• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4138روز قبل
فلسفه و عرفان

 

در تاریخ آمده است كه در شب عاشورا در میان خیمه امام حسین جنب‌وجوش عجیب و نشاط فوق‌العاده‌ای به چشم می‌خورد، یكی مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگری مشغول تلاوت قرآن: «لهم دوی كدوی النحل بین قائم و راكع و ساجد».

 


 

و هنگام حمله دشمن در عصر تاسوعا امام حسین به قمر بنی‌هاشم می‌فرماید:

«به سوی آنان برو و اگر توانستی امشب را مهلت بگیر تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم. خدا می‌داند كه من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم.»

از این درخواست در آن موقعیت به خوبی می‌توان به اهمیت معنویت و خودسازی پی برد. این كار امام بیانگر آن است كه هرگز نباید به دلیل كار و گرفتاری زیاد از خودسازی و توجه به معنویات غفلت كرد. به همین جهت هم حضرت زینب كبری در برابر دشمنانی كه پس از واقعه كربلا واكنش ایشان را به طعنه جویا می‌شدند این طور پاسخ دادند:

كه جز زیبایی ندیدم.


دكتر هادی وكیلی - همشهری

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:35
شخصیت ها و بزرگان

 

مرحوم شوشتری می نویسد : ورود به زمین كربلا باعث حزن و رقت است چنانكه نسبت به جمیع انبیاء واقع شد چون روایت شده كه همه پیامبران به زیارت كربلا توفیق یافته اند : (همه انبیاء زیارت نمودند آن مقام شریف را و در آن توقف كرده گفتند : ای زمین تو مكانی پر خیر هستی در تو دفن خواهد شد ماه تابان امامت ) (1)

هر یك از پیامبران كه وارد كربلا می شدند صدمه ای بر ایشان وارد می شد دلتنگ مهموم گشته از خداوند سبب آن را سؤال می نمودند خداوند وحی می فرمود كه این زمین كربلاست و در آن حضرت حسین علیه السلام شهید خواهد شد . (2)

1- چون اهل بیت وارد كربلا شدند ام كلثوم عرض كرد : ای برادر این بادیه هولناكی است كه از آن خوف عظیم بر دلم جا گرفته ؟!

حضرت حسین علیه السلام فرمود: بدانید كه من در وقت عزیمت از صفین با پدرم امیر المومنین علیه السلام وارد این زمین شدیم . پدرم فرود آمده سر دركنار برادرم گذارده ساعتی در خواب رفت و من بر بالین او نشسته بودم ناگاه پدرم مشوش از خواب بیدار شد و زار زار می گریست . برادرم سبب آنرا پرسید فرمودند :‌در خواب دیدم كه این صحرا دریایی پر از خون بود و حسین من در میان آن دریا افتاده دست و پا می زند و كسی به فریاد او نمی رسید .

پس رو به من كرده فرمود:‌( ای حسین چگونه خواهی بود هرگاه برای تو در این زمین چنین واقعه ای رو دهد ؟)

گفتم : صبر می كنم و بجز صبر چاره ای ندارم (3)

2- هنگامی كه حضرت آدم به زمین فرود آمد حوا را ندید دنبال او می گشت تا كربلا گذر نمود بدون سبب غمگین شده سینه اش تنگ گردید و چون به محل شهادت حسین علیه السلام رسید پایش لغزید و بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد .

سربه آسمان بلند كرد و عرض نمود : خداوندا آیا گناهی از من صادر شد كه مرا به آن معاقب فرمودی ؟ من همه زمین را گشتم و مثل این زمین به من بدی نرسید .

خداوندا به او وحی نمود كه ای آدم گناه نكردی ولكن فرزندت حسین علیه السلام در این مكان از روی ستم كشته می شود خون تو به موافقت خون او جاری شد.

عرض كرد : قاتل او كیست ؟‌ وحی آمد :‌قاتلش یزید ملعون اهل آسمانها و زمین است . آدم گفت :‌ای جبرئیل ( درباره قاتل آن حضرت ) چه كنم ؟‌ گفت : او را لعن كن . پس آدم چهار بار او را لعن كرد و به سوی عرفات روانه شد پس در آنجا حوا را یافت . (4)

 

3- هنگامیكه حضرت نوح سوار كشتی شد تمام جهان را سیر نمود چون به كربلا رسید طوفانی شد ( و آن كشتی به تلاطم افتاد ) و نوح از غرق شدن ترسید به پروردگار خود عرض كرد : خدایا همه دنیا را گشتم چنین حالتی مثل این زمین به من دست نداد !

جبرئیل نازل شد و فرمود : ای نوح در این محل حضرت حسین فرزند زاده محمد (ص ) خاتم انبیاء و فرزند علی علیه السلام خاتم اوصیاء كشته می شود

پرسید : ای جبرئیل قاتل او كیست ؟ پاسخ داد : قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین می باشد . پس نوح چهار مرتبه او را لعن كرد سپس كشتی سیر نمود تا به جودی رسید و در آنجا مستقر شد .(5)

 

4- حضرت ابراهیم چون از كربلا عبور كرد اسبش لغزید و از اسب افتاد سرش شكسته خون جاری شد پس شروع به استغار نمود و عرض كرد : خدایا چه گناهی از من صادر شد ؟

جبرئیل نازل شد و گفت : ای ابراهیم گناهی از تو سر نزده لكن در این زمین فرزند زاده خاتم پیامبران و فرزند ( علی علیه السلام ) خاتم اوصیاء كشته می شود از این جهت خون تو جاری شد تا موافق با خون آن جناب گردد... (‌6)

 

5- هنگامیكه اسماعیل گوسفندان خود را برای چرا به كنار فرات فرستاد چوپان به او خبر داد چند روز گوسفندان آب نمی آشامند! اسماعیل از خداوند سبب آن را پرسید جبرئیل نازل شد و گفت :‌ای اسماعیل از گوسفندانت سؤال كن سبب آن را می گویند .

به آنها فرمود: چرا از این آب نمی آشامید؟ به زبان فصیح گفتند:‌

( به ما خبر رسید ه كه فرزندت حسین علیه السلام فرزند زاده حضرت محمد ( ص) در اینجا با لب تشنه كشته می شود و ما به جهت حزن بر او ازاین شریعه آب نمی نوشیم )

اسماعیل در باره قاتل آن جناب سؤال كرد گفتند : آن حضرت را ملعون اهل آسمانها و زمین و تمام خلائق می كشد پس اسماعیل قاتل آن بزرگوار را لعنت كرد.(7)

 

6- روایت شده كه سلیمان به فرش خود می نشست و در هوا سیر می كرد . روزی هنگامیكه در حركت بود به زمین كربلا رسید . باد بساط او را سه دور بهم پیچانید بطوریكه سلیمان ترسید سقوط كند پس باد آرام شد و فرش در زمین كربلا فرود آمد.

سلیمان به باد گفت : برای چه ( این كار را كردی و ) فرود آمدی‌ ؟‌ گفت: در این موضع حسین علیه السلام كشته می شود .

پرسید : حسین كیست ؟‌ باد گفت :‌حسین فرزند زاده محمد مختار (‌ص) و فرزند علی حیدر كرار می باشد . سؤال كرد: قاتل او كیست؟‌گفت : ملعون اهل آسمانها و زمین یزید می باشد . سلیمان دست برداشت و یزید را لعن و نفرین نمود و جن و انس آمین گفتند.

پس باد وزید و بساط سیر خود ادامه داد.(8)

 

7- روزی حضرت موسی علیه السلام با یوشعه بن نون سیر می كرد چون به زمین كربلا رسید كفش آن جناب پاره و بند آن باز شد و خار به پای او نشست و خون جاری گشت . عرض كرد: خدایا چه گناهی از من سر زد كه ( مبتلا شدم ) ؟

به او وحی شد كه در این موضع حسین علیه السلام كشته و خون او ریخته می شود و لذا خون تو به موافقت خون وی جاری گردید عرض كرد: پروردگارا حسین كیست ؟‌ خطاب آمد :‌او فرزند زاده محمد مصطفی و پسر علی مرتضی است .

پرسید قاتل او كیست ؟‌ گفته شد : او ملعون ماهیان دریا و وحشیان صحرا و پرندگان هواست . موسی علیه السلام دست برداشت و بر یزید لعن و نفرین كرد و یوشع آمین گفت آنگاه به دنبال كار خود روان گشت.(9)

 

8- روزی كه حضرت عیسی علیه السلام با حواریون در بیابان سیاحت می كردند گذرشان به كربلا افتاد . شیری غران را دیدند كه راه را بر ایشان بسته است . حضرت عیسی پیش آمد و فرمود :‌ ای شیر چرا در این جاده نشسته ای و نمی گذاری عبور كنیم ؟ آن شیر به زبان فصیح گفت :‌ ( من راه را برای شما باز نمی كنم تا اینكه بر یزید كشنده حسین علیه السلام لعن كنید . )‌

حضرت عیسی فرمود : حسین كیست ؟ شیر گفت : او فرزند زداده محمد پیامبر امی و پسر علی ولی خداست .

فرمود :‌قاتل او كیست؟ گفت : قاتل وی ملعون تمام حیوانات وحشی و گرگان و درندگان خصوصا در روزهای عاشورا است.

پس حضرت عیسی دست برداشت و بر یزید لعن و نفرین كرد و حواریین آمین گفتند . پس شیر از راه دور شد و ایشان گذشتند .(10)

مرحوم مازندرانی حایری ذیل این قضیه می نویسد : حضرت عیسی و حواریون گریستند و بر قاتل آن حضرت لعن كردند. و حضرت عیسی فرمود:‌یا بنی اسرائیل بر قاتل حسین علیه السلام لعن كنید و اگر زمانش را درك كردید از پای ننشینید ( همراه او جهاد كنید ) چون شهید شدن با او مانند شهادت با انبیاء است (‌11)

زیارت كردن سایر انبیاء عظام كربلای مقدسه را بر همین منوال بوده است.

 

9- ام سلمه – رضی الله عنها – گوید :‌شبی رسول خدا ( ص) از پیش ما بیرون رفت و مدتی دراز از چشم ما ناپدید شد پس آشفته حال و غبار آلود به خانه آمد در حالی كه دست شریفش را بسته بود. عرض كردم یا رسول الله چه شده است كه شما را پریشان و گرد آلود می بینم ‌؟‌

فرمود: در این زمان به موضعی از عراق كه كربلا گویند مرا سیر دادند محل كشته شدن فرزندم حسین و گروهی از فرزندان و اهل بیتم به من نشان داده شد من پیوسته خون ایشان را از آنجا بر می گرفتم و آن خونها در دست من است سپس حضرت دست خود را به طرف من گشود و فرمود :‌ آن را بگیر و حفظ كن .

پس آن را كه شبیه خاك سرخ بود گرفتم و در شیشه ای نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداری می كردم .

چون حسین علیه السلام از مكه به سمت عراق رهسپار شد هر روز و شب آن شیشه را در آورده می بوئیدم و به آن نگاه می كردم و برای مصیبتهای حضرتش می گریستم .

چون روز دهم محرم رسید – همان روزی كه در آن روز حضرت شهید شد- آن را در اول روز بیرون آوردم به همان حال بود چون در آخر روز به نزد آن رفتم آن را خونی تازه یافتم . پس در خانه خود فریاد كشیدم و گریستم ولكن از ترس اینكه دشمنان در مدینه صدایم را بشنوند و در شماتت ما شتاب كنند اندوه خود را فرونشاندم و پیوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر شهادت آن جناب به مدینه رسید و حقیقت آنچه دیده بودم آشكار گردید.(13)

 

10- شیخ صدوق رحمه الله به سند معتبر از ابن عباس روایت كرده كه گفت :‌ در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بودم هنگامیكه به جنگ صفین می رفت چون در نینوا – كه د ركنار فرات است – منزل كرد با صدای بلند فرمود :‌ ابن عباس آیا این موضع را می شناسی ؟‌ گفتم :‌ نه یا امیرالمؤمنین . فرمود : اگر این موضع را همچون من شناختی از آن گذر نمی كردی تا همانند من گریه كنی.

آن بزرگوار بسیار گریست تا آنكه ریش مباركش تر شد و اشك بر سینه اش جاری گشت و ما نیز گریان شدیم و حضرت فرمود :‌ آه آه مرا با آل ابی سفیان چكار ؟ مرا با آل حرب چه می شود ؟‌ كه حزب شیطان و اولیاء كفرند؟ صبر كن یا اباعبدالله كه به پدرت رسید از آنها مثل آنچه به تو خواهد رسید . پس آب طلب نمود و وضو گرفت و مقداری نماز خواند . بعد از نماز نیز همان سخنان را می فرمود و می گریست تا اینكه ساعتی به خواب رفت چون از خواب بیدار شد فرمود: یابن عباس عرض كردم :‌در خدمتم .

فرمود : آیا خبر دهم به تو آنچه اكنون در خواب دیدم؟‌عرض كردم : پیوسته دیده شما در استراحت باد و آنچه دیدی خیر است یا امیرالمومنین .

فرمود دیدم گویا مردانی چند از آسمان به زیر آمدند كه پرچمهای سفید در دست و شمشیر های براق و درخشند حمایل نموده گرد این زمین خطی كشیدند سپس دیدم گویا این درختان خرما شاخه هایشان را به زمین می زنند و خون تازه از آنها می چكد و حسین فرزند و پاره تن و نور دیده ام در میان آن خونها غرق شده و فریاد و استغاثه می كند و كسی بداد او نمی رسد و گویا آن مردان نورانی كه از آسمان آمده بودند او را صدا می كردند و می گفتند : ( ای آل رسول صبر كنید كه شما بدست بدترین مردم كشته می شوید و اینك بهشت مشتاق تست ای اباعبدالله )

سپس مراتعزیت دادند و گفتند : ای اباالحسن بشارت باد تو را كه خداوند دیده ات را در روز قیامت به او روشن خواهد نمود پس بیدار شدم .

سوگند به خدایی كه جان علی در دست اوست مرا خبر داد پیامبر راستگو حضرت ابوالقاسم ( ص) كه من این زمین را خواهم دید هنگامیكه برای جنگ با اهل بغی می روم و این زمین كرب و بلاست در اینجا دفن دفن می شود حسین با هفده نفر از اولاد من و فاطمه . این زمین در آسمانها معروف است و از آن به عنوان زمین كرب و بلا یاد می كنند چنانكه زمین حرمین ( مكه و مدینه ) و بیت المقدس را یاد می كنند.

آنگاه به من فرمود : ابن عباس در این حوالی پشكل آهو جستجو كن بخدا دروغ نگویم و به من دروغ نگفته اند آنها مثل زعفران زرد رنگند.

ابن عباس گوید : تفحص كردم و آنها را گرد هم یافتند پس ندا كردم یا امیرالمؤمنین همانطور كه فرموده بودید آنها رایافتم . حضرت فرمود: خدا و رسولش راست گفتند. حضرت برخاست و به سرعت به سوی آنها آمد . آنها را برداشت و بوئید و فرمود: این عینا همان است (‌كه مرا خبر داده اند) ابن عباس آیا داستان آنها را می دانی ؟

اینها را حضرت عیسی بن مریم بوئیده است ! هنگامیكه از این صحرا عبور می كرد و حواریین در خدمت او بودند آهوانی را دید كه دراین موضع جمع شده و می گریند پس حضرت عیسی با حواریین نشستند و مشغول گریه شدند و حواریین سبب نشستن و گریه آن حضرت را نمی دانستند . گفتند : یا روح الله سبب گریه شما چیست‌؟‌ حضرت فرمود: آیا می دانید این چه زمینی است ؟‌ گفتند : نه فرمود: این زمینی است كه فرزند پیامبر خدا – احمد – (ص) و جگر گوشه طاهره بتول كه شبیه مادر من ( مریم ) است در آن كشته و در اینجا دفن خواهد شد طینتی كه از مشك خوشبوتر است زیرا كه طینت آن فرزند شهید است طینت انبیاء و اولاد انبیاء این چنین است .

 

این آهوان با من سخن گفتند كه در این زمین به اشتیاق تربت آن فرزند مبارك چرا می كنیم در اینجا از شر جانوران و درندگان در امان هستیم.

پس حضرت عیسی دست برد و این پشكل ها را برداشت و بوئید و فرمود بخاطر گیاهش چنین خوشبو است . خداوندا اینها را باقی بدار تا پدرش ببوید كه موجب تسلی او گردد.

سپس فرمود: ‌این است این است كه تا حال مانده و به سبب طول زمان زرد شده است . و این كشندگان حسین و یاری دهندگان دشمنان او و آنانكه او را كمك نكنند بركت مده . پس بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم تا آنكه از بسیاری گریه برو در افتاد و مدت زیادی غش كرد. چون بهوش آمد چند پشكل برداشت و در گوشه ردای خود بست و به من دستور داد كه قدری از آنها را بردارم و فرمود: ای پسر عباس هرگاه دیدی از این پشكلها خون تازه روان می شود بدانكه اباعبدالله در این زمین شهید گشته و دفن شده است. ابن عباس گوید:‌بخدا من آنها را بیشتر از بعضی واجبات خدای عزوجل محافظت می كردم و آنها را از جیب خود باز نمی كردم .

تا اینكه در خانه خوابیدم به ناگاه بیدار شدم دیدم از آن خون تازه روان است و جیبم پر از خون شده است . من نشستم و گریه كردم و گفتم :‌ بخدا حسین علیه السلام شهید شده است بخدا سوگند كه علی علیه السلام در هیچ سخنی به من دروغ نگفت . و هیچ خبری به من نداد مگر اینكه واقع شد چون رسول خدا (‌ص) به او چیزهایی خبر میداد كه به غیر او نمی فرمود . ترسیدم و سپیده دم از خانه خارج شدم و دیدم شهر مدینه را غباری چون ابر نازك فرا گرفته كه یكدیگر را نمی توان دید. سپس آفتاب برآمد گویا منكسف است و گویا بر دیوارهای مدینه خون تازه ریخته اند .پس ( به خانه برگشتم )‌ نشستم و گریستم .

بخدا حضرت حسین علیه السلام شهید شده است . و صدای از گوشه خانه شنیدم كه می گفت :

ای آل پیغمبر صبر كنید كه فرزند زهرای بتول كشته شد و روح الامین با گریه و ناله و فغان نازل گردید.

با صدای بلند گریست و من هم گریه كردم و آن تاریخ را یاداشت نمودم روز عاشورا بود چون خبر به مدینه رسید معلوم شد درهمان روز آن حضرت شهید شده است .

این خبر را به كسانی كه همراه آن حضرت بودند گفتم آنها گفتند : بخدا سوگند كه ما نیز صدای آن نوحه گر را در جبهه شنیدم و ندانستیم كه چه كسی بود و به نظر ما حضرت خضر علیه السلام بود . ( 14)

 

11-به سند معتبر از هرثمه بن ابی مسلم روایت شده كه گفت : درخدمت امیرالمؤمنین علیه السلام به جنگ صفین رفتیم هنگام مراجعت در زمین كربلا فرود آمدند و نماز صبح را در آنجا خواندند. پس مشتی از آن خاك را برداشته بوئیدند و فرمودند: خوشا بحال تو ای خاك گروهی از تو محشور می شوند كه بدون حساب وارد بهشت خواهند شد. هرثمه پس از مراجعت به خانه به همسرش – كه از شیعیان علی علیه السلام بود – جریان را گفت . زوجه اش گفت ای مرد امیرالمؤمنین جز حق نمی گوید. چون امام حسین به جانب عراق آمد هرثمه گوید من در لشگر عبیدالله بن زیاد بودم هنگامی كه زمین كربلا را دیدم بیاد سخنان علی علیه السلام افتادم بر شتر خود سوار شدم و به نزد حسین علیه السلام آمده سلام كردم و آنچه از پدرش در این منزل شنیده بودم به عرض رسانیدم . حضرت فرمودند : آیا تو با مائی یا بر علیه ما می باشی ‌؟ گفتم :‌نه با توام و نه بر علیه تو دخترانی چند در كوفه گذاشته ام كه از عبیدالله بن زیاد بر آنها می ترسم . آن حضرت فرمودند :‌ برو به مكانی كه كشته شدن ما را نبینی و صدای – دادخواهی – ما را نشنوی سوگند به خدائیكه جان حسین دردست اوست هركس استغاثه ما را بشن7ود و ما را یاری نكند خداوند او را بروی در آتش جهنم می افكند .

-------------------------------------------------------------

منابع

1- بحارالانوار 44/301ح 10

2- بحارالانوار44/242تا 244

3- مهیج الاحزان / 65 معالی السبطین 1/175 اشك روان /210

4- بحارالانوار44/242ح37 اشك روان 217

5- بحارالانوار : 44 / 243 ح 38 اشك روان / 217

6- بحارالانوار : 44 / 243 ح 39

7- بحارالانوار : 44 / 243 ح 40 اشك روان / 220

8- بحارالانوار : 44 / 244 ح 42

9- بحارالانوار : 44 / 244 ح 41

10- بحارالانوار : 44 /244 ح43

11- معالی السبطین 1/ 176

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:34
فلسفه و عرفان

 

برخى از كلمات سید الشهدا علیه السلام چه در فاصله مدینه تا كربلا و چه در روز عاشورا، داراى پیامهاى مؤثر و دیدگاههاى الهام‏بخش براى جهاد و كرامت است. این سخنان یا درضمن خطبه ‏ها آمده است، یا رجزها و اشعار آن حضرت، و حالت‏ شعارى به خود گرفته ‏است. مى ‏توان هدف حسینى و اندیشه ‏ها و روحیه ‏هاى عاشورایى را از آنها دریافت و آن‏ فرازهاى فروزان را شعارهاى نهضت عاشورا دانست. برخى از این شعارها چنین است:

1- "على الاسلام السلام،اذ بلیت الامة براع مثل یزید" (1) (این را در پاسخ مروان درمدینه فرمود، كه از آن حضرت مى‏ خواست تا با یزید بیعت كند).

2- "و الله لو لم یكن ملجا و لا ماوى لما بایعت ‏یزید بن معاویة‏" (2) (در پاسخ برادرش ‏محمد حنفیّه فرمود).

3- "انى لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما" (3) (خطاب به یارانش در كربلا) .

4- "الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوابالبلاء قل الدیانون‏" (4) (در مسیر رفتن به كربلا در منزلگاه ذى حسم).

5- "الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؟ فلیرغب المؤمن فی لقاء ربه ‏محقا.. ." (5) (در كربلا خطاب به اصحاب خویش فرمود).

6- "خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جید الفتاة‏" (6) (از سخنرانى امام‏ حسین علیه السلام در مكه پیش از خروج به سوى كوفه، در میان جمعى از خانواده، یاران ‏و شیعیان خویش).

7- "من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله یعمل‏فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول كان حقا على الله ان یدخله ‏مدخله‏" (7) (در منزلگاه بیضه، در مسیر كوفه، خطاب به سپاه حر).

8- "ما الامام،الا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات‏الله‏" (8) (امام این صفات امام راستین را در پاسخ به دعوتنامه‏ هاى كوفیان نوشت و توسط مسلم بن عقیل به كوفه فرستاد).

9- "سامضى و ما بالموت عار على الفتى اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما" (9) (شعر از دیگرى است، امّا امام حسین ‏علیه السلام آن را در پاسخ به تهدیدهاى حر، در مسیر كوفه خواند).

10- "رضى الله رضانا اهل البیت، نصبر على بلائه و یوفینا اجر الصابرین‏" (10) (در خطبه‏ایی كه هنگام خروج از مكه ایراد نمود، خطاب به اصحاب و یاران فرمود).

(در آستانه ‏خروج (11) از مكه به سوى كوفه فرمود و راه خونین و آمیخته به شهادت را ترسیم فرمود).

12- "انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى‏" (12) (در وصیت نامه سید الشهدا(ع‏)به ‏برادرش محمد حنفیه آمده است كه قبل از خروج به سوى مدینه نوشت).

13- "لا اعطیكم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید[لا افر فرار العبید]" (13) (درسخنرانى صبح عاشورا، خطاب به نیروهاى دشمن فرمود، كه خواستار تسلیم شدن آن حضرت بودند).

14- "هیهات منا الذلة، یابى الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون..." (14) (در خطاب به سپاه ‏دشمن فرمود، پس از آنكه خود را سر دو راهى ذلت و شهادت محیر دید).

15- "فهل هو الا الموت؟ فمرحبا به" (15) (در پاسخ عمر سعد، كه نامه ‏اى به آن حضرت ‏فرستاد و خواستار تسلیم شدن بود).

16- "صبرا بنى الكرام، فما الموت الا قنطرة تعبربكم عن البؤس و الضراء الى الجنان‏ الواسعة و النعیم الدائمة‏" (16) (خطاب به یاران فداكار خویش در صبح عاشورا، پس ازآنكه تعدادى از اصحابش شهید شدند).

(كه روز عاشورا هنگام‏ پیكار با (17) سپاه دشمن به عنوان رجز حماسى مى ‏خواند و شهادت را بر ننگ تسلیم، ترجیح مى ‏داد).

18- "موت فى عز خیر من حیاة فی ذل‏" (18) (كه مرگ سرخ، به از زندگى ننگین است).

19- "ان لم یكن لكم دین و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنیاكم" (19) (در آخرین‏ لحظات پیش از شهادت، وقتى شنید سپاه كوفه به طرف خیمه‏ هاى حرم او حمله‏ كرده ‏اند،خطاب به پیروان ابو سفیان چنان فرمود).

20- "هل من ناصر ینصر ذریته الاطهار؟ " (20) "هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ " (21) ( وقتى سید الشهدا(ع) این نصرت خواهى و استغاثه را بر زبان آورد كه همه یاران و بستگانش شهید شده بودند).

از مجموعه این جملات نورانى و حماسى كه شعارهاى حسین ‏علیه السلام در نهضتش ‏به شمار مى ‏آید، تاكید آن امام، بر مفاهیم و ارزشهاى زیر به دست مى ‏آید: نابودى اسلام درشرایط سلطه یزیدى، حرمت بیعت با كسى چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگى ‏ذلت بار، اندك بودن انسانهاى راستین در صحنه امتحان، لزوم شهادت طلبى در عصرحاكمیت باطل، زینت بودن شهادت براى انسان، تكلیف مبارزه با سلطه جور و طغیان، اوصاف پیشواى حق، تسلیم و رضا در برابر خواسته خداوند، همراهى شهادت طلبان درمبارزات حق جویانه، حرمت ذلت پذیرى براى آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ‏ براى عبور به بهشت برین، آزادگى و جوانمردى، یارى خواهى از همه و همیشه در راه ‏احقاق حق و...

بقا و جاودانگى عاشورا، در سایه همین تعلیمات و آرمانهاست كه در كلام آن حضرت‏ جلوه ‏گر است و نهضت هاى ضد ستم و ضد استبداد، همواره از این پیامها و درونمایه ‏ها الهام ‏گرفته ‏اند.

درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین

بذر همت در جهان افشاند، افكار حسین

گر ندارى دین به عالم،لااقل آزاده باش‏

این كلام نغز مى ‏باشد ز گفتار حسین

مرگ با عزت زعیش در مذلت بهتر است‏

نغمه‏ اى مى‏ باشد از لعل دربار حسین(22)

 


1-موسوعة كلمات الامام الحسین،ص 284.

2-بحار الانوار،ج 44،ص 329،اعیان الشیعه،ج 1،ص 588.

3-بحار الانوار،ج 44،ص 381.

4-تحف العقول(چاپ جامعه مدرسین)،ص 245،بحار الانوار،ج 75،ص 117.

5-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 68.

6-لهوف،ص 53،بحار الانوار،ج 44،ص 366.

7-وقعة الطف،ص 172،موسوعة كلمات الامام الحسین،ص 361.

8-بحار الانوار،ج 44،ص 334.

9-همان،ص 378.

10-همان،ص 366،اعیان الشیعه،ج 1،ص 539.

11-همان.

12-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 89.

13-مقتل الحسین،مقرم،ص 280.

14-نفس المهموم،ص 131،مقتل خوارزمى،ج 2،ص 7.

15-موسوعة كلمات الامام الحسین،ص 382.

16-نفس المهموم،ص 135،معانى الاخبار،ص 288.

17-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 1،ص 68.

18-بحار الانوار،ج 44،ص 192.

19-همان،ج 45،ص 51.

20-ذریعة النجاة،ص 129.

21-بحار الانوار،ج 45،ص 46.

22-حسین پیشواى انسانها،ص 70(شعر از فضل الله صلواتى).

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:33
دانستنی های علمی

 

تعاریف و معانی رجز

در تعاریفی که فرهنگ نویسان از واژهء "رَجَز" به دست داده اند، تقریباً وجه جامع چنین است:

سخنانی که در ستایش از خوبی و توانایی خویش گفته می شود؛

نام یکی از بحور شعر بر وزن سه و چهار مستفعلن؛

شعری که به هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خودستایی می خوانده اند.

در اصطلاح، می توان رجز را بر شعرهای حماسی ای اطلاق کرد که جنگاوران در میدان های نبرد می خوانده اند. معمولاً رجز ابیاتی کوتاه داشته و به صورت ارتجالی و بالبداهه در میدان کارزار سروده می شده است. از این رو، گاه خطاهای ادبی و دستوری هم در آن راه یافته است.(1)

رجز به معنای اضطراب و سرعت نیز آمده است. و روشن است که وجه این نامگذاری آن است که بحر رجز با تندی و هیجان و ضرب آهنگ های پرنوسان تناسب دارد؛ و چه فضا و موقعیّتی مناسب تر از گرماگرم کارزار و نبرد برای عرضهء چنین حالی؟(2)


اهداف و نقش رجزخوانی در تاریخ جنگ های عرب

یکی از اهداف مهمّ رجزخوانی، تقویت روحیهء خود و یاران خویش، و نیز تضعیف توان روحی لشکر مقابل بود.

رجزخوانی معمولاً رجز خویش را به شعر می خواندند و بسیار کم رخ می داد که رجز خود را به نثر بخوانند. عمدهء آنان اشعار شعرای مشهور عرب را که با حال و وضعشان در میدان رزم تناسب داشت، می خواندند و برخی که دارای طبع شعر بودند، به بداهت در وصف خود و وضع رزم خویش شعر می سرودند.

رجز معمولاً با نام رزمنده و پدر و قبیله اش آغاز می شد و مرد جنگاور پیشینهء مبارزه ها و دلیری های خویش را باز می شمرد و اگر خود، پیشینهء دلیری نداشت، گاه سوابق جنگ های قبیله یا طایفهء خویش را باز می سرود. در رجز، وصف الحال از بخش های اصلی بود و نیز رجزخوان باید موضع خویش را به صراحت بیان می کرد و می گفت که چرا پیکار می کند و در کدام افق سیاسی قرار دارد.

کسی مجاز نبود که در میدان کارزار، دو بار رجز بخواند. اگر هم کسی به این کار دست می زد، هم سپاه مقابل او را باز می داشت و هم خود او خوار و خفیف جلوه می داد، چرا که این کار به منزلهء دفع الوقت و فرار از مبارزه تلقّی می شد.

حقّ تقدّم برای رجز خوانی از آنِ کسی بود که نخست پای به میدان مبارزه می نهاد. امّا اگر هر دو رزمنده در یک زمان به میدان رزم وارد شوند، کسی در رجز خوانی پیشقدم می شد که سنّ بیش تری داشت.


پیام های رجزهای امام حسین علیه السلام و یارانش

پیام های اصلی متجلّی در رجزهای امام حسین علیه السلام و یارانش را می توان اجمالاً از این قرار دانست:

ـ دفاع از اسلام

ـ حمایت از آرمان های نبوی و ولایی

ـ آزادسازی جامعه از ظلم و ستم

ـ حفظ کرامت و عزّت

ـ پایداری در اره حفظ آرمان ها. (3)

رجزخوانی در عاشورا به هیچ وجه منحصر به جنبهء خاکی و مادّی مبارزه و صرفاً برای مفاخره و بالیدن نبوده است. از همین روست که امام حسین علیه السلام، خود، رجزهای متعدّدی را به حافظهء تاریخ سپرده است. بی تردید، اگر رجز از ساحت عصمت دور بود، بهره بردن از این سلاح به غیر معصوم منحصر می ماند. لیکن چندین رجز از امام علیه السّلام به یادگار مانده است.

معمولاً رجز خواندن در میدان جنگ، ویژهء خاصّان و بلندرتبگان اجتماع بود و عوام نوعاً از رجزخوانی بی نصیب بودند.(4) از افتخارات سپاه امام حسین(ع) در کربلا همین بود که از خواص و عوام، هر دو، در میدان رزم عاشورا رجزهایی روایت شده استاین از آن رو است که همهء آنچه در خواصِّ یاران حضرت مایهء افتخار شمرده می شد، وابستهء ارزش های معنوی و شرافت روح ایشان بود...

باید دانستکه در تاریخ جنگ های مربوط به مسلمانان، نمونه های فراوانی از رجزخوانی هر دو گروه حق و باطل دردست است> برای نمونه، در جنگ جَمَل و صفین. با این حال، تاریخ عاشورا روایت نکرده است که امویان یزیدی در ذکر اهداف خود به رجزی توسّل جسته باشند.

و این، خود، از نشانه های حیرت و سردرگمی و بی هدفی سپاه اُموی است که تاریخ رجزی از ایشان روایت نکرده است که در آن به خدف ایشان اشاره شده باشد؛ بلکه رجزخوانی از سوی اصحاب امام حسین علیه السلام بوده که اهداف و آرمان های آنان را جلوه گر می کرده است.(5)


رجز خوانی امام حسین علیه السلام و برخی یاران آن حضرت

رجز خوانی سه برادر حضرت عبّاس علیه السلام

این سه برادر حضرت ابالفضل علیه السلام، یکی عبدالله است، دیگری عثمان و سومی جعفر. این سه، وقت شهادت، به ترتیب بیست و پنج ساله و بیست و سه ساله و بیست و یک ساله اند.

1) رجز خوانی عبدالله بن علی بن ابیطالب

گفته اند؛ ابتداعبدالله وارد میدان می شود، صحنه کارزار را می تکاند و گرد و غبار عرصه را به هوا می فرستد، شمشیر آخته را دور سر می چرخاند و چرخ می زند و می خواند:

 

اَنا ابنُ ذِی النّجدَةِ و الاِفضالِ

ذاکَ علیُّ الخَیرِ ذُوالفَعالِ

سَیفُ رَسول اللهِ ذو النکّالِ

فی کُلِّ یَومٍ ظاهرِ الاَهوالِ

 

منم فرزند علی، آن شکوهمند فضیلت گستر آن خوبی محض، آن کرامت تمام

آنکه در جنگ، شمشیر منتقم رسول الله بود. در هنگامه های خطرناک و هول انگیز

2) رجز خوانی عثمان بن علی بن ابیطالب

پس از عبدالله، عثمان راهی میدان می شود و چنین رجز می خواند:

 

انّی اَنا عُثمانُ ذُو المَفاخِر

شَیخی علیٌ ذو الفَعال الطّاهر

وَ ابنُ عَمّ النبیَّ الطّاهر

اَخو حُسینٍ خَیرةِ الاخایر

وَ سَیّدِ الکِبارَو الاصاغِر

بَعد الرَّسول وَ الولِّی النّاصرِ

 

هان! این منم عثمان با افتخار

و مرشد و آقایم علی است که مظهر پاکی و طهارت بود.

و پسر عموی پیام آور معصوم

این حسین برادر من است و من برگزیدهء نیکان و صالحان

بعد از پیام بر و علی، امام و یاور، اوست

و اوست که بر همه کس از کوچک و بزرگ، سید و آقا و سرور است.

3) رجز خوانی جعفر بن علی بن ابیطالب

گفته اند؛ او نیز پس از اظهار رشادتی بی نظیر، تیر خائنانهء خولی، بر پیشانی اش می نشیند و مردی از تیرهء بنی ابان بن دارم، سر از تنش جدا می کند.

اکنون نوبت جعفر است، جعفر بیست و یک ساله. فریاد رجز او ناگهان فضای میدان را پر می کند:

 

اِنّی اَنا جَعفر ذو المَعالی

اِبنُ علیِّ الخیر ذی النّوال

حَسبی بعَمّی شرفاً وَ خالی

اَحمی حُسینا ذِالنَّدیَ المِفضال

 

هان! این منم جعفر سترگ

فرزند علی مظهر نیکی و بخشش

در شناخت شرفم عمو و دایی ام کافی است.

من کسی هستم که از حسین، حسین مشهور به فضیلت و نیکی، حمایت می کنم.

رجز خوانی عون و محمّد فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها

4) رجز خوانی عون

گفته اند ابتدا عون به میدان می رود، با شجاعت و رشادت، گرد میدان می گردد و چنین می خواند:

 

اِن تَنکِرونی فَاَنا ابنُ جَعفر

شَهیدِ صِدقٍ فی الجنان ازهَر

یَطیرُ فیها بِجناح اَخضَر

کَفی بِهذا شَرفاً فی المَحشَر

 

اگر مرا انکار می کنید من فرزند جعفرم

شهید راستینی که در بهشت می درخشد

آنکه با بالهای سبز در بهشت پرواز می کند

و این شرف برای محشر او کافی است

5) رجز خوانی محمد

گفته اند بعد از او برادرش محمّد، راهی میدان می شود و با صلابتی آمیخته با خشم، فریاد می کشد:

اَشکُو اِلی اللهِ مِنَ العُدوانِ

فِعالَ قَوم فی الرَّدی عُمیانِ

قَد بَدَّلوا مَعالم القُرانِ

وَ مُحکَمَ التَّنزیل وَ التِّبیانِ

وَ اَظهَروا الکُفرَ مَعَ الطّغیانِ

 

شکایت این قوم ستم پیشه را به خدا می برم

که با کوردلی مقیم وادی هلاکت گشته اند

قومی که نشانه های روشنگر قرآن و محکمات تنزیل و تبیان را تحریف کرده اند

و کفر و ظغیان و عصیان خویش را آشکار ساخته اند

6) رجز خوانی عبدالله و عبد الرحمن غِفاری

این دو جوان فرزند "عروه" اند از قبیلهء بنی غفار، جدّ اینها "حراق" بوده است. از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام که سه جنگ صفین و جمل و نهروان را در رکاب حضرتش، دلاوری کرده است.

مقاتل با قدری اختلاف، رجز این دو جوان را چنین آورده اند:

 

قَد عَلِمت حَقّاً بَنو غِفار

و خِنذِفَ بَعدَ بَنی نِزار

لَنَصر بَنَّ مَعشر الفُجّار

بکُل عَضبٍ صارم تبّار

یا قَومُ ذودوا عَن بَنی الاَخیار

بالمَشرفّی وَ القَنا الخَطّار

 

بنی غِفار به حق می دانند

مردم خندف و بنی نزار نیز آگاهند

که ما با شمشیرهای برّان جان و امان از فاجران و بدکاران می گیریم

آی مردم! با شمشیرها و نیزه هایتان از نیک زادگان دفاع کنید

 


پی نوشت ها:

1 ـ فرهنگ عاشورا، جواد محدّثی، نشر معروف، قم، سوم، 1376، ص 184

2 ـ غیاث اللَغات، غیاث الدین رامپوری، امیر کبیر، تهران، اوّل، 1363، ص 403

3 ـ حیاة الامام الحسین علیه السلام، ص 145 تا 152

4 ـ امام حسین و ایران، ص 112

5 ـ مقدّمهء سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا) ، کتاب مردان و رجزهایشان ، سید مهدی شجاعی

برگرفته از کتاب مردان و رجزهایشان ، نوشتهء سید مهدی شجاعی

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:32
دانستنی های علمی

نقش آمار در ارائه سیماى روشن‏تر از هر موضوع و حادثه،غیر قابل انكار است.لیكن ‏در حادثه كربلا و مسائل قبل و بعد از آن، با توجه به اختلاف نقلها و منابع، نمى ‏توان در بسیارى از جهات، آمار دقیق و مورد اتفاق ذكر كرد و آنچه نقل شده، گاهى تفاوتهاى ‏بسیارى با هم دارد.در عین حال بعضى از مطالب آمارى، حادثه كربلا را گویاتر مى ‏سازد.

به همین دلیل به ذكر نمونه‏ هایى از ارقام و آمار مى ‏پردازیم: (1) مدت قیام امام حسین‏«ع‏» از روز امتناع از بیعت با یزید، تا روز عاشورا 175 روزطول كشید: 12 روز در مدینه،4 ماه و 10 روز در مكه،23 روز بین راه مكه تا كربلا و8 روز در كربلا (2 تا 10 محرم).

منزل هایى كه بین مكه تا كوفه بود و امام حسین آنها را پیمود تا به كربلا رسید 18 منزل بود(معجم البلدان).

فاصله منزل ها با هم سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود.

منزل هاى میان كوفه تا شام 14 منزل بود كه اهل بیت را در حال اسارت از آنها عبور دادند.

نامه‏ هایى كه از كوفه به امام حسین‏«ع‏» در مكه رسید و او را دعوت به آمدن كرده ‏بودند 12000 نامه بود (طبق نقل شیخ مفید).

بیعت كنندگان با مسلم بن عقیل در كوفه 18000 نفر،یا 25000 نفر و یا 40000 نفر گفته شده است.

شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زیارت ناحیه آمده است 17 نفر.

شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زیارت ناحیه نیامده 13 نفر. سه نفر هم‏ كودك از بنى هاشم شهید شدند،جمعا 33 نفر. این افراد به این صورت ‏اند: امام حسین‏«ع‏» 1 نفر، اولاد امام حسین 3 نفر، اولاد على‏«ع‏» 9 نفر، اولاد امام حسن 4 نفر، اولاد عقیل‏12 نفر، اولاد جعفر 4 نفر.

غیر از امام حسین‏«ع‏» و بنى هاشم، شهدایى كه نامشان در زیارت ناحیه مقدسه و برخى منابع دیگر آمده است 82 نفرند. غیر از آنان، نام 29 نفر دیگر در منابع متاخرتر آمده‏ است.

جمع شهداى كوفه از یاران امام 138 نفر. تعداد 14 نفر از جمع این جناح حسینى، غلام بوده‏اند.

شهدایى كه سرهایشان بین قبایل تقسیم شد و از كربلا به كوفه بردند 78 نفر بودند.

تقسیم سرها به این صورت بود: قیس بن اشعث، رئیس بنى كنده 13 سر، شمر رئیس‏ هوازن 12 سر، قبیله بنى تمیم 17 سر، قبیله بنى اسد 16 سر، قبیله مذحج 6 سر، افرادمتفرقه از قبایل دیگر 13 سر.

سید الشهدا هنگام شهادت 57 سال داشت.

پس از شهادت حسین‏«ع‏»33 زخم نیزه و 34 ضربه شمشیر، غیر از زخمهاى تیر بر بدن آن حضرت بود.

این ماهى فتاده به دریاى خون كه هست زخم از ستاره بر تنش افزون،حسین توست (2)

شركت كنندگان در اسب تاختن بر بدن امام حسین 10 نفر بودند.

تعداد سپاه كوفه 33 هزار نفر بودند كه به جنگ امام حسین آمدند. آنچه در نوبت ‏اول آمد تعداد 22 هزار بودند به این صورت: عمر سعد با 6000، سنان با 4000، عروة بن‏قیس با 4000، شمر با 4000، شبث بن ربعى با 4000. آنچه بعدا اضافه شدند: یزید بن‏ركاب كلبى با 2000، حصین بن نمیر با 4000، مازنى با 3000، نصر مازنى با 2000 نفر.

سید الشهداء روز عاشورا براى 10 نفر مرثیه خواند و در شهادتشان سخنانى فرمود و آنان را دعا، یا دشمنان آنان را نفرین كرد. اینان عبارتند از : على اكبر، عباس، قاسم، عبد الله بن حسن، عبد الله طفل شیر خوار، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید ریاحى، زهیر بن قین و جون. و در شهادت دو نفر بر آنان درود و رحمت فرستاد:

مسلم و هانى.

امام حسین‏«ع‏» بر بالین 7 نفر از شهدا پیاده رفت : مسلم بن عوسجه، حر، واضح‏رومى، جون، عباس، على اكبر، قاسم.

سر سه شهید را روز عاشورا به جانب امام حسین‏«ع‏» انداختند : عبد الله بن عمیركلبى، عمرو بن جناده، عابس بن ابى شبیب شاكرى.

سه نفر را روز عاشورا قطعه قطعه كردند:على اكبر، عباس، عبد الرحمن بن عمیر.

مادر 9 نفر از شهداى كربلا در روز عاشورا حضور داشتند و شاهد شهادت پسر بودند: عبد الله بن حسین (حضرت علی اصغر علیه السلام) كه مادرش رباب بود ، عون بن عبد الله جعفر مادرش زینب، قاسم بن حسن مادرش رمله، عبد الله بن حسن مادرش بنت‏شلیل جیلیه، عبد الله بن مسلم ‏مادرش رقیه دختر على‏«ع‏»، محمد بن ابى سعید بن عقیل، عمرو بن جناده، عبد الله بن وهب‏ كلبى مادرش ام وهب، على اكبر(بنا به نقلى مادرش لیلى،كه ثابت نیست).

5 كودك نابالغ در كربلا شهید شدند:عبد الله رضیع شیر خوار امام حسین (حضرت علی اصغر علیه السلام)، عبد الله بن‏ حسن، محمد بن ابى سعید بن عقیل، قاسم بن حسن، عمرو بن جناده انصارى.

5 نفر از شهداى كربلا، از اصحاب رسول خدا بودند: انس بن حرث كاهلى، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، هانى بن عروه، عبد الله بن بقطر عمیرى.

در ركاب سید الشهداء، تعداد 15 غلام شهید شدند: نصر و سعد (از غلامان‏على‏«ع‏»)، منحج (غلام امام مجتبى‏«ع‏»)، اسلم و قارب (غلامان امام حسین‏«ع‏»)حرث‏غلام حمزه، جون غلام ابوذر، رافع غلام مسلم ازدى، سعد غلام عمر صیداوى، سالم غلام‏بنى المدینه، سالم غلام عبدى، شوذب غلام شاكر، شیب غلام حرث جابرى، واضح غلام‏حرث سلمانى. این 14 نفر در كربلا شهید شدند. سلمان غلام امام حسین‏«ع‏»، كه آن‏حضرت او را به بصره فرستاد و آنجا شهید شد.

2 نفر از یاران امام حسین‏«ع‏» روز عاشورا اسیر و شهید شدند: سوار بن منعم و موقع بن ثمامه صیداوى.

4 نفر از یاران امام در كربلا پس از شهادت آن حضرت به شهادت رسیدند: سعد بن‏حرث و برادرش ابو الحتوف، سوید بن ابى مطاع (كه مجروح بود و محمد بن ابى سعید بن‏عقیل.

7 نفر در حضور پدرشان شهید شدند : على اكبر، عبد الله بن حسین ، عمرو بن جناده، عبد الله بن یزید، عبید الله بن یزید، مجمع بن عائذ، عبد الرحمن بن مسعود.

5 نفر از زنان از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمده و حمله یا اعتراض كردند:

كنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله كلبى، مادر عبد الله كلبى،زینب كبرى، مادرعمرو بن جناده.

زنى كه در كربلا شهید شد مادر وهب(همسر عبد الله بن عمیر كلبى)بود.

زنانى كه در كربلا بودند: زینب سلام الله علیها، ام كلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه، ام هانى (این 6 نفر ازاولاد امیر المؤمنین(ع) بودند) فاطمه و سكینه (دختران سید الشهدا علیه السلام) رباب، عاتكه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، كنیز خاص حسین، مادر وهب بن عبد الله.


1-بخش عمده‏اى از این آمار از كتاب‏«زندگى ابا عبد الله الحسین‏»،عماد زاده،«وسیلة الدارین فى انصار الحسین‏»،سید ابراهیم موسوى و«ابصار العین‏»،سماوى است.

2-محتشم كاشانى.

و کتاب فرهنگ عاشورا ، جواد محدّثی

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:31
دانستنی های علمی

 


معنی تحریف و انواع آن

تحریف در زبان عربی از مادّه حرف به معنی منحرف كردن چیزی از مسیر اصلی خود که داشته است و یا باید داشته باشد. به عبارت دیگر تحریف نوعی تغییر و تبدیل است، ولی تحریف مشتمل یر چیزی است که کلمهء تغییر و تبدیل نیست. شما، اگر کاری کنید که جمله ای، نامه ای، شعر و عبارتی آن مقصودی را که باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند، می گویند شما این عبارت را تحریف کرده اید. قرآن كلمه تحریف را به خصوص در مورد یهودیان به كار برده و اگر تحقیقی جامع انجام بدهیم، بیشتر خبرگزاریهای تبلیغاتی جهان در دست یهودیان بوده و یا خط دهنده آنها به طریقی با یهودیان در تماس است مانند آسوشیتدپرس برای یونایتدپرس .
تحریف انواعی دارد که مهمترین آنها عبارت است از: تحریف لفظی و تحریف معنوی.
تحریف لفظی این است كه ظاهر مطلبی را عوض كنند یعنی از یك جمله گفتاری حذف یا اضافه شود یا جملات را پس و پیش كنند.
تحریف معنوی این است كه ظاهر مطلب را عوض نمی كنند یعنی در لفظ تصرف نمی شود ولی آنرا طوری معنا می كنند كه خلاف گوینده مطلب را بیان می كند، بعبارتی دیگر طوری تفسیر می كنند كه با بیان و عمل آن فرق می كند لذا تحریف معنوی بسیار خطرناكتر از لفظی است.
مانند: در روزی كه مسجد مدینه را بنا كردند جناب حضرت عمار فوق العاده زحمت صادقانه می كشید پیامبر(ص) هم در حق او فرمودند: یا عَمّار، تقتلك الفئة الب
اغیة؛ ای عمار تو را گروهى طاغی و سركش به شهادت می رسانند. لذا وقتی عمار در صفین در سپاه حضرت علی(ع) بود وزنه بزرگی برای حضرت محسوب می شد، افراد ضعیف الایمان هم كه سخن رسول خدا(ص) را شنیده بودند تا وقتی عمار شهید نشده بود هنوز مطمئن نبودند جنگی را كه در ركاب علی (ع) می كنند به حق است یا نه؟ وقتی هم كه عمار شهید شد ناگهان فریاد از همه بلند شد كه حدیث پیامبر صادق آمد و مثل آفتاب روشن بود كه گروه طاغی سپاه معاویه است. با استناد به آیه نهم سوره حجرات ( وَ اِن طائفَتان اِلی اَمْرالله) پس به نصّ قرآن باید به نفع لشگریان حضرت علی (ع) علیه سپاه معاویه وارد جنگ شد. این قضیه تزلزلی در لشكر معاویه ایجاد كرد. معاویه كه همیشه با حیله كار خود را پیش می برد به یك تحریف معنوی دست زد. چون كه گفتار پیامبر(ص) را نمی شد تحریف لفظی كرد زیرا اقلاً پانصد نفر در آن زمان این مطلب را از پیامبر(ص) شنیده بودند و شهادت می دادند كه فرمایش پیامبر را شنیده ایم.
عدّه ای از سپاه معاویه به معاویه اعتراض كردند كه عمار را ما كشتیم، معاویه به آنها گفت اشتباه نكنید، عمار را علی(ع) آورده و او موجب كشته شدن عمار شده است. عمر و عاص ملعون دو پسر داشت یكی مانند خودش دنیاپرست و فاسق بود ولی دیگری نستباً مؤمن كه عبدالله نام داشت، در جلسه ای كه عبدالله حاضر بود همین مغلطه معنوی را به كار بردند، عبدالله گفت: این چه حرفی است كه می زنید عمار در لشگر علی(ع) بوده پس علی(ع) او را كشته است، بنابراین حمزه سیدالشهداء عموی پیامبر
كه در احد به شهادت رسید، پیامبر او را كشته است؟ معاویه به عمر و عاص می گوید: چرا جلوی پسر بی ادبت را نمی گیری؟

با كمال تاسف تحریفات زیاد
ى در حادثه عاشورا وارد شده كه موجب مسخ كردن و كم اثر كردن قضیه شده است و متأسفانه به قول شهید استاد مطهری برای مصیبت امام حسین (ع) و اهل بیتش (س) به خاطر آنهمه زجرهای روحی و جسمی و ضربات شمشیرها نباید گریست بلكه باید به خاطر مظلومیت و دروغ پردازیهایی گریست كه مقام حضرت ابی عبدالله الحسین (ع)
را متنزّل می كند.

 

مثلاً گفته اند:
لیلا مادر علی اكبر(ع) نذر كرده
كه اگر فرزندم سالم بماند از كربلا تا مدینه ریحان خواهم كاشت، بعدها علما با سند رد نمودند اولاً حضرت در كربلا حضور نداشته، ثانیاً منطقه فیمابین كربلا و مدینه برای كشت ریحان بلا امكان است، ثالثاً مسافت بین آن دو شهر سیصد فرسنگ است.
گفته اند امام حسین(ع) در كربلا سیصد هزار نفر را كشته است، اگر فرض شود هر ثانیه یك نفر را بكشد برای این تعداد هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت لازم است.


عوامل تحریف

 

یک نوع عوامل عمومی است، یعنی بطور کلّی عواملی وجود دارد که تواریخ را دچار تحریف می کند و اختصاصا به حادثهء عاشورا ندارد.
مثلاً همیشه اغراض دشمنان، خود، عاملی است برای اینکه حادثه ای را دجار تحریف کنند. دشمن برای اینکه به هدف و غرض خود برسد، تغییر و تبدیلهائی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ می کند و این نمونه های زیادی دارد که در تحریف واقعهء کربلا هم این عامل دخالت داشته است.
عامل دوم
عامل دوم، تمایل بشر به اسطوره سازی و افسانه سازی است و این در تمام تواریخ دنیا وجود دارد، بهترین دلیلش این است که مردم برای نوابغی مثل بوعلی سینا و شیخ بهایی چقدر افسانه جعل کردند! مثلاً می گویند بوعلی در مدّتی که در اصفهان تحصیل می کرد، گفت من نیمه های شب که برای مطالعه بر می خیزم، صدای چکّش مسگرهای کاشان نمی گذارد مطالعه کنم. رفتند تجربه کردند، یک شب دستور دادند مسگرهای کاشان چکش نزنند، آن شب را بوعلی گفت آرام خوابیدم و یا آرام مطالعه کردم. این جور چیزها اختصاص به حادثهء عاشورا ندارد، مردم دربارهء بوعلی هر چه می گویند، بگویند ، به کجا ضرر می زند؟ به هیچ جا. امّا افرادی که شخصیّت آنها، شخصیّت پیشوایی است، قول آنها، عمل آنها، قیام آنها، نهضت آنهاست و حجّت است، نباید در سخنانشان، در شخصیّتشان، در تاریخچه شان تحریفی واقع شود.
عامل سوم
عامل سوّم یک عامل خصوصی است. دو عامل گفته شده در تمام تواریخ دنیا هست، ولی در خصوص حادثهء کربلا یک جریان و عامل بالخصوصی هست که سبب شده است در این داستان، جعل واقع شود.
پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و ائمه اطهار دستور اکید داده اند که باید نام حسین بن علی (ع) زنده بماند، باید مصیبت حسین بن علی (ع) هر سال تجدید شود، چرا؟ این چه دستوری است در اسلام، چرا ائمه دین اینهمه به این موضوع اهتمتم داشتند، و چرا برای زیارت حسین بن علی (ع) انیهمه ترغیب و تشویق است؟.....
حسین (ع) مکتب عملی اسلام را تأسیس کرد. حسین (ع) نمونهء عملی قیامهای اسلامی است. خواستند مکتبش زنده بماند، خواستند سالی یکبار امام (ع) با آن نداهی شیرینش و آن انگیزه اش ظهور کند؛ برای همیشه زنده بماند. هر چه ما در این راه کوشش کنیم بشرط آنکه هدف آن را تشخیص دهیم بجاست. امّا متأسّفانه عده ای این را نشناختند، خیال کردند بدون اینکه مردم را با فلسفهء قیام حسینی و مکتبش آشنا کنند و مردم را عارف به مقامات حسینی کنند، همین قدر که آمدند و نشستند و نفهمیده و ندانسته گریه ای کردند، کفّاره گناهان است. بعضی می گویند هدف وسیله را مباح می کند. هدف که خوب باشد، وسیله هر چه باشد،شد! اینها هم گفتند ما یک هدف مقدس داریم و آن گریستن بر امام حسین(ع) است که کار خوبی است و باید گریست، به چه وسیله بگریانیم؟؟؟
گفتند اشک جاری می شود یا نه؟ همین قدر که اشک جاری شود اشکال ندارد! شیپور بزنیم، طبل بزنیم، به بدن مرد لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم بگیریم، جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین(ع) این حرفها مانعی ندارد و .... در نتیجه افرادی دست به جعل و تحریف این واقعهء بزرگ زدند.

 

برگرفته از کتاب حماسه حسینی ، اثر استاد شهید مطهّری

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:30
فلسفه و عرفان

 

نهضت اباعبدالله الحسین (ع) شخصی و فردی نبود، بلكه كلی و انسانی بود، به خاطر حقیقت، عدالت و مساوات صورت گرفت و نهضتی كه به خاطر حق و عدالت باشد همه افراد بشر آنرا دوست دارند و به آن ارج می نهند. همانطوری كه پیامبر (ص) برای امام حسین(ع) ارج و قرب و عشق خاصی قائل بودند و بارها جملاتی مانند حسین منی و انا من حسین را در جمع می فرمودند.


قیام امام با یك بینش و بصیرت قوی توأم بود كه زمانها باید می گذشت تا مردم متوجه ش
وند. فرض كنید مردم اجتماعی كه در جهل و غفلت بودند ، یك بصیر پیدا می شود و مصائب، درد و مشكل این مردم را بهتر از خودشان می شناسد مانند مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی، او در سال یك هزار و سیصد و ده قمری رحلت نمود. وی چهارده سال قبل از قیام مشروطیت قیام كرد و یك نهضت اسلامی در دولتهای اسلامی بپا كرد در آن تاریخ این مرد بزرگ خوانده می شود. دیده می شود یك فردی واقعا غریب بوده و درد ملتهای مسلمان را احساس می كرده حتی خود ملت خودش (ایران) هم به او دهان كجی می كردند، او را مورد تمسخر قرار می دادند و او را مورد حمایت قرار نمی دادند. اگر نامه های ایشان را كه برای آیت ا میرزای شیرازی و نوشته است بخوانیم عظمت او را بیشتر درك خواهیم كرد. الآن كشورهاس اسلامس به او افتخار می كنند حتی در مورد ملیت و جای تولدش بین بعضی دول اختلاف است و او را از آن خود می دانند؛ ایران و افغان او را از خود می دانند، تركها می گویند چون در كشور ما فوت نموده از آن ماست، مصریها افتخار می كنند كه سید جمال به كشور ما آمد و قدر و منزلت او را می دانستم و علمایی مانند شیخ محمد عبده به او گرایش یافتند ولی متاسفانه در زمان خودش طرد شده و حتی از كشور خودش ایران با چه وضع نكبت باری تبعید شد و مانند جد بزرگوارش امام سجاد (ع) پاهایش را به شكم قاطر بستند و در هوای سرد زمستان از طریق كرمانشاه از مرز خارجش كردند، یكنفر از مردم ایران هم از سید جمال دفاع نكرد. نمونه بهتر و بارزتر وجود مقدس حضرت امیرالمومنین علی (ع) است آن هم از زبان مقدس و مبارك خودشان در نهج البلاغه ، ایشان در فاصله ضربت خوردن تا شهادت یعنی در فاصله چهل و چهار یا چهل و پنج ساعت آخر زندگیشان فرموده اند(خطبه صد و چهل و هفتم): غدا ترون ایامی و یكشف لكم عن سرائری ؛ فردا مرا خواهید شناخت و اسرار من برای شما كشف خواهد شد. این مطلب با عظمت را حتی مسیحیان، مخصوصاً دانشمندان معروفشان بیان كرده اند مانند جبران خلیل جبران، میكائیل نعیمه، جرج جرداق مسیحی.
آنها با اینكه مسیحی هستند از شیفتگان واقعی مولا می باشند. جبران خلیل جبران می گوید: من نمی دانم چه راز و سری است كه افرادی پیش از زمان خودشان به دنیا آمده اند مولا علی(ع) از همان افرادی است كه آن مردم جاهل قدر و منزلتش را ندانستند، علی(ع) برای زمان خودش خیلی زیاد بود و كلاً در هر زمان علی (ع) برای زمان خودش خیلی زیاد است. ببینید جبران خلیل جبران مقام م
ولا را چقدر زیاد و خوب بیان نموده است. حقیقت را بهتر است از زبان خود حضرت بشنویم سلونی قبل ان تفقدونی كه خودش بحث مفصلی دارد ولی آن مرد جاهل اشعث بن قیس كه دشمن قسم خورده اهل بیت عصمت و طهارت بود گفت: یا علی، در سر من چقدر تار مو وجود دارد؟ مولا می فرمایند.... فقط بدان فرزندت قاتل فرزندم در كربلا می شود.... نهضت امام مانند بسیاری از حوادث جهانی آنچنان كه باید شناخته شود، هنوز شناخته نشده است الآن شاید كمی فهمیده شود كه یزید چه كسی بود؟ ولی نود و نه درصد مردم آن برهه از زمان نفهم بودند وقتی متوجه شدند كه امام به شهادت رسیده بود. سپس تكان خوردند و قیام توابین، مختار، قیام عبدالله بن حنظله (غسیل الملائكه ) شروع شد.


در زمان امام حسین(ع) مثلاً می خواهند خلیفه به ظاهر مسلمین را ببینند چه خواهند دید؟ افراد مسن تر كه پیامبر (ص) را دیده، زمان علی(ع) را درك كرده اند و سادگی و فروتنی آنها را دیده بودند، حالا در مركز دنیای اسلام آن زمان یعنی شام
جوانی را می دیدند كه سی و سه سال سن دارد؛ جوانی بسیار قد بلند و خوش سیما و شاعر كه خیلی هم زیبا شعر می گفت ولی اشعارش در وصف می، معشوقه، سگ و میمونش بود و اگر می خواستند او را ببینند باید هفت درب را طی می كردند تا به جایگاه او برسند، دربانان وی را تفتیش می كردند و بعد شخصی را می دیدند كه در یك محیط مجلل روی تخت طلا نشسته است و اطراف او ترسیم هایی را با پایه های طلا و نقره كار گذاشته اند و روی آن شعرا، اعیان و اشراف نشسته اند بالادست میهمانان یك میمون را پهلوی خلیفه می بینند كه لباسهایی فاخر و طلاكوب تنش كرده اند. حال چنین شخصی می گوید من خلیفه پیامبرم و او می خواهد مجری دستورات الهی باشد، نماز جمعه هم می خواند، به جای امام جماعت هم می ایستد، مردم را هم موعظه می كند و برای همین امام حسین(ع) برای نهی از منكر قیام می كند. در آن زمان وسائل ارتباطات جمعی نبود و مردم مدینه نمی دانستند در شام چه می گذرد؟ چون رفت و آمد خیلی كم بود و افرادی هم كه از مدینه به شام می رفتند از دستگاه یزید اطلاعاتی نداشتند، بعد از قضیه امام حسین (ع) مردم مدینه تعجب نمودند كه عجب، امام را كشتند؟ هیئتی را به سرپرستی عبدالله بن حنظله برای تحقیق به شام می فرستند، پس از بازگشت به مردم می گوید همین قدر در یك جمله به شما بگویم كه ما مدتی كه آنجا بودیم، دائم می گفتیم: خدا نكند از آسمان سنگ ببارد و ما به این شكل هلاك شویم. عبدالله بن حنظله میگفت: ما از نزد كسی می آئیم كه علناً شرابخواری می كرد و كارش سگ بازی و میمون بازی بود. او زنا می كرد حتی با محارم خویش.


سپس عبدالله بن حنظله كه هشت فرزند داشت به مردم مدینه گفت: قیام كنید یا نكنید من قیام خواهم كرد ولو با این هشت فرزندم. او قیام كرد و همگی آنها به شهادت رسیدند.


قیام حضرت ندائی بود در میان سكوت در ظلمت، در شرایطی كه خفقان كاملاً حكمفرما بود، مردم قدرت حرف زدن نداشتند، سكوت مطلق و ناامیدی كامل حكمفرما بود، امام قیام نمود و سكوت را شكاند.

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:29
دانستنی های علمی

حوادث سخت عاشورا و كربلا پنجاه سال بعد از وفات رسول الله(ص) واقع شد، آنهم به دست مسلمانان و پیروان رسول الله (ص) ، مردمی كه معروف به تشیع و دوستی آل علی(ع) بودند به دست مسلمانان كه شهادتین می دادند؛ نماز می خواندند، روزه میگرفتند و حج می رفتند به آئین اسلام، ازدواج و اموات خود را به خاك می سپاردند به دست كسانی كه با علی(ع) و پیامبر(ص) زندگی می كردند؛ آن همه با كرامتها و صحبتها و نمازخواندن های پیامبر(ص) و علی(ع) مأنوس بودند.

به یقین نمی توان گفت منكر اسلام بودند، حتی منكر امام حسین (ع) هم نبودند و به جرأت یقین داشتند مقام امام حسین(ع) افضل از یزید است پس چطور شد كه اولاً حزب ابوسفیان زمام حكومت را به دست بگیرد، ابوسفیانی كه قائد اعظم مشركین بود و با پسرش معاویه دوش به دوش با اسلام می جنگیدند و همان معاویه سی سال بعد از وفات پیامبر(ص) والی شام و سپس بیست سال خلیفه مسلمین شد ؛ یعنی بیست سال با اسلام جنگید، ثانیاً خودِ شیعیان ظاهری، قاتل امام شدند. كوفیان در عین علاقه به اهل بیت(س) و حسین (ع) با او جنگیدند.
اول به خاطر رعب و وحشت بود كه از زمان زیاد (پدر ابن زیاد یا عبیدالله بن زیاد) و معاویه شروع شده بود و خود عبیدالله بن زیاد هم با كشتن میثم تمار رشید هجوی، مسلم بن عقیل،
هانی بن عروه و آنها را مرعوب تر ساخت و نمی توانستند مطابق عقل خودشان تصمیم بگیرند
.
دوم اینكه بخاطر حرص و طمع و علاقه ای كه به زر و سیم و جاه و مقام داشتند مانند عمر سعد وقاص. دلیل سوم و مهمترین دلیل ضعف ایمان آنها بود كه در زمان پیامبر(ص) و علی(ع) ، حسن ضعف خود را در غزوه ها نشان داده بودند.
پس
اگر بگوئیم چرا امام حسین(ع) قیام كرد درست مثل این است كه بگوئیم چرا پیامبر(ص) در مكه قیام كرد؟ چرا علی (ع) اینهمه رنج حمایت پیامبر(ص) را در لیله المبیت، بدر، احد، خندق و متحمل شد؟ چرا ابراهیم (ع) یك تنه
در مقابل قدرت عظیم نمرود ایستادگی و قیام كرد؟

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:28
دانستنی های علمی

 

منطق حسینى رویارو با خشونت و خودكامگى اموى

اشاره

پیامبر(ص) و خشونت ‏زدایى از جامعه جاهلى

الف. افشاى استبداد و خودكامگى اُموى

ب. احیا و ترویج فرهنگ گفتگو

ج. احیاى فرهنگ محبت و مهربانى

 

اشاره

واژه خشونت در ادبیات سیاسى سالهاى اخیر نگاههاى مختلفى را به سوى خود معطوف داشته است. این مفهوم در سه عرصه قابل پی‏گیرى و تعریف است:

 

1. خشونت در عرصه اخلاق فردى؛ در این عرصه افرادى كه داراى رأفت، عطوفت، عفو و گذشت نیستند و مستبد و خودرأى مى ‏باشند، خشن نامیده مى ‏شوند و اما كسانى كه براى اعتقادات خود ارزش قائلند و در اجراى احكام خدا قاطعیت دارند و در برابر متجاوزان به حدود الهى و براندازان نظام الهى قد علم مى ‏كنند و با قدرت آنان را سركوب مى ‏سازند و از گناه‏كاران مُصرّ متنفرند و براى اظهار نفرت از آنان در صورت لزوم چهره درهم مى ‏كنند و... نامیدن اینان به افراد خشن صحیح نیست.

 

2. خشونت در عرصه سیاست و حكمرانى؛ در این عرصه به افرادى كه فقط با توسل به زور، سركوب و تحمیل و بدون منطق، دعوت و جذب، براى تصاحب حاكمیت اقدام مى ‏كنند و در تداوم حاكمیت نیز، به همین شیوه ‏ها متوسل مى ‏شوند، خشن گفته مى ‏شود و این شیوه خشونت ‏آمیز است. اما چنانچه با منطق و دعوت و جذب اقدام شد و موانعى سر راه تبلیغ قرار گرفت، توسل به قهر براى رفع آن، خشونت نیست، همچنان كه اگر حاكمیت محقّق، مورد تهدید افراد خشن قرار گرفت، سركوب آن قهر و خشونت نیست یا اگر خشونت هم نام بگیرد، جایز و بلكه لازم است.

 

3. خشونت در عرصه قانون‏گذارى ؛ یعنى قانون‏گذار در جعل قانون رعایت تناسب جرم و مجازات را نكرده باشد و بدون وجود جهات تنبیهى و عبرت‏ آموزى براى جرم كوچكى مجازات بسیار سختى قرار داده باشد. چنین خشونتى نیز در هیچ‏كدام از احكام و حدود اسلام نیست زیرا در این احكام و حدود تناسب جرم و كیفر و جنبه‏ هاى بازدارندگى و عبرت‏ آموزى كاملاً لحاظ شده و آن‏گاه جعل مجازات شده است.

 

نهضت الهى سیدالشهدا(ع) كه با قاطعیت تمام در مقابله با ظلم و خودكامگى دستگاه بنى ‏امیه و ایستادگى آن حضرت بر مواضع بحق خویش تا سرحدّ شهادت و اسارت، جاودانه تاریخ شده است، به خاطر برخورد سراسر خشن و ظالمانه بنى ‏امیه و جبهه باطل، و جان‏فشانى و مقاومت جبهه حق نوعاً در این فضا و از این منظر نگریسته شده است كه كاملاً نیز درست است. اما در كنار این نگاه و همراه با آن، مى‏ توان یك بعد دیگر نهضت حسینى را نیز مورد توجه و اهتمام قرار داد؛ مقال‏اتی كه پیش روى دارید با همین نگاه از یك سو به خشونت در عرصه اخلاق فردى و عرصه سیاست و حكمرانى توجه داشته و اخلاق و سیاست خشن و خودكامه امویان را تبیین كرده است و از سوى دیگر اقدام امام حسین(ع) را اقدامى در جهت احیاى اخلاق و سیاست رحیمانه و لیّنانه پیامبر(ص) و در تقابل با اخلاق و سیاست خشن و خودكامه امویان مورد ارزیابی قرار داده است.

پس از این بحث كه خشونت ‏ستیزى یكى از صفات انسان‏هاى كامل و آزاده و از بارزترین بخش‏هاى رسالتِ پیامبر خاتم(ص) مى ‏باشد و نبى اسلام با این ویژگى به اصلاح جامعه قبیله ‏اى جاهلى عصر خویش پرداخت، احتمالاً می توان اوج رجعتِ به جاهلیت، در نیمه نخست قرن اول اسلامى را در بیعت‏ خواهى یزید بن ‏معاویه با توسل به خشونت و زور و تزویر شمرد و تأکید کرد كه همین امر حسین ‏بن‏ على(ع) را به عنوان وارث و احیاگر ِ سنّت پیامبر، به مبارزه با زورمدارى و دیكتاتورى و ارتجاع حزب امرى واداشت.

 

سپس از مبارزه با استبداد و خودكامگى، رواج فرهنگ گفتمان، احیاى فرهنگ محبّت و مهربانى؛ به عنوان روش‏هاى مبارزه سیدالشهدا(ع) با انحراف باند اموى نام برده و به بحث درباره آنها می پردازیم.

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:27
دانستنی های علمی

اصولا باید توجه داشت كه در نگرش صحیح دینی‌، اعداد نقش خاصی به‌ لحاظ عدد بودن‌، در القای معنا و منظوری خاص ندارند؛ به این صورت كه‌ كسی نمی ‌تواند به صرف این كه در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یاچهل یا هفتاد به كار رفته‌، استنباط و استنتاج خاصی داشته باشد. این یادآوری‌، از آن روست كه برخی از فرقه‌های مذهبی‌، بویژه آنها كه تمایلات‌ «باطنی‌گری‌» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می ‌كرده‌اند، و نیز برخی از شبه فیلسوفان متأثر از اندیشه‌های انحرافی و باطنی ‌و اسماعیلی‌، مروج چنین اندیشه‌ای درباره اعداد یا نوع حروف بوده و هستند.
در واقع‌، بسیاری از اعدادی كه در نقلهای دینی آمده‌، می ‌تواند بر اساس یك‌محاسبه الهی باشد، اما این كه این عدد در موارد دیگری هم كاربرد دارد و بدون یك مستند دینی می‌توان از آن در سایر موارد استفاده كرد، قابل قبول نیست‌. به‌عنوان نمونه‌، در دهها مورد در كتابهای دعا، عدد صد بكار رفته كه فلان ذكر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمی‌شود. همینطور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی‌، برخی از این اعداد طی‌ روزگاران‌، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفاده‌هایی هم از آن‌ها می‌شود.
تنها چیزی كه درباره برخی از این اعداد می‌شود گفت آن است كه آن اعداد معین نشانه كثرت ‌است‌. به عنوان مثال‌، درباره هفت چنین اظهار نظری شده است‌. بیش از این ‌هر چه گفته شود، نمی ‌توان به عنوان یك استدلال به آن نظر كرد.
مرحوم اربلی‌، از علمای بزرگ امامیه‌، در كتاب كشف الغمه فی معرفة الائمة ‌در برابر كسانی كه به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده ‌گانه برای اثبات امامت‌ائمه اطهار(ع) استناد كرده‌اند، اظهار می‌دارد، این مسأله نمی‌تواند چیزی را ثابت كند؛ چرا كه اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامی‌ها، می‌توانند دهها شاهد ـ مثل هفت آسمان ـ ارائه دهند كه عدد هفت مقدس است‌، كما این كه این كار را كرده‌اند.


عدد «اربعین‌» در متون دینی‌
یكی از تعبیرهای رایج عددی‌، تعبیر اربعین است كه در بسیاری از موارد به كار رفته است‌. یك نمونه آن كه سن‌ّ رسول خدا (ص‌) در زمان مبعوث شدن‌، چهل بوده است‌. گفته شده كه عدد چهل در سن انسانها، نشانه بلوغ و رشد فكری است‌. گفتنی است كه برخی از انبیاء در سنین كودكی به نبوّت رسیده‌اند. از ابن عباس (گویا به نقل از پیامبر (ص‌)) نقل شده كه اگر كسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نكرد، آماده رفتن به جهنم باشد. در نقلی آمده است ‌كه‌، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرت خواهند رفت‌. (مجموعه ورام‌، ص 35)
در قرآن آمده است «میقات‌» موسی با پروردگارش در طی چهل روز حاصل‌شده است‌. در نقل است كه‌، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روی كوه صفا در حال سجده بود. (مستدرك وسائل ج 9، ص 329) در باره بنی اسرائیل هم آمده كه‌ برای استجابت دعای خود چهل شبانه روز ناله و ضجّه می ‌كردند. (مستدرك ج 5،ص 239) در نقلی آمده است كه اگر كسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد كرده و راه و چاه زندگی را به او می ‌آموزد و حكمت ‌را در قلب و زبانش جاری می‌كند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چله نشینی صوفیان هم درست یا غلط‌، از همین بابت بوده است‌. علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار در این باره كه برگرفتن چهل نشینی از حدیث مزبور نادرست است‌، به تفصیل سخن گفته است‌.
اعتبار حفظ چهل حدیث كه در روایات ‌فراوان دیگر آمده‌، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل ‌حدیث و شرح و بسط آنها شده است‌. در این نقلها آمده است كه اگر كسی از امّت من‌، چهل حدیث حفظ كند كه در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند در روز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد كرد. در نقل دیگری آمده است كه ‌امیرمؤمنان (ع‌) فرمودند: اگر چهل مرد با من بیعت می‌كردند، در برابر دشمنانم می‌ایستادم‌. (الاحتجاج‌، ص (84
مرحوم كفعمی نوشته است‌: زمین از یك ‌قطب‌، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجیب‌، هیچگاه خالی‌نمی‌شود. (بحار ج 53، ص 200)
درباره نطفه هم تصور براین بوده كه بعد از چهل‌ روز عَلَقه می‌شود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مُضْغه تا تولد درنقلهای كهن بكار رفته است‌، گویی كه عدد چهل مبدأ یك تحول دانسته شده‌است‌.
در روایت است كه كسی كه شرابخواری كند، نمازش تا چهل روز قبول‌ نمی‌شود. و نیز در روایت است كه كسی كه چهل روز گوشت نخورد، خلقش ‌تند می‌شود. نیز در روایت است كه كسی كه چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قبلش را نورانی می‌كند. نیز رسول خدا(ص) فرمود: كسی كه لقمه حرامی‌بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمی‌شود. (مستدرك وسائل‌، ج 5، ص 217)

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته