• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4069روز قبل
اهل بیت
نویسنده:غلام‌رضا گلی‌زواره
منبع:نشریه دیدار آشنا

تحلیلی از عاشورا و نقش آن در حركت‌های خودجوش مردمی

حماسه پرشكوه عاشورا، تداعی بخش نهضت خونین امام حسین(ع) و یارانش بر ضد استبداد، فساد و تباهی است؛ قیامی كه ماهیت و محتوایی مقدس و معنوی دارد و تبلور ستیز همه جانبه و گسترده تمامی حق‌طلبان تاریخ علیه جفا پیشگان و قدرت‌های طاغوتی است. این قیام، چراغی فروزان فراروی همه آزادی‌خواهان جهان و انسان‌های بی‌شماری است كه در صدد ترتیب دادن قیام‌هایی برای محو جهالت‌ها، تبعیض‌ها و زورگویی‌ها بوده‌اند؛ البته باید این واقعیت را در نظر داشت كه قیام عاشورا، سنت عملی و مسلّم امام معصوم به شمار می‌آید و ائمه هدی بر لزوم بزرگ‌داشت آن تأكید كرده‌اند؛ بنابراین هم خود نهضت و هم تعظیم شعائرش ریشه‌دار و با اصالت است؛ به همین دلیل بر پایی مراسم سوگواری برای حماسه آفرینان عاشورا، یك مكتب همگانی و كلاسی تربیتی است.
شرق‌شناس فرانسوی، دكتر رینو می‌گوید: شیعیان، با برپاداشتن مراسم محرم، به صورتی داوطلبانه و عاشقانه توانسته‌اند مكتب خویش را به جهان معرفی كنند و نیز افرادی حق‌جو را از نقاط گوناگون جهان، با خویش همراه سازند، زیرا هركس با هر گرایشی به لحاظ سرشت درونی، حامی مظلوم است.

هراس ستمگران از برپایی مجالس محرم

عاشورا هم‌چون خورشیدی فروزان، بر اثر مرور زمان، درخشندگی افزون‌تری می‌یابد، كاروان اسیران نینوا كه طلایه‌داران تأثیرگستری عاشورا بودند، به هرجا رفتند، بذرهای قیام كربلا را افشاندند؛ تا جایی كه دربار جنایتكار شام از آن در وحشت افتاد. از آن هنگام هر وقت كه مردمانی عاشق و شجاع، خواسته‌اند از عاشورا الهام بگیرند و آتش در خرمن ستمگران افكنند، دشمنان را به رغم قدرت و توانایی‌هایی فراوان، به سوی زوال سوق داده‌اند.
رضاخان كه از تأثیر شگفت مجالس حسینی وحشت داشت، تمامی آداب و رسوم عزاداری را كه مركز تجمع و حركت بود و نیروگاه قیام‌ها به شمار می‌رفت، ممنوع كرد. روشن‌فكران خود باخته نیز درصدد تخریب و تخطئه كردن عزاداری‌های محرم بوده‌اند. میرزا فتحعلی‌آخوند زاده(1295 ـ 1228) كه داعی و ناشر مدنیّت غربی است و قصد سنت شكنی و دور ساختن دیانت از عرصه‌های سیاسی و اجتماعی دارد، در مقام مخالفت با عزاداری‌های عاشورا بر می‌خیزد و تأكید می‌كند: «چه لزومی دارد آدمی به خاطر نقل حادثه‌ای كه چندین قرن از آن می‌گذرد، اوقات خود را دائماً تلخ كند و به دلیل عملی بی‌خاصیت، از كسب و كار باز بماند، این عزاداری‌ها، نه برای ما فایده دارد و نه برای امام حسین(ع)؟!»1
قیام پانزده خرداد 1342 كه طلیعه حركت مقدس امام خمینی(ره) علیه رژیم پهلوی در شكلی گسترده به شمار می‌آید، با دوازدهم محرم 1383 هـ .ق مصادف بود،‌ همین تقارن می‌توانست توان قیام را بالا ببرد و به استبداد و استعمار ضربه‌ای سهمگین وارد كند. محرم، ماه ایثار و دل‌كندن از دنیا، ذكر و عزاداری برای فداكاران نینواست، اعلامیه‌ها و بیانیه‌های امام نیز در جهت بهره‌مند شدن از چشمه حسینی برای نابودی باتلاق یزیدی بود و به همین دلیل در ابتدا خطاب به دسته‌ها و هیأت‌های مذهبی است. رژیم از این‌كه تظاهرات مردم با ایام محرم هم‌زمان گردیده است، اظهار نگرانی می‌كند و برای كنترل حركات احتمالی بخشنامه‌ای محرمانه به كلانتری‌ها صادر می‌كند كه در مجالس عاشورایی جز مسایل مذهبی و ذكر مصیبت چیزی دیگری مطرح نشود، شاه نیز در این ایام، با دست زدن به یك تبلیغ روانی خود را نظركرده معصومان می‌شمارد و می‌كوشد خود را به حربه مخالفان مجهز كند، اما این حركت منافقانه، از خیزش نهضت جلوگیری نمی‌كند و دسته‌های عزاداری در ایام محرم در چندین شهر كشور ـ كه مركز ثقل آن‌ها قم و تهران است ـ در خیابان‌ها به حركت در می‌آیند و جنبشی بزرگ را سامان می‌دهند. امام در قم به مقایسه بین سردمداران اموی و رژیم پهلوی می‌پردازد و نتیجه می‌گیرد كه هر دو با اساس اسلام مخالفند. ایشان در مدرسه فیضیه قم، فریاد زد: «عصر، عصر روز عاشورا است»، مردم با تأثیرپذیری از عاشورا و نیز به دلیل بیانات روح بخش امام، از خود هیجان افزون‌تری بروز می‌دهند و عوامل رژیم، سراسیمه و آشفته، ناگزیر برای حفظ تشكیلات سلطنتی، به سركوبی نهضت می‌پردازند و پیوند خود را با یزیدیان و امویان به اثبات می‌رسانند.
در اواسط سال 1357 هـ . ش یكی از مسایلی كه رژیم شاه را به شدت نگران كرد، فرا رسیدن ماه محرم بود. شاه در مذاكرات خصوصی گفته بود: اگر بتوان این ماه را با آرامش پشت سرنهاد، می‌توان به بقای رژیم امیدوار بود، اما محرم با شعار «پیروزی خون بر شمشیر» كه از حلقوم میلیون‌ها نفر بر می‌آمد،‌ حضور خود را اعلام ‌كرد و با تابش خود انقلاب را به پیروزی رساند و رژیم جبار پهلوی را نابود ساخت.

خورشید درخشان

در دوران رژیم طاغوتی، اگرچه مراسم عاشورا به طور گسترده در سراسر ایران برگزار می‌گردید، اما بیش‌تر عزاداری‌ها خالی از هرگونه حماسه و پیامی بود. در حالی كه در تمامی مراحل انقلاب عاشورا سخن از دیانت، عدالت، آشتی‌ناپذیری با ستم و یورش به دشمن ضد ارزش‌هاست، با شروع نهضت امام خمینی(ره) كه خود تأثیرپذیرفته از عاشورای حسینی بود، عزاداری‌ها شكل‌دیگری به خود گرفت؛ كانون اصلی خیانت و فساد معرفی شد و نیروی محركه انقلاب مراسم عاشورا گردید و بدین سان همه سرزمین ایران به یك‌باره كربلا شد. از رژیم شاه به عنوان یزید زمان و از امام خمینی به عنوان حسین عصر، سخن گفته شد؛ محرم سال 57 هـ . ق حیات دیگری را به جامعه انقلابی تزریق كرد و به قول سایروس برام، نویسنده ایرلندی، تظاهرات سراپا سیاسی تاسوعا و عاشورای سال 57، به جای سوگواری مذهبی،‌ یه یك رفراندوم پرجوش و خروش تبدیل گشت، آشكارترین اثر این حركت، محكومیت رژیم شاه و انكار ناپذیری نقش رهبری انقلاب بود. در این ایام، مسلمانان ایرانی همه فریادهایی را كه طی قرون و اعصار گذشته در گلوی خود، فرو خورده بودند و تمام نیرویی را كه پادشاهان ستم‌پیشه در هم كوبیده بودند، در یك مبارزه سترگ و مقاومتی جانانه، متراكم ساختند ویكی از سفاك‌ترین ستمگران تاریخ را از تخت طاغوتی به زیر آوردند. ابتكار شگفت مردم با فریادهای الله اكبرشان بر بام‌ها ‌آغاز شد و در همان شب با یاد شهیدان كربلا به خیابان‌ها ریختند و پیكر به خون خفته آنان مشعلی برای استمرار حركت در شبی تاریك و رسیدن به صبح صادق ‌گردید. فردایش نیز هم‌چنان با شعارهای كوبنده: «توپ، تانك، مسلسل دیگر اثر ندارد» پیروزی خون بر شمشیر را ندا دادند.
تقارن محرم با ایام حساس مبارزه، باز هم شكوهی خاص آفرید. تظاهرات و درگیری با رژیم، هم‌چنان در تمام كشور با شدت ادامه یافت. دولت نظامی، با شكست روبه‌رو شد. وقتی بختیار بر سر كارآمد، عقب‌نشینی رژیم كاملاً مشخص گردید، مردم با خودآگاهی انقلابی از همان روزهای آغازین روی كارآمدن بختیار،‌ وی را نوكری بی‌اختیار خواندند و امام خمینی، طی اطلاعیه‌ای حكومتش را دست نشانده و غیرقانونی اعلام كرد. شاه در 26 دی‌ماه 1357 فرار می‌كند و این در حالی است كه امام، سه روز قبل از آن، تشكیل شورای انقلاب را اعلام می‌كنند. سرانجام در زمستانی سرد،‌ رودخانه‌ای كه از سینه عاشورا سرچشمه گرفته بود، ضمن آن‌كه بساط استبداد را درهم پیچید، با صفا و طراوت خود، ‌آزادگی و رهایی از یوغ سلطه را برای امت ایرانی به ارمغان آورد. امید آن‌كه به فرموده امام خمینی، پرچم پرافتخار اسلام بر فراز قله جهان به اهتزاز درآید و به بركت خورشید عاشورا، سیاهی‌ها و خاموشی‌ها از آسمان انسانیت كنار رود و ملت‌های محروم و صالح و رنج دیده سرنوشت خود را به دست گیرند و از شر استبداد و استكبار، رهایی یابند.

پی‌نوشت‌ها

1. فریدون آدمیت، اندیشه‌های میرزا فتحعلی‌آخوندزاده، ص 191

شنبه 5/12/1391 - 23:3
اهل بیت
نویسنده:محمد مهدى رضایى
منبع:ماهنامه دیدار آشنا
بین حماسه غمبار عاشورا و تداوم حیات شیعه، رابطه‏اى عمیق و دوسویه وجود دا شهادت مظلومانه امام حسین‏علیه‏السلام و هفتاد و دو تن از یاران بزرگوار او در فاجعه كربلا، علاوه بر آثار بزرگ و حیاتى كه براى جامعه اسلامى و انسانى به بار آورد، این نتیجه مهم را نیز در پى داشت كه اهل‏بیت‏علیهم‏السلام را به عنوان نمونه‏هاى كامل پیشوایى امت به همگان معرفى نمود و نشان داد كه تنها مكتب و دیدگاهى درست و بر حق و قابل دفاع است كه بر اساس پیروى از آن خاندان شكل بگیرد و در همان مسیرى كه آنان مشخص كرده‏اند، حركت كند (یعنى مكتب عظیم و ریشه‏دار شیعه كه تجلى‏گاه اسلام حقیقى است).
از سوى دیگر، شیعیان نیز، در طول تاریخ پس از واقعه عاشورا، از سر شوق و شناختى كه در وجودشان نسبت به سالار شهیدان‏علیه‏السلام ریشه دوانیده بود، با برپا كردن مراسم سوگوارى و به راه انداختن دسته‏هاى عزادارى، سینه‏زنى و تشكیل جلسات روضه و یاد كرد سیدالشهداءعلیه‏السلام، یكى از اساسى‏ترین رموز جاودانگى قیام حسینى و فرهنگ سترگ و سازنده عاشورا را رقم زدند. ایشان همواره در حفظ و تداوم این حركت مقدس كوشیده‏اند و به سخنان بیهوده و... شبهه‏هاى تار عنكبوتى‏اى كه گاه‏گاه از سوى عده‏اى نادان یا مغرض مطرح مى‏شود، توجه نكرده‏اند و دشمنى كردن دشمنان اسلام و اهل‏بیت‏علیه‏السلام با آنان، حتى اندكى از عشق و علاقه‏شان به آن امام شهید و آرمان‏هاى الهى او نكاسته است.
اكنون از بركت همین عزادارى‏ها و جلسات یاد كرد قیام جاودانه امام حسین‏علیه‏السلام و اهداف والاى اوست كه صفوف شیعیان در برابر دشمنانشان مستحكم‏تر از پیش شده و مخالفان اهل‏بیت‏علیهم‏السلام به تأثیرپذیرى از این برنامه‏هاى مقدس، به حقانیت و ولایت خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله پى مى‏برند و بدان اعتراف مى‏كنند و مستبصر مى‏گردند.
در این جا، براى توجه دادن بیشتر شما خواننده محترم، به اهمیت مسئله سوگوارى بر امام حسین‏علیه‏السلام و پیوند آن با گسترش روزافزون تشیع در دنیاى دیروز و امروز، دو نمونه عینى را، به نقل از كتاب «دورالمنبر الحسینى فى التوعیه الاسلامیه‏1 (نقش منبر امام حسین‏علیه‏السلام در بیدارگرى اسلام)» ذكر مى‏كنیم. مؤلف مى‏نویسد:
1. شیخ زهیر حسّون براى من چنین نقل كرد: «روزى از كتابخانه واتیكان دیدن مى‏كردم. در قسمت ویژه كتاب‏هاى اسلامى، چشمم به بیش از هزار كتاب خطى و چاپى درباره امام حسین‏علیه‏السلام افتاد.
با تعجب، از مدیر كتابخانه علت را پرسیدم و او گفت: علماى واتیكان دیدند كه تشیع در سال‏هاى اخیر رو به گسترش نهاده، روز به روز بر تعداد كسانى كه در دنیا به مكتب اهل‏بیت مى‏گروند، افزوده مى‏شود و به این نتیجه رسیدند كه علت این امر، مظلومیت امام حسین‏علیه‏السلام است كه شیعه آن را در مجالس سوگوارى و ماتم و با به راه انداختن دسته‏هاى سینه‏زنى، زنده نگاه مى‏دارد؛ پس عده‏اى از سوى واتیكان مأمور شدند كه در دنیاى اسلام بگردند و هر كتاب خطى و چاپى درباره امام حسین‏علیه‏السلام را گردآورى كنند و به واتیكان منتقل نمایند، تا ایشان نیز با استفاده از روش شیعیان در یاد كرد شهادت مظلومانه امام حسین‏علیه‏السلام، به بیان مظلومیت حضرت مسیح - كه به باور آنها بردار شد و مظلومانه كشته گردید - بپردازند و از این طریق، آیین مسیحیت را گسترش دهند».
2. استاد ادریس الحسینى، در كتاب خود «لقد شیعنى الحسین (بى شك حسین مرا شیعه گردانید)» مى‏گوید: یك روز، یكى از نزدیكانم از من پرسید: چه باعث شد كه تشیع را انتخاب كنى؟ گفتم: آن كس، جدم حسین‏علیه‏السلام بود و ضایعه ناگوار شهادتش در روز عاشورا. گفت: چگونه؟ گفتم: هر گاه به یاد صحنه‏هاى دردناك آن روز مى‏افتم، نمى‏توانم آن اعمال فجیع را نتیجه اندیشه‏هاى سالم و هدایت یافته بدانم و خون‏هاى پاك اهل‏بیت‏علیه‏السلام را كه بر ریگ‏هاى بیابان كربلا روان گردید، همچون جریان آب‏هاى معمولى بپندارم. آن خون، خون بهترین و شریف‏ترین كسى بود كه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله بارها درباره‏اش به مردم سفارش كرده بود...و چنین كسى نمى‏توانست بر باطل باشد و كشندگان او بر حق؛ زیرا قاتلان امام حسین‏علیه‏السلام خود مى‏دانستند كه او بر امیرشان یزید به مراتب فضیلت دارد و بزرگ دنیاى عرب و اسلام است؛ اما چون به مال و ارزش دنیا كه یزید وعده‏شان داده بود، طمع كرده بودند، به كشتن فرزندزاده پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله تن در دادند.
آرى، حسین‏علیه‏السلام مرا شیعه گردانید؛ آن گاه كه یاد كرد عظیم او را در سوگوارى‏ها و مراسم عزا و ماتم مشاهده كردم و به حقیقت حال او و معاندانش در حادثه كربلا، آگاه گردیدم. شیعه شدم با خون‏هاى تازه شهیدان كربلا كه بر ریگ‏هاى بیابان طف جارى بود و با ضجه بچه‏ها و شیون زنان.
كربلا ورودگاه من به تاریخ است و به حقیقت و به اسلام. حال چگونه مى‏توانم همچون عارفى رقیق‏القلب و شاعرى نازك خیال، مجذوب آن نگردم و بدان گرایش نیابم!

پى‏نوشت‏

1. این كتاب، رساله دكتراى مؤلفش، خطیب محترم، دكتر شیخ محمد باقر مقدسى، از «دانشگاه جهانى علوم اسلامى لندن» است. وى توانست در تاریخ 2000.5.25م. از رساله خود، به عنوان اولین بحث علمى و دانشگاهى درباره «منبر امام حسین‏علیه‏السلام» دفاع كند و به اخذ مدرك دكترا در علوم اسلامى نایل گردد.

شنبه 5/12/1391 - 23:3
اهل بیت
در قسمت‌های پیشین مقالات تحریفات واقعه عاشورا به این مباحث پرداختیم:
1- معنای تحریف و انواع آن .
2- ذکر برخی از تحریفاتی که در خصوص واقعه تاریخی عاشورا صورت گرفته است .
3- عوامل تحریف، اسباب و موجباتی که منجر به تحریف می شوند به طور عام و عوامل خاصی که در این حادثه تاریخی دخالت داشته اند.
و در این قسمت از مقاله به مسئله مهمی می پردازیم که بسیار حائز اهمیت می باشد:
4- وظیفه مردم و علما در برابر این تحریف ها.
به طور قطع و یقین در این حادثه بسیار بزرگ تاریخی تدریجا تحریفاتی در طول زمان پیدا شده است. و بدون شک در اینجا وظیفه ای هست که باید با این تحریفات مبارزه کرد بلکه به تعبیر بهتر، اگر بخواهیم از خودمان ستایش کنیم و تعبیر احترام آمیزی درباره خودمان به کار ببریم، باید بگوییم که نسل ما رسالتی برای مبارزه با این تحریفات دارد.
در این عصر ما وظیفه سنگینی داریم، با حادثه تحریف شده که نمی شود به مردم خدمت کرد. ما و شما بزرگترین وظیفه ای که داریم این است که ببینیم چه تحریف‌هایی در تاریخ ما شده است. بررسی نماییم که در تاریخ ما، که سند اخلاقی و سند تربیت اجتماعی ما است و باید از آن‌ها درس بیاموزیم، مانند حادثه تاریخی عاشورا، چه تحریفاتی رخ داده است؟ باید این تحریفات شناسایی و با آن‌ها مبارزه شود.

در تحریفات عاشورا مسئول کیست؟

ولی قبل از آن که این وظیفه و این رسالت را چه برای علما (به تعبیر دیگر خواص) و چه برای توده مردم (به تعبیر دیگر عوام) عرض کنم، مقدمتا ذکر دو مطلب لازم است .
1- با دقت نظر در گذشته در یابیم که مسئول این تحریفات چه کسانی هستند. آیا خواص و علما مسوول این تحریفاتند یا توده و عوام الناس؟ این که امروز وظیفه چیست و وظیفه کیست، یک مطلب است، و در گذشته مقصر و مسوول که بوده است، مطلب دیگری است. معمولا در این گونه قضایا علما به گردن عوام می اندازند و عوام به گردن علما. علما می گویند تقصیر عوام الناس است، تقصیر جهالت این مردم است. به قدری مردم جاهل و نادان و نالایق و ناشایسته اند که شایسته دریافت حقایق نیستند! من از مرحوم آیت الله صدر اعلی الله مقامه شنیدم که تاج نیشابوری در منبر حرف‌های مفت می گفت، کسی به او اعتراض کرد که این حرف‌ها چیست، در این اجتماعات چرا دو کلمه حرف حساب نمی زنی؟ گفت مردم لایق نیستند! بعد هم با یک دلیلی به اصطلاح ثابت کرد.
مردم عوام، یعنی توده مردم، منطقی در برابر خواص دارند و این منطق را اغلب به کار می برند. می گویند: ماهی از سر گنده گردد نی ز دم. علما به منزله سر ماهی هستند و ما دم ماهی. ولی حقیقت این است که در این تقصیر و در این مسوولیت هم خواص مسوولند و هم عوام. این را بدانید که عامه مردم و توده مردم هم در این مسایل شریکند. در این جور مسایل این توده مردم هستند که حقایق کشی می کنند و خرافات را اشاعه می دهند.
حدیث معروفی است که شخصی از امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه "و منهم امییون لایعلمون الکتاب الامانی" سوال می کند (خدا از عوام یهود در آنجا انتقاد می کند، با این که خدا عوام را بی سواد، امی، درس ناخوانده معرفی می کند، در عین حال از همین عوام در قرآن انتقاد می کند و اینها را مسوول می شناسد.) که آقا علمای یهود مسوول بوده اند درست، عوام چه مسوولیتی دارند؟ این ها عوام بودنشان عذرشان است! (حدیث، مفصل است) امام فرمود این جور نیست، مسائلی هست که احتیاج به درس خواندن دارد، فقط درس خوانده ها آن را درک می کنند، درس ناخوانده ها درک نمی کنند.
با دقت نظر در گذشته دریابیم که مسئول این تحریفات چه کسانی هستند. آیا خواص و علما مسوول این تحریفاتند یا توده و عوام الناس؟ این که امروز وظیفه چیست و وظیفه کیست، یک مطلب است، و در گذشته مقصر و مسوول که بوده است، مطلب دیگری است. معمولا در این گونه قضایا علما به گردن عوام می اندازند و عوام به گردن علما. علما می گویند تقصیر عوام الناس است، تقصیر جهالت این مردم است. به قدری مردم جاهل و نادان و نالایق و ناشایسته اند که شایسته دریافت حقایق نیستند!
در اینجا می توان گفت عوام مسئول نیستند چون درس خوانده نیستند. گو این که گاهی عوام مسئولیتشان این است که چرا درس نمی خوانند؟ این هم یک منطقی است. اما بعضی از مسایل هست که بشر به فطرت سلیم، آن ها را درک می کند که دیگر مدرسه و کتاب و معلم نمی خواهد، بلکه سلامت عقل کافی است. سپس امام مثال زد. فرمود: عالمی مردم را به زهد و تقوا دعوت می کند، ولی در عین حال برخلاف زهد و تقوا عمل می کند! توبه فرما باشد، اما توبه فرمایان خود، توبه کمتر کنند و مردم عوام هم این ها را می بینند که می گویند و بر ضد گفته خودشان عمل می کنند! امام فرمود آیا باید درس خوانده و معلم دیده باشد و کلاس طی کرده باشد تا بفهمد که چنین آدمی لایق پیروی نیست؟ عوام این ها را به چشم خودشان می دیدند (قوم یهود) و به عقل خودشان درک می کردند که از چنین کسانی نباید پیروی کرد معذلک پیروی می کردند، پس مسوولند.
بر اساس روایت پیغمبر اکرم صلوات الله علیه که "انما الاعمال بالنیات لکل امرء ما نضی"؛ عمل، به نیت بستگی دارد. اگر انسان کاری انجام دهد چه خوب و چه بد، اما آن کار بدون قصد و نیت انجام شده باشد، اگر بد است مسوول نیستید و اگر خوب است پاداش ندارید. عمل خوب بدون قصد و نیت هیچ اثری ندارد که متاسفانه در جریان عاشورا این مسئله بسیار تحریف شده است که اگر کسی در دستگاه امام حسین بدون نیتی کاری انجام دهد مستحق پاداش می شود. و یا گناهانش آمرزیده می شود. در حالی که گناهان انسان را فقط توبه پاک می کند. "ان الحسنات یذهبن السیئات"؛ کار نیک است که اثر کار بد را می برد. اما کار بدون اختیار این چنین نیست. و ما متاسفانه از همین فطرت خدادادی خود هرگز استفاده نمی کنیم.
در بعضی از کتاب ها نوشته اند یک نفر دزد که راه را بر مردم می گرفت و آن ها را می کشت، یک روز اطلاع پیدا کرد که قافله زواری در راه کربلا است. آمد سر گردنه ای کمین کرد برای این که راه را بر زوار امام حسین ببندد و مالشان را بدزدد و اگر لازم شد آن ها را بکشد. منتظر بود تا قافله برسد که ناگهان کنار راه خوابش برد، قافله آمد، رد شد و او بیدار نشد. در همین حال صحنه قیامت را خواب دید که او را به جهنم می برند. چرا به جهنم می برند؟ چون کوچکترین عمل صالح در نامه عملش نیست، هر چه هست گناه است، هر چه هست جنایت است. او را تا لبه پرتگاه جهنم بردند ولی جهنم او را نپذیرفت و برگشت! چرا نپذیرفت؟ چون این مرد سر راهی خوابیده بود که در آن جا قافله زوار امام حسین علیه السلام عبور می کرد و گرد زوار بر تن و لباس او نشسته بود، بدون این که خودش قصدی داشته باشد، بلکه قصد کشتن این زوار را داشته است، قصد بردن مال این ها را داشته است، ولی علیرغم گفته پیغمبر که "انما الاعمال بالنیات لکل امرء ما نضی"، این عمل بدون اختیار، تمام گناهانش را محو کرد که "فان النار لیس تمس جسما علیه غبار زوار الحسین"؛ از جنبه شعری خیلی خوب است اما از جنبه مکتب امام حسین علیه السلام اصلا صحیح نیست.
2- مطلب دومی خطراتی است که در این تحریفات وجود دارد. انواع تحریف ها در واقعه تاریخی عاشورا را به دست آوردیم، عوامل تحریف را هم شناختیم. ممکن است کسی بگوید مگر تحریف چه عیبی دارد؟ چه ضرری دارد؟ چه خطری دارد؟ باید در پاسخ گفت خطر تحریف فوق العاده زیاد است. تحریف ضربه غیرمستقیمی است که از ضربه مستقیم کاری‌تر است. یک کتاب که تحریف می شود (چه تحریف لفظی، چه تحریف معنوی) اگر کتاب هدایت باشد، تبدیل به کتاب ضلالت می شود؛ اگر کتاب سعادت باشد، تبدیل به کتاب شقاوت می شود. اساسا تحریف حقیقت را به کلی عوض می کند. نه تنها بدون خاصیت می کند بلکه اثر معکوس می بخشد.
هر چیزی آفتی متناسب با خودش دارد. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: "آفة الدین ثلاثة؛ فقیه فاجر، امام جائر، مجتهد جاهل"؛ سه چیز آفت دین است:
1- دانشمند بد عمل، فاسق و فاجر،
2- زعیم و پیشوای ستمکار،
3- مقدس نادان.
پیغمبر اکرم این‌ها را به عنوان آفت های دین می شمرد. همان طور که جمادات، نباتات و حیوانات آفت‌های مخصوص به خود دارند، بدن انسان هم آفت های مخصوص به خود دارد، دین، آیین و مسلک هم آفت مخصوص به خود دارند. تحریف، که به وسیله دو صنف از آن سه صنفی که پیغمبر اکرم فرمود (فقیه فاجر- عالم بد عمل و فاسق و مقدس نادان) ایجاد می شود، آفت دین است و دین را می خورد. تحریف، دین را از بین می برد.
علی علیه السلام، شخصیتی به این عظمت، در نظر بعضی از ما مردم یک شخصیت تحریف شده عجیبی است. بعضی از مردم علی را فقط و فقط به پهلوانی می شناسند و بس! گاهی به وسیله اشخاص بسیار مغرض عکس‌هایی از علی(ع) منتشر می شود که شمشیری مانند زبان مار که دو زبانه دارد در دست اوست و بازوها و قیافه ای برای ایشان درست می کنند و نقاشی می کنند که معلوم نیست از کجا به دست آورده اند. اصلا عکس و مجسمه علی و پیغمبر قطعا در دنیا نبوده است. یک قیافه های عجیبی که انسان باور نمی کند این همان علی عادل است، این همان علی‌ای است که شب ها از خوف خدا می گریسته است. چون سیمای یک عابد و مجتهد، سیمای کسی که شب ها استغفار می کرده است، سیمای یک حکیم و قاضی و ادیب، سیمایی متین و قابل توجه است.
ممکن است کسی بگوید مگر تحریف چه عیبی دارد؟ چه ضرری دارد؟ چه خطری دارد؟ باید در پاسخ گفت خطر تحریف فوق العاده زیاد است، تحریف ضربه غیرمستقیمی است که از ضربه مستقیم کاری‌تر است. یک کتاب که تحریف می شود (چه تحریف لفظی، چه تحریف معنوی) اگر کتاب هدایت باشد، تبدیل به کتاب ضلالت می شود؛ اگر کتاب سعادت باشد، تبدیل به کتاب شقاوت می شود. اساسا تحریف حقیقت را به کلی عوض می کند. نه تنها بدون خاصیت می کند بلکه اثر معکوس می بخشد.

تحریف در مورد امام سجاد علیه السلام

تحریف دیگری که مخصوص ما ایرانی ها است این است که به امام چهارم علیه السلام می گوییم امام زین العابدین بیمار! غیر از زبان فارسی در جای دیگر این کلمه بیمار را به دنبال اسم امام زین العابدین نمی بینیم. در زبان عربی چنین کلمه ای نیست. ایشان القاب زیادی دارند، السجاد و ذوالثفنات، از القاب ایشان است. آیا شما در دنیا کتابی پیدا می کنید که لقبی به زبان عربی به امام داده باشند که مفهوم بیمار را برساند؟! امام زین العابدین تنها در ایام حادثه عاشورا (بگویم تقدیر الهی بود برای این که باید این امام زنده می ماند و نسل امام حسین از این طریق محفوظ می ماند) بیمار بودند و همان بیماری سبب نجات ایشان شد. چند بار تصمیم گرفتند امام را بکشند اما چون بیماری ایشان شدید بود، گفتند: چرا او را بکشیم؟ او دارد می میرد. در دنیا چه کسی هست که در عمرش بیمار نشده باشد؟ در غیر این چند روز ببینید؟ آیا یک جا نوشته اند که امام زین العابدین بیمار بود؟! ولی ما امام زین‌العابدین را به صورت یک بیمار مریض زرد رنگ تب داری که همیشه عصا به دستش است و کمر خم کرده و راه می رود و آه می کشد، ترسیم کرده ایم!!
همین دروغ، همین تحریم سبب شده است که بسیاری از اشخاص آه بکشند، ناله بکنند، خودشان را به موش مردگی بزنند تا مردم آن‌ها را احترام کنند و بگویند آقا را ببینید درست مانند امام زین العابدین بیمار است، این تحریف است. امام زین العابدین(ع) با امام حسین(ع) هیچ فرقی نداشته است. با امام باقر(ع) و امام صادق (ع)از نظر مزاج و بنیه هیچ فرقی نداشت. امام بعد از حادثه کربلا چهل سال زنده بودند. مانند همه سالم بودند، چرا بگوییم امام زین العابدین بیمار؟!
پس اجمالا دانستیم که خطر تحریف چقدر زیاد است. تحریف ضربه غیرمستقیم است، از پشت خنجر زدن است. نسل یهودیان در جهان قهرمان تحریفند. هیچ کس به اندازه این‌ها در تاریخ جهان تحریف، نکرده است، و به همین دلیل هیچ کس به اندازه این‌ها به بشریت ضربه نزده است، و حقایق را قلب و بدعت‌ها ایجاد نکرده است.

رسالت و وظیفه ما

در این عصر ما وظیفه سنگینی داریم، با حادثه تحریف شده که نمی شود به مردم خدمت کرد. ما و شما بزرگترین وظیفه ای که داریم این است که ببینیم چه تحریف‌هایی در تاریخ ما شده است، چه تحریف‌هایی در نقاشی شخصیت‌ها و بزرگان ما شده است؟! چه تحریف‌هایی در قرآن شده است. البته تحریف در قرآن به صورت تحریف لفظی نیست، یعنی در قرآن نه یک کلمه کم شده و نه زیاد شده است، بلکه تحریف در قرآن به صورت تحریف معنوی است که خطر تحریف معنوی کمتر از خطر تحریف لفظی نیست. تحریف معنوی قرآن یعنی چه؟ یعنی تفسیر غلط، توجیه غلط . بررسی نماییم که در تاریخ ما، که سند اخلاقی و سند تربیت اجتماعی ما است و باید از آن‌ها درس بیاموزیم، مانند حادثه تاریخی عاشورا، چه تحریفاتی رخ داده است؟ باید این تحریفات شناسایی و با آن‌ها مبارزه شود.

وظایف علمای امت

وظایفی که علمای امت دارند چیست؟ وظایف عامه و توده مردم چیست؟
عالم، نقطه انحرافش در این است که همیشه خودش را در مقابل مردم با یک سلسله نقاط ضعف و عیوب‌ می بیند. نقاط ضعف روحی و اخلاقی و اجتماعی در افراد یک نوع بیماری است. در بیماری‌های جسمانی، خود بیمار معمولا بیماری خود را احساس می کند و دنبال معالجه می رود. ولی در بیماری‌های روحی آنچه که کار را مشکل می کند این است که شخص، بیمار است ولی خود متوجه نیست که بیمار است! بلکه برعکس، آن بیماری را به عنوان سلامت می پذیرد! به بیماریش علاقه دارد! چنین نیست که افراد، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه ضعف بشناسند و به عنوان نقطه ضعف قبول کنند. بلکه آن‌ها را نقطه قوت در خود می دانند!
این عالم است که می فهمد نقاط ضعف اجتماعش چیست. عالم که در مقابل نقاط ضعف اجتماع قرار می گیرد، دو حالت دارد:
1- با نقاط ضعف مردم مبارزه می کند. این را مصلح می گویند، مُصلح یعنی کسی که با نقاط ضعف مردم مبارزه می کند. غالبا مردم چنین فردی را دوست نمی دارند!
2- "عالم" مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم را کار سخت و مشکلی می بیند. مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد که ضرر هم دارد؛ از نقاط ضعف مردم استفاده می کند! اینجاست که مصداق فقیه فاجر می شود.
پیغمبر اکرم فرمود آفت دین سه چیز است که یکی از آن‌ها فقیه فاجر است.
مثلا در همین مساله واقعه تاریخی عاشورا، عامه مردم در موضوع عزاداری امام حسین علیه السلام دو نقطه ضعف دارند. ما با این دو نقطه ضعف چه کنیم؟
الف- یکی آن است که معمولا موسس یا موسسین و صاحبان مجالس، چه آن‌هایی که در مساجد و چه آن‌هایی که بالخصوص در منازلشان مجلسی برپا می کنند، در حدودی که من تجربه دارم (استثنا ندارد) آن چیزی را که می‌خواهند ازدحام جمعیت است! اگر جمعیت ازدحام کند راضی است، اگر ازدحام نکند راضی نیست! این نقطه ضعف است. این جلسات برای این نیست که جمعیت ازدحام کند. مگر ما می خواهیم سان ببینیم؟ هدف، آشنا شدن با حقایق است، مبارزه کردن با تحریفات است. این یک نقطه ضعف است که گوینده در مقابل آن قرار می گیرد. آیا با این نقطه ضعف مبارزه کند یا از این نقطه ضعف مانند تاج نیشابوری استفاده کند! اگر بخواهد با این نقطه ضعف مبارزه کند، و حقایق را به مردم بگوید، و با تحریفات مبارزه کند، با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین که از جمع شدن دور یکدیگر و شلوغ شدن خوششان می آید، ناسازگار است. اگر هم بخواهد از این نقطه ضعف استفاده کند، فقط در فکر این است که چه کار کنم تا جمعیت، بیشتر جمع شود. اینجاست که یک عالم بر سر دو راهی قرار می گیرد، حالا که این‌ها احمق هستند، و چنین نقطه ضعفی دارند، من هم از این نقطه ضعف آنها بهره برداری کنم و یا علیرغم وجود این نقطه ضعف، با آن مبارزه کنم و به دنبال حقیقت بروم؟
ب- نقطه ضعف دومی که در مجالس عزاداری موجود است و بیشتر از ناحیه عوام الناس است، مسئله «شور و واویلا» به پا شدن است. منبری در آخر منبرش حتما باید ذکر مصیبت گوید و در این ذکر مصیبت هم مردم اشک بریزند، که تنها به این موضوع ختم نمی شود و واعظ باید حقایق را کتمان کرده و لعنت خدا را برای خود بخرد چرا که اشک در آوردن با تحریف همراه می شود. قرآن کریم فرموده است:
"ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یعلهم الله و یلعنهم لاعنون"؛ آن دانایانی که حقایقی را که ما گفته ایم، می دانند، ولی کتمان می کنند و اظهار نمی کنند، لعنت خدا و لعنت هر لعنت کننده ای بر آن ها باد.
وظیفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است. خوشبختانه ابزار این کار در دست است و در میان علماء افرادی بوده‌اند که با این نقاط ضعف مبارزه کرده و می کنند. به طور مثال مرحوم حاجی نوری (رضوان الله علیه)، کتاب "لولو و مرجان" را در زمینه حادثه عاشورا به نگارش در آورده است و خود نوعی مبارزه با تحریف می باشد که همان قیام و وظیفه مقدسی است که آن مرد بزرگ انجام داده است.
این وظیفه علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نیاید. وظیفه علما است که با اکاذیب مبارزه کنند، وظیفه علماست که مشت دروغ گویان را باز کنند. در باب غیبت فقها، در مواردی استثنا کرده اند. یکی از موارد استثنایی غیبت که همه علمای بزرگ مرتکب این غیبت شده اند و آن را لازم بلکه احیانا واجب می دانند، غیبت واجب، و جرح راوی است. یعنی چه؟ پیغمبر اکرم فرمود:" اذا ظهره البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله" آنجا که در دین بدعت‌ها و دروغ ها ظاهر می شود، که در دین نیست، برعهده دانایان است که حقایق را بگویند ولو مردم خوششان نیاید. اگر کسی حدیثی نقل کرد و مطلبی را گفت ما باید فورا آن را قبول کنیم؟ باید تحقیق کرد که او چگونه آدمی است، آیا راستگو است یا دروغگو؟ اگر در زندگی این آدم یک نقطه ضعفی را کشف کردید، اگر عیب و نقص و دروغی را یافتیم بر ما نه تنها جایز است بلکه لازم است که در متن کتاب‌ها، این آدم را رسوا کنیم. این کار یعنی جرح. با این که غیبت است، و غیبت جایر نمی باشد، ولی در اینجا که تحریف و قلب حقایق است، باید او را رسوا کنیم.
یک عالم ممکن است در یک زمینه، بزرگ هم باشد، مانند ملا حسین کاشفی که خیلی مرد ملایی بوده است! اما در کتاب روضه الشهدایش دروغ آمده است! نوشته است ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد که آمد کربلا و دست به این کار زد! هر کس بشنود می گوید پسر عمر سعد خیلی هم تقصیر نداشته است؛ پنجاه خروار طلا را به هر کس بدهند دست به این کار می زند.
در مورد ملاآقای دربندی اتفاق نظر است که آدم خوبی بوده است. حتی مرحوم حاجی نوری که از کتابش انتقاد می کند و به حق هم انتقاد می کند، می گوید مرد خوبی بوده است. واقعا نسبت به امام حسین علیه السلام مرد مخلصی بوده است. نوشته اند هر وقت نام امام حسین را می شنید اشکش جاری می شد، فقه و اصول را هم به خوبی می دانسته است. خودش خیال می کرد که از فقهای درجه اول است، ولی از فقهای درجه دوم و سوم به شمار می رود. کتابی نوشته به نام خزائن که یک دوره فقه است و چاپ هم شده و معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم کتاب شما چیست؟ گفت "جواهر". اسم کتاب خودش خزائن بود، به صاحب جواهر گفت از این جواهر شما در خزائن ما بسیار است. اما کتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست که از این کتاب استفاده نکند، هیچ فقیهی نیست که خودش را نیازمند به این کتاب نبیند. ولی کتاب خزائن که یک دوره چاپ شد، بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت! قیمت آن با این که کتاب هزار صفحه ای است، همان قیمت کاغذش بیشتر نیست. این مرد با این که مرد عالمی است ولی اسرار الشهاده را نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف کرده است! کتابش مملو از دروغ است! حال به خاطر این که یک عالم بوده، با تقوا بوده و مخلص امام حسین بوده است، ما باید درباره اش سکوت کنیم؟
شنبه 5/12/1391 - 23:2
اهل بیت
نقل می‌كنند كه یكی از علمای بزرگ در یكی از شهرستان‌ها تا اندازه‌ای درد دین داشت و همیشه به این دروغ‌هایی كه روی منبر گفته می‌شد اعتراض می كرد و تعبیرش هم این بود كه می‌گفت این زهرماری‌ها چیست كه بالای این منبرها می‌گویند؟ واعظی به او گفت اگر اینها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته كنیم. آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشكیل داد و همان واعظ را دعوت كرد. ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من می‌خواهم به عنوان نمونه یك مجلسی ترتیب بدهم كه در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی كه جز از كتاب‌های معتبر، هیچ روضه‌ای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت كه از آن زهرماری‌ها نباید چیزی بگویی. واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم كنار محراب بود، آقای واعظ صحبت‌هایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع كرد به خواندن روضه و خود را مقید كرده بود كه جز روضه راست چیزی نگوید اما هرچه گفت مجلس تكان نخورد و مجلس همین طور یخ كرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هست بعد مردم چه می‌گویند، تصور می‌کنند که لابد آقا نیتش پاك نیست كه مجلسش نمی‌گیرد. اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا كربلا شده بود. دید كه آبرویش می رود به فکر رفت که چه بكند؟ یواشكی و زیر چشمی به واعظ گفت یك كمی از آن زهرماری‌ها قاطی كن.
این انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلیاتی كه وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری كرد یك جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است.
این انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلیاتی كه وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است، یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری كرد یك جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است. این قضیه را من مكرر شنیده‌ام و لابد شما هم شنیده‌اید و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل كرده است. می‌‌گویند روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه می‌خواند. امام حسین علیه السلام فرمود من تشنه‌ام و آب می‌خواهم، حضرت فرمود كسی برای فرزندم آب بیاورد، اول كسی كه از جا بلند شد كودكی بود كه همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود كه رفتند و از مادرشان یك كاسه آب گرفتند و آمدند كه این جریان با یك طول و تفسیری نقل می‌شود. بعد امیر المومنین علی علیه السلام چشمشان كه به این منظره افتاد اشكشان جاری شد. به آقا عرض كردند شما چرا گریه می‌كنید فرمود قضایای کربلا یادم افتاد. كه دیگر معلوم است گریز به كجا منتهی می‌شود. حاجی نوری در این جا یك بحث عالی دارد. می‌گوید شما كه می‌گویید علی در بالای منبر خطبه می‌خواند باید بدانید كه علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه می‌خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بود که تقریبا سی و سه سال داشت. بعد می گویند اصلا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش در حال موعظه مردم است و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است؛ و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده و یک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. می بینید که چگونه جریانی را جعل کرده‌اند. آیا این قضیه در شان امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این جریان، شان امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟! مسلم است که پایین می آورد چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم. طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادب‌ترین افراد مردم پایین آورده ایم؛ در حالی که پدری مثل علی مشغول سخن گفتن است، تشنه اش می شود طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همانجا حرف آقا را قطع می‌کند و می گوید من تشنه ام برای من آب بیاورید.
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروف‌ترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر.
نمونه دیگری که تحریف و جعل شده است، اینست که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب می‌خواست. آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر، سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند این هم گفت پس حالا که آقا می روند بروم ببینم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته است و بنی هاشم روی کرسی‌های چنین و چنان، بعد محمل هایی آوردند. چه حریرها و چه دیباج‌هایی، در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محمل‌ها کردند. اینها را می گویند و می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند، روز یازدهم چه حالی داشتند.
حاجی نوری می گوید: این حرف ها یعنی چه، بنا بر استناد تاریخی امام حسین در حالی که بیرون آمد این آیه را می‌خواند: «فخرج منها خائفا یترقب[3]» یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است:«قال عسی ربی ان یهدینی سواعا لسبیل.[4]» یک قافله بسیار بسیار ساده ای داشتند. مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محمل هایی شده باشند که آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند؟!

جریان لیلا و حضرت علی اکبر علیه السلام

نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروف‌ترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر. حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را در آنجا شنیدم که علی اکبر به میدان رفت. حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم برگرداند!
اولا در کربلا لیلایی نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. به جز برای علی اکبر «فاستاذن اباه فاذن له»؛ یعنی تا اجازه خواست گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشده! از جمله این شعر که می گوید:
خیز ای بابا از این صحرا رویم
نک به سوی خیمه لیلا رویم
نمونه دیگری که در همین باره خیلی عجیب بود و در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر در چند سال پیش از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:
نذر علیه لئن عادوا و ان رجعوا
لازرعن طریق تفت ریحانا
من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم. این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شد؛ بعد به دنبال آن رفتم و دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست. بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و آن روضه‌خوان این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ آنها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است بلکه می‌گویند زن های اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف‌ها یعنی چه؟!
در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!

دامادی حضرت قاسم علیه السلام

از این بالاتر می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود امام نماز خوف[5] خواند و با عجله هم خواند. حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. پس مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی‌دادند. ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی راه بیندازید من می خواهم عروسی قاسم را با یکی از دخترهایم در اینجا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم. من آرزو دارم، آرزو را که نمی شود به گور برد!
شما را به خدا ببینید حرف هایی را گاهی وقت ها از یک افراد خیلی سطح پایین می شنویم که می گویند من آرزو دارم مثلا عروسی پسرم را ببینم، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم، به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند آن هم در گرما گرم زد و خورد که مجال نماز خواندن هم نیست!! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا می‌خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است من در اینجا راه بیاندازم. یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانی های قدیم ما هرگز جدا نمی‌شد، عروسی قاسم نو کدخدا؛ یعنی نو داماد بود، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب های تاریخی معتبر وجود ندارد. حاجی نوری می گوید ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی به نام روضة الشهدا نوشته است و اصل قضیه صد در صد دروغ است. به قول شاعر که گفت:
بس که ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببینی نشناسیش باز
ما برای سیدالشهدا، اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا ایشان چنین اصحاب و یارانی نداشته است. مثلا در کتاب محرق القلوب که اتفاقا نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته، نوشته شده است که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید هاشم مرقال بود. در حالی که یک نیزه هجده ذرعی هم دستش بود، آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به قول بعضی ها سر امام حسین را برید، یک نیزه ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود. اینجا هم در کتاب محرق القلوب نوشته که هاشم بن عتبه مرقابل با نیزه هجده ذرعی پیدا شد. در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش هم کشته شده بود. ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که نداشته است. (و یا زعفر جنی جزو یاران امام حسین است). یا دشمنانی را ذکر می کنند که نبوده است.

تحریف تعداد کشته شدگان در روز عاشورا

در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است! همینطور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد. پس حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را باور کنیم که می گوید اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند، باید بر مصائب جدید اباعبدالله بگرید، بر این دروغ هایی که به ابا عبدالله علیه السلام نسبت داده می شود گریه کند.

واقعیت اربعین

نمونه دیگر اربعین است. اربعین که می رسد، همه این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند اینطور است که اسرا از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین با جابر ملاقات کرد. در صورتی که به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنی سیدبن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب و لااقل تایید نکرده است؛ در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی ذکر نشده است و هیچ دلیل عقلی هم آن را قبول نمی‌کند. ولی مگر می شود این قضایایی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت؟! جابر اولین زائر امام حسین (ع) بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت امام حسین (ع) هیچ چیز دیگری ندارد. موضوع، تجدید عزای اهل بیت نیست، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست، اصلا راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه، از همان شام جدا می شود.
آن چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد این است که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقل های معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد. من در سابق تصور می کردم که اساسا علت این که این همه دروغ در این واقعه ایجاد شده برای این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخ های دور دست مثل سیزده، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد. مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقل‌ها با یکدیگر انطباق دارند و به یکدیگر نزدیک هم هستند و یک قضایایی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند. یکی از چیزهایی که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده است. در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت. همان طور که در این عصر در جنگ ها مخصوصا در وقایع، اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه ها این طور بوده است، لذا خطبه زیاد است. چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه خطبه هایی که بعد، اهل بیت در کوفه، در شام و در جاهای دیگر ایراد کردند. و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود و این خودش یک انگیزه ای بود که جریانات نقل شود.
همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم، سوالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست. وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟ لذا به آقا عرض کرد: « و انا فی من یقتل»؛ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حال ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود من از تو یک سوال می کنم، جواب من را بده بعد من جواب تو را می‌دهم، من این طور فکر می کنم که آقا مخصوصا این سوال را کردند و این جواب را شنیدند تا سندی شود برای آیندگان که فکر نکنند این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، و دیگر برایش حجله درست نکنند، و در حق او جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سوال می کنم «کیف الموت عندک»؛ پسرکم، فرزند برادرم، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد. فورا گفت: «احلی من العسل»؛ از عسل شیرین تر است. یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد.
در قضیه کربلا سوال و جواب زیاد شده است و همین ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می دهد. در کربلا، رجز زیاد خوانده شده است مخصوصا شخص ابا عبدالله که زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می تواند ماهیت قضیه را نشان دهد.
در قضیه کربلا، چه در قبل و چه در بعد از آن، نامه های زیادی مبادله شده است. نامه هایی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است، نامه هایی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه هایی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است و از این ها معلوم می شود که امام، خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می کرده است؛ و دیگر نامه هایی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته اند. یزید برای ابن زیاد، ابن زیاد برای یزید، ابن زیاد برای عمر سعد، عمر سعد برای ابن زیاد، که همه این نامه ها در تاریخ اسلام مضبوط است. لذا قضایای کربلا، قضایای روشنی است و سراسر این قضایا هم افتخار آمیز است.
ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را آن قدر مشوش نموده و بزرگترین خیانت ها را به امام حسین علیه السلام کرده ایم که به کلی حادثه را تغییر داده ایم. قطعا اگر امام حسین علیه السلام به عالم ظاهر بیایند خواهند گفت: آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم. آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که برادر زاده من نیست، آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند. ما قاسمی درست کردیم که آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده! حال بیاییم قاسم ذهن خود را با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنیم.

وقایع شب عاشورا

تواریخ معتبر این قضیه را نقل کرده اند که در شب عاشورا امام علیه السلام اصحاب خودش را در یک خیمه ای «عند قرب الماء[6]» یا نزدیک آن خیمه جمع کرد و آن خطابه بسیار معروف شب عاشورا را به آنها القاء کرد.
در این خطبه امام به طور خلاصه به آنها می گوید شما آزاد هستید. امام نمی خواست کسی خودش را برای ماندن مجبور ببیند، و یا حتی کسی خیال کند به حکم بیعت لازم است بماند. لذا می گوید همه شما را آزاد گذاشتم، همه یارانم، خاندانم، برادرانم، فرزندانم، برادر زاده هایم، اینها جز به شخص من به کس دیگری کار ندارند، شب تاریک است و از این تاریکی استفاده کنید و بروید و آنها هم قطعا با شما کاری ندارند. در اول هم از اینها تجلیل می کند و می گوید منتهای رضایت را از شما دارم، اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم، اهل بیتی بهتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم. اما همه آنها به طور دست جمعی می گویند آقا مگر چنین چیزی ممکن است، جواب پیغمبر خدا را چه بدهیم، وفا و انسانیت کجا رفته است، محبت و عاطفه کجا رفته و آن سخنان پر شوری که آنجا فرمودند که واقعا دل سنگ را آب می کند، یعنی انسان را به هیجان می آورد.
یکی می گوید مگر یک جان هم ارزش این حرف ها را دارد که کسی بخواهد فدای شخصی مثل تو بکند، ای کاش هفتاد بار زنده می شدم و هفتاد بار خودم را فدای تو می کردم. آن یکی می گوید هزار بار، دیگری می گوید ای کاش امکان داشت با این جانم بروم و آن را فدای تو کنم، بعد بدنم را آتش بزنند، خاکسترش کنند، آنگاه خاکسترش را به باد بدهند و باز دو مرتبه مرا زنده کنند، باز هم ... .
اول کسی هم که به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد هم بنی هاشم. همین که این سخنان را گفتند، امام مطلب را عوض کرد و از حقایق فردا قضایایی را گفت، به آنها خبر کشته شدن را داد که همه اصحاب آن خبر را مثل یک مژده بزرگ تلقی کردند. همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم، سوالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست. وقتی که جمعی از مردان در مجلسی اجتماع می کنند یک بچه سیزده ساله در جمع آنها شرکت می کند، پشت سر مردان می نشیند. مثل این که این جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر می کشید که دیگران چه می گویند، وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟ آخر من بچه هستم شاید مقصود آقا این است که بزرگان کشته می شوند و من هنوز صغیرم. لذا به آقا عرض کرد: «و انا فی من یقتل»؛ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حال ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود من از تو یک سوال می کنم، جواب من را بده بعد من جواب تو را می دهم. من این طور فکر می کنم که آقا مخصوصا این سوال را کردند و این جواب را شنیدند تا سندی شود برای آیندگان که فکر نکنند این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، و دیگر برایش حجله درست نکنند، و در حق او جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سوال می کنم «کیف الموت عندک»؛ پسرکم، فرزند برادرم، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد. فورا گفت: «احلی من العسل»؛ از عسل شیرین تر است. یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد. منظره چقدر تکان دهنده است، این موارد است که این حادثه را، یک حادثه بزرگ تاریخی کرده است و ما باید این حادثه را زنده نگه داریم. چون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی . این است که این مقدار ارزش می دهد که بعد از چهارده قرن اگر یک چنین حسینیه ای[7] به نامشان بسازیم کاری نکرده ایم. وگرنه آرزوی دامادی داشتن که این حرف‌ها را نمی خواهد، همه بچه ها آرزوی دامادی دارند، آرزوی دامادی داشتن که، وقت صرف کردن و پول صرف کردن نمی خواهد. حسینیه ساختن و سخنرانی نمی خواهد. ولی اینها جوهره انسانیت هستند، مصداق «انی جاعل فی الارض خلیفه» هستند. اینها بالاتر از فرشته هستند. امام بعد از گرفتن این جواب فرمود: فرزند برادرم تو هم کشته می شوی. «بعد ان تبلوا ببلاء عظیم»؛ اما جان دادن تو با دیگران خیلی متفاوت است و یک گرفتاری بسیار شدیدی پیدا می کنی. لذا روز عاشورا پس از آن که با چه اصراری اجازه رفتن به میدان را گرفت، از آنجا که بچه است، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد، خُود مناسب با سر او وجود ندارد، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد. لهذا نوشته اند عمامه ای به سر گذاشته بود «کانه فرقه القمر» همین قدر نوشته اند به قدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت مثل یک پاره ماه است.
بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت
برگ گل سرخ را باد کجا می برد
راوی گفت نگاه کردم دیدم که بند یکی از دو کفش هایش باز است و یادم نمی رود که پای چپش هم بود. از اینجا معلوم می شود چکمه پایش نبوده است. نوشته اند امام در خیمه ایستاده بود و لجام اسبش به دستش بود، معلوم بود منتظر است که یک مرتبه یک فریادی شنید، نوشته اند کسی نفهمید که امام با چه سرعتی مثل یک باز شکاری روی اسب پرید و حمله کرد. آن فریاد، فریاد "یا عما"ی قاسم بن الحسن بود. آقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دویست نفر دور این بچه را گرفته بودند. امام که حرکت کرد و حمله کرد آنها فرار کردند و یکی از دشمنان که از اسب پایین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند؛ خودش در زیر پای اسب رفقای خود پایمال شد. آن کسی را که می گویند در روز عاشورا در حالی که زنده بود، زیر سم اسب ها پایمال شد، یکی از دشمنان بود نه حضرت قاسم. به هر حال حضرت وقتی به بالین قاسم رسیدند که گرد و غبار زیاد بود و کسی نمی فهمید قضیه از چه قرار است. وقتی که این گرد و غبارها نشست، یک وقت دیدند که آقا بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است.
این جمله را از آقا شنیدند که فرمود:«عزیز علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک»؛ یعنی برادرزاده، خیلی بر عموی تو سخت است که تو او را بخوانی، ولی نتواند تو را اجابت کند، یا اجابت بکند، اما نتواند برای تو کاری انجام بدهد. در همین حال بود که یک وقت فریادی از این جوان بلند شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

پی نوشت ها:

1- پس چون (بنی اسراییل) پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دل‌هاشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آنها اثر نکرد) کلمات خدا را از جای خود تغییر می دادند و از بهره آن کلمات که به آنها داده شد (در تورات) نصیب بزرگی را از دست دادند. (مائده 13)
2- آیا طمع دارید که یهودیان به دین شما بگروند در صورتی که گروهی از آنان کلام خدا را شنیده و به دلخواه خود آن را تحریف می کنند با آن که در کلام خدا تعقل کرده معنی آن را دریافته اند. (بقره 75)
3- آیه به طور کامل اینست «فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین»؛ یعنی موسی از شهر مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب شهر مدین بیرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر این قوم ستمکار نجات ده. (قصص 21)
4- آیه به طور کامل اینست «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواءالسبیل»؛ و چون از مصر بیرون شد و سر به بیابان رو به جانب شهر مدائن آورد با خود گفت امید است که خدا مرا به راه راست هدایت فرماید. (قصص 22)
5- نماز خوف همان نماز فریضه است که به صورت کوتاه خوانده می شود.
6- معلوم می شود یک خیمه ای بوده است که اختصاص به مشک های آب داشته و از همان روزهای اول آب ها را در خیمه جمع می کرده اند.
7- لازم به تذکر است که چون سخنرانی در حسینیه ارشاد بوده است، مقصود استاد از حسینیه، حسینیه ارشاد است.

شنبه 5/12/1391 - 23:2
اهل بیت
"فبما نقضهم میثاقهم لعنا هم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الكم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروابه." [1]
تحریفاتی در واقعه عاشورا انجام شده است که شامل تحریف لفظی و تحریف معنوی می باشد. و همین تحریفات سبب شده كه این سند بزرگ تاریخی و این منبع بزرگ تربیتی برای ما بی اثر و یا كم اثر شود، و احیانا در مواقعی اثر معكوس ببخشد. عموم ما این وظیفه را داریم كه این سند مقدس را از آن تحریفات كه آن را آلوده كرده است پاك و منزه كنیم.

عوامل تحریف

این عوامل بر سه قسم است:
1- عوامل عمومی . یعنی به طور كلی در تواریخ دنیا این عوامل وجود دارد كه تواریخ را دچار تحریف می‌كنند و اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. مثلا همیشه اغراض دشمنان، خود عاملی است برای این كه حادثه‌ای را دچار تحریف كند. دشمن برای این كه به هدف و غرض خود برسد، تغییر و تبدیل‌هایی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ می‌كند و این نمونه‌های زیادی دارد و نمی‌خواهم از نمونه این مطلب بحثی كرده باشم، همین قدر عرض می‌كنم كه در حادثه كربلا هم این عامل دخالت داشت. یعنی دشمنان در صدد تحریف نهضت حسینی برآمدند. و همان طوری كه در دنیا معمول است كه دشمنان، نهضت‌های مقدس را به افساد و اخلال و تفریق كلمه و ایجاد اختلاف متهم می‌كنند، حكومت اموی برای این كه نهضت حسینی را چنین رنگی بدهد خیلی كوشش كرد و تبلیغات خود را شروع شد.
مسلم كه به كوفه آمده بود، یزید ضمن ابلاغی كه برای ابن زیاد صادر می‌كند می‌نویسد: مسلم پسر عقیل به كوفه آمده است و هدفش اخلال و افساد و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است! پس برو و او را سركوب كن. وقتی مسلم گرفتار می‌شود و او را به دارالاماره ابن زیاد می‌برند، ابن زیاد همین جمله‌ها را به مسلم می‌گوید: پسر عقیل چه شد كه آمدی به این شهر، مردم وضع مطمئن و آرامی داشتند، تو آمدی آشوب كردی، ایجاد اختلاف و فتنه‌انگیزی كردی! مسلم هم مردانه جواب داد:
مرحوم حاج سیخ محمد حسن تاریخچه قضیه را این طور نقل کرد. گفت یک روز در حدود بازار، حدود مدرسه صدر (قبل از ایشان بوده و ایشان از اشخاص معتبری نقل کردند) مجلس روضه ای بود که بزرگترین مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعیل خواجویی که از علماء بزرگ اصفهان بود در آنجا شرکت می کرد. واعظ معروفی گفته بود که من آخرین منبری بودم. منبری های دیگر می آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم اعمال می کردند، هر کس می آمد روی دست دیگری می زد، بعد از منبر خود می نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند. این مراسم تا ظهر طول کشید. دیدم هر کس هر هنری داشت به کار برد، اشک مردم را گرفت. فکر کردم که من چه کنم؟ همان جا این قصه را جعل کردم رفتم قصه را گفتم از همه بالاتر زدم. عصر آن روز رفتم در مجلس دیگری که در چارسو بود، دیدم آن که قبل از من منبر رفته همین داستان را می گوید. کم کم در کتاب ها هم نوشتند و چاپ هم کردند! این موضوع که دستگاه حسین دستگاه جدایی است و از هر وسیله ای برای گریاندن مردم می شود استفاده کرد، این توهم و خیال و دروغ و غلط، یک عامل بزرگی برای جعل و تحریف شد!
اولا آمدن ما به این شهر ابتدایی نبود. مردم این شهر، نامه‌های فراوان نوشتند و آن نامه‌ها موجود است. پدر تو زیاد، در سال‌هایی كه در اینجا حكومت كرده، نیكان مردم را كشته، بدان را بر نیكان مسلط كرده و انواع ظلم‌ها و اجحاف‌ها به مردم كرده است، از ما دعوت كردند كه عدالت را برقرار كنیم. ما برای برقراری عدالت آمده‌ایم. حكومت اموی برای این كه تحریف معنوی كرده باشد، از این نوع حرف‌ها زیاد گفت. ولی تاریخ اسلام تحت تاثیر این تحریف واقع نشد. یك نفر مورخ و صاحب نظر در دنیا پیدا نمی‌شود كه بگوید حسین بن علی العیاذباالله قیام نابجایی كرد، آمد كلمه مردم را تفریق كند، اتحاد را از بین ببرد. بنابر این دشمن نتوانست در حادثه كربلا تحریفی ایجاد كند. با كمال تاسف در حادثه كربلا هر چه تحریف شده، از ناحیه دوستان بوده است.
2- عامل دوم تمایل بشر به اسطوره سازی و افسانه سازی است و این در تمام تواریخ دنیا وجود دارد. در بشر، یك حس قهرمان پرستی موجود است كه در اثر آن درباره قهرمان‌های ملی و دینی افسانه می‌سازند.(2) بهترین دلیلش اینست كه مردم برای نوابغی مثل بوعلی سینا و شیخ بهایی چقدر افسانه جعل كرده‌اند! بوعلی سینا بدون شك نابغه بوده و قوای جسمی و روحی او یك جنبه فوق‌العادگی داشته است. ولی همین‌ها سبب شده مردم برای او افسانه بسازند مثلا می‌گویند بوعلی سینا در سر یك فرسنگی، مردی را دید و گفت این مرد نان روغنی، نانی كه چرب است می‌خورد گفتند از كجا فهمیدی كه نان می‌خورد و نان او هم چرب است؟! گفت برای این كه من پشه‌هایی را دیدم كه دور نان می‌گردند فهمیدم نانش چرب است كه پشه‌ دور آن پرواز می‌كند! واضح است كه این جریان افسانه است، آدمی كه پشه را از یك فرسنگی ببیند، چربی نان را از خود پشه‌ها زودتر می‌بیند.
می‌گویند بوعلی سینا در مدتی كه در اصفهان تحصیل می‌كرد، گفت من نیمه‌های شب كه برای مطالعه بر می‌خیزم، صدای چكش مسگرهای كاشان نمی‌گذارد مطالعه كنم. یك شب دستور دادند مسگرهای كاشان چكش نزنند، آن شب را بوعلی گفت آرام خوابیدم و یا آرام مطالعه كردم. معلوم است كه اینها افسانه است.
این چه غوغائیست، این چه حرف شریعت خراب کنی است؟! از هر وسیله ای استفاده کردن، برای گریاندن مردم در سوگ امام حسین جایز است؟ امام حسین شهید شد که اسلام بالا برود "و اشهد انک قد اقمت اصلواة و آتیت الزکوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله حق جهاده" امام حسین کشته شد که سنن اسلامی، مقررات اسلامی، قوانین اسلامی زنده شود نه این که بهانه ای شود که پا روی سنن اسلامی بگذارند. امام حسین را ما به صورت (العیاذ بالله) اسلام خراب کن در آورده ایم. امام حسینی که ما در خیال خودمان درست کرده ایم اسلام خراب کن است.
برای شیخ بهایی چقدر افسانه ساختند. این افسانه سازی ها اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. مردم درباره بوعلی هر چه می‌گویند، بگویند به كجا ضرر می‌زند؟ اما افرادی كه شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها، عمل آنها، قیام آنها، نهضت آنها سند و حجت است؛ نباید در سخنانشان، در شخصیتشان، در تاریخچه‌شان تحریفی واقع شود.
درباره امیرالمومنین علی علیه‌السلام، ما شیعیان چقدر افسانه گفته‌ایم! در این كه علی (ع) مرد خارق‌العاده‌ای بوده بحثی نیست، در شجاعت علی (ع) كسی شك ندارد. دوست و دشمن اعتراف كرده‌اند كه شجاعت علی (ع) شجاعت فوق افراد عادی بوده است. علی (ع) در هیچ میدان جنگی، با هیچ پهلوانی نبرد نكرد مگر این كه آن پهلوان را به زمین زد اما مگر افسانه‌سازها و اسطوره‌ سازها به همین مقدار قناعت كردند؟! مثلا گفته‌اند علی (ع) در جنگ خیبر با مرحب خیبری روبرو شد. مرحب چقدر فوق‌العادگی داشت. مورخین هم نوشته‌اند كه علی در آنجا ضربتش را كه فرود آورد این مرد را دو نیم كرد (نمی‌دانم كه این دو نیم كامل بود یا نه). این حرف‌ها و افسانه‌ها دین را خراب می‌كنند.
حاجی نوری این مرد بزرگ در كتاب لؤلؤ و مرجان، انتقاد كه می‌كند می‌گوید برای شجاعت ابوالفضل نوشته‌اند در جنگ صفین (كه اصلا شركت حضرت هم معلوم نیست، اگر شركت هم كرده یك بچه پانزده ساله بوده) مردی را به هوا انداخت، دیگری را انداخت، نفر بعدی را، تا هشتاد نفر؛ نفر هشتادم را كه انداخت، هنوز نفر اول به زمین نیامده بود! بعد اولی كه آمد دو نیمش كرد، دومی نیز همچنین تا نفر آخر!!!
لقب «سقا»، آب آور، قبلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شب های پیش ابوالفضل توانسته بود برود صف دشمن را بشکافد و برای اطفال اباعبدالله آب بیاورد. این جور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند؛ نه، سه شبانه روز بود که ممنوع بودند ولی در این خلال توانستند یکی دو بار آب تهیه کنند، از جمله در شب عاشورا تهیه کردند، حتی غسل کردند، بدن های خودشان را شست و شو دادند.
در حادثه كربلا یك قسمت از تحریفاتی كه صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی است. اروپایی‌ها می‌گویند در تاریخ مشرق زمین مبالغه‌ها و اغراق‌ها زیاد است و راست هم می‌گویند. مثلا آقای دربندی در اسرار الشهاده نوشته است عدد لشكریان عمر سعد، سواره‌شان ششصد هزار نفر و همه اهل كوفه بودند! مگر كوفه چقدر بزرگ بود؟ كوفه یك شهر تازه سازی بود، هنوز سی ‌و پنج سال بیشتر از عمر آن نگذشته بود، چون كوفه را در زمان عمربن خطاب ساختند. كوفه هم به همین دلیل مركز سپاهیان اسلام بود. این شهر را عمر دستور داد در اینجا بسازند برای این كه لشكریان اسلام در نزدیكی ایران یك مركزی داشته باشند. در آن زمان معلوم نیست همه جمعیت كوفه آیا به هفتاد هزار نفر، هشتاد هزار نفر، صد هزار نفر می‌رسیده یا نه. یك میلیون و ششصد هزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود و حسین بن علی هم سیصد هزار نفر آنها را بكشد، چنین مسئله ای با عقل سازگار نیست. از طریق حس اسطوره‌سازی، تحریف زیادی صورت گرفته است. ما نباید یك سند مقدس را در اختیار افسانه سازها قرار بدهیم. آیا صحیح است در تاریخ و حادثه عاشورا، حادثه‌ای كه ما دستور داریم هر سال آن را به صورت یك مكتب، زنده بداریم این همه افسانه وارد شود؟!
3- عامل سوم یک عامل خصوصی است. این دو عامل که عرض کردم یعنی غرض ها و عداوت های دشمنان در تمام تواریخ دنیا هست. حس اسطوره سازی و افسانه سازی در تمام تاریخ های دنیا رخ داده است. ولی در خصوص حادثه عاشورا یک جریان و عامل بالخصوصی هست که سبب شده است در این داستان، جعل واقع شود. پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و ائمه اطهار دستور اکید و بلیغ داده اند که باید نام حسین بن علی زنده بماند، باید مصیبت حسین بن علی هر سال تجدید شود. چرا؟ چرا ائمه دین این همه به این موضوع اهتمام داشتند و چرا برای زیارت حسین بن علی این همه تاکید و ترغیب شده است؟ ممکن است کسی بگوید برای این که تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد!!
انسان وقتی که در تاریخ سیر می کند، می بیند بر سر این حادثه چه آورده اند! به خدا قسم حرف حاجی نوری حرف درستی است. می گوید امروز اگر کسی بخواهد بر امام حسین بگرید، بر این مصیبت ها باید بگرید، بر این تحریف ها و مسخ ها باید بگرید، بر این دروغ ها باید بگرید.
آیا این حرف مسخره نیست؟ بعد از 1400 سال هنوز حضرت زهرا احتیاج به تسلیت داشته باشد، در صورتی که به نص خود امام حسین علیه السلام و به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین، امام حسین و حضرت زهرا نزد یکدیگرند. این چه حرفیست؟! مگر حضرت زهرا بچه است، بعد از 1400 سال هنوز هم به سر خودش بزند، گریه کند و ما برویم به ایشان سر سلامتی بدهیم؟! این حرف هاست که دین را خراب می کند! حسین (ع) مکتب عملی اسلام را تاسیس کرد. حسین(ع) نمونه عملی قیام های اسلامی است. خواستند مکتب حسین زنده بماند، خواستند سالی یک بار حسین با آن نداهای شیرین و عالی و حماسه انگیزش ظهور کند، فریاد کند: «الا ترون الی الحق لایعمل به و الباطل لایتنهاهی عنه لیرغب المومن الی فی لقاءالله محقا.» خواستند "الموت اولی من رکوب العاری"، مرگ از زندگی ننگین بهتر است، برای همیشه زنده بماند. خواستند "لا اری الموت الا سعاده و الحیوة مع الظالمین الابرما" برای همیشه زنده بماند. زندگی با ستمکاران برای من خستگی آور است، مرگ در نظر من جز سعادت چیزی نیست. خواستند آن جمله های دیگر حسین "خط الموت علی ولد ادم محط القلاده علی جیدالفتات"، زنده بماند. "هیهات مناالذله" زنده بماند. مردی که می آید در مقابل سی هزار نفر می ایستد در حالی که در نهایت شدت از ناحیه خود و خاندان خود گرفتار است و مرد وار که چنین مردی دنیا به خود ندیده است می‌فرماید: "الاوان الدعی ابن الدعی قدر کزبین ثنتین بین السله و الذله هیهات مناالذله یابی الله منا و رسوله و حجور طابت و طهرت"، خواستند اینها زنده بماند. مکتب حسین(ع) زنده بماند، تربیت حسین زنده بماند، پرتویی از روح حسین در این ملت دمیده شود، و بر آن بتابد. فلسفه اش خیلی روشن است. نگذارید حادثه عاشورا فراموش شود، حیات و زندگی شما و انسانیت و شرف شما به این حادثه بستگی دارد. به این وسیله می توانید اسلام را زنده نگهدارید. پس ترغیب کردند مجلس عزای حسینی را زنده نگهدارید. عزاداری حسین بن علی واقعا فلسفه صحیحی دارد، فلسفه بسیار بسیار عالی هم دارد. هرچه ما در این راه کوشش کنیم، به شرط این که هدف این کار را تشخیص دهیم، بجاست.
اما متاسفانه یک عده ای این را نشناختند، خیال کردند بدون این که مردم را به مکتب حسین آشنا کنیم، به فلسفه قیام حسینی آشنا کنیم، مردم را عارف به مقام حسینی کنیم، همین قدر که مردمی آمدند و نشستند و نفهمیده و ندانسته گریه ای کردند، کفاره گناهانست!

گریه بر امام حسین علیه السلام با هر وسیله

مرحوم حاجی نوری نکته ای را در کتاب لؤلؤ و مرجان ذکر کرده است و آن این که عده ای گفتند موضوع امام حسین و گریه بر او، ثوابش آن قدر زیاد است که از هر وسیله ای برای این کار می شود استفاده کرد. یک حرفی امروزی ها در مکتب "ماکیاول" در آورده اند که می گویند هدف، وسیله را مباح می کند؛ هدفت خوب باشد، وسیله هرچه شد، شد! گفتند ما یک هدف مقدس و منزه داریم و آن این است که گریستن بر امام حسین کار بسیار خوبی است و باید گریست. به چه وسیله بگریانیم؟ به هر وسیله که شد! هدف که مقدس است، وسیله هرچه شد، شد. اگر تعزیه در آوریم، تعزیه های اهانت آور، درست است یا نه؟ گفتند اشک جاری می شود یا نه؟ همین قدر که اشک جاری شود، اشکال ندارد! شیپور بزنیم، طبل بزنیم، معصیت کاری بکنیم، به بدن مرد، لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم درست کنیم، جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین این حرف ها مانعی ندارد. دستگاه امام حسین از دستگاه دیگران جداست، در اینجا دروغ گفتن بخشیده می شود، جعل و تحریف کردید، شبیه سازی کردید، بخشیده می شوید. هر گناهی که در مراسم انجام دادید، بخشیده می شوید.
چون کتاب روضة الشهدا اولین کتاب به زبان فارسی است که نوشته شد، مرثیه خوانها که اغلب بی سواد بودند و به کتابهای عربی مراجعه نمی کردند همین کتاب را می گرفتند و در مجالس از رو می خواندند. این است که امروزه مجالس عزاداری امام حسین را روضه خوانی می گوییم. در زمان امام حسین و حضرت صادق و امام حسن عسکری که روضه خوانی نمی گفتند و بعد در زمان سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه خوانی نمی گفتند. از پانصد سال پیش به این طرف اسمش روضه خوانی شده، روضه خوانی یعنی خواندن کتاب روضة الشهدا، خواندن همان کتاب پر از دروغ. از وقتی که این کتاب به دست مردم افتاد، کسی تاریخ واقعی امام حسین را مطالعه نکرد.
در ده، پانزده سال پیش که به اصفهان رفته بودم، در آنجا مرد بزرگی بود، مرحوم حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی اعلی الله مقامه، خدمت ایشان رفتم و روضه ای را که تازه در جایی شنیده بودم و تا آن وقت نشنیده بودم، برای ایشان نقل کردم. آن روضه خوان که اتفاقا تریاکی هم بود، این روضه را خواند و به قدری مردم را گریاند که حد نداشت. داستان پیرزنی را نقل می کرد که در زمان متوکل می خواست به زیارت امام حسین برود و آن وقت جلوگیری می کردند و دست ها را می بریدند تا این که قضیه را به آنجا رساند که این زن را بردند و در دریا انداختند. در همان حال این زن فریاد کرد یا ابوالفضل العباس، یا ابوالفضل العباس، هنگامی که داشت غرق می شد سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیر، رکابش را گرفت، گفت چرا دستت را دراز نمی کنی؟ گفت من دست در بدن ندارم، که مردم خیلی گریه کردند. مرحوم حاج شیخ محمد حسن تاریخچه قضیه را این طور نقل کرد. گفت یک روز در حدود بازار، حدود مدرسه صدر (قبل از ایشان بوده و ایشان از اشخاص معتبری نقل کردند) مجلس روضه ای بود که بزرگترین مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعیل خواجویی که از علمای بزرگ اصفهان بود در آنجا شرکت می کرد. واعظ معروفی گفته بود که من آخرین منبری بودم. منبری های دیگر می‌آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم اعمال می کردند، هر کس می آمد روی دست دیگری می زد، بعد از منبر خود می نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند. این مراسم تا ظهر طول کشید. دیدم هر کس هر هنری داشت به کار برد، اشک مردم را گرفت. فکر کردم که من چه کنم؟ همان جا این قصه را جعل کردم رفتم قصه را گفتم از همه بالاتر زدم. عصر آن روز رفتم در مجلس دیگری که در چارسو بود، دیدم آن که قبل از من منبر رفته همین داستان را می گوید. کم کم در کتاب ها هم نوشتند و چاپ هم کردند! این موضوع که دستگاه حسین دستگاه جدایی است و از هر وسیله ای برای گریاندن مردم می شود استفاده کرد، این توهم و خیال و دروغ و غلط، یک عامل بزرگی برای جعل و تحریف شد!
مرحوم حاجی نوری، این مرد بزرگوار، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی که حتی بر حاج شیخ عباس ترجیح داشته است، به اعتراف خود حاج شیخ عباس و دیگران، مرد فوق العاده متبحر و با تقوایی است. ایشان این مطلب را در کتاب خودشان طرح کردند، که اگر این حرف درست باشد که هدف، وسیله را مباح می کند، پس اساسا چیزی در دنیا باقی نمی ماند. من این طور می گویم: یکی از هدف های اسلامی ادخال سرور در قلب مومن است یعنی انسان کاری کند که مومنی خوشحال شود. من برای این که مومنی را خوشحال کنم، در حضور او غیبت می‌کنم چون از غیبت خیلی خوشش می آید! اگر بگویید مرتکب گناه می شوی، می گویم خیر، هدفم مقدس است، من که غیبت می کنم می خواهم او را خوشحال کنم!
مثال دیگری مرحوم حاجی نوری ذکر می کند که یک نفر مرد، زن بیگانه ای را می بوسد. بوسیدن زن نامحرم حرام است. می گوییم چرا این کار را انجام دادی؟ می گوید من ادخال سرور در قلب مومن کردم! در مورد زنا و شراب و لواط هم همین را می توان گفت. این چه غوغائیست، این چه حرف شریعت خراب کنی است؟! از هر وسیله ای استفاده کردن، برای گریاندن مردم در سوگ امام حسین جایز است؟ امام حسین شهید شد که اسلام بالا برود "و اشهد انک قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله حق جهاده" امام حسین کشته شد که سنن اسلامی، مقررات اسلامی، قوانین اسلامی زنده شود نه این که بهانه ای شود که پا روی سنن اسلامی بگذارند. امام حسین را ما به صورت (العیاذ بالله) اسلام خراب کن در آورده ایم. امام حسینی که ما در خیال خودمان درست کرده ایم اسلام خراب کن است.
حاجی نوری در کتابش نوشته است یکی از طلاب نجف اهل یزد برایم نقل کرد در جوانی سفری پیاده از راه کویر به خراسان می رفتم. در یکی از دهات نیشابور یک مسجدی بود و من چون جایی را نداشتم، در مسجد رفتم و پیشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر رفت. در این بین با کمال تعجب دیدم فراش مسجد مقداری سنگ آورد و تحویل پیشنماز داد. وقتی روضه را شروع کرد، دستور داد چراغ ها را خاموش کردند. چراغ ها که خاموش شد، سنگ ها را به طرف مستمعین پرتاب کرد که صدای فریاد مردم بلند شد. چراغ ها که روشن شد دیدم سرهای مردم شکسته و مجروح شده است و در حالی که اشکشان می ریخت از مسجد بیرون رفتند. رفتم نزد پیشنماز و به او گفتم این چه کاری بود که کردی؟! گفت من امتحان کردم که این مردم با هیچ روضه ای گریه نمی کنند. چون گریه کردن برای امام حسین اجر زیاد و ثواب زیادی دارد و من دیدم که راه گریاندن اینها منحصر است به این که سنگ به کله شان بزنم، از این راه اینها را می گریانم!! چون هدف وسیله را مباح می کند، هدف، گریه بر امام حسین است ولو این که یک دامن سنگ به کله مردم بزند. پس این یک عامل خصوصی در این قضیه بوده که در این جعل ها و تحریف ها دخالت داشته است.
حاجی نوری حکایت دیگری را نقل می کند که تاثر آور است. مردی رفت نزد مرحوم صاحب مقامع[3]، گفت دیشب خواب وحشتناکی دیدم. پرسید چه خوابی دیدی؟ گفت خواب دیدم با این دندان های خودم گوشت های بدن امام حسین علیه اسلام را دارم می کنَم! این مرد عالم لرزید، سرش را پایین انداخت، مدتی فکر کرد گفت شاید تو مرثیه خوان هستی، گفت بله. فرمود بعد از این یا اساسا مرثیه خوانی را ترک کن، و یا از کتاب های معتبر نقل کن. تو با این دروغ هایت گوشت بدن امام حسین را با دندان های خودت می کنی! این لطف خدا بود که در این رویا به تو نشان بدهد.
انسان وقتی که در تاریخ سیر می کند، می بیند بر سر این حادثه چه آورده اند! به خدا قسم حرف حاجی نوری حرف درستی است. می گوید امروز اگر کسی بخواهد بر امام حسین بگرید، بر این مصیبت ها باید بگرید، بر این تحریف ها و مسخ ها باید بگرید، بر این دروغ ها باید بگرید.
کتاب معروفی است به نام روضة الشهدا که نویسنده آن ملا حسین کاشفی است. اولین کتابی که در مرثیه به فارسی نوشته شده است، همین کتاب است که در پانصد سال پیش نوشته شده است. قبل از این کتاب، مردم به منابع اصلی مراجعه می کردند. شیخ مفید رضوان الله علیه، کتاب متقن ارشاد را نوشته است. ما اگر به ارشاد شیخ مفید خودمان مراجعه کنیم احتیاج به جای دیگر نداریم. از تواریخ اهل تسنن هم، طبری، ابن اثیر، یعقوبی و ابن عساکر و خوارزمی نوشته اند. من نمی دانم این بی انصاف چه کرده است. وقتی که من این کتاب را خواندم دیدم حتی اسم ها جعلی است! یعنی در اصحاب امام حسین اسم هایی را ذکر می کند که اصلا وجود نداشته، در معرفی دشمن نام هایی را می گوید که همه جعلی است. داستان ها را به شکل افسانه در آورده است.
چون کتاب روضة الشهدا اولین کتاب به زبان فارسی است که نوشته شد، مرثیه خوانها که اغلب بی سواد بودند و به کتابهای عربی مراجعه نمی کردند همین کتاب را می گرفتند و در مجالس از رو می خواندند. این است که امروزه مجالس عزاداری امام حسین را روضه خوانی می گوییم. در زمان امام حسین و حضرت صادق و امام حسن عسکری که روضه خوانی نمی گفتند و بعد در زمان سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه خوانی نمی گفتند. از پانصد سال پیش به این طرف اسمش روضه خوانی شده، روضه خوانی یعنی خواندن کتاب روضة الشهدا، خواندن همان کتاب پر از دروغ. از وقتی که این کتاب به دست مردم افتاد، کسی تاریخ واقعی امام حسین را مطالعه نکرد.
در شصت هفتاد سال پیش مرحوم ملا آقای دربندی پیدا شد. تمام حرف های روضة الشهدا را به اضافه چیزهای دیگری پیدا کرد و همه را یک جا جمع کرد و کتابی نوشت به نام اسرار الشهاده، واقعا مطالب این کتاب انسان را وادار می کند به اسلام بگرید. حاجی نوری حکایت دیگری را نقل می کند که تاثر آور است. مردی رفت نزد مرحوم صاحب مقامع[3]، گفت دیشب خواب وحشتناکی دیدم. پرسید چه خوابی دیدی؟ گفت خواب دیدم با این دندان های خودم گوشت های بدن امام حسین علیه اسلام را دارم می کنَم! این مرد عالم لرزید، سرش را پایین انداخت، مدتی فکر کرد. گفت شاید تو مرثیه خوان هستی، گفت بله. فرمود بعد از این یا اساسا مرثیه خوانی را ترک کن، و یا از کتاب های معتبر نقل کن. تو با این دروغ هایت گوشت بدن امام حسین را با دندان های خودت می کنی! این لطف خدا بود که در این رویا به تو نشان بدهد.
اگر کسی تاریخ عاشورا را بخواند می بیند از زنده ترین و مستند ترین و از پرمنبع ترین تاریخ ها است.
مرحوم آخوند خراسانی فرموده بود آنها که به دنبال روضه نشنیده می روند، بروند روضه های راست را پیدا کنند که آنها را احدی نشنیده است، خطبه هایی که امام حسین (ع) در مکه و به طور کلی در حجاز، در کربلا، در بین راه خوانده، خطبه هایی که اصحابش خوانده اند، سوال و جواب هایی که با حضرت شده، نامه هایی که میان ایشان و دیگران مبادله شده، نامه هایی که میان خود دشمنان مبادله شده است، به علاوه اظهارات کسانی که حاضر در واقعه عاشورا بوده اند، چه از دشمن و چه از دوستان و این حادثه را نقل کرده اند، آنها را مطالعه کنند، دو، سه، چهار نفر از دوستان امام حسین بودند که اینها جان به سلامت بردند. از جمله، غلامی است به نام عقبة بن سمعان که از مکه همراه امام بود و وقایع نگار لشگر ابا عبدالله بوده است. در روز عاشورا گرفتار شد و چون گفت غلامم آزادش کردند.
مرد دیگری است به نام حمید بن مسلم که از وقایع نگارهای لشکر عمر سعد بوده است. یکی از حاضرین واقعه، شخص امام زین العابدین علیه السلام است که همه قضایا را نقل کرده اند. نقطه ابهامی در تاریخ امام حسین وجود ندارد. متاسفانه حاجی نوری یک داستان جعلی و تحریفی درباره امام زین العابدین (ع) نقل می کند که اشاره می‌کنم: می گوید در روز عاشورا وقتی که برای ابا عبدالله یاوری باقی نماند، حضرت برای خداحافظی به خیمه امام زین العابدین(ع) رفتند. حضرت امام زین العابدین(ع) فرمود: پدر جان کار شما و این مردم به کجا کشید (یعنی تا آن وقت امام زین العابدین بی خبر بوده است). فرمود پسر جان به جنگ کشید. امام زین العابدین فرمود حبیب بن مظاهر چه شد؟ فرمود قُتل. زهیربن قین چطور شد؟ قُتل. بریر بن خضیر چه طور شد؟ قُتل، هر کس از اصحاب را که اسم برد، فرمود کشته شد. بعد بنی هاشم را پرسید، قاسم بن حسن چه طور شد؟ قُتل. برادرم علی اکبر چه طور شد؟ قُتل. این، جعل است، دروغ است. امام زین العابدین که العیاذ بالله آن قدر مریض و بیهوش نبوده که نفهمد چه گذشته است. تاریخ می نویسد حتی در همان حال، امام حرکت کرد. فرمود عمه عصای مرا با یک شمشیر بیاور. یکی از کسانی که حاضر در واقعه بوده و آن را نقل کرده است، شخص امام زین العابدین علیه السلام بوده است.
پس توبه کنیم، واقعا باید توبه کنیم، به خاطر این جنایت و خیانتی که نسبت به اباعبدالله الحسین علیه السلام و اصحاب و یاران و خاندانش مرتکب می شویم، و همه افتخارات این ها را از میان می بریم. توبه کنیم و بعد، از این مکتب تربیتی استفاده کنیم.

واقع شهادت حضرت عباس علیه السلام

چه کم و کسری در زندگی عباس بن علی آن طور که مقاتل معتبر نوشته اند وجود دارد؟ اگر نبود برای ابوالفضل مگر همین یک افتخار، با ابوالفضل کسی قبلا کاری نداشت (غیر از امام حسین با هیچ کس کاری نداشتند). امام حسین هم فرمود اینها فقط به من کار دارند و اگر مرا بکشند، به هیچ کس دیگری کار ندارند. وقتی که شمربن ذی الجوشن می خواست از کوفه به طرف کربلا حرکت کند، یکی از حضاری که در آنجا بود، به ابن زیاد اظهار کرد که بعضی از خویشاوندان مادری ما همراه حسین بن علی هستند، خواهش می کنم امان نامه ای برای آن ها بنویس. ابن زیاد هم نوشت. شمر هم در یک فاصله دور از قبیله ای بود که قبیله ام البنین با آن ها نسبت داشتند.
این پیام را در عصر تاسوعا شخص او آورد. این مرد پلید آمد کنار خیمه حسین بن علی علیه السلام فریادش را بلند کرد: "این بنوا اختنا" خواهرزادگان ما کجا هستند؟ ابوالفضل علیه السلام در حضور اباعبدالله علیه السلام نشسته بود، برادرانش همه آنجا بودند، یک کلمه جواب ندادند تا امام فرمود: "اجیبوه و ان کان فاسقا" جوابش را بدهید هر چند آدم فاسقی است. آقا که اجازه داد، جواب دادند. گفتند:" ما تقول"، چه می گویی؟ گفت مژده ای برای شما آورده ام، شما آزادید، اگر الان بروید، جان به سلامت می برید. گفتند خدا تو را لعنت کند. امیرمان را رها کنیم به موجب این که ما تامین داریم؟! در شب عاشورا، اول کسی که اعلام یاری نسبت به ابا عبدالله کرد، برادر رشیدش ابوالفضل بود. بگذریم از آن مبالغات احمقانه ای که می کنند ولی آنچه که در تاریخ مسلم است، ابوالفضل بسیار رشید، شجاع، دلیر، بلند قد و خوشرو و زیبا بود.
"و کان یدعی قمربنی هاشم" او را ماه بنی هاشم لقب داده بودند، این ها حقیقت است، البته شجاعتش را از علی (ع) به ارث برده بود. داستان مادرش حقیقت است که علی (ع) به برادرش عقیل فرمود زنی برای من انتخاب کن که "ولدتها الفحوله" یعنی از شجاعان به دنیا آمده باشد. عقیل "ام البنین" را انتخاب می کند و می گوید این همان زنی است که تو می خواهی. "لتلدلی فارسا شجاعا" دلم می خواهد از آن زن فرزند شجاع و دلیری به دنیا بیاید. تا این مقدار حقیقت است.
آرزوی علی در ابوالفضل تحقق یافت. روز عاشورا می شود، بنابر یکی از دو روایت ابوالفضل جلو می آید، عرض می کند برادر جان به من هم اجازه بفرمایید، این سینه من تنگ شده است، دیگر طاقت نمی آورم، می‌خواهم هر چه زودتر جان خودم را فدای شما کنم. من نمی دانم روی چه مصلحتی امام جواب حضرت ابوالفضل را چنین داد، خود اباعبدالله بهتر می دانست. فرمود برادرم حال که می خواهی بروی، برو بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری. لقب «سقا»، آب آور، قبلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شب های پیش ابوالفضل توانسته بود برود صف دشمن را بشکافد و برای اطفال اباعبدالله آب بیاورد. این جور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند؛ نه، سه شبانه روز بود که ممنوع بودند ولی در این خلال توانستند یکی دو بار آب تهیه کنند، از جمله در شب عاشورا تهیه کردند، حتی غسل کردند، بدن های خودشان را شست و شو دادند.
فرمود چشم. ببینید چقدر منظره باشکوهی است، چقدر عظمت و شجاعت است، چقدر دلاوری و انسانیت است، چقدر شرف و معرفت است و چقدر فداکاری است؟! یک تنه خودش را به جمعیت می زند، مجموع کسانی که دور آب را گرفته بودند را چهار هزار نفر نوشته اند. وارد شریعه فرات شد، اسب را داخل آب برد، (این را همه نوشته اند) اول، مشکی را که همراه دارد پر از آب می کند، به دوش می گیرد، تشنه است، هوا گرم است، جنگیده است، همان طور که سوار است و آب تا زیر شکم اسب را فرا گرفته است، دست زیر آب می برد، مقداری آب با دو دستش تا نزدیک لب های مقدسش می آورد. آنهایی که از دور ناظر بوده اند، گفته اند که اندکی تامل کرد، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد، آب ها را روی آب ریخت. کسی ندانست که چرا ابوالفضل در آنجا آب نیاشامید؟! اما وقتی که بیرون آمد رجزی خواند که مخاطب این رجز، خودش بود نه دیگران، از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید.
یا نفس من بعدالحسین هونی
و بعده لاکنت ان
هذا حسین شارب المنونی
و تشربین بارد المعینی
هیهات ما هذا فعال دینی
و لا فعال صادق الیفر
ای نفس ابوالفضل، می خواهم بعد از حسین زنده نمانی، چند جرعه شربت مرگ می نوشد، حسین در کنار جبهه‌ها با لب تشنه ایستاده باشد و تو آب بیاشامی! پس مردانگی و شرف کجا رفت، پس مواسات و همدلی کجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست مگر تو ماموم او نیستی، مگر تو تابع او نیستی؟!
هذا حسین شارب المنونی
و تشربین باردالمعینی
هیهات؛ هرگز دین و وفای من به من اجازه نمی دهد. ابوالفضل مسیر خود را در برگشتن عوض کرد. از داخل نخلستان ها آمد. قبلا از راه مستقیم آمده بود. چون می دانست همراه خودش امانت گرانبهایی دارد راه خود را عوض کرد و تمام همتش این بود که آب را به سلامت برساند چون امکان داشت تیری بیاید و به مشک بخورد و آب ها بریزد و نتواند به هدفش برسد. در همین حال بود که دیدند رجز ابوالفضل عوض شد. معلوم شد حادثه تازه ای پیش آمده است فریاد زد:
والله ان قطعتموا یمینی * انی احامی ابدا عن دینی * و عن امام صادق الیقینی
به خدا قسم اگر دست راست مرا ببرید من دست از دامن حسین بر نمی دارم. طولی نکشید، رجز عوض شد:
یا نفس لانخشی من الکفار * وابشری برحمه اجبار * قد قطعوا ببغیهم یساری
در این رجز فهماند که دست چپش هم بریده شده است. نوشته اند با آن هنر و فراستی که داشت، به هر زحمت بود مشک آب را چرخاند و خودش را روی آن انداخت. من نمی گویم چه حادثه ای پیش آمد چون خیلی جانسوز است. این را هم عرض کنم که ام البنین مادر حضرت ابوالفضل در حادثه کربلا زنده بود ولی در کربلا نبود، در مدینه بود. به او خبر دادند که در حادثه کربلا هر چهار پسر تو شهید شدند. این زن بزرگوار در قبرستان بقیع می آمد و برای فرزندان خودش نوحه سرایی می کرد. نوشته اند نوحه سرایی این زن آن قدر دردناک بود که هر کس می آمد گریه می کرد، حتی مروان حکم که از دشمن ترین دشمنان بود. گاهی در نوحه سرایی خود، همه فرزندانش و گاهی ارشد فرزندانش را بالخصوص یاد می کرد. ابوالفضل، هم از نظر سنی و هم از نظر کمالات روحی و جسمی ارشد فرزندانش بود. من یکی از این دو مرثیه ای را که از این زن به خاطر دارم برای شما می خوانم. این مادر داغدار در آن مرثیه های جانسوز خودش (به طور کلی عرب ها مرثیه را خیلی جانسوز می خوانند) این جور می خواند:
یا من رای العباس کرعلی جماهیر النقد
و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد
انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید
ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد
لو کان سیفک فی یدیک لمادنی منه احد
ای چشم ناظر، ای چشمی که در کربلا بودی و آن مناظر را می دیدی، ای کسی که آن لحظه را تماشا کردی که شیربچه من ابوالفضل از جلو، شیر بچگان دیگر من پشت سرش بر این جماعت پست حمله برده بودند؛ برای من قضیه ای نقل کردند، نمی دانم راست است یا دروغ، گفته اند در وقتی که دست های بچه من بریده بود، عمود آهنین بر فرق فرزندان عزیز من وارد شد، آیا راست است؟! "ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد" بعد می‌گوید، ابوالفضل، فرزند عزیزم، من خودم می دانم، اگر دست می داشتی مردی در جهان نبود که با تو روبرو شود. این که آن ها چنین جسارتی کردند برای این بود که دست های تو از بدن بریده شده بود.

پی نوشت ها:

1- پس چون (بنی اسراییل) پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آنها اثر نکرد) کلمات خدا را از جای خود تغییر می دادند و از بهره آن کلمات که به آنها داده شد (در تورات) نصیب بزرگی را از دست دادند. (مائده 13)
2- در شب های عید غدیر که آقای دکتر شریعتی صحبت می کردند، یک بحث بسیار عالی راجع به این حس که در همه افراد بشر میل به اسطوره سازی و افسانه سازی و قهرمان سازی و قهرمان پرستی آن هم به شکل خارق العاده و فوق العاده ای هست، کردند.
3- مرحوم آقا محمد علی پسر مرحوم وحید بهبهانی که هر دو مردان بزرگی بوده اند. بعد مرحوم آقا محمد علی به کرمانشاه رفت و خیلی هم نفوذ و اقتدار پیدا کرد.

شنبه 5/12/1391 - 23:1
اهل بیت
نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
امام حسین (ع) در كربلا در برابر لشكر دشمن ، بر شمشیرش تكیه داد و با صدای بلند فرمود: شما را به خدا آیا مرا می شناسید؟.
گفتند: آری تو فرزند رسول خدا (ص) هستی . فرمود: شما را به خدا، آیا می دانید كه مادرم فاطمه (س) دختر محمد (ص) است ؟ گفتند: آری .
فرمود: شما را به خدا آیا می دانید كه جدّه ام خدیجه ، دختر خویلد، نخستین بانوئی است كه به اسلام گروید؟. گفتند: آری .
فرمود: شما را به خدا آیا می دانید كه جعفر كه در بهشت پرواز می كند عموی من است ؟. گفتند: آری .
فرمود: شما را به خدا آیا می دانید این شمشیر كه همراه من است ، شمشیر رسول خدا (ص) است . گفتند: آری .
فرمود: شما را به خدا آیا می دانید كه این عمامه كه به سر دارم ، عمامه رسول خدا (ص) است ؟!. گفتند: آری .
فرمود: شما را به خدا آیا می دانید كه علی علیه السلام (پدرم) نخستین مردی بود كه به اسلام گروید، و در علم و حلم از همه مسلمین پیشی گرفته و ولی و سرپرست همه مؤ منان از مرد و زن بود؟. گفتند: خدا را گواه می گیریم آری . فرمود: پس چرا ریختن خون مرا روا می دارید، در حالی كه فردای قیامت ، حوض كوثر در اختیار پدرم می باشد، و گروهی را از نوشیدن آن ، محروم می كند، همانگونه كه شتر تشنه را از آب باز دارند، و در روز قیامت پرچم حمد و سپاس در دست پدرم است ؟. گفتند: همه اینها را می دانیم ، ولی هرگز تو را رها نخواهیم كرد تا از تشنگی جان دهی (ونحن غیر تاركیك حتی تذوق الموت عطشا).
منبع:داستان دوستان
شنبه 5/12/1391 - 22:59
اهل بیت
   حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
واى‌ بر شما اى‌ پیروان‌ آل‌ ابى‌سفیان‌، اگر دینى‌ ندارید و از معاد و روز قیامت‌ نمى‌ترسید، پس‌ لااقل‌ در دنیا آزاده‌ و جوانمرد باشید.
(بحار الانوار، ج45 ‌، ص51 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
عده‌اى‌ از روى‌ طمع‌ عبادت‌ خدا مى‌کنند، این‌ عبادت‌ سوداگران‌ است و جمعى‌ از ترس‌ بندگى‌ خدا مى‌کنند، این‌ عبادت‌ بردگان‌ است‌، و برخى‌ به‌ انگیزه‌ شکر خدا را عبادت‌ مى‌کنند، این‌ عبادت‌ آزادمردان‌ و بهترین‌ عبادتهاست.‌
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص117 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
آگاه‌ باشید که‌ یکى‌ از نعمتهاى‌ الهى‌ بر شما حاجات‌ و نیازهاى‌ مردم‌ به‌ شما است‌، پس‌ از این‌ نعمتها بیزار نشوید که‌ برمى‌گردند و به‌ جاى‌ دیگر مى‌روند.
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص121 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
اى‌ مردم‌، عبرت‌ بگیرید از آن‌ نکوهشهایى‌ که‌ خداوند به‌ منظور پند و اندرز دوستانش‌ از علماى‌ یهود کرده‌ است‌، آنجا که‌ مى‌فرماید: “چرا روحانیون‌ و علماى‌ آنها (یهود)
را از سخنان‌ گناه‌آلود جلوگیرى‌ نکردند؟” و فرموده:‌ “آن‌ گروه‌ از بنى‌اسرائیل‌ که‌ کافر شدند، (به‌ زبان‌ داوود و عیسى‌ بن‌ مریم‌) لعنت‌ شدند”، تا آنجا که‌ مى‌فرماید: “چه‌
کارهاى‌ ناپسندى‌ که‌ انجام‌ مى‌دادند”. بدین‌ جهت‌ خدا بر آنان‌ عیب‌ گرفت‌ که‌ از ستمگرانى‌ که‌ در برابرشان‌ بودند، فساد و اعمال‌ ناروا مى‌دیدند و آنان‌ را منع‌ نمى‌کردند، چون‌ به‌ آنچه‌ از ستمگران‌ به‌ آنان‌ داده‌ مى‌شد، چشم‌ طمع‌ داشتند و از عواقب‌ اعتراضها بیم‌ داشتند، با اینکه‌ خداوند فرموده:‌ “از مردم‌ نترسید، از من‌ بترسید”، و نیز فرموده:‌ “مردان‌ و زنان‌ مومن‌ دوست‌ یکدیگرند، به‌ نیکى‌ امر و از بدى‌ نهى مى‌کنند”.
(تحف‌ العقول‌، ص237 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
کسى‌ که‌ براى‌ جلب‌ رضایت‌ و خشنودى‌ مردم‌، موجب‌ خشم‌ و غضب‌ خداوند شود، خداوند او را به‌ مردم‌ وامى‌گذارد.
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص126 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
بترس‌ از ستم‌ کردن‌ بر کسى‌ که‌ به‌ جز خدا یاورى‌ ندارد.
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص118 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
کسى‌ که‌ تو را دوست‌ دارد، از تو انتقاد مى‌کند و کسى‌ که‌ با تو دشمنى‌ دارد، از تو تعریف‌ و تمجید مى‌کند.
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص128 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
عقل‌ کامل‌ نمى‌شود مگر با پیروى‌ از حق.‌
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص127 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
همنشینى‌ با فاسقان‌ انسان‌ را در معرض‌ اتهام‌ قرار مى‌دهد.
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص122 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
گریه‌ از روى‌ ترس‌ از خدا، موجب‌ رهایى‌ از آتش‌ است.‌
(مستدرک‌ الوسایل‌، ج11 ‌، ص245 ‌)
مردى‌ نزد امام‌ حسین‌ (ع‌) آمد و گفت:‌ “من‌ مردى‌ گناهکارم‌ و از معصیت‌ پرهیز نمى‌کنم‌، مرا پند و اندرز بده‌”.
امام‌ حسین‌ (ع‌) فرمودند: “پنج‌ کار انجام‌ بده‌ و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ کن.‌ اول:‌ روزى‌ خدا را نخور و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ کن.‌ دوم:‌ از ولایت‌ و حکومت‌ خدا خارج‌ شو و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ کن.‌ سوم:‌ جایى‌ را پیدا کن‌ که‌ خدا تو را نبیند و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ کن.‌ چهارم:‌ وقتى‌ عزرائیل‌ براى‌ گرفتن‌ جان‌ تو مى‌آید، او را از خود دور کن‌ و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ کن.‌ پنجم:‌ وقتى‌ مامور و مالک‌ جهنم‌ مى‌خواهد تو را در آتش‌ بیندازد، در آتش‌ نرو و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ کن.‌
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص126 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
از کارى‌ که‌ باید از آن‌ پوزش‌ خواست‌ حذر کن‌ که‌ مومن‌ بدى‌ نمى‌کند و عذر نمى‌خواهد و منافق‌ هر روز بدى‌ مى‌کند و معذرت‌ مى‌خواهد.
(تحف‌ العقول‌، ص248 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
عجله‌ کردن‌، کم‌خردى‌ است.‌
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص122 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
به‌ هیچ‌ کس‌ تا سلام‌ نکرده‌ اجازه ( کلام )‌ ندهید.
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص117 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
یکى‌ از نشانه‌هاى‌ جهل‌ و نادانى‌، نزاع‌ و جدال‌ با غیر اهل‌ فکر است.‌
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص119 ‌)
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
از نشانه‌هاى‌ عالم‌، نقد سخن‌ و اندیشه‌ خود و آگاهى‌ از نظرات‌ مختلف‌ است.‌
(بحار الانوار، ج78 ‌، ص119 ‌)
شنبه 5/12/1391 - 22:58
اهل بیت
نویسنده:محمد محمدی اشتهاردی
معاویه در مدینه جاسوسی داشت و حوادث مدینه را با فرستادن نامه برای معاویه ، به او گزارش می داد، در یكی از گزارشها برای معاویه نوشت : حسین بن علی (ع) كنیز خود را آزاد نموده و سپس با او ازدواج كرده است . وقتی كه این خبر به معاویه رسید نامه ای به این مضمون برای امام حسین (ع) نوشت : به من خبر رسیده كه تو با كنیز خود ازدواج كرده ای ، و بجای اینكه با همتاهای خود در طائفه (بزرگ) قریش ازدواج كنی كه اگر با آنها ازدواج می كردی ، فرزند نجیب از آنها به دنیا می آمد و تو شخصیت خود را حفظ می كردی ولی نه درباره فرزندت و نه درباره خودت اندیشیدی و با كنیزی ازدواج كردی ، كه از شاءن تو دور است . امام حسین (ع) پس از دریافت نامه معاویه ، در پاسخ او چنین نوشت : نامه و انتقاد تو در مورد ازدواج من با كنیز آزاد شده ام به من رسید، این را بدان هیچكس در شرافت و در نسب به مقام رسول خدا (ص) نمی رسد، من كنیزی داشتم برای وصول به ثواب خدا او را آزاد ساختم سپس بر اساس سنت پیامبر (ص) با او ازدواج نمودم و این را نیز بدان كه اسلام خرافات جاهلیت را از بین برد و هیچگونه سرزنشی بر مسلمانان روا نیست ، مگر گناه كنند (و من ثواب كردم نه گناه) بلكه سرزنش سزاوار آن كسی است كه پیرو برنامه های جاهلیت باشد. وقتی كه جواب نامه امام حسین (ع) به معاویه رسید، آن را خواند و سپس ‍ به یزید داد یزید آن را خواند و به پدرش گفت : افتخار حسین بر تو بسیار كوبنده است . معاویه گفت : چنین نیست ولی زبان بنی هاشم تند و تیز است كه سنگ كوه را متلاشی می كند و دریا را می شكافد.
منبع: داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)
شنبه 5/12/1391 - 22:55
اهل بیت
نویسنده:اصغر هاشمى‌نژاد- محمدتقى غلامی

اشاره:

تحریف و آسیب‌ها، متوجه هر پدیده اجتماعى و بویژه مربوط به قیام حسینى و عزاداری، اساسا از بعد جامعه‌شناسی، معلول علت‌هایى در درون آن جامعه‌اند که نخستین و شاید مهمترین گام براى برخورد مناسب با آن باشد. لذا در ابتدا باید به طرح ریشه‌ها و عوامل ایجاد گسترش تحریف و آسیب‌هاى متوجه موضوع بحث پرداخت؛
-1 دگرگونى فضاى اجتماعى و تغییر در گفتمان عاشورا:
یکى از آسیب‌هایى که به شدت متوجه فرهنگ عاشوراست، آسیبى‌ است که از راه تغییرات زمانه به‌وجود مى‌آید. از آنجا که فرهنگ عاشورا و عزادارى سنتى اجتماعى در درون جامعه شیعى است به ناچار ممکن است با تحول زمان تغییر پذیرد. اگر نگاهى به ادبیات منثور و منظوم عاشورا در دوره‌هاى مختلف بیفکنیم خواهیم دید که تا حدود بسیارى رابطه متقابل و متعامل میان رویکردهاى عاشورا با وضع اجتماعی- سیاسى ویژه هر دوره‌اى وجود دارد. فرضیه این نظریه آن است که دگرگونى شرایط وضعیت و منطق هر زمان تاثیرى عمیق بر نگرش غالبى در مردمان آن عصر دارد واین تغییرات در سنت‌هاى اجتماعى بویژه سنت‌هاى دینى چون فرهنگ عاشورا و عزادارى نقش بسزایى دارد.
از این دست مى‌توان در سده‌هاى نخست تاریخ شیعه، ادبیات حماسى و انقلابى شاعران حماسه سراى شیعى چون فرزدق و کمیت اسدی، سید حمیرى و دعبل خزایى و مقتل ابن مخنف و ارشاد را شاهد آورد.
در دوران آل بویه و سلجوقی، ادبیات عاشورا غیرحماسى و غیرسیاسى مى‌شود. در فاصله زوال ایلخانان تا تاسیس صفویه شاهد سیاسى شدن جامعه شیعى و تبع آن حماسى شدن ادبیات عاشورا هستیم. با تبدیل شدن نهضت به نظام در دوران صفویه بار دیگر قرائت غیرسیاسى و غیرحماسى عاشورا برترى یافته و این وضعیت تا پایان دوره رضاخان ادامه مى‌یابد.
از شهریور 1320 تا اواخر جنگ تحمیلى ایران و عراق دوباره رویکرد حماسى اوج مى‌گیرد. از اواخر جنگ به این سو به تدریج با فروکش کردن تکاپوى انقلابی، گفتمان عاشورا نیز به تدریج در مراتبى غیرحماسى و غیرسیاسى مى‌شود. البته این نظریه به حتم نمى‌تواند تمامى مسائل مرتبط با فرهنگ عاشورا را توضیح دهد و پرسش‌هایى چند نیز در برابر آن قابل طرح است. البته مى‌توان آن را یکى از عمده‌ترین و نه تمامى عوامل تحریف‌زا دانست چرا که در هریک از این دوره‌ها که فرهنگ عاشورا به تبع جامعه، سیاسى یا غیرسیاسى مى‌شود ابعاد دیگر مورد غفلت قرار مى‌گیرد و نیز تحریف‌هاى لفظى و معنوى براساس گفتمان رایج زمان صورت مى‌گیرد.
-2 تبیین نشدن فلسفه صحیح قیام:
یکى از عوامل بنیادین وقوع تحریف لفظى و معنوی، ورود آسیب‌هایى متعدد به ساحت فرهنگ عاشورا و عزادارى سیدالشهدا(ع) و عدم تبیین و تشریح آموزه‌هاى ناب عاشورایى و اهداف و فلسفه نهضت عاشورا در میان مردم است. این نقص متوجه نخبگان و دانشورانى است که مرجع توده مردم به شمار مى‌آیند که به‌طور عمیق و همه‌جانبه در عاشورا اندیشه نکردند و به درستى به تشریح و تتبع آن نپرداختند و به تک بعدى‌نگرى پرداختند. به همین سبب بود که فلسفه‌سازى‌هاى انحرافى در میان مردم حتى در میان خواص رواج یافت و در ادبیات شعرى و غیرشعرى نیز تبلور یافت.
این موضوع خود نیز یک تحریف معنوى است که زمینه‌سازى بسیارى از تحریف‌هاى لفظى نیز قرار گرفت. شهید مطهرى در این راه از دو فلسفه تراشى انحرافى براى قیام اباعبدالله علیه‌السلام نام مى‌برد؛ نخست اینکه شهادت امام‌حسین علیه‌السلام راه کفاره گناهان است و دوستداران عترت(ع) و هدف از قیام را تنها آمرزش و شفاعت گناهکارانى که ولایت و محبت آن حضرت را داشته‌اند.
شهید مطهرى با اشاره به این تفسیر به نقد آن مى‌پردازد و مى‌گوید این با لحن امام‌حسین علیه‌السلام سازگار نیست، به خدا قسم تهمت به اباعبدالله است. اگر کسى در ماه رمضان روزه داشته باشد و این حرف را به حسین بن علی(ع) نسبت دهد روزه‌اش باطل است. اباعبدالله که براى مبارزه با گناه کردن قیام کرد، ما گفتیم قیام کرد تا سنگرى براى گنهکاران!
-3تمایل به اسطوره‌سازى و افسانه پردازی:
تمایل بشر به افسانه‌پردازى و اسطوره‌سازى از دیگر عوامل ایجاد گسترش تحریف در تاریخ و فرهنگ عاشوراست. شاید شهید مطهرى نخستین کسى باشد که این تمایل را به‌عنوان یکى از عوامل محورى تحریف برشمرده است. ایشان مى‌گوید در بشر یک حس قهرمان‌پرستى است که در اثر آن درباره قهرمان‌هاى ملى و قهرمان‌هاى دینى افسانه مى‌سازد. قسمتى از تحریفات در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره‌سازى است و عدد کشته شده‌هاى به دست امام‌حسین را سیصدهزار نفر(1) و تعداد کشته‌هاى به دست حضرت ابوالفضل را بیست و پنج هزار نفر(2) شمردن در جریان کربلا از نمونه‌هاى اسطوره‌سازى و افسانه‌پردازى هستند.
اینها همه از حس اغراق و مبالغه‌گویى و نهضت‌سازى در خصوص بزرگان سرچشمه مى‌گیرد. شهید مطهرى با دردمندى مى‌گوید این حس اسطوره‌سازى خیلى کار کرده است و ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانه‌ساز قرار دهیم و ما وظیفه داریم حال براى هرکس هرچه مى‌خواهد بگوید (3) ولى آیا صحیح است در تاریخ حادثه عاشورا، حادثه‌اى که ما دستور داریم هر سال آن را به صورت یک مکتب زنده بداریم، این همه افسانه وارد شود؟
-4 برخورد عاطفى صرف با مقوله عزاداری:
شاید اصلى‌ترین عامل ورود آسیب‌هاى متعدد در بنیاد و بنیان فرهنگ عاشورا اکتفا نمودن به برخورد عاطفى صرف و دورى گزیدن از برخورد عقلانى با مقوله قیام و عزادارى مى‌باشد. این مسئله سبب بروز تحریف وسیع لفظى و معنوى است که اندیشه اصیل عاشورایى و حسینى را به پژمردگى مى‌کشاند. بى‌شک در صحنه عاشورا از سوى امام و یارانش، شاهد عاطفى‌ترین صحنه‌ها و از سوى لشکریان کوفه، شاهد جنایت‌بارترین و دهشتناک‌ترین وقایع هستیم. از این‌رو حادثه عاشورا، بعد عاطفى قوى‌اى دارد. عاشورا صحنه دیگرى نیز دارد که سرشار از حماسه و زیبایى است. حسین علیه‌السلام و یارانش قهرمان آنند ولى در فرهنگ عامه بیشتر شاهد حضور پررنگ بعد تراژیک عاشورا هستیم به‌گونه‌اى که تا حدودى عرصه را بر بعد حماسى تنگ ساخته است. آنچه بیش از همه در زبان مردم شنیده مى‌شود واژه‌هاى غریب و مظلوم و تشنه و بى‌کس است و تشنگی، بى‌آبى و بى‌یارى و غربت امام‌حسین علیه‌السلام بسامد بالایى در فرهنگ عامیانه دارد. البته منظور تخطئه کلى این مسائل نیست که این خود بعدى از ابعاد عاشوراست بلکه منظور غلبه این نوع نگرش بر ذهنیت توده مردم است که کمتر از این سطح مى‌گذرد.
این پرداخت بعد عاطفى قیام، سازنده و پردازنده بیشترین تحریف‌هاى لفظى و معنوى فرهنگ عاشورا بوده است. جالب این است که این تفکر، با تناقضى آشکار و جدى روبروست. از سویى امام را به تمامى آسمانى و ملکوتى معرفى مى‌کند و از سوى دیگر هنگام مقایسه امام را به فرهنگ عامیانه خود محک مى‌‌زند و همانند یکى از افراد این فرهنگ مى‌انگارد، از این روست که بسیارگفته مى‌شود عزادارى امام‌حسین به دلیل تسلاى خاطر حضرت زهراست چون ایشان همیشه در بهشت بى‌تابى مى‌کند و هزار و چهارصد سال است آرام ندارد. شهید مطهرى با تندى به این ایده مى‌تازد و مى‌گوید:‌ آیا این حرف مسخره نیست که بعد از هزار و چهارصد سال، هنوز حضرت زهرا بى‌تابى داشته باشد در صورتى که به نص خود امام‌حسین علیه‌السلام بر حکم ضرورت دین بعد از شهادت امام‌حسین علیه‌السلام و ایشان و حضرت زهرا نزد یکدیگرند. چه لزومى دارد حضرت زهرا علیها السلام بعد از هزار و چهارصد سال هنوز بر سر خود بزند؟(4) جعل داستان عروس حضرت قاسم در روز عاشورا باید در همین راستا ارزیابى ‌شود یا نمونه دیگر داستان حضور لیلا در کربلاست که بنا به نظر شهید مطهرى هم سندى ندارد و همچنان که ملاحظه مى‌شود در این جعل‌ها و تحریف‌ها مولفه‌هایى حضور دارند که موجب عاطفى شدن هرچه بیشتر عزادارى مى‌شود در حالى که اگر از برخورد عاطفى صرف بپرهیزند و با تاریخ حوادث عاشورا برخورد عقلانى گردد بسیارى از این تحریفات روى نمى‌دهد.
-5 جبرانگاری:
جبرى‌نگرى درباره قیام، یکى از عوامل وقوع تحریف و ورود آسیب‌ها در حوزه فرهنگ عاشورا و عدم بهره بردن از آن است. جداى از سابقه طولانى جبرانگارى و تقدیرگرایى در تفکردینى اجتماعى مردم که در فرهنگ منثور و منظوم آنها تبلور نیز یافته، باید از تلاش امویان در ترویج جبرگرایى به‌طور عام و تغییر جبرى حادثه عاشورا به‌طور خاص یاد کرد. اولین سخن ابن‌زیاد در هنگام مواجهه با زینب کبرى علیها‌السلام این بود؛‌خدا را شکر که شما را رسوا کرد، خدا را شکر که شما را کشت و خدا را شکر که ادعاهایتان باطل شد.(5)‌منطق ابن‌زیاد در اینجا به‌طور کامل، جبرگرایانه بود. او مى‌خواهد شهادت امام‌ حسین علیه‌السلام را به تقدیر و خواست خدا حواله داده، بدین‌ترتیب خودرا مبرا و مقرب درگاه خدا جلوه دهد. به همین سبب است که شهید مطهرى منطق جبرگرایى را منطق ابن زیاد مى‌شمارد.(6) در واقع این‌چنین است که اولین گام تحریف به وسیله قاتلان و جانیان برداشته مى‌شود. البته با کمال تاسف در طول تاریخ این روحیه جبرى‌نگرى تا حدود بسیارى در فرهنگ مردم نهادینه شده و نتیجه این جبرى‌گرى تسلیم و وادادگى است که به‌طور کلى به لحاظ ماهیت با مفهوم رضا در فرهنگ اصیل اسلامى متفاوت است. تسلیم و رضاى جبرگرایانه، اندیشه و عملکرد را فلج مى‌سازد. این جبرى‌نگرى همچون زهرى در درون فرهنگ عاشورا بوده و آن را به رکود، سکون و انفعال و جمود کشانده است. براین اساس درس‌آموزى و نتیجه‌گیرى از این واقعه بسان حضرت حسین علیه‌السلام و زینب علیهاالسلام عمل نمودن، چندان معنایى ندارد.
-6 نقش حکومت و تاریخ‌نگاران درباری:
یکى از موضوع‌هاى تحریف‌شناسى عاشورا شناخت نقش حاکمان جور، بویژه امویان در تحریف واقعه عاشورا و از سوى دیگر تحریف‌هایى است که از طرف تاریخ‌نگاران طرفدار مکتب عثمانی، اموى و تاثیرپذیرفتگان از آنها به‌وجودآمده است. نخستین انحرافى که امویان مى‌خواستند به‌وجود آورند، آن بود که شهادت امام‌حسین را به قضاى الهى و خواست خداوندى نسبت دهند و خود را مبرا سازند. تحریف دوم آن بود که امویان چه پیش از شهادت، چه پس از شهادت کوشیدند امام را به‌عنوان فردى شورشى و طغیانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ یعنى خروج بر امام مسلمین شده، از این‌رو خون او مباح است و تمام سعى امام علیه‌السلام نیز از ابتداى حرکت تا پایان بر این است که با سخنرانى‌هاى افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثى کند و مسیر خود را به درستى بشناساند.
تحریف دیگرى که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن مى‌کوشیدند عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود در حالى که اصولا عید گرفتن و در این روز، روزه گرفتن به یهود باز مى‌گردد که این عید را عید عاسور نام گذاشته بودند. به همین سبب در زیارت عاشورا مى‌خوانیم؛ “اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنوامیه و ابن آکله الاکباد”. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضع‌گیرى کرده و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته، آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.(7)
اما از سوى تاریخ‌نگاران عثمانى و اموى نیز تحریفاتى در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه‌هایى از آن در مکتب تاریخ‌نگارى در شام و ایران و برخى دیگر از تاریخ‌نگاران مشاهده مى‌کنیم.
نمونه‌هایى از این تحریف‌ها را مى‌شماریم: نخست آنکه کوشیده‌اند چهره‌اى از حسین‌بن على علیه‌السلام تصویر کنند که براساس آن امام فردى جنگ‌طلب، خشونت‌خواه و دوستدار خونریزى بوده است(8) و طبیعى است که قتل چنین فردى مى‌تواند روا و جایز باشد.
تحریف دیگر آن است که امام را دنیاخواه و حکومت‌طلب و قیام وى را براى به‌دست آوردن دنیا و امارت معرفى کرده‌اند به طورى که کسانى چون عبدالله‌بن عمر، امام را از پى دنیا بودن باز مى‌دارند. (9)
تحریف دیگر درخواست ملاقات و بحث امام ‌حسین علیه‌السلام با یزید است که در مکاتبه عمربن سعد با عبیدالله‌بن زیاد به نقل از امام آورده شده است و در تاریخ دمشق ابن عساکر(10) و در کتاب‌هاى تاریخ ابن‌کثیر(11) و ذهبی(12)‌گزارش شده است در حالى که به لحاظ عقلى و هم تاریخى قابل خدشه است.
تحریف دیگرى که از سوى ابن‌خلدون و در پوشش تحلیل تاریخى صورت گرفته و باید آن را تحریفى معنوى به شمار آورد، آن است که عدم موفقیت‌سنجى و حرکت شکست خورده را به امام نسبت مى‌دهد و در واقع روح و هدف قیام آن حضرت را به چالش مى‌کشاند.
-7 تعصب‌هاى بیجا و جمود فکری:
تعصب‌هاى بیجا و خشک‌مغزی، تباه‌گر اندیشه و فکر است و همین مسئله از دلایل وقوع تحریف در حماسه حسینى است. مثلا تعصب به اجراى شیوه خاصى از عزادارى است که ممکن است براى برخى به صورت رسم و سنت درآمده باشد و هرچه دیگران با بیان و دلایل آن را نکوهش مى‌کنند باز به دلیل همان تعصب و خشک‌مغزى حاضر به قبول آن نیستند مانند مسئله قمه‌زنی.
-8 جمود تاریخى و گویا نشدن تاریخ:
ابن‌خلدون مى‌گوید یکى از اسباب دروغ، عجز از تطبیق اوضاع و احوال با رویدادهاست. براین اساس مى‌توان یکى از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیلگران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپرورى داده‌هاى تاریخى توسط آگاهان به آن حوزه‌هاى گوناگون معارف دو آفت عمده را در پى دارد؛ دستیابى و رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم بهره‌گیرى مناسب از آن است. دوم بهره‌گیرى و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیلگران بى‌مایه یا مغرض است. یکى از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز همین است. با همه‌جانبه‌نگرى با تکیه بر داده‌هاى صحیح و پالایش پیرایه‌ها و اطلاعات دقیق و عمیق مى‌توان به بازپروری، بازسازى و استخراج مفاهیم نو و استنتاج آموزه‌هاى جدید براى توانمند ساختن فرهنگ عاشورا و عزادارى دست زد تا از گزند جمود و خمود رهایى یابد.
-9 سهل‌انگارى و تسامح منفى در به‌کارگیرى روش‌ها:
فکرى که امروز وجود دارد و در گذشته با شدت بیشترى جریان داشته این است که مسائل مربوط به عزادارى سیدالشهدا و روش‌هاى به‌کار گرفته شده آن را تافته‌اى جدا بافته از مجموعه مسائل دینى مى‌کند. از این‌رو انجام آن را به هرگونه‌اى درست و ثواب تلقى مى‌کنند و معتقدند احکام و موضوعات عبادى بر آن حمل نمى‌شود بنابراین ریا و دروغ و... چنانچه از راه ترویج و تقویت عزادارى اباعبدالله باشد بى‌اشکال است! به‌طور قطع ما هیچ سند دینى که براین مسئله دلالت داشته باشد نداریم. به نظر مى‌آید که بیشتر گذرى روانشناختى در برخى روایات عزادارى بدین مسئله باشد که به واسطه برداشت اشتباه یا مغرضانه صورت گرفته است. براى مثال در روایتى از امام صادق علیه‌السلام آمده است هرکس در مرثیه امام‌حسین علیه السلام بیتى بخواند یا بگرید یا خود را شبیه گریه کنندگان کند پس بهشت براى اوست(13) برداشت نادرست از این نوع روایات که کم هم نیست موجب شده تا آن را امرى غیرعبادى و توسلى از نظر فقهى بپندارند و هرنوع عزاداری، گریاندن و گریستن را جز آن به شمار آورند. برخى دیگر نیز از همین نظرگاه، آن را خارج از دایره احکام دینى به شمار آوردند و در حوزه مسائل عشقى قلمداد کردند. مرحوم سیدعبدالحسین شوشترى از نظر فقهى به کالبدشکافى مسئله عبادى بودن عزادارى پرداخته و طرح توسلى بودن عزادارى را شبهه‌اى براى گمراهى عوام دانسته است.(14)
آرى به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخى عزادارى‌ها به مجمعى از گناهان در سخنان و رفتارهاى نامطلوب تبدیل مى‌شود و آنچه ناسزاست سزاوار شمرده مى‌شود. توجیه آنان نیز این است که براى امام‌ حسین علیه‌السلام باشد ایرادى ندارد و یعنى به‌طور دقیق نگرش هدف، وسیله را توجیه مى‌کند نمود مى‌یابد. به قول شهید مطهرى مى‌گویند الغایات تبرر المبادى (15) در حالى که اگر هدف مقدس و مشروع باشد باید وسیله‌ها نیز مقدس و مشروع باشد چرا که به‌طور حتم اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشد در درازمدت نتیجه معکوس خواهد داد.
-10 هراس نخبگان از عوام
از جمله عواملى که در گسترش و شیوع تحریفات و آسیب‌هاى عزادارى و رشد و نهادینه شدن آنها نقش داشته، سکوت یا تائید و حمایت نخبگان دینى در این گونه مسائل بوده است. نقش و وظیفه اندیشمندان و آگاهان و بزرگان بویژه نخبگان دینى آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعیت‌هاى سطحى و زیرین جامعه را مى‌شناسد، عوامل رشد و انحطاط آنها را در مى‌یابد و به موقع با روش مناسب از خود واکنش نشان دهد.
البته گاه عدم برخورد نامناسب با این پدیده‌هاى تحریف‌آمیز به دلیل هراس از تخریب پایه‌ها و هنجارهاى اعتقادى مردم است. البته این تحلیل فاقد عنصر آینده‌نگرى و دوربینى است چرا که این تحریف‌ها در آینده از پرده بیرون مى‌افتد و خطرش براى مبانى اعتقادى صدها برابر بیشتر مى‌شود.
-11 تبدیل شدن عزادارى به عادت
این مقوله از آسیب‌هاى کلى مربوط به آداب دینى است. منظور از عادت سیر آن چیزى است که بار اندیشه ایجاد برهان و فضاى خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهاى تکرارى مبدل شده است.
یکى از دلایلى که فرهنگ عزادارى به‌طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزه‌هاى اصلاحى و احیاگرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد همین موضوع است. بار عاطفى این حادثه قوى است که ظرفیت عادت‌پذیرى آن به شدت افزایش مى‌یابد. بسیارى از این آسیب‌هاى فرهنگ عاشورا از همین آبشخور سرچشمه مى‌گیرد. هنگامى که موضوعى به عادت تبدیل شود دیگر براى انسان به‌جا آوردن آن هدف فقط انجام آن است و با جا‌ آوردن آن تخلیه روانى مى‌شود.
ضعف دانش و بینش عمومی، فقدان یا نقصان دانش و اندیشه در جامعه زمینه‌ساز هرگونه انحراف و تحریفات در این زمینه است. میزان و سطح سواد عمومى جامعه عامل مهمى است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار گروه‌هاى سنى تاثیرگذار چون جوانان و میانگین نخبگان و سکانداران هدایت امور جامعه اهمیت دارد.
به یقین در جامعه‌اى که بیشتر افراد آن بى‌سواد یا کم سواد باشند میزان و شدت شیوع تحریفات بسیار بالاست و از سوى دیگر اظهار مطالب درست و علمى و عمیق از سوى عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آن دشوار است. هرچه سطح بینش و فرهنگ عمومى که یکى از ارکان آن دانش است بالاتر باشد روحیه پرسشگرى نقادى و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود.

پى‌نوشت‌ها:

-1 حماسه حسینی، ج1، ص 45
-2 اسرار شهادت فاضل دربندی، ج3، ص 42
-3 حماسه حسینی، ج1، ص 46
-4 حماسه حسینی، ج1، ص 46
-5 لهوف سیدبن الطاووس ترجمه عباس عزیزی، ص 216، ص 217
-6 حماسه حسینی، ج1، ص 26
-7 بحارالانوار، ج45، صص 94-95، روایات از امام صادق و امام رضا علیه‌السلام
-8 تاملى در نهضت عاشورا ص 307
-9 ترجمه ریحانه رسول‌الله من تاریخ دمشق بن عسکر- تحقیق محمدباقر محمودى بیروت، لبنان
-10 همان، ص 219
-11 البدایه و النهایه ابن کثیر دمشقی، بیروت درالفکر، ص 144، ج8، ص 170 و 175
-12 تاریخ‌الاسلام، شمس‌الدین دهنی، تحقیق عبدالسام تومری، بیروت ج4، ص 1213
-13 ثواب‌الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق ص 48، کامل الزیارات، 32، ج 4 ص 105
-14 چشم‌اندازى به تحریفات عاشورا ص 15 به نقل از اکسیرالسعاده فى اسرار الشهاده، سید عبدالحسین شوشتری، ص 22-17
-15 حماسه حسینی، ج1، ص 212

شنبه 5/12/1391 - 22:55
اهل بیت
نویسنده:محمد محمدی اشتهاردی
امام حسین (ع) در خانه اش مشغول نماز بود، یك نفر اعرابی (بادیه نشین) كه از فقر به تنگ آمده بود، به مدینه وارد شد و یكراست به در خانه امام حسین (ع) آمد و در را زد و این دو شعر را خواند:
لم یخب الیوم من رجاك و من
حرك من خلف بابك الحلقة
فانت ذوالجود، انت معدنه
ابوك قد كان قاتل الفسقة
امروز كسی كه امید به تو داشته باشد و حلقه در خانه تو را حركت دهد نا امید نخواهد شد، تو سخاوتمند و معدن عطا و كرم هستی ، پدرت كشنده فاسقان بود. امام حسین (ع) نماز خود را كوتاه كرد و پس از نماز به سوی آن اعرابی بیرون آمد آثار فقر و تهیدستی را از چهره او مشاهده كرد آنگاه بازگشت و قنبر را صدا زد، قنبر پیش دوید امام علی (ع) به او فرمود: از مخارج زندگی ما چقدر در نزد تو باقی مانده است ؟ قنبر گفت : دویست درهم باقی مانده كه به من فرمودی آن را بین بستگانت تقسیم كنم . امام فرمود: آن را بیاور، كسی كه از آن ها سزاوارتر است آمده ، قنبر رفت و آن را آورد، امام حسین (ع) آنرا گفت و به آن اعرابی داد، و در جواب شعر او، انی سه شعر را خواند:
خذها فانی الیك معتذر
و اعلم بانی علیك ذو شفقة
لوكان فی سیرنا الغداة عصا
كانت سمانا علیك مندفقة
لكن ریب الزمان ذونكد
والكف منا قلیلة النفقة
این پول را از من بگیر، و از تو معذرت می خواهم و بدان كه من به تو مهربانم و تورا دوست دارم ، اگر دست ما پر بود، تو را همواره بهره مند می كردیم ، ولی سختیهای زمانه كم عطا شده ، و دستمان خالی است . اعرابی آن را گرفت و با كمال خوشحالی اشعاری را به عنوان تشكر خواند و رفت. طبق نقل بعضی از روایات وقتی كه اعرابی آن پولها را گرفت سخت گریه كرد حضرت فرمود: گویا عطای ما را كم شمردی ؟ اعرابی گفت : نه بلكه ، گریه ام برای آن است كه دست با این جود و سخا، چگونه رواست كه زیر خاك برود؟
منبع: داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)
شنبه 5/12/1391 - 22:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته