• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1610
تعداد نظرات : 122
زمان آخرین مطلب : 4989روز قبل
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اِنَّما مَثَلى بَیْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّراجِ فِى الظُّلْمَةِ، یَسْتَضىءُ بِهِ مَنْ وَ لَجَها»; «مَثَل من در بین شما، مثل چراغ پر نورى در تاریكى است، تنها كسانى از آن بهره مى برند كه در شعاع نور آن باشند»(1). شرح و تفسیر در كلمات پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و ائمّه طاهرین (علیهم السلام) تعبیراتى دیده مى شود كه گاه ناآگاهان تصوّر مى كنند كه این سخنان خودستایى و تعریف از خویشتن است. در حالى كه بین خودستایى و معرّفى كردن خویش تفاوت روشنى وجود دارد. گاه شما شخصى را كاملا مى شناسید، ولى او بر اثر خودخواهى و غرور به ستایش از خود مى پردازد، این كار خودستایى و مذموم است. ولى گاهى از اوقات شما آن شخص را نمى شناسید و او خود را معرّفى مى كند، رشته تخصّصى اش را بیان مى كند، تا بهتر بتوان از او بهره برد. این، خودستایى نیست و مذموم نمى باشد. آنچه درباره معصومین (علیهم السلام)نقل شده از قبیل قسم دوم است; نه اوّل. حضرت على (علیه السلام) علاوه بر روایت فوق در موارد دیگرى نیز به معرّفى -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، خطبه 187. [ 202 ] خود پرداخته است(1); مثلا در روایتى مى خوانیم كه آن حضرت خطاب به كمیل بن زیاد، در حالى كه به سینه اش اشاره مى كرد، فرمود: «اِنَّ هاهُنا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً; در سینه ام علم فراوانى وجود دارد. اگر افراد لایقى مى یافتم به آن ها تعلیم مى دادم»(2). یا در روایت دیگرى مى فرماید: «اَیُّهَا النّاسُ سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى فَلاََنَا بِطُرُقِ السَّماءِ اَعْلَمُ مِنّى بِطُرُقِ الاَْرْضِ; اى مردم! پیش از این كه مرا از دست بدهید آنچه مى خواهید از من بپرسید كه من به راه هاى آسمان از راه هاى زمین آشناترم»(3). و بالاخره در روایت فوق مى فرماید: «من در میان شما به منزله چراغ پر نورى هستم كه در تاریكى مى درخشد، و كسانى مى توانند از نور این چراغ استفاده كنند كه وارد فضاى این چراغ شوند». این روایت اشاره به نكته مهمّى دارد، كه در روایات دیگر و برخى از آیات قرآن نیز مورد اشاره قرار گرفته و آن نكته این است: ترقّى و تكامل همواره بر دو پایه استوار است: 1ـ فاعلیّت فاعل. 2ـ قابلیّت قابل. اگر بهترین امكانات پیشرفت و ترقّى وجود داشته باشد، امّا كسانى از آن استفاده كنند كه قابلیّت ندارند هیچ فایده اى ندارد، از خورشید نورانى تر سراغ نداریم، امّا شخص نابینا نمى تواند از خورشید استفاده كند، چون قابلیّت ندارد. اگر بهترین آب ها را با بذرهاى اصلاح شده و باغبان هاى لایق و باران هاى پى در پى، در زمین شوره زار هدایت كنیم، بهره اى نمى گیریم; چون زمین شوره زار قابلیّت بهره بردارى ندارد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. كتاب هایى در این زمینه نوشته شده است. از جمله مى توان به كتاب «على (علیه السلام) از دیدگاه على بن ابیطالب (علیه السلام)» اشاره كرد. 2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147. 3. نهج البلاغه، خطبه 189. [ 203 ] اشخاص زیادى تا پایان عمر در كنار انبیاء بودند، ولى كافر مردند; چون قابلیّت دریافت نور هدایت را نداشتند. در اوّلین آیه سوره بقره مى خوانیم كه قرآن مجید هدایت گر افراد باتقوى است، نه همه مردم; یعنى براى كسانى كه قابلیّت هدایت را دارند هدایت گر است. در ضمن قابلیّت ها متفاوت است و هركس به اندازه قابلیّت خود از فیض خدایى استفاده مى كند. قرآن مجید نیز مى فرماید: (اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها); «هر درّه اى به اندازه ظرفیّت خود آب ذخیره مى كند»(1). سؤال: قابلیّت ها را چگونه افزایش دهیم؟ پاسخ: قابلیّت ها دو بخش هستند: بخشى از آن ها ذاتى است، و بخشى دیگر اكتسابى. قسم اوّل قابل افزایش نیست، امّا قسم دوم را مى توان با توبه و تقوى و مداومت بر یاد خداوند، كنار زدن حجاب ها، شركت در مجالس علم و معرفت، مطالعات مفید، انتخاب دوست مناسب، محیط خوب و مانند آن افزایش داد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. سوره رعد، آیه 17. [ 204 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:24
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَللهُ قَدْ اَعْطانى مِنَ الْعَقْلِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَمیعِ حُمَقاءِ الدُّنْیا وَ مَجانینِها لَصارُوا بِه عُقَلاءَ، وَ مِنَ الْقُوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَمیعِ ضُعَفاءِ الدُّنْیا لَصارُوا بِه اَقْوِیاءَ، وَ مِنَ الشُّجاعَةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَمیع جُبَناءِ الدُّنْیا لَصارُوا بِه شَجْعاناً»; «خداوند به من آن قدر عقل داده كه اگر بین تمام بى عقل هاى دنیا تقسیم كنند، همه آن ها عاقل مى شوند; و آن قدر به من نیرو و توان داده كه اگر بین تمام ضعیفان دنیا تقسیم كنند، همه آن ها توانمند مى گردند; و آن قدر به من شجاعت داده كه اگر بین تمام ترسوهاى دنیا تقسیم كنند، همه آن ها شجاع مى شوند!»(1). شرح و تفسیر هنگامى كه دشمنان اسلام در ماجراى «لیلة المبیت»(2) به خانه پیامبر (صلى الله علیه وآله) هجوم بردند و حضرت على (علیه السلام) را در رختخواب پیامبر (صلى الله علیه وآله)یافتند، عدّه اى گفتند: «على را بكشیم!» ابوجهل با لحن گستاخانه اى گفت: «این جوان بیچاره را رها كنید، محمّد او را فریب داده است!» على (علیه السلام) در پاسخ ابوجهل جملات مهمّ بالا را بیان فرمود، تا آن ها بدانند با چه كسى رو به رو هستند و آنچه مى گویند سراسر اشتباه است. -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 19، صفحه 83. 2. مشروح داستان «لیلة المبیت» را در كتاب «آیات ولایت در قرآن» آورده ایم. [ 198 ] با توجّه به این كه حضرت على (علیه السلام) خودستایى نمى كند و اهل گزافه و مبالغه گویى هم نمى باشد، مى فهمیم كه وجود او مجموعه اى از عقل و علم و شجاعت است، به اندازه یك جهان; یعنى خداوند یك دنیا را در یك انسان جمع كرده است. مطلب دیگر این كه على (علیه السلام) در سخت ترین لحظات پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)را تنها نگذاشت. صحنه هاى خطرناك در طول عمر پر بركت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) كم نبوده است، ولى در سه مورد خطر به اوج خود رسید و على در تمام این سه مورد نقش حیاتى داشت. 1ـ لیلة المبیت. 2ـ جنگ اُحد. 3ـ جنگ خندق. پس از پایان یافتن جنگ اُحد، وقتى على با بدنى مجروح و خون آلود خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله) رسید، عرض كرد: «هنگامى كه گرما گرم دفاع از شما بودم و همانند پروانه اى بر گرد شمع وجودتان مى چرخیدم، ضربات فراوانى بر من وارد شد. كه شانزده ضربه آن سنگین بود، به گونه اى كه چهار بار نقش بر زمین شدم، هر بار كه زمین مى خوردم شخص والایى مى آمد و زیر بغلم را مى گرفت و مرا بلند مى كرد و مى گفت: از پیامبر (صلى الله علیه وآله)دفاع كن! یا رسول الله این شخص كه بود؟». پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: بشارت باد بر تو! آن شخص جبرییل امین، امین وحى خداوند بود!»(1). در جنگ خندق، كه داستان مبارزه على (علیه السلام) و عمر بن عبدود بسیار مشهور است، پیامبر (صلى الله علیه وآله) ارزش مبارزه آن حضرت را در آن روز از عبادت تمام جن و انس بالاتر و والاتر مى شمرد، چرا كه هیچ كس آمادگى مقابله با «عمرو بن عبدود» را نداشت و او بود كه با شكست «عمرو»، یعنى -------------------------------------------------------------------------------- 1. مشروح وقایع مربوط به جنگ اُحد را در كتاب «فروغ ابدیّت»، جلد دوم، صفحه 27 به بعد، مطالعه فرمایید. [ 199 ] بزرگ ترین قهرمان دشمن، لرزه بر اندام آن ها انداخت(1). آرى على (علیه السلام)در سخت ترین لحظات پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) را ترك نكرد و یار و یاور او بود. ما به این على (علیه السلام)، كه امام اوّل ما شیعیان است، افتخار مى كنیم. امّا آیا فقط افتخار، به فضایل آن حضرت كافى است، و هیچ وظیفه اى در قبال آن نداریم؟ حقیقت این است كه فضایل آن حضرت براى ما ایجاد مسؤولیّت مى كند و ما باید از صفات والاى او بهره بگیریم و لااقل پرتوى از آن را در وجود خویش پیاده كنیم. -------------------------------------------------------------------------------- 1. جزییّات مربوط به جنگ خندق، كه نام دیگر آن «جنگ احزاب» است، را در جلد دوم «فروغ ابدیّت» صفحه 121 به بعد، مطالعه فرمایید.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:24
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «لا تَجْعَلوُا عِلْمَكُمْ جَهْلاً، وَ یَقینَكُمْ شَكًّا، اِذا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلوُا وَ اِذا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»; «علم و دانش خود را تبدیل به جهل و نادانى نكنید! و یقین خویش را مبدّل به شك و تردید ننمایید! هنگامى كه به چیزى علم پیدا كردید طبق آن عمل كنید، و زمانى كه یقین یافتید اقدام نمایید»(1). شرح و تفسیر در روح و جان آدمى، امور مختلفى وجود دارد; یكى از آن ها ادراك است كه آن را علم نامیده اند، و یكى دیگر از آن ها باورهاست. سؤال: فرق بین «علم» و «باور» چیست؟ پاسخ: علم همان آگاهى است; چه قلب و جان انسان آن را بپذیرد و چه نپذیرد. ولى هر گاه انسان نسبت به چیزى علم پیدا كرد و دل و جانش نیز آن آگاهى را پذیرفت و در برابر آن تسلیم شد، به آن «باور» مى گویند. خداوند در آیه 14 سوره نمل به این مطلب اشاره دارد، مى فرماید: (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً) «آن ها آیات الهى را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن یقین داشتند». -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، كلمات قصار. شماره 274. [ 196 ] فرعون، مخصوصاً بعد از مشاهده معجزات حضرت موسى (علیه السلام)، علم به خدا داشت و مى دانست كه «او» خالق جهان هستى و همه موجودات است، ولى این مطلب را «باور» نداشت و در برابر آن تسلیم نبود. حضرت على (علیه السلام)در روایت فوق علم و یقین را بر اساس آثار آن ها مورد ارزیابى قرار مى دهد. بدین جهت علمى كه به آن عمل نمى شود را جهل، و یقینى كه موجب اقدام نمى گردد را شك و تردید معرّفى مى كند; زیرا كسى كه، مثلا، مدّعى است یقین به قیامت دارد، ولى هیچ اثرى در اعمال او دیده نمى شود، در حقیقت قیامت را باور نكرده است! بنابراین از دیدگاه فرهنگ اسلامى همه چیز زمانى ارزش پیدا مى كند كه در عمل تحقّق پیدا كند و مورد عمل قرار مى گیرد و چیزى كه عینیّت ندارد و فقط جنبه تئورى و ذهنى دارد ارزش چندانى در فرهنگ اسلامى ندارد. سؤال: چرا به علم و یقین عمل نمى شود؟ پاسخ: در پاسخ به این سؤال به دو عامل مى توان اشاره كرد: 1ـ ضعف علم و یقین از عوامل عمل نكردن به آن چیزى است كه نسبت به آن علم داریم. اگر حقیقتاً بدانیم كه خوردن مال یتیم مانند خوردن آتش است،(1) هرگز اقدام به خوردن آن نمى كنیم. پس تزلزل پایه هاى ایمان و ضعف مبانى اعتقادى و علمى سبب مى شوند كه ایمان در عمل نمایان نشود. 2ـ گاه هوى و هوس هاى سركش مانع از عمل كردن به علم و یقین مى گردد، هوى و هوس ها گاهى همچون سیلاب هاى قوى سدّ محكم علم و یقین را در هم مى شكنند و براى جلوگیرى از چنین ضایعاتى باید پایه هاى ایمان و یقین محكم تر گردد، تا بدان جا كه هیچ سیلابى قادر بر شكستن سدّ ایمان و یقین نباشد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. پیامبر اكرم (صلى الله علیه وآله) فرمود: «در سفر معراج عدّه اى را دیدم كه آتش از دهانشان وارد و از پشت آن ها خارج مى گشت! از جبرئیل پرسیدم: آن ها كیانند؟ جبرئیل گفت: «آن ها كسانى هستند كه اموال یتیمان را به ظلم خورده اند!» (میزان الحكمه، باب 4238، حدیث 22590). [ 197 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:22
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَیْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصابیحِ الْهُدى، وَ الاَْبْصارُ اللاَّمِحَةُ اِلى مَنارِ التَّقْوى! اَیْنَ الْقُلُوبُ الّتى وُهِبَتْ لِلّهِ، وَ عُوقِدَتْ عَلى طاعَةِ اللهِ!»; «كجایند آن عقل هایى كه از چراغ هاى هدایت روشنى مى گیرند؟! كجایند چشم هایى كه به نشانه هاى تقوى مى نگرند؟! و كجایند آن دل هاى كه به خدا بخشیده شده و پیمان اطاعت خدا را بسته اند؟!»(1). شرح و تفسیر در وجود انسان دو محور مهمّ وجود دارد: نخست محور عقل و علم است، كه انسان به وسیله آن حقایق را درك مى كند. دیگر محور عواطف و احساسات است. منظور از عواطف، انگیزه هاى غیر متكّى به دلیل است كه مایه حركت و باعث فعالیّت مى شود و اگر درست هدایت شود به نتایج بسیار مطلوبى مى رسد. این كه انسان مى داند دو به اضافه دو مساوى است با چهار، این علم است; امّا این كه به فرزندش علاقه دارد، علم نیست; بلكه عاطفه است. اگر این دو (علم و عاطفه) اصلاح شود، یعنى علم متكّى به مبدأ الهى و ارزشى گردد و عواطف هم مطابق موازین تعدیل گردد، انسان كامل مى شود. -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، خطبه 144. [ 194 ] حضرت على (علیه السلام) در روایت فوق براى تكامل در هر دو بخش ضابطه تعیین مى كند. طبق فرمایش حضرت در جمله اوّل، اگر عقل هدایت شود و هادى او خداوند باشد و آدمى چشم به نور تقوى دوخته باشد و احساسات و غرایز خویش را به وسیله تقوى كنترل كند، شرط اوّل حاصل مى شود. و در جمله دوم معیار عواطف و انگیزه ها را اخلاص و طاعت خداوند بیان مى كند; یعنى دل را فقط در گرو او قرار دهیم، تنها با او پیمان ببندیم و تنها براى او عبادت كنیم. البتّه شرط دوم مشكل تر است، همان گونه كه آن ضرب المثل عامیانه معروف مى گوید: «ملاّ شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل!». خدایا! ما خود را به تو سپرده ایم، ما را در آنچه رضا و خشنودى توست موفّق بدار.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:22
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «وَ كَمْ مِنْ عَقْل اَسیر تَحْتَ هَوى اَمیر»; «چه بسیار هوى و هوس هایى كه عقل ها را تحت سلطه خود در آورده و آن ها را اسیر كرده است»(1). شرح و تفسیر در وجود هر انسانى دو نیرو وجود دارد: 1ـ نیروى عقل، كه باید بر تمام اعضاء و نیروها و احساسات انسان امیر باشد. 2ـ تمایلات و شهوات نفسانى، كه باید ابزار اجرایى عقل باشند و تحت فرمان او. اگر هر یك از این دو نیرو در جاى خود به كار گرفته شود، آنچه خداوند از انسان انتظار دارد به انجام مى رسد، و انسان حقیقتاً خلیفه خداوند مى شود. امّا اگر برعكس شد، و هوى و هوس فرماندهى را در دست گرفت و عقل به عنوان ابزارى در اختیار آن قرار گرفت و اسیر تمایلات شهوانى شد، چنین انسانى از مسیر حق منحرف مى گردد و این انحراف ممكن است آن قدر زیاد شود و چنین انسانى به قدرى از صراط -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 211. [ 192 ] مستقیم دور گردد، كه مانند چهارپایان بلكه پست تر از آن ها شود!(1). آرى اگر عقل، كه به منزله پدر پر تجربه اى در یك خانواده است، اسیر تمایلات و بى بندوبارى هاى جوان هاى خام و بى تجربه و مالامال از شهوات گردد، چنین خانواده اى از هیچ خطرى در امان نخواهد بود!. بنابراین اگر مى خواهیم مورد نظر خداوند باشیم، باید عقل را در خانواده، جامعه، كلّ كشور، و بلكه سراسر دنیا حاكم كنیم و او را از اسارت هوى ها و هوس ها آزاد نماییم. در این صورت بدون شك جهان، كه در شرایط موجود همچون جهنّمى سوزان است، تبدیل به گلستانى با صفا خواهد شد، و همه انسان ها مى توانند بدون تجاوز به حقوق یكدیگر، به صورت مسالمت آمیز زندگى راحت و بى دغدغه اى داشته باشند. -------------------------------------------------------------------------------- 1. در آیه 179 سوره اعراف و آیه 44 سوره فرقان به این مطلب اشاره شده است. [ 193 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:22
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «مَنْ عَشِقَ شَیْأً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فهو یَنْظُرُ بِعَیْن غَیْرِ صَحیحَة، وَ یَسْمَعُ بِاُذُن غَیْرِ سَمیعَة، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ»; «هر كس به چیزى (دیوانهوار) عشق بورزد، چشمانش را ضعیف مى كند، و قلبش را بیمار مى سازد، سپس با چشمى معیوب مى نگرد، و با گوشى ناشنوا مى شنود، (زیرا) خواسته هاى دل، عقلش را از كار انداخته، و دنیا قلبش را میرانده است»(1). شرح و تفسیر این جملات به مسأله مهمّى براى همه انسان ها اشاره دارد، و آن این كه: انسان در صورتى مى تواند در زندگى خویش راه صحیح را طى كند كه شناخت درستى از «حقّ» و «باطل» و «صحیح» و «فاسد» داشته باشد و خوشبختانه خداوند ابزار شناخت را در اختیار همگان قرار داده است. (وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصارَ وَ الاَْفْئِدَةَ); «خداوند براى شما (ابزار شناختى، كه عبارتند از:) گوش و چشم و عقل قرار داده است»(2). ولى گاهى این ابزار تبدیل به موانع و حجاب هایى براى شناخت مى شود كه در این صورت نتیجه معكوس مى دهد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، خطبه 109. 2. سوره نحل، آیه 78. [ 190 ] موانع شناخت فراوان است و شرح آن را در تفسیر پیام قرآن، جلد اوّل، آورده ایم(1). یكى از موانع شناخت عشق سوزان به مسایل غیر واقعى است كه در حدیث فوق به آن اشاره شده است. این مطلب را هر كس در زندگى شخصى خود تجربه كرده است. گاه دیده ایم كه مبتلایان به عشق سوزان، گناه را در لباس عبادت انجام مى دهند! و ترك عبادت را عبادت مى پندارند! این مسأله مخصوصاً در جریانات حزبى و سیاسى خیلى روشن و آشكار است. بنابراین بر ما لازم است كه با الهام از این فرمایش نورانى حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)تعادل را در همه مسایل، از جمله در عشق و محبّت، مراعات كنیم تا دستخوش عوارض سوء آن نشویم و عشق سوزان بسان پرده اى ضخیم مانع شناخت حقایق نشود. -------------------------------------------------------------------------------- 1. مباحث مربوط به موانع و آفات شناخت در تفسیر پیام قرآن، جلد اوّل، صفحه 296 به بعد، آمده است. [ 191 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:22
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «لا یَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقیقَةِ الاْیمانِ، حَتّى یَكُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال: اَلْفِقْهُ فِى الدّینِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ، وَ حُسْنُ التَّقْدیرِ فِى الْمَعاشِ»; «هیچ انسانى طعم ایمان را نمى چشد، مگر این كه داراى سه خصلت باشد: 1ـ آگاهى در دین، 2ـ صبر در برابر مصیبت ها، 3ـ اندازه گیرى در مخارج»(1). شرح و تفسیر آیا «ایمان» داراى طعم خاصّى است، كه چشیدنى باشد؟ پاسخ این سؤال روشن است، معمولا وقتى مى خواهند احساس كامل نسبت به چیزى را بیان كنند تعبیر به چشیدن مى كنند. و منظور از چشیدن طعم ایمان، درك آن با تمام وجود و احساس آرامش روح و اطمینان در سایه ایمان است، آن آرامش و نورانیّت و روحانیّت و حالت خاصّى كه با هیچ زبانى قابل توصیف نیست، همان لذّت روحانى و حالت إنبساط قلب و صفا و نورانیّتى كه نمى توان آن را توصیف كرد، هر تعبیرى از آن نارساست، و حقیقتاً درك شدنى و وصف ناشدنى است! حال باید دید كه چه رابطه اى میان این سه خصلت و طعم ایمان وجود دارد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 20 و جلد 68، صفحه 85 و 346. [ 188 ] الف) «اَلْفِقْهُ فِى الدّینِ»; تا انسان آگاهى و معرفت كامل نسبت به مسایل مختلف دین پیدا نكند، چگونه مى تواند اعتقاد محكم و التزام عملى نسبت به احكام دینى پیدا كند، و تا وقتى كه ایمان و عمل شایسته اى حاصل نشود چشیدن طعم ایمان امكان پذیر نخواهد بود. ب) دومین خصلتى كه بدون آن طعم ایمان چشیده نمى شود، صبر و شكیبایى در برابر مشكلات است. بسیارند كسانى كه در مقابل مصائب و حوادث تلخ زانو مى زنند و به همه كائنات بدبین مى شوند و در دل یا در زبان به خدا اعتراض دارند! چنین انسان هایى چگونه مى توانند طعم ایمان را بچشند؟ در حالى كه مصائب و سختى ها فلسفه هاى روشنى دارد كه مؤمن حقیقى آن را درك مى كند، مصیبت ها گاه هشدارى است به انسان به هنگام غفلت. گاه كفّاره گناهان و خطاها و معصیت هاى اوست. و فلسفه هاى دیگرى كه این جا جاى شرح آن نیست(1). همین قدر باید بدانیم كه هیچ حادثه اى در این عالم بى علّت و تصادفى نیست. ج) «وَ حُسْنُ التَّقْدیرِ فِى الْمَعاشِ» امّا رابطه طعم ایمان با برنامه ریزى صحیح در امر معاش و زندگى، از این نظر است كه شخصى كه برنامه صحیح اقتصادى در زندگى و مخارج روزمرّه خود ندارد و مبتلا به مشكلات و گناه و گاه اسراف و زیاده روى مى شود، روشن است كه انسانى كه مبتلا به چنین مشكلاتى مى گردد، كه منتهى به معصیت مى شود، نمى تواند طعم ایمان را بچشد. نتیجه این كه طعم ایمان در سایه معرفت دینى، شكیبایى در تحمّل مشكلات، و برنامه ریزى صحیح در امر زندگى حاصل مى شود. -------------------------------------------------------------------------------- 1. مشروح این مطلب را در «پنجاه درس اصول عقاید»، صفحه 93 مطالعه فرمایید. [ 189 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:21
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَلا وَ اِنَّ لِكُلِّ مَأْمُوم اِماماً، یَقْتَدى بِه وَ یَسْتَضىءُ بِنُورِ عِلْمِه»; «آگاه باشید! هر مأمومى امام و پیشوایى دارد كه باید به او اقتدا كند و از نور دانشش بهره گیرد»(1). شرح و تفسیر الگوگیرى در طبیعت هر انسانى وجود دارد. بدین جهت اگر الگوهاى صحیح و واقعى معرّفى نشوند، مردم از الگوهاى ناسالم پیروى مى كنند. لذا خداوند متعال در آیه 164 سوره آل عمران بر مؤمنین منّت مى گذارد كه پیامبرى از جنس خود آن ها، نه فرشتگان، به سوى آن ها فرستاده است. سرّ این مطلب همان الگو پذیرى است، چون هر جنسى از هم جنس خود مى تواند الگو بگیرد. روایت فوق نیز اشاره به همین مطلب دارد. در این روایت دو مطلب به چشم مى خورد: نخست این كه مردم در اعمالشان شباهت به امام خویش داشته باشند. دیگر این كه در مسایل علمى از نور علم و هدایت او استفاده كنند. -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، نامه 45. [ 186 ] بنابراین هم در عمل و هم در علم، لزوم الگوپذیرى سالم و والا توصیه شده است و اساساً یكى از أسرار این كه مردم همواره باید امامى داشته باشند و زمین هیچ گاه خالى از حجّت الهى نباشد(1) همین مسأله لزوم الگوگیرى است. و این جاست كه یكى از میدان هاى وسوسه شیطان باز مى شود و الگوهاى نامناسب از سوى شیطان صفتان ارائه مى شود. با توجّه به لزوم وجود الگوهاى مناسب و میل طبیعى مردم به الگوگیرى و ارائه الگوهاى نامناسب از سوى شیطان صفتان، معرّفى الگوهاى سالم و صحیح و احیاء و ترویج آن ها در جامعه امرى ضرورى است. این نكته روشن است كه معرّفى الگوها و تبلیغ از آن ها در جامعه نیازِ ضرورى جامعه است، نه این كه الگوها نیازى به این معرّفى ها داشته باشند(2). -------------------------------------------------------------------------------- 1. امام على (علیه السلام) در این زمینه مى فرماید: «اللّهمّ بلى لاتخلوا الارض من قائم لله بحجّة اما ظاهراً مشهوراً، و اما خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حُجج الله و بیّناته; خداوندا! آرى، هرگز زمین از كسى كه به حجّت الهى قیام كند خالى نمى شود، خواه ظاهر و آشكار باشد، و یا ترسان و پنهان، تا دلایل الهى و نشانه هاى او باطل نگردد». (نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147). 2. مشروح مباحث مربوط به «اُسوه ها و الگوها» را در كتاب اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 365 به بعد، مطالعه فرمایید.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:18
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «مَنْ كانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَومِ الاْخِرِ فَلا یَقُومُ مَكانَ رَیْبَة»; «كسى كه به خدا و روز جزا ایمان دارد، در مكانى كه «ریبه» است توقف نكند»(1). شرح و تفسیر واژه «ریبه» دو معنى دارد: ب) معنى دیگر ریبه همان چیزى است كه در بحث نكاح و نگاه آمده است. آن جا گفته اند كه نگاه به دست و صورت زن نامحرم با دو شرط جایز است; نخست این كه به «قصد لذّت» انجام نشود و دیگر این كه «ریبه» نباشد; یعنى خطر لغزش و وقوع در گناه وجود نداشته باشد، طبق -------------------------------------------------------------------------------- 1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 378، كتاب الایمان و الكفر، باب مجالسة اهل المعاصى، حدیث 10. 2. بحار الانوار، جلد 71، صفحه 91. [ 182 ] این معنى شخص مؤمن نباید در مجلسى برود كه خطر لغزش در دامان گناه وجود دارد و احتمال انحراف او مى رود. روایات فراوانى داریم كه ما را از شركت در مجلس گناه نهى مى كند(1)و این مطلب چند دلیل عقلى و منطقى دارد: 1ـ بودن در مجلس گناه، هر چند انسان گناهى انجام ندهد، امضاء و تأیید آن گناه است و جُرم این كار براى افراد شناخته شده و بزرگ ترهاى فامیل و روحانیّون سنگین تر است! 2ـ اُبهت گناه هم در نظر شما و هم در نظر مردم شكسته مى شود. نمونه اش مجالس عروسى زمان ماست، كه شركت در آن براى مؤمنین یك مشكل شده است. مؤمنین نباید در چنین مجالسى شركت كنند و صریحاً علّت آن را بیان نمایند، بگویند: «ما به شما علاقه داریم، ولى خدا را بیش تر دوست داریم. مسؤولیّت شرعى ما فوق علاقه ماست». 3ـ این كار سبب دلگرمى و تشویق گناهكاران مى شود، وقتى یك انسان گناهكار در مجلسى مى رقصد، اگر دو نفر تماشا كنند تا یكصد نفر، خیلى تفاوت مى كند. خواننده و نوازنده گناهكار وقتى دور خود را شلوغ ببیند تشویق مى شود. در حدیثى كه پیرامون آیه شریفه 30 سوره حج (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ) وارد شده، مى خوانیم: «همین كه به یك خواننده أحْسَن بگویى قول زور محسوب مى شود»(2). بنابراین تشویق گناهكار و مجلس گناه، چه با شركت و چه تشویق لفظى، جایز نیست. 4ـ وسوسه هاى شیطان كم كم دامن شخصِ شركت كننده را نیز مى گیرد، چه تضمینى وجود دارد كه انسان در مجالس آلوده شركت كند و آلوده نشود؟ مبتلایان به موادّ مخدّر ابتدا فقط در مجالس موادّ مخدّر شركت مى كردند، ولى تدریجاً مبتلى و معتاد گشتند!. -------------------------------------------------------------------------------- 1. برخى از این روایات را در میزان الحكمة، جلد 2، صفحه 54، باب 519، مطالعه فرمایید. 2. انوار الفقاهة، كتاب التجارة، المكاسب المحرّمة، صفحه 313.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:18
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَلْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ، وَ الْعَقْلُ حُسامٌ قاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ، وَ قاتِلْ هَواكَ بِعَقْلِكَ»; «حلم پرده اى است پوشاننده، و عقل شمشیرى برّان، پس عیوب اخلاقیّت را با (پرده) حلم بپوشان، و هوس هاى سركشت را با (شمشیر) عقل بكش»(1). شرح و تفسیر در تمام عالم هستى دو نیرو با هم قرین شده است; نیروى محرّكه و نیروى بازدارنده. تعادل این دو نیرو باعث نظم در عالم هستى مى گردد. در آسمان ها نیروى محرّكه اى وجود دارد كه باعث حركت سیّاراتِ منظومه شمسى مى شود (نیروى گریز از مركز)، و نیروى بازدارنده اى نیز وجود دارد كه تعادل را ایجاد مى كند (نیروى جاذبه). در وجود بشر نیز این دو نیرو وجود دارد. قسمتى از اعصاب نیروى محرّكه است و بخشى از آن بازدارنده است و این دو نیرو باعث تعادل در تمام اعضاى انسان مى شود. اعصاب «سمپاتیك» و «پاراسمپاتیك» دو عامل محرّك و بازدارنده درون بدن آدمى هستند. انبیاء نیز در دعوت خود از این دو ابزار استفاده كرده اند و به تعبیر -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 424. [ 184 ] قرآن، هم بشارت دهنده بودند و هم انذاركننده، هم وعده بهشت مى دادند و هم مردم را از آتش سوزان جهنّم بیم مى دادند. قوانین شرع مقدّس هم چنین است. تشویق هاى اسلامى، مانند آن بخشى از زكات كه براى «مؤلّفة قلوبهم»(1) در نظر گرفته شده، نیروى محرّكه است. و قانون مجازات اسلامى، از قبیل قصاص و دیات و حدود، نیروى بازدارنده است. به هر حال مجموعه عالم مجموعه تعادل این دو نیروست. روایت فوق نیز همین مطلب را مى فرماید. مى گوید: انسان باید داراى دو نیرو باشد. عقل و حلم، نیروى محرّكه عقل كه همچون شمشیر برّان، باعث حركت است و نیروى بازدارنده حلم كه اعمال انسان را كنترل مى كند. هوى و هوس را با شمشیر بران عقل قلع و قمع كن و لنگى و نقص خلقیات را با نیروى حلم و بردبارى بپوشان. اگر انسان ها این دو نیرو را با هم تركیب نمایند جامعه اى سالم خواهند داشت. -------------------------------------------------------------------------------- 1. منظور از «مؤلفة قلوبهم»، كه در آیه 60 سوره توبه آمده، افراد ضعیف الایمانى است كه با گرفتن زكات تقویت مى شوند و به اسلام تمایل پیدا مى كنند.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته