• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1610
تعداد نظرات : 122
زمان آخرین مطلب : 4972روز قبل
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَطْوَلُ النّاسِ اَمَلا اَسْوَئُهُمْ عَمَلا»; «طولانى ترین آرزوهاى انسانى، متعلّق به انسان هایى است كه بدترین اعمال و كردار را دارند»(1). شرح و تفسیر حضرت، بین آرزوهاى طولانى و اعمال زشت و بد، رابطه اى برقرار مى كند، و مى فرماید: نه تنها آرزوهاى طولانى بد است، بلكه هر چه طولانى تر باشد اعمال زشتى كه از انسان سر مى زند نیز زشت تر مى باشد. در مورد «طول امل» (آرزوهاى دراز) مباحث مختلفى، مطرح گشته است(2)، كه در این جا به طرح دو سؤال و پاسخ آن اكتفا مى شود: سؤال: در روایاتى كه پیرامون «آرزوها» بحث مى كند، تضادّى دیده مى شود; از یك سو روایاتى، مانند آنچه در بالا آمد، «آرزو» را یك امر منفى و غیرارزشى معرّفى كرده و مردم را از آن برحذر مى دارد، و از سوى دیگر مى دانیم كه اگر امید و آرزو نباشد زندگى متلاشى مى شود; چرا كه انسان با امید و آرزو زنده است. به همین جهت در روایتى از پیامبر -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 117، حدیث 720، (جلد اوّل، صفحه 144). 2. مشروح این مباحث را در «اخلاق در قرآن»، جلد دوم، صفحه 177، مطالعه فرمایید. [ 106 ] پاسخ: آرزو در حدّ معمول و معقول چیز خوبى است و این همان چیزى است كه رحمت است و مایه ادامه زندگى; امّا آرزوهاى طولانى و نامعقول، آرزوهایى كه تمام ذهن و فكر انسان را اشغال كند، آرزوهایى كه میان او و سعادتش فاصله بیندازد، بدون شك چنین آرزوهایى مطلوب نیست و روایت فوق و مانند آن اشاره به چنین آرزوهایى دارد. سؤال دیگر: چرا آرزوهاى طولانى آثار بسیار منفى و نامطلوبى بر اعمال انسان مى گذارد؟ پاسخ: زیرا انسان را از مرگ، حساب و كتاب و دادگاه عدل الهى غافل مى نماید، انسانى كه از جهان آخرت غافل شود، سالم نخواهد ماند. علاوه بر این كه وقتى انسان فكر و استعداد و نیروى محدود خویش را در مسیر تحقّق آرزوهاى طولانى به كار گرفت، دیگر توانى برایش باقى نمى ماند كه اعمال نیك انجام دهد. در روایت تكان دهنده اى از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)مى خوانیم: «وَ الَّذى نَفْسُ مُحَمَّد بِیَدِه ما طَرَفْتُ عَیناىَ اِلاّ ظَنَنْتُ اَنَّ شَفَراىَ لایَلْتَقیانِ حَتّى یَقْبِضَ اللهُ روُحى; قسم به خدایى كه جان محمّد در دست اوست، هر زمان كه پلك هاى چشمانم را بر روى هم مى گذارم، قبل از این كه چشمانم را باز كنم، احتمال مى دهم قبض روح شوم!»(2). كمترین واحد زمانى در ادبیّات ما «یك چشم بر هم زدن» است، تضمینى -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 113، حدیث 673، (جلد اوّل، صفحه 140). 2. میزان الحكمة، باب 118، حدیث 729، (جلد اوّل، صفحه 145). [ 107 ] براى ادامه زندگى ما حتّى به اندازه یك چشم بر هم زدن نیست، بنابراین باید آرزوهاى خویش را كوتاه كنیم و بیش تر به فكر تهیّه زاد و توشه اى براى جهان آخرت، كه مقصد اصلى است، باشیم. «كسى كه یقین دارد بالاخره (با مرگ) از دوستان خود جدا مى شود، و (در نهایت) همنشین خاك مى گردد و مواجه با حساب (و كتاب الهى در یوم المعاد) مى گردد و نیازى به آنچه در دنیا جمع كرده ندارد و محتاج چیزهایى است كه براى آخرتش فرستاده است، سزاوار است چنین انسانى آرزوهاى خویش را كوتاه و اعمال نیكش را فراوان كند»(1). -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 118، حدیث 724، (جلد اوّل، صفحه 145). [ 108 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:55
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «یا كُمَیْلُ! قُلِ الْحَقَّ عَلى كُلِّ حال وَ وادِّ الْمُتَّقینَ وَ اهْجُرِ الْفاسِقینَ وَ جانِبِ الْمُنافِقینَ وَ لا تُصاحِبِ الْخائِنینَ»; «اى كمیل! از گفتن حق در هر حال دریغ مكن، و انسان هاى باتقوى را دوست بدار، از فاسقین و گنهكاران دورى كن، و مراقب منافقین و دو رویان باش، و با خیانت پیشگان رفاقت و مصاحبت نكن»(1). شرح و تفسیر حضرت على (علیه السلام) طبق این روایت، براى بهتر زیستن پنج دستور به كمیل، كه یكى از دوستان بسیار مورد علاقه آن حضرت بود، مى دهد. دستور اوّل: «اى كمیل! هیچ گاه از گفتن حق خوددارى مكن» در تمام عمرت طرفدار حق باش; چه در سختى و چه در راحتى، چه به هنگام قدرت و چه زمانى كه فاقد قدرت هستى، چه بر تخت قدرت و چه بر خاك مذلّت، خلاصه در تمام طول عمرت، كه در این دنیا زیست مى كنى، حرف حق و سخن حق بگو. حضرت سپس به كمیل سفارش مى كند، با چه كسانى زندگى كند و از چه كسانى فاصله بگیرد: دستور دوم: «اى كمیل! همراه پرهیزكاران باش و دوستشان بدار»; زیرا -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413. [ 104 ] دوست متّقى و پرهیزكار، چون به خاطر رضاى خدا با تو دوست هست، در سختى و مشكلات تو را رها نمى كند و به همین جهت تو را به گناه تشویق نمى نماید و به همین علّت مانع از اطاعت و بندگى تو نمى گردد. آرى مودّت پرهیزكاران را همیشه در خزانه قلبت حفظ كن. حضرت سپس به كمیل دستور مى دهد كه از سه طایفه خوددارى نماید: دستور سوم: «اى كمیل! زندگى ات را از فاسقین و اهل گناه «جدا كن»، اهل گناه بالاخره تو و خانواده ات را آلوده مى كنند، پس براى حفظ خود و خانواده ات از آن ها كناره بگیر و با آن ها قطع رابطه كن. دستور چهارم: «اى كمیل! مواظب مكر و حیله منافقین باش» این كه در مورد فاسقین دستور به هجران وجدایى مى دهد، ولى نسبت به منافقین امر به مواظبت و مراقبت مى كند، بدین جهت است كه در هر جامعه اى منافق وجود دارد و نمى توان آن ها را جداسازى كرد و به راحتى قابل شناسایى نیستند، و اتّفاقاً مسلمین بیش ترین ضربه را از همین طائفه خورده اند و لهذا باید مواظب شیطنت و مكر و فریب آن ها بود، هر چند نتوان جامعه را از آن ها پاك كرد. دستور پنجم: «اى كمیل! با خیانت كاران رفاقت نكن» انسان هاى خیانت پیشه صلاحیّت رفاقت، شراكت، دوستى، و مانند آن را ندارند. اگر در این كلام دقّت شود و در یك جامعه عملى گردد، قطعاً در آن جامعه تحوّلى روى خواهد داد; زیرا هر جامعه اى از خیانت، نفاق، گناه و كتمان حق رنج مى برد و نیازمند تقوى و پاكى و بیان حقایق و انسان هاى پرهیزكار است. اگر جامعه اى را از صفات رذیله فوق پاك كنیم و به ویژگى هاى خوب زینت بخشیم بدون شك جامعه اى ایده آل خواهد شد.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:54
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «یا كُمَیْلُ! اِنَّ اَحَبَّ مَا امْتَثَلَهُ الْعِبادُ اِلَى اللهِ، بَعْدَ الاِْقْرارِ بِه وَ بِاَوْلیائِه، التَّعَفُفُ وَ التَّحَمُّلُ وَ الاِْصْطِبارُ»; «اى كمیل! محبوب ترین چیزى كه بندگان خدا مى توانند به وسیله آن بندگى خدا كنند، بعد از اقرار به وحدانیّت خدا و حقانیّت اولیائش، (سه چیز مى باشد): تعفّف و تحمّل و اصطبار است»(1). شرح و تفسیر 1ـ «تعفّف» چیست؟ تعفّف یك معنى خاص دارد و یك معنى عام: معنى خاصّش همان عفّت در مسایل جنسى است، به تعبیر قرآن مجید: (وَ الَّذینَ هُمْ لِفُروجِهِمْ حافِظُونَ); «مؤمنین كسانى هستند كه دامن خود را (از آلوده شدن به بى عفّتى) حفظ مى كنند»(2)، همان چیزى كه حضرت یوسف (علیه السلام)براى حفظ آن بهاى سنگینى پرداخت. و امّا معنى عامّ آن، هرگونه پارسایى و زهد و بى اعتنایى به حرام در مورد مال و مقام و تمام امكانات زندگى مى باشد. تعفّف طبق این تفسیر، چشم پوشى از حرام در تمام زمینه ها است. عفّت به معناى وسیع كلمه نشانه شخصیّت و ایمان انسان است. -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414. 2. سوره مؤمنون، آیه 5. [ 102 ] 2ـ منظور از «تحمّل» چیست؟ بدون شك زندگى براى هر كس مشكلاتى در پى دارد; درس خواندن، معاشرت با مردم، كسب روزى حلال، بندگى خدا، صداقت و عفاف، سیر و سلوك الى الله و خلاصه هرگونه فعالیّتى، مشكلاتى بر سر راه خود دارد، كه باید آن مشكلات را تحمّل كرد و از پاى نیفتاد. در تحمّل مشكلات ـ همانند سایر مسایل ـ باید از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) درس بگیریم، هنگامى كه دشمن دندان هاى آن حضرت را مى شكند و پیشانى اش را مجروح مى نماید، حضرت نه تنها ناامید نمى شود، بلكه با غلبه بر این مشكلات حتّى در همان لحظه دست از هدایت مردم برنمى دارد و براى آنان دعا مى كند! «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمى فَاِنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ; پروردگارا! قوم مرا هدایت كن، (اگر آنان اشتباهى كردند و مرا آزردند) آن ها مردمى جاهل و نادان هستند»(1). هدایت مردم و تبلیغ دین نیاز به تحمّل دارد; تحمّل ملایمات و سختى ها. 3ـ «اصطبار» چیست؟ اصطبار از مادّه «صبر» است. تفاوت «صبر» و «تحمّل» در این است كه «صبر» جنبه مثبت دارد، ولى تحمّل داراى جنبه منفى است. حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: «فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَیْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً; (در طول خلافت خلفاى ثلاثه) صبر كردم، در حالى كه (بسان انسانى بودم كه) استخوانى در گلو و خار و خاشاكى در چشم داشت»(2). حقیقتاً بیست و پنج سال چنین صبر كردن، كار بسیار مشكلى است. ما هم براى رسانیدن انقلاب اسلامى به نسل هاى آینده باید صبر و تحمّل داشته باشیم. عفّت و چشم پوشى از محرّمات الهیّه و تحمّل مشكلات و ناملایمات و صبر و خویشتن دارى، موجبات مناسبى براى حفظ و بقاء انقلاب اسلامى خواهد بود. -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 20، صفحه 21. 2. نهج البلاغه، خطبه سوم. [ 103 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:52
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «لا خَیْرَ فى شَىْء مِنْ اَزْوادِها اِلاَّ التَّقْوى»; «هیچ یك از زاد و توشه هاى دنیا بركتى ندارد، مگر زاد و توشه تقوى»(1). شرح و تفسیر آن حضرت پس از بازگشت از جنگ صفّین، هنگامى كه به دروازه كوفه مى رسد، در كنار قبرستان مسلمین توقّف مى كند، حوادث و خبرهاى دنیا را براى ارواح مردگان بیان مى كند! سپس از آن ها خواست كه حوادث و اخبار جهان آخرت را براى او و همراهانش بیان كنند! حضرت در ادامه و در میان بهت و حیرت همراهان فرمود: «اَما لَوْ اُذِنَ لَهُمْ فِى الْكَلامِ لاََخْبَرُوكُمْ اَنّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى; اگر به آن ها اجازه سخن داده شود به شما خواهند گفت: بهترین زاد تقوى است»(2). در حقیقت دو روایت فوق، و روایات مشابه دیگر، از آیه شریفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى); «زاد و توشه برگیرید كه بهترین زاد و توشه تقوى است»(3) گرفته شده است. مسأله زاد و توشه در مسافرت هاى قدیم بسیار مهمّ بود; برخلاف -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، خطبه 111. 2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 130. 3. سوره بقره، آیه 197. [ 100 ] امروز كه اهمیّت چندانى ندارد. مسافران در گذشته روستا به روستا و شهر به شهر، لوازم سفر و موادّ خوراكى، كه از آن به زاد و توشه تعبیر مى شود، را تهیّه مى كردند. زاد و توشه باید سه ویژگى داشته باشد: 1ـ كم حجم باشد. 2ـ پرقوّت باشد. 3ـ فاسد نشدنى باشد. در آیه شریفه فوق و دو روایتى كه نقل شد، دنیا به منزلگاهى تشبیه شده كه مردم همچون مسافران مى آیند و اندكى در آن اقامت مى كنند و زاد و توشه اى برمى گیرند و به حركت خویش ادامه مى دهند، سپس بهترین زاد و توشه، كه واجد ویژگى هاى سه گانه باشد، را تقوى معرّفى مى كند. حقیقتاً تقوى در هر كجا باشد آن جا را آباد مى كند و هر كجا نباشد ویرانه خواهد شد. بدون شك پلیس بیرونى و ممانعت مردم از كارهاى خلاف لازم است، ولى كافى نیست. آنچه كارآیى اصلى دارد پلیس درونى و تقواى الهى است. آنچه ملّت سرافراز ایران اسلامى را پس از هشت سال جنگ تحمیلى و طاقت فرسا و نا برابر، پیروز كرد و عزّت و عظمت اسلام را در نظر جهانیان دو چندان نمود، تقواى رزمندگان ما بود. ما نباید از این سرمایه بزرگ غافل شویم. از امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه شریفه (یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَلیم); «آن روز (روز قیامت) كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد، مگر كسى كه با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید»(1) پرسیده شد، حضرت فرمودند: «قلب سلیم قلبى است كه خدا را ملاقات كند در حالى كه غیرخدا در آن نباشد»(2). و ثمره غیرخدا نبودن تقوى است; آرى تقوى میوه قلب سلیم است.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:51
دعا و زیارت
عن امیرالمؤمنین (علیه السلام): «عَلَّمَ اَصْحابَهُ فى مَجْلِس واحِد اَرْبَعَمِأَةِ باب مِمّا یَصْلَحُ لِلْمُؤْمِنِ فى دینِه وَ دُنْیاهُ، ... قالَ: انْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ، فَاِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»; «حضرت على (علیه السلام) در یك جلسه چهارصد موضوع به یارانش تعلیم داد كه براى دین و دنیاى آن ها مفید بود (یكى از آن موضوعات این بود): منتظر فرج باشید و از رحمت الهى مأیوس نشوید، چون محبوب ترین اعمال در نزد خداوند متعال انتظار فرج است»(1). شرح و تفسیر منظور از كلمه «الفرج» چیست؟ در این جا دو احتمال وجود دارد: 1ـ «ال» در «الفرج» الف و لام جنس است، یعنى همواره در مشكلات و سختى ها امیدوار به یافتن راه حل و گشایشى باشید و هیچ گاه از رحمت الهى ناامید نشوید; زیرا رحمت الهى پایان ناپذیر و نامتناهى است. دنیا همواره فراز و نشیب داشته و امّت هاى مختلف نیز مشكلات و مصائب گوناگونى داشته اند، و گاه شیاطین و فرمانروایان ظالم عرصه را بر مردم تنگ مى كردند و لشكر ایمان تضعیف -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 94. [ 94 ] مى شد، به گونه اى كه گاه مشكلات نفس گیر مى شد، ولى هیچ گاه مؤمنان از رحمت الهى مأیوس نمى شدند. به عنوان مثال در جنگ احزاب آن قدر عرصه بر مسلمانان تنگ شد كه به تعبیر قرآن «مى خواست سینه ها از گلوها خارج شود!»(1) و به تعبیر ما «كارد به استخوان رسیده بود» ولى مسلمانان باز هم به حل مشكلات و انتظار رفع ناملایمات امید داشتند و این انتظار به ثمر نشست و خداوند به وسیله باد تمام بساط كفّار را در هم ریخت. بنابراین اگر مشكلاتى براى جامعه، حوزه هاى علمیّه، انقلاب، جوانان، حكومت اسلامى، نوامیس مسلمانان و مانند آن پیش مى آید، نباید خود را ببازیم و از رحمت حق مأیوس گردیم، او كه رحمتش عام است و شامل كسانى كه حتّى او را نمى خوانند و نمى شناسند(2) مى شود، چطور شامل حال ما نمى شود؟! 2ـ این واژه معناى معهودى دارد، یعنى منتظر فرج مخصوص، كه همه شیعیان و مسلمانان در انتظار آن هستند باشید; به تعبیر دیگر این روایت به ما توصیه مى كند كه منتظر قیام حضرت مهدى (علیه السلام) باشیم. طبق احتمال دوم معناى جمله «احب الاعمال» این است كه انتظار فرج از نماز، روزه، حجّ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، و خلاصه از همه اعمال بهتر است و هیچ عملى به ارزش انتظار فرج نمى رسد(3). سؤال: انتظار فرج یك حالت باطنى و درونى است، بنابراین همه مى توانند ادّعا كنند كه منتظر هستند، آیا صرف این حالت درونى، كه كار سختى هم نیست، افضل الاعمال است؟ و حتّى از جهاد با آن همه -------------------------------------------------------------------------------- 1. سوره احزاب، آیه 10. 2. این مطلب در دعاى معروف ماه رجب، كه بعد از نمازهاى واجب و مستحبّ خوانده مى شود، آمده است. 3. این مضمون در روایات دیگر نیز دیده مى شود; در برخى از روایات از انتظار فرج به «افضل اعمال امتى» و در برخى روایات به «افضل العبادة» و در روایات دیگر به «افضل عبادة المؤمن» تعبیر شده است، مشروح این روایات را در میزان الحكمة، باب 240 مطالعه فرمایید. [ 95 ] مشكلات و سختى ها، كه جان انسان در خطر مى افتد، برتر است؟ آیا چنین انسانى مانند كسى است كه خون خود را در راه خدا اهداء مى كند؟ پاسخ: انتظار چند گونه است: 1ـ انتظار دروغین كه همراه با هیچ گونه آمادگى نیست و فقط با حركت زبان است. 2ـ انتظار راستین كه آمیخته با آمادگى هایى مى باشد كه این خود درجاتى دارد. همانند نیروهاى نظامى كه وقتى به آن ها آماده باش مى دهند گاه در آماده باش 50%، و گاه در آماده باش 70%، و گاه در آماده باش كامل 100%، به سر مى برند. برخى از منتظرین آمادگى ناقصى دارند، برخى دیگر آمادگى نسبتاً كاملى دارند و گروهى نیز آمادگى 100% و كامل دارند. كدام یك از این منتظرین مشمول أحبُّ الاعمال هستند؟ بدون شك كسانى كه آمادگى كامل دارند به این مقام رفیع و بلند نائل مى شوند; نه هر كسى كه مدّعى انتظار باشد. مگر مى شود ما منتظر میهمانى بس عزیز و عالیقدر باشیم و عمرى را در انتظار مَقدم او به سر بریم، ولى حتّى ابتدایى ترین اسباب و وسایل پذیرایى را فراهم نكرده باشیم؟ اگر چنین شخصى مدّعى انتظار باشد، در حالى كه هیچ آمادگى ندارد، مردم در عقل او شك مى كنند! از سوى دیگر انتظار أشكال گوناگون دارد; انتظار شخصى كه منتظر یك میهمان است، با انتظار كسى كه منتظر صد میهمان مى باشد متفاوت است، انتظار یك شخص عادى با انتظار امامى كه برترین انسان روى زمین است و براى برپایى حكومت جهانى و گسترش عدالت و قسط مى آید بسیار متفاوت است. اگر أشكال مختلف انتظار فرج را بررسى كنیم اعتراف خواهیم كرد كه این انتظار، بزرگ ترین، با شكوه ترین و پرارزش ترین انتظار در طول تاریخ بشریّت است! [ 96 ] ولى آنچه مهمّ است این كه: آیا اعمال ما نشانگر این انتظار هست؟ ما باید جایگاه خود را در حكومت جهانى مهدى (علیه السلام) از هم اكنون مشخّص كنیم! آیا از كسانى خواهیم بود كه در خطّ مقدم جبهه خواهیم بود؟ یعنى آن قدر شجاعت، شهامت، آگاهى، تقوى، ایمان، و استقامت داریم كه در این صف قرار گیریم؟ یا از كسانى خواهیم بود كه در پشت جبهه یار و یاور رزمندگان خواهیم بود؟ یا از كسانى خواهیم بود كه نه در خط مقدّم قرار خواهیم گرفت و نه در پشت جبهه یار و یاور آن ها خواهیم بود، بلكه (خداى ناكرده) فقط و فقط به فكر دنیاى خود خواهیم بود؟ یا (نعوذ بالله) در جبهه مخالف و رو در روى امام زمان قرار خواهیم گرفت!؟ عجبا! كسى كه مدعى انتظار منتظَر بود حالا در صف مخالف قرار مى گیرد و با شمشیر آقا كشته مى شود! چنین انسانى در حقیقت با خواندن دعاى فرج، دعاى تعجیل مرگ خود را مى خوانده است؟! با این توضیحات، انتظار واقعى مى تواند یك مكتب و دانشگاه خودسازى باشد.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:50
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «یا كُمَیْلُ! لا تَأْخُذْ اِلاّ عَنّا، تَكُنْ مِنّا»; «اى كمیل! اگر مى خواهى از ما باشى، تمام معارف دینت را از ما بگیر!»(1). شرح و تفسیر بعضى مسأله ولایت را خیلى آسان گرفته اند و كسانى كه عاشقانه بر ائمّه اطهار (علیهم السلام) مى گریند و براى آن ها سینه مى زنند و عزادارى مى كنند و توسّلاتشان ترك نمى شود را اهل ولایت مى دانند; یعنى همین را كافى مى دانند. بلكه بعضى تصوّر مى كنند كه ولایت با گناه و خلاف كارى هم جمع مى شود! البتّه «ولایت» مراحل مختلفى دارد كه یك مرحله آن همان توجّه و توسّل و شركت در مراسم عزاى آن بزرگواران است; امّا بدون شك این كافى نیست و ولایت كامل و حقیقى آن است كه تمام برنامه هاى زندگى خویش را طبق دستورات آن بزرگواران تنظیم كنیم و آن عزیزان را در تمام زندگى خویش حاضر بدانیم; و معارف اصیل اسلام را از آن ها بگیریم. سلمان فارسى از آن جا جزء اهل البیت شد(2)، كه در تمام -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 412. 2. پیامبر اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) جمله «سلمان منا اهل البیت» را بارها فرموده و مرحوم علاّمه مجلسى در جلدهاى مختلف بحارالانوار آن را نقل كرده، كه تنها در جلد 22، در صفحات 326، 330، 348، 374 و 385 آمده است! [ 92 ] مراحل زندگى پا جاى پاى اهل البیت (علیهم السلام) نهاد و در هیچ مرحله اى جز به تبعیت از اهل البیت فكر نكرد. نقطه مقابل این تفكّر ولایى صحیح و ناب امور زیر است: 1ـ این كه انسان به خیالات و گمان ها و اوهام خویش پناه ببرد و با پوسته ظاهر فریب آن را بیاراید و راه خویش را با آن بپیماید! 2ـ این كه تنها به عقل و خرد خویش متّكى نباشد، بلكه به قرآن و سنّت هم روى آورد; ولى شاگرد آن ها نباشد و به دنبال آن ها حركت نكند، بلكه خود را استاد آن ها بداند! یعنى اوّل تصمیم بگیرد و سپس آیات قرآن و روایات معصومان را بر آن تطبیق كند. نظرات خویش را بر دین خدا تحمیل كند، تفسیرهاى نادرست از آیات قرآن ارائه كند و خلاصه دست به «تفسیر به رأى» و یا به اصطلاح «قرائت جدید» بزند. 3ـ این كه از عقل و خرد خویش استفاده كند و در مقابل قرآن و سنّت نیز شاگردى نماید، ولى بدعت هایى از خود بگذارد و امورى خارج از دین را هم داخل دین كند و مخلوطى از دین و غیر دین را به عنوان دین و آیین خدا عمل نماید، و به تعبیر دیگر دچار التقاط گردد. پروردگارا! به ما كمك كن تا با پرهیز از این راه هاى خطرناك سه گانه و گرفتن تمام معارف اسلام از پیغمبر اكرم (صلى الله علیه وآله) و ائمّه اهل البیت (علیهم السلام)، به حقیقت ولایت نائل شویم.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:50
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «شَرُّ اِخْوانِكَ مَنْ داهَنَكَ فى نَفْسِكَ وَ ساتَرَكَ عَیْبَكَ»; «بدترین دوستان تو آن هایى هستند كه با تو مداهنه و چرب زبانى مى كنند و عیوب تو را مى پوشانند»(1). شرح و تفسیر مردم در برخورد با واقعیّت ها و حقیقت ها بر دو دسته تقسیم مى شوند: گروهى در مقابل واقعیّت ها تسلیم هستند، و حقیقت ها را، هر چند تلخ و ناگوار باشد، مى پذیرند و با عبرت از آنچه رخ داده، در صدد اصلاح خویشتن برمى آیند. ولى گروه دوم، كه متأسّفانه تعداد آن ها كم نیست، واقعیّت ها و حقایق را انكار كرده و از آن فرار مى كنند، در حالى كه گریز از واقعیّات و پرده پوشى بر حقایق، نه مشكلى را حل مى كند و نه خدمتى به كسى محسوب مى شود. به همین دلیل دوستانى كه به جاى انتقاد سازنده و صحیح، سعى دارند عیوب را كتمان كنند و براى ارضاى كاذب خاطر دوست خود، نقایص او را بپوشانند و یا آن را حُسن جلوه دهند، در عالم -------------------------------------------------------------------------------- 1. غرر الحكم، جلد 4، صفحه 173، شماره 5725. [ 90 ] دوستى و رفاقت نه تنها خدمتى نكرده اند، بلكه مرتكب خیانتى بزرگ شده اند! خیانتى كه گاه به قیمت حیثیت و آبرو و سعادت دوست آن ها تمام مى شود(1). بدین جهت، اسلام نه تنها دستور مى دهد از چنین دوستانى پرهیز شود، بلكه سفارش مى كند كه انسان هاى با ایمان، بسان آینه یكدیگر باشند(2) و تمام حقایق و واقعیّات را بدون كم و كاست براى دوستان مؤمن خویش بیان كنند تا با درك و توجّه به آن، در صدد اصلاح و رفع آن برآیند. -------------------------------------------------------------------------------- 1. یكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 30. 2. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:50
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «جَهْلُ الْمَرْءِ بِعُیُوبِه مِنْ اَكْبَرِ ذُنُوبِه»; «از بزرگ ترین گناهان، عدم آگاهى انسان به عیوب خویش است»(1). شرح و تفسیر گناهانى كه انسان انجام مى دهد معمولا ریشه نفسانى دارد; یعنى خلق و خویى دارد كه سبب این گناه مى شود. مثلا، شخصى كه غیبت مى كند چون خلق و خوى حسادت دارد مرتكب این گناه بزرگ مى شود. یا كسى كه از مال حرام اجتناب نمى كند چون دنیاپرست و حریص است و آرزوهاى طولانى دارد، وابسته به دنیا مى گردد. یا كسى كه دیگران را تحقیر مى كند، چون متكبّر و خود برتربین است این گناه كبیره را به راحتى انجام مى دهد. حال اگر انسان این گناهان را بشناسد و ریشه هاى نفسانى آن را اصلاح كند، سرچشمه هاى گناه در وجود او خشكیده مى شود. امّا اگر به سرچشمه ها توجّهى نشود و فقط به قلع و قمع شاخه ها بپردازد، موفقیّتى به دست نمى آید. با توجّه به این مطلب روشن مى شود كه چرا عدم شناخت ریشه هاى نفسانى از بزرگ ترین گناهان است. سؤال: چرا انسان به عیوب خویش توجّه نمى كند؟ چطور آدمى خارى -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419. [ 88 ] كه در كف پاى دیگرى مى رود را متوجّه مى شود، امّا اگر شاخه درختى در چشمش فرو رود متوجّه نمى شود؟ پاسخ: انسان «حُبّ ذات» دارد; یعنى خودش را دوست مى دارد. حبّ ذات وقتى شدید باشد، انسان حاضر نیست نقصى را براى خود ببیند، بلكه معایب خویش را محاسن مى انگارد! مثل این كه فردى كه حال و حوصله كار و فعالیّت هاى اقتصادى ندارد و انسان تنبلى است، خود را زاهد مى پندارد! یا آدم وقیح و فحّاش خویش را شجاع مى انگارد! گذشتن از حبّ ذات از مشكل ترین مشكلات مسایل اخلاقى مى باشد و آخرین گردنه سخت سلوك الى الله است كه در عرفان به آن «إنانیّت» مى گویند. سؤال: براى مبارزه با این مشكل چه كنیم؟ پاسخ: آن ها كه بتوانند خود را در معرض انتقاد قرار دهند و بدین وسیله عیوب خویش را بیابند خوشا به حالشان، و امّا كسانى كه به این مرحله نرسیده اند خوب است حداقل دو كار را انجام دهند: 1ـ دوستان خوبى براى خویش انتخاب نمایند كه همچون آینه كاستى ها و عیوب آن ها را متذكّر شوند و مصداق «اَحَبُّ اِخْوانى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى عُیُوبى اِلَىَّ»(1) شوند. 2ـ ببینند چه چیز را براى دیگران عیب مى دانند، سعى كنند خود مرتكب آن نگردند; در یك مثال ساده اگر نیاز به كمك فورى همسایه پیدا كرد و او كمك نكرد و او را نكوهش نمود، مواظب باشد اگر همسایه اى دست نیاز به سوى او دراز كرد به كمكش بشتابد. پروردگارا! ما را در مبارزه با «إنانیّت» و «حبّ ذات افراطى» موفّق بدار. -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحارالانوار، جلد 71، صفحه 282.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:15
دعا و زیارت
«لا فَضیلَةَ كَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ كَمُجاهَدَةِ الْهَوى»; «هیچ فضیلتى همچون جهاد نیست، و هیچ جهادى همچون مبارزه با نفس نمى باشد»(1). شرح و تفسیر امام (علیه السلام) طبق این روایت جهاد را سرلوحه تمام فضایل مى شمرد; زیرا جهاد نسبت به تمام عبادت ها مشكلاتش فراوان تر و انجام آن سخت تر است و به مقتضى روایتى كه از پیامبر (صلى الله علیه وآله) نقل شده، كه «اَفْضَلُ الاَْعْمالِ اَحْمَزُها; برترین اعمال مشكل ترین آن هاست»(2). هیچ فضیلتى به مرتبه و منزلت جهاد در راه خدا نمى رسد. و در میان شاخه هاى مختلف جهاد، جهاد با نفس، از همه سخت تر و بدین جهت برتر است و لذا پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) آن را جهاد اكبر نامید(3). سؤال: مگر مى شود كسى با خودش بجنگد؟ مبارزه معمولا دو طرفى است، از یك سو خود انسان و از سوى دیگر شخص بیگانه، امّا این كه انسان با خودش جهاد كند به چه معناست؟ -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 165. 2. بحار الانوار، جلد 67، صفحه 191 و 237 و جلد 82، صفحه 332. 3. بحار الانوار، جلد 19، صفحه 182. [ 86 ] پاسخ: وجود انسان از بخش هاى متعدّدى تشكیل یافته است، به تعبیر دیگر انسان تك بُعدى نیست، بلكه ابعاد مختلفى دارد و این ابعاد مختلف همه یك سو و یك جهت نیستند، لذا ممكن است بعضى از ابعاد وجودى انسان با بعضى دیگر، كه در تضّاد است، به مبارزه برخیزد; زیرا بُعد انسانى و ملكوتى با بُعد حیوانى همواره در ستیز است. آرى هواى نفس، دشمنى درونى و همیشه بیدار است كه در خانه دل لانه گزیده و همه جا همراه انسان است و پیوسته او را وسوسه مى كند و به آلودگى ها دعوت مى نماید، و تنها با ذكر و یاد خداوند و مراقبت دائم مى توان بر این دشمن خطرناك و بى رحم پیروز شد، چرا كه دل آرام گیرد به ذكر خدا; (اَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(1). -------------------------------------------------------------------------------- 1. سوره رعد، آیه 28.
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:12
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَلْمَوَدَّةُ اَشْبَكُ الاَْنْسابِ وَ الْعِلْمُ اَشْرَفُ الاَْحْسابِ»; «محبّت و دوستى محكم ترین پیوند نسبى، و علم و دانش شریف ترین حسب محسوب مى شود»(1). شرح و تفسیر در میان عرب معروف است كه وقتى مى خواهند شخصیّت كسى را بیان كنند «نَسَب» و «حَسَب» او را بیان مى دارند. منظور از «نسب» این است كه او فرزند چه كسى و از كدام قبیله مى باشد؟ و امّا «حسب» در لغت به معناى «مفاخر» است، منتهى گاه شخص مفاخر پدرانش را بیان مى كند و گاه دیگر مفاخر خودش را; مثلا «كرم» براى شخص «كریم» حسب و شرف محسوب مى شود، هر چند پدرانش كریم نبوده باشند. حضرت على (علیه السلام)در روایت فوق ترسیمى روشن از حسب و نسب ارائه مى كند و مى فرماید: «مهم ترین و محكم ترین پیوندهاى نسبى، مودّت و محبّت نسبى است». از كسى پرسیدند كه دوست خوب مى خواهى یا برادر؟ پاسخ داد: برادرى مى خواهم كه دوست خوبى براى من باشد. این مطلب همان چیزى است كه در روایت فوق بدان اشاره شده است. -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد اوّل، صفحه 183 و جلد 74، صفحه 419. [ 84 ] محبّت واقعاً معجزه مى كند، محبّت سخت ترین دشمنان را ممكن است رام كند و این، وسیله مهمّى براى پیشرفت در دنیا و آخرت و سرمایه مهمّى براى تبلیغ و عرضه آیین اسلام به تمام جهانیان است. حضرت در ادامه حدیث مى فرماید: «بهترین چیزى كه مى توان به آن افتخار كرد علم و دانش است» با توجّه به این كه «علم» در این روایت به صورت مطلق ذكر شده، شامل هر نوع علمى، غیر از علوم محرّمه و مكروهه، مى شود. نتیجه این كه دو چیز عامل موفّقیت است: «علم» و «محبّت». [ 85 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 12:12
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته