• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2898روز قبل
اخبار
حدود یک سال قبل شکایاتی از سوی تعدادی از شهروندان تهرانی که همگی زن بودند مبنی بر سرقت کیف آنان در آرایشگاه‌های زنانه و یا مدارس به پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ رسید.

به گزارش پلیس،کارآگاهان در بررسی‌های خود متوجه شدند این نوع سرقت علاوه بر محدوده سرکلانتری دوم ( غرب و شمال غرب تهران )، در سایر قسمت‌های پایتخت نیز گزارش شده است.

همچنین مشخص شد در این سرقت‌ها که معمولأ از آرایشگاه‌های زنانه یا دفتر مدارس انجام شده است، سارق که یک زن جوان بوده با یک کیف خالی به آرایشگاه خصوصاً آرایشگاه‌های شلوغ و به بهانه ماندن در نوبت روی یکی از صندلی‌ها منتظر نشسته و در یک فرصت به دست آمده و با استفاده از غفلت نفر کناری کیف خود را با کیف دیگری جابه جا کرده و با سرقت کیف به بهانه‌ای آرایشگاه را ترک کرده است.

در مدارس نیز سارق به بهانه این که می‌خواهد از وضعیت درسی دخترش مطلع شود وارد دفتر مدرسه شده و در همان ابتدا با غفلت معلم، مدیر یا ناظم، کیف خالی خود را با کیف یکی از معلمان یا مدیر و ناظم تعویض و سریعاً مدرسه را ترک کرده است.

در یکی از این سرقت‌ها و در اولین روز تعطیلات عید نوروز، مالباخته که زن ۴۰ ساله‌ای بود به شعبه ۱۳ بازپرسی دادسرای ناحیه ۵ تهران رفت و طی شکایتی اعلام کرد: در مدت تعطیلات نوروزی تصمیم داشتیم با خانواده به مسافرت برویم.

در تاریخ ۲۸ اسفند تعدادی از سرویس‌های طلایم را که در مسافرت به آنها نیاز نداشتم برای امانت نزد یکی از دوستانم بردم. دوستم مدیر یک آرایشگاه زنانه در آریاشهر بود.

ارزش سرویس طلاها بالای ۵۰ میلیون تومان بود. ساعت ۲۱ رفتم اما آرایشگاه طبق معمول این روزها بسیار شلوغ بود. کیف طلاها را کنارم گذاشته و روی یکی از صندلی‌ها نشستم.

خانمی حدوداً ۳۰ ساله هم کنارم نشسته بود. من با دوست آرایشگرم که مشغول کار بود صحبت می‌کردم. دقایقی بعد متوجه شدم کیف طلاهایم نیست.

همان زن کناری‌ام که کیف بین من و او قرار داشت هم نبود. اما یک کیف دیگر به جای کیف من همان جا بود. ابتدا سریع به بیرون از آرایشگاه رفتیم که خبری از آن زن نبود. داخل کیف به جای مانده پر از تکه کاغذ و روزنامه بود. دریافتم آن زن جوان کیف خالی‌اش را با کیف من عوض کرده و فرار کرده بود.

با دستور مدیرروستا بازپرس شعبه ۱۳ دادسرای صادقیه، رسیدگی تخصصی به این پرونده به کارآگاهان مبارزه با سرقت از اماکن پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ واگذار شد.

کارآگاهان با راهنمایی مالباخته و با استفاده از چهره‌نگاری متهم و جستجو در تصاویر سارقان سابقه‌دار تحقیقات تخصصی خود را برای شناسایی و دستگیری زن سارق آغاز کردند.

با توجه به نوع طلاها و فاکتور خرید، کارآگاهان به تعدادی از طلافروشی‌های محدوده سرقت و غرب تهران رفته اما نتیجه‌ای حاصل نشد.

در شکایات بعدی در فروردین و ماه‌های بعد در سال جاری، که از سوی مالباختگان مطرح شده و تمامی این سرقت‌ها در آرایشگاه‌های زنانه یا مدارس دخترانه صورت گرفته بود، کارآگاهان پایگاه دوم با توجه به نوع اموال سرقتی تحقیقات میدانی وسیعی را برای شناسایی و دستگیری یک زن جوان حدود ۳۵ ساله دنبال کردند.

در چهره نگاری‌ها مشخص شد تمامی این سرقت‌ها توسط این زن جوان انجام شده است.

از آنجائی که از این زن سارق چهره‌نگاری شده بود، در بررسی از سوابق مجرمان سابقه‌دار هیچ نشانه‌ای به دست نیامد. لذا جهت شناسایی و دستگیری وی راه‌های ممکن پلیسی دیگر در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت.

در اولین اقدام کارآگاهان به برخی آرایشگاه‌های زنانه و مدارس دخترانه مراجعه کردند و آموزش لازم به متصدیان مربوطه در مناطقی که احتمال سرقت‌های بعدی این زن بیشتر وجود داشت داده شد.

گام بعدی پلیس تحقیقات میدانی دامنه دار در نقاطی بود که احتمال تردد متهم تحت تعقیب می‌رفت. و در نهایت در گام سوم تلاش برای شناسایی متهم با استفاده از تصویر چهره‌نگاری و سایر مشخصات موجود، از طریق یگان‌های گشت پلیس آگاهی در سطح شهر بود.

یکی از مالباختگان، مدیر یک مدرسه دخترانه در غرب تهران بود. کیف وی به روش فوق از داخل دفتر مدرسه و در اوایل سال تحصیلی جاری توسط این زن به سرقت رفته بود و پرونده‌اش در پایگاه پنجم پلیس آگاهی در حال رسیدگی بود.

خانم مدیر که در یک روز و از روی کنجکاوی و تحقیق و پیگیری به کلانتری تهرانسر رفته بود متوجه شد سارق پرونده مشابهی در سال گذشته و در کلانتری تهرانسر داشته که پس از سرقت کیف یک زن در آرایشگاهی در تهرانسر، قبل از فرار دستگیر و به کلانتری منتقل شد اما با رضایت شاکی و دستور قضائی آزاد شده است.

از طریق پرونده و عکس موجود در کلانتری وی را شناسایی کرد و برای اعلام نتیجه کارآگاهان را در جریان قرار داد.

با توجه به وجود پرونده‌های مشابه از این زن به نام آنا ۳۵ ساله در پایگاه‌های مختلف پلیس آگاهی خصوصاً پایگاه ۲ و ۵، منزل یکی از بستگان وی در تهرانسر شناسایی شد.

در تاریخ ۱۷ آذر امسال همسر این زن به نام داود شناسایی و با توجه به هماهنگی قضائی توسط کارآگاهان پایگاه پنجم دستگیر و پس از انتقال به پایگاه پنجم برای رسیدگی به سرقت‌ها به پایگاه دوم منتقل شد.

داود که دارای اعتیاد به مصرف مواد مخدر بود اعتراف کرد به همراه همسرش به در آرایشگاه‌ها و مدارس رفته و خود داخل خودرو یا موتورسیکلت منتظر همسرش می‌ماند تا پس از سرقت از آنجا فرار کنند.

آنا با اطلاع از دستگیری همسرش متواری شد. اما ۲۲ آذر کارآگاهان پایگاه دوم با تلاش بی‌وقفه و اطلاعاتی که از همسرش به دست آورده بودند آنا را در غرب تهران شناسایی و دستگیر کردند.

متهمان تا کنون فقط به مواردی که مالباختگان با مراجعه به پایگاه دوم آنها را شناسایی کرده‌اند اعتراف کرده اما با توجه به تعداد سرقت‌های مشابه از سال گذشته، به نظر می‌رسد تعداد سرقت‌های این زن و شوهر بسیار بیشتر از اعترافات آنها باشد.

سرهنگ کارآگاه مهرداد یگانه رئیس پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ با اعلام این خبر گفت: از شهروندانی که از سال گذشته در نقاط مختلف تهران به شیوه فوق از آنان سرقت شده دعوت می‌شود تا برای شناسایی متهم به پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ واقع در خیابان آزادی-خیابان زنجان شمالی مراجعه کنند.
=افکارنیوز
دوشنبه 6/10/1389 - 5:23
اخبار
این کارگردان در سال ۱۳۰۱ در تهران متولد شد و فعالیت در سینما را با شرکت در سهام استودیو «پارس فیلم» و متعاقب آن تهیه‌ فیلم «مادر» در سال ۱۳۳۱ آغاز کرد.

به گزارش ایسنا،از فیلم‌های او در مقام کارگردان می‌توان به «امیرارسلان نامدار» (۱۳۳۴)، «اتهام» (۱۳۳۵)، «قزل ارسلان» (۱۳۳۶)، «دوقلوها» (۱۳۳۸) و «پسر دریا» (۱۳۳۸) اشاره کرد.

«آقامحمد خان قاجار» (۱۳۳۳) و «شاهین طوس» (۱۳۳۳) از فیلم‌های تهیه شده توسط یاسمی است.

پیکر این سینماگر شنبه چهار دی‌ماه در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
=افکارنیوز
دوشنبه 6/10/1389 - 5:22
اخبار
داوود میرباقری در گفت‌وگو با فارس درباره آخرین تصمیمات گرفته شده پیرامون چگونگی به تصویرکشیدن چهره حضرت ابوالفضل(ع) گفت: این امر مساله ساده‌ای نیست و باید مدیریتش کنیم. باید شرایطی پیش بیاوریم که انشاءالله بتوانیم به بهترین شکل آن را منعکس کنیم.

وی ادامه داد: این بخش‌های سریال زحمتی است که کشیده شده و نمی‌شود که با بوجود آمدن یک جریان، کل آن را نادیده بگیریم.

میرباقری در پاسخ به این سوال که آیا این بخش‌ها حدف خواهند شد؟ تصریح کرد: من چنین تصمیمی را تا به این لحظه نگرفته‌ام.

کارگردان مجموعه تلویزیونی «مختارنامه» همچنین درباره نورانی کردن چهره حضرت ابوالفضل(ع) نیز اظهارداشت: آن هم بحثی است و فعلا یک گزینه‌هایی هست تا ببینیم مسیر بحث‌ها و جریان‌ها به چه سمتی پیش می‌رود. فعلا هم هفت الی هشت هفته به پخش بخش‌های مربوط به حضرت ابوالفضل(ع) مانده است.

وی همچنین در پاسخ به این سوال که آیا از شیوه‌های جدید و نویی برای به تصویر کشیدن چهره حضرت ابوالفضل(ع) استفاده خواهید کرد؟‌پاسخ داد: الان من چیزی نمی‌توانم بگویم.

در حال حاضر ما درگیر یکسری مباحث خیلی پیچیده هستیم و باید ببینیم سرانجامش چه می‌شود و ببینیم این امکان به ما داده می‌شود که به شکل خلاقانه‌تری با آن برخورد کنیم یا خیر و هنوز این مساله خیلی باز نشده است که با چه شیوه‌ای با آن مواجه شویم.

=افکارنیوز
دوشنبه 6/10/1389 - 5:21
اخبار
پس از این كه سامان طهماسبی دارنده دو مدال برنز كشتی فرنگی جهان، در مسابقات جهانی مسكو برای كشور آذربایجان كشتی گرفت، حالا یك ایرانی دیگر در مسابقات كشوری آذربایجان كشتی گرفته است.

به گزارش ایسنا محمدرضا آذرشكیب دارنده دو مدال نقره جوانان جهان در وزن ۱۲۰ كیلوگرم كه در مسابقات امسال قهرمانی آسیا در هند نیز مدال برنز گرفت، در مسابقات كشوری آذربایجان شركت كرد و با شكست "الكسیس رودریگز" قهرمان نامدار كوبایی كه او هم قصد حضور در تیم ملی آذربایجان را دارد، به مدال طلا رسید. علی عیسی‌یف ملی‌پوش سال های اخیر آذربایجان در این وزن سوم شد.

حال باید دید آیا آذرشكیب هم راه سامان طهماسبی را می‌رود یا نه. البته با توجه به حضور آذرشكیب در مسابقات جام جهانی و قهرمانی ۲۰۱۰ آسیا در تركیب تیم ملی ایران، بر اساس قوانین فیلا این كشتی‌گیر تا قبل از المپیك لندن نمی‌تواند برای آذری ها كشتی بگیرد. نكته جالب اینكه اكبر طهماسبی، رییس كمیته داوران ایران و بهمن طالبی دیگر داور المپیكی ایران در این رقابت‌ها قضاوت كردند.

قهرمانان مسابقات كشوری آذربایجان به ترتیب زیر هستند:

۵۵ كیلوگرم: محمود ماگومداف

۶۰ كیلوگرم: سلیم خان حسین‌اف

۶۶ كیلوگرم: جبرئیل حسن اف

۷۴ كیلوگرم: عقیل قلی‌اف

۸۴ كیلوگرم: شریف شریف اف

۹۶ كیلوگرم: ختاگ گازیموف

۱۲۰ كیلوگرم: ۱- محمدرضا آذرشكیب ۲- الكسیس رودریگز ۳- علی عیسی‌یف و ماكسیم پروخوروف
=افکارنیوز
دوشنبه 6/10/1389 - 5:21
اخبار
تازه از ایران بازگشته ام: شهرهای مدرن و جاده های عالی، سیلی از اتومبیل ها و آسمان خراش های بلورین كه در چهارراه ها و بلوارهای پرجمعیت واقع شده اند. منزل كوچك و ساده ای كه آیت الله خمینی رهبر كبیر ایران در آنجا زندگی می كرد، كسی كه انقلاب روحانی بی سابقه ای را در جهان انجام داد و ایران را در كانون تمدن جهانی قرار داد. مساجد و مقبره های شگفت انگیزی كه مانند صدف برق زده و گنبدهای طلایی خود را به آسمان نیلگون بلند كرده اند.
شهر مقدس قم كه قدرت روحانی ایران درآنجا متمركز شده است و دانشگاه ها و مدارس اسلامی فراوانی كه سوره ها و آیات قرآن را در آنجا مطالعه و تفسیر می كنند. ملاقات هایی با كارگزاران، وزراء، روشنفكران و سردبیران روزنامه های برجسته كشور انجام شد. گفتگوهایی با فقها نیز بعمل آمد. بازدید از مراكز رایانه ای بعمل آمد، جائی كه در سالن ها و آزمایشگاه های با تجهیزات عالی، برنامه های رایانه ای طراحی می شوند. قرآن به كمك این نرم افزارها با تعابیر و تفاسیر مختلف مورد مطالعه قرار می گیرد. گفتگوهایی با تكنوكرات ها و دانشمندان داشتم كه در مورد نوسازی ایران و برنامه هسته ای آن كشور بود. در مراسم تعزیه مذهبی عاشورا شركت كردم، مراسمی كه هزاران مسلمان شب هنگام به خیابان های شهرها ریخته و در عزاداری شهادت امام حسین شركت می كنند.
من در درون صدها هزار نفر از مردم عزادار ایران كه ناله و گریه می كردند و همچنین در میان علم های سنگین وزن كه با پر شترمرغ تزیین شده بودند، حركت می كردم. در كنار من جوانان، كودكان و پیرمردان ریش سفید حركت می كردند و بطور نمادین خود را با زنجیر می زدند تا غم و همدردی خود را نه تنها با امام شهید، بلكه با همه غم زدگان جهان، رنج دیدگان و تمامی كسانی كه حقوق آنها بطور ناعادلانه پایمال شده است را ابراز كنند.
من اینگونه برای خود نتیجه گیری كردم كه آری، ایران معاصر بمب دارد. این بمب، همان سیمای جامعه و همان نظام اجتماعی و معنوی است كه ایران پس از انقلاب اسلامی با آن وارد صحنه جهانی شد و تمامی نظام سلطه گر جهانی را به چالش كشید.
این نظام و جامعه- تكامل معنوی، بینش معنوی و حس عدالت الهی را در كانون حیات بشری قرار می دهند و به این اصل واقعاً یك مفهوم فراگیر جهانی می بخشند. زندگی دنیوی، عرف انسانی، معیشت، فعالیت انسانی، حرفه ها، علوم و كردار دنیوی را از نظر ارزش های آسمانی مورد تفكر قرار داده و توجیه خود را در مكتب دینی و نیت الهی بدست می آورند.
انرژی كه انسان به زندگی خود اختصاص می دهد برای مصرف دیوانه وار و ارضای هوس های بی معنی و مزمن، رفع نیازها، بوالهوسی ها و شهوات نیست، بلكه برای دستیابی به كمال، خلاقیت، جستجوی حقیقت و تطبیق زندگی دنیوی با زندگی بی پایان الهی و آسمانی است.
ایران كشور باشگاه های شبانه و مراكز تفریحی، رستوران های مجلل و بارهای استریپ تیز، شهوت رانی و لذت پرستی نیست. در ایران اتكای بی انتها به این زندگی زودگذر- كه بایستی در جریان آن لذت های بیشتری را بدست آورد، خریداری و پس انداز كرد- را مشاهده نمی كنید. ایران، كشور دانشگاه ها و بسیاری از مدارس، كشور كتابخانه ها و كرسی های واعظین، كشور ملت جوان خوشبین و به دور از الكل است، كشوری كه عقل ملت جوان آن با هذیان الكل و مه مواد مخدر كدر نشده است. هنر و فلسفه ایران، رفتار نیك با یكدیگر، با طبیعت و تمامی جهان مادی و معنوی را آموزش داده، احساسات حیوانی درون انسان را رام كرده و ماهیت باطنی و الهی را در انسان بیدار می كنند.
عدالت- نكته اصلی فلسفه دینی و كشوری ایران است. همین عدالت است كه در ایران نوع خاصی از دموكراسی را بوجود آورده است، اصل انتخابات از جمله مقررات الزامی و برطرف نشدنی ایران است و شامل مجلس، احزاب، نهاد ریاست جمهوری و قدرت مذهبی روحانی می شود. آیت الله كه رهبر عالی است و قدرت مذهبی و روحانی را در اختیار دارد از آسمان برای مردم نازل نشده، بلكه ثمره انتخاباتی است كه در محیط روحانی برگزار می شوند. حكومت ایران به دور از تصمیمات خودسرانه و انفرادی است. حكومت ایران تعداد بی شماری از مصالحه ها و هماهنگی ها است كه بین چند مركز نفوذ و قدرت بعمل می آیند. همین هماهنگی ها و جستجوی دایم مصالحه ها است كه باعث می شوند تا فرآیند سیاسی ایران تا حدی كند شده، ولی از طرف دیگر، آن را بسیار موزون، منسجم و به دور از فراز و نشیب های تند نگه داشته است.
ایران تنها كشور مردان جوان پویا و فعال نیست. ایران كشور زنان جوان و آراسته كه كاملا احساس آزادی می كنند نیز است. زن ایرانی موجودی اخمو، قوز كرده، فاقد حقوق و زندانی در پیله خود نیست. زن ایرانی عضو زنده و فعال جامعه ایران است و در كنار مردان به سیاست، علم و فرهنگ می پردازد و تحصیلات كیفی را دریافت می كند. زن ایرانی از طریق نهادهای سیاسی و فرهنگی، اینترنت و مطبوعات آزاد با جامعه ایران ارتباط دارد و در این جامعه همراه با مردان نقش مهم و برجسته ای را ایفا می كند.
من ضمن بازدید از كلاسهای دانشگاهی، آزمایشگاه های علمی، مدارس فقهی و خیابانهای شهرهای ایران همیشه انرژی جوان و خروشانی كه در همه جا بود را احساس می كردم. این انرژی همان پلاسمای گرما هسته ای است كه نظام مدیریت دولتی و اجتماعی كشور آن را درك كرده و به كار گرفته است. این انرژی قادر به شگفتی آفریدن در پیشرفت علمی و فكری، دلاوری نظامی و بصیرت الهی است.
آیت الله العظمی خمینی این انرژی را زنده كرد. او مردی صالح بود كه پس از تبعید به تهران آمد و میلیون ها نفر از ایرانیان مؤمن و حقیقت جو كه توپ ها و مسلسلهای شاه را شكست داده بودند را به سوی انقلاب هدایت كرد.
تنفر آمریكا از ایران در تمایل آمریكائیها برای تصاحب ثروتهای بی شمار لایه های نفتی ایران نیست، در ترس از مشاهده بمب اتم در دست نظامیان ایران و تمایل سلطه بر این منطقه بسیار حساس خاورمیانه نیست. ترس و تنفر غرب از ایران به این خاطر است كه ایران با نظام دولتی و اجتماعی خود تمام جهان غرب را كه جهانی فرتوت، متكبر، متجاوز و در حال نابودی است، به چالش كشیده است.
غرب كه اقتدار خود را بر كیش ثروت، پول، بازارهای اوراق بهادار و مصرف دیوانه وار استوار كرده است، نیروهای زنده بشریت را تباه كرده و امروز این جهان با شكست مواجه شده است.
ایران الگوی رفتاری دیگر و سازماندهی دیگری از جامعه كه بر مبنای هماهنگی زمین و آسمان، ماشین و انسان، روح و ماده است را پیشنهاد می كند. سیمایی كه ایران به جهانیان عرضه می كند، بسیار جذاب است. شاید دقیقاً در همین جا، در ایران است كه پس از فروپاشی شوروی كه نتوانست اندیشه عدالت را تحقق بخشد، تلاش دلخواه و مطلوب بشریت برای ساخت جامعه هماهنگ و ایده آل تحقق یابد.
ایران دشمنان بسیاری دارد. آنها كشور را محاصره كرده و تحریم های اقتصادی و نظامی را اعمال می كنند. دانشمندان هسته ای ایران را به قتل رسانده، از ایران چهره اهریمنی ساخته و آن را در جلوی چشمهای افكار عمومی جهان تبدیل به هیولای وحشتناك می كنند.
جای بسی تأسف است كه روسیه در این نبرد خیر و شر به دشمنان ایران ملحق شده و از شر جانبداری می كند. روسیه خود را در جهان فرتوت در حال مرگ و محكوم به نابودی قرار داده و از ثروت مهم تاریخی خود، یعنی اندیشه عدالت دست كشیده است. روسیه قرن بیستم را در تلاش برای تحقق این اندیشه سپری كرد.
من شب در میان انبوه مردم تهران حركت می كردم. صدای طبل ها و غریو شیپورها گوشم را پر كرده بودند. پرهای شترمرغ بر فراز من تكان می خوردند. در میان آتش ها، چهره آیت الله خمینی به من می نگریست. میلیون ها نفر كه به خیابان ها آمده بودند با همدیگر نفس می كشیدند و همزمان به شانه و قلب خود دست می كوبیدند. همه این صداها، ضربات و ریتم ها، ضربات دایره ها و تپش میلیون ها قلب، یك ارتعاش خاصی را بوجود می آوردند و كوههای پیرامون شهر و ستاره های آسمانی از آن می لرزیدند، آبهای دریاهای اطراف ایران موج می زدند و ملت ها و كشورهای همسایه آن را می شنیدند. بنظرم آمد كه این ارتعاش چهره جهان را دگرگون ساخته است. من سعادت دارم كه بخشی از این جهان دگرگون یافته هستم.
من در میان انبوه مسلمانان راه می رفتم و در همان حال با خدای ارتدوكس خود راز و نیاز می كردم و روسیه عزیز خود را دعا می كردم.
منبع:روزنامه کیهان =افکارنیوز
دوشنبه 6/10/1389 - 5:20
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

شجاعت در برخورد با متخلفین 
خود آن بزرگوار در نامه یى به عثمان بن حنیف ، بعد از آن كه وضع خود را شرح داد كه ((الا و ان امامكم قد اكتفى من دنیاه بطمریه ))(30) زندگى من این گونه مى گذرد فرمود((الا و انكم لاتقدرون على ذلك ))(31)؛ مبادا خیال كنید كه شما مى توانید مثل من رفتار كنید! نه ، این یك رب النّوع است ، یك مقام دست نیافتنى است ؛ ولى الگوست . سعى كنیم به سمت این الگو برویم .
كسى نمى تواند مثل شجاعت على را داشته باشد. نزدیكترین انسانها به امیرالمؤ منین ، جناب عبداللّه بن عباس بود پسر عمو و شاگرد و رفیق و همراز و مخلص و محب واقعى امیرالمؤ منین خطایى از آن بزرگوار سر زد؛ امیرالمؤ منین به او نامه یى نوشت . تعبیر امیرالمؤ منین این است كه تو خیانت كردى ! او یك مقدار از اموال بیت المال را فكر كرده بود كه به او مى رسد؛ برداشته بود و به مكه رفته بود. امیرالمؤ منین ، آن چنان نامه یى به عبداللّه بن عباس نوشته است كه مو برتن انسان ، راست مى ایستد!
این چه مردى است ! این چه انسان عظیمى است ! به عبداللّه بن عباس ‍ مى فرماید((فانك ان لم تفعل ))(32). اگر این كارى را كه گفتم نكنى این اموال را برنگردانى ((ثم امكننى اللّه منك ))(33)، بعد دست من به تو برسد، ((لاعذرن الى اللّه فیك ))(34)، پیش خدا درباره ى تو، خودم را معذور خواهم كرد؛ یعنى سعى مى كنم به خاطر تو پیش خدا، خجل و سرافكنده نشوم ، ((و لاضربنك بسیفى الذى ما ضربت به احدا الا دخل النّار))(35). تو را با همان شمشیرى خواهم زد كه به هركس زده شد، وارد جهنم گردید!
((واللّه لو ان الحسن والحسین فعلا مثل الذى فعلت ما كانت لهما عندى هواده ))(36)، به خدا سوگند اگر این كارى كه تو كردى ، حسن و حسین من این كار را بكنند، پیش من هیچ گونه عذرى نخواهند داشت((ولاظفرا منى باراده ))(37)، هیچ تصمیمى به نفع آنها نخواهم گرفت ، ((حتى آخذ الحق منهما و ازیح الباطل ان مظلمتهما))(38)، حق را از آنها هم خواهم گرفت !
خوب ، امیرالمؤ منین مى داند كه حسن و حسین ، معصومند؛ اما مى گوید اگر چنین اتفاقى هم كه نخواهد افتاد بیفتد، من ترحم نخواهم كرد! این شجاعت است . البته از یك دیدگاه ، عدل است ؛ از یك دیدگاه ، ملاحظه ى قانون و احترام به قانون است ؛ عناوین گوناگونى دارد. اما از این دیدگاه هم شجاعت و قدرت نفس است .
امروز، من و شما به این شجاعت احتیاج داریم ؛ ملت ایران به آن احتیاج دارد. هركس كه كارگزار این حكومت است ، بیشتر احتیاج دارد. هركسى دستش به چیزى از این بیت المال مسلمانها مى رسد، بیشتر به این شجاعت احتیاج دارد. هر كس كه مردم به او بیشتر اطمینان دارند، بیشتر به آن احتیاج دارد. امروز، آحاد مردم ، ملت ایران در مجموع هم به این شجاعت احتیاج دارد.خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 20/11/1374خشم و خشنودى عوام و خواص  
جاهایى است كه اگر اقدامى را در زمینه ى صنعت ، در زمینه ى مسایل اقتصادى ، در زمینه ى مسایل پولى ، در زمینه ى مسایل فرهنگى ، در زمینه ى مسایل گوناگون انجام بدهیم ، به نفع مردم است ؛ اما گروههاى خاصّى در جامعه هستند گروههاى پولى ، مالى ، اقتصادى ، ثروتمندان ، گروههاى فرهنگى ، گروههاى سیاسى كه اینها متضرر خواهند شد. این ، آن نقطه ى حساس است . آن صراط مستقیم ، این جا معلوم مى شود. این ، جاى همان فرمایش امیرالمؤ منین (ع ) است كه ((فانّ سخط العامة ، یجحف برضى الخاصة )). یعنى اگر یك وقت مردم خشمگین بودند، خشنودى گروههاى خواص بكل نابود خواهد شد و بر باد خواهد رفت . سخط و خشم عمومى ، خشنودى گروههاى خاص را پایمال خواهد كرد. گیرم كه حالا چند صباحى ، ما در فلان سیاستى كه اعمال كردیم ، فلان كارى كه اجرا كردیم ، چهار نفر از گروههاى خاص یا گروههاى پولى و مالى را هم از خودمان راضى كردیم ؛ اما اگر خداى ناكرده با این كار، مردم را ناراضى كرده باشیم ، این نارضایى مردم ، مثل طوفانى مى آید و همه ى اینها را در مى نوردد. این ، هیچ ارزشى ندارد. بعد عكسش را مى فرمایند((وانّ سخط الخاصة ، یغتفر مع رضى العامة )). یعنى اگر فرض كنیم كه گروههاى خاص سیاسى ، اقتصادى ، فرهنگى و غیره ، سر سیاست و عملى از ما خشمگین و ناراضى شدند و گفتند كه دولت چرا این كار را انجام داد، چنانچه ((یغتفر مع رضى العامة ))؛ یعنى وقتى كه عامه و به تعبیر امروز ما توده ى مردم خشنود و راضى باشند، خشم آن گروهها قابل بخشایش است . باید این را فكر كرد.دیدار با رئیس جمهور و هیات وزیران به محمد(ص ) ناسبت آغاز هفته دولت ، 2/6/1376
يکشنبه 5/10/1389 - 10:3
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا                                                                                                             

مؤ لف : محمّد صادق نجمى


بخش سوم : در كربلا: درباره عمر بن جناده
متن سخن :
((هذا غُلامٌ قُتِلَ اَبُوهُ فِى الْحَمْلَةِ الاُولى وَلَعَلَّ اُمَّهُ تكْرَهُ ذلِكَ))
ترجمه و توضیح :
پس از كشته شدن جناده انصارى فرزند یازده ساله اش عمر كه به همراه پدر و مادرش به سرزمین كربلا وارد شده بود، به حضور امام رسید و اجازه نبرد با دشمن خواست ، حسین بن على علیهما السلام درباره وى چنین فرمود:((هذا غُلامٌ قُتِلَ اَبُوهُ...؛)) این نواجوان كه پدرش در حمله اول كشته شده است ، شاید بدون اطلاع مادرش تصمیم به نبرد گرفته است و مادرش به كشته شدن وى راضى نباشد)).
عمر، این نوجوان جانباز چون گفتار امام علیه السلام را شنید، عرضه داشت :((اِنَّ اُمّى اَمَرَتْنى ؛)) نه ، به خدا مادرم به من دستور داده است جانم را فداى تو و خونم را نثار راهت كنم )).
امام چون این پاسخ را شنید، اجازه داد و عمر حركت نمود. و در مقابل صفوف دشمن این اشعار حماسى را مى خواند:
((امیر من حسین است و چه نیكو امیرى ! سُرور قلب پیامبر بشیر و نذیر، على و فاطمه پدر و مادر اوست آیا براى او همانندى مى دانید))(224).
وى پس از درگیرى با دشمن كشته شد. دشمن سر او را از پیكرش جدا كرده و به سوى خیمه ها انداخت ، مادرش سربریده نوجوانش را برداشت و پس ‍ از آنكه خاك و خونش را پاك نمود، به سوى یكى از لشكریان دشمن كه آن نزدیكى بود، انداخت و او را به هلاكت رسانید آنگاه به سوى خیمه بازگشت و چوبى به دست گرفت و در حالى كه این دو بیت را مى خواند، به سوى دشمن حمله نمود:
((من در میان زنها زنى هستم ضعیف ، زنى پیر و فرتوت و لاغر، بر شما ضربه محكمى وارد خواهم ساخت در دفاع و حمایت از فرزندان فاطمه عزیز))(225).
و پس از آنكه دو نفر را مضروب ساخت به دستور امام به سوى خیمه ها بازگشت (226)
بخش سوم : در كربلا: هنگام شهادت حضرت على اكبر
متن سخن :
((اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ اِلَیْهِمْ اءَشْبَهُ النّاسِ بِرَسُولكَ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه علیه و آله خَلْقاً وَخُلُقاً ومَنْطِقاً وكُنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلى رُؤ یَةِ نَبِیِّكَ
نَظَرْنا اِلَیْهِ. اَللّهُمَّ فَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَرْضِ وَفَرِّقْهُمْ
تَفْریقاً وَمَزِّقْهُمْ تَمْزِیقاً وَاجْعَلْهُمْ طَرائقَ قِدَداً
وَلا تُرْضِ الْوُلاةَ عَنْهُمْ اَبَداً فَاِنَّهُمْ دَعَونا لینصرونا
ثُمَّ عَدَوا عَلَیْنا لِیُقاتِلُونا اِنَّ اللّه اَصْطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ اِبراهیمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ
ذُریَةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ واللّه سَمِیعٌ عَلِیمٌ ...
مالَكَ؟ قَطَعَاللّهُ رَحِمَكَ كَما قَطَعْتَ رَحِمِى وَلَمْ تَحْفَظْ قَرابَتِى
مِنْ رَسُولِاللّه وَسَلَّطَ عَلَیْكَ مَنْ یَذْبَحُكَ عَلى فرِاشِكَ.
...
قَتَلَاللّه قَوْماً قَتَلُوكَ یابُنَىَّ ما اَجْرَاءَهُمْ عَلَى ا للّه
وَعَلَى انتهاك حُرْمَةِ رَسُولِاللّه ، عَلَى الدُّنْیا بَعْدَكَ الْعَفا)).
ترجمه و توضیح لغات :
تَمْزیق : از هم پاشیدن . طَرائق قِدَدا: گروههایى با اختلاف عقیده شدید.
ترجمه و توضیح :
پس از آنكه یاران و اصحاب حسین بن على علیهما السلام شربت شهادت نوشیدند و نوبت به افراد خاندان آن حضرت رسید، اول كسى كه قدم به میدان گذاشت و در راه اسلام و قرآن تیرها و نیزه و شمشیرها را به جان خرید ((على اكبر)) فرزند رشید حسین بن على علیهما السلام بود.
و چون قلم از ترسیم شخصیت وى ناتوان و زبان از بیان وصفش عاجز است ، گوشه اى از شخصیت روحى و معنوى و حسن صورت و سیرت او را از زبان خود او و پدر ارجمندش مى شنویم :
آنگاه كه امام علیه السلام از مرگ خویش و یارانش خبر مى داد در پاسخ وى اظهار داشت : پدر جان ! اگر مرگ ما در راه حق است در این صورت از مرگ باكى نیست :((فَاءذاً لانُبالِى بِالْمَوْتِ)) حسین بن على علیهما السلام در مقام بیان كمالات روحى و وصف قیافه و سیماى او مى گوید: على از نظر خلقت ظاهرى و قیافه ، از نظر ملكات و خلق و خوى و منطق و گفتار شبیه ترین مردم بود نسبت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله كه هروقت یكى از افراد خاندان ما شوق دیدار و زیارت سیماى پیامبر را داشت ، صورت زیباى على را تماشا مى كرد؛ یعنى او آیینه تمام نماى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله بود هم از نظر صورت و هم از نظر سیرت .
خوارزمى مى گوید: على بن الحسین علیهما السلام كه در سن هیجده سالگى بود، در روز عاشورا پیش از همه افراد خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عازم میدان شهادت گردید و آنگاه كه مى خواست با پدرش وداع كند و از خیمه ها حركت كند حسین بن على علیهما السلام نظر محبت آمیزى به قیافه زیبا و قامت رساى وى افكند و صورت و محاسنش را به سوى آسمان نمود و چنین گفت :
((اَللهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ...؛)) خدایا! تو خود بر علیه این مردم گواه باش كه به سوى آنان جوانى حركت مى كند كه از نظر خلقت و خلق و خو و نطق و سخن گفتن شبیه ترین مردم است به پیامبر تو و ما هروقت مشتاق لقاى سیماى پیامبر بودیم به صورت وى تماشا مى كردیم . خدایا! این مردم ستمگر را از بركات زمین محروم و به تفرقه و پراكندگى مبتلایشان بگردان ! صلح و سازش را از میان آنان و فرمانروایانشان بردار كه ما را با وعده یارى و نصرت دعوت نمودند و سپس به جنگ ما برخاستند)).
امام علیه السلام سپس این آیه را خواند:((خدا آدم و نوح و فرزندان ابراهیم و فرزندان عمران را برعالمیان برگزید نسلهایى كه از یكدیگرند و خداوند شنوا و داناست )).
و آنگاه كه حضرت على اكبر خواست از خیمه ها جدا شود حسین بن على علیهما السلام عمرسعد را مورد خطاب قرار داد و چنین فرمود:((مالَكَ؟ قَطَعَاللّهُ رَحِمَكَ كَما قَطَعْتَ رَحِمِى ...؛)) چه شده است بر تو؟ خدا نسل تو را قطع كند همان گونه كه تو شاخه مرا بریدى ،(227) و رابطه قوم و خویشى مرا با پیامبر نادیده گرفتى و خدا كسى را بر تو مسلط كند كه در میان رختخواب تو را ذبح كند)).
على اكبر آنگاه كه در مقابل صفوف دشمن قرار گرفت این اشعار را مى خواند:
((منم على ، پسر حسین بن على و سوگند به كعبه كه ما اولى به پیامبر هستیم !
و به خدا قسم ! نباید این فرزند فرومایه بر ما حكومت كند این نیزه را آنچنان بر شما فرود مى آورم كه خم شود.
و این شمشیر را آنچنان بر شما مى زنم تا درهم بپیچد مانند شمشیر زدن جوان هاشمى علوى ))(228) سپس وارد جنگ شد.
مرحوم ((شیخ مفید)) در ((ارشاد)) و ((طبرسى )) در ((اعلام الورى )) در ضمن نقل اشعار بالا چنین مى گویند:((... ففعل ذلك مراراً واهل الكوفة یتقون قتله ؛)) حضرت على اكبر علیه السلام این اشعار حماسى را مى خواند و به دشمن حمله مى كرد و این حمله را مكرر انجام داد؛ زیرا مردم كوفه از كشتن وى وحشت وترس داشتند و در هر حمله عقب نشینى مى كردند)).
در تعلیل جمله بالا نظرات مختلفى گفته شده است كه براى مراعات اختصار از نقل آنها صرف نظر مى كنیم ولى آنچه به نظر این حقیر مى رسد این است : آنچه مردم كوفه را در مقابل این شهید و فرزند شهدا و این (( نابغة الایّام والدّهور و مجمع المحاسن النّسبیة والسّببیّة ،)) جرثومه فضل و حجى اعجوبه عصرش و عزیز مصرش به وحشت انداخته بود، جمله اى است كه خود مرحوم مفید درباره آن حضرت آورده است كه مى گوید:((وَكان اَصْبَحَالنّاس وجهاً؛)) او زیباترین مردم بود)) آرى ، آنچه مردم كوفه را در مقابل على اكبر علیه السلام به عقب نشینى وامیداشت جمال زیبا و رخ دل آراى على بود كه پدر ارجمندش درباره او مى گوید:((اَللهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ اِلَیْهِمْ اءَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَخُلُقاً ومَنْطِقاً برسولك وكُنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلى رُؤْیَةِ نِبِیِّكَ نَظَرْنا اِلَیْهِ)) خوارزمى مى گوید: با اینكه تشنگى بر وى اثر عمیق گذاشته بود اما آنچنان جنگ نمود و حملات شكننده بر صفوف دشمن وارد ساخت و از افراد دشمن كشت كه داد آنها بلند شد و تعداد كشته شدگان به وسیله او به 120 نفر بالغ گردید و به سوى خیمه ها برگشت . و براى دومین بار حمله نمود و چون به روى خاك افتاد با صداى بلند عرضه داشت پدرجان ! اینك جدم رسول خدا با جام بهشتى سیرابم كرد كه پس از آن تشنگى نیست ...
حسین بن على علیهما السلام چون دربالاى سروى قرارگرفت فرمود:((قَتَلَاللّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ ...؛)) خدا بكشد مردم ستمگرى را كه تو را كشتند فرزندم اینها چقدر بر خدا و به هتك حرمت رسول اللّه جرى شده اند، پس از تو اف بر این دنیا!))(229).
يکشنبه 5/10/1389 - 10:2
دانستنی های علمی
زبان جهانی به زبانی اطلاق می‌شود که در بخش مهمی از کشورهای جهان صحبت شده و فهمیده می‌شود. عوامل بسیاری در تعیین میزان محبوبیت یک زبان در سطح جهان دخیل هستند که باعث شده است زبان‌هایی مانند انگلیسی، اسپانیایی و فرانسوی به شدت در سطح جهان محبوبیت پیدا کنند.
بدون شک زبان چینی بیش‌ترین تعداد صحبت‌کننده را در جهان به خود اختصاص داده است. بیش از ۱.۱ میلیارد نفر در این کشور به ماندارین که زبان رسمی این کشور است صحبت می‌کنند. اما این زبان فقط در چین، سنگاپور و حداکثر چند کشور دیگر فهمیده می‌شود.
اما اگر بخواهیم یک زبان بین‌المللی که در کشورهای مختلف جهان صحبت می‌شود معرفی کنیم زبان‌هایی مانند انگلیسی و اسپانیایی مطرح می‌شوند.
در این بین زبان انگلیسی طرفداران بسیاری در سطح جهان دارد و یکی از پرمخاطب‌ترین زبان‌های دنیاست. بسیاری از متون علمی، تجاری، اقتصادی و بخش مهمی از روزنامه‌های معتبر و معروف جهان به زبان انگلیسی نوشته می‌شوند. گسترش زبان انگلیسی به خارج از بریتانیا از اواخر قرن ۱۹ آغاز شد و رفته رفته به عنوان زبان اصلی در کشورهای آمریکا و کانادا شناخته شد.
رشد سریع اقتصادی کشور آمریکا و تاثیر این کشور خصوصا بعد از جنگ جهانی دوم به طور شگفت انگیزی سرعت پیشروی زبان انگلیسی را در سراسر سیاره زمین افزایش داد. انگلیسی در اواسط قرن ۲۰ جایگزین زبان آلمانی در مناسبات علمی شد و به عنوان زبان آکادمیک در بسیاری از کشورهای جهان انتخاب شد.
به همین دلیل آشنایی با این زبان در بسیاری از زمینه‌های علمی و در مشاغل مختلف مانند شاخه‌های گوناگون علوم مهندسی و پزشکی اهمیت زیادی دارد. همین موضوع سبب شده است که امروزه بیش از یک میلیارد نفر در سراسر جهان حداقل در سطح اولیه با این زبان آشنا باشند و بتوانند با کمک آن با مردم کشورهای دیگر ارتباط برقرار کنند.
زبان انگلیسی تقریبا زبان مادری ۳۷۵ میلیون نفر در جهان است و از این لحاظ سومین زبان مادری جهان محسوب می‌شود. این در حالی است که چینی و اسپانیایی به ترتیب اولین و دومین رتبه را در بین زبان‌های مادری به خود اختصاص داده‌اند.
در حال حاضر کارشناسان بر اساس میزان سواد و مهارت تعداد افرادی که به عنوان زبان دوم خود از انگلیسی استفاده می‌کنند را بین ۴۷۰ میلیون تا بیش از ۱ میلیارد نفر تخمین می‌زنند. آمریکا، انگلستان، کانادا، استرالیا، نیجریه، ایرلند، آفریقای جنوبی و نیوزلند به ترتیب کشورهایی هستند که بیش‌ترین تعداد انگلیسی زبان را به خود اختصاص داده‌اند.
بعد از انگلیسی، اسپانیایی بیش‌ترین تعداد صحبت‌کننده را به خود اختصاص داده است. در حال حاضر بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ میلیون نفر در سراسر جهان به زبان اسپانیایی صحبت می‌کنند. این زبان در حال حاضر در ۲۰ کشور مختلف جهان صحبت می‌شود. علاوه بر آن اسپانیایی در کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه و آلمان نیز علاقه‌مندان زیادی را به خود اختصاص داده است.
فرانسوی نیز یکی از زبان‌های پرطرفدار دنیاست. تقریبا ۲۷۰ میلیون نفر در سراسر جهان به زبان فرانسوی صحبت می‌کنند و حدود ۱۱۰ میلیون نفر آن را به عنوان زبان دوم خود انتخاب می‌کنند. فرانسه زبان رسمی ۳۰ کشور جهان محسوب می‌شود. این زبان در کانادا، خصوصا ایالت کبک، بلژیک، سوئیس، لوکزامبورک، موناکو و برخی قسمت‌های آمریکا صحبت می‌شود.
عربی نیز یکی از زبان‌های پر طرفدار دنیا خصوصا در بین کشورهای منطقه خاور میانه است. عربی زبان مادری ۲۸۰ میلیون نفر در جهان است که اغلب در خاور میانه و آفریقای شمالی قرار دارند.
این زبان لغات بسیاری به زبان‌های دیگر مانند ترکی، اردو و فارسی قرض داده است و یکی از عوامل مهم اتحاد در بین کشورهای اسلامی به حساب می‌آید. عربی زبان رسمی ۲۲ کشور در جهان است.
=افکارنیوز
يکشنبه 5/10/1389 - 9:59
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

من حد خدا را تعطیل نمى كنم 
شاعرى به نام نجاشى ، براى امیرالمؤ منین و علیه دشمنان آن حضرت ، شعر گفته است . روز ماه رمضان ، از كوچه یى عبور مى كرد. آدم بدى به این شاعر گفت كه بیا امروز را در كنار ما باش . گفت مى خواهم به مسجد بروم و مثلا قرآن و نماز بخوانم . گفت روز ماه رمضان ، كى به كى است ؛ بیا با هم باشیم ! به زور این شاعر را كشاند، این هم بالاخره شاعر بود دیگر، به خانه ى او رفت و در كنار بساط روزه خوارى و شرب خمر نشست . او نمى خواست ، اما مبتلا شد. بعد هم همه فهمیدند كه اینها شرب خمر كرده اند. امیرالمؤ منین گفت : باید حد خدا را بخورند؛ هشتاد تازیانه براى شرب خمر، ده یا بیست تازیانه هم اضافه براى این كه روز ماه رمضان این كار را كردند. نجاشى گفت : من شاعر و مداح حكومت شما هستم ، با دشمنان شما این طور با ابزار زبان مبارزه كرده ام ؛ مى خواهى من را شلاق بزنى ؟! در بیان امروز ما، آن حضرت شبیه این بیان را فرمودند كه آن به جاى خود محفوظ، خیلى هم عزیزى ، خیلى هم خوبى ،ارزش هم دارى ؛ اما من حد خدا را تعطیل نمى كنم . هر چه قوم و خویشهایش آمدند و اصرار كردند كه اگر شما او را شلاق بزنید، آبروى ما خواهد رفت و ما دیگر سربلند نمى شویم ، حضرت فرمود نمى شود و من نمى توانم حد خدا را جارى نكنم . آن مرد را خواباندند و تازیانه زدند، او هم شبانه فرار كرد و رفت . گفت : حالا كه در حكومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفكرى مثل من ، بلد نیستند كه چه طورى باید رفتار بكنند، من هم مى روم آن جایى كه من را بشناسند وقدر من را بدانند! او پیش معاویه رفت و گفت معاویه قدر ما را مى داند! بروید به جهنم ! وقتى كسى این قدر كور است كه نمى تواند از لابه لاى احساسات شخصى خود، درخشندگى على را ببیند، جزایش همین است كه پیش معاویه برود. عقوبت او همین است كه متعلق به معاویه بشود؛ بروید. امیرالمؤ منین (ع ) مى دانست كه این فرد از دست خواهد رفت . یك شاعر هم مهم بود. آن روز از امروز هم مهمتر بود. البته امروز هم هنرمندان حایز اهمیتند؛ اما آن روز مهمتر بود. آن روز تلویزیون و رادیو كه نبود، تشكیلات ارتباط جمعى كه نبود؛ همین شعرا بودند كه مى گفتند و افكار را در همه جا منتشر مى كردند.
ورع امیرالمؤ منین ، با حاكمیت مقتدرانه ى او با هم جمع شدند. ببینید چه زیبایى درست مى كند. ما دیگر در دنیا سراغ نداریم . ما دیگر در تاریخ این طور چیزى را ندیده ایم . در خلفاى قبل از امیرالمؤ منین ، قاطعیتهاى زیادى بود و انسان در این زمینه ها، در احوالاتشان كارهاى فوق العاده یى مى خواند؛ اما فاصله ى بین امیرالمؤ منین و آنچه قبل از ایشان و بعد از ایشان تا امروز مشاهده شده است ، فاصله ى عجیبى است ؛ اصلا قابل ذكر و توصیف نیست .خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 12/11/1375خصوصیاتى چند از رفتار علوى 
شجاعت در بازگرداندن بیت المال  
این منطق امیرالمؤ منین بود منطق شجاعانه و همین را هم در زندگى خود به كار بست . در حكومت خود هم كه پنج سال اندكى كمتر طول كشید، باز همین منطق در مقابل امیرالمؤ منین بود. هرچه نگاه مى كنید، شجاعت است . از ساعت اول حالا مبالغه نكنیم از روز دوم بیعت امیرالمؤ منین ، درباره ى قطایعى كه قبل از این بزرگوار، به این و آن داده شده بود، فرمود((و اللّه لو وجدته تزوج به النساء ملك به الاماء))(29)، چه و چه ؛ به خدا اگر ببینم این پولهایى كه قبل از من ، به ناحق به كسانى داده شده است ، مهر زن قرار داده اید، ازدواج كرده اید، كنیز خریده اید، ملاحظه نمى كنم ؛ همه ى آنها را برمى گردانم ! و شروع كرد به اقدام و آن دشمنیها به وجود آمد!
شجاعت از این بالاتر؟! در مقابل لجوجترین افراد، شجاعانه ایستاد. در مقابل كسانى كه نام و نشان در جامعه ى اسلامى داشتند، شجاعانه ایستاد. در مقابل ثروت انباشته ى در شام كه مى توانست دهها هزار سرباز جنگجو را در مقابل او به صف آرایى وادار كند، شجاعانه ایستاد. وقتى راه خدا را تشخیص داد، هیچ ملاحظه یى از هیچ كس نكرد. این شجاعت است . در مقابل خویشاوندان خود ملاحظه نكرد.
ببینید، گفتن اینها واقعاً آسان است ؛ ولى عمل كردن اینها خیلى سخت و خیلى عظیم است . روزى ما این مطالب را به عنوان سرمشقهاى زندگى على بیان مى كردیم حقیقت قضیه را باید اعتراف كنم ولى درست به عمق این مطالب پى نمى بردیم ؛ اما امروز كه موقعیت حساس اداره ى جامعه ى اسلامى در دست امثال بنده است كه با این مطالب آشنا هستیم ، مى فهمیم كه على ، چقدر بزرگ بوده است !
عزیزان من ، برادران و خواهران نمازگزار مؤ من ، من اینها را بیشتر براى خودم مى گویم و براى كسانى كه مثل خود ما دستى در كارها دارند و دوششان زیر بار بخشى از اداره ى جامعه ى اسلامى است . اما این مسایل ، مربوط به همه است ؛ مربوط به یك قشر و یك جماعت خاص نیست .
امیرالمؤ منینى كه توانست كارى كند كه میلیونها انسان ، اسلام و حقیقت را به بركت شخصیت او بشناسند، این جور زندگى كرد! امیرالمؤ منینى كه او را نزدیك به صد سال بر روى منبرها لعن كردند و همه جاى دنیاى اسلام ، علیه او بدگویى كردند، هزاران حدیث جعلى علیه او، یا علیه حرفهاى او خلق كردند و به بازار افكار دادند و توانست بعد از گذشت این سالهاى طولانى ، خود را از زیر بار این اوهام و خرافات بیرون بیاورد و قامت رساى خود را در مقابل تاریخ نگه دارد، این گونه بود كه توانست .خطبه نماز جمعه تهران ، 20/11/1374
شنبه 4/10/1389 - 11:1
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا                                                                                                             

مؤ لف : محمّد صادق نجمى


بخش سوم : در كربلا: خطاب به زهیر
متن سخن :
((وَاَنَا اَلْقاهُمْ عَلى اِثْرِكَ ... لا یَبْعُدَنَّكَ اللّه یا زُهَیْرُ وَلَعَنَ قاتِلیكَ لَعْنَ الذَّینَ مُسِخُوا قِرَدَةً وَخَنازیرَ))
ترجمه و توضیح لغات :
اِثْر: پشت سر. قِرَدَة (جمع قِرَد): بوزینه . خَنازِیر (جمع خِنْزِیر): خوك .
ترجمه و توضیح :
زهیر بن قین
(215) پس از یك حمله و جنگ شدید، به خیمه ها و به حضور امام برگشت و در حالى كه دستش را روى شانه امام گذاشته بود و براى دومین بار استیذان مى كرد، این دو بیت را انشاد نمود:
((جانم به فداى تو كه هدایت یافت و هدایت گردید، امروز روزى است كه جد تو پیامبر را ملاقات مى كنم .
و حسن و على مرتضى را و جعفرطیار، آن جوانمرد سلاح به تن را ملاقات مى كنم و اسداللّه و حمزه ، آن شهید زنده را ملاقات مى كنم
)).
امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:
((وَاَنَا اَلْقاهُمْ عَلى اِثْرِكَ؛)) من نیز در پشت سر تو با آنان ملاقات خواهم نمود)).
و پس از آنكه زهیر از پاى درآمد و در زمین كربلا افتاد آن حضرت در بالینش حاضر گردید و با این جملات از وى تقدیر نمود:
((لا یَبْعُدَنَّكَ اللّه یا زُهَیْرُ...؛)) زهیر! خدا تو را از رحمتش دور نگرداند و بر قاتلان و كشندگان تو لعنت كند، همانگونه كه در دورانهاى گذشته افرادى را لعنت نمود و مسخ گردیدند و به صورت میمون و خوك درآمدند))(216).
آرى در هر دوران آنانكه قدرت تفكر را از دست داده و با دستور ابن زیادها و عمرسعدهاى زمان خویش میمون وار به رقص و حركت درمى آیند، آنانكه خوك صفت زندگى برایشان بجز ارضاى غرایز مفهومى ندارد، مورد خشم ولعن خدا قرار گرفته اند كه انسانیت را این چنین از دست داده اند.
بخش سوم : در كربلا: خطاب به حنظله شبامى
متن سخن :
((رَحِمَكَاللّه اِنَّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا الْعَذابَ حِینَ رَدُّوا عَلَیْكَ ما دعَوْتَهُمْ اِلَیْهِ مِنَ الحَقِّ
وَنَهَضُوا اِلَیْكَ لِیَسْتَبِیحُوكَ وَاَصْحابَكَ
فَكَیْفَ بِهِمُ اْلا نَ وَقَدْ قَتَلُوا اِخْوانكَ الصّالِحینَ. ...
رُحْ اِلى خَیْرٍ مِنَ الدُّنْیا وَما فیها وَالى مُلْكٍ لا یَبْلى ... آمینَآمینَ)).
ترجمه و توضیح لغات :
نَهَضُوا (از نَهضَ): قیام كردن و نَهَضَ اِلَیْهِ: به سوى وى شتافت . اِسْتِباحَه : جایز دانستن (كنایه است از تصمیم به خونریزى ) رُحْ (امر است از راح ، یَرُوحُ): رفتن . یَبْلى (از بلى ): كهنه شدن .
ترجمه و توضیح :
یكى از یاران و اصحاب حسین بن على علیهما السلام حنظله شبامى است
(217) كه چون در مقابل دشمن قرار گرفت به موعظه و نصیحت آنان پرداخت و گفتار خود را با آیاتى پایان داد كه مؤ من آل فرعون فرعونیان را از تصمیمشان درباره قتل حضرت موسى برحذر داشته و از عواقب خطرناك این عمل به آنان هشدار داده است :(( (یا قَوْمِ اِنِّى اءَخافُ عَلَیكُمْ یَوْمَ التَّنادِ یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرینَ ما لَكُمْ مِنَاللّهِ مِنْ عاصِمٍ وَمَنْ یُضْلِلِاللّه فَمالَهُ مِنْ هادٍ )(218).))
آنگاه به سوى خیمه ها برگشت و حسین بن على علیهما السلام در تشویق و تقدیر وى چنین فرمود:
((رَحِمَكَاللّه اِنَّهُمْ...؛)) خدا رحمتت كند، این مردم آنگاه كه به سوى حقشان دعوت نمودى و پاسخ مثبت ندادند و به قتل تو و یارانت آماده گردیدند، مستوجب عذاب بودند و اما حالا كه خون برادران صالح تو را ریختند، دیگر گرفتار عذاب و خشم پروردگار گردیدند)).
حنظله عرضه داشت :
((صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِداكَ؛)) جانم به قربانت ! كه گفتارت صدق محض است )).
سپس به عنوان استیذان گفت :
((اَفَلا نَرُوحُ اِلى رَبِّنا وَنَلْحَقُ بِاخْوانِنا؟؛)) آیا به سوى پروردگار خود نمى رویم و به برادرانمان كه در بهشت برین قرار گرفته اند لاحق نمى گردیم )).
امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:
((رُحْ اِلى خَیْرٍ مِنَ الدُّنْیا وَما فیها وَالى مُلْكٍ لا یَبْلى ؛)) برو به سوى آنچه بهتر از دنیا و از آنچه در آن است و برو به سوى ملك و آقایى كه همیشگى است )).
حنظله با این جمله با آن حضرت خداحافظى نمود:
((اَلسَّلامُعَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللّه صَلَّى اللّه عَلَیْكَ وَعَلى اءَهْلِ بَیْتِكَ وَعَرَّفَ بَیْنَنا وَبَیْنَكَ فى جَنّتِهِ)) امام هم فرمود: آمین ! آمین !
حنظله به سوى دشمن شتافت و جانانه جنگید تا به درجه رفیعه شهادت نایل گردید
(219).
بخش سوم : در كربلا: خطاب به سیف بن حارث و مالك بن عبد
متن سخن :
((اَى ابنى اَخوى ما یَبْكیكما؟ فَواللّه انّى لاَرْجُو اَنْ تَكونا بعد ساعَةٍ قریرَالعَیْن ...
جزاكُمَااللّهُ یا ابنى اَخوى عَنْ وُجدكُما مِنْ ذلكَ وَمواساتِكُما اِیّاى احْسَنَ جزاء المتّقین ...
وَعَلیْكُمَاالسَّلامُ وَرحْمَةُاللّه وَبَرَكاتُهُ)).
ترجمه و توضیح لغات :
قریرالعین : خوشحال و مسرور در اثر رسیدن به مطلوب . وجد (با ضم و او): احساس و درك . مواسات : معاونت و یارى كردن .
ترجمه و توضیح :
بنا به نقل طبرى ، دو نفر از قبیله
((همدان )) به نام ((سیف بن حارث بن ربیع )) و ((مالك بن عبد بن سریع )) كه با هم عموزاده و از یك مادر بودند در روزهایى كه هنوز رفت وآمد در میان كربلا و كوفه آزاد بود خودشان را به كربلا رسانیده و به لشكریان حسین بن على علیهما السلام پیوستند آن دو عموزاده در روز عاشورا چون كثرت لشكر دشمن و قلّت یاران امام حسین علیه السلام را مشاهده نمودند در حالى كه گریه مى كردند و اشك مى ریختند به خدمت آن حضرت رسیدند. چون حسین بن على علیهما السلام گریه آنها را دید فرمود:((اَى ابنى اَخوى ما یَبْكیكما؟...؛)) اى فرزندان برادرانم ! سبب گریه شما چیست ؟ به خدا سوگند! من امیدوارم كه پس از ساعتى چشم شما روشن (و با ورود به بهشت برین ) خوشحال و مسرور باشید)).
آن دو جوان عرضه داشتند:
((جَعلنااللّه فداك لا واللّه ماعلى اءنفسنا نبكى ولكن نبكى علیك نراك قَدْ اُحیط بك وَلا نقدرُ عَلى اَنْ نَمنعكَ باءكثرِ مِن اَنْفُسِنا؛)) یابن رسول اللّه ! جان ما به قربانت ! به خدا سوگند! گریه و ناراحتى ما نه براى خود ماست بلكه به جهت شماست زیرا مى بینیم دشمن شما را احاطه نموده است و براى دفاع از شما خدمت شایسته و عمل قابل ملاحظه اى از ما ساخته نیست مگر همین خدمت كوچك و ناقابل و فدا شدن در حضور شما)).
امام علیه السلام در مقابل این وظیفه شناسى و این احساس مسؤ ولیّت و این ایثار و خدمت فرمود:
((جزاكُمَااللّهُ یا ابنى اَخوى عَنْ وُجدكُما...؛)) خداوند در مقابل این درك و احساس شما و این یارى و مواسات شما كه درباره من انجام مى دهید بهترین پاداش متقیان را بر شما عنایت كند)).
طبرى از ابومخنف نقل مى كند: همان وقت كه این دو پسرعمو مشغول صحبت با امام بودند
((حنظلة بن اءسعد)) نیز در مقابل صفوف دشمن مشغول موعظه و نصیحت آنان بود و طولى نكشید - به طورى كه یادآور شدیم - به شهادت رسید و در این هنگام آن دو جوان رو به میدان گذاشتند (( ((فَاستَقْدَما یتسابقان ؛)) و در رفتن به سوى میدان بر همدیگر سبقت مى گرفتند)).
و گاهى هم رو به سوى خیمه ها نموده و با صداى بلند خداحافظى كرده و عرضه مى داشتند:
((السلام علیك یابن رسول اللّه )) و امام مى فرمود:(( ((وَعَلیكماالسلام ورحمة اللّه وبركاته )) آنگاه هردو با هم وارد جنگ شده و از همدیگر حمایت مى نمودند و هر یك از آنان در محاصره دشمن قرار مى گرفت ، دیگرى به یارى وى مى شتافت و صفوف دشمن را در هم مى شكست و نجاتش مى داد، اینكه هر دو به شهادت رسیدند.(220)
احساس تكلیف
در این گفتگو و دراین بدرقه و خداحافظى آنچه كه بیش از هرمطلب دیگر جلب توجه مى كند و به صورت یك واقعیّت مهم و یك حقیقت فراموش ‍ نشدنى متجلّى مى گردد، مساءله احساس تكلیف و درك وظیفه و مسؤ ولیت است كه امام علیه السلام آن را ستوده و براى آن پاداش بزرگى از خداوند خواسته است و این اجر و پاداش نه پاداش متقین بلكه بهترین پاداش متّقین است كه از درك ما بالاتر و از تصور ما برتر است .
آرى اگر این دو جوان بر قلّت یاران حق و بر كثرت حامیان باطل ، اشك مى ریزند و بر اینكه در حمایت از حق توانى بیش از فداكردن همه هستى خود ندارند متاءسّف و متاءثّرند! و اگر در مسیر شهادت با همدیگر مسابقه گذاشته اند كه :
(( (وَفى ذلك فلیتنافس المتنافسون )(221).))
و اگر در راه ایفاى وظیفه و قربانى در راه حق آن چنان ذوق زده و خوشحالند كه در هر چند قدم مكث نموده و به سوى خیمه ها رو مى كنند و با جمله :
((السلام علیك یا بن رسول اللّه )) تجدید عهد و پیمان و یا مجدّدا خداحافظى مى كنند و... برگشت همه اینها بر یك حقیقت است و آن احساس وظیفه است و درك مسؤ ولیت . وه ! چه ستودنى و قابل تمجید است این زیبا صفت ! كه در هر جامعه اى به وجود آید مى تواند از آن جامعه سیل خروشانى تشكیل دهد كه كوههاى موانع سعادت را از پیش پاى خود بركند و این صفت در هر فردى پیدا شود او را به یارى دین و آیینش و حمایت از پیشوا و امامش تا سرحدّ مرگ و شهادت پیش خواهد برد. و چه زشت و خطرناك است كه اگر این مهمّ و احساس تكلیف و درك مسؤ ولیت از جامعه و یا فردى رخت بربندد كه او در حقیقت نه تنها مرده اى است متحرك بلكه موجب مرگ و سقوط دیگران نیز خواهد بود.
بخش سوم : در كربلا: خطاب به جون
متن سخن :
((یا جُونُ اَنْتَ فى اِذْنٍ مِنِّى فَاِنَّما تَبَعْتَنا طَلَباً لِلْعافیة
فَلا تَبْتَلِ بِطَرِیقَنِنا ... اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَطَیِّبْ رِیحَهُ
وَاحْشُرهُ مَعَ الا بْرارِ وَعَرِّفْ بَیْنَهُ وَبَیْنَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ))(222).
ترجمه و توضیح :
جون بن حرى ، غلام سیاه و متعلق به ابوذر بود كه پس از وى خدمتگزار اهل بیت گردیده ، در زمان امام حسن مجتبى علیه السلام با آن حضرت و سپس ‍ با حسین بن على علیهما السلام زندگى و افتخار خدمت او را داشت و از مدینه تا مكه و از مكه تا كربلا در ركاب آن حضرت بود و چون در روز عاشورا جنگ به اوج شدت رسید، به خدمت امام آمده و اجازه جنگ خواست .
امام در پاسخ وى فرمود:
((یا جُوْنُ اَنْتَ فى اِذْنٍ مِنِّى ... ؛)) جون ! من بیعت را از تو برداشتم و آزاد گذاشتم ؛ زیرا تو به امید عافیت و آسایش تا اینجا به همراه ما آمده اى و در راه ما خود را به ناراحتى و مصیبت مبتلا نگردان )).
((جَوْن )) خود را روى قدمهاى حسین بن على علیهما السلام انداخت و در حالى كه پاهاى آن حضرت را مى بوسید چنین گفت : یابن رسول اللّه ! آیا سزاوار است كه من در رفاه و راحتى كاسه لیس شما باشم و در شدت و ناراحتى و در مقابل دشمن ، دست از شما بردارم ؟ آرى بدن من بدبو و خاندان من ناشناخته و رنگ من سیاه است با بهشت برین بر من منّت بگذار تا بدنم خوشبو و رنگم سفید و حسب من به عزّت و شرف نایل گردد، نه به خدا سوگند! من هرگز از شما جدا نخواهم شد تا خون سیاه من با خون شما آمیخته گردد))(223).
امام علیه السلام چون وفا و صمیمیت و اصرار جون را مشاهده نمود، به وى اجازه داد تا به سوى میدان حركت كند و چون از پاى درآمد و در زمین كربلا قرار گرفت ، امام علیه السلام خود را به بالین وى رسانید و در كنارش نشست و با این جملات او را دعا نمود.
((اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ...؛)) خدایا رویش را سفید و بدنش را خوشبو و با ابرار و نیكان محشورش بگردان و در میان او با محمد و خاندانش معارفه و آشنایى بیشتر قرار بده )).

شنبه 4/10/1389 - 11:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته