نسبت داده اند، اما احتمال بیشتر آن است كه از خود سهروردی باشد).
3- حكایتهای رمزی و اسراری با داستانهایی كه در آنها از سفر نفس در مراتب وجود و رسیدن به رستگاری و اشراق سخن رفته است. این رساله ها همه به فارسی است، ولی بعضی از آنها ترجمه عربی نیز دارد. از این جمله است: عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، الغربه الغریبه، لغت موران، رساله فی حاله الطفولیه، روزی با جماعت صوفیان، رساله فی المعراج، صفیر سیمرغ.
4- تحریرها و ترجمه ها و شرحها و تفسیرهایی كه بر كتابهای فلسفی قدیم تر و بر قرآن كریم و حدیث نوشته، مانند ترجمه فارسی رساله الطیرابن سینا، شرحی بر اشرات او، تألیف رساله فی حقیقه العشق كه مبتنی بر رساله فی العشق ابن سیناست و تفسیر هایی بر چند سوره از قرآن و بعضی از احادیث.
5- دعاها و مناجات نامه هایی به زبان عربی كه سهروردی آنها را الواردات و التقدیسات نامیده است.
همین مجموعه آثار و شرحهایی كه در طول مدت قرن بر آنها نوشته شده، منبع اطلاع از عقاید مكتب اشراقی را می سازد، گنجینه ای از حكمت است كه در آن رموزی از میراثهای متعدد زرتشتی و فیثاغوری و افلاطونی و هرمسی اسلامی افزوده شده است. (3)

انگیزه سهروردی در توجه به حكمت اشراقی-عرفانی:

شاید بتوان انگیزه وی را در زمینه تاریخ سیاسی- اجتماعی قرن ششم و تشدید حملات متكلمان و متشرعان و صوفیه بر فلسفه استدلالی ارسطو جستجو كرد. از این دیدگاه به نظر می رسد كه حملات امام محمد غزالی (505-450 ه. ق)به فلسفه، زمینه را برای ظهور حكمت نوری شیخ اشراق فراهم ساخته است. در واقع برای دفاع از فلسفه و تجدید حیات حكمت حقیقی است كه شیخ بر آن است تا نشان دهد كه واژه فلسفه، مترادف با فلسفه مشایی مرسوم زمان نیست و سرچشمه تفكرات فلسفی منحصر به اندیشه هایی ارسطویی نمی باشد، بلكه حكمت راستین را سرچشمه دیگری است كه با زمینه های دینی – عرفانی هماهنگ است. در ادامه حملات غزالی به فلسفه و پیآمدها اندیشه های كلامی – عرفانی او، در قرن ششم هجری به شخصیت های ممتازی بر می خوریم كه در برابر یأس فلسفی حاصل از نقادیهای غزالی مأمنی می جویند.
فخر رازی (606-543 ه. ق) همدرس شیخ اشراق پرورده مجدالدین جیلی كه با یك واسطه از شاگردان غزالی بوده است، ضمن نقادی مجدد از فلسفه مشایی به نفع كلام اشعری، در حقیقت ادامه دهنده تفكرات كلامی غزالی است.
در این زمان بود كه ابن رشد اندلسی ( 595-520) با تفسیر مجدد فلسفه اصیل ارسطو و نشان دادن برداشت های نادرست برخی از مشائیان از اندیشه های او و آشكار كردن خطاهای غزالی، می كوشد تا آب رفته را به جوی باز آورد و تهافت الفلاسفه را پاسخی در خور دهد.
در این میان شیخ اشراق كه دل در گرو حقیقت دارد، بر آن است كه با توسل به جریان دیگری از فلسفه كه در اثر گرمی بازار ارسطو و مشاییان فراموش شده است، حیاتی تازه در كالبد حكمت بدمد و جریانی كه با تجربه های دینی-عرفانی و دریافت های باطنی و قلبی هماهنگ است و ریشه در دل تاریخ شرق و غرب دارد را زنده كند.

تعبیر سهروردی از حكمه اشراق

سهروردی خود را وارث حكمت پیشین می داند و نیز خود را احیاگر حكمت حقیقی و نماینده تفكر افلاطونی و رواقی می داند: «و ما ذكرته من علم‌الانوار و جمیع ما یبتنی علیه و غیره، یساعدنی علیه كل من یسلك سبیل‌الله عزوجل و هو ذوق امام الحكمه و رئیسنا افلاطون صاحب الاید و النور». (4)
حكمت خود را مبتنی بر اشراق كه همان كشف است; یا حكمت مشرقیان, یعنی ایرانیان, میداند و معتقد است كه ایرانیان در حكمت بر كشف (5) و ذوق(6) اعتماد داشتند. قطبالدین شیرازی در شرح حكمه الاشراق میگوید:
«درزمانه او معنای حكمت حقیقی فراموش شده است. همان حكمتی كه خداوند بر اهلش منت گذارده و آن را از نااهلش منع كرده است».(7)
سهروردی در كتاب مطارحات می گوید:
«انسان در زمره حكیمان به شمار نمیآید مگر اینكه بر خمیره (8) مقدس حكمت دست یابد و بر خلع بدن و عروج به عالم نور توانا باشد» (9) و نیز : «نام حكیم جز درباره كسی كه مشاهده امور علوی كند و ذوق و تأله مشاهده امور علوی كند و ذوق و تأله داشته باشد به كار نمی رود». (10)
اندیشه بنیادی حكمت اشراق این است كه هست حقیقی است و بنیاد هستی یعنی خدا, ذات روشنایی یا نور الانوار است و همه مراتب هستی پرتوهای آن. و برای هستی بر طبق نور, مراتبی قائل می شود كه این مراتب به نسبت نزدیكی به سرچشمه روشنایی, روشنتر است و هستی اش حقیقی تر است.
سهروردی حكیم اشراقی را ملزم می داند كه از طریق مجاهده و تزكیه و عروج از تنگنای ظلمت به گستره نور و با رفتن به آن سوی درك بحثی و منطقی, به شناسایی بی واسطهیی كه شك ناپذیر است, دست یابد
و با اینكه معیار شناخت حقایق, برهانی است ولی تكیه بر استدلال و مبانی منطقی را كافی نمی داند و علم تجردی اتصالی شهودی را لازم می داند تا انسان حكیم محسوب شود. (11)
سهرودی حكمه الاشراقی را حكمت یگانه و جاودانهای می داند كه در آن به جوهره تعالیم فرزانگانی چون هرمس, افلاطون, زرتشت, فیثاغورث و از صوفیانی چون بایزید بسطامی, ذوالنون مصری, بوالحسن خرقانی, سهل تستری و منصور حلاج توجه دارد كه وجه مشترك همه آنها, این است كه رگه هایی از اشراق و عرفان در آنها هست. چنانكه در آثار سهروردی غور كنیم در می یابیم كه سیر حكمت عرفانی- اشراقی وی, یك سیر تاریخی است, كه وی در جای جای آثارش به آن اذعان دارد كه این حكمت را از متفكران و فرزانگان و عارفان باستان به وی رسیده است.
وی حتی از شاهانی جون فریدون, كیخسرو, جاماسب, فرشوشتر و بزرگمهر نام می برد و قائل است كه «سخن ایشان نیز مانند دیگر پیشینیان به رمز(12) است». (13) وی با اینكه بر اندیشه منطقی و حكمت بحثی تأكید می کند اما حکمت ذوقی را اصل می داندو می گوید که حکمت اشراق بیش از آن که بر اندیشیدن منطقی تکیه داشته باشد، بر کشف و شهود، یافتن و دریافتن تکیه دارد و کتاب حکمه الاشراق را به کسانی می سپارد که «در راه پالودن خود از آلودگیها کوشیده و خود را برای دریافت اسرار حقیقت_حقیقی که روح القدس بر او آشکار کرده است_ آماده کرده باشد (14) سهروردی، اندیشه های خود را به دو صورت بیان می کند 1- روش برهانی، 2- روش تمثیل، رمز و داستان. مهمترین نمونه روش وی، نوشته های رمزی وی عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، قصه غربت غریبه و. . . . سهروردی همه عالم را مراتب نور می شمارد (15) و حتی نمودها طبیعی چون جنبش و گرما را نیز از نور می داند و بنیاد همه نورها را چه عرضی و چه مجرد، به نور الانوار در فلسفه وی همان واجب الوجود در فلسفه ابن سیناست. مراتب هستی از نور مجرد آغاز شده و به ظلمت ماده ختم می شود. و برای عالم چهار مرتبه قائل می شودکه عبارتند از:
1- عالم انوار قاهره(عقل) 2- عالم انوار مدبره(روان) 3- عالم صور معلقه(یعنی عالمی که میانه عالم عقل و طبیعت است یا میان عالم روحانی و جسمانی است 4- عالم جسمانی
نخستین صادر از نورالانوار را عقل اول می داند و با توجه به اندیشه ایران باستان آن را بهمن می نامد. «نخستین از نورالانوار، یکی بود و آن نور اقرب، نور عظیم بود که پاره ای از پهلویان آن رابهمن نامیدهاند. پس نور اول فی نفسه فقیر بود و به سبب نور اول، غنی». (16) از جهت فقر او که همان جنبه ممکن بودن اوست فلک الافلاک پدید می آید و از جهت غنای وی که جنبه وجوب به غیر است نور دوم یا عقل دوم.(17)
سهروردی گاهی ظلمت را نبود نور می داندو نیز گاهی به جهان مادی همانند گنوستیک ها می نگرد و در استانهای رمزی او جهان نور، شرق و یمن( که به معنی راست است) نامیده می شودو جهان ظلمت را جهان غرب می نامد. وی در قصه غربت غریبه به زبان رمز می گوید:
« چون سفر کردم با برادر خود عاصم از دیار ماوراءالنهر الی بلاد المغرب تا صید کنیم گروهی از مرغان ساحل دریای سبز؛ پس بیفتادیم ناگهان به دیهی که اهل ظالم اند، اعنیمدینه قیروان. پس چون از قدوم ما آگاه شدند و بدانستند که ما پسران شیخ هادی الخیر الیمانی ایم، بگرفتند و مارا ببستند به سلسل ها و اغلال، و به زندان کردند ما را در چاهی که قعر آن را نهایت نیست. . . ». (18)

وجوه اشتراک سهروردی با تعالیم صوفیه

با توجه به مطالب بالا به علت اشتراکات سهروردی با عرفا، بهتر آنست که این اشتراکات را بازگو کنیم.
1- وی نیز مانند عارفان به ریاضت و مجاهده معتقد است و در زمینه حصول معرفت با اهل طریقت نظر مشابهی دارد. در نظر او معرفت حقیقی عبارت از « علم حضوری اتصالی شهودی »(19) است؛ یعنی آن گاه که نفس از ورطه کثزت و تمایز و دوگانگی وارهد و از علم حصولی که تخته بند مفاهیم ذهنی و صور کلی انتزاعی است فراتر رود و پذیرای انوار عالم قدس می شود و در پرتو اتصال به روح القدس [= عقل فعال، هیاکل النور، ص 97-96] و نورانیت ذاتی خویش، حقایق اشیاء را در حضوری بی واسطه مشاهده کند. هم در اینجاست که معرفت شهودی حکیمان اشراقی[یعنی شناخت معانی غیبی و مشاهده امور حقیقی آن سوی حجاب ها و ادراک بی واسطه حقایق نه به نیروی اندیشه محض، که از طریق شروق انوار قدسی بر نفس آدمی به هنگام رهایی از علایق جسمانی و تعلقات مادی] با معرفت ذوقی عارفان[یعنی دریافت بی واسطه باطنی و شهود حضوری حاصل از تجلیات و مکاشفات و مشاهده انوار به چشم دل] به هم می رسد و سخن سهروردی که بایزید و تستری و خرقانی را از «واصلان به سرچشمه نور» (20) و «محققان معرفت» (21)و از ادامه دهندگان سنت اشراق به شمار می آورد توجیه می شود.
تفاوت اساسی نظر سهروردی با عارفان در این است که شیخ «علم رسمی» را مقدمه اشراق و لازمه سلوک می داند، چنانکه در آغاز مبحث الهی کتاب مطارحات می گوید:
« فاذا استحکم هذا النمط فلیشرع فی الریاضات المبرقه» (22)، در صورتی که به اعتقاد عارف چون علم در معنای اصطلاحی آن با مفاهیم و صورذهنی سر و کار دارد و راه استدلال می رود مانعی برای شناسایی حقیقی، یعنی بینش بی واسطه هستی است و حجاب اکبر است.
2- احوال و مقامات طریقت و کیفیت سلوک عملی و ماحلی که سالکان باید طی کنند تا به مرحله شهود نایل آیند.
در نظر سهروردی و عارفان مشابه است. در کتاب بستان القلوب می نویسد:« بدان که بنای ریاضت بر گرسنگی است و بعد از گرسنگی فکر است دائم در آلاء حق تعالی در عالم عنصریات و عالم ملکوت؛ و فکر بعد از ذکر باشدو ذکر را تأثیر عظیم است و هم چنانکه شیخی باید تا خرقه بپوشاند پیری باید که ذکر تلقین کند و بی پیر به جایی نرسند؛ و نیز ذکر کردن را جای خالی باید دور از زحمت مردم. چون پیر مرید را بیند. . . ». (23)
چنانکه دیده می شود شیخ چیزی بر گفته صوفیه نیفزوده و این عبارات خلاصهیی است از آنچه اهل تصوف از او به طور مفصل در کتابهای خود آورده اند.
3- وجه اشتراک دیگر اعتقاد به قطب یا امام است که نور معرفت و سایه عدالت را در عالم می گستراند، اما متأله ممکن است آشکار باشد و مستولی، و یا پنهان باشد و ناشناخته. نظام عالم و مدار امور آدمیان هرگز بی قطب یا امام متأله نیست و این حقیقت تا جهان برپاست ادامه خواهد یافت، چرا که وصال حق و حصول معرفت مقید به زمانی خاص و مکانی معین نیست و فیض الهی انقطاع نمی پذیرد و با هیچ عاملی باز نمی ایستد: « العالم ما خلاقط عن الحکمه و عن شخص قائم بها عنده الحجج و البینّات و هو خلیفه الله و هذا یکون مادامت السموات و الارض». (24)
4- موضوع دیگری که سهروردی مطرح می سازد رقص و سماع صوفیانه است. در رساله فی حاله الطفولیه این مطلب را که از مسائل مهم تصوف است، به رمز و کنایه بیان می کند. (25)
5-وجه اشتراک دیگر گرفتن ذکر قلبی از پیر و ارائه واقعات به شیخ طریق است. سهروردی در رساله بستان القلوب به این مسأله، که از اصول اولیه تصوف است چنین اشاره می کند: « پیری باید که ذکر تلقین کند و هر روز پیر پیش می آید تا اگر واقعه ای یا خوابی دیده باشد تغبیری چناکه باید بکند». (26)
6- سهروردی نیز مانند مشایخ صوفیه گهگاه در نوشته های خود مسأله كرامات اولیاء را مطرح می سازد و به پیروی از ابن سینا در مقام توجیه فلسفی آن بر می آید. (27)
7- شیخ مانند صوفیه معتقد است كه « تفشاء سرّ ربوبیت كفر است و اظهار سرّ قدر معصیت، هر كه با اهل سخن گوید سیلی خورد چرا كه جمال كبریای احدیت بیش از آن است كه مورد هر واردی و مقصد هر قاصدی و مطلب هر طالبی باشد. اما با همه سفارشات، فرجام كار او نشان میدهد كه گهگاه مست باده عشق بوده است و سرّ را هویدا می كرده است.

نقدی بر عرفان

سید جواد طباطبایی نقدی را بر عرفان وارد كرده است كه كلاً ریشه عرفان را می زند و قائل است كه عرفان اصلاً فلسفی نیست و ما نباید آن را فلسفه بدانیم، این نقد را چنین مطرح كرده است:
با بر آمدن پادشاهان بویه ای و استوار شدن پایه های خرد گرایی كه از سده های چهارم و آغاز سده پنجم بود، مقدمات تجدید وحدت سیاسی و فرهنگی ایران زمین، در دوره اسلامی و با تكیه بر اندیشه ایرانشهری آبداده در چالش با فلسفه یونانی و دیانت اسلامی، فراهم آمده بود، اما با چیرگی تركان، وضعیتی تثبیت شد كه تقدیر تاریخی ایران زمین را به مدت هزار سال، یعنی تا آماده شدن مقدمات جنبش مشروطه خواهی، را رقم زد. در این دوره هزار ساله، شوكران زوال و انحطاط در همه نهادهای اجتماعی- سیاسی و فرهنگی ایران زمین رسوخ كرد; اگر چه هویت ایران زمین، مانند بسیاری از سرزمینهایی كه به قلمرو امپراطوری اسلامی پیوسته بودند یكسره به باد فنا نرفت اما به هر حال، به تدریج با استوار شدن چیرگی تركان، آداب و رسوم ایرانی جای خود را به تركتازی غلامبارگان داد. تركان همه نامردمیها و بی رسمیها را با خود به ایران آوردند و ایرانیان كه در فرهنگی از درون متلاشی بالیده بودند، آمیزش با تركان و تازیان، نژادی را پدید آوردند كه به یك اندازه از ایرانی و ترك و تازی بیگانه بودند.
در چنین وضعی كه در گستره سیاسی و اجتماعی پدید آمده بود و نیز قشریت و خشك مغزی تركان كه عمق سخت گیری و تعصب دینی آنان، تنها با ژرفای فساد اخلاقی و معنویشان قابل مقایسه بود و یگانه راهی كه در برابر فرهنگ ایرانی باز بود و تنها پادزهری كه در برابر قشریت مذهبی مؤثر می توانست باشد دست یازیدن به معنویتی بود كه شاید برجسته ترین تجلی فرهنگ ایرانی در این دوره باشد. گرایش به نوعی حقیقت باطنی وجهی از فرهنگ ایرانی است كه در دوره واكنش نسبت به شكست سیاسی ایران زمین، در برابر تازیان و تركان و سقوط فرهنگ ایرانشهری در این دوره بنیادگذاری شد، دو وجه مهم این معنویت، عرفان و شعر فارسی است.
با گذشت زمان و ضربه ای كه از سوی شریعت مدارانی هم چون غزالی به فلسفه به عنوان یگانه فعالیت عقلی در دوره اسلامی وارد آمد، فلسفه دست خوش بی توجهی و سپس تعطیل شدنش شد. و به طریقی تصوف جای وی را گرفت.
تجددگرایان این مسئله را یكی از اسفناكترین تحولاتی می دانند كه تاریخ زمین به آن مبتلا شده است و با سیطره اندیشه عرفانی، عمده فعالیت عقلی كه تداوم آنم می توانست شالوده استوار نوزایش ایرانی باشد، و با پیوندی كه تصوف با تفسیری قشری دین و تركیب در دوره صفویان با سیاست پیدا كرد، زمینه نوزایش ایرانی را به شوره زاری تبدیل كرد كه جز خار مغیلان از آن بر نمی آید و. . . . (28)

لزوم عرفان در دنیای معاصر

با توجه به مطالب بیان شده، جوابی كه بیان شده این است كه، در فلسفه روش فلسفیدن فرق می كند یكی از روش صرف عقلی استفاده می كند و دیگری از عقل و دل و سومی از دل به تنهایی و شاید كسی از همه استفاده كند و صرفاً به این علت نمی توان عرفان را پس زد.
با توجه به پوچ گرایی، سست شدن ارزشها و باورها، حباب شدن حقایق، روند وسیع و عمیق ماشینیزم، دوره تجدد گراییاصول اخلاقی، و. . . ، در نظام متشنج حال، كه فقط در حال از بین بردن خلوت و آرامش انسان است. در این ساختار وحشت كه واقعاً انسان امروزی، هویت خود را بین مسائل ترویج شده، گم كرده است. راهی به جز این ندارد كه ارزشهایش را زنده كند و ابر انسانی راستین شود. در این حال می بینیم كه عرفان گرایی تكثر پیدا می كند و انسانی كه در دامگه حوادث بود، به ساحل آرامش می رسد.
اگر انسان امروزی را مشاهده كنید، می بینید جدای از دین گرایی به معنویت و عرفان گرایی تعلق خاطر دارد. به این صورت كه دین به مثابه كتاب منزل كنار گذاشته می شود و از فاز عرفان گرایی و معنویت وارد می شود. علت این كه به عرفان روی آورده است این است كه انسان می خواهد فاعل باشد و نه منفعل، به همین خاطر خود را خدای در زمین می پندارد.

نتیجه

پس گریزی نیست از عرفان گرایی برای انسان معاصر. در این صورت در یك كلام، عرفان وسیله ایست برای رسیدن برای رسیدن به حقیقت نه این كه مفری باشد برای گریز از واقعیت.
منابع:
1- جرجانی، سید شریف، تعریفات، استانبول، مطبعه احمد كامل.
2- سراج طوسی، ابونصر عبدالله بن علی، اللمع من التصوف، تصحیح رینولد. الین نیكلسون، نشر جهان.
3-- طباطبایی، سید جواد، زوال اندیشه سیاسی در ایران، انتشارات كویر، 1373.
4- حكمه الاشراق, ترجمه سید جعفر سجادی, انتشارات دانشگاه تهران, 1361.
5- رفیع، سهروردی، شهید فرهنگ ملی ایران، تهران: قومس: بهجت، 1378.
6- نصر، سید حسین، سه حكیم مسلمان، ترجمه احمد آرام.
7- سهروردی، شهاب الدین، حكمه اشراق، ترجمه و شرح دكترجعفر سجادی، تهران: 1361.
8- ------، مجموعه مصنفات.
9- ------، سید حسین نصر، مجموعه آثار فارسی، تهران: انیستیتوی فرانسوی پژوهشهای علمی در ایران، 1348.

پی نوشت:

1- سهروردی فیلسوف را نباید با صوفیان هم نامش عمر سهروردی و ابونجیب سهروردی كه شهاب الدین نیز لقب داشته اند، اشتباه كرد.
2 - سهرورد یكی از دهستانهای بخش قیدار شهرستان زنجان كه مركب از 25 آبادی بزرگ و كوچك است. ( فرهنگ تاریخی و جغرافیایی شهرستانهای ایران، رفیع، ص 258).
3- سید حسین نصر، سه حكیم مسلمان، ترجمه احمد آرام، صص69-66; سهروردی، شهید فرهنگ ملی ایران، رفیع، صص 127-126. 3
4- شهاب الدین سهروردی, حكمه الاشراق, ص16.
5- «الكشف فی اللغه رفع الحجاب و فی اصطلاح هو الاطلاع علی ماوراء الحجاب من المعانی الغیبه و الامور الحقیقیه وجودا ً و شهوداًَ»{: كشف در لغت یعنی پرده برداشتن و از پرده بیرون آمدن, و در اصطلاح عبارت است از شناخت معانی غیبی و حقایق آن سوی حجاب(ها) از حیث وجود(آنها) و شهود (ما از آنها)} تعریفات, سید شریف جرجانی.
6- ذوق یعنی تجربه مستقیم درونی, دریافت بی واسطه باطنی, ادراك حضوری حاصل از تجلیات نخستین مرحله دریافت معانی و واردات غیبی.
7- قطب الدین شیرازی, صص5-47
8- واژه خمیره در نوشته های سهروردی به دو معنی به کار رفته است: 1- جوهر و اساس هر چیز[ خمیره حکمت]؛2- مکتب خاص فلسفی[خمیره فیثاغوریان، خمیره خسروانیان]. و از آنجا که و هر و اساس حکمت حقیقی به وسیلهی هرمس(یا ادریس پیامبر) از طریق وحی و مکاشفه دریافت شده است، آن را مقدس می شمارد.
9- مجموعه مصنفات، ج1، ص 503.
10- پیشین، ص 199.
11- «و لا تقلدنی و غیری, فالمعیار هو البرهان, و كفاك من العلم التعلیمی طرفاً, فعلیك بالعلم التجردی الاتصالی الشهودی لتصیر من الحكماء», تلویحات, ص121.
12- رمز معنایی است باطنی, نهفته در زیر ظاهر كلام كه جز رمز آشنایان آن را در نیابند, (ابو نصر سراج, اللمع, ص 414).
13- مجموعه مصنفات, ج2; حكمه الاشراق, ص 11-10.
14- حكمه الاشراق, ترجمه سید جعفر سجادی, انتشارات دانشگاه تهران, 1361, ص 403.
15-پیشین، ص 220.
16- پیشین، ص 220.
17- سهروردی بر خلاف مشائیان شمار عقلها را 10 تا نمی داند.
18- پیشین، ص 277.
19- تلویحات، ص 74.
20- همان، ص 113.
21 - صفیر سیمرغ، ص 318.
22- مطارحات، ص 194.
23- مجموعه رسائل فارسی، ص 401- 396
24- مقدمه حکمه الاشراق، ص 11 و 12.
25- مجموعه رسائل فارسی، ص 266-264.
26- همان، ص 399 ؛ بستان القلوب، ص 397 و 399.
27- یزدان شناخت، ص 449.
28- سید جواد طباطبایی، زوال اندیشه سیاسی در ایران، صص 283-281. 28

منبع: سایت باشگاه اندیشه
يکشنبه 3/6/1392 - 21:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته