• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3185روز قبل
نماز

سؤال:  چه کار کنیم که سر نماز حواسمان جمع باشد و فکر و ذهنمان در نماز متوجه خداوند باشد بطوریکه زبان و دل با هم هماهنگ باشند, به گونه ای که آنچه زبان تلفظ می کند دل هم به آن معانی و الفاظتوجه داشته باشد و آن معانی در روح و روان آدمی اثر کند و شخص نمازگزار را متحول سازد تا دیگر گناه نکند زیرا هدف از نماز جلوگیری از فساد است.

جواب: تنها راه این است که انسان خانه دلش را از اغیار و یبگانگان خالی کند. وقتی دل  از محبت و علاقه به دنیا و ظواهر ان خالی باشد راه برای ورود محبت و عشق به خداوند سبحان باز میشود. زمانیکه قلب انسان سرشار از عشق و محبت به خداوند شد و او بر دل حاکم گشت جائی برای غریبه باقی نمی ماند تا سر نماز شیطان انسان را وسوسه کند و حواسش را پرت کند.

و انسان نمی تواند دلش را از بیگانگان خالی کند مگر اینکه به دل بفهماند که دنیا و آنچه در ان است اعتباری و موقت است, و آنچه حقیقت دارد و برای همیشه باقی است ذات اقدس پروردگار منان است. باید در دل باور داشته باشد که معشوق های دیگر مثل پدر و مادر, فرزند, همسر, مال و ریاست و ... از بین رفتنی هستند و نباید معشوق های مجازی که مخلوق و آیات خداوند کریم اند مانع رسیدن به معشوق حقیقی شوند, اگرچه والدین و فرزندان و همسر و .... هرکدام در جای خود محترم اند واسلام عزیز در مورد احترام و حقوق آنها سفارش زیادی نموده است.

مهم آن است که بتوانیم این حقیت را باور کنیم و از حالت شک و غفلت خود را خارج سازیم. بر همین اساس قرآن کریم می فرماید:

«کل من علیها فان, ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام»

تمام کسانیکه روی آن (زمین) هستند فانی می شوند, و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند. «الرحمن آیات 26-27»

«لا اله الا هو کل شی ء هالک الا وجهه»

هیچ معبودی جز خداوند سبحان نیست: همه چیز جز ذات پاک او فانی و نابود می شود.«سوره مبارکه قصص: آیه 88»

و محبت خداوند سبحان را در دل جای دادن به این آسانی نیست, سال ها انسان باید با نفس اماره و شیطان مبارزه کند و از حق تعالی استمداد بطلبد تا شاید موفق شود. و اگر انبیاء و معصومین علیهم السلام آنگونه عبادت می کردند سرش آن بود که آنها دل را از عشق به غیر خداوند بزرگ خالی کردند و از دنیا به اندازه قوت لایموت استفاده می کردند.

جمعه 1/6/1392 - 0:22
نماز

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«مروا صبیانکم بالصلاة اذا بلغوا سبعا, واضربوا علیها اذا بلغوا تسعا و فرقوا بینهم فی المضاجع اذا بلغوا عشرا.»

فرزندان خود را به نماز وادار کنید, هنگامیکه به نماز رسیدند و اگر توجه به نماز نکردند آنها را تنبیه کنید. و زمانیکه به ده سالگی رسیدند خوابگاهشان را از هم جدا سازید.

(سفینة البحار: ج 2 ,  ص 45 – مستدرک: ج 3 , ص 19- سنن بیهقی: ج 3 , ص 84, با کمی تفاوت)

امام صادق علیه السلام فرمود:

ما فرزندانمان را وقتی به پنج سال رسیدند وادار به نماز می کنیم. ولی شما فرزندانتان را وقتی به هفت سال رسیدند وادار به نماز نمایید

«وسائل الشیعة: ج 3 , ص 12»

امام باقر (امام صادق) علیه السلام فرمودند:

هنگامی که کودک وضوء و نماز را (به کمک والدین) یاد گرفت, خداوند سبحان گناهان پدر و مادرش را می بخشد.

«بحارالانوار: ج 85, ص 131»

اگر چه کودکان در سنین 6-9 سالگی به حد تکلیف نرسیده اند و چیزی بر آنها واجب یا حرام نیست, ولی اسلام برای آشنایی و انس با عبادت و احکام و مراسم مذهبی و آگاهی از شیوه های بندگی به پدران و مادران دستور داده که فرزندان خود را به عبادت وادارند. هدف ائمه علیهم السلام این نیست که با خشونت باشد بلکه از راه تشویق و راه های دیگر این کار صورت بگیرد چون کودک فطرتا خدا را دوست دارد.

دنیای او دنیای عشق و محبت به خداوند سبحان است, دنیای احترام به خدا و ستایش و نیایش است.

کودک دوست دارد نماز بخواند, روزه بگیرده حتی دوست دارد خدا را ببیند زیرا او خداوند بزرگ را مانند پدر و مادر خود تصور می کند. کودکان در جستجوی خداوند عزیز می باشند, و این فطرت پاک و بیدار کودک فرصت خوبی برای عبور و ورود به دنیای عبادت مخصوصا نماز و روزه است.

و مقصود ائمه اطهار علیهم السلام این است که در قلب و ذهن کودکان با آن فطرت پاک, معارف بلند توحیدی و اسلامی رشد و پرورش داده شود تا دیگران و منحرفین از ما سبقت نگیرند, زیرا اگر والدین و مسوولین امور فرهنگی در سطوح مختلف کشور سستی کنند افراد بیگانه کودکان را از مسیر حق منحرف می سازند.

لذا حضرت علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود:

«انما قلب الحدث کالارض الخالیة, ما القی فیها من شییء قبلته, فبادرتک یالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبک.»

قلب جوان همچون زمین خالی است هر بذری در آن پاشیده شود می پذیرد بنابران من در تعلیم و ادب تو پیش از انکه قلبت سخت شود و عقل و فکرت به امور دیگر مشغول گردد مبادرت ورزیدم.

«نهج البلاغه: نامه 31 فراز 11,12»

امام صادق علیه اسلام فرمود:

«بادروا اولادکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجئة.»

در تعلیم سخنان (و حدیث ما) نسبت به فرزندانتان بشتابید, قبل از آنکه مرجئه (= گروه منحرفی بوده اند که حضرت علی علیه السلام  را خلیفه چهارم می دانستند و عقائد باطل و گمراه کننده داشتند.) بر شما سبقت بگیرد.«کافی: ج 2, ص 47»

از بیان ائمه معصومین علیهم السلام معلوم می شود که قلب و ذهن کودک و نوجوان مانند زمین بکر, آمادگی هر نوع تعلیم و عقاید را دارد, بنابراین همه ما اعم از والدین و مسئولین امور فرهنگی وظیفه شرعی و عقلی داریم با تعالیم آسمانی و الهی اسلام عزیز این قلوب پاک را در مسیر خدای یگانه قرار دهیم و اینک چند نکته یادآوری می شود.

@      نکته ها:

لازمه تربیت اسلامی آن است که والدین و مسئولین امور فرهنگی کشور در تمام سطوح با مطالعه کتبی که در این زمینه نوشته شده , با فرهنگ اسالام و حالات و روحیه کودکان و نوجوانان در سنین مختلف آشنا شوند, تا بتوانند برخورد مناسب داشته باشند, همانگونه که برخورد پزشک با بیماران فرق می کند. برای هر بیمار نسخه مناسب او را می نویسد و نمی تواند یک نسخه برای کل مریض ها بنویسد. والدین و مربیان عزیز هم بایستی برخوردشان از نظر اخلاقی و تربیتی مناسب سن, روحیه و خواسته کودک و نوجوان باشد. در غیر این صورت نه تنها فایده ندارد بلکه اثر منفی خواهد داشت.

والدین و کسانیکه  امر تربیت و هدایت را به عهده دارند باید خود عامل به دستوران نورانی اسلام باشند تا حرفشان اثر داشته باشد و اسلام روی این موضوع بسیار تاکید نموده است.

خواص و آثار نماز و نعمت های خداوند سبحان با همان زبان کودکانه و ساده و مناسب با سن کودک و نوجوان بیان شود. زیرا خود آگاهی به دین باعث علاقه و عمل به دستورات آن می شود.

کودک در این سنین شدیدا تشویق و تهدید پذیر است و تبشیرها و انذارها در او اثر دارند و هر دو می توانند عامل واداشتن به یک کار و عمل, و یا بازداشتن او از کار و برنامه ای باشند ولی اثر تشویق در سازندگی کودک بیشتر است و بهتر می توان او را به راه راست و صحیح سوق داد.

جمعه 1/6/1392 - 0:21
نماز

از مجموعه روایاتی که در مورد نماز و روزه کودکان و نوجوانان و حجاب دختران کوچک آمده است استفاده می شود که : اسلام عزیز خواسته آنها قبل از رسیدن به سن تکلیف با خواندن نماز و گرفتن روزه به احکام اسلام عادت کنند و خو بگیرند, و برایشان یک نوع تمرین باشد و عمل به آنها برایشان آسان گردد.

و اینک از باب تبرک چند حدیث بیان می گردد.

امام صادق علیه السلام :

«یامر الصبی بالصوم فی شهر رمضان بعض النهار, فاذا رای الجوع والعطش غلب علیه, امره فافطر.»

آن حضرت علیه السلام کودکش را ( که به سن تکلیف نرسیده بود) در قسمتی از روز ماه مبارک رمضان دستور به روزه می داد ولی هنگامی که می دید گرسنگی و تشنگی بر او غلبه کرده می فرمود افطار کند.

علامه مجلسی (رضوان الله علیه) از قول دیگران می فرماید:

«بل استصلاحا لیمترن علی فعلها فیسهل علیه اذا بلغ کما یضرب للتادیب.»

عبادت کودکان و نوجوانان قبل از سن تکلیف برای اصلاح و تربیت آنهاست و همچنین یک نوع تمرین و آمادگی قبل از سن تکلیف است تا وقتی که بزرگ شدند و به سن تکلیف رسیدند عمل به دستورات دین برایشان آسان باشد, همانطوریکه  قبل از بزرگ شدن آنها ادب می شوند. «بحارالانوار: ج 85 , ص 133»

امام سجاد علیه السلام :

« انه کام یامر من عنده من الصبیان بان یصلوا الظهر والعصر فی وقت واحد والمغرب والعشاء فی وقت واحد, فقیل له فی ذلک؟ فقال: هو اخف علیهم و اجدر ان یسارعوا الیها و لایضیعوها و لایناموا عنها و لایشتغلوا و کان لایاخذهم بغیر الصلاة المکتوبة.» «همان»

به کودکان و بچه هایی که نزد حضرت علیه السلام بودند دستور می داد تا نماز ظهر و عصر , مغرب و عشاء را با هم بخوانند (چون در صدر اسلام معمولا این نمازها در یک وقت خوانده نمی شد) علت کار سوال شد آن حضرت علیه السلام فرمود:

این کار برای کودکان راحت تر و شایسته تر می باشد. و از طرفی آسانگیری در عبادت باعث شوق و علاقه آنها به نماز خواهد شد. به علاوه سخت گیری نکردن در عبادت سبب می شود که نوجوانان نماز را ضایع و ترک نکنند. و همچنین باعث می شود قبل از خواب و پیش از مشغول شدن به هر کاری نماز را بخوانند و آن حضرت علیه السلام در نماز های غیر واجب ( و نماز قبل از سن تکلیف) سخت گیری نمی کرد.

(برای اطلاع بیشتر به بحارالانوار: ج 85, ص 135-131 – وسائل الشیعة: ج7, ص 168 – من لایحضره الفقیه: ج 2 , ص 48 – فروع کافی: ج 5, ص 533 و.... مراجعه فرمائید.)

جمعه 1/6/1392 - 0:21
نماز

درباره نماز صدها آیه و حدیث از ائمه اطهار علیهم السلام به دست ما رسیده که فواید نماز را که حدود هزار فایده می باشد, ذکر کرده اند ؛ برای آنکه جوانان عزیز با فلسفه نماز آشنا شوند, تعدادی از آن علل ذکر خواهد شد. البته این همه فایده وقتی بوسیله نماز حاصل می شود که انسان نماز را با حضور قلب بخواند.
1) چراغ و روشنی دل مؤمن:
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«...لکل شی ء سراج و سراج قلب المؤمن الصلوة الخمس...»
«برای هر چیزی چراغی است و چراغ قلب مومن نمازهای پنجگانه است.»
«جامع الاخبار, ص 72 – از سبزواری. زبدة العلوم: ج 2 , ص 231»
2) زینت اسلام:
همچنین آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
« ان لکل شی ء زینة و زینة الاسلام الصلوة الخمس...»
براستی برای هر چیزی زینتی است و زینت اسلام نماز های پنجگانه می باشد. «همان»
3) ستون مؤمن:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«...لکل شیی ء رکن و رکن المؤمن الصلاة...»
برای هر چیزی یایه و ستونی است و ستون مؤمن نماز است.  «همان»
4) پشتوانه عظیم در حل مشکلات:
خداوند سبحان در برابر مشکلاتی که دشمنان اسلام و مشکرین از راههای مختلف برای رسول اکرم صلی الله و علیه و آله وسلم بخاطر ابلاغ رسالت ایجاد می کردند به مؤمنان می فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلوة ان الله مع الصابرین».
ای کسانیکه ایمان آورده اید. (در برابر مشکلات و حوادث) از صبر (روزه) و نماز کمک بگیرید زیرا خداوند سبحان با صابران است. «بقره، 153»
از این آیه شریفه و روایات دیگر استفاده می شود که: استقامت و نماز انسان را در حل مشکلات پیروز و در برابر حوادث مقاوم می کند, زیرا نماز ارتباط انسان با قدرت مطلق و خالق هستی برقرار می کند, و کسی هم با چنین قدرتی ارتباط داشته باشد دیگر ترس, ناامیدی و خستگی برایش معنا ندارد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«کان علی اذا اهاله امر فزع قام الی الصلاة ثم تلاهذه الآیة (واستعینوا بالصبر والصلوة.»
هنگامی که مشکل مهمی برای علی علیه السلام پیش می آمد به نماز برمی خاست, سپس این این آیه را تلاوت می فرمود: «واستعینوا بالصبر والصلوة».    «تفسیر نمونه: ج 1 , ص 219»
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الذکر یوجب الاعتبار و یؤمن الاعسار و یثمر الاستظهار.»
یاد خداوند سبحان موجب پذیرش پند, و ایمنی از سختی است, و میوه اش پشتیبان یافتن است. «غررالحکم: ص99»
5) جلسه عاشق با معشوق:
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«ذاکر الله سبحانه مجالسه»
یادکننده خداوند سبحان همنشین خدا است. «غررالحکم: ص 404»
و همچنین آن حضرت علیه السلام می فرماید:
«الذکر مجالسة المحبوب»
یاد خدا و (نماز) با دوست (خداوند) همنشین بودن است. «غررالحکم: ص 15»
6) وسیله تقویت روح:
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«مداومة الذکر قوت الارواح و مفتاح الصلوة»
همواره به یاد خداوند بودن غذای جان ها و کلید پارسایی و شایستگی است. «غررالحکم: ص 764»
7) سبب زدودن غفلت:
«اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوة لذکری.»
من الله هستم, معبودی جز من نیست مرا پرستش کن, و نماز را برای من به پادار.
 «سوره مبارکه طه: آیه 14»
تمام مشکلاتی که بشر در سطح جهان در گذشته و امروز برای خود ایجاد کرده است, به خاطر فریب خوردن از زرق و برق دنیا, و پیروی از خواسته های نفسانی می باشد, که این پیروی از هوای نفس باعث شده که دنیای خود و دیگران را به جهنم سوزانی تبدیل کند, بطوری که هم خود و هم دیگران را می سوزاند. چنانکه یکدیگر را قلع و قمع می کنند و می سوزانند که هیچ درنده ای در عالم با همنوع خود و با درنده ای دیگر چنین نمی کند. پرده غفلت جلوی عقل و چشم و گوشش را به گونه ای گرفته است که گویا نه حسابی و نه کتابی و نه مردنی در کار است, و تا زمانی که بشر درصدد کنار زدن این پرده غفلت نباشد روز به روز بر آتش دنیای خود می افزاید بطوری که آخرت خود را هم برتر از دنیایش خراب می کند.
تنها چیزی که این درد مهلک انسان را درمان می نماید و او را از خواب غفلت بیدار می کند, ذکر و یاد خداوند است. زیرا این دنیا محدود, و خواسته های بشر نامحدود, و دنیای محدود نمی تواند خواسته های نامحدود انسان را برآورده نماید. تنها چیزی که خواسته های بشر را فراهم می سازد ذکر و یاد خداست, زیرا خداوند و نعمت و قدرتش و... نامحدود استو حضرت حق می تواند هرچه به صلاح و سعادت انسان باشد برایش فراهم سازد. و اگر بشر امروز در دنیای مادی و مفاسد غرق شده است و در پایان دست به خودکشی و... می زند, برای این است که گم شده خود را که خداوند سبحان است پیدا نکرده است. بر همین اساس,
خداوند سبحان در قرآن کریمش می فرماید:
«ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم اذان لایسمعون بها, اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون.»
به طور مسلم گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم, و آنها قلبهایی دارند که با آن درک و اندیشه نمی کنند, چشم های روشن و حقیقت بین دارند, اما با آنها چهره حقایق را نمی نگرند و همچون (نابینایان از کنار آنها می گذرند). و با داشتن گوش سالم, سخنان حق را نمی شنوند, آنها همچون چهارپایان بلکه گمراه تر , اینان همان غافلان و بی خبرانند.
 «سوره مبارکه اعراف: آیه 179»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«ففرض علیهم الصلوة یذکرونه کل یوم خمس مرات, ینادون باسمه و یعبدونه بالصلاة و ذکرالله لکیلا یغفلوا عنه فینسوه فیدرس ذکره.»
خداوند سبحان نماز را بر آنان واجب نموده تا در هر روز پنج مرتبه به یاد او باشند, و حق تعالی را به اسمش بخوانند, و بوسیله نماز و ذکر خدا او را عبادت کنند, تا اینکه از پروردگار غافل نشوند و او را فراموش نکنند, و نام و یاد او کهنه و از بین نرود.
«وسائل الشیعة: ج 3, ص 5, علل الشرایع: ج 2, ص 10, باب 2»
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الغفلة تکسب الاغترار و تدنی من البوار.»
غفلت و بی خبری از یاد خداوند سبحان, انسلان را مغرور و به نابودی نزدیک می سازد. «غررالحکم: ص 99»
8) سدی در برابر گناهان:
خداوند بزرگ می فرماید:
«اتل ما اوحی الیک من الکتاب و اقم الصلوة, ان الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکر الله اکبر, والله یعلم ماتصنعون.»
آنچه را از کتاب آسمانی (قرآن) به تو وحی شده تلاوت کن, و نماز را به پادار, که نماز (انسان را) از زشتی ها و منکرات باز می دارد. و ذکر خدا از آن (نهی از فحشا و منکر) هم بالاتر است. و خداوند می داند شما چه کارهایی انجام می دهید. «سوره مبارکه عنکبوت: آیه 45»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«لایزال الشیطان ذعرا من المؤمن ما حافظ علی الصلوات الخمس لوقتهن فاذا ضیعهن تجرا علیه فادخله فی العظائم.»
انسان مژمن تا هنگامیکه نمازهای پنجگانه اش را سر وقت می خواند شیطان از او می ترسد, (و نمی تواند او را وسوسه کند) اما زمانیکه نمازش را ضایع نمود, (و اول وقت نخواند) بر او جرات پیدا می کند و او را در گناهان بزرگ وارد می کند.
« وسائل الشیعة : ج2, ص 18 – بحارالانوار: ج 79, ص 227»
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
« من لم تنهه صلاته عن الفحشاء و المنکر لم یزد من الله الا بعدا.»
کسی که نمازش او را از فحشاء و کارهای زشت منع نکند, جز دوری از خداوند سبحان چیزی دیگری نصیبش نمی شود. «میزان الحکمة: ج5, ص 370»
امام رضا علیه السلام فرمود:
«... و صار ذلک علیه فی کل یوم و لیلة لئلا ینسی العبد مدبره و خالقه فیبطر و یطغی, و لیکون فی طاعة خالقه, والقیام بین یدی ربه زاجرا له عن المعاصی و حاجزا و مانعا عن انواع الفساد.»
نماز در هر شبانه روز واجب شد تا اینکه انسان (عبد) مدیر و خالقش را فراموش نکند (تا در اثر فراموش) سرگردان شود, و بعد ظغیان و ظلم کند. و نیز نماز واجب شد تا بشر مطیع خداوند باشد. و ایستادن در برابر حق تعالی باعث جلوگیری از گناهان می شود, و سپر و مانع انواع فساد می گردد.
«عیون اخبار الرضا علیه السلام : ج 2, ص 104, علل الشرایع: ج2, ص11, باب2, با کمی تفاوت.»
9) باعث پاک کردن آلودگی ها:
قرآن کریم می فرماید:
«و اقم الصلوة طرفی النهار و زلفا من اللیل, ان الحسنات یذهبن السیئات, ذلک ذکری للذاکرین».
نماز را در دو طرف روز و اوائل شب به پادار, چرا که حسنات سیئات را از میان می برند و این تذکر و یادآوری است برای آنها که توجه دارند.
«سوره هود: آیه114, مثل این آیه مبارکه, سوره عنکبوت: آیه7, سوره مائده: آیه12, و سوره انفال: آیات 3و4»
چنانکه حضرت علی علیه السلام فرمود:
از حبیب خودم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که فرمود:
امیدبخش ترین آیه قرآن این آیه است: «و اقم الصلوة طرفی و زلفا من اللیل, ان الحسنات یذهبن السیئات, ذلک ذکری للذاکرین». «تفسیر نمونه: ج9, ص27»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«انما مثل هذه الصلوة الخمس مثل نهر جار بین یدی باب احدکم, یغتسل منه فی الیوم خمس اغتسالات فکما ینقی بدنه من الدرن بتواتر الغسل هکذا ینقی من الذنوب مع مداومه الصلاة, فلایبقی من ذنوبه شیی ء.»
مثل نمازهای پنجگانه مثل جوی آبی است که جلوی منزی یکی از شما جاری است, که شما بدن خود را بوسیله آن در هر روز پنج نوبت می شوئید. همانطوری که در اثر پنج نوبت شستن بدن شما از آلودگی پاک می شود, همچنین نمازهای پنجگانه در صورتی که همیشه (با حضور قلب) خوانده شود آلودگی های روح را که همان گناهان باشد می شوید و دیگر گناهی باقی نمی گذارد.
«مسترک الوسائل: ج3, ص15؛ وسائل الشیعة: ج3, ص7, 20»
10) وسیله ای برای زدودن غرور:
حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود:
«فجعل الله الایمان تطهیرا لکم من الشرک والصلوة تنزیها لکم عن الکبر.»
خدای بزرگ ایمان را برای پاک شدن شما از شرک و نماز را برای زدودن کبر و غرور از شما قرار داده است.«احتجاج طبرسی: ص99»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«قال الله تبارک و تعالی: انما اقبل الصلاة لمن تواضع لعظمتی.»
خداوند تبارک و تعالی فرمود: براستی که من نماز را از کسی که در برابر عظمتم فروتنی کند قبول می کنم.«بحارالانوار: ج88, ص 242»
حضرت علی علیه السلام درباره یکی از خواص نماز و زکات می فرماید:
«... و اذهابا للخیلاء عنهم.»
نماز کبر و غرور را از بین می برد.«نهج البلاغه خ 234 فراز 34»
کسی که خداوند بزرگ که قدرت و هستی و خالق مطلق است شناخت. و در برابر چنین خدائی به خاک افتاد, دیگر جز او چیزی نمی بیند تا منشا کبر و غرور شود, بلکه هرچه دارد اعم از فرزند و مال و زیبایی و قدرت و تمام هستی خود را از او می داند.
11) قلعه ای محکم در برابر حملات شیطان:
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف فرمود:
«فما ارغم انف الشیطان شیی ء افضل من الصلوة فصلها وارغم الشیطان انفه.»
هیچ چیز بهتر از نماز واقعی, دماغ شیطان را به خاک مذلت نمی مالد. پس نماز را بخوان و دماغ شیطان را به خاک بمال.
 «احتجاج طبرسی ص 479- من لایحفر الفقیه ج 1 ص 315»
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«الصلوة...کراهة الشیطان...»
نماز واقعی, باعث ناراحتی شیطان است.
«خصال ابواب 29 گانه- بحارالانوار ج79 ص 232- مستدرک الوسایل ج1 ص 180 چاپ قدیم»
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الصلوة حصن من سطوات الشیطان»
نماز سد (محکمی) در برابر حملات شیطان می باشد. «غررالحکم: ص 107»
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الصلاة حصن الرحمان و مدحرة الشیطان.»
نماز (واقعی و با حضور قلب) قلعه محکم خداوند و دور کننده شیطان است.«همان»
12) باعث از بین رفتن غم و غصه:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«مایمنع احدکم اذا دخل علیه غم من غموم الدنیا ان یتوضا, ثم یدخل المسجد فیرکع الرکعتین یدعو الله فیها اما سمعت الله تعالی یقول: (واستعینوا بالصبر والصلوة).»
وقتی غمی از غمهای دنیا بر یکی از شما وارد شد وضو بگیرید, سپس داخل مسجد شودو دو رکعت نماز بخواند, مگر جزی این است که خداوند بزرگ می فرماید: به کمک صبر (روزه) و نماز از خداوند سبحان یاری بجوئید.«مجمع البیان ج1 ص101»
13) سلامتی بدن در نماز:
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«قیام اللیل مصحة للبدن»
نماز شب بدن را سالم می کند. «مجمع البیان ج1 ص101»
«ذکر الله طارد الادواءوالبؤس.»
یاد خداوند و (نماز) دور کننده دردها و گرفتاری ها است.
«غررالحکم: ص405»
امام سجاد علیه السلام می فرماید:
« و فی مناجاتک روحی و راحتی و عندک دواء علتی و شفاء غلتی.»
(خدایا) شادی و راحتی من در مناجات با توست, دواء بیماریم و شفاأء قلب سوزانم نزد توست.«مفاتیح الجنان, مناجات المریدین»
روح و جسم ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. بطوریکه شادابی روح در طراوت و سلامت جسم, و خستگی روح در پژمرده و بیماری جسم اثر میگذارد.
فردی که با نماز و مناجات با خداوند بزرگ اضطراب و دلهره و پریشانی و غصه هایش را از روان خود می زداید, به مراتب بدنش سالمتر از فردی است که در اثر ترک نماز و عشق به دنیا حرص و ولع و غم و غصه تمام وجودش را فراگرفته است. لذا با یک نگاه در جامعه می بینیم افرادی که از اعتقاد ضعیف برخوردارند و اهل دعا و نماز و راز و نیاز واقعی نیستند, به خاطر رسیدن به ظواهر دنیا و تجملات و خودنمائی که از ارمغان فرهنگ غرب است در یک اضطراب عجیبی به سر می برند که ای پریشانی و دلهره باعث شده سراسر وجودشان را غم فراگیرد, بطوری که برای هر موضوع کوچک دنیوی در محل کار و منزل نسبت به یکدیگر حمله ور می شوند و برای تسکین اعصاب و روان روانه دکتر اعصاب و روانشناس می شوند. در حالیکه دکتر اصلی خداوند بزرگ است و نسخه شفابخش او برای درمان , نماز می باشد. اگرچه اینگونه افراد از ظاهر فریبنده ای و غرور کاذبی برخوردارند ولی حق این است که اینها در اثر عمل نکردن به نسخه شفابخش, هم روح و هم جسمشان مریض است برهمین اساس حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الهم یذیب الجسد»
آتش اندوه و غم , بدن انسان را مانند فلز مذاب, آب می کند.
«غررالحکم: ص 35»
«الهم نصف الهرم»
اثر غم و غصه انسان نیرومند را ناتوان می کند و در جوانی او را نیمه پیر می سازد.«کودک از نظر وراثت ج2 ص 494 و 493»
«افضل من صحة البدن تقوی القلب»
سلامتی روح و قلب ( که به وسیله دوری از گناه و توجه به معنویت و عبادت حاصل می شود) بالاتر از سلامتی بدن است.
 «بحارالانوار ج72, ص 53 و ج78 ص 40 و ج81 ص175,173»
14) باعث آرامش روح و روان:
قرآن کریم می فرماید:
«الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب.»
(آنانکه بسوی خداوند بازگشته اند) کسانی هستند که ایمان آورده اند و دلهایشان به ذکر خداوند بزرگ مطمئن و آرام است آگاه باشید با یاد خدا دل ها آرامش می یابد. «سوره مبارکه رعد: آیه28»
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«الصلاة ... راحة للبدن...»
نماز باعث آرامش بدن می شود.
«خصال ابواب 29 گانه و مستدرک الوسائل: ج 1 , ص 180, چاپ قدیم»
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الذکر نور العقل و حیاة النفوس و جلاء الصدور.»
یاد خداوند سبب هدایت فکر, و زنده شدن روان و پاکی دل می گردد. «غررالحکم: ص 87»
انسان موجودی است که خواسته هایش نامحدود است, و هیچ یک از امور این عالم او را اشباع نمی کنند, و به هریک از اینها که می رسد بالاتر و بهترش را طلب می کند تا اینکه خود و عالم را به فساد بکشد و از بین ببرد.
هنگامی بشر احساس بی نیازی می کند که ارتباطش را به وسیله دعا و نماز و خواندن قرآن, با غنی و قدرت مطلق برقرار کند. اگر خالق هستی را شناخت, آن وقت می فهمد که هرچه هست نزد اوست و چیزی جز او در عالم وجود ندارد. این موقع است که حالت حرص و طمع و قوه شهوتش در ابعاد مختلف فرو میکشد ومهار نفس اماره اش را خود به دست میگیرد, چون که خداوند بزرگ را که منبع تمام فیوضات است به چشم دل دیده و خود را در محضر معشوق و یار حقیقی می بیند, دیگر به معضوق های مجازی و اعتباری دنیوی مانند مقام و ثروت و شهوات توجهی ندارد, بلکه آنها را در مسیری قرار می دهد که به محبوب اصلی که خداوند بزرگ است برسد. در اینجا است که آرامش بر وجودش حاکم می شود و دلهره و اضطرابی که در بسیاری از افراد جهان هست از وجود او رخت برمی بندد.
«لئوبوسکالیا» یکی از روان شناسان معاصر می گوید:
(شاید برایتان عجیب باشد که بدانید اگر کسی را داشتید که برای ده دقیقه برای او درد دل می کردید و او شما را دعوا نمی کرد هرگز دچار عارضه روحی و روانی نمی شدید. اولین محرم رازهای شما خداست.)
«کیهان 1/10/72 , رجب المرجب 1414»
جمعه 1/6/1392 - 0:20
نماز

اهمیت نماز شب در آینه حدیث

×   1- رسول خدا  صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:  « ما زال جبرئیل یوصینی بقیام الیل حتی ظننت ان خیار امتی لن یناموا من الیل الا قلیلا»

« همیشه جبرئیل مرا  توصیه و سفارش به قیام شب و نماز در آن می نمود آن قدر در این باره سفارش می کرد که گمان کردم خوبان امتم شب را نمی خوابند مگر اندکی»(1)

×   2- رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سه بار به صورت تأکید به حضرت علی علیه السلام سفارش به نماز شب نمودند: « یا علی .... و علیک بصلاه الیل و علیک بصلاه الیل و علیک بصلاه الیل ؛ یا علی بر تو باد به خواندن نماز شب» (2)

×     3- امام صادق علیه السلام می فرماید: «شرف المومن صلاته بالیل» شرف مومن به نماز شب اوست. (3)

×     4- امام صادق علیه السلام می فرماید: بر شما باد به خواندن نماز شب زیرا این، عمل سنت پیامبر شما و سیره صالحان است. (4)

×   5-  در حدیثی از امیرالمومنین علی علیه السلام نقل شده است: از روزی که شنیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: نماز شب نور است. هیچ گاه ان را ترک نکردم.

ابن کواء  به ان حضرت گفت:  حتی در لیلة الهریر (شب عملیات جنگ صفین)؟

امام علیه السلام فرمود: حتی در آن شب.(5)

×   6-  رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

«بهترین شما صاحبان عقل ها هستند عرض کردند: صاحبان عقل ها چه کسانی هستند؟ فرمودک عبادت کنندگان در شب آنگاه که مردم در خوابند.»(6)

×     7-  از امیرالمومنین علی علیه السلام نقل شده است:

«هر کس  یک دهم شب را به نماز به سر برد در حالی که نیتش فقط خدا و طلب اجر الهی باشد، پروردگار به فرشتگان می فرماید: به عدد آنچه روییده می شود از برگ و دانه ها   و درختان در این شب، و به شماره تمام نی ها و شاخه های تازه، اجر و ثواب برای وی بنویسید.

و هر کس یک نهم شب را به عبادت و نماز شب مشغول باشد، خداوند استجابت 10 دعا را به او عطا می فرماید: و در قیامت نامه اعمالش را به دست راست وی خواهد داد.

و هر کس یک هشتم شب را به نماز مشغول باشد خداوند پاداش  یک شهید شکیبای با اخلاص به او عطا می کند و شفاعت او ر ا درباره  اهل خانه اش می پذیرد.

هر فرد که یک هفتم شب را نماز بخواند با چهره ای نورانی چون ماه شب چهارده از قبر خود خارج می شود تا از صراط با جماعتی که در امانند عبور کند.

و هر کس که یک ششم شب را نماز بخواند در زمره توبه کاران و بازگشت کنندگان به سوی خدا نوشته می شود، و گناهان قدیم و جدیدش آمرزیده می گردد.

و هر کس یک پنجم شب را نماز بخواند در بهشت از ندیمان ابراهیم خلیل خواهد بود.

و هر کس یک چهرام شب را به نماز بایستد در صف اول رستگاران خواهد بود تا از صراط  همچون تند بادی  بگذرد و بی مناقشه در حساب  داخل بهشت گردد.

و هر کس یک سوم از شب را نماز بخواند هیچ فرشته ای را ملاقات نمی کند مگر آنکه به مقام و منزلت او در نزد پروردگار غبطه و حسرت می برد و به او پیشنهاد  می شود که از هر کدام از درهای هشتگانه بهشت که می خواهی وارد شو.

و اگر کسی  نیمی از شب را  نماز بخواند اگر هفتاد هزار برابر زمین پر از طلا باشد برابری با اجر او نمی کند و از برابری او در مقابل این عمل بیشتر از هفتاد غلامی  که از اولاد اسماعیل باشند و آزاد کند پاداش است.

و هر کس دو سوم شب را نماز بخواند از برای او به شماره شنهای بیابان حسنات است که کمترین حسنه اش سنگین تر از ده برابر کوه احد خواهد بود.

 و هر کس یک شب تمام به عبادت به سر برد در حالی که قرآن شریف را تلاوت کند و همه شب را به رکوع و سجود و ذکر خدا باشد به قدری به او اجر داده می شود که کمترین  مقدارش ان است که گناهانش بریزد و پاک شود مانند روزی که از مادر متولد شده و به شماره تمام حسنات و درجات برای او پاداش است و مشعلی  از نور در قبر او زنند، و تیرگیگناه و حسد را از قلب او برطرف سازند و او را از عذاب قبر ایمن گردانند و بیزاری و برات آزادی از جهنم را به او عطا کنند و در زمره آن کسانی که از عذاب الهی در امانند محشور می شود و پروردگار به فرشتگان می فرماید:

ای فرشتگان من! نظر کنید به بنده من، شبی را به عبادت به جهت طلب خشنودی من به سر برد او  را داخل در فردوس کنید و از برای او در آنجا هزار شهر است و در آن شهرها آنچه میل انسانها باشد مهیا و از آنچه  چشم ها لذت می برند موجود است و سعادت هایی که به دل هیچ کس خطور نکرده است . بعلاوه آنچه از احترامات و افزونیها و تقرب و نزدیکی که برایش مهیا نموده ام.(7)

×   8-  مردی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سوال می کند: آیا در شب ساعتی هست که در آن هر بنده مومنی دعا کند و دعایش مستجاب شود؟

فرمود: بلی.

عرض کردم: فدایت شوم آن چه زمانی است؟

فرمود: میان نصف شب تا ثلث باقیمانده از آن.

عرض کردم: آیا آن شب معینی است از شب ها یا هر شب است؟

فرمود: بلکه هر شب است.(8)

×   9- امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند:  به درستی که رسیدن به خداوند عز و جل سفری است که جز با مرکب شب، پیمودن راه و نیل به مقصد ممکن نیست.(9)

×   10-  رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: برترین نماز بعد از نماز واجب؛  در دل شب نماز خواندن در دل شب (نماز شب) است.(10)

-----------------------

1- فضایل و آثار نماز شب از عباس عزیزی ص30،به نقل از بحار الانوار،ج76، ص333

2- فضایل و آثار نمازشب، ص30، به نقل از بحارالانوار ج87 ص157

3- «همان»

4- فضایل و آثار نمازشب، ص37، به نقل از بحارالانوار ج87 ص142

5- همان، ص38 به نقل از بحارالانوار، ج40 ص 17

6- همان مدرک ص 158

7- ثواب الاعمال، ص 101-102

8- فضایل و آثار نماز شب، ص52، به نقل از  بحارالانوار ج 78 ص 165»

9- همان به نقل از بحارالانوار ج87 ص 165

10- همان به نقل از کنزالعمال، ج7، ح

جمعه 1/6/1392 - 0:18
تاریخ

 

آیت الله كاشانی و روحانیت (1)
آیت الله كاشانی و روحانیت (1)

 

نویسنده:

گفت وگو با حضرت آیت الله حاج سید رضی شیرازی
درآمد
بی تردید نقش آیت الله كاشانی در ارتقای بینش سیاسی روحانیت وقت، از فصول برجسته و در خور بررسی در تاریخچه زندگی اوست. او در مقطعی از تاریخ ایران به مبارزه سیاسی پرداخت كه پیامدهای مشئوم مشروطیت، انگیزه های ورود به این عرصه را در بسیاری از مردم و نیز اغلب علما از بین برده بود و متقاعد ساختن آنان برای حضوری دیگر باره در این میدان، مجاهدتی توانفرسا را می طلبید. در گفت وگوی حاضر، فقیه گرانمایه، حضرت آیت الله حاج سید رضی شیرازی كه از معاشران نزدیك آیت الله كاشانی بوده اند، به بازگوئی پاره ای از خاطرات خویش از نسبت روحانیت وقت با آن عالم مجاهد پرداخته اند كه جنبه های پنهان این رابطه را بیان تواند كرد.

رابطه نزدیك و صمیمی شما با مرحوم آیت الله كاشانی معلول چه بسترها و زمینه هائی بود؟
 

فكر می كنم روابط خانوادگی ما و همچنین برخی از ارتباطات و تعاملات علمی كه بین ایشان و پدرشان با خانواده ما وجود داشت، طبیعتا زمینه ساز ایجاد و تعمیق دوستی و صمیمیت بین ما می شد. پدر ایشان مدتی در نجف بودند و مدت زیادی هم در كاظمین زندگی می كردند. با خانواده ما، یعنی مرحوم آقای آمیرزا علی شیرازی،آقای آشیخ كاظم شیرازی آشنائی داشتند و با هم مانوس بودند. ایشان شاگرد آمیرزا محمد تقی شیرازی بود و میرزا محمد تقی هم شاگرد میرزای شیرازی بزرگ، جد ما بود. پدر ایشان، مرحوم آقای حاج آقا مصطفی، به احتمال قریب به یقین از شاگردان میرزای شیرازی بوده و نفس این که من هم به هر حال از بیت میرزای شیرازی و نوه ایشان هستم، همین هم عامل و زمینه ای برای ارتباط بود، چون بیت میرزا در نجف، شناخته شده بود و عناصر شاخص و فضلای نجف با آنجا ارتباط داشتند.

با عنایت به این كه شما به خصوص در عرصه های علمی با مرحوم آیت الله كاشانی مانوس بودید و با توجه به این كه ایشان بیشتر در تهران بودند و وقتشان غالبا صرف سیاست می شد، توانمندی فقهی ایشان را چگونه ارزیابی می كنید؟
 

مقدمتا باید عرض كنم كه ایشان در نجف در سنین جوانی به اجتهاد رسیده بود و توانائی علمی بسیار بالائی داشت. بی تردید ذوق فقهی بسیار خوبی داشت. ایشان اگر در حوزه ها می ماند، یكی از مراجع تقلید بزرگ می شد. اجازات اجتهادش هم الان موجود است واز القاب مجلل و فاخری كه مراجع برای ایشان به كار می بردند، به راحتی می توان دریافت كه در چه جایگاهی قرار داشت. اما چون اصولا آدم راكدی نبود و بسیار فعال و متحرك و برای حفظ كیان مسلمین حساس بود، وارد عرصه مرجعیت نشد، چون آن زمان اگر فردی روحانی وارد سیاست می شد، چند ان مورد اقبال عمومی قرار نمی گرفت. اتفاقا این مسئله هم خلوص نیت و بصیرت او را نشان می دهد كه به رغم آنكه زمینه های دنیوی زیادی برایش فراهم می شد و یك مرجع تقلید در جایگاهی قرار دارد كه عملا امام و متصدی بسیاری از امور پیروانش هست، اما از این جریان چشم پوشید و تلاش كرد تا كیان كشورهای اسلامی، به ویژه ایران و عراق را در مقابل استعمار انگلیس حفظ كند، بنابراین ایشان زمینه مرجعیت داشت و اگر آن زمان این كار را می كرد، از بسیاری از افرادی كه بعدها به عنوان مراجع بزرگ مطرح شدند، پیش تر بود، اما با این حال تا این اواخر، ذوق فقهی و علائق علمی خود را حفظ كرد. استنباطات و برداشتهای فقهی بسیار جذابی داشت و تا همین اواخر هر وقت به منزلش می رفتم، می گفت،«فلانی! یك فرع مطرح كن تا بحث كنیم.» به رغم این كه وقتش بیشتر صرف امور سیاسی، ملاقاتها رتق و فتق امور مردم می شد، اما اگر مجالی پش می آمد و یك عده اهل فن به سراغش می رفتند، سریع تاكید می كرد كه یك فرع فقهی عنوان كنید. زمینه های علمیش محفوظ مانده بودند و همچنان علاقمند بود كه بحثهای علمیش را داشته باشد، ولی در عین حال به خاطر این كه غالبا وقتش صرف مسائل سیاسی می شد، چندان نمی توانست به مباحث علمی و فقهی بپردازد. البته ایشان قبل از این كه فعالیتهای سیاسیش اوج بگیرد، در تهران درس داشت.

آیا شما رفته بودید؟
 

بله، البته برای درس نرفته بودم.چند جلسه ای رفتم كه درس ایشان را ببینم. ایشان یك اجازه اجتهادی را با لحن جالبی به من داده. در متن اجتهاد من نوشته، «فلانی واقعا مجتهد است.» این قید «واقعا» هم در آن زمان قید جالبی بود و من موقعی كه دیدم خنده ام گرفت. البته در برخی از محافلی كه در محضرش تشكیل می شدند، چند باری به من لطف كرد و گفت كه فلانی مجتهد است. به هر حال، زمینه های علمی ایشان كاملا محفوظ بود و اگر اشتغالات سیاسی اجازه می داد با كمال میل و اشتیاق وارد بحث فقهی می شد، حتی از نظر استنباطات فقهی، به رغم این كه سالها بود كه درس و بحث را رها كرده بود و تدریس منظمی نداشت، ازبسیاری از علمای وقت تهران، بهتر بود. من چون منزل آقای بهبهانی هم می رفتم و با او هم رفیق بودم و همچنین چند نفر از آقایان دیگر، می دیدم كه آقای كاشانی به رغم اینكه اشتغالات علمی گسترده ای ندارد، در برداشتهای فقهی و استدلال، از آنها قوی تر است و این برای من بسیار جالب بود.

آیت الله كاشانی و روحانیت (1)

اجازه اجتهاد را شما درخواست كردید یا خودشان دادند؟
 

یك روز كه با هم صحبت می كردیم پرسیدم، «آقای شما مرا مجتهد می دانید؟» فوری گفتند، «بله»، گفتم، «می نویسید؟» گفتند، «بله و نوشت. این شاید مربوط به بیش از 50 سال پیش باشد. من در آن هنگام جوان بودم. البته از چند نفر اجازه اجتهاد دارم. از مرحوم كاشف الغطاء، از مرحوم آسیدابوالحسن رفیعی قزوینی، از مرحوم آیت الله نجفی مرعشی. ایشان فكر می كنم چهارمین فردی بودند كه به من اجازه اجتهاد دادند.

مرحوم كاشانی درمیان روحانیون و علمای تهران چقدر جا باز كرد؟
 

البته ایشان بسیاری از آنها تشویق كرد كه از آن سكون وسكوتی كه در آن به سر می بردند، در آیند و نسبت به مسائل سیاسی حساس باشند، حالا چه علمای شاخص و معمر و چه طلاب و فضلا. خود من با توصیه و تحریك ایشان در بعضی از اجتماعاتی كه در منزل ایشان برگزار شد و راهپیمائیهائی كه به طرف مجلس و جاهای دیگر صورت می گرفت، شركت می كردم. یادم هست یك بار تظاهراتی از منزل ایشان تا میدان بهارستان بود كه من هم رفتم و جلوی مجلس درگیری شد. من شاهد آن درگیری بودم، البته خودم عقب رفتم. ایشان به رغم اینكه در حساس كردن بسیاری از روحانیون نسبت به مسائل سیاسی، توفیقاتی داشت، ولی در عین حال جنبه فقهی و روحانیتش خیلی جا نیفتاد. به رغم اینكه من از رفتارهایش می فهمیدم مایل است كه ریاست روحانیت را به عهده بگیرد، چون تصور می كرد با افكاری كه دارد، می تواند روحانیون را به طرف حفظ مصالح كشور و دفع سلطه اجانب، تشویق کند، یعنی ریاستش را از این بابت می خواست و مایل بود از نظر علمی چنین جایگاهی داشته باشد. البته این مربوط به اوایل بود. این اواخر رفتاری نشاندهنده چنین تمایلی باشد در او مشاهده نمی شد. چون خودش هم پذیرفته بودكه فرصت كافی برای پرداختن به لوازم این منصب را ندارد. مسلما فقه و اصول و حفظ تسلط براین دو علم كه لازمه مرجعیت هست، كار مداوم می خواهد كه ایشان این وقت را نداشت، به هر حال از لحاظ این كه رئیس و مرشد روحانیون باشد، به رغم این كه در جذب عده ای توفیقاتی داشت، اما خیلی در این زمینه موفق نبود. در مقابلش هم عده ای بودند كه به هر حال با او موافق نبودند و گرایشاتی به دربار داشتند. البته آن افراد هم آدمهای بدی نبودند. مثلا آقای بهبهانی زیاد با او موافق نبود و حتی می شود گفت كه نقطه مقابل او بود. اختلاف سلیقه داشتند. من نمی توانم او را تخطئه كنم، چون او هم مرد شایسته و محترمی بود. من با هر دوی آنها رفیق بودم. منزل آقای بهبهانی هم می رفتم و آقای كاشانی هم خبر داشت كه من با آقای بهبهانی رابطه دارم و حتی گاهی اوقات به شوخی به من می گفت، «رفیقت چطور است؟ چه می گوید؟» بنابراین من وقتی رفتارهای آقای بهبهانی را می دیدم، تصور نمی كردم كه او واقعا به شاه علاقمند است و یا مثلا سلطنت را به عنوان یك اصل پذیرفته، بلكه از باب دفع فاسد به افسد این كار را می كرد. در آن زمان، كمونیستها و توده ایها، بسیار فعال بودند. این دوره، دوره اوج قدرت آنها بود و برای جامعه مذهبی هم این موضوع، خیلی مهم بود ولذا بعضیها معتقد بودند تنها عاملی كه می تواند با كمونیستها مقابله كند، سلطنت است و از آن دفاع می كردند. نه این كه با سلطنت موافق بودند، بلكه می خواستند با كمونیستها مبارزه كنند. آقای بهبهانی هم اگر آن طور كه بعضیها گمان می كنند طرفدار شاه بود، در قیام پانزده خرداد انقلاب، آن موضع را علیه شاه نمی گرفت و این اواخر مغضوب هم واقع نمی شد و حتی شنیدم كه آب و برق منزلش راهم قطع كردند و پیام جالبی هم بین او و شاه رد و بدل شد. غرض اینكه به هر حال، روی این اختلاف سلیقه، بسیاری از آقایان علما و روحانیون تهران، با او رفیق نبودند. آقای كاشانی اساسا یك تابلوی ضد انگلیسی داشت و طبعا خیلی هم نمی توانست با دربار رفیق باشد، چون وجود دربار تداوم حضور ونفوذ انگلیس می دانست و اصطلاح انگلیسی را هم كه به كار می برد، به شكل یك نماد بود. ایشان به قدری با ابعاد خلافها و سیاهكاریهای انگلیس آشنا بود كه هر آنچه را كه مصداق شر و بدی می دانست، اسم آن را انگلیسی می گذاشت، و مراد از «انگلیسی»معنی لغوی آن نبود، بلكه معنی اصطلاحی آن مورد نظرش بود و این، در مكتوبات مصاحبه هائی هم كه از ایشان به جا مانده، كاملا قابل تشخیص است. البته انگلیسی ها هم در اذیت و تبعید و زندان ایشان، كم نگذاشتند و گرفتاریهای زیادی برایش درست كردند. آن موقع آمریكائیها هنوز در دنیا و در ایران رشد زیادی نكرده بودند و حساب، حساب انگلیسیها بود و تمایلات شاه هم معلوم بود. خوب طبیعی بود كه آقای كاشانی هم به دلیل همان خوی ضد استعماری و ضد استبدادی، زیاد به پر و پای شاه می پیچید، روی همین اصل،بعضیها معتقد بودند مصلحت نیست كه با شاه در بیفتیم و در واقع، آب به آسیاب كمونیستها ریخته شود. به هر حال چنین اختلافی بود و عوارضی هم داشت.

مثلا چه عوارضی؟
 

یكی این بود كه بخشی از متدینین به ایشان وجوهات شرعی نمی دادند. با توجه به فعالیتهای گسترده ای كه ایشان چه از نظر سیاسی و چه از نظر مردمی كه با مشكلات و حوائج گوناگون پیش ایشان می آمدند، داشت، باید منبع مالی قابل توجهی در اختیار می داشت، اما مردم به خاطر سیاسی بودن او و اینكه فرهنگ دخالت در سیاست روحانیون هنوز جا نیفتاده بود و برخی تصور می كردند كه آن فرد، كاری خلاف عرف شان روحانیت انجام داده، وجوهاتشان را به او نمی دادند و بیشتر به آیت الله بروجردی و مراجع دیگر می پرداختند و همین، یكی از عوارضی بود كه فعالیتهای سیاسی برای ایشان داشت.

از رابطه ایشان با آیت الله بروجردی چه خاطراتی دارید؟
 

آقای كاشانی معتقد به مبارزه جدی و پیگیر بود و تمام وجودش تحرك و شور بود. شجاعتی كه داشت و تهوری كه به خرج می داد مثل جوانی بود كه در اوج توانائی و شور است و از این جهت با آقای بروجردی تفاوت داشت. آقای بروجردی در آن مقطع، سكوت و آرامش و كار علمی و فرهنگی را بیشتر به مصلحت می دانست و دلیل هم داشت. ایشان از دخالت استادش مرحوم آخوند خراسانی و همچنین آقای نائینی در نهضت مشروطه خاطرات خوبی نداشت.معتقد بود ما كاری را انجام می دهیم كه دیگران نتیجه اش را می برند. ما در این گونه مسائل سیاسی چندان وارد نیستیم، ما مردم را بسیج می كنیم و به صحنه می آوریم، یك كاری را به سامان می رسانیم و دیگران از نتایج آن استفاده می كنند و فقط سرخوردگی و احساس پشیمانی بعدش برای ما می ماند. همان طور كه عرض كردم در آن دوره، حزب توده بسیار با قدرت و علنی كار می كرد و آقای بهبهانی هم همین طور و البته این به معنای اعتقاد آنها به مشروعیت سلطنت نبود. تقریرات آقای بروجردی درباره ولایت فقیه و حكومت در عصر غیبت موجود هست و نشان می دهد كه دیدگاه ایشان چیست، اما به هر حال در مقام عمل، آن سلیقه ای را كه داشتند و مصلحتی را كه داشتند، به آن عمل می كردند و بی اغراق هم بخش اعظم روحانیون آن زمان با آنان همنظر بودند و از این نظر هم آقای كاشانی تنها بود. آقای كاشانی این تحلیل را قبول نداشت و پیوسته اعتراض می كرد كه چرا علما اقدام نمی كنند و وارد صحنه نمی شوند و از این قضیه هم بسیار دلگیر بود، یعنی از قضایای 28 مرداد، از این كه چرا علما به درستی از او پشتیبانی نكردند و او را تنها گذاشتند و او نتوانست به افكار اصلاحی خود جامعه عمل بپوشاند، دلگیر بود.

اشاره كردید به اینكه بخشی از روحانیت، حداقل در كلان قضایا،با ایشان موافقت داشته. از ارتباطات آیت الله كاشانی با عده از چهره های روحانی برای ما بگوئید. به عنوان نمونه از رابطه حضرت امام با مرحوم كاشانی چه خاطراتی دارید؟
 

آنچه كه من شاهدش بودم این بودكه آقای كاشانی ایشان را خیلی دوست داشت و روی سواد و شجاعتش تكیه می كرد. البته زمینه های فكری مشترك موجب شده بود كه به هر حال این دو با هم احساس نزدیكی و قرابت زیادی بكنند. نظرات امام خمینی در كتاب كشف الاسرار در مورد استعمار، استبداد و رجال تاریخ معاصر ایران كاملا مشخص بود و طبیعی است كه فردی با چنین طرز فكری با آقای كاشانی احساس نزدیكی كند، ضمن این كه به هر حال امام، داماد مرحوم آقای ثقفی بود كه منزل ایشان نزدیك منزل آقای كاشانی بود امام هر وقت به تهران می آمد به طور قهری همدیگر را می دیدند و حتی شنیدم كه چه در مقولات فقهی و چه در مسائل سیاسی، مباحثاتی با هم داشتند، ولی آنچه كه من بارها خودم از آقای كاشانی شنیدم این بود كه من بعد از خودم، برای نجات كشور، امیدم به آقای خمینی است. این را من بارها از ایشان شنیده بودم و خیلیهای دیگر هم شاید شنیده باشند. این در بسیاری از كتابها هم نقل شده است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
ادامه دارد...

http://rasekhoon.net/article/show-89156.aspx

پنج شنبه 31/5/1392 - 22:46
تاریخ

 

آیت الله كاشانی و فدائیان اسلام (1)
آیت الله كاشانی و فدائیان اسلام (1)

 



 
گفتگو با محمد مهدی عبدخدائی

درآمد
 

دقت و نكته بینی محمد مهدی عبدخدائی هنگامی كه با نگاه بی طرفانه او در هم می آمیزد، تصویری كارآمد و محققانه را درباره وقایع تاریخی در اختیار مخاطب قرار می دهد. او با آنكه هنوز هم تعلق خاطر عمیقی نسبت به فدائیان اسلام دارد، در تحلیل حركتهای آنان‌، جانب انصاف را نگه می دارد و از تعصب، كه آفت نگاه عالمانه است، پرهیز می كند. در این گفت و گو مباحث گوناگونی مطرح شدند كه برای اجتناب از اطاله كلام، بخشی را به فرصت دیگری وانهادیم، با این همه گفت و گوی حاضر هم مشحون از نكات آموزنده ای است كه پژوهندگان را به كار تواند آمد.

چگونه و از كجا با شخصیت آیت الله كاشانی آشنا شدید؟
 

روزی كه من آیت الله كاشانی را دیدم، ایشان پیرمردی بودند، پدر من، مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامحسین تبریزی، از علمای شهیر تبریز بودند كه مدتی در مشهد به حالت تبعید به سر می بردند و روزی كه قرار بود ایشان از مشهد به تبریز بروند، در تهران توقفی داشتند و مرحوم آیت الله كاشانی به دیدن ایشان آمدند. در آن دیدار، عده ای از تجار تبریز حضور داشتند. مرحوم آیت الله كاشانی در ضمن صحبتهایشان، با لحنی گلایه آمیز خطاب به پدر من گفتند، «آذریهای تهران حركتی نمی كنند. حالا كه شما اصالتا آذری هستید به تهران آمده اید، تذكری بدهید كه آذریها وارد عرصه مبارزات شوند. » آیت الله كاشانی در منزلشان هر شب روضه داشتند. من آن موقع، نوجوان بودم. برای بازدید ایشان رفتیم.آیت الله كاشانی و پدرم داشتند، صحبت می كردند كه خبر دادند آقای د كتر مظفر بقایی آمده اند. آیت الله كاشانی از جا بلند شدند و تا اواسط راه به استقبال دكتر بقایی رفتند. این موضوع، برای پدر من سئوال برانگیز بود. پدر من دور از سیاست نبودند و تبعیدشان هم به همین دلیل صورت گرفته بود. پدرم اعتقاد داشتند تكریم آدمهایی كه تظاهرات دینی ندارند و حتی گاهی به عكس، تظاهر به بی دینی می كنند، صحیح نیست و شان ایشان اجل از این گونه برخوردهاست.

پس از سالها كه به این رویداد نگاه می كنید، آیا برخورد آیت الله كاشانی را ناشی از نوعی مصلحت گرائی سیاسی و مبارزاتی می دانید یا ایشان اصولا این گونه برخورد می كردند؟
 

به اعتقاد من مصحلت گرائی سیاسی بود. وقتی كسی نزد ایشان می رفت، حداكثر آن بود كه از جا بلند می شدند و به استقبال نمی رفتند. حتی نسبت به پدرم آیت الله كاشانی به ایشان خیلی علاقه داشتند و احترام می گذاشتند، فقط از جا بلند می شدند و به پیشواز نمی رفتند.

حسی كه از دیدن این منظره در ذهن شما به عنوان یك نوجوان پدید آمد، چه بود؟
 

من متوجه قضایا نبودم و فقط از واكنش پدرم، متوجه شدم كه مطلب، باید مطلب مهمی باشد. بعد از رفتن دكتر بقایی، از حالات و صحبتهای پدرم با مرحوم كاشانی متوجه شدم كه این نحوه برخورد برای ایشان جالب نبوده است.

واكنش آیت الله كاشانی در مقابل صحبتهای پدرتان چه بود؟
 

این اولین دیدار من با آیت الله كاشانی بود و نگاهی را كه ایشان به پدرم انداختند، هرگز از یاد نمی برم. بعد كه در تهران مستقر شدم، به تظاهراتی كه ایشان دستور می داد، می رفتم. مردم به خاطر آیت الله كاشانی می رفتند و من هم می رفتم. در میتینگ اسفند سال 1329، مرحوم عبدالحسین واحدی سخنرانی كرد و مردم دور او جمع شدند و بعد، همه به منزل آیت الله كاشانی رفتیم. آیت الله كاشانی برای مردم صحبت كردند. آن روز برای اولین بار بود كه تعبیر « پیرخردمند مبارز ضد استعمار » را درباره ایشان شنیدم.

آیا لحن آیت الله كاشانی موثر بود؟
 

در من كه بسیار اثر گذاشت. صدایشان ارتعاش پیرانه ای داشت كه بسیار بر مخاطب تاثیر می گذاشت.

آیت الله كاشانی در این سخنرانی چه گفتند؟
 

از مردم خواستند وحشت نكنند. نسبت به ملی شدن نفت خیلی حساس بودند. یك مبارز ظلم ستیز پارلمانتاریست بودند. این طرف قضیه فدائیان اسلام بودند كه فقط اجرای احكام اسلامی را می خواستند، اما برای آیت الله كاشانی وجه ضد استعماری مبارزه مهم تر بود.

فكر می كنید چرا این طور بود؟
 

مرحوم آیت الله كاشانی از شاگردان مبارز مرحوم آخوند خراسانی بودند. در حوزه نجف، در سنین جوانی به درجه اجتهاد رسیده بودند و لذا جنبه علمی ایشان، مورد تردید كسی نبود، منتهی ایشان به همراه پدرشان در عراق علیه استعمار انگلیس جنگیده بودند و اعتقاد داشتند تا زمانی كه ریشه استعمار از كشوری كنده نشود، امكان اقدام دیگری نیست و نخستین اولویت، قطع دست استعمار و ایادی اوست. آیت الله كاشانی با پوست و گوشتشان استعمار انگلیس را لمس كرده بودند و پیامدهای ناشی از حضور آنها را در ایران، دقیقا می فهمیدند.
آیا به نظر شما در آن شرایط، عمده ترین مسئله كشور مسئله استعمار انگلیس نبود؟ یعنی با حضور آنها، اساسا می شد كاری كرد؟
این بر می گردد به این كه انسان از چه دیدگاهی به جامعه نگاه كند.

اگر گرگی به خانه ای حمله كند آیا واقعا نخستین اقدام، نباید بیرون انداختن او باشد؟
 

این حرف درستی است، اما اگر شما بتوانید با تكیه بر عقایدی كه دارید شرایطی را فراهم كنید كه گرگ جایی برای ماندن نداشته باشد، خود به خود‌، آن گرگ با یك حركت مردمی شكست می خورد و می گریزد.

آیا این مسئله فرهنگی نیست؟ و آیا مسئله فرهنگی به این سرعت قابل پیاده شدن است؟
 

باید تحلیل كرد شخصیتی كه گرگ را می خواهد بیرون كند، در چه جایگاهی ایستاده و از كدام منظر به قضایا نگاه می كند و مردمی كه به او ارادت می ورزند آیا به خاطر بیرون كردن گرگ است یا به خاطر عقاید و شرایط و موقعیت اجتماعی است كه در سایه اعتقادات برایشان به وجود آمده است. برای آیت الله كاشانی موقعیت ویژه ای ایجاد شده بود، چون ایشان یك روحانی تحصیلكرده و آگاه به احكام فقهی بودند كه وارد سیاست شده بودند.

در یك مقایسه ساده با انقلاب خودمان‌، اگر حضرت امام در ابتدای امر به تفاوتهایی كه بین گروههای مختلف وجود داشتند و بعد ها هم منشا مشكلات فراوان شدند، تكیه می كردند، آیا آن اتحادی كه توانست پایه های سلطنت را فرو بریزد، پدید می آمد؟
 

بله، به همین دلیل در ابتدای امر هم توقع دیگران از آیت الله كاشانی این نبود كه احكام اسلامی را به تمامی اجرا كنند، اما وقتی انگلیس خلع ید شد و وقتی شاه در آن موضع بسیار ضعیف قرار گرفت، بدیهی است كه برای متدینین و افراد علاقمند به آرمان و عقیده این مسئله مطرح شد كه حالا چه؟

و اتفاق نیفتاد؟
 

خیر، نه تنها آیت الله كاشانی كه بسیاری از علما و روحانیون به این نتیجه رسیده بودند كه هنوز زمینه های تحقق انقلاب اسلامی فراهم نیست و لذا از سوی هیچ مرجعی، جز مرحوم علامه امینی، در آن مقطع برای ایجاد حكومت اسلامی تلاش نمی شود. جوانهایی كه شور دینی داشتند، فعالیت توده ایها را می دیدند، عملكرد دربار و درباریها را می دیدند و مسائل جنبی فراوانی هم كه وجود داشتند و نمی توانستند اجرا نشدن احكام را قبول كنند. این نكته به خوبی در موضعگیری های فدائیان اسلام و به ویژه شخص مرحوم نواب، تجلی دارد. در آن شرایط با این كه قرار نبود حزب توده علیه مذهب حرفی بزند و یا كاری بكند‌، اما عمیقا و به شكل ریشه ای این كار را می كرد.

چطور می شد با حزبی كه قرارش مخالفت با مذهب است، چنین قراری گذاشت. به نظر شما ساده لوحی نیست؟
 

آیت الله كاشانی و فدائیان اسلام (1)

به هر جهت با توجه به شرایط زمانی باید دید كه چطور چنین موضوعی اصولا مطرح می شود. از آن طرف هم ناسیونالیستها بودند كه هر چند به وضوع توده ایها تظاهر به بی دینی نمی كردند، اما چند ان تقیدی هم به حفظ شعار دینی نداشتند و فقط در صورتی كه شرایط ایجاب می كرد، تظاهر به دین می كردند.

و بعدها هم.
 

بله. به هر حال برای آنها ناسیونالیسم اولویت دارد و این مختص به ایران هم نبود و اتفاقا موج عظیمی بود كه بعد از جنگ جهانی دوم در بسیاری از كشورها به ویژه منطقه خاورمیانه برخاست و با عناوینی چون پان توركیسم و پان عربیسم مطرح شد. در آن برهه، ملی گراها و مذهبیون حول محور استعمار ستیزی گرد آمده بودند و گرنه بدیهی است كه اعتقادات عمیق مذهبی در ناسیونالیستها وجود نداشت و خود دكتر بقایی حسین مكی هم اصولا چنین ادعایی نداشتند و در حالی كه این طرف می بینیم كه فدائیان اسلام چقدر روی این مسئله حساسیت به خرج می دهند، از آن طرف مرحوم آیت الله كاشانی، نگران چند دستگی و تضعیف نیروهایی است كه باید علیه استعمار و در جهت استیفای حق ملت برای برخورداری از ثروت نفت مبارزه كنند و لذا در انتخابات دوره شانزدهم، هنگامی كه مرحوم نواب به مرحوم كاشانی كه در لبنان تبعید بودند، نوشت، « این كاندیداهائی كه شما برای مجلس معرفی كرده اید، دیندار نیستند. » ایشان پاسخ می دهند، « قرار نیست پشت سرشان نماز بخوانید. اینها می توانند نهضت نفت را به سرانجام برسانند و می رسانند. »

ظاهرا نگاه درستی به نظر می رسد، ولی احتمالا پیامدهای بعدی درست ارزیابی نشده بودند.
 

در زمان خودش نگاه درستی بوده كه همه حول محور ایشان جمع شدند. نمی دانم. شاید تصورش را نمی كردند كه با كشته شدن رزم آرا، رژیم آن طور عقب نشینی كند. با كشته شدن هژیر، رژیم آن طور عقب نشینی كند. پایه های رژیم سست بوده و اینها گمان می كردند پایه های رژیم. مثل زمان رضاشاه، محكم است.

و یا شاید در ارزیابی رزم آرا و هژیر، كمی خطا كرده بودند و آنها مهره های درشت تری از آنچه كه به نظر می رسیدند، بودند.
 

این احتمال هم هست. به هر حال بعد از جنگ جهانی دوم، موج عظیم ناسیونالیستی كه عرض كردم، كشور ما را هم به شدت تحت تاثیر قرار داد و متاسفانه روحانیت ما نتوانست آن را دقیق تحلیل كند و سازو كارهای مقابله با آن را به سرعت تدارك ببیند. در این دوران، یكباره با سیلی از دیكتاتورهای عجیب از جمله هیتلر، استالین و موسولینی روبرو می شویم. اینها هر كدام نمایندگان طرز تفكری بودند كه دنیا را تحت تاثیر قرار داد و لذا نیاز به تحلیل و برخوردصحیح بود و حوزه های ما این توان را نداشتند. شاید یكی از دلایل بسیار عمده و مهمی كه آیت الله بروجردی برای عدم مداخله مستقیم روحانیون در سیاست در نظر داشتند، همین ضعف حوزه ها پس از شكست مشروطیت و سپس یورش رضاشاه بود كه امكان پرورش روحانیونی را كه قادر به تحلیل رویدادهای جهانی و برنامه ریزیهای كار ساز برای مقابله با آنها باشند، فراهم نمی آورد. جریانات بعدی و به ویژه انقلاب اسلامی كه به مدد روحانیون آگاهی كه از حوزه های بیرون آمده بودند كه با همت ایشان، تقویت شدند، صحت این اندیشه را اثبات كرد.

به نظر شما روحانیون و به ویژه مراجع، چرا عمدتا با شاه مقابله مستقیم و در عین حال، به شكلی آشكار و موثر، از حركت آیت الله كاشانی حمایت نمی كردند؟
 

مسئله حزب توده‌، مسئله ای بسیار جدی بود. حزب توده به اتكای حمایتهای مالی و معنوی روسیه كمونیستی، توانسته بود تشكیلات بسیار منسجم و عریض و طویلی را در سراسر ایران، راه اندازی كند. عضوگیریهای گسترده، تبلیغات وسیع و جذابیتهای مبارزاتی اندیشه آنها، برای كشور خطری جدی بود. مراجع معتقد بودند شاه در عین حال كه صاحبت قدرت چندانی نیست، تنها عاملی است كه می تواند در مقابل كمونیسم بایستد. در عین حال بنیه حوزه ها هم برای سازماندهی یك انقلاب اسلامی همه جانبه، ضعیف بود، لذا بسیاری از روحانیون اعتقاد داشتند كه بدون ایجاد زمینه های مناسب اجتماعی و فرهنگی، با حركتهای مقطعی، نمی توان راه به جایی برد.

شما به شكلی عمیق و همه جانبه با اندیشه های فدائیان اسلام آشنا هستید. پس از گذر سالها، عملكرد آنها را چگونه می بینید؟
 

فدائیان اسلام فقط در اندیشه برقراری حكومت اسلامی و اجرای احكام اسلامی بودند. آنها در بسیاری از موضعگیریهای خود از جمله ترور رزم آرا، دقیق و موثر عمل كردند، ولی به علت عدم پذیرش از سوی مرجعیت وقت و نیز عدم اشراف به تمامی حقایق اسلامی كه ضرورتا در تخصص و امكان یك مرجع است ، در بعضی از موارد، دست به اقداماتی زدند كه نهایتا منجر به فروپاشی جریانی شد كه در خلوص و ایثار سردمداران آن كوچك ترین تردیدی نبود.

در اینجا سئوالی مطرح می شود و آن هم این كه آیا موج ناسیونالیسمی كه در دنیا به راه افتاد، خیلی موج بود یا حوزه ها موضع انفعالی داشتند؟
 

هر دو، همان گونه كه عرض كردم دنیا به راحتی دیكتاتورهایی را كه در تاریخ بی نظیر یا كم نظیر هستند، در كنار هم تاب می آورد. در ایران، در دوره مشروطه، تفكر ناسیونالیسم چنان شرایطی را به وجود می آورد كه خیلی راحت شیخ فضل الله نوری را می كشند. در واقع این موج ناسیونالیسم است كه او را می كشد و این عمل با هیچ واكنش جدی از سوی روحانیت روبرو نمی شود.

و لابد پای جنازه اش كف هم می زنند.
 

بی حرمتی، بالاتر از اینهاست. بر جنازه او... می كنند. درد آور است. وقتی تاریخ را خوب تحلیل می كنیم، متوجه می شویم كه در مقطعی، روحانیت ما در برابر موج ناسیونالیسم، به حالت انفعال و سكون در آمده بود.

پس در چنین شرایط انفعالی، وجود آیت الله كاشانی كه حتی به صورت نظامی در مقابل استعمار می ایستد، وجو بسیاربا ارزشی است.
 

اشكال در اینجاست كه درست است كه مرحوم آیت الله كاشانی، سوار بر موج مذهب وارد میدان مبارزه می شود، ولی نهایتا مهار نهضت را در دست می گیرد و آن را به شكست می كشاند، یعنی در واقع، اداره جامعه را ناسیونالیستها در دست می گیرند نه مذهبیون، به همین دلیل است كه دكترمصدق نهایتا راه و حركت آیت الله كاشانی را در سطح جامعه تبدیل به ضد ارتش می كند، چون طیف ناسیونالیسم فعال است و طیف مذهبیون منفعل، در حالی كه موتور حركت دهنده مردم برای تظاهرات و تحقق ملی شدن نفت، مذهب و نماینده آن آیت الله كاشانی است، چون مردم بنا به اعتقاداتشان، به روحانیت اعتماد دارند.تمام كسانی كه به نوعی در این كشور به حاكمیت می رسند، خیلی خوب می دانند كه باید دست كم به دینداری تظاهر كرد. رضاشاه زمانی كه به ظواهر دینی كار چندانی نداشت، كسی مقابله مستقیم با او نكرد، اما هنگامی كه به دین زدائی پرداخت، احساسات دینی مردم را جریحه دار و پایه های سلطنت خودش را متزلزل كرد. بعدها می بینیم كه محمدرضا شاه، خودش را بیشتر جمع می كند و حتی در برخی از موارد به تكریم شعائر دینی تظاهر می كند‌، بنابراین چه شاه و چه ناسیونالیستها، به خوبی از عمق ریشه های ماه بدر دل افراد جامعه آگاه بودند و لذا تلاش كردند از وجود آیت الله كاشانی در جهت دستیابی به اهداف خود استفاده كنند. آیت الله كاشانی شرایط بسیار دشواری داشتند. آن سرخوردگیهای تلخ از انقلاب مشروطیت، آن موج عظیم كمونیسم كه در هیئت حزب توده به شدت فعال بود، آن موج عظیم ناسیونالیسم كه بعدها منجر به دردناك ترین تهمتها و افتراها و توهینها به شخص ایشان شد و این جریانی است كه در تاریخ معاصر ما نسبت به روحانیت ف بی نظیر یا كم نظیر است و انصافا هیچ كس به اندازه ایشان در معرض آن نبوده است.

مشكل عمده ناسیونالیسم چه در دوره رضاخان و چه در دوران بعد چه بود؟
 

مشكل در این بود كه آنها با اصل سلطنت رضاخان مشكل نداشتند و فقط با دیكتاتوری او مشكل داشتند.

خودشان كه بعدها با درخواست اختیارات مطلق، كم از دیكتاتوری رضاخان نیاوردند.
 

بله، ولی اینها در دیكتاتوری خودشان هم، دنبال قانونی كردن موضوع بودند، به عبارتی، ظاهر قانونمداری را حفظ می كردند، اما رضاخان پایبند قانونی نبود. اینها دنبال توجیه و چهره قانونی حتی برای دیكتاتوریشان بودند، ولی دیكتاتوری امثال رضاخان، لجام گسیخته بود. درخواست اختیارات شش ماهه و یكساله از مجلس توسط دكتر مصدق و ساقط كردن مجلس از اختیارات قانونیش منجر به سقوط دولت خودش شد، زیرا در غیاب مجلس، شاه از اختیارات قانونی خود برای خلع او استفاده كرد، در حالی كه با حضور مجلس، چنین توانی نداشت.

حساب این جای كار را نكرده بودند؟
 

دكتر مصدق به قول خودش مستهظر به پشتیبانی مردم بود و گمان نمی كرد چنین وضعیتی پیش بیاید.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
ادامه دارد...

 

 http://rasekhoon.net/article/show-89183.aspx

پنج شنبه 31/5/1392 - 22:45
تاریخ

 

جلوه هائی از سلوك اخلاقی آیت الله كاشانی(1)
جلوه هائی از سلوك اخلاقی آیت الله كاشانی(1)

 




  گفتگو با سید احمد اسلامبولچی

درآمد
 

هنوز بسیار خردسال بود كه جان و دلش با مهر آن روحانی مهربان و شجاع آشنا شد. هنوز كلمات اذان و آیات قرآن را نمی توانست با درستی ادا كند كه در برابر او و صف طویل نمازگزارانی كه به وی اقتدا می كردند. نتغمه توحید سر می داد و هر گاه اشتباه می كرد، این لبخند آن یگانه رئوف بود كه به او دل می داد و با صدائی رساتر فریاد بر می آورد كه بزرگ است خدائی كه جوانمردی را آفرید و جونمردان را تا هماره، انسان به خود ببالد كه پیش از او چه بسیار مجاهداتی كه همه چیز را بر آستان دوست قربانی كردند.

اولین خاطره ای كه از آیت الله كاشانی به خاطر دارید؟
 

منزل ایشان در خیابان پامنار بود. در انتهای كوچه صدراعظم، كوچه آقا میر بود كه اولین خانه دست راست، منزل ما بود. من از روی پشت بام، می توانستم منزل ایشان را كاملا ببینم. منزل ایشان دو قسمت داشت. یك دراز خیابان پامنار داشت، یك دراز كوچه صدراعظم. یك جور بیرونی و اندرونی. یك ساختمان بسیار قدیمی بود.

حالا در چه وضعیتی است؟
 

به كلی خراب شده، ولی آقازاده هایشان دارند آنجا را تبدیل به بنیادی می كنند كه آثار ایشان را در آن نگه بدارند.

از خاطرات اولیه خود در ارتباط با آیت الله كاشانی می گفتید.
 

بله، عرض می كردم كه از بالا پشت بام، رفت و آمدهایی را كه به خانه ایشان می شد، نظاره می كردم. سیاستمداران، علما و افراد مختلف اجتماعی دائما به آنجا می آمدند و من از خودم می پرسیدم، «این آقا كیست كه این طور همه به دیدنش می آیند و به او علاقه دارند؟» یادم هست كه یكی از این دستجات مذهبی به سركردگی مداحی به اسم ذبیحی آمد آنجا. من از آن بالا تماشا می كردم. او رفت بالای منبر و شروع كرد توی سر خودش زدن و اشعاری را خواندن. آیت الله كاشانی گفتند، «سید! چه داری می خوانی؟ كم توی سرمان می زنند؟ حالا تو هم چیزی می خوانی كه اینها توی سر و كله خودشان بزنند؟ به جای این حرفها جوری حرف بزن كه اینها مشتهایشان را بلند كنند و توی سر اجانب بزنند.» دیدم كسی كه در روضه امام حسین (ع) این شكلی موضعگیری و جهت عزاداری را به سمت مقابله با دشمنان هدایت می كند‌، همانی است كه من دنبالش می گردم. از اینجا بود كه توجه و علاقه من به آیت الله كاشانی جلب شد. مكبر آقا، فردی به نام احمد میرمداح بود. من همین طور كه از بالای پشت بام تماشا می كردم، در دلم آرزو كردم كه، «یعنی می شود روزی من بروم و جای او تكبیر بگویم؟» موقعی كه هوا خوب بود، گاهی حدود دو هزار نفر پشت سر آقا نماز می خواندند. موقعی هم كه هوا بد بود،اتاق كوچكی بود كه حدود پنجاه شصت نفری جا می گرفت. یك مسجد هم كنار منزل آقا بود به نام مسجد آقا بهرام كه یك نفر لوسترهائی را وقف آنجا كرده و رویش نوشته بود، «وقف مسجد آیت الله كاشانی.» وقتی آقا این را دیدند‌، گفتند این اسم را بیاورید پایین. اینجا وقف آقای بزرگواری به اسم آقا بهرام بوده پس اسم مسجد هم می شود مسجد آقا بهرام. در روزگاری كه همه سعی می كردند هر جور شده در همه جا اسمی از خودشان باقی بگذارند، آیت الله كاشانی این جور برخورد می كردند. مسجد خرابه ای بود و عده ای
از بازاریهای پولدار می آمدند و می گفتند، «آقا اجازه بدهید اینجا را فوری برایتان بسازیم.» ولی ایشان می گفتند، «اینجا باید با پولهای كوچك مردم و به تدریج ساخته شود.»

پیوسته به یاد مشاركت مردم در همه امور بودند.
 

واقعا همین طور است. آقا دوست داشتند كه هر كاری با كمك همه مردم انجام شود و اجازه ندادند كسی بیاید و آنجا را با پول خودش، یكمرتبه بسازد. مثلا در آهنی مسجد را فردی به نام محمد لاجوردی، وقف مسجد كرد كه اسمش هم روی در هست. سایر قسمتهای مسجد هم طی بیست سال به تدریج ساخته شدند و مسجد رونقی گرفت و مسجد آقا بهرام به شكل آبرومندی درآمد.

بالاخره چه شد كه شما مكبر آیت الله كاشانی شدید؟
 

این احمد مداح به مناسبتی كه نمی دانم چه بود، نیامد و من به سرعت خودم را رساندم به آقا و شروع كردم به اذان گفتن و تكبیر گفتن. وقتی می دیدم با تكبیر من دهها سر از سجده بلند می شود، حال عجیبی پیدا می كردم. تمام حواس من متوجه ادای صحیح عبارات و كلمات نماز توسط آقا بود. آن موقع هشت سال داشتم و الان شصت و شش سال و در تمام و طول این سالها، همچنان لحن آقا و عباراتی كه می گفتند، به خصوص در قنوت، در گوشم هست و همه دعاهایی را كه ایشان می خواندند، همچنان تكرار می كنم.

چه دعاهایی می خواندند؟
 

ابتدا صلوات می فرستادند و بعد در دعاهائی كه می خواندند از پدر و مادر و مؤمنین و امور اجتماعی و سیاسی، می گفتند.خلاصه هیچ چیزی را جا نمی انداختند و متوجه جزئیات امور بودند و همه را دعا می كردند.

شما در چه دوره ای مكبر ایشان بودید؟
 

موقعی كه از تبعید لبنان برگشته بودند. دوره ای بود كه به تدریج سمتهایشان را از دست می دادند.

در واقع در دوره فترت در كنار ایشان بودید.
 

بله. در آن دوره ای كه از روی پشت بام تماشا می كردم، می دیدم كه افراد مختلف می آیند و آقا از پله هائی آهنی بالا می روند و صحبت می كنند. همه مسائل مملكتی در منزل آقا مطرح و ارائه راه حل می شدند. مثلا قضیه نهضت نفت كه پیش آمد‌، همه، مسائل را با آقا بررسی می كردند و در واقع، مسئله از خانه آقا هدایت می شد و به مجلس می رسید و بعد دولت اجرا می كرد. آقا انصافا در تمام ابعاد از مصدق حمایت می كردند.

در این مورد خاطره ای را به یاد دارید؟
 

آن نماز عید فطر مشهور كه میلیونها نفر از اهالی تهران در آن شركت كردند، در امجدیه برگزار شد و بعد از نماز، آقا گفتند همگی به فرودگاه می رویم و از مصدق كه دارد از لاهه بر می گردد، استقبال می كنیم. خیلی حمایتش كردند.

به نظر می رسد برخوردهای متفاوت آیت الله كاشانی و ملی گراها، بیشتر به ویژگیهای شخصیتی و طبقاتی آنها مربوط می شود نه لزوما ماموریت و برنامه خاصی.
 

جلوه هائی از سلوك اخلاقی آیت الله كاشانی(1)

بالاترین عیب برای یك رهبر ترس است. چیزی كه در جثه ریز و كوچك آیت الله كاشانی به هیچ وجه وجود نداشت، ولی در سران جبهه مخالف ایشان الی ماشاءالله. یادم هست آقا به حسین مكی گفته بودند، «می روی آبادان و شیر نفت را می بندی.» او وكیل اول تهران و همراه مرحوم كاشانی بود. آقای صفائی بودكه نماینده قزوین بود. دكتر بقائی بود، دكتر شایگان بود، خلاصه همه اینها در جبهه ملی اول بودند و پیش آقا می آمدند و بعد چند دسته شدند. خلاصه حسین مكی از آبادان به آقا تلفن زد كه دكتر مصدق گفته، «این كار را نكنی كه خطر دارد.» آقا گفتند، « به تو گفتم شیر نفت را ببند و بیا!» جسارت و جرئت بی نظیری داشتند. نهضت ملی با پایداری و شجاعت آقا به نتیجه رسید. یادم هست كه قبلا روی تانكرهای نفت می نوشتند شركت نفت ایران و انگلیس كه انگلیسش را پاك كردند.

در این گفت وگو، مایلیم شما به ویژگی های شخصیتی مرحوم آیت الله كاشانی اشارات مفصل تری داشته باشید. موقعی كه می رفتید و مكبر ایشان شدید، برخورد ایشان با شما چگونه بود؟
 

یادم هست عید غدیر كه می شد، آقا یك كیسه پول پر از یك ریالی داشتند. همه می رفتند پیش آقا و ایشان این یك ریالی های نقره را می گذاشتند كف دست او و هر كس هم كه سعی می كرد دست آقا را ببوسد، به هیچ وجه نمی گذاشتند، یادم می آید كه در یكی از این مراسم كه مدتی از مكبر شدن من می گذشت و ایشان توجه خاصی به من داشتند، رفتم جلو و آقا سه چهار تا یك ریالی به من دادند.

نگه داشته اید؟
 

نه متاسفانه. یك قدری دله بودیم و می رفتیم تنقلات می خریدیم. به هر حال من فكر می كردم كه ایشان پیرمرد است و مرا یادش نمی ماند. می رفتم و چند دقیقه بعد،دوباره می آمد و ایشان چهارپنج تا یك ریالی می گذاشتند كف دستم و اصلا به روی من نمی آوردند. من چهار بار از ایشان عیدی گرفتم.دفعه آخر گفتند، «برو پیش آقای گرامی.» ایشان در پل چوبی، تاجر چوب و از بستگان آقا بودند. رفتم و گفتم، «آقای گرامی! آقا فرموده اند كه من پیش شما بیایم.» گفتند، «بله، ایشان گفته اند كه من یك مبلغی را به شما بدهم.» گفتم، «خیلی خب! مرحمت كنید.» آقای گرامی پانزده تومان به من دادند.

پول زیادی بوده.
 

بله، خیلی پول بود. پانزده تومان را گرفتم و گذاشتم جیبم و دوباره رفتم پیش آقا. می خواستم مثلا زرنگی هم بكنم كه یك وقت آقای گرامی كمتر از آنچه كه آقا گفته بودند به من نداده باشد و گفتم، « آقا! به فرمایش شما رفتم پیش آقای گرامی و ایشان پانزده تومان مرحمت كردند.» آقا فرمودند، «زود برو كتاب بخر.» بله، كتاب فوقش دانه ای پنج ریال بود. آقا واقعا به علم و مطالعه خیلی اهمیت می دادند.

نكته مهمی كه برای من مطرح شده است، این است كه می خواهم بدانم آیا آیت الله كاشانی با آن همه گرفتاریها و دغدغه های سیاسی و مبارزاتی، حواسشان به مشكلات خانوادگی و معیشتی افراد هم بود و در این مورد، هیچوقت از شما چیزی می پرسیدند؟
 

مادربزرگ من، با خانم ایشان رفت و آمد داشتند و كاملا از وضع خانوادگی ما با خبر بودند. ما به حمدالله از لحاظ مالی نیازی نداشتیم.

دیگران چه؟
 

من ندیدم كسی نزد آقا بیاید و ناامید برگردد. مثلا من عموئی داشتیم كه پاسبان بود و به دلایلی كارش را رها كرده و بیرون آمده بود. زن عموی من كه دررفت و آمد با همسر آقا بود، به ایشان گفته بود از آقا بخواهند دست شوهرش را یك جایی بند كند. آقا با شازده دیده ور كه آن موقع وزیر راه بود، صحبت كردند و او عموی مرا در وزارت راه استخدام كرد كه تا موقع بازنشستگی هم در آنجا، رئیس انبارهای وزرات راه بود. همین طور افراد دیگر اگر به آقا مراجعه می كردند، آقا حتما یك كاری برایش می كردند. حتی موقعی هم كه توده ایها را گرفتند، خانواده های اینها آمدند ودر خانه متحصن شدند و آقا آنها را نجات دادند.

شما در چه سنی در خدمت ایشان بودید؟
 

من بیست ساله بودم كه آقا فوت كردند.

پس فرصت زیادی برای درك محضر ایشان داشته اید. از ویژگیهای اخلاقی ایشان چه خاطراتی دارید؟
 

یك بار یادم هست به كوچه صدراعظم وارد شده بودم و آقا تازه از خانه شان بیرون آمده بودند. من به خودم گفتم، «آقا پیر شده اند و از این فاصله دور، مرا نمی بینند. جلوتر می روم و سلام می دهم.» هنوز توی این فكر بودم كه صدای آقا را شنیدم كه با صدای بلند گفتند، «سلام علیكم!» این ملاطفت و ادب آقا به قدری مراتكان داد كه تا آخر عمرم سعی خواهم كرد هرگز نگذارم كسی در سلام دادن به من پیشدستی كند. من خیلی از نكات تربیتی را از ایشان یاد گرفتم. همیشه هم به من می گفتند، «آ سید احمد!» تكیه كلامشان بود.

پس شما در واقع تحت تاثیر ایشان تربیت شده و رشد كرده اید. مهم ترین ویژگی ایشان چه بود؟
 

اعتقاد صد درصد به مردم. تكیه گاهشان مردم بود. با بزرگان چندان ملاطفتی نداشتند. اگر هم با آنها حشر و نشر می كردند به خاطر مردم بود. بسیار به شخصیت افراد احترام می گذاشتند.

شما در چه دوره ای كه ایشان زیر فشار ترور شخصیت بودند، در كنار ایشان بودید. آیا روحیه شاد ایشان تغییری كرده بود و كج خلق شده بودند؟
 

ابدا. ایشان همیشه مهربان و با ملاطفت بودند. یادم هست به قدری خوش روحیه بودند كه وقتی افرادی از كاشان به دیدنشان می آمدند. با همان لهجه شیرین كاشی با آنها صحبت می كردند.

با شما با چه لحنی حرف می زدند؟ مثل یك پدر؟ یك معلم؟
 

به من می گفتند آسید احمد! من احساس می كردم خیلی كوچك تر از آن همه لطف و محبت ایشان بودم.

دیگر از نكات تربیتی كه گوشزد می كردند، چه به یاد دارید؟
 

می گفتند نیمی از مبارزه، فرار است و لذا هیچ وقت نعلین نمی پوشیدند و ابدا خوششان نمی آمد كه كسی موقع راه رفتن، پایش را روی زمین بكشد. می گفتند پایتان را بردارید و بگذارید. آدم مبارز باید همیشه آماده باشد كه اگر خطری او را تهدید كرد، سریع فرار كند و با نعلین نمی شود فرار كرد. یك روز داشتم به خانه می رفتم و ظاهرا كسی آقا را برای عقد فرزندش دعوت كرده بود. آقا چشمشان كه به من افتاد گفتند‌، «آسید احمد! بیا تو هم سوار شو.» فردی كه ایشان را دعوت كرده بود، پرسید، «آقا زاده هستند؟» یادم نمی رود كه آقا فرمودند، «خیر! آقازاده من نیستند، ولی آقازاده هستند.» هر لحظه از زندگی او برای ما درس بود.

چند ساله بودید؟
 

حدودا سیزده ساله بودم. چنان تحت تاثیر قرار گرفتم كه نمی دانستم چه بگویم.

آقا زاده هاشان هم بودند یا فقط شما را بردند؟
 

خیر فقط من بودم. خلاصه رفتیم به آن مجلس و دیدم كه آقا از طرف خانواده داماد و آیت الله بهبهانی از طرف خانواده عروس آمده اند كه خطبه های عقد را بخوانند. در آن روزها، تازه جورابهای جنس نایلون مد شده بود و یك كسی یك جفت جوراب برای آقا آورده بود. آقا كفشهایشان را كه بیرون آوردند، خیلی ها به پاهای آقا چپ چپ نگاه كردند. آقا فرمودند، «بی سواد! برایم هدیه آورده اند.» آقا در آنجا هم درباره مسائل اجتماعی و سیاسی برای حضار صحبت كردند و دیگران دائما برای آن آخوند درباری پرتقال و سیب پوست می كندند و او می خورد و یك كلمه نمی توانست جواب آقا را بدهد حرف بزند.

از آزادی خلیل طهماسبی و حضورش در منزل آیت الله كاشانی چیزی به یاد دارید؟
 

بله، آن موقع من هفت هشت سالم بود. خلیل طهماسبی رزم آرا را زد و او را زندانی كردند كه با تلاش آقا آزاد شد. از زندان یكسره او را آوردند به منزل داماد آقا كه عكس گرفتند و همان عكس اسباب دردسر شد. گفتند كه در زندان دچار سردردهائی شده و آقا دستشان را روی سرش گذاشتند و برایش دعا كردند.

از مرحوم مصطفی كاشانی و مرگ مشكوك ایشان چیزی به یاد دارید؟
 

مسئله پیمان بغداد كه مطرح شد، آقا مصطفی در مجلس در طرفداری از نظریه آقا كه با این مسئله مخالف بودند، برخاست و در آنجا نطق شدیدالحنی را ایراد كرد. آن شب، ایشان را به مجلسی دعوت و ظاهرا او را مسموم كردند. كبد او را قرار شد بدهند ایتالیا كه بررسی شود. بعد هم خبری نشد و به او تهمتهای عجیب بستند و قضیه پیگیری نشد.

برخورد آیت الله كاشانی با این مسئله چگونه بود؟
 

ایشان بسیار به آقا مصطفی علاقه داشتند و هر شب جمعه، بلا استثنا، سوار ماشین فولكس آبی آقا ابوالحسن می شدند و به شاه عبدالعظیم می رفتند. نماز كه تمام می شد، می رفتیم سر مقبره آقا مصطفی و آقا بسیار متاثر می شدند و فاتحه ای می خواندند و قرآنی. درست حكم آقا مصطفی خمینی را برای پدرشان داشتند. مرحوم كاشانی خیلی به آقا مصطفی امیدوار بودند و در واقع، او نور چشم پدر بود. بسیار تیزهوش و منظم بود و همه امور را بسیار دقیق درك می كرد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
ادامه دارد...
http://rasekhoon.net/article/show-89187.aspx
پنج شنبه 31/5/1392 - 22:45
تاریخ

 

سیری در مناسبات سیاسی آیت الله كاشانی و دكتر مصدق
سیری در مناسبات سیاسی آیت الله كاشانی و دكتر مصدق

 

نویسنده:محمد حسن رحمانی




 
در مجلس دوره شانزدهم كه انتخابات آن در فضایی نسبتا آزاد انجام شد، چند تن از نمایندگان واقعی مردم توانستند به مجلس راه بیابند كه در راس آنان آیت الله كاشانی و دكتر محمد مصدق قرار داشتند.آیت الله كاشانی از روحانیون مبارزی بود كه در انقلاب اسلامی عراق، نقش بارزی داشت و پس از شكست انقلاب تعقیب رهبران، از چنگ نیروهای انگلیسی گریخت و مخفیانه وارد ایران شد. پس از سقوط رضاخان در شهریور 1320 تا بهمن ماه 1328 كه به عنوان نماینده مردم وارد مجلس گردید، چند بار دستگیر شد و سالها در حبس و تبعید به سر برد. هنگامی كه از سوی مردم تهران به عنوان نماینده مجلس انتخاب شد، در لبنان تبعید بود و دولت ناچار شد وی را به ایران بازگرداند. آیت الله كاشانی در میان استقبال بی نظیر مردم، وارد تهران شد و مبارزه خود را آغاز كرد.1 دكتر مصدق نیز سیاستمدار توانایی بود كه هر چند در آغاز به قدرت رسیدن رضاخان، جزو مشاورانش قرار داشت، لكن پس از مدتی از او دوری جست و همصدا با مدرس، با سلطنت وی به مخالفت برخاست كه همان سبب مغضوب شدن او شد. وی گر چه تحصیلكرده اروپا به شمار می رفت، اما به سنن و فرهنگ ملی پایبند بود. همین ویژگی ها موجب شد تا نزد مردم وجاهت و احترام فروانی را به دست آورد.
چند ماه پس از گشایش مجلس شانزدهم، دكتر مصدق كه ریاست كمیسیون مخصوص نفت را بر عهده داشت، طرح «ملی شدن صنعت نفت» كشور را مطرح كرد. او پیش از این در مجلس دوره چهاردهم (اسفند 1322 ـ‌اسفند 1324) توانست قانونی را از مجلس بگذراند كه بر اساس آن، دادن هر گونه امتیاز نفتی به خارجیان از سوی دولت، بدون تصویب مجلس، ممنوع می شد.2 به نظر وی «شركت نفت انگلیس و ایران» مظهر امپریالیسم بود، 3 بنابراین تا زمانی كه یك شركت خصوصی یا دولتی خارجی، در ایران امتیاز نفت داشت، استقلال ایران مورد تهدید بود و سیاستهای داخلی، تحت تاثیر نیروهای خارجی قرار می گرفت. شركت نفت انگلیس و ایران، برای انگلیس منافع ریشه داری را در اقتصاد سیاسی ایران فراهم آورده و روابط سیاسی داخلی و خارجی ایران را تحت تاثیر و در معرض مداخله آن كشور قرار داده بود. اگر ایران می خواست به استقلال و خودمختاری واقعی دست یابد، می بایست خود را از شر این بخش محصور و دستاویز خارجی خلاص كند.4 به مجرد طرح ملی شدن صنعت نفت، آیت الله كاشانی طی اعلامیه مبسوطی، كوشش برای ملی شدن صنعت نفت را «تفكیك دینی و وطنی ملت مسلمان ایران» دانست (5) و به دنبال آن مراجع و علمای دیگر با صدور فتاوای جداگانه، ضمن تجلیل از آیت الله كاشانی، نظر ایشان را قویا مورد تایید قرار دادند.6 همین حمایتهای علما بود كه به قول خانم لمبتون، «باعث گسترش نهضت و مردم شدن آن شد.»7 همزمان با طرح ملی شدن نفت در مجلس، سپهبد رزم آرا نخست وزیر شد. او نظامی مستبدی بود كه پیش از آن ریاست ستاد ارتش را برعهده داشت.وی مصمم بود تا ضمن ایستادگی و ممانعت از تصویب ملی شدن نفت، نمایندگان طرفدار خود را در مجلس به تصویب «قرارداد» الحاقی گس گلشائیان» متقاعد كند، اما آیت الله كاشانی در اعلامیه ای كه علیه او صادر كرد، مخالفت شدید و قطعی خود را با انتصاب او اعلام داشت و وی را منتسب به بیگانگان دانست، ترور رزم آرا در 16 اسفند 1329 توسط فدائیان اسلام، بن بست موجودی بر سر تصویب ملی شدن صنعت نفت شكسته شد، اكثریت نمایندگان مخالف مجلس كه به شدت هراسان شده بودند، گزارش كمیسیون را در 24 اسفند و نمایندگان مجلس سنا در 29 اسفند همان سال تصویب كردند. بدین ترتیب صنعت نفت در كشور ملی اعلام شد و پیروزی سیاسی مهمی برای مردم به دست آمد.
كابینه ناتوان علاء پس از یك ماه و نیم سقوط كرد و دكتر مصدق با رای اكثریت نمایندگان مجلس در 17 اردیبهشت 1330 به نخست وزیری رسید. در خردادماه آن سال، دولت ایران از شركت نفت خلع ید كرد و مدیران انگلیسی آن از كشور اخراج شدند. دولت انگلستان نیز در مقابل، خرید نفت از ایران را قطع كرد و ناوگان چنگی خود را به آبادان گسیل داشت. در طول دوران نخست وزیری دكتر مصدق، یعنی كمتر از دو سال و نیم، حوادث سیاسی و مهم و سرنوشت سازی در كشور به وقوع پیوستند كه پرداختن به جزئیات آنها در حوصله این نوشته نیست و خوانندگان می توانند به كتابهای مربوط در این زمینه مراجعه كنند.9 در طول این مدت مذاكرات متعدد با هیئتهای انگلیسی، آمریكایی و بانك جهانی برای حل مسئله نفت با شكست مواجه شد. مشكلات اقتصادی و به تبع آن بی ثباتی سیاسی و چند دستگی در كشور پدیدار شد. همه چیز به حل مسئله نفت بستگی داشت و شكست دراین مهم، دلیل اصلی سرخوردگی، چند دستگی و شكست نهایی بود. بین فروردین 1330 و مرداد 1332 به جز چند روز، مصدق نخست وزیر بود؛ اما یا تمامی دستگاه دولتی یا همه نقاط كشور را در كنترل خود نداشت. او فقط رهبر یك جنبش سیاسی دوموكراتیك و رئیس یك هیئت دولت مستقل بود، یعنی حتی در مساعدترین اوضاع نیز، تنها یكی از ارگانهای دولت را در اختیار داشت. سایر بخشهای دستگاه دولتی هنوز در دست عمال و نهادهای استبداد بودكه برای حفظ منافع خود یا قدرتهای دیگر، علیه نهضت ملی توطئه می كردند. ایران آن دوران، نمونه ای بارز از حاكمیتی دو گانه بود كه اركان آن را نیروهای ملی تحت رهبری مصدق و قدرتهای محافظه كار و استبدادی (خارجی) تحت رهبری شاه، تشكیل می دادند و برنده نهایی گروه دوم بود»10
در طی دوره اول نخست وزیری مصدق (اردیبهشت1330 الی تیر 1331)، احزاب و گروههای راست وابسته و حزب چپگرای توده، دولت او را آماج حملات سخت خود قرار دادند. حزب توده كه در نخستین روزهای پس از سقوط رضاخان اعلام موجودیت كرد، در آغاز، جبهه ای دموكراتیك و متشكل از اشخاص و جریانهای فكری گوناگون تا حزبی سیاسی ایدئولوژیك. اهداف كلی آن، مطابق مرامنامه، عبارت بودند از: استقرار دموكراسی پارلمانی، بازسازی اقتصاد سیاسی و گسترش رفاه عمومی و عدالت اجتماعی. 11 حزب در دوران ابتدایی حیات خود پابه پای دیپلماسی شوروی پیش می رفت،12 اما پس از تشكیل فرقه دموكرات آذربایجان، آشكارا در جهت اهداف ضد ملی و در مسیر سیاست خارجی شوروی گام برداشت. این حزب، مانند بسیاری دیگر از احزاب كمونیستی جهان در آن دوران، منافع استراتژیك جهانی شوروی رامقدم بر استراتژی و مصالح ملی كشور قرار داده بود. از این رو زمانی كه مردم ایران و دولت مصدق بر سر ملی كردن صنعت نفت با انگلستان درگیر نبرد سخت سیاسی اقتصادی بودند، حزب توده، آمریكا، دشمن اصلی شوروی را آماج حملات خود قرار می داد در سیاست داخلی نیز، مصدق را طرفدار امپریالیسم می دانست، زیرا بر اساس استراتژی سیاست خارجی شوروی، هر جنبش ضد استعماری غیركمونیستی، مرتجعانه و در راستای اهداف امپریالیستی بود.
اصطلاح «توده نفتی» كه در آن سالها به اعضا و هوداران حزب توده اطلاق می شد، حكایت از تناقض آشكار میان نظر و عمل این حزب داشت ؛ یعنی در شعار و تبلیغات چپگرا و در عمل راستگرا بودند.
از بدو نسخت وزیری مصدق تا 30 تیر 1331،آیت الله كاشانی با صدور اعلامیه و ایراد سخنرانی و تشكیل مصاحبه های گوناگون با خبرنگاران داخلی و خارجی، حمایت آشكار و كامل خود را از دولت مصدق اعلام داشت. اعلامیه تاریخی وی علیه قوام و به طرفداری از دكتر مصدق، نقش عمده و چشمگیری در بازگشت دوباره مصدق به قدرت ایفا كرد. واقعه 30 تیر نقطه اوج تفاهم و همكاری آیت الله كاشانی و دكتر مصدق و آغاز اختلافات و درگیریهایی شد كه منجربه جدایی آن دو از یكدیگر گردید. اندك مدتی پس از این واقعه بودكه آیت الله كاشانی در نامه ای به دكتر مصدق به برخی از انتصابات او اعتراض كرد. 13 دكتر مصدق نیز از او خواست تا «مدتی از مداخله در امور خودداری فرمایند. خلاصه اینكه هیچگونه اصلاحی ممكن نیست مگر اینكه مصدق، مطلقا در كار خود آزاد باشد...» 14 اعتراض دیگر آیت الله كاشانی، به تقاضای اختیارات فوق العاده شش ماهه دكتر مصدق از مجلس بود. گر چه آیت الله كاشانی از این اقدام مصدق ناخشنود بود، اما علنا با این تقاضا مخالفت نكرد. 15 پس از این اعتراضات و انتقاد غیر علنی، به تدریج مطبوعات و گروههای سیاسی طرفدار دكتر مصدق به مخالفت با آیت الله كاشانی پرداختند و بر دامنه این مخالفتها و اتهامات افزوده شد. اما آیت الله كاشانی، به رغم ناخشنودی از برخی اقدامات دكتر مصدق، تا چند ماه پس از آن به حمایت از وی ادامه داد كه شاید مهم تر از همه تائید غیر مستقیم دولت مصدق به عنوان دولت اسلامی بود. وی در آبان ماه همان سال اظهار داشت:
«صحیح است كه اسلام اصول مالكیت را پذیرفته است، ولی در عین حال برای حفظ وطن و رعایت منافع عمومی ملت اسلام، دولت می تواند اموال مردم را مصادره كند.همچنین مردم از جمع كردن اموال و املاكی كه بر خلاف اصول عدالت اجتماعی گرد آمده باشد، بر حذر دارد و اینگونه اموال را حرام بداند.»16

سیری در مناسبات سیاسی آیت الله كاشانی و دكتر مصدق

این رهنمود، تلویحا به مفهوم آن بود كه دولت می تواند با تفویض اختیار از سوی وی (ولی فقیه )، گامهای اساسی در راه تامین عدالت اجتماعی و اقتصادی جامعه اسلامی بر دارد (در این باره بعدا بیشتر خواهیم گفت.) چند روز پس از آن نیز، شایعه هر گونه «اختلاف تازه یا كهنه» بین خود و دكتر مصدق را تكذیب و بر «تفاهم تام و تمام موجود» تاكید كرد. مدتی بعد وقتی دولت در صدد بر آمد تا متولی آستانه حضرت معصومه (س) را عزل كند، با مخالفت آیت الله بروجردی روبرو شد، اما آیت الله كاشانی اقدام دكتر مصدق را تایید كرد و خواستار عزل وی شد.17
این حمایتها مكرر و آشنا تا دی ماه آن سال ادامه داشت در آن ماه دكتر مصدق تصمیم گرفت تا اختیارات فوق العاده خود را برای یك سال دیگر تمدید كند، اما آیت الله كاشانی كه پیش از آن نیز مخالفت خود را اختیارات فوق العاده شش ماهه، طی نامه ای خصوصی به دكتر مصدق اعلام داشته بود، این بار طی نامه ای سرگشاده ای به مجلس شورای ملی، آن را نقض اصول قانون اساسی دانست. به عقیده وی تصویب این لایحه،كشور را به وضع دیكتاتوری بر می گرداند و خلاف مصلحت بود.
«چنین اختیاراتی مباین مصالح مملكت و دولت است و لذا فاقد ارزش قانونی است. در گذشته نیز اشتباهاتی را كه نمایندگان محترم با تفویض چنین اختیاراتی نموده اند، دلیل و مجوز تكرار آن نیست.»18
در این میان روزنامه های طرفدار دولت، همصدا با روزنامه حزب توده كه از چند ماه پیش از آن، مخالفت خود را كم و بیش با آیت الله كاشانی ابراز می داشت، از این پس به طور آشكار، با تهمت و افترا، به مخالفت با او برخاستند. دكتر مصدق كه برای پیشبرد اهداف خود به حمایت های آیت الله كاشانی نیازمند بود. در اوایل بهمن ماه با وی ملاقات كرد و هر دو كوشیدند تا اختلافات خود را برطرف سازند و در اعلامیه مشتركی به «تعبیرات ناروای جراید از نامه ای كه درباره اعتراض به لایحه اختیارات به مجلس نوشته شده بود» اشاره كردند. آنان اعلام داشتند كه كماكان «همقدم» با یكدیگر گام برخواهند داشت و از هیچگونه همكاری خودداری نخواهند كرد.19 به رغم این تفاهم، آیت الله كاشانی همچنان با لایحه تمدید اختیارات توسط دكتر مصدق مخالف بود.
این اختلاف نظرها موجب شد تا انگلستان توسط طیفی از عوامل مزدور خود و در پوشش طرفداری از آن دو، در صدد جدایی آنها و بر هم زدن ائتلاف سیاسی گروههای ملی مذهبی برآید. «ملی گرایان كه عمیقا از آنچه كه در جریان بود و به نظر آنان‌، همدستی ناشی از سرخوردگی بین رقبای مذهبی آنها و عناصر درباری یا هوادار انگلیسی می آمد، جریحه دار بودند، در آخرین ماههای حكومت مصدق، مبارزه ای را با مذهبیها به راه انداختند و حداكثر استفاده را از كلیشه های معمول میان نخبگان سیاسی غربی مآب كشورهای اسلامی به عمل آورند و مذهبیها را متحدان طبیعی امپریالیسم قلمداد كردند.»20
تهمتها، افتراها و وصله چسبانیهای جبهه ملی و طرفداران دكتر مصدق به آیت الله كاشانی به حدی بود كه مورد اعتراض علما و روحانیون حوزه های علمیه قم و نجف واقع شد.21
محاصره اقتصادی، ورشكستگی دولت، هرج و مرج و آشوب و توطئه های گروههای سیاسی، به ویژه حزب توده، سبب شد تا گروه زیادی از اقشار مختلف مردم، امید خود را نسبت به دولت مصدق برای كنترل اوضاع سیاسی اقتصادی كشور از دست بدهند و در عوض توجه خود را به شاه ودربار معطوف نمایند. دربار نیز، كانون توطئه و كارشكنی علیه دولت شده بود. در چنان اوضاعی كه دولت روز به روز حاكمیت سیاسی خود را برای امور از دست می داد، دكتر مصدق تصمیم گرفت تا با برگزاری یك رفراندوم،مجلس دوره هفدهم را منحل و انتخاباتی جدیدی را برگزار كند. آیت الله كاشانی در اعلامیه ای كه بهمین مناسبت صادر نمود، شدیدا از دكترمصدق انتقاد كرد و او را قدرت طلب نامید. وی ضمن انتقاد از دكتر مصدق (كه مخالفانش را عامل اجنبی می خواند) هشدار داد كه نخست وزیر « راه را برای تحكیم دیكتاتوری و حكومت فردی و خودسری همواره می سازد و قصد دارد به زور سر نیزه رفراندوم را ترتیب دهد.» او همچنین انحلال مجلس را « بر خلاف شرع اسلام» اعلام كرد. 22 این اعلامیه، امید هر گونه تفاهم مجدد را میان آن دو از بین برد. به دنبال آن،آیت الله كاشانی از ریاست مجلس استعفا داد و رفراندوم را تحریم کرد. با این وصف، رفراندوم برگزار و مجلس منحل شد. انحلال مجلس در آن شرایط بحرانی و حساس كه تنها ارگان رسمی طرفدار دولت بود، از اشتباهات بزرگ دكتر مصدق به شمار می رفت. شاید اگر مجلس منحل نمی شد، در روزهای بحرانی پس از فرار شاه و به ویژه در روز 28 مرداد 1332، می توانست در بسیج مردم و خنثی نمودن كودتا تلاش كند.
به هر صورت زمینه های داخلی و خارجی انجام كودتا علیه دولت دكتر مصدق از هر جهت فراهم بود. 23 سازمانهای جاسوسی آمریكا و انگلستان با كمكهای مالی و اطلاعاتی به عوامل داخلی خود، طرح مشترك محرمانه ای را برای براندازی دولت دكتر مصدق در دو مرحله اجرا كردند. 24 گرچه كودتا در روز 25 مرداد و در مرحله اول با شكست روبرو شد، اما سه روز بعد واحدهایی از ارتش و شهربانی به همراه جمع كثیری از اراذل و اوباش، با یورش به منزل دكتر مصدق و غارت اموال و اسناد موجود در آن، دولت وی را در عصر روز 28 مرداد 1332 ساقط كردند و بار دیگر شاه به قدرت رسید.25

پی‌نوشت‌ها:
 

1. برای اطلاع از شرح حال مبارزات آیت الله كاشانی رجوع كنید به: روحانیت و ملی شدن صنعت نفت و نیز تاریخ فرهنگ معاصر، شماره 6.7.
2. محمد علی كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ج2: سلطنت محمدرضا شاه، تهران: پاپیروس، 1368، ص 27 ؛ و نیز مقاله ای از همین نویسنده با این مشخصات: «تحریم صدور نفت و اقتصاد سیاسی: مصدق و استراتژی اقتصاد بدون نفت» در مصدق، نفت و ناسیونالیسم ایرانی، گردآورنده جیمزبیل و ویلیام راجرلویس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و كاوه بیات، تهران، نشر نور، چاپ دوم، 135، ص325.
3. رونالد فری، «اختلاف ایران و انگلیس بر سر مسئله نفت: رابطه سه جانبه»، در مصدق، نفت و ناسیونالیسم ایرانی، ص 297.
4. محمد علی كاتوزیان، پیشین، ص 32.
5. روحانیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت، ص 54 و 55.
6. از جمله این كسان می توان از آیات عظام خوانساری، كلباسی، محلاتی، شاهرودی... نام برد. همان، ص 56-59. و نیز نگاه كنید به: شاهرخ اخوی، «نقش روحانیت در صحنه سیاسی ایران» در مصدق، نفت و ناسیونالیسم ایرانی، ص 153.
با توجه به این اسناد گویا، جای تعجب است كه چرا دكتر كاتوزیان بر این عقیده است كه « در طول نهضت ملی هیچیك از مراجع مذهبی به طور اعم و مرجع تقلید عام كه در قم ساكن بود به طور اخص در مورد اوضاع سیاسی كشور اظهار نظری نكردند.» پیشین، ص 49.
7. وی می نویسد، «مادام كه نهضت از سوی روحانیون با اصطلاح اسلامی توجیه نشد، از پشتیبانی گسترده مردم برخوردار نبود.» به نقل از: رونالد فری، «اختلاف ایران و انگلیس بر سر مسئله نفت: رابطه فری سه جانبه »، مصدق، نفت و ناسیونالیسم ایرانی، ص 296 (پانویس)، ریچارد كاتم، «ناسیونالیسم در ایران قرن بیستم.» همان، ص 52.
8. روحانیت و ملی شدن صنعت نفت، ص 11.
9. تاكنون كتابهای زیادی راجع به جریان ملی شدن نفت و نهضت ملی نوشته شده است. به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی كتابهای قابل توجهی در این زمینه تالیف و ترجمه شده اند كه غالبا متاثر از اغراض شخصی و گروهی و انگیزه ها و وابستگی های سیاسی و ایدئولوژیك هستند. كتابهای زیر به نظر نگارنده بیش از سایر كتابهای مربوطه قابل توجهند: محمد علی كاتوزیان پیشین: سپهر ذبیح، ایران در دوران دكتر مصدق، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، عطایی، 1363 ؛ جیمزبیل و ویلیام راجر لویس، مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی.
10. محمد علی كاتوزیان، پیشین، ص 41
11. جامی، گذشته چراغ راه آینده است، بی جا، انتشارات سمندر، 1355، ص 134 به بعد.
12.احسان طبری، كژ راهه ؛ خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران،امیركبیر، 1366، ص 27.
13. از جمله اعتراضات آیت الله كاشانی، انتصاب سرلشكر وثوق به معاونت وزارت جنگ بود. وی همان كسی است كه چند روز پیش از آن دو و در زمان سه روزه قوام، ریاست ژاندارمری را بر عهده داشت. به دستور او بود كه تظاهرات طرفداران دكتر مصدق در كاروانسرا سنگی به خاك و خون كشیده شد. برای اطلاع بیشتر از دلایل و ریشه های اختلاف نظر آیت الله كاشانی و دكتر مصدق رجوع كنید به: شاهرخ، اخوی، پیشین ؛ سپهر ذبیح، پیشین، حسن آیت، فصلی از تاریخ سیاسی ایران ؛ نگرشی كوتاه بر نهضت ملی ایران، قم آ، چاپ دوم 1362.
14. مجاهد، آیت الله كاشانی و نامه مهندس حسیبی، تهران، بی تا آ. ص 12-15 ؛ به نقل از: شاهرخ اخوی ؛ پیشین، ص 163
15.همان، ص 164.
16. اطلاعات، 14 آبان 1331 به نقل از: شاهرخ اخوی، پیشین، ص 167.
17. شاهرخ اخوی، پیشین ص171،لازم به یادآوری است كه تولیت آستانه حضرت معصومه (س)، برخلاف استان حضرت عبدالعظیم (ع) و مشهد مقدس، از زمان صفویه تا آن زمان موروثی بود و از طرف حكام شرع تایید می شد و جز مرجع اعلم عصر، كسی حق تعویض آن را نداشت، بنابراین مصدق، اجازه عزل تولیت قم را نداشت. برای اطلاع بیشتر رجوع كنید به: علی دوانی، شرح زندگانی...آیت الله بروجردی، چاپ سوم، نشر مطهر، 1372، ص 436-428
18. اطلاعات، 28 دی 1331، به نقل از: شاهرخ اخوی، پیشین، ص 173.
19. شاهرخ اخوی، پیشین، ص 175.
20. حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: خوارزمی، 1362، ص 215 و 216
21. روحانیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت، ص 110 و111.
22. كیهان، 7 مرداد 1332، به نقل از شاهرخ اخوی پیشین، ص182.
23. رجوع كنید به: مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، «پیشگفتار»، ص 17 و 18، محمد علی كاتوزیان، پیشین، ص 72-74.
24. محمدرضا شاه، خود به دخالت آمریكا و انگلیس در براندازی دولت مصدق اعتراف می كند و می نویسد، «بعضی ها، انگلیسی ها و مخصوصا آمریكاییان را متهم كرده اند كه در جریان قیام علیه مصدق، به مخالفین وی كمكهای مالی كرده اند. مدارك انكار ناپذیر نشان می دهند كه در این جریان، سازمان مركزی اطلاعات آمریكا(سیا)، شصت هزار دلار خرج كرده است.» پاسخ به تدریح، ا بی جا بی نا، 1358) ص77.
25. شاه در این باره می نویسد،« در مرداد 32، پس از حصول اطمینان از پشتیبانی ایالات متحده آمریكا و انگلیس كه سرانجام سیاست مشتركی را آغاز كرده بودند و پس از بررسی اوضاع با كرومیت روزولت، نماینده سازمان مركزی اطلاعات ایالات متحده، بر آن شدم كه برای یافتن راه حلی، وارد عمل شوم.» همان، ص 77؛ برای اطلاع از تشكیل و سازماندهی كودتاگران و جریان كودتا رجوع كنید به: حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج.1: خاطرات ارتشبد سابق حسین فر دوست، تهران، انتشارات اطلاعات، 1369، ص176-185.
 

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16

 

http://rasekhoon.net/article/show-89191.aspx

پنج شنبه 31/5/1392 - 22:45
تاریخ

 

خاطرات شنیدنی از دیدار با آیت الله کاشانی
خاطرات شنیدنی از دیدار با آیت الله کاشانی

  

 
حجت الاسلام و المسلمین سیدهادی خسروشاهی
پس از كودتای 28 مرداد 32 بود كه به علت فوت پدرم، آیت الله سیدمرتضی خسروشاهی، برای ادامه تحصیل به قم آمدم. هنوز دروس سطح را به اصطلاح حوزوی،شروع نكرده بودم. حدود پانزده سال داشتم و با اندیشه های سیاسی روز آشنا بودم. استقرار در قم، مرا كه از راه دور، هودار اندیشه های «فدائیان اسلام» بودم با بسیاری از مسائل، آشناتر ساخت، به ویژه كه در تبریز، محیط خانه، خانواده وجامعه، به مسائل سیاسی، روی خوش نشان نمی دادند و قم هم البته دست كمی از تبریز نداشت و حتی خواندن روزنامه، با تمسخر و استهزا و گاهی نصیحت مشفقانه بعضی از دوستان و آشنایان بعدها انقلابی! همراه بود.
***
آشنایی با «شهید نواب صفوی»، مانع از آشنائی با آیت الله كاشانی كه دیگر خانه نشین شده بود، نگردید. آیت الله طالقانی را هم از همان اوان می شناختم و اتحادیه مسلمین ایران به رهبری آیت الله حاج سراج انصاری را و انجمن تبلیغات اسلامی را به مدیریت مرحوم عطاءالله شهاب پور و انجمن اسلام مهندسین را به ارشاد آقای مهندس بازرگان و... در اینجا فقط چند خاطره از چند دیدار با آیت الله كاشانی را به طور اختصار می آورم. خاطرات دیگر درباره شخصتیها و گروههای مذهبی یا سیاسی، می ماند برای بعد! شاید نخستین بار بود كه با جناب علی حجتی كرمانی، در پامنار به دیدار آیت الله كاشانی رفتم. آقای حجتی مرا معرفی كرد و طبعا با ذكر نام پدرم، چون «بچه طلبه» ای را كه هنوز فارسی را با لهجه غلیظ تركی و به زحمت! صحبت می كند، چگونه می توان معرفی كرد؟ ایشان مثلا می گفت، «آقا! معالم می خواند.» و یا «تازه به قم آمده است.» و یا «فارسی هم بلد نیست، چون آنچه كه در كتاب و مدرسه خوانده است، مثلا آش سرد شد و سار از درخت پرید، در هیچ مكالمه روزانه ای، به درد هیچ كس نمی خورد.» پس باید از نو فارسی یاد می گرفتم.(اگر چه «تركها» هم در قم، عده كمی نبودند!)
به هر حال آیت الله كاشانی، نام پدرم را كه شنید، گفت، «خدا رحمتش كند، مرد ملا و با تقوائی بود، اما مجتهد عصر ما نبود. با انتخابات مخالف بود. ما را هم در كارها تایید نكرد. از تبریز علمای درجه یك، كمتر در مسائل وارد شدند ویكی از دلایل شكست نهضت هم عدم همكاری علمای بلاد بود.» گفتم، «آقا! من از تبریز به شما ارادت داشتم و با پدرم هم صحبت می كردم، ولی ایشان می گفتند، «بزرگ تر كه شدی، می فهمی.» و من هر چه بزرگ تر شدم، بیشتر فهمیدم كه چه باید كرد. سكوت و كناره گیری ما (!) كارها را اصلاح نمی كند كه هیچ، بلكه میدان را برای دشمنان باز می گذارد و...» آیت الله كاشانی خندید و گفت، «حرفهای خوبی می زنی، اما این حرفها به درد تبریزو قم نمی خورد! بی سواد! از حالا كله ات بوی قورمه سبزی می دهد. كار دست خودت می دهی، آخرش هم مثل من و مانند جدمان، خانه نشین می شوی و متهم به اینكه جاسوس بود ونماز نمی خواند و پول گرفته..» گفتم، «آقا! تاریخ قضاوت خود را درباره شما هم خواهد كرد.» آیت الله گفت، «نه بی سواد! آدم زنده را، به دست دوستان نادان زنده به گور كنند و نگذارند نفس بكشد و حرف بزند كه تاریخ بعدها قضاوت خواهد كرد؟ تازه تاریخ را چه كسی خواهد نوشت؟ ما یا اینها؟ ماها كه به این فكر ها نیستیم. آنها هم همین ها را خواهند نوشت: جعلیاتی بیشتر، بالاخص كه خود آدم دیگر زنده نیست كه لااقل دفاعی بكند، گر چه حالا هم میدان دفاع باز نیست. یك كلمه حرف حقی كه زدم، شدم «سیدكاشی»! در دوره مصدق السلطنه هم كه دیدید روزنامه های این آقایان چه چیزهایی بر من بستند.» بقیه صحبتها راعلی آقا حجتی ادامه داد.آمدیم بیرون رفتیم منزل یكی از دوستان، با یك دنیا تاثر و تاسف كه دشمن، این مرد بزرگ را چگونه خرد كرده است و ما هم زنده ایم و مسلمان هم؟!
***
البته افكار فدائیان اسلام، مانع از تجدید دیدار با آیت الله كاشانی نشد. در دیدار بعدی، نزدیكهای ظهر بود كه از قم رسیدم و یكسر رفتم به پامنار. نزدیك شمس العماره هم بود، محل ماشین های قراضه قم! آیت الله به مسجد می رفت. همراهشان به مسجد رفتم.در طول راه، كسی به «آقا» سلام نمی كرد. اهل محل، عینهو مردم كوفه! هم آنها كه علی را و حسین را تنها گذاشتند! گویا: واقعا تاریخ تكرار می شود! در مسجد كل نمازگزاران، با من كه نمازم قصر بود، پنج نفر بودیم با خود آقا شش نفر! بعد از نماز خواستم بروم، البته سر ظهر جائی را هم نداشتم. آیت الله كاشانی گفتند، «بی سواد! ظهر برویم منزل، آبگوشتی بار است.» به منزل آقا رفتیم. ناهار را خوردیم. آقا رفت استراحت و من ماندم ویك دنیا غم و اندوه كه این خانه، چند سال پیش چگونه بود و اكنون چگونه است! پس حق است كه وقتی علی را در محراب شهید كردند، مردم می پرسیدند كه، «مگر علی هم نماز می خوانده است؟» تبلیغات معاویه كار خود را كرده بود و اكنون نیز تبلیغات نظام ملی! و سپس رژیم كودتا! و سید كاشی و باقی ماجراها! خوابم نبرد. آقا آمدند. چائی هم آوردند، نشستم به صحبت. گفتم،«آقا! شما چرا این قدر توصیه می كردید؟» فرمود، «بی سواد! مردم كه دسترسی به بارگاه آقایان ندارند، به منزل ما می آیند. ما هم كه نمی توانیم نام خود را نائب ائمه بگذاریم و مرد م را بی جواب رد كنیم. من توصیه می نوشتم كه كار این فرد اصلاح شود. حالا به وزیر یا رئیس اداره یا هر كسی. اگر اصلاح می شد كه خوب مومنی كارش اصلاح شده بود و اگر پاسخ منفی بود. این فرد نمی گفت كه آقا ما را رد كرد و می فهمید كه من مسئول نیستم. حالا این توصیه هادخالت در امور دولت است؟ تازه اگر من برای اصلاح امور دخالت در امور دولت نكنم، پس كی بكند؟» گفتم، «آقا!‌ با حضرت نواب صفوی چرا وضع این طوری شد؟ او كه شما را پدر خود می دانست. چرا برگشت؟» آیت الله آهی كشید و گفت، «آری! او فرزند من بود، اما تندرو، می خواست یكشبه، حكومت اسلامی ایجاد شود. من اعتقادم آن بود كه مسئله را باید از ریشه اصلاح كرد. بی حجابی یا فساد و رشوه خواری و مشروبخواری معلول نفوذ انگلیسی های سگ بود. باید سگها را طرد می كردیم تا عوارض آنها را هم می توانستیم از بین ببریم. مشكل نخستین ما نفت بود، ولی آقایان می گفتند اول حجاب، اول جمع كردن دكان مشروبخواری ها. خوب من هم موافق بودم. قانونش هم در دوره ریاست من در مجلس تصویب شد، اما دولت، شش ماه برای اجرای آن مهلت خواست. بعد بعضی ها گفتند كه آقا شش ماه مشروبخواری را حلال كرده است! خوب اینها درد است بی سواد! یا می گفتند مدارس فاسد است و شما اقدام نمی كنید یا برادران ما را دولت زندانی كرده و شما آنها را آزاد نمی سازید. آخر توجه نداشتند كه من قوه مجریه نیستم. تذكر هم می دادم،عمل نمی كردند. (در این زمینه مراجعه كنید به خاطرات آقای دكتر سنجابی...)
***
یك روز با طلبه جوانی كه در آن دوران سمپات فدائیان بود و بعد شد واعظ شهیر! به منزل آقا رفتیم باز تنها بود.خادمی پیر، چائی آورد. تلفن آقا قطع شده بود. پرسیدم، «چرا؟» قبض تلفن را نشان داد و گفت، «خوب پول نداشتیم، تلفن را قطع كردند. (در مجله حوزه، ویژه نامه آیت الله بروجردی، از قول اصحاب ایشان نقل شده كه سرانجام بدهی آیت الله كاشانی را مرحوم آیت الله بروجردی پرداختند.) بعد كه تاثر شدید من و همراهم را دیدند فرموند، «بی سواد! ناراحت نشوید. اینكه شنیده اید من پول گرفته ام، یك دلیلش دروغ است و تازه من به پول احتیاج نداشتم كه از انگلیسی های سگ بگیرم. اینها پول گرفتند كه مرا متهم كنند وارباب، امروز نفت ما را غارت می كند ومی برد، خیلی بدتر از دوران قبل از ملی شدن.»
***
در جریان مشكوكی، مرحوم سید مصطفی كاشانی، پسر ارشد آیت الله در واقع، كارهای پدر را انجام می داد و عصای دست او بود، كشته شد. روزنامه ها نوشتند در بستر خواب او «موی زن» پیدا شده است. خوب عوام! هم پذیرفتند، ولی حقیقت این نبود. خواستند او را كه مصونیت سیاسی داشت، از صحنه دور كنند تا بتوانند «پدر» را بازداشت كنند و به دست قصابی به نام «تیمسار آزموده» بسپارند و چنین نیز كردند. در فوت او از قم نامه ای به عنوان تسلیت به آیت الله نوشتم با امضای‌ «تبریزی» كه آن ایام امضا می كردم. پاسخ آیت الله بعد از مدتی رسید و این، به تاریخ 5 آذر 1334 بود كه من حدود 18 سال داشتم(البته این نامه تاكنون در جائی چاپ نشده است). علاوه بر متن نامه، روی پاكت نامه هم عینا آورده می شود:
5 آذر 1334
هو
عرض می شود خط مشعر به ابراز همدری و تسلیت و اصل و باعث امتنان گردید. با اینكه مصیبت، بزرگ وناگوار است، چاره جز صبر نیست. رضابقضائه وتسلیما لامره و السلام علیكم و رحمت الله و بركاته
سید ابوالقاسم كاشانی
در یكی از دیدارهای آخر، از آیت الله كاشانی خواستم كه عكسی را امضا و به من هدیه كنند. فرمود، «عكس چه كار می كند؟»گفتم، « آقا! شاید روزی خدا توفیق داد تاریخ نهضت را نوشتم. عكس امضا شده شما می تواند سندی باشد بر اینكه «ما» از اول حوادث به طور عینی پیگیری می كردیم و همه اش شنیده ها و نوشته ها نیست!» آیت الله كاشانی خندید و گفت، «بی سوات! فارسی كه خوب یادگرفته ای،ولی ازتاریخ نویسی چه فایده؟ آدم زنده را زنده به گور می كنند و بعد در تاریخ از او تجلیل به عمل می آورند؟» گفتم، «آقا! مقصود انجام وظیفه است. خوب اگر ما هم سكوت كنیم، قضیه همان طور می شود كه خودتان در یكی از ملاقتها فرمودید. تاریخ را همین عمله ظلمه می نویسند.»آیت الله خندید و گفت، «پسر حاج سید مرتضی آقا! آن هم سید و... خوب حرف می زند. خدا عاقبتش را به خیر كند.» و بعد عكسی را از لای كتابی درآورد و فرمود، «من این عكس را دارم! خوب است؟» گفتم، «بسیار خوب است.» پس قلم به دست گرفت ودر ذیل عكس نوشت:
«یهدی الی السید السند المجاهد بقلمه و لسانه الفاضل البارع السید هادی الخسرو شاهی دام بقائه وزید تقاه یوم الاثنین 14 شوال 508.»
سیدابوالقاسم كاشانی
البته نخست تاریخ نگذاشته بودند، من مجددا خواستم تاریخ هم بگذارند كه مرقوم داشتند.
***

خاطرات شنیدنی از دیدار با آیت الله کاشانی

دیدارها تكرار شدند. سید بزرگوار، سخت آزرده خاطر بود. ملی گراها ستم بسیار در حق او روا داشتند. پسر پهلوی هم پس از استقرار سلطه، بدتر از آنها كرد.در دوران بیماری، برای تكمیل سناریوئی كه خود تهیه دیده بودند، علی امینی، (عامل خائن قرار داد نفت كه خود در اواخر سال 57 در مصاحبه ای گفت كه آیت الله او را از امضای قرارداد تلفنی منع كرده بود) و سپس خود شاه مزدور به عنوان عیادت! در بیمارستان به دیدار ایشان رفتند، البته آقای دكتر سنجابی در خاطرات خود (چاپ لندن) به نقل از نصرت الله امینی می نویسد كه آیت الله وقتی شاه را دید، پشت خود را به او نمود و اعتنائی به وی نكرد: «... موقعی كه كاشانی مریض و در حال احتضار بود، قائم مقام رفیع واسطه می شود كه شاه دیداری از كاشانی بكند. در بیمارستان، همان رفیع یا كس دیگری كه همراه او بوده، به كاشانی ندا می زند كه اعلیحضرت هستند.
به دیدن شما آمده اند، ولی كاشانی پشتش را به شاه و رو به دیوار می كند. شاه هم یكی دو بار صدایش می زند. ناقل آن برای من آقای نصرت الله امینی بود»( امیدها و ناامیدی ها، چاپ لندن، ص 153.)
در این دوران یك بار دیگر، وقتی آیت الله را تازه از بیمارستان به خانه آورده بودند، در منزل دامادش به دیدار وی شتافتم. فرزندش، مرحوم دكتر باقی كاشانی آنجا بود.دكتر محمود شروین هم بود و یكی دو نفر دیگر. تخت آقا را در حیاط گذاشته بودند. آقا دراز كشیده بودند. سئوالی درباره نقش آیت الله در انقلاب عراق مطرح كردم. وقتی پاسخ دادند، گفتم، «آقا! چون من تاریخ انقلاب عراق و نقش علما را د رانقلاب می نویسم، اجازه بفرمائید این سئوالاتم مكتوب باشند.» فرمودند، «مانعی ندارد،ولی من حال نوشتن ندارم.» دكتر شروین گفت، «آقا! من پاسخها را می نویسم. شما فقط امضا كنید.» فرمود، «عیب ندارد.»
دو سئوال از آقا كردم. پاسخها را ایشان گفت و دكتر شروین نوشت.دیدم كه واقعا حال حرف زدن ندارند. ضعف شدیدی برایشان مستولی بود. سخن را كوتاه كردم. آخر سر با كمك دكتر باقر كاشانی، آقا امضائی نمود كه متن این پرسش در بخش گفتگوها، عینا آورده می شود و تاكنون هم در جائی چاپ نشده است. امید دارم كه سندشناسان! نگویند كه اشكال دارد! چون اصل آن هنوز در اختیار من هست.
***
مقام منیع حضرت آیت الله آقای كاشانی دام ظله العالی
محترما معروض می دارد:
1. نظر به اینكه حقیر تاریخ عراق را می نویسم و قسمتی از تاریخ عراق مربوط به انقلاب ملی است، انتظار می رود كه نقش علمای شیعه و بالخصوص نقش خود حضرت مستطاب عالی را بیان فرمائید.
ج. در آزادی عراق، مرحوم میرزای بزرگ، قدس سره، نقش رهبر عالی را داشته و علنا علمای شیعه را كه نهضت عراق را رهبری می نمودند، تائید می كرد. در آن روزگار، سن من در حدود 43 سال بود و نقش من در این نهضت، بدوا از تشویق عشایر عرب به وسیله پیكهای مورد اعتماد (طروی) و نامه های سری انجام می گرفت. نامه های ارسالی با مهری به نام (الجمعیت الاسلامیه العراقیه) مهمور و به پیك ها داده می شد تا سران عشایر عرب را به وجود یك هسته مركزی آگاه سازد و گر چه این هسته، سازمان و تشكلات عظیم نداشت،ولی طرز اجرای فكر به طور جدی و سریع انجام می گرفت كه عشایر عرب را مطمئن به موفقیت خود می ساخت.
مرحوم میرزای بزرگ، اعلی الله مقامه الشریف، كه در بدو امر، شخصا به تشجیع و ترغیب قبایل و عشائر به وسیله نامه ها اقدام می نمودند و مرحوم حاج شیخ مهدی خالصی در محضر ایشان سمت رابط را داشت، بنابر پیشنهاد من، دیگر شخصا از این اقدام خودداری و ارسال نامه و پیك را به عهده اینجانب و بعضی دیگر قرار داد، زیرا معتقد بودم كه چون میرزا قطب و راس روحانیت بودند، باید از تظاهر در این نهضت خودداری نمایند تا اگر شكستی نصیب شد، برای ایشان اهانتی نباشد و عالم تشییع دچار نگرانی نگردد و هر گاه پیروزی به دست آمد، بدیهی است كه در تاریخ نهضت، ایشان در راس مجاهدین قرار می گرفت و این بدین ترتیب توفیق حاصل شدكه قوای كلی عشایر به حمایت این نهضت برخاستند و توانست نهضت را مورد توجه وثمربخش نشان دهد.
2. نتیجه ای كه از این انقلاب عاید عراق و مسلمان آن سامان شد، چه بود و این انقلاب در كسب استقلال عراق چه نقشی داشت؟
ج. در نتیجه تجمع و وحدت فكر قبایل عراق، كم كم نفوذ انگلستان در ارادت و تشكیلات، جای خود را به مردم اصیل عراق داد و ناچار كرد كه سیاست انگلستان به عقائد و خواسته های نهضت توجه كند و بالاخره منجر گردید كه ملك فیصل اول را به عنوان پادشاه مستقل عراق بشناسند.
دكتر شروین
سید ابوالقاسم كاشانی (محل مهر)
***
این سئوال و جواب به تاریخ جمعه 1 ربیع الثانی 131 ه.ق و در منزل داماد حضرت آیت الله كاشانی نوشته شد. آیت الله كاشانی با 84 سال سن، ضعف شدیدی داشت وبقیه كسالت هنوز باقی بود. جوابها را آقای دكتر شروین نوشت وسپس ایشان با كمك آقای دكتر سید باقر كاشانی (فرزند ایشان )، امضای فوق را با زحمت تمام زیر این نامه نوشتند و سپس مهر زدند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16




http://rasekhoon.net/article/show-89170.aspx

 

پنج شنبه 31/5/1392 - 22:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته