• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2898روز قبل
اخبار
به گزارش هموطن سلام، گاهی اوقات هك تلفن همراه از طریق بلوتوث صورت می‌گیرد و هكرها از طریق هك تلفن همراه و سوء استفاده از روشن بودن بلوتوث گوشی می‌توانند به تمامی اطلاعات شخصی افراد دست یابند.

از آنجا كه به طور معمول هك تلفن همراه در مكان‌های عمومی صورت می‌گیرد مردم باید همواره از خاموش بودن بلوتوث تلفن همراهشان مطمئن باشند.

تا حد امكان سعی كنید از هندزفری‌های مجهز به تكنولوژی بلوتوث استفاده نكنید.

بلوتوث گوشی تلفن همراه را به نحوی تنظیم كنید كه برای دریافت فایل‌های ارسالی حداقل چند بار موافقت بخواهد.

هنگام اتصال به اینترنت از طریق تلفن همراه، روی لینك‌ها و پیام‌های نامطمئن كلیك نكنید. 
=افکارنیوز
سه شنبه 7/10/1389 - 6:28
اخبار
به گزارش آتی نیوز، بعد از شاهكاری كه برخی از بازیكنان گمنام آفریقایی در فوتبال ایران زدند؛ بازیكنانی مانند سامبو چوجی كه سال‌ها پیش به عضویت پرسپولیس درآمد و یا بازیكنی كه مبتلا به دیابت بود انتظار می رفت مسئولان باشگاه‌های لیگ برتری در استخدام بازیكنان خارجی به ویژه از نوع آفریقایی آن دقت نظر بیشتری داشته باشند.

اما ظاهرا علی رغم تذكرات رسانه‌ها و مسئولان این اتفاق رخ نداده است.

از یكی از تیم‌های لیگ برتری خبر رسیده كه بازیكن آفریقایی این تیم در برخی از پارتی‌های آنچنانی و مجلل به عنوان دی جی و نوازنده شركت می كند!

البته مستندات تخلف این بازیكن جمع آوری شده و به زودی مسئولان فوتبال با این بازیكن برخورد جدی خواهند كرد تا او یاد بگیرد دیگر در فوتبال حرفه‌ای به دنبال شغل دوم خارج از عرف نرود.
=افکارنیوز
سه شنبه 7/10/1389 - 6:28
اخبار

به گزارش مشرق به نقل از الف، حضرت آیت الله خامنه‌ای،‌ رهبر معظم انقلاب اسلامی در رابطه با کتاب کلثوم ننه به نوشه آقا جمال خوانساری اظهار نظر کردند و فرمودند: «مسئله دیگر، مبارزه‌ با خرافات است. در کنار ترویج و تبلیغ معارف اصیل دینى و اسلام ناب، باید با خرافات مبارزه کرد. کسانى دارند روزبه‌روز خرافات جدیدى را وارد جامعه‌ ما مى‌کنند. مبارزه با خرافات را باید جدى بگیرید. این روش علماى ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانسارى، عالم معروف، مُحشىّ شرح لمعه - که حاشیه‌هاى او را در حواشى شرح لمعه‌هاى قدیم دیده‌اید. نمى‌دانم حالا هم چاپ مى‌شود یا نه. پسر مرحوم آقا حسین خوانسارى (که پدر و پسر از علما و برجستگان تاریخ روحانیت شیعه‌اند) - سیصد سال پیش براى اینکه خرافات را برملا کند، کتابى به نام «کلثوم ننه» را نوشت، که الان هست. بنده چاپ‌هاى قدیمش را داشتم و اخیرا هم دیدم مجددا چاپ شده است، که چاپ جدیدش را هم براى من آوردند.

ایشان با زبان طنز، معروف‌ترین خرافات زمان خودش را به زبان فتواى فقهاى زنان درآورده و مى‌گوید زنان پنج فقیه بزرگ دارند! یکى‌اش، کلثوم ننه است! یکى، دده بزم‌آراست! یکى، بى‌بى‌شاه زینب است! یکى، فلان است. آن وقت از قول اینها مثلا در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چیزها، مطالبى را نقل مى‌کند. یعنى عالم دینى به این چیزها مى‌پردازد. ما خیال مى‌کنیم اگر با یک مطلبى که مورد عقیده‌ مردم است و خرافى و خلاف واقع است، مقاومت کردیم، بر خلاف شئون روحانى عمل کرده‌ایم؛ نه، شأن روحانى این است.»=مشرق نیوز

سه شنبه 7/10/1389 - 6:27
اخبار

به گزارش مشرق، فارس نوشت: حجت‌الاسلام سیدمحمود طباطبایی‌نژاد، سرپرست گروه تحقیقاتی دانشنامه ۱۴ جلدی امام‌حسین(ع) ـ انتشار یافته توسط مؤسسه علمی‌فرهنگی دارالحدیث ـ بوده و به مدت ۱۰ سال، مطالعات گسترده‌ای در مورد نهضت امام حسین (ع) و قیام‌های پس از واقعه عاشورا داشته است، وی در این نوشتار از نگاه تاریخی و عقیدتی به قیام مختار پرداخته است.

 

* مختار محب و ارادتمند اهل‌بیت (ع) بود

درباره اینکه آیا مختار شیعه بوده یا نه، باید گفت که در آن زمان شیعه‌ای که ما امروز آن را مطرح می‌کنیم، خیلی ملموس نبود. در حقیقت بعد از امام صادق(ع) و ائمه متأخر، تفکر شیعه بسط یافته است. ما حتی شیعه ۶ امامی و ۷ امامی داریم و تا زمان امام رضا(ع)، شیعه انشقاقاتی پیدا می‌کند. به همین دلیل شیعه در آن زمان، افرادی بودند که طرفدار اهل بیت(ع) و حکومت آنان بودند و این خیلی روشن نیست که بگوییم که آنها شیعه دوازده‌ امامی بودند. نه درباره مختار و نه درباره خیلی‌های دیگر.
حتی در مورد آنها که در کربلا حضور داشتند، نمی‌توانیم بگوییم ـ مانند آنچه که ما از شیعه می‌فهمیم ـ شیعه بودند یا نه.

مختار در آن زمان بیشتر به مثابه اینکه محب اهل ‌بیت(ع) و طرفدار آنان بود، شیعه محسوب می‌شود. او از محبین اهل بیت(ع) و از طرفداران خط اهل بیت(ع) بود و در آن شکی نیست و به خاطر این طرفداری به زندان رفت؛ اما امام سجاد(ع) از اینکه قتله امام حسین(ع) به دست مختار کشته شدند، دلش شاد و خوشحال شد و این به طور قطع است.

تقریباً تنها جایی که اهل‌ بیت(ع) بعد از واقعه عاشورا یک حالت جشن کوچک، همراه با پخش میوه برگزار کردند، زمانی بود که مختار، سر عبیدالله‌بن ‌زیاد ـ شاید هم همراه با سر عمر سعد ـ را برای امام سجاد(ع)، فرستاد، امام(ع) خیلی خوشحال شد و نقل است که مختار را دعا کرد و فرمود؛ «جزى الله المختار خیرا» و در مدینه بین شیعیان و یا مردم اطراف خود میوه پخش کردند و جشن‌مانندی را برگزار کردند و گفتند که من از خدا می‌خواستم تا چنین روزی اتفاق بیفتد.

 

* به‎دلیل خفقان حاکم، امکان تأیید رسمی قیام مختار از سوی امام سجاد(ع) وجود نداشت

بنابراین اینکه مختار، اصل کارش در جهت سرکوب قتله امام حسین(ع) مورد تأیید بوده، در آن شکی نیست؛ اما اینکه بگوییم که امام سجاد(ع) ‌تا چه حد این قیام را تأیید کرد، باید گفت که اگر ما حتی در ظاهر تأییدیه‌ای هم نداشتیم، نمی‌توانستیم بگوییم که ائمه یا امام سجاد(ع) مخالف کار مختار بودند؛ مگر اینکه ادله مخالف پیدا شود. ولی صرف عدم تأیید دلیل مخالفت نیست؛ زیرا به خاطر اینکه ائمه(ع) در محدودیت بسیار زیاد بودند.

آن زمان در جامعه اسلامی چند جناح پدیدار شده بود. یکی؛ «عبدالله‌بن ‌زبیر» که حجاز در دست او بود. دیگری؛ شام بود که باقی‎مانده بنی‌امیه آنجا بودند و بعد از مختار ظهور کرد. در حقیقت مختار، کوفه را از دست فرماندار ابن‌زبیر درآورد. بنابراین اصطکاک شدیدی بین مختار و ابن‌زبیر وجود داشت و امام سجاد(ع) در مدینه، تحت حاکمیت شدید ابن‎زبیر حضور داشت.

تأیید علنی و رسمی امام سجاد(ع) از مختار به معنی مقابله با ابن‌زبیر است که چند خصوصیت بارز داشت. یکی اینکه به شدت مخالف اهل بیت(ع) بود. وقتی که او حاکم بود و نماز جمعه را می‌خواند، به هیچ عنوان اسم پیامبر(ص) را نمی‌آورد. وقتی علت را جویا شدند، گفت که اهل بیت(ع) پیامبر(ص) خوشحال می‌شوند و یا اینکه از آن استفاده می‌کنند و من اسم پیامبر(ص) را به زبان نمی‌آورم و حتی طبق حدیثی که از امام علی(ع) بیان شده، عبدالله‌بن‌زبیر باعث شد تا زبیر با آن همه سابقه در اسلام منحرف شود. ویژگی دیگر ابن‌زبیر خشونت بود. ماجرایی معروف است که محمدبن‌ حنفیه و ابن‌عباس و گروهی از بنی‌هاشم را کنار زمزم جمع کرد و گفت که یا باید با من بیعت کنید یا شما را با آتش می‌سوزانم! هیزم هم برای این کار جمع‌‌آوری کرده بود که مختار نیرو فرستاد و آنها را آزاد کرد.

 

* نمی‌توان در مورد موجه بودن یا نبودن قیام مختار اظهارنظر قطعی کرد

بنابراین از یک سو امام سجاد(ع) به شدت تحت فشار و در مدینه محدود بود و اگر هم می‌خواست، برای ایشان امکان تأیید رسمی ـ با توجه به اینکه اهل بیت(ع) در کربلا ضربه سهمگینی متحمل شده بودند ـ مشکل بود و گرفتار امور خطرناک شدن، چندان صلاح نبود. علاوه بر اینکه قیام مختار در «کوفه» یعنی در نقطه‌ای صورت گرفت که مردم آن مطمئن نبودند. همان‎طور که سرانجام در قضیه کربلا کوتاه آمدند و امام را تنها گذاشتند.

مختار قیامش در کوفه بود. نسبت به شام و حجاز مناطق کمتری در اختیار داشت و قیام وی نیز تا آخر تثبیت نشد و سرانجام کشته شد. پس قیام خیلی تثبیت شده‌ای نبود که امام سجاد(ع) ـ ولو اینکه بخواهد ـ برای آن هزینه‌ کند و این هزینه به صلاح هم باشد، پس حتی اگر ما تأییدی نداشتیم، در حقیقت نمی‌توانیم بگوییم مورد تأیید نیست؛ اما اینکه بگوییم درصد این تأیید چقدر است، خیلی نمی‌توان در تاریخ اظهارنظر قطعی کرد.

 

* دو دسته روایات مؤید و مخالف مختار وجود دارد

چون هم روایات مؤید مختار و هم روایاتی در مقابلش است. هرچند روایات مؤید بیشتر است و تلقی علمای شیعه این بوده که مختار را شخصیت مثبتی بدانند؛ به خاطر اینکه کار بسیار بزرگی کرده بود، مثل آیت‌الله خویی که وقتی در کتاب رجال، در باره مختار بحث می‌کند، روایاتی را که مختار را تأیید می‌کنند ترجیح می‌دهد که اتفاقاً در یکی از روایات آمده که امام سجاد(ع) این وظیفه را به محمد‌بن ‌حنفیه سپردند و به او فرمود که وی در رابطه با مختار عمل کند.

همچنین آیت‌الله خویی این موضوع را که مختار مؤسس فرقه «کیسانیه» است رد می‌کند؛ اما به هر حال ما حتی در انقلاب اسلامی خودمان نیز که به رهبری فقیه عادل شکل گرفت، هم در اول انقلاب و هم اکنون، نمی‌توانیم بگوییم که هیچ تخلفی نکرده‌ایم و هیچ تخلفی صورت نگرفته و قاعدتاً در قیام مختار هم تخلفاتی صورت گرفته است؛ اما نباید فراموش کنیم که این مباحث مطروحه در خصوص نحوه انتقام مختار را نمی‌توان باور کرد.

 

* مختار به‎کمک ایرانی‌ها علیه اشراف کوفه قیام کرد

نمی‌توان روایات نحوه انتقام مختار را پذیرفت، چون معمولاً در مورد این ماجراها به قول ما ایرانی‌ها «یک کلاغ، چهل کلاغ» می‌شود. یک جریان حاد صورت گرفت و مختار علیه اشراف قیام کرد و با همراهی ایرانیان به اشراف کوفه و اشراف عرب ضربه‌های سختی وارد کرد و این زمینه بسیاری از حرف و حدیث‌ها را ایجاد می‌کند؛ ولو اینکه بخشی از آن می‌تواند واقعی باشد؛ ولی ماحصل این است که مختار، برخی از اعمالش از جمله به جزا رساندن قتله امام حسین(ع) خیلی خوب بوده و این مقدار و اصلش مورد تأیید اهل بیت(ع) و بنی‌هاشم بوده و دل آنها را شاد کرده بود به طوری که بعد از چند سال ناراحتی، اهل بیت(ع) برای اولین بار شاد شدند.

اما اینکه مختار هم کارهایش و فعالیت‌هایش مخلصانه بوده، چند درصدش از روی قدرت‌طلبی بود و چقدر نقص در کارش بوده به نظرم هیچ مورخی نمی‌تواند دراین‎باره اظهارنظر قطعی داشته باشد.

 

* «ابراهیم» فرزند مالک ‌اشتر نقطه اتکای لشگر مختار بود

مختار دو بار در قصرش در کوفه محاصره شد. یک بار زمانی که تازه روی کار آمده بود و مصلحت نمی‌دید که با اشراف کوفه و قتله امام حسین(ع) در بیفتد. پیش از او توابین به سمت شام حرکت کردند و در نبرد با سپاه شام به فرماندهی عبدالله‌بن ‌زیاد شکست خورده و عمده آنها کشته شدند. مختار هم ابتدا مصلحت ندید که در کوفه با قتله که خیلی از آنها از اشراف و سرشناسان بودند، برخورد کند. بنابراین سپاهی را به فرماندهی ابراهیم‌بن ‌مالک – که فرزند مالک‌ اشتر نخعی، بسیار شجاع و نقطه قوت مختار بود ـ مجهز کرد و به سمت شام فرستاد. اشراف کوفه که می‌دانستند مختار بالاخره با آنها درگیر خواهد شد، از فرصت خالی شدن کوفه از سپاه مختار، استفاده و دارالاماره کوفه را محاصره کردند تا مختار را دستگیر کنند و به قتل برسانند.

مختار در همان زمان به ابراهیم‌بن‌ مالک پیغام می‌دهد و محاصره‌کنندگان را معطل می‌کند و قبل از اینکه آنها بتوانند به مختار دسترسی پیدا کنند، ابراهیم‌بن ‌مالک بازمی‌گردد. بعد از آنکه مشخص می‌شود که قتله به فکر توطئه هستند و اگر مختار سراغشان نرود، آنها به سراغ مختار خواهند رفت؛ کشتن قتله آغاز می‌شود.

 

* عبیدالله‌بن ‌زیاد دقیقاً در ششمین سالروز واقعه عاشورا کشته شد

بعد از سرکوبی قتله، دوباره سپاه مختار به فرماندهی ابراهیم‌بن ‌مالک در حوالی شام در منطقه نهر خازر، با سپاه شام به فرماندهی عبیدالله‌بن ‌زیاد درگیر و پیروز می‌شود و جالب است که عبیدالله‌بن ‌زیاد در سال ۶۷ هجری و روز عاشورا کشته می‌شود. یعنی درست ۶ سال بعد از شهادت امام حسین(ع) در همان روز به دست خود ابراهیم‌بن ‌مالک کشته می‌شود که بعد سرش را برای مختار می‌فرستد و مختار هم آن را برای امام سجاد(ع) ارسال می‌‌کند که ایشان و بنی‌هاشم خوشحال می‌شوند.
بسیاری از سران سپاه شام که در جنایات عاشورا در غارت و مسایل دیگر نقش داشتند، همه در این جنگ کشته می‌شوند. بعد که این اتفاق می‌افتد، ابراهیم در همان مناطق می‌ماند و به کوفه بازنمی‌گردد.

 

* مختار به‎همراه ۵ هزار نفر از یارانش در دارالاماره کوفه کشته می‌شود

ظاهراً بین مختار و ابراهیم اختلافی وجود داشت که ابراهیم حاضر به بازگشت به کوفه نمی‌شود و در همان مناطقی که تسخیر کرده بود ـ موصل و اطراف آن ـ باقی ماند. اشراف بار دیگر به فکر می‌روند که به نحوی شر مختار را از سر خود رفع کنند و از مصعب که برادر عبدالله‌بن ‌زبیر و حاکم بصره بود، درخواست می‌کنند که با مختار بجنگد و این بار مصعب با مختار می‌جنگد و مختار را شکست می‌دهد. مختار به دارالاماره پناهنده می‌شود و برای بار دوم در دارالاماره محاصره می‌شود. حدود ۵ هزار نفر از سپاهیانش، خودشان را تسلیم می‌کنند که همه توسط مصعب گردن زده می‌شوند و خود مختار هم در نبرد کشته می‌شود.

 

* یکی از زنان مختار نیز به‎دلیل حمایت از وی کشته می‌شود

از جنایاتی که در آن روز اتفاق می‌افتد ـ با اینکه در آن زمان مرسوم نبود متعرض زنان شوند ـ این است که یکی از زنان مختار از شوهرش تبری می‌جوید؛ ولی همسر دیگرش از مختار تعریف می‌کند و به همین دلیل، به دستور مصعب کشته می‌شود.

بسیاری از سپاهیان مختار ایرانی بودند و مختار به هر حال در حمله سپاه مصعب، برادر عبدالله‌بن ‌زبیر کشته می‌شود. همان‎طور که گفته شد در آن زمان ۳ جناح بود که یک جناح به وسیله ابن‌زبیر از بین رفت و پس از چندی سپاه عبدالملک به فرماندهی حجاج می‌آید و بساط ابن‌زبیر را برمی‌چیند و ابن‌زبیر در مکه کشته می‌شود و دوباره شام به کل سرزمین‌های اسلامی حاکم می‌شود.=مشرق نیوز

سه شنبه 7/10/1389 - 6:26
اخبار

به گزارش مشرق به نقل از برنا، یکی از فوتبالیست‌های مطرح برزیلی شاغل در ایران با آغاز تعطیلات لیگ برتر در تهران ماندگار شد و جشن کریسمس را در خانه خود بر پا کرد.

ماندن بازیکن برزیلی سبب شد تا خانواده اش تصمیم بگیرند به کشورمان سفر کنند تا سال نو میلادی را در کنار وی سپری کنند.

این فوتبالیست برزیلی پایتخت نشین که ترجیح داده بود در تهران ماندگار شود، در دومین روز تعطیلی تمرینات تیمش رسوایی پر سرو صدایی به بار آورد.

ماجرا از این قرار است که وقتی برادر و همسر این بازیکن به ایران می رسند با هدف غافلگیر کردن وی بدون اطلاع به درب منزلش می روند اما خودشان غافلگیر می شوند!

بر اساس این گزارش، همسر برزیلی این فوتبالیست وقتی از ارتباط وی با فرد دیگری به شکل اتفاقی مطلع میشود، درصدد برخورد با او برمی آید که همین مسئله داستان جنجالی و پرسروصدایی را ایجاد می کند که تبعات آن همچنان ادامه دارد.

وقتی از سوی مدیران باشگاه ها نظارت دقیقی بر کار این بازیکنان خارجی وجود ندارد وقوع چنین اتفاقاتی نباید عجیب باشد.
سالهاست که شاهد نمونه هایی از این دست هستیم اما همچنان برخی مدیران در تفکرات نتیجه گرایانه غوطه ور هستند.
 =مشرق نیوز

سه شنبه 7/10/1389 - 6:25
اخبار

به گزارش مشرق، عکسهایی از سکانس‌های مربوط به سریال «مختارنامه» توسط عوامل این سریال رونمایی شد.

 

 

 

=مشرق نیوز

 

سه شنبه 7/10/1389 - 6:24
انتقادات و پيشنهادات

آقای مدیر میشه بفرمایید چرا مطلب من با عنوان(هرگز نمی بخشمت اقای مدیر) اصلا" نه تایید شد و نه عدم تایید؟ خوشت میاد اذیتم میکنی مگه نه؟

الذاریات

 
   

به نام خداوند رحمتگر مهربان

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

سوگند به بادهاى ذره‏افشان (1)

 

وَالذَّارِیَاتِ ذَرْوًا ﴿1﴾

و ابرهاى گرانبار (2)

 

فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا ﴿2﴾

و سبك سیران (3)

 

فَالْجَارِیَاتِ یُسْرًا ﴿3﴾

و تقسیم‏كنندگان كار[ها] (4)

 

فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا ﴿4﴾

كه آنچه وعده داده شده‏اید راست است (5)

 

إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ ﴿5﴾

و [روز] پاداش واقعیت دارد (6)

 

وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ ﴿6﴾

سوگند به آسمان مشبك (7)

 

وَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُكِ ﴿7﴾

كه شما [درباره قرآن] در سخنى گوناگونید (8)

 

إِنَّكُمْ لَفِی قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ ﴿8﴾

[بگوى] تا هر كه از آن برگشته برگشته باشد (9)

 

یُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ ﴿9﴾

مرگ بر دروغپردازان (10)

 

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ ﴿10﴾

همانان كه در ورطه نادانى بى‏خبرند (11)

 

الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ سَاهُونَ ﴿11﴾

پرسند روز پاداش كى است (12)

 

یَسْأَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ ﴿12﴾

همان روز كه آنان بر آتش عقوبت [و آزموده] شوند (13)

 

یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ ﴿13﴾

عذاب [موعود] خود را بچشید این است همان [بلایى] كه با شتاب خواستار آن بودید (14)

دوشنبه 6/10/1389 - 11:50
انتقادات و پيشنهادات
سلام.بدون هیچ حرف اضافه ای میخوام بگم امروز از مدیریت این بخش خیلی عصبانی هستم.یه مطلی ثبت کردم با عنوان(چند سوال که زنان خجالت می کشند بپرسند!) موقع ثبت مطلب حدس میزدم تایید نشه .البته دلیل قانع کننده ای که نداشت فقط چون مربوط به مسائل جنسی میشه اقایان یا آقای محترم تایید نمیکنه انگار که این جا متاهل نداریم و این مسائل پیش نمیاد. اما چیزی که بیشتر باعث عصبانیت من شد ثبت نکردن 4 مطلب که هیچ مشکلی نداشتند با عناوین=1-حرم مطهر امام رضا(ع) در 144 سال قبل(یه عکس از حرم امام رضا(ع) که مدیر این بخش دلیل عدم تایید رو نگفت-2-عکس قتلگاه حضرت سیدالشهدا(ع)( که باز هم مدیر محترم این بخش دلیلی برای این کارش مطرح نکرد)-3- مشایی:مکتب امام حسین(ع) شاخصه اندیشه ی ایرانی است+حاشیه( که طبق معمول دلیلی برای این کار نداشتند)-4-واما مطلبی که خیلی ناراحتم کرد مربوط میشد به مطلب که به مناسبت چهلمین روز درگذشت پدربزرگم نوشتم که خیلی کوتاه بود(و اینبار مدیر این بخش در اقدامی تعجب برانگیز نوشت:دوست عزیز این بخش برای ثبت مطالب است!!!!!! یعنی اینقدر مطلب من بی ارزش بود. چیزی که من نوشتم مگه مطلب نبود آقای مدیر) باز صد رحمت به مدیر قبلی که موقعی که من مطلبی ثبت کردم که در اون از اینکه مادربزرگم به شدت بیماره و من نگرانشم اونا پیامی فرستادند و ابراز همدردی کردند اما مدیر این بخش وقتی پدربزرگم فوت کرد حتی یه پیام تسلیت خشک و خالی هم نداد( که من هم احتیاجی به این پیام نداشتم) متاسفم برای مدیر این بخش.هرگز نمی بخشمت آقای مدیر!!!         ادامه دارد
دوشنبه 6/10/1389 - 5:30
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

خشونت و اصلاح علوى  
یك نمونه ، نمونه ى جنگ صفین است كه بعد از آن كه لشكر امیرالمؤ منین بر لشكر معاویه غلبه ى ظاهرى پیدا كردند، آنها قرآنها را سرِ نیزه كردند. دیدن قرآنها، در لشكر امیرالمؤ منین دودستگى انداخت ؛ چون معناى آن كار این بود كه بین ما و شما قرآن قرار دارد. عده یى متزلزل شدند و گفتند كه نمى شود ما با قرآن بجنگیم ! یك دسته ى دیگر گفتند كه اصل جنگ اینها با قرآن است ؛ حالا جلد قرآن و صورت ظاهر قرآن را آورده اند؛ اما دارند با معناى قرآن كه امیرالمؤ منین است مى جنگند. بالاخره در سپاه مسلمین دودستگى افتاد و تزلزل به وجود آمد؛ این كارِ دشمن بود.
یك نمونه ى دیگر در همان جنگ اتفاق افتاد. بعد از آن كه حكمیت بر امیرالمؤ منین تحمیل شد، عده یى از داخل اردوگاه امیرالمؤ منین كه اینها دیگر خودى بودند؛ از بیرون نبودند بلند شدند و شعار دادند((لا حكم الاّ لِلّه ))؛ یعنى حكومت فقط از آنِ خداست . بله ، معلوم است و در قرآن هم هست كه حكومت از آنِ خداست ؛ اما اینها چه مى خواستند بگویند؟ اینها مى خواستند با این شعار، امیرالمؤ منین را از حكومت خلع كنند. امیرالمؤ منین نقشه ى آنها را افشاء كرد؛ گفت حُكم و حكومت مال خداست ؛ اما اینها این را نمى خواهند بگویند؛ اینها مى خواهند بگویند ((لا امرة الاّ لِلّه ))؛ مى خواهند بگویند بایستى خدا بیاید مجسم بشود و امور زندگى شما را اداره كند؛ یعنى امیرالمؤ منین نباشد! این شعار، عده یى را از اردوگاه امیرالمؤ منین خارج كرد و به آن جماعتِ بدبختِ نادانِ غافلِ ظاهربین و احیانا مغرض ملحق كرد؛ كه قضیه ى خوارج به وجود آمد.
الان متاءسفانه این كارها دارد در جامعه ى ما مى شود. شعارهایى مطرح مى شود؛ بعضى از این شعارها، روشن و خوب است ؛ اما دشمن از همان شعارها استفاده مى كند. من امروز درباره ى دو واژه توضیح مى دهم و امیدوارم دلهاى شما عزیزان و دلهاى ملت اسلام ، آن چنان توجهى به این دو مساءله بكند كه بعد از این اگر چیزى هم گفتند و نوشتند، آن كسانى كه دلشان مریض است ، نتوانند دلها را از هم جدا كنند. یك واژه ، واژه ى ((خشونت )) است ؛ یك واژه ، واژه ى ((اصلاح )) است .
خشونت یعنى چه ؟ خشونت ، یعنى كشتن ، كتك زدن ، زندانى كردن ، بداخلاقى كردن ، تندى كردن . خشونت ، یك امر واضح و یك معناى بدیهى است . الان چند ماه است كه در بعضى از مطبوعاتِ ما دایم دنبال مى شود كه خشونت خوب است یا بد است ؛ یا فلان كس طرفدار خشونت است ، فلان كس مخالف خشونت است ؛ یا اسلام خشونت را قبول دارد، یا قبول ندارد! آیا این مساءله این قدر مهم و مشكل است ؟! یا نه ، پشت سر این قضیه ، نیتهاى دیگرى هست ؟!
اسلام درباره ى مساءله ى خشونت نظر روشن و واضحى دارد. اسلام استفاده ى از خشونت را اصل قرار نداده است ؛ اما در مواردى كه خشونت قانونى باشد، خشونت را نفى هم نكرده است . ما دوگونه خشونت داریم : یك خشونت قانونى ؛ یعنى قانون یك خشونت را اعمال مى كند؛ مى نویسد كه اگر فلان كس این كار را كرد، او را به زندان ببرند؛ این خشونت است ، اما این خشونت بد نیست ؛ این خشونت در برابر تجاوز به حقوق انسانهاست ؛ این خشونت در مقابل آدمِ بى قانون است ؛ این خشونت در مقابل متجاوز است . اگر در مقابل متجاوز خشونت اعمال نشود، تجاوز در جامعه زیاد خواهد شد؛ این جا خشونت لازم است . یك خشونت هم خشونت غیر قانونى است ؛ مثلا یك نفر بیجا، خودسر، خودراءى ، بر طبق میل خود، برخلاف قانون ، برخلاف دستور، نسبت به كسى اعمال خشونت مى كند؛ یك سیلى به گوش كسى مى زند؛ آیا این خوب است یا بد است ؟ معلوم است كه این بد است ؛ در این شكى نیست .
اسلام درباره ى معاشرت و اخلاق فردى پیامبر مى فرماید((فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو كنت فظّا غلیظ القلب لانفضوا من حولك )). پیامبر را به خاطر نرمش او، به خاطر لینت او در برخورد با مردم ، ستایش مى كند؛ مى گوید تو غلیظ و خشن نیستى . همین قرآن در جاى دیگر به پیامبر مى گوید((یا ایّها النّبى جاهد الكفّار والمنافقین و اغلظ علیهم ))؛ با كفار و منافقان با خشونت رفتار كن . همان ماده ى غلظ كه در آیه ى قبلى بود، در این جا هم هست ؛ منتها آن جا با مؤ منین است ؛ در معاشرت است ؛ در رفتار فردى است ؛ اما این جا در اجراى قانون و اداره ى جامعه و ایجاد نظم است ؛ آن جا غلظت بد است ، این جا غلظت خوب است ؛ آن جا خشونت بد است ، این جا خشونت خوب است .
پیامبر اكرم وارد مكه شد؛ با مردمى روبه رو گردید كه سیزده سال او را اذیت و تكذیب و شكنجه كرده بودند؛ همه ى سختیها را بر سر او درآورده بودند؛ اما به همه ى آنها گفت كه شماها آزادید؛ از آنها انتقام نگرفت ؛ ولى در همان سفر، پیامبر عده یى را به نام ذكر كرد و گفت هر كجا اینها را یافتید، بكُشید! در میان آنها، چهار نفر زن و چهار نفر مرد بود. این جا خشونت لازم بود؛ اما آن جا نرمش لازم بود.
اسلام در مورد تشخیص گناه مى گوید كه تجسس نكنید، دنبال نكنید، در پى گناه این و آن نگردید، بیخودى افراد را متهم و گناهكار نكنید؛ اما آن جایى كه گناه ثابت مى شود، مى فرماید كه((و لا تاءخذكم بهما راءفة فى دین اللّه ))؛ شما بایستى این گناهكار را مجازات كنید؛ مبادا نسبت به آنها راءفتى احساس ‍ كنید.
اسلام دین جامعى است ؛ دین یك بعدى نیست . آن جایى كه حكومت اسلام در مقابل زور و تجاوز و اغتشاش و تعدى از قانون قرار مى گیرد، بایستى با قدرت ، با قاطعیت ، با خشونت از اسم خشونت كه نباید ترسید رفتار بكند؛ اما آن جایى كه در مقابل آحاد مردم و براى كمك به مردم است ، نه ؛ آن جا رفتار عمومى حكومت اسلامى با مردم خود، با رفق و مداراست ؛ ((عزیز علیه ما عنتم حریص علیكم بالمؤ منین رئوف رحیم ))؛ در سختیهایى كه بر شما وارد مى شود، پیامبر رنج مى بیند. همیشه همین طور است ؛ هر سختى یى كه بر مردم وارد بیاید، پیداست آن كسانى كه دلسوز مردم هستند، داغدار مى شوند و رنج مى بینند؛ لذا آن جا، جاى آن است ؛ این جا هم جاى این است .
وقتى كه پیامبر در سال هشتم هجرى براى حج آخر حجة الوداع به مكه رفته بودند، امیرالمؤ منین در یمن ماءموریت داشت . پیامبر امیرالمؤ منین را به یمن فرستاده بود، براى این كه در آن جا دین را به آنها یاد بدهد؛ زكات آنها را بگیرد و به آنها كمك كند. وقتى امیرالمؤ منین شنید كه پیامبر به حج رفته است ، بسرعت خود را به مكه رساند. از مردم یمن مبالغى زكات گرفته شده بود كه در بین آنها مقدارى حُلّه ى یمنى هم بود؛ یعنى لباسهاى ساخت یمنِ آن روز كه خیلى مطلوب و مقبول بود. امیرالمؤ منین فرصت نداشت كه با این كاروان حركت كند؛ عجله داشت خودش را به پیامبر برساند؛ لذا یك نفر را در راءس این كاروان گذاشت كه آن اموال را بیاورد؛ خودش را هم به پیامبر در مكه رساند كه اولِ اعمال حج با پیامبر باشد. بعد كه آن كاروان رسید، امیرالمؤ منین سراغ آنها رفت ؛ اما دید كه آنها حلّه هاى یمنى را در نبودِ امیرالمؤ منین بین خودشان تقسیم كرده اند و هر كدام یك حلّه ى زیبا پوشیده اند و آمده اند! فرمود چرا اینها را پوشیده اید؟! گفتند غنیمت و زكات است ؛ لذا متعلق به ماست ! فرمود تا قبل از آن كه به پیامبر برسد به تعبیر امروز، به خزانه واریز بشود قابل تقسیم نیست ؛ این خلاف مقررات و خلاف دین است ؛ لذا حلّه را از آنها گرفت ؛ بعضى نمى دادند، اما بزور از آنها گرفت . طبیعى است كه اگر از كسى امتیازى را بگیرند، چنانچه خیلى مؤ من نباشد، ناراحت مى شود. پیش پیامبر آمدند و از امیرالمؤ منین شكایت كردند! پیامبر فرمود چرا شكایت مى كنید؛ مگر چه شده است ؟ عرض ‍ كردند كه امیرالمؤ منین آمد و اینها را از ما گرفت . پیامبر در جواب آنها گفت على را بر این كار ملامت نكنید؛ ((انّه خشن فى ذات اللّه ))؛ او در مساءله ى مقررات خدایى ، مرد خشنى است .
آن مرزى كه اسلام معین مى كند، همین است : خشونت قانونى . خشونت قانونى ، امرى است كه نه فقط خوب است ، بلكه لازم است . خشونت غیرقانونى ، نه فقط بد است ، بلكه جنایت است ؛ باید با آن مقابله بشود؛ این نظرِ اسلام است .خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 26/1/1379
دوشنبه 6/10/1389 - 5:26
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا                                                                                                             

مؤ لف : محمّد صادق نجمى

دو مطلب در رابطه با حضرت على اكبر(ع )
در رابطه با حضرت على اكبر علیه السلام در میان مورخان و صاحب نظران دو مطلب مورد بحث و اختلاف نظر مى باشد و آنچه در این زمینه به دست آمده است به تناسب بحث در اینجا منعكس مى گردد و آن دو مطلب این است :
1 - حضرت على اكبر علیه السلام هنگام شهادتش داراى چند سال بود؟
2 - آیا مادر آن حضرت به همراه سایر بانوان حرم در كربلا حضور داشت یا نه ؟
اما نسبت به سنّ حضرت على اكبر علیه السلام باید توجّه داشت كه كنیه آن حضرت
((ابوالحسن )) و ولادتش طبق نقل صاحب انیس الشّیعه (230) در یازدهم شعبان در سال 33 هجرى و دو سال قبل از كشته شدن عثمان واقع گردید و كشته شدن عثمان در سال 35 بوده است .
و نظریه دانشمند شهیر مرحوم
((ابن ادریس )) در مزار ((سرائر)) كه مى گوید ولادت حضرت على اكبر در دوران خلافت عثمان (23 - 35 ه) واقع گردیده است نقل صاحب انیس الشیعه را تاءیید مى نماید.
بنابراین ، آن حضرت در جریان عاشورا حتى اگر ولادتش در آخر دوران زندگى عثمان هم واقع گردد تقریبا داراى 27 سال بوده است . مؤ یّد این معنا اتفاق نظر تاریخ ‌نویسان و نسب شناسان است كه مى گویند آن حضرت بزرگتر از امام سجاد علیه السلام بود و امام سجاد علیه السلام در جریان عاشورا 23 سال داشت و فرزندش امام باقر علیه السلام به همراه او و داراى چهار سال بود.
و بر اساس این اتفاق كه اشاره گردید، مى توانیم بگوییم : نظریه هاى دیگر در مورد سن آن حضرت با واقعیت تطبیق نمى كند مانند نظریه مرحوم
((طریحى )) در ((منتخب )) كه آن حضرت را در موقع شهادتش هفده ساله و یا مرحوم ((مفید)) در ((ارشاد)) و ((طبرسى )) در ((اعلام الورى )) كه هیجده ساله و یا صاحب ((مناقب سَرَوى )) كه نوزده ساله اش دانسته است .
و جاى تعجب است كه مرحوم
((ابن نما)) در ((مثیرالا حزان )) مى گوید: حضرت على اكبر در حادثه كربلا بیش از ده سال داشت ؛ زیرا گرچه این جمله مجمل است ولى آنچه در عرف از آن فهمیده مى شود این است كه او داراى دوازده یا سیزده سال بوده است . و تعجب آورتر از گفتار ((ابن نما)) گفتار مرحوم ((خواجه نصیرالدین طوسى ))(231) است كه مى گوید:
((اِنَّ لَهُ یَوْمَ الطَّفِّ سَبْعَ سِنِینَ)) آن حضرت در عاشورا هفت ساله بود))؛ زیرا شواهد و قرائن فراوان تاریخى ثابت مى كند كه آن حضرت نزد پدر عزیزش داراى مقامى بس ارجمند و بر تمام صحابه و یاران و اقوام و عشیره حسین بن على علیهما السلام بجز برادرش - تقدم داشت و این موقعیت با سن كم مخصوصا هفت سال و یا سیزده سال تناسب ندارد.
مثلاً همه تاریخ نویسان در این قضیه اتفاق نظر دارند كه حسین بن على علیهما السلام در شب عاشورا هنگام ملاقات با عمرسعد به تمام یارانش دستور داد كه در بیرون خیمه باشند و تنها به حضرت ابوالفضل و حضرت على اكبر اجازه داد كه به همراه وى وارد خیمه شوند، همانگونه كه عمرسعد به فرزندش حفص و غلام مخصوصش اجازه ورود به خیمه را داد.
و باز در عاشورا هنگام سخنرانى حسین بن على علیهما السلام چون صداى شیون فرزندان آن حضرت بلند گردید به برادرش ابوالفضل علیه السلام و فرزندش على اكبر علیه السلام ماءموریت داد كه :
(( ((سَكِّتاهُنَّ فَلَعَمْرى لَیَكْثُرُ بُكاؤُهُنَّ؛)) شما این اطفال و زنان را آرام كنید كه گریه هاى زیادى در پیش دارند)).
و باز مى بینیم كه در روز هشتم محرم آنگاه كه حسین بن على علیهما السلام به گروهى از یارانش دستور داد كه براى آوردن آب به سوى فرات حركت كنند، فرزندش على اكبر علیه السلام را به سرپرستى آنان گماشت .
همه این مطالب گواه این است كه سن حضرت على اكبر در روز عاشورا بیش از هفت سال كه مرحوم خواجه نصیرالدین طوسى مى گوید بوده است . ولى در گفتار این بزرگ محقق شیعه ، این احتمال هم وجود دارد كه كلمه
((عشرة )) ساقط گردیده و عبارت صحیح آن ((سبع عشره : هفده ساله )) و موافق نظریه مرحوم ((طریحى )) مى باشد.
گرچه اصل این مطلب نیز به نظر ما و طبق شواهد و دلایل گذشته صحیح نیست ولى احتمال چنین سقطى در خطاطى و استنساخ كتابها، قوى و مانند آن در موارد زیادى دیده مى شود.
آیا حضرت على اكبر(ع ) داراى فرزند بود؟
مرحوم سید عبدالرزاق مقرم در مقتل مى گوید: حضرت على اكبر علاوه بر اینكه بیست و هفت سال داشت داراى همسر و فرزند نیز بود و براى تاءیید نظریه اش با جمله :
(( ((صَلَّى اللّه عَلَیْكَ وَعَلى اَهْلِ بَیْتِكَ وَعِتْرَتِكَ)) كه در متن یكى از زیارات آن حضرت در ((كامل الزیارات )) از امام صادق نقل شده است استشهاد مى نماید و احتمال مى دهد كه كنیه ((ابوالحسن )) هم به مناسبت وجود فرزندى براى او به نام ((حسن )) مى باشد.
نگارنده :
در تاءیید آنچه مرحوم مقرم از متن یكى از زیارات حضرت على بن الحسین علیهما السلام استفاده نموده است باید بگوییم كه این تعبیر
((وعلى اهل بیتك وعترتك )) منحصر به یك زیارت و تنها در یك مورد نیست بلكه در موارد و زیارات متعدد از جمله در صفحه 204 و 239 از كامل الزیارات به كار رفته است .
حضرت آیت اللّه العظمى آقاى نجفى مرعشى - دام ظله - نیز در مقدمه خود به
((على الاكبر)) بدین معنا تصریح مى كند كه حضرت على اكبر علیه السلام از نظر سن بزرگتر از امام سجاد علیه السلام بوده و بر این نظریه به گفتار مرحوم ابن ادریس استشهاد مى نماید كه صحیح ترین و مشهورترین نظریه در میان علما و دانشمندان تاریخ و نسب شناسان این است كه حضرت على اكبر علیه السلام بزرگتر از حضرت سیدالساجدین علیه السلام بوده و گفتار این دانشمندان حجت است ؛ زیرا از متخصصین این فن هستند.
خلاصه : از مجموع مطالب یاد شده چنین نتیجه گیرى مى شود كه : سنّ حضرت على اكبر هنگام شهادتش بیشتر از بیست سال و بلكه در حدود 27 سال بوده است .
و امّا راجع به حضور مادر آن حضرت در كربلا
این موضوع نیز در میان مورّخان و صاحب نظران مورد اختلاف بوده و دلیل قاطعى بر اثبات و نفى آن وجود ندارد.
مرحوم محدث قمّى مى گوید:
((و آیا والده آن جناب در كربلا بوده و یا نبوده ظاهر آن است كه نبوده و در كتب معتبره در این باره چیزى نیافتم ))(232).
ولى مرحوم شیخ محمد سماوى از علما و ادبا و نویسندگان معاصر در ضمن بیان این مطلب كه مادر نه تن از شهدا در كربلا حضور داشته و نظاره گر جنگ و جهاد و شاهد شهادت فرزندان و جوانان خویش بودند چنین مى گوید: و یكى دیگر على بن الحسین است ؛ زیرا به مضمون بعضى از اخبار، لیلى مادر آن حضرت در میان خیمه براى فرزندش دعا مى كرد و به صحنه جنگ و كشته شدن او نظاره مى نمود
(233).
نگارنده : مرحوم سماوى ماءخذى براى اخبار یاد شده ارائه ننموده است شاید منظور آن مرحوم مطالبى است كه در مناقب در این زمینه نقل شده است
(234) و شاید اخبار دیگرى كه آن مرحوم از آنها اطلاع داشته است . اسامى هشت تن دیگر از شهدا كه مادرانشان در كربلا بودند.
و اینك براى تكمیل فایده اسامى بقیه نه شهید را كه مادرانشان در كربلا حاضر بودند در اینجا مى آوریم :
1 - عبداللّه بن الحسین یا
((على اصغر)) كه مادرش رباب است . 2 - عون بن عبداللّه بن جعفر كه مادرش زینب كبرى علیهاالسلام است (235) 3 - قاسم بن حسن مجتبى علیه السلام كه مادرش رمله و حاضر در صحنه بوده است 4 - عبداللّه بن حسن مجتبى علیه السلام و مادر وى دختر شلیل بجلّیه و در میان خیمه بوده است 5 - عبداللّه بن مسلم بن عقیل ، مادرش رقیه دختر امیرمؤ منان كه به همراه سایر بانوان بوده است 6 - محمد بن ابى سعید بن عقیل ، طفل كوچكى كه هنگام حمله دشمن به خیمه ها از ترس و وحشت به عمود خیمه چسبیده بود و اسب سوارى به نام لقیط یاهانى بر وى حمله كرد و در مقابل چشم مادرش شهیدش نمود 7 - عمربن جناده كه مادرش در كربلا بود و او را به جنگ با دشمنان ترغیب مى نمود و در حالى كه چشمش به سوى او بود به شهادتش رسانیدند. 8 - و بنابر آنچه مرحوم سیدبن طاووس نقل نموده است یكى دیگر ((عبداللّه كلبى )) است كه مادر و همسر وى به همراه او بودند و او را به جنگ با دشمن تشویق مى كردند و شهادت او را نظاره مى نمودند.

دوشنبه 6/10/1389 - 5:25
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته