معرفی وبلاگ
در تماشايي ترين اغراق خيال، تجسم آرامشي مبهم، مرا به مرور ياد تو وادار مي كند
صفحه ها
دسته
وبلاگ های تبیانی
رفقاي قديمي ثبت مطالب
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 236171
تعداد نوشته ها : 77
تعداد نظرات : 540
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

يك نفر محبوس در كنج اتاقي سرد و بي روح.،

روي سقف تيره و تاريك.،
چنان حك مي كند،يك كهكشان از جنس اختر را...
كه در آبي ترين اسماء روياها،چنين روشن نخواهد بود.
و او بر روي ديوارش كه با ساروج و سنگ آميخته است.،
با غم نگارش مي كند...
سالهاست در پشت قلبي از تبار سنگ.،
من زنداني يك چشم از جنس كمان زهرگين هستم.
كه با قلبي يخي،نجواي يك فواره را در ذهن خود دارد.
و شب...!
با آنكه از پشت سكوتش،ناله اي افسانه اي دارد..!
قطره ي اشكي ز چشمش مي چكاند،تا سكوتش بشكند...
لاجرم بي آنكه فكر كهكشان باشد.!،
صداي رعد را چون تازيانه بر تن ابري فرود آورد.،
و باران با تمام هستي اش.،آسوده مي بارد.
ولي من همچنان محبوس يك قلبم.
كه شايد راز پنهان شقايق هاست.،
شايد راز پنهانيست.،
شايد.....!

.....

    ... اسماعيل رضواني خو ... 

وقتي تو شب گم مي شدم،ستاره شب شكن نبود.
ميون اين شب زده ها،كسي به فكر من نبود.
وقتي تو شب گم مي شدم،هم خونه خواب گل مي ديد.
همسايه از خوشه ي شب،سبد سبد خنده مي چيد.
آوازه خون كوچه ها،شعراشو از ياد برده بود.
چراغا خوابيده بودن،شعله شونو باد برده بود.
آخ اگه شب شيشه اي بود،پل به ستاره مي زدم.
شكسته آينه ي شبو،نيزه ي خورشيد مي شدم.
آخ اگه مرگ امون مي داد،دوباره باد مي شدم.
تو رگ يخ بسته ي شب،نبض چراغ مي شدم.
وقتي تو شب گم مي شدم،ستاره شب شكن نبود.
ميون اين شب زده ها،كسي به فكر من نبود.
آخ كه تو اقيانوس شب،سوختنمو كسي نديد.
تو برزخ بيداد شب،كسي به دادم نرسيد.
وقتي تو شب گم مي شدم،دلم مي خواست شعله بشم.
رو سايه هاي يخ زده،دست نوازش بكشم.
دلم مي خواست آشتي بدم،تگرگو با اقاقيا
خورشيد مهربوني رو مهمون كنم به خونه ها
وقتي تو شب گم مي شدم،ستاره شب شكن نبود.
ميون اين شب زده ها،كسي به فكر من نبود.

دسته ها : داريوش...
1387/8/23 22:13

وقتي دل سپردگي ام را...، 

با نيش خندي مهمان كردي...، 

با خودم گفتم: 

"خواهم ماند و خواهم زيست... 

به احترام دلم..........!!*** 

دسته ها : درد دل...
1387/8/23 14:52

قبلا هر وقت دلم تنگ مي شد.؛.به آسمون نگاه مي كردم.و با ستاره ها و ماه هم صحبت مي شدم و گاهي هم با عكسها...اما نمي دونم چرا امشب ديگه ستاره ها هم جوابم رو نميدند..؟.بهشون حق ميدم.!.اونا هم از دست من خسته شده اند...ديگه خودمم خجالت مي كشم.هم از ستاره ها هم از خودم كه هرگز دوست نداشتم مزاحم كسي بشم...در هيچ شرايطي دوست نداشتم كوچكترين آزردگي در دلِ كسي نسبت به خودم ايجاد كنم...منو ببخشيد اگه گاهي مزاحم ميشم...! 

ولي اينو بدونيد كه دست خودم نيست...چاره اي جز اين ندارم...دلتنگي من امشب از اينها هم گذشته... 

اينو باور كنيد...كه دلم خيلي تنگ شده.خيلي...به خدا...!*** 

دسته ها : درد دل...
1387/8/22 3:10

    !..........! 

به چه مي خندي تو...؟؟؟ 

به مفهوم غم انگيز جدايي...!!! 

به چه چيز...؟؟؟ 

به شكست دل من يا پيروزي خويش...!!!؟؟ 

به چه مي خندي تو...؟؟؟ 

به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد...؟ 

يا به افسونگري چشمانت...!...

كه مرا سوخت و خاكستر كرد. 

 به چه مي خندي تو...؟؟؟ 

به دل ساده ي من ميخندي.؟ 

كه دگر تا به ابد نيز به فكر خود نيست.؟      

  !...خنده دار است،...بخند...! 

      !..........! 

1387/8/21 21:17

خيلي بده كه يه آدم از تو بخواد كمكش كني و تو با همه ي مشغله هاي فكري كه داري...فقط براي اينكه دلش نشكنه بهش بگي باشه كمكت ميكنم.
اونوقت تموم فكر و ذكرت ميشه اون...و همه ي كاراتو عقب ميندازي تا بهش كمك كني...
اينقد واسش حرف بزني كه ديگه چونت درد بگيره...اينقد واسش بنويسي كه ديگه...دستات بي حس بشه...
اونقد با صداقت باهاش حرف بزني كه احساس غريبي نكنه...
توي اين مدت اون فقط از غماش باهات حرف بزنه...از تلخي هاي زندگي برات بگه...
اما حتي يه لحظه هم فكر نمي كنه كه شايد تو زير بار اين همه درد دل و غم.،.بشكني...
و اصلا براش مهم نيست كه تو هم غم داري...فقط خودشو مي بينه و غماي خودشو...
اما تو چي..؟؟؟...اينقد براش حرف مي زني كه ديگه براش تكراري مي شي...
حالا اگه پس از اين همه زجر و دردسر احساس كني كه اون...حرفات رو فهميده و داره از اونا درس مي گيره...
احساس مي كني كه پيروز شدي...اما وقتي مي بيني كه...حرفايي كه توي اين مدت بهش گفتي توي يه چشم به هم زدن از يادش ميره...
و تو رو يه آدم ساده و زود باور كه با هر حرفي از اين رو به اون رو ميشه خطاب ميكنه...دلت آتيش مي گيره..
و آروم ميشكني...زير پاي غرور كسايي كه حتي خودشون نمي دونن از زندگيشون چي مي خوان...و براي چي زندگي مي كنن...
اون موقع است كه به خودت ميگي...تند رفتي پسر.،.تند رفتي...
به خودت ميگي..ديگه از اين كارا نمي كنم...اما خودت مي دوني كه تو نمي توني...
اما مي توني به خودت اينو بگي كه...من اشتباه كردم..من اشتباه كردم...
من نبايد به خاطر غرور ديگران غرور خودمو بشكو نم...
من نبايد به خاطر زندگي ديگرون زندگي خودمو خراب كنم...
من اشتباه كردم.....!
پس بايد تاوانش رو بپردازم...

هر گز نخواستم كه تو رو،با كسي قسمت بكنم...
يا از تو حتي با خودم،يه لحظه صحبت بكنم...
هر گز نخواستم،كه به داشتن تو عادت بكنم...
بگم فقط مال مني،به تو جسارت بكنم...
اينقد ظريفي كه با يك،نگاه هرزه مي شكني...
اما تو خلوت خدا،تنها فقط مال مني...
...
هر گز نخواستم،كه به داشتن تو عادت بكنم...
بگم فقط مال مني،به تو جسارت بكنم...
ترسم اينه كه رو تنت،جاي نگاهم بمونه...
يا روي پيشه ي چشات،غبار آهم بمونه...
...
تو پاك و ساده مثل خواب،حتي با بوسه مشكني...
شكل همه آرزوهام،تجسمه خواب مني...
حتي با اينكه هيچكس،مثل من عاشق تو نيست...
پيش تو آينيه ي چشام، حقيره لايق تونيست...

...

1387/8/19 19:24

سلام...

چند وقت پيش...يعني خيلي وقت پيش يه جايي خوندم كه تعداد پسراي مجرد سه ميليون و اندي بيشتر از دختراي مجرد هست...

با خودم گفتم...واااااااااي پس هنوز هم ميشه اميدوار بود....

تعداد پسراي عاقل و سر به راه زياده....

البته يه دلايل ديگه اي هم داره كه از گفتن اونا معذوريم...

البته دختراي عاقل هم كم نيستن...آخه خيلي از خانم ها شوهر كردن...

لطفا خانما نظر ندن... 

دسته ها : بدون شرح...
1387/8/19 1:29

وقتي كه تنگ غروب بارون به شيشه ميزنه 
همه غصه هاي دنيا توي سينه ي منه
توي قطره هاي بارون مي شكنه بغض صدام
ديگه غير از يه دونه پنجره هيچي نمي خوام
پشت اين پنجره مي شينم و آواز مي خونم
منتظر واسه رسيدنت تو بارون مي مونم 
زير بارون، انتظارت رنگ تازه اي داره
منم عاشق ترم انگار وقتي بارون مي باره
بعضي وقتا كه مياي سر روي شونم ميذاري
تموم غصه ها رو از دل من برمي داري
اما اين فقط يه خوابه خواب پشت پنجره 
وقته بيداري بازم غم ميشينه تو حنجره

.........غم ميشينه تو حنجره ..............

1387/8/18 10:12

 اينو به خاطر يك دوست مي نويسم...!

... 

احساس ميكنم پاييز عمرم فرا رسيده
 صداي آه و ناله ام همچون خشخش
 به زير پاهاي تو به گوش مي رسد
 كاش سر به زير بودي
 تا زير چشمي به من مي انداختي
 و خرد شدنم را؛شكستنم را
 زير قدمهاي سنگينت حس ميكردي
 هيچ گاه تو را اينگونه نديده بودم
 پشت پا زده به گذشته
 به سوي آينده اي نامعلوم
 يعني نمي تواني شكستنم را
 در فراقت احساس كني
 تو را به عاشقانه هايمان قسم
 زود برگرد"
چشمانم خشكيده بس كه به راه مانده..........!

دسته ها : پاييز
1387/8/17 15:1

يه دفعه مثل يه آهو توي  صحراها رميدي ،

بس كه چشم تو قشنگ بود گله گرگو نديدي

دل نبود توي  دلم،تو را گرگا نبينند،

اونا با دندون تيز به كمينت نشينن

الهي  من فداي تو ،چيكار كنم براي تو ،

اگه تو اين بيابونا خاري بره به پاي تو …

يه دفعه مثل پرنده ،قفس عشقو شكستي ،

پر زدي تو آسمونا رفتي اون دورا نشستي

دل نبود توي دلم گم نشي  تو كوچه باغا ،

غروبا كه تاريكه نريزن سرت كلاغا!

نخوره سنگي  به بالت ،پرت نشه فكرو خيالت

من تموم قصه هام قصه ي  توست.

اگه غمگينه اونم از غصه ي  توست

يه دفعه مثل يه گل رفتي  تو دست خزون ،

سيل بارون و تگرگ ميومد از آسمون

بردمت تو گلخونه كه نريزه رو سرت  ،

كه يه وقت خيس نشه يخ كنه بال و پرت

نشكني  زير تگرگ ،نريزه از تو يه برگ

من تموم قصه هام قصه ي  توست.

اگه غمگينه اونم از غصه ي  توست

يه دفعه مثل يه شمع داشتي  خاموش ميشدي ،

اگه پروانه نبود تو فراموش ميشدي

آره پروانه شدم تا پرام سوخته شه،

تا آتيش دل تو به دلم دوخته شه

دارم از تو مينويسم تو كه غم داره نگات ،

اگه دوست داشتي  بگو تا بازم بگم برات ،

اونقدر ميگم تا خسته شم با عشق تو  ،شكسته شم

من تموم قصه هام قصه ي  توست .

اگه غمگينه اونم از غصه ي  توست

1387/8/15 22:3

زندگي آرام است ، مثل آرامش يك خواب بلند...

زندگي شيرين است ، مثل شيريني يك روز قشنگ...

زندگي رويايي ست ، مثل روياي يكي كودك ناز...

زندگي زيبايي ست ، مثل زيبايي يك غنچه ي باز...

 زندگي تك تك اين ساعت هاست....

زندگي چرخش اين عقربه هاست...

زندگي راز دل مادر من...

زندگي پينه ي دست پدر است...

زندگي مثل زمان در گذر است......!

............

دسته ها : عشق!
1387/8/15 12:17

وقتي خاطره هاي آدم زياد بشه ، ديوار پر از عكس ميشه...اما هميشه...، 

دلت واسه كسي تنگ ميشه كه...،

كه نمي توني عكسش رو ، روي ديوار بزني.....!

دسته ها : عشق!
1387/8/14 1:26

مي شه از عشق تو گفت... 

مي شه با ستاره هاي چشم تو...،

مشرق نو،مغرب نو بر پا كرد...

مي شه از برق نگات خورشيد و خاكستر كرد.

مي شه از گندمياي سر ذلفت يه عالم شعر نوشت.

آره از عشق تو ديوونگي هم عالميه...

آره از عشق تو مردن داره...

مي شه از دست تو مرد و ديگه از دست همه راحت شد...

مي شه از عشق تو مرد و ديگه از دست تو هم راحت شد....

آره از عشق تو ديوونگي هم عالميه.

اگر از عشق مي شه قصه نوشت...

مي شه از عشق تو گفت...

مي شه از دست تو مرد و ديگه از دست همه راحت شد...

 مي شه از عشق تو مرد و ديگه از دست تو هم راحت شد....!

 

1387/8/13 13:26

*روي سكوي كنار پنجره، همه شب جاي منه. 
*چند ورق كاغذ و يك دونه قلم، هميشه يار منه. 
*كاغذاي خط خطي، از كنار در بازه پنجره....، 
*مي پرن توي كوچه،سرحال از اينكه آزاد شدن.، 
*نمي دونن كه اسير دل سنگ باد شدن.......، 
*ديگه بيداريه شب عادتمه،همدم سكوت تنهايي من.، 
*تيك،تيك ساعتمه...تيك،تيك ساعتمه...... 
*حالا من موندم و يك دونه ورق، كه اونم از اسم تو سياه مي شه.، 
*همه چيم تو زندگي، آخرش به پاي تو هدر مي شه... 
*چشمونم فاصله رو، از پنجره ديد مي زنه... 
*دلم اسم تو رو فرياد مي زنه........، 
*دراي پنجره رو تا انتها باز مي كنم......، 
*تو خيالم با تو پرواز مي كنم........، 
*!...روي سكوي كنار پنجره همه شب جاي منه...!

1387/8/8 11:16

ايول...

پسران آبي امروز هم كولاك كردند...

آرش نشون داد كه يه استقلاليه...يه استقلالي واقعي...راستي اين پسر همون آرش پارساله...؟؟؟؟؟...نه...اين پسر فوق الاده است....

استقلال امروز هم خوب بازي كرد مثل گذشته...اما نزديك بود بازي رو به داور ببازه...اين طور نيست...؟؟؟...

درود بر استقلال و همه ي طرفدارانش..... 

دسته ها : بدون شرح...
1387/8/6 20:38
X