• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1004
تعداد نظرات : 424
زمان آخرین مطلب : 4362روز قبل
اهل بیت

اگر امام حسین علیه السلام به تمامی حوادث آینده آگاهی داشت، چگونه با پای خود، خویشتن را در هلاکت انداخت؟ !

آیا شیوه حضرت با آیه «لاتلقوا بایدکم الی التهلکة » ; خود را با دستان خویش در هلاکت نیندازید، سازگار است؟ یا آن که مصداقی برای خودکشی محسوب می شود؟ به راستی آگاهی امام از غیب و رسالت آن حضرت در استفاده از این علم در عرصه های مختلف عاشورا و کربلا چگونه بوده است؟

واقعه عاشورا رخدادی است که تاریخ اسلام و بلکه تاریخ بشریت مانندی برای آن سراغ ندارد . جایگاه بلند این حماسه، آن را به صورت رویدادی جاودانه همانند خورشید درخشانی برتارک تاریخ و فرهنگ بشری درآورده است; به گونه ای که با وجود دستان تحریفگر، از چنان عمق و غنایی برخوردار است که تا فرجام تاریخ، پیام آور ارزش های والای انسانی و الهام بخش انسان های آزاد و خداجو خواهد بود .

افزون بر جلوه عاطفی عاشورا که در آن مظهر عشق به خدا، تسلیم محض در برابر او و سمبل قیام در راه دین و آزادی خواهی و شهادت طلبی نمایان است، جلوه عقلانی و خرد ورزانه ای نیز به گونه ای پیدا و پنهان در سراسر حماسه حسینی می توان به دست آورد .

بی شک با چنین نگرشی علاوه بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه می توان نگریست و نگرشی جامع تر و گسترده تر به آن داشت .

از سوی دیگر، تحلیل عقلانی نهضت حسینی به همان اندازه که پربها و ارزشمند است، پرخطر و پیچیده است; زیرا نگاهی جامع و برگرفته از اصول و معارف کلامی می طلبد تا نظریه هایی تمام عیار با ایجاد هماهنگی بین عناصر و مؤلفه های گوناگون پژوهش به گونه ای در خور و شایسته ارایه شود .

به یقین دو رهیافت تاریخی و کلامی در تحلیل و تحقیق رخداد عاشورا، از عوامل بسیار مهم و تاثیرگذاری است که هریک، ما را در دست یابی به نظریه های جامع و معرفت آفرین مدد می رساند .

ناگفته پیداست که این دو نگرش در ترابط و تعامل کامل با یکدیگرند و نتایج هرکدام می تواند در دیگری مؤثر افتد و به تکمیل و تنقیح آن یاری رساند .

ضعف و نارسایی این دو، نزد صاحب نظران موجب پدید آمدن چنین اعتقادی می شود که امام علیه السلام به زمان و مکان شهادت خویش علم تفصیلی نداشته و از ابتدا به قصد منزل گزیدن در کربلا و رفتن به سوی شهادت حرکت نکرده است! این افراد برای تایید سخن خود، مساله اعزام مسلم بن عقیل به کوفه از سوی امام علیه السلام و حرکت حضرت بر اساس گزارش مسلم را از آمادگی کوفیان و فرازهایی از گفت وگوهای امام با اطرافیان که بیانگر عزم او بر سفر به کوفه است، مطرح می کنند .

اما آنان که از ابعاد کلامی و تاریخی نهضت سرخ حسینی آگاهی دارند، معتقد به علم تفصیلی امام علیه السلام نسبت به حوادث کربلا هستند و اعلام زمان و مکان شهادت امام علیه السلام از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و همچنین علم امام و اهل بیت او به جزئیات حوادث عاشورا را، دلیلی بر این مدعا می دانند .

این دسته از اندیشمندان سخنانی از امام حسین علیه السلام مطرح کرده اند که در آنها آینده خونبار خود و اصحاب به گونه ای روشن آشکار شده است; همانند این سخن حضرت که می فرماید:

«من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا ان شاء الله » (1)

و یا در جای دیگری می فرمایند:

«خط الموت علی ولد آدم فخط القلاده علی جید الفتاة » (2)

از مجموع عبارات این خطبه چنین فهمیده می شود که امام قبل از خروج از مکه، فرجامی برای این سفر جز شهادت خود و یارانش نمی دید . و حتی عبارت «گویا می بینم که گرگ های بیابان اعضای بدنم را میان نواویس و کربلا پاره پاره می کنند» (3) گواه آن است که امام علیه السلام به خوبی از شهادت خود و محل آن با خبر بوده است .

صریح تر از این سخنان، نامه حضرت، هنگام حرکت از مکه است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

من الحسین بن علی الی بنی هاشم; اما بعد فانه من لحق بی منکم استشهد و من تخلف عن لم یبلغ الفتح والسلام (4) ; از حسین بن علی به بنی هاشم; هرکس از شما که به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هرکه با من همراه نشود، به پیروزی نخواهد رسید» .

بی تردید متن این نامه، یکی از دلایل آگاهی امام از سرانجام حرکت خویش به شمار می آید و از آن سو، همراهی اهل بیت حضرت نیز جزیی از برنامه کلی نهضت حسینی - که طبق مشیت الهی از قبل مشخص شده بود - محسوب می شود . تقدیری که امام خود از آن آگاهی داشته است و از آنجا که او مظهر تسلیم در برابر خواست خداست با علم به سرانجام کار، اهل بیت و فرزندان خویش را همراه خود ساخت; گرچه عقل ما دست کم در فهم بخشی از فلسفه این همراهی و اهداف و آثار آن، آگاهی دارد که از آن جمله، رسوایی نظام منحط اموی است! (5)

حال با توجه به سخنانی که در این باره به آنها اشاره کردیم، به اصول کلامی درباره نهضت عاشورا اشاره می کنیم:

1 . عصمت امام علیه السلام

یکی از اصول کلامی که در تحلیل رخداد عاشورا نقش به سزایی دارد، مساله «عصمت پیامبران و امامان:» است که به معنای وسیع آن، شامل عصمت در خطا و اشتباه و نسیان است . این بینش روشنگر موجب می شود که تحلیلگر عاشورا، تمامی رفتارها و مواضعی را که امام علیه السلام در طول نهضت اختیار کرده است بدون هیچ قید و شرط و استثنایی صحیح بداند و هرگونه خرده گیری و اعتراض را بر آن به دور شمارد . براساس پذیرش اصل عصمت امام در تحلیل و تفسیر افعال حضرت، گاه عقل ما یارای فهم دست کم بخشی از حکمت و مصلحت اعمال امام را دارد و برای آن آرمان هایی صحیح و خردپسند می یابد و یا آن که حکمت آن بر ما روشن نمی شود و چرایی اعمال امام - حتی پس از تامل فراوان - در هاله ای از ابهام باقی می ماند .

افرادی که باوری شایسته نسبت به عصمت امام داشته باشند، در هردو صورت، حقانیت و درستی فعل امام را اجمالا مورد تصدیق قرار می دهند و به جای تخطئه مواضع امام و خرده گیری بر تصمیم گیری های حضرت، عقل محدود خود را محکوم می کنند و صادقانه به ناتوانی آن اقرار می کنند . اما آنان که اصل عصمت امام را نپذیرند، دل به شبهاتی نسبت به حقانیت یا مشروعیت هضت حضرت می سپرند و اشکالاتی را که در طول تاریخ از سوی دشمنان اهل بیت: همچون بنی امیه، ناصبی ها و وهابی ها تبلیغ می شده است، می پذیرند و مانند آنان موضع گیری می نمایند; شبهاتی همچون:

1 . امام علیه السلام علیه حکومت اسلامی و خلیفه پیامبر (یعنی یزید!) قیام کرد و از بیعت با او سرباز زده است و این، گناهی است نابخشودنی، که سرانجام به کشته شدن او انجامید .

2 . نهضت امام علیه السلام از مصادیق به هلاکت انداختن خویش است، که کاری برخلاف عقل اوست و به نص قرآن، حرام است . زیرا قرآن با صراحت بسیار می فرماید: «لاتلقوا بایدکم الی التهلکة » ; خود را با دست خویش به هلاکت و نابودی نیندازید .

3 . هرچند امام علیه السلام در راه خدا قیام کرد، اما او نسبت به اوضاع سیاسی و اجتماعی اشتباه کرد و به خطا بر پیمان های دروغین کوفیان اعتماد ورزید .

به این شبهات و اشکالاتی از این قبیل، به دو شیوه می توان پاسخ داد:

الف) ارایه پاسخ اجمالی

بدین معنا که با تمسک به ادله عقلی و نقلی عصمت امام علیه السلام - که در منابع کلامی شیعی مورد بحث قرار گرفته است - می توان بر ضرورت عصمت امام تاکید ورزید و سپس با اثبات امامت امام حسین علیه السلام اصل یاد شده را بر افعال او تطبیق کرد .

بدیهی است سرانجام چنین مسیری، اثبات صحت و سلامتی تمامی افعال و افکار امام علیه السلام است .

ب) ارایه پاسخ تفصیلی

در این شیوه تلاش می شود که براساس مقدمات مورد قبول اشکال تراشان، خالی بودن نهضت امام از هرگونه انگیزه شخصی و مصونیت آن از خطا و اشتباه و ارتکاب امر غیر مشروع ثابت شود .

این شیوه، راهی است که برخی از بزرگان شیعه مانند سیدمرتضی قدس سره در «تنزیه الانبیاء» و شیخ طوسی قدس سره در «تلخیص الشافی » پیموده اند .

به طور مثال در پاسخ به این اشکال که مقابله امام با سپاه یزید و امتناع او از بیعت، از مصادیق «القای نفس در تهلکه » بوده است، این دو اندیشمند بزرگ می کوشند تا ثابت کنند که حرکت امام قبل از برخورد با سپاه ابن سعد، براساس ظن امام علیه السلام به پیروزی بوده است و از آنجا که این ظن، مستند به امارات و شواهد فراوان (مانند نامه های کوفیان و) . . . بوده است، قیام امام علیه السلام برای رسیدن به حق خود، نه تنها امری عقلایی است، بلکه انجام عملی واجب برای حضرت محسوب می شود . بدین خاطر در این مرحله از نهضت، امام علیه السلام جز به وظیفه دینی خود عمل نکرده است و پس از برخورد با سپاه عمربن سعد نیز که امام از پیروزی مایوس می شود، پیشنهاد بازگشت به حجاز یا به یکی از سرحدات می دهد، که مورد قبول ابن زیاد واقع نمی شود و در اینجا نیز امام چاره ای جز دفاع از خویش نداشته است . (6)

به هرجهت، درصورت نپذیرفتن اصل عصمت امام علیه السلام برای رفع شبهات با تمسک به ادله و شواهدی خاص و با تجزیه و تحلیل مواضع امام در مراحل مختلف نهضت باید در پی اثبات این حقیقت بود که موضع گیری های امام تماما صحیح و مشروع بود و آن حضرت قدمی از جاده حکمت و شرع خارج نشده است .

2 . علم امام علیه السلام

دانشمندان شیعی همگی بر این باورند که امام علیه السلام همسان با پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دارای علمی وسیع و مافوق علم افراد عادی بشر است; زیرا منابعی ویژه و متفاوت با مجاری عادی کسب دانش در دست دارد و از طریق این منابع به اذن خداوند از اموری آگاه است که در دسترس افراد عادی نیست . اما در این مساله که ویژگی های علم امام چیست، اختلاف نظر وجود دارد . برای مثال در این که علم امام چیست، رای واحدی وجود ندارد .

برخی از عالمان معتقدند: امام علیه السلام علاوه بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم دارد; مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است; همانند زمان فرارسیدن قیامت یا اموری که در دایره بدائات قرار می گیرد .

ناگفته پیداست که تفاوت اصلی علم غیب پیامبر و امام با علم الهی، در آن است که علم خداوند، ذاتی است، ولی علم پیامبر و امام، ناشی از تعلیم و اعطای الهی است .

در مقابل، گروه دیگری چنین باور دارند که: مقتضای ادله بیش از این نیست که امام باید به تمامی احکام دین و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشد; ولی دلیلی بر آگاهی امام از تمامی حوادث گذشته و آینده نداریم . (7)

سؤال دیگری نیز مطرح است که آیا علم امام علیه السلام معلق به شرایطی است یا آن که به صورت بالفعل برای امام حاصل است؟

در پاسخ به این پرسش، گروهی علم امام را مشروط به حصول شرایطی از قبیل اراده او یا درخواست (دعای) او از خداوند، می دانند .

به هر تقدیر، مساله مقدار و وسعت علم امام در تحلیل و تفسیر نهضت حسینی تاثیری تام دارد . اگر امام معصوم علیه السلام را از جمیع «ماکان » و «مایکون » آگاه بدانیم، در این صورت، زمان و مکان شهادت امام نیز در دایره معلومات او قرار می گیرد . با قبول این اصل باید گفت که حسین علیه السلام از آغاز حرکت خویش از مدینه می دانست که در مکانی به نام «کربلا» و در دهم محرم سال 61 به شهادت خواهد رسید و حتی از کیفیت و جزئیات وقایع مربوط به شهادت خویش و یاران و اسارت خاندان خود آگاهی داشت .

نقش محوری مساله علم امام در یکی از جدی ترین و جنجالی ترین منازعاتی است که در چند دهه اخیر در باره ماهیت و فلسفه نهضت حسینی وجود داشته، به گونه ای که در این میان، دو نظریه اصلی ابراز شده است:

1 . مطابق نظریه اول، حسین علیه السلام از ابتدا (و دست کم قبل از خارج شدن از مدینه) به طور قطع می دانسته است که سرانجام سفر او، این است که در کربلا و در روز دهم محرم، خود و جمعی از یاران او به شهادت خواهند رسید . اما از سوی دیگر، امام به عنوان یک وظیفه و تکلیف الهی، موظف به انجام این سفر بوده است تا با تحمل تمامی مصائب و سختی های آن، حتی با ریخته شدن خون خود و جمعی از بهترین افراد خاندان و یارانش، حیاتی دوباره به دین و آیین بخشیده شود و اسلام مسخ شده سلطنتی یزیدی، محو و نابود شود .

براساس این نظریه، حقیقت قیام امام حسین علیه السلام، انجام یک تکلیف الهی است; تکلیفی که امام به بهای شهادت خود و اسارت خانواده اش، به کامل ترین صورت ممکن، آن را ادا کرد و البته مقتضای مقام امامت هم چیزی جز این نمی توانست باشد . در این نظریه آثاری همچون: «اتمام حجت بر مردمان » ، «رسوا ساختن حکومت فاسد امویان و اعلام برائت از آن » ، «ابلاغ پیام اصلی دین برجهانیان و ارایه ماهیت اصلی اسلام » و . . . به عنوان بخشی از اهداف نهضت امام که برای ما قابل درک و فهم و درس آموزی و پیروی است، بیان می شود .

2 . براساس نظریه دوم، هرچند امام حسین علیه السلام می دانسته است که سرانجام، روزی به دست مخالفان دین خدا به شهادت خواهد رسید، اما زمان این امر بر او آشکار نبوده است .

در این دیدگاه، اوضاع و شرایط تاریخی در زمان حکومت یزید (مانند تشکیل نیروی داوطلب در کوفه و بیعت آنان با مسلم بن عقیل، ضعف حکومت نوپای یزید، آمادگی افکار عمومی و لیاقت و شایستگی امام برای قیام به صورت کامل برای شروع نهضت) آماده بود و در این موقعیت احتمال پیروزی علیه یزید بیش از پنجاه درصد تضمین شده بود .

بدون شک آشنایی با مبانی علم امام و آگاهی از ابعاد و جلوه های آن، بیانگر مردودیت نظریه دوم است . زیرا طبق این نظریه، دیدگاه های کسانی چون ابن عباس و محمد حنفیه که حضرت را از حرکت به سوی کوفه و اعتماد به دعوت کوفیان بر حذر می داشتند، معتبر دانسته می شود; به ویژه آن که سرانجام سفر امام با آنچه که امثال ابن عباس پیش بینی کرده بودند، موافق در آمد و تشکیل حکومت اسلامی برای امام میسر نگشت .

در یک نگاه، به خوبی می توان دریافت که حرکت امام حسین علیه السلام براساس انتخاب و اختیار حضرت اما با علم الهی آن امام صورت گرفته است; هرچند فرجام نهضت امام با شهادت رقم می خورده است . اما اعتماد به نامه ها و دعوت های کوفیان و حرکت به سوی کوفه به خاطر «اتمام حجت » به تمامی دعوت کنندگان و حمایت کنندگان بوده است; کاری که امام و پیشوای شایسته باید انجام می داد تا امروز کسی علم غیب و آگاهی از حقایق ماجرا را برای فرد امام شایسته نپذیرفتن دعوت کوفیان تلقی نکند . از این رو، آن حضرت طبق ظواهر و امور طبیعی زندگی حرکت کرد; مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و طبق گزارش سفیر راست گوی خود به طرف آن دیار حرکت کرد و سرانجام سفر او به شهادت ختم شد .

به یقین با این نگرش، آگاهی حضرت از لزوم دفع ضرر یا یقین به کشته شدن و خبر از اسارت خاندان، مانع رفتن به کوفه نمی شد; زیرا وظیفه امامت امام، فریادرسی مظلومان و ستم دیدگان از نظر ظاهری است و رسالت او در این عرصه، توجه به خواست امت است .

افزون بر این، گرچه از دست رفتن امام و اسارت خاندان او کاری بی جبران، است، اما مصلحتی برتر و مهم تر وجود دارد که امام باید خون ارزشمند خود، و خاندان حضرت باید عزت ظاهری خود را فدای آن کنند و آن، حفظ اسلام از دست فاسدان و طاغیان زمان برای همیشه تاریخ است و این حوادث، مقدمه ضروری و انحصاری نجات اسلام محسوب می شود که نه تنها مطلوب، بلکه لازم و واجب است .

چنین بینش شایسته ای موجب گردید که رژیم سلطنتی اموی، رسوا گردد و روح امر به معروف و نهی از منکر در کالبد جامعه دوانده شود (8) و ابلاغ پیام عاشورا به دورترین نقاط جهان آن روز و امروز و فراتر از همه فرداها، کاری معجزه آفرین برای تمامی ملت های دربند نماید و آن، منطق «پیروزی خون بر شمشیر» و «فدای جان برای حفظ کیان و آیین اسلام » است; سخنی تاثیرگذار و درس آموز برای آزادی و آزادگی بشریت در تمامی عصرها و برای همه نسل ها .

پی نوشت ها:

1 . بحارالانوار، ج 44، ص 367 .

2 و 3 . همان، ص 366 .

4 - همان، ص 330 و ج 45، ص 87 .

5 . ر . ک: شهید آگاه و رهبر نجات بخش اسلام، لطف الله صافی گلپایگانی، ص 387 - 378; مقتل الحسین (ع)، عبدالرزاق موسوی المقرم، ص 118 - 115 .

6 . تنزیه الانبیاء، سیدمرتضی، ص 182 - 179; تلخیص الشافی، شیخ طوسی، ج 4، ص 188 - 182 .

7 - متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهرآشوب، ص 211 .

8 - مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص 293 (تحلیل معرفت شناختی مبانی کلامی در نهضت عاشورا، محمد سعیدی مهر).

منبع: مجله فرهنگ کوثر / احمد لقمانی

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

دوشنبه 4/10/1391 - 19:18
اهل بیت

حدیث عزت

حسین، امام عزت است و کربلا، تجلی گاه عزتمندی یاران خدا . و عاشورا، لحظه ای تاریخی که افتخار حفظ دین و ارزش ها و فداکردن خود برای بقای آنها به حسین علیه السلام تعلق گرفت . حسین از آن رو افتخار بشر شد که زندگی بدون ارزش را همسنگ «مرگ زرد» ، دانست و رفتار و گفتارش آکنده از عطر سرافرازی ماند .

به قول شهید مطهری: «با اینکه از امام حسین علیه السلام کلام زیادی نقل نشده است، اگر به نسبت حساب کنیم، در میان ائمه از ایشان بیشتر از همه، در مساله کرامت و عزت نفس ماثور است . از جمله کلمات قصار ایشان است: «موت فی عز خیر من حیاة فی ذل » . . . راز این که این گونه کلمات از ایشان به نسبت بیشتر از سایر ائمه رسیده، این است که داستان کربلا زمینه ای بود برای اینکه روح امام حسین علیه السلام در این قسمت تجلی خودش را ظاهر کند .» (1)

اینک که رهبر فرزانه انقلاب سال 1381 را، که آغاز و پایانش با دهه محرم و شهادت حضرت امام حسین علیه السلام مصادف است، «سال عزت و افتخار حسینی » نامیده اند، تا روح ارجمندی، سرافرازی و عزت مداری را در ملت سرو قامت ایران زنده نگاه دارند، ما با یادآوری این سخن که «نه تنها امسال، که هر سال، سال عزت حسینی است و عزت جاوید را بشریت از حسین آموخته است » ، چهل گوهر حسینی پیرامون عزت (2) را به خوانندگان فرهنگ کوثر تقدیم می داریم .

زندگی در سایه عزت

1 . موت فی عز خیر من حیاة فی ذل . (3)

مرگ با عزت بهتر از زندگی در ذلت است .

مرگ در سایه ذلت

2 . لیس الموت فی سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذی لاحیاة معه . (4)

مرگ در راه عزت، تنها حیات جاودان است و زندگی با ذلت، چیزی جز مرگی که تهی از حیات است، نیست .

ذلت پذیری، هرگز!

3 . یا اخی والله لولم تکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویة ابدا . (5)

برادرم! حتی اگر در دنیا هیچ پناه و آشیانی نداشته باشم، به خدا قسم! هرگز با یزید پسر معاویه بیعت نخواهم کرد .

مرگ عزت آفرین

4 . ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق . (6)

چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق .

شعار عزت

5 . الموت اولی من رکوب العار

والعار اولی من دخول النار (7) مرگ، بهتر از ننگ پذیری است و ننگ، بهتر از ورود در آتش است .

عزت اهل ایمان

6 . شخصی به امام حسین علیه السلام گفت: تو متکبری! فرمود:

کل الکبر لله وحده ولایکون فی غیره . قال الله تعالی: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین (8) » (9)

همه عظمت از آن خدای یگانه است و در دیگری نیست . خدای متعال فرمود: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است » .

تشخیص روش عزت آفرینی

بعد از صلح امام حسن علیه السلام شخصی به امام حسین علیه السلام گفت: آیا عزت را با ذلت معامله کردید؟ امام حسین علیه السلام فرمود:

7 . ان قدبایعنا و لیس الی ما ذکرت سبیل (10)

ما بیعت کرده ایم و به آنچه تو می گویی، راهی نیست .

اولویت امام برای عزت آفرینی

8 . ان هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد فی الارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استاثروا فی اموال الفقراء والمساکین و انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه والجهاد فی سبیله لتکون کلمة الله هی العلیاء . (11)

اینان مردمی اند که در پیروی شیطان پابرجایند و خدای رحمان را پیروی نمی کنند و در زمین فساد را رواج داده و حدود خداوند را باطل کرده اند . شراب می نوشند و اموال فقرا و مساکین را ویژه خود ساخته اند و من سزاوارترم که به یاری دین خدا برخیزم و آیین او را عزیز دارم و در راهش جهاد کنم تا کلمه «الله » برترین باشد .

ذلت گریزان

9 . یابی الله ذلک (الذلة) لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان تؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام . (12)

خداوند و پیامبر و مؤمنان و دامن های پاک و سرافرازان غیور و دلاوران با رشک، آن (ذلت) را برای ما نمی پذیرند و پیروی فرومایگان را بر قتلگاه بزرگواران برنگزینند .

دل نبستن به دنیا

10 . هل تقدرون علی اکثر من قتلی؟ مرحبا بالقتل فی سبیل الله و لکنکم لاتقدرون علی هدم مجدی و محو عزی و شرفی فاذا لا ابالی بالقتل . (13)

آیا شما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟ خوشا به مرگ در راه خدا! اما شما نمی توانید مجد و عزت و شرف مرا نابود کنید، پس مرا از کشته شدن چه باک .

عمل به تکلیف در هر شرایط

11 . الا انی زاحف بهذه الاسرة علی قلة العتاد و خذلة الاصحاب

فان نهزم فهزامون قدما

و ان نهزم فغیر مهز مینا

و ما ان طبنا جبن و لکن

منایانا و دولة آخرینا (14) بدانید با همین آمادگی ناچیز و یاران اندک، با شما پیکار می کنم .

اگر دشمن را بشکنیم، از دیرباز شکننده بوده ایم و اگر شکست بخوریم، باز مغلوب نشده ایم که در خوی ما ترس نیست، بلکه این، اجل ها و نوبت واپسین ماست .

ذلت ناپذیری

امام حسین علیه السلام در برابر تقاضای بیعت از سوی اشعث بن قیس فرمود:

12 . لاوالله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر افرار العبید . «عباد الله انی عذت بربی و ربکم ان ترجمون » (15)

نه به خدا سوگند! هرگز دست مذلت در دست ایشان ننهم و مانند بردگان تسلیم نشوم و یا فرار نکنم «بندگان خدا! من به پروردگار خود و شما پناه می برم . از این که مرا سنگسار کنید .»

برسر دوراهی عزت

13 . الا ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین; بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة . (16)

آگاه باشید که زنازاده فرزند زنازاده میان دو چیز پافشرده است; کشته شدن و ذلت . هیهات که ما ذلت را بپذیریم!

سازش، هرگز!

عبدالله بن عمر از امام حسین علیه السلام خواست تا با یزید سازش کند، امام فرمود:

14 . اف لهذا الکلام ابدا ما دامت السماوات و الارض اسالک بالله یا عبدالله انا عندک علی خطاء من امری هذا فان کنت عندک علی خطاء فردنی فانی اخضع و اسمع و اطیع . (17)

برای همیشه و هر زمان، اف بر این سخن! عبدالله! تو را به خدا، آیا نزد شما من در تصمیم خود اشتباه می کنم؟ اگر در اشتباهم، بگو که من خاضعم و می شنوم و می پذیرم .

پذیرش هزینه; خواست خدا

15 . لا اعطی المقادة و المذلة من نفسی فقد علمت والله انه جاء من الامر ما لا قوام به و لکن قضاء الله ماض فی و هوالذی یفعل فی بیت رسوله ما یشاء و یرضی (18)

من از بیعت با یزید خودداری خواهم کرد و زیر بار بردگی و ذلت نخواهم رفت . به خدا سوگند! می دانم حادثه ای پیش آمده که هیچ نظام (حساب و کتاب) ندارد; ولی قضای خداوندی در حق من رخ خواهد داد و اوست که در خاندان پیامبرش آنچه را می خواهد و می پسندد، انجام می دهد .

نیروی بی پایان، دلیل عزت

16 . سبحان ربک رب العزة عما یصفون . . . سبحان ذی العزة و العظمة . . . لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم . (19)

پاک و منزه است پروردگار تو که مالک عزت است از آنچه که خلق در توصیف او می گویند . . . پاک و منزه است صاحب عزت و عظمت . . . هیچ جنبش و نیرویی جز از خدای بلند مرتبه عظیم الشان نیست .

پیروی از امام زمان علیه السلام سمبل خداشناسی

17 . ایها الناس ان الله جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه (فقال له رجل: یابن رسول الله! بابی انت و امی فما معرفة الله؟) قال: معرفة اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته . (20)

ای مردم، خدای بزرگ بندگان را نیافرید، مگر برای آنکه او را بشناسند، وقتی او را شناختند او را پرستش خواهند کرد و هنگامی که او را بپرستند، از بندگی غیر ادبی نیاز خواهند شد .

مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدایت، شناخت خدا چیست؟ فرمود: شناخت مردم هر زمان امامشان را; آن امامی که اطاعتش بر آنها واجب است .

در حزب خدا بودن

18 . نحن حزب الله الغالبون و عترة رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم الاقربون . . . (21)

ما حزب خدا و پیروزیم و از نزدیک ترین بستگان رسول خداییم . . .

بی نیازی

شخصی از امام پرسید: عزت آدمی در چیست؟ فرمود:

19 . استغناؤه عن الناس (22)

در بی نیازی اش از مردم .

توکل به خدا

20 . ان العز والغنی خرجا یجولان فلقیا التوکل فاستوطنا . (23)

عزت و بی نیازی بیرون آمدند و به گردش پرداختند، وقتی با توکل رو به رو شدند، در آن مقیم شدند .

راست گویی

21 . الصدق عز والکذب عجز (24)

راستی عزت و دروغ ناتوانی است .

هوس ستیزی

22 . اصبر عما تحب فیما یدعوک الیه الهوی . (25)

در مواردی که هوای نفس تو را فرا می خواند، از آنچه (ناحق است) دوست داری، خود را نگهدار .

زندگی با ظالمان

23 . الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاءالله محقا فانی لا اری الموت الا شهادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما . (26)

آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل بازداشته نمی شود؟ (در چنین شرایطی) مؤمن را بایسته است که خواهان دیدار خدا باشد، که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی دانم .

قتل پاکان (انبیا)

24 . زن پادشاه بنی اسرائیل پیرشد و خواست دخترش را به ازدواج شاه در آورد; پادشاه با یحیی مشورت کرد و یحیی او را از این کار نهی کرد . آن زن چون فهمید، دخترش را آراست و نزد شاه فرستاد . او نزد شاه به رقص و کرشمه پرداخت . پادشاه گفت: چه می خواهی؟ گفت: سر یحیی را . . . ؟

فقتله ثم بعث الیها فی طشت من ذهب . فامرت الارض فاخذتها و سلط علیهم بخت نصر . . . فقتل علیه سبعین الفا . . . (27)

شاه یحیی را کشت و سرش را در طشت طلایی نزد دختر فرستاد . پس زمین فرمان یافت و آن را گرفت و خدا «بخت نصر» را بر بنی اسرائیل مسلط کرد . . . . پس هفتاد هزار نفر را کشت . . .

ترس و طمع

25 . اعتبروا ایها الناس بما وعظ الله به اولیاءه من سوء ثنائه علی الاحبار اذ یقول: «لولا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم » (28)

. انما عاب الله ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین اظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون والله یقول: «فلا تخشوا الناس واخشون .» (29) (30)

ای مردم! از آنچه خدا به آن، اولیای خود را پند داده، پند گیرید; مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا که می فرماید: «چرا دانشمندان الهی آنان را از گفتار گناهشان باز نمی دارند؟ . . .» بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگران میان خود، کارهای زشت و فساد می دیدند و نهی شان نمی کردند به طمع آنچه از آنها به ایشان می رسید و از بیم آنچه از آن می ترسیدند، با این که خدا می فرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید .»

غفلت علما از وظیفه (نهی از منکر)

26 . قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون و انتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول الله مخفورة . . . ولا فی منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها و بالادهان و المصانفة عند الظلمة تامنون کل ذلک مما امرکم الله به من النهی والتناهی و انتم عنه غافلون و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلما . (31)

شما (علما) می بینید که پیمان های خدا شکسته شده ولی نگران نمی شوید، با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می افتید! می بینید که پیمان رسول خدا خوار و ناچیز شده . . . ولی درخور مسئولیت خود، کار نمی کنید و به کسانی هم که در آن راه تلاش می کنند، وقعی نمی نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده اید . همه اینها همان نهی و بازداری است که خدا به آن امر کرده است، ولی شما از آن غافلید . و مصیبت بر شما از همه بزرگ تر است; زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید .

تفرقه عالمان

27 . . . . ذلک بان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه فانتم المسلوبون تلک المنزلة و ما سلبتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی الالسنة (السنة) (32)

شکست خوردن شما برای آن است که مجرای کارها وگذرگاه احکام، به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین اند و از شما این منزلت را ربودند، و آن از شما بربوده نشد مگر به واسطه دوری شما از حق و اختلافتان در زبان ها (یا سنت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم).

هزینه ناپذیری

28 . لوصبرتم علی الاذی و تحملتم المؤونة فی ذات الله کانت امور الله علیکم ترد و عنکم تصدر و الیکم ترجع و لکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم و اسلمتم امور الله فی ایدیهم یعملون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات . (33)

اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه را تحمل می کردید، زمام امور خدا بر شما در می آمد و از جانب شما به جریان می افتاد و به شما باز می گشت . ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید، تا به شبهه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند .

فرار از مرگ

29 . سلطهم (الظلمة) علی ذلک (منزلة العلما) فرارکم من الموت و اعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم فاسلمتم الضعفاء فی ایدیهم فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف علی معیشته مغلوب . یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی باهوائهم اقتداء بالاشرار و جراة علی الجبار . (34)

فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا، که از شما جدا خواهد شد، آنان را به منزلت شما چیره کرد . بدین سان، ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره .

در امور مملکت به رای خود تصرف می کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می آورند . . . . مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کننده ای را از خود نراند .

یاری نکردن عزت جویان

30 . فانکم (الا) تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فی اطفاء نور نبیکم و حسبناالله و علیه توکلنا و الیه انبنا و الیه المصیر . (35)

اگر شما ما را (در این راه) یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند . خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بر می گردیم و سرانجام به سوی اوست .

شکستن پیمان الهی

31 . امام حسین علیه السلام در باره آیه شریفه «و اذ خذناهم میثاقکم » فرمود:

اما انهم لوکانوا دعوا الله بمحمد و آله الطیبین بصدق فی نیاتهم و صحة اعتقادهم من قلوبهم ان یعصمهم حتی لا یعاندوه بعد مشاهدة تلک المعجزات الباهرات لفعل ذلک بجوده و کرمه و لکنهم قصروا فآثروا الهوی بنا و مضوا مع الهوی فی طلب لذاتهم . (36)

آگاه باشید که اگر آنان (که روبرتافتند) از روی صدق نیت و درستی عقیده قلبی خود، خدا را با سوگند به محمد و خاندان پاکیزه اش می خواندند که نگاهشان بدارد تا دیگر پس از مشاهده آن معجزات، آشکارا با خدا لجاجت نکنند; خدا حتما از راه بخشش و بزرگواری خود، این خواسته را اجابت می نمود . اما آنان کوتاهی کرده، ذلت و خواری را برگزیدند و با هواپرستی دنبال لذات خویش رهسپار شدند .

سرگرم شدن جوانان

32 . جعید همدان می گوید: امام حسین علیه السلام پرسید: جوانان عرب (یا عربها) چگونه اند؟ گفتم: اهل تیرکمان بازی و گعده هایند . پرسید: موالی چه می کنند؟ گفتم: خورنده ربا و حریص بر دنیایند . فرمود:

انا لله و انا الیه راجعون و الله انهما للصنفان اللذان کنا نتحدث انا الله تبارک و تعالی ینتصر بهما لدینه . (37)

انا لله و انا الیه راجعون . اینان دو گروهی بودند که ما می گفتیم خدای متعال با ایشان، دین خود را یاری می کند!

دنیا زدگی

33 . ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون . (38)

مردم، بنده دنیایند و شیرینی دین را تنها بر زبان دارند; تا زندگی هایشان پربار است، بر محور دین گرد می آیند و هرگاه با بلاها آزموده شدند، دینداران کم می شوند .

آثار ذلت

استخدام نخبگان در حکومت فاسدها

34 . فی کل بلد منهم علی منبره خطیب مصقع فالارض لهم شاغرة و ایدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامبین فمن بین جبار عنید و ذی سطوة علی الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدی و المعید . (39)

در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن می گویند و سرتاسر کشور اسلامی بی پناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کننده ای را از خود نرانند . آنها که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوانان سلطه گر و تند خویند; فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد .

انحطاط، و سلطه ناصالحان

35 . امام حسین علیه السلام ضمن اعتراض به عمر (برای غصب خلافت)، فرمود:

یابن الخطاب! . . . اما والله لو ان للسان مقالا یطول تصدیقه و فعلا یعینه المؤمنون لما تخطات رقاب آل محمد ترقی منبرهم و صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم و لا تعرف معجمه و لا تدری تاویله الا سماع الآذان . . . (40)

ای فرزند خطاب! . . . آگاه باش! اگر زبانی پابرجا در تصدیق و کرداری که مؤمنان یاری اش رسانند، بود، بر آل محمد سلطه نمی یافتی تا بر منبرشان برآیی و حاکم شوی; آن هم حکومت با کتابی که در خاندان محمدصلی الله علیه وآله وسلم فرود آمده و تو از نکات سربسته و تاویل آن جز شنیدن با گوش ها چیزی نمی شناسی!

سرانجام عزت ستیزان

36 . امام حسین علیه السلام پس از این فرمایش که: «بعد از قتل یحیی (پیامبر) توسط پادشاه، خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط کرد که هفتاد هزار نفر را کشت » ، فرمود:

یا ولدی یا علی والله لایسکن دمی حتی یبعث الله المهدی فیقتل علی دمی من المنافقین الکفرة الفسقة سبعین الفا . (41)

فرزندم علی جان! به خدا سوگند! خون من از جوشش نخواهد افتاد تا خدا مهدی علیه السلام را برانگیزد و او انتقام خونم را از هفتاد هزار منافق کافر فاسق بستاند .

لباس ذلت

37 . ایم الله یا اباهرة لتقتلنی الفئة الباغیة و لیلبسهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذل من قوم سبا اذ ملکتهم امراة منهم فحکمت فی اموالهم و دمائهم . (42)

به خدا سوگند ای ابوهریره! این گروه ستمگر مرا خواهند کشت و خداوند لباس ذلت فراگیری را بر آنان خواهد پوشانید و شمشیر برنده بر آنان خواهد کشید . خدا کسی را بر آنان مسلط کند که از قوم سبا خوارترشان گرداند که زنی بر آنان حکم راند و اختیاردار اموال و خونشان بود .

ذلت عذاب

38 . اما تعلم ان بنی اسرائیل کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیا، ثم یجلسون فی اسواقهم یبیعون و یشترون کان لم یصنعوا شیئا فلم یعجل الله علیهم بل امهلهم و اخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذی انتقام . (43)

آیا نمی دانی که بنی اسرائیل از سپیده فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر را می کشتند، سپس در بازارهای خود نشسته، به خرید و فروش می پرداختند، آن چنان که گویی هیچ نکرده اند؟ ! خدا نیز در عذاب آنان شتاب نکرد، بلکه مهلت داد و سپس با صلابت و اقتدار آنان را گرفت .

ذلت و انتقام الهی

39 . اما والله لا تقتلون بعدی عبدا من عبادالله اسخط علیکم لقتله منی و ایم الله انی لارجوا ان یکرمنی الله بهوانکم ثم ینتقم لی منکم من حیث لا تشعرون اما والله لو قد قتلتمونی لقد القی الله باسکم بینکم و سفک دمائکم ثم لا یرضی لکم حتی یضاعف لکم العذاب الالیم . (44)

بدانید به خدا سوگند! هیچ بنده ای از بندگان خدا را پس از من نمی کشید که بیشتر از کشتن من، خدا را به خشم آورد . امیدوارم خدا با خواری شما، مرا ارجمند کند و از جایی که نفهمید، انتقامم را از شما بگیرد . شما اگرچه مرا کشتید، اما خدا در میان شما درماندگی افکند و خونتان را بریزد و خشنود نشود تا عذاب دردناک تان را چند برابر کند .

عصر خواری صالحان

40 . وقعنا فی الخطایا و البلایا

و فی زمن انتقاض و اشتباه

تفانی الخیر والصلحاء ذلوا

و عز بذلهم اهل السفاه

و باء الآمرون بکل عرف

فما عن منکر فی الناس ناه

فصار الحر للملوک عبدا

فما للحر من قدر و جاه (45) ما در عصر خطاها و گرفتاری ها و شکستن (پیمان های الهی) و اشتباه واقع شده ایم . خیرها نابود شدند و صالحان خوار گشتند و با خواری آنان نابخردان عزیز شدند . فرمان دهندگان به هر نیکی برگشتند . از این رو، در میان مردم هیچ باز دارنده ای از منکر نیست . آزادمردان برده بردگان شدند و از این رو، برای آزادگان ارج و منزلتی نمانده است .

پی نوشت ها:

1 . فلسفه اخلاق، ص 152 - 160 (با تلخیص).

2 . طبرسی می نویسد: اصل العزة الشدة و منه قیل للارض الصلبة الشدیدة: عزاز، العزیز: القوی المنیع بخلاف الذلیل (مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 3، ص 193) .

یادآوری می شود برای اطلاع از سخنان امام حسین (ع) پیرامون «عزت » باید واژه های فراوانی از جمله موارد زیر مطالعه شود:

عزت، ذلت، غیرت، علو، قوت، اباء، عبد، غل، حریت، غنی، مجد، کرامت نفس، حرمت، استخفاف، هزیمة، تکویت، حصر، عجز، غمص، سفه، انجذاد، مناص، فظیع، وهن، هون، سداد، خذلان و . . .

3 . بلاغة الحسین، ص 141 .

4 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .

5 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 .

6 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .

7 . بحارالانوار، ج 45، ص 50 .

8 . منافقون/8 .

9 . بحارالانوار، ج 44، ص 198 .

10 . انساب الاشراف، ج 3، ص 151 .

11 . تذکرة الخواص، ص 217 .

12 . متقل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8 .

13 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .

14 . بحارالانوار، ج 45، ص 8 .

15 . همان، ص 6 .

16 . مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8; تحف العقول، ص 171 (با اختلاف عبارت) و نمونه دیگر، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 182 .

17 . متقل خوارزمی، ج 1، ص 19 .

18 . الفتوح، ج 5، ص 11; مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 182 (با اختلاف).

19 . منهج الدعوات، ص 149، (دعای عشرات).

20 . کنز الفوائد، ص 151 .

21 . وسایل الشیعه، ج 18، ص 144 .

22 . بحارالانوار، ج 36، ص 384 .

23 . مستدرک الوسایل، ج 11، ص 218 .

24 . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246 .

25 . نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 85، ح 18 .

26 . احقاق الحق، ج 11، ص 605; «الاالسعادة » ، بحارالانوار، ج 44، ص 381 .

27 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .

28 . مائده/63 .

29 . همان/44 .

30 . تحف العقول، ص 168 .

31 . همان .

32 . همان .

33 . همان و بحارالانوار، ج 100، ص 79 .

34 . تحف العقول، ص 168 .

35 . همان .

36 . بحارالانوار، ج 26، ص 288 .

37 . موسوعة کلمات امام حسین (ع)، (ترجمه)، ص 840 .

38 . بحارالانوار، ج 44، ص 383 .

39 . همان، ج 100، ص 79 .

40 . احتجاج طبرسی، ج 1، ص 292 .

41 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .

42 . مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 226 .

43 . بحارالانوار، ج 4، ص 364 .

44 . تاریخ طبری، ج 3، ص 334 .

45 . دیوان امام حسین (ع)، ص 178 .

منبع: مجله فرهنگ کوثر

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

دوشنبه 4/10/1391 - 19:15
اهل بیت

در آموزه های دینی معروف است که پدر و مادر حق بسیار بزرگی بر گردن فرزند دارند. حال حق چهارده معصوم بسیار بیشتر از حق پدر و مادر است. اما چون اهل بیت بسیار مهربانند تفضلا چیزهایی را گفته اند تا بخشی از حقشان ادا شود. در کتاب کامل الزیارات روایت آمده است که گریه برای امام حسین علیه السلام، اولیای دین مثل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا علیها سلام را خوشحال می کند. شاد کردن دل ایشان مانند مرحمی است که بر دل ایشان گذاشته می شود. مجالس روضه از این جهت خیلی مهم است.

گریه بر امام حسین علیه السلام شاه بیت اعمال است. دستگاه امام حسین نقطه اتصال خوبی برای وصل شدن به خداست. امید بزرگان و علمای ما به همین روضه ها و توسل ها بوده است.

چرا گریه؟

چرا ما بر اباعبدالله علیه السلام اشک می ریزیم؟

1. چون سید الشهدا علیه السلام مظهر اعتقادات ماست، امامت جزء لاینفک دین ماست؛

2. چون امام حسین علیه السلام مظهر فضیلت است، ما بر فقدان این همه فضایل اشک می ریزیم؛

3. گریه می کنیم به خاطر این که دلمان برای اباعبدالله می سوزد که حتی شیرخواره اش را با تیر سه شعبه سیراب کردند. چون ایشان مظلوم واقع شدند.

سید بن طاوس می فرماید: اگر به ما فرمان عزاداری نمی دادند، عاشورا جشن داشت. بُعد حفظ عاشورا جشن دارد اما بُعد مصیبتی آن چنین نیست. اگر تیر به دست کسی بخورد شما متأثر می شوید. چگونه ممکن است جلوی چشم انسان بچه ای قطعه قطعه شود، آدم ساکت بنشیند و به حال او اشک نریزد. این گریه ها، گریه ضعف نیست، گریه بیچارگی نیست، این است که گریه بر امام حسین این قدر ثواب وارد شده است.

خود امام حسین هم گریه کرد

خود پیامبر و اهل بیت علیهم السلام همه بر ایشان گریه و عزاداری و توسل پیدا می کردند. حتی خود امام حسین علیه السلام هم گریه کرده است.

مرحوم شیخ جعفر شوشتری می گوید: آیا خود امام حسین علیه السلام هم گریه کرده است یا نه؟ بعد می فرماید حتما این کار را کرده است؛ چون گریه کردن بر اهل بیت علیهم السلام از افضل عبادات است. بعد جاهایی را که امام گریه کردند را ذکر می کند.

 اول بار در روز دوم محرم بود که اهل بیت علیهم السلام وارد صحرای کربلا شدند. حضرت خیلی گریه کردند و گفتند خدایا من به تو پناه می برم از گرفتاری و بلا.

جای دیگری که ایشان گریه کردند زمانی بود که فرزندش حضرت علی اکبر علیه السلام اذن میدان گرفتند. آقا یک نگاهی به قد و قامت علی انداختند و به قدری منقلب شدن که محاسنشان به طرف آسمان را گرفتند و شروع کردند به اشک ریختن.

جای دیگری که گریستند زمانی بود که یادگار برادرش حضرت قاسم اجازه میدان گرفتند. آقا به یاد برادرش افتادند و قاسم را در آغوش گرفتند و بسیار گریه کردند. حضرت قاسم که نابالغ بود آنقدر دست و پای عمویش را بوسید تا عمو را راضی به رفتن کرد.

جای دیگری که آقا گریست زمانی بود که حضرت کنار نهر علقمه آمد و چشمش به بدن قطعه قطعه برادرش قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام افتاد. می گویند دشمن تا آن موقع گریه بلند آقا را ندیده بود. بلند بلند آقا گریه کردند.

یکی دیگر از جاهای که حضرت خیلی گریه کردند موقعی بود که با بی بی سکینه می خواستند خداحافظی کنند. آن قدر گریه کردند که حالشان منقلب شد. آقا دختر کوچکش را در آغوش گرفت و با گریه فرمودند دخترم با این اشک هایت دل بابایت را آتش نزن.

یکی دیگر از جاهایی که آقا خیلی گریه کردند زمان وداع با خواهرش زینب کبری علیها سلام بود. آقا روح و جان زینب است. نمی دانم چه جوری حضرت زینب علیها سلام و امام حسین علیه السلام از هم جدا شدند.

آخرین جایی که اباعبدالله خیلی گریه کردند لحظه آخر عمرشان بود که صورت غرق به خونش روی خاک گرم کربلا افتاد و فرمود «و أبکی مکروباً؛ یعنی خدایا با دل پر درد گریه می کنم و از تو کمک می گیرم.»

روضه در منازل، شیوه علمای بزرگ

همیشه سنت علما این بوده که در خانه هایشان به طور هفتگی و در مناسبت ها روضه برگزار می کردند. مرحوم آیت الله شیخ محمد غروی اصفهانی، پنج شنبه ها در خانه اش روضه می گرفت و خودش کفش های مهمانان را جفت می کرده و چایی می ریخته و پذیرایی می کرده است. به ایشان می گفتند شما درس و بحث دارید. حال مناسبی ندارید. بگذارید کس دیگری این کارها را بکند و ایشان می فرمودند چون مجلس امام حسین علیه السلام است، می خواهم به اسم من هم به عنوان نوکر امام حسین علیه السلام ثبت شود. شاید نماز شب هایم و درس و بحث هایم نگرفت. ولی می دانم این مجلس به جای محکمی بند است.

یکی دیگر از علمای اصفهان در منزلش مجلس روضه و معمولا دوستان، رفقا و شاگردانش خدمت و پذیرایی می کردند. یک روز اینها نیامدند و آقا خودش عبا را برمی دارد و چایی می ریزد و پذیرایی می کند. شب در خواب حضرت زهرا علیها سلام را دید که به او فرمودند که امروز شما نوکر ما شدید.

به خدا قسم نوکری امام حسین علیه السلام بر همه آقایی های عالم شرف دارد و قابل قیاس نیست. هر طور که شده اسم خودتان را در دستگاه این آقا بنویسید. امضای مرحوم آیت الله مرعشی نجفی خادم اهل بیت سیدشهاب الدین بود. افتخارش این بود که خادم اهل بیت علیهم السلام است. همیشه در منزل و حسینیه اشان مجلس روضه برقرار بود. وصیت ایشان هم که معروف است که دستور دادند دستمالی که برای امام حسین روی آن اشک می ریختند را با او دفن کنند.

چون در لحدم نکیر و منکر دیدند

یک یک همه اعضای من را بوییدند

دیـدند که زمـن بـوی حـسـین می آید

از آمـدن خـویـش خـجـل گـردیـدند

تعطیلی روضه و درد چشم

مرحوم آیت الله خویی فرموده بودند در جوانی که در نجف درس می خواندم؛ خانه کوچک سی چهل متری داشتم و همسرم در خانه روضه می گرفت. اکثر خانم هایی که در جلسه شرکت می کردند، زودتر از روضه به مجلس می آمدند و بعد از روضه هم یکی دو ساعت با هم صحبت می کردند. من چون می خواستم مطالعه کنم این مجلس خانم ها مزاحم مطالعه من بود. بعد از چند روز دیدم که این روضه وقت من را خیلی می گیرد. به همسرم گفتم که این روضه شما مزاحم درس من است و روضه را به هم زدم. بعد از این ماجرا چشم من درد شدیدی گرفت و بینایی ام داشت از بین می رفت. هر چه معالجه کردم خوب نشد. بعد از مدتی همسرم در خواب دید که به او گفتند شوهر شما چون مجلس روضه را به هم زده است کور می شود. به او بگو اگر از این کار پشیمان شود و توبه کند و برای شفای چشمش تربت امام حسین را به چشمش بمالد و آیت الله خویی استغفار می کند و دوباره روضه را در منزلش برقرار می کند و با تربت امام حسین علیه السلام چشمانش شفا می یابد.

 

* برگرفته از سخنان حجت الاسلام فرحزاد

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه

جمعه 1/10/1391 - 11:48
اهل بیت

یادآوری حادثه مهم و غم انگیز، داغ ها را تازه تر و ناله ها را عمیق تر می کند. حادثه ای که در کمتر از یک روز اتفاق افتاد. اما تا قیام قیامت، دوستداران بر آن حادثه غمبار می گریند. اول صفر مصادف است با سالروز ورود کاروان اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام و ورود سر مبارک آن حضرت به این شهر.

ورود کاروان اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام

در نقل های تاریخی آمده است که در زمان ورود اسرا به شام، شهر را آذین بستند و در هر کوی و برزن بساط شادمانی برپا کردند. از هر گوشه و کنار آواز دف و طبل به گوش می رسید.

به نقل بعضی تاریخ نویسان، اهل بیت را سه روز در دروازه شام نگهداشتند تا کار چراغانی شان کامل شود و شهر را با زیورها، حله ها، دیبا و زر و سیم و انواع جواهرات بیارایند. آنگاه مردان، زنان، کودکان، و بزرگسالان، وزیران، و امیران، یهود و مجوس و نصاراء و همه اقوام به تفرج و تفریح بیرون آمدند، با طبل ها، دف ها، و شیپورها و سرناها و ابزار لهو و لعب دیگر. چشم ها را سرمه زده، دست ها را حنا بسته و بهترین لباس ها را پوشیده و خود را آراسته بودند. شهر چنان وضعی داشت که گویا از همه مردم در سطح شهر دمشق، رستاخیزی به پا شده است. و در چنین وضعی بود که سر مطهر امام حسین علیه السلام را وارد کردند که بر فراز نیزه بود و پشت سر آن، اسیران اهل بیت را از دروازه ساعات به داخل آوردند.[1]

تبلیغات امویان وانمود کرده بود که بر دشمنان خلیفه و بر یاغیان پیروز شده اند و خاندان آنها را به اسارت گرفته و آورده اند. تا آنجا که سهل بن سعد در سفر خود به دمشق عبور می کند و با دیدن چراغانی و دف و طبل، می پرسد: آیا شما در شام، عیدی دارید که ما از آن بی خبریم؟ می گویند: سرحسین علیه السلام را از عراق به شام می آورند! متأثر می شود و در مقابل خواسته سکینه، دختر امام، به نیزه داری که سرسیدالشهداء را می بُرد، 400 درهم می دهد تا سر مطهر را پشاپیش اسرا ببرد و مردم به چهره اهل بیت نگاه نکنند.

بررسی محل دفن سر مبارک امام حسین علیه السلام

درباره محلّ دفن سر مبارک امام حسین علیه السلام و سرهای دیگر شهدای کربلا در کتاب های تاریخی شیعه و اهل سنّت و نیز منابع روایی شیعه اختلاف فراوانی مشاهده می شود. البته اقوال نقل شده نیاز به بررسی دارد؛ اما هم اکنون مشهورترین قول - که مورد قبول جامعه شیعی قرار گرفته - آن است که سر مبارک امام حسین علیه السلام پس از چندی به بدن ملحق شد و در سرزمین کربلا مدفون گردید. اقوال ذیل مورد بحث قرار گرفته است:

1. کربلا؛

2.کوفه؛

3. نجف اشرف؛

4. مسجد رقه در کنار فرات؛

5. مدینه، در کنار قبر حضرت فاطمه سلام الله علیها؛

6. دمشق؛

7. قاهره.

گرچه در محل دفن سر امام حسین علیه السلام اختلاف بین علما و بزرگان دین وجود دارد. اما لازم است در این باره برای آگاهی بیشتر و بررسی دقیق تر، اقوال بزرگان، ارائه گردد:

1. کربلا

این نظر، دیدگاه مشهور بین علمای شیعه و اهل سنت است. علامه مجلسی به این شهرت اشاره کرده است.[2] برخی همانند سیدبن طاووس آن را امری الهی می داند که خداوند با قدرت خود و به صورت معجزه انجام داده است. وی از چون و چرا درباره آن نهی کرده است.[3] برخی دیگر چنین گفته اند: امام سجاد علیه السلام در بازگشت در روز اربعین[4] یا روزی غیر از آن، سر را در کربلا در کنار بدن دفن کرد.[5] البته با صراحت نام امام سجاد علیه السلام را نمی آورد. اما اینکه آیا دقیقاً سر به بدن ملحق شد و یا در کنار ضریح و در نزدیکی بدن دفن شد، عبارت روشنی در دست نیست و در اینجا نیز سید بن طاووس چون و چرا را نهی کرده است.[6]

عده ای گفته اند: پس از آنکه سر را در زمان یزید سه روز به دروازه دمشق آویزان کردند، پایین آورده و آن را در گنجینه ای از گنجینه های حکومتی گذاشتند و تا زمان سلیمان بن عبدالملک در آنجا بود. سپس وی آن را بیرون آورده و پس از تکفین، آن را در گورستان مسلمانان در دمشق دفن کرد. پس از آن جانشین وی عمر بن عبدالعزیز آن را از گورستان درآورده و معلوم نشد که با آن چه کرد! اما با توجه به تقید او به ظواهر شریعت، به احتمال فراوان آن را به کربلا فرستاده است.[7] برخی از دانشمندان اهل سنّت مانند شبراوی، شبلنجی و سبط ابن حویزی نیز اجمالاً پذیرفته اند که سر در کربلا دفن شده است.[8]

علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق، سید مرتضی، فتال نیشابوری، ابن نما حلی، سید ابن طاووس، شیخ بهایی و مجلسی بیان کرده اند. که سر مبارک امام حسین علیه السلام به بدن ملحق شده است.

شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره می نویسند: علی بن حسین علیه السلام همراه زنان از شام خارج شد و سر حسین علیه السلام را به کربلا باز گرداند.[9]

سید مرتضی در این باره می گوید: روایت کرده اند که سر امام حسین علیه السلام با جسد در کربلا دفن شد.[10] ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به همین سبب(ملحق کردن سر امام به بدن و دفن آن) زیارت اربعین از جانب امامان علهیم السلام توصیه شده است.[11]

ابن نمای حلی نیز نگاشته است: آنچه از اقوال بر آن می توان اعتماد کرد، آن است که بعد از آن که سر امام در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد.[12]

سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین علیه السلام، روایت شده که سر برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است.[13]

مجلسی، یکی از وجه های استحباب زیارت امام حسین علیه السلام را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین علیهما السلام بیان کرده است.[14] وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره می نویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که سر امام همراه بدن دفن شده است.[15]

برخی اندیشمندان اهل تسنن نیز این قول را بیان کرده اند:

ابوریحان بیرونی در این باره می نویسد: در روز بیستم(صفر)، سر حسین علیه السلام به بدنش ملحق و با آن دفن گردید.[16]

قرطبی می نویسد: امامیه می گویند که سر حسین علیه السلام پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین می نامند.[17]

قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنی امیه است، چون در آن روز، سر حسین علیه السلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد.[18]

مناوی متوفای 1031 قمری نوشته است: امامیه می گویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد.[19]

2. کوفه

ابن جوزی این دیدگاه را ابراز کرده و گفته است: عمرو بن حریث مخزومی آن را از ابن زیاد گرفت و پس از غسل، تکفین و خوشبو کردن، سر را در خانه خود دفن کرد.[20]

3. نجف اشرف

از عبارت علّامه مجلسی و نیز با پژوهش در روایات چنین به دست می آید که رأس مبارک در نجف اشرف و در کنار قبر حضرت علی علیه السلام دفن شده است.[21] روایاتی همانند سلام دادن امام صادق علیه السلام به همراه فرزندش اسماعیل، بر امام حسین علیه السلام - پس از نماز خواندن بر جدشان حضرت علی علیه السلام در نجف - به صراحت و روشنی وجود سر را در نجف تا زمان امام صادق علیه السلام ثابت می داند.[22]

روایات دیگری نیز همین مطلب را تأیید می کند؛ به گونه ای که حتی در کتاب های شیعه، زیارتی برای سر امام علیه السلام در نزد قبر امام علی علیه السلام نقل شده است.[23]

درباره کیفیت انتقال سر به این مکان، از قول امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: یکی از دوستداران اهل بیت(ع) در شام آن را سرقت کرد و به کنار قبر حضرت علی علیه السلام آورد.[24]البته اشکال این دیدگاه آن است که قبر حضرت علی علیه السلام تا زمان امام صادق علیه السلام برای همگان شناخته شده نبود. در روایتی دیگر آمده است: پس از آنکه سر مدّتی در دمشق بود، به کوفه نزد ابن زیاد برگردانده شد و او از ترس شورش مردم، دستور داد که آن را از کوفه خارج کرده و در نزد قبر حضرت علی علیه السلام دفن کنند.[25] اشکال دیدگاه قبلی به این دیدگاه نیز وارد است.

4. مسجد رقه در کنار فرات

رقّه شهری در کنار فرات بوده که گفته شده است: یزید سر امام علیه السلام را برای آل ابی محیط - خویشان عثمان که در آن زمان در این شهر ساکن بودند - فرستاد و آنها، آن را در خانه ای دفن کردند که بعدها آن خانه به مسجد تبدیل شد.[26]

5. مدینه، در بقیع در کنار قبر حضرت فاطمه(س)

ابن سعد صاحب طبقات الکبری این دیدگاه را پذیرفته و چنین بیان کرده است: یزید سر را برای عمرو بن سعید حاکم مدینه فرستاد و او پس از تکفین، آن را در قبرستان بقیع در کنار قبر مادرش فاطمه(س) دفن کرد.[27] این دیدگاه به وسیله تعدادی دیگر از دانشمندان اهل سنّت(مانند خوارزمی، در مقتل الحسین و ابن عماد حنبلی در شذرات الذهب) پذیرفته شده است.[28]

اشکال مهم این دیدگاه آن است که قبر حضرت فاطمه(س) معلوم نبوده تا در کنار آن دفن شود.

6. دمشق

شاید بتوان گفت: بیشترین گزارش های اهل سنّت، حکایت از دفن سر در شام می کند که معتقدان به این دیدگاه نیز در میان خود اختلاف داشته و اقوال مختلفی ابراز کرده اند؛ همچون:

الف. در کنار دروازه فرادیس که بعدها مسجد الرأس در آن ساخته شد؛

ب. در باغی در کنار مسجد جامع اموی؛

ج. در دارالاماره؛

د. در گورستانی در دمشق؛

ه. در کنار دروازه توما.[29]

7. قاهره[30]

نقل شده است: خلفای فاطمی - که از آغاز نیمه دوم قرن چهارم تا آغاز نیمه دوم قرن هفتم در مصر حکم می راندند و پیرو مذهب شیعی اسماعیلی بودند - سر مبارک امام حسین علیه السلام را از دروازه فرادیس شام، به عسقلان و سپس به قاهره منتقل کردند و بر آن مقبره معروف به تاج الحسین(ع) را پس از سال 500 بنا کردند.[31]

مقریزی سال دقیق انتقال سر از عسقلان به قاهره را سال 548 دانسته و گفته است: هنگام بیرون آوردن سر از عسقلان چنین مشاهده شد که خون آن هنوز تازه و نخشکیده است و بویی همچون مشک از آن به مشام می رسد.[32] علامه سیدمحسن امین عاملی(از دانشمندان معاصر شیعه) پس از نقل انتقال سر از عسقلان به مصر می گوید: «در محلّ دفن سر بارگاه بزرگی ساختند و در کنار آن نیز مسجدی بزرگ بنا کردند. من در سال 1321 ق آنجا را زیارت کرده و مردان و زنان زیادی را در حال زیارت و تضرع در آن مکان دیدم. سپس می گوید: شکی در انتقال سری از عسقلان به مصر وجود ندارد؛ اما اینکه آن سر از آن امام علیه السلام یا شخص دیگری بوده، جای شک است![33] علامه مجلسی نیز به نقل از گروهی از مصریان، به وجود بارگاهی عظیم در مصر با نام «مشهد الکریم» اشاره می کند.[34]

بررسی و تامل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارش های تاریخی این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است. بنا بر قول مشهور، این کار توسط امام زین العابدین علیه السلام صورت گرفته است.[35]

 

پی نوشت: 


[1] قریشی، محمد باقر، حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 369-344.

[2] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، ص 14.

[3] سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص 588.

[4] شهید قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء، ج 3، ص 304.

[5] سیدبن طاووس، لهوف فی قتلی الطفوف، ص 232.

[6] سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص 588.

[7] الامینی، محمدامین، مع الرکب الحسینی، ج 6، ص 324؛ به نقل از: مقتل الخوارزمی، ج 2، ص 75.

[8] همان، ص 324 و 325.

[9] ابن طاووس، لهوف، ص 88، ترجمة رجالی تهرانی. شیخ صدوق، الامالی، مجلس سی و یکم، ص 232؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 192و مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 140.

[10] رسائل المرتضی، ج 3، ص 130.

[11] مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 85 و مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 199: «قال الطوسی رحمة الله: و منه زیارة الاربعین».

[12] حلّی، نجم الدین محمد بن جعفر بن نما ، مثیرالاحزان، ص 58.

[13] سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 114.

[14] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 98، ص 334.

[15] همان، ج 45، ص 145.

[16] بیرونی، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، ص 331.

[17] قرطبی، محمد بن احمد، التذکرة فی امور الموتی و امور الاخره، ج 2، ص 668.

[18] قزوینی، زکریا محمد بن محمود، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، ص 45.

[19] مناوی، عبدالرووف، فیض القدیر، ج 1، ص 205.

[20] ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 259؛ به نقل از: مع الرکب الحسینی، ص 329.

[21] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، ص 145.

[22] ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 34.

[23] الامینی، محمدامین، مع الرکب الحسینی، ج 6، ص 325-328.

[24] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، ص 145.

[25] همان، ص 178.

[26] همان، ص 334؛ به نقل از: تذکرة الخواص، ص 265.

[27] ابن سعد، طبقات، ج 5، ص 112.

[28] الامینی، محمدامین، مع الرکب الحسینی، ج 6، ص 330 و 331.

[29] الامینی، محمدامین، مع الرکب الحسینی، ج 6، ص 331-335.

[30] سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 265- 266؛ سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 626- 627 و همو، لواعج الاشجان، ص 247- 250؛ محمدامین امینی، همان، ج 6، ص321- 337. قاضی طباطبائی ضمن اشاره به اقوال در این موضوع و دفاع از قول به الحاق سر به بدن، اقوال دیگر را در این باره نقد و بررسی کرده است. ر. ک: تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه السلام، ص 303 به بعد.

[31] البدایة و النهایة، ج 8، ص 205.

[32] الامینی، محمدامین، مع الرکب الحسینی، ج 6، ص 337.

[33] امین عاملی، سیدمحسن، لو اعج الاشجان فی مقتل الحسین(ع)، ص 250.

[34] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، ص 144.

[35] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، ص 145 و همو، جلاء العیون، ص .407.

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

پنج شنبه 30/9/1391 - 13:5
اهل بیت

حضرت سکینه، دختر امام حسین(ع) که ما معمولاً وی را به صورت شخصی خردسال می شناسیم. افزون بر حضور در نهضت کربلا از آغاز تا پایان، تلاش های زیادی در صحنه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سال های بعد نیز داشته است که در این مقاله بدان می پردازیم.

نگاهی به زندگانی وی این نکته را روشن خواهد کرد که دستگاه خلافت اموی تا آنجا که توان داشته نسبت به خاندان علوی سختگیر و مشکل آفرین بوده است. مناسب می دانم قبل از ذکر برخی فضائل و سیره این بانوی گرامی سخن مرحوم نمازی را که در حدیث و رجال تحقیقاتی دارد و کلامی است جامع در معرفی سکینه نقل می کنیم.

وی می نویسد: سکینه عقیله بنی هاشم و دارای سیره ای نیکو بود، او صاحب فضل و دانش و فضیلت و کرم فراوان و عقل کامل و مکارم اخلاق بزرگوارانه و مناقب عالی و افتخارآمیز بوده است. او سرور زنان عصر خویش و زیباترین، ظریفترین و با اخلاق ترین آنان بود. سکینه در واقعه کربلا پانزده یا دوازده سال داشت که با پسر عمویش عبداللّه بن حسن(ع) که در کربلا شهید شد ازدواج کرده بود....(1)

موقعیت علمی جناب سکینه

جناب سکینه نه تنها در زمینه شعر و ادب توانمند بود بلکه جزو راویان حدیث و ناقلان اخبار نیز بوده است گرچه اندکی از روایت های وی را ذکر کرده اند اما اخبار نشان می دهد که او توجه زیادی به قرآن و فقه داشته است. و به عنوان راوی حدیث در کتاب های رجالی و حدیثی مطرح است. برابر نقل طبرانی وی حدیثی را که عبارت آن در مجامع روائی با سندهای دیگر نیز گزارش شده از سکینه نقل کرده است. فائده غلام عبیداللّه بن ابی رافع نقل کرده که سکینه دختر امام حسین بن علی(ع) از پدرش نقل می کرد که رسول خدا(ص) فرمود: «حملة القرآن عرفاء اهل الجنة یوم القیامة؛ حاملان قرآن(2) سروران اهل بهشتند در روز قیامت.»

اگر عرفاء را به معنای مصطلح بدانیم کار آنان نمایندگی مردم نزد حاکمان بوده است و حاکمان دستورات خود را از طریق آنان به مردم می رساندند در نتیجه حاملان قرآن واسطه بین مردم و خداوند در روز قیامت خواهند بود. در مجمع البحرین آمده است که عرفاء جمع عریف است و او مسئول قبیله یا جماعتی است. همچنین از ابن عباس نقل شده که در معنای حدیث گفته است یعنی آنان رئیسان اهل بهشت هستند.(3)

ابن حیان در کتاب ثقات خود به معرفی جناب سکینه پرداخته و می نویسد: او از اهل بیت خود روایت می کند و از او اهل کوفه روایت می نمایند.(4)

در کتاب های فقهی از جمله در کتاب های علامه حلی گزارشی از سیره جناب سکینه در رمی جمرات نقل شده و مورد بررسی قرار گرفته است.(5)

موقعیت ادبی سکینه

گزارش های حضرت سکینه از واقعه کربلا که نقل شده در موارد متعدد همراه با شعر بوده است و این به جهت قریحه ادبی وی بوده است و همچنین از جناب سکینه در زمینه های گوناگون اشعاری نقل شده است که بیانگر توانمندی وی در عرصه ادبیات است. موقعیت ادبی سکینه به آنجا رسید که شاعران برای ارزش گزاری اشعار خود نزد او می آمدند و او را به عنوان ادیبی توانا و داوری منصف می شناختند و این موضوعی است که نمی توان آن را انکار کرد، گرچه برخی گزارش ها در اینباره ممکن است از برساخته های دستگاه اموی باشد که در ادامه به کینه توزی آنان نسبت به اهل بیت(ع) و سکینه و دفاع وی از امام علی(ع) اشاره خواهیم کرد.

شاعران توانمند و مشهور آن زمان به خبرویت وی در شعر معترف بودند و او را حکم قرار می دادند تا درباره اشعار آنان داوری کند زیرا به عقل و هوش و آگاهی های وی از شعر اعتماد داشتند.(6)

ابن جوزی در منتظم می نویسد: در مهمانی سکینه دختر امام حسین(ع) جریر، فرزدق، کُثیَر، جمیل و نصیب از شاعران شرکت می نمودند، آنان چند روز در مدینه توقف کردند تا به آنها اجازه ورود داده شد و آنها بر سکینه وارد شدند سکینه در جائی نشست که آنها را می دید ولی آنان او را نمی دیدند، سکینه سخنان آنان را شنید، سپس خدمت کار وی که اشعار و احادیث را روایت می کرد آمد، و نظر سکینه را درباره اشعار آنان اعلام کرد.(7) این گزارش به خوبی موقعیت ادبی و علمی سکینه و توانایی ها و دقت هائی که درباره شعر و شیوه داوری داشته است را نشان می دهد.

بخشندگی سکینه

سخاوت و بخشندگی از ویژگی های خاندان اهل بیت عصمت و طهارت بود امام سجاد(ع) در خطبه خود در شام یکی از خصوصیات برجسته خاندان علوی را بخشش آنان ذکر کرده است. آنچه نقل می شود این مطلب را نشان می دهد.

بخشش به دیگران از ویژگی های جناب سکینه بود او در هنگام داوری درباره اشعار به شعرا صله می داد در نقلی وی یک میلیون صله داده است.(8) افزون بر این درباره بخشش وی نوشته اند برادرش علی بن الحسین امام سجاد(ع) قصد سفر حج و عمره داشت او هزینه سفر را به مقدار هزار درهم برای امام(ع) ارسال کرد حضرت وقتی که به حدود حره رسید و از مرکز شهر مدینه فاصله گرفت دستور داد آن پول ها را بین فقراء و مساکین حاشیه شهر تقسیم کنند.(9)

ازدواج های سکینه

اکثر مورخان ازدواج های مکرر سکینه را ذکر کرده اند و شوهران وی عبارتند از: 1. عبداللّه بن حسن که در کربلا شهید شد 2. مصعب بن زبیر 3. عبداللّه بن عثمان حزامی 4. زید بن عمرو بن عثمان بن عفان 5. اصبغ بن عبدالعزیز بن مروان 6. ابراهیم بن عبدالرحمن بن ابی عوف که دو نفر اخیر با وی همبستر نشدند و سخن درباره عبداللّه بن حسن گذشت.

شاید برای بسیاری جای این پرسش باشد که چگونه ازدواج های مکرر رخ داده است پیش از شرح این ازدواج ها توجه به چند نکته لازم است:

1. از زمان پیامبر و در صدر اسلام رسم و سنت بر آن بوده که زنان، بی شوهر نمی ماندند. زنانی که به هر دلیل شوهران خود را از دست می دادند چه آنان شهید می شدند و چه از دنیا می رفتند و چه شوهرانشان آنها را طلاق می دادند ازدواج مجدد می کردند و فرزندان و اقوام زن نسبت به آنان حساس نمی شدند و ازدواج مجدد مردان نیز برای زنان امری طبیعی بوده است. مثلاً اسماء دختر عمیس پس از شهادت جعفر طیار در سال هشتم هجری با ابوبکر که ازدواج کرد و محمد بن ابوبکر از او متولد شد، پس از مرگ ابوبکر در سال سیزدهم هجری با علی(ع) ازدواج نمود و نتیجه آن فرزندی به نام یحیی بود.(10) با اینکه از امام باقر(ع) نقل شده که اسماء از زنان بهشتی است.(11) همچنین بسیاری از همسران پیامبر اکرم(ص) زنانی بودند که شوهر خود را از دست داده بودند و حضرت همسر دوم آنها بود.

2. نسب و موقعیت اجتماعی افرادی مانند سکینه که دارای کمال و زیبایی نیز بودند باعث می شد که برابر فرهنگ حاکم بر آن زمان و سنت پیامبر(ص) عده ای از آنان خواستگاری کنند به ویژه که آنان نسب به پیامبر(ص) می بردند. از این رو می بینیم خاندان پیامبر زنان و مردان خود را به ازدواج همسران خویش پس از مرگ توصیه می کردند و در مواردی افراد خاصی را برای آنان در نظر می گرفتند. مثلاً فاطمه زهرا(س) به حضرت علی(ع) توصیه کرد پس از درگذشت وی با امامه دختر خواهرش زینب، ازدواج نماید. حضرت علی براساس وصیت حضرت فاطمه زهرا(س) نیز پس از شهادت آن بزرگوار(12) با امامه ازدواج کرد.(13)

بعد از شهادت حضرت علی(ع) امامه به توصیه آن حضرت با مغیرة بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب ازدواج کرد(14) - و این مطلب در روایت صحیح و منابع معتبر آمده است(15)- چون حضرت می دانست که ممکن است معاویه به خواستگاری وی بیاید. گفته اند این نکته را حضرت به مغیره هم فرموده است .پس از اتمام عده امامه معاویه از او خواستگاری کرد و در نامه ای که به مروان نوشت هزار دینار برای وی فرستاد. امامه به مغیره پیام داد که اگر نیازی به ما داری اقدام کن وی نیز امامه را از امام حسن(ع) خواستگاری کرد.(16)

3. از گزارش های مورخان استفاده می شود که دختران امام حسین(ع) پس از درگذشت شوهرانشان از سوی حاکمان بنی امیه خواستگاری شده اند و چون پاسخ منفی داده اند مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند این موضوع را راجع به سکینه و فاطمه نوشته اند. چند سال پس از درگذشت حسن بن حسن شوهر فاطمه، عبدالرحمان بن ضحاک حاکم مدینه از او

خواستگاری کرد و فاطمه به وی پاسخ منفی داد حاکم بر نظر خود اصرار می کرد و می گفت: اگر خواستگاری مرا رد کنی عبداللّه پسرت را به اتهام شرکت در مجلس شراب خواری دستگیر و در جمع مردم گردن می زنم و آبروی تو را می برم از این رو فاطمه به خلیفه که در آن زمان یزید بن عبدالملک بود شکایت کرد و او حاکم مدینه را عزل کرد عزل وی را در سال 104 دانسته اند (17) به همین جهت فاطمه پس از حسن بن حسن با عبداللّه بن عمرو بن عثمان بن عفان ازدواج کرد.(18)

ازدواج دوم سکینه

اینک به بیان ازدواج های سکینه می پردازیم اولین شوهر سکینه عبداللّه بن حسن پسر عموی آن بزرگوار بود که در کربلا شهید شد که شرح آن گذشت. دومین شوهر سکینه مصعب بن زبیر بوده است وی مهریه سکینه را یک میلیون درهم قرار داد و امام سجاد(ع) او را نزد شوهر برد سکینه دختری از وی به نام فاطمه داشت(19) برخی نام وی را رباب دانسته اند.(20) در سفر حجی همراه مادرش بوده است(21) و در خردسالی از دنیا رفت.

مصعب بن زبیر حاکم کوفه بود و همو بود که با مختار جنگید و گرفتار جنگ با عبدالملک مروان شد قبل از جنگ که احساس می کرد کشته خواهد شد نامه ای به سکینه نوشت.(22) وقتی که در جنگ کشته شد، مردم کوفه از سکینه خواستند که در کوفه بماند و بر او درود فرستادند پاسخ داد: خداوند می داند که من شما را دشمن دارم شما جدم علی و پدرم حسین و برادرم علی و همسرم مصعب را کشتید پس چگونه به دیدار من آمده اید(23) و گفت:

«لعنکم اللّه یا اهل الکوفه ایتمتمونی صغیرة و ارملتمونی کبیرة؛ ای اهل کوفه خداوند شما را لعنت کند شما مرا در کودکی یتیم و در بزرگسالی بیوه کردید.»

و حالا از من می خواهید در میان شما باشم.

پس از مدتی عبدالملک مروان از سکینه خواستگاری کرد ولی وی نپذیرفت و این باعث کینه دستگاه خلافت مروانی با سکینه شد.(24)

مسئله ای فقهی:

فقها شیعه از این ازدواج های سکینه استفاده فقهی کرده اند چون این ازدواج سکینه جزو مسلمات تاریخ است و اعتقادات مصعب نیز روشن که امامت را باور نداشته است. از این رو گفته اند: این نشان می دهد که ازدواج زنان شیعه با مردان غیر شیعه از مسلمانان جایز است و باطل نمی باشد.

مرحوم خوانساری در جامع المدارک می نویسد:

آیا می بینی که ازدواج سکینه دختر امام حسین(ع) با مصعب بن زبیر که حالش معلوم است باطل باشد.(25)

یعنی اشکال در صحت چنین ازدواج هایی نیست بنابراین اگر در زمانی از این موضوع نهی شده است و به نفی آن فتوا داده اند به جهت مسائل خاص آن مقطع بوده است.

مرحوم تهرانی هم در کتاب امام شناسی در این ارتباط می نویسد:

«ازدواج سکینه بنت الحسین(ع) با مصعب بن زبیر از مسلمات تاریخیه است، چرا ما باید به واسطه انحراف مصعب آن را رد کنیم؟ در حالی که روی قرائن تاریخیه شاید حال مصعب در آن وقت خراب نبوده است و شاید مسائل جنبی به قدری قوی بوده است که ما اینک نتوانیم درست آن را تجزیه و تحلیل بنمائیم.»

البته واقعیت این است که ازدواج سکینه تا آخرین لحظات زندگی مصعب ادامه داشته است.(26) در کتاب فقه الصادق نیز این ازدواج ها را دلیل بر جواز ازدواج زنان شیعه با مردان عامه می داند.(27)

ازدواج های دیگر سکینه

پس از مصعب، سکینه با عبداللّه بن عثمان بن عبداللّه بن حکیم بن حزام ازدواج کرد و سه فرزند از وی متولد شد عثمان، که لقبش قرین بود و فرزندانی از وی باقی ماند و حکیم و ربیحه.(28)

ازدواج بعدی سکینه با اصبغ بن عبدالعزیز بن مروان برادر عمر بن عبدالعزیز(29) و حاکم مصر بود سکینه گفت مصر آب و هوای خوبی ندارد اصبغ، شهرکی برای وی ایجاد کرد که به آن شهر اصبغ می گفتند ، عبدالملک مروان وقتی متوجه این ازدواج شد به او دستور داد که یا مصر را انتخاب کند یا سکینه را او سکینه را طلاق داد و بیست هزار درهم برای وی فرستاد.(30) برابر نقلی سکینه به طرف مصر حرکت کرد به دمشق که رسید اصبغ از دنیا رفت(31) اصبغ در جوانی در سال 86 درگذشت.(32) شاید دستگاه خلافت در مرگ وی بی تأثیر نبوده است.

از منابع تاریخی استفاده می شود که دستگاه خلافت نقش مهمی در جدائی های سکینه داشته است و کینه توزانه نمی خواسته وی دارای زندگی آرامی باشد.

سکینه و مبارزه با خلافت امویان

او در طول زندگی اش با دستگاه خلافت اموی مخالفت می کرد و کینه ای خاص نسبت به شامیان داشت زیرا بسیاری از مشکلات را از ناحیه آنان می دانست. نوشته اند روزی به رئیس شهربانی مدینه خبر داد که یک مرد شامی به خانه ما وارد شده است پاسبان ها را بفرست تا از ما حمایت کنند او نیز جمعی را فرستاد وقتی آمدند، سکینه در را گشود و رو به کنیزان خود دستور داد که یک حشره ای را که در خانه بود بیاورند و گفت: این مرد شامی است که از او شکایت داریم! آنها خندیدند و رفتند.(33)

در دوره سخت و سیاه بنی امیه که سب علی(ع) در سرتاسر جهان اسلام رایج بود وی با کسانی که در مدینه در حضور وی علی(ع) را سب می کردند به مبارزه می پرداخت. نوشته اند وقتی مروان بن حکم علی(ع) را سب می کرد سکینه هم او را و پدرش را دشنام می داد.(34) در زمانی که در روزهای جمعه ابن مطیر حاکم اموی در خطبه های جمعه علی(ع) را شتم می کرد سکینه و کنیزانش در پیش حاکم، او را شماست و سرزنش می کردند. ابن مطیر نیز به محافظان خود می گفت: کنیزان سکینه را کتک بزنند.(35)

درگذشت سکینه

سکینه در پنجم ماه ربیع الاول سال 117 در مدینه درگذشت خلیفه در شام هشام بن عبدالملک بود و حاکم مدینه ابن مطیر، خالد بن عبدالملک بن الحارث بن حکم. پس از درگذشت سکینه حاکم مدینه پیام داد که او را دفن نکنید تا بر او نماز بخوانم و پیش از ظهر از مدینه خارج و به جنگل های اطراف رفت نماز ظهر خوانده شد نیامد، نماز مغرب را خواندن، وی نیامد جنازه را در بقیع قرار داده بودند که بر اثر گرما نگران بودند که جسد دچار بوی بد شود از این رو خواسته شد که عود و بخور در کنار جنازه او دود کنند. محمد بن عبداللّه پسر خواهرش فاطمه دختر امام حسین(ع)، سی دینار بخور خرید و در کنار نعش دود کردند بعد از نماز عشا حاکم مدینه آمد و به شیبة بن نصاح دستور داد بر جنازه نماز بخواند.(36) این نشانه کینه وی نسبت به جناب سکینه است که به عمد این گونه عمل کرد تا از وی انتقام بگیرد. زیرا در برابر سب علی(ع)، با شجاعت و بدون ترس و هراس از حکام ستمگر اموی مروانی او را سب می کرد. برخی نیز گفته اند وقتی که سکینه با اصبغ بن عبدالعزیز بن مروان که در مصر بود ازدواج کرد و از مدینه به طرف مصر حرکت کرد و در دمشق درگذشت.(37) از این رو در قبرستان باب الصغیر، قبری منسوب به سکینه است ولی قول اول درست می باشد. رحمت خدا بر او باد.

پی نوشتها:

1.مستدرکات علم الرجال، ج8، ص580، شماره 18091.

2. معجم الکبیر، طبرانی، ج3، ص132، ح2899.

3.مجمع البحرین، واژه عرف.

4.ثقات، ج4، ص352.

5.تذکرة الفقهاء، ج8، 215؛ چاپ قدیم، ج1،ص 376؛ منتهی المطلب، ج2، ص 730؛ المغنی، ابن قدامه، ج3، ص 446.

6. عیون الاخبار، ابن قتیبه، ج 1، ص 312، تاریخ مدینه دمشق، ج 69، ص 218.

7.المنتظم، ج7، ص178.

8.الوافی بالوفیات، ج15، ص183؛ اعیان الشیعه، ج3، ص493.

9.الوافی بالوفیات، ج15، ص183؛ اعیان الشیعه، ج3، ص493.

10.ر.ک: سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالؤمنین(ع)، ج2، ص247.

11.همان، ص243.

12.بحارالانوار، ج 42، ص92؛ قوت القلوب، ابوطالب مکی، ج1، ص471، دارصادر، بیروت؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص38.

13.منتهی الآمال، محدث قمی، ج1، ص231؛ منتخب التواریخ، ملاهاشم، ص143.

14.بحارالانوار، ج22، ص166.

15.تهذیب الاحکام، ج 8، ص258، ح169 و ج9، ص241، ح28؛ من لا یحضره الفقیه، ج4، ص198، ح 5455؛ مستدرک الوسائل، ج14، ص126 و ج15، ص474؛ بحارالانوار، ج22، ص200؛ دعائم الاسلام، ج2، ص362.

16.الاصابه، ج 8، ص25؛ انساب الاشراف ،ج2،ص 68؛ الاستیعاب،ج4،ص 1448 و 1789؛ المعارف، ص127.

17.الکامل، ابن اثیر، ج5، ص113.

18.انساب الاشراف، ج2، ص 47 و ج 8، ص245، البدایه و النهایه، ج9، ص256.

19.المنتظم، ابن جوزی، ج7، ص176؛ انساب الاشراف، ج2 ،ص415.

20.اعیان الشیعه، ج3، ص491؛ مستدرکات علم الرجال، ج8، ص580.

21.طرطوسی، سراج الملوک، ص232.

22.شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص296.

23.اعیان الشیعه، ج3، ص492.

24.انساب الاشراف، ج2، ص 415.

25.جامع المدارک، ج4، ص259

26.امام شناسی، ج15، ص339.

27.فقه الصادق، روحانی، ج21، ص477.

28.جمهرة انساب العرب، ص54.

29.تذکره الخواص، سبط بن جوزی، ج2، ص244.

30.اعلام النساء، ج2، ص221.

31.مختصر تاریخ دمشق، ج1، ص112.

32. الاعلام، ج1، ص333.

33.اعلام النساء، ج2، ص222.

34.الوافی بالوفیات، ج15، ص 183.

35.اعلام النساء، ج2، ص223.

36.انساب الاشراف، ج1، ص298.

37.مختصر تاریخ دمشق، ج1، ص112.

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

پنج شنبه 30/9/1391 - 13:2
اطلاعات دارویی و پزشکی
«دوران بارداری مهم است و مادر در این ماه‌ها باید بیشتر از قبل به فكر حفظ سلامتش باشد.» تقریبا تمام خانم‌هایی كه قصد دارند بچه‌دار شوند یا باردار هستند، نسبت به این موضوع آگاه بوده و می‌دانند مراجعات منظم به پزشك متخصص زنان چقدر اهمیت دارد.

 

اما در این میان، بیماری‌ها و شرایط خاصی نیز وجود دارد كه می‌تواند بارداری را به خطر انداخته و سلامت مادر و جنین را تهدید كند.

به همین دلیل، خانم‌هایی كه تصمیم گرفته‌اند مادر شوند، باید با شناخت شرایط خطر و به كارگرفتن شیوه‌های مناسب، از بروز مشكل و عارضه پیشگیری كنند.

اما مهم‌ترین پرسش این است كه چه زمانی مادر در معرض خطر قرار دارد و برای كاهش احتمال رویارویی با مشكل چه اقداماتی باید انجام داد؟ البته تقریبا تمام افراد می‌دانند بیماری‌هایی مانند مشكلات قلبی، ریوی، دیابت و... شرایط خاصی را ایجاد خواهد كرد و به همین دلیل به مراقبت‌های بیشتری نیاز دارد.

اما بد نیست به این موضوع هم توجه داشته باشید كه مسأله ساده‌ای مانند چاقی و اضافه وزن هم می‌تواند برای مادر و جنین دردسرساز شود.

دكتر آمنه‌سادات حقگو، جراح و متخصص بیماری‌های زنان، زایمان و نازایی در گفت‌وگو با«جام‌جم» در این‌باره توضیح می‌دهد: تعداد زیادی از خانم‌هایی كه قصد بارداری دارند، درباره كاهش وزن قبل از بارداری سوال می‌كنند و می‌خواهند در مورد عوارض ناشی از چاقی در این دوران اطلاعاتی كسب كنند.

بهترین توصیه آن است كه خانم‌ها ‌ قبل از بارداری به وزن ایده‌آل متناسب با قدشان رسیده در دوران بارداری هم بیش از پنج تا 9 كیلوگرم اضافه وزن نداشته باشند.

بیماران قلبی و ریوی؛ بارداری پس از مشورت با پزشك

بیماران قلبی همیشه نگران دوران بارداری‌شان هستند و شاید به‌درستی ندانند بارداری برای آنها مجاز است یا نه. دكتر حقگو در این‌باره می‌گوید: تمام افرادی كه سابقه بیماری‌های قلبی دارند، حتما باید قبل از بارداری با پزشك معالج خود مشورت كنند. در واقع بارداری برای بعضی از بیماران قلبی كم‌خطر یا بی‌خطر خواهد بود، در حالی كه برای بعضی می‌تواند بسیار خطرناك و مهلك باشد.

‌وی تاكید می‌كند: مشاوره با پزشك قبل و حین بارداری برای بیماران قلبی ضروری است. علاوه بر این، داروهایی كه برای درمان مشكلات قلبی مصرف می‌شود نیز ممكن است برای جنین خطرناك بوده و به همین دلیل باید با نظر پزشك معالج نوع دارو، میزان و زمان استفاده از آن تعیین شود. ‌‌گاهی ممكن است مشكلات قلبی بدون وجود سابقه بیماری در دوران بارداری نمایان شود.

در چنین شرایطی چه كار باید كرد تا مادر و جنین سالم بمانند؟ دكتر حقگو در پاسخ می‌گوید: علائمی مانند تنگی نفس خفیف در دوران بارداری تا حدی طبیعی است، ولی چنانچه تنگی نفس پیشرونده بوده و با گذشت ماه‌های بارداری پیشرفت كند یا هنگام درازكشیدن ایجاد شود، حتما باید مورد توجه قرار گیرد. سرفه‌های شبانه، سرفه خونی، درد قفسه سینه و غش هم ممكن است نشانه‌ای از بیماری‌های قلبی باشد كه باید به آنها توجه شود.

دكتر حقگو درباره بارداری بیماران مبتلا به آسم می‌گوید: بارداری هیچ تاثیر قابل پیش‌بینی بر آسم ندارد؛ به طوری كه در یك‌سوم موارد آسم در دوران بارداری بهتر می‌شود، در یك‌سوم موارد تغییری نداشته و برای یك‌سوم افراد هم ممكن است مشكل‌شان تشدید شود بنابراین نمی‌توان در این مورد نظری قطعی داشت ولی معمولا احتمال تشدید بیماری برای كسانی كه قبل از بارداری دچار آسم شدید هستند، بیشتر است و به ویژه اگر زایمان به روش سزارین انجام شود، پس از آن احتمال تشدید آسم بیشتر از زایمان طبیعی خواهد بود.

به گفته این پزشك متخصص، بیماران مبتلا به آسم در دوران بارداری باید با نظر پزشك از داروهای مخصوص استفاده كنند تا حملات آسم در این دوران رخ ندهد.

عفونت‌های ادراری را بموقع تشخیص دهید

عفونت‌های ادراری یكی از مشكلات شایعی است كه در دوران بارداری خانم‌ها با آن روبه‌رو می‌شوند و در صورتی كه درمان مناسب و به موقع صورت نگیرد، موجب درگیری مثانه و كلیه‌ها شده و حتی می‌تواند بیمار را دچار شوك عفونی كند كه هم برای مادر و هم برای جنین خطرناك است.

دكتر حقگو با اشاره به این موضوع یادآور می‌شود: تشخیص و درمان زودرس عفونت‌های ادراری در دوران بارداری نكته مهمی است كه خانم‌‌ها باید در نظر بگیرند. حتی در مواردی كه علامت خاصی وجود ندارد نیز به كمك آزمایش ادرار می‌توان وجود عفونت را تشخیص داده و درمان مناسب را آغاز نمود.

به گفته وی، در صورتی كه خانم باردار با نشانه‌هایی مانند درد پهلو، تب و لرز یا سوزش ادرار مواجه شد، حتما باید به پزشك مراجعه كند تا از درگیری كلیه‌ها پیشگیری شود.

قند خون‌تان را كنترل كنید

دیابت دوران بارداری یكی از مشكلاتی است كه می‌تواند خانم‌های باردار را درگیر كند. آن‌طور كه مطالعات نشان می‌دهد، 50 درصد این افراد ممكن است در مدت 20 سال پس از زایمان نیز دچار دیابت آشكار شوند و به همین دلیل حتما باید پس از بارداری و زایمان، آزمایش‌ها و بررسی‌های لازم را انجام دهند.

به گفته دكتر حقگو، بیماران مبتلا به دیابت در دوران بارداری باید براساس نظر پزشك تحت درمان با استفاده از یك رژیم غذایی مناسب باشند و در صورت نیاز از انسولین نیز استفاده كنند. همچنین تا حد امكان باید میزان فعالیت‌های خود را افزایش دهند.

‌وی می‌افزاید: قند خون بالا كه كنترل نشده باشد، موجب بروز عوارض متعددی مانند سقط، زایمان زودرس و ناهنجاری‌های اندام خواهد شد كه هم برای مادر و هم برای جنین خطرناك است و حتی می‌تواند سبب مرگ جنین شود.

علت اصلی سردرد را تشخیص دهید

دكتر حقگو با اشاره به این‌كه قبل از بارداری باید علت اصلی سردرد مشخص شده و با توجه به نظر پزشك، اقدامات لازم برای آن انجام شود، می‌گوید: معمولا در 50 تا 70 درصد موارد، سردردهای میگرنی در دوران بارداری بهبود می‌یابد، ولی در صورت تشدید سردرد میگرنی حتما باید مراقب بیماری‌های دیگر بوده و اقدامات مناسب را انجام دهید.‌‌همچنین مصرف برخی داروهایی كه برای سردردهای میگرنی استفاده می‌شود در دوران بارداری ممنوع است و به همین دلیل حتما باید با نظر پزشك داروها را انتخاب و مصرف كنید.

نیلوفر اسعدی‌بیگی - جام‌جم

دوشنبه 27/9/1391 - 19:12
دانستنی های علمی

خبرگزاری فارس: سعد و نحس بعضی ایام در اسلام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن عبرت‌ گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند.

خبرگزاری فارس: نحسی ماه صفر، خرافه یا واقعیت؟

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، با فرا رسیدن ماه صفر، برخی افراد فکر می‌کنند که این ماه دارای نحسی است و هنگامی که وارد این ماه می‌شوند، هیچ کاری را آغاز نمی‌کنند تا مبادا فرجامی منحوس داشته باشد!

به راستی سعد و شومی ایام تأثیری در زندگی انسان دارد؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا تعریفی از دو واژه «سعد» و «نحس» ارایه می‌شود و سپس برای بررسی صحت یا سقم نحسی ایام مختلف به ویژه ماه صفر، به قرآن کریم رجوع می‌کنیم. 

*معنای لغوی سعد و نحس

«سعد» به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی برای رسیدن به خیر دنیوی و اخروی است(1) و در مقابل آن، تفاوت و یا نحس قرار دارد. «نحس» در لغت به معنای سرخ شدن افق همچون مس گداخته است و در اصطلاح به هر چیز شوم نحس گفته می‌شود. (2) فراهم نشدن مقدمات و امور کارها نیز نحس تلقی می‌شود.

*نحوست ایام در کدام آیات آمده است؟

در آیات قرآن تنها در 2 مورد اشاره به «نحوست ایام» شده است:

1- آنجا که می‌فرماید: «ما تندباد وحشتناک و سردی را «فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» (در یک روز شوم مستمر) بر آن‌ها فرستادیم که مردم را همچون تنه‌های نخل ریشه‌کن شده از جا بر می‌کند». (3)

2- در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیامٍ نَحِساتٍ»(4)  مانند بادی سخت و سرد در روزها شومی بر آنها مسلّط ساختیم».

در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می‌شود، چنان که درباره شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ» ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم». (5)

به این ترتیب قرآن فقط اشاره سربسته‌ای به این مسئله دارد، پس می‌توان گفت تا اینجا اصل سعد و مبارک بودن بعضی ایام و نحس بودن بعضی روزها را به صورت اجمال پذیرفته است.

*دیدگاه علامه طباطبایی و آیت‌الله مکارم درباره نحسی ایام

نظر مفسران در این باره خواندنی است:

- علامه سید محمدحسین طباطبایی در ذیل آیه 19ـ20 قمر می‌فرمایند: «از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، امّا از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم که ظاهر این آیات و سیاق آن‌ها بیش از این دلالت ندارد و آن ایام خاص (7 شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌اند، ولی دیگر نمی‌رساند که حتی‌ همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و ... ایام نحس هستند.

چون اگر تمام آن ایام نحس باشند در تمام سال، لازمه‌اش این است که تمام زمان‌ها نحس باشند و همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد به خاطر همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضا تقدیر است، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات... و اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، امّا اینکه قطعه‌ای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست.(6)

- آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی: از نظر عقل محال نیست که اجزا زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضی دارای ویژگی‌های نحوست و بعضی ویژگی‌های ضد آن هرچند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست».

بعد ایشان در تفسیر نمونه روایات را مورد بررسی قرار می‌دهد و بهترین راه جمع را میان اخبار مختلف در این باب این می‌داند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نباید برای آن‌ها تأثیر مستقلی، قائل شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد. (7)

*آیا روایات از نحسی ایام سخن به میان آورده‌اند:

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه آیا ائمه معصومین درباره سعد و نحس بودن ایام سخنی به میان آورده‌اند، این چنین پاسخ می‌دهد: در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه «نحس و سعد ایام» برخورد می‌کنیم که هر چند بسیاری از آن‌ها روایات ضعیف هستند، ولی در بین آن‌ها روایات معتبری داریم که به برخی روایات اشاره می‌کنیم:

-از امیرمؤمنان(ع) درباره روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زند و سنگینی آن و اینکه منظور کدام چهار‌شنبه است، سؤال شد، حضرت فرمود: فرمود چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت... و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد،(8) لذا بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاء لاتدور» تعبیر می‌کنند، یعنی چهارشنبه‌ای که تکرار نمی‌شود.

-در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اوّل ماه روز سعد و مبارکی است، چرا که آدم در آن آفریده شد ‌و همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت. (9)

- امام صادق(ع) درباره نوروز فرمود: «روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد و روزی است که علی(ع) بر دوش پیامبر(ص) رفت، بت‌های کعبه را شکست و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود. (10)

* چرا سعد و نحس بعضی ایام پذیرفته شده است؟

علل این امر را چند چیز می‌توان دانست:

1- وجود وقایعی که در این ایام واقع شده است باعث سعد و یا نحس آن شده است، چنان که در بعضی روایات دیگر می‌خوانیم که روز سوّم ماه روز نحسی است، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آن‌ها کنده شد (11)و یا اینکه روز هفتم ماه روز مبارکی است، چرا که حضرت نوح سوار بر کشتی شد. (12)

2- توجه دادن مسلمین به حوادثی که در گذشته واقع شده است تا رفتار و اعمال خود را بر حوادث تاریخی سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرّب و روش بنیان‌گذاران آن‌ها فاصله گیرند.

لذا در روایات فراوان سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می‌دهد، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنی‌امیه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهل‌بیت آن روز مسعود و مبارکی می‌شمرده و در روایات شدیداً تبرک به آن روز نهی شده و حتی دستور داده‌اند که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده و عملاً از برنامه بنی‌امیه فاصله بگیرند، پس توجه دادن اسلام به سعد و نحس ایام برای این است که به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده توجه شود.

3- توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، بنابراین  در روایات متعددی توصیه شده که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید.

4- توجّه به این نکته که غالباً حوادث جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارد، بلکه ایام را می‌توان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد.

*نتیجه‌گیری

در اسلام سعد و نحس بعضی ایام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن درس‌ها و عبرت‌ها گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند، از او مدد جویند و از مجازات و مکافات اعمال خویش غافل نباشد.

هر چند افراط در مسأله سعد و نحس ایام یه هیچ وجه مورد پذیرش اسلام نیست، اینکه انسان به هر کاری بخواهد دست بزند، مثلاً به سراغ سعد و نحس ایام برود و عملاً از بسیاری فعالیت‌ها باز بماند، نه مورد تأیید عقل است و نه مورد تأیید شرع، درست نیست که انسان به جای بررسی عوامل شکست و پیروزی خود، گناه همه شکست‌ها را به گردن شومی ایام اندازد، بی‌تردید چنین کاری جز فرار از حقیقت و تبیین خرافی حوادث زندگی نیست.

اما درباره ماه صفر باید گفت: چون در این ماه رحلت پیامبر اکرم(ص) و چند تن از امامان معصوم(ع) اتفاق افتاده است، در روایات آمده که برای دفع آفات و بلایای این ماه، بسیار صدقه دهند، نه از آن جهت که به آن معنا نحس باشد، بلکه به خاطر از دست دادن پیامبر(ص) برای مردم روزهای خوبی نیست.

*پی‌نوشت‌ها:

1- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، (دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1404) صفحه 232.

2- همان، صفحه 485.

3- سوره قمر، آیه 19ـ20.

4- سوره فصلت،آیه 16.

5- سوره دخان، آیه 3.

6- علامه سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، فی تفسیر القرآن، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1362،جلد 19، صفحات 79ـ83 با تلخیص.

7- تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 41 و 47 با تلخیص.

8- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 183، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه جلد 23، صفحه 43.

9- تفسیر نورالثقلین، صفحه 105، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43، و ر.ک: محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، (بیروت، لبنان، مؤسسة الاعلمی، للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ه‍ ، 1982 م ح 5، صفحات 101ـ102.

10- بحارالانوار، جلد 59، صفحه 92.

11- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 58، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43.

12- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 61، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43.

 

*منابع برای مطالعه بیشتر

1. ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 19، ذیل آیه 19 قمر.

2. ترجمه تفسیر صافی، جلد دوم، ذیل آیه 19 قمر.

3. تفسیر نمونه، آیت‌الله مکارم شیرازی، جلدهای 23ـ37ـ47 و جلد 20، صفحه 240.

يکشنبه 26/9/1391 - 19:49
اطلاعات دارویی و پزشکی
جام جم آنلاین: چشم‌ها به صورت كامل مانند یك توپ پینگ‌پنگ‌ هستند كه تنها بخشی از آنها از منظر بیرونی كالبد،‌ قابل رویت است.

چشم‌ها از قطعات بسیار ظریفی تشكیل شده و به همین دلیل، بدن برای حفاظت از آنها ابزارهای مختلفی دارد. به این ترتیب كه چشم در كاسه چشم و كاسه چشم در جمجمه نشسته است كه آن هم یك سپر استخوانی مستحكم برای این اندام حساس به شمار می‌رود.

علاوه بر آن با هر بار پلك زدن، لایه‌ای از موكوس، روغن و اشك، قرنیه را می‌پوشاند. اشك‌ها پس از مرطوب كردن و شست‌وشوی چشم‌ها، جریان را به كانال‌هایی در پلك‌ها هدایت می‌كند.

این كانال‌ها اشك‌ها را تخلیه می‌كند و به كیسه اشكی می‌فرستد و اشك‌ها در نهایت از طریق یك مجرا به بینی منتقل می‌شود.

چشم چطور می‌بیند؟

چشم‌ها برای دیدن، مجبور به حركت هستند. شش عضله خارجی كه كره چشم را احاطه كرده‌ است، مانند نخ‌های خیمه شب بازی عمل می‌كند و آنها چشم‌ها را به صورت هماهنگ در جهات مختلف حركت می‌دهد.

اما اصلی‌ترین عنصری كه چشم ما برای دیدن به آن نیاز دارد، نور است. نور تصویر اشیا‌ را در چشم می‌نشاند. اولین چیزی كه نور هنگام ورود به چشم آن را لمس می‌كند، لایه نازكی از اشك است. پشت این لایه مرطوب، قرنیه چشم قرار دارد. این پوشش شفاف به تمركز نور كمك می‌كند.

نور پس از عبور از این لایه كه زلالیه نام دارد، وارد مردمك می‌شود. باز شدن مردمك با عنبیه یا همان بخش رنگی چشم صورت می‌گیرد و میزان این بازشدگی به میزان ورود نور بستگی دارد.

نور پس از آن به عدسی چشم می‌تابد كه عملكرد آن مانند لنز دوربین است. عدسی، پرتوهای تابیده به شبكیه را متمركز می‌كند. ضخامت عدسی با توجه به دور یا نزدیك بودن اشیا، تغییر می‌كند.

در مرحله بعد نور وارد كره چشم می‌شود كه مملو از مایعی ژل مانند به نام زجاجیه است. نور در نهایت به پرده‌ای به نام شبكیه می‌تابد كه در قسمت انتهایی كره چشم واقع شده است.

شبكیه مانند صفحه فیلم خام دوربین فیلمبرداری یا فیلم دوربین عكاسی است. پرتوهای نوری پس از برخورد با پرده شبكیه در قالب پیام‌هایی عصبی به مغز منتقل و در آنجا تفسیر می‌شود.

بر خلاف یك صفحه نمایش فیلم، شبكیه دارای نیروهای كاری متفاوتی است:

- رگ‌های خونی‌: عروق خونی در شبكیه، مواد مغذی را به سلول‌های عصبی می‌رساند.

- ماكولا: نقطه‌ای در مركز شبكیه چشم است. در این بخش عصب‌های حساسی وجود دارد كه نور را به صورت تخصصی‌تر از قسمت‌های دیگر شبكیه، تجزیه و تحلیل می‌كند.

- گیرنده: در شبكیه دو نوع گیرنده وجود دارد. گیرنده‌های میله‌ای یا استوانه‌ای و مخروطی. این اعصاب تخصصی نور را به سیگنال‌های الكترو شیمیایی تبدیل می‌كند.

- اپیتلیوم رنگدانه شبكیه: در قسمت زیرین گیرنده‌ها لایه‌ای از یك بافت تاریك وجود دارد كه اپیتلیوم رنگدانه شبكیه نام دارد. این سلول‌های مهم شدت نور را كم می‌كند تا سیگنال‌ها واضح‌تر به نمایش دربیاید.

- كوروئید: یك لایه نهفته در پشت شبكیه چشم است و از رگ‌های خونی بسیار ریزی تشكیل شده است. این لایه، شبكیه و اپیتلیوم رنگدانه شبكیه را تغذیه می‌كند.

- صلبیه: دیواره‌ای سخت، فیبری و سفید است كه از پشت كره چشم تا قرنیه ادامه دارد و وظیفه آن محافظت از ساختارهای ظریف داخل چشم است.

سیگنال‌های فرستاده شده از گیرنده‌های چشم، در طول رشته‌های عصبی چشم حركت می‌كند و به یك بسته نرم‌افزاری عصبی كه در پشت چشم قرار دارد، می‌رسد.

این پیام‌های عصبی سپس برای تجزیه و تحلیل ‌ به مركز بینایی در پشت مغز فرستاده می‌شود.

فاطمه صادقی پیروز

شنبه 25/9/1391 - 3:55
حقوق
مثل سواركارها، بعضی‌ها قانون را مانعی می‌دانند كه باید از چند متر مانده به آن خیز برداشت و روی هوا به بدن كش و قوس داد و سرانجام چند متر آن طرف‌تر در حالی كه قانون پشت سرمانده، فرود آمد.

حكایت آنها كه خیز برمی‌دارند، حكایت آدم‌های قانون‌گریزی است كه ترمزی به اسم قانون را نمی‌پسندند و حكایت آن خیز برداشتن‌ها و كش و قوس دادن‌ها به بدن آن است كه قانون‌گریزان برای پریدن از روی موانع گاه دست به جیب می‌شوند و رشوه می‌دهند و گاه با قانون‌گریزان دیگر همدست می‌شوند و كارهای نشدنی را شدنی می‌كنند.

اینها همه جا هستند، همه جا نفوذ می‌كنند، با هر فرد از هر طبقه و جایگاه اجتماعی بر می‌خورند و به راه‌های جدید گذر از قانون فكر می‌كنند تا راحت‌تر و كم‌خطرتر از همیشه به اهدافشان برسند. اینها قانون‌گریزان حرفه‌ای‌اند كه نظم اجتماع را به هم می‌زنند و باعث می‌شوند آدم‌های ضعیف و بی‌نفوذ برای به نتیجه رساندن كوچك‌ترین هدف، دستشان در پوست گردو بماند.

آماتورها چه می‌كنند

برای بعضی‌ها همین كه از چراغ قرمز عبور كنند و ببینند در آن حوالی هیچ مامور پلیس یا دوربین راهنمایی وجود ندارد و جریمه‌ای نیز در كار نیست، كفایت می‌كند؛ برای بعضی‌ها هم پوشاندن پلاك ماشین برای فرار از دوربین‌های ثبت ورود به محدوده طرح ترافیك.

برخی نیز اگر زباله‌هایشان را از شیشه ماشین بیرون بیندازند و سطل زباله خانه‌شان را در گوشه‌ای از كوچه بتكانند، كافی است. رد نشدن از پل عابر پیاده، عبور نكردن از خط‌كشی عابران در چهارراه‌ها، تمیز نگه نداشتن سرویس‌های بهداشتی عمومی یا كندن گل‌های حاشیه بزرگراه‌ها هم داغ درون برخی‌ها را خنك می‌كند.

قانون‌گریزان همواره سود و زیان ​ ناشی از رعایت قانون را محاسبه می‌كنند و اگر به این نتیجه برسند كه ضرر رعایت قانون بیشتر از سود آن است، از مانع قانون عبور می‌كنند​

این افراد به كمبودها و نابسامانی‌ها معترضند و سعی دارند با زیر پا گذاشتن قانون، خود را تسكین دهند مثلا نمی‌دانند وقتی اوضاع مالی‌شان خوب نیست و تازه كارشان را از دست داده‌اند چرا باید پشت چراغ قرمز حتی در میانه شب بایستند و اگر زباله‌ای در دست دارند تا رسیدن به سطل زباله آن را پیش خود نگه دارند.

برای اینها تبعیت از قانون فقط گیر انداختن دست و پا در بند است، آن هم در شرایطی كه دیگران كه آدم‌هایی بانفوذ هستند به راحتی همه قوانین را زیر پا می‌گذارند و ماندن در پشت سد قانون را وظیفه آدم‌های ضعیف می‌دانند. این افراد مالامال از اعتراض همان قانون‌گریزان آماتورند كه اگرچه با فرارهای غیرقانونی‌شان لطمه‌های بزرگ به كسی نمی‌زنند، اما وقتی قانون‌گریزی‌های خرد خردشان كنار هم جمع شود، بزرگ‌ترین لطمه را به اجتماع می‌زند كه قرار است از این به بعد با توجیهات غلط قانون‌گریزها، دچار بی‌انضباطی شود.

حرفه‌ای‌ها چه می‌كنند؟

قانون‌گریزهای حرفه‌ای، اما نه گل‌های حاشیه خیابان را می‌كَنند نه وقتی قرار است پشت رل بنشینند از چراغ قرمز عبور می‌كنند. اینها آدم‌های یقه سفیدی هستند كه ظاهرشان كاملا منطبق بر قانون است و اگر كسی زندگی‌شان را زیر ذره‌بین بگیرد كوچك‌ترین اشتباهی از آنها نمی‌بینند.

قانون‌گریزهای حرفه‌ای، گریزهایشان را در سكوت انجام می‌دهند و زد و بندهایشان را پنهانی به سامان می‌رسانند. برای همین آنها نه دست كسی گزك می‌دهند و نه پیش كسی جز همدست‌هایشان دستاویز دارند.

اینها برای رسیدن به مقاصدشان پول خرج می‌كنند و از زنجیره‌ای از روابط در سازمان‌ها و نهادها بهره می‌گیرند تا اهدافشان را محقق كنند. برای این گروه از قانون‌گریزان حتی سخت‌ترین قوانین نیز قابل شكستن است، چون آنها از دست‌هایی بهره می‌گیرند كه بالای همه دست‌های عادی است و در نهایت همین دست، مشتی می‌شود كه با تمام توان بر سر مردمی كه پول، قدرت و رابطه ندارند، فرود می‌آید.

سه گروه و سه استدلال

هر كسی بهتر از دیگران می‌داند موضعش در برابر قانون چیست. یعنی آیا قانون را الزامی حتمی برای زندگی می‌داند و در هر شرایطی به آن گردن می‌نهد یا بین قوانین مختلف تفاوت قائل می‌شود و آنها را به بد و خوب تقسیم می‌كند یا این ‌كه درهر قانونی یك ایراد پیدا می‌كند، اما در عین حال چیزی از درون او را به تبعیت از قوانین پرایراد وادار می‌كند.

كسانی كه در این سه گروه جای می‌گیرند در علم جامعه‌شناسی همان كسانی هستند كه در سه گروه قانون‌گریزان ابزاری، قانون‌گریزان اعتراضی و قانون‌گریزان اخلاقی طبقه‌بندی می‌شوند.

حرف قانون‌گریزان ابزاری این است كه فقط وقتی باید از قانون تبعیت كرد كه منافع ما را تامین كند. به همین علت است كه اینها همیشه سود و زیان ناشی از رعایت قانون را محاسبه می‌كنند و اگر به این نتیجه برسند كه ضرر رعایت قانون بیشتر از سود آن است از مانع قانون عبور می‌كنند.

قانون‌گریزان اعتراضی اما كاری به سود و زیان ندارند. آنها در همه حال اعتراض دارند و معتقدند چون نهادهای قانونگذار و مجریان قوانین، مشروعیت ندارند پس باید از رعایت قوانینی كه محصول كار آنهاست، پرهیز كرد. آنها مدام پیش خود می‌گویند چرا باید از قانونی اطاعت كرد كه حتی مجریان آن نیز از آن اطاعت نمی‌كنند.

به اعتقاد آنها، قوانین فقط به این علت وضع می‌شود كه منافع عده‌ای خاص را تامین كند در حالی كه تجربه نشان داده آنها كه قانون را رعایت نمی‌كنند از دیگران موفق ترند و اگر كسی قانون را رعایت نكند، راحت‌تر به مقاصدش می‌رسد.

اما حساب گروه سوم قانون‌گریزان از اینها جداست. قانون‌گریزان اخلاقی اگرچه از قوانین ایراد می‌گیرند و به آنها انتقاد دارند، اما معتقدند باید در همه حال از قوانین اطاعت كرد، حتی اگر با اعتقادات افراد مغایر باشد چون تخلف از قانون در هیچ شرایطی توجیه نمی‌شود.

ریشه‌های گریز

همه قانون‌گریزان نمی‌توانند مثل اخلاقگراها فكر كنند. قانون‌گریزانی كه می‌بینند عده‌ای خاص با پرش از روی قانون به اهدافشان می‌رسند و مجازات هم نمی‌شوند، نمی‌توانند سكوت اختیار كنند و دم نزنند. بنابر این صدای اعتراضشان را بلند می‌كنند و اگر اعتراضشان به گوش كسی نرسید، فرار از قانون را پیشه خود می‌كنند حتی اگر این گریزها در موارد كوچك و ناچیز باشد.

اما خطا هر چقدر كوچك باشد لطمه‌اش را به اجتماع خواهد زد؛ مثل ماجرای جمع شدن قطره‌ها در كنار هم كه دریاهای مواج می‌سازند. برای همین است كه جامعه‌شناسان زیادی در سراسر دنیا كوشیده‌اند دریابند چرا در جوامع افرادی هستند كه به درجات مختلف از اجرای قانون فرار می‌كنند.

آنها مطالعاتی انجام داده‌اند كه نشان می‌دهد دلایل قانون‌گریزی متعدد است كه عواملی چون ضعف نظام‌های نظارتی، بی‌انضباط بودن اجتماع، مشروع نبودن نظام سیاسی، نبود رابطه سالم میان دولت و ملت، حاكمیت رابطه و خویشاوندسالاری در كنار قاطع نبودن مجازات‌ها در صدر قرار دارد.

پژوهشگران در عین حال از فشاری نام می‌برند كه عنوانش آنومی است و بر كسانی وارد می‌شود كه هنجارهای پذیرفته شده در درونشان با واقعیت‌های اجتماعی نمی‌خواند. محققان به همین علت استدلال می‌كنند قانون‌گریزی نوعی جهتگیری نسبت به هنجارهای قانونی است كه براساس آن، فرد پیروی نكردن از آنها را بر اطاعت از هنجارها ترجیح می‌دهند.

رفع تبعیض، درمان درد

شاید اگر فردی قانونمدار به جای فردی قانون‌گریز بنشیند به او حق بدهد كه به خاطر كاستی‌های اجتماع به اجرای قوانین تن ندهد. اما واقعیت این است در جامعه‌ای كه پر از كمبود است اگر قرار باشد همه افراد قوانین را به اندازه توان خود زیر پا بگذارند دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و بزودی هرج و مرج ناشی از آن دامن فرد قانون‌گریز را هم می‌گیرد.

اما تبعیض‌های موجود در اجتماع و این‌كه افرادِ با قدرت و نفوذ هیچ‌گاه مجازات نمی‌شوند ـ و اگر حكمی نیز علیه‌شان صادر شود به خاطر روابطی كه دارند معلق می‌شود ـ فشاری است كه توان تحمل افراد را خیلی زود از بین می‌برد. پس اگر قرار است در جامعه‌ای فرار از قانون به حداقل برسد ابتدا باید عدالت اجتماعی برقرار شود تا مردم مطمئن شوند هر فرد به همان اندازه بهره‌مند می‌شود كه تلاش كرده است.

مریم خباز ‌/‌ جام جم

شنبه 25/9/1391 - 3:53
مصاحبه و گفتگو

خبرگزاری فارس: در تمام طول مسیر پیاده‌روی نجف تا کربلا، تیرهای چراغ برقی به فاصله 50 متری هم وجود دارد که از 1 تا 1460 شماره‌گذاری شده‌اند و به نوعی خط نشان هستند که چقدر از مسیر طی شده و چه قدر باقی است.

خبرگزاری فارس: مهم‌ترین نکاتی که در پیاده‌روی اربعین باید رعایت کرد

به گزارش خبرگزاری فارس، پرسش‌ها و پاسخ‌های زیر به دلیل استقبال مردم از پیاده‌روی اربعین توسط خبرنگار فرهنگ نیوز آماده شده است. در طول این مصاحبه سعی شده تمامی سؤالاتی پاسخ داده شود که ممکن است به ذهن مخاطبانی خطور کند که برای اولین بار به پیاده‌روی اربعین می‌روند.

* از کجا تا کجا باید پیاده برویم؟

ـ زائران ایرانی معمولاً از نجف تا کربلا را پیاده طی می کنند اما برخی از هیئات مسیر بغداد تا کربلا را طی می کنند. این درحالی است که تمامی ورودی های شهر کربلا میزبان زائرین اربعین حسینی است.

 

* فاصله نجف تا کربلا چقدر است؟

ـ فاصله خروجی شهر نجف تا ابتدای شهر کربلا حدود 80 کیلومتر است.

 

* چه مدت پیاده خواهیم رفت؟

ـ معمولاً این مسافت را در 3 روز و 2 شب طی می‌کنند. یعنی از صبح زود سه روز مانده به اربعین حرکت کرده و شب اربعین به کربلا می رسند.

 

* آیا حتماً باید کل مسیر را پیاده برویم؟

ـ خیر! هر چند که لحظه رسیدن به کربلا به صورت پیاده لحظه فوق‌العاده‌ای است و تجربه طول مسیر باعث می شود خستگی از یاد انسان برود اما اگر زائری به هر دلیل قادر به طی کردن راه به صورت پیاده نباشد می تواند به وسیله خودرو هایی که بین راه وجود دارد بقیه مسیر را با ماشین طی کند. این خودروها را ارتش عراق مهیا کرده است و معمولاً زائرین را به صورت گروهی تا کربلا می‌برند.

 

* آیا در طول مسیر از هم‌کاروانی‌ها جدا خواهیم شد؟

ـ بستگی به توافق شما با هم کاروانی‌هایتان دارد. بعضی از کاروان ها به صورت گروهی حرکت می کنند و تا کربلا با هم می رسند. برخی قرار می گذارند که مثلاً عصر اربعین یا شب اربعین فلان جا حضور داشته باشید.

 

* چه کنیم که در حرکت‌های گروهی و دسته‌ای گم نشویم؟

ـ استفاده از پرچمی که به نوعی نشان دسته شما خواهد بود مطمئناً خوب است اما با توجه به اینکه این پرچم باید نسبتاً بلند باشد تا دیده شود دو مشکل اساسی دارد: اولاً اینکه کسی که این پرچم را حمل می‌کند مطمئناً انرژی زیادی از دست خواهد داد و باید این پرچم دست به دست شود. ثانیاً در طول مسیر تعداد پرچم‌ها خیلی زیاد است و تقریباً پیدا کردن پرچم کار ساده‌ای نیست. مگر آنکه رنگ و نوع پرچم خیلی متمایز باشد.

 

* اگر در طول مسیر همراهان‌مان را گم کنیم چه طوری در آن شلوغی قرار بگذاریم؟

ـ تمام طول مسیر پیاده روی از خروجی نجف تا ورودی کربلا تیرهای چراغ برقی وجود که شماره‌گذاری شده‌اند. از 1 تا 1460 هر کدام از این تیرها با هم دقیقاً 50 متر فاصله دارند. به نوعی خط نشان هستند که چقدر از مسیر را طی کرده و چه قدر باقی است. معمولاً برای اینکه هم کاروانی ها با هم قرار بگذارند از شماره های این تیرها که سمت چپ یا راست مسیر پیاده روی قرار دارد استفاده می کنند.

 

* آیا خانم‌ها یا افرادی با سن و سال بالا می‌توانند این مسیر را طی کنند؟

ـ این سوال معمولاً از آنجا ناشی می شود که گمان می شود تمام این مدت 3 روز و 2 شب را باید پیاده روی کرد! در حالی که تقریباً هر چند کیلومتر استراحت می کنید و نیاز نیست که تمام این مسیر را به صورت یک نفس پیاده روی کنید. هرچند که ماشین هایی هم بین راه وجود دارد که زائرینی که از ادامه ی پیاده روی ناتوان شده اند را به مقصد برسانند اما با نگاهی به اطراف خود خواهید دید که جمعیت خانم ها و همچنین افراد مسن کم نیستند بلکه بعضی از خانم ها با بچه ای در آغوش یا افرادی با معلولیت جسمی این مسافت بلکه بیشتر از آن (از شهرهایی مثل بصره 14 روز پیاده روی تا کربلا) را طی می کنند. در کل حضور در بین جمعیتی که همگی باهم به سمت هدفی خاص در حال حرکت هستند معمولاً طی مسیر را برای انسان راحت می کند. این تجربه را در راهپیمایی های مناسبتی احتمالاً تجربه کرده اید.

 

* امنیت در طول مسیر چگونه است؟ آیا اینکه ما دو شب در طول مسیر هستیم امن هست؟

ـ امنیت بین نجف تا کربلا خیلی خوب است و در سنوات گذشته در این مسیر انفجار یا خرابکاری اتفاق نیفتاده است هرچند که در مسیر بغداد-کربلا موردهایی از نقض امنیت وجود داشته است. اما مسیر پیاده روی نجف تا کربلا جزو امن‌ترین مسیرهای منتهی به کربلاست و تقریباً می توان گفت از امنیت شهر نجف و همچنین مسیر آن تا کربلا و شهر کربلا مخصوصاً منطقه ای که اطراف حرمین است خیالتان راحت باشد.

 

* چه کفشی باید بپوشیم؟

ـ حتماً سعی کنید از کفش راحت استفاده کنید اگر کفشتان ذره‌ای پای شما را اذیت می کند این اذیت در آن حجم پیاده روی خیلی نمود خواهد داشت و مطمئناً در روز آخر که معمولاً پای انسان در اثر یک عکس العمل طبیعی تاول های کوچکی خواهد زد بیشتر اذیت خواهید شد. ذکر دو نکته اینجا ممکن است مفید باشد: عرب ها از دمپایی برای پیاده روی استفاده می کنند. احتمالاً حرکت با دمپایی به مراتب راحت‌تر از کفش نامناسب خواهد بود. همچنین معمولاً چند ساعت آخر پیاده روی که نزدیک شهر کربلا خواهید شد به خاطر فشاری که کفش به پا خواهد آورد اکثر مردم با پای برهنه راه خواهند رفت زیرا پابرهنه راه رفتن راحت‌تر از حرکت با کفش نا مناسب است.

 

* ساک‌هایمان را چه کنیم؟

ـ سعی کنید از کوله پشتی استفاده کنید. راحت‌ترین نوع بار جهت حمل در این مسافت کوله هایی است که کامل روی دوش قرار می گیرد. در غیر اینصورت از ساک‌های چرخدار که تحمل این مسافت را داشته باشند استفاده کنید زیرا اگر چرخ این ساک ها روی آسفالت مسیر حرکت دچار مشکل شود مطمئناً مجبور به حمل این ساک ها به روش های دیگر خواهید بود که کار را برای پیاده روی دشوار می کند. ممکن است با هماهنگی با دوستانتان کسی راضی شود که ساک ها را با ماشین های عبوری به کربلا ببرد و آنجا منتظر شما باشد! اما سعی کنید تجربه پیاده روی را ولو با حمل ساک دستی از دست ندهید. برخی از اعراب از جعبه های میوه استفاده می کنند و یک سر طنابی را در آن حلقه کرده و سر دیگر در دست می گیرند. با کشیدن این جعبه از نجف تا کربلا هم بار خود را در آن قرار می دهند و در بعضی موارد بچه های خردسال را به وسیله این جعبه ها می کشند.

 

* آیا نیاز به حمل مواد خوراکی داریم؟

خیر! تقریباً می توان گفت همه نوع خوراکی در طول مسیر به صورت رایگان در اختیار است! در خیلی از موارد صاحبان موکب‌ها (هیئت‌هایی که بین راه چادر زده اند) به اصرار شما را مجبور می‌کنند از خوراکی‌های آنها بردارید.

 

* این موکب ها چیست و چه تعداد در مسیر موکب هست؟

ـ از ابتدای مسیر تا انتهای مسیر تقریباً تمامی طول مسیر به وسیله ی چادر ها یا سازه هایی تقسیم بندی شده است که هیئت‌هایی از سراسر عالم مسئولیت این چادر ها را بر عهده دارند! البته قریب به اتفاق این هیئت ها قبیله های عراقی هستند. عراقی ها به هیئت، موکب می گویند.

 

* در این موکب ها چه خبر است؟ و چه خدماتی به زائرین می دهند؟

ـ خدماتی که در این موکب ها داده می شود شامل موارد زیر است:

انواع پذیرایی صبحانه، ناهار و شام. طبیعتاً در این حالت حق انتخاب با شماست که از کدام چادر چه چیزی را برای ناهار یا شام انتخاب می کنید! مثلاً ممکن است جایی به اصرار شما را دعوت به قیمه نجفی کند و چادری دیگر آب گوشت پخته باشد یا حتی در ایستگاهی برای صرف ساندویچ فلافل توقف کنید! حتی تنور هم در کنار راه یافت می شود و همانجا مشغول پخت نان هستند! انواع طعام از ماهی تا انواع ساندویچ و خورشت را می توانید در طول مسیر میل بفرمایید! فرقش با جاهای دیگر دنیا در این نیست که رایگان است بلکه علاوه بر رایگان بودن اصرار صاحب طعام و التماس او برای خوردن حتی یک لقمه از طعامش هر انسانی را منقلب می کند!

انواع میوه. معمولاً میوه ها را در وسط راه پیاده روی به زور به دستتان می دهند!

انواع شیرینی‌جات. خرما و شیرینی های محلی عراق به وفور در طول مسیر دیده می شود.

انواع نوشیدنی. چیزی که شاید در تمام مسیر به صورت یکنواخت پراکنده شده است چایی شکر معروف عراقی هاست! که در استکان های کمر باریک زائران را برای رفع خستگی و عطش به سوی خود می خواند! علاوه بر چایی قهوه تلخ و آب معدنی و انواع نوشابه هم در طول مسیر توزیع می گردد.

محل خواب و استراحت! بعضی از موکب ها طوری شرایط موکب را طراحی کرده اند که محل استراحت زائرین باشد. در این موکب ها پتو و بالش و سایر ملزومات یافت می شود و معمولاً در هر ساعتی عده ای در این موکب ها مشغول استراحت هستند.

مشت و مال زائرین! در طول مسیر موکب هایی را خواهید دید که زائرین را مشت و مال می دهند! بعضی توسط دستگاه و بعضی به صورت سنتی اما حرفه‌ای! حتی در مواردی پاهای خسته و خاکی زائرین را به زور می شویند! حتی ناراحت می شوند اگر شما اجازه ندهید که پاهایتان را بشویند!

ایستگاه‌های امدادی، توزیع دارو و ملزومات پزشکی. در طول مسیر ایستگاههای امدادی تعبیه شده است که اگر مشکلی برای کسی پیش آمد با مراجعه به این ایستگاه ها از خدمات پزشکی بهره مند شود. در طول مسیر هلال احمر ایران نیز ایستگاه‌هایی دارد که به زائرین خدمات می دهد.

ایستگاه‌های فرهنگی. در این ایستگاه ها بسته های فرهنگی از مداحی تا پوستر و مطالب و بروشورهای فرهنگی توزیع می شود.

خدمات متفرقه! برخی از موکب‌ها دست به نوع‌آوری زدند و خدماتی به مردم ارائه می‌کنند که ممکن است مورد نیازشان باشد مثلاً موکب‌هایی هستند که خیاط در آنها نشسته و با نخ و سوزن و چرخ خیاطی آماده است تا مشکل لباس یا کیف دستی شما را برطرف کند! در موکب‌هایی کفاش نشسته! در موکب‌هایی برخی با تلفنی در دست التماس می‌کنند که از تلفن آنها استفاده کنی و با هر جای دنیا که می‌خواهی تماس بگیری!

 

* در طول مسیر چه نوع لباسی مناسب است؟ آیا گرمای هوا زیاد است؟

ـ با توجه به اینکه هم اکنون اربعین در زمستان قرار دارد گرمای هوا به هیچ وجه اذیت کننده نیست و علاوه بر آن در ساعات شب و همچنین صبح هوا خیلی سرد هم خواهد شد. و بهتر آن است که لباس گرم به اندازه کافی بردارید.

 

* آیا برای پیاده روی پول همراهمان باشد؟

معمولاً به خاطر رایگان بودن خدمات در طول این سه روز هزینه ای نخواهید داشت اما مقدار کمی پول هم ضرر نخواهد داشت بهتر است از پول ملی خود عراق استفاده کنید (دینار عراق)

 

* اگر شارژ موبایلم تمام شد چه کنم؟ اصلاً برق وجود دارد یا خیر؟

ـ در طول مسیر موکب هایی هستند (تقریباً هر 1 کیلومتر) که در کنار جاده پنل‌های 15 یا  20تایی برق گذاشته‌اند و زائران دستگاه‌های برقی خود را در این پنل‌ها شارژ می‌کنند.

 

* محل خواب چگونه است؟ و چه نکاتی را باید برای محل خواب در نظر گرفت؟

برای محل خواب طول روز با توجه به وجود خورشید و گرمای نسبی هوا خیلی نکته ی خاصی وجود ندارد. اما برای خواب پیشنهاد می شود که اولاً قبل از ساعت 8 محلی را برای خواب از بین موکب های طول مسیر انتخاب کنید ثانیاً با توجه به سرمای شب سعی کنید به جای چادر در موکب هایی که ساختمان دارند و گرمتر هستند اطراق کنید. احتمال اینکه بعد از ساعت 11 شب جای گرم و مناسب گیر بیاورید کمی سخت خواهد شد. ذکر چند نکته در اینجا اهمیت دارد اولاً جای خواب مناسب برای خواهران و برادران در طول مسیر وجود دارد ثانیاً کسی بدون جای خواب نخواهد ماند! چون جا  و ملزومات خواب مثل پتو و بالش به اندازه کافی هست فقط باید بتوانید موکبی که هنوز کامل پر نشده را پیدا کنید اگر از خود اهالی بخواهید برایتان معرفی می کنند که کجا هنوز برای خواب جا دارد.

 

* در طول شب شرایط پیاده روی چگونه است؟

ـ معمولاً بعد از ساعت 9 شب مسیر پیاده روی خلوت تر می شود و اکثر موکب داران تا اذان صبح استراحت می کنند اما در این میان کم نیستند موکب دارانی که شب را هم متناسب با سرمای شب خدماتی ارائه می کنند که زائرین شب‌رو را کمک کند. به عنوان مثال چایی و شیر داغ و حتی هدبند! برای جلوگیری از سرمای شب در طول شب توزیع می شود و عده ای هستند که ترجیح می دهند تا اذان صبح پیاده روی کرده و بعد از طلوع آفتاب بخوابند.

 

* سرویس بهداشتی و وضعیت بهداشت مسیر چگونه است؟

ـ هرچند که جمعیت زیادی در مدت زمان کوتاهی در این مسیر تردد می کنند اما به لطف اهل بیت و عشق خدام الحسین مسیر از لحاظ بهداشتی وضعیت مناسبی دارد و همچنین سرویس های بهداشتی (حمام و توالت) به صورت مرتب توسط خادمین تمیز می شود و اغلب سطح بهداشت در وضعیت نسبتاً خوبی قرار دارد. هرچند پیشنهاد می شود در کوله همراهتان یک صابون داشته باشید.

 

* چه کنیم بیشتر بهره ببریم؟

ـ همانطور که عراقی ها خود را برای پذیرایی از شما از مدت ها قبل آماده می کنند شما هم برای تاثیر گذاری بیشتر روی آنها و بالا بردن سطح علاقه و همچنین فکر آنها کار کنید.به عنوان مثال تجربه ما در سنوات گذشته نشان داد بچه هایی که در طول مسیر ایستاده اند و به زائرین نگاه می کنند و بعضاً حتی با اصرار به شما خوراکی تعارف می کنند با یک اسباب بازی کوچک یا حتی یک بسته پاستیل چقدر به شوق آمده و مطمئناً در دراز مدت تاثیر این حرکت در ذهنشان و تصورشان راجع به شیعیان و حتی ایرانیان چقدر مثبت خواهد بود. حتی آماده کردن بسته های فرهنگی به زبان‌های عربی یا انگلیسی و توزیع آن بین مردمی که پیاده می روند تاثیرگذار است. گاهی یک پوستر یا یک عکس کوچک مذهبی با یک جمله عمیق تاثیر شگرفی بر ذهن مخاطب خواهد گذاشت. روی تاثیر گذاری متقابل چه برای موکب داران چه برای سایر زائران از سراسر جهان برنامه ریزی کنید.

اگر در طول مسیر با همکاروانی ها به صورت گروهی اطراق می کنید بهتر است که برنامه ای برای آن محل در نظر بگیرید مثلاً ذکر مصیبت یا مداحی و ... چون هم بعضی از موکب ها سیستم صوتی دارند که در اختیار می گذارند هم اینکه در طول مسیر به خاطر صدای زیاد بلندگو ها که دائماً در حال پخش نوای مداحی عربی هستند احتمالاً نمی توان مراسم یا مداحی داشت و گوش کردن به همین نواها و دیدن صحنه هایی که از جلوی چشم انسان در حال عبور است برای آماده شدن دل و توجه آدمی کافی است.

زیارت حسین با خستگی پیاده‌روی گویی مزه‌ای دو چندان دارد و اینجاست که پا و دل با هم ارتباط پیدا می‌کنند! در طول مسیر هنگامی که پاهایمان خسته یا حتی در مواردی جراحتی کوچک پیدا می کند کافی است برای آماده شدن دل. کمی اگر مرغ دل را پرواز دهی به وضوح کاروانی را خواهی دید که از کربلا به سوی شام به اسیری می روند و وقتی نگاهت را به طرفین بر می‌گردانی و می‌بینی اینچنین با عزت در حال راه رفتنی و اینچنین از تو پذیرایی می شود مطمئناً با خود می گویی این کجا و آن کجا؟ اینجاست که آدمی می‌گوید: لایوم کیومک یا ابا عبدالله!

شنبه 25/9/1391 - 3:50
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته