• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2899روز قبل
دعا و زیارت
((46)) ابوحنیفه در محضر امام صادق علیه السلام

ابوحنیفه پیشواى فرقه حنفى مى گوید:
روزى به خانه امام صادق علیه السلام رفتم كه آن حضرت را ملاقات كنم .
اجازه ملاقات خواستم ، امام علیه السلام اجازه نداد.
در این وقت عده اى از مردم كوفه آمدند. امام علیه السلام به آنها اجازه ملاقات داد. من هم با آنها داخل خانه شدم . چون به محضرش رسیدم ، گفتم :
- فرزند رسول خدا! بهتر است كسى را به كوفه بفرستید تا مردم را از دشنام اصحاب حضرت محمد صلى الله علیه و آله باز دارید. من بیش از ده هزار نفر را مى دانم كه به یاران و اصحاب پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله دشنام مى دهند.
حضرت فرمود:
- مردم از من قبول نمى كنند. گفتم :
- چه كسى از شما نمى پذیرد، شما فرزند پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هستید.
امام علیه السلام فرمود:
- تو یكى از آنها هستى كه حرفهاى مرا نمى پذیرى . اكنون بدون اجازه داخل خانه من شدى و بدون اجازه من نشستى و بدون اجازه من شروع به سخن نمودى . سپس فرمود:
- شنیدم تو بر مبناى قیاس فتوا مى دهى ؟ (52)
گفتم : آرى !
حضرت فرمود:
- واى بر تو! نخستین كسى كه در مقابل فرمان خداوند به قیاس گرفتار شد، شیطان بود. آن گاه كه خداوند به او دستور داد به آدم سجده كند.
گفت :
- من سجده نمى كنم . زیرا كه مرا از آتش آفریدى و آدم را از گل و آتش برتر است . بنابراین با قیاس نمى توان حق را پیدا كرد. براى اینكه مطلب را خوب بفهمى از تو مى پرسم :
- اى ابوحنیفه ! به نظر شما كشتن كسى به ناحق مهمتر است یا زنا؟
گفتم : كشتن كسى به ناحق ، فرمود:
- پس چرا براى اثبات قتل ، خداوند دو شاهد قرار داده و در زنا چهار شاهد؟ آیا این دو تا را به یكدیگر مى توان قیاس نمود؟
گفتم : نه ! فرمود: بول كثیف تر است یا منى ؟
گفتم : بول .
فرمود: پس چرا خداوند در بول دستور مى دهد وضو بگیرید و در منى غسل كنید؟ آیا این دو را مى توان به یكدیگر قیاس كرد؟
گفتم : نه !
فرمود: آیا نماز مهمتر است یا روزه ؟
گفتم : نماز.
فرمود: پس چرا بر زن حائض قضاى روزه واجب است ولى قضاى نماز واجب نیست ؟ آیا اینها را به یكدیگر مى توان قیاس نمود؟
گفتم : نه !
فرمود: آیا زن ضعیف تر است یا مرد؟
گفتم : زن .
فرمود: پس چرا خداوند در ارث براى مرد دو سهم قرار داده و براى زن یك سهم ؟ آیا این حكم با قیاس درست مى شود؟
گفتم : نه !
فرمود: چرا خداوند دستور داده است كه اگر كسى ده درهم دزدى كند باید دست او قطع شود ولى اگر كسى دست كسى را قطع كند، دیه آن پانصد درهم است ؟ آیا این حكم با قیاس سازگار است ؟
گفتم : نه !
فرمود: شنیده ام در تفسیر این آیه كه خداوند مى فرماید:
- ((ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم )) ، یعنى روز قیامت درباره نعمتها از شما پرسیده خواهد شد. گفته اید منظور از نعمتها، غذاهاى لذیذ و آبهاى خنك در تابستان مى خورند، مى باشد.
گفتم : آرى ! من اینطور معنى كرده ام .
فرمود: اگر كسى تو را دعوت كند و غذاى لذیذ و گوارا در اختیار تو بگذارد، پس از آن بر تو منت گذارد، درباره چنین آدمى چگونه قضاوت مى كنى ؟
گفتم : مى گویم آدم بخیلى است .
فرمود: آیا خداوند بخیل است (در روز قیامت راجع به غذاها و آبهایى كه به ما داده ، مورد سوال قرار دهد؟).
گفتم : پس مقصود از نعمتهایى كه خداوند مى فرماید انسان درباره آن مورد سؤ ال قرار مى گیرد چیست ؟
فرمود: مقصود نعمت دوستى و محبت ما خاندان پیامبر است .

سه شنبه 3/6/1388 - 22:18
دعا و زیارت
((45)) خداوند، پناه بى پناهان

شخصى محضر امام صادق علیه السلام آمد و درباره وجود خداوند پرسش ‍ نمود. حضرت فرمود: اى بنده خدا! تا بحال سوار كشتى شده اى ؟
گفت : آرى !
فرمود: آیا كشتى تو هیچ شكسته است بطوریكه گرفتار امواج خروشان دریا شوى و در آن نزدیكى نه كشتى دیگرى باشد كه تو را نجات دهد و نه شناگر توانایى كه تو را برهاند و امید نجاب به رویت كاملا بسته گردد؟
گفت : آرى ! چنین صحنه اى برایم پیش آمده است . فرمود: در آن لحظه خطرناك آیا دلت متوجه به چیز حقیقى شد كه بتواند تو را از آن ورطه هولناك نجات بخشد؟ گفت : بلى ! فرمود:
- همانا چیز حقیقت خداى قادر است و او آنجا كه نجات دهنده اى نیست ، تنها نجات دهنده به نظر مى آید و پناه بى پناهان است . (5

سه شنبه 3/6/1388 - 22:17
دعا و زیارت
((44)) راهنمایى به پروردگار

عبد الله دیصانى كه منكر خدا بود خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض كرد: مرا به پروردگارم راهنمایى كن .
امام علیه السلام فرمود: نامت چیست ؟
دیصانى بدون آنكه اسمش را بگوید برخاست و بیرون رفت .
دوستانش گفتند:
چرا نامت را نگفتى ؟
عبدالله گفت :
- اگر اسمم را مى گفتم كه عبدالله است ، حتما مى گفت آنكس كه تو عبدالله و بنده او هستى كیست ؟ و من محكوم مى شدم . به او گفتند: نزد امام علیه السلام برو و از وى بخواه تو را به خدا راهنمایى كند و از نامت نیز نپرسد.
عبدالله برگشت و گفت :
- مرا به آفریدگارم هدایت كن و نام مرا هم نپرس .
امام علیه السلام فرمود: بنشین . ناگهان پسر بچه اى وارد شد و در دستش ‍ تخم مرغى داشت كه با آن بازى مى كرد.
امام صادق علیه السلام به آن پسر بچه فرمود:
- تخم مرغ را به من بده پسرك تخم مرغ را به حضرت داد.
امام علیه السلام فرمود:
- اى دیصانى ! این قلعه اى كه پوست ضخیم دور او را فرا گرفته است و زیر آن پوست ضخیم ، پوست نازكى قرار دارد و زیر آن پوست نازك ، طلاى روان و نقره روان (زرده - سفیدى ) مى باشد كه نه طلاى روان به آن نقره روان آمیخته مى گردد. بدین حال است و كسى هم از درون آن خبرى نیاورده و كسى نمى داند كه براى نر آفریده یا براى ماده . وقتى كه شكسته مى شود پرندگانى مانند طاووسهاى رنگارنگ به آن همه زیبایى و خوش خط و خال از آن بیرون مى آید، آیا براى آن آفریننده نمى دانى ؟
دیصانى مدتى سر به زیر انداخت . سپس سر برداشته و شهادت بر یكتایى خداوند و رسالت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله داده و گفت : شهادت مى دهم كه تویى رهبر و حجت خدا بر خلق او و اینك از عقیده اى كه داشتم ، توبه مى كنم . (50)

سه شنبه 3/6/1388 - 22:17
دعا و زیارت
((43)) ضمانت بهشت

امام صادق علیه السلام مى فرماید:
عده اى مسلمانان انصار محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و سلام دادند.
پیامبر صلى الله علیه و آله جواب سلام را دادند.
عرض كردند:
- یا رسول الله ! ما حاجتى به تو داریم .
حضرت فرمود: حاجتتان چیست ؟ بگویید.
گفتند: حاجتمان خیلى بزرگ است .
حضرت فرمود: هر قدر هم بزرگ باشد، بگویید.
گفتند: از جانب خداوند بهشت را براى ما ضمانت كن تا اهل بهشت باشیم .
پیامبر صلى الله علیه و آله سرش را پایین انداخت و در حال تفكر كمى خاك را زیر و رو كرد سپس سرش را بلند كرد و فرمود:
- من بهشت را براى شما ضمانت مى كنم ، به شرط اینكه هرگز چیزى از كسى نخواهید.
سپس امام علیه السلام فرمود:
- در گذشته مسلمانان چنین بودند. هر گاه در سفر، شلاق یكى از آنان از دستش به زمین مى افتاد، خوش نداشت به كسى بگوید شلاق را بردار و به من بده . به خاطر اینكه مى خواست گرفتار ذلت سؤ ال نگردد. لذا خودش از مركب پیاده مى شد و شلاق را از زمین برمى داشت و یا در كنار سفره با اینكه بعضى از حاضرین به آب نزدیكتر بودند، به او نمى گفت آب را به من بده . خودش بلند مى شد و آب را برمى داشت و میل مى كرد.
چون مى خواست حتى در آب خوردن نیز از كسى سؤ ال نكند.(49)


سه شنبه 3/6/1388 - 22:16
دعا و زیارت
(42)) تضییع جوانى

امام صادق علیه السلام فرمود:
دوست ندارم جوانى از شما را ببینم مگر آنكه روز او به یكى از دو حالت آغاز گردد. یا عالم باشد یا متعلم و دانشجو. اگر نه عالم باشد و نه متعلم ، در انجام وظیفه كوتاهى كرده و كوتاهى در انجام وظیفه تضییع جوانى است و تضییع جوانى گناه است و سوگند به خداى محمد صلى الله علیه و آله جایگاه گناهكار در آتش خواهد بود.

سه شنبه 3/6/1388 - 22:16
دعا و زیارت
)) سخاوت نجاشى ، فرمانرواى اهواز

در زمان امام صادق علیه السلام شخصى به نام ((نجاشى )) استاندار اهواز و شیراز بود. وى با اینكه از طرف خلفاى عباسى فرمانروا بود، ولى از دوستان و شیعیان امام صادق علیه السلام به شمار مى آمد.
یكى از كارمندان به حضور امام صادق علیه السلام رسید و عرض كرد:
- نجاشى استاندار اهواز و شیراز آدم مؤ من و از شیعیان ماست . در دفتر او براى من مالیاتى نوشته شده او از این بابت مبلغى بدهكارم . اگر صلاح بدانید درباره من نامه اى به او بنویسید و مرا توصیه اى بفرمایید. امام صادق علیه السلام این نامه كوتاه را به استاندار اهواز نوشت :
((بسم الله الرحمن الرحیم ، سر اءخاك یسرك الله )).
به نام خداوند بخشنده مهربان ، برادرت را شاد كن تا خداوند تو را شاد كند. نامه را گرفت و نزد نجاشى برد. نجاشى در مجلس عمومى نشسته بود كه او وارد شد. با خلوت شدن مجلس ، نامه را به نجاشى داد و گفت : این نامه امام صادق علیه السلام است .
نجاشى نامه را بوسید و روى چشم گذاشت پرسید:
- حاجتت چیست ؟
مرد به او پاسخ داد:
- در دفتر مالیات شما، مبلغى بر من نوشته شده است .
- چه مقدار؟
- ده هزار درهم .
هماندم نجاشى دفتر دارش را خواست و به او دستور داد:
- بدهى این مرد را از دفتر خارج كن و از حساب من بپرداز و درباره مالیات سال آینده ایشان نیز همین كار را انجام بده .
سپس استاندار از او پرسید: آیا تو را شاد كردم ؟
- آرى ! فدایت گردم .
آن گاه دستور داد، مركب ، كنیز و یك نوكر به او بدهند و همچنین دستور داد یك دست لباس به او دادند. هر یك از آنها را كه مى دادند مى پرسید: تو را شاد كردم ؟
او هم مى گفت : آرى ! فدایت شوم و هر چه او مى گفت آرى ، نجاشى بر بخشش خود مى افزود تا اینكه از بخشش فارغ شد. به آن مرد گفت : فرش ‍ این اتاق را كه هنگام دادن نامه امام صادق علیه السلام روى آن نشسته بودم بردار و ببر. بعد از این هم هر وقت حاجتى داشتى نزد من بیا كه برآورده مى شود. مرد فرش را نیز برداشت و با خوشحالى بیرون آمد و محضر امام صادق علیه السلام رفت و جریان ملاقات خود را با استاندار اهواز به امام عرض كرد. امام صادق علیه السلام از شنیدن رفتار نجاشى نسبت به او خوشحال گشت .
مرد گفت : فرزند رسول خدا! گویا رفتار نیك نجاشى با من ، شما را نیز شادمان كرد؟
امام صادق علیه السلام فرمود: آرى ! سوگند به خدا، نجاشى خدا و پیامبر خدا را نیز شاد كرد. (47)


سه شنبه 3/6/1388 - 22:16
دعا و زیارت
((40)) بزرگترین گناه

حضرت امام باقر علیه السلام وارد مسجد الحرام شد. گروهى از قریش كه آنجا بودند، چون آن حضرت را دیدند پرسیدند: این شخص ‍ كیست ؟
گفتند: پیشواى عراقیها (شیعیان ) است .
یكى از آنان گفت : خوب است كسى را بفرستیم تا از ایشان سؤ الى بكند. سپس جوانى از آنان خدمت امام علیه السلام آمد و پرسید:
- آقا! كدام گناه از همه بزرگتر است ؟
امام علیه السلام فرمود: شرابخوارى .
جوان برگشت و پاسخ حضرت را به رفقاى خود گزارش داد. بار دیگر او را فرستادند. جوان همین سوال را تكرار كرد. حضرت فرمود: مگر به تو نگفتم شرابخوارى ! زیرا شراب ، شرابخوار را به زنا، دزدى و آدم كشى وادار مى كند و باعث شرك و كفر به خدا مى گردد. شرابخوار كارهایى را انجام مى دهد كه از همه گناهان بزرگتر است . (46)

سه شنبه 3/6/1388 - 22:15
دعا و زیارت
((39)) بهترین راه خداشناسى

هشام پسر سالم مى گوید:
خدمت هشام پسر سالم كه از شاگردان بزرگ مكتب امام صادق علیه السلام بود رسیدم . از او پرسیدم كه اگر كسى از من سوال كرد؛ چگونه خدایت را شناختى ؟ به او چطور جواب بدهم ؟
هشام گفت :
- اگر كسى از من بپرسد خدایت را چگونه شناختى ؟ در پاسخ مى گویم :
((من خداوند را به واسطه وجود خودم شناختم . او نزدیك ترین چیزها به من است . چون مى بینم اندام من داراى تشكیلاتى است كه اجزاى گوناگون آن با نظم خاص در جاى خود قرار گرفته است . تركیب این اجزا با كمال دقت انجام گرفته و داراى آفرینش دقیقى است و انواع نقاشیها بدون كم و زیاد در آن وجود دارد. مى بینم كه براى من حواس گوناگون و اعضاى مختلف از قبیل چشم ، گوش ، قوه شامه ، ذائقه و لامسه آفریده شده و هر كدام به تنهایى وظیفه خویش را انجام مى دهد.
در اینجا هر انسان عاقل ، عقلا محال مى داند كه تركیب منظم بدن ناظم و نقشه دقیق بدون نقاش بوجود آید. از این راه فهمیدم كه نظام وجود و نقشهاى بدنم بدون ناظم و طراح باهوش نبوده و نیازمند به آفریدگار مى باشد...)).

سه شنبه 3/6/1388 - 22:14
دعا و زیارت
(38)) ملامت جاهلانه

محمد پسر منكدر، یكى از دانشمندان اهل سنت مى گوید:
روزى در وقت شدت گرماى هوا به بیرون از مدینه رفته بودم . دیدم امام باقر علیه السلام با اندام توانمند و فربه خود به دو تن از غلامانش تكیه كرده و مشغول كشاورزى است . با خود گفتم :
پیرمردى از بزرگان قریش در این وقت در هواى گرم در طلب مال دنیاست ! تصمیم گرفتم او را موعظه كنم . نزدیك رفته ، سلام كردم و گفتم :
آیا سزاوار است مرد شریفى مثل شما در این هواى گرم با اندام سنگین در پى دنیاطلبى باشد؟ اگر در این موقع و در چنین حال مرگت فرا رسید، چه خواهى كرد؟
حضرت دستهایش را از دوش غلامها برداشت و روى پا ایستاد و فرمود: - به خدا سوگند! اگر در این حال بمیرم ، در حال فرمانبردارى و طاعت خداوند جان سپرده ام . تو خیال مى كنى عبادت فقط نماز و ذكر و دعا است ؟ تاءمین مخارج زندگى از راه حلال خود نوعى عبادت است . زیرا من مى خواهم با كار و كوشش ، خود را از تو و دیگران بى نیاز سازم (كه تلاش و كوششم براى دنیاپرستى نیست .) آرى ! فقط آن گاه از فرا رسیدن مرگ بترسم كه در حال انجام دادن گناه باشم و در حالت نافرمانى خدا از دنیا بروم . خداوند ما را موظف كرده بار دوش دیگران نباشم و اگر كار نكنیم ، دست نیاز بسوى تو و امثال تو دراز خواهیم كرد.
محمد بن مكندر عرض كرد: خدایت رحمت كند! من مى خواستم شما را موعظه كنم ، شما مرا موعظه كردید. (44)


سه شنبه 3/6/1388 - 22:14
دعا و زیارت
(37)) جریان یك ازدواج

ابن عكاشه به محضر امام باقر علیه السلام آمد و عرض كرد:
- چرا زمینه ازدواج امام صادق علیه السلام را فراهم نمى سازید، با آنكه زمان این كار فرا رسیده ؟ (موقع ازدواج اوست ).
در مقابل امام باقر علیه السلام كیسه مهر شده اى بود. فرمود:
- به زودى برده فروشى از اهل بربر مى آید و در سراى میمون منزل مى كند و با این كیسه پول از او دخترى براى ابو عبدالله امام صادق مى خریم .
مدتى گذشت . روزى خدمت امام باقر علیه السلام رفتیم . فرمود:
- آن برده فروشى كه گفته بودم آمده ، اكنون این كیسه پول را بردارید و بروید از او دخترى را خریدارى كنید.
ابن عكاشه مى گوید: ما نزد آن برده فروش رفتیم و درخواست نمودیم یكى از كنیزان را به ما بفروشد. او گفت :
- هر چه كنیز داشتم فروختم . فقط دو كنیز مانده كه هر دو مریض هستند، ولى حال یكى از آنها رو به بهبودى است .
گفتم : آنها را بیاور تا ببینم و او هر دو كنیز را آورد. گفتیم این كنیز حالش بهتر است . چند مى فروشى ؟
گفت : به هفتاد دینار.
گفتم : تخفیف بده .
گفت : از هفتاد دینار كمتر نمى فروشم .
گفتیم : ما او را به همین كیسه پول مى خریم . هر چه بود بى آن كه بدانیم در كیسه چقدر پول است . نزد برده فروش شخصى محاسن سفید بود. به ما گفت : سر كیسه را باز كنید و پولهایش را بشمارید.
برده فروش گفت : نه ! باز نكنید. اگر مقدار خیلى كمترى از هفتاد دینار هم كمتر باشد، نمى فروشم .
پیرمرد گفت : نزدیك بیایید. ما نزدیكش رفتیم و سر كیسه را باز كردیم و شمردیم . دیدیم درست هفتاد دینار است . پولها را دادیم و آن كنیز را خریدیم و به خدمت امام باقر علیه السلام آوردیم و امام صادق علیه السلام در كنارش ایستاده بود، جریان خرید كنیز را براى امام محمد باقر علیه السلام عرض كردیم . امام شكر خدا را به جا آورد. سپس به كنیز فرمود:
- اسمت چیست ؟
گفت : اسمم حمیده است .
فرمود: ستوده باشى در دنیا و پسندیده باشى در آخرت . سپس امام علیه السلام از او پرسشهایى كرد و او جواب داد.
آن گاه امام باقر علیه السلام به فرزندش امام صادق علیه السلام رو كرد و گفت :
- این كنیز را با خود ببر.
و بدین ترتیب حمیده همسر امام صادق علیه السلام گردید و بهترین انسانها، حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از او متولد شد. (43)


((38)) ملامت جاهلانه
سه شنبه 3/6/1388 - 22:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته