• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1610
تعداد نظرات : 122
زمان آخرین مطلب : 4971روز قبل
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «قامَتِ الدُّنْیا بِثَلاثَة: بِعالِم ناطِق مُسْتَعْمِل لِعِلْمِه، وَ بِغَنِىّ لایَبْخَلُ بِمالِه عَلى اَهْلِ دینِ الله عَزَّوَجَلَّ، وَ بِفَقیر صابِر. فَاِذا كَتَمَ الْعالِمُ عِلْمَهُ، وَ بَخِلَ الْغَنِىُّ، وَ لَمْ یَصْبِرِ الَْفقیرُ، فَعِنْدَها الْوَیْلُ وَ الثَّبُورُ»; «دنیا بر سه چیز استوار است: دانشمند سخنورى كه به دانش و سخنان خویش عمل مى كند و ثروتمندى كه از دادن اموالش به بندگان نیازمند خداوند بخل نمىورزد و نیازمندى كه صبر و تحمّل دارد; بنابراین اگر دانشمند، دانش خود را مخفى كند (و در اختیار دیگران نگذارد) و ثروتمند بخل بورزد (و به فقراء كمك نكند) و فقیر صبرپیشه نكند، مصیبت و هلاك دنیا را فرا مى گیرد»(1). شرح و تفسیر از روایت فوق نكاتى استفاده مى شود; دو نكته آن بسیار مهمّ است: 1ـ «عالِم» باید «ناطق» باشد و گرنه همچون گنج پنهان در زیر خاك ها، نتیجه اى براى جامعه نخواهد داشت. بنابراین سخنورى عالم، نه تنها عیب محسوب نمى شود، بلكه لازمه یك عالم از دیدگاه امام على (علیه السلام)است. همان گونه كه خود آن حضرت، كه مصداق كامل و أتمّ «عالم» بود، -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 119. روایت فوق به أشكال مختلف نقل شده و به گونه دیگر، در نهج البلاغه، در بخش كلمات قصار، شماره 372 نیز آمده است. [ 60 ] سخنورى بسیار قوى و بى نظیر بود. علاوه بر این، «نطق» عالم، باید همچون «نُطق» پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) باشد كه «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»(1). بنابراین آنچه مى گوید باید در مسیر رضایت خداوند باشد، نه جهت إرضاى هواى نفس! 2ـ «عالم ناطق» و «دانشمند سخنور» قبل از آن كه مردم را دعوت به چیزى كند، باید خود عامل به آن باشد. و پیش از آن كه مردم را از عمل به چیزى نهى كند، لازم است خود تارك آن باشد. در این صورت است كه چنین دانشمندى، عالم ربانى مى شود و «نگاه كردن به چهره او» حتّى «نظر كردن به درب خانه اش» و «حضور در مجلسش» همه عبادت محسوب مى گردد و سخنش جهاد فى سبیل الله شمرده مى شود(2). اگر عالم دانش خویش را احتكار نكرد، بلكه آن را منتشر نمود و قبل از مردم خود به آن عمل كرد، و ثروتمند فقراء را در استفاده از اموالش شریك كرد، و فقراء هم در مقابل فقر صبور و پر تحمّل بودند، اجتماع دچار مشكلى نخواهد شد; ولى مصیبت و هلاكت زمانى است كه نه دانشمند دانش خویش را در اختیار نیازمندان بگذارد، و نه ثروتمند دست فقیر و نیازمند را بگیرد، و نه نیازمند صبر و تحمّل داشته باشد. خواننده محترم! هر یك از ما و شما در یكى از این سه دسته هستیم. از خداوند بخواهیم در آنچه وظیفه ماست، موفّقمان بدارد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. سوره النجم، آیه 3. 2. شخصى از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «این كه از پیامبر اكرم (صلى الله علیه وآله) نقل شده كه فرمود: «نگاه كردن به چهره علما عبادت است» منظور چه عالمى است؟ حضرت فرمودند: «منظور عالمى است كه هنگامى كه به چهره اش نگاه مى كنى، به یاد جهان آخرت مى افتى و امّا عالمى كه چنین نباشد نگاه كردن به چهره اش (نه تنها عبادت محسوب نمى شود، بلكه) باعث فتنه است!» (میزان الحكمة، باب 2845، حدیث 13438). [ 61 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:0
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَلتَّوْبَةُ عَلى اَرْبَعَةِ دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَ اسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ وَ عَزْمٌ اَنْ لایَعُودَ»; «توبه بر چهار پایه استوار است 1ـ پشیمانى درونى 2ـ استغفار زبانى 3ـاستغفار عملى 4ـ تصمیم جدّى بر عدم بازگشت به گناه»(1). شرح و تفسیر برداشت غالب مردم از توبه، برداشت نادرستى است و لهذا آثار آن، هم در توبه هاى فردى و هم در توبه هاى اجتماعى كم است. توضیح این كه ساختمان عظیم توبه بر روى یكى دو پایه بنا نمى شود، بلكه باید اركان چهارگانه آن مراعات گردد و به تعبیر دیگر آثار توبه باید در تمام وجود انسان آشكار شود. با توجّه به این مقدّمه كوتاه، به شرح اصول چهارگانه توبه مى پردازیم: ركن اوّل: نخستین قدم توبه پشیمانى درونى است، حقیقتاً در درون قلب و روح و جان تائب تحوّل و انقلابى رخ دهد و از گناهى كه مرتكب شده تنفّر پیدا كند و پشیمان گردد. ركن دوم: هر چند پشیمانى درونى اوّلین گام توبه است، ولى تنها ركن -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 459، حدیث 2160، (جلد اوّل، صفحه 548). [ 56 ] آن نیست. بدین جهت باید این تحوّل و انقلابى كه در درون او پیدا شده در سایر اعضاء بدنش نیز اثر بگذارد و به وسیله زبانش، كه ترجمان قلب او است، آشكار گردد. زبان هم به دنبال قلب از گناه توبه كند و استغفار گوید. بنابراین هماهنگى قلب و زبان در تنفّر از گناه، دو ستون از ستون هاى چهارگانه توبه است. ركن سوم: این است كه این حالت ندامت و پشیمانى از زبان به سایر اعضا هم منتقل شود و آن ها را به عكس العمل وادارد، تا انسان براى جبران گذشته كارى انجام دهد. اعضاء انسان در این مرحله سه كار مى تواند انجام دهد، تا نهال نوپاى توبه استحكام یابد و بارور گردد: الف) حق و حقوق مردم كه بر اثر گناهان پایمال شده را جبران كند; اگر غیبتى كرده، حلّیت بطلبد. اگر قلب مؤمنى را شكسته جبران كند. اگر مال مردم را تلف كرده، جبران نماید. خلاصه هر حقّى از هر شخصى بر عهده اوست ادا كند. ب) حقوق خداوند را نیز ادا كند; اگر عبادتى را ترك كرده انجام دهد. اگر ترك آن عبادت قضا و كفّاره اى دارد بجا آورد. و این امور را به پس از مرگ موكول نكند! ج) بدى ها و خطاها و گناهان گذشته را با خوبى ها و عبادات جبران نماید. شاهد بر این مرحله از توبه جمله (اِلاّ الَّذینَ تابُوا وَ اَصْلَحُوا); «مگر كسانى كه توبه كردند و (به دنبال آن) خود را اصلاح نمودند». مى باشد، كه در آیات متعدّدى از قرآن مجید آمده است(1). گناه مثل بیمارى است و اگر گناه كبیره باشد همانند بیمارى هاى سخت است، شخصى كه مبتلى به بیمارى سختى مى گردد و پس از معالجه و مداوا از بستر برمى خیزد، -------------------------------------------------------------------------------- 1. سوره بقره، آیه 160. شبیه این جمله در آیات 89 آل عمران، 119 نحل، و 5 نور، نیز آمده است. [ 57 ] قواى او تحلیل رفته، چشم ها گودافتاده، لاغر شده و توانایى لازم ندارد. باید علاوه بر معالجه و درمان، تقویت شود تا نیروى خویش را بازیابد. گناه نیز ایمان و فضایل انسانى را تضعیف مى كند، پس از توبه باید آن فضایل تضعیف شده را با كارهاى صالح و شایسته تقویت نمود. ركن چهارم: تصمیم به ترك گناه در آینده، یعنى توبه راه را به انسان تا آخر عمر نشان دهد. نتیجه این كه توبه طبق فرمایش امام على (علیه السلام) یك تحوّل كامل ایجاد مى كند و تنها تعلّق به زبان ندارد. در مورد جامعه هم چنین است، جامعه گناه زده پس از توبه باید این مراحل چهارگانه را طى كند. آیا ما پس از انقلاب این چهار مرحله را در جامعه خویش پیاده نموده ایم؟
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:0
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «یا كُمَیْلُ! لَیْسَ الشَّأْنُ اَنْ تُصَلِّیَ وَ تَصُومَ وَ تَتَصَدَّقَ، اَلشَّأْنُ اَنْ تَكُونَ الصَّلاةُ بِقَلْب نَقِیٍّ وَ عَمَل عِنْدَ اللهِ مَرضِیٍّ، وَ خُشُوع سَوِیٍّ»; «اى كمیل! مهمّ این نیست كه نماز بخوانى و روزه بگیرى و در راه خدا انفاق كنى، مهمّ این است كه در نماز (و سایر اعمال) با قلبى پاك و به طور شایسته در پیشگاه خدا قرارگیرى، و عملت آمیخته با خشوع بوده باشد»(1). شرح و تفسیر جنبه هاى واقعى اعمال و چگونگى و كیفیّت عمل است كه ارزش واقعى آن را تعیین مى كند، نه ظاهر و مقدار آن. همان طور كه على (علیه السلام) به كمیل تأكید مى كند كه به جاى پرداختن به ظاهر عمل و اهمیّت دادن به زیادى مقدار آن، به روح عمل بپردازد; زیرا هدف نهایى از این اعمال تربیت و پرورش و تكامل انسان است و آن در گرو پاكى عمل است، نه زیادى عمل(2). توضیح این كه: عبادت داراى روح و جسم است، جسم عبادت همان اعمال و افعال ظاهرى است. جسم نماز، قرائت صحیح، ركوع، سجده و سایر افعال و اركان نماز است كه باید به طور صحیح انجام شود، ولى روح -------------------------------------------------------------------------------- 1. تحف العقول مترجم، صفحه 186. 2. یكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 118. [ 54 ] نماز توجّه به مضامین بلند اذكار، و صیقل دادن روح زنگار گرفته در پرتو قرآن و توجّه به خداوند و تقویت توحید در شاخه هاى مختلفش و توجّه به نبوّت و معاد و مانند آن و خلاصه بودن در راه مستقیم الهى است. عبادت واقعى توجّه به هر دو جنبه عبادت را مى طلبد، همان گونه كه نماز بى روح نماز نخواهد بود، نماز بى جسم نیز نماز نیست و همان طور كه مسلمانى كه بدون توجّه به مضامین و معانى اذكار نماز و خلوص نیّت، فقط به جسم نماز قناعت مى كند در اشتباه است، مسلمان نماهایى كه به بهانه واصل شدن به معرفة الله، نماز یا سایر عبادات را رها مى كنند و مدّعى اند كه به روح و عمق نماز توجّه دارند، نیز در اشتباه بزرگ ترى هستند
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:0
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «لَیْسَ مَنِ ابْتاعَ نَفْسَهُ فَاَعْتَقَها كَمَنْ باعَ نَفْسَهُ فَاَوْبَقَها»; «كسى كه خویشتن را مى خرد و آزاد مى كند، همانند شخصى كه خود را مى فروشد و هلاك مى كند نیست»(1). شرح و تفسیر حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) مردم را به دو گروه تقسیم كرده اند: 1ـ كسانى كه نفس خویش را مى خرند و آزاد مى كنند. 2ـ كسانى كه خود را مى فروشند و اسیر مى كنند. براى روشن تر شدن مضمون حدیث فوق، لازم است توضیحى كوتاه پیرامون خریدن و آزاد كردن داده شود. نفس انسان در این روایت به غلامى تشبیه شده كه در گرو ملكیّت دیگرى است، و انسان آزاده كسى است كه نفس خویش را بخرد و آزاد كند. و به تعبیر دیگر انسان اسیر است; گاه اسیر شهوات، گاه اسیر پُست و مقام، گاه اسیر زن و فرزند، و گاه اسیر خیالات و اوهام. باید خویش را از این اسارت ها آزاد كند; نه آن كه خود را در مقابل این امور بفروشد و در اسارت آن ها نگه دارد. سؤال: راستى چرا برخى انسان ها خود را مى فروشند؟ -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419. [ 52 ] پاسخ: چنین انسان هایى یا ارزش متاع خویش را نشناخته اند و نمى دانند كه ارزش و استعداد انسان آن قدر زیاد است كه مى تواند فراتر از ملائكه آسمانى رود و پیشواى آن ها شود(1) و از آن بالاتر، خلیفه و نماینده خداوند بر روى زمین گردد، بنابراین كسى كه خود را مى فروشد كسى است كه نسبت به متاع خود شناخت كافى ندارد. كسى خود را مى فروشد كه به ارزش والاى خود آگاه نیست. یا این كه بى ارزش بودن ثمن و قیمتى كه در برابر كالاى خویش مى گیرد را نمى داند; فى المثل شخصى كه كرامت انسانى خویش را به هوى و هوس مى فروشد، یا ارزش و قیمت كرامت نفس را نمى داند و یا بى ارزشى هوى و هوس را درك نكرده است. در روایتى از حضرت على (علیه السلام) مى خوانیم: «لَیْسَ لاَِنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبیعُوها اِلاّ بِها; هیچ بهایى براى انسان جز بهشت (و رضاى حق) نیست. خود را به كمتر از آن نفروشید»(2). طبق این روایت، كالاى وجود انسان در این جهان پهناور تنها یك مشترى مناسب و یك قیمت همسان دارد و آن خداوند متعال است كه بهشت و رضاى خویش را در برابر آن مى پردازد. خلاصه این كه هیچ یك از انسان ها خارج از این دو دسته نیستند، باید بنگریم كه جز كدام یك هستیم. —– -------------------------------------------------------------------------------- 1. ارزش انسان به قدرى زیاد است كه جبرئیل امین، فرشته مقرّب پروردگار و امین وحى، مى گوید: «از زمانى كه بر آدم سجده كردیم، هرگز بر انسان پیشى نگرفتیم!» (وسایل الشیعه، جلد 4، ابواب الاذان و الاقامة، باب 31، حدیث 5). 2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 456. [ 53 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 11:59
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «فى سَعَةِ الاَْخْلاقِ كُنُوزُ الاَْرْزاقِ»; «اخلاق خوش كلید گنج هاى روزى است»(1). شرح و تفسیر هنگامى كه به بحث پیرامون صفت «حُسن خُلق» در تفسیر اخلاق در قرآن، جلد 3، صفحه 135 رسیدیم، دامنه این بحث را بسیار گسترده یافتیم و على رغم مطالعات قبلى پیرامون این موضوع، تعبیراتى در قرآن و احادیث یافتیم كه در كمتر مسأله اى دیده مى شود! به عبارت ساده تر، حسن خلق، خوشرویى، ادب، برخورد مناسب با مردم، از اساسى ترین مسایل اسلام است. روایات زیاد با تعبیرات كم نظیر و تأكیدات فراوان نشان مى دهد كه پیامبر (صلى الله علیه وآله)اهمیّت بسیار زیادى براى حُسن خُلق قایل بوده است. متأسّفانه در میان گروهى از مسلمانان یا به این مسأله اهمیّت داده نمى شود، یا بر خلاف آن عمل مى شود تا آن جا كه بعضى خیال مى كنند كه آدم خوب باید عبوس، ترشرو، خشن، خشك و بداخلاق باشد! در حالى كه این اشتباه بزرگى است. در واقع آنچه در این روایت آمده یكى از فواید دنیوى اخلاق خوش است. تجربه نشان داده كسانى كه اخلاق خوشى داشته اند، كار و زندگى -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 1114، حدیث 5079، (جلد سوم، صفحه 151). [ 50 ] آن ها هم رونق داشته است. چهل سال قبل آمارى از رونق كسب و كار برخى از كسبه دیدم كه طبق آن آمار، كسبه خوش اخلاق 70% و كسبه بداخلاق 30% موفّق بودند; یعنى سهم خوش اخلافى 40% است! چرا كه حسن خلق مردم را به سوى خود مى كشاند و اخلاق بد دافعه دارد. همه مسلمانان مخصوصاً كسانى كه با مردم برخورد بیش ترى دارند باید اخلاقى نیكو داشته باشند، كه اخلاق خوش هم جامعه را آباد مى سازد و هم باعث طول عمر مى شود، چنانكه در حدیث آمده است: «اِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ یَعْمُرانِ الدّیارَ وَ یَزیدانِ فِى الاَْعْمارِ»(1). سؤال: چرا حسن خلق باعث وسعت روزى مى شود؟ پاسخ: در مثال فوق مشترى زمانى از یك كاسب جنس مى خرد كه به او اعتماد كند. اگر نسبت به كاسب مشكوك و بدبین باشد از او فرار مى كند. بنابراین كاسب باید اعتماد مشترى را جلب كند و یكى از طرق جلب اعتماد برخورد خوب است. مشترى حسن خلق فروشنده را به حساب درستى و امانت و صداقت و اعتماد او مى گذارد. شخصى نقل مى كرد كه براى معالجه به یكى از كشورهاى غربى رفته بودم، پس از پایان معالجه و پذیرایى بسیار شایسته، درخواست صورت حساب كردم، آن ها در كمال ادب و احترام گفتند: در این باره عجله نكنید، شما به سلامت به ایران بازگردید، آن گاه ما صورت حساب را براى شما ارسال مى كنیم و شما هزینه بیمارستان را سر فرصت به شماره حسابى كه درون آن نامه است ارسال دارید! در مقابل، بیمارستان هایى در كشور اسلامى ما وجود دارد كه تا پول نگیرند، بیمار را اساساً پذیرش نمى كنند! این كجا و آن كجا؟ متأسّفانه آنچه را حضرت على (علیه السلام)نسبت به آن بیمناك بود ـ سبقت دیگران در عمل به اسلام ـ در برخى از امور تحقّق یافته است!. —– -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 1114، حدیث 5077، (جلد سوم، صفحه 151). [ 51 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 11:56
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «نِعْمَ زادُ الْمَعادِ الاِْحْسانُ اِلَى الْعِبادِ»(1) و قال فى روایة اخرى: «رَأْسُ الاْیمانِ الاِْحْسانُ اِلَى النّاسِ»(2); «احسان و كمك به بندگان خدا، زاد و توشه مناسبى براى جهان پس از مرگ است». و در روایت دیگرى فرمود: «كمك به مردم بخش مهمّى از ایمان است». شرح و تفسیر یكى از بركات حكومت اسلامى «جشن عاطفه ها»، «جشن نیكوكارى»، «طرح إكرام» و طرح هاى مشابه آن است، كه مردم براى كمك به اقشار محروم جامعه بسیج مى شوند. بدون شك كمك به مردم از عبادت هاى مهمّ، بلكه یكى از مهم ترین عبادات است. بدین جهت حضرت على (علیه السلام) در روایت اوّل این كار را بهترین زاد و توشه جهان آخرت معرّفى مى نماید. اگر این روایت را در كنار آیه شریفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى); «زاد و توشه برگیرید، كه بهترین زاد و توشه تقوى است»(3) بگذاریم روشن مى شود كه احسان زاییده تقوى، و تقوى زاییده احسان است. بنابراین انگیزه اصلى مردم از كمك ها، -------------------------------------------------------------------------------- 1. غرر الحكم، جلد 6، صفحه 161، حدیث 9912. 2. غرر الحكم، جلد 4، صفحه 52، حدیث 5253. 3. سوره بقره، آیه 197. [ 46 ] برخواسته از تقوى و اعتقادات آن هاست و در حقیقت اسلام قوى ترین مشوّق احسان و نیكوكارى است. در روایت دوم رابطه احسان و ایمان مطرح شده است، انسان ضعیف الایمان احسان نمى كند، ولى مؤمنان راستین اهل احسانند. جالب این كه در این روایات تنها احسانِ به مسلمانان یا مؤمنان مطرح نشده است، بلكه در یكى احسان به بندگان خدا و در دیگرى احسان به مردم مطرح شده است و مفهوم آن این است كه حتّى نیكى به فقراء و نیازمندانِ غیر مسلمان باعث فزونى تقوى و ایمان مى گردد، زیرا خداوند تمام بندگانش را دوست دارد و كسى كه بندگان خدا را دوست داشته باشد، خدا را دوست دارد. بدین جهت احسان به هر نیازمندى مشروع و پسندیده است. آثار احسان و نیكوكارى احسان دو رقم تأثیر دارد; تأثیرى در احسان كننده (مُحْسِنْ) دارد، و تأثیرى دیگر در احسان شونده. تأثیرى كه این عمل در احسان كننده دارد، بسیار مهم تر از تأثیر آن در احسان شونده است. (برخلاف آنچه معمولا تصوّر مى شود و بدین جهت در بسیارى از موارد احسان همراه با منّت و آزار و اذیّت است). جالب این كه قرآن مجید درباره زكات، كه نوعى احسان است، تعبیر به «تُطَهِّرُهُمْ» و «تُزَكّیهِمْ»(1) دارد; یعنى احسان باعث «طهارت» و «تزكیه» احسان كننده مى شود، به رشد اخلاقى او كمك مى كند و باعث از بین رفتن صفات زشت و رذیله او مى گردد. شاهد این مطلب روایتى است كه مى گوید: «صدقه اى كه به فقیر مى دهید قبل از این كه به دست فقیر برسد، به دست خدا مى رسد!»(2) -------------------------------------------------------------------------------- 1. این دو جمله در آیه شریفه 103 سوره توبه آمده است. 2. صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 702، (به نقل از مثال هاى زیباى قرآن، جلد اوّل، صفحه 109). [ 47 ] آیه انفاق(1) هم به خوبى دلالت بر این مطلب دارد، كه انفاق باعث رشد و نموّ انفاق كننده مى گردد. نكته آخر این كه احسان نه تنها طهارت فردى را به دنبال دارد، بلكه باعث طهارت اجتماعى نیز مى گردد; زیرا یكى از عوامل مهمّ بسیارى از گناهان اجتماعى فقر است، و هنگامى كه در سایه احسان فقر برچیده شود، جامعه نیز پاك مى گردد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. منظور از آیه انفاق، آیه 261 سوره بقره است.
پنج شنبه 28/3/1388 - 11:56
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَیُّهَا النّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا فى طَریقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِهِ»; «اى مردم! در طریق هدایت از كمى طرفداران آن وحشت نكنید»(1). شرح و تفسیر یكى از آفت هاى عقل انسان، تسلیم شدن در برابر اكثریّت كمّى جامعه است، كه از آن در آیات قرآن و روایات معصومان (علیهم السلام) نهى شده; بلكه در برخى از این آیات، به مدح اقلیّت و مذمّت اكثریّت پرداخته شده است; مثلا در آیه شریفه 116 سوره انعام مى خوانیم: (وَ اِنْ تُطِعْ اَكْثَرَ مَنْ فِى الاَْرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللهِ); «اگر از بیش تر كسانى كه در روى زمین هستند اطاعت كنى، تو را از راه خدا گمراه مى كنند» علاوه بر این، در بیش از ده آیه اكثریت به جهالت، و در 5 آیه به ناسپاسى، و در 4 آیه به فقدان ایمان، توصیف شده است. حال با توجّه به آنچه از آیات و روایات استفاده مى شود، كه اكثریّت مذمّت شده، و از سوى دیگر در دنیاى امروز همه جا سخن از اكثریّت ها است، و امروزه بسیارى از مسایل سرنوشت ساز بشر، بر محور رأى اكثریّت دور مى زند، معیار چیست؟ -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، خطبه 201. [ 42 ] پاسخ این است كه جوامع بشرى متفاوت است، اگر در جامعه اى صالحان متولیّان امور آن باشند، بدون شك تبعیّت از اكثریّت تقوى و صلاح است، ولى اگر هواپرستان متولیان امور جامعه اى بودند، هیچ گاه اسلام تبعیّت از اكثریّت هواپرست را سفارش و توصیه نمى كند; زیرا با منطق و عقل سازگار نیست. به تعبیر دیگر اسلام تابع اكثریّت كیفى است، نه اكثریّت كمّى! به همین جهت خداوند متعال در آیه شریفه هفتم سوره هود و دوم سوره ملك مى فرماید: (لِیَبْلُوَكُمْ اَیُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلا) و نفرمود: «اَكْثَرُ عَمَلا» چون اكثریّت كیفى مهمّ است، نه اكثریّت كمّى! ولى توجّه این نكته مهمّ است كه مسأله اكثریّت در دنیاى امروز، راه چاره بیچارگى است! زیرا معیارى براى اكثریّت كیفى در جوامع غیر دینى وجود ندارد و همه مدعى هستند كه بهترین هستند. بنابراین براى حفظ نظام جامعه ناچارند طبق نظر اكثریّت عمل كنند; هر چند به مقتضاى آن، یك عالم دانشمند و مدیر و مدبّر یك رأى، و یك فرد بى سواد ناآگاه هم یك رأى داشته باشد! بنابراین آیات مزبور و مانند آن ناظر به یك جامعه سالم و صالح نیست. پیام این حدیث ما نباید در زندگى اخلاقى خویش تابع اكثریّت ها باشیم، هر چند مجبوریم در زندگى سیاسى تابع باشیم. بنابراین اگر اكثریّت مردم روى زمین مال حرام مى خورند و پرهیز نمى كنند، ما نباید به رنگ جماعت اكثریّت درآییم. اگر اكثریّت مردم به هنگام به خطر افتادن منافع خویش دروغ مى گویند، ما نباید از صف راستگویان، به بهانه در اقلیّت بودن آن ها، خارج شویم و از كمى تعداد و نفرات صادقین بترسیم و در صف [ 43 ] دروغگویان درآییم. انسان مؤمن در مسایل اخلاقى باید مستقل باشد، یعنى اگر تمام مردم روى زمین (فرضاً) آلوده شراب شدند او نباید از تنهاییش در این مسیر به خود هراس راه دهد و از منطق رسواى «خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو!» پیروى كند. یا بگوید: «چه كسى راست مى گوید كه ما راست بگوییم؟» و مانند این ها; زیرا بدون شك فرداى قیامت این بهانه ها پذیرفته نیست. زمانى انسان صالح مى شود و در مسیر سلوك الى الله قرار مى گیرد، كه نگاه نكند دیگران چه مى گویند، بلكه بنگرد خداوند چه مى گوید. پروردگارا ما را همواره در طریق حق بدار، و وحشت تنهایى در راه حق را از ما زایل كن
پنج شنبه 28/3/1388 - 11:55
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «لِكُلِّ شَىْء آفَةٌ»; «هر چیزى آفتى دارد (در هر كار مراقب آفت ها باشید)»(1). شرح و تفسیر هر چیزى در جهان هستى، همان گونه كه در روایت بالا آمده، آفت یا آفت هایى دارد; یعنى تمام موجودات عالَم آسیب پذیرند و نمى توان چیزى پیدا كرد كه بى آفت باشد. به عنوان نمونه بدن خود ما انسان ها چقدر آسیب پذیر و پرآفت است. انواع و اقسام بیمارى ها، كه از مرز هزاران نوع بیمارى مى گذرد، همواره سلامت انسان را تهدید مى كند. بدین جهت رشته هاى مختلف پزشكى براى مداواى آن ها به وجود آمده است، حتّى آفات یك عضو (مثلا چشم) آن قدر زیاد است كه در جهان كنونى یك طبیب نمى تواند در همه مشكلات چشم متخصّص شود; بلكه چشم متخصّص هاى مختلفى دارد. روح انسان نیز چنین است; نباتات، حیوانات، جامعه انسانى و خلاصه همه چیز آفت دارد. با توجّه به این اصل كلّى و فراگیر، باید در هر موفّقیت و موهبتى با دقّت مراقب آفات آن باشیم و گرنه پیروزى ها و نعمت ها در معرض خطر -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمه، باب 97، حدیث 514، (جلد اوّل، صفحه 110). [ 38 ] قرار مى گیرد. حضرت على (علیه السلام) در ادامه این سخن آفت نزدیك به سى نعمت را بیان كرده، كه در این جا به چهار مورد آن مى پردازیم: 1ـ «آفَةُ الْوَرَعِ قِلَّةُ الْقِناعَةِ; آفت مهمّ تقوى (و نقطه آسیب پذیرى آن) قانع نبودن در زندگى است»(1). چیزى كه انسان را به حرام مى اندازد، چیزى كه آدمى را حریص بر استفاده از اموال شبهه ناك مى كند، چیزى كه افراد ضعیف الایمان را به سوى ترك خمس و زكات سوق مى دهد، چیزى كه باعث مى شود تا انسان براى كسب اموال بیش تر به آب و آتش بزند، قانع نبودن است! اگر زندگى انسان آمیخته با قناعت باشد، اداره آن آسان است. در حالات هارون الرشید نوشته اند كه در جشن عروسى یكى از فرزندانش به جاى نُقل و سكّه، قطعه هایى از كاغذ كه بر روى هر كدام نام یك آبادى نوشته شده بود بر سر عروس خود مى ریخت!(2) روشن است وقتى كسى بخواهد این كار را كند نمى تواند به حلال قناعت نماید، بلكه به ناچار آلوده به غصب و غارت و چپاول و دزدى و سایر كارهاى خلاف مى شود، ولى اگر قناعت كند دست به این كارها نمى زند. 2ـ «آفَةُ الْقَوِىِّ اسْتِضْعافُ الْخَصْمِ; آفت نیرومند، كوچك شمردن دشمنانش مى باشد»(3). نقطه آسیب قدرتمندان و جوامع قوى این است كه دشمنان خود را كوچك مى شمارند. نگویید تهاجم فرهنگى مهم نیست! اگر فلان روزنامه توهین كرد، اهمیّتى ندارد! اگر فلان فیلم دهن كجى كرد، تأثیرى ندارد و ...; چون اگر دشمن را كوچك شمردى از او ضربه مى خورى. -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 97، حدیث 537، (جلد اوّل، صفحه 111). 2. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 118. 3. میزان الحكمة، باب 97، حدیث 541، (جلد اوّل، صفحه 111). [ 39 ] 3ـ «آفَةُ الدّینِ الْهَوى; هواى نفس آفت دین است»(1). هواى نفس دین انسان را بر باد مى دهد، آفت دین یك چیز درونى به نام هواى نفس است. 4ـ «آفَةُ الْعَقْلِ الْهَوى; هواى نفس آفت عقل انسان (نیز) هست»(2). هواى نفس عقل انسان را از كار مى اندازد و انسان را پراشتباه ظاهر مى كند. هواى پرستى حجاب مى شود. هواى پرستى هم آفت دین است و هم آفت عقل. آرى همه چیز آفت دارد، باید آفت ها را شناخت و با آن مبارزه كرد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 97، حدیث 513، (جلد اوّل، صفحه 110). 2. میزان الحكمة، باب 97، حدیث 526، (جلد اوّل، صفحه 111).
پنج شنبه 28/3/1388 - 11:55
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اِنَّ فى جَهَنَّمَ رَحىً تَطْحَنُ، اَفَلا تَسْئَلُونى ما طَحْنُها؟ فَقیلَ لَهُ: فَما طَحْنُها یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ؟ قَالَ: اَلْعُلَماءُ الْفَجَرَةُ، وَ الْقُرّاءُ الْفَسَقَةُ، وَ الْجَبابِرَةُ الظَّلَمَةُ، وَ الْوُزَراءُ الْخَوَنَةُ، وَ الْعُرَفاءُ الْكَذَبَةُ ...»; «در جهنّم آسیابى وجود دارد كه همواره كار مى كند. آیا نمى پرسید كه چه چیزى را خرد مى كند؟ پرسیده شد: خوراك این آسیاب چیست؟ حضرت فرمود: دانشمندان فاجر و منحرف، قاریان فاسق، حكمرانان ستمگر، وزیران خائن و كارشناسان دروغگو، خوراك آن آسیاب هستند!»(1). شرح و تفسیر آتش دوزخ براى مجازات گنهكاران كافى است. آتشى كه از درون دل ها به بیرون زبانه مى كشد (اَلَّتى تَطَّلِعُ عَلَى الاَْفْئِدَةِ)(2). ولى براى برخى از جهنّمیان، از جمله گروه هاى پنج گانه فوق، عذاب هاى فوق العاده اى بر آن افزوده شده، كه علّت آن ـ در مورد گروه هایى كه در این حدیث مطرح شده ـ این است كه از مقام و موقعیّت خویش سوء استفاده كرده اند. توجّه كنید: -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 620، حدیث 2922، (جلد دوم، صفحه 173). 2. سوره هُمزه، آیه 7. [ 34 ] اِنَّ فى جَهَنَّمَ رَحىً تَطْحَنُ: در جهنّم آسیابى وجود دارد كه پنج گروه از انسان ها را، همانند گندمى كه تبدیل به آرد مى شود، خرد مى كند! آیا نمى پرسید كه چه كسانى خوراك این آسیاب هستند؟ مردم پرسیدند: اى امیرمؤمنان! این آسیاب چه كسانى را آسیاب مى كند؟ حضرت در جواب پنج گروه را برشمرد: 1ـ اَلْعُلَماءُ الْفَجَرَةُ: اوّلین گروه، عالمانى هستند كه چراغ در دست دارند و راهزن دین و ایمان و عقاید و اعتماد مردمند، عالم فاجر و منحرف همانند دزدى است كه چراغ در دست دزدى مى كند چو دزدى با چراغ آید *** گزیده تر برد كالا! 2ـ وَ الْقُرّاءُ الْفَسَقَةُ: دومین گروهى كه خوراك آن آسیاب هستند، قاریان فاسق مى باشند. تفاوت «علماء فاجر» و «قاریان فاسق» در این است كه قاریان فقط معلّمان مردم در قرآن بودند، ولى علماء فاجر شامل معلّمان مردم در سایر علوم نیز مى شود. این ها اگر فاسق باشند خطرات زیادى خواهند داشت و چون پست آن ها مهم است و با روح و قلب مردم، مخصوصاً جوانان سر و كار دارند عذابشان هم شدید است. 3ـ وَ الْجَبابِرَةُ الظَّلَمَةُ: جابران ستمكار سومین گروهى هستند كه خوراك آن آسیاب مى باشند. خطر این گروه در مرحله بعد از علماء فاجر و قاریان فاسق است; چون آن ها عقیده مردم را دگرگون مى سازند، ولى زمامداران ستمكار بر جسم مردم ستم مى كنند. 4ـ وَ الْوُزَراءُ الْخَوَنَةُ: وزیران جابران ستمكار هم در آن آسیاب خرد -------------------------------------------------------------------------------- 1. مشروح این روایت را در مثال هاى زیباى قرآن، جلد اوّل، صفحه 230 مطالعه فرمایید. [ 35 ] مى شوند. علّت این كه به وزراء، خائن و به زمامداران، ظالم گفته شده این است كه: این وزراء هم به پیشوایانشان خیانت مى كنند و بیراهه را به عنوان راه به آن ها نشان مى دهند و هم به خویشتن و ملّت خویش خیانت مى كنند. 5ـ وَ الْعُرَفاءُ الْكَذَبَةُ: منظور از «عرفا» در این جا كارشناسان مى باشد. بنابراین پنجمین گروه، كارشناسان و خبرگزاران و اهل خبره دروغگو هستند. تمام رسانه هاى جمعى كه به نوعى آلوده به دروغ و ارائه خلاف حقیقت هستند مشمول این تعبیر مى باشند; رسانه هایى كه باید معرّف خوبى ها و معروف ها و صراط مستقیم باشند، آلودگى ها و دروغ ها و بى بندوبارى ها را ارائه مى كنند و مردم را غافل و گرفتار انواع بدبختى ها مى سازند. در ضمن از این حدیث معلوم مى شود كه جامعه بر محور این پنج گروه دور مى زند، اگر این ها اصلاح شوند تمام جامعه اصلاح مى شود و اگر منحرف شوند همه جامعه تباه مى گردد. و نقطه انحراف تمام این ها یك چیز است و آن مقدّم داشتن منافع شخصى بر منافع اجتماعى و ارزش هاى مادّى بر ارزش هاى الهى! [ 36 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 11:52
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عَبْداً وَ لا اَمَةً وَ اِنَّ النّاسَ كُلُّهُمْ اَحْرارٌ»; «اى مردم! از حضرت آدم (علیه السلام) غلام و كنیزى خلق نشده، بلكه تمام مردم آزاد هستند!»(1). شرح و تفسیر مخاطب حضرت در این روایت تمام مردم هستند; چون گروه خاصّى را مورد خطاب قرار نداده، بلكه تمام انسان ها را مورد خطاب قرار داده است. خطاب «یا اَیُّهَا النّاسُ» در مواردى است كه جنبه حقوق بشر دارد، ولى خطاب هایى مانند «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» جنبه حقوق اسلامى دارد. طبق این روایت، همه مردم آزادند و اساس آفرینش انسان و فرزندان آدم بر حریّت و آزادى بوده است. و اگر در جایى این اصل نقض شود، جنبه استثنایى دارد. این نكته كه مسأله آزادى انسان 1400 سال قبل توسّط اسلام مطرح شده، قابل تأمّل و دقّت است; زیرا در آن زمان حریّت یك اصل اساسى و یك ارزش شناخته نمى شد، برخلاف امروز كه ارزشى بودن آزادى یك امر بدیهى است. اصل لزوم آزادى مطلبى روشن، بلكه از بدیهیّات است و مورد قبول -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 779، حدیث 3556، (جلد دوم، صفحه 351). [ 30 ] همه مى باشد و همه ملّت هاى تحت سلطه براى به دست آوردن آن مبارزه مى كنند. آنچه قابل توجّه و در خور دقّت مى باشد، دو چیز است: 1ـ چرا آزادى یك ارزش است؟ اگر نباشد چه مى شود؟ و اگر باشد چه رخ مى دهد؟ متأسّفانه فلسفه آزادى چیزى است كه كمتر بدان پرداخته مى شود. فلسفه آزادى روشن است: انسان نیروها و قابلیّت هایى دارد. در صورتى مى تواند این ها را به ثمر برساند كه مانعى بر سر راه او نباشد، بتواند آزادانه علم و دانش را فراگیرد و در مسیر تكامل پیش برود، تكامل بر دو پایه استوار است الف: استعدادهاى درونى. ب: نداشتن مانع، بنابراین فلسفه آزادى انسان، استفاده وى از استعدادها و لیاقت هاى درونى است. و روشن است كه شكوفایى استعدادهاى درونى انسان در محیطى آزاد بهتر تحقّق پیدا مى كند. رشد بوته اى كه در یك گلدان هست با بوته اى كه در یك زمین زراعتى كاشته شده قابل مقایسه نیست. 2ـ چه نوع آزادى مطلوب است؟ از آنچه در نكته اوّل گذشت روشن مى شود كه آن نوع از آزادى مطلوب است كه در مسیر تكامل انسان باشد. بنابراین این فلسفه آزادى حدود آن را تبیین مى كند، زیرا آزادى اقسامى دارد: 1ـ آزادى مطلق; این نوع آزادى فقط در دل جنگل ها و در بین حیوانات وحشى پیدا مى شود و بس. در چنین مكان هایى هر كسى هر كار بخواهد مى كند. و روشن است كه هیچ كسى مدافع چنین آزادى نیست. 2ـ آزادى در محدوده قوانین بشرى كه دائماً دست خوش تغییر و تفسیر است; كسانى كه معتقد به دین نیستند، ولى قانون را قبول دارند آزادى آن ها باید در چارچوبه قانون باشد و واضح است كه قانون تضادّى با آزادى ندارد، بلكه محافظ آن است. [ 31 ] 3ـ آزادى در محدوده ارزش هاى الهى; آزادى پیروان مكاتب الهى در چارچوبه ارزش هاى دینى است، آن ها هرگز اجازه نمى دهند كه به نام آزادى به حریم این ارزش هاى والاى الهى و انسانى تجاوز شود. بدیهى است نوع اوّل آزادى مطلوب هیچ بشرى نیست، و نوع دوم سرچشمه انواع مشكلات و بدبختى هاست، و تنها نوع سوم است كه مى تواند سعادت ما را تضمین كند و قبایى است كه براى قامت انسان دوخته شده است. [ 32 ] [ 33 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 11:50
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته