• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4089روز قبل
اهل بیت
حدیثی در خصوص این ایام به شرح آیت الله مجتبی تهرانی از نظر می گذرد: روی عن الصادق علیه السلام قال: فی وصایا لقمان لإبنه قال: فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَجْمَعَ عِزَّ الدُّنْیَا فَاقْطَعْ طَمَعَکَ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ فَإِنَّمَا بَلَغَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الصِّدِّیقُونَ مَا بَلَغُوا بِقَطْعِ طَمَعِهِمْ.
روایت از امام صادق صلوات الله علیه منقول است که حضرت فرمودند: از جمله سفارش‏های لقمان به فرزندش این است که: اگر می‏خواهی عزّت دنیا را برای خودت جمع کنی «فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَجْمَعَ عِزَّ الدُّنْیَا»، طمعت را نسبت به آنچه در دست مردم است قطع کن «فَاقْطَعْ طَمَعَکَ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ».

عزّت‏های دنیایی چند شاخه‏ دارد. عزّت مالی هست، عزّت آبرویی هست و... عزّتها مختلف‏اند. حقیقت عزّت هم این است که انسان بتواند قلوب دیگران را به خودش جلب کند که گاهی از آن تعبیر می‏کنند به سلطه بر قلب. این خودش قدرتمندی است. گاهی سلطه بر بدن است که معمولاً عزّت‏ حکّام، سلطه بر ابدان است که آن‌ هم بواسطه زور و ... حاصل می‏شود. این عزّت نیست بلکه ذلت است.
عزّت واقعی این است که انسان سلطه بر قلوب پیدا کند. به تعبیر ما تسخیر قلوب کند. لقمان به فرزندش فرمود: در دنیا عزّت‏های مختلفی داریم. اگر می‏خواهی همه‏اش را طوری جمع کنی که در هر بعدی از ابعاد زندگی دنیایی‏ات عزیز باشی و در واقع جلب قلوب کنی، طمعت را نسبت به آنچه در دست مردم است، قطع کن؛ «فَاقْطَعْ طَمَعَکَ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ».
این جمله اشاره به این است: جز این نیست که آنچه در دست مردم است امور مادی است. سرآمد امور مادی مال و ریاست است. حالا به این کار نداریم، هر چه می‌خواهد باشد. تو اصلاً و ابداً چشم‌داشت نسبت به آنچه در دست دیگران از امور دنیایی هست، نداشته باش، بلکه بی‌اعتنا باش. همین موجب می شود که همه تو را عزیز بدانند، یعنی از نظر درونی تو را دوست بدارند.
سپس حضرت برای مثال فرمودند: پیامبران و صدیقین با دست خالی به آن جایگاهی را که باید برسند که تسخیر قلوب مردم است رسیدند. غالب پیامبران از نظر امور مادی فقیر بودند و با همین فقر ظاهری که در بین اجتماع داشتند، به آنجایی که باید می‏رسیدند، رسیدند و مردم دوستشان داشتند «فَإِنَّمَا بَلَغَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الصِّدِّیقُونَ مَا بَلَغُوا».
چرا به این جایگاه رسیدند؟«بِقَطْعِ طَمَعِهِمْ». چون این‌ها هیچ نظری به آنچه در دست مردم از امور دنیایی بود، نداشتند. لذا همه‏ پیامبران تسخیر قلوب می‏کردند نه تسخیر بدن و افرادی هم که آن‌ها را می‏دیدند و با آن‌ها بودند دوستشان می‏داشتند.

منبع : مهر

دوشنبه 9/11/1391 - 19:19
اهل بیت

آیت الله مجتبی تهرانی با اشاره به حدیثی از امام صادق (ع) در مورد غفلتهای انسان در مورد نعمتهای الهی تأکید کرد: خداوند به تو نعمت داد بعد هم به تو فرموده چگونه صرفش کن، امّا تو دائم این‌ها را روی هم انباشته می‌‏کنی. جا دارد خدا بگوید: این مقدار نعمتی که به تو عنایت کردم را چه می‌‏کنی؟

به مناسبت ایام شهادت امام صادق (ع) حدیثی در خصوص این ایام به شرح آیت الله مجتبی تهرانی از نظر می‌گذرد:

روی أَنَّهُ جَاءَ رَجُلٌ إِلَی الصَّادِق (ع) فَقَالَ لَهُ: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَلِّمْنِی مَوْعِظَةً فَقَالَ لَهُ علیه السلام إِنْ کَانَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ تَکَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُکَ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الثَّوَابُ عَنِ اللَّهِ حَقّاً فَالْکَسَلُ لِمَا ذَا»

در روایتی منقول است که شخصی آمد خدمت امام صادق «علیه‏السلام»، عرض کرد:‌ای فرزند پیامبر (ص) پدر و مادرم فدای شما! پندی به من بیاموزید! «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَلِّمْنِی مَوْعِظَةً»، حضرت فرمودند: اوّل؛ «إِنْ کَانَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ تَکَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُکَ لِمَاذَا» اگر خداوند متکفّل روزی است و گفته: روزی تو را کفالت می‌‏کنم و آن ‏را به تو می‌‏رسانم؛ پس برای چه غصّه می‌‏خوری؟ آیا بچّه‏ای که پدرش متکفّل امور او است، غصّه روزی می‌‏خورد؟ می‌‏گوید: پدرم خرجی‏ام را می‌‏دهد، دیگر غصّه معنا ندارد، اگر غصه بخورد، دیوانه است، تعارف ندارد. یک وقت دست پدرش خالی است، در این‏جا بحثی نیست؛ امّا این بابا همه چیز در دست او است.

دوم؛ «وَ إِنْ کَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَاذَا»، وقتی تقسیم کننده رزق خود رازق است و تو نمی‌‏توانی کم و زیادش کنی؛ چرا حرص می‌‏زنی. سوم؛ «وَ إِنْ کَانَ الْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا»، اگر حساب روز قیامت حقّ است، پس چرا این‏قدر انباشته می‌‏کنی؟ حضرت فقط بحث حساب که در رابطه با حلال را مطرح می‌‏کنند، «فی حلال‌ها حساب» و بحث عقاب که در رابطه با حرام است را نمی‌‏فرمایند.

 

خداوند به تو نعمت داد بعد هم به تو فرموده چگونه صرفش کن، امّا تو دائم این‌ها را روی هم انباشته می‌‏کنی. جا دارد خدا بگوید: این مقدار نعمتی که به تو عنایت کردم را چه می‌‏کنی؟ بیا در راه من مصرف کن؟ چرا روی هم می‌‏گذاری؟ بعد هم در قیامت باید حساب آن‌ها را پس بدهی. حدّاقل معطّلی‏ات را در قیامت کم کن.

نقل می‌‏کنند بهلول زیر ساجی آتش روشن کرده بود و ‌این داغ شده بود. معروف است که بهلول عاقل بود و ما دیوانه‏ایم. می‌‏رفت روی ساج، می‌‏گفت: بهلول و خرقه نان و جو و سرکه، بعد می‌‏پرید آن‏طرف. از او پرسیدند: چرا این ‏طور می‌‏کنی؟ گفت: چون می‌‏گویند صحرای قیامت زمین‏اش داغ است. برای روز قیامت تمرین می‌‏کنم که اگر زود جواب حساب و کتابم را بدهم، ‌چقدر کف پایم می‌‏سوزد.

چهارم؛ «وَ إِنْ کَانَ الثَّوَابُ عَنِ اللَّهِ حَقّاً فَالْکَسَلُ لِمَاذَا»، اگرمی‏گویید پاداش الهی در مقابل اطاعت از او حقّ است، و روز قیامت پاداش می‌‏دهد، پس چرا در اطاعت از خدا سستی می‌‏کنید. در حالیکه باید عجله کنی و کسالت و کاهلی را کنار بگذاری.
منبع: خبرگزاری مهر

دوشنبه 9/11/1391 - 19:19
اهل بیت

محمد صدیق فهیمى

مقدمه
الحمد لله و كفى و سلام على عباد الذین اصطفى
قال الله تبارك و تعالى فى كتابه (قل لااسئلكم علیه اجرا الا المودة فى القربى)
«بگو اى پیامبر من از شما چیزى در برابر دعوتم جز دوستى نزدیكانم نمىطلبم»
سپاس و ستایش خداوند یكتا را سزد كه وعدههایش همواره صادق بوده و هست و خواهد بود و سعادت و خوشبختى ابدى را در صداقت صادقان وعده فرموده و درود بر روان پاك و مطهر سرور كائنات حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله) كه اصدق الصادقین است و با به ارمغان آوردن صداقت، كذب را از اعماق سینهها بیرون كشید و روح انسانى را در قالب صدق، با صفا و محبت آشنا ساخت. و درود بر اهلبیت(علیهم السلام)گرانقدرش كه چون ذبیح الله صادقانه راه سعادت و نجات را در مدرسه عشق و وفا و دوستى و محبت و زهد و پارسایى به بشر آموختند.
درطول تاریخ بشر همواره كسانى بودهاند كه پس از وفاتشان خلاء نبود آنها كاملاً حس شده است، اما اندیشمندان پس از آنها آن خلاء را بنوعى پركردهاند، ولى كم هستند كسانى كه پس از حیاتشان اندیشه خود آنها به كمك جامعه آمده و بر جامعه حاكم شود بگونهاى كه اندیشمندان بعد از او پیرامون محور فكرى او بیندیشند. و امام جعفر صادق(علیه السلام) یكى از معدود كسانى است كه خلاء وجودى حضرتش را جز اندیشههاى والا و بلند او نتوانسته است پر كند. لذا او نه چون شمع است كه از سوز و گدازش صحبت شود تا پروانهها گرد آیند و نه چون خورشید است كه از تابش نورش حرفى زده شود تا عوام راه جویند كه او اظهر من الشمس است كه پیران طریقت براى شناخت خود نیازمند مصاحبت وجود شریف اویند.
لذا لزوماً براى شناخت بهتر او بدنبال راهروان راه كمال كه از راه پیمودن طریقهى مقدسهى سلوك حضرتش به اوج قله سعادت دست یازیدهاند و بهره وافر بردهاند و در نهایت از بلنداى آن قله عظیم، معرفت و عشق را درك كرده و اعتراف به بزرگى و عظمت شخصیت شریفش نمودهاند طى طریق خواهیم نمود و در این رهگذر از زبان معترف سالكان طریقتش سخن خواهیم گفت. و با استفاده از عنوان «ما قاله الاعلام فى فضائل الامام الصادق(علیه السلام)» ثمره نخل بارورش را بر تنگدستان خواهیم بخشید و با بر تن كردن جامه تقوى چون پاك باختگان، راه عزت و شرافت را خواهیم پیمود و تمام سعى و تلاش خود را در راه خدمت بخلق خدا بخاطر رضاى حق تعالى بكار خواهیم گرفت و در این آشفته بازار محبت و صداقت را پسندیده و با قلبى مطمئن به مسیر آخرت قدم خواهیم گذاشت.
و اما از بزرگان علم و معرفت و محبان اهل بیت(علیهم السلام) زیادند كسانى كه از محضر شریف حضرتش مستقیماً و یا غیر مستقیم بهره بردهاند و درباره ایشان سخنها گفتهاند و مقالات با ارزش به رشته تحریر كشیدهاند ولى ما در اینجا باختصار از كتب اهل سنت بطور مستند و مستدل نظر تنى چند از اعلام ایشان را دربارهى آن حضرت(علیه السلام) ذكر مىكنیم. یادشان زنده و روحشان شاد باد.
امام مالك بن انس
محمد بن زیاد ازدى گفت: شنیدم كه مالك بن انس مىگوید بر جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام)وارد شدم بگونهاى كه زیاد از من قدرشناسى مىكرد و مىفرمود «اى مالك تو را دوست دارم» و من از این بابت مسرور مىگشتم و خدا را سپاس مىگفتم و هیچگاه نشد كه ایشان را ببینم مگر اینكه یا روزه داشتند و یا نماز مىخواندند و یا مشغول به ذكر خداوند تبارك و تعالى بودند»
و نیز گفتهاند: «هیچگاه ندیدم ایشان را مگر بر سه خصلت نیك یا نماز مىخواند و یا روزهدار بود و یا به تلاوت قرآن مشغول بود و هیچگاه ایشان را بىوضو ندیدم» 
امام ابوحنیفه
و ابوحنیفه فرموده است «فقیهتر از جعفر بن محمد بچشم ندیدهام» 
امام شافعى
ابن حجر عسقلانى گفته است: اسحاق بن را هویه گفت به شافعى گفتم: جعفر بن محمد نزد تو چگونه است؟ شافعى گفت: «ثقة» 
یعنى «مورد اعتماد و اطمینان كامل من است»
عمرو بن المقدام
ابونعیم اصفهانى در كتابش بنام حلیة الاولیاء از عمرو بن المقدام نقل مىكند كه گفت «كنت اذا نظرت الى جعفر بن محمد علمت انه من سلالة النبیین»
یعنى «چون نگاه به جعفر بن محمد مىكردم مىدانستم كه او از سلاله پیامبران است» 
ابن حبان
و باز ابن حجر عسقلانى از قول ابن حبان درباره امام صادق(علیه السلام)مىگوید:
ابن حبان گفته: «وى از سادات اهل بیت است كه فقیه و علیم و فاضل بود و به سخنش نیازمند بودیم» 
و در روایت دیگرى آمده است كه وى تنها كسى بود كه همه فقها و علما و فضلا محتاج و نیازمند سخنش بودند.
ابوحاتم
و ذهبى در كتاب خود موسوم به تذكرة الحفاظ مىنویسد قال ابوحاتم «ثقة لایسأل عن مثله» 
یعنى «امام صادق آنگونه مورد اطمینان است كه از كسى همانند او سئوال نمىشود».
ابن ابى حاتم
و در جاى دیگر ابن حجر عسقلانى در كتاب تهذیب التهذیب از ابن ابى حاتم نقل مىكند كه گفت از قول پدرش: ]جعفر الصادق[ ثقة لایسأل عنه. 
یعنى: «امام جعفر صادق(علیه السلام) شخصیت مورد اطمینانى است كه نیاز نیست درباره او از كسى پرسش شود»
شهرستانى
وى در كتاب خود موسوم به الملل و النحل درباره عظمت و بزرگى حضرت صادق(علیه السلام)مىنویسد: «وى به جهت شدة محبتى كه به اُنس با خدا داشت، وحشت داشت كه با مردم تماس داشته باشد و همواره از مردم دورى مىگزید و معتقد بود هر كس با غیر از خدا مأنوس شد متوجه وسواس مىشود.» 
ابن حجر هیثمى
وى كه یكى دیگر از مؤلفین بنام اهل سنت بشمار مىآید در كتاب خود موسوم به الصواعق المحرقه موضوعى را در رابطه به اینكه شش فرزند از سلاله پاك محمد بن على(علیهم السلام) بدنیا آمدند كه افضل و كاملتر از همه آنها امام جعفر صادق(علیه السلام) بودند كه پس از وى خلیفه و وصى ایشان شدند و مردم از علوم منتشره ایشان به تمامى شهرها سخن گفتهاند و پیشوایان بزرگى از او حدیث روایت كردهاند. 
عبدالرحمن بن الجوزى
ابن جوزى كه خود از عرفاء بنام اهل سنت مىباشد و از مؤلفین مشهور جهان اسلام است در كتابش موسوم به صفة الصفوة مىنویسد «كان ]جعفر بن محمد[ مشغولا بالعبادة عن حب الریاسة» 
یعنى: جعفر بن محمد شخصیتى بود كه مشغولیت فراوانش به عبادت او را از عشق ریاست بازداشته و سیراب كرده بود.
شبلنجى
این عارف بزرگ ربانى نیز كه یكى دیگر از مؤلفین مشهور اهل سنت است در كتاب معروفش به اسم نورالابصار نوشته است: «كان جعفر الصادق(رضی الله عنه) مستجابالدعوة و اذا سأل الله شیئاً لم یتم قوله الا و هو بین یدیه» 
یعنى: جعفر صادق(رضی الله عنه) مستجاب الدعوه بود و دعایش همیشه مورد قبول حق تعالى واقع مىشد و چون از خداوند چیزى مىخواست هنوز قولش پایان نیافته بود چیز مورد نظر برایش مهیا بود.
ابن خلكان
این مؤلف مشهور و بنام اهل سنت نیز در كتاب خود موسوم به وفیات الاعیان اظهار داشته است: «و كان من سادات اهل البیت و لقب بالصادق لصدقه فى مقالته... و كان تلمیذه ابوموسى جابر بن حیان الصوفى الطرسوسى قدألف كتاباً یشتمل على ألف ورقة تتضمن رسائل جعفر الصادق وهى خمس مأة رسالة» 
یعنى: حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) از سادات اهل بیت(علیهم السلام)بشمار مىرود و بدلیل راستگویى در گفتارش ملقب به صادق شده است ... و ابوموسى جابر بن حیان یكى از شاگردان اوست كه كتابى مشتمل بر هزار برگ تألیف نموده كه متضمن رسالههاى امام جعفر صادق(علیه السلام)است كه مقدار آنها به پانصد رساله مىرسد.
خیر الدین الزركلى
وى یكى دیگر از مؤلفین بنام اهل سنت مىباشد كه تألیفات ارزشمندى را از خود به یادگار گذاشته است او در كتاب الاعلام درباره امام جعفر صادق(علیه السلام) نوشته: «كان من أجلّاء التابعین و له منزلة رفیعة فى العلم. أخذ عنه جماعة، منهم الإمامان ابوحنیفة و مالك و لقب بالصادق لأنه لم یعرف عنه الكذب قط له اخبار مع الخلفاء من بنى العباس و كان جریئاً علیهم صداعاً بالحق» 
یعنى: امام جعفر صادق(علیه السلام) از بزرگان تابعین بشمار مىرود و در علم و دانش داراى منزلتى رفیع است و جماعت زیادى از او كسب علم كردهاند كه از جمله آنها دو نفر از پیشوایان اهل سنت امام ابوحنیفه و امام مالك هستند و لقبشان صادق است بخاطر اینكه هرگز كسى از او كذب نشنیده است و در خبرهاى مربوط به او آمده است كه وى براى اعتلاء حق پیوسته علیه خلفاى بنى عباس در ستیز بوده و به مبارزه پرداخته است.
محمد فرید وجدى
این نویسنده بنام نیز كه یكى از اندیشمندان بزرگ اسلام و صاحب تألیفات متعددى مىباشد در دائرة المعارف مشهور خود از امام جعفر صادق((علیه السلام)) صحبت به میان آورده و بعنوان یك سنى مذهب مىنویسد: «ابوعبدالله جعفر الصادق بن محمدالباقر بن على زین العابدین ابن الحسین بن على ابن ابیطالب هو احد الأئمة الأثنى عشر على مذهب الامامیة كان من سادات اهل البیت النبوی، لقب الصادق لصدقه فی كلامه كان من افاضل الناس» 
یعنى: ابوعبدالله جعفر الصادق فرزند محمد باقر فرزند على زین العابدین فرزند حسین فرزند على فرزند ابیطالب یكى از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه است وى از سادات نبوى(صلى الله علیه وآله) مىباشد و به دلیل صداقت در گفتارش به صادق ملقب شده است و یكى از بزرگان زمان خود در میان مردم است.
ابو زهره
محمد ابوزهره از دیگر نویسندگان جهان اسلام و از اندیشمندان بنام در كتابى كه به نام الامام الصادق به رشته تحریر كشیده است درباره حضرت مىنویسد:«امام صادق(علیه السلام) در طول مدت زندگى پربركتش همیشه در طلب حق بود و هرگز پردهاى از ریب و شك و تردید بر قلب او مشاهده نشد و كارهایش به مقتضیات كجاندیشى سیاستمداران زمانش رنگ نباخت و لذا هنگامى كه رحلت فرمود عالم اسلامى فقدان او را كاملا حس كرد زیرا كه یاد او هر زبانى را عطرآگین مىساخت و همه علماء و اندیشمندان بر فضل او اجماعاً معترفند»
و اضافه مىكند «علماء اسلام در هیچ مسألهاى آنگونه كه بر فضل امام صادق و دانش او اجماع نمودهاند علیرغم اختلاف طوائفشان در امرى به این شكل اجماع ننمودهاند و تعداد زیادى از ائمه اهل سنت هستند كه معاصر با ایشان بودند و هم عصر با ایشان زیسته و از محضر مباركشان فیض بردهاند و بدین سان وى به پیشوایى علمى زمانش كاملا شایسته بوده همچنانكه این شایستگى را قبل از او پدر و جدش و نیز عمویش زید رضى الله عنهم اجمعین داشتهاند.
و همه پیشوایان راه هدایت به آنها اقتداء نموده و از حرفهاى آنها اقتباس نمودهاند» 
ابن الصباغ مالكى
این نویسنده نامدار اهل سنت نیز كه در كتاب خود بنام الفصول المهمة در ارتباط با مناقب امام جعفر صادق(علیه السلام) مطالب قابل توجهى را ذكر نموده است در این باره مىنویسد:«مناقب جعفر الصادق(علیه السلام)فاضلة أو صفاته فى الشرف كاملة، و شرفه على جبهات الأیام سائلة، و أندیة المجد و الغر بمفاخره و مآثره آهلة» 
عبدالله بن شبرمة
ابونعیم اصفهانى در كتاب معروفش بنام حلیة الأولیاء بنقل از ابن شبرمة در باب احتجاج امام صادق(علیه السلام)مىنویسد: «امام جعفر به هنگامى كه من و ابوحنیفه به محضر ایشان وارد شدیم به ابن ابى لیلى فرمودند چه كسى با شماست؟ پس از معرفى ابوحنیفه(رضی الله عنه) بین امام جعفر الصادق(علیه السلام)و ابوحنیفه سؤالاتى رد و بدل شد و در قسمتى از آن سؤالات امام جعفر صادق(علیه السلام) به ابوحنیفه گفت: «كدامیك از جهت كیفر و عقاب عظیمتر است؟ آدم كشى یا زنا؟» ابوحنیفه جواب داد: آدم كشى. امام فرمود: «پس به درستى كه خداوند عزّ و جلّ شهادت دو نفر در آدمكشى پذیرفته و در زنا نپذیرفته مگر اینكه چهار نفر باشند، سپس گفت: «كدامیك از این دو عبادت عظیمترند. نماز یا روزه؟» ابوحنیفه جواب داد: نماز. فرمود:«پس چگونه است كه حائض قضاى روزه دارد اما نمازهایش قضا نمىشود!» لذا بصراحت ابوحنیفه را از قیاس دین با رأى خودش بازداشت و فرمود: «از خدا بترس و دین را به رأیت قیاس مكن» 
و باز ابونعیم اصفهانى در همین كتاب به نقل از ابن بسطام مىنویسد: «كان جعفر بن محمد یطعم حتى لایبقى لعیاله شیءٌ» 
یعنى: جعفر بن محمد به هنگام اطعام، فقیران را به گونهاى طعام مىداد كه چیزى براى خانوادهاش باقى نمىگذاشت.
و در جلد سوم این كتاب در صفحه 198 نوشته است: تعداد زیادى از تابعین از امام صادق(علیه السلام)حدیث روایت نمودهاند كه از میان آنها مىتوان یحیى بن سعید الأنصارى، و ایوب سختیانى و أبان بن تغلب و ابوعمرو بن المعلاء و یزید بن عبدالله بن بن الهاد را نام برد. مضافاً اینكه ائمه و أعلام اهل سنت مانند مالك بن انس و شعبة بن الحجاج و سفیان ثورى و ابن جریح و عبدالله بن عمر و روح بن القاسم و سفیان بن عیینة و سلیمان بن بلال و اسماعیل بن جعفر و حاتم بن اسماعیل و عبدالعزیز بن مختار و وهب بن خالد و مسلم بن حجاج نیز از ایشان حدیث روایت نمودهاند.
وى به گونهاى كه ذهبى در كتاب تذكرة الحفاظ یاد كرده است فرزند محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب(علیهم السلام) است. و از قبیله بنىهاشم است. روز یكشنبه و بنا به روایت دیگرى روز دوشنبه در حالى كه سیزده شب از ماه ربیعالاول باقى بود در سال 83 هجرى در مدینه منوره دیده به جهان گشود وهمزمان با روز ولادت رسول اعظم حضتر محمد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله) مىباشد و در سال 148 هجرى در سن 68 سالگى بدست منصور دوانیقى به شهادت رسیده و به دیار باقى شتافتند و در جنة البقیع در كنار قبرى كه پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السلام) و جدشان امام على زین العابدین(علیه السلام) قرار داشتند مدفون گردیدند.
دوشنبه 9/11/1391 - 19:17
اهل بیت
امام صادق علیه السلام:
«اَدنی لِلعُقوقِ اُفٍّ وَلَو عَلِمَ اللّهُ شَیئاً هُوَ اَهوَنُ مِنه لَنَهی عَنهُ كَما قالَ تَعالی: وَلا تَقُل لَهُما اُفٍّ و...»(اصول كافی، ج 3، ص 349 و ارشاد، ص 179)
پائین درجه عقوق والدین «اف» (آه، آه) گفتن است و اگر خدا كلمه‏ای پائین‏تر از این می‏دانست بیان می‏داشت. خدا فرموده است به پدر و مادر اف نگوئید.
امام صادق علیه السلام:
«یَأتی یَومَ القِیامَةِ شَی‏ء مِثلُ الكُبَّةِ فَیُدفَعُ فی ظَهر المُؤمِنِ فَیُدخِلُهُ الجَنَّة فَیُقالُ: هذا البِّرُ.»(اصول كافی، ج 2،ص 158)
روز قیامت چیزی شبیه توپ (گلوله‏ای از پنبه) به پشت شخص می‏خورد و او را به بهشت می‏كشاند، گفته می‏شود این عمل صالح اوست.
امام صادق علیه السلام:
«اَفضَلُ ما یُتَقَرَّبُ بِهِ العَبدُ اِلی اللّهِ بَعدَ المَعرِفَة الصَلاة وَ بِرُّ الوالِدَین....»(تحف العقول، ص 281)
بهترین كاری كه بنده خدا را به خدا نزدیك می‏گرداند پس از شناختن خدا نماز و نیكی به پدر و مادر است
امام صادق علیه السلام:
«عَن الرَّسُولِ(ص) اِیّاكُم وَ عُقُوقُ الوالِدَین فَاِنَّ ریح الجَنَّةِ یُوجَدُ مِن مَسیرَةِ اَلفَ سَنَةٍ وَلایَجِدُها عاقّ وَ لا قاطِع الرَّحِم»
(ارشاد القلوب، ص 179 و اخلاق شبر، ص 117)
از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: از ناراضی ساختن پدر و مادر، پرهیز كنید زیرا بوی بهشت تا هزار سال می‏رود و عاق والدین و قاطع رحم آن را درك نمی‏كند.
امام صادق علیه السلام:
«بِرُّ الوالِدَینِ مِن حُسنِ مَعرِفَةِ العَبدِ بِاللّهِ اِذلا عِبادَة اَسرَعُ بُلُوغاً لِصاحِبِها اِلی رِضاءِ اللّهِ مِن بِرِّالوالِدَین لِوَجهِ اللّهِ تَعالی.»
(مصباح الشریعه، ص 70)
نیكی به پدر و مادر از بهترین معرفت بنده نسبت به خداست، زیرا هیچ عبادتی سودش از نیكی به پدر و مادر بخاطر خدا زودتر به صاحبش نمی‏رسد.
دوشنبه 9/11/1391 - 19:17
اهل بیت
امام صادق علیه السلام:
«فی كُلِّ نَفسٍ مِن اَنفاسِكَ شُكرٌ لازِمٌ»
(سفینة البحار، ج 1،ص 710)
در هر نفسی كه می‏كشی باید شكری بجای آوری.
امام صادق علیه السلام:
«اذا انعم اللّه علیك بنعمة فاحببت بقاءها فاكثر من الحمد و الشّكر...»(مجالس السنیه، ج 2، ص 504)
آنگاه كه خدا نعمتی به تو داد و خواستی آن را حفظ كنی باید حمد و شكر خدا را زیاد انجام دهی.
امام صادق علیه السلام:
«شُكرُ النِّعَمِ اِجتِنابُ المَحارِمِ وَ تَمامُ الشُّكرِ قَولُ الرَّجُلِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین»(الحقائق، ص 151 و اخلاق شبر، ص 237)
شكر نعمت پرهیز از كارهای حرام است و شكر كامل این است كه انسان بگوید: «الحمد للّه ربّ العالمین».
امام صادق علیه السلام:
«ثلاث لایضرّ معهنّ شی‏ء: الدّعاء عند الكرب و الاستغفار عند الذّنب و الشّكر عند النّعمة»
(جامع السعادات، ج 3، ص 192 و اخلاق شبر، ص 236)
وجود سه چیز است كه با وجود آن ضرری متوجه انسان نمی‏گردد: دعا به هنگام سختی، استغفار موقع گناه و شكر به هنگام نعمت.
امام صادق علیه السلام:
« كان رَسُولُ اللّهِ: اِذا وَرَدَ عَلَیهِ اَمرٌ یَسرُّهُ قالَ اَلحَمد لِلّهِ عَلی هذِهِ النعمَةِ وَ اِذا وَرَدَ عَلَیهِ اَمرٌ یَغتَمُّ بِهِ قالَ اَلحَمدُ لِلّهِ عَلی كُلِّ حالٍ»
(الحقایق، ص 151)
وقتی موضوعی پیش می‏آمد كه رسول خدا(ص) را خوشحال می‏كرد می‏گفت: خدای را سپاس می‏كنم بر این نعمت و آنگاه كه موضوعی پیش می‏آمد كه او را غمناك می‏ساخت می‏گفت: حمد مخصوص خدا در هر حال است.
دوشنبه 9/11/1391 - 19:16
اهل بیت
امام صادق علیه السلام:
«شِیعَتُنا مَن لایَسأَلُ النّاسَ شَیئاً وَ لَو ماتَ جُوعاً».
(بحارالانوار، ج 96، ص 158)
شیعه ما از مردم چیزی را تقاضا نمی‏كند گرچه از گرسنگی بمیرد.
امام صادق علیه السلام:
«مَن سَألَ مَن غَیرِ فَقرٍ فَاِنَّما یَأكُلُ الخَمر».
(بحارالانوار، ج 96، ص 158)
كسی كه فقیر نیست ولی تقاضای كمك مالی كند، همانا شراب می‏خورد (یعنی گناهش همانند شراب خواری سنگین است).
امام صادق علیه السلام:
«عزّ المؤمن استغناؤه عن النّاس.»
عزّت مؤمن، بی‏نیازی او از مردم است.
امام صادق علیه السلام:
«اِنَّ اللّه تَبارَكَ وَ تَعالی فَوَّضَ اِلَی المُؤمِنِ اُمُورَهُ كُلَّها وَ لَم یُفَوِّض اِلَیهِ أَن یَذِلَّ نَفسَهُ».
(فروع كافی، ج 5، ص 63)
همانا خداوند متعال همه كارهای مؤمن را به خود مؤمن واگذار نموده، جز این كه به او اجازه نداده است خود را ذلیل كند.
امام صادق علیه السلام:
«لایَنبَغِی لِلمُؤمِنِ أَن یَذِلَّ نَفسَهُ قِیلَ لَهُ وَكَیفَ یَذِلّ نَفسَهُ؟ قالَ یَتَعَرَّضُ لِما لایُطیقُ.»(فروع كافی، ج 5، ص 63)
سزاوار نیست مؤمن خود را ذلیل كند، سؤال شد: چگونه خودش را ذلیل می‏كند؟ فرمود: خود را در معرض كاری كه از او ساخته نیست، قرار دهد.
امام صادق علیه السلام:
«مَن سَألَ النّاسَ وَ عِندَهُ قُوتُ ثَلاثَةِ أَیّامٍ لَقی اللّه تَعالی یَومَ یَلقاهُ وَ لَیسَ فِی وَجَهِهِ لَحمٌ.»
(ثواب الاعمال (ترجمه شده) ص 630)
كسی كه غذای سه روز را دارد و از مردم تقاضای كمك كند، روز قیامت با خداوند ملاقات كند در حالی كه در صورتش گوشت نیست
دوشنبه 9/11/1391 - 19:16
اهل بیت
کوثر :: تیر 1379، شماره 40
جوانی بهار عمر و جوان بهترین و مفیدترین قشر جامعه است.جوانان قشر متحرک، فعال و پرشور و نشاط جامعه را تشکیل می‏دهند.آن‏ها با استعدادهای فراوان نشاط بسیار راه‏های سخت و ناهموارپیشرفت را می‏پیمایند و زمام فردای جامعه را به دست می‏گیرند.بدین جهت تمام نظام‏ها و حکومت‏ها روی این قشر عظیم سرمایه گذاری‏می‏کنند. در این راستا انبیاء و معصومان نیز توجه ویژه‏ای به‏جوانان داشته‏اند. در این نوشتار پرتوی از سخنان و سیره امام‏صادق(ع) را در زمینه مربوط به جوانان مطرح نماییم.
الف- جوانان و دین شناسی
یکی از علل فاصله گرفتن جوانان از دین و مسایل مذهبی نا آگاهی‏آن‏ها از دین است. جوانان چون بصیرت و آگاهی کافی از دین‏ندارند، تحت تاثیر تبلیغات سوء دشمنان قرار می‏گیرند. امام‏صادق(ع) به بشیر فرمود:
«لاخیر فی من لا یتفقه من اصحابنا یا بشیر ان الرجل منکم اذا لم‏یستغن بفقهه احتاج الیهم فاذا احتاج الیهم ادخلوه فی باب‏ضلالتهم و هو یعلم‏» (1) ; خیری نیست در آن گروه از اصحاب ما که‏تفقه در دین نمی‏کنند. ای بشیر! اگر یکی از شما به مسایل دینی‏اش‏آشنا نباشد به دیگران محتاج می‏شود و زمانی که به آن‏ها نیازمندشد آن‏ها ناخواسته او را در وادی گمراهی خود وارد می‏سازند.
در این زمان که همه ابزارها و راه‏های انحراف فکری از سوی‏دشمنان دین مهیاست از رسانه‏های صوتی و تصویری گرفته تامطبوعات و کتاب‏های انحرافی و... جوانان با طوفانی از تهاجم‏فرهنگی مواجه‏اند و اگر آمادگی‏های لازم دینی را نداشته باشند دربرابر شبهات و القائات فکری مکاتب و فلسفه‏های مختلف تسلیم‏می‏شوند. امام صادق(ع) عنایت ویژه‏ای به بصیرت و بینش دینی‏جوانان داشت. آن حضرت فرمود: «لواتیت‏بشاب من شباب الشیعه لایتفقه لادبته‏»; اگر به جوانی از جوانان شیعه برخورد کنم که دردین تفقه نمی‏کند او را تاءدیب خواهم کرد.
نیز فرمود: «العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیرالطریق و لایزیده سرعه السیر من الطریق الا بعدا» (2) کسی که بدون آگاهی‏و بینش به دین عمل می‏کند همانند کسی است که از بیراهه می‏رود وتند روی او جز دوری از راه نمی‏افزاید.
نیز فرمود: «انظر لکل من لا یفیدک منفعه فی دینک فلا تعتدن به ولا ترغبن فی صحبته فان کل ماسوی الله تبارک و تعالی مضمحل وخیم‏عاقبته‏»; هرکسی که مفید به حال دین تو نیست‏به او اعتنا مکن وعلاقه‏ای به رقابت‏با او نشان مده. هر آن‏چه غیر الهی است نابودشدنی است و عاقبت ناخوشایندی خواهد داشت. (3)
نیز فرمود:
«بادروا احداثکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجئه‏» (4) نوجوانان را با حدیث و فرهنگ اهل‏بیت علیهم السلام آشنا کنید;قبل از آن که مرجئه (5) بر شما سبقت‏بگیرند.
فضیل بن یسار می‏گوید: امام صادق(ع) به شیعیان فرمود:
«احذرو علی شبابکم الغلاه لا یفسدو هم فان الغلاه شر خلق یصغرون‏عظمه الله و یدعون الربوبیه لعبادالله و الله ان الغلاه (6) لشر من الیهود و النصاری والمجوس‏»;جوانانتان را از غلات‏برحذر دارید.مبادا آن‏ها را فاسد کنند. غلات بدترین خلق خداهستند. آن‏ها عظمت‏خدا را کوچک به حساب می‏آورند و ربوبیت رابرای‏بندگان نیز اعتقاد دارند. به خدا قسم! غلات از یهود، نصاری ومجوس بدترند.
امام صادق(ع) به یکی از یارانش فرمود:
«یابن جندب! بلغ معاشر شیعتنا و قل لهم: لا تذهبن بکم المذاهب،فوالله لا تنال و لا یتنا الا بالورع و الاجتهاد فی الدنیا و موساه‏الاخوان فی‏الله‏» (7) ; ای پسرجندب! به شیعیان ما بگو: مواظب‏باشید فرقه‏ها و گروه‏ها شما را منحرف نسازند. به خدا سوگند! هیچ‏کس به جرگه ولایت ما در نمی‏آید، مگر با رعایت پارسایی و تلاش دردنیا و همیاری با برادران دینی.
ب- جوانان و آموزش
امام صادق(ع) فرمود:
«لست احب ان اری الشاب منکم الا غادیا فی حالین: اما عالما اومتعلما» (8) ; دوست ندارم یکی از شما جوانان را ببینم; مگر دریکی از دو حال: یا دانا یا در حال یادگیری و دانش اندوزی.
ج- جوانان و ادب آموزی
امام صادق(ع) فرمود:
«لیس منا من لم یوقر کبیرنا و لم یرحم صغیرنا» (9) ; از مانیست کسی که به بزرگترها احترام و به کوچکترها رحم نکند.
از امام صادق(ع) نقل شده است که هرگزامام حسین(ع) جلوتر ازامام حسن(ع) حرکت نمی‏کرد و اگر آن دو باهم بودند هرگز امام‏حسین(ع) جلوتر از امام حسن(ع) سخن نمی‏گفت. (10)
امام صادق(ع) فرمود:
«جاء رجلان الی النبی شیخا و شابا فتکلم الشاب قبل الشیخ فقال‏النبی الکبیر الکبیر» (11) ; روزی دو نفر که یکی پیر و دیگری‏جوان بود به خدمت پیامبر(ص) مشرف شدند. جوان قبل از پیرمردشروع به سخن کرد. پیامبر(ص) فرمود: بزرگ. بزرگ.
د- جوانان و ازدواج
امام صادق(ع) درباره ازدواج فرمود:
«من تزوج احرز نصف دینه فلیتق الله فی‏النصف الاخر» (12) ; کسی‏که ازدواج کند نیمی از دین خود را به دست آورده است. پس بایددر مورد نصف دیگر از خدا بترسد. نیز فرمود:
«رکعتان یصلیهماالمتزوج افضل من سبعین رکعه یصلیهااعزب‏» (13) ; دو رکعت نمازی که متاءهل می‏خواند برتر است ازهفتاد رکعت نمازی که مجرد می‏خواند.
امام صادق(ع) فرمود: شخصی نزد پدرم آمد و از او سؤال کرد:
فلانی! زن داری یانه؟او گفت: خیر. پدرم فرمود: فلانی! اگر خدادنیا و آنچه که در دنیا است‏به من بدهد و بگوید یک شب بی‏زن‏باش، قبول نمی‏کنم. (14) علی بن رعاب می‏گوید: زراره به خدمت امام صادق(ع) رسید. حضرت ازاو سؤال کرد. ای زراره! آیا ازدواج کرده‏ای؟ زراره پاسخ داد:خیر. حضرت فرمود: چه عاملی موجب ترک ازدواج شما شده است؟ زراره‏عرض کرد: من نمی‏دانم ازدواج با این‏ها (مخالفین) خوب است‏یاخیر؟ حضرت فرمود: پس چگونه صبر می‏کنی و خود را حفظ می‏کنی بااین که جوان هستی؟ زراره عرض کرد: کنیز می‏خرم. حضرت فرمود: چگونه نکاح با کنیزان را خوب می‏دانی؟ زراره عرض کرد: اگر مشکلی‏با آن‏ها داشته باشم آن‏ها را می‏فروشم. حضرت فرمود: از این جهت‏از تو سؤال نمی‏کنم. سؤال من این است که چگونه آن‏ها را برای خودخوب می‏دانی با این که آن‏ها نیز از مخالفین هستند؟ زراره فرمود: آیا امر می‏فرمایید ازدواج کنم؟ فرمود: این مساله به اختیارشماست. (15)
ه- جوانان و تقوا
یکی از خطراتی که جوانان را تهدید می‏کند هوسرانی و بی‏بندوباری‏است و تقوا می‏تواند سدی در برابر هوس‏ها باشد. لذا امام صادق(ع)فرمود:
«یامعشر الاحداث! اتقواالله‏» ای گروه جوانان! از خدابترسید. (16) نیز فرمود: «لاینبغی للمؤمن ان یجلس مجلسا یعصی‏الله فیه و لا یقدر علی تغییره‏» (17) ; سزاوار نیست‏برای مؤمن‏که در مجلسی بنشیند که در آن معصیت می‏شود و نمی‏تواند جلوی آن‏را بگیرد.
و جوانان و قرآن
یکی از عواملی که می‏تواند جوانان را از انحرافات گوناگون حفظنماید ارتباط و انس با قرآن است. امام صادق(ع) در این باره‏فرمود: «من قرء القرآن و هو شاب مؤمن اختلط القرآن بلحمه ودمه‏» (18) ; جوان مومنی که به قرائت قرآن بپردازد قرآن باگوشت و خونش در می‏آمیزد.
ز- جوانان و نماز
یکی از عوامل بازدارنده جوانان از هوس‏ها و آلودگی‏ها نماز است.
نماز در کلمات و سیره امام صادق(ع) جایگاه خاصی دارد. روایات‏نقل شده از آن حضرت در باره نماز به اندازه یک کتاب قطورمی‏باشد. در این جا فقط به یک روایت‏بسنده می‏کنیم. امام صادق(ع)فرمود: «اول ما یحاسب به العبد الصلاه فاءن قبلت قبل سائر علمه‏و ان ردت رد سائر علمه‏» (19) ; اولین عملی که در قیامت موردمحاسبه قرار می‏گیرد نماز است. اگر نماز قبول شود سایر اعمال‏قبول می‏شود و اگر نماز رد شود سایر اعمال نیز رد خواهد شد.
ح ارتباط با جوانان
امام صادق(ع) توجه خاصی در جذب و تربیت جوانان داشتند. هشام‏جوانی بود که محضر امام صادق(ع) را درک کرد و به شکوفایی علمی‏رسید. مفضل ابن عمرو شماری دیگر از جوانان جزو یاران خاص آن‏حضرت بودند. عده‏ای از اهل کوفه برای امام صادق(ع) نامه نوشتندو به آن حضرت گفتند: مفضل ابن عمر که یکی از یاران شماست‏باافراد ناباب و کبوترباز نشست و برخاست می‏کند و با آن‏ها ارتباطدارد. شایسته است که شما به او دستور فرمایید تا از آنان‏کناره‏گیری کند. حضرت نامه‏ای برای مفضل نوشت و زراره، محمدابن‏مسلم و ابوبصیر را مامور رساندن نامه به مفضل کرد. حضرت در آن‏نامه از مفضل خواسته بود تا اشیاء و وسایل بسیاری را برای آن‏حضرت تهیه نموده، به خدمتش ارسال نماید. مفضل پس از خواندن‏نامه، نامه رسانان را از محتوای نامه آگاه ساخت. آن‏ها گفتند:برای ما تهیه آن‏ها مقدور نیست. مفضل آن‏ها را به صبحانه دعوت‏کرد. آن‏ها مشغول خوردن صبحانه شدند. مفضل افرادی را به سراغ‏یاران جوان خود فرستاد. آن‏ها به خدمت مفضل رسیدند. مفضل نامه‏حضرت را به آن‏ها نشان داد. طولی نکشید که آن‏ها همه آنچه را که‏امام خواسته بود فراهم ساخته، تقدیم مفضل کردند. آن گاه مفضل‏رو به حاملان نامه کرد و فرمود: آیا شما می‏خواهید من این‏ها رااز خود دور کنم؟ (20)
___________________________
1- بحارالانوار، ج 1، ص 22; کافی، ج 1، ص‏33.
2- کافی، ج 1، ص‏43; تحف العقول، ص‏269; بحارالانوار، ج 1، ص‏206.
3- میزان الحکمه، ج 5، ص‏306.
4- اصول کافی، ج‏6، ص‏47; وسایل الشیعه، ج 15، ص‏196; مستدرک،ج 2، ص‏353.
5- مرجئه گروه منحرفی در زمان بنی‏امیه بودند که صرف داشتن‏اعتقاد را کافی می‏دانستند و عمل و تکلیف را جزو ایمان به حساب‏نمی‏آوردند. (ر.ک: عدل الهی، ص‏313; در کتاب الفرق بین الفرق‏آمده است: مرجئه مبلغانی داشتند که مردم را به عقاید مرجئه‏دعوت می‏کردند.
6- غلات کسانی هستند که در باره حضرت علی(ع) غلو می‏کنند و اورا رب می‏دانند و معتقدند که مصالح جهان به دست او انجام‏می‏گیرد. آن‏ها برای پنج نفر از یاران آن حضرت چنین ربوبیتی راقائلند. (ر.ک: مجمع البحرین، ص 328.)
7- تحف العقول، ص‏33.
8- بحارالانوار، ج 1، ص‏17.
9- همان، ج 75، ص 138.
10- مشکاه‏الانوار، ص 170.
11- همان، ص 168; ینابیع الحکمه، ج‏3، ص 230.
12- وسایل الشیعه، ج 20، ص‏17.13 همان.
14- اخلاق در خانه، ج 1، ص 54.
15- بحارالانوار، ج 72، ص‏166.
16- میزان الحکمه، ج 4، ص‏273; گفتار فلسفی، (جوان)، ج 1، ص‏66.
17- وسایل الشیعه، ج 11، ص‏503.
18- کافی، ج 4، ص 414; وسایل الشیعه، ج 2، ص 140.
19- وسایل الشیعه، ج‏3، ص 22.
20- معجم رجال الحدیث، ج‏19، ص 325.
دوشنبه 9/11/1391 - 19:14
اهل بیت
گنجینه :: آبان 1387، شماره 75
شخصیت امام صادق(ع) به اندازه‌ای جامع و برجسته است كه افزون بر شیعیان، عالمان و عارفان اهل تسنن نیز توجهی ویژه به آن حضرت داشته و برتری علمی و شخصیتی ایشان را ستوده و از آن حكایت‌ها نقل كرده‌اند. در این گفتار، ابتدا متنی كهن از احمد بن حسن استرابادی، عالم شیعه قرن 10 هـ . ق، درباره تولد آن حضرت و شرح برخی فضایل ایشان نقل و سپس دو قطعه متن گزیده و مُنَقَّح شده از عارفان اهل تسنن؛ از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، عارف قرن 6 و 7 هـ . ق و علی بن عثمان هجویری عارف قرن 5 هـ . ق آورده شده كه نمایانگر ارادت عارفان اهل تسنن به آن بزرگوار است.
ذكر امام بحق ناطقْ، جعفر بن محمد الصادق(ع)
«وی امام ششم است از ائمه اِثناعشر(علیهم‌السلام). مادرش ام‌فروه دختر قاسم بن محمد ابابكر بود. آن حضرت خلایق را ارشاد می‌فرمود و طریق مستقیم به گمراهان بادیه ضلالت می‌نمود و پیوسته می‌فرمود: ما حجت خداییم بر خلقان و احكام حلال و حرام به بندگان می‌رسانیم. و این شیعه علی(ع) كه امروز دست وِلا در دامن آل عبا زده‌اند، مذهب و ملت خود را از طریق آن حضرت درست كرده‌اند و نجات خود را از متابعت ایشان می‌دانند. كشف و كرامات آن حضرت بسیار است و خارق عادات بی‌شمار. از آن جمله است كه:
میان دو كس نزاع شد، یكی تولا به اهل بیت داشت و ایشان را تفضل می‌نمود و دیگری به تولای بنوامیه منسوب بود و پیوسته آن گروه مكروه را می‌ستود. هر دو نزدیك ابوحنیفه رفتند و او را در آن دعوی حَكَم كردند.
ابوحنیفه گفت: نزد كسی روید كه بهترین خلق خداست از روی حسب و نسب و پاكیزه‌ترین اولاد مصطفی است از ممرّ[1] عزت و ادب.
گفتند: آن كس كیست؟ گفت: جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابو‌طالب(علیهم‌السلام). پس هر دو نزد آن حضرت رفتند و مجلس به غایت عالی بود و او مردم را به حلال و حرام تعلیم می‌نمود.
بی‌آنكه ایشان سؤال كنند و مقصود خود بیان نمایند، آن حضرت رو به ناصبی[2] كرد و گفت: مخالفان اهل بیت را نزد مطیعان خدا مرتبه‌ای نیست. بعد از آن متوجه شد به مولای خود و فرمود: «فَریقٌ فِی الْجَنّه[3] دوستان مایند وَ فَریقٌ فِی السّعیرِ[4] اعدای ما».
و از آن جمله است كه بعضی از دوستان به واسطه بسیاری مشاهده كرامات و خارق عادات به یكدیگر گفتند: این مرد را از الوهیت نصیبی هست. چون نزد وی رفتیم وضو می‌ساخت. در ما نگریست و فرمود: دوستی ما به درگاه خدا موجب نجات عقبی است، اما افراط محبت موجب ندامت است، ما بنده‌ایم از بندگان خدا و مخلوقیم از مخلوقات حضرت خدای تعالی.
و از آن جمله است كه آن حضرت فرمود: به لقای پروردگار خود آرزومندم و در این ماه رجب یا شوال، به سفر آخرت متوجه می‌شوم و از زندان‌سرای دنیا به فضای دل‌گشای جنه المأوی به اجابت دعوتِ وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السّلامِ[5] توجه خواهم نمود، بعد از آنكه اَعدای دَغا[6] مرا زهر داده باشند و لباس سعادت شهادت پوشانیده. راوی گوید: والله چنان بود كه آن حضرت فرمود.
گویند عمر آن حضرت شصت و پنج سال بود. در زمان منصور به زهر مقتول گردید. مردم به جهت موضع قبرش متردد بودند، آوازی شنیدند كه این بنده صالح را بردارید و به نزدیك پدر و جدش به خاك سپارید».[7]
امام جعفر الصادق(ع) در نگاه عطار نیشابوری
«آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عالم صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیا، آن گوشه جگر انبیا، آن ناقل علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، ابومحمد جعفر صادق ـ رضی الله عنه ـ .
و چون از اهل بیت، بیشترِ سخنِ طریقتْ او گفته است، و روایت از او بیش آمده، كلمه‌ای چند از آن حضرت بیارم، كه ایشان همه یكی‌اند. چون ذكر او كرده آمد، ذكر همه بُوَد. نبینی كه قومی كه مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؟ یعنی یكی دوازده است و دوازده یكی.
و عجب می‌دارم از آن قوم كه ایشان را خیال بندد كه اهل سنّت و جماعت را با اهل‌بیت چیزی در راه است.[8]
چرا كه اهل سنت و جماعت اهل‌بیت‌اند به حقیقت. و من آن نمی‌دانم كه كسی در خیال باطل مانده است. آن می‌دانم كه هر كه به محمد(ص) ایمان دارد و به فرزندان و یارانش ایمان ندارد، او به محمد(ص) ایمان ندارد».[9]
هیبت امام
حكایت: «نقل است كه منصور خلیفه، شبی وزیر را گفت: «برو و صادق را بیار، تا بكشیم.» وزیر گفت: «او در گوشه‌ای نشسته است و عزلت گرفته، و به عبادت مشغول شده و دست از ملك كوتاه كرده، و امیرالمؤمنین را از وی رنجی نه. در آزار وی چه فایده بود؟» هر چند گفت، سودی نداشت. وزیر برفت. منصور غلامان را گفت: «چون صادق درآید و من كلاه از سر بردارم، شما او را بكشید.» وزیر، صادق را درآورد. منصور در حالْ برجست و پیش صادق باز دوید و در صدرش بنشاند و به دو زانو پیش او بنشست. غلامان را عجب آمد. پس منصور گفت: «چه حاجت داری؟» گفت: «آنكه مرا پیش خود نخوانی و به طاعت خدای ـ عزّوجلّ ـ بازگذاری.» پس دستوری داد و به اعزازی[10] تمام او را روانه كرد. و در حالْ لرزه بر منصور افتاد و سر در كشید و بی‌هوش شد، تا سه روز. و به روایتی تا سه نماز از وی فوت شد. چون بازآمد، وزیر پرسید كه: «این چه حال بود؟» گفت: «چون صادق از در درآمد، اژدهایی دیدم كه لبی به زیر صُفّه نهاد، و لبی بر زبر و مرا گفت: اگر او را بیازاری، تو را با این صفه فرو برم. و من از بیم آن اژدها ندانستم كه چه می‌گویم و از او عذر خواستم و بی‌هوش شدم».[11]
عاقل حقیقی
حكایت: «نقل است كه صادق از ابوحنیفه پرسید كه: «عاقل كی است؟» گفت: «آن‌كه تمییز كند میان خیر و شرّ.» صادق گفت: «بهایم نیز تمییز توانند كرد، میان آن‌كه او را بزنند یا او را علف دهند.» ابوحنیفه گفت: «به نزدیك تو عاقل كی است؟» گفت: «آن‌كه تمییز كند میان دو خیر و دو شر. تا از دو خیر، خیرالخیرین اختیار كند و از دو شر، خیرالشّرین برگزیند».[12]
سخاوت امام
حكایت: «نقل است كه همیانی زر از كسی برده بودند. آن كس در صادق آویخت كه «تو بُرده‌ای» و او را نشناخت. صادق گفت: «چند بود؟» گفت: «هزار دینار.» او را به خانه برد و هزار دینار به وی داد. بعد از آن، آن مرد زر خود بازیافت و زر صادق باز پس آورد و گفت: «غلط كرده بودم.» صادق گفت: «ما هر چه دادیم باز نگیریم.» بعد از آن، از كسی پرسید كه: «او كی است؟» گفتند: «جعفر صادق.» آن مرد خجل بازگردید».[13]
خُلق امام
حكایت: «نقل است كه روزی تنها در راهی می‌رفت و «الله، الله» می‌گفت. [دل] سوخته‌ای بر عقب او می‌رفت و «الله، الله» می‌گفت. صادق گفت: «الله! جُبّه ندارم، الله! جامه ندارم.» در حالْ دستی جامه حاضر شد. امام جعفر در پوشید. آن سوخته پیش رفت و گفت: «ای خواجه! در الله گفتن با تو شریك بودم. آن كهنه خود به من ده.» صادق را خوش آمد و آن كهنه به وی داد».[14]
حكمت: «[امام صادق(ع)] گفت: هر آن معصیت كه اول آن ترس بُوَد و آخر آن عذر، بنده را به حق رساند و هر آن طاعت كه اول آن امن بُوَد و آخر آن عجب، بنده را از حق ـ تعالی ـ دور گرداند. مطیع با عُجب، عاصی است و عاصی با عذر، مطیع».[15]
حكمت: «و از وی پرسیدند كه «درویش صابر فاضل‌تر یا توانگر شاكر؟» گفت: «درویش صابر، كه توانگر را دل به كیسه بُوَد و درویش [را] با خدا».[16]
جمله‌های قصار: «و گفت: «مَكر خدای ـ عزّوجلّ ـ در بنده، نهان‌تر است از رفتن مورچه در سنگ سیاه، به شب تاریك».
و گفت: «از نیك‌بختی مرد است كه خصم او خردمند است».[17]
حكمت: «و گفت: «از صحبت پنج كس حذر كنید:
یكی از دروغگوی، كه همیشه با وی در غرور باشی.
دوم از احمق، كه آن وقت كه سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند.
سِیُّم بخیل، كه بهترین وقتی از تو ببُرد.
چهارم بددل، كه در وقت حاجت، تو را ضایع كند.
پنجم فاسق كه تو را به یك لقمه بفروشد و به كمتر لقمه‌ای طمع كند».[18]
حكمت: «گفت: «حق ـ تعالی ـ را در دنیا بهشتی است و دوزخی؛ بهشت، عافیت است و دوزخ، بلاست. عافیت آن است كه كار خود به خدای ـ عزّوجلّ ـ باز گذاری و دوزخ آن است كه كار خدای با نفس خویش گذاری».[19]
امام جعفر صادق(ع) در نگاه علی بن عثمان هجویری
سیف سنت و جمال طریقت و معبر معرفت و مزیِّن صفوت، ابومحمد جعفر بن محمد بن علی‌بن الحسین‌بن علی، الصادق، رضوان‌الله علیهم اجمعین
عالی حال و نیكوسیرت بود. آراسته ظاهر و آبادان باطن. و وی را اشارت جمیل است اندر جمله علوم، و مشهور است دقت كلام وی و قوت معانی اندر میان مشایخ، رضی‌الله عنهم اجمعین. و وی را كتب معروف است اندر بیان این طریقت.
روایت: «]از امام صادق(ع)[ روایت آرند كه گفت: «لاتَصِّحُّ العِباده إلّا بالتّوبه، فَقَدِّمِ التَّوْبَه عَلَی العِبادَه، و قال لله، تعالی: «التائبونَ العابدون».[20]
عبادت جز به توبه راست نیاید، تا خداوند ـ تعالی‌ـ مقدم كرد توبه را بر عبادت؛ ازیرا كه توبه بدایت مقامات است و عبودیت نهایت آن. و چون خداوند ـ جلّ جلاله ـ ذكر عاصیان كرد، به توبه فرمود و گفت: «و توبوا الی الله جمیعاً».[21]
حكایت: «و اندر حكایات یافتم كه داوود طائی به نزدیك وی آمد و گفت: «یا پسر رسول خدای، مرا پندی ده كه دلم سیاه شده است.» گفت: «یا ابا سلیمان، تو زاهد زمانه خویشی. تو را به پند من چه حاجت؟» گفت: «ای فرزند پیغمبر، شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن تو مر همه خلایق را واجب.» گفت: «یا ابا سلیمان، من از آن می‌ترسم كه به قیامت جدّ من اندر من آویزد كه: چرا حقّ متابعت من نگزاردی؟ و این كار به نسبت صحیح[22] و سبب قوی نیست. این كار به معاملت[23] خوب است اندر حضرت حق تعالی.» داوود فرا گریستن آمد و گفت: «بار خدایا، آن كه معجون طینت وی از آب نبوت است و تركیب طبیعت از اصل برهان و حجت، جدش رسول است و مادرش بتول است، وی بدین حیرانی است؛ داوود، كه باشد كه به معاملت خود مُعْجَب گردد؟»[24]
__________________________
[1] . ممرّ: طریق، گذرگاه.
[2] . ناصبی: آن‌كه دشمن علی(ع) و خاندان اوست.
[3] . نك: شوری: 7. (گروهی در بهشت‌اند)
[4] . همان. (گروهی در دوزخ‌اند)
[5] . نك: یونس: 25.
[6]. دغا: حیله‌گر، فریب‌كار.
[7] . نك: احمد بن حسن استرآبادی، آثار احمدی (تاریخ زندگی پیامبر اسلام و ائمه اطهار(علیهم‌السلام)، به كوشش: میرهاشم محدث، تهران، قبله؛ میراث مكتوب، 1374، صص 510 ـ 521.
[8] . چیزی در راه دو چیز بودن: بین دو چیز اختلاف بودن، مشكل داشتن دو چیز با هم.
[9]. محمد بن ابراهیم عطار، تذكره الاولیاء، تصحیح: محمد استعلامی، تهران، زوار، 1380، چ 12، صص 12 و 13.
[10] . اعزاز: احترام.
[11]. تذكره الاولیاء، صص 13 و 14.
[12]. همان، ص 15.
[13]. همان، صص 15 و16.
[14]. همان، ص 16.
[15]. همان، ص 17.
[16]. همان.
[17]. همان، صص 17 و 18.
[18]. همان، ص 18.
[19]. همان، صص 11 ـ 18.
[20]. نك: توبه: 112.
[21]. «همگی به درگاه الهی توبه كنید». (نور: 31)
[22]. نسبت صحیح: خویشاوندی واقعی.
[23]. معاملت: عبادت.
[24]. ابوالحسن علی بن عثمان هجویری، كشف المحجوب، تصحیح: محمد عابدی، تهران، سروش، 1384، چ 2، صص 116 ـ 118.
دوشنبه 9/11/1391 - 19:13
اهل بیت
مبلغان :: خرداد 1381، شماره 29
طلیعه سخن:
در هفدهم ربیع الاول سال 83 ه . ق در مدینه منوره فرزندی پاک از سلاله رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دیده به جهان گشود. نام او جعفر و کنیه‏اش ابا عبدالله بود، پدر ارجمندش امام محمدباقر علیه السلام پیشوای پنجم شیعیان و مادر گرامی‏اش ام فروة می‏باشد. (1) ایشان که بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، سرپرستی و امامت‏شیعیان را به عهده داشتند، به القابی همچون صادق، صابر، فاضل و طاهر مشهور بودند.
پیشوای ششم شیعیان مدت 31 سال با پدر زندگی کرد و سرانجام در سال 148 ه. ق در سن 65 سالگی دیده از جهان فرو بست و در قبرستان بقیع در کنار قبور پدرش امام باقر علیه السلام و جدش امام زین العابدین علیه السلام و سبط اکبر رسول خدا امام حسن مجتبی علیه السلام به خاک سپرده شد.
دوران زندگانی آن حضرت با ده نفر از خلفای اموی و دو نفر از خلفای عباسی، و مدت 34 سال امامت ایشان با هفت تن از آنان مقارن بوده است که عبارتند از:
1- هشام به عبدالملک (105- 125 شمه‏ای از کرامات امام صادق علیه السلام
ه. ق)
2- ولید بن یزید به عبدالملک (125- 126)
3- یزید بن ولید بن عبدالملک (126)
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126)
5- مروان بن محمد (126- 132)
6- عبدالله بن محمد مشهور بن سفاح (132- 137)
7- ابو جعفر مشهور به منصور دوانیقی (137- 158)
دوران امامت آن حضرت با شرایط خاص و ممتاز سیاسی و اجتماعی همراه بود که زمینه را برای فعالیت‏های علمی و مذهبی فراهم آورده بوده از طرفی بنی‏امیه دوران ضعف و رکود خود را سپری می‏کردند و دائما در حال نزاع و کشمکش با بنی عباس بودند. لذا فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت‏به امام علیه السلام و شیعیان را نداشتند و از طرف دیگر حکومت نوپای عباسیان که با شعار طرفداری از خاندان رسالت‏به قدرت رسیده بودند، در صدد آزار و اذیت‏شیعیان نبودند.
این موقعیت ممتاز سبب شد که یک جنبش علمی و فکری در جامعه اسلامی به وجود آید و امام صادق علیه السلام در راس این جنبش توانست‏به انتشار علوم الهی بپردازد و جهان اسلام را از معارف اسلامی سیراب سازد.
موقعیت علمی ایشان چنان ممتاز بود که تمام مسلمانان، حتی علمای دیگر مذاهب در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده‏اند. چنان که ابوحنیفه (مؤسس مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت) می‏گوید: «ما رایت افقه من جعفر بن محمد (2) ; من کسی را فقیه‏تر [و دانشمندتر] از جعفر بن محمد ندیده‏ام.»
این امور سبب شد که شاگردان فراوانی در حوزه درس ایشان پرورش یابند که عدد آنان بالغ بر چهار هزار نفر است. (3) شیخ طوسی در رجال خود بیش از سه هزار نفر از آنان را نام برده که از برجسته‏ترین آنان می‏توان به: هشام بن حکم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن الطاق، مفضل بن عمر، ابو حنیفه و جابر بن حیان، اشاره نمود. (4)
کرامات اولیاء
همانطور که پیامبران الهی برای اثبات نبوت خویش افعال خارق العاده‏ای به عنوان معجزه انجام می‏دهند ائمه اطهار و اولیای الهی هم برای اثبات حقانیت‏خویش، بیدار کردن مردم یا جهات دیگر، کراماتی از خود بروز می‏دهند و از طرف خداوند به آن‏ها عنایات ویژه‏ای می‏شود که باور آن‏ها برای اذهان عمومی خیره کننده و تعجب برانگیز است. هنگامی که صفحات تاریخ را ورق می‏زنیم با نمونه‏های بسیاری از این امور مواجه می‏شدیم که به دو نمونه از آن‏ها از زبان قرآن اشاره می‏کنیم:
1- یکی از کرامات حضرت مریم، نزول طعام آسمانی از طرف خداوند برای اوست. قرآن کریم می‏فرماید: «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قالت هو من عندالله‏» (5) ; «هرگاه حضرت زکریا بر مریم در محراب وارد می‏شد، غذای مخصوصی نزد او می‏دید. (آن حضرت سؤال می‏کرد) ای مریم! این غذا را از کجا آورده‏ای (او پاسخ می‏داد) : این‏ها از سوی خداوند است.»
2- نمونه دیگر درباره آصف بن برخیا از یاران حضرت سلیمان است که تخت‏بلقیس را در مدت زمان کمی از مکانی دور حاضر نمود. خداوند متعال می‏فرماید: «قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربی‏» (6) ; «کسی که دانشی از کتاب داشت گفت: من آن را پیش از آن که چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد. پس هنگامی که [سلیمان] آن را نزد خود دید گفت: این از فضل پروردگار من است.»
انجام کرامات به دست اولیای الهی آن قدر روشن و بدیهی است که اکثر مسلمین بر جواز آن اتفاق دارند.
تفتازانی از علمای اهل سنت می‏گوید: «ظهور و روشنی کرامات اولیای خدا همچون روشنی معجزات انبیاء است و انکار این امور توسط اهل بدعت و گمراهان چیز عجیبی نیست، چرا که آنان خود توان انجام آن را ندارند و درباره حکام خود هم آن را نشنیده‏اند، لذا دست‏به انکار می‏زنند.» و در جای دیگر می‏گوید: «کرامات حضرت علی علیه السلام آن قدر زیاد است که قابل شمارش نیست‏» . (7)
کرامات امام صادق (ع)
در ذیل برخی از کرامات امام صادق علیه السلام بیان می‏گردد.
باطل کردن سحر ساحران
محمد بن سنان می‏گوید: منصور دوانیقی هفتاد مرد از شهر کابل را فراخواند و به آن‏ها گفت: وای بر شما که ادعای ساحر بودن دارید و بین زن و شوهر او فاصله می‏اندازید ... .
او با وعده‏های بسیار آن‏ها را تحریک کرد تا با انجام سحرهای خود ابا عبدالله را مبهوت و مقهور خود سازند. ساحران به مجلسی که منصور فراهم کرده بود رفتند و انواع صورت‏ها از جمله صورت‏های شیر را به تصویر کشیدند تا هر بیننده‏ای را سحر کنند. منصور بر تخت‏خود نشست و تاج خود را بر سرگذاشت و به دربان دستور داد که امام صادق علیه السلام را وارد سازند. وقتی امام ششم وارد شد، نگاهی به آن‏ها کرد و دست‏به دعا برداشت و دعایی خواند که برخی از الفاظ آن شنیده می‏شد و قسمتی را هم به طور آهسته خواند، سپس فرمود: وای بر شما به خدا قسم سحر شما را باطل خواهم نمود. سپس با صدای بلند فرمود: ای شیرها آن‏ها را ببلعید، پس هر شیری به ساحری که او را درست کرده بود حمله کرد و او را بلعید. منصور بهت‏زده از تخت‏خود بر زمین افتاد و با ترس می‏گفت: ای ابا عبدالله! مرا ببخش دیگر چنین کاری نخواهم کرد، حضرت هم به او مهلت داد. بعد منصور دوانیقی از امام علیه السلام درخواست کرد، شیرها ساحرانی را که خورده بودند برگردانند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر عصای موسی آنچه را بلعیده بود برمی‏گرداند، این شیرها نیز چنین می‏کردند. (8)
زنده کردن یکی از یاران
محمد بن راشد از جد خود که یکی از مسلمانان هم عصر امام صادق علیه السلام است نقل می‏کند که روزی به قصد دیدار امام علیه السلام حرکت کردم تا از او سؤالی بپرسم، در میان راه مطلع شدم که آن حضرت به تشییع جنازه سید حمیری رفته است، پس به طرف قبرستان رفتم و بعد از ملاقات با امام علیه السلام سؤال خود را از ایشان پرسیدم و جواب آن را دریافت کردم.
هنگامی که خواستم برگردم، مرا به نزد خود خواند و فرمود: شما مردم سرچشمه علم و دانش را رها کرده‏اید. عرض کردم: آیا شما امام و پیشوای امت در این زمان هستید؟ امام فرمود: آری. عرضه داشتم: دلیل و آیتی می‏خواهم تا یقین پیدا کنم. آن حضرت فرمود: هرچه می‏خواهی بپرس، من با اراده الهی جواب تو را خواهم گفت. عرض کردم: برادری داشتم که از دنیا رفته و او را در این قبرستان دفن کردیم، از شما می‏خواهم او را زنده کنید، امام فرمود: برادرت انسان خوبی بود و به خاطر او خواسته تو را برآورده می‏کنم، گرچه تو سزاوار چنین کاری نیستی، سپس نزدیک قبر او شد و او را صدا زد، در این هنگام قبر شکافته شد و برادرم از آن خارج شد. به خدا قسم که چنین شد و به من گفت: ای برادر از او (امام صادق علیه السلام) پیروی کن و او را رها مکن. آن گاه به قبر خویش بازگشت. امام علیه السلام از من عهد گرفت و مرا قسم داد تا کسی را از این موضوع مطلع نسازم. (9)
خبر از شهادت برخی یاران
از ابوبصیر نقل شده است: روزی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم که صحبت از «معلی بن خنیس‏» به میان آمد، ایشان فرمودند: «ابا محمد! مطلب مهمی را در مورد او به تو می‏گویم، آن را از دیگران مخفی نگه‏دار; او به مقام واقعی خود نمی‏رسد مگر زمانی که از طرف «داود بن علی‏» مورد تعرض قرار خواهد گرفت.»
پرسیدم: داود با او چه خواهد کرد؟ فرمودند: «او را دعوت کرده، گردنش را می‏زند و بدن او را به دار می‏آویزد.»
عرض کردم: این حادثه در چه زمانی واقع خواهد شد؟ امام فرمودند: «در سال آینده‏» .
ابوبصیر می‏گوید: سال بعد داود والی مدینه شد و معلی را به پیش خود فراخواند و از او خواست که اسامی یاران امام صادق علیه السلام را برایش بنویسد، معلی از این کار امتناع ورزید، داود عصبانی شد و گفت: اگر اسامی آن‏ها را کتمان کنی تو را خواهم کشت، معلی بن خنیس گفت: آیا مرا به کشته شدن تهدید می‏کنی!؟ به خدا قسم هرگز چنین کاری نخواهم کرد. داود خشمگین شد و او را به شهادت رساند و جسد مطهرش را به دار آویخت. (10)
آگاهی از غیب
موارد متعددی در تاریخ نقل شده است که بیانگر آگاهی و اشراف کامل امام صادق علیه السلام بر امور غیبی است و کلامی را که ایشان فرموده: «نحن ولاة الامر و خزنة علم الله (11) ; ما والیان امر و خازنان علم خداوند هستیم.» در عمل نشان داده و به اثبات رسانده است. در این نوشتار به ذکر یک نمونه اکتفا می‏کنیم:
ابراهیم بن مهزم می‏گوید: از محضر امام صادق علیه السلام جدا شدم و به منزل رفتم، شب هنگام بین من و مادرم مشاجره‏ای رخ داد، بر سر او فریاد زدم و با تندی با او سخن گفتم، صبح شد، نماز را خواندم و بلافاصله نزد امام آمدم، همین که داخل شدم فرمود: ای پس مهزم! چرا بر سر مادر خود فریاد زدی؟ آیا نمی‏دانی که او تو را در شکم خود نگهداری کرد و در دامان خود پروراند و با شیر خود تو را تغذیه نمود؟ عرض کردم: آری. ایشان فرمودند: پس هیچ وقت‏با تندی با او سخن مگو. (12)
آتش در اطاعت امام
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام بنام مامون رقی نقل کرده است که: در محضر سرور و مولایم امام صادق علیه السلام بودم، سهل بن حسن از شیعیان خراسان وارد شد و سلام کرد و نشست، عرض کرد: ای فرزند رسول خدا کرامت و بزرگی از آن شماست، شما خاندان امامت، چرا بر این حق خود سکوت کرده و قیام نمی‏کنید و حال آن که هزاران نفر از شیعیان شما آماده شمشیر زدن در رکاب شما هستند.
امام علیه السلام فرمود: ای خراسانی! لحظه‏ای درنگ کن. پس امر فرمود که تنور را روشن کنند، هنگامی که آتش شعله‏ور شد، به سهل فرمود: داخل تنور شو، سهل گفت: ای پسر رسول خدا مرا از این کار معاف بدار، در این هنگام هارون مکی یکی از اصحاب با وفای امام علیه السلام وارد شد در حالی که کفش‏های خود را در دست گرفته بود، سلام کرد و جواب شنید، امام به او فرمود: کفش‏های خود را بر زمین بگذار و داخل تنور شو، او بدون هیچ درنگی وارد تنور شد و در میان شعله‏های آتش نشست. امام صادق علیه السلام رو به خراسانی کرد و از حوادث خراسان برای او گفت، انگار امام علیه السلام در آن جا حاضر بوده است، سپس فرمود: داخل تنور را نگاه کن. مامون رقی می‏گوید: من هم جلو رفتم و داخل تنور را مشاهده کردم، هارون مکی در میان آتش نشسته بود و برخاست و از تنور خارج شد. امام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر مانند او می‏شناسی؟ عرض کرد: به خدا قسم احدی را نمی‏شناسم، امام علیه السلام حرف او را تایید نمود و فرمود: در زمانی که ما حتی پنج نفر از این گونه یاران نداریم چگونه قیام کنیم؟ (13)
شفا یافتن به دعای امام
عمار سه فرزند به نام‏های «اسحاق‏» ، «اسماعیل‏» و «یونس‏» داشت، آن‏ها نقل کرده‏اند که «یونس‏» به مرض بدی مبتلا شده بود، به محضر امام صادق علیه السلام رفتیم، امام با مشاهده وضع یونس، دو رکعت نماز خواند و خدا را حمد کرد و بر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و آل او درود فرستاد و ذکرهایی بر زبان جاری ساخت و از خداوند چنین خواست: «واصرف عنه شر الدنیا والاخرة واصرف عنه ما به فقد غاظنی ذلک واحزننی; شر دینا و آخرت را از او دور نما و این مرض را از او بر طرف ساز که عارضه او مرا ناراحت و غمگین کرده است.»
آن سه نفر نقل می‏کنند که: به خدا قسم از شهر خارج نشده بودیم که بیماری او برطرف شد و شفا یافت. (14)
________________________
1) ارشاد شیخ مفید، انتشارات علمیه اسلامیه، ج 2، باب 12 و اصول کافی، کلینی، دارالاضواء، ج 1، ص 472.
2) الوافی بالوفیات، صلاح الدین الصفدی، ج 11، ص 127; تهذیب الکمال، جمال الدین مزی، مؤسسة الرسالة، ج 5، ص 79; الکامل فی الضعفاء، جرجانی، دارالفکر، ج 2، ص 132.
3) ارشاد مفید، همان، ص 173.
4) رجال طوسی، فصل شاگردان امام جعفر علیه السلام.
5) آل عمران/ 37.
6) نمل/ 40.
7) شرح المقاصد، تفتازانی، شریف رضی، ج 5، ص 76.
8) مدیند المعاجز، بحرانی، مؤسسه معارف اسلامی، ج 5، ص 246; دلائل الامامة، ابن جریر طبری، مؤسسة البعثة، ص 298; اختصاص، شیخ مفید، جامعه مدرسین، ص 246.
9) الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، مؤسسه امام مهدی، ج 2، ص 742; مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 78; اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، ج 3، ص 121; بحارالانوار، همان، ج 47، ص 118.
10) بحار الانوار، همان، ص 109; الخرائج و الجرائح، همان، ص 647; مدینة المعاجز، همان، ج 5، ص 226; مناقب ابن شهر آشوب، انتشارات علامه، ج 4، ص 225.
11) اصول کافی، همان، ص 192.
12) بصائر الدرجات، صفار قمی، منشورات مکتبة آیت الله النجفی، ص 243; مدینة المعاجز، همان، ج 5، ص 314; اثبات الهداة، همان، ج 3، ص 102; الخرائج و الجرائح، همان، ج 2، ص 729.
13) مناقب ابن شهرآشوب، همان، ص 237; بحارالانوار، همان، ص 123; مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 114.
14) مناقب ابن شهرآشوب، همان، ص 232 و مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 109 و بحارالانوار، همان، ص 134.
دوشنبه 9/11/1391 - 19:13
اهل بیت

وجود مقدس امام صادق(علیه‎السلام) در سفارش‏های خود به عبدالله بن جندب پس از هشدارشیعیان به دام‏های شیطان، ویژگی‏های برجسته دوستان حقیقی خود رابر می‏شمرد و سپس خصلت‏های دیگر شیعیان را بیان می‏کند. دو ویژگی‏ممتاز شیعیان از نگاه امام صادق(علیه‎السلام) عبارت است از: ...

سیمای شیعه در نگاه امام صادق (علیه السلام)
1- آخرت
«لقد جلت الاخره فی اعینهم حتی ما یریدون بها بدلا... و انماکانت الدنیا عندهم بمنزله الشجاع الارقم و العدو الاعجم‏»؛ آخرت ‏در نگاه آنها بسیار بزرگ است، به اندازه‏ای که چیزی را با آن ‏عوض نمی‏کنند... و دنیا نزد آن‏ها همانند مارگزنده و دشمن بی‏زبان‏است.
پیروان حقیقی و دوستان واقعی خاندان نبوت علیهم السلام به چیزی ‏جز آخرت نمی‏اندیشند و تمام کردارها و رفتارهای خود را با نگاه‏ به آخرت می‏سنجند. دنیا در نظر مؤمن وسیله‏ای است ‏برای رسیدن به‏هدفی بزرگ که همان زندگی جاودان آخرت است. دوستان حقیقی اهل‏بیت‏علیهم السلام از مواهب دنیوی بهره می‏برند، اما هرگز زندگی‏جاودان را با زندگی گذرای دنیا عوض نمی‏کنند.
2- انس با خدا
«انسوا بالله واستوحشوا مما به استاءنس المترفون‏»؛ آن‏ها باخدا انس گرفته‏اند و از آن‏چه که مال اندوزان به آن انس‏گرفته‏اند، در هراسند.
مومنان از نعمت‏های الهی بهره می‏برند اما به آن‏ها وابسته‏نمی‏شوند. وابستگی به مال دنیا موجب بندگی انسان در برابرمادیات خواهد شد. زراندوزان هماره به ثروت خود وابسته‏اند.شیعیان واقعی با یاد خدا آرامش می‏یابند نیستند.
حضرت صادق(علیه‎السلام) پس از برشمردن این دو ویژگی مهم، فرمود: «اولئک‏اولیائی حقا بهم تکشف کل فتنه و ترفع کل بلیه‏»; آن‏ها دوستان‏حقیقی من هستند. به وسیله آن‏ها فتنه شکست می‏خورد و هرگرفتاری‏هابر طرف می‏شود.
حسابرسی خود «حق علی کل مسلم یعرفنا ان یعرف علمه فی کل یوم ولیله علی‏نفسه فیکون محاسب نفسه فان رای حسنه استزاد منها و ان رای‏سیئه استغفر منها، لئلایخزی یوم القیمه‏»; بر هرمسلمانی که مارا می‏شناسد، سزاوار است که کردارش را در هر شبانه روز بر خودعرضه دارد و به محاسبه آن‏ها بپردازد، تا اگر کار نیکی در آن‏هادید، برآن‏ها بیفزاید و اگر کردار بدی در اعمال خود مشاهده کرد،از آن‏ها توبه کند، تا دچار ذلت و خواری روز قیامت نگردد.

سخاوت
«یابن جندب! ان شیعتنا یعرفون بخصال شتی: بالسخاء و البذل‏للاخوان‏»; ای پسر جندب! همانا شیعیان ما به چند خصلت ‏شناخته ‏می‏شوند: به سخاوت و بخشش به برادران.

خواندن پنجاه رکعت نماز و رعایت وقت نماز
«وبان یصلوا الخمسین لیلا و نهارا... و یحافظون علی‏الزوال‏»؛ شیعیان ما در شبانه روز پنجاه رکعت نماز می‏خوانند و توجه به‏وقت نماز ظهر (خواندن نماز اول وقت) دارند.

دوری از پرخاش و داد و فریاد
«لایهرون هریرالکلب‏»؛ شیعیان ما همانند سگ وزوزه نمی‏کشند.
دوری از طمع «ولایطمعون طمع الغراب‏»؛ شیعیان ما همانند کلاغ طماع و حریص ‏نیستند.

دوری از دشمنان
«و لایجاورون لنا عدوا و لا یساءلون لنا مبغضا ولو ماتوا جوعا»؛ شیعیان ما با دشمنان همسایگی نمی‏کنند و اگر از گرسنگی بمیرند،چیزی از آن‏ها نمی‏خواهند. 

دقت در خوراک
«شیعتنا لایاکلون الجری... و لا یشربون مسکرا»؛ شیعیان ما مارماهی نمی‏خورند... و شراب نمی‏نوشند.

برگزیده‏ای از سایر سفارش‏ها
آثار استقامت«یابن جندب لو ان شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکه و لاظلهم‏الغمام و لاشرقوا نهارا و لا کلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ولما ساءلوا الله الا اعطاهم‏».
اگر شیعیان ما استقامت کنند، فرشتگان دست در دست آن‏ها می‏گذارند، ابرهای سفید(رحمت) برآن‏ها سایه می‏افکند، چون روزدرخشنده و تابناک می‏شوند، از زمین و آسمان روزی می‏خورند و آنچه‏از خدا بخواهند، خداوند به آن‏ها عطا می‏کند.

شیوه برخورد با گناهکاران
1- گفتن خوبی‏ها و پرهیز از سخن ناروا
«یابن جندب لاتقل فی‏المذنبین من اهل دعوتکم الا خیرا»; ای پسرجندب! به گناهکاران از همکیشان خود جز خوبی و نیکویی چیزی مگو.
در برخورد با گناهکاران باید با سخنان نیکو و گفتن خوبی‏های‏آنان، امید مرده در آن‏ها را زنده کرد و از خشونت، گفتار ناروا و بازگو نمودن لغزش‏های آن‏ها پرهیز کرد; زیرا چنین برخوردهایی‏مجرمان را از پیمودن راه درست ناامید و نسبت‏به دین و آموزه‏های‏آن گریزان می‏سازد.
2- در خواست توفیق برای گناهکاران
«واستکینوا الی الله فی توفیقهم‏»؛ توفیق آن‏ها را خاضعانه ازخداوند بخواهید.
3- در خواست توبه برای گناهکاران
توبه از حالات سازنده انسان است که انجام دهنده آن محبوب خداونداست:
«ان الله یحب التوابین‏»؛ خداوند کسانی که بسیار توبه می‏کنند را دوست دارد. (1)
توبه روشی است که امام صادق(علیه‎السلام) برای پاکسازی گناهکار توصیه‏کرده است. شیعیان واقعی باید از خدا بخواهند که گناهکاران ازکردار ناشایست‏خود پشیمان شوند و به سوی خدا بازگردند، زیراخداوند بسیار توبه‏پذیر و بخشنده است; «انا الله هو التواب‏الرحیم‏» (2)

راه بهشتی شدن
حضرت امام جعفر صادق(علیه‎السلام) سه راه را فراروی جویندگان بهشت قرارداده است:
1- پیروی از ائمه علیهم السلام .
2- برائت از دشمنان.
3- سخن گفتن آگاهانه و سکوت هنگام نا آگاهی.
«فکل من قصدنا و تولانا و لم یوال عدونا و قال ما یعلم و سکت‏ عما لایعلم او اشکل علیه فهو فی‏الجنه‏»؛ 
هر کس جویا و پیرو ما باشد و از دشمنان ما پیروی نکند و چیزی‏که می‏داند، بگوید و از آن‏چه که نمی‏داند، یا بر او مشکل (مشتبه) است، سکوت کند، در بهشت است.

ارزش سکوت
«علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین‏لک عندالعلماء و سترلک عندالجهال.»
عالم باشی یا جاهل، خاموشی را برگزین تا بردبار به شمار آیی؛ زیرا خاموشی نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.

دوری جستن از عقاید منحرف
خطر بدعت‏ها، گرایش‏های منحرف و قرائت‏های ناصواب از دین، همیشه‏متوجه جوامع شیعی بوده است.
«یابن جندب! بلغ معاشر شیعتنا و قل لهم: لاتذهبن بکم‏المذاهب‏»; ای پسر جندب! به شیعیان ما بگو; مبادا را عقاید منحرف، شما را از مذهب خودتان بیرون برد.
نشانه‏های ناتوانی «قد عجز من لم یعد لکل بلاء صبرا و لکل نعمه شکرا و لکل عسر یسرا»؛
ناتوان است کسی که برای هر بلایی صبری، برای هر نعمتی‏شکری و برای هر سختی آسانی آماده نکند.

کردارهای برتر
«یابن جندب! صل من قطعک، واعط من حرمک، و احسن الی من اساءالیک، و سلم علی من سبک، و انصف من خاصمک، واعف عمن ظلمک، کماانک تحب ان یعفی عنک، فاعتبر بعفوالله عنک، الاتری ان شمسه ‏اشرقت علی الابرار و الفجار و ان مطره ینزل علی الصالحین والخاطئین.»
ای پسر جندب! با کسی که از تو بریده، وصل کن; به کسی که چیزی‏به تو نداده، چیز بده؛ باکسی که به تو بدی کرده، خوبی کن؛ به ‏کسی که به تو دشنام داده، سلام کن; باکسی که با تو دشمنی کرده،انصاف داشته باش و از کسی که به تو ظلم کرده، در گذر، همچنان‏که دوست داری از تو در گذرند. پس از گذشت‏خداوند از خودت عبرت‏بگیر. آیا نمی‏بینی خورشید خداوند برخوبان و بدان می‏تابد وبارانش بر صالحان و مجرمان نازل می‏شود؟
اساس اسلام آخرین جمله از سفارش‏های امام صادق(علیه‎السلام) به ابن جندب درباره اهمیت ‏و ارزش محبت اهل‏بیت علیهم السلام است.
«لکل شیی‏ء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل‏البیت‏»؛ هرچیزی راپایه‏ای است و پایه اسلام، محبت ما، اهل بیت علیهم السلام است.
_______________________________________
1- بقره، آیه 222.
2- توبه، آیه 118.

"علی محمدی"
دوشنبه 9/11/1391 - 17:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته