خانواده
سلام من به تبیان و ثبت مطالب و دوستان قدیمی که نمیدونم کجان و نمیدونن کجام
سالی یکی دو بار میام یه سری میزنم و هر بار میام دلم تنگ میشه برای دوستی هایی که با دوست های تبیانی داشتم
دلم تنگ میشه برای اون دوران
گفتم یه مطلبی بزنم بپرسم چه خبر؟ اگه گذرتون به این طرف افتاد خبری بدید از خودتون
حرف دیگه ای ندارم
ضمنا ایام محرم رو هم خدمت همه تسلیت عرض میکنم
پایدار باشید
یا حق
پنج شنبه 10/9/1390 - 11:45
شعر و قطعات ادبی
دل من اسیر نگاته
مسافر صحن و سراته
دیوونه ی ایون طلاته
دیوونه ی ایون طلاته
یا رضا
برای وصالت یه عمریه که بی قرارم
همه ی زندگیمو صدقه سری تو دارم
سرخی دلم چون عقیقه
با ناز نگاهت رفیقه
آوازه ی صحن عتیقه
آوازه ی صحن عتیقه
***
یا امام رضا
چرا هروقت میخوام بیام قسمت نمیشه؟
چرا نمی طلبی منو؟
دلم خیلی تنگه
میدونم از چی و به خاطر چی
منو بطلب
دلم تنگه برات
دوشنبه 26/7/1389 - 18:25
شعر و قطعات ادبی
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم
***
پ.ن ۱: این شعر از سعدی بیانگر خیلی چیزاست
حرف هایی که نمیشه به زبون آورد.... گاهی فکر می کنی چهره ات نشون میده چی تو دلت می گذره
ولی انگار این روزها چشم ها هم دیگر آینه ی سر درون نیستند
چشم ها هم دیگر صادق نیستند...
پ.ن ۲ : رابطه ام با خدا بهتر شده .... سعی می کنم بهتر اش کنم
احساس خوبی دارم .. انگار دیگه هیچ مشکلی تو زندگی ام نیست
خوشبختم!
خوشبخت خوشبخت
وقتی " او" هست...
ولی هنوز گاهی بعضی چیزا آزارم میده .... انگاری این درد درمان شدنی نیست!
پ.ن3:تابستون امسال ....چقدر زود گذشت.... چقدر دیر گذشت
سکوت ... !
پ.ن4: ابوالفضل تبیانی اومدا...کسی فهمید اومدنش رو؟اصلا کسی فهمید رفتنش رو؟
پ.ن5:عنوان ها تو ثبت مطالب زیاد شده دو ساعت باید دنبال عنوان مورد نظرت بگردی!!
پ.ن6:دیروز سالروز شیش تایی شدن آبی ها بود...
سه شنبه 16/6/1389 - 4:18
خاطرات و روز نوشت
تا بحال طعم خدا را چشیده ای؟تابحال سینه دریده ای؟تابحال بوی آسمان مستت کرده است؟
تا بحال احساس کرده ای که دلت می خواهد به سوی غمخواری از غم دو عالم گویی؟
نیست در لوح دلم جز الف قامت یار چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
ای آنکه دوستت دارم! ای آنکه دوستت دارم ای آنکه دوستت دارم!
ای دلربای دلبران! ای بوی گلها ای روی پریرویان ای پاکی دریا ای سوز صحرا!
ای صدای حنجر بلبل ای سکوت ساده گل
ای خدا
ای باوفا ای با من! ای همه جا با من ای صدای فریاد دل من!
ای آنکه قبل از آنکه در رحم مادر باشم پیش تو بوده ام تو!
ای آنکه پس از بچگی و جوانی و پیری به سوی تو در حرکتم
خدا!
چرا با تو سخن نگویم؟ ای آنکه تنها تو صدایم را می شنوی و پاسخ می گویی!
اگر حتی مرا در آتش بیفکنی می گویم که دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم!
دوستت دارم این جمله تنها سزاوار توست تنها سزاوار تو! سزاوار تو!
تو که تنها کسی هستی که با اینکه به من نیازی نداری مرا دوست داری!
و مرا برای خود می خواهی
خدای من...
***
تو آمدی در اوج غم ها صدات کردم انجا بودی
بدون تو معنای عمر چیست وقتی ندانم اسراری از غیب
خواهم رضای تو جانم فدای تو
دلم میخواد که باشم با تو
خسته ام از دنیا
از این دو رنگی ها
فقط میخوام که باشم با تو
الهم صل علی سیدنا مصطفی
علی حبیبک نبیک مصطفی
***
عشق نامی است که برای ما جوونا مثه یه لباسه که با اون شخصیت پیدا می کنیم
تا در مسابقه دنیا عقب نمونیم
اما غافل از اینکه مسابقه اصلی رو می بازیم!
من می خوام با روحهای آگاه و بزرگ رابطه برقرار کنم
تا سقف عشق رو برای با شکوه تر شدن زندگی بالاتر ببریم
دنیا اگه بازیه ما از این بازی نیرو بگیریم و بازی نخوریم
من آسمان زندگی جوانها رو دوست دارم و میخوام توش پرواز کنم
***
عاشقان را دوست دارم لیک قدر عشقشان
آدمی آدم بود کز عاشقی دارد نشان
گل بود زیبا و آنکو بو کند گل را ولی
باغبانی در پس این گلشن است ای عاشقان
***
تبیانی ها عزیز
من دیگه این دفعه واقعا اومدم خداحفظی کنم
این پست رو زدم چون مطمئنم و شک ندارم اگه نمیزدم هیچکس از رفتنم مطلع نمیشد
همچنان که هیچکس از غیبت طولانی من باخبر نشد
و حضورم به چشم نمی اومد
راستش واسه خاطر یه سری مشکلات شخصی دیگه اصلا نمیتومم بیام نت
دو سال هست که با ثبت مطالب آشنا شدم و الان هم اونو بهترین جا برای بیان حرف دل میدونم
یه جور وبلاگ گروهی
من دارم میرم
سر سفره های قشنگ سحر و افطار دعام کنید که به شدت به دعاهاتون نیازمندم
نمیدونم چی بگم
همین جوری هر چی به ذهنم میاد می نویسم
فقط اینکه دعام کنید
مواظب خودتون و دلای قشنگتون باشید
می سپارمون به رفیق ترین رفقا
خدا خیلی خوبه
خودش پشت و پناهتون باشه
در پناه خودش
یا حق
_ابوالفضل شهبازی---16شهریور1388ه.ش_
دوشنبه 16/6/1388 - 14:50
خاطرات و روز نوشت
به تو مدیونم همیشه
مگه میشه بی تو باشم
از شبی که رو به رومه
چه جوری بی تو رها شم
به تو مدیونم همیشه
مثل شب به صبح فردا
مثل موج سرد و تنها
به نگاه ناز دریا
به تو مدیونم همیشه
منه خسته منه ویرون
مثل خاک سرد و تشنه
به نوازش های بارون
به تو میرسم دوباره
زیر رگبار ستاره
وقتی بارون نگاهت
رو حریر شب می باره
اگه پایانی نباشی
واسه بغض و خستگی هام
چه جوری برگردم از این
جاده های بی سر انجام
تــو خـدای عـاشـقـایـی
به تو مدیونم همیشه
وقتی اسمتو میارم
نبض لحظه تازه میشه
به تو مدیونم همیشه
منه خسته منه ویرون
مثل خاک سرد و تشنه
به نوازش های بارون
به تو میرسم دوباره
زیر رگبار ستاره
وقتی بارون نگاهت
رو حریر شب می باره
به تو می رسم دوباره...
***
خدایا!
توی هجوم این بی قراری
فقط تو رو دارم
دستمو بگیر!
جمعه 6/6/1388 - 12:29
خانواده
همچو نی می نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل
همچو موجم یک نفس آرام نیست
بس که طوفان زا بود دریای دل
دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل
ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل
گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی رهی
خندم از امید واری های دل
پنج شنبه 29/5/1388 - 22:30
شعر و قطعات ادبی
میخواستم بت بگم چقدر پریشونم
دیدم خودخواهیه دیدم نمیتونم
تحمل میکنم بی تو به هر سختی
به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی
به شرطی بشنوم دنیات ارومه
که دوسش داری از چشمات معلومه
یکی اونجاست شبیه من یه دیوونه
که بیشتر از خودم قدرتو میدونه
چیکار کردی که با قلبم
به خاطر تو بی رحمم
تو می خندی چه شیرینه
گذشتن تازه می فهم تازه می فهمم
شنبه 17/5/1388 - 21:17
خاطرات و روز نوشت
سلام به همه ی تبیانی ها گل
خوبین ان شالله؟
ولادت با سعادت امام حسین (ع)
و یار و یاور همشگی ایشان حضرت ابوالفضل (ع) رو بهتون تبریک میگم
مواظب خودتون باشید
یا حق
يکشنبه 4/5/1388 - 16:21
خاطرات و روز نوشت
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور
به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است
یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش
آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است
یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی
پنج شنبه 1/5/1388 - 21:27
خاطرات و روز نوشت
هی نشین غصه نخور رفته که رفته
اگه دوستت داشت نمی رفت اونی که رفته
هی نشین چشم به راه رفته که رفته
اگه عاشق بود نمی رفت اون که رفته
بیخیالش مگه چند سال تو جوونی؟
بیخیالش مگه چند سال تو می مونی؟
بی خیالش اینا رسم روزگاره
همه شون کار خداس حکمتی داره
یاد حرفای قشنگش میدونم مثل یه داغه
اون دلت خیلی گرفته شده قلبت شده پاره پاره
اون که رفته دیگه رفته دیگه اون دوستت نداره
دیگه دست بردار عزیزم برو سوی عشق تازه
هیچکسی نمیدونه توی دلت چی میگذره
حرفات اندازه ی کوهه پرغروری خیلی ساله
اون که رفته دیگه رفته دیگه برگشتن نداره
اگه دوستت داشت نمیرفت حتی واسه ی یه لحظه
***
خدایا به خاطر داده ها و نداده هات شکر!
که داده هات از سر لطفت بوده و نداده هات از سر حکمت!
***
عید مبعث بر تمام مسلمانان دنیا مبارک باد!
دوشنبه 29/4/1388 - 0:28