• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1610
تعداد نظرات : 122
زمان آخرین مطلب : 4978روز قبل
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَمّا اَهْلُ الْبِدْعَةِ فَالُْمخالِفُونَ لاَِمْرِ اللهِ، وَ لِكِتابِه، وَ رَسُولِه، اَلْعامِلُونَ بِرَأْیِهِمْ وَ اَهْوائِهِمْ وَ اِنْ كَثُرُوا»; «بدعت گزاران كسانى هستند كه مخالف دستورات خداوند و قرآن مجید و رسول خدا هستند و به افكار و عقاید و هوى و هوس خویش عمل مى كنند. (چنین اشخاصى اهل بدعت هستند) هر چند تعداد آن ها زیاد باشد»(1). شرح و تفسیر بدعت بر دو قسم است: 1ـ گاه به معنى نوآورى در مسایل علمى، صنعتى، اجتماعى، ذوقى و مانند آن است. انسان اگر مسأله تازه اى را با ذوق سلیم و راهنمایى عقل ارائه دهد، این امر مثبتى است و بیش تر از آن تعبیر به ابداع مى شود و روشن است كه پیشرفت علوم و صنایع بشرى در سایه این نوآورى هاست. 2ـ معنى دیگر بدعت تحریف احكام خدا، یا اضافه كردن چیزى بر آن است; كه این نوع از بدعت، بدعت منفى است، و متأسّفانه گاهى این دو نوع را جابجا مى كنند تا با تظاهر به بدعت مثبت، بدعت منفى را پیاده كنند، مثل این كه به عنوان نوآورى مى گویند: «وضو براى زمانى بوده كه -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 329، حدیث 1632، (جلد اوّل، صفحه 381). [ 80 ] بهداشت به طور مطلوب مراعات نمى شد و مردم به اندازه كافى خود را شست و شو نمى كردند، بدین جهت اسلام وضو را براى رعایت بهداشت لازم كرد، ولى اكنون كه مردم خود به خود بهداشت را در حدّ مطلوب رعایت مى نمایند، دیگر وضو لازم نیست!». بدین جهت باید هوشیار بود كه بدعت گزاران، بدعت منفى را در لباس بدعت مثبت پیاده نكنند. بعد از روشن شدن دو قسم بدعت و تعیین مرز میان بدعت مثبت و منفى به كلام مولاى متّقیان بازمى گردیم. آن حضرت در مقام تفسیر بدعت منفى مى فرماید: «اهل بدعت مخالف اوامر الهى و كتاب پروردگار و رسولش هستند». بدعتى كه امام حسین (علیه السلام) در مقابل آن ایستاد بدعتى بود كه در عصر خلفا، مخصوصاً خلیفه سوم، ایجاد شده بود; بیت المال را در اختیار خویشاوندان خلیفه گذاشتند، پست ها و مقام هاى حكومت اسلامى را، كه باید بر اساس تقوى و علم و آگاهى و تدبیر و لیاقت ها تقسیم شود، در اختیار دار و دسته خود نهادند. این بدترین بدعت ها بود كه امام حسین (علیه السلام) با آن به مبارزه برخواست. علاوه بر همه این ها، معاویه بدعت بزرگ دیگرى نهاد و حكومت اسلامى را تبدیل به سلطنت كرد و تمام آداب و رسوم شاهان را زنده نمود و یزید نالایقِ شرابخوارِ كبوتر بازِ هرزه را به عنوان جانشین خود انتخاب كرد! این ها مخالف اوامر الهى و قرآن مجید و اهداف پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) بود. آنچه مخالف اوامر الهى و كتاب و سنّت باشد بدعت است، چه آن را قرائت جدید بنامیم، یا از آن به نوآورى یاد كنیم، یا تفسیر و برداشت تازه اى نامیده شود!. انگیزه هاى بدعت امام در جمله دیگر به انگیزه هاى بدعت گزاران مى پردازد و مهم ترین [ 81 ] انگیزه این كار را هوى و هوس معرّفى مى نماید. افراد هوسبازى هستند كه دین را مانع هوى و هوس خود مى دانند، ولى از آن جا كه نمى توانند با دین به صورت مستقیم مبارزه كنند، هوى و هوس خود را در لباس دین و به عنوان قرائت جدید عرضه مى نمایند و با تفسیر به رأى پایه گزار بدعت هاى مختلفى مى شوند. در زمان طاغوت نیز این سلاح مورد استفاده قرار مى گرفت، آن ها در پاسخ به اشكالات و انتقادها مى گفتند: «ما روح اسلام را حفظ كرده ایم; هر چند برخى از قالب ها محفوظ نمانده است!» یكى از وعاظ السلاطین در مقابل پرسش شاه كه فلان برنامه ما موافق اسلام است یا نه؟ مى گوید: «تا اراده ملوكانه چه باشد!» شما هر چه بخواهید قرائت جدیدى ارائه خواهیم داد! اگر با بدعت، مبارزه نشود و دانشمندان در مقابل آن به روشنگرى مردم نپردازند، نتیجه آن نابودى دین و مذهب است; زیرا اگر در هر عصر و زمانى چند بدعت نهاده شود، پس از مدّتى چهره دین به طور كلّى تغییر مى یابد و دین به عنوان یك پدیده جدید جلوه مى كند. شاید روایاتى كه در مورد حضرت حجّت ـ عجل الله تعالى فرجه ـ وارد شده و دلالت دارد بر این كه آن حضرت دین جدید مى آورد اشاره به همین مطلب باشد، یعنى در آن زمان، دین اسلام آن قدر دستخوش بدعت ها و پیرایه ها مى گردد كه وقتى آن حضرت بدعت ها و پیرایه هاى آن را مى زداید، براى مردم آن عصر و زمان دین تازه اى جلوه مى كند!(1). پایه هاى بدعت بدعت بر اساس ضعف ایمان بنا نهاده شده است. ما اگر خداوند را -------------------------------------------------------------------------------- 1. روایت مذكور و شرح و تفسیر آن را در كتاب «انقلاب جهانى مهدى»، صفحه 320 به بعد، مطالعه فرمایید. [ 82 ] عالِم على الاطلاق بدانیم، و خود را در مقابل او حتّى بسان قطره اى در برابر دریا ندانیم، و علم و دانش بى نهایت او را در مقابل علم بى مقدار خود قابل مقایسه ندانیم، و اسلام را به عنوان آخرین دین الهى قبول داشته باشیم، و پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) را معصوم بدانیم، هرگز به خود اجازه دخل و تصرّف در احكام الهى نخواهیم داد. ما نباید كتاب و سنّت را به رنگ آراء و عقاید و نظریّات خود درآوریم و جلوى آن ها حركت كنیم; بلكه باید آن ها را امام خود بدانیم و در سایه آن ها حركت كنیم و اعتقادات خود را به رنگ آن درآوریم. چگونه برخى از اهل بدعت در مقابل دستور یك طبیب، كه بشرى مثل آن هاست، تسلیم و رام هستند; ولى در برابر فرامین الهى متمرّد و گردنكش مى باشند؟! [ 83 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:11
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «لا تُدْخِلَنَّ فى مَشْوَرَتِكَ بَخیلا یَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ، وَ یَعِدُكَ الْفَقْرَ، وَ لا جَباناً یُضْعِفُكَ عَنِ الاُْمُورِ، وَ لا حَریصاً یُزَیِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ»; «با افراد بخیل مشورت مكن كه تو را از خدمت به خلق خدا بازمى دارند و از تهیدستى مى ترسانند، و با افراد ترسو مشورت مكن كه اراده تو را براى انجام كارهاى مهمّ تضعیف مى كنند، و اشخاص حریص را مشاور خود قرار مده كه حرص را با ستمگرى در نظر تو زینت مى بخشند»(1). شرح و تفسیر مشورت از دستورات مهمّ اسلامى است و انعكاس وسیعى در قرآن مجید و روایات اسلامى دارد، به گونه اى كه یكى از سوره هاى قرآن مجید به این مضمون نامگذارى شده است. مشورت با افراد واجد شرایط به پیشرفت برنامه هاى صحیح و سازنده انسان كمك شایانى مى كند و آثار و فواید زیادى به همراه دارد. امّا به همان اندازه كه مشورت با افراد ارزنده، به پیشرفت برنامه هاى صحیح كمك مى كند، مشورت با افرادى كه نقاط ضعف روشنى دارند، زیان بخش است و نتیجه معكوس دارد، به همین دلیل امام -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، نامه 53. [ 78 ] امیرمؤمنان (علیه السلام)مؤكّداً توصیه مى كند كه از انتخاب سه دسته به عنوان مشاور، مخصوصاً در امور مهمّ اجتماعى، خوددارى شود: بخیلان، ترسوها، حریص ها; یكى دست انسان را مى گیرد تا انسان از مواهب خدا داد بذل و بخشش نكند، دیگرى اراده او را سست مى كند تا سراغ كارهاى مهمّ نرود و سومى انسان را براى حرص و ولع بیش تر تشویق به تجاوز به حقوق دیگران مى نماید(1). -------------------------------------------------------------------------------- 1. یكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 87. مشروح مباحث مربوط به مشورت را در ذیل آیه شریفه (و شاورهم فى الامر) در جلد سوم تفسیر نمونه، صفحه 142 به بعد، مطالعه فرمایید.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:11
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَلاْیمانُ وَ الْعَمَلُ اَخَوانِ تَوْأمانِ وَ رَفیقانِ لایَفْتَرِقانِ»; «ایمان و عمل همزاد یكدیگر و دو قلو هستند و همچون دو رفیقى هستند كه از یكدیگر جدا نمى شوند»(1). شرح و تفسیر بحث هاى فراوانى پیرامون رابطه ایمان و عمل در روایات اسلامى مطرح شده است، مى دانیم تعلیمات اسلام را معمولا به دو قسم اصول و فروع دین تقسیم مى كنند; یعنى دین شبیه به درختى است كه ریشه ها و شاخه هایى دارد. اصول دین همان ریشه هاى درخت هستند كه آب و موادّ غذایى را از زمین مى گیرند و به شاخه ها مى رسانند، اگر ریشه ها بخشكد شاخه ها هم مى خشكد. و فروع دین همان شاخه هاست و روشن است كه درخت بدون شاخه نیز درخت نیست و دوامى نخواهد داشت. میوه درخت دین مقامات معنوى، اخلاق و قرب الى الله است. صفات و ویژگى هاى انسانى، میوه هاى این درخت است. این درخت با این سه بخش، مفید است و بدون آن بى اثر، یعنى هر سه بخش آن ضرورى است. -------------------------------------------------------------------------------- 1. غرر الحكم، جلد 2، صفحه 136، حدیث 2094; شبیه این روایت از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)نیز نقل شده است. به میزان الحكمه، جلد اوّل، صفحه 306 (باب 262، حدیث 1289) مراجعه كنید. روایات دیگرى به همین مضمون در مأخذ مذكور خواهید یافت. [ 76 ] شاید مسأله اصول و فروع دین را از همین درختى كه ذكر شد و به صورت یك مثال بسیار زیبا در قرآن مجید آمده گرفته باشند. دشمن اگر در گذشته به سراغ شاخه هاى این درخت مى رفت و آن ها را قلع و قمع مى كرد، اكنون ریشه این درخت پربار را هدف قرار داده است، و عجیب این كه با تمام قدرت و تجهیزات به جنگ دین آمده و خطرناك ترین سلاح او در این نبرد، استفاده از خود دین است! با تفسیرهاى غلط و نابه جایى كه از دین مى كند مى خواهد ریشه دین را بزند. در این جاست كه همه مسلمان ها باید بسیار هوشیار و بیدار باشند و از ملامت هیچ ملامت كننده اى نهراسند. با توجّه به این مقدّمه معناى حدیث فوق روشن مى شود كه ایمان و عمل نیز بسان این درخت مورد نیاز هستند و اگر از هم جدا شوند ثمره اى نخواهند داشت. تعبیر به «توأمان» مفهوم خاصّى دارد; یعنى از هم تفكیك ناپذیر هستند. بنابراین معنى ندارد كه انسان ایمان داشته باشد; ولى به دنبال آن عمل نباشد. اگر ایمان در پى خود عمل به همراه نداشته باشد، باید در آن ایمان شك و تردید كرد! شاید به همین جهت است كه در قرآن مجید معمولا هر جا كه سخن از ایمان به میان مى آید به دنبال آن مسأله عمل صالح نیز مطرح مى شود. شخصى، كه رابطه ایمان و عمل را نمى دانست، خدمت امام صادق (علیه السلام)رسید و از آن حضرت پرسید: «اَلا تُخْبِرُنى عَنِ الاْیمانِ، أقَوْلٌ هُوَ وَ عَمَلٌ، اَمْ قَوْلٌ بِلا عَمَل؟; آیا ایمان تركیبى از عقیده و عمل است، یا تنها عقیده است و اعمال جزء ایمان محسوب نمى شود؟». امام در جواب فرمود: «اَلاْیمانُ عَمَلٌ كُلُّهُ(1); ایمان تمامش عمل است» نه این كه شاخه اى از آن عمل باشد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. سفینة البحار، جلد اوّل، صفحه 152.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:8
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «عَلَیْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَاِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْیمانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا خَیْرَ فى جَسَد لا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لا فى ایمان لا صَبْرَ مَعَهُ»; «شما را به صبر سفارش مى كنم; زیرا «صبر» نسبت به «ایمان» همچون «سر» است نسبت به «بدن»، (همان گونه كه) جسم بى سر ارزشى ندارد، ایمان بدون صبر و شكیبایى نیز بى ارزش است»(1). شرح و تفسیر صبر مسأله مهمّى است كه در آیات قرآن و روایات معصومان (علیهم السلام) به صورت گسترده مطرح شده است. در اهمیّت فوق العاده صبر همین بس كه طبق آنچه از برخى آیات قرآن مجید استفاده مى شود، صبر مهم ترین عامل ورود به بهشت است; آیه 24 سوره رعد اشاره به این مطلب دارد: (سَلامٌ عَلَیْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ); «(فرشتگان به بهشتیان مى گویند:) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نیكوست سرانجام آن سرا(ى جاویدان)!». راز اهمیّت صبر هنگامى كه در اهمیّت صبر دقیق مى شویم و آن را موشكافى مى كنیم، -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 82. [ 74 ] درمى یابیم كه تمام واجبات و محرّمات در صبر خلاصه شده است; زیرا انجام واجبات و ترك محرّمات بدون صبر امكان پذیر نیست! صبر بر دو قسم است: 1ـ صبر منفى 2ـ صبر مثبت. صبر منفى و نادرست عبارت است از این كه انسان در مقابل هر حادثه اى تسلیم شود; در مقابل ظلم، بیمارى، فقر و مانند آن تسلیم گردد و هیچ مقاومتى از خود بروز ندهد. این، صبر منفى مى باشد و همان چیزى است كه دشمنان ادیان بشرى مى گفتند: «ادیان زایده فكر ستمكاران است كه براى ادامه ظلم خویش آن را درست كرده اند!». قسم دوم صبر، كه بسان «سر» نسبت به «بدن» است، صبر مثبت مى باشد. این نوع صبر است كه به انسان نیرویى ده برابر نیروى حالت عادى مى بخشد! قرآن مجید در این رابطه مى فرماید: (یا اَیُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتالِ اِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِأَتَیْنِ وَ اِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ مِأَةٌ یَغْلِبُوا اَلْفاً مِن الَّذینَ كَفَروُا بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ); «اى پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق كن. هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشد، بر دویست نفر غلبه مى كنند، و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند پیروز مى گردند; چرا كه آن ها گروهى هستند كه نمى فهمند»(1). صبر در مقابل طاعت پروردگار و دورى از معاصى صبر مثبت است. صبر یك صفت برجسته اخلاقى است كه در دنیا هم بسیار مفید است. بنابراین نه دین، و نه دنیا را بدون صبر نمى توان به دست آورد(2). -------------------------------------------------------------------------------- 1. سوره انفال، آیه 65. 2. ماهیّت و ضرورت صبر، جایگاه صبر و صابران در قرآن، آفات صبر و دیگر مباحث مربوط به صبر را در كتاب سیماى صابران در قرآن، نوشته دكتر یوسف قرضاوى مطالعه فرمایید. [ 75 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:7
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَعَلَیْهِ اَنْ یَبْدَأَ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِه، وَ لْیَكُنْ تَأْدیبُهُ بِسیرَتِه قَبْلَ تَأْدیبِه بِلِسانِه»; «كسانى كه خود را پیشواى مردم قرار مى دهند باید قبل از آن كه به مردم آموزش بدهند خود را آموزش دهند، و باید مردم را با اعمالشان به رعایت آداب الهى دعوت كنند، پیش از آن كه با زبانشان دعوت نمایند»(1). شرح و تفسیر كسانى كه در مقام رهبرى و هدایت و مدیریّت هستند، خواه در یك مجموعه بزرگ مثل یك كشور باشند، و یا مجموعه اى كوچك مثل یك خانواده، چنین اشخاصى تمایل دارند افراد تحت نظر آن ها به سخنانشان گوش فرا دهند و دستورهاى آن ها را پذیرا گردند. در علم روانشناسى و روانكاوى در مورد راه نفوذ در مردم بحث هاى فراوانى مطرح شده است; ولى بیش تر جنبه مصنوعى و ساختگى دارد. امّا در تعالیم اسلامى، دستورات جالبى در این زمینه مى بینیم كه هماهنگ با طبیعت و فطرت انسانى است. از جمله روایت فوق اشاره اى به همین مطلب دارد; حضرت در قسمت -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 56. [ 72 ] اوّل حدیث مى فرماید: «قبل از تعلیم دیگران، معلّم خویش باش». یعنى از خودسازى شروع كنید تا در دگرسازى توفیق یابید; طبیبى كه خود بیمار است و به علاج خود نمى پردازد، اگر به سراغ طبابت براى دیگران برود موفّق نخواهد بود و مصداق ضرب المثل مشهور «طبیب یداوى الناس و هو علیل»(1) خواهد بود. سپس آن حضرت در قسمت دوم روایت مى فرماید: «قبل از دعوت دیگران به هر عمل، خود عامل به آن باشید!» یعنى از تأدیب عملى استفاده كنید، همان گونه كه پیشوایان بزرگ دین چنین بودند. نصیحت عالم بى عمل به سخریّه و مسخره كردن شباهت بیش ترى دارد! بدین جهت در روایات براى عالم بى عمل تشبیه هاى جالبى آمده است(2). -------------------------------------------------------------------------------- 1. ضرب المثل فوق یك مصرع از شعر شاعر معروف «كمیت بن زید بن خنیس» است، بیت مورد اشاره طبق آنچه در تفسیر قمى، جلد اوّل، صفحه 46 آمده، چنین است: «و غیر تقى یأمر الناس بالتقى *** طبیب یداوى الناس و هو علیل» انسان بى تقوایى كه، مردم را به پرهیزكارى فرامى خواند، همانند طبیب بیمارى است كه در صدد معالجه بیماران برمى آید! شرح حال این شاعر پرتوان و باارزش را در الغدیر، جلد 2، صفحه 196، مطالعه فرمایید. 2. به برخى از این روایات در میزان الحكمة، باب 3628 اشاره شده است.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:7
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لى فیهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصالِ الْخَیْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَیْها و اغْتَفَرْتُ فَقْدَ ماسِواها وَ لا اَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْل وَ لا دین، لاَِنَّ مُفارَقَةَ الدّینِ مُفارَقَةُ الاَْمْنِ ... وَ فَقْدَ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَیاةِ»; «كسى كه یكى از صفات برجسته خیر در وجود او ریشه دار شود، چنین شخصى را تحمّل مى كنم و اگر ضعف ها و كاستى هایى در قسمت هاى دیگر داشته باشد مى بخشم، ولى دو چیز قابل تحمّل نیست، یكى فقدان عقل و دیگرى فقدان دین، زیرا بدون دین امنیّتى وجود ندارد و فقدان عقل موجب از بین رفتن زندگى مى گردد!»(1). شرح و تفسیر این جمله امیرالمؤمنین (علیه السلام) جمله بسیار پرمحتوایى است و اشاره به خطراتى دارد كه ممكن است در هر جامعه اى رخ دهد. در دنیاى امروز ما با دو خطر روبرو هستیم: نخست این كه عقل به معناى واقعى آن در خطر است! هر چند عقل به معناى شیطنت، و عقل به معناى جذب و جلب منافع مادّى در خطر نیست. و دلیل این خطر هم این است كه هوى و هوس روى عقل انسان -------------------------------------------------------------------------------- 1. اصول كافى، جلد 1، صفحه 31، (كتاب العقل و الجهل، حدیث 30). [ 70 ] را مى گیرد و حجابى بر آن مى افكند. یكى از موانع شناخت هوى و هوس است. هواپرستان به صورت هاى مختلف هوى پرستى را ترویج مى كنند، حتّى بازیچه بچه ها را به گونه اى مى سازند كه آن ها را به هوى پرستى راهنمایى مى كند! دیگر این كه دین هم در خطر است، چون هواپرستان دین را مانع راه خویش مى دانند و با تمام قدرت با آن مى جنگند و با ضعیف شدن نقش دین در جوامع امروزى، شاهد ناامنى هاى فراوانى در بخش هاى مختلف جامعه هستیم; ناامنى اجتماعى، سیاسى، اخلاقى، نظامى، اقتصادى از مصادیق بارز این ناامنى هاست. هر چند دین و عقل از سوى حكمرانان جهان فعلى مورد بى مهرى، بلكه هجوم قرار گرفته است. ولى اقبال و رویكرد مردم به این دو عطیّه الهى روز به روز بیش تر مى شود; مخصوصاً نسبت به دین اسلام كه پاسخ گوى نیازهاى بشر در تمام زمان هاست. بنابراین، با توجّه به حملاتى كه از یك سو به دین و عقل مى شود (به گونه اى كه سعى در محو این دو پایه اصلى حیات مى گردد) و با توجّه به عطش مردم دنیا نسبت به دین اسلام از سوى دیگر، مسؤولیّت دانشمندان و مفسّران دین و قرآن صد چندان مى شود.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:7
دعا و زیارت
على (علیه السلام) مى فرماید: «اُمْنُنْ عَلى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَمیرَهُ، وَ احْتِجْ اِلى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَسیرَهُ، وَاسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَكُنْ نَظیرَهُ»; «به هر كس مى خواهى نیكى كن تا امیر او شوى! و به هر كس مى خواهى محتاج شو تا اسیر او گردى! و از هر كس مى خواهى بى نیاز شو تا همانند او شوى!»(1). شرح و تفسیر در روابط اجتماعى افراد و ملّت ها، این قانون با قدرت تمام حكومت مى كند كه: «حكومت از آنِ دستِ دهنده است، و دستِ گیرنده خواه و ناخواه زیر دست است!» افراد و ملّت هاى نیازمند در واقع بردگانى هستند كه فرمان بردگى خود را با ابراز نیاز و احتیاج به دیگران امضاء كرده اند، بدین جهت تقاضاى كمك از دیگران در اسلام امرى نكوهیده و غیر اخلاقى محسوب مى شود و تنها به افراد خاصّى اجازه این كار داده شده است، بنابراین مسلمان واقعى كسى است كه بكوشد ارتباط اجتماعى خود را با دیگران بر اساس كمك متقابل قرار دهد، نه یك جانبه، و كمك گرفتن بلاعوض باید مخصوص افراد معلول و از كارافتاده باشد(2). نكته دیگرى كه از حدیث جالب فوق استفاده مى شود این است كه: -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 400 و 421 و جلد72، صفحه 107 و جلد 71،صفحه 411. 2. یكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 26. [ 68 ] اسارت یا امارت، عزّت و ذلّت، خوشبختى و بدبختى، فقر و غنا و مانند آن امور تصادفى نیستند; بلكه معلول عواملى و علّت هایى هستند كه خود ما آن را فراهم مى كنیم. باید سعى و تلاش كنیم تا عوامل نیك بختى و بدبختى را بشناسیم، تا به سراغ قسمت اوّل برویم و از دوم اجتناب كنیم.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:4
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «لا غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ كَالْجَهْلِ»; «هیچ سرمایه اى همچون عقل نیست و هیچ فقرى همچون جهل و نادانى نیست»(1). شرح و تفسیر غنا و بى نیازى دو گونه است: 1ـ بى نیازى برون ذاتى. 2ـ بى نیازى درون ذاتى. منظور از بى نیازى برون ذاتى آن است كه انسان به وسیله اشیاء خارج از ذاتش از دیگران بى نیاز شود; به وسیله مقام، قدرت، دوستان، پول و مانند آن. این غناى برون ذاتى است كه چندان اعتبار ندارد، به همین جهت این نوع غنا عطش روحى انسان را فرو نمى نشاند و لهذا ثروتمندان تشنه تر هستند! بر این اساس است كه وقتى از بهلول مى پرسند: شخصى نذر كرد كه به فقیرترین مردم كمك مالى كند، باید به چه كسى بدهد؟ گفت: «به هارون الرشید!»(2). -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 54. 2. داستان مذكور را به شكلى كه در بالا آمده است در منابع معتبر نیافتیم. ولى داستانى شبیه به آن در كتاب «بهلول عاقل»، صفحه 31 وجود دارد. به این داستان توجّه كنید: «روزى هارون الرشید مبلغى پول به بهلول داد تا آن را صرف نیازمندان كند، بهلول پول را گرفت و پس از لحظه اى به خلیفه بازگرداند! هارون از علّت آن پرسید. بهلول جواب داد: هر چه فكر كردم محتاج تر از خلیفه كسى را نیافتم!» [ 66 ] 2ـ نوع دوم، غناى درون ذاتى است; یعنى كسى كه با استفاده از سرمایه درونى وجود خویش و بدون كمك گرفتن از ابزار بیرون خویش غنى است. چنین اشخاصى در سایه ایمان، اعتماد به نفس، قناعت، توكّل بر خدا، تقوى، كه سرمایه هاى بزرگى محسوب مى شود، به غناى درون ذاتى دست مى یابند و از همه غنى ترند. ویژگى مهمّ سرمایه هاى درون ذاتى این است كه دزدان نمى توانند آن را به سرقت ببرند. حضرت على (علیه السلام)خود از جمله كسانى است كه غناى درون ذاتى دارد. بدین جهت در دوران بیست و پنج ساله سكوتش همانند كوه ایستادگى و مقاومت مى كند و هنگامى كه به قدرت مى رسد اسیر قدرت نمى گردد، بلكه قدرت را اسیر خویش مى نماید و به دنیا همچنان بى اعتناست. آرى، آن حضرت در اوج قدرت دنیا را از كفش پر وصله اش بى ارزش تر!(1) و از برگ جویده شده در دهان ملخ كم بهاتر!(2) و از عطسه بز كم قیمت تر!(3) و از استخوان خنزیرى كه در دست شخص جذامى باشد(4)، پست تر معرّفى مى كند! این است سرمایه واقعى و جاودانى. -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، خطبه 33. 2. نهج البلاغه، خطبه 224. 3. نهج البلاغه، خطبه 3. 4. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 236. [ 67 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:4
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «مَنْ بالَغَ فِى الْخُصُومَةِ اَثِمَ، وَ مَنْ قَصَّرَ فیها خُصِمَ»; «كسى كه در خصومت و دشمنى زیاده روى كند مرتكب گناه مى شود، و كسى كه در آن كوتاهى نماید مغلوب مى گردد»(1). شرح و تفسیر مسأله اعتدال و میانه روى در همه چیز، از مسایلى است كه اسلام به آن دعوت مى كند. این مسأله آن قدر مهمّ است كه حتّى به هنگام خصومت و دشمنى با دشمنان سر سخت، مطلوب مى باشد. تجربه نشان داده است كه تندروى ها و كندروى ها همواره به مشكلات مختلفى ختم مى گردد، بدین جهت اصل «إعتدال» یك اصل فراگیر است كه در كلّ نظام هستى حاكم است، در گردش سیّارات به دور خورشید تعادل بسیار حسّاسى وجود دارد، به گونه اى كه اگر فاصله آن ها با خورشید نزدیك تر شود جذب خورشید مى شوند و بر اثر حرارت خورشید نابود مى گردند و اگر دورتر شوند از حوزه جاذبه آن فرار مى كنند و از انرژى خورشید بهره نمى گیرند. این تعادل و اعتدال در سیستم بدن ما انسان ها نیز عجیب و حیرت آور است، هرگاه تعادل به هم مى خورد فوراً بیمارى ها آغاز مى گردد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 419. [ 64 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:4
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «یا كُمَیْلُ! اَحْسَنُ حِلْیَةِ الْمُؤْمِنُ التَّواضُعُ، وَ جَمالُهُ التَّعَفُّفُ، وَ شَرَفُهُ التَّفَقُّهُ، وَ عِزُّهُ تَرْكُ الْقالِ وَ الْقیلِ»; «اى كمیل! بهترین زینت انسان باایمان تواضع و فروتنى است، و زیبایى و جمال مؤمن در عفّت و پاكدامنى است، و شرافت او در آگاهى است، و عزّت او در ترك قیل و قال و گفت و گوهاى بى ثمر است!»(1). شرح و تفسیر حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) طبق این روایت، به چهار مطلب مهمّ و سرنوشت ساز اشاره مى نماید، و در حقیقت در این چهار جمله فرهنگ سازى مى كند و مفهوم تازه اى براى بعضى كلمات ارایه مى دهد. كه براى رعایت اختصار به شرح جمله اوّل اكتفاء مى كنیم: 1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413. [ 62 ] مرو». آیا منظور از «مشى» در آیه شریفه، «راه رفتن» معمولى است كه از مصادیق تواضع است، یا «مشى» در این جا به معناى وسیع كلمه است و شامل خط و مشى اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و رفتار كوچك و بزرگ مى شود؟ بعید نیست معناى دوم مراد باشد. در روایتى از امام على (علیه السلام)مى خوانیم: «ثَمَرَةُ التَّواضُعِ اَلَْمحَبَّةُ وَ ثَمَرَةُ الْكِبْرِ اَلْمَسَبَّةُ; میوه درخت تواضع محبّت و دوستى و جلب قلوب است و میوه درخت تكبّر و خود برتربینى، كینه و عداوت و دشمن سازى است»(1). تواضع، كه معناى آن ترك خودبرتربینى مى باشد، براى همه، خصوصاً اهل علم و كسانى كه الگوهاى جامعه محسوب مى گردند، بسیار مهمّ است. یكى از نشانه هاى تواضع ابتدا به سلام است، طبق برخى روایات پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) همواره ابتدا به سلام مى كرد(2) و بدین طریق قلب مردم را به سوى خویش جلب مى كرد. چرا ما از چیزى كه این قدر كم هزینه و پراستفاده است، بهره بردارى نمى كنیم؟! اقسام تواضع تواضع سه شاخه دارد. 1ـ تواضع در مقابل خداوند. 2ـ تواضع در مقابل خلق خداوند 3ـ تواضع در مقابل حق. منظور از تواضع در برابر خداوند روشن است، همان گونه كه تواضع در برابر خلق خدا هم روشن است. این نكته لازم به ذكر نیست كه منظور از «خلق خدا» در این جا مؤمنان است، بنابراین تواضع در مقابل كفّار و دشمنان معنى ندارد، بلكه باید در برابر آن ها عزیز و سربلند بود. و امّا تواضع در برابر حق، مطلبى است كه پاى بسیارى از كسانى كه داراى تواضع نوع اوّل و دوم هستند نسبت به آن مى لنگد! ما باید جرأت پذیرش اشتباهات خود را داشته باشیم و همواره در مقابل حق سر تسلیم فرود آوریم، هر چند ناگوار باشد و طرف مقابل، از نظر سنّ و سال، یا تحصیل، یا موقعیّت اجتماعى و خانوادگى، پایین تر از ما باشد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. غرر الحكم، حدیث 4614ـ 4613، (به نقل از اخلاق در قرآن، جلد 2، صفحه 74). 2. منتهى الآمال، جلد اوّل، صفحه 54. [ 63 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته