• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4077روز قبل
اهل بیت
نویسنده: نورالدین شریعتمدار جزائری
از باورهای‌ پرسش‌انگیز شیعه‌، علم‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ شهادت‌ خود و یارانش‌است‌. این‌ پرسش‌ دربارة‌ علم‌ دیگر امامان‌ به‌ شهادتشان‌ نیز گفته‌ می‌شود؛ چراامیرالمؤمنین‌(ع) که‌ می‌دانست‌ به‌ شهادت‌ می‌رسد به‌ مسجد رفت‌ و به‌ نماز ایستاد؟ وامام‌حسن‌(ع) چرا آب‌ زهرآلود را نوشید؟ و گاهی‌ فراتر از موضوع‌ شهادت‌، از علم‌ پردامنة‌پیامبر و امامان‌ به‌ گذشته‌ و آینده‌ و امور پنهان‌ پرسش‌ می‌شود که‌ گسترة‌ این‌ علم‌ تا چه‌مقدار است‌ و این‌ که‌ آیا پیامبر و امام‌ همه‌ چیز را در هر حال‌ و در هر زمان‌ می‌دانند و یاعلم‌ آنان‌ شروط‌ و قیودی‌ دارد و بخشی‌ از امور از آنان‌ پوشیده‌ مانده‌ است‌؟
در این‌ نوشتار، تلاش‌ بر این‌ است‌ با نگاهی‌ گذرا در آغاز، علم‌ پیامبر و امام‌ رابررسی‌ نماییم‌. سپس‌ پرسش‌ دربارة‌ با علم‌ به‌ شهادت‌ را پاسخ‌ گوییم‌.

گسترة‌ علم‌ پیامبر و امام‌

در باور شیعیان‌ دربارة‌ علم‌ پیامبر و امام‌ اختلافی‌ نیست‌. از مناصبی‌ که‌ پیامبر وامام‌ در آن‌ با هم‌ مشترک‌ هستند، می‌توان‌ بر شمرد: فضیلت‌ در علم‌ است‌، و عقیده‌ به‌ این‌که‌ پیامبر و امام‌ باید از دیگران‌ در علم‌ برتری‌ داشته‌ باشند، و امامت‌ استمرار منصب‌ نبوت‌بودن‌، و بایستگی‌ هر ویژگی‌ پیامبر برای‌ رهبری‌ امت‌، در امام‌.
بنابراین‌، آنچه‌ در این‌ بخش‌ بررسی‌ می‌شود، دربارة‌ پیامبر و امام‌ است‌ و اگر برای‌پیامبر رتبه‌ای‌ بالا از علم‌ ثابت‌ شد، برای‌ امام‌ نیز همان‌ رتبه‌ ثابت‌ است‌، و امام‌ در تمام‌صفات‌ رهبری‌ با پیامبر همانند است‌ جز در برخی‌ از صفات‌ که‌ ویژة‌ مقام‌ نبوت‌ است‌،مانند؛ وحی‌ و...
بررسی‌ گسترة‌ علم‌ پیامبر و امام‌ در این‌ بخش‌ در دو محور انجام‌ می‌پذیرد، محوراوّل‌ از دیدگاه‌ عقل‌ و محور دوم‌ از دیدگاه‌ قرآن‌ و روایات‌.

‌محور اوّل‌: دیدگاه‌ عقل

در آغاز باید از دیدگاه‌ عقل‌ این‌ موضوع‌ بررسی‌ شود که‌ آیا مانعی‌ در علم‌ گسترده امام‌ وجود دارد؟ و عقل‌ چه‌ مانعی‌ را در وجود این‌ علم‌ درک‌ می‌کند؟ ـ و چرا امام‌ نمی‌تواندبه‌ هر چیزی‌ آگاه‌ باشد و با وسایل‌ ارتباطی‌، مانند؛ تلفن‌، رادیو، تلویزیون‌ و رسانه‌های‌دیگر از شهرها و روستاها و جاهای‌ دوردست‌ خبر دهد و از باطن‌ افراد که‌ هیچ‌گونه‌ راه‌عادی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ نیست‌، اطلاع‌ داشته‌ باشد؟
عقل‌ این‌ گونه‌ علم‌ و خبررسانی‌ را محال‌ نمی‌داند و مانعی‌ را در دارا بودن‌ آن‌ تصوّرنمی‌کند. پس‌ از امکان‌ دریافت‌ علم‌ غیب‌ برای‌ پیامبر و امام‌، نوبت‌ می‌رسد به‌ بررسی‌لزوم‌ آن‌ و باور داشتن‌ علم‌ گسترده‌ای‌ را برای‌ پیامبر و امام‌ که‌ تمام‌ امور مسلمانان‌ را فرامی‌گیرد، تا توانایی‌ ادارة‌ جامعه‌ اسلامی‌ و گسترش‌ عدالت‌ را در تمام‌ ابعاد زندگی‌ آنان‌داشته‌ باشد.
اگر این‌ علم‌ گسترده‌ و فراگیر نبود، ادعای‌ رهبری‌ امّت‌ اثر نداشت‌ و چگونه‌ کسی‌که‌ آگاهی‌ به‌ حال‌ مردم‌ ندارد، می‌تواند سعادت‌ دنیا و آخرت‌ آنان‌ را تأمین‌ و تضمین‌ نماید.این‌ موضوع‌ با چند دلیل‌ به‌ اثبات‌ می‌رسد.
1ـ نبوت‌ و امامت‌ رهبری‌ الهی‌ است‌
نبوت‌ و امامت‌، منصب‌ الهی‌ است‌ و مردم‌ هیچ‌ گونه‌ مداخله‌ای‌ در آن‌ نمی‌کنند.امام‌ باید از دیگران‌ در کمالات‌ افضل‌ باشد. در حقیقت‌ ملاک‌ گزینش‌ امام‌، برتر بودن‌ او ازدیگران‌ در تمام‌ صفات‌ است‌. و اگر در افراد جامعه‌ای‌ که‌ امام‌ در آن‌ زندگی‌ می‌کند، کسی‌یافت‌ شود که‌ از امام‌ فضیلت‌ بیشتری‌ دارد، او سزاوار امامت‌ است‌.
افضل‌بودن‌ امام‌ در یک‌ چیز و در یک‌ مورد نیست‌، بلکه‌ در تمام‌ صفات‌ و جهات‌است‌؛ یکی‌ از فضیلت‌ها که‌ امام‌ باید رتبة‌ بالای‌ آن‌ را داشته‌ باشد، دانش‌ و آگاهی‌ است‌.امام‌ باید از تمام‌ افراد بشر داناتر و دانشمندتر باشد، چنان‌ که‌ همانند او در افراد جامعه‌یافت‌ نشود. اگر کسی‌ در میان‌ مردم‌ هم‌سان‌ در دانش‌ با امام‌ پیدا شود، رسیدن‌ منصب‌امامت‌ به‌ هر کدام‌ از آنان‌ مساوی‌ است‌ و محروم‌ شدن‌ یکی‌ از آنان‌ از این‌ منصب‌ ستم‌ درحق‌ اوست‌.
در هیچ‌ زمانی‌ برای‌ امام‌ همتایی‌ نخواهد بود که‌ دانش‌ گسترده‌ و فراگیری‌ چون‌ اوداشته‌ باشد. آن‌ دانش‌ نه‌ با وسایل‌ عادی‌، بلکه‌ از راه‌ غیرعادی‌ و الهی‌ یافت‌ می‌شود، وچون‌ از دانش‌ بی‌ انتهای‌ خدا سرچشمه‌ می‌گیرد و فیضی‌ از دریای‌ ژرف‌ فیض‌ بخش‌اوست‌، گسترده‌ است‌ و به‌ هرچیزی‌ تعلق‌ می‌گیرد، زیرا خداوند فیاض‌ مطلق‌ است‌ وبخشش‌ او پایان‌ ندارد. پس‌ دانش‌ را که‌ خداوند به‌ پیامبر و امام‌ می‌بخشد، به‌ زمان‌ و یاحالتی‌ اختصاص‌ ندارد.
2ـ رهبری‌ پیامبر و امام‌
پیامبر و امام‌ برای‌ راهنمایی‌ تمام‌ افراد بشر با وجود اختلاف‌ زبان‌، طبیعت‌، رنگ‌،گسترش‌ زمین‌، پراکنده‌ بودن‌ مردم‌ از یک‌دیگر و بسیاری‌ از جهت‌های‌ مختلف‌ که‌ مردم‌را از هم‌ دور می‌کند، باید سخن‌ تمامی‌ آنان‌ را بشنود و با آنان‌ سخن‌ بگوید، آن‌ گاه‌ تمامی‌افراد را در اجرای‌ عدالت‌ و احکام‌ خدا برابر بداند و از حال‌ آنان‌ با خبر باشد؛ این‌ گونه‌ اطلاع‌و خبر داشتن‌ از مردم‌ را، انسان‌ عادی‌ نمی‌تواند و فقط‌ انسانی‌ این‌ ویژگی‌ را دارست‌ که‌ ازدانش‌ گستردة‌ خدادادی‌ بهره‌ می‌برد.
امام‌ باید از دورترین‌ جاهای‌ زمین‌ که‌ مردم‌ در آن‌ زندگانی‌ می‌کنند با خبر باشد تادرد و رنج‌ آنان‌ را دریابد و اگر نماینده‌ای‌ را به‌ آن‌ جاها گسیل‌ کرد، در هر زمان‌ از او با خبرباشد تا مبادا او در مقام‌ خود بر مردم‌ ستم‌ کند.
اگر امام‌ مانند دیگر افراد عادی‌ در زمان‌ قدیم‌، پس‌ از گذشت‌ ماه‌ها و سال‌ها ازاخبار دور دست‌ خبرگیری‌ کند و یا با وسایل‌ متعارف‌ آن‌ زمان‌ با فاصله‌های‌ زمانی‌ بسیار ازحال‌ دیگران‌ با خبر گردد، ستم‌ زمین‌ را فرا می‌گیرد و فساد بر جامعه‌ استیلا می‌یابد وهدف‌ و غرضی‌ که‌ در فرستادن‌ پیامبر و انتخاب‌ امام‌ از راهنمایی‌ و هدایت‌ مردم‌ است‌، به‌دست‌ نخواهد آمد و نیک‌بختی‌ دنیا و آخرت‌ مردم‌ بر رغم‌ وجود امام‌ تأمین‌ نخواهد شد.
3ـ خلافت‌ امام‌
پیامبر و امام‌، خلیفه‌ و جانشین‌ خدا در زمین‌ هستند:
(واذ قال‌ ربک‌ للملائکة‌ انی‌ جاعل‌ فی‌ الارض‌ خلیفه‌)؛ زمانی‌ که‌ پروردگارت‌ به‌فرشتگان‌ گفت‌: من‌ در زمین‌ جانشین‌ قرار می‌دهم‌.
و جانشین‌ او حضرت‌ آدم‌(ع) بود که‌ پیامبر خداست‌ و تمام‌ پیامبران‌ جانشینان‌خدایند. جانشینی‌ پیامبر واسطه‌ بودن‌ اوست‌ میان‌ مردم‌ و خدا و فیض‌ رسانی‌ از طرف‌ خدااوست‌. چون‌ پس‌ از آفرینش‌ جهان‌، خداوند خواست‌ جهانیان‌ او را بشناسند تا با او ارتباط‌برقرار کنند ـ و با چشم‌ دیدن‌ او ممکن‌ نبود ـ و نمی‌شد که‌ ذات‌ خود را آشکار کند تا او راببینند، افرادی‌ از بشر را برگزید و آنان‌ را مظهر صفات‌ خویش‌ قرار داد تا صفات‌ او رابنمایانند و نقش‌ واسطه‌ را ایفا کنند.
یکی‌ از صفات‌ خدا علم‌ او به‌ هر چیز و در هر حال‌ است‌، و چون‌ پیامبر مظهرصفات‌ خداست‌ باید در دانش‌ و آگاهی‌ وسیع‌ نیز مظهر خدا باشد. بر مظهر نبودن‌ پیامبردر علم‌ دلیلی‌ وجود ندارد، بلکه‌ همان‌ دلیل‌ بر خلافت‌ و جانشینی‌ که‌ مظهر بودن‌ پیامبر درتمام‌ صفات‌ است‌، علم‌ خدایی‌ را نیز برای‌ او ثابت‌ می‌کند.
روشن‌ است‌ که‌ مقصود از مظهر صفات‌ بودن‌، همانندی‌ پیامبر و خدا در تمام‌صفات‌ از جهت‌ چگونگی‌ و مقدار نیست‌؛ زیرا این‌ باور شرک‌ است‌، بلکه‌ مقصود این‌ است‌که‌ خداوند بهرة‌ سرشاری‌ از علم‌ و دانش‌ خود را به‌ پیامبران‌ داده‌، که‌ دیگر مردم‌ از آن‌ بی‌بهره‌ هستند و علمی‌ را که‌ خداوند به‌ پیامبران‌ داده‌، افراد عادی‌ بشر به‌ آن‌ دسترس‌ ندارند.
پس‌ از ثبوت‌ این‌ دانش‌ خدایی‌ برای‌ پیامبران‌، همین‌ علم‌ برای‌ امام‌ نیز ثابت‌می‌شود؛ زیرا امامت‌، خلافت‌ نبوت‌ و امام‌ جانشین‌ پیامبر است‌ و تمام‌ ویژگی‌های‌ رهبری‌پیامبر را امام‌ نیز دارد ـ به‌ جز صفات‌ ویژة‌ پیامبر، مانند؛ وحی‌.
4ـ عصمت‌ پیامبر و امام‌
از باورهای‌ شیعیان‌ دربارة‌ پیامبر و امام‌، عصمت‌ و محفوظ‌ بودن‌ از گناه‌، اشتباه‌،سهو، نسیان‌ و غفلت‌ است‌ که‌ در تمام‌ مدت‌ عمر خود در یک‌ لحظه‌ و در یک‌ بار نیز خطا،اشتباه‌ و گناه‌ از او سر نمی‌زند.
معصوم‌ بودن‌ از گناه‌ و خطا، در تمام‌ لحظه‌های‌ عمر و برخوردهای‌ زندگانی‌، زمانی‌تحقق‌ می‌یابد که‌ دانش‌ و آگاهی‌ فراگیر شود و به‌ هر چیزی‌ در هر حال‌ علم‌ داشته‌ باشد واگر یک‌ مورد را نداند، مقام‌ عصمت‌ را به‌ نمی‌یابد، زیرا آن‌ چه‌ با عصمت‌ سازگار نیست‌گناه‌ و اشتباه‌ و ... از نادانی‌ و جهل‌ است‌ و کسی‌ که‌ از مصالح‌ و مفاسد واقعی‌ باخبر است‌،گناه‌ و اشتباه‌ نمی‌کند.
پس‌ معصوم‌ بودن‌ پیامبر و امام‌، دانش‌ و آگاهی‌ ا و را به‌ تمام‌ مصالح‌ و مفاسد وحقایق‌ اشیاء در هر حالی‌ نیاز دارد.
5 ـ شاهد بودن‌ پیامبر و امام‌
در بسیاری‌ از آیات‌ قرآن‌ آمده‌ است‌ که‌ پیامبر شاهد و گواه‌ بر امت‌ است‌ و چون‌شاهد بودن‌ و گواهی‌ دادن‌، دانش‌ و آگاهی‌ را در هر حالی‌ لازم‌ دارد، پس‌ پیامبر باید به‌تمام‌ احوال‌ امت‌ از ظاهر و باطن‌ و افعال‌ آنان‌ آگاه‌ باشد تا بتواند در روز قیامت‌ شاهد وگواهیشان‌ باشد، زیرا اگر چنین‌ دانشی‌ را نداشت‌، نمی‌تواند شهادت‌ و گواهی‌ را دربارة‌ آنان‌ادا کند. نمونه‌ای‌ از آیات‌ قرآن‌ که‌ شاهد و گواه‌ بودن‌ پیامبر را بر امت‌ بیان‌ کرده‌، چنین‌است‌:
(و جئنا بک‌ علی‌ هؤلاء شهیدا)؛ و تو را می‌آوریم‌ تا بر آنان‌ شاهد و گواه‌ باشی‌ .
(و یوم‌ القیامه‌ یکون‌ علیهم‌ شهیدا)؛ و روز قیامت‌ پیامبر بر آنان‌ گواه‌ خواهد بود.
(و کنت‌ علیهم‌ شهیداً مادمت‌ فیهم‌)؛ و تا زمانی‌ که‌ در میان‌ آنان‌ هستی‌ برایشان‌ گواه‌ خواهی‌ بود.
(لیکون‌ الرسول‌ شهیداً علیکم‌ و تکونوا شهداء علی‌ الناس‌)؛ تا پیامبر گواه‌ برشما باشد و شما گواه‌ بر مردم‌ باشید.
چنان‌ که‌ پنج‌ دلیل‌ بر لزوم‌ علم‌ غیب‌ پیامبر و امام‌ آورده‌ شد، عقل‌ نه‌ فقط‌ مانعی‌ درامکان‌ این‌ علم‌ ندارد بلکه‌ وجود آن‌ را در پیامبر و امام‌ لازم‌ می‌داند. بزرگی‌ و عظمت‌ این‌دانش‌ سبب‌ نپذیرفتن‌ آن‌ نمی‌شود و چنین‌ باوری‌ غلو و زیاده‌ روی‌ نیست‌، زیرا اگر امام‌دارای‌ این‌ ویژگی‌ نباشد و گستره‌ دانش‌ او همانند دیگر افراد عادی‌ باشد، سزاوار امامت‌ ورهبری‌ نخواهد بود و گزینش‌ وی‌ برای‌ امامت‌ و بی‌ بهره‌ کردن‌ دیگران‌ از آن‌، ستم‌ در حق‌دیگران‌ خواهد بود.
اگر امامت‌ را منصب‌ خدایی‌ بدانیم‌ و آن‌ را خلافت‌ و جانشینی‌ از طرف‌ خدابپنداریم‌ و امام‌ را بیان‌کننده‌ و مظهر صفات‌ الهی‌ بدانیم‌، باور دانش‌ وسیع‌ او را زیاده‌ روی‌و غلوّ نمی‌پنداریم‌ و آن‌ را از لوازم‌ مقام‌ امامت‌ می‌شمریم‌.

‌محور دوم‌: علم‌ امام‌ از دیدگاه‌ قرآن‌ و روایات

دانش‌ گسترده‌ و آگاهی‌ پیامبر و امام‌ به‌ همه‌ چیز و در هر حال‌، در قرآن‌ و روایات‌آمده‌ است‌ که‌ نمونه‌ای‌ از آیات‌ قرآن‌ را ذکر می‌کنیم‌، سپس‌ به‌ نمونه‌ای‌ از روایات‌ اشاره‌می‌نماییم‌.
1ـ (قل‌ اعملوا فسیری‌ الله‌ عملکم‌ و رسوله‌ و المؤمنون‌ و ستردون‌ اءلی‌ عالم‌الغیب‌ و الشهادة‌ فینبئکم‌ بما کنتم‌ تعلمون‌)؛
بگو عمل‌ کنید پس‌ خدا و پیامبر و مؤمنان‌ عمل‌ شما را می‌بینند و برگشت‌ داده‌می‌شوید به‌ دانای‌ نهان‌ و آشکار و شما را به‌ آنچه‌ عمل‌ می‌کردید، خبر می‌دهد.
در این‌ آیة‌ به‌ خدا رؤیت‌ و دیدن‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ که‌ مقصود دیدن‌ به‌ چشم‌ نیست‌،زیرا خداوند چشم‌ ندارد بلکه‌ مقصود علم‌ و ادراک‌ می‌نماید، پس‌ مقصود این‌ است‌ که‌خداوند و پیامبر و مؤمنان‌ اعمال‌ شما را می‌دانند.
مقصود از مؤمنان‌، امامان‌ معصوم‌ هستند، زیرا تمام‌ مؤمنان‌ اراده‌ نشده‌اند بلکه‌گروه‌ خاصی‌ اراده‌ شده‌ است‌ و آن‌ گروه‌ خاص‌ امامان‌ هستند زیرا آنان‌ سزاوار این‌ مقام‌هستند، نه‌ غیر آنان‌. از راهی‌ دیگر نیز این‌ علم‌ و ادراک‌ برای‌ امامان‌ ثابت‌ می‌شود، و آن‌جانشین‌ بودن‌ امام‌ برای‌ پیامبر است‌ و چون‌ آیه‌ به‌ روشنی‌ این‌ علم‌ را برای‌ پیامبر ثابت‌می‌کند پس‌ برای‌ خلیفه‌ و جانشین‌ پیامبر نیز ثابت‌ می‌شود. علم‌ پیامبر و امام‌ نیز چونان‌علم‌ خدا حضوری‌ است‌، زیرا تمام‌ این‌ علوم‌ یعنی‌ علم‌ خدا و پیامبر و مؤمنان‌ در یک‌جمله‌ و به‌ یک‌ سیاق‌ آمده‌ است‌. این‌ که‌ علم‌ خدا حضوری‌ است‌ و به‌ چیزی‌ وابسته‌ نیست‌،اما روشن‌ است‌ برای‌ اثبات‌ دلالت‌ آیه‌ بر علم‌ حضوری‌ پیامبر و امام‌ باید به‌ چند موضوع‌اشاره‌ کنیم‌:
اوّل‌: حرف‌ «سین‌» در جملة‌ «سیری‌ الله‌» حرف‌ استقبال‌ نیست‌، زیرا معنا ندارد که‌بگوییم‌ خداوند در آینده‌ خواهد دانست‌ بلکه‌ آگاهی‌ خدا در حال‌ حاضر است‌، پس‌ حرف‌«سین‌» برای‌ تأکید است‌، نه‌ استقبال‌.
دوم‌: علم‌ خدا حضوری‌ است‌ نه‌ حصولی‌ و بر چیزی‌ توقف‌ ندارد، زیرا علم‌ او عین‌ذات‌ اوست‌.
سوم‌: عمل‌ انسان‌ فرع‌ وجود انسان‌ است‌ و خدایی‌ که‌ به‌ اعمال‌ بندگان‌ آگاهی‌ دارد،به‌ خود آنان‌ نیز آگاه‌ است‌ و کسی‌ که‌ عمل‌ را می‌بیند، عامل‌ آن‌ را نیز می‌بیند.
چهارم‌: رؤیت‌ که‌ به‌ خدا نسبت‌ داده‌ شده‌، دیدن‌ به‌ چشم‌ نیست‌، زیرا خداوند جسم‌نیست‌ و چشم‌ ندارد تا بوسیلة‌ آن‌ ببیند، پس‌ رؤیت‌ به‌ معنای‌ علم‌ و آگاهی‌ است‌.
پنجم‌: در این‌ آیه‌ وحدت‌ سیاق‌ میان‌ علم‌ خدا و علم‌ پیامبر و مؤمنان‌، سه‌ موضوع‌را می‌رساند:
ـ موضوع‌ اوّل‌ این‌ که‌ علم‌ پیامبر و امام‌ بر گذشتن‌ زمان‌ و بر چیزی‌ متوقف‌ نیست‌.
ـ موضوع‌ دوّم‌ علم‌ آنان‌ حضوری‌ است‌، نه‌ حصولی‌، زیرا توقف‌ بر شرطی‌ ندارد.
ـ موضوع‌ سوم‌ خدا و پیامبر و مؤمنان‌ آگاهند، به‌ اعمال‌ و عمل‌ کنندگان‌ و آن‌ چه‌عمل‌ وابسته‌ به‌ آن‌ است‌، پس‌ تمام‌ جهان‌ هستی‌ که‌ به‌ گونه‌ای‌ دربارة‌ عمل‌ انسان‌ است‌،مورد آگاهی‌ و اطلاع‌ خدا و پیامبر و امام‌ است‌.
2ـ (فلا یظهر علی‌ غیبه‌ احداً * الا من‌ ارتضی‌ من‌ رسول‌)؛
و آگاه‌ نمی‌کند بر دانش‌های‌ پنهان‌ خود کسی‌ را جز آن‌ که‌ پسندیده‌ شده‌ ازپیامبران‌.
این‌ آیه‌ دو جمله‌ دارد؛ جملة‌ اوّل‌: نفی‌ و جملة‌ دوم‌ اثبات‌. در جملة‌ اوّل‌ می‌گوید که‌خداوند بر دانش‌های‌ پنهان‌ خود کسی‌ را آگاه‌ نمی‌کند، و در جملة‌ دوم‌، این‌ دانش‌های‌پنهان‌ را به‌ پیامبری‌ که‌ پسندیده‌ شده‌، آشکار می‌کند. تردیدی‌ نیست‌ که‌ پیامبر خاتم‌پسندیده‌ خداست‌ و خداوند او را از دانش‌های‌ پنهان‌ خود آگاه‌ کرده‌ و چون‌ امام‌ جانشین‌پیامبر بوده‌، او هم‌ از این‌ دانش‌ها آگاه‌ است‌.
3ـ (و ما ینطق‌ عن‌ الهوی‌ * اءن‌ هو اءلا وحی‌ یوحی‌" * علّمه‌ شدید القوی‌)؛
پیامبر سخن‌ نمی‌گوید از روی‌ خواسته‌های‌ خود و هر چه‌ می‌گوید وحی‌ الهی‌ است‌که‌ دانا کرده‌ او را بالاترین‌ نیروها.
این‌ آیه‌ دلالت‌ دارد بر این‌ که‌ هرچه‌ پیامبر می‌گوید، از وحی‌ خداست‌ و بالاترین‌نیروها (که‌ نیروی‌ الهی‌ است‌) او را دانا کرده‌، پس‌ علم‌ پیامبر از خداست‌ و هیچ‌گونه‌ دلیلی‌بر محدود بودن‌ علم‌ پیامبر نداریم‌، به‌ ویژه‌ آن‌ که‌ علم‌ پیامبر از خدا به‌ او افاضه‌ می‌شودوعلم‌ خدا محدودیتی‌ ندارد و این‌ علم‌ با علوم‌ بشری‌ تفاوت‌ دارد و این‌ همان‌ علم‌ گسترده‌است‌ که‌ پیامبر آن‌ را از خدا می‌گیرد و به‌ امام‌ که‌ خلیفه‌ اوست‌ منتقل‌ می‌کند.
4ـ (و ما یعلم‌ تأویله‌ اءلا الله‌ و الراسخون‌ فی‌ العلم‌)؛
و نمی‌دانند تأویل‌ قرآن‌ را مگر خدا و راسخان‌ در علم‌.
مقصود از راسخان‌ در علم‌ به‌ یقین‌ پیامبر است‌، زیرا کسی‌ جز او سزاوار این‌ مقام‌نیست‌ و علم‌ او با علم‌ خدا در این‌ آیه‌ در یک‌ سیاق‌ آمده‌ است‌. این‌ آیه‌ همتا بودن‌ علم‌پیامبر با علم‌ خدا را بیان‌ می‌کند و چون‌ علم‌ خدا حضوری‌ است‌ نه‌ حصولی‌ پس‌ علم‌پیامبر نیز حضوری‌ است‌ و به‌ جهت‌ آن‌ که‌ علم‌ به‌ تأویل‌ قرآن‌ از علوم‌ پنهانی‌ و غیب‌ بوده‌و امام‌ جانشین‌ پیامبر است‌ پس‌ پیامبر و امام‌ بر علوم‌ پنهانی‌ و غیب‌ آگاهی‌ دارند.
5ـ (و کل‌ شی‌ءٍ أحصیناه‌ فی‌ امام‌ مبین‌)؛ و تمام‌ چیزها را در پیشوایی‌ روشن‌کننده‌ شماره‌ کرده‌ایم‌.
این‌ آیه‌ با قطع‌ نظر از روایات‌ که‌ در تفسیر آن‌ آمده‌، دلالت‌ دارد بر این‌ که‌ خداوندتمام‌ چیزها را در قلب‌ امام‌ قرار داده‌ است‌. با این‌ تعبیر علم‌ گستردة‌ امام‌ به‌ همه‌ چیز ثابت‌می‌شود، چنان‌ که‌ با روایات‌ نیز این‌ موضوع‌ به‌ اثبات‌ می‌رسد، زیرا در کتاب‌ «تفسیربرهان‌» در ذیل‌ این‌ آیه‌، چند روایت‌ آمده‌ که‌ مقصود از «امام‌ مبین‌» علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ وامامان‌ دیگر است‌. در برخی‌ از روایات‌ آمده‌ که‌ مقصود از «امام‌ مبین‌» لوح‌ محفوظ‌ است‌و چنانچه‌ تفسیر آیه‌ همین‌ باشد، لوح‌ محفوظ‌ در نزد امام‌ است‌، پس‌ امام‌ با داشتن‌ لوح‌محفوظ‌ همه‌ چیز را می‌داند.
آیات‌ دیگری‌ نیز با کمک‌ روایاتی‌ که‌ در تفسیر آنها آمده‌، بر علم‌ امام‌ دلالت‌می‌کند و (اما روایاتی‌ که‌ دلالت‌ بر علم‌ وسیع‌ حضوری‌ امام‌ دارد در یک‌ بخش‌ و یا یک‌کتاب‌ نمی‌گنجد) در این‌ جا ما به‌ برخی‌ از عنوان‌ها و ابوابی‌ که‌ در علم‌ امامان‌ آمده‌، اشاره‌می‌کنیم‌:
1ـ روایاتی‌ که‌ می‌گوید، امامان‌ معدن‌ علم‌ هستند. «معدن‌» به‌ معنای‌ منبع‌ وسرچشمه‌ است‌. «علم‌» در این‌ روایات‌ محدود نشده‌ و به‌ موضوع‌ ویژه‌ای‌ تعلق‌ نگرفته‌ ودانش‌ و آگاهی‌ به‌ هر چیز را در هر حالی‌ شامل‌ می‌شود - و هم‌ چنان‌ که‌ جواهر گران‌ بها درمعدن‌ وجود دارد، علم‌ در سینة‌ امامان‌ است‌ ـ و علم‌ آنان‌ حضوری‌ است‌ و بر چیزی‌ متوقف‌نیست‌.
2ـ امامان‌ به‌ تمام‌ علومی‌ که‌ پیامبران‌ و فرشتگان‌ می‌دانند، آگاه‌ هستند. و چنان‌که‌ پیامبران‌ و فرشتگان‌ از علوم‌ پنهانی‌ و غیب‌ آگاه‌ هستند، امامان‌ نیز به‌ آنان‌ آگاهند.
3ـ امامان‌ می‌دانند «چه‌ زمانی‌ می‌میرند و مگر با اختیار خودشان‌ نمی‌میرند. این‌روایات‌، هم‌چنان‌ که‌ در پایان‌ این‌ مقاله‌ می‌آید، دربارة‌ این‌ پرسش‌ که‌ آیا امام‌ به‌ شهادت‌خود آگاهی‌ دارد، پاسخی‌ مناسب‌ است‌ ـ زمانی‌ که‌ امام‌ به‌ زمان‌ مرگ‌ خود دانا باشد،چیزهای‌ دیگر را نیز می‌داند، زیرا، علم‌ به‌ زمان‌ مرگ‌ از علوم‌ ویژه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ خدااختصاص‌ دارد و چون‌ خداوند امامان‌ را از آن‌ آگاه‌ می‌کند، پس‌ دیگر علوم‌ را نیز امامان‌می‌دانند.
4ـ امامان‌ آگاهی‌ دارند به‌ آنچه‌ بوده‌ و آنچه‌ خواهد بود و هیچ‌ چیز بر آنان‌ پوشیده‌نیست‌.
5ـ خداوند هر علمی‌ را به‌ پیامبر آموزش‌ داده‌، همان‌ را نیز به‌ امیرالمؤمنین‌(ع)آموخته‌ است‌ و در تمام‌ علوم‌ پیامبر و امیرالمؤمنین‌ با هم‌ اشتراک‌ داشته‌اند.
6ـ اگر مردم‌ می‌توانستند زبان‌ خود را نگه‌ دارند، امامان‌ آنان‌ را آگاه‌ می‌کردند به‌تمام‌ چیزهایی‌ که‌ به‌ زیان‌ و سودشان‌ است‌.
7ـ روایاتی‌ که‌ می‌گوید، همه‌ چیز بر امامان‌ روشن‌ است‌ و از آنان‌ هیچ‌ چیز پوشیده‌نیست‌ و آنچه‌ را که‌ هست‌ به‌ آن‌ آگاه‌ هستند.
8ـ روایاتی‌ که‌ می‌گوید، علوم‌ آسمان‌ ها و زمین‌ از امامان‌ پوشیده‌ نیست‌.
9ـ روایاتی‌ که‌ می‌گوید، امامان‌ آنچه‌ را در آسمان‌ها و زمین‌ و بهشت‌ و جهنم‌ است‌،می‌دانند و هرچه‌ را که‌ بوده‌ و در آینده‌ اتفاق‌ می‌افتد، به‌ آن‌ آگاهی‌ دارند.
10ـ امامان‌ آنچه‌ را که‌ گذشته‌ و آنچه‌ را که‌ تا روز قیامت‌ اتفاق‌ می‌افتد، می‌دانند.
آنچه‌ بیان‌ شد نمونه‌ای‌ اندک‌ از روایات‌ بسیار است‌ که‌ بر علم‌ گستردة‌ پیامبر و امام‌دلالت‌ دارد و بسیار در تاریخ‌ و روایات‌ نقل‌ شده‌، که‌ پیامبر و امام‌ از آینده‌ و یا امور پنهانی‌خبر می‌داده‌اند، (در نهج‌ البلاغه‌ از امیرالمؤمنین‌(ع) در علوم‌ و فنون‌ گوناگون‌ و خبرهایی‌ ازغیب‌ و آینده‌ آمده‌ است‌.) گواهی‌ بر وجود علم‌ وسیع‌ امامان‌ است‌. لیکن‌ در برابر این‌ آیات‌و روایات‌ که‌ بیان‌ شد آیات‌ و روایاتی‌ است‌ که‌ می‌گوید: علم‌ غیب‌ مخصوص‌ به‌ خداست‌:
(و عنده‌ مفاتح‌ الغیب‌ لا یعلمها الا هو)؛ در نزد خداست‌ کلیدهای‌ غیب‌ و جز اوکسی‌ آنها را نمی‌داند.
(ولا یحیطون‌ بشی‌ من‌ علمه‌ الا بما شاء)؛ و بندگان‌ خدا به‌ علم‌ او احاطه‌ ندارندمگر آنچه‌ را بخواهد.
(سنقرئک‌ فلا تنسی‌)؛ بر تو خواهیم‌ خواند تا فراموش‌ نکنی‌.
پاسخ‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ آیات‌ علم‌ ذاتی‌ خدا را بیان‌ می‌کند که‌ مخصوص‌ اوست‌ و باآیات‌ و روایات‌ گذشته‌ منافات‌ ندارد؛ زیرا، موهبتی‌ از خداست‌ و ذاتی‌ آنان‌ نیست‌ و مجموع‌آیات‌ و روایات‌ می‌گوید که‌ علم‌ ذاتی‌ از آن‌ خداست‌ و خداوند پیامبر و امامان‌ را از آن‌ آگاه‌می‌کند.
اما روایاتی‌ که‌ می‌گوید برخی‌ از امامان‌ می‌گفته‌اند ما فلان‌ چیز را نمی‌دانیم‌ ازروی‌ تقیّه‌ و برای‌ حفظ‌ جان‌ خود و یا حفظ‌ جان‌ شیعیان‌ بوده‌ است‌. روایاتی‌ نیز که‌ می‌گویدامام‌ هرگاه‌ بخواهد، می‌داند، در برابر روایاتی‌ است‌ که‌ علم‌ ذاتی‌ را مخصوص‌ خدا می‌دانندو این‌ روایات‌ مردود است‌؛ زیرا، چه‌ دلیلی‌ است‌ بر این‌ که‌ امام‌ همیشه‌ خواهان‌ دانش‌ نبوده‌و چه‌ کسی‌ است‌ که‌ نمی‌خواهد بداند و در بالاترین‌ مراتب‌ علم‌ نباشد. امام‌ نیز که‌ رهبرجامعه‌های‌ انسانی‌ در دنیا و آخرت‌ است‌، چرا نخواهد که‌ تمام‌ حالات‌ و برخوردهای‌ افرادجامعه‌ را بداند تا آنان‌ را به‌ صلاح‌ و شایستگی‌ در دنیا و آخرت‌ برساند.

امام‌ حسین‌ و علم‌ به‌ شهادت‌

به‌ پاسخ‌ این‌ پرسش‌ می‌پردازیم‌ که‌ امام‌ حسین‌ که‌ از هرچیزی‌ آگاهی‌ دارد و به‌شهادت‌ خود نیز آگاه‌ بوده‌ و شهادت‌ جوانان‌ بنی‌ هاشم‌ و دیگر یاران‌ را می‌دانسته‌ است‌،چرا خود و یاران‌ خود را به‌ شهادت‌ نزدیک‌ کرد و مقدمات‌ آن‌ را فراهم‌ آورد؟
این‌ پرسش‌ را می‌توان‌ از چند طریق‌ پاسخ‌ گفت‌:
‌1ـ پیروی‌ از حکم‌ شرع‌ با علم‌ عادی
امام‌ در اطاعت‌ فرمان‌ خدا و فرمان‌بری‌ از امر الهی‌ به‌ علم‌ باطنی‌ خویش‌ عمل‌نمی‌کند و همانند دیگر افراد عادی‌ رفتار می‌کند، و در عبادت‌ و معامله‌ و قراردادها با مردم‌و در تمام‌ احکام‌ شرع‌ هم‌سان‌ با دیگر افراد عادی‌ است‌؛ زیرا، خداوند تمام‌ دستورهای‌ خودرا از تمام‌ بندگان‌ یک‌سان‌ خواسته‌ و بر این‌ اساس‌، پیامبر در حکم‌ و قضاوت‌ میان‌ مردم‌به‌ علم‌ باطنی‌ خود عمل‌ نمی‌کرد و قضاوت‌ خود را در میان‌ مردم‌ بر علم‌ عادی‌ قرار داده‌بود، چنان‌ که‌ می‌فرماید:
«انما اقضی‌ بینکم‌ بالبینات‌ و الایمان‌ و بعضکم‌ ألحن‌ بحجته‌ من‌ بعض‌ فأیما رجل‌قطعت‌ له‌ من‌ مال‌ أخیه‌ شیئاً فاءنما قطعت‌ له‌ به‌ قطعة‌ من‌ النار»؛
همانا من‌ قضاوت‌ می‌کنم‌ میان‌ شما به‌ شاهد و یمین‌ و برخی‌ از شما در اثبات‌ادعای‌ خود زیرک‌تر است‌ پس‌ هر مردی‌ که‌ از مال‌ برادرش‌ چیزی‌ را به‌ سود او گرفتم‌ و به‌او دادم‌، آن‌ مال‌ همانند پاره‌ای‌ از آتش‌ است‌.
مقصود این‌ است‌ که‌ هرکس‌ بر ادعای‌ خود شاهد داشت‌ و یا سوگند یادکرد، من‌ به‌سود او قضاوت‌ می‌کنم‌، چه‌ راست‌ بگوید و چه‌ دروغ‌ و اگر به‌ دروغ‌ چیزی‌ را گفت‌، همانندپاره‌ای‌ از آتش‌ است‌.
بنابراین‌، هرچند به‌ علم‌ خدایی‌، امام‌ شهادت‌ خود را بداند، باید به‌ وظیفه‌عادی‌اش‌ عمل‌ کند و شروط‌ و ظروف‌ متعارف‌ را در نظر بگیرد و رفتار خود را بر آنها تطبیق‌کند، و اگر امام‌ بخواهد در برخورد با مردم‌ با علم‌ خود عمل‌ کند؛ حدود را جاری‌ کند، ازبسیار خوراکی‌ها و پوشاک‌ها و نوشیدنی‌ها بپرهیزد و دیگران‌ را نیز از آن‌ها دور کند. وازباطن‌ پلید و گناهان‌ پنهانی‌ مردم‌ باید خبر دهد که‌ در این‌ صورت‌ نظم‌ اجتماعی‌ به‌ هم‌می‌خورد.
2ـ شهادت‌ سعادت‌ است‌
شهادت‌ در راه‌ خدا آرزوی‌ بزرگ‌ مردان‌ خداست‌ و بالاترین‌ عبادت‌ها وسعادت‌هاست‌ و بسیاری‌ از شهدای‌ اسلام‌، از جنگ‌ بدر که‌ نخستین‌ جنگ‌ کفر با اسلام‌است‌ تا امروز، از شهادت‌ خود با قراین‌ و شواهدی‌ که‌ بوده‌ آگاهی‌ داشتند و با این‌ علم‌ وآگاهی‌ به‌ استقبال‌ آن‌ رفتند و این‌ آرزو و پیشوازی‌ شهادت‌، مورد تحسین‌ و تقدیر پیامبر وامامان‌ و تمام‌ عقلای‌ بشر بوده‌ است‌.
3ـ روشن‌گری‌ و ارشاد
اشتراک‌ در احکام‌ دین‌ در فقه‌ به‌ ضرورت‌ ثابت‌ است‌ و یکی‌ از قواعد ثابت‌ در فقه‌،قاعدة‌ اشتراک‌ در احکام‌ شرع‌ است‌؛ بدین‌ معنا که‌ مردان‌ و زنان‌ از صدر اسلام‌ تا پایان‌جهان‌ در عمل‌ کردن‌ به‌ احکام‌ دین‌ و پیروی‌ از قوانین‌ شرع‌ مشترک‌ بوده‌ و یکسان‌اند وهمان‌ وظیفه‌ای‌ را که‌ مسلمانان‌ مخاطب‌ قرآن‌ و روایات‌ در زمان‌ پیامبر داشته‌اند، مردم‌ تاروز قیامت‌ دارند.
روشن‌ است‌ که‌ آگاهی‌ به‌ حکم‌ خدا و توجه‌ به‌ آن‌ رکن‌ اصلی‌ و اساسی‌ در عمل‌کردن‌ به‌ احکام‌ دین‌ است‌ و مسلمانی‌ که‌ بخواهد با دیگر مسلمانان‌ در پیروی‌ احکام‌ خداشریک‌ باشد باید از آن‌ احکام‌ آگاهی‌ داشته‌ باشد.
آگاه‌ کردن‌ مردم‌ و ارشاد آنان‌ به‌ احکام‌ دین‌، وظیفة‌ پیامبر است‌ که‌ مبلّغ‌ دین‌ وپیام‌ آور از سوی‌ خداست‌، و پس‌ از پیامبر امام‌ معصوم‌، در تمام‌ مناصب‌ به‌ جز مناصبی‌ که‌ویژة‌ پیامبر است‌، مانند وحی‌، جانشین‌ وخلیفه‌ اوست‌.
انحراف‌ از مسیر دین‌ و دورشدن‌ از احکام‌ الهی‌ که‌ پس‌ از رحلت‌ رسول‌ خدا(ص)پایه‌گزاری‌ شد و در زمان‌ یزید به‌ نهایت‌ خود رسید، بر امام‌ حسین‌(ع) که‌ خلیفة‌ رسول‌خدا در تبلیغ‌ دین‌ بود ایجاب‌ می‌کرد که‌ مردم‌ را از این‌ انحراف‌ و دوری‌ بازدارد و آنان‌ را درمسیر واقعی‌ اسلام‌ قرار دهد و به‌ پیروی‌ از قرآن‌ و سنت‌ وادارد.
انحراف‌ و دوری‌ از دین‌ خدا با تظاهر به‌ فسق‌، گناه‌، می‌ گساری‌ و قمار از سوی‌دولت‌ مردان‌، به‌ ویژه‌ یزید در جای‌ گاه‌ حاکم‌ مطلق‌ اسلام‌ و جانشین‌ مقام‌ رسالت‌،حکومت‌ دینی‌ را در قبضه‌ خود گرفته‌ بود، سبب‌ شد که‌ امام‌ حسین‌(ع) برای‌ روشن‌ساختن‌ حقیقت‌ دین‌ و ارشاد مردم‌ قیام‌ کند و این‌ موضوع‌، از سخنان‌ امام‌ برمی‌آید که‌می‌فرماید:
«ای‌ مردم‌، همانا پیامبر خدا(ص) فرمود، هرکس‌ سلطان‌ ستمگری‌ را ببیند که‌ حرام‌خدا را حلال‌ دانسته‌ و عهد خدا را شکسته‌ و با سنت‌ پیامبرش‌ مخالفت‌ کرده‌ و گناه‌ وعدوان‌ را دربارة‌ بندگان‌ خدا به‌ کار گرفته‌ است‌ و در برابر او واکنش‌ نکند و با گفتار و یا کردارخود بر او اعتراض‌ ننماید بر خداست‌ که‌ او را با آن‌ سلطان‌ ستمگر در جهنم‌ همراه‌ سازد.ای‌ مردم‌، بدانید که‌ اینان‌ (یزید و دولت‌مردان‌) پیروی‌ از شیطان‌ را برگردن‌ نهاده‌ و پیروی‌از خدای‌ رحمان‌ را رها ساخته‌اند و تباهی‌ را آشکار نموده‌ و حدود خدا را تعطیل‌ و بیت‌المال‌ را ملک‌ شخصی‌ خود دانسته‌ و حرام‌ خدا را حلال‌ و حلال‌ خدا را حرام‌ ساخته‌اند».
امام‌ حسین‌(ع) با این‌گونه‌ سخنان‌ در کار یزید و پیروان‌ او روشنگری‌ می‌کند ومی‌خواهد غبار جهل‌ و نادانی‌ را از ذهن‌ مردم‌ بزداید و آنان‌ را به‌ دین‌ خدا آگاه‌ سازد.
این‌ جهل‌ و انحراف‌ که‌ سالیان‌ درازی‌ پی‌ ریزی‌ شده‌ بود، تمامی‌ امت‌ اسلام‌ رافراگرفته‌ بود تا جایی‌ که‌ شخصیتهایی‌ را مانند برخی‌ از بنی‌ هاشم‌ و سیاست‌مداران‌ وادارکرد که‌ امام‌ حسین‌(ع) را از سفر بازدارند و او را از رفتن‌ به‌ عراق‌ منع‌ نمایند.
همین‌ جهل‌ سبب‌ بی‌ وفایی‌ اهل‌ کوفه‌ شد که‌ دست‌ از یاری‌ امام‌ برداشتند و او را به‌دشمن‌ بسپارند. امام‌ حسین‌(ع) با قیام‌ خود خواست‌، دل‌های‌ مرده‌ را زنده‌ کند و ضمایر راآگاهی‌ بخشد و دین‌ خدا را روشن‌ سازد، تا مردم‌ به‌ آن‌ آشنا شوند و به‌ آن‌ عمل‌ کنند و آن‌ رابرای‌ نسل‌های‌ پس‌ از خویش‌ به‌ ارث‌ گذارند. امام‌ حسین‌(ع) می‌دانست‌ که‌ این‌ جهل‌ ونادانی‌ عذری‌ برای‌ مردم‌ نیست‌ و نمی‌تواند آنان‌ را در محضر حکومت‌ خدا تبرئه‌ نماید.
عمق‌ این‌ نادانی‌ تا جایی‌ رسیده‌ بود که‌ مردم‌ از روشن‌ترین‌ مسائل‌ اسلام‌ نیزغافل‌ مانده‌ بودند و موضوعی‌ را همانند حکومت‌ اسلامی‌ و جانشینی‌ پیامبر که‌ از ارکان‌اسلام‌ و واضح‌ترین‌ موضوع‌های‌ آن‌ است‌، فراموش‌ کردند و آن‌ را به‌ نااهل‌ سپردند.
امام‌ با روشن‌ ساختن‌ آن‌، مردم‌ را به‌ وظیفه‌ خود آشنا می‌نماید و می‌گوید:
«ای‌ مردم‌ اگر شما پرهیزگار و خداترس‌ باشید و حقیقت‌ را بدانید برای‌ شماپسندیده‌تر است‌ در حالی‌ که‌ دربارة‌ سرپرستی‌ این‌ امر، ما اهل‌ بیت‌ محمد(ص) سزاوارترهستیم‌ از این‌ گروهی‌ که‌ ادعا کرده‌اند؛ چیزی‌ را که‌ برای‌ آنان‌ نیست‌؛ گروهی‌ که‌ با ستم‌ وعدوان‌ با مردم‌ رفتار می‌کنند.
در نامه‌ای‌ که‌ به‌ اهل‌ بصره‌ می‌نویسد، می‌فرماید:
همانا خدا، محمد(ص) را برگزید و او را با پیامبری‌ گرامی‌ داشت‌ و برای‌ رسانیدن‌پیام‌ خود اختیارش‌ نمود، سپس‌ او را به‌ سوی‌ خود برگرفت‌ و پیامبر بندگان‌ خدا را نصیحت‌کرد و پیام‌ خدا را به‌ آنان‌ رسانید و ما اهل‌ بیت‌ او و اولیا و اوصیا و ورثة‌ او و سزاوارترین‌مردم‌ به‌ مقام‌ او هستیم‌، لیکن‌ مردم‌ دیگران‌ را پیش‌ انداختند و ما برای‌ اتحاد مسلمانان‌ وایجاد نکردن‌ شکاف‌ میان‌ صفوف‌ آنان‌ چیزی‌ نگفتیم‌ و به‌ آن‌ راضی‌ شدیم‌، در حالی‌ که‌ما سزاوار این‌ حق‌ هستیم‌، نه‌ آنانی‌ که‌ به‌ آن‌ رسیده‌اند».
امام‌(ع) با این‌ سخنان‌ روشن‌ می‌سازد که‌ بنی‌ امیه‌ شایستگی‌ حکومت‌ را ندارند وباید برضد آنها قیام‌ نمود: او با قیام‌ عاشورا، مردم‌ را ارشاد و هدایت‌ کرد و این‌ تبلیغ‌ وروشنگری‌ در قیام‌ عاشورا با تمام‌ جزئیات‌ آن‌ تحقق‌ پذیرفت‌ و همانند جدش‌ رسول‌ خداکه‌ در آغاز بعثت‌ تنها بود، اندک‌ بودن‌ یاران‌، او را از تبلیغ‌ دین‌ جدا نکرد.
امام‌ عقیده‌ دارد که‌ اگر در راه‌ تبلیغ‌ دین‌ و ارشاد مردم‌ جان‌ خود را از دست‌ بدهدسزاوار است‌:
«آیا نمی‌بینید که‌ به‌ حق‌ عمل‌ نمی‌شود و از باطل‌ دوری‌ نمی‌شود. در این‌ زمان‌باید مؤمن‌ به‌ ملاقات‌ پروردگار و مرگ‌ تن‌ دهد».
و می‌فرماید:
«شگفتا، زنازاده‌ فرزند زنازاده‌، مرا میان‌ دو چیز مجبور کرده‌ است‌، میان‌ مرگ‌ وذلت‌. هیهات‌ که‌ ما ذلت‌ و خواری‌ را بپذیریم‌. خداوند پذیرش‌ ذلت‌ و خواری‌ را بر ما و برپیامبر و مؤمنان‌ روا نداشته‌ است‌. دامن‌های‌ پاک‌، اصالت‌ و شرافت‌ خاندان‌، همت‌ والا وعزت‌ نفس‌ ما هرگز اجازه‌ نمی‌دهد که‌ اطاعت‌ فرومایگان‌ را بر مرگ‌ شرافت‌مندانه‌ ترجیح‌دهیم‌».
و می‌فرماید:
«مرگ‌ در راه‌ رسیدن‌ به‌ عزت‌ و شرف‌ و زنده‌ ساختن‌ حق‌ چه‌ آسان‌ است‌، مرگ‌ درراه‌ عزت‌، جز زندگی‌ جاوید نیست‌ و زندگی‌ با ذلت‌ مرگی‌ است‌ که‌ حیات‌ پس‌ از وی‌ نیست‌،مرا با مرگ‌ می‌ترسانی‌! هیهات‌ تیرت‌ به‌ خطا رفته‌ و کمانت‌ به‌ پوچی‌ رسیده‌، آفرین‌ به‌مرگ‌ در راه‌ خدا».
4ـ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر
پشتوانة‌ اجرایی‌ دیگر احکام‌ شرع‌، دو فرع‌ از فروع‌ دین‌: امر به‌ معروف‌ و نهی‌ ازمنکر است‌. نظارت‌ عمومی‌ افراد مسلمان‌ بر یکدیگر جامعة‌ اسلامی‌ را به‌ سوی‌ سعادت‌ وکمال‌ سوق‌ می‌دهد.
قیام‌ عاشورای‌ حسینی‌ در برابر یزید و کارگزارانش‌، برای‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ ازمنکر بوده‌ است‌. هر چند در این‌ راه‌ جان‌ خود را از دست‌ داد و به‌ آن‌ آگاه‌ بود، زیرا زمانی‌ که‌اصل‌ اسلام‌ در خطر باشد و احکام‌ اصولی‌ همانند امامت‌ بازیچة‌ دست‌ ستم‌گران‌ گردد وجامعة‌ اسلام‌ با شتاب‌ به‌ سوی‌ بی‌ دینی‌ و فساد حرکت‌ کند، باید برای‌ بازداشتن‌ مردم‌ ازاین‌ حرکت‌، قیامی‌ صورت‌ گیرد تا در دورترین‌ جاهای‌ جهان‌ مردم‌ را آگاه‌ کند و از حرکت‌زشت‌ جلوگیری‌ کنند.
امام‌ حسین‌(ع) در توجیه‌ قیام‌ کربلا و حرکت‌ خود از امر به‌ معروف‌ ونهی‌ از منکریاد کرده‌ است‌؛ چنان‌ که‌ می‌فرماید: «می‌خواهم‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر کنم‌ و برروش‌ جدم‌ و پدرم‌ حرکت‌ کنم‌.» و دربارة‌ به‌ خطر افتادن‌ دین‌ و نابودی‌ آن‌ در زمان‌ یزید،چنین‌ فرموده‌ است‌:
«و علی‌ الاءسلام‌ السلام‌ اءذ بلیت‌ الامه‌ براع‌ مثل‌ یزید؛ زمانی‌ که‌ سرپرستی‌ اسلام‌به‌ دست‌ یزید باشد باید اسلام‌ خداحافظی‌ کرد و از آن‌ چشم‌ پوشید».

علم‌ به‌ شهادت‌ و حرمت‌ اضرار به‌ نفس‌

اعتراض‌ و اشکالی‌ می‌شود که‌ علم‌ به‌ شهادت‌ با حرمت‌ ضرر رساندن‌ به‌ نفس‌سازگار نیست‌، زیرا از یک‌ سو، می‌دانیم‌ که‌ زیان‌ رسانی‌ به‌ جان‌ و خود را در جای‌ گاه‌ کشته‌شدن‌، قراردادن‌ خودکشی‌ است‌ و در شرع‌ حرام‌ است‌ و از سوی‌ دیگر امام‌ که‌ می‌داند کشته‌خواهد شد اگر با پای‌ خود به‌ سوی‌ مکانی‌ که‌ در آن‌ کشته‌ می‌شود برود، خودکشی‌ کرده‌ وحرام‌ است‌؛ چون‌ امام‌ معصوم‌ است‌ و کار حرام‌ نمی‌کند پس‌ باید بگوییم‌ که‌ امام‌ از شهادت‌خود خبر نداشته‌ است‌.
پاسخ‌ این‌ است‌ که‌ جنگ‌ در راه‌ خدا برای‌ تبلیغ‌ دین‌ و ارشاد مردم‌ و برای‌ امر به‌معروف‌ و نهی‌ از منکر و حفظ‌ اسلام‌ از نابودی‌ و دیگر اهداف‌ والا، خودکشی‌ و زیان‌ رسانی‌به‌ جان‌ نیست‌ وگرنه‌ باید باب‌ جهاد بسته‌ شود و به‌ بهانة‌ حرمت‌ اضرار به‌ نفس‌ هیچ‌حرکتی‌ بر ضد دشمنان‌ دین‌ نشود و آن‌ همه‌ فداکاری‌ از جان‌ گذشتگی‌ و ایثارگری‌ که‌ ازآغاز اسلام‌ تا امروز برای‌ احیای‌ دین‌ انجام‌ شده‌، همه‌ حرام‌ و مبغوض‌ خدا باشد.
مفسران‌ اهل‌ سنت‌ در ذیل‌ آیة‌ شریفة‌ (و لا تلقوا بایدیکم‌ اءلی‌ التهلکه‌)؛ خود رابا دستهای‌تان‌ در هلاکت‌ نیفکنید، روایاتی‌ را آورده‌اند که‌ شهادت‌ در راه‌ خدا، از مدلول‌این‌ آیه‌ بیرون‌ است‌ و حرام‌ نیست‌.
زمخشری‌ از ابو ایوب‌ انصاری‌ نقل‌ می‌کند که‌ می‌گفت‌ ما معنای‌ این‌ آیه‌ رامی‌دانیم‌، زیرا همراه‌ پیامبر بودیم‌ و او را یاری‌ می‌دادیم‌ و در جنگ‌ها با او شرکت‌می‌کردیم‌ و خانواده‌ و اموال‌ خود را رها کرده‌ بودیم‌ و چون‌ اسلام‌ پیشرفت‌ کرد و مسلمانان‌بسیار شدند و جنگ‌ با کفار پایان‌ یافت‌، ما به‌ خانواده‌ و فرزندان‌ و اموال‌ خود برگشتیم‌ و به‌اصلاح‌ آن‌ها اشتغال‌ یافتیم‌. پس‌ «هلاکت‌» رها کردن‌ جهاد بود که‌ در آن‌ افتادیم‌ و ازفیض‌ جهاد محروم‌ شدیم‌.
فخر رازی‌ روایتی‌ آورده‌ که‌ زمانی‌ پیامبر در اوصاف‌ بهشت‌ سخن‌ می‌گفت‌، مردی‌از انصار به‌ او گفت‌:
اجازه‌ می‌دهی‌ در جنگ‌ خود را به‌ کشتن‌ دهم‌. فرمود: بهشت‌ برای‌ تو خواهد بودپس‌ برخاست‌ و خود را به‌ قلب‌ دشمن‌ زد و حمله‌ برد تا در برابر رسول‌ خدا(ص) کشته‌ شد.
و مردی‌ دیگر پس‌ از آن‌ که‌ پیامبر بهشت‌ را توصیف‌ کرد، زره‌ خود را بیرون‌ آورد ودور انداخت‌ و خود را در انبوه‌ دشمن‌ انداخت‌ و به‌ آنان‌ حمله‌ برد تا کشته‌ شد.

خلاصه‌

از دیدگاه‌ عقل‌ هیچ‌گونه‌ مانعی‌ نیست‌، که‌ پیامبر و امام‌ دارای‌ علمی‌ وسیع‌ و دانشی‌گسترده‌ باشند و هر چیز را بدانند و چیزی‌ بر آنان‌ پوشیده‌ نباشد.
آیات‌ قرآن‌ و روایات‌ بر علم‌ غیب‌ پیامبر و امام‌ تأکید و دلالت‌ دارند، و مراد از آیات‌ وروایاتی‌ که‌ علم‌ را به‌ خدا نسبت‌ می‌دهند و آن‌ را برای‌ خدا می‌دانند، علم‌ ذاتی‌ است‌، نه‌علم‌ موهبتی‌ که‌ از خدا افاضه‌ می‌شود.
روایاتی‌ که‌ از برخی‌ امامان‌ در مواردی‌ مخصوص‌ آمده‌ که‌ ما علم‌ به‌ فلان‌ چیزنداریم‌ از باب‌ تقیه‌ و حفظ‌ جان‌ خود و شیعیان‌ است‌.
علم‌ به‌ شهادت‌ برای‌ هر امام‌ و به‌ ویژه‌ برای‌ امام‌ حسین‌(ع) زیان‌ رسانی‌ به‌ جان‌ وانداختن‌ نفس‌ در هلاکت‌ نبوده‌، زیرا شهادت‌ در راه‌ خدا بالاترین‌ سعادت‌ و رستگاری‌است‌ و کشته‌ شدن‌ در راه‌ احیای‌ اسلام‌ و امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر و ارشاد مردم‌ وظیفة‌هر مسلمان‌ است‌، پس‌ حرکت‌ برای‌ انجام‌ این‌ وظایف‌ با علم‌ به‌ شهادت‌ خودکشی‌ نیست‌.
منبع: درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
جمعه 4/12/1391 - 23:15
اهل بیت
شیخ مفید گوید:
چون صبح شد، امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرود آمد و نماز صبح خواند. دوباره سوار شد و با یاران خود سمت راست را پیش گرفت. می‌خواست یاران خود را از سپاه حر جدا كند، حر نیز می‌آمد و امام و یارانش را مانع می‌شد و می‌خواست آنان را به سمت كوفه برگرداند، آنان هم امتناع می‌كردند. چنین ادامه یافت تا به نینوا رسیدند، جایی كه حسین ـ علیه السّلام ـ آنجا فرود آمد. ناگهان اسب سواری را دیدند. سلاح بر تن و كمان بر دوش كه از كوفه می‌آمد. همه به انتظار ایستادند. چون به آنان رسید، به حر و یارانش سلام كرد، اما به حسین و اصحاب او سلام نداد. نامه‌ای از ابن زیاد برای حر آورده بود، با این مضمون:
اما بعد، چون نامه‌ام به تو رسید و فرستاده‌ام آمد، بر حسین ـ علیه السّلام ـ تنگ بگیر و جز در سرزمین بی‌آب و خشك، فرود نیاورد. به فرستاده‌ام دستور داده‌ام همواره همراه تو باشد تا خبر اجرای فرمان به من برسد. والسلام.
چون حر نامه را خواند، گفت: این نامه امیر عبیدالله است. دستور داده هر جا نامه رسید، بر شما سخت بگیرم. این هم فرستاده اوست و مأمور است كه از من جدا نشود تا آنكه فرمان امیر را درباره شما اجرا كنم. یزید بن مهاجر، از همراهان امام به فرستاده ابن زیاد نگریست، او را شناخت و گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چه فرمانی آورده‌ای؟ گفت: مطیع پیشوایم بودم و وفادار به بیعتم. گفت: بلكه پروردگارت را نافرمانی كرده و در هلاك ساختن خویش و كسب ننگ و دوزخ از پیشوای خود اطاعت كرده‌ای. چه بد پیشوایی داری!
خداوند می‌فرماید:« ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم كه به دوزخ فرا می‌خوانند، روز قیامت هم یاری نمی‌شوند.»[1] پیشوای تو از آنان است. حر از آنان خواست در همان جای خشك و بی‌آبادی فرود آیند. امام به او فرمود: وای بر تو! بگذار در این آبادی نینوا و غاضریه یا شفیه فرود آییم. گفت: به خدا نمی‌توانم بگذارم. این مرد را بر من جاسوس فرستاده‌اند. زهیر بن قین گفت: ای پسر پیامبر! من چنین می‌بینم كه كار بعداً سخت‌تر خواهد شد. اكنون جنگیدن با این گروه برای ما آسانتر از جنگ با كسانی است كه پس از اینان می‌آیند و ما توان نبرد با آنان كه می‌آیند را نداریم. امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرمود: من آغازگر جنگ نخواهم شد. [2]
سپس فرود آمد. آن روز، پنجشنبه دوم محرم سال 61 هجری بود.

نامهای كربلا

دینوری گوید:
زهیر به امام حسین ـ علیه السّلام ـ گفت: نزدیكی ما، كنار رود فرات، روستایی است در دل یك قطعه محكم كه فرات آن را احاطه كرده است، مگر از یك طرف. امام پرسید: نامش چیست؟ گفت: عقُر. فرمود: پناه می‌بریم به خدا از عقر (آتش گداخته). امام حسین ـ علیه السلام ـ به حر گفت: كمی هم برویم آنگاه فرود آییم. با او رفت تا آنكه به كربلا رسیدند. حر و یارانش در مقابل امام حسین ـ علیه السلام ـ ایستادند و از رفتن بازداشتند و حر گفت: همین جا فرود آی. فرات هم به تو نزدیك است. امام پرسید: اسم اینجا چیست؟ گفت: كربلا. فرمود: صاحب رنج و بلا. پدرم هنگام عزیمت به صفین، از اینجا گذشت. من با او بودم. ایستاد و از نامش پرسید نامش را گفتند. فرمود: «اینجا محل فرود آمدنشان و اینجاست محل ریخته شدن خونهایشان». پرسیدند: چه كسانی؟ فرمود: گروهی بزرگ از خاندان محمد اینجا فرود می‌آیند.[3]
بهبهانی به نقل از ابی مخنف نقل می‌كند:
همه حركت كردند تا به سرزمین كربلا رسیدند. روز چهارشنبه بود. اسب امام از حركت باز ایستاد. امام فرود آمد و بر اسب دیگری سوار شد. آن نیز حتی یك گام جلو نرفت. امام، پیوسته اسب عوض كرد، تا هفت اسب همه این گونه بودند. امام با دیدن این امر شگفت، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه. پرسید: نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا. فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات. پرسیدم: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: كربلا. آنگاه بود كه نفس عمیقی كشید و فرمود: سرزمین محنت و رنج! فرمود: بایستید و پیش نروید. به خدا كه محل فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست. اینجاست كه حرمت ما را می‌شكنند، مردانمان و كودكانمان را می‌كشند. قبور ما در همینجا زیارتگاه خواهد شد. جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ همین خاك را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست. از اسب فرود آمد...[4]
ابن جوزی گوید:
امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: كربلا؛ به آن نینوا هم می‌گویند. حضرت گریست و فرمود: رنج و محنت! ام سلمه به من خبر داد كه روزی جبرئیل نزد رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ بود. تو هم با من بودی. گریه كردی، پیامبر فرمود: فرزندم را رها كن. تو را رها كردم. پیامبر تو را بر دامن خود نشاند. جبرئیل گفت: آیا دوستش داری؟ فرمود: آری. گفت: امت تو او را خواهند كشت. اگر بخواهی سرزمین شهادتش را نشانت دهم. فرمود: آری. جبرئیل بال خود را بر كربلا گشود و آن را به پیامبر نشان داد. چون به حسین ـ علیه السلام ـ گفتند كه نام اینجا كربلاست، آن را بویید و گفت: به خدا این همان سرزمینی است كه جبرئیل به پیامبر خدا خبر داد كه من اینجا كشته خواهم شد. [5]
در روایتی است كه مشتی از خاك آن بر گرفت و بویید...
ابن سعد نقل می‌كند: چون علی ـ علیه اسلام ـ در مسیر صفین از كربلا گذشت و رو به روی روستای نینوا بر كرانه فرات قرار گرفت، ایستاد و خدمتكار خود را گفت كه به ابا عبدالله خبر دهد به این سرزمین چه می‌گویند؟ گفت: كربلا. حضرت گریست تا آنكه زمین از اشكهایش‌تر شد. فرمود: روزی خدمت پیامبر رسیدم كه می‌گریست. سبب گریه را پرسیدم، فرمود: جبرئیل پیش من بود. مرا خبر داد كه فرزندم حسین ـ علیه السلام ـ در كنار فرات در جایی به نام كربلا كشته می‌شود. مشتی از خاك آن را برداشت و داد تا بویش كنم. چشمانم پر از اشك شد.[6]

امام حسین ـ علیه السلام ـ در كربلا

خوارزمی گوید:
امام حسین ـ علیه السلام ـ روز چهارشنبه یا پنج شنبه دوم محرم سال 61 وارد كربلا شد، برای یاران خود خطبه‌ای خواند و فرمود:
اما بعد، مردم برده دنیایند، دین بر زبانشان است و در پی آنند، تا وقتی زندگی‌شان بگذرد. هرگاه با بلا آموزده شوند، دینداران اندك می‌شوند. سپس پرسید: آیا اینجا كربلاست؟ گفتند: آری. فرمود: اینجا جای محنت و رنج است؛ اینجاست محل فرود آمدن ما و مركبهایمان و ریخته شدن خونهایمان.
همه فرود آمدند، بارها را كنار فرات گشودند، خیمه‌ای برای حسین ـ علیه السلام ـ و خانواده و فرزندان او افراشته شد. خیمه برادران و عموزادگان را اطراف خیمه او زدند. حسین ـ علیه السلام ـ در خیمه‌اش نشست و به اصلاح شمشیرش پرداخت. چون غلام ابوذر نیز با او بود، حضرت، اشعار «یا دَهرُ افًّ لكِ من خلیلٍ...» را می‌خواند.[7]

پی نوشت:

[1] . وَ جَعلنا هُم أئمه یَدعونَ الی النار ... (سوره قصص، آیه 41).
[2] . ارشاد، ص226.
[3] . الاخبار الطوال، ص 252.
[4] . المعه الساكبه، ج 4، ص 254.
[5] . تذكره الخواص، ص 225.
[6] . طبقات، ج 47، ص 274.
[7] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 237. مقتل امام حسین(ع)-ترجمه جواد محدثی، ج2، ص101

جمعه 4/12/1391 - 23:14
اهل بیت
امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم سال 61 هجری وارد « کربلا » شد.
امام حسین علیه السلام پرسید:« نام این زمین چیست؟»
گفتند:« کربلا».
امام گریست و فرمود:« کرب و بلا.» آن گاه فرمود:« ام سلمه به من خبر داد که جبرئیل نزد رسول خدا بود و من نیز بودم. من گریستم. پیامبر مرا در دامان خود نشاند. جبرئیل گفت:« آیا او را دوست می‌داری؟» فرمود:« آری!» گفت:« امت تو او را خواهند کشت و اگر می‌خواهی، تربت آن زمین را که او در آن کشته خواهد شد به تو نشان دهم.
پیامبر فرمود:« آری»
پس جبرئیل زمین کربلا را به پیامبر نشان داد »
امام حسین علیه السلام خاک آن زمین را بوسید و فرمود:« این همان زمین است که جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد که من در آن کشته خواهم شد».
در روایت دیگری امام علیه السلام چون به زمین کربلا رسید پرسید:« نام این زمین چیست؟ » گفتند:« کربلا»
فرمود:« پیاده شوید! این جا جایگاه فرود بارهای ماست و ریخته شدن خون ما و محل قبرهای ما. جدم رسول خدا مرا چنین خبر داده است».
آن گاه اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه خود را فرود آوردند؛ حرّ هم پیاده شد و لشگر او در مقابل امام اردو زدند.
در روز دوم محرم، امام حسین علیه السلام پس از ورود به سرزمین کربلا به اصحاب خود فرمود:«مردم بندگان دنیا هستند و دین را همچون غذایی می‌دانند که تا زمانی که مزه خوش داشته باشد، آن را نگاه می‌دارند، اما هنگامی که (مزه‌اش عوض شود و) آزمونی در کار باشد، تعداد دینداران اندک می‌شود».
امام حسین علیه السلام پس از ورود به کربلا، فرزندان و برادران و اهل بیت خود را جمع کرد؛ بعد نظری بر آنها انداخت و گریست و گفت:« خدایا! ما عترت پیامبر تو، محمد، هستیم. بنی‌امیّه ما را از حرم جدمان راندند و در حق ما جفا کردند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر آنها پیروز گردان».
ام کلثوم، دختر امام علی علیه السلام، به امام علیه السلام گفت:« ای برادر! در این وادی احساس عجیبی دارم و اندوه هولناکی بر دل من سایه افکنده است».
امام حسین علیه السلام خواهر را دلداری داد و آرام کرد.
منابع:
• مقتل الحسین مقرم، ص 193.
• وقایع الایام خیابانی، ص 171.
دانشنامه رشد
جمعه 4/12/1391 - 23:14
شعر و قطعات ادبی
نویسنده: سید امیرحسین کامرانی راد
  • ای حسین! ای فرزند شریف‏ترین انسان، ای معشوق جان‏های شیفته حق و حقیقت و ای امید حیات پاکان اولاد آدم. داستان خونین تو در دشت سوزان نینوا، قرن‏ها پیش از آنکه چشم به این دنیا باز کنیم، به وقوع پیوست و ما و گروهی از کاروانیان گذرگاه حیات پرمعنا، به حکم جریانِ منظمِ زندگی در جویبار زمان، از دیدار جمالِ زیبایِ ربّانیِ تو و یاران بی‏نظیرت محروم گشتیم؛ یاران باوفایی که با شکوفایی درخشان‏ترین سعادت و فضیلت انسانی در دل، چره برافروختند و با بال و پری که از اعماق جانشان روییده بود، در چند لحظه از تنگنای عالم خاک، در اوج عالم پاک به پرواز درآمدند. افسوس که ما از تقدیم جانمان در آن طَبَق اخلاص ـ که در آن روز خونبار، جان هفتاد و دو تن انسان کامل را به پیشگاه الهی عرضه کرد ـ محروم ماندیم!
  • ای حسین! سپاس بیکران خدای را که ما از آن گروه‏های نابخرد نبودیم که عهدها بستند و تو را برای اقامه حکومت حق و عدالت، به سرزمین خود فرا خواندند، و در آن هنگام که گام بر سرزمین آنان نهادی، آن نابخردانِ ضدانسانیت، عهدها را شکستند و صدها نامه‏ای که شخصیت خود را در گرو آن گذاشته بودند، انکار کردند و آن‏گاه با شمشیرهای بُرّان خود، بر تو و یارانت تاختند و در آن روز، پیش از آنکه خورشیدِ سپهر لاجَوَردین از دیدگان زمینیان ناپدید گردد، خورشید عالَم افروزِ وجود تو را از دیدگان مردم دنیا پوشاندند. غافل از آنکه، اگر جمال ابدیّت نمای تو از دیدگاه فضای عالَم طبیعت غروب کند، در دلِ پاکانِ فرزندان آدمی، طلوعی جاودانه خواهد داشت [؛ طلوعی بس درخشنده‏تر].
  • سلام بر زمزمی که از کربلا می جوشد. سلام بر موسم عاشورا. سلام بر غزل های عاشقانه حسینی. سلام بر سجاده های مرطوب گریه. سلام بر ترک های قلب حزن و اندوه. سلام بر سفینه بر ساحل نشسته. و سلام بر شما که در قامت شمشیر و در هیبت نور به خیمه های آه و گداز پیوسته اید و مهیّای کارزار شده اید. سلام بر شما کربلاییان، تاسوعاییان و عاشوراییان؛ مقتل‌خوانی تان قبول درگه حق باد.
  • گریه بر حسین، الفبای آدابِ بیداری و نشانه ای است که میلِ به طهارت روح را گواهی می دهد و این آغاز کار است؛ باید حسینی شد.
  • ای حسینیان! پیوستن به این قافله نور را آدابی است که بی‌تشرف به آن، اجازه ورود نمی دهند. به حریم کاروان که رسیدید، باید احرام شهادت بربندید و چون ندای رسا، اما حزین و غریبانه «هل من ناصر» را شنیدید، لبیک اجابت گویید.
  • محبت حسین(ع) دل ها را به التهاب درمی آورد، جگرها را می گدازد و مذاب می کند، و شورش دل و آتش درون را به ریزش قطرات اشک از دیدگان آشکار می سازد.
  • هان ای حسینیان! خیمه های عشق و عزا برپا دارید و نغمه های شور شهادت سر دهید و بر سنجِ آگاهی و طبل رحیل بکوبید که محرم، آغاز هجرت انسان، بهار اصحاب شهادت و فصلِ لاله های سرخ و شقایق های گلگون و زمان معراج وارث آدم، از راه رسیده است.
  • کدام چشم است که مرثیه مصیبت آل ثارالله را بشنود و خونابه غمِ مظلومیت و غربت انسان را از دیدگان فرو نریزد.
  • در این جایگاه مقدس، در این خاک کرب و بلا و محنت و عطش، آمده ایم و خیام برافراشته ایم، ای آینه تمام‌نمای آیات روشن خداوند! تا گوش جان بسپاریم به فریادت که «ای مردم کوفه! آن ناکس پسر ناکس، دیر شما و فرمانده آن کس که شما به فرمان او آمده اید، به من گفته است که از این دو کار یکی را انتخاب کن: یا شمشیر یا تن به ذلت دادن. آیا من تن به ذلت بدهم؟ هیهات که ما زیر بار ذلت برویم. ما تن خودمان را در مقابلِ شمشیرها قرار می دهیم، ولی روح خودمان را در جلو شمشیر ذلت هرگز فرو نمی‌آریم.»
  • حلول محرمِ جانگداز، ماه خون، ماه زخم، ماه وداع با خوب ترین، ماه کرب و بلا، ماه نینوا، ماه تاسوعا و عاشورا، ماه نیزه و شمشیر، ماه اشک های بی اختیار، ماه غمبار اسیران، ماه فریادهای خونین و ماه طنین موید صحرای عشق، بر شما عاشوراییان تسلیت باد.
  • آنان از کدام جام محبت نوشیده بودند که عسل در کامشان تلخ می نمود و از کدامین زمین جوشیده بودند که چشمه‌گانِ زلال را شرم می نمود. این سراپا غیرت و شجاعت و همت و هیبت، چه درسی داد و چه گفت و چه کرد که یاران را یاری آرامش نبود و این‌چنین تصویرگران رویش خون شدند.
  • سلام بر خط شفقگون کربلا، که خون تو را ای خون خدا! همواره بر چهره افق می-پاشد و غروب‌هنگام سرخی آسمان مغرب را به شهادت می گیرد، تا آن جنایت هولناک را هرچه آشکارتر بنمایاند، و چشم تاریخ را بر این صحنه همیشه خونین بدوزد، و گوش زمان را از آن فریادهای تندرگونه آن عاشورای دوران ساز، پر کند. (جواد محدثی)
  • ای حسین! آن کدام خیال نازک بینی است که حرکت عاشقانه و شهادت‌طلبانه تو را از سرِ درک و درد به کمال فهم کند؟
  • اگر از ما بپرسند شما در روزِ عاشورا که حسین حسین می کنید و به سر خودتان می-زنید، چه می خواهید بگویید، باید بگوییم ما می خواهیم حرف آقایمان را بگوییم و می خواهیم تجدید حیات کنیم. عاشورا، روز تجدید حیات ماست. در این روز می-خواهیم روح خود را در کوثر حسینی شست‌وشو دهیم. خودمان را زنده کنیم و از نو مبادی و مبانی اسلام را بیاموزیم. روح اسلام را دوباره به خودمان تزریق کنیم. ما نمی خواهیم حس امر به معروف و نهی از منکر، احساس شهادت، احساس جهاد و احساس فداکاری در راه حق در ما فراموش شود، و نمی خواهیم روح فداکاری در راه حق در ما بمیرد.
  • ذهنِ کربلایی داشتن، حرف عاشورایی زدن و از میان رنگ ها، سرخ را به رسمیت شناختن، یعنی معیار تازه ای برای پاسداری از حیثیت خون حسین دربرداشتن.
  • محرم را به حرمت عاشورا قسم می دهیم که سقاخانه چشممان را هرگز نخشکاند، و شور شیدایی مان را به عاشقی های نافرجام نسپرد، و مرثیه هامان را به واژه های ناگویا ختم نکند.
  • در شام غریبان، گردِ شمعِ حضورش، چلچراغ معرفت می افروزیم و با دست های تمنا، دامانِ ضریح شش گوشه اش را می فشاریم و وارستگی طلب می کنیم.
  • محرم، زیباترین نگارخانه در قلب هستی است که زمین و آسمان و مُلک و ملکوت و عرش و فرش را شگفت زده کرده است.
  • عاشورا، واژه ای است به وسعتِ بی کرانگی ها و معنایی است به عشق ناتمام ها. عاشورا، عاشقانه ای است که شورها را برمی انگیزد و آیه های سرخ خدا را بر ضمیمه سبز دل ها نازل می کند.
  • سلام بر بیدارگران؛ آنان که در نی محرم دمیدند، در نینوای خدا آشیان گزیدند و با نوای حسین، شهد گوارای شهادت نوشیدند.

    نخل‏های علقمه

    سیدعلی‏اصغر موسوی
    نخل‏های علقمه گواهند که تو از خود گذشتی! این تنها فرات نیست که به شکوه جاری شدنت رشک می‏برد.
    تمام رودها سرود جاودانی‏ات را می‏ستایند؛ آن گاه که می‏فرمودی: «حاشا که آیینه‏ی غیرت، بنوشد آب، پنهانی».
    ای کهکشانِ خلاصه شده در تبسّم ماه! تکثیر دست‏های آب آورت را در زلال فرات می‏ستایم؛ که ستایش دست‏هایت و یادآوری شهادتت، نشانه‏ی عشق به آل اللّه‏ است.
    نخل‏های علقمه گواهند که تو با تمام صداقت، شتاب می‏کردی تا ساحل خیمه‏ها را در آغوش بکشی؛ خیمه‏هایی که هر لحظه، در هرم انتظار می‏گداخت تا دوباره محو نگاهت شود. تا وقتی که تو بودی، کسی عطش را بهانه نمی‏کرد و کسی فراتر از نگاهت قدم بر نمی‏داشت. آزادگی در قامت تو خلاصه می‏شد و عشق و معرفت، برازنده‏ی نامت بود. در قاموس فضایلت: شجاعت برابر است با تمرین نفس، سخاوت برابر است با سر ریز ایمان، شهادت یعنی صداقت عشق و غیرت یعنی آیینه‏ی شهادت.
    اینک، فرات با نجوایی مه آلود، سرود یادت را زمزمه می‏کند:
    چرا دلتنگی امشب ماه محزون؟ نگاهت می‏کنم با چشم پرخون
    نگاهت می‏کنم لبریز احساس به یاد عصر عاشورای عباس علیه‏السلام
    ... و نخل‏های سر به زیر، باز هم به یاد بازوانی می‏افتند که جویبار خونشان، تا ابدیت جریان داشت؛ جریانی زیبا، به زیبایی آخرین تبسّم حضرت علیّ اصغر علیه‏السلام . درود خداوند بر تو، ای وفای محض، ای غیرت خدا، ای علمدار فضیلت‏ها، ای ساقی معارف حسینی و ای بازوان عظمت عاشورا!
    مولاجان، ای باب الحوایج! دردمندیم؛ به جرعه‏ای از ساغر مهرت، دل خسته‏ی ما را بنواز.

    آفتاب سبز

    دنیا شنید آه نیستانی تو را
    بر نیزه آینه‌گردانی تو را
    موج نسیم غم‌زده حس كرد مو به مو
    بر اوج نیزه، عمق پریشانی تو را
    سنگی كه قلب دخت علی را نشانه رفت
    آمد شكست حرمت پیشانی تو را
    قومی كه سجده بر بُت ابلیس برده‌اند
    انكار كرده‌اند مسلمانی تو را
    آنان كه گوششان پُر آواز سكه شد
    كر می‌شدند لهجه قرآنی تو را
    با این‌همه كسی نتوانست كم كند
    یك ذره از تجلی عرفانی تو را
    بعد از طلوع سرخِ تو، ای آفتاب سبز
    چشمی ندید مغرب پایانی تو را
    [سید محمدجواد شرافت]

    بارش تیر

    الا كه غرقه به خون، اوفتاده پیكر تو
    بباید از كه بگیرم نشانیِ سر تو؟
    ز بس‌كه بر بدنت ریخته است بارش تیر
    بسان غنچه، دهن باز كرده پیكر تو
    اگر سیاهی شب، دشت را فرا گیرد
    پناه بر كه بَرد یا حسین! دختر تو؟
    نه وقت گریه من، در بَرت ز بیم عدو
    نه جای بوسه زینب به جسم اطهر تو
    چرا به پاسخ من خامُشی كه می‌بینی
    سكینه تو نشسته است در برابر تو
    سراغ جسم تو بگرفته‌ام ز عمّه، ولی
    تو خود بگوی كجا مانده نعش اصغر تو
    شنیدم آن‌كه تو را كهنه جامه بر تن بود
    چه شد كه نیست هم آن كهنه جامه در بر تو
    ز عطر و ناله زهرا، پر است این صحرا
    مگر گذشته بر این قتلگاه مادر تو؟
    [سید رضا مؤید]

    «شب حادثه‏ی سرخ»

    علی خیری
    امشب، غمگین‏ترین ماه، آسمان دنیا را به تماشا نشسته است.
    امشب، بغض‏های در گلو مانده از غدیر، دسته دسته بر مزار هفتاد و دو ستاره‏ی روشن، خواهد بارید.
    امشب، واپسین نفس‏های آخرین بازمانده‏ی آل عبا، در فضای مه آلود زمان گم می‏شود.
    امشب، فرشته‏های سیاه پوش، ترانه‏ی غم سر می‏دهند و نخل‏های اندوه، بر سر و سینه می‏کوبند.
    امشب، عاشقانه‏ترین بزم تاریخ، در بیابانی‏ترین نقطه‏ی زمین، شکل می‏گیرد.
    امشب، چشم‏های عشق، تا سحر نخواهد خُفت.
    امشب، گوشه گوشه‏ی کربلا را چراغ‏های راز و نیاز روشن کرده است.
    امشب، خیمه‏های حسینی پر از شمیم بیداری است و سرشار از شورِ شهادت.
    امشب، شب عاشوراست؛ شبی که هیچ روزی روشن‏تر از آن را سراغ ندارد؛ پر رمز و رازترین شب تاریخ؛ شبی که در یک سوی آن قبیله‏ی شیطان، در پرده‏های هزار رنگ گمراهی، بد مستی می‏کنند و در سوی دیگر، خدایگان عشق و ایثار، در آسمان رهایی، پر می‏گیرند.
    امشب، همان شب است که حادثه‏ای سرخ، طلوع فردا را انتظار می‏کشد؛ حادثه‏ی عاشورا را؛ غمگین‏ترین روز آفرینش را.
    روزی که هفتاد دو ستاره‏ی بریده از خاک، به خاک می‏افتند.
    روزی که دست‏های خدا، در کنار شریعه خواهد رویید.
    روزی که تیر بلا، گلوی شش ماهه‏ی حسین را آواز خون خواهد داد.
    روزی که پشت آفتاب، در کنار دست‏های قلم شده‏ی تشنه‏ترین ساقی دنیا، خواهد شکست.
    روزی که تیرهای فتنه، به شوق دریدن مشک‏های حسرت، به پرواز در می‏آیند.
    روزی که در غروب به خون نشسته‏ی آن، سرِ بهترینِ اهل زمین، بر فراز نیزه‏ها گل خواهد کرد.
    روزی که کاش آسمان، بر زمین آواز می‏شد.
    ... و من امشب چقدر دلتنگم! چه حس غریبی برای گریستن دارم؛ با دلی بی‏تاب، که در سینه‏ام نمی‏گنجد.
    آخر امشب، شب عاشوراست ...

    عاشورا، همیشه جارى است

    میثم امانى
    تاریخ، گواهى مى‏دهد كه عاشورا نخواهد مرد. تاریخ، شهادت مى‏دهد كه كربلا، همچون جغرافیاى وجدان‏هاى بیدار، در گوشه گوشه پهناور دنیا ادامه خواهد یافت.
    هر روز كه بیاید، عاشوراست. زیر هر سنگ را كه بردارى، خون جارى خواهد بود و به هر افق كه بنگرى، در گستره پهن آسمان‏ها سرخ خواهد شد.
    عاشورا، پیمانى است كه با قلب‏هاى سلیم بسته شده است و داستانى است كه در عصر فطرت‏هاى دگرگون شده، در جریان است.
    تاریخ گواهى مى‏دهد كه نبردهاى خیر و شر، تا دنیا دنیاست، در جریان است و همیشه حسینیانِ روزگارند كه باید علیه یزیدیان برخیزند.
    عاشورا، در فكرها و اندیشه‏ها، در قلب‏ها، رگ‏ها و خون‏ها جارى است؛ در طلوعِ فجر، در حلولِ بهار و در وقت «ظهور» جارى است.
    زمان تا زمان است، از عاشورا خالى نخواهد شد و زمین تا زمین است، از كربلا تهى نخواهد گشت.

    این خط سرخ، ادامه دارد

    این خون سرخى است كه در مظلومیت هابیل جوشیده است و در توبه آدم و استقامت نوح و در شهادت یحیى فوران كرده است؛ با هجرت ابراهیم علیه‏السلام زخم خورده است و تا قربانى اسماعیل پیش رفته است.
    این خون سرخى است كه مصائب مسیح را مى‏داند و در امتحانِ ایوب، استوار مى‏ماند؛ با رنج‏هاى موسى دویده است و به میراث محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسیده است.
    این خط سرخى است كه از آدم تا خاتم انبیا ادامه دارد و از على علیه‏السلام تا واپسین حجت خدا بر زمین ادامه خواهد داشت. عاشورا، سرنوشتِ زمین است و خون سرخى است كه نسل به نسل و سینه به سینه، در هر كه رنگ حسینى داشته باشد، خواهد جوشید و علیه هر كه رنگ و بوى یزیدى داشته باشد، خواهد خروشید.

    گواهى تاریخ

    تاریخ گواهى مى‏دهد كه شقایق‏هاى عاشورا، در هر زمینى و در هر زمانى گل خواهند كرد؛ در حسرت و پشیمانى «توابین»، در سنگستان تلخ «حرّه»، در بازارهاى دمشق، پشت درهاى سیاه كوفه. شقایق عاشورا، در شهادت «زید بن على»، در قیام «مختار ثقفى» و در شورش «شهید فخ» گل كرده است و بارها در زوایاى تنگ و تاریك خفقان‏ها و بى‏عدالتى‏ها، به نام گل سرخ، برخاسته و به رنگ گل سرخ آراسته شده است. عاشورا، در سیاه روزهاى قاجار، زیر شلاق‏ها و شكنجه‏هاى پهلوى جان گرفته، در روزهاى انقلاب نام و نشان گرفته و در خاطرات جنگ، بوى شهیدان گرفته است.

    عاشورا زنده است

    عاشورا زنده است و زنده خواهد ماند. «شهادت سیدالشهدا در قلب‏هاى مؤمن آتشى زده است كه سرد نخواهد شد»؛ تا زمان «انتقام نهایى» روز به روز گسترش خواهد یافت. عاشورا زنده است و زنده بودن خویش را در انتفاضه قدس، در بیدارى بیروت، در مظلومیت بغداد و در مجاهدت كابل، فریاد خواهد زد.
    عاشورا زنده است و زنده خواهد ماند؛ تا پیروزى آخر خیر بر شر، تا دفع كامل ظلم و ستم و تا ظهور انتقام‏گیرنده خون مظلومان تاریخ.

    هنوز خیمه‏ها ایستاده‏اند

    سودابه مهیجى
    نخستین تیر از كمان كفر پر كشید و فتنه آغاز شد. هنوز ابتداى خون‏خوارى شغالان است. هنوز زخم‏ها زودگذرند... هنوز خیمه‏ها ایستاده‏اند و دلخوشند كه طلسم معجزتى مگر گرگ‏ها را از این شبیخونِ دودمان‏سوز، باز دارد ...

    قبیله خورشید

    ستاره‏ها یك‏یك بر خاك مى‏افتند و آسمان، تاریك‏تر مى‏شود در معرض خاكى كه این‏چنین اختران سرخ را در خویش مى‏بلعد و هر بار، هر فرو افتادنى خورشید را قامت‏خمیده‏تر مى‏كند و گیسوان صبرش سپیدتر مى‏شوند. واى از آن لحظه‏اى كه این آفتاب، بى‏قبیله بماند.

    سخن از آب نگو!

    آب؟ سخن از آب نگو كه افسانه‏اى دور است در این صحراى واویلا... سخن از آب نگو؛ حتى اگر مادرت، بانوى آب‏هاى جهان باشد و پدرت، سقاى كوثر بهشت... سخن از آب نگو؛ حتى اگر ثمره «مَرَج الْبحرین یَلْتَقیان»باشى... سخن از آب نگو كه دست‏هاى بى‏شمار، آنان كه تو را خواستند و مكتوب در پى‏ات فرستادند، امروز اطراف سرگرانى این آب پرسه مى‏زنند و چنگ و دندان تیز مى‏كنند تا هیچ لبى به وصال این نهر، نرسد.

    آفتاب ادب؛ عباس علیه السلام

    عشقى از جنس برادر و برادرى در لباس عشق، در ادبستان «حیدر»، پروانگى آموخته...
    اى ماه! اینك تو را چه مى‏شود كه پیش پاى آفتاب ادب، دیگر نمى‏توانى برخیزى؟
    ...مهتابى پریده‏رنگ، با چشمانى دوخته از تیر، در امتداد نهرى به سمت وقاحتْ جارى، پستى را و هستى را از زبانِ مشكى پاره نفرین مى‏كند... پرستوها هنوز تشنه‏اند... ماه برنیامد... و آب هنوز جارى است...

    خون خدا

    شیهه غبارآلوده‏اى از سمت غروب، به خیمه‏هاى یتیم برمى‏گردد؛ شیهه سرخى كه گیسوپریشان و منهدم، خبرى سوگوار را بر دوش مى‏كشد. از این شیهه كمرخمیده، تاریخ به خاك سیاه نشست و خاك عالم بر سرِ تمام روزگار شد. سایه خداوند را كه در زمین، مهربان و عاشق جارى بود، با دست‏هاى خویش، در قتلگاه افكندید...
    آه از این گودال فرومایه كه خون خدا را مكیده است!
    آه از این گلوگاه به تاراج رفته؛ این «حنجره زخمى تغزّل» كه توحید، یگانه جرم عاشقى‏اش بود!

    تا فرداى خطبه‏خوانى...

    اینك آسمان، تهى مانده از تمام گنج‏هاى هستى خویش... مهتاب، بر خاك افتاده... ستاره‏ها همه در خاك غلتیده‏اند...خورشید، بر خاك آرمیده ... آتش، قساوت ناگهانى است كه خانمانِ پرستوها را خاكستر كرد... و اسارت، ته‏نشین شانه‏هاى بلند ایمان است كه در جاده‏هاى سیاه، به سمت انقلابى سرخ پیش مى‏رود.
    تاریخ، سراپا گوش است فرداى خطبه‏هاى زینبى را كه تمام ستون‏هاى زمانه را تا قیامت بر خویش خواهد لرزاند.
    رفتن، تقدیرِ پرستوها بود و ماندن، سرنوشت خون‏خواهىِ زبان‏هاى حقیقت‏گو.
    حسین علیه‏السلام ، با زینب و سجادِ خطبه‏خوان، آسوده‏خاطر است كه این‏گونه بر فراز نیزه‏ها، شیرین‏زبانى مى‏كند و اندوهى ندارد...

    حدیث خون

    محمدكاظم بدرالدین
    این خون چه كرده است كه تا اسم كربلا به میان مى‏آید، داغ دل عاشقان تازه مى‏شود و چكه‏چكه آب مى‏شوند. چشمه‏هاى سرخ عاشورا، همین خون‏هایند كه با ذكر یا سیدى، یا عشق! جارى‏اند. آن‏قدر این خون‏ها ارزشمندند كه لباس بهترین غزل از خون‏هاى پاك كربلا متبرّك شده است.
    عاشورا كه مى‏شود، قلم‏هاى ما گل مى‏كنند براى مصیبت دوباره‏اى از خون و جنون؛ براى سرودن لحظه‏هاى آتشبار و سرخ مقتل.

    اشك‏هاى مشك

    مشك‏هاى گریان، نام «عباس» را در سینه دارند. دو بیتى‏هاى غریبانه را علقمه، به حسرت مى‏گرید. فرات، تا آخر عمر در این آه مى‏سوزد كه چرا نتوانست به دریادلىِ عباس بپیوندد.
    بیایید، اى عَلَم‏ها و مشك‏ها!
    بیایید، خیمه‏اى برپا كنید؛ همین‏جا؛ كنار دستانى بریده.

    غزل‏آباد گریه

    سلام بر جانمازهاى مرطوب گریه كه رو به روى آتش‏زدگى و عطش پهن است!
    سلام بر موسم شكفتن‏هاى فهم و فصل شكستن‏هاى قلب!
    به راستى غزلستانى آبادتر از گریه‏هاى بى‏وقفه دل نیست؛ ولى همراه با چشم‏هاى عاشورا، هر قدر هم كه بگرییم، باز هم گویا فرسنگ‏ها تا حقیقت كربلا باقى مانده است.
    اى اشك‏ها! در شما چه رازى پنهان است كه كمال هر كسى را با سطرهاىِ روشن شما مى‏سنجند؟

    به زیارتِ داغ

    عاشورا، به زیارت لب‏تشنگى‏ها آمده است و ورق ورق كتاب آب، تشنه لب‏هاى حسینى‏هاست.
    عاشورا، با تك‏تك واژه‏هاىِ غم‏زده‏اش به زیارتِ چكه‏هاى داغ عطش مى‏آید. عاشورا، صداى ماندگار زیارت و آواى جاوید شهیدانِ حقیقت‏جو است. همیشه سرخ‏ترین واژه‏هاى تاریخ، تنها از حنجره پر نوید عاشورا برمى‏آید.
    تا بوده، عاشورا همدم ساعت‏هاى نورانى عشق و هم‏نوا با شور حسینى بوده است.

    فصل یتیمىِ گل‏ها

    پاره‏هاى آتش، بر نگاهِ خیمه‏هاى بى‏آب فرود مى‏آید و تمام دل‏سوختگى، اشك‏ریزِ چنین منظره دل‏خراشى است.
    فصل یتیمىِ گل‏هاست و موسم گفته‏هاى پرپر كودكان در جست‏وجوى پدر، عمو، برادر... .
    خیمه‏ها مى‏سوزند و آتش، سرتاسر دشت را مدهوشِ ضجّه‏ها كرده است.
    خیمه‏ها مى‏سوزند؛ همراه با دل‏هاى عاشقى كه ناب‏ترین روایات داغ را تا سنگ‏دلىِ شام مى‏برند.
    امروز این پرسشِ عاشوراست: تا خیمه‏هاى مصیبت‏زدگى، چند آه باید با آتش همراه شد؟

    امت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را چه شده است؟

    میثم امانى
    پس از پنجاه سال، چه بر سر امت پیامبر آمده است كه راه بر سید جوانان اهل بهشت مى‏بندند؟ چه شده است كه صحابه بدر و احد كه یاران جمل و صفین، به یارى دین الهى نمى‏روند؟ چه پیش آمده است كه شانهْ‏سوارِ پیامبر، به جرم بیعت نكردن شهید مى‏شود؛ در حالى كه همه مى‏دانند قتل نفس حرام است؟
    چه شده است كه خون‏هاى جاهلیت دوباره رنگ گرفته‏اند و صف‏هاى مسلمانان كه برادران دینى‏اند، چشم در چشم یكدیگر، شمشیر مى‏كشند؟
    پس از پنجاه سال، حربه‏هاى معاویه در انحراف نسل نوخاسته، به بار نشسته و خوراك تبلیغات، در كامشان شیرین شده است.
    دستِ برادران دینى، به روى همدیگر بلند شده و كیسه‏هاى زر، غیرت‏شان را تصاحب كرده است.
    پس از پنجاه سال، اهالى كوفه، به اراده‏هاى سست و دورویى، خو گرفته‏اند و عدالت علوى نه تنها اسلامشان را خالص نكرده، كه بر بغضشان به پیشواى اول افزوده است.
    اسلام، وارونه شده است و بدعت‏ها سخت ریشه دوانده‏اند.
    اینك تویى كه باید فریاد بزنى: «اگر دین محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جز با ریختن خون من اصلاح نمى‏شود، پس اى شمشیرها مرا در بر بگیرید».

    كدام مسلمانى؟!

    سایه‏هاى تردید و تزلزل، بر سرشان سنگینى مى‏كند.
    لشكریان روبه‏رو، همان امضاكنندگان نامه‏هاى دعوت‏اند كه اكنون با شمشیرهاى آخته، آماده نبرد شده‏اند. در این سوى میدان، اصحاب یمین‏اند و در آن سوى میدان، اصحاب شِمال.
    جاده در این طرف از مدینه مى‏آید و از مكه و در آن سو از دمشق، از كوفه؛ در این سوى، خورشید است و ماه است و ستاره‏ها و آمده‏اند تا حدیث دلبرى بنگارند و مشق عشق بیاموزند؛ در آن سوى، شب است و رعد و برق و ابرهاى سیاهى كه آمده‏اند تا روى خورشید را بپوشانند؛ تا مكتب «رحمة للعالمین» را برچینند. كدام مسلمانى پیش پاى برادر مسلمان خویش خار مى‏ریزد؟!
    كدام مسلمانى دست به خون برادر مسلمان خویش مى‏شوید و گوارایى آب را از لب‏هاى تشنه‏اش دریغ مى‏كند؟!
    همه‏كس طالب یارند، همه‏كس طالب نور؛ اما تنها خفاشان‏اند كه دل خوشى از تابش خورشید نداشته‏اند و چشم‏هایشان به تیره و تارها، به غارها عادت كرده است.

    سلام بر حسین علیه‏السلام !

    سلام بر تو اى احیاگر آیین نبوى؛ اى بازگرداننده ارزش‏هاى فراموش شده!
    سلام بر تو اى روشن‏گر سیاهه‏هاى تردید و سرگردانى! آرمان الهى‏ات، مایه نجات مردم بود از شر دروغ‏ها و تزویرهایى كه به نام اسلام، به خوردشان داده بودند؛ نجات مردم از شر دام‏هاى انحراف و تردید و بدعت‏هاى بدیع.
    سلام بر تو، اى چراغ هدایت؛ اى كشتى نجات كه تا آخرین لحظه‏هاى مانده به جنگ، كوشیدى تا آگاهشان كنى و بیرونشان بیاورى از گرداب جهل، از مرداب ننگ و لعنت و نفرین ابدى.

    آرزوى عاشورایى

    عباس محمدى
    خوش به حال پرنده‏ها كه مى‏توانند تا شانه‏هاى حرمت پرواز كنند!
    خوش به حال نسیم كه گیسوان درختان عاشقت را شانه مى‏زند!
    خوش به حال سیب‏هاى سرخ، خوش به حال نیازهایى كه گره مى‏شوند به ضریحت؛ نیازهایى كه سبزند، از جنس خودت، رنگ خودت؛ نیازهایى كه به بهار مى‏رسند.
    چقدر دوست دارم كه دست‏هاى من هم گره مى‏شدند به مشبك‏هاى ضریحت!

    من نبوده‏ام؛ اما...

    من خواب بودم كه تو از خیال هفت آسمان گذشتى؛ اما هنوز صدایت بر بلنداى نیزه‏ها قرآن مى‏خواند.
    من نبودم كه تو را سنگ‏هاى كوفه به تماشا نشستند؛ اما هنوز پیشانى من زخمى است از مهمان‏نوازى كوفیان.
    هنوز خواب‏هایم زخمى خنجرهاى در آستین پنهان كوفیان است.
    من نیامده بودم كه تو پرنده شدى و از هفت‏آسمان گذشتى.

    در تلّ زینبیه

    زیباترین قطعه هستى را با رگ‏هاى بریده مى‏خواندى و همه رمل‏ها، هم‏صدایت شده بودند.
    نرگس‏ها، پس از شنیدن بوى خونت كه نسیم به تن كرده بود، گل سرخ شدند و شعرهاى عاشقانه، مرثیه‏هایى شدند كه شادى‏هاى جهانى را منجمد مى‏كرد.
    جهان، مو سپید كرد در غم رفتنت و آسمان، به سختى تاب آورد تا بر روى پاهاى خویش بماند.
    گلویم را در سربلندترین گودال تاریخ جا مى‏گذارم تا نامت را هم‏صداى پرنده‏هاى عاشق جهان، در شش جهت آواز كند.
    چشم‏هایم را در تلّ زینبیه خاك مى‏كنم تا تاریخ را نبینم؛ تا عطش را نبینم. تا جدایى تو را...

    هزاران نى، هزاران نوا

    نزهت بادى
    خدا مشتى خاك را برگرفت. مى‏خواست نینوا را بسازد. اشك خدا بر خاك چكید و از آن‏جا، هزاران نى سر زد. خداوند از نواى خود در نى‏ها دمید. نى‏ها عاشق شدند.
    خدا سرزمین نینوا را آزمون انسان‏ها قرار داد تا عاشقان از گناه‏كاران جدا شوند.
    خدا انسان را عاشق مى‏خواست؛ امتحان آدم اینجا بود.
    مردمانى كه پاى بر نینوا نهادند، دو دسته شدند: عده‏اى كه عاشق بودند، نواى خدا را سر مى‏دادند و گروهى كه گناه‏كار بودند، نى‏ها را سر مى‏بریدند.
    خون عاشقان كه بر خاك ریخت، دوباره هزاران نى سر زد و هزاران نوا برخاست.
    خاك نینوا در دستان خدا، نور شد و گناه‏كاران از نینوا به سوى نار رانده شدند.

    با یاد كربلا، تا رسیدن به حق

    سال‏هاست كه دنیا آكنده از حق و باطل است؛ آكنده از شر و خیر، از خطا و صواب.
    و انسان سرگشته در میان این دو و نمى‏داند به كدامین جانب برود؟
    انسان كور است و در تاریكىِ پیش رویش اسیر شده است؛ ولى خداوند به او هدیه‏اى داد، موهبتى عظیم و با شكوه!
    خدا به انسان یك چراغ داد؛ چراغى براى هدایت، براى تشخیص حق از باطل.
    گروهى هر سال، محرم كه از راه مى‏رسد، این چراغ را در خانه‏شان روشن مى‏كنند؛ گروهى دیگر، وقتى راهشان به نینوا مى‏كشد، نور چراغ را مى‏بینند؛ اما دسته سوم كه شمارشان اندك است، همیشه و همه‏جا چراغ را در دلشان روشن نگه مى‏دارند تا در مسیر تاریك زندگى‏شان، رد خونِ به ناحق ریخته حسین علیه‏السلام را دنبال كنند تا به حق برسند.

    خون خدا

    حسین امیرى
    صداى چكاك‏چاك شمشیرها مى‏آید؛ كسى به روى امام شیعیان تیغ كشیده است. صداى شیهه اسبان را مى‏شنوم؛ كسى راه به روى فرزند پیامبر بسته است. صداى العطش كودكان مى‏آید؛ كسى آب را از فرزندان رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دریغ كرده است. صداى شیون زنان را مى‏شنوم؛ انگار فرزند فاطمه علیهاالسلام به خیمه برنگشته است!
    صداى شیهه ذوالجناح مى‏آید؛ انگار پسر فاطمه از اسب فرو افتاده است!
    كجایند عهد بستگان با محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و على علیه‏السلام ؟
    كجایند دلبستگان به آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، كه جنازه خون خدا را از زمین بردارند؟

    فرومایه‏تر از جاهلیت

    شكستن غرور عرب را بنگرید، بر باد رفتن حرمت مهمان در میان باده‏نشینان را! اى كاش نیم‏جو از تعصب دوران جاهلى‏تان باقى بود كه براى مهمان سر مى‏دادید!
    صد مرحبا به اخلاق جاهلیت كه عهدِ بسته، به بهاى جان، پاس مى‏داشتید!
    اینك چرا فرومایه‏تر از جاهلان شده‏اید؟
    واى بر شما و بر عهدتان كه خامه طومارتان نخشكیده، پاره‏اش مى‏كنید! نكند موریانه، لوح مردانگى‏تان را خورده؟ نكند آتش بر كتاب عهدتان افتاده؟
    چه شده كه حسین علیه‏السلام را تنها گذارده‏اید، در حالى كه مهمان شماست؟

    فقط براى عشق

    منسیه علیمرادى
    شانه‏هاى زنجیرخورده، سینه‏هاى سرخ، كاكُل‏هاىِ گِل‏مالیده؛ چه عطرى، چه شمیمى، چه فضایى! نه از روى اجبار، نه از روىِ اكراه، نه براى تقلید، نه براى سنت، نه براى نمایش؛ فقط براى عشق؛ براى عشق به حضرتى آغشته به خون،
    براى اَفرایى بى‏دست،
    براى غزالى كوچك، گم شده در خرابه‏هاى بى‏حس و بى غَزَل،
    براى قُمرىِ شش‏ماهه‏اى، با گلویى خونین،
    براى بانویى سیاه‏پوش، ایستاده بر بالاى تلِّ زینبیه.
    تا جهان باقى است، تا نفس مى‏آید، تا آسمان نیلى است، برایت عاشقانه مى‏گریم.

    مى‏توان حر شد

    محبوبه زارع
    به این ترتیب آتش نقش چادر شد؛ و دیگر هیچ
    بلور سینه‏ها را قسمت آجر شد؛ و دیگر هیچ
    در آن هنگامه سرخِ عبور آغوش هفت افلاك
    از آن خالى‏ترین پروازها پر شد؛ و دیگر هیچ
    مسیرى باز، فرصت كم، سفر... تا آن طلوع زخم
    بشر را ناگهان راهى میان‏بُر شد؛ و دیگر هیچ
    خدا! در ازدحام آتش و خون و نى و سرها
    چه شد؟ تصویر صحرا مینیاتور شد؛ و دیگر هیچ
    زمین از سمت اعجازش به روى آسمان وا شد
    تجلّى سهم این هفتاد و دو دُر شد؛ و دیگر هیچ
    ...و اینك شاعرى در سایه اندیشه مى‏گرید
    و مى‏خواهد بگوید مى‏توان حُر شد؛ و دیگر هیچ

    نام تو معروف‏تر از همه‏ی نام‏هاست

    مریم سقلاطونی
    شب، گسترده است؛
    علقمه، سراسیمه و محزون؛
    فرات، عطش‏زده و پریشان‏تر از مشک‏ها؛
    آسمان، زلزله‏خیز؛
    آفتاب، در زنجیر.
    چه باران شگفتی!
    باران خون، باران نیزه، باران اشک.
    «اذا وقعت الواقعه»
    چه دقایق غریبی!
    دقایق تشنگی، دقایق داغ، دقایق مرگ، دقایق زندگی.
    چه زمزمه‏های سوزناکی!
    آب! آب
    عمو! عمو
    زینب! زینب.
    «اذا زلزلت الارض زلزالها»
    زمین، آبستن زلزله‏ای مهیب است.
    دریا، فرصت تشنگی و نوبت داغ است.
    قامت‏ها، از قیامت خاک به بلوغ می‏رسند.
    بر بلندای نیزه‏ها، شکوفه‏سار خون می‏بارد.
    روز آبروداری لب‏های عطشان است؛
    روز آبروداری چشم‏های منتظر،
    روز آبروداری دست‏های آسمانی،
    روز آبروداری مشک‏های آب‏آور.
    «عمّ یتسائلون»!
    از چه می‏پرسند:
    این گام‏های برهنه،
    این سینه‏های توخالی،
    این خیمه‏های در آتش رها،
    این چشم‏های گرسنه،
    این نیزه‏های منفور،
    این رگ‏های بریده،
    این دست‏های شعله‏ور و این عَلَم‏های نگران.
    از کدام حادثه می‏گویند:
    این شانه‏های تازیانه خورده،
    این گونه‏های نیلی،
    این مشک‏های تشنه،
    این گیسوان شعله‏وش و این خیمه‏های منتظر.
    زمین، بی‏تابی کدام تشنه را دست و پا می‏زند؟
    کوه، بی‏قراری کدام خسته‏دل را فرو می‏پاشاند؟
    دریا، التهاب کدام نگاه را می‏گدازد؟
    آسمان، سرگردان بارش کدام آفتاب است؟
    «فاین تذهبون»
    به کجا می‏روند این دامان‏های رقصان در خون،
    این انگشتان شناور در آتش،
    این بال‏های رها بر نیزه،
    این گلوهای فرو رفته در خنجر،
    این لب‏های سوخته در آب و این مشک‏های ترک خورده در فرات؟
    شب گسترده است؛
    شبِ بارانِ هلهله و سنگ،
    شب بارانِ خنجر و خیزران،
    شب بارانِ حیله و نیرنگ،
    شبِ بارانِ شمر و خولی،
    شبِ بارانِ سنان و حرمله،
    شبِ بارانِ چشم‏های نامحرم و شبِ بارانِ ابن زیادها!
    چقدر تعداد ستاره‏ها کم شده است!
    چقدر شمارش سرهای برهنه سخت است!
    چقدر فاصله‏ی مرگ و زندگی ناچیز است!
    چقدر ابن زیادها، زیادند!
    چقدر زیادها یادشان رفته که چه می‏کنند!
    آه! از این زیاده خواهی‏ها!
    زمین برهنه و خالی است.
    صحرا تاریک تاریک.
    دهان‏ها گستاخ.
    آرامش آسمان فرو ریخته است.
    وجدان‏ها، ناهوشیار شدند.
    سیاهی گسترده از شب‏های جاهلی است.
    و گودال،
    این گودال عزیز!
    آفتابی و روشن.
    وای زمین، اگر نسوزد از این تشنگی!
    وای دریا، اگر نشکفد از این داغ!
    وای آسمان، اگر فرو نپاشد از این مصیبت!
    وای آفتاب، اگر مچاله نشود از این زخم!
    وای کوه، اگر آواره نشود از این اندوهان بزرگ!
    وای باران، اگر نایستد از این گستاخی‏ها!
    توفان مرگ در راه است. دشت افتان و خیزان خون می‏بارد.
    فرات، تشنه تشنه سیراب می‏شود از گریه‏های مداوم.
    کجاست ابراهیم تبر بر دوش، سرزمین منا این جاست؟
    کجاست هاجر سرگردان، زینب از خیمه‏گاه تا فرات، از گودال تا شام را سعی می‏کند؟
    نمرود، در برابر یزید تسلیم است.
    فرعون، در مقابل خولی کم آورده است.
    پسر ملجم، در قمار سنگدلی، از شمر باخته است.
    قابیل، در برابر معاویه زانو زده است.
    ابوجهل، شرمنده‏ی وقاحت عبیداللّه‏ است.
    کجاست شیطان؟
    کجاست تا ببیند برگ برنده‏ی فرومایگی در دست خاندان اموی است؟
    کجاست پادشاهی خدایان شام؟
    کجاست شماتت‏های دارالخلافه؟
    کجاست پایکوبی مردان سنگ؟
    کجاست نیزه‏های قساوت؟
    کجاست تازیانه‏های بی‏رحم؟
    کجایند خنیاگران بزم‏های شراب؟
    کجایند خنیاگران جشن‏های خون؟
    کجایند خنیاگران مجالس عربده؟
    «و امرت بالمعروف»
    معروف‏تر از نام تو نامی نشنیدیم.
    شکوهمندتر از قیام تو قیامی ندیدیم.
    غریب‏تر از کاروان تو، کاروانی نیامده است.
    تشنگی اصغر تو کجا، تشنگی اسماعیل کجا!
    سعی زینب تو کجا، سعی هاجر کجا!
    منای تو کجا، منای ابراهیم کجا!
    گودی قتلگاه تو کجا، شعب ابی‏طالب کجا!
    دلتنگی تل زینبیه کجا، غربت کوچه‏های بنی‏هاشم کجا!
    کسی را یارای ایستادن نیست.
    دلی را سرماندن نیست.
    شبِ غمگین بغض‏هاست.
    غروب، در سیطره‏ی شقی‏ترین دقایق است.
    کاروان، فروچکان دلتنگی و زنجیر است.
    سرهای بریده، سکوت اسب‏های حیران است.
    شام، میزبان حنجره‏های سوخته‏ی زینب است؛
    میزبان کوچه‏های تهمت و دروغ،
    میزبان کودکان شکنجه و سیلی،
    میزبان دل‏های خاکستر نشین و میزبان شمشیرهای آخته.
    چشم‏ها، سراغ اصغر را از ذوالجناح می‏گیرند؛
    سراغ رقیه را از زینب،
    سراغ زینب را از حسین علیه‏السلام ،
    سراغ حسین علیه‏السلام را از عباس؛
    دل‏ها، سراغ قافله را از شام می‏گیرند؛
    سراغ شام را از عاشورا،
    سراغ تاسوعا را از بدن‏های چاک‏چاک.
    «این الطالب بدم المقتول بکربلا؟»
    ای قهرمان داستان کربلا!
    ای فرزند عاشورا!
    از کاروان تو جا نمانیم؟

    ای آبروی آب!

    الهام موگویی
    حسین! ای ساحل نجات، ای سوزنده‏ترین نام، ای زیباترین جلوه‏ی خدا، ای مظلوم تاریخ، ای ناله‏های نیمه شب عاشورا و ای نام بلند! تویی که آبروی آب را، تشنه، به جان خریدی.
    تو، آتش خیمه‏های هر دلی. تو، خونابه سوزان هر چشمی.
    ای منظومه‏ی بلند آسمان و ای دیباچه‏ی تمام دنیا! مظلومیت تو، سرفصل مظلومیت‏های تاریخ است و تشنگی تو، تا همیشه، آب را از شرم، آب می‏کند!
    ای سپیدار بلند شهادت!
    نمی‏دانم دستان کدامین پلید، گلوی نازک گل را فشرد و غربت کدامین خیال، اندیشه‏ام را ربود و مرا به نینوا برد؛ آن جا که دختری غریب، سر بر شانه‏های نسیم گریه می‏کرد.
    با من بگو! از کدامین دیار آمده‏ای که چنین آشفته‏اند اسیران روی تو! از کدامین کوچه‏ی درد آمدی که سهم شب‏های غربت ما، اشک‏های بی‏تو بودن است.
    لحظه‏ای درنگ کن! بگذار با نرگسان داغدار به سرزمین درد و خون و اشک سفر کنم؛ آن جا که در دامن پیچک‏های عاشق، سرهای بریده خفته‏اند.
    من محرم را با نام تو و یاد تو عاشقم یا حسین! من شربت گوارای محرّم را به یاد لب‏های تشنه‏ی عباست می‏نوشم و سینه زدن‏هایم، به یاد چهره‏های سیلی خورده‏ی نوگل دوست داشتنی تو است.
    مرا با آتش خیمه‏هایت بسوزان و با فریادهای العطش کودکان و آخرین نگاه عباست، تشنه‏تر کن و با فریاد زینب، آواره‏تر!

    آفتاب در تنور!

    خدیجه پنجی
    پلک بگشا، ای آفتاب در تنور! بوی بهشت می‏وزد. برخیز، میوه‏ی دل زهرا علیهاالسلام ! این مادر مظلومه‏ی توست که به دیدارش آمده است. برخیز و به میهمانان خود خوش آمد بگو! می‏شنوی؟! این صدای لالایی برایت آشنا نیست؟! گویا نوای جبرییل است که می‏خواند؛ گهواره جنبان تو! بلند شو حسین جان! نباید چشم فاطمه علیهاالسلام تو را این گونه ببیند! خاکستر از ماه رخسارت، پاک کن! مادر آمده است؛ تا سر به دامانش بگذاری و سفره‏ی دل باز کنی ...
    تشنگی، امانت را بریده بود. از کویر لب‏هایت، عطش فوّاره می‏زند. گرما، بی‏دریغ می‏بارید. هیچ کس نبود به یاری‏ات بشتابد. باید بازمی‏گشتی؛ باید با تک‏تکِ عزیزانت وداع می‏کردی. چقدر لحن وداع آخرت، غریبانه بود و بوی پرواز می‏دارد؛ بوی سفره طعم جدایی نگاهت، در نگاه مهربان خواهر گره خورد؛ بی‏هیچ حرفی، حتی می‏توانستی، صدای شکستن قلبش را بشنوی!
    برای آخرین بار، نوازشت را نثار کودکان کردی؛ کودکانی که تا چند لحظه‏ای دیگر، تنها نوازش تازیانه را باید حس می‏کردند. صورتشان را عاشقانه بوسیدی؛ همان صورت‏های معصومی که رد سیلی بر آن می‏ماند.
    و برای بار آخر، از عطر خوش بهشت آغوشت، سرشارشان کردی.
    چقدر تصویر دور شدنت از خیمه‏ها، جانکاه و دردناک بود و چقدر اهل حرم، دل‏نگران، رستاخیز رفتنت را می‏نگریستند و چقدر ...!
    ...و ناگهان طنین صدایی، وجودت را لرزاند و قدم‏های استوارت را به سُستی کشاند؛ صدایی که تو بسیار مشتاق شنیدنش بودی، در دل تاریخ پیچید:
    بهار من! کمی آهسته‏تر رو کمی آرام‏تر سمت خطر رو
    شب رفتن سفارش کرده مادر ببوسم حلق پاکت را برادر!
    هنوز گلویت، طعم بوسه‏های خواهر را می‏دهد و بوی خوش آسمان را.
    آن لحظه، نه تنها زینب علیهاالسلام ، که ساکنان عرش، همه بر گلویت بوسه زدند.
    تنها، وسط میدان ایستاده بودی و به روی شهادت لبخند می‏زدی؛ در نهایت زیبایی.
    دلت زیر بار سنگینی این همه بی‏وفایی و نامردی، چگونه تاب آورد؟ چگونه حسین جان؟!
    ... ولی تو، باز هم لب به نصیحت گشودی، باز هم نور باریدی، باز هم امر به معروف و باز ... به خدا که کلام تو سنگ را بارور می‏کرد، درشگفتم، چطور در سنگِ دل این قوم اثر نکرد؟!
    با من سخن بگو، ای سربریده در تنور! بگذار تاریخ، هزار بار این قصه‏ی تلخ را بشنود. تو با تنی پاره پاره، در دل گودال، آه! که آن لحظه، جسمت چقدر به آسمانی پرستاره می‏مانست!
    در آن سوی واقعه ـ کمی دورتر ـ درست روی تلّ زینبیّه، دو چشم ـ اندوهگین و دل نگران، قیامت این دقایق را به تماشا نشسته بودند.
    با زهم دریای مهربانیت جوشید، دوباره باران رحمتت بارید و لطف بی‏نهایتت گل کرد.
    گفتی: «اگر از تو دست بردارد، فردای قیامت شفاعتش می‏کنی» ولی آقا! چه کسی دیده که در شوره‏زار، گل بروید؟! به خدا که کویر همواره کویر می‏ماند ...
    شمر، خنجر بر گلوی افلاک نهاد. صدای ضجّه‏ی ملایک، در آسمان‏ها پیچید. جبرییل، سر برهنه، صورت خراشید و شیون کرد و پهلوی فاطمه علیهاالسلام ، یک بار دیگر شکست و خون خدا، تا ابد، مایه‏ی آبروی کربلا شد ...
    حرف بزن، ای سربریده بر خاکستر! از خرد شدن استخوان‏هایت، زیر سم اسبان بگو! به خدا که با شکستن هر قطعه از استخوان‏هایت، یک تکّه از عرش، ترک برمی‏داشت.
    آه ای نور دیده‏ی زهرا! هیچ می‏دانی سر بریده‏اش بر نیزه، چه به روز عالم آورد؟!
    چقدر به موقع قرآن خواندی و به آرامش کلام وحی، توفان اندوه جان‏ها را فرو نشاندی، که اگر چنین نمی‏کردی، خدا می‏دانست که سنگینی این داغ، با دل‏های سوگوار، چه می‏کرد؟!
    پلک بگشا، ای آفتاب در تنور! نمی‏خواهی به پیشواز مادرت بروی؟ امشب را سر به دامان مهربان مادر بگذار و آسوده بخواب! که کاروان کربلا شب‏های تلخ بسیاری پیش رو دارد.
    آرام جان فاطمه! امشب، سرت، خورشیدِ شب این تنور است و فردا، شمع محفل بی‏چراغ خرابه‏نشینان. امشب، تو میزبان مادری و فردا، دخترت میزبان تو.
    امشب، سرت به دامان یاس کبود است و فردا، سر به دامان یاس سه ساله خواهی نهاد.
    پلک بگشای ای آفتاب در تنور!

    تیغ

    محمد کامرانی اقدام
    زخم پوشانده تنش را سپر انداخته تیغ
    با رجز خوانی او قافیه را باخته تیغ
    کیست این مرد که یک سر همه آتش شده‏است
    گل نموده است به هرجای تنش آخته تیغ؟
    یک طرف نعش جنون است که بر زین دارد
    یک طرف پرچم خون است که افراخته تیغ
    کیست این مرد که از دست خودش افتاده‏است
    ولی از دست خودش هیچ نیانداخته تیغ
    کیستی مرد که تا صبح قیامت هرگز
    افقی تازه‏تر از زخم تو نشناخته تیغ
    امسال بنفشه را سیه‏پوش کنید
    گل‏خنده‏ی عیش را فراموش کنید
    در شام غریبان حسین بن علی علیه‏السلام
    هرجا که بود چراغ، خاموش کنید

    دوبیتى‏هاى عاشورایى

    محمد كاظم بدرالدین
    نمى‏افتاد اگر هیچ اتفاقى
    همین بس: با عطش برگشت ساقى
    دو بیتى‏هاى من سودى ندارند
    براى خیمه بى مشكْ باقى
    بهار پر ثمر: ماه محرّم
    امید سبز در ماه محرّم
    دو بیتى‏زارِ چشمم خشك مى‏مانْد
    نمى‏بارید اگر ماه محرّم
    نهالستانِ عزت، رُسته اشك
    جهان عاشقى، دلبسته اشك
    شُكوه سرخ عاشورا كجایى؟
    كجایى هیئت غم، دسته اشك؟!

    منابع:

    ماهنامه گلبرگ
    ماهنامه اشارات، ش46
    ماهنامه اشارات، ش104

  • جمعه 4/12/1391 - 23:13
    اهل بیت
    نویسنده:علی آقا جانی قناد
    تحریف و آسیب‏ها متوجه هر پدیده اجتماعی و به ویژه تحریف مربوط به قیام حسینی و عزاداری، اساسا از بعد جامعه شناختی، معلول علت هایی در درون آن جامعه‏اند که شناخت درست آن‏ها، نخستین و شاید مهم‏ترین گام برای برخورد مناسب با آن باشد. از این رو، ما نیز در ابتدا باید به طرح ریشه‏ها و عوامل ایجاد و گسترش تحریف و آسیب‏ها متوجه موضوع مورد بحث بپردازیم. بنابراین، عوامل یاد شده را با طرح مثال‏هایی بدین صورت بر می‏شماریم:

    1. دگرگونی فضای اجتماعی و تغییر در گفتمان عاشورا

    یکی از آسیب‏هایی که به شدت متوجه فرهنگ عاشوراست، آسیبی است که از راه تغییرات زمانه به وجود می‏آید. از آن جا که فرهنگ عاشورا و عزاداری، سنتی اجتماعی در درون جامعه شیعی است، به ناچار ممکن است با تحول زمان، تغییر پذیرد. همین موضوع است که وظیفه اندیشوران و دل بستگان فرهنگ ناب عاشورایی را دو چندان می‏کند ؛ اگر چه بی نهایت کاری سخت و سترگ به شمار می‏آید. اگر نگاهی به ادبیات منثور و منظوم عاشورا در دوره‏های مختلف بیفکنیم، خواهیم دید که تا حدود بسیاری، رابطه‏ای متقابل و متعامل میان رویکردهای عاشورا با وضع اجتماعی ـ سیاسی ویژه هر دوره‏ای وجود دارد. فرضیه این نظریه آن است که دگرگونی شرایط وضعیت و منطق هر زمان، تأثیری عمیق بر نگرش غالبی مردمان آن عصر دارد و این تغییرات در سنت‏هایی اجتماعی به ویژه سنت‏های دینی چون فرهنگ عاشورا و عزاداری نقش به سزایی دارد. بر این اساس گفته می‏شود «دوره‏هایی که جامعه شیعی، جامعه سیاسی و کنش گرا از نظر اجتماعی است، قرائت و ادبیات عاشورا، صبغه‏ای سیاسی و فعال به خود گرفته و وجه مبارزه‏جویانه و حماسی عاشورا، شاخصه فرهنگ مکتوب یا شفاهی، منظوم یا منثور سیاسی می‏گردد و در شرایطی که به هر دلیل و سبب اجتماعی ـ تاریخی، جامعه شیعی غیر سیاسی و «پولیتیزه» می‏شود، وجه فاجعه بار، غم‏انگیز، سوگوارانه و منفعلانه عاشورا بر جسته می‏گردد.»(1) از این دست می‏توان در سده‏های نخست تاریخ شیعه، ادبیات حماسی و انقلابی شاعران حماسه سرای شیعی چون فرزدق، کمیت اسدی، سید حمیری و دعبل خزائی و مقتل‏هایی چون مقتل ابی مخفف و ارشاد را مشاهده کنیم.
    در دوران آل بویه و سلجوقی، ادبیات عاشورا، غیر حماسی و غیر سیاسی می‏شود که در آثار سنایی، کسایی و قوامی رازی و نیز کتاب‏هایی چون اللهوف علی قتلی الطفوف می‏بینیم. در فاصله زوال ایلخانان تا تأسیس صفویه، شاهد سیاسی شدن جامعه شیعی و به تبع آن، حماسی شدن ادبیات عاشورا هستیم که ادبیات نهضت را رقم می‏زند.
    با تبدیل شدن نهضت به نظام در دوران صفویه، بار دیگر قرائت غیر سیاسی و غیر حماسی از عاشورا برتری یافته، این وضعیت تا پایان دوران رضا خان ادامه می‏یابد. از شهریور 1320 تا اواخر جنگ تحمیلی ایران و عراق، دوباره رویکرد حماسی اوج می‏گیرد این رویکرد آثار کسانی چون امام خمینی (ره)، محمد تقی شریعتی، آیت الله کاشانی، آیت الله طالقانی، فدائیان اسلام، شهید مطهری، مهندس بازرگان، دکتر علی شریعتی است.
    از اواخر جنگ به این سو، به تدریج با فروکش کردن تکاپوی انقلابی، گفتمان عاشورا نیز به تدریج و در مراتبی غیر حماسی و غیر سیاسی شد. البته این نظریه، به حتم نمی‏تواند تمامی مسایل مرتبط با فرهنگ عاشورا را توضیح دهد و پرسش‏هایی چند نیز در برابر آن، قابل طرح است. البته می‏توان آن را یکی از عمده‏ترین ـ و نه تمامی ـ عوامل تحریف‏زا دانست ؛ چرا که در هر یک از این دوره‏ها، که فرهنگ عاشورا به تبع جامعه، سیاسی و یا غیر سیاسی می‏شود، ابعاد دیگر آن مورد غفلت قرار می‏گیرد و نیز تحریف‏های لفظی و معنوی بر اساس گفتمان رایج زمان در آن صورت می‏گیرد. برای مثال در فضای سیاسی، همه ابعاد فرهنگ عاشورا، سیاسی، ایدئولوژیک و کار کردی شده و بر آن اساس تفسیر می‏شود. یا در فضای غیر سیاسی، این ابعاد به بعد عاطفی و احساسی فروکاسته می‏شود که هر یک از این دو رویکرد در بردارنده تحریف فرهنگ عاشورا است.

    2. تبیین نشدن فلسفه صحیح قیام

    یکی از عوامل بنیادین وقوع تحریف لفظی و معنوی و ورود آسیب‏های متعدد به ساحت فرهنگ عاشورا و عزاداری سید الشهدا (ع)عدم تبیین و تشریح آموزه‏های ناب عاشورایی و اهداف و فلسفه نهضت عاشورا در میان مردم است. این نقص متوجه نخبگان و دانشورانی است که مرجع توده مردم به شمار می‏آیند که به طور عمیق و همه جانبه در عاشورا اندیشه نکردند و به درستی به تشریح و تبلیغ آن نپرداختند؛ به تک بعدی نگری پرداختند یا میدان را به غیر اهل واگذاشتند. به همین سبب بود که فلسفه سازی‏های انحرافی در میان مردم و حتی در میان خواص رواج یافت و در ادبیات شعری و غیر شعری نیز تبلور یافت. این موضوع که خود یک تحریف معنوی عمده است، زمینه ساز بسیاری از تحریف‏های لفظی نیز قرار گرفت. شهید مطهری در این راه، از دو فلسفه تراشی انحرافی برای قیام ابا عبدالله (ع)نام می‏برد. نخست این که شهادت امام حسین (ع)را، کفاره گناهان امت و دوست داران عترت و هدف از قیام را، تنها آمرزش و شفاعت گناهکارانی که ولایت و محبت آن حضرت را دارند، دانسته‏اند.(2)
    این تفسیر از قیام، کاملاً شبیه به برداشت مسیحیان از ـ به زعم خود ـ کشته شدن حضرت عیسی و بلکه رونوشتی از آن است. «مسیحیت بر این باور بود که همانطور که مردم در آسیب وضعی گناه شرکت دارند، یک نماینده از بشریت می‏تواند کفاره این گناه باشد... و عیسی کفاره آن آسیب را یک بار و برای همیشه محقق ساخت.»(3)
    شهید مطهری با اشاره به این تفسیر، به نقد آن می‏پردازد و می‏گوید: «شهادت آن حضرت به عنوان کفاره گناهان امت واقع شد! امام حسین (ع)شهید شد که اثر گناهان را در قیامت خنثی کند و به مردم از این جهت آزادی بدهد. در حقیقت مقابل این عقیده، باید گفت امام حسین (ع)دید که یزیدها و ابن زیاد و شمر و سنان‏ها هستند، اما عده شان کم است ؛ خواست کاری بکند که بر عده این‏ها افزوده شود». «اباعبدالله که برای مبارزه با گناه کردن قیام کرد، ما گفتیم قیام کرد تا سنگری برای گنه کاران باشد. گفتیم حسین (ع)یک شرکت بیمه تأسیس کرد. بیمه چه؟ بیمه گناه. گفت ایها الناس! هر چه می‏توانید بد باشید من بیمه شما هستم».(4)
    این تفسیر از دیر باز تا کنون در میان مردم رواج داشته و دارد و بخش قابل توجهی از ادبیات عاشورا را تشکیل می‏دهد و در اشعار، تعزیه‏ها، منبرها و... بازگو می‏شود.
    در واقع این برداشت، برداشتی انحرافی و منحط از موضوع شفاعت ائمه اطهار به ویژه امام حسین (ع)است که به سبب عدم طرح درست و مناسب آن و آمیخته شدنش با عقاید و عادت‏های سطحی مردم، این چنین مسخ شده است. از این رو، نمونه‏های این تفکر را فراوان در ادبیات عاشورا مشاهده می‏کنیم:
    فتحعلی شاه:
    ... بادا فدای خاک رهش صد هزار جان
    چون کرد جان به امت عاصی فدا حسین(5)
    وصال شیرازی:
    ... دلی می‏خواست یزدان تا سرش زیب سنان گردد
    که در هنگامه محشر شفیع عاصیان گردد(6)
    یکی از تعزیه‏ها:
    ...برای عذر گناهان شیعه پدرم رضا
    شدم که به خون دست و پازند پسرم(7)
    سروش اصفهانی:
    ...بهر شفاعت گنه دوستان خویش
    کردیم سینه را هدف تیر حادثات(8)
    همان طور که می‏نگریم، در این جا منطق قیام و شهادت، منطق فداست. امام حسین (ع)همانند مسیح فدا شده است تا امت را از ترس جهنم برهاند. همین و بس. بر این اساس است که خواب‏ها و نقل‏های عجیب واگویه و ساخته می‏شود. مانند این داستان که دزدی که کارش غارت کاروان‏ها بود، در سر راه قافله زایران کمین کرد، ولی خوابش برد و کاروان رفت. در همین حال خواب دید که او را به طرف جهنم می‏برند، ولی جهنم از پذیرش او امتناع می‏کند. علت آن نیز این بود که گرد و غبار زایران کربلا بر تن و لباس او نشسته است. سپس شعری نیز برای آن درست کرده‏اند که:
    فان النّار لیس لمسّ جسما
    علیه غبار زوار الحسین(9)
    تحریف دومی که در راستای بحث ما صورت گرفته، یک سره جنبه الهی و قدسی و آسمانی بدان بخشیدن و آن را در حد یک دستور خصوصی فروکاستن است. البته این در واقع، خارج ساختن اندیشه و رفتار امام حسین (ع)از چارچوب مکتب است که عدم قابلیت پیروی و بهره‏گیری را به همراه دارد و در نهایت، به عقیم سازی فرهنگ عاشورا می‏انجامد. وقتی قیام منحصر به امام (ع)شد، دیگر هیچ آموزه عام دیگر شمولی را نمی‏توان از آن به دست آورد. جهاد، امر به معروف ونهی از منکر، شهادت‏طلبی، مبارزه جویی و... دیگر قابلیت استنتاج از قیام را نمی‏یابد.

    3. تمایل به اسطوره سازی و افسانه پردازی

    تمایل بشر به افسانه‏پردازی و اسطوره سازی، از دیگر عوامل ایجاد و گسترش تحریف در تاریخ و فرهنگ عاشورا است. شاید شهید مطهری (ره) نخستین کسی باشد که این عامل را به عنوان یکی از عوامل تحریف بر شمرده است.
    ایشان می‏گوید: «در بشر یک حس قهرمان پرستی هست که در اثر آن، درباره قهرمان‏های ملی و قهرمان‏های دینی افسانه می‏سازد... قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته، معلول حس اسطوره سازی است. اروپایی‏ها می‏گویند در تاریخ مشرق زمین، مبالغه‏ها و اغراق‏ها زیاد است و راست هم می‏گویند».(10) شهید مطهری ابتدا به افسانه سازی‏هایی در مورد بو علی سینا و شیخ بهایی اشاره می‏کند که بو علی صدای چکش مسگرهای کاشان را از اصفهان می‏شنیده است.(11)
    هم چنین داستان هرات و وجود 21 هزار احمد یک چشم کله پز را در آن مثال می‏آورد.(12) افسانه مجروح شدن پر جبرئیل در جنگ خیبر بر اثر اصابت ضربت شمشیر علی (ع)و دو نیم شدن کامل «مرحب خیبری» و نفهمیدن خودش،(13) رساندن تعداد لشکریان کوفه به ششصد هزار سوار و یک میلیون و ششصد هزار نفر پیاده (14)، 72 ساعت بودن روز عاشورا(15)، رساندن عدد کشته شده‏های به دست امام حسین (ع)را به سیصد هزار نفر و تعداد کشته‏های به دست ابوالفضل را به بیست و پنج هزار نفر و نیز کشته شدگان به دست بقیه یاران به 25 هزار نفر (16) و داستان حضور هاشم مرقال - که در جنگ صفین به شهادت رسید- در جریان کربلا (17)، از نمونه‏های اسطوره سازی و افسانه‏پردازی هستند.
    این‏ها همه از حس اغراق، مبالغه گویی و شخصیت سازی در خصوص بزرگان سرچشمه می‏گیرد، به گمان این که با این کار، چیزی بر عظمت آن شخصیت می‏افزایند. شهید مطهری با دردمندی می‏گوید: «این حس اسطوره سازی خیلی کارها کرده است. ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانه سازها قرار دهیم... ما وظیفه داریم حال برای هرات هر کس هرچه می‏خواهد بگوید، «ولی» آیا صحیح است در تاریخ حادثه عاشورا، حادثه‏ای که ما دستور داریم هر سال آن را به صورت یک مکتب زنده بداریم، این همه افسانه وارد شود؟»(18)

    4. برخورد عاطفی صرف با مقوله عزاداری

    شاید جدی‏ترین و اصلی‏ترین عامل ورود آسیب‏های متعدد در بنیاد و بنیان فرهنگ عاشورا، اکتفا نمودن به برخورد عاطفی صرف و دوری گزیدن از برخورد عقلانی با مقوله قیام و عزاداری باشد. این مسئله، سبب بروز تحریف وسیع لفظی و معنوی است که اندیشه اصیل عاشورایی و حسینی را به پژمردگی می‏کشاند.
    بی شک در صحنه عاشورا، از سوی امام و یارانش، شاهد عاطفی‏ترین صحنه‏ها، و از سوی لشکریان کوفه، شاهد جنایت بارترین و دهشتناک‏ترین وقایع هستیم. از این رو، حادثه عاشورا، بعد عاطفی قوی ای دارد که از این جهت، می‏توان آن را یک تراژدی دانست. البته این تنها یک رویه از صحنه عاشوراست که در آن جنایت موج می‏زند. عاشورا صحنه دیگری نیز دارد که سرشار از حماسه و زیبایی است و حسین (ع)و یارانش قهرمان آن اند.
    ولی در فرهنگ عامه، بیش تر شاهد حضور پر رنگ بعد تراژدیک عاشورا هستیم، به گونه‏ای که تا حدودی عرصه را بر بعد حماسی تنگ ساخته است .
    آن چه بیش از همه در زبان مردم شنیده می‏شود، واژه‏های غریب، مظلوم، تشنه، بی کس و مانند این الفاظ است و تشنگی، بی آبی، بی یاری و غربت امام (ع)بسامد بالایی در فرهنگ عامیانه دارد.
    البته منظور تخطئه کلی این مسایل نیست که این خود بعدی از ابعاد عاشوراست، بلکه منظور، غلبه این نوع نگرش بر ذهنیت توده مردم است که کم‏تر از این سطح گذر می‏کند.
    این پرداختِ افراطیِ بعد عاطفی قیام، سازنده و پردازنده بیش‏تر تحریف‏های لفظی و معنوی فرهنگ عاشورا بوده است. جالب این است که این تفکر، با تناقضی آشکار و جدی رو به روست. از سویی، امام را به تمامی آسمانی و ملکوتی معرفی می‏کند و از سوی دیگر، هنگام مقایسه، امام را به تمامی فرهنگ عامیانه خود محک می‏زند و آن حضرت را همانند یکی از افراد این فرهنگ می‏انگارد. از این روست که بسیار گفته می‏شود عزاداری امام حسین علیه‏السلام، به دلیل تسلای خاطر حضرت زهرا (ع)است؛ چون ایشان همیشه در بهشت بی‏تابی می‏کند و هزار و چهار صد سال است که آرام ندارد.
    شهید مطهری رحمه الله با تندی به این ایده می‏تازد و می‏گوید:
    آیا این حرف مسخره نیست. بعد از هزار و چهار صد سال، هنوز حضرت زهرا (س)احتیاج داشته باشد، در صورتی که به نص خود امام حسین (ع)به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، ایشان و حضرت زهرا (س)نزد یکدیگرند. مگر حضرت زهرا (س)بچه است که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز بر سر خود بزند(19).
    بر این اساس، عزاداری، نوعی خدمت و تسلای خصوصی و عاطفی شمرده می‏شود. نکته دیگری که به جهت سیطره روح عاطفی صرف پدید می‏آید،این است که امام حسین علیه‏السلام فرد بی تقصیر، بی یار، مظلوم و بی پناهی نمایانده می‏شود که به طرز فجیعی به دست ظالم ها و اشقیا به شهادت رسیده و از دست رفته و به قول شهید مطهری نفله شده است.(20) بنابراین، باید بر امام از دست رفته گریست و عزاداری کرد .همان طور که گفته شد، عمده تحریف لفظی نیز در همین راستا به وجود آمده است. چون غرض این است که بر امام حسین (ع)که بی جهت کشته شده و هنگام شهادت، مادر نیز نداشته است، بگرییم. از این رو، روضه او هر چه جان سوزتر و دل گدازتر بیان شود، به این هدف نزدیک‏تر است و دل مادرش حضرت زهرا را بیش‏تر شاد و خنک می‏کند.
    جعل داستان عروسی حضرت قاسم در روز عاشورا، باید در همین راستا ارزیابی شود؛ چون داستان عروسی داماد سیزده ساله‏ای که پس از عروسی، هدف شمشیرها قرار می‏گیرد و کشته می‏شود و سر از پیکرش جدا می‏گردد، بسیار جان‏سوز خواهد بود.
    داستان عروسی قاسم (ع)برای نخستین بار در روضة الشهدای کاشفی آمده است(21) و منتخب طریحی (22) نیز آن را نقل کرده و از آن پس، به دلیل همین بعد قوی عاطفی و اشک گیر، به شدت رواج یافته است، به طوری که برای قاسم (ع)حجله عروسی ساختند و در وسط عزاداری نقل پخش می‏کردند. این قصه حتی در اشعار فارسی نیز نمود داشته است. عمان سامانی که یکی از عالی‏ترین منظومه‏های عاشورایی را سروده است نیز از این تحریف مصون نمانده و با مهارتی شگفت، داستان جعلی عروسی قاسم را با این شعر تصویر کرده است:
    باز دارم راحت و رنجی به هم
    متحد عنوانی از شادی و غم
    ناپرور نو عروسی هست بکر
    مر مرا در حجله ناموس فکر
    ... آن چه قاسم را زهستی بود نقد
    مر عروسش را به کابین بست عقد(23)
    نمونه دیگر، داستان حضور لیلا؟ در کربلاست که بنابر نظر شهید مطهری، هیچ سندی ندارد.
    از همین منظر، می‏توان داستان حضور حضرت زهرا(س) بر بالین ابالفضل (ع) هنگام شهادت آن حضرت و گفتن این سخن را که اگر مادرت نیست، من هستم، جعلی دانست ؛ زیرا در هیچ کتابی حتی کتاب‏های مجهول نیز نیامده است. داستان حضرت رقیه نیز در همین راستا بسیار جالب توجه است.(24)
    از دیگر موارد، می‏توان به ترسیم چهره حضرت عباس (ع) بدون دست در همه نقل خواب‏ها و منبرها اشاره کرد. شهید مطهری از همین قماش، داستانی نقل می‏کند که زنی را که در زمان متوکل به زیارت امام حسین (ع) رفته بود، به دریا انداختند. او فریاد زد یا ابالفضل، آن گاه سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیر. زن گفت چرا دستت را دراز نمی‏کنی؟ پاسخ داد که من دست در بدن ندارم.(25) یا آن که همیشه حضرت زهرا در خواب‏ها و مکاشفات به صورت قد خمیده و دست بر پهلو تصور می‏شود.
    افسانه هایی چون آب خواستن امام حسین (ع) در پای منبر علی (ع) و آب آوردن ابالفضل (ع) و داستان فاطمه صغرا نیز از همین دست به شمار می‏آید.
    هم چنان که ملاحظه می‏شود، در این جعل‏ها و تحریف‏ها، مؤلفه‏هایی حضور دارند که موجب عاطفی شدن هر چه بیش‏تر عزاداری و گریه بیش‏تر می‏شود و برای مثال، عطش و آب و یا حضور و عدم حضور مادر، سبب پر و بال دادن و پروراندن این گونه تحریف‏ها و جعل‏ها گشته و می‏گردد. در حالی که اگر از برخورد عاطفی صرف پرهیز و با تاریخ و حوادث عاشورا برخورد عقلانی گردد؛ یعنی این مطالب در ترازوی عقل سنجیده شود، بسیاری از این تحریفات روی نمی‏دهد. این موضوع، هم در ارزیابی متون قیام عاشورا و شهادت امام حسین (ع) قابلیت بهره‏گیری دارد و هم در شنیده‏های عزاداری. آن که بر سرش تیغ و قمه می‏زند یا با زنجیر گران، پشتش را مجروح می‏کند، با این نیت که هم چون حسین و یارانش باشد، اگر نیک بنگرد که شرایط حسین (ع) چگونه بود، در خواهد یافت که در آن گونه شرایط است که باید چنین کند.

    5.جبر انگاری

    جبر نگری درباره قیام، یکی از عوامل وقوع تحریف و ورود آسیب‏ها در حوزه فرهنگ عاشورا و عدم بهره بردن و تعمیم آن است. جدای از سابقه طولانی جبرانگاری و تقدیر گرایی در تفکر دینی ـ اجتماعی مردم که در فرهنگ منثور و منظوم آنها تبلور نیز یافته، باید از تلاش امویان در ترویج جبر گرایی به طور عام و تعبیر جبری حادثه عاشورا به طور خاص، یاد کرد. اولین سخن ابن زیاد در هنگام مواجهه زینب کبری (س) این بود:
    خدا را شکر که شما را رسوا کرد. خدا را شکر که شما را کشت و خدا را شکر که ادعاهایتان را باطل ساخت.(26)
    منطق ابن زیاد در اینجا، به طور کامل، جبر گرایانه است. او می‏خواهد شهادت امام حسین(ع) را، به تقدیر و خواست خدا حواله داده، بدین ترتیب، خود را مبرا و مقرب درگاه خدا جلوه دهد. به همین سبب است که شهید مطهری، منطق جبرگرایی را، منطق ابن زیاد می‏شمارد.(27) در واقع این چنین است که اولین گام تحریف، به وسیله قاتلان و جانیان برداشته می‏شود.
    البته با کمال تأسف در طول تاریخ، این روحیه جبری نگری، تا حدود بسیاری در فرهنگ مردم نهادینه شد؛ به طوری که در شعر و فکر بسیاری از شاعران و مرثیه سرایان نیز راه یافت. نمونه‏های این جبر گرایی را نسبت به حادثه عاشورا و منتسب نمودن آن به چرخ، فلک، روزگار، سرنوشت، تقدیر و مانند اینها، در اشعار شاعرانی چون محتشم کاشانی و وصال شیرازی و بسیاری دیگر از شاعران به ویژه در تعزیه‏ها می‏توان تماشا کرد:
    محتشم کاشانی:
    ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‏ای
    وزکین چه‏ها در این ستم آبادی کرده‏ای (28)
    وصال شیرازی:
    ای چرخ از کمان تو تیری رها نشد
    کازاده‏ای نشان خدنگ بلا نشد(29)
    یا در تعزیه‏ها می‏شنویم که:
    ای چرخ بر حسین جفایی شماره کن
    ای بی‏وفا جفای پیاپی شماره کن(30)
    یا:
    «فلک خراب شوی بی بردارم کردی».
    نیز:
    «فلک چه خاک نشاندی تو بر سر زینب
    چرخ بر چیده، بساط عزت ما از جفا»
    و دیگر اشعار و قطعاتی که همه، حادثه را به سر نوشت و قضای روزگار حواله می‏دهد. نتیجه این جبری گرایی، تسلیم و وادادگی است که به طور کلی و به لحاظ ماهیت با مفهوم «رضا» در فرهنگ اصیل اسلامی متفاوت است. تسلیم و رضای جبرگرایانه، کاملا منفعل است و اندیشه و عمل آدمی را فلج می‏سازد و میوه آن، ذلت‏پذیری، بی اندیشه بودن و بی طراوتی، و نیز توجیه اینها با پیش کشیدن جبر است.
    این جبر نگری، هم چون زهری در درون فرهنگ عاشورا بوده است و آن را به رکود، سکون، انفعال و جمود کشانده است. بر این اساس، درس آموزی و پندگیری از این واقعه و بسان حسین(ع) و زینب(س) عمل نمودن، چندان معنایی نمی‏یابد.

    6.نقش حکومت‏ها و تاریخ نگاران درباری

    یکی از موضوع‏های تحریف‏شناسی عاشورا، شناخت نقش حاکمان جور، به ویژه امویان در تحریف واقعه عاشورا و از سوی دیگر، تحریف‏هایی است که از طرف تاریخ نگاران طرفدار مکتب عثمانی، اموی و تأثیر پذیرفتگان از آنها به وجود آمده است. نخستین انحرافی که امویان می‏خواستند به وجود آوردند، آن بود که شهادت امام حسین (ع) را به قضای الهی و خواست خداوندی نسبت دهند و خود را مبرا سازند. گفتار ابن زیاد با زینب کبری (س) در همین جهت است.
    تحریف دوم آن بود که امویان، چه پیش از شهادت و چه پس از آن، کوشیدند تا امام (ع) را به عنوان فردی شورشی و طغیانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ، یعنی خروج بر امام مسلمین شده و از این رو، خون او مباح است. تمام سعی امام (ع) نیز از ابتدای حرکت تا پایان آن، بر این است که با سخنرانی‏های افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثی کند و مسیر خود را به درستی بشناساند.
    تحریف دیگری که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن می‏کوشیدند، عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. برای این منظور، گفتند که عاشورا، روزی است که کشتی نوح بر زمین نشسته یا روزی است که فرعونیان در رود، غرق شدند. در حالی که اصولا عید گرفتن این روز و روزه گرفتن آن، به یهود باز می‏گردد که این روز را «عید عاسور» نام گذاشته بودند. به همین سبب است که در زیارت عاشورا می‏خوانیم: اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکلة الاکباد. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضع‏گیری کرده، و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته و آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.
    اما از سوی تاریخ نگاران عثمانی و اموی نیز تحریفاتی در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه هایی از آن را در مکتب تاریخ نگاری در شام و ایران و برخی دیگر از تاریخ نگاران مشاهده می‏کنیم. نمونه هایی از این تحریف‏ها را بر می‏شماریم:
    نخست آن که کوشیدند چهره‏ای از حسین بن علی (ع) تصویر کنند که بر اساس آن، امام فردی جنگ طلب، خشونت خواه، دوست دار خون ریزی و تند زبان بوده است و طبیعی است که قتل چنین فردی، می‏تواند روا و جایز باشد.
    تحریف دیگر، آن است که امام (ع) را دنیا خواه و حکومت طلب و قیام وی را، برای به دست آوردن دنیا و امارت معرفی کرده‏اند، به طوری که کسانی چون عبدالله بن عمر، امام را از پی دنیا بودن باز می‏دارند.
    تحریف دیگر، در خواست ملاقات و بیعت امام حسین(ع) با یزید است که در مکاتبه عمر بن سعد با عبیدالله بن زیاد به نقل از امام (ع) آورده شده و در تاریخ دمشق ابن عساکر و در کتاب‏هایی چون تاریخ ابن کثیر، ذهبی و دیگران گزارش شده است، در حالی که هم به لحاظ عقلی و هم تاریخی قابل خدشه است.
    تحریف مهم دیگری که از سوی این تاریخ نگاران صورت پذیرفته است، تلاش برای تبرئه یزید از قتل امام حسین(ع) و مقصر جلوه دادن عبید الله بن زیاد به تنهایی است، به طوری که از گریه یزید بر امام حسین (ع)، نفرین و لعن ابن زیاد، مهربانی او با اسیران و اظهار ناخشنودی یزید از کشته شدن امام حسین (ع) سخن گفته‏اند.البته این سخنان نیز به دلایل تاریخی معتبر دیگری که خود این گروه نیز نقل کرده‏اند، از نظر عقل و نقل قابل خدشه است.
    دلایل تاریخی ای چون بیعت خواستن یزید از امام و فرمان شدید او به حاکم مدینه ، مکاتبات میان ابن زیاد با یزید، چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین (ع)و اشعار او در این هنگام، آویختن سرهای شهیدان بر دروازه‏های شام به مدت سه روز، همگی نشان دهنده نقش کلیدی یزید در شهادت امام حسین (ع)و عوام فریبی‏های او پس از آن است. ضمن آن که احوالات کلی یزید و کارهای زشت او، مانند فاجعه حرّه واقم و هجوم به مکه، تردیدی در این مسأله باقی نمی‏گذارد.
    تحریف مهم دیگری که از سوی ابن خلدون و پوشش تحلیل تاریخی صورت گرفته و باید آن را تحریفی معنوی به شمار آورد، آن است که عدم موقعیت‏سنجی و حرکت شکست خورده رابه امام نسبت می‏دهد و در واقع، روح و هدف قیام آن حضرت را به چالش می‏کشاند.

    7. تعصب‏های بی جا و جمود فکری

    تعصب‏های بی جا و خشک مغزی، تباه‏گر اندیشه و فکر است و همین مسأله، از دلایل وقوع تحریف در حماسه حسینی است .
    این موضوع ،از چند بعد قابل تبیین است: از یک منظر، تعصب در نقل تاریخ، که چنان چه موافق یا خلاف موضوعی باشد، در همان مسیر حرکت کرده و به پردازش دروغ یا حذف قسمت هایی از تاریخ انجامیده است. مثال آن، برخورد تاریخ نگاران عثمانی و اموی با قیام امام حسین (ع)از سویی، و ساختن نقل قول‏ها و حکایات و روایاتی برای افزودن بر عظمت قیام عاشورا، به وسیله برخی تاریخ نویسان و مقتل نگاران از سوی دیگر است .
    جزم اندیشی نیز قسم دیگری از آن است. برای مثال، تعصب بسیاری از مردم در خصوص فدا شدن امام حسین (ع)برای شفاعت گناهان دوست داران آن حضرت و نهادینه شدن آن در میان مردم، به طوری که هیچ سخنی را در این موضوع نمی‏پذیرند و گوینده آن را سر زنش می‏کنند، از این دست تعصبات است .
    قسم دیگر، تعصب به اجرای شیوه خاصی از عزاداری است که ممکن است برای برخی به صورت رسم و سنت در آمده باشد و هر چه دیگران بابیان و دلایلی آن را نکوهش می‏کنند، باز به دلیل همان تعصب و خشک مغزی حاضر به قبول آن نیستند و بر آن اصرار می‏ورزند، مانند مسأله قمه زنی .

    8. تمسک به روایات تسامح در ادله سنن

    در بسیاری موارد، وقتی به کسانی که اخبار و روایات مجعول و نادرست نقل می‏کنند اعتراض می‏شود، در پاسخ، به روایات تسامح در ادله سنن استناد و تمسک می‏کنند؛ یعنی این افراد، نوعی دلیل فقهی برای آن چه می‏گویند و می‏نویسند، می‏آورند. اما باید دید که واقعیت مطلب چیست ؟
    توضیح این که روایاتی داریم مبنی بر این که: «هر کس بشنود یا به او برسد که برای عملی ثوابی قرار داده‏اند و آن عمل رابه امید رسیدن به آن ثواب به جای آورد، آن ثواب رابه او خواهد داد، هر چند پیغمبر (ص) آن را نفرموده باشد».
    براین‏اساس ،سیره علما، بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیر صحیح در ابواب فضایل، قصص و مصایب و در یک کلام مسامحه در این مقام است ؛ چنان چه شیخ مفید در تمام ابواب مربوط به حالات ائمه، اخبار را با سند نقل می‏کند، به جز باب مقتل ابی عبد الله (ع) البته اگر نگوییم که این موضوع، کلمه حقی است که باطل از آن اراده شده، دست کم کلمه حقی است که از آن برداشت نادرست شده است. دلایل این مسئله نیز چنین است:
    1. اساسا این موضوع در جایی است که روایتی ضعیف در کتاب‏های قدما و کسانی که نزدیک به عصر ائمه بوده‏اند، وجود داشته باشد ؛ نه آن که جدید الاحداث و ساخته امروزیان باشد.
    2. این مسئله، به حوزه ثواب و عقاب داشتن عملی باز می‏گردد و چندان مشخص نیست که بتوان آن را، به حوزه‏های جدید دیگر چون نقل وقایع تاریخی سرایت داد. چرا که بررسی تاریخ روش خاص خود را دارد.
    3. روایت ضعیف، روایتی است که سلسله راویان یا بعضی از آنها فاسق باشند، یا برای خبر، سلسله سندی وجود نداشته باشد، و یا یکی از راویان ذکر شده باشد. ولی در نقل روایت ضعیف هم، می‏باید نخستین نقل کننده خبر ثقه باشد، تا بتوان اخبار ضعیف او را در حوزه مستحبات و مکروهات، به دیده قبول نگریست. بنابراین، چنین نیست که از هر کسی، اگر چه دروغگو، از هر کتابی، اگر چه بی پایه، و از هر کجا، اگر چه بر دیوار مسجد، بتوان روایتی را نقل کرد.
    4. بحث در این جا، در خصوص اخبار ضعیف است و تعریف اخبار ضعیف هم مشخص است؛ ولی روایات تسامح در ادله سنن، به هیچ روی اخبار موهون را در بر نمی‏گیرد. اخبار موهون، اخباری است که موجب خدشه دار شدن ائمه یا مذهب می‏شود. بسیاری از روضه‏ها و نقل‏های مورد نظر ما، نه ضعیف، که موهون هستند و نقل اخبار موهون جایز نیست!
    5. در نقل روایات ضعیف نیز باید توجه داشت که آنها را با اصول استنباط اسلامی و روایات صحیح و کلیات دینی تعارض نداشته باشند.
    6. مشکل و مسئله امروز و دیروز ما این است که بسیاری از مصیبت‏های مشهور در میان مداحان، روضه خوانان و مردم، در کتاب‏های سیره و اصحاب مناقب، حتی به نقل ضعیف هم نیامده و از مصیبت‏ها و نقل‏های ساختگی به شمار می‏آیند.

    9. جمود تاریخی و گویا نشدن تاریخ

    ابن خلدون می‏گوید:
    یکی از اسباب دروغ، عجز از تطبیق اوضاع و احوال با رویدادهاست.
    بر این اساس، می‏توان یکی از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیل گران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپروری داده‏های تاریخی، توسط آگاهان به آن در حوزه‏های گوناگون معارف، دو آفت عمده را در پی دارد: ایستایی، رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم انتقال ذهنی و عینی از گذشته به حال و عدم بهره‏گیری مناسب از آن می‏شود که نتیجه این مسئله، پوسیدگی از درون و نیز عدم آزادگی است و دوم، بهره‏گیری و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیل گران بی مایه یا مغرض است که به انحراف آن می‏انجامد.
    یکی از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز، همین موضوع بوده و هست.
    بنابراین، همواره باید ژرف نگران، بر اساس آگاهی از زمان و همه جانبه‏نگری، با تکیه بر داده‏های صحیح و پالایش پیرایه‏ها و اطلاعات دقیق و عمیق، به بازپروری، باز سازی و استخراج مفاهیم نوین و استنتاج آموزه‏های جدید برای توان‏مند ساختن فرهنگ عاشورا و عزاداری دست زنند تا از گزند جمود و خمود رهایی یابد.

    10. سهل انگاری و تسامح منفی در به کارگیری روش‏ها

    تفکری که امرزه وجود دارد و در گذشته با شدت بیش‏تری جریان داشته، این است که مسایل مربوط به عزاداری سیدالشهدا (ع)و روش‏های به کار گرفته شده در آن را، تافته‏ای جدا بافته از مجموعه مسایل دینی می‏داند. از این رو، انجام آن به هر گونه‏ای، درست است و ثواب دارد و احکام موضوعات عبادی بر آن حمل نمی‏شود بنابراین، ریا، دروغ و... چنان چه در راه ترویج و تقویت عزاداری ابی عبد الله (ع)باشد، بی‏اشکال است. به طور قطع ما هیچ سند دینی که بر این مسأله دلالت داشته باشد، نداریم. به نظر می‏آید که بیش‏تر گذری روان شناختی از برخی روایات عزاداری بدین مسأله باشد که به واسطه برداشت اشتباه یا مغرضانه صورت گرفته است. برای مثال ،در روایتی از امام صادق (ع)آمده است.
    ... هر کس در مرثیه حسین (ع)بیتی بخواند، پس بگرید- و به گمانم فرمود - یا خود را شبیه گریه کنندگان کند، پس بهشت برای اوست.
    برداشت نادرست از این نوع روایات - که کم هم نیست - موجب شد تا آن را امری غیر عبادی و توصلی (از نظر فقهی) بپندارند و هر نوع عزاداری و گریاندن و گریستن را جزء آن به شمار آورند. برخی دیگر نیز از همین نظر گاه، آن را خارج از دایره احکام دینی به شمار آوردند و در حوزه مسایل عشق قلمداد کردند؛ چنان چه یکی از عالمان دینی اصفهان نیز گفته بود:
    این کار، کار عشق است ؛ ربطی به دین ندارد.
    مرحوم سید عبد الحسین شوشتری، از منظری فقهی به کالبد شکافی مسأله عبادی بودن عزاداری پرداخته و طرح توصلی بودن عزاداری را، شبهه‏ای برای گمراهی عوام دانسته است. وی دلایل تعبدی بودن امر عزاداری را، اجماع بر شرط بودن نیت در صحت و درستی آن، اصالت تعبدی بودن هر امر مأثور، استقرای تام در تعبدی بودن اعمالی از این قبیل، مانند گریه از ترس خدا و شمرده شدن عاشورا در زمره ده عملی که همه آن‏ها تعبدی هستند، بر می‏شمارد. .وی سپس به پاسخ این شبهه که ممکن است هر دو امر توصلی و تعبدی در عزاداری جمع شده باشد، از این رو رعایت شرایط تعبدی بودن آن لازم نیست، می‏پردازد و آن را مردود می‏داند؛ چرا که بر این اساس ،تمام عبادت‏های باطل، مطلوب و مشروع می‏گردد. آن گاه می‏نویسد:
    این توهم فاسد باعث شده برای توصل به حصول ابکاء و بکاء و ایجاد آن، به هر وسیله‏ای متوسل شود ولو به منکرات و محرمات و بدعت‏هاو...و حال آن که عقوبت و مجازات معصیتی که در ضمن طاعتی انجام شود، مضاعف است؛ نه این که معفو باشد، چنان که امام (ع) می‏فرماید: «اطاعت خدا نمی‏شود از آن جهت که معصیت او می‏شود»
    آری به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخی عزاداری‏ها، به مجمعی از گناهان و سخنان و رفتارهای نامطلوب تبدیل می‏شود و آن چه ناسزاست، سزاوار شمرده می‏شود. توجیه آنان نیز این است که «برای امام حسین باشد؛ ایرادی ندارد» ؛ یعنی به طور دقیق نگرش «هدف، وسیله را توجیه می‏کند» نمود می‏یابد و به قول شهید مطهری، می‏گویند الغایات تبررّ المبادی ؛ نتیجه‏ها، مقدمات را تجویز می‏کند، در حالی که اگر هدف مقدس و مشروع است، باید وسیله‏ها نیز مقدس و مشروع باشند؛ چرا که به طور حتم، اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشند، در دراز مدت نتیجه معکوس خواهد داد و بیش‏تر به هدم آن هدف خواهد انجامید.
    با کمال تأسف باید گفت که این انگاره، در ذهن، اندیشه و عمل برخی عالمان دینی و بسیاری از واعظان، روضه خوانان، مداحان و مردم وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. نمونه آن، واقعه سازی هایی است که درباره رقیّه صورت می‏گیرد.
    در حالی که در وجود شخصیتی به نام رقیه تردید وجود دارد ؛ برای وی از مدینه تا خرابه شام، تاریخ و مصیبت ساخته می‏شود. یا زبان حال هایی که به جز نارسایی و تحریف مفهومی، تحریف تاریخ و جعل آن نیز، به شمار می‏آید و به تدریج، به صورت واقعه و اصل تاریخی می‏آید ؛ مانند آمدن حضرت زهرا بر بالین ابالفضل (ع) نیز در اجرای مداحی‏ها، روضه‏خوانی‏ها و دسته‏ها، هر نوع شیوه‏ای به کار برده می‏شود و آنگاه با نام حسین (ع) توجیه می‏شود.

    11. هراس نخبگان از عوام یا عوام زدگی آنان

    از جمله عواملی که در گسترش و شیوع تحریفات و آسیب‏های عزاداری و رشد و نهادینه شدن آنها نقش داشته، سکوت یا تأیید و حمایت نخبگان دینی از این گونه مسایل بوده است. نقش و وظیفه اندیشمندان، آگاهان، بزرگان و نخبگان جامعه، به ویژه نخبگان دینی آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعیت‏های سطحی و زیرین جامعه را بشناسند، عوامل رشد و انحطاط را دریابند و به موقع و با روش مناسب، از خود واکنش نشان دهند. اگر همین نخبگان، به هر جهت از انجام وظیفه خود بازمانند، کوتاهی کنند و یا دچار اشتباه شوند، سیر انحراف و انحطاط شتاب بیش‏تری می‏گیرد.
    به نظر می‏رسد که در جریان تحریف فرهنگ عاشورا، این موضوع، یکی از عوامل تکمیل کننده و شتاب بخش باشد. دلیل آن نیز دو چیز می‏تواند باشد:
    یکی هراس نخبگان از عوام که با مخالفت و مقاومت جدی آنان روبه رو گردند و توفیقی نیابند و خود نیز جایگاه اجتماعی شان را از دست بدهند، یا آنکه اقدام در برابر آن را، بی فایده و پر ضرر دانسته‏اند و از این رو، به ورطه «محافظه کاری» در معنای غیر مثبت آن غلتیده‏اند.
    دلیل دوم نیز همسویی کامل و همانند دیگر مردم اندیشیدن برخی از آنهاست که به عوام زدگی تعبیر می‏شود. عالم عوام زده، نه تنها مصلح نیست و نقش اصلاحی ایفا نمی‏کند، که در پی ساختن دستاویزی دینی و توجیه شرعی برای خرده فرهنگ‏های عوام نیز بر می‏آید که ممکن است از روی ساده اندیشی و یا غرض ورزی باشد.
    پیرایش، پالایش و آرایش فرهنگ عمومی مردم، وظیفه نخبگان آگاه است. نقش نخبه و عالم دینی را، از جهت‏های گوناگون می‏توان به دیده‏بان، پزشک جراح یا چیزهای دیگر تشبیه کرد که در این موارد، فریاد کردن و عمل کردن اگر چه با واکنش منفی نیز مواجه شود، وظیفه او است.
    گاه، عدم برخورد نامناسب با این پدیده‏های تحریف‏آمیز، به دلیل هراس از تضعیف و یا تخریب پایه‏ها و هنجارهای اعتقادی مردم است. البته این تحلیل، فاقد عنصر آینده نگری و دور بینی است ؛ چرا که اگر این تحریف‏ها در آینده از پرده بیرون افتد ـ که به طور حتم چنین است ـ خطرش برای مبانی اعتقادی، صدها برابر بیش‏تر است.

    12. تبدیل شدن عزاداری به عادت

    این مقوله، از آسیب‏های کلی مربوط به آداب دینی است. منظور از عادت نیز، آن چیزی است که بار اندیشه‏ای، برهانی و معنایی خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهای تکراری تبدیل شده است.
    یکی از دلایل مهمی که فرهنگ عزاداری به طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزه‏های اصلاحی و احیا گرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است. بار عاطفی این حادثه قوی است. از این رو، ظرفیت عادت پذیری آن، به شدت افزایش می‏یابد. بسیاری از آسیب‏های فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه می‏گیرد. هنگامی که موضوعی به عادت تبدیل شد، دیگر برای انسان به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جا آوردن آن، تخلیه روانی می‏شود. در چنین صورتی، انتظار معنا دار بودن این عمل و پویایی آن، انتظاری بی معناست ؛ چرا که از هر تأمل عقلانی و حتی در حد افراط آن ؛ هر گونه تأمل عرفانی نیز تهی است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزی دیگر. این چنین است که از لحاظ اجتماعی، می‏تواند اثر نامطلوبی نیز داشته باشد ؛ یعنی نقش توجیه‏گر و تخدیر گرانه به خود بگیرد. گاهی توجیه‏گر کار زشت به جا آورندگان می‏شود، گاه، دغدغه‏های وجدان را کاهش می‏دهد و گاه نفس ملامت‏گر را به خاموشی وا می‏دارد.

    13. آمیخته شدن فرهنگ‏های قومی و سرزمینی با عزاداری

    عزاداری، سنتی اجتماعی و مردمی است. از این رو، هر ملتی و هر سرزمینی، از پیش شکل خاص عزاداری خود را دارد و عزای امام حسین (ع) را، بر همان پایه تبیین و تعریف می‏کند. البته به تلقین‏ها و نمادهایی نیز دست می‏یازد، ولی قالب اصلی و کلی، همان قالب عزاداری خویش است. بدین جهت، نه تنها شکل و ظاهر و ریشه عزاداری به شیوه فرهنگی و قالب عزاداری سرزمین‏ها و ملت‏های مختلف وابسته است، که گاه روحیات و خلقیات یک قوم وملت نیز، در شکل روایت و باز سازی و تفسیر حادثه نیز مؤثر است. از این رو، همانگونه که زبان‏ها و الفاظ از قومی به قوم دیگر، و از سرزمینی به سرزمین دیگر متفاوت است، شیوه‏های عزاداری و شدت و ضعف آن و چگونگی برداشت و تجسم نهضت عاشورا، می‏تواند براساس ویژگی‏های فرهنگی و اجتماعی آنان متفاوت باشد. بدین سان، فرهنگ عزاداری مردم عراق، پاکستان، اردن، بحرین، لبنان، ترکیه و نقاط دیگر جهان، هر یک به تناسب فرهنگ کلی مردمان آن، با یکدیگر متفاوت است. اگر چه این هم سازی میان گرامی داشت امام حسین (ع) و نهضت عاشورا، با فرهنگ عزاداری کلی یک ملت و سرزمین، طبیعی به نظر می‏رسد، باید نکته‏ای را در نظر داشت و آن، تلاش برای هماهنگ ساختن و قاعده‏مند کردن عزاداری سید الشهداء بر اساس فرهنگ یک ملت با فلسفه و اهداف و روح قیام است.
    این موضوع ضمن آن که از ورود تحریفات خواسته و ناخواسته جلوگیری می‏کند، به اعتلای فرهنگ عمومی جامعه نیز می‏انجامد. البته مسئله دیگر که بسی مهم‏تر و در مسیر انحراف مؤثر است، عاریه گرفتن فرهنگ عزاداری قومی توسط قوم دیگر و ملتی توسط ملت دیگر، آن هم نه نقاط قوت که نقاط ضعف و قالب‏های شکلی آن است. نمونه‏های بارز آن، ورود قمه زنی از ترکیه عثمانی و یا به روایتی از مسیحیت و زنجیر زنی از هندوستان به عزاداری‏های ایران و عراق است.

    14.ضعف دانش و بینش عمومی

    فقدان یا نقصان دانش و اندیشه در جامعه، زمینه ساز هر گونه انحراف و تحریفی است. در این زمینه، میزان و سطح سواد عمومی جامعه، عامل مهمی است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار و گروه‏های سنی تأثیرگذار چون جوانان، میانگین تحصیلات در جامعه، و نیز میانگین سواد نخبگان و سکان داران هدایت امور جامعه، اهمیت دارد. به یقین، در جامعه‏ای که بیش‏تر افراد آن، بی سواد یا کم سواد باشند، میزان و شدت شیوع تحریفات و خرافات بسیار بالاست. از سوی دیگر، اظهار مطالب درست و علمی و عمیق از سوی عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آنها دشوار است.
    مسئله دیگری که ارتباط محکمی با دانش عمومی پیدا می‏کند، بینش عمومی است که با سطح کیفی دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هر چه سطح بینش و فرهنگ عمومی ـ که یکی از ارکان آن دانش است ـ بالا باشد، روحیه پرسشگری، نقادی و نقد پذیری و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانی برای طرح کنندگان مطالب سست و بی پایه، و اعتلای جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.

    پی نوشت:

    1- چشمه خورشید، دفتر اول، 1374ش، ص 429.
    2-حماسه حسینی، ج 1، ص 76.
    3-قیام مسیحی، میشل توماس، برگردان حسین توفیقی، قم، مرکزمطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. چ1، 1377، ص 87 ـ 89.
    4-حماسه حسینی، ج 1، ص 77.
    5-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، سید عبدالحمید ضیایی، تهران، نقد فرهنگ، چ1، 1381، ص 135.
    6-همان، ص 135.
    7-ارزیابی سوگواری‏های نمایشی، ص 385.
    6-همان، ص 135.
    7-ارزیابی سوگواری‏های نمایشی، ص 385.
    8-دیوان سروش اصفهانی، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسی، حسن گل محمدی، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151.
    9-حماسه حسینی، ج 1، ص 95.
    8-دیوان سروش اصفهانی، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسی، حسن گل محمدی، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151.
    9-حماسه حسینی، ج 1، ص 95. 10-همان، ص 41.
    11-همان، ص 44.
    12-همان، ص42.
    13-همان ص 45.
    14-همان، ج،
    15-اسرار الشهادت، فاضل در بندی، ج 3، ص 43.
    16-همان، ج3،ص 40.
    17-محرق القلوب ،ملا مهدی نراقی، چ سنگی، صص 101-102
    18-حماسه حسینی، ج1، ص41.
    19-حماسه حسینی، ج1، ص46
    20-همان، ج1، ص 286.
    21-روضة الشهدا، ملا حسین کاشفی، تصحیح، علامه شعرانی، تهران، اسلامیه، چ 4، 1371ق، صص 321و 346.
    22-منتخب طریحی، فخر الدین طریحی، قم، ص 131، بی‏تا.
    23-گنجینه اسرار، عمان سامانی، تصحیح: فریدون حداد سامانی، شهر کرد، عمان، چ1، 1371ش، ص 51. سروش اصفهانی نیز شعری در این باره دارد .ر.ک: عاشورا و شعر فارسی ص 158.
    24-حماسه حسینی، ج 1، ص 26.
    25-همان، ص 50.
    26-لهوف، سید بن طاووس، برگردان: عباس عزیزی، صص 216ـ 217.
    27-حماسه حسینی، ج 1، ص 362.
    28-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، ص 138.
    29-همان، ص 138. 30-ارزیابی سوگواری نمایشی، صص 217ـ 221، با تلخیص.
    28-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، ص 138.
    29-همان، ص 138. 30-ارزیابی سوگواری نمایشی، صص 217ـ 221، با تلخیص.

    منبع: پگاه حوزه
    جمعه 4/12/1391 - 23:12
    اهل بیت
    نویسنده:حجت الاسلام جوادمحدثی

    عزاداری، احیاء خط خون و شهادت

    زندانی کردن «نور» در حصار شب، شیوه کهن ستمگران حاکم، در برخورد و مقابله با «حق» بوده است.خط فکری و سیاسی امامان شیعه، از همین رو همواره از سوی قدرتها، مورد تضییق و محدویت و انزوای تحمیلی قرار گرفته بود.
    طبیعی است که در چنان شرایط، نوشتن و گفتن و سرودن و نشر تفکر و راه و خط آنان، از اسلوبهای مؤثر شیعه به حساب می‏آمد و پیروان حق، با زبان و قلم و شعر و مرثیه و اشک و عزاداری، در «احیاء امر ائمه» و زنده نگهداشتن حماسه‏ها و بیان فضایلشان تلاش می‏کردند.در آن عصر خفقان، طرح «خط امامان» ، نوعی مبارزه سیاسی اجتماعی بود و خطرها در پی داشت.
    جلسات انس و دیدار شیعیان، وسیله‏ای برای الهام گیری و یافتن محورهای «وحدت مکتبی» به حساب می‏آمد و شعر و مرثیه و نوحه و گریستن و عزاداری بر شهیدان کربلا و سید الشهدا و مظلومیت اهل بیت علیهم السلام در آن عصر «نتوانستن» ها، ابعادی از مسأله زنده نگهداشتن مشعل حق و دعوت به «نور» و «ایمان» بود.
    سروده‏های موضعدار شاعران شیعی، آنچه که به اهل بیت مربوط می‏شد، بطور عمده دو محور اساسی داشت: 1.مدایح.2.مراثی
    استفاده از مدح و مرثیه، همواره بعنوان اهرمی در دفاع از حق و مبارزه با حکومتهای جور، مورد استفاده قرار می‏گرفت.برپایی مراسم سوگواری برای ائمه و احیای خاطره شکوهمند و الهام بخش حیات و جهاد و شهادتشان، همواره در تاریخ، حرکت آفرین و بیدارگر بوده است .
    سنت شعر گفتن و مرثیه خواندن و گریستن و گریاندن در مجالس سوگ اهل بیت نیز، مورد تشویق و دستور امامان بود، چرا که عزاداری، رساندن صدای مظلومیت آل علی به گوش مسلمانان بود و رسالتی عظیم داشت.اقامه مجالس به یاد آنان، بیان رنجهای جانکاه پیشوایان حق و خون دلهای ائمه عدل، فاش ساختن و آشکار کردن ناله مظلومانه آنان در هیاهوی پرفریب اغواگران بود و عزاداری برای شهید، انتقال فرهنگ شهادت به نسلهای آینده تلقی می‏شد...و این خط همچنان ادامه یافت، تا اکنون.
    در اینگونه مجالس، احساس و عاطفه، به کمک شعورمی‏آید و مکتب عاشورا زنده می‏ماند و اشک، زبان گویای احساسهای عمیق یک انسان متعهد و پای بند به خط حسینی و کربلایی است.اشک، دلیل عشق است و نشانه پیوند.اشک، زبان دل است و شاهد شوق.
    دلی که به حسین علیه السلام و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عشق دارد، بی شک در سوگ آنان می‏گرید و با این گریه، مهر و علاقه درونی خود را نشان می‏دهد و گریه بر حسین علیه السلام تجدید بیعت با «کربلا» و فرهنگ شهادت است و امضای راه خونین شهیدان .
    جبهه‏های گرم ایران اسلامی در سالهای «دفاع مقدس» ، گویاترین و زنده‏ترین سندی است که نشان می‏دهد چگونه عشق عاشورایی و مراسم نوحه‏خوانی و اشک ریختن بر سالار شهیدان، محرم را ماه «پیروزی خون‏بر شمشیر» می‏سازد و اشک را به سلاحی کاری و مؤثر تبدیل می‏کند.
    سابقه عزاداری و سوگواری بر مظلومیت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیار دیرینه است و خود پیامبر و علی و فاطمه و...علیهم السلام و فرشتگان و کروبیان و جن و انس بر مظلومیت «آل الله» گریسته و مجالس عزا و گریه بر پا کرده‏اند.حتی انبیای گذشته هم اشکی ریزان و دلی سوزان و توسل و توجهی به خاندان عصمت و اسوه‏های شهادت داشته‏اند .
    شبهه آفرینیهای کج فهمان یا مغرضان نسبت به مسأله گریستن و عزاداری و توسل و اقامه مراسم و شعائر دینی در سوگ امامان مظلوم و شهید، جز از بی خبری آنان‏از تعالیم اسلام و دستورها و سنتهای پیامبر اسلام، نشأت نمی‏گیرد .
    این مجموعه چهل حدیث که پیش رو دارید، برخی از احادیث مربوط به این سنت ارزشمند و سازنده را در بردارد.امید است که آشنایی با فرهنگ دینی و عمل به آن، وسیله نجات ما و سبب شفاعت «اهل بیت» از ما در روز قیامت گردد.

    حدیث اول
    آتش عشق حسینی

    قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
    ان لقتل الحسین علیه السلام حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا.
    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: برای شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی‏شود.جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .556

    حدیث دوم
    عاشورا، روز غم

    قال الرضا علیه السلام:
    من کان یوم عاشورا یوم مصیبته و حزنه و بکائه جعل الله عز و جل یوم القیامة یوم فرحه و سروره.
    امام رضا علیه السلام فرمود: هر کس که عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه‏اش باشد، خداوند روز قیامت را برای او روز شادی و سرور قرار می‏دهد.بحار الانوار، ج 44، ص .284

    حدیث سوم
    محرم، ماه سوگواری

    قال الرضا علیه السلام:
    کان ابی اذا دخل شهر المحرم لا یری ضاحکا و کانت الکابة تغلب علیه حتی یمضی منه عشرة ایام، فاذا کان الیوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه...
    امام رضا علیه السلام فرمود: هر گاه ماه محرم فرا می‏رسید، پدرم (موسی بن‏جعفر علیه السلام) دیگر خندان دیده نمی‏شد و غم و افسردگی بر او غلبه می‏یافت تا آن که ده روز از محرم می‏گذشت، روز دهم محرم که می‏شد، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریه پدرم بود .امالی صدوق، ص 111

    حدیث چهارم
    دیده‏های خندان

    قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
    یا فاطمة! کل عین باکیه یوم القیامة الا عین بکت علی مصاب الحسین فانها ضاحکة مستبشرة بنعیم الجنة.
    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فاطمه جان! روز قیامت هر چشمی گریان است، مگر چشمی که در مصیبت و عزای حسین گریسته باشد، که آن چشم در قیامت خندان است و به نعمتهای بهشتی مژده داده می‏شود.بحار الانوار، ج 44، ص .293

    حدیث پنجم
    سالگرد سوگ حسین

    عن الصادق علیه السلام:
    نیح علی الحسین بن علی سنة فی کل یوم و لیلة و ثلاث سنین من الیوم الذی اصیب فیه.
    حضرت صادق علیه السلام فرمود: یک سال تمام، هر شب و روز بر حسین بن علی علیه السلام نوحه خوانی شد و سه سال، در روز شهادتش سوگواری برپا گشت.بحار الانوار، ج 79، ص .102

    حدیث ششم
    بودجه عزاداری

    قال الصادق علیه السلام:
    قال لی ابی: یا جعفر! اوقف لی من منالی کذا و کذا النوادب تندبنی عشر سنین بمنی ایام منی.
    امام صادق علیه السلام می‏فرماید: پدرم امام باقر علیه السلام به من فرمود: ای جعفر ! از مال خودم فلان مقدار وقف نوحه خوانان کن که به مدت ده سال در «منا» در ایام حج، بر من نوحه خوانی و سوگواری کنند.بحار الانوار، ج 46، ص .220

    حدیث هفتم
    نوحه خوانی سنتی

    عن ابی هارون المکفوف قال:
    دخلت علی ابی عبد الله علیه السلام فقال لی: انشدنی، فأنشدته فقال: لا، کما تنشدون و کما ترثیه عند قبره...
    ابو هارون مکفوف می‏گوید: خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم.امام به من فرمود: «برایم شعر بخوان» .پس برایش اشعاری خواندم.فرمود: اینطور نه، همان طور که (برای خودتان) شعر خوانی می‏کنید و همانگونه که نزد قبر حضرت سید الشهدا مرثیه می‏خوانی.بحار الانوار، ج 44، ص .287

    حدیث هشتم
    پاداش شعر گفتن برای حسین علیه السلام

    قال الصادق علیه السلام:
    ما من احد قال فی الحسین شعرا فبکی و ابکی به الا اوجب الله له الجنة و غفر له.
    امام صادق علیه السلام به جعفر بن عفان فرمود: هیچ کس نیست که درباره حسین علیه السلام شعری بسراید و بگرید و با آن بگریاند مگر آن که خداوند، بهشت را بر او واجب می‏کند و او را می‏آمرزد.رجال شیخ طوسی، ص .289

    حدیث نهم
    سرودن برای اهل بیت علیه السلام

    قال الصادق علیه السلام:
    من قال فینا بیت شعر بنی الله له بیتا فی الجنة.
    امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس در راه ما و برای ما یک بیت شعر بسراید، خداوند برای او خانه‏ای در بهشت، بنا می‏کند.وسائل الشیعه، ج 10، ص .467

    حدیث دهم
    اصحاب مدح و مرثیه

    قال الصادق علیه السلام:
    الحمد لله الذی جعل فی الناس من یفد الینا و یمدحنا و یرثی لنا.
    امام صادق علیه السلام فرمود: خدا را سپاس که در میان مردم، کسانی را قرار داد که به سوی ما می‏آیند و بر ما وارد می‏شوند و ما را مدح و مرثیه می‏گویند.وسائل الشیعه، ج 10، ص .469

    حدیث یازدهم
    شعر خوانی در ایام عزا

    قال الرضا علیه السلام:
    یا دعبل! احب ان تنشدنی شعرا فان هذه الایام حزن کانت علینا اهل البیت علیه السلام.
    امام رضا علیه السلام به دعبل (شاعر اهل بیت) فرمود: ای دعبل! دوست دارم که برایم شعری بسرایی و بخوانی، چرا که این روزها (ایام عاشورا) روز اندوه و غمی است که بر ما خاندان رفته است.جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .567

    حدیث دوازدهم
    مرثیه، نصرت اهل بیت علیه السلام

    عن الرضا علیه السلام:
    یا دعبل! ارث الحسین علیه السلام فانت ناصرنا و مادحنا ما دمت حیا فلا تقصر عن نصرنا ما استطعت.
    امام رضا علیه السلام فرمود: ای دعبل! برای حسین بن علی علیه السلام مرثیه بگو، تو تا زنده‏ای، یاور و ستایشگر مایی، پی تا می‏توانی، از یاری ما کوتاهی مکن.جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .567

    حدیث سیزدهم
    شیعیان همراه و همدل

    قال علی علیه السلام:
    ان الله...اختار لنا شیعة ینصروننا و یفرحون بفرحنا و یحزنون لحزننا.
    علی علیه السلام فرمود: خداوند برای ما، شیعیان و پیروانی برگزیده است که ما را یاری می‏کنند، با خوشحالی ما خوشحال می‏شوند و در اندوه و غم ما، محزون می‏گردند.غرر الحکم، ج 1، ص .235

    حدیث چهاردهم
    کشته اشک

    قال الحسین علیه السلام:
    انا قتیل العبرة لا یذکرنی مؤمن الا بکی.
    حسین بن علی علیه السلام فرمود: من کشته اشکم.هیچ مؤمنی مرا یاد نمی‏کند مگر آنکه (بخاطر مصیبتهایم) گریه می‏کند.بحار الانوار، ج 44، ص .279

    حدیث پانزدهم
    یک قطره اشک

    قال الحسین علیه السلام:
    من دمعت عیناه فینا قطرة بوأه الله عز و جل الجنة.
    حسین بن علی علیه السلام فرمود: چشمان هر کس که در مصیبتهای ما قطره‏ای اشک بریزد، خداوند او را در بهشت جای می‏دهد.احقاق الحق، ج 5، ص .523

    حدیث شانزدهم
    بهشت، پاداش عزاداری

    قال علی بن الحسین السجاد علیه السلام:
    ایما مؤمن دمعت عیناه لقتل الحسین و من معه حتی یسیل علی خدیه بوأه الله فی الجنة غرفا .
    امام سجاد علیه السلام فرمود: هر مؤمنی که چشمانش برای کشته شدن حسین بن علی علیه السلام و همراهانش اشکبار شود و اشک بر صورتش جاری گردد، خداوند او را در غرفه‏های بهشتی جای می‏دهد.ینابیع الموده، ص .429

    حدیث هفدهم
    به یاد فرزندان فاطمه علیها السلام

    قال السجاد علیه السلام:
    انی لم اذکر مصرع بنی فاطمة الا خنقتنی لذلک عبرة.
    امام سجاد علیه السلام فرمود: من هرگز شهادت فرزندان فاطمه علیها السلام را به یاد نیاوردم، مگر آنکه بخاطر آن، چشمانم اشکبار گشت.بحار الانوار، ج 46، ص .109

    حدیث هیجدهم
    سوگواری در خانه‏ها

    قال الباقر علیه السلام:
    ثم لیندب الحسین و یبکیه و یأمر من فی داره بالبکاء علیه و یقیم فی داره مصیبته باظهار الجزع علیه و یتلاقون بالبکاء بعضهم بعضا فی البیوت و لیعز بعضهم بعضا بمصاب الحسین علیه السلام.
    امام باقر علیه السلام نسبت به کسانی که در روز عاشورا نمی‏توانند به زیارت آن حضرت بروند، اینگونه دستورعزاداری دادند و فرمودند: بر حسین علیه السلام ندبه و عزاداری و گریه کند و به اهل خانه خود دستور دهد که بر او بگریند و در خانه‏اش با اظهار گریه و ناله بر حسین علیه السلام، مراسم عزاداری بر پا کند و یکدیگر را با گریه و تعزیت و تسلیت گویی در سوگ حسین علیه السلام در خانه‏هایشان ملاقات کنند.کامل الزیارات، ص .175

    حدیث نوزدهم
    اشک علی علیه السلام در سوگ شهدای کربلا

    قال الباقر علیه السلام:
    مر علی بکربلا فی اثنین من اصحابه قال: فلما مر بها ترقرقت عیناه للبکاء ثم قال: هذا مناخ رکابهم و هذا ملقی رحالهم و هیهنا تهراق دماؤهم، طوبی لک من تربة علیک تهراق دماء الأحبة.
    امام باقر علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام با دو تن از یارانش از «کربلا» گذرکردند، حضرت، هنگام عبور از آنجا، چشمهایش اشک آلود شد، سپس فرمود: اینجا مرکبهایشان بر زمین می‏خوابد، اینجا محل بارافکندنشان است و اینجا خونهایشان ریخته می‏شود، خوشا به حال تو ای خاکی که خون دوستان بر روی تو ریخته می‏شود! بحار الانوار، ج 44، ص 258

    حدیث بیستم
    اشک، حجاب دوزخ

    قال الباقر علیه السلام:
    ما من رجل ذکرنا او ذکرنا عنده یخرج من عینیه ماء و لو مثل جناح البعوضة الا بنی الله له بیتا فی الجنة و جعل ذلک الدمع حجابا بینه و بین النار.
    امام باقر علیه السلام پس از شنیدن سروده‏های «کمیت» درباره اهل بیت، گریست و سپس فرمود : هیچ کس نیست که ما را یاد کند، یا نزد او از ما یاد شود و از چشمانش هر چند به اندازه بال پشه‏ای‏اشک آید، مگر آنکه خداوند برایش در بهشت، خانه‏ای بنا کند و آن اشک را حجاب میان او و آتش دوزخ قرار دهد.الغدیر، ج 2، ص .202

    حدیث بیست و یکم
    بیست سال گریه

    قال الصادق علیه السلام:
    بکی علی بن الحسین علیه السلام عشرین سنة و ما وضع بین یدیه طعام الا بکی.
    امام صادق علیه السلام فرمود: امام زین العابدین علیه السلام بیست ساله (به یاد عاشورا) گریست و هرگز طعامی پیش روی او نمی‏گذاشتند مگر اینکه گریه می‏کرد.بحار الانوار، ج 46، ص .108

    حدیث بیست و دوم
    ادب سوگواری

    قال الصادق علیه السلام:
    لما مات ابراهیم بن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حملت عین رسول الله بالدموع ثم قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: تدمع العین و یحزن القلب و لا نقول ما یسخط الرب و انا بک یا ابراهیم لمحزونون.
    امام صادق علیه السلام فرمود: چون ابراهیم پسر رسول خدا از دنیا رفت، چشم پیامبر پر از اشک شد.سپس پیامبر فرمود: چشم، اشکبار می‏شود و دل غمگین می‏گردد، ولی چیزی نمی‏گوییم که خدا را به خشم آورد، و ما در سوگ تو ای ابراهیم اندوهناکیم.بحار الانوار، ج 22، ص .157

    حدیث بیست و سوم
    چشمهای اشکبار

    قال الصادق علیه السلام:
    من ذکرنا عنده ففاضت عیناه حرم الله وجهه علی النار.
    امام صادق علیه السلام فرمود: نزد هر کس که از ما (و مظلومیت ما) یاد شود و چشمانش پر از اشک گردد، خداوند چهره‏اش را بر آتش دوزخ حرام می‏کند.بحار الانوار، ج 44، ص .285

    حدیث بیست و چهارم
    احیاء خط اهل بیت علیهم السلام

    قال الصادق علیه السلام:
    تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا و احیوا امرنا.
    امام صادق علیه السلام فرمود: به زیارت و دیدار یکدیگر بروید، با هم به سخن و مذاکره بنشینید و امر ما را (کنایه از حکومت و رهبری) زنده کنید.بحار الانوار، ج 71، ص .352

    حدیث بیست و پنجم
    مجالس حسینی

    قال الصادق علیه السلام للفضیل:
    تجلسون و تحدثون؟ فقال: نعم، قال: ان تلک المجالس احبها فأحیوا امرنا، فرحم الله من احیی امرنا.
    امام صادق علیه السلام از «فضیل» پرسید: آیا (دور هم) می‏نشینید و حدیث و سخن می‏گویید؟ گفت: آری‏فرمود: اینگونه مجالس را دوست دارم، پس امر (امامت) ما را زنده بدارید.خدای رحمت کند کسی را که امر و راه ما را احیا کند.وسائل الشیعه، ج 10، ص .392

    حدیث بیست و ششم
    اشکهای ارزشمند

    قال الصادق علیه السلام:
    ..رحم الله دمعتک، اما انک من الذین یعدون من اهل الجزع لنا و الذین یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا، اما انک ستری عند موتک حضور آبائی لک...
    امام صادق علیه السلام به «مسمع» که از سوگواران و گریه کنندگان بر عزای حسینی بود، فرمود: خدای، اشک تو را مورد رحمت قرار دهد.آگاه باش، تو از آنانی که از دلسوختگان ما به شمار می‏آیند، و از آنانی که با شادی ما شاد می‏شوند و با اندوه ما غمگین می‏گردند .آگاه باش! تو هنگام مرگ، شاهد حضور پدرانم بر بالین خویش خواهی بود.وسائل الشیعه، ج 10، ص .397

    حدیث بیست و هفتم
    دلهای سوخته

    قال الصادق علیه السلام:
    اللهم...و ارحم تلک الأعین التی جرت دموعها رحمة لنا و ارحم تلک القلوب التی جزعت و احترقت لنا و ارحم الصرخة التی کانت لنا.
    امام صادق علیه السلام بر سجاده خود نشسته و بر زائران و سوگواران اهل بیت، چنین دعا می‏کرد و می‏فرمود: خدایا...آن دیدگان را که اشکهایش در راه ترحم وعاطفه بر ما جاری شده و دلهایی را که بخاطر ما نالان گشته و سوخته و آن فریادها و ناله‏هایی را که در راه ما بوده است، مورد رحمت قرار بده.بحار الانوار، ج 98، ص .8

    حدیث بیست و هشتم
    گریه بر مظلومیت شیعه

    قال الصادق علیه السلام:
    من دمعت عینه فینا دمعة لدم سفک لنا او حق لنا نقصناه او عرض انتهک لنا او لأحد من شیعتنا بوأه الله تعالی بها فی الجنة حقبا.
    امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس که چشمش در راه ما گریان شود، بخاطر خونی که از ما ریخته شده است، یا حقی که از ما گرفته‏اند، یا آبرویی که از ما یا یکی از شیعیان ما برده وهتک حرمت کرده‏اند، خدای متعال به همین سبب، او را در بهشت جاودان، برای ابد جای می‏دهد.امالی شیخ مفید، ص .175

    حدیث بیست و نهم
    ثواب بی حساب

    قال الصادق علیه السلام:
    لکل شیی‏ء ثواب الا الدمعة فینا.
    امام صادق علیه السلام فرمود: هر چیزی پاداش و مزدی دارد، مگر اشکی که برای ما ریخته شود (که چیزی با آن برابری نمی‏کند و مزد بی اندازه دارد). جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .548

    حدیث سی‏ام
    کوثر و اشک

    قال الصادق علیه السلام:
    ما من عین بکت لنا الا نعمت بالنظر الی الکوثر و سقیت منه.
    امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ چشمی نیست که برای ما بگرید، مگر اینکه برخوردار از نعمت نگاه به «کوثر» می‏شود و از آن سیرابش می‏کنند.جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .554

    حدیث سی و یکم
    گریه آسمان

    عن الصادق علیه السلام:
    یا زرارة! ان السماء بکت علی الحسین اربعین صباحا.
    امام صادق علیه السلام فرمود: ای زراره! آسمان چهل روز، در سوگ حسین بن علی علیه السلام گریه کرد.جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .552

    حدیث سی و دوم
    گریه و اندوه مطلوب

    قال الصادق علیه السلام:
    کل الجزع و البکاء مکروه سوی الجزع و البکاء علی الحسین علیه السلام.
    امام صادق علیه السلام فرمود: هر نالیدن و گریه‏ای مکروه است، مگر ناله و گریه بر حسین علیه السلام.بحار الانوار، ج 45، ص .313

    حدیث سی و سوم
    پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و گریه بر شهید

    قال الصادق علیه السلام:
    ان النبی لما جائته وفاة جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثة کان اذا دخل بیته کثر بکائه علیهما جدا و یقول: کانا یحدثانی و یؤانسانی فذهبا جمیعا.
    امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی خبر شهادت جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه به پیامبر خدا رسید، از آن پس هر گاه وارد خانه‏می‏شد، بر آن دو شهید بشدت می‏گریست و می‏فرمود : آن دو شهید، با من هم سخن و همدم و انیس بودند، و هر دو رفتند! ...من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 177

    حدیث سی و چهارم
    نفسهای تسبیح

    قال الصادق علیه السلام:
    نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همه لنا عبادة و کتمان سرنا جهاد فی سبیل الله.ثم قال ابو عبد الله علیه السلام: یجب ان یکتب هذا الحدیث بالذهب.
    امام صادق علیه السلام فرمود: نفس کسی که بخاطر مظلومیت ما اندوهگین شود، تسبیح است و اندوهش برای ما، عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست.سپس امام صادق علیه السلام افزود: این حدیث را باید با طلا نوشت! امالی شیخ مفید، ص .338

    حدیث سی و پنجم
    فرشتگان سوگوار

    قال الصادق علیه السلام:
    اربعة الاف ملک عند قبر الحسین علیه السلام شعث غبر یبکونه الی یوم القیامة.
    امام صادق علیه السلام فرمود: چهار هزار فرشته نزد قبر سید الشهدا علیه السلام ژولیده و غبار آلود، تا روز قیامت بر آن حضرت می‏گریند.کامل الزیارات، ص .119

    حدیث سی و ششم
    گریه بر حسین علیه السلام

    قال الرضا علیه السلام:
    یا ابن شبیب! ان کنت باکیا لشی‏ء فابک للحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام فانه ذبح کما یذبح الکبش.
    امام رضا علیه السلام به «ریان بن شبیب» فرمود: ای پسر شبیب! اگر بر چیزی گریه می‏کنی، بر حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام گریه کن، چرا که او را مانند گوسفند سر بریدند .بحار الانوار، ج 44، ص 286

    حدیث سی و هفتم
    مجالسی به یاد ائمه علیهم السلام

    قال الرضا علیه السلام:
    من جلس مجلسا یحیی فیه امرنا لم یمت قلبه یوم تموت القلوب.
    امام رضا علیه السلام فرمود: هر کس در مجلسی بنشیند که در آن، امر (و خط و مرام ما) احیا می‏شود، دلش در روزی که دلها می‏میرند، نمی‏میرد.بحار الانوار، ج 44، ص .278

    حدیث سی و هشتم
    آثار گریستن بر حسین علیه السلام

    قال الرضا علیه السلام:
    فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون فان البکاء علیه یحط الذنوب العظام.
    امام رضا علیه السلام فرمود: گریه کنندگان باید بر کسی همچون حسین علیه السلام گریه کنند، چرا که گریستن برای او، گناهان بزرگ را فرو می‏ریزد.بحار الانوار، ج 44، ص .284

    حدیث سی و نهم
    اشک و آمرزش گناه

    قال الرضا علیه السلام:
    یابن شبیب! ان بکیت علی الحسین علیه السلام حتی تصیر دموعک علی خدیک غفر الله لک کل ذنب اذنبته صغیرا کان او کبیرا قلیلا کان او کثیرا.
    امام رضا علیه السلام فرمود: ای پسر شبیب! اگر بر، حسین علیه السلام آن قدر گریه کنی که اشکهایت بر چهره‏ات جاری شود، خداوند همه گناهانت را که مرتکب شده‏ای می‏آمرزد، کوچک باشد یا بزرگ، کم باشد یا زیاد.امالی صدوق، ص .112

    حدیث چهلم
    همدلی با عترت

    قال الرضا علیه السلام: ان سرک ان تکون معنا فی الدرجات العلی من الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا.
    امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب فرمود: اگر تو را خوشحال می‏کند که در درجات والای بهشت با ما باشی، پس در اندوه ما غمگین باش و در شادی ما خوشحال باش.جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص 549
    منبع: چهل حدیث عزاداری
    جمعه 4/12/1391 - 23:11
    اهل بیت
    نویسنده:دکترسید مهدی صانعی

    معنی فرهنگ:

    آداب و عادات و اندیشه‏ها و اوضاعی که گروهی در آن شرکت دارند، فرهنگ نامیده می‏شود که از نسلی به نسل دیگر انتقال می‏یابد. زبان و وسیله‏های نمادین دیگر عوامل اصلی انتقال فرهنگ است; در عین حال ممکن است‏بسیاری از رفتارها و عادات و رسوم تنها از طریق تجربه حاصل گردد.
    اصولا هر جامعه‏ای برای خود روش و اسوه ویژه‏ای از کلیات فرهنگی و رفتاری دارد که امور ضرور انسانی مانند سازمان اجتماعی، دین، حقیقت‏جویی، ساختمان سیاسی، نحوه تفکر، مؤسسات اقتصادی و فرهنگ مادی آن را به وجود می‏آورد.
    از آغاز پیدایش بشر فرهنگ مایه تمایز هر گروه از گروه دیگر بوده است درجه پیچیدگی سازمانهای فرهنگی یکی از ابزارهای تشخیص جامعه‏های متمدن از جامعه‏های ابتدایی است. «فرهنگ‏» به معنی تعلیم و تربیت، نیز به کار رفته چنانچه در شعر فردوسی آمده است:
    تو دادی مرا فر و فرهنگ و رای
    تو باشی به هر نیک و بد رهنمای

    عاشورا کدام روز است؟

    در کتابهای لغت چنین آمده است: عاشورا با (الف مقصوره) و عاشوراء با (الف ممدوده) را روز دهم و بعضی روز نهم دانسته‏اند. زهری گفته است جز در چند مورد، اسمی که بر وزن فاعولاء باشد شنیده نشده. (1)
    از ابن‏بزرج نقل است که: «ضاروراء» به معنی «ضرا» (سختی) و «ساروراء» به معنی «سرا» (گشایش و شادمانی) و «دالولا» به معنی «دلال‏» به کار رفته است.
    صاحب مجمع‏البحرین در این‏باره گفته است: «عاشورا یک نام اسلامی است و آن روز دهم محرم است و گاهی الف بعد از عین حذف می‏گردد و «عشورا» تلفظ می‏شود». (2)
    و نیز گفته‏اند که عاشورا کلمه‏ای است عبری و معرب «عاشور» که دهم تشری یهود باشد که روزه آن روز «گپور» [کفاره] است و چون آن روز را به ماههای عربی انتقال دادند، روز دهم اولین ماه تازیان شد.
    چنانچه در ماههای یهود هم در اولین ماه و روز دهم است. (3)

    روایات جعلی در مورد عاشورا

    از امور مسلم تردیدناپذیر و مورد اتفاق تمام فرق اسلامی این است که حضرت امام حسین‏علیه‏السلام بی‏نهایت مورد علاقه و محبت‏خاص جد بزرگوارش پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله بوده است و اظهار این موضوع از روایات فراوانی که تواتر معنوی دارد ثابت می شود. (4)
    گروه کثیری از محدثان اسلامی نقل کرده‏اند که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «حسین از من و من از حسینم. خداوند دوست دارد کسی را که حسین را دوست‏بدارد». (5)
    در محاوره عربها این چنین است که وقتی می‏خواهند بین خود و دیگری کمال الفت و یگانگی و شدت ارتباط و دوستی را بفهمانند آن تعبیر را به کار می‏برند و می‏گویند: «فلان کس از من و من از اویم‏» چنانچه وقتی می‏خواهند نفرت و بیزاری خود را نسبت‏به دیگری اظهار کنند، می‏گویند: «من از او نیستم و او از من نیست‏» شاعر گفته است:
    ایها السائل عنهم و عنی لست من قیس و لاقیس منی
    پس تعبیر «حسین منی و انا من حسین‏» یا شبه آن تعبیر مانند «حسین منی و انا منه‏» بر محبت‏شدید و اتصال و علاقه تام بین پیامبرصلی الله علیه وآله و فرزند گرامی‏اش دلالت می‏کند. و نیز قسمت اول حدیث «حسین منی‏» ارتباط و اتصال جسمی و قسمت دوم آن «و انا من حسین‏» ارتباط معنوی را می‏رساند. توضیح آن که «حسین منی‏» می‏فهماند که امام، پاره تن پیامبر است و به لحاظ مادی به آن حضرت انتساب دارد و «انا من حسین‏» می‏فهماند که اگر فداکاری و ایثار و از خودگذشتگی آن جناب نبود، زحمات پیامبرصلی الله علیه وآله به هدر می‏رفت و اثری از اسلام باقی نمی‏ماند.
    در روایات فراوانی آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله آن حضرت را می‏بوسید و هر وقت او و برادرش امام حسن‏علیهماالسلام را می‏دید و مناسبت اقتضا می‏کرد، با آنان به مداعبه و ملاعبه می‏پرداخت. عده‏ای از راویان نقل کرده‏اند که رسول خدا یک دست را بر قفا و دست دیگر را بر زنخ فرزندش حسین‏علیه‏السلام قرار می‏داد و دهان بر دهانش می‏گذاشت. (6) و در برخی از روایات است که پیامبرصلی الله علیه وآله درباره امام حسین‏علیه‏السلام فرمود: «فدای کسی بشوم که فرزندم ابراهیم را فدای او کردم‏». (7)
    از آنچه به اختصار در عظمت و فضیلت‏سرور شهیدان حسین بن علی‏علیه‏السلام بیان داشتیم و نیز از آنچه رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله در شدت علاقه و محبت‏به فرزند بزرگوارش ابراز داشته، به خوبی درمی‏یابیم که اخبار حاکی از عید بودن روز عاشورا و تبرک جستن در آن روز از قول پیامبرصلی الله علیه وآله دروغ و افترای محض است. چگونه ممکن است قبول کرد که رسول خداصلی الله علیه وآله روز شهادت ریحانه‏اش (8) را که مکرر بر مکرر از آن خبر داده (9) روز جشن و عید اعلام کند. در صورتی که آن حضرت به یاد آن روز گریه می‏کرد.
    روایات صحیح که در کتب اهل سنت نیز نقل شده بر گریستن رسول خداصلی الله علیه وآله به خاطر شهادت فرزند فداکارش دلالت دارد.
    از ام‏الفضل بنت‏حارث روایت کرده‏اند که او گفت: ... من حسین‏علیه‏السلام را در دامن پیامبرصلی الله علیه وآله گذاشتم. لحظه‏ای گذشت که ناگهان اشک از چشمانش فرو ریخت. گفتم یا نبی‏الله پدر و مادرم قربانت گردد چه شده؟! فرمود: جبرئیل آمد و خبر داد که امتم این پسرم را به زودی می‏کشند! گفتم همین پسر را؟! گفت: آری. (10)
    لازم است مسلمین از دسایس بنی‏امیه برحذر باشند، و به رسول خداصلی الله علیه وآله اقتدا کنند (11) و او را اسوه و مقتدای خویش قرار دهند. از اعمال و رفتار و گفتار آن پیشوای عظیم‏الشان پیروی نمایند و بر اثر روایاتی که در زمان سلطنت‏بنی‏امیه درباریان جعل نموده بودند (12) نباید از روش آن حضرت منحرف شوند که سالروز شهادت فرزند دلبندش را جشن بگیرند و آن روز را روز عید و شادی و مبارک قرار دهند. (13)
    بر مسلمانان است که بخود آیند، بیدار شوند، به حقیقت اسلام توجه کنند و بیندیشند تا آنچه را که دشمنان پیامبر و اسلام داخل دین کرده‏اند کنار بزنند و بفهمند که اسلام واقعی کدام است و بر چه محور دور می‏زند. در هر امری از امور به دیده انتقاد و تحقیق بنگرند و سرسری و تقلیدی آن را نپذیرند. (14)
    بنی‏امیه با بنی‏هاشم کینه دیرینه داشتند. (15) از طرف دیگر چون منصب شامخ نبوت در خاندان بنی‏هاشم بود و آنان این موهبت و افتخار را برنمی‏تافتند، تا توانستند با اسلام به ضدیت و معاندت پرداختند.
    آنها در اصل به اسلام هیچ‏گونه اعتقادی نداشتند. عقاد نویسنده و متفکر شهیر مصری می‏گوید: ابوسفیان پس از آن که اسلام آورد غلبه اسلام را غلبه بر خود تلقی می‏کرد. (16)
    هند، مادر معاویه پس از اسلام آوردنش فریاد می‏زد: چرا جنگ نکردید و از خود و سرزمینتان دفاع ننمودید؟!
    ابوسفیان و پسرش معاویه پس از فتح مکه اسلام آوردند. ابوسفیان و خانواده‏اش با دشواری تمام اسلام را گردن نهادند. بدین معنی که در ظاهر اسلام آوردند و در واقع اسلام را قبول نداشتند. (17) ابوسفیان بر قبر حضرت حمزه‏علیه‏السلام ایستاد و گفت: ای اباعماره بر امارت و فرمانروایی با ما جنگیدی که آن به ما انتقال یافت. (18)
    به نظر می‏رسد معاویه به نبوت پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله اعتقاد نداشت‏به دلیل آن که عده‏ای از مصریان بر وی وارد شدند و گفتند: «السلام علیک یا رسول‏الله‏» او آنان را از این گفتار منع نکرد. (19)
    محققان اهل سنت‏به سندهای متعدد در تفسیر آیه شریفه «الم تر الی الذین بدلوا نعمت‏الله کفرا»، (20) ذکر نموده‏اند که مقصود دو طایفه تبهکار بنی‏امیه و بنی‏المغیرة است. (21)

    سیاست‏بنی‏امیه در جهت محو آثار نهضت عاشورا

    معلوم است که بنی‏امیه با این پیشینه سیاه و خباثت (22) چون اسلام را با منش و خواسته‏های مادی خود موافق نمی‏دیدند به انحا و وسائل گونه‏گون، در تضعیف اسلام و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله که نگهبان و بیان‏کنندگان دستورهای اسلام و قرآن بودند، کوشیدند از جمله آن که برای پاشانیدن گرد فراموشی به واقعه کربلا و آثار آن به روحانی‏نمایان درباری دستور دادند که روز عاشورا را، روز جشن و عید و روز بسیار مبارک معرفی کنند! و در این‏باره حدیث جعل نمایند. این حدیثها به گونه‏ای است که هر کس اندکی به آنها توجه کند آشکارا مجعول بودن آنها را می‏فهمد، مثلا روایت کرده‏اند که چون پیامبرصلی الله علیه وآله به مدینه آمد. دید که یهود روز عاشورا روزه می‏گیرند آن حضرت از آنان پرسید: چرا این روز را روزه دارید؟ گفتند: چون خداوند فرعون و پیروانش را در این روز غرق کرد و موسی و یارانش را نجات داد. آنگاه پیغمبر فرمود: ما از یهود به موسی سزاوارتریم. و به اصحاب خود دستور داد که آن روز را روزه بدارند.
    ساختگی و مجعول بودن این حدیث از دو طریق ثابت است:
    الف) بنابر تحقیقی که ابوریحان انجام داده است «این که یهود می‏گویند خداوند فرعون را در روز عاشورا غرق کرد، خلاف تورات است. زیرا فرعون روز بیست و یکم نیسن که هفتم از ایام فطیر است غرق شد و اول فصح یهود پس از قدوم پیامبرصلی الله علیه وآله به مدینه روز سه‏شنبه بیست و دوم آذار با نهصد و سی‏وسه اسکندری بود که با روز هفدهم ماه رمضان موافق می‏شد. روزی که خداوند فرعون را غرق کرد بیست و سوم ماه رمضان می‏شود، پس برای این روایت وجهی نخواهد بود». (23)
    ب) در این روایت آمده است که پیامبر از یهود پرسید که چرا این روز را روزه می‏گیرید؟ گفتند چون خداوند در این روز فرعون را غرق کرد. ساختگی بودن این روایت از آن جهت آشکار می‏گردد که در آن نسبت نادانی به نبی بزرگوار اسلام داده شده به گونه‏ای که پس از آگهی یافتن از موضوع و یادآوری یهودیان امری به فکرش خطور نموده و حکمی بر آن مترتب کرده است! چنان که معلوم است این‏گونه امور از ساحت قدس پیامبرصلی الله علیه وآله به دور است. ابوریحان درباره روز عاشورا و امور مربوط به آن چنین توضیح داده است...
    «قتل حسین بن علی بن ابی‏طالب‏علیه‏السلام در این روز اتفاق افتاد. و او و یارانش را از راه بستن آب، بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، انداختن آتش در خیام حرم، بر نیزه کردن سرها، اسب دوانیدن بر اجساد که در هیچ امتی حتی با اشرار خلق چنین نکرده‏اند، از میان بردند و از این تاریخ، مسلمانان، عاشورا را شوم دانستند. اما بنی‏امیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور کردند و سرمه به چشم خود کشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال نمودند و مهمانیها و ولیمه‏ها دادند. و تا زمانی که ایشان بودند، این رسم در توده مردم پایدار بود، حتی این که پس از انقراض ایشان باز هم این رسم باقی ماند ولی شیعیان از راه تاسف و سوگواری به قتل سیدالشهداء در مدینة‏السلام و بغداد و شهرهای دیگر گریه و نوحه‏سرایی می‏کنند و تربت مسعود حسین را در کربلا در این روز، زیارت می‏نمایند. و چون خبر کشته‏شدن حسین را به مدینه آوردند، دختر عقیل بن ابی‏طالب بیرون آمد و این اشعار را برخواند:
    ماذا تقولون ان قال النبی لکم ماذا فعلتم و انتم آخرالامم بعترتی و باهلی بعد مفتقدی نصف اساری و نصف ضرجوا بدم ما کان هذا جزائی اذ نصحت لکم ان تخلفونی بسوء فی ذوی رحم
    ابراهیم‏بن اشتر ناصر و یاور آل رسول‏الله در این روز کشته شد. و می‏گویند در این روز بود که خداوند توبه آدم را پذیرفت و در این روز بود که کشتی نوح بر جودی فرود آمد. و عیسی‏بن مریم در این روز، زاییده شد. و موسی و ابراهیم در این روز نجات یافتند. در این روز آتش به ابراهیم برد و سلام گردید و در این روز چشم یعقوب بینا شد. یوسف از چاه بیرون آمد. سلیمان از نو به سلطنت رسید. عذاب از قوم یونس برداشته شد. بدبختی و بیچارگی از ایوب مرتفع گشت. دعای زکریا مستجاب شد و یحیی را به او بخشیدند و گفته‏اند یوم‏الزینه موعد سحره فرعون در وقت زوال این روز بود. و این اتفاقات را که در این روز ذکر نموده‏اند، اگر چه وقوع آن امکان عقلی دارد اما معلوم است که ناقلان آنها دسته‏ای از عوام محدثان بوده‏اند. و یا آن که خواسته‏اند با اهل کتاب (24) مسالمت کنند.»
    ابوریحان به جهت‏حسن ظن یا به جهات دیگر وانمود نکرده که این‏گونه روایات مجعول است. بلکه گفته است ناقل آن روایات عوامند یا برای مسالمت‏با اهل کتاب آنها را نشر داده‏اند، در هر صورت نتیجه همان است که آن روایتها عاری از حقیقت است.
    بسیار مناسب است که آنچه را امام صادق‏علیه‏السلام در این‏باره بیان فرموده است نقل کنیم: عبدالله‏بن فضل‏بن هاشمی گفت: «به امام صادق‏علیه‏السلام عرض کردم چگونه عامه (مردم) روز عاشورا را روز برکت نامگذاری کرده‏اند؟ در این هنگام آن حضرت گریه کرد. سپس فرمود: وقتی که (امام) حسین‏علیه‏السلام کشته شد، مردم در شام، به یزید تقرب می‏جستند و حدیث جعل می‏کردند. و اموالی به عنوان جایزه دریافت می‏نمودند، از جمله امور مجعوله این بود که این روز را روز برکت (و سرور) اعلام داشتند، تا مردم از جزع و گریه و مصیبت و اندوه به شادی و خوشحالی و تبرک جستن بپردازند و به آن سرگرم باشند». (25) تا مردم آن واقعه حزن‏انگیز را فراموش کنند و در نتیجه بنی‏امیه از لعن و نفرین ابدی و پی‏آمدهای ناگوار جنایت هولناکی که انجام داده بودند درامان بمانند. پس در واقع این نوعی سیاست‏بود که دستگاه تبلیغی بنی‏امیه امر را بر مردم مشتبه ساخت و خواستند بواسطه منحرف نمودن اذهان عمومی، بر زشتی جنایاتشان سرپوش بگذارند و برای رسیدن به این هدف به انواع دسایس و حیله‏ها متوسل شدند. دسیسه دیگر آنها این بود که شایع کردند امام حسین‏علیه‏السلام کشته نشده بلکه انعکاسی از وی بر حنظلة بن اسعد شامی قرار گرفته و او به جای آن حضرت به قتل رسیده و امام به آسمان عروج نموده چنانچه حضرت عیسی این چنین بود (26) و این سیاست عین همان سیاستی است که پس از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله و مشغول ساختن افکار مردم نسبت‏به جانشین واقعی آن حضرت در پیش گرفتند و شایع ساختند که پیامبر از دنیا نرفته و زنده است. (27)
    اگر این شایعه‏پراکنی نبود، قویا احتمال داشت که عده‏ای به این فکر بیفتند که چرا وصیتها و سفارشهای پیامبرصلی الله علیه وآله را درباره جانشین واقعی‏اش حضرت علی‏علیه‏السلام کنار گذاشتند و هنوز پیامبر را دفن نکرده برای امارت و خلافت‏به گفتگو و اختلاف پرداختند و می‏خواهند دیگری را به جای آن حضرت، به خلافت‏بردارند.
    بدون شک از نظر روایی آن شایعه از جهت انصراف افکار عمومی و برگرداندن توجه مردم از این امر مهم تاثیری بسزا داشت، تا در این گیرودار بتوانند خلیفه موردنظر خود را به قدرت برسانند. و این شایعه - چنان که بعضی گمان کرده‏اند - از روی جهل و اشتباه صورت نگرفت، بلکه روی نقشه حساب شده طرح شده بود.

    عظمت قیام امام حسین‏علیه‏السلام

    نهضت امام حسین‏علیه‏السلام نهضتی مقدس، متعالی و روحانی بود. پاکی، خلوص، بی‏اعتنایی به دنیا، بری بودن از اغراض شخصی و آز و جاه‏طلبی و خودخواهی از ویژگیهای این قیام است. (28) انقلاب آن حضرت درس قسط، عدالت، توحید، شرافت، ایثار و فداکاری به مردم داد. (29)
    فرزند پیامبرصلی الله علیه وآله با خون خویش درخت اسلام را که رو به خشکیدگی گذاشته بود، آبیاری کرد و در تاریکی ظلم و فساد بنی‏امیه درخششی بوجود آورد که آن محیط ظلمانی را نور و روشنایی بخشید و بزرگراه سعادت را نمایان کرد و ابرهای تیره و تاری از آسمان بر جوامع اسلامی بلکه جوامع انسانی پراکنده شد و چهره اسلام را چنان که هست‏بر جهانیان آشکار ساخت (30) به همین جهت است که سوره «الفجر» سوره «الحسین‏» نامگذاری شده است.
    از امام صادق‏علیه‏السلام نقل شده که این سوره درباره حسین‏علیه‏السلام نازل شده و سوره حسین است (31) و چون آن جناب با اخلاص کامل در راه خدا خاندان و اموالش را فدا نمود، با اطمینان و اشتیاق فراوان به دیدار معبود خود شتافت و مصداق واقعی «نفس مطمئنه‏» واقع شد، و در نزد پروردگار در جوار رحمتش قرار گرفت، لذا امام صادق‏علیه‏السلام فرمود: مقصود از «نفس مطمئنه‏» حسین و یاران اوست که صاحب نفس مطمئنه‏اند که در روز قیامت رضوان خدا برای ایشان است و خداوند از ایشان راضی است. (32)
    او کسی است که با نیل به درجه رفیع شهادت جاودانگی یافت، به میزانی که در راه موضوعی فدا و فانی می‏شود ارزش آن را به خود می‏گیرد و کسب می‏نماید.
    حسین‏بن علی‏علیه‏السلام کسی است که تمام هستی و متعلقات خویش را با اخلاص در راه خدا که اصل و منشا تمام کمالات و تقدسهاست، فدا و فانی نموده است پس جای شگفتی نیست که بگوییم تمام تقدسها و کمالات و جاودانگی به وجود فدا شده‏اش انتقال یافته است. (33) و نیز بی‏جهت نیست که محبت و عشق به آن حضرت در دلهای مؤمنان جایگزین شده به همان‏گونه که محبت و علاقه به خداوند در آن دلها جای دارد. لذا از رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله نقل شده است: «همانا برای شهادت حسین‏علیه‏السلام حرارتی وجود دارد که هیچ‏گاه سرد نمی‏شود. (34) و نیز فرمود: «برای حسین‏علیه‏السلام در دلهای مؤمنان محبتی است‏». (35)
    آری! حضرت سیدالشهداعلیه‏السلام که از روی خلوص به پیشگاه معبود خویش سر عبودیت فرود آورده و بر آن مداومت ورزیده، به اوج کمال و قرب رب ذی‏الجلال رسیده و آن قدر شرافت و قداست پیدا کرده که صحیح است او را به خدا نسبت دهند، مثلا بگویند: دست او، دست‏خدا، خون او خون خدا و گوش و زبان و چشم او، گوش و زبان و چشم خداست، و این بدان جهت است که توجه به خدا، فدا شدن در راه او، و استمرار بر طاعتش، چنان انقلابی در وی به وجود آورد که عظمت‏خداوندی به او نسبت داده می‏شود زیرا از معنویت ارتباط با خداوند متاثر گشته است. در این‏باره حدیثی از امام باقرعلیه‏السلام نقل شده است که همین معنی را می‏رساند و می‏فهماند که آدمی با رشته ارتباط و بندگی خالصانه خدا به مقامی می‏رسد که در فکر نگنجد و شرافت و قداست و ابدیت ذات اقدس ربوبی او را متاثر می‏سازد و آن خصوصیات به او انتقال می‏یابد:
    ... ان الله جل جلاله قال: ما تقرب الی عبد من عبادی بشی‏ء احب الی مما افترضت علیه و انه یتقرب الی بالنافلة حتی احبه فاذا احببته کنت‏سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها. ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته. (36)
    حسین بن علی‏علیه‏السلام که در راه خدا و در راه افکار عالیه‏اش شهید شد وجود مادی خود را نفی کرد اما به صورت منبع فضیلت و مرکز شرافت و عظمت وجود جاودانه خود را اثبات نمود عقل و دین حکم می‏کند که بزرگان و افراد برگزیده را در حال حیات و ممات ارج نهیم و آنان را دوست‏بداریم و از یاد نبریم و در سالروز وفات و شهادتشان مجالس یادبود برپا کنیم. به ویژه که آن شخص تمام هستی خودش را در طبق اخلاص نهاده و از هیچ فداکاری در راه خدا دریغ نورزیده باشد.
    از این جهت است که در اقطار مختلف اسلامی به نام آن حضرت اقامه مجالس می‏کنند و چنین نیست که تکریم و تعظیم آن حضرت اختصاص به شیعیان داشته باشد مثلا در کشور مصر در روز ولادت آن حضرت و خواهر بزرگوارش حضرت زینب مجالس جشن و سرور برپا می‏دارند. (37) و درباره فضایل ایشان قلمفرسایی می‏کنند و کتابها و مقاله‏ها می‏نویسند. (38)
    حسین‏بن علی‏علیه‏السلام برای هدفی بس عالی در راه معبود خود با نفس نفیس جهاد نمود. (39) و برای احیای فضیلت و شرافت و برقراری آزادی و بیداری بشر قیام کرد. پس سزاوار است که تمام جوامع انسانی - خواه مسلمان خواه غیرمسلمان - به پاس احترام و بزرگداشت آن شخصیت عظیم‏الشان سالروز شهادت آن حضرت را بزرگ بشمارند و به سوک و ماتم بنشینند.
    او ابرمرد عالم و شخصیت‏بسیار بزرگواری است که تمام مکارم و فضایل را دارا بود به گونه‏ای که ابعاد گسترده بسیار وسیع وجودش همگان را متحیر ساخته است. (40)
    از لحاظ نسب نیز کسی به پایه امام حسین‏علیه‏السلام نمی‏رسد: جدش رسول خدا سیدالمرسلین و خاتم‏النبیین و پدرش علی مرتضی سیدالوصیین و مادر فاطمه زهرا سیده نساء عالمین و برادرش امام حسن مجتبی، و عمویش جعفر طیار و عموی پدرش حمزه سیدالشهداء است.
    فکر او بر محور ابدیت و ماورای محسوسات دور می‏زند او شهادت را برگزید و منیه را بر دنیه و کرامت قداست را بر لئامت اطاعت‏بدسگالان و نابکاران ترجیح داد. (41)
    فرزند پیامبرصلی الله علیه وآله چندان ثبات و استقامت و شجاعت و بردباری و صبر از خود بروز داده که نظر همه متفکران و بزرگان را به خود جلب نموده و همگان در برابر عظمتش سر تعظیم فرود آورده‏اند. و هر کس که درباره احوال و رفتار آن حضرت مطالعاتی داشته باشد غیرممکن است مجذوب فضایل و شخصیت او نگردد و از مصایبی که برای نجات اسلام و بشریت متحمل شده متاثر و اندوهگین نشود.

    عاشورا «یوم‏الله‏» است

    روزهایی که در آن روزها وقایع مهمی انجام می‏شود و مسیر تاریخ در جهت رشد و کمال تغییر می‏نماید و سبب می‏شود که تحول در اجتماع به وجود آید و مردم راه فضیلت و سعادت را در پیش گیرند، «ایام‏الله‏» نامیده می‏شود. در قرآن مجید در دو مورد (سوره ابراهیم آیه 5 و سوره الجاثیه آیه 14) ایام‏الله ذکر شده است.
    از ابن‏عباس روایت‏شده که منظور از آن روزهایی است که در آن روزها در امم پیشین وقایعی مهم رخ داده است واضح است که منظور وقایعی (42) است آموزنده که بدان وسیله مردم از جهل و غفلت رهایی یافته‏اند و دگرگونی در تمام شؤون زندگی‏شان پدید آمده است. چون شهادت سبط پیامبرصلی الله علیه وآله و یارانش در روز عاشورا باعث‏شد که حقایق آشکار شود و اسلام تجدید حیات نماید ستمگران رسوا شدند و تغییر اساسی در جامعه اسلامی به وجود آید، آن روز «یوم‏الله‏» به حساب آمد. از پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله روایت‏شده است که عاشورا از «ایام‏الله‏» است. (43) این روز به اندازه‏ای اهمیت داشته که به امم پیشین نیز معرفی شده تا آنان نیز نتایجی را که بر این روز عظیم ترتب می‏یابد درک کنند و آن را پاس دارند.
    در حدیث مناجات حضرت موسی‏علیه‏السلام آمده است که حضرت موسی‏علیه‏السلام عرض کرد: خدایا! به چه جهت امت پیامبر خاتم را بر سایر امم برتری داده‏ای؟ خداوند فرمود: ده خصلت است که موجب برتری ایشان شده است. موسی‏علیه‏السلام گفت: آنها کدامند تا به بنی‏اسرائیل دستور دهم که به آنها عمل کنند. فرمود: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، جمعه، جماعت، قراءت، علم و عاشورا. حضرت موسی‏علیه‏السلام پرسید: عاشورا چیست؟ فرمود: گریه کردن و خود را به گریه واداشتن بر سبط پیامبر خاتم است. (44) از این حدیث‏برمی‏آید که اهمیت دادن به عاشورا و بهره‏مند شدن از آثار آن روز عظیم، در ردیف صلاة و صوم و سایر مبانی مهم اسلامی است و این بدان جهت است که اگر واقعه عاشورا و شهادت فرزند پیامبرصلی الله علیه وآله نبود از اسلام واقعی و صلاة و صوم و سایر ارکان اسلام اثری برجای نمی‏ماند.

    عاشورا در سیره ائمه اطهار

    از آنچه تاکنون ذکر نمودیم روشن می‏شود که پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم‏السلام در روز عاشورا به یاد آن همه مصایبی که بر امام حسین‏علیه‏السلام وارد شده اندوهگین می‏شده‏اند و به دیگران هم دستور می‏داده‏اند که در آن روز به عزاداری بپردازند و به سوک و ماتم بنشینند. (45) هر چند چنین دستوری از جانب معصومان صادر نمی‏شد بر مسلمین لازم بود که در آن روز مراسم عزا به پای دارند و آثار حزن و ماتم در ایشان ظاهر گردد، زیرا همان‏طور که پیشتر اشاره کردیم کسی که رسول خدا را دوست داشته باشد غیرممکن است که به فرزند آن حضرت عشق نورزد و او را دوست نداشته باشد. و در روز شهادتش غبار حزن و ماتم بر دلش ننشیند. واضح است که اگر فردی در روز مصیبت دوستش ناراحت و آزرده خاطر نگردد، دوستی او ظاهری و سطحی است و در واقع او را دوست نمی‏دارد; زیرا ارتباط معنوی بین دو دوست ایجاب می‏کند که در غم و شادی یکدیگر شریک باشند. (46) پس اگر ما در روز عاشورا متاثر نشویم و در خود احساس ماتم و اندوه ننماییم بدون تردید در دوستی‏مان نسبت‏به رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله و فرزندش که بسیار مورد تکریم و محبت آن بزرگوار بوده است صادق نیستیم. (47) در کتب فریقین روایات بسیاری نقل شده که پیامبرصلی الله علیه وآله بارها بر مصایب امام حسین‏علیه‏السلام که جبرئیل از آن خبر داده بود، گریه کرد. در پیش روایت صحیحی از مستدرک حاکم نیشابوری از ام‏الفضل بنت الحارث در این‏باره نقل کردیم.
    همچنین از کتاب «ذخایر العقبی‏» از ام‏سلمه بازگو شده است که او گفت رسول خدا را دیدم در حالی که بر سر حسین دست می‏کشید، گریه می‏کرد. عرض کردم: چرا گریه می‏کنی؟! فرمود: همانا جبرئیل به من خبر داد که این پسرم در سرزمینی به نام کربلا کشته می‏شود. سپس مقداری خاک قرمز رنگ به من داد و فرمود: این از خاک همان سرزمین است و هر زمان آن خاک به خون مبدل گشت‏بدان که وی کشته شده. ام سلمه گفت: آن خاک را در شیشه‏ای نزد خودم نگه داشتم و با خودم می‏گفتم آن در روز بسیار عظیمی به خون مبدل می‏شود. (48) گفتگو درباره بیانات و مطالبی که از معصومان در مورد عاشورا ابراز داشته‏اند و نیز بررسی روش ایشان در آن روز بسیار مفصل است که در این مختصر نگنجد. اما به طور کلی می‏توان گفت که آن بزرگواران در روز عاشورا به عزاداری و سوگواری می‏پرداختند. دستور می‏داده‏اند، مرثیه‏خوانان، شعرا و کسانی که از آن واقعه مطلع بوده‏اند، آن واقعه را برای دیگران تشریح کنند و مصایبی را که در آن روز بر اهل بیت پیامبر وارد شده بیان نمایند. و مقصودشان این بوده که آن رویداد به صورت یک مکتب پویا و خطدهنده برای همیشه زنده بماند. لذا تاکید کرده‏اند که عاشورا را از یاد نبرید و به نام امام حسین مجالس سوگ و ماتم به پا دارید، تا حقایقی که آن حضرت به آن جهت‏به شهادت رسیده فراموش نشود.
    روشن است که احکام اسلامی بر مبنای جلب مصلحت و دفع مفسده پایه‏گذاری شده است. بنابراین منظور از به پا داشتن مجالس عزای حسینی این نیست که تنها برای خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله همدردی و تسلیتی باشد و به قول روضه‏خوان‏ها حضرت زهراعلیهاالسلام را خوشحال کنیم و چنین بپنداریم که به هر اندازه گریه کنیم به همان اندازه تسلی خاطر برای رسول خداصلی الله علیه وآله و حضرت فاطمه‏علیهاالسلام فراهم آورده‏ایم اگر عقیده‏مان درباره به پا داشتن مجالس حسینی تنها این موضوع باشد یقینا مقاصد حضرت پیغمبر و حضرت علی و حضرت فاطمه را پایین آورده‏ایم. بدون شک تاکید بر این که مراسم عاشورا و عزای حسینی فراموش نشود مقصود آن است که واقعه کربلا به عنوان مکتب تعلیم و تربیت الهی برای همیشه زنده باشد.
    آری به وسیله همین مجالس است که دین اسلام تبلیغ می‏شود و بر اثر واقعیاتی که در آن مجالس بیان می‏گردد مردم حق را از باطل تشخیص می‏دهند و راه خود را بازمی‏یابند. بنا به گمان برخی از سیاحان فرانسوی، از پیشرفت طایفه شیعه بدون امکانات تبلیغاتی و قوه قهریه در این دوره کوتاه می‏توان گفت که در یکی دو قرن آینده به لحاظ کمی بر سایر فرق مسلمان غلبه خواهد کرد و سبب آن همین تعزیه‏داری است که فرد فرد این فرقه را داعی و مبلغ مذهب خود ساخته است. امروزه هیچ نقطه‏ای از نقاط عالم را نمی‏بینیم که دو نفر شیعه باشند و اقامه عزای حسینی ننمایند و بذل مال و منال نکنند.
    در کتاب «السیاسة الحسینیة‏» آمده است‏یک نفر عرب شیعی بحرینی را دیدم که در هتل یکه و تنها مجلس عزا برپا کرده، کتاب گرفته بر کرسی نشسته، چیزی می‏خواند و گریه می‏کرد و سپس آنچه را از ماکول و مشروب برای آن مجلس تهیه دیده بود میان فقرا تقسیم کرد. (49)
    شیخ طوسی از عبدالله‏بن سنان روایت کرده است که او گفت: بر سرورم جعفربن محمدعلیه‏السلام در روز عاشورا وارد شدم، او را با چهره گرفته و ظاهری اندوهگین در حالی که اشکهایش مانند مروارید افشان فرومی‏ریخت، ملاقات کردم! عرض کردم ای پسر رسول خدا چرا گریه می‏کنی؟ - خدا چشم تو را نگریاند - فرمود: آیا غافلی که حسین بن علی در مثل این روز به قتل رسیده و (دچار مصیبت‏شده)؟ از آن حضرت پرسیدم: سرورم، رای شما درباره روزه این روز چیست؟ فرمود: روزه بگیرید بدون این که آن را روزه به حساب آورید و افطار کنید بدون این که آن را موجب خوشحالی و «برکت‏» قرار دهید، و آن را روزه کامل قرار مدهید. یک ساعت پس از نماز عصر با آب افطار کنید. (50) شیخ صدوق به سند خودش از حضرت رضاعلیه‏السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «ماه محرم ماهی است که در زمان جاهلیت، در آن ماه جنگ و ظلم را حرام می‏دانستند، اما در آن ماه خون ما حلال دانسته شد و حرمت ما هتک گردید. اهل بیت و زنان ما اسیر شدند، خیمه‏های ما سوزانیده شد و اموال ما غارت گردید وهیچ احترامی برای رسول خدا درباره ما ملحوظ نگردید! همانا روز قتل حسین‏علیه‏السلام در صحرای کربلا چشمهای ما را مجروح، اشک ما را جاری، و عزیز ما را [به حسب ظاهر] خوار ساخت. و تا آخر دنیا موجب غصه و بلای ما گردید. پس بر همچون حسین‏علیه‏السلام باید گریه‏کنندگان بگریند. که گریه بر وی گناهان بزرگ را فرو می‏ریزد. سپس فرمود: هنگامی که ماه محرم داخل می‏شد پدرم خندان دیده نمی‏شد و اندوه بر وی غالب بود تا هنگامی که عاشورا سپری می‏گشت و وقتی که روز عاشورا فرامی‏رسید، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریه‏اش بود و می‏فرمود: این همان روزی است که حسین‏علیه‏السلام در آن روز به قتل رسید. (51)
    از ابوالفرج اصفهانی در کتاب «الاغانی‏» نقل شده که او به سند خودش از علی بن اسماعیل تمیمی و او از پدرش بازگو نموده که وی نزد امام صادق‏علیه‏السلام بود و خدمتگزارش برای سید حمیری اجازه ورود به مجلس درخواست کرد حضرت دستور داد که او را به آن مجلس بیاورند و زنان را در پس پرده جای داد و سید حمیری وارد شد، سلام کرد و نشست امام‏علیه‏السلام از وی خواست در رثای امام حسین‏علیه‏السلام شعر بخواند. او در این‏باره اشعاری خواند که اولش این است:
    امرر علی جدث الحسین فقل لاعظمه الزکیة یا اعظما لا زلت من وطفاء ساکبة رویة
    دیدم اشکهای امام صادق‏علیه‏السلام بر عارضش فرو می‏ریخت و ناله و فریاد از خانه‏اش برخاست تا این که دستور داد از ناله و گریه خودداری کنند و چنین کردند. (52)
    اخبار و روایات درباره لزوم به پا داشتن مجالس عزای حسینی و گریستن بر مصایب آن حضرت بسیار زیاد و به حد تواتر است که نقل آنها درخور رساله‏ای است. (53) اکنون برای رعایت اختصار تنها به ذکر روایتی که عبدالله‏بن فضل از امام صادق‏علیه‏السلام روایت نموده می‏پردازیم و آن را ختام مقال خویش قرار می‏دهیم: عبدالله بن فضل گفت: به امام صادق‏علیه‏السلام عرض کردم ای پسر رسول خدا، چگونه روز عاشورا روز مصیبت و اندوه و جزع و گریه قرار داده شده و روزی که رسول خدا قبض روح شد و روزی که حضرت فاطمه‏علیهاالسلام از دنیا رفت و روزی که امیر مؤمنان به قتل رسید و روزی که حضرت امام حسن به زهر کشته شد بدین‏گونه نیست که روز حزن و اندوه اعلام شده باشد؟ (امام) فرمود: همانا روز مصیبت قتل حسین‏علیه‏السلام از همه ایام دیگر عظیم‏تر است و این بدان جهت است که اصحاب کسا که نزد خداوند گرامی‏ترین خلق‏اند پنج نفر بودند: هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله از میان ایشان رفت، امیرمؤمنان و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین‏علیهم‏السلام باقی بودند که مردم به ایشان تسلی و گشایش حاصل کنند. و وقتی که حضرت فاطمه از دنیا رفت‏به وسیله امیرمؤمنان و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین‏علیهم‏السلام برای مردم تسلی و گشایش بود و زمانی که امام حسن‏علیه‏السلام به شهادت رسید برای مردم به وجود حسین‏علیه‏السلام تسلی و گشایش بود. اما آن گاه که آن حضرت‏علیه‏السلام به قتل رسید هیچ کس از اصحاب کسا نبود که بعد از او برای مردم به او تسلی و گشایش باشد پس از دنیا رفتن آن حضرت به منزله از دنیا رفتن همگی ایشان بود. چنان که ماندن وی در این عالم به منزله ماندن همگی ایشان بود. بدین جهت است که روز شهادت او به لحاظ مصیبت‏برترین روزهاست. عبدالله بن فضل گفت: به امام عرض نمودم: ای پسر رسول خدا چرا برای مردم بعد از اصحاب کسا به علی‏بن الحسین‏علیه‏السلام تسلی و گشایش نبود. به همان‏گونه که به پدرانش برای آنان تسلی و گشایش بود؟ فرمود: همانا علی بن حسین بعد از درگذشت پدرانش سید عابدین و امام و حجت‏بود، اما رسول خدا را دیدار ننمود و از وی کلامی نشنید و علمش از پدرش و پدرش به وسیله جدش به آن حضرت به ارث رسیده بود و مردم امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین را با رسول خدا بسیار در حالات مختلف مشاهده کرده بودند پس هر وقت‏به یکی از ایشان نگاه می‏کردند حال او را نسبت‏به رسول خدا و گفتار آن حضرت را به او و درباره او به یاد می‏آوردند هنگامی که ایشان درگذشتند مردم دیدار کسانی را که در نزد خداوند عزوجل بزرگوارترین بودند از دست دادند. از دست رفتن همگی‏شان نبود مگر وقتی که حسین‏علیه‏السلام از دست رفت چون او پس از همه درگذشت، بدین جهت است که روز قتل آن حضرت به لحاظ صیبت‏بزرگترین ایام است. عبدالله بن فضل گفت: عرض کردم: ای پسر رسول خدا چگونه عامه مردم روز عاشورا را روز برکت نامگذاری کرده‏اند. آن حضرت گریه کرد سپس فرمود: وقتی که حسین‏علیه‏السلام به قتل رسید، بدین‏وسیله گروههای زیادی به یزید تقرب جستند و برای خوش آمدن او به جعل حدیث پرداخته شد و برای این کار اموالی به عنوان جایزه دریافت کردند و از جمله مجعولات آنان درباره همین روز بود.

    پی‏نوشتها و مآخذ

    1- رک: دائرة‏المعارف مصاحب و لغتنامه دهخدا ماده «فرهنگ‏».
    2- رک: لسان‏العرب و مجمع‏البحرین، ماده «عشر».
    3- الآثار الباقیه عن القرون الخالیه باب «القول علی ما یستعمله اهل الاسلام‏».
    4- فضایل الخمسه من الصحاح الستة‏3/260 و 262 ط سال 1384 مطبعة النجف و بحارالانوار 44/25.
    5- همان ماخذ. «احب الله من احب حسینا حسین سبط من الاسباط‏» و فهارس مسند ابن حنبل ماده «احب‏».
    6- فضایل الخمسه‏3/261. عن جابر: کنا مع رسول الله‏صلی الله علیه وآله فدعینا الی طعام فاذا الحسین‏علیه‏السلام یلعب فی‏الطریق مع‏الصبیان فاسرع‏النبی امام‏القوم ثم‏بسط یده فجعل حسین یفر هاهنا و هاهنا...
    7- ... فدیت من فدیته بابنی ابراهیم. اشاره به این موضوع است که خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله وحی نمود که یکی از دو فرزندت (حسین‏علیه‏السلام یا ابراهیم‏علیه‏السلام را فدای دیگری کن و این چنین نیست که بخواهم هر دو برای تو بمانند آنگاه پیامبر گریه کرد و این چنین مصلحت دید که ابراهیم‏علیه‏السلام را به خاطر فرزندش امام حسین‏علیه‏السلام (که فرزند علی و زهراعلیهماالسلام نیز می‏باشند) فدا کند. رک. فضایل الخمسه‏3/257 به نقل از تاریخ بغداد.
    8- وسائل الشیعه، 15/97 ط اسلامیه: ریحانتی من الدنیا الحسن و الحسین...
    9- فضائل الخمسه،3/270 و ما بعد و بحارالانوار 44/250.
    10- ... فوضعته فی حجره ثم حانت منی التفاتة فاذا عینا رسول‏الله تهریقان من الدموع. قالت قلت‏یا نبی‏الله... رک: فضایل الخمسه‏3/270. این روایت از مستدرک حاکم نقل شده او گفته است این روایت‏بنابر شرط شیخین صحیح است.
    11- لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة. سوره احزاب آیه 21.
    12- «اضواء علی السنة المحمدیة و دفاع عن الحدیث‏» تالیف محمود ابوریه ط 5 صفحه‏126 به بعد.
    13- دائرة المعارف بستانی و مصاحب ماده «عشر» و در زیارت عاشورا آمده است. «هذا یوم تبرکت‏به بنوامیة...»
    14- فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، سوره زمر آیه‏17 و 18.
    15- الحسین ابوالشهدا عباس محمود العقاد، ص‏33-32، ط. دارالهلال.
    16- همان ماخذ، ص‏21.
    17- همان ماخذ، ص‏21..
    18- سموالمعنی فی سمو الذات ط 2، ص‏57، تالیف عبدالله علائلی.
    19- تاریخ طبری، ط دارالمعارف مصر، 5/331.
    20- تفسیر روح البیان، اسماعیل حقی بروسوی، 4/418 ذیل آیه 28 سوره ابراهیم; و نیز تفسیر قرطبی،9/364، ذیل همان آیه، فضائل الخمسه‏3/303 باب‏26.
    21- فضایل الخمسه‏3/303 و 304 و 305.
    22- الحسین ابوالشهدا، ص 25-23.
    23- الآثار الباقیة عن القرون الخالیه، تالیف ابوریحان محمدبن احمد البیرونی باب «القول علی ما یستعمله اهل الاسلام‏». و ترجمه الآثار الباقیه فصل بیستم، ترجمه اکبر داناسرشت و دائرة‏المعارف بستانی ماده «عشر».
    24- الآثار الباقیه باب «القول علی ما یستعمله اهل الاسلام‏» و ترجمه آن فصل بیستم، ترجمه اکبر داناسرشت.
    25- بحارالانوار، 44/270.
    26- همان، 44/271.
    27- الکامل فی التاریخ، ذکر احداث سال یازدهم.
    28- ... و انی لم اخرج اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی... رک: بحارالانوار، 44/329 و سمو المعنی لسمو الذات، ص‏106،1359.
    29- ... الاترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتنهی عنه... تاریخ طبری 5/229 ط - المطبعة الحسینیة المصریه.
    30-سبقت العالمین الی المعالی بحسن خلیقه و علو همة و لاح بحکمتی نورالهدی فی لیال فی الضلالة مدلهمة یرید الجاحدون لیطفؤوه و یابی الله الا ان یتمه.
    رک: بحارالانوار 44/194.
    31- البرهان فی تفسیر القرآن، سوره فجر.
    32- همان.
    33- حسین وارث آدم، صفحه 212 به بعد.
    34- لؤلؤ و مرجان، انتشارات نوین، ص‏38.
    35- همان ماخذ.
    36- وسائل الشیعه،3/53 ط اسلامیه.
    36- مجله رسالة الاسلام، سال 11، شماره‏3، ص‏264.
    38- الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل‏الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله، سوره توبه، آیه 20.
    39- سیاسة الحسینیه، ص‏8، و 51 ط زهره.
    40- اعیان الشیعه، 1/581... ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین...
    41- تفسیر قرطبی،9/342 ذیل آیه و ذکرهم بایام الله، سوره ابراهیم، آیه 54.
    42- کنزالعمال، 8/571، ط بیروت مؤسسة الرسالة، و صحیح مسلم، باب صیام عاشورا، فمن شاء صامه و من شاء ترکه.
    43- مجمع‏البحرین، ماده «عشر» فی حدیث مناجاة موسی و قد قال یارب لم فضلت امة محمدصلی الله علیه وآله علی سایر الامم...
    44- اعیان الشیعه، 1/586 و587 و بحارالانوار 44/278.
    45- ... فجعل طینة شیعتنا من نضح طینتنا فقلوبهم تحن الینا... بحارالانوار67/126.
    46- قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله، آل عمران، آیه 31.
    47- فضائل الخمسه،3/285. روایات در این باره بسیار است‏به همین ماخذ ص 270 رجوع شود.
    48- سیاسة الحسینیة، ص‏50، ط سال 1351.
    49- اعیان‏الشیعه، 1/586 ط دارالتعارف بیروت.
    50- بحارالانوار، 44/283.
    51- رک: اعیان‏الشیعه، 1/586.
    52- برای آگاهی بیشتر رک: بحارالانوار، 44/278، باب 34.
    53- بحارالانوار 44/279.

    منبع: فصلنامه مشکوة ، شماره 53
    جمعه 4/12/1391 - 23:11
    اهل بیت
    نویسنده:آیت الله محمد محمدی اشتهاردی(رحمت الله علیه)

    فرهنگ عزاداری

    سخن را با این فراز از سخن حضرت امام خمینی(قدّس سرّه) آغاز می‏کنیم: «گریه کردن به عزای امام حسین(ع) زنده نگهداشتن نهضت است.»(1)
    واژه فرهنگ دارای معانی مختلفی نسبت به مناسبت‏های گوناگون است، و در مجموع و به طور کلی یعنی «مجموعه علوم و معارف و هنرهای هر ملّت» و نیز به معنی «مجموعه آداب و رسوم» یا به معنی «دانش و معرفت، ادب و تربیت» آمده است، ماجرای حرکت و نهضت امام حسین(ع)، یک فرهنگ بود، فرهنگی فراگیر، فرهنگی دارای چند فرهنگ مانند: فرهنگ نهضت و قیام، فرهنگ معرفت دین، فرهنگ ایثار و فداکاری، فرهنگ ارزش‏ها، فرهنگ ادب و تربیت، و فرهنگ عزاداری که خود یک مکتب و کلاس جداگانه و جاودانه برای انسان سازی، و مبارزه و امر به معروف و نهی از منکر، و جنبش عواطف و احساسات برای شکوفایی ارزش‏ها، و به پیروزی رساندن ارزش‏ها بر ضد ارزش‏ها.
    بنابراین می‏توان چنین نتیجه گرفت که فرهنگ بر دو نوع است: فرهنگ ارزشی، فرهنگ ضد ارزشی.
    کربلای حسینی پایگاه فرهنگ ارزشی بر ضد پایگاه ضد ارزشی شام به سردمداری بنی امیّه و یزیدیان بود.
    اینک در این گفتار بر آنیم تا فرهنگ عزاداری را بررسی کنیم، که چگونه عزاداری، فرهنگ سازی می‏کند، و مبدل به فرهنگ ارزشی می‏شود، و به طور کلی عزاداری مثبت با منفی چه فرق دارد، و عزاداری صحیح یعنی چه؟
    واژه عزا، که واژه عربی است به دو معنی آمده: 1ـ به معنی نسبت دادن چیزی به چیز دیگر است. 2ـ به معنی تسلّی خاطر دادن، صبر و آرامش بخشیدن، و تحمّل و بردباری(2) و معادل فارسی آن سوگواری است، نظر به اینکه در سوگواری، نسبت به صاحبان عزا، دل گرمی و دلداری می‏دهند، و علاوه بر اندوه و حزن درونی خود، حزن و اندوه سوگمندان را خالی می‏کنند، و به جای آن امید و آرامش و صبر و تحمّل می‏بخشند، از آن به عزاداری و به تعبیر روایات تعزیه و تسلیت تعبیر می‏شود.(3) بنابراین فلسفه و اساس عزاداری آرامش بخشیدن، و دعوت به صبر و استقامت، و روحیه دادن و نابود نمودن هرگونه یأس و ناامیدی و خود زنی و خود خوری و خود باختگی است، و نتیجه آن جبران چالش‏ها، و ترسیم خسارت‏ها و نشاط بخشی به صاحبان اندوهی است که گاهی اندوهشان موجب بیماری روانی و سقوط و انحلال می‏شود.
    عزاداری سنّتی نوعاً با گریه و ریختن اشک همراه است، اینک این سؤال مطرح می‏شود که اگر عزاداری برای آرامش است، پس گریه و نوحه چرا؟ پاسخ اینکه: چنانکه خاطر نشان می‏شود، گریه دارای انواع مختلف است، و بیشتر انواع آن آرام بخش و به اصطلاح خالی کردن، اندوه درون، و جایگزینی آن به نوسازی است.
    مسأله عزاداری به صورت‏های مختلف در میان همه اقوام و ملت‏ها از قدیم و ندیم، وجود داشته و دارد، چرا که یک موضوع فطری و طبیعی است، و در برابر حوادث تلخ و پر اندوهی که در همه جا و همه وقت رخ می‏دهد، ناگزیر مسأله عزا پیش می‏آید و گریزی از آن نیست، بنابراین باید به طور صحیح و مثبت اجرا شود، و به جای اینکه ویران گر باشد، سازنده گردد مانند لیموی ترشی که از آن شربت ناب می‏سازند، و موجب نشاط می‏شود، با توجه به این مقدمه، نظر شما را به مسأله پیشینه عزاداری، و عزاداری در سوگ شهیدان کربلا، و فلسفه آن و فلسفه ارزشی بودن آن جلب می‏کنیم:

    پیشینه عزاداری

    نخست باید دانست که عزاداری اختصاص به کربلا و شهیدان آن ندارد، بلکه در همه جا، در موارد بسیار بوده و هست، مهم آن است که از آن استفاده بهینه کرد، بنابراین باید آن را از هرگونه انحراف، تصحیح کرد. به عنوان نمونه:
    1ـ قابیل و هابیل دو برادر از فرزندان حضرت آدم(ع) بودند، هابیل جوانی خداشناس و باتقوا و درست کار بود، ولی قابیل در گمراهی و مطابق بعضی از روایات، هابیل در خواب بود، قابیل با کمال ناجوانمردی به او حمله کرد و او را کشت.(5) آدم (ع) از این فاجعه آگاه شد، بسیار گریه کرد و همواره در یاد او بود، و به یاد او اشک می‏ریخت، وقتی که هابیل کشته شد همسرش حامله بود، پس از مدتی وضع حمل کرد، نوزاد پسر بود، آدم(ع) نام او را هابیل گذاشت.(6)
    آدم در سوگ جان سوز پسر شهیدش هابیل، اشعار زیر را سرود و خواند:
    تغیّرت البلاد و من علیها
    فوجه الارض مغبرّ قبیح
    تغیّر کلّ ذی طعمٍ و لون
    ٍ و قلّ بشاشة الوجه الملیح
    اری طول الحیاة علیّ غمّاً
    و هل انا من حیاتی مستریح
    و مالی لا اجود بسکب دمعٍ
    و هابیل تضمّنه الضریح
    قتل هابیل قابیلاً اخاه
    فوا حزنی لقد فقد الملیح
    یعنی: «سرزمین‏ها و آنچه در آنهاست، همه دگرگون شده و چهره زمین غبار آلود و زشت گشته است.
    مزه هر غذایی، و رنگ هر چیزی تغییر یافته، و چهره شاداب و غمگین اندک شده است. طول زندگی را برای خود اندوهی دراز می‏نگرم، آیا روزی خواهد آمد که از این زندگی پر رنج راحت شوم
    چه شده است که اشک هایم جاری نمی‏گردند، و چشم هایم از اشک فشانی دریغ می‏کنند، با اینکه پیکر هابیل در میان قبر قرار گرفته است.
    قابیل برادرش هابیل را کشت، وای بر این اندوه که به فراق هابیل زیبایم گرفتار شد.»(7)
    2ـ نمونه دیگر، در طول تاریخ عزاداری یعقوب برای یوسف(ع) و گریه یوسف(ع) است، کوتاه سخن این که چنان که در قرآن در سوره یوسف آمده، برادران یوسف، او را از دست پدرش یعقوب گرفته و سپس او را در بیابان به چاه انداختند، و قافله‏ای بر سر چاه آمد و یوسف را بیرون آورد، و به مصر برده و به عنوان برده فروخت و...حضرت یعقوب چهل سال به فراق یوسف گرفتار شد. قرآن از زبان او می‏فرماید: «یا اسفی علی یوسف و ابیضّت عیناه من الحزن؛ وا اسفا بر یوسف! و چشمان او از اندوه سفید شد.»(8)
    امام سجاد(ع) فرمود: «یعقوب از اندوه فراق یوسف(ع) آنقدر گریست که موی سرش سفید شد، و کمرش خم گردید، و دیده‏اش نابینا گشت.»(9) این مطلب از امام صادق(ع) نیز نقل شده است.(10)
    یوسف (ع) نیز وقتی که با دسیسه همسر عزیز مصر، به زندان افتاد، در زندان از اندوه فراق پدرش یعقوب به قدری گریه کرد که به فرموده امام صادق(ع)، زندانیان به ستوه آمدند و به او پیشنهاد کردند یا روز گریه کند یا شب، تا در یکی از این دو وقت در آسایش باشند. یوسف این پیشنهاد را پذیرفت.(11)

    عزاداری پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برای حمزه و جعفر و ابراهیم

    مسأله عزاداری در میان پیامبران و اولیاء دیگر نیز به طور فراوان بوده است، تا آن هنگام که عصر پیامبر اسلام فرا رسید، آن حضرت نیز در سوگ عزیزان، عزاداری می‏کرد، و به آن دستور می‏داد و به عنوان نمونه: وقتی که حضرت حمزه(ع) عموی پیامبر(ص) در جنگ احد به شهادت رسید، پیامبر(ص) در کنار جنازه به خون تپیده‏اش بسیار گریست، و وقتی که با همراهان به مدینه آمد، از بسیاری از خانه‏های مدینه که شهید داده بودند صدای گریه شنیده می‏شد، پیامبر(ص) به یاد حمزه(س) اشک می‏ریخت، و مردم را به عزاداری برای حمزه(ع) تحریک کرده و فرمود: «ولکن حمزة لابواکی له الیوم!؛ولی امروز حمزه(ع) گریه کننده ندارد.»
    سعد بن معاذ و اسید بن حضیر وقتی که این سخن را شنیدند به زن‏های انصار گفتند: «نخست بروید حضرت فاطمه (س) را در گریه کردن برای حمزه همراهی کنید، سپس برای شهدای خود گریه نمایید.» بانوان صدا و گریه بلند کردند، پیامبر(ص) و فاطمه(س) که در مسجد در عزای حمزه(ع) مجلس داشتند، بیرون آمد و پیامبر(ص) خطاب به آنها فرمود: «رحمت خدا بر شما باد، به راستی مواسات و ایثار کردید.»(12) از آن پس، حتی تا به امروز رسم شده که زن‏های مدینه وقتی می‏خواهند برای گذشتگان خود گریه کنند، نخست به یاد حضرت حمزه(ع) گریه می‏کنند.(13)
    و در مورد شهادت جعفر طیّار(ع) که در جنگ موته در سال هفتم هجرت رخ داد، پیامبر(ص) در مدینه به خانه جعفر رفت، بچه‏ها و همسر او را نوازش داد و بسیار گریه کرد، و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود، از خانه بیرون آمد و با حال غمبار به خانه فاطمه (س) وارد شد، شنید گریه و نوحه فاطمه(س) برای جعفر(ع) بلند است، پیامبر(ص) فرمود: «علی مثل جعفرٍ فلتبک الباکیة؛ باید بر شخصیّتی همانند جعفر هر بانوی گریه کننده بگرید.» سپس فرمود: «برای خانواده و فرزندان جعفر، غذا درست کنید و ببرید، زیرا آنها امروز به عزاداری مشغول هستند.»(14)
    پیامبر(ص) پسری به نام ابراهیم (ع) داشت، که در سال هشتم هجرت چشم به جهان گشود و در سال دهم در حالی که کمتر از دو سال داشت از دنیا رفت، مادرش ماریه قبطیه بود. پیامبر(ص) در مرگ ابراهیم گریه می‏کرد، شخصی عرض کرد: «تو ما را از گریه نهی می‏کنی، ولی خودت گریه می‏کنی؟» در پاسخ فرمود: «این گریه نیست، بلکه علامت رحم و مهربانی است، کسی که رحم نداشته باشد مشمول رحمت الهی نمی‏شود.»
    پیامبر(ص) پیکر ابراهیم(ع) را به خاک سپرد، چشمانش پر از اشک شد، گریه سختی کرد، ولی فرمود: «تدمع العین، و یحزن القلب، ولانقول ما یسخط الرّب؛ چشم می‏گرید و قلب پر از اندوه می‏شود، ولی چیزی که موجب خشم خدا شود نمی‏گوییم.»(15)

    گریه و مرثیه حضرت علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها)

    وقتی که پیامبر(ص) رحلت کرد، فاطمه زهرا(س) از اندوه فراق او، و ظلم هایی که بر خاندانش شده بود، شب و روز گریه می‏کرد و عزاداری می‏نمود، و با اشعار جان سوزش دیگران را نیز به گریه و عزاداری فرا می‏خواند، از گفتار و اشعار او در فراق پیامبر(ص) این بود:
    «...پدر و مادرم به فدایت! با مرگ تو چیزی قطع شد که با مرگ دیگران قطع نشد... اگر نه این بود که تو مرا امر به صبر فرموده‏ای، و از بی‏تابی نهی کرده‏ای، آنقدر گریه می‏کردم که اشک‏های مخزن چشمم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه برایم باقی، و حزن و اندوهم همیشگی و دائمی می‏شد، تازه این‏ها در برابر مصیبت فراق تو کم بود...»(16)
    الموت لاوالد یبقی ولا ولداً
    هذا السّبیل الی ان لاتری احداً
    هذا النّبیّ و لم یخلد لامّته لو خلّد اللّه خلقاً قبله خلداً
    للموت فینا سهامٌ غیر خاطئةٍ
    من فاته الیوم سهمٌ لم یفته غداً
    یعنی: مرگ نه پدر و مادر باقی می‏گذارد، و برنامه مرگ همچنان ادامه دارد تا همه بمیرند.
    گریه حضرت زهرا(س) در فراق پیامبر(ص) بسیار جان سوز بود، در این مدت کوتاه بعد از پیامبر(ص) هرگز کسی او را خوشحال ندید، در هر هفته دوبار دوشنبه و پنجشنبه کنار قبر شهیدان احد می‏رفت و در آنجا پس از نماز و دعا گریه و عزاداری می‏کرد.
    محمود بن لبید می‏گوید: پس از رحلت رسول خدا(ص) فاطمه(س) را در کنار قبر شهیدان احد می‏دیدم او در کنار قبر حضرت حمزه(ع) توقف می‏کرد، و به عزاداری می‏پرداخت، در یکی از روزها به محضرش رفتم و گفتم: «ای سرور زنان، سوگند به خدا از این سوز و گدازهای تو بندهای دلم پاره پاره شد.» فرمود: «سزاوار است که گریه و عزاداری کنم، چرا که برترین پدران، رسول خدا(ص) را از دست داده‏ام، آه چقدر مشتاق دیدارش هستم»، سپس این شعر را خواند:
    اذا مات یوماً میّتٌ قلّ ذکره
    و ذکر ابی مذ مات و اللّه اکثر
    هرگاه روزی شخصی مرد، یادش کم می‏شود، ولی سوگند به خدا از آن روز که پدرم رحلت کرده، یاد او بیشتر شده است.»(18)
    گاهی کنار قبر رسول خدا(ص) می‏آمد و با این اشعار جگر سوز، سوگواری می‏کرد:
    ماذا علی من شمّ تربة احمدٍ
    ان لا یشمّ مدی الزّمان عوالیا
    صبّت علیّ مصائبٌ لو انّها
    صبّت علی الایّام صرن لیالیاً
    یعنی: «آن کسی که بوی خوش تربت (خاک قبر) پیامبر(ص) را می‏بوید، اگر در زمان طولانی، بوی خوش دیگری نبوید چه خواهد شد؟ (یعنی همین بوی خوش تا آخر عمر برای او کافی است) آن چنان باران غم و اندوه بر جانم ریخته که اگر به روزهای روشن می‏ریخت، آن روزها شب تیره و تار می‏گردید.»(19)

    سابقه عزاداری برای امام حسین(علیه السلام)

    عزاداری برای سوگ جان سوز امام حسین(ع) و شهیدان کربلا از عصر حضرت آدم(ع) و در میان پیامبران و اولیاء خدا همواره بوده است، دراین باره نمونه‏ها بسیار است، و نظر شما را به چند نمونه جلب می‏کنم:
    1ـ صاحب الدّرالثمین در تفسیر این آیه: «فتلقّی آدم من ربّه کلماتٍ فتاب علیه؛ آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت (و با آنها توبه کرد) خداوند توبه او را پذیرفت.»(20)
    نقل نموده: آدم (ع) به ساق عرش نگاه کرد، نام پیامبر(ص) و امامان (ع) را در آن دید، جبرئیل آن نام‏ها را به او تلقین نمود و گفت بگو: «یا حمید بحق محمّدٍ، یا عالی بحقّ علیٍّ، یا فاطر بحقّ فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان.»
    آدم(ع) این نام‏ها را به زبان آورد، همین که نام حسین(ع) به زبانش آمد، اشکهایش جاری شد و قلبش فرو ریخت، از جبرئیل پرسید: «علّت چیست که وقتی نام پنجمی (حسین) بر زبانم جاری شود، قلبم شکسته شده و اشک هایم روان می‏گردد؟»
    جبرئیل گفت: این پسرت دسختخوش مصیبتی می‏شود که همه مصیبت‏ها در مقایسه با آن کوچک است. آدم پرسید: آن مصیبت چیست؟ جبرئیل گفت: او را تشنه و تنها و غریب و بی کس می‏کشند، شدت تشنگی او باعث می‏شود که بین آسمان و زمین را مانند دود می‏نگرد و آسمان را نمی‏بیند، آب می‏طلبد کسی جواب او را جز با زبان شمشیرها و شربت مرگ نمی‏دهد در حالی که فریاد می‏زند: «و اعطشاه! واقلّة ناصراه! آه از شدت عطش و کمی یار و یاور». سر او را مانند سر گوسفند ذبح کنند، و دشمنانش اموال و وسائل زندگیش را غارت می‏نمایند، و سرهای او و یارانش را بر سر نیزه‏ها در شهرها و راه‏ها می‏گردانند، در حالی که زنانشان همراه آن سرها هستند. در علم خداوند یکتا این چنین گذشته است.
    در این هنگام آدم (ع) و جبرئیل مانند زن بچه مرده گریه و زاری کردند.(21)
    2ـ مرحوم راوندی در خرایج از تاریخ محمد النّجار، به سندش از انس، و او از پیامبر(ص) ماجرای کشتی نوح(ع) را نقل می‏کند تا اینجا که فرمود: در آخر کار پنج میخ باقی ماند، و نوح(ع) به دستور خداوند، آنها را در پیشاپیش کشتی نصب کرد... وقتی که به میخ پنجم رسید، آن را نصب کرد، سپس بر روی آن چکش زد، نوری از آن بالا گرفت و آثار خون از آن دیده شد، جبرئیل گفت: این خون است، آنگاه ماجرای شهادت جان سوز امام حسین(ع) را برای نوح(ع) شرح داد، در این هنگام نوح (یا جبرئیل) قاتل حسین(ع) و ظلم کننده به او، و واگذار کننده آن حضرت به خودش را لعنت کرد.(22)
    3ـ در ماجرای فرمان خدا به ابراهیم(ع) در مورد قربان کردن اسماعیل(ع) پس از تسلیم ابراهیم در برابر فرمان خدا، سرانجام خداوند قوچی را برای ابراهیم (ع) فرستاد تا آن را به جای اسماعیل(ع) قربانی کند. در این راستا از حضرت رضا(ع) روایت شده خداوند به ابراهیم (ع) وحی فرمود: ای ابراهیم! محبوب‏ترین خلق خدا در نزد تو کیست؟ ابراهیم: پروردگارا! انسانی محبوب‏تر از حبیبت محمّد (ص) وجود ندارد.
    خداوند به او وحی کرد: آیا او (محمّد (ص)) را بیشتر دوست داری یا خودت را؟
    ابراهیم: بلکه او را بیشتر از خودم دوست دارم.
    خداوند به او وحی کرد: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خود را؟
    ابراهیم: فرزند او را بیشتر دوست دارم.
    خداوند فرمود: آیا ذبح فرزند او، از روی ظلم به دست دشمنانش برای قلب تو دردناک‏تر است، یا ذبح فرزند خودت به دست خودت در اجرای اطاعت من.
    ابراهیم: پروردگارا! بلکه ذبح فرزند محمد(ص) به دست دشمنانش، برای قلبم دردناک‏تر است.
    خداوند فرمود: ای ابراهیم! جمعی که گمان می‏کنند از امّت محمد(ص) هستند، به زودی حسین(ع) پسر محمّد(ص) را پس از او از روی ظلم و عدوان می‏کشند و سرش را مانند گوسفند ذبح می‏نمایند، و به این علت سزاوار غضب و خشم من خواهند شد.
    دل ابراهیم(ع) با شنیدن این سخن به درد آمد و به سختی گریه کرد، و برای مصائب جان سوز امام حسین(ع) عزاداری و گریه نمود.(23)

    عزاداری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام)

    به همین ترتیب نمونه‏های دیگری نیز در این راستا وجود دارد که قبل از اسلام، مسأله عزاداری برای امام حسین(ع) در میان پیامبران مطرح بوده است. و در مورد عزاداری پیامبر اسلام و فاطمه(س) و علی(ع) پیرامون مصائب امام حسین(ع) نیز روایات متعدّدی ذکر شده، و همچنین عزاداری امامان(ع) بعد از شهادت امام حسین(ع) که باز به عنوان نمونه به چند فراز می‏پردازیم:
    امام سجّاد (ع) که در جریان کربلا حضور داشت، پس از شهادت پدر، تا آخر عمر (مدت 34 سال) در موارد مختلف برای مصائب آن حضرت گریه می‏کرد و سوگواری می‏نمود.
    امام باقر(ع) نیز به یاد جدّش امام حسین(ع) گریه می‏کرد و مجلس عزا تشکیل می‏داد و حاضران را به سوگواری و گریه برای امام حسین(ع) تحریص و تشویق می‏نمود.(24)
    علی بن اسماعیل تمیمی از پدرش نقل می‏کند که در محضر امام صادق(ع) بودم آن حضرت از سیّد حمیری (شاعر اهلبیت) خواست تا اشعاری در ذکر مصائب امام حسین(ع) بخواند. او اشعاری خواند که آغازش این بود.
    «امرر علی جدث الحسین
    فقل لاعظمه الزّکیّة...
    یعنی: به بدن حسین(ع) عبور کن و به استخوان‏های پاکش بگو! پیوسته از اشک چشم‏ها سیراب خواهی شد...»
    راوی گوید: دیدم اشک‏های امام صادق(ع) مانند آب نهر جاری شد، و صدای گریه‏اش بلند گردید، و ناله و ندبه اهل بیتش کوچه‏های مدینه را پر کرد.(25)
    امام رضا(ع) نیز به طور مکرر مجلس عزای جدّش حسین(ع) را تشکیل می‏داد، و به دعبل می‏فرمود: مرثیه سرایی کند به طوری که آن بزرگوار بر اثر شنیدن ذکر مصائب امام حسین(ع) مدهوش شد، و می‏فرمود: «انّ یوم الحسین اقرح جفوننا و اسیل دموعنا... فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون...؛ مصیبت روز شهادت حسین(ع) پلک‏های چشم ما را زخم کرده، و اشک‏های ما را مثل سیل روان ساخته، باید برای مانند مصائب حسین(ع) گریه کنندگان گریه کنند.»(26)
    زیارت ناحیه امام عصر(عج) که آکنده از ذکر مصائب جان سوز امام حسین(ع) و یارانش است، نیز بیانگر عزاداری دائم آن حضرت برای مصائب جد مظلومش امام حسین(ع) است.(27)

    نتیجه‏گیری و جمع بندی

    از مطالب گذشته تا اینجا دریافتیم که مسأله عزاداری و مسأله عزاداری امام حسین(ع) به خصوص، از همان آغاز پدیدار شدن انسان همراه انسان بوده و یک موضوع فطری و طبیعی است، و کم کم به صورت یک فرهنگ درآمده، نهایت این که فرهنگ‏ها گاهی ارزشی و گاهی ضد ارزشی است، بر همین اساس فرهنگ عزاداری نیز گوناگون است، و در مورد فرهنگ عزاداری امام حسین(ع)، از آغاز بنابر این بوده که فرهنگ ارزشی باشد، و پایه و مایه برای مبارزه با طاغوت‏ها، و تثبیت امامت و حکومت عدالت خواهان و طرفداران حق گردد، برای وصول به این حقیقت باید نکات زیر را مورد توجه قرار داد:
    1ـ گریه که عنصر اصلی عزاداری را تشکیل می‏دهد، دارای انواع مختلفی است، مانند: 1ـ گریه تزویر و دروغ 2ـ گریه پشیمانی از گناه 3ـ گریه ذلّت و زبونی 4ـ گریه شوق 5 ـ گریه رحم و عاطفی 6ـ گریه از روی غم و اندوه 7ـ گریه فراق، این گریه‏ها به جز گریه نوع اول و سوم، هر کدام در جای خود شایسته و سازنده است، بنابراین در مورد عزاداری برای امام حسین(ع) و سایر شهیدان، هرگاه گریه به عنوان ابراز عطوفت و احساسات و گریه رحم و رأفت و رقّت قلب، و همچنین گریه فراق و گریه از روی غم و اندوه باشد، یک نوع امر به معروف و نهی از منکر است، و اظهار علاقه و برقراری رابطه عاطفی و معنوی با آرمان‏های امام حسین(ع) است، و چنین گریه و عزاداری، قطعاً موجب ارتباط و پیوند با امامان (ع) و مکتب آنها شده و باعث تحول و رشد خواهد شد.
    2ـ در تشکیل مجلس عزاداری، طبعاً انگیزه قیام امام حسین(ع) و اهداف آن، و امور تربیتی و معارفی در کنار آن بازگو می‏شود، و روشن است که بیان و تبیین این امور، نقش به سزایی در پاک سازی و به سازی خواهد داشت.
    3ـ فرهنگ عزاداری، با رعایت آداب صحیح و مثبت آن ـ با پرهیز از هرگونه دروغ و خرافات ـ الهام بخش ارزش‏هایی همچون، صبر، جوانمردی، شجاعت، غیرت، جهاد، دفاع، ایثار و فداکاری و... است، ولی اگر با خرافات آمیخته باشد، عزاداری منفی و معکوس می‏گردد.
    4ـ فرهنگ عزاداری صحیح، می‏تواند روح تعاون، و انقلاب و نهضت و شورش بر ضد طاغوت و محو برنامه‏های طاغوتی را احیاء کند، و در فکر و عمل، بر برنامه‏های باطل خط بطلان بکشد، و درخت سرمایه‏های ارزشی را شکوفا سازد.
    5 ـ فرهنگ عزاداری، نگهبان دین، و پشتوانه قوی آیین ناب بوده، و همواره عواطف را به نفع حقایق دینی به هیجان درمی آورد، و باعث نابودی بدعت‏ها، و ترویج سنت‏ها می‏گردد و... به راستی اگر در عزاداری‏ها این نکات و نکات دیگر توجه عمیق شود، پیوسته موجب آبیاری باغستان اسلام، و نشاط و شکوفایی در این راستا خواهد شد.

    پی نوشت:

    1. صحیفه نور، ج 10، ص 31.
    2. القاموس و المنجد واژه عزی.
    3. فروع کافی، ج 3، ص 203.
    4. ماجرای کشته شدن هابیل به دست قابیل، در قرآن در سوره مائده آیه 27 تا 31 آمده است.
    5. تفسیر قرطبی، ج 3، ص 2133.
    6. بحار، ج 11، ص 228.
    7. عیون اخبار الرضا (ع)، ج1، ص 243 به نقل از امام علی(ع).
    8. سوره یوسف، آیه 83.
    9. اللهوف، ص 210.
    10. تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 452.
    11. بحارالانوار، ج 90، ص 336.
    12. اعلام الوری، ص 94، 95.
    13. اسدالغابه، ج 2، ص 48.
    14. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 15، ص 70 ؛ بحار، ج 21، ص 63.
    15. بحارالانوار، ج 22، ص 157 و 151.
    16. نهج البلاغه، خطبه 235.
    17. انوار البهیّه محدّث قمی، ص 41 و 42.
    18. بیت الاحزان، محدث قمی، ص 227 و 228.
    19. همان، ص 225.
    20. سوره بقره، آیه 37.
    21. بحارالانوار، ج 44، ص 245.
    22. همان، ص 231 (به طور تلخیص).
    23. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 209.
    24. لهوف، ص 209، بحار، ج 46، ص 109.
    25. الغدیر، ج 2، ص 235.
    26. بحارالانوار، ج 45، ص 257.
    27. بحار، ج 101، ص 317 به بعد، و ص 265.

    منبع:ماهنامه پاسدار اسلام
    جمعه 4/12/1391 - 23:10
    اهل بیت
    نویسنده:علی آقا جانی قناد

    آسیب‏های عزاداری در زمان حاضر

    این مبحث را با این پرسش‏ها آغاز می‏کنیم که آیا امروزه، در ماهیت آسیب‏ها و تحریف‏ها تفاوتی پدید آمده یا نه؟ آیا در نوع و شیوه این آسیب‏ها تغییری صورت گرفته است؟ احیانا چه ویژگی‏هایی از زمان حاضر، موجب پدید آمدن آسیب‏های جدید شده است؟
    به نظر می‏رسد که در گذر زمان، تغییر در ماهیت آسیب‏ها به وجود نیامده، هر چند در شیوه‏ها و سویه‏های مختلف این آسیب‏ها، تغییراتی صورت گرفته است. ضمن آن که آسیب‏های قدیمی نیز به جای خود باقی هستند ـ، گرچه برخی از آنها بر اثر انقلاب اسلامی تضعیف شده‏اند ـ آسیب‏های نوعی نیز بر اثر تطور زمان به وجود آمده‏اند. در فصل بعد به تفصیل به عوامل بروز و ظهور برخی آسیب‏های جدید یا سر بر آوردن دگر باره آسیب‏های قدیم خواهیم پرداخت.
    آسیب‏های مربوط به زمان کنونی را می‏توان به این شرح برشمرد:

    1. رواج دوباره برخی از غلوها و خرافه‏ها

    امروزه به نوعی شاهد بازگشت برخی روضه‏ها، شیوه‏ها، برنامه‏ها و تفکراتی هستیم که به شدت در گذشته تضعیف شده و یا از بین رفته بودند.
    این موضوع در سه جا بیش‏تر خود را نمایان ساخته است؛ روضه‏ها و برنامه‏های مربوط به حضرت زهرا (س) امام حسین (ع) و امام زمان (عج). علت آن نیز مشخص است ؛ چرا که این سه مورد، در مجموع بر آیند تمایزات تفکر کلامی و سیاسی شیعه است و مهم‏تر از آن، از بار عاطفی و ظرفیت احساساتی قوی نیز برخوردار است. اگر خوب به هیأت‏ها، دسته‏ها و تکایای تأسیس شده در سال‏های اخیر بنگریم، بیش‏تر نام‏ها به این سه محور مرتبط است. ممکن است گفته شود که این جریانات در گذشته هم بوده است، ولی اهمیت امرزوه آن در این است که در مدت کوتاهی، شاهد انبوه هیأت‏های بر آمده از جامعه دین دار و به ویژه جوانان هستیم که این، هم باید مثبت تلقی شود و هم می‏تواند با توجه به وجود آسیب‏ها، اثرات منفی و زیان باری داشته باشد.
    به هر حال دو موضوع، یعنی انبوه شدن هیأت‏ها و توجه ویژه به سه محور پیش گفته، می‏تواند به فراوانی غلوها و خرافه‏ها بینجامد ؛ چرا که گاه میان این هیأت‏ها، رقابت و چشم و هم چشمی وجود دارد و همین مسئله موجب تولید خرافه‏ها و غلو می‏شود.

    2. ترویج دگرباره ناهنجاری‏هایی همانند قمه زنی و زمین بوسی

    از دیگر مسایلی که امروزه در درون فرهنگ پاس داشت عاشورا به معضلی بدل گشته اوج گرفتن دوباره قمه زنی و به تبع آن، سوء استفاده جدی خرده گیران و دشمنان است.
    قمه زنی، سابقه‏ای چند صد ساله دارد و در طول زمان، بیش‏تر با تأیید مشروط فقیهان و عالمان همراه بوده است. آنان بر اساس مقتضیات زمانه خویش و به میزان عمق و وسعت آگاهی‏های شان، بدان فتوا داده‏اند؛ اگر چه در همان زمان هم عالمانی نیز بوده‏اند که از آن نهی می‏کرده‏اند.
    امروزه با توجه به سوء استفاده دشمنان، وهن آلودگی آن بیش از پیش آشکار است. از این رو مقام معظم رهبری و بسیاری از علما، به حرمت آن حکم دادند.البته متأسفانه گاه دیده می‏شود که بر اثر اغراض گروهی و یا سیاسی، در مناطق گوناگونی بدان دامن زده می‏شود. اگر چه پس از حکم علما، تا حدود زیادی این مسایل کاهش پیدا کرده است.
    از سوی دیگر، شاهد ظهور پدیده هایی چون زمین بوسی و قفل زنی در برخی جاها هستیم. هم چنین خود را به عنوان سگ حسین(ع) معرفی و «عو عو» کردن، آن هم در مجالس آشکار و علنی از نمونه‏های بارز آسیب‏های جدید است.

    3. چیرگی سلیقه‏های شخصی و رواج زبان حال‏های بی ریشه و مبتذل

    تا مدت‏ها پس از انقلاب، بر اثر جو روانی و حماسی به وجود آمده در جامعه، الگو شدن شخصیت‏هایی چون شهید مطهری(ره) که فریادهای بلندی در مبارزه با تحریف داشت، حضور امام خمینی(ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب و سفارش همیشگی ایشان درباره پر محتوا شدن فرهنگ عاشورایی و تلاش‏های گسترده عالمان و روحانیون جوان، شاهد تلاش‏های بیش‏تری از سوی مبلغان، و روضه خوانان و مداحان برای طرح مسایل و روضه‏های معتبر و پرهیز از موضوعات موهون و غیر معتبر بودیم.
    پس از اتمام جنگ، به تدریج با وقوع تحول در متن جامعه، از شدت چنین روحیه‏ای در میان مردم و برگزار کنندگان مراسم کاسته شد. نه آن که به کلی از میان برود. بلکه آن روحیه قوی پیش از پایان جنگ، اندک اندک رو به ضعف گرایید. همان فلسفه‏های غیر حماسی و غیر شناختی نهضت عاشورا، دوباره سر بر آورد و در روضه‏ها، منبرها، مداحی‏ها، به ویژه ذوقیات و زبان حال‏ها، تبلور یافت و به گونه‏ای، بعد تسلی بخشی عزاداری، نمود بیش‏تری پیدا کرد. در ذوقیات و زبان حال‏ها، به ویژه بدان جهت که گستره توجیه، بازتر است، شاهد رواج مسایل خمودآمیز و پردازش جنبه‏های احساسی، تراژدیک و فولکلوریک نهضت عاشورا هستیم. رواج بی حد واندازه ذوقیات و زبان حال‏ها، در قالب نظم و نثر، بی آن که ریشه‏ای در درون تاریخ عاشورا و شخصیت امام حسین (ع) داشته باشد، از مصیبت‏های جدی است که به واسطه تنوع کمی و کیفی ابزارهای صوتی و به تبع آن، فزون‏تر شدن تعداد مداحان و روضه خوانان، هر روز دامنه بیش‏تری می‏یابد. نکته در خور دقت و تأمل، آن است که این زبان حال‏ها، به طور معمول، ابتدا به عنوان زبان حال بیان می‏شود و سپس با چندین بار تکرار به وسیله خود گوینده و دیگران، جملات و کلمات که دلالت بر زبان حال بودن آن دارند، حذف می‏گردد و به تدریج به صورت یک واقعه تاریخی بیان می‏شود. هم چنین غالبا و از لحاظ زبان‏شناسی و به ویژه در فرهنگ شفاهی مردم ایران هیچ گاه روایت و نقل دوم همانند روایت نخست نیست. بلکه چیزی بر آن افزوده می‏شود و نکته مهمی از آن کاسته می‏گردد و یک سان نقل نمی‏شود و هر چه بر تکرار و بازگویی آن اضافه می‏شود، حجم افزودن‏ها و کاستن‏ها روندی تصاعدی پیدا می‏کند.
    از این رو، زبان حال‏ها، در طول زمان به شدت متورم می‏گردند و گاهی به صورت باور عمومی در می‏آیند. مانند آمدن حضرت زهرا (س) به بالین حضرت عباس (ع) هنگام شهادت آن حضرت یا روضه هایی که برای حضرت رقیّه (ع) خوانده می‏شود که از زبان حال در آمده و جزء وقایع مسلم تاریخی قلمداد می‏شود.
    این ذوقیات و زبان حال‏ها چند ویژگی منفی دارند:
    نخست آنکه بر اساس احساسات مخاطبان که بیش‏تر جوان و کم اطلاع هستند، ساخته می‏شوند. دیگر آنکه با بیان اینکه اینها صرفا زبان حال هستند بدان‏ها نوعی مشروعیت و وجاهت بخشیده می‏شود. هم چنین مضامین آنها، بی ارتباط با نهضت یا مغایر با حرکت عاشوراست. نیز در برخی از آنها کاملاً شخصیت بزرگان عاشورا، وهن‏آلود ترسیم می‏شود. متأسفانه به علت بالا بودن نسبت جمعیت جوان کشور و نبود مجاری مطمئن ابراز احساسات و موانع موجود بر سر راه آنها، این قبیل مسایل، در میان گروهی از آنها، هواخواهان بسیاری پیدا کرده است.

    4. رواج سبک‏ها و اشعار غنایی ناهمخوان، مبتذل و تقلیدی

    از معضلات جدی امروز در عرصه عزاداری و مداحی، ورود و شیوع شیوه‏های نامناسب اجرای مداحی و اشعار خوانده شده در این گونه مجالس است. این مسئله می‏تواند چند دلیل داشته باشد: آن که در قدیم مداحان همانند دیگر دانش‏آموزان، استاد داشتند و به طور سنتی، همراه با یک مداح بزرگ معروف، رشد می‏کردند و پرورش می‏یافتند.
    این موضوع، اگر هم در همه جا و همه وقت رعایت نمی‏شد، در بیشتر موارد چنین بود. ولی امروزه، شاهد تولید انبوه مداح غیر کیفی در سطح جامعه هستیم؛ کسانی که نه به سبب فضل، دانش، کمال اخلاق و حتی صدای کاملاً مناسب، که بیش‏تر به دلیل داشتن اندک صدایی برای اجرای برنامه‏های مداحی شور آفرین، به وسیله دستگاه‏های مدرن صوتی، در جامعه مطرح می‏شوند که بیش‏تر هم تقلید نوارهای مداحی است. بنابراین، محتوا گرایی استاد محورانه گذشته که آن نیز دچار آسیب‏های جدی بود، جای خود را به شورآفرینی نوار محورانه داده است. یکی از مداحان می‏گوید:
    من در قدیم دو سال دنبال یک استاد می‏رفتم، اما فقط به من شعر می‏داد حفظ کنم و می‏گفت حق خواندن نداری. بعد از دو سال، اجازه نوحه خوانی داد. اما در این روزگار... با توجه به کم بودن مداح، هر کس صدایش خوب بود، آمد میکروفن را به دست گرفت و یک چیزهایی خواند و کم کم مداحی بدون آموختن در محضر استاد، فرهنگ شد و شد آنچه که امروز می‏بینیم؛ یعنی مداحی با همان کار میاندارهای سابق، یعنی شور زدن. این کار، کار میان دارها بود، آن هم نه به این غلظت.
    نکته دیگر، آنکه ادبیات غنایی در تاریخ ادبیات و ادبیات ایران، تاریخی طولانی دارد، به ویژه آن که این نوع ادبیات در پیوند با ادبیات عرفانی، معنایی دگرگون، با همان الفاظ یافته است. امروزه به نظر می‏آید که رویکرد غالب جامعه و مداحان به اشعار حماسی، بیش‏تر به سوی این نوع شعر است.
    البته در حال حاضر، مشکل این رویکرد این است که اشعار محکم و متناسب با مجلس مداحی و عزاداری به اندازه کافی در دست نیست. از همه مهم‏تر این که مداحان امروزی، اطلاعی از آنها ندارند یا استقبالی از این اشعار نمی‏کنند؛ زیرا در دوره جدید، شعر، محوریت و جایگاه حاکم پیشین خود را در مداحی‏ها از دست داده و به عنصری حاشیه‏ای تبدیل گشته است. از این جهت است که دانش توده مداحان درباه ادبیات و شعر، چندان مناسب نیست. ضمن این که به نظر می‏رسد برخی شنوندگان و به ویژه جوانان، چندان حوصله و ظرفیت گوش سپردن به اشعار مستحکم و ناب را در قالب قصیده یا مثنوی ندارند که البته این می‏تواند دلایل گوناگونی داشته باشد.
    از این رو، شاهد گسترش ادبیات غنایی هستیم و می‏بینیم کلمات والفاظی همانند عشق، عاشقی، عاشقتم، می، مستی، باده جاده، نی و دیگر کلماتی در این ردیف، به همراه مشتقاتشان وارد ادبیات مداحی شده و با بسامد بالایی، به وسیله مداحان تکرار می‏شود. البته این مسئله به خودی خود نمی‏تواند منفی تلقی شود بلکه کاربرد مبتذل آن مشکل ساز است.
    مسئله دیگر این است که از این گونه اشعار، بیش از آن که از ادبیات غنی غنایی و عرفانی سرچشمه گرفته باشد، صدالبته از ترانه‏های سروده شده بازاری و بدتر از آن، نوار ترانه‏های گذشته و حال الهام می‏گیرد. این موضوع، از آن رو مشهود است که سبک و شیوه اجرا، در بسیاری از مداحان درست همان سبک و شیوه‏ای است که به راحتی توسط مخاطبان آشنا با این نوع نوارها شناخته می‏شود.
    این چنین است که بسیاری از مداحی‏ها، تقلیدی و مبتذل هستند و هیچ نشانی از اخلاص و صفا در آن دیده نمی‏شود. آری، وقتی مداحان حرفه‏ای، سینه زنان حرفه‏ای و گریه کنان حرفه‏ای بودند، توقعی از وجود اخلاص و پیام آوری نمی‏توان داشت. از این رو، در برخی مجالس، اجرای برنامه‏های مداحی براساس شوهای ترانه خوانان و سبک‏های ترانه‏ای هم دیده می‏شود و گرته برداری ناپیراسته و ناشیانه از سبک سرودهای پاکستانی و هندی، به شدت جریان می‏یابد.
    به ویژه آنکه امروزه با پدیده جدیدی به نام «نوار استادی» مواجهیم که به واسطه آن، نوارهای مداحی و عزاداری، جای استادان را گرفته است. هم چنین مسئله مصیبت بار دیگر، آن است که نوارهای برخی از این مداحان، به صورت کتاب برگردانده شده و در اختیار مداحان جوان و روضه خوانان قرار گرفته است که با کمال تأسف، گاه مورد توجه و استقبال پاره‏ای طلاب جوان، به ویژه در هنگام مناسبت‏های تبلیغی قرار می‏گیرد. به نظر می‏رسد باید از ادامه این روند در آینده، به شکل جدی ابراز نگرانی کرد.

    5. رواج شیوه‏های ناموجه سینه‏زنی و زنجیرزنی

    از جمله آسیب هایی که در شکل و شمایل عزاداری امروزی به وقوع پیوسته ،تحول در شیوه‏های سینه زنی و زنجیرزنی است. که این مسئله از خواست‏های اجتماعی و بافت جامعه سرچشمه می‏گیرد. پیش از این، بیش‏تر سینه زنی‏ها، بدون وزن شعری و با کم‏ترین مقدار آن برگزار می‏شد؛ البته سینه زدن سه ضرب رواج داشت و در دوران جنگ و پس از آن، گسترش پیدا کرد، به طوری که حجم وسیعی از عزاداری‏ها و سینه زنی‏ها را در برگرفت. سزاوار است در این خصوص، اصل و اساس این نوع سینه زدن‏ها پذیرفته شود؛ چرا که سینه زدن‏های سنتی نیز در مواقع بسیاری، گرفتار خمود و یک نواختی است و این، برای جوانان جویای حرکت و تکاپوی امروزی، چندان نشاط آور نیست.
    البته مشکل جایی است که سینه زنی، به حرکت‏های نمایشی، اضافی و ناشایست آلوده می‏گردد. برای مثال، سینه زدن به صورتی که افراد بالا و پایین می‏پرند یا سینه زدن به اصطلاح «کانگرویی» که همانند نرمش صبحگاهی، در حال سینه زدن، پاها بر خلاف یکدیگر حرکت می‏کنند. این حرکات، به طور کامل عزاداری را از سادگی و محتوا تهی می‏سازد.

    6.برتری شکل بر محتوا

    همان‏گونه که در بحث پیشین اشاره شد، در مداحی امروز، شعر، جایگاه اصلی و اساسی‏اش را از دست داده و دانش مداحی به توانایی صوتی و اجرا فرو کاسته شده است.
    قصیده خوانی بسیار کم شده و مداحان خرد، به جای آن که در پی اشعار ناب، متین و تازه باشند، به دنبال نوارهای جدید مداحان معروفند. مطالعه جدی مقتل‏ها و دیوان شاعران که در گذشته نیز کم بود، اکنون کاهش بیشتری یافته است و تنها درصد کمی از مداحان اهل مطالعه‏اند. بسیاری از اشعار به کار رفته در برنامه‏ها، به جای تفکر برانگیز بودن، ترحم برانگیزند. اشعار موجود مداحان نیز، بیش‏تر در دو جهت کاربرد دارد؛ در سینه زنی‏ها و در شور زنی‏ها. از این رو، اشعار باید جهت و قالب خاصی بیابند. این موضوع، علت هایی می‏تواند داشته باشد که از جمله، کاسته شدن ظرفیت و حوصله شنیدن اشعار است که به ویژه در نسل امروز که به شدت گریز پاست، دیده می‏شود. بیش‏تر اشعار، متناسب با تحول زمانه نیست و بسیاری مواقع، به صورت نیم بند و بریده ارایه می‏شوند. حالت‏های درویش مآبانه، فراوان دیده می‏شود، همانند تکرار مداوم یک ذکر یا یک اسم، در مدت به نسبت طولانی، کابرد نامناسب اسامی معصومان مانند کاربرد علی(ع) به صورت «علِ» «علِ» و حسین به شکل «حوسَین» و بدتر از آن، به صورت «سین»، «سین» که موجب وهن عزاداری‏ها و مداحی هاست. تقلید از روی نوارهای مداحی بیداد می‏کند. گاه دیده می‏شود حتی سرفه‏ها و حرف‏های ناگهانی آنها نیز تقلید می‏شود. خود مداحان مورد تقلید نیز، بیش‏تر سبک هایشان را از نوارهای موسیقی، سریال‏ها و فیلم‏ها می‏گیرند. از این رو است که گاه به اشعاری در نهایت ابتذال برمی خوریم. «دم‏های» سینه زنی و شورزنی در این جهت طلایه دار و رکورد شکن است.

    7. گسترش نامتناسب حضور موسیقی در مراسم سنتی عزاداری

    نوع دیگری از آسیب‏های جدی، ورود موسیقی به ساحت عزاداری است. به نظر نگارنده این موضوع فی نفسه بی اشکال است، ولی مسئله مهم جایگاه آن است.
    این قاعده عقلانی «هرسخنی جایی و هر نکته مکانی دارد» می‏تواند در هر موردی کاربرد داشته باشد. در این موضوع نیز چنین است، مراسم عزاداری سنتی، حدود و مقرراتی دارد که اگر چه می‏تواند و باید متحول شود، ولی نمی‏تواند از تعریف مشخص خود خارج گردد. از این روست که می‏گوییم کاربرد موسیقی ـ از هر نوع آن ـ در موضوع‏های مذهبی امری پسندیده و مورد تأیید است. برای مثال موسیقی به صورت ارکستر سمفونیک یا نوار کاست، در جایگاه اختصاصی خود که بسیار هم می‏تواند تأثیر گذار باشد، ولی به کارگیری وسایل موسیقی و اجراهای موسیقیایی در بدنه عزاداری سنتی، امری نکوهیده است که آن را از حالت طبیعی و موقیعت تاریخی خود خارج می‏سازد.

    8. سوء استفاده گروهی

    یکی از آفت‏هایی که گاه مشاهده می‏شود، افراط در سیاسی کردن عزاداری هاست. گاه به طمع این که عزاداری‏ها را متوجه مسایل روز سازیم تا برای امروزمان فایده‏ای دربر داشته باشد، چنان آن را به مسایل سیاسی آغشته می‏کنیم که باعث دلزدگی و دوری عده‏ای می‏شود. باید توجه داشت که اگر مجالس عزاداری، در خدمت اهداف و برنامه‏های یک جناح، حزب یا گروه سیاسی قرار گیرد، در واقع ابزاری سیاسی می‏شود که خود در تضاد جدی با فرهنگ عاشوراست. بنابراین باید در لباس عزاداری، به ارتقای سطح بینش و فرهنگ سیاسی مردم اندیشید و کمتر وارد مصادیق شد. در این مجالس، باید ملاک سیاسی به دست مخاطبان داد و این موضوع، به ویژه در مداحی‏ها بسیار نمایان است. اگر مجالس عزاداری و مداحی‏ها «سیاسی زده» شود، هم از اعتماد و حضور مخاطبان فراگیر می‏کاهد و هم خلوص و صفا و یک رنگی آنها زدوده می‏شود.

    عوامل ایجاد آسیب‏های جدید

    1. ورود فرهنگ مدرنیته به اجرای جامعه از جمله عزاداری

    دگرگونی‏های جامعه، دگرگونی در باورها، تلقی‏ها، برداشت‏ها، ارزش‏ها و روش‏ها را نیز در بردارد. به هر میزان که این تغییر شدیدتر و ماهوی‏تر باشد، مؤلفه‏ها و شاخصه‏های دو سوی آن نیز تغییرات و تفاوت‏های بیش‏تری می‏یابد. امروزه جامعه ما، با ورود فرهنگ مدرنیته روبه روست. این حضور و ظهور نیز هر چند تدریجی و آرام آرام پیش رفته، ولی به همان میزان اثرات دیرپایی نیز بر جامعه داشته است.
    با وجود آن که نزدیک به دو قرن از ورود آهسته فرهنگ مدرنیته گذشته و به رغم نقاط عطفی که در این مدت داشته است، هنوز شاهد برتری مؤثر یکی از دو گفتمان مدرن و سنتی بر یکدیگر، یا امتزاج و ترکیب نهایی این دو نیستیم و به تعبیری با دو قطب سنت و مدرنیته و عدم مشخص شدن وضعیت نهایی، نابسامانی‏هایی را در عرصه‏های مختلف، به ویژه در ساحت فرهنگی و اجتماعی جامعه رقم زده است. عزاداری نیز به عنوان یکی از نمادهای فرهنگی و اجتماعی سنت ـ که یکی از دیرپاترین موضوعات سنتی است ـ ؛ در طول زمان از کنش‏های مستقیم در غیر مستقیم نهادهای مدرن مصون نمانده؛ از این رو، هم در شکل و هم در محتوا، دگرگونی‏هایی را به خود دیده است.
    شاید به لحاظ شکل، نخستین نمود حضور ابزارهای مدرن در عزاداری ورود بلندگو است. در ابتدای ورود بلندگو، شاهد تقابل جدی سنت گرایان با آن، تنها به علت مدرن بودن آن هستیم. از این رو، گفته شد که بلندگو، بوق شیطان است و به نوعی تلویحی، استفاده از آن تحریم می‏گردید. از همین جا شکاف در اردوگاه سنت گرایان نیز اتفاق افتاد؛ بدین ترتیب که در مقابل عدم استفاده پاره‏ای از آنها، برخی با جسارت به استفاده از آن پرداختند. خاطرات حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی فلسفی، واعظ شهیر در خصوص این موضوع در آن زمان، به خوبی گویای این مسئله است.
    پس از آن نیز روند با کندی پیش می‏رود. علت کندی نیز نگاه کاملاً منفی نهادها و مراجع سنتی به مدرنیته و عدم پذیرش آن است. با وقوع انقلاب اسلامی که انقلابی بود مذهبی و سنتی و در راه ترکیب سنت و مدرنیته، بدان صورت که برتری ابزاری با مدرنیته و غلبه محتوایی با سنت باشد، به نوعی این روند تشدید شد. پس از آن شاهد روند سریع رسانه‏های مدرنی چون رادیو و تلویزیون و بعدها ویدئو، رایانه و... به اندرون خانه سنتی‏ها و مذهبی‏ها هستیم که تا پیش از این ممنوع بود. این فرآیند با پایان جنگ، نقطه عطفی جدّی می‏یابد و از این پس نیز با توجه به محیط سازندگی و سایه افکندن فضای اقتصادی بر اساس آموزه‏های بازار آزاد و متعاقب آن، تغییرات اندرونی جامعه و ایجاد نیازهای جدید، به شدت سرعت می‏یابد.
    شکل‏گیری خرده طبقات جدید و گسترده شدن طبقه متوسط شهری که بسیاری از آنان تعلقات مذهبی نیز دارند، تغییر فضای عمومی جامعه از گفتمان انقلابی به گفتمان سازندگی و فرهنگ سازی متناسب با آن به وسیله رسانه‏های ملی که نفوذ قابل توجهی در میان خانواده‏های مذهبی دارد، موجب شد تا مدرنیته در سنتی‏ترین و دست نخورده‏ترین نهادها و لایه‏های جامعه نیز نفوذ کند. در این میان، شاید بتوان موسیقی و به ویژه موسیقی شاد را، نمادی‏ترین چهره این فرهنگ سازی دانست، که با توجه به بالا بودن آمار جوانان جامعه و رشد نسبی رفاه، دست کم در میان طبقه متوسط، رواج چشم گیر و رو به گسترشی می‏یابد. در آینده مداحی‏ها نیز که از موسیقی بهره می‏برند، به شدت تحت تأثیر موسیقی‏های منتشر شده در بازار و به ویژه صدا و سیما قرار می‏گیرند.
    از سوی دیگر، نوع مداحان جدید، بیش‏تر جوانان مذهبی هستند که خود تنوع طلب و نو گرایند و گاه، به موسیقی‏ها و ترانه‏های موجود، گوش داده یا می‏دهند و شاید برنامه‏های تلویزیونی ترانه خوانان را هم دیده باشند. از این رو، بر اثر این نیاز و این تغییر گفتمان و تغییر آدم‏ها، در بعد شکلی عزاداری تحولی مدرنیستی شکل می‏گیرد.
    از جهت محتوایی، مدرنیته، دو تأثیر بر جریان عزاداری و مداحی گذاشته است. از یک سو، عدم اقناع قشر تحصیل کرده از مطالب مطرح شده و از سوی دیگر، مصرفی کردن، بی حوصلگی و تمایل به فشرده شدن مطالب و عدم تکافوی عزاداری سنتی در پاسخ به احساسات جوانان مدرن به ویژه کم‏تر تحصیل کرده.
    البته با وجود این، هنوز مقابله و مقاومت نیروها و نهادهای سنتی قدیمی وجود دارد، اگر چه به تدریج قدرتشان رو به کاهش است. در این میان مسئله اساسی این است که جریان مدرنیته در عزاداری بدون اندیشه و تفکر و طرح جدّی است و سنت گرایان نیز از موضعی انفعالی با آن برخورد می‏کنند. در نتیجه، شاهد بحران در این حیطه هستیم؛ بحرانی که واقعیت جامعه امروز ایران بوده و هم اکنون، در عزاداری نیز تبلور یافته است.

    2. دوری از عالمان دینی و روحانیت

    عالمان دینی، محور فعالیت‏های دینی و آبشخور اصلی ترویج مفاهیم آن هستند. بنابراین، هر چه جامعه، ارتباط کم‏تری با عالمان دین داشته باشد، به همان نسبت می‏توان گفت که از آموزه‏های دینی فاصله می‏گیرد. یکی از عواملی که به نظر می‏رسد امروزه تا حدود زیادی در رشد آسیب‏های عزاداری مؤثر است، کم رنگ شدن ارتباط میان برخی مردم و جوانان، به ویژه مداحان و برگزارکنندگان مجالس، با اندیشمندان و آگاهان دینی و روحانیت است. به همین دلیل، نظرات اصلاحی این اندیشمندان به درستی منتقل نمی‏شود یا ظرفیت چندانی برای پذیرش دیدگاه‏های اصلاحی آنان وجود ندارد. این مسئله عوامل متعددی دارد. یکی از عوامل آن، رسوب تفکرات ناپیراسته در میان پاره‏ای از مردم است. نقل شده که آیت الله بروجردی (ره) در یکی از سال‏ها تعدادی از سران هیأت‏ها را به منزل خود دعوت کرد و از آنها خواست که برخی اعمال را در عزاداری انجام ندهند، ولی آنها در جواب گفتند که:
    ما در تمام سال مقلد شماییم به جز این سه ـ چهار روز.
    البته پس از انقلاب، می‏توان از عوامل دیگری چون تلاش دشمن برای مخدوش کردن چهره عالمان دینی، عملکرد نادرست برخی مسند داران، تغییر فرهنگ، نقص در پیدایی زبان مشترک و... را بر شمرد که به هر حال خسران آن، متوجه دین و فرهنگ عاشورا خواهد بود.
    منبع: پگاه حوزه
    جمعه 4/12/1391 - 23:9
    اهل بیت
    نویسنده: علیرضا مزروعی

    مقدمه:

    عاشورا هم اوج حماسه است و هم اوج تراژدی، چشم تاریخ چنین حماسه شکوهبار و چنین تراژدی خونرنگی را ، در سراسر حیات بشر، هرگز ندیده است.
    عاشورا، حماسه است؛ از آن رو که امام حسین (ع) یک تنه و بی سلاح ، رویاروی حکومتی سفاک ایستاد. به یزید دست بیعت نداد و گفت: کسی مانند من ، با کسی مانند یزید، بیعت نخواهد کرد. در مقابل زور ، گردن خم نکرد و تن به ذلت نداد و آشکارا گفت: مرگ با عزت بهتر است از زندگی با ذلت. ایستاد، جنگید، زخم برداشت، کشته شد ؛ اما همه زخم‌ها در جلو بدنش بود. بدان رو که به دشمن پشت نکرد.
    حرکت امام حسین (ع) که منجر به حادثه عاشورا گردید ، چیزی جز یک انقلاب اسلامی و تلاش در راستای تحول اصلاح جامعه اسلامی نبود. انقلاب دینی امام حسین (ع) به عنوان مهمترین عامل برقراری اسلام راستین و کوبنده تحریفات دینی، همواره در طول تاریخ مورد بغض دشمنان اسلام و دیانت بوده است. در کنار دشمنان خارجی، همواره دوستان نادان متن جامعه اسلامی و مسلمانان ناآگاه نیز، خواسته یا ناخواسته، ضربه های هولناکی به این حادثه بزرگ وارد کرده اند.
    فرهنگ عاشورا در طول تاریخ همواره برای جامعه اسلامی و مؤمنین الهام بخش بوده و به تعبیر روایت ، حرارتی در دلهای مؤمنین ایجاد كرده كه هرگز به سردی نمی گراید.
    جلوه های این الهام بخشی را در طول تاریخ و خصوصاً در دوران اخیر در پیروزی انقلاب اسلامی، حماسه آفرینی های 8 سال دفاع مقدس ، و پیروزی جنگ 33 روزه لبنان در مصاف با اسرائیل غاصب و ... به وضوح می توان مشاهده نمود.
    اما به رغم تمامی آثار ایجابی و خیرات و بركاتی كه فرهنگ عاشورا داشته است در مقام عمل جهت پاسداشت و بزرگداشت حماسه های حسینی و عاشورایی از یك سو بعضی از اعمال و آئین‌هایی كه در این راستا توسط عزاداران اجرا می گردد ما را از فرهنگ واقعی عاشورا دور كرده و خدای ناكرده موجب وهن اسلام می شود. از طرف دیگر دشمنان اسلام كه آثار و كاركرد بالای این فرهنگ را دیده اند با تمامی وجود تلاش می كنند تا از قدرت حقیقی و نقش سازنده مجالس و آئین های عزاداری بكاهند كه در این رابطه بحث مهندسی فرهنگ عاشورا می‌تواند مانعی بزرگ بر سر راه دشمنان قسم خورده اسلام باشد و توطئه های آنان را نیز خنثی نماید.لذا ضرورت تبیین تحریفات و راهكارهای برون رفت از آسیب‌ها و آفات این فرهنگ مقدس از اولویت‌های فرهنگی محسوب می شود .
    اولین گام برای مهندسی فرهنگ عاشورا رصد فرهنگی است . در رصد فرهنگ عاشورا می بایست وضعیت فرهنگی كشور را با یك نگاه عینیت گرا بررسی كرد، هم در سطح فرهنگی عمومی و هم در سطح خرده فرهنگهای موجود در جامعه و با كالبد شكافی فرهنگی جامعه شناخت عمیق از فضای فرهنگی كشور انجام گیرد.
    رصد فرهنگی فرهنگ عاشورا نوعی مسئله یابی و مسئله سنجی فرهنگی است كه باید در سطوح مختلف ، به لحاظ مقاطع زمانی گذشته ، حال و آینده مورد مداقه قرارگیرد.
    تا ما شناختی از گذشته نداشته باشیم، حال را نمی فهمیم ، و تا حال را نشناسیم ، آینده را نمی توانیم ترسیم كنیم . ضمن اینكه تأثیر محیط‌های خارجی و متغیر های بیرونی باید به دقت لحاظ شود.
    فرهنگ متعالی عاشورا در طول تاریخ و هم اكنون عامل هویت بخشی و مقاومت پذیری جامعه ما است . ما نیاز داریم به طور دائمی این فرهنگ را رصد كنیم و با شناخت از روندهای موجود ، كاستی ها و فرآیندهای شكل گیری ، پردازش و نمودهای عملی رفتاری ، زمینه مهندسی فرهنگ عاشورا را فراهم كنیم .

    تعاریف و اصطلاحات:

    آسیب شناسی
    آسیب شناسی، اصطلاحی است در علم پزشكی كه به حالت آسیب زا در سلول‌های زنده اشاره دارد . این اصطلاح در علوم انسانی و علوم اجتماعی در بحث انحرافات اجتماعی به كار رفته است . آسیب شناسی گرچه واژه ای است كه از علوم طبیعی به عاریت گرفته شده اما در علوم انسانی نوعی رویكرد پزشكی - اجتماعی برای درمان بیماریهای متعددی است كه نتیجه اجتناب ناپذیر زندگی اجتماعی و تعامل سایر عوامل آن با یكدیگر است.
    اتخاذ این رویكرد در فرهنگ عاشورا و عزاداری حسینی (ع) ناظر به آسیب‌هایی است كه می توان در فاكتورها، روش‌ها و محتوای فرهنگ عزاداران حسینی (ع) و یا قرائت گروه های مرجع از فرهنگ عاشورا ملاحظه نمود لذا جهت شناخت، درمان و پیشگیری از هر گونه بدعتها ، تحریفات و نارسائیها در این حوزه ما نیاز مند درك درست از فرهنگ عاشورا و تاریخچه و عوامل تحریفات و مصادیق معاصر آن می باشیم.
    آسیب شناسی در حوزه مادی فرهنگ به پدیده های محسوس و عینی که قابل اندازه گیری با قوانین و معیارهای کمی و آماری باشند مانند ابزارآلات ، لباس و ... گفته می‌شود و در حوزه معنوی فرهنگ شامل افکار، آرا و عقاید، باورها و نگرش‌ها، ادبیات و ... که هر چند قابل اندازه گیری با موازین کمی و آماری نمی باشد مطرح می‌گردد.

    گروه های مرجع

    به افرادی گویند كه گفتار و كردار آنها در جامعه به عنوان الگو برای مردم و به ویژه جوانان و نوجوانان قرار می گیرد و از تأثیر گذاری فراوانی در سطح جامعه برخوردار است.

    فرهنگ عاشورا

    مقصود از فرهنگ عاشورا، مجموعه مفاهیم، سخنان، اهداف و انگیزه ها ، شیوه های عمل، روحیات و اخلاقیات والایی است که در نهضت کربلا گفته شده یا به آنها عمل شده یا در حوادث آن نهضت، تجسم یافته است. این ارزش‌ها باورها هم در کلمات سیدالشهدا (ع) و اصحاب و فرزندان حضرت متجلی است.
    فرهنگ عاشورا همان زیربنای عقیدتی و فکری است که در امام حسین (ع) و شهدای کربلا و اسرای اهل بیت (ع) بود و سبب پیدایش آن حماسه و ماندگاری آن قیام شد.
    مجموعه آن باورها و ارزش‌ها و مفاهیم را می توان در عنوان های زیر خلاصه کرد: مقابله با تحریف دینی، مبارزه با ستم طاغوت‌ها، و جور حکومت‌ها، عزت و شرافت انسان، ترویج مرگ سرخ بر زندگی ذلت بار ، پیروزی خون بر شمشیر و شهادت بر فاجعه، شهادت طلبی و آمادگی برای مرگ، احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر و سنت‌های اسلامی ، فتوت و جوانمردی حتی در برخورد با دشمن، نفی سازش با جور یا رضایت به ستم، اصلاح طلبی در جامعه، عمل به تکلیف به خاطر رضای خدا، تکلیف گرایی چه به صورت فتح یا کشته شدن، جهاد و فداکاری همه جانبه، قربانی کردن خود در راه احیای دین، آمیختن عرفان با حماسه و جهاد با گریه، قیام خالصانه برای خدا، نماز اول وقت، شجاعت و شهامت در برابر دشمن، صبر و مقاومت در راه هدف تا مرز جان ، ایثار ، وفا، پیروزی گروه اندک ولی حق بر انبوه گروه باطل، هواداری از امام حق و برائت و بیزاری از حکام جور، حفظ کرامت امت اسلامی، لبیک گویی به فریاد استغاثه مظلومان، فدا شدن لبیک گویی به فریاد استغاثه مظلومان، فدا شدن انسان ها در راه ارزش‌ها و ... [1]

    تحریف های عاشورا

    الف) معنی تحریف
    تحریف از ریشه «حرف» است. در لغت نامه های فارسی ذیل واژه تحریف این معانی آمده است : تغییر دادن ، تبدیل كردن، وارونه ساختن، جابه جا نمودن ، كم و زیاد كردن ، از حالت اصلی درآوردن و به طرز و وضع دیگری انداختن، كج ساختن ، تقلب كردن و ... [2]
    تحریف در اصطلاح ، تحریف كلام آن است كه آن را در گوشه ای از احتمال قرار بدهی؛ آنچنان كه بتوان بیش از یك معنا (یك معنی اصلی) را به آن باز نمود .[3]
    ب ) انواع تحریف
    « تحریف انواعی دارد و از همه مهمتر این است که تحریف یا لفظی است و یا معنوی. تحریف لفظی این است که ظاهر یک چیز را عوض کنند، مثلاً شخصی سخنی به شما گفته است، شما یک چیزی از گفته او کم کنید، یک چیزی روی گفته او بگذارید، یا جمله های او را پس و پیش کنید که معنی ا ش فرق کند. بالاخره در ظاهر و در لفظ سخن او تصرف کنید، این را می گویند «تحریف لفظی». اما تحریف معنوی این است که شما در لفظ تصرف نمی‌کنید، لفظ همین است که هست، ولی این لفظ را طوری می شود معنی کرد که همان معنی صاف و راست و مستقیم آن است، مقصود گوینده هم همین بوده است، و طور دیگری می توان معنی کرد که خلاف مقصد و مقصود گوینده است. وقتی که می خواهید این کلام را برای او شرح بدهید آن را طوری معنی می کنید که مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصد اصلی گوینده. این را می گویند تحریف معنوی». تحریف‌های عاشورا، برخی به «محتوا» بر می گردد، برخی به «شکل» و برخی به «افراد».
    کتاب‌هایی که عنوان مقتل نوشته شد و روضه هایی که برای عاشورا گفته و خوانده شد، گاهی چون با انگیزه گریاندن مستمعین بود، ‌آمیخته به مطالب ضعیف، غیر مستند و احیاناً دروغ گشت. علاقه ای که به چهره های عاشورایی وجود داشت، سبب شد در حوادث آن حماسه، غلوها و مبالغه هایی نقل شود که غیر عقلی و باور نکردنی است. آمار و ارقام کشته ها و برخی حوادثی که به‌ظاهر غم انگیز و سوزناک بود،‌ بر اصل واقعه افزوده شد.
    انگیزه آن حماسه اجتماعی و خونین نیز، گاهی تا حد «کشته شدن برای شفاعت از گناهکاران امت» تنزل یافت. نوع برخوردهای امام حسین (ع)، زینب و امام سجاد (ع) و کودکان و اهل بیت، گاهی به صورت عجز و لابه و ذلت و حقارت در برابر فاسقانی چون یزید و عمر سعد و ابن زیاد و شمر و ... درآمد و خواسته بزرگ امام در این میدان حماسه، که در بیعت با حکومت جور بود، به درخواست جرعه ای آب برای لب عطشان خویش یا گلوی خشک علی اصغر در آمد.
    در روضه هایی که خوانده می شد و تعزیه هایی که بر پا می گشت و شعرها و نوحه هایی که سروده و اجرا می شد، از زینب و امام سجاد و مسلم بن عقیل و سکینه و ... چهره هایی ارائه گشت که با روح بلند وعزتمند و بزرگوار آن خاندان شرف و کرامت، ناسازگار بود.
    حتی خصومت دیرین امویان با اساس دینی و وحی و نبوت، به دشمنی شخصی حسین (ع) و یزید تبدیل شد. رسالت یاری رساندن به جبهه گسترده حسین (ع) در طول تاریخ، تنها به سطح گریستن بر تشنگی ومظلومیت آل عبا پایین آمد و بیش از روضه فکر امام حسین (ع) ، روضه جسم پاره پاره او و بیش از پیام خونین سیدالشهدا ،‌حلقوم بریده اباعبدالله مطرح شد».
    تحریف در یک حادثه تاریخی که این حادثه از نظر اجتماع یک سند است،‌سند اجتماعی است، پشتوانه اخلاقی است، پشتوانه تربیت است، این دیگر چقدر اهمیت دارد! وای به حال آنکه تحریفات ، چه تعریف لفظی و چه تعریف معنوی، در موضوعاتی صورت بگیرد که آن موضوعات موضوع عادی نیست.
    حال بحث این است که در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا ما هزاران تحریف وارد کردیم، هم تحریف‌های لفظی - یعنی شکلی و ظاهری - راجع به اصل قضایا ، مقدمات قضایا ، متن و حواشی مطلب، و هم [ تحریف‌های معنوی که ] در تفسیر این حادثه ما تحریف کرده ایم . با کمال تأسف این حادثه، هم دچار تحریف های لفظی است و هم دچار تحریف‌های معنوی.»[4]

    هیئت های پاپ :

    تحولات جامعه مدرن زندگی سبك نوینی در شهرهای بزرگ و صنعتی خصوصاً در بین جوانان به وجود آورده كه با اصل زندگی سنتی در فرم و ماهیت اساساً تفاوت داشت. این سبك زندگی خود بستر ساز فرهنگ متفاوتی شد كه متفاوت از جامعه سنتی و بی اعتنا به استانداردها و شاخص‌های جامعه سنتی ؛در جامعه امروز ما به نظر می رسد با توجه به مشخصات فرهنگ پاپ توده ای و عامه پسند می توان از پدیده منحصر به فردی هم در عرصه سبك مداحی و عزاداری در ایام محرم سخن گفت و آنرا یكی از مظاهر سبك زندگی جدید قشری از جوانان شهرنشین ایرانی و فرهنگ پاپ دانست . «هیئت های پاپ» هیئت هایی كه از آنها به «پاپ» تعبیر می كنیم گونه جدیدی از هیئات مذهبی هستند كه در سال‌های اخیر، و در برخی از شهرهای بزرگ و صنعتی كشور ظهور كرده و با سرعت چشمگیری روند توسعه و گسترش را در پیش گرفتند. به طو‌ر كلی می توان سادگی و انعطاف، جوان پسندی، تنوع ، ساختار شكنی و هنجار شكنی - چه در قالب و چه در درون مایه - را از مشخصه های این هیئت ها برشمرد .
    سهولت شكل گیری یك هیئت پاپ و دیگری مداحی پاپ با شاخص‌هایی نظیر : جذابیت زیاد ، جوان پسند بودن و نوآوری در ارائه سبك‌های پر هیجان و جذاب سینه زنی را می توان دو عامل درونی در گسترش آن دخیل دانست. كاركرد حفاظتی، جامعه پذیر ، تخلیه روانی و پاسخ به غرایز دوران جوانی را می توان به عنوان كاركردهای فرعی آن برشمرد.
    رواج قرائت اسلام عرفی را نیز می توان از جمله شاخص های گسترش این فرهنگ دانست، زیرا اسلام عرفی ، قرائتی است فارغ از حجیت عقل ، اسطوره محور ، تصوف زده و صوفی منش ، منفك از سیاست و شریعت ، سهل و منعطف ، فردی و عوام زده ، از بعضی مقولات شیعی نظیر: حب اهل بیت (ع) .
    مداحی پاپ ، پدیده نوینی می‌باشد كه این شاخص‌ها را داراست :
    تقلید در آهنگ ، پدیده شیفتگی ، پدیده ستاره شدن ، پدیده بازار ، بهره‌گیری از تكنولوژی صوتی روز ، پدیده شهری ، بهره مندی از سیستم توزیع گسترده و فضا سازی مجازی .
    مهمترین مشخصات فرهنگ عبارت است از : بهره گیری از عبارت‌های عربی ، ادبیات سلطنتی ، واژه ها و ادبیات پهلوانی و اسطوره ای ، ادبیات شكسته و محاوره ای .
    در این فرهنگ شعر و ادبیات در قالب كلاسیك نظیر: غزل ، مثنوی و قصیده چندان كاربردی ندارند و قالب نو پدید «ترانه» جایگزین آنها شده است . آهنگین بودن و قابلیت سر زبان افتادن و زمزمه شدن، خصلت عمومی و شاكله كلی تشكیل دهنده نوحه های هیئت های پاپ است. درون مایه ادبیات هیئت‌های پاپ شاخص‌هایی دارد از جمله : اسطوره گرایی ، بهره گیری از ادبیات منسوب به «غالیان» ، تأكید بر جنون مندی و بی اعتباری «عقلانیت» ، بهره گیری و تأكید بر مفهوم عشق برای توصیف محبت به اهل بیت ، تأكید بر شخصی كردن دین و رواج نوعی لاابالی گری و بی خیالی و بهره گیری از واژه ها ی دور از شأن ائمه شیعه.
    وسعت دامنه شعاع این فرهنگ بیش و پیش از هر چیز ، «خصلت رسانه ای آن است و این كه مخاطبانشان صرفاً به اعضا و حضار هیئت منحصر نمی‌شود . وجود مخاطبان بیرونی ،‌(مخاطبان محصولات هیئت ها : لوح های فشرده،‌فیلم و... ) پدیده جدیدی است كه فقط در این فرهنگ شاهد آن هستیم.
    قابل ذكر می باشد كه بسیاری از مواردی كه امروزه تحت عنوان آسیب‌های جریان مداحی كشور از آنها نام برده می شود و تقصیر آنها را جملگی به هیئت های پاپ و هوا‌دارانشان نسبت می دهند، در هیئت های سنتی مسبوق به سابقه بوده اند نظیر : غلو كردن، استفاده از واژه هایی چون شاه و سگ ، قلاده انداختن و خود زنی مداح و...
    باید توجه داشت پیدایش هیئت های پاپ پیش از آنكه یك جریان انحرافی محسوب شود یانه ،ممكن است یك پدیده طبیعی متأثر از تغییر و تحولات فضای فرهنگی اجتماعی جامعه در سالهای اخیر، در كنار اقتضائات و خصوصیات زندگی شهری بستری را فراهم آورده كه دیر یا زود این شكاف یا تحول صورت می پذیرفت كه در جای خود نیاز به آسیب شناسی و آفت زدایی دارد.

    پیشینه موضوع:

    دو تن از عالمان بزرگ شیعه درصد سال پیش ضرورت اصلاح روضه خوانی و عزاداری از خرافات و تحریفات و بدعت‌ها را مطرح نمودند، که عبارتند از : میرزا حسین نوری طبرسی، صاحب کتاب مستدرک الوسائل، در سال 1391 قمری، با تألیف کتاب لؤلؤ و مرجان در شرط پله اول و دوم منبر روضه خوانان، عهده دار پاکسازی روضه خوانی شد و «اخلاص» و «صدق» را پله اول و دوم روضه خوانی خواند و پرده از چهره ریا و دروغ برداشت. همچنین علامه سید محسن امین عاملی، صاحب کتاب اعیان الشیعه، در سال 1346 با تألیف کتاب التنزیه فی اعمال الشبیه ، عهده دار پاکسازی عزاداری شد و قمه زنی و شبیه خوانی را تحریم کرد.
    التنزیه ، به لحاظ خرافه زدایی، مانند کتاب لؤلؤ و مرجان است. همان گونه که میرزا حسین نوری در لؤلؤ و مرجان عهده‌دار خرافه‌زدایی از روضه خوانی و پاکسازی آن شده است با این تفاوت که اولاً فضل تقدم در خرافه زدایی از آن نویسنده لؤلؤ و مرجان است. ثانیاً لؤلؤ و مرجان تقریباً مقبول واقع شد، اما التنزیه مورد مناقشه قرار گرفت و بر آن ردیه های متعددی نوشته شد.
    در عصر معاصر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری در کتاب حماسه حسینی و تحریفات عاشورا بسیار نقادانه و عمیق پیرامون موضوع پرداخته اند.
    مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای طی سال‌های اخیر به‌طور جامع و مبسوط در بیانات خود به تحلیل موضوع تحریفات و بدعت‌های عاشورا و ضرورت پرهیز از شبهات و بدعت‌ها و تحریفات پرداخته اند، که اخیراً دفتر نشر فرهنگ اسلامی تحت عنوان «نسیم مبارک عاشورا مروری بر نهضت خونین محرم» مجموعه بیانات و رهنمودهای مقام معظم رهبری را در این خصوص به چاپ رسانده است.

    لزوم اصلاحات بر محور دین

    در هر صورت یکی از وظایف بزرگ مصلحان دینی، مبارزه با آفت ها و انحرافات معنوی و تاریخی حادثه عاشورا است، چرا که بدون تردید با انحراف در این جریان دینی، حادثه عاشورا تحول سازی و عبرت انگیز بودن خود را از دست داده و تنها به عنوان چیزی از تاریخی که گذشت، محسوب می شود؛ در حالی‌که مهمترین هدف عاشورا اصلاح دینی در طول تاریخ اسلام است.
    همانگونه که امام حسین (ع) از آغاز حرکت خویش از مدینه تا روز حماسه عاشورا، همواره به آفت‌ها وصدماتی که به دین وارد شده، اشاره کرده و هدف از قیام خود را اصلاح این آسیب ها معرفی نموده است.
    امام در بخش های مختلفی به این نکته تصریح کرده که چند نمونه از فرمایش‌های حضرت نقل می شود:
    1. الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه .
    آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد؟
    2. انما خرجت لطلب الا صلاح فی امه جدی ارید ان امر بالمعرف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب.
    قصد من از خروج، فقط اصلاح امت جدم است. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم حضرت امیرالمومنین عمل کنم.
    بی تردید قیام عاشورا یک انقلاب دینی بود، انقلاب بر محور دینی اسلام و ناشی از آسیب هایی که بعد از رسول اکرم (ص) تا آن زمان به مرور زمان بر دین تحمیل گشت. هدف حضرت اصلاح و درمان آن آسیب ها بود.

    تهدیدات دشمنان :

    1. نشر فرهنگ تحریفات و بدعت‌ها و شبهات.
    2. تحریف فرهنگ حماسه عاشورا.
    3. جا به جایی فرهنگ الگوها.
    4. وهن شعائر دینی.
    5. تبلیغات منفی و القای شبهات دشمنان در ناکارآمد جلوه دادن فرهنگ عاشورا.

    راهبردهای فرهنگ عاشورا پژوهی

    شناخت تاریخ و سیره اهل بیت (ع)
    تاریخ را می توان از دیدگاه های مختلف مورد تجزیه و تحلیل و تقسیم بندی قرارداد، از وقایع نگاری تا واقع نمایی و كشف علل و عوامل و انگیزه ها و تحلیل فلسفه حوادث تاریخی، بنابراین اقسام تاریخ به طور كلی عبارتند از :
    1. تاریخ نقلی
    2. تاریخ تحلیلی
    3. فلسفه تاریخ
    تاریخ نقلی عبارت است از تحریر و به تصویر كشیدن وقایع و حوادث. ویژگی‌های تاریخ نقلی عبارت است از جزئی نگری علم به نقلیات و علم به بودن‌ها و به گذشته تعلق دارد، نه به حال و آینده. تاریخ نقلی از آن جهت دارای اهمیت بالا است كه در بیان و نقد وقایع و رخدادهای تاریخی مؤثر است. تاریخ تحلیلی یا تاریخ علمی بر اساس تاریخ نقلی استوار است. رابطه تاریخ نقلی و تحلیلی ، مطالعه تاریخ نقلی برای به‌دست آوردن تجربیات و تحلیل وقایع در حكم مواد خام و منابع اصلی و اولیه اند كه هر چه صحیح تر و دقیق تر نقد و بررسی شود نتایج بهتری می دهد .
    یك مورخ تحلیلگر بسان یك شیمیدان است كه مواد خام را همواره با روابط علی و معلولی بررسی می كند تا قوانین كلی و ضوابط عمومی را به‌دست آورد. با اینكار گذشته را به زمان حال مرتبط می سازد و عوامل آن را تعمیم می دهد، پس اگر در مواد خام و منابع اصلی و اولیه كه از مطالعه تاریخ نقلی به‌دست می آید تحریفاتی انجام شود طبعاً تاریخ تحلیلی نیز دچار خدشه خواهد شد و از این جهت می توان یكی از عوامل مهم تحریفات عاشورا را تاریخ نقلی كه متأثر از جریانات سیاسی اموی و عباسی و... است دانست .بنابر این اولین عنصر مهم و محتوایی در فرهنگ عاشورا پژوهی تسلط بر تاریخ می باشد. ارزش «شناخت تاریخ» و نحوه برخورد با آن، یعنی شیوه های كاربرد تاریخ و استفاده از منابع معتبر تاریخی در فرهنگ عاشورا بسیار حائز اهمیت می باشد.
    یكی از عواملی كه از بعد محتوایی در كار پیام آوران فرهنگ عاشورا محسوب می شود مداقه «تاریخ اهل بیت (ع)» است، یعنی اینكه در فرهنگ عاشورا پژوهی می بایست در صدد ارائه سیره اهل بیت (ع) براساس منابع معتبر تاریخی برآمد و در این راه ، باید كتاب‌های تاریخی را درست شناخت و مستند ترین و جامع ترین آنها را مورد مطالعه و بهره برداری قرار داد .
    به عبارت دیگر «مرجع شناسی » خود را تقویت نمود تا بتوان میان نقل‌های تاریخی «صحیح»، «مشكوك» و «غلط» تمییز قائل شد .آنگاه كه منابع مستند تاریخی مورد شناسایی قرار گرفت و بهترین آنها انتخاب گردید لازم است كتاب‌ها را از چند جنبه مختلف مطالعه نمود:
    الف) مطالعه تاریخ اهل بیت (ع) و آگاهی از جنبه های مختلف سیره نظری و عملی ائمه اطهار (ع)، شناخت جریانات سیاسی و فرق و مذاهب كلامی و حاكمیت سیاسی زمان ائمه(ع) . این آشنایی ، كه پیام آور فرهنگ عاشورا لازم است از آن بهره‌مند باشند تا در جریان كلی زندگی و سیره عملی و نظری ائمه اطهار (ع) قرار گیرند و زمینه های ذهنی برای تحلیل و بررسی صحیح سیره ایشان را فراهم نمایند.
    ب) تحقیق و تتبع در تاریخ ، جهت شناخت سیره اهل بیت (ع)، با توجه به تحریفات تاریخی كه متأثر از حب و بغض بعضی تاریخ نگاران به دلایلی حقیقت را با غرض‌ها آلوده اند به همین دلیل نمی توان به همه آنچه در تاریخ می خوانیم اعتماد كنیم و لازم است برای درك حقیقت از ابزارهای دیگری چون «كتاب خدا»، «سنت اهل بیت (ع)» و «عقل » كمك بگیریم و نقل‌های تاریخی در مورد اهل بیت (ع) و فرهنگ عاشورا را با اتكا به سه مورد یاد شده «قبول» یا «رد» كنیم.

    مقتل شناسی

    «مقتل نگاری» بخشی از تاریخ نگاری از صدر اسلام محسوب می شده اما تنها تاریخ نگاری نیست. ترسیم لحظه به لحظه یك واقعه عظیم انسانی - اسلامی است كه به انگیزه كشف تمام جوانب عقیدتی ، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی آن صورت می گیرد.
    همان ملاحظاتی كه در خصوص مرجع شناسی و شناخت تاریخ در مبحث تاریخ ذكر گردید در موضوع مقتل شناسی قابل تعمیم می باشد كه می بایست مورد مداقه و تحقیق و پس از شناسایی مقاتل مستند مورد بهره برداری در فرهنگ عاشورا پژوهی قرار گیرد .

    ادبیات آئینی

    استفاده از شعر به عنوان یكی از راهكارهای اساسی انتقال احساس و اندیشه ، سابقه طولانی دارد و همواره مورد استفاده بوده است. یكی از این حوزه ها كه شعر به خوبی توانسته در آن عرصه وارد شود و به انتقال بار عظیم اندیشه و احساس بپردازد، مقوله عاشورا است ، شعر آئینی همواره در مراسم مختلف مذهبی و به ویژه در انتقال حماسه عظیم عاشورا مورد استفاده قرارگرفته است و سرایش شعر در این باره، همیشه مورد توجه شاعران بوده است.
    پس از واقعه عاشورا حدود سه قرن شعر آئینی و مذهبی در سكوت و خفقان ناشی از حكومت‌های جور قرار می گیرد، پس از این مدت معزالدوله احمد بن دیلمی كه بر بخش‌هایی از عراق، خوزستان و فارس حكومت می رانده است، فرمانی صادر می كند كه به موجب آن از عاشورای آن سال تمام بخش‌های حكومتی تحت سیطره او برای عزاداری حسینی (ع) در ملأ عام ، آزادی عمل به‌دست می‌آورند.
    از این سال به بعد عزاداری برای سیدالشهدا نه تنها جرم محسوب نمی شود بلكه به شكل یك فرمان فراگیر به همه جا ساری می شود. از این زمان به بعد مرثیه سرایی و نوحه خوانی در سوگ سالار شهیدان به شكلی مبسوط و بدون رعب و وحشت آغاز می شود بدین ترتیب وقتی تاریخ و پیشینه شعر عاشورایی را بررسی می كنیم ، اولین شاعری كه اشعار او به شكل مكتوب به دست ما رسیده است ، كسایی مروزی است .
    با وجود این باید گفت یافتن خط سیری منطقی برای شاعران مرثیه سرا در تاریخ ادبیات فارسی كار دشواری است .اما این روند از قرن نهم كه حكومت شیعی مذهب صفویان روی كار می آید تغییر می كند، به طوری كه اظهار تشیع در اشعار و سرودن نوحه و مرثیه در سوگ امامان شیعه به ویژه امام حسین (ع) در دیوان‌ها به طرزی چشمگیر افزایش می یابد. از جمله شاعران بزرگ مرثیه سرا می توان به محتشم كاشانی و وصال شیرازی اشاره كرد . دوازده بند محتشم كاشانی نیز در این عصر سرآغاز حركتی بالنده در مسیر شعر عاشورایی شد و شاعران بسیاری را به استقبال از این اشعار فرا خواند. وحشی بافقی ، حزین ، عاشق اصفهانی و بسیاری دیگر از شاعران از آن دوران تاكنون تركیب بند محتشم را به عنوان الگویی بی نقص از شعر عاشورایی الگوی كار خود قرار داده اند .
    با نگاهی به تاریخ ادبیات ایران درمی یابیم كه مقوله شعر عاشورا فقط منحصر به شیعیان نیست و درواقع در این بررسی نگاه ، به اشعاری از علمای اهل تسنن برمی خوریم كه با بیانی استوار و تعابیری نغز واقعه كربلا و مظلومیت امام حسین (ع) را تصویر كرده اند همچنان كه شاه عبدالعزیز دهلوی، یكی از بزرگان اهل سنت هرگاه به داستان كربلا می رسد، زیبا ترین تعابیر عرفانی را در باب این واقعه به كار می گیرد.
    علامه امینی در كتاب الغدیر در خصوص تأثیر واقعه عاشورا در شعر و ادبیات می گوید :« وقتی یك واقعه تاریخی مهم تلقی می شود و حتی ارزش اعتقادی و قرآنی پیدا می كند ، بی گمان شاعران و ادیبان تحت تأثیر این واقعه قرار می گیرند و سعی می كنند آن را به صورت‌های مختلف به جهانیان عرضه كنند . شعر عاشورایی و واقعه عاشورا هم حقیقتی جز این ندارد .
    این روزها به تمام زبان‌های زنده دنیا در باب واقعه عاشورا شعر سروده می شود، عربی ، تركی، فارسی ، انگلیسی و اردو ، اما در واقع این اشعار به هر زبانی كه سروده می شود ناظر بر مضامین و مفاهیم عظیمی هستند كه در واقعه كربلا به آنها اشاره شده است .»
    در تعریف شعر عاشورا باید به این نكته مهم توجه داشت كه هر چند این نوع شعر موضوعاً در خصوص ابعاد وجودی قیام حسینی (ع) و وقایع عاشورا مربوط می شود اما باید میان آثاری كه به نثر یا به نظم صرفاً از نگاه احساسی و عاطفی كربلا پرداخته اند و آثاری كه از نگاه ارزشی و حماسی عاشورایی با توجه به فلسفه وجودی قیام امام حسین (ع) و نهضت عظیم كربلا پرداخته اند تفاوت قائل شد. بر این اساس می توان گفت شعر عاشورایی شعری است كه در مقام بیان ارزش‌ها و حماسه نهضت عظیم حسینی است .
    شعر عاشورا شعر سوز و شعور ، احساس و حماسه ، دفاع از مبانی فرهنگ عاشورا به بیان عاطفی و نیز حماسی واقعه كربلا می‌پردازد.
    بنابراین می بایست درخصوص منابع ادبیات آئینی نیز همچون منابع تاریخی و مقتل دقت لازم و توجه نسبت به بهره برداری از آن به عمل آید . هر چند كه شعر عاشورایی در دو دهه اخیر توفیق داشته است كه حامل مفاهیم ارزشی اعم از عاطفی و حماسی باشد خصوصاًَ‌در سال‌های دفاع مقدس كه شاعران هویت و مقاومت پذیری رزمندگان را با اهداف قیام حسینی (ع) و روحیه شهادت طلبی گره زدند .
    راهکارهای عملی زدون خرافات و بدعت‌ها از چهره مقدس فرهنگ عاشورا
    1. تحلیل تکوین و ساختاری و کاربردی و آینده نگر فلسفه قیام عاشورا در ابعاد فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی تعمیق، بسط و گسترش آن.
    2. استفاده متناسب از تکنولوژی آموزشی در مراکز آموزشی اعم از متوسطه و عالی و رسانه های جمعی خصوصاً صدا و سیما و مطبوعات به گونه ای که هم متضمن ارتقای سطح معلومات مخاطبین و هم حداکثر بهره گیری از منابع غنی و مستند باشد.
    3. اتخاذ سیاست‌های تشویقی و انگیزش در چارچوب هدف‌های برنامه توسعه چهارم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در زمینه «توسعه مشارکت‌های مردمی در عرصه فرهنگ دینی»، برنامه ریزی و اقدام‌های لازم برای حمایت از هیئت‌های مذهبی و تشکل‌های دینی با رویکرد بهبود کیفیت فعالیت ها و پرهیز از خرافات و انحرافات » باشد.
    4. ایجاد زنجیره ای همگون از گروه های مرجع تأثیرگذار و تأثیرپذیر که در تعامل با یکدیگر بدون بوجود آوردن بحران ناشی از حساسیت در جهت گسترش فرهنگ اصیل عاشورا و «پرهیز از خرافات و بدعت ها» رهنمون شوند.
    5. توسعه و حمایت آموزشی و پژوهشی از زیر ساخت های فکری و مولد فرهنگ اصیل عاشورایی .
    6. رویکرد آموزشی و فرهنگی به مقوله خرافات و بدعت‌ها و شناخت ماهیت آسیب ها و مصادیق آن و تبیین روش های مناسب جهت کاهش خرافات و بدعت‌ها و ترمیم آسیب ها با استفاده از منابع معتبر و غنی.
    7. توجه به ارتباط سیستمی سیر مقتل نگاری، با توجه به اینکه «مقتل نویسی، شعبه ای از دانش تاریخ اسلام است که ابتدای عصر نوین علوم مورد عنایت جامعه تاریخدانان مسلمان بوده است».
    8. منابع شناسی در حوزه های مقتل شناسی و ادبیات آئینی.
    9. تحلیل نگرش های فکری، فلسفی و کلامی درخصوص واقعه عاشورا.
    10. تبیین نقش عوامل فرهنگی، تاریخی، کلامی و سیاسی در زمینه پیدایش تحریفات و بدعت‌ها.
    11. بازشناسی نشانه های بدعت ها و تحریفات در حوزه اشکال و نمادهای فرهنگ عاشورا.
    12. ریشه یابی و بررسی پیامدهای تحریفات و بدعت‌ها در فرهنگ دینی جامعه.
    13. تعامل با مخاطبین در زمینه شناخت آسیب ها.
    14. تعمیق و عمق بخشیدن سطح معلومات و اطلاعات مخاطبین در حوزه فرهنگ عاشورا.
    15. تعریف روش‌های فرهنگی مقابله با تحریفات و بدعت‌ها.

    رویکرد رفتاری مخاطبین

    1. التزام عملی مخاطبین نسبت به ضرورت پرهیز از طرح مباحث دارای شبهات و بدعت‌ها که موجب وهن شعائر دینی می شود.
    2. استفاده بهینه مخاطبین از منابع و مآخذ معتبر و مستند.
    3. نهادینه نمودن آموزه های شعائر عاشورایی (مضامین ارزشی ، معرفتی و حماسی و مفاهیم کلیدی) در راستای فرهنگ سازی جامعه.
    4. ساماندهی فکری و فرهنگی منابع نیروی انسانی در حوزه فرهنگ عاشورایی.
    5. پیشگیری از بدعت‌ها و تحریفات جدید در عرصه فرهنگ عاشورایی.
    6. ایجاد وحدت رویه مخاطبین در مقابله فرهنگی با خرافات و انحرافات.

    پی نوشت :

    1- فرهنگ عاشورا ، جواد محدثی
    2- لغت نامه دهخدا، فرهنگ عمید ، فرهنگ معین
    3- المفردات قاموس قرآن، زیر ماده حرف

    منبع:www.ido.ir
    چهارشنبه 2/12/1391 - 22:12
    مورد توجه ترین های هفته اخیر
    فعالترین ها در ماه گذشته
    (0)فعالان 24 ساعت گذشته