• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6580
تعداد نظرات : 457
زمان آخرین مطلب : 3468روز قبل
اهل بیت

حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام یازدهمین پیشواى شیعه است، رهبرى كه در تمام عمر كوتاه خویش (28 سال) مدّتى را در پادگانى در سامرّا، به همراه پدرش امام هادى علیه‏السلام ،تحت مراقبت بسیار شدید دستگاه استبدادى خلفاى بنى عبّاس قرار داشت،و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، این حالت استمرار یافت و نیز بارها به زندان جبّاران زمان، گرفتار شد.

دوران امامت آن رهبر بزرگ الهى بیش از شش سال به درازا نكشید.

آن بزرگوار، همانند پدرانش به همه فضائل و خوبى‏ها آراسته و از همه بدى‏ها پیراسته بود. او آن چنان در قلّه شكوهمند كمال و فضیلت قرار داشت كه نه تنها دوستان و پیروانش او را ستوده‏اند بلكه دشمنانِ كینه ورز و سرسخت، به مدح و ستایش او پرداخته‏اند. براى نشان دادن این حقیقت، به چند نمونه اشاره مى‏شود.

تجلّى فضائل

احمد بن عبیداللّه بن خاقان ـ كه پدرش از مهره‏هاى مهمّ دستگاه خلافتِ ستم پیشه بنى عبّاس و از وزیران آن به شمار مى‏رفت و خود نیز از مخالفان و معاندانِ سرسخت امامان علیهم‏السلام بود و كه در برهه‏اى، از طرف حكومت، مسئولیت گرفتن مالیات را در قم، به عهده داشت ـ مى‏گوید:

من در سامرّا ندیدم و نشناختم مردى را در میان علویّان، همانند حسن‏بن‏على.

وى از جهت وقار، عفاف، بزرگوارى و بخشندگى، در میان علویّان، فرماندهان ارشد نظامى، وزراء و همه مردم، «نمونه و الگو» بود. و با هر كس سخن مى گفتى، او را مى‏ستود و به نیكى یاد مى‏كرد.*

روزى ابو محمّد بر پدرم عبید اللّه بن خاقان وارد شد، من او را نگریستم؛ آثار بزرگى و عزّت و جلالت از سیماى او پیدا بود. پدرم، مقدم او را گرامى داشت و او را بسیار تكریم كرد. من از این روش پدرم، ناراحت و عصبانى شدم، از او سبب این بزرگداشت را پرسیدم، و خواستم كه آن شخصیّت را به من معرّفى كند، پدرم گفت:

«او پیشواى شیعیان و بزرگ خاندان بنى‏هاشم است. او كسى است كه شایستگى پیشوایى امّت را دارد، چون خصلت‏هاى برجسته‏اى دارد؛ همچون: فضیلت، پاكى، وقار و متانت، صیانت نفس، زهد و بى‏رغبتى به دنیا، عبادت، اخلاق نیكو، صلاح و تقوا.»

آنگاه احمد بن عبیداللّه مى‏افزاید:

ابومحمّد ابن الرّضا، در نهایت بزرگى و والائى بود.»1

اخلاق وتحوّل آفرینى

حكومت ستمگر بنى عبّاس، امام عسكرى علیه‏السلام را نزد شخصى به نام: على بن نارمش ـ كه یكى از عناصر جنایتكار و از دشمنان سرسخت آل‏ابوطالب بود ـ زندانى كرد. سران بنى عبّاس به او گفتند: ابومحمّد ابن‏الرّضاء را تا توان دارى، آزار و اذیّت ده و او را به قتل برسان.

از زندان نمودن حضرت، چند روزى نگذشت، تا اینكه دیدند على‏بن نارمش با آن همه دشمنى و عداوت، در برابر امام سر به زیر افكنده و آن چنان جذبه و عظمت و خُلق و خوى حضرت عسكرى در او تأثیر نهاده كه به حضرت نگاه نمى‏كند.

وقتى امام عسكرى علیه‏السلام از این زندان خلاص شد، على بن نارمش آن چنان دچار تحوّل روحى و معنوى گردید كه دیدگاهش درباره حضرت، تغییر یافت و در گروه شایستگان زمان قرار گرفت.2

بار دیگر امام حسن عسكرى علیه‏السلام را نزد صالح بن وصیف زندانى كردند، او نیز شخصى پلید و بى رحم بود. گروهى از جنایت پیشگان بنى عبّاس نزد صالح بن وصیف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند. زندانبان به آنان گفت: آخر من چه كار كنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند روز، باشگفتى دیدم آن دو به نماز، عبادت و روزه روى آورده‏اند، به آنان گفتم: چه چیز اتفاق افتاده است؟ گفتند:

«ما چه گوییم در پیرامون مردى كه روزها روزه و شب‏ها تا سحر نماز مى‏خواند، كمتر سخن مى‏گوید و به كارهاى غیر ضرورى نمى‏پردازد! ما هنگامى كه به او مى‏نگریستیم، بدنمان به لرزه مى‏افتاد و توان استقامت در خود نمى‏دیدیم.»3

سخاوت و بخشندگى

امام حسن عسكرى علیه‏السلام بسان اجداد بزرگوارش در بخشندگى و كمك به مردم یگانه روزگار بود. شخصى به نام محمد بن‏على همراه پدرش ـ كه از خاندان علویان بودند؛ ولى از گروه واقفیّه به شمار مى‏رفتند ـ در زندگى دچار بحران شدند و در مضیقه مالى سختى قرار گرفتند.

وى مى‏گوید: پدرم گفت: برویم نزد این مرد ـ امام حسن عسكرى ـ چون خصلت «بخشندگى» او را زیاد شنیده بودیم. در راه كه مى‏رفتیم، پدرم گفت: اى كاش آن حضرت براى برآورده‏شدن سه نیاز من، كمكم كند! من هم با خود گفتم: اى كاش به سه نیاز من توجّه و عنایت كند!

نزد آن حضرت رفتیم، از حال ما پرسید، پاسخ دادیم. هنگامى كه با امام خداحافظى كرده و از خانه خارج شدیم، خادم حضرت آمد و به اندازه‏اى كه نیاز داشتیم و آرزو كرده بودیم، كیسه هایى از اشرفى به ما داد.

آنان با آنكه از امام عسكرى علیه‏السلام كرامت دیدند؛ ولى دست از مرام خود برنداشتند.4

پاسداشتِ نماز

امام عسكرى علیه‏السلام به نماز اوّل وقت بسیار اهتمام مى‏داد و نماز را بزرگ مى‏داشت. ابوهاشم جعفرى كه یكى از یاران خاصّ و ویژه آن بزرگوار بود، مى‏گوید:

نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود كه وقت اداء نماز فرا رسید، آن بزرگوار نامه را به سوئى نهاد و براى خواندن نماز حركت كرد. از نماز كه فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع كرد به نوشتن نامه.5

ترغیب به خدمت رسانى

ابوهاشم مى‏گوید:

روزى در محضر امام عسكرى علیه‏السلام بودم، آن حضرت فرمود:

«یكى از درهاى بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در كسى داخل بهشت نمى‏شود مگر اینكه در دنیا كارهاى نیك انجام داده و به مردم كمك و خدمت نماید.»

تا این را از حضرت شنیدم، خدا را سپاس گفتم و بسى خشنود گردیدم؛ زیرا یكى از برنامه‏هاى زندگى من، خدمت رسانى به مردم و رفع نیاز پا برهنگان و محرومان بود. تا این مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه كرد و فرمود:

«بله، كسانى كه در این جهان به مردم كمك مى‏كنند، در جهان دیگر نیز سر بلند و جایگاه آنان برجسته است. اى ابوهاشم! خدا تو را از این گروه قرار دهد، خداى تو را رحمت كند.»6

ابوالحسن ربّانى سبزوارى



پى‏نوشت‏ها:

* ما رأیتُ و لا عرفتُ بسرّمن‏رأى، رجلاً من العلویة مثل الحسن بن على فى هدیه و سكونه و عفافه و نبله و كرمه عند اهل بیته و بنى هاشم...

1.اصول كافى،ج1، ص 503؛ مناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 4، ص 423؛ سیرة‏الائمه، ج 2، ص 502.

2. اصول كافى، ج 2، ص 508.

3. همان، ص 512.

4. همان، ص 506.

5 و 6. انوارالبهیّه، شیخ عباس قمى، ص 154.

شنبه 30/10/1391 - 14:42
اهل بیت

ابوهاشم جعفرى، یكى از یاران آن حضرت، نقل مى‏كند:

در محضر امام عسكرى علیه‏السلام بودم كه جوانى زیباروى، بلند قامت و درشت اندام از اهالى یمن به حضورش آمد. از خودم پرسیدم: این مرد كیست؟ كه امام فرمود: این، فرزند امّ‏غانم است، همان زن اعرابى كه داراى «سنگریزه» بود و پدران من به آن مُهر زده‏اند. آنگاه امام عسكرى علیه‏السلام به آن مرد فرمود: آن سنگریزه‏ها را بیاور. او سنگریزه‏هایى در مقابل امام گذاشت و حضرت یكى از سنگ‏ها را كه یك سویش صاف بود، با انگشتر خویش مُهر زد.10

شیخ طوسى ارتباط نزدیك شیعیان یمن با امام عسكرى علیه‏السلام را چنین گزارش كرده است:

روزى در شهر سامرّا به امام خبر دادند كه گروهى مسافر گردآلود، اجازه ورود مى‏طلبند. امام فرمود: آنها از شیعیان یمنى ما هستند. آنگاه به خادم خویش امر فرمود: برو و عثمان بن سعید عمرى را اینجا بیاور. وقتى كه عثمان بن سعید آمد، حضرت به وى فرمود: «اى عثمان! تو وكیل و مورد اعتماد ما هستى؛ از این برادران یمنى، اموال را تحویل بگیر كه از كشور خود آورده‏اند.»11

اهواز

اهواز نیز از جمله شهرهایى است كه حضرت عسكرى علیه‏السلام با مردم آنجا ارتباط نزدیك داشت و در این راستا امام علیه‏السلام ابراهیم بن مهزیار اهوازى را به عنوان نماینده خود در این شهر منصوب كرده بود. او وظیفه داشت با دریافت پاسخ‏هاى مسائل شرعى و رفع مشكلات اجتماعى و ارسال وجوهات مردم به امام عسكرى علیه‏السلام ،ارتباط اهالى آن شهر را با آن حضرت در سامرّا حفظ نماید. در این خصوص، شیخ مفید مى‏گوید:

ابراهیم بن مهزیار اهوازى، مؤلّف كتاب البشارات و برادر على بن مهزیار معروف، شاخص‏ترین وكیل امام در اهواز بود. ابراهیم اموال زیادى از بیت المال را در اختیار داشت و قرار بود آنها را به محضر امام علیه‏السلام برساند. هنگامى كه پیشواى یازدهم به شهادت رسید، ابراهیم نیز بیمار شد و به فرزندش محمّد سفارش كرد كه: این اموال، متعلّق به حجّت الهى است و باید به دست حضرت صاحب علیه‏السلام برسد. محمد نیز به عراق رفته و آن اموال را به نماینده حضرت صاحب الزّمان علیه‏السلام تحویل داد.12

آیة‏اللّه العظمى خوئى مى‏نویسد:

احمد بن محمّد حضینى نیز از دوستان سرشناس امام عسكرى علیه‏السلام در اهواز بود.13

آذربایجان

قاسم بن علاء، از یاران نزدیك امام عسكرى علیه‏السلام و وكیل آن حضرت در منطقه ران (در فاصله میان مراغه و زنجان) بود.

محمّد بن احمد صفوانى مى‏گوید:

من با قاسم بن علاء در سنّ صد و هفده سالگى دیدار كردم. او با امام هادى و امام عسكرى علیهماالسلام ملاقات‏هایى داشته و از ناحیه مقدّسه حضرت صاحب الزّمان علیه‏السلام توقیع دریافت كرده بود و نامه‏هاى حضرت مرتّب بر وى ارسال مى‏شد.14

از این روایت، معلوم مى‏شود كه حضرت عسكرى علیه‏السلام در ناحیه آذربایجان نفوذ داشته و وكیل تامّ الاختیار معیّن كرده بود.

همچنین احمد بن ابراهیم، موسوم به «ابوحامد مراغى» از افرادى است كه در رجال شیخ طوسى به عنوان صحابى حضرت عسكرى علیه‏السلام معرّفى شده است. روایات متعدّدى از این راوى آذرى در كتاب‏هاى حدیث به چشم مى‏خورد. از جمله در رجال كشّى روایتى آمده است كه مقام ارجمند ابوحامد مراغى را نشان مى‏دهد.15

شهر مقدّس قم

در قم، امام یازدهم علیه‏السلام احمد بن اسحاق را به عنوان نماینده رسمى خویش برگزید. شیعیان، مرتّب در مسائل شرعى و وجوهات به او رجوع نموده و سؤال مى‏كردند. او براى اینكه در مورد امام بعدى اطلاعات بیشترى كسب كند و جانشین حضرت عسكرى علیه‏السلام را شناخته و به اهل قم اطلاع دهد؛ به شهر سامرّا سفر كرده و به محضر امام حسن عسكرى علیه‏السلام شرفیاب شد.

احمد بن اسحاق از امام پرسید: اى پسر رسول اللّه! حجّت خدا بعد از شما كیست؟ امام به درون خانه رفته و لحظه‏اى بعد، كودكى سه ساله را كه رخسارش همچون ماه شب چهارده مى‏درخشید، در آغوش گرفته و بیرون آورد و فرمود:

«اى احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمّه اطهار علیهم‏السلام مقامى والا نداشتى، فرزندم را به تو نشان نمى‏دادم. این كودك، هم نام و هم كنیه رسول اللّه است. او زمین را بعد از آنكه از ظلم و ستم پر شد، مملو از عدالت خواهد كرد.»16

سعد بن عبداللّه اشعرى، احمد بن ادریس، على بن بابویه (پدر شیخ صدوق)، عروة الوكیل، عبداللّه بن جعفر حِمْیَرى و محمّد بن ابى‏صهبان، از دیگر شیعیان و محدّثانى هستند كه از شهر قم با امام عسكرى علیه‏السلام در تماس بوده‏اند.17* *

بغداد

بغداد، از مناطقى بود كه امام عسكرى علیه‏السلام در آنجا نفوذ داشت و افراد متعدّدى از آن با امام علیه‏السلام تماس گرفته و مشكلات مادّى و معنوى خود را حل مى‏كردند.

حسن بن ظریف ـ از ساكنان شهر بغداد ـ مى‏گوید:

در ذهن من دو سؤال بود كه مى‏خواستم به صورت مكاتبه‏اى از امام عسكرى علیه‏السلام بپرسم. هنگام نگارش نامه، یكى از سؤال‏ها را فراموش كرده و تنها یك سؤال از آن حضرت پرسیدم.

وقتى جواب نامه‏ام آمد، با كمال تعجّب دیدم كه حضرت عسكرى علیه‏السلام به هردو سؤال من پاسخ داده است!18

علىّ بن عبداللّه بغدادى نیز از یاران امام یازدهم در شهر بغداد است.19 از این شخصیت فرزانه در باب «زیارات ائمّه علیهم‏السلام » روایاتى نقل شده است.

از دیگر شخصیت‏هاى اهل بغداد، كه امام عسكرى علیه‏السلام با آنان رابطه داشته، ابوسهل اسماعیل بن على نوبختى است. او از متكلّمان و دانشمندان سرشناس بغداد بود. نجاشى از او به بزرگى یاد كرده و كتاب‏هاى متعدّد وى را نام برده است.

ابن ندیم نیز در مورد این صحابى گرانقدر مى‏نویسد:

ابوسهل، كتاب‏هاى بسیارى تألیف كرده است. موضوعات آثار قلمى وى در علم كلام، فلسفه و اعتقادات است. و برخى از كتاب‏هاى او در ردّ مخالفان و گروه‏هاى باطل نوشته شده است.20

منبع: الشیعه



10.كشف‏الغمّه، ج 3، ص 295؛ بحارالانوار، ج 50، ص 301.

11. الغیبة، شیخ طوسى، ص 356.

12. ر.ك: الارشاد، ج 2، ص 356؛ معجم رجال الحدیث، ذیل ابراهیم بن مهزیار.

13. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 124.

14. الغیبة، ص 310.

15. رجال كشّى، ج 2، ص 816.

16. بحارالانوار، ج 52، ص 23.

17. ر.ك: رجال شیخ طوسى، شرح حال یاران امام یازدهم(ع).

* *. ر.ك: همین ویژنامه، مقاله «قم در عصر امام حسن عسكرى(ع)»، غلامعلى عبّاسى.

18. معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 359.

19. رجال شیخ طوسى، ص 400.

20. دائرة‏المعارف بزرگ اسلامى، ج5،ص583ـ579.

شنبه 30/10/1391 - 14:41
اهل بیت

ـ بس كن! از سر شب هرچه گفتى، هیچ نگفتم، منتظر شدم تا خسته شوى و زبان به دهان بگیرى.

زن، دستش را از زیر چانه‏اش برداشت. چارقدش را روى سرش محكم كرد و پاهایش را به طرف دیوار دراز نمود.

ـ چگونه مى‏توانم حرفى را كه چیزى جز حقّ نیست، بر زبان نیاورم؟!

مرد، دستهایش را زیر سرش قلاّب كرد و روى حصیر دراز كشید و پلكهایش را روى هم گذاشت... از زمانى كه از قصر متوكّل بیرون آمده، تمام وقتش را صرف باغ وحش كرده بود.

دستورى تازه به «نحریر» رسیده بود؛ متوكّل یكى از افراد زندانى را كه با او دشمنى سرسختى داشت، به دست وى سپرده بود تا فردا او را میان حیوانات درّنده باغ وحش انداخته و براى همیشه خیال خلیفه عبّاسى را راحت كند. وجود این زندانى، آرامش روحى متوكّل را به كلّى گرفته بود. با اتمام این كار، پاداش هنگفتى انتظارش را مى‏كشید. چشمانش را باز كرد. زن هنوز داشت حرف مى‏زد.

ـ تو را به حقّ خدایى كه مى‏پرستیش! ابومحمّد، مردى نیست كه تو بخواهى از میان ببرى. او، مرد شریفى است، از اولاد رسول اللّه است. شرم كن نحریر! از رسول اللّه شرم كن؛ به خاطر پاداشى ناچیز، دین و ایمانت را نفروش. فرداى قیامت، جواب رسول خدا را چه مى‏دهى؟ بگذار متوكّل هركارى كه مى‏خواهد، بكند؛ تو كارى با او نداشته باش. آرامش را، از زندگیمان نگیر...

حوصله‏اش از حرفهاى زن سر رفته بود، فریاد بلندى زد:

ـ دستور، دستوره؛ من نمى‏تونم روى حرفاى مافوقم حرفى بزنم! این اتّفاق باید بیفته. فردا هنگام طلوع آفتاب، باید ابومحمّد را میان حیوانات درّنده بیاندازم؛ شاید هم سرنوشت مولایت چنین بوده باشد!

شلیك خنده‏اش توى سر زن پیچید. به تندى از جا بلند شد و جلوى شوهرش به زانو افتاد. بدنش لرزید و قطرات اشك بر گونه‏هایش غلطید.

ـ تو چنین كارى را نخواهى كرد، تو با فرزند رسول اللّه...

هق هق گریه، اجازه صحبت به زن را نداد. مرد، گوشه‏اى از لحاف پشمى را روى صورتش كشید:

ـ بگذار امشب را به آسودگى بگذرانم؛ با حرفهاى تو شاید فردا، خدا آسودگیم را از من بگیرد. بلند شو، بلند شو كه دیگر حوصله‏ام را سر بردى.

زن، دستهایش را روى سرش گذاشت، احساس كرد تمامى تیرگى‏هاى دنیا جلوى چشمانش تصویر گرفته، خواست باردیگر التماس بكند و چیزى بگوید؛ بغض، در گلویش ماند. از وقتى كه شوهرش، امام حسن علیه‏السلام را به خانه آورده بود، از سر شب تمامى لحظاتش به اشك و التماس سپرى شده بود. دست روى زمین گذاشت و از جا بلند شد. قدمى از مرد دور نشده بود كه صداى خُرّوپفش را شنید. سربرگرداند و دوباره نگاهش كرد. احساس تنفّر، تمامى وجودش را فراگرفت. بغض، گلویش را مى‏سوزاند. چقدر دلش مى‏خواست فریاد مى‏كشید و بلند بلند مى‏گریست! مجبور به آرام گریه كردن بود. بغضش را فرو خورد و بى‏صدا گریست!

* * *

هواى دم كرده و خفه آلود اتاق، كلافه‏اش كرده بود. بیرون آمد. به اتاقى كه ابومحمّد حسن بن على علیهماالسلام در آن زندانى شده بود، نگاهى انداخت. حلقه‏هاى اشك، جلوى دیدگانش را گرفت. هرگز فكر نمى‏كرد روزى برسد كه آقا و مولایش در خانه او به عنوان یك زندانى حضور پیدا كند! قلبش بى‏تاب بر در و دیوار سینه‏اش مى‏كوبید. پاورچین پاورچین قدم برداشت. جلوى درب اتاقى كه امام در آن حبس شده بود، ایستاد.

صداى آرام و دل نوازى از درون اتاق به گوش مى‏رسید. همانجا به دیوار كاهگلى خانه تكیه داد و بر زمین نشست. نگاه به آسمان دوخت. سوز سردى در بدنش پیچید. لرزه به اندامش افتاد. احساس كرد توجّه ستاره‏ها همه به خانه اوست. نزدیكى خاصّى را به آسمان احساس مى‏كرد. امام و مولایش چه زیبا راز و نیاز مى‏كرد و مى‏گریست!

دل زن لرزید. دلش مى‏خواست در چوبى را بشكنه و جلوى پاى مولایش زانو بزند. دستانش را روى صورتش گذاشت. شانه‏هایش لرزید. آرام آرام گریه كرد تا «نحریر» متوجّه آن نشود.

درباره ابومحمّد بارها شنیده بود. همیشه از او به درستى و نیكى یاد شده بود. زن، با خود مى‏اندیشید: آیا ابومحمّد از فردایش خبر دارد؟ آیا مى‏داند فردا چه سرنوشتى انتظارش را مى‏كشد؟

او در این سال‏ها چشم انتظار روزى بود تا مردى را كه درباره‏اش به نیكویى، درستى و مهربانى یاد مى‏كنند، زیارت كند. هرگز فكرش را هم در سر نمى‏پروراند كه آقا و سرورش ابو محمّد، روزى مهمانش شود؛ مهمانى كه نه اجازه دیدارش را داشته باشد و نه اجازه پذیرایى و دلجویى! سرش سنگین شده بود. از خودش هم بدش مى‏آمد. شبِ طولانى و دردناكى برایش بود. صداى ناله جیرجیركى، سكوت شب را درهم شكست.

ذهنش درگیر فكرهاى عجیب و غریبى شده بود؛ درخانه‏اش چه اتّفاقى داشت مى‏افتاد؟ چرا آن همه اشك، تسلاّیش نمى‏داد؟ بغضش لحظه به لحظه سنگین‏تر مى‏شد.

ـ پروردگارا! این، چه امتحانى است؟ چگونه مولایم را از این راز مطّلع سازم؛ چگونه او را از این خانه نفرین شده فرارى دهم؟ كمكم كن، به فریادم برس! كاش فردا، از راه نمى‏رسید؛ كاش آفتاب، هرگز طلوع نمى‏كرد!

* * *

چیزى توى ذهنش جرقّه زد. «اگر حسن بن على نفرینش مى‏كرد، چه بلایى سرش مى‏آمد؟!» صداى روح‏بخش دعا و نیایش، هنوز مى‏آمد. برگشت به طرف اتاق. تند به سربالین مردش رفت:

ـ نحریر، نحریر!

مرد، غرولندى كرد:

ـ هان، باز چى شده؟

ـ بلند شو؛ بلند شو!

ـ چرا نمى‏گذارى بخوابم؟!

زن، به گریه افتاد.

ـ نحریر! از خدا بترس، مى‏دانى چه كسى در خانه توست؟ مى‏دانى اگر بلایى سر او بیاید، چه اتّفاقى مى‏افتد؟!

مرد، خمیازه بلندى كشید:

ـ برو بخواب زن! امشب دیوانه شده‏اى؟ این حرفها چیست كه مى‏گویى! تازه اگه به گفته تو این شخص از بهترین بندگان است، خدا هرگز بهترین بنده‏اش را تنها نمى‏گذارد، نیازى به نگرانى تو نیست. تازه براى من هم جالب است، مى‏خواهم ببینم این آقا براى حیوانات درّنده من هم جذّابیتى دارد یا نه؟ فردا وقتى بدن تكّه تكّه‏اش را زیر دندانهاى حیوانات دیدم، به تو خواهم گفت كه بنده عزیز كیست... بگذار فردا معلوم مى‏شود.

زن بدون آنكه چیزى بگوید، به گوشه اتاق پناه برد. زانوها را در آغوش كشید و سرش را روى پاها گذاشت. شب كم‏كم به انتها مى‏رسید. خواب از چشمانش فرارى شده بود. هوا داشت رو به روشنى مى‏رفت...

* * *

صداى دلنشین مناجات امام علیه‏السلام همچنان به گوش مى‏رسید. آفتاب از پس كوه‏ها آرام آرام خودش را به بالاى پشت بام مى‏رساند.

زن، لباس شوهرش را گرفت:

ـ تو را به حقّ كسى كه مى‏پرستیش! از خدا بترس، روز قیامت چگونه پیش رسول‏خدا سربلند خواهى كرد؟ اگه ابومحمّد نفرینت كند...، او مثل دیگران نیست؛ او مرد خداست!

مرد، تكانى به همسرش داد و زن، نقش زمین شد.

ـ حرفهاى ابلهانه نگو، باید این اتّفاق بیفتد. او باید كشته شود، آن هم به دست حیوانات درّنده‏اى كه خودم بزرگشان كرده‏ام.

زن، سر بلند كرد و از پشت چشمان خیسش امام حسن علیه‏السلام را دید كه به آرامى از زیر درختان نخل مى‏گذشت. چقدر لاغراندام و ضعیف دیده مى‏شد. چادرش را برداشت و به دنبال آنها روانه شد. جرأت نزدیك شدن به آنها را نداشت. از مولایش خجالت مى‏كشید. دلش مى‏خواست زمین، دهان باز مى‏كرد و شوهرش را مى‏بلعید.

* * *

جلوى درب باغ وحش كه رسیدند، ایستادند. مرد، از زیر شالش كلید باغ وحش را بیرون كشید و به طرف قفس حیوانات درّنده حركت كرد. امام علیه‏السلام به آرامى درون باغ وحش رفت بدون آنكه وحشتى در وى دیده شود. زن، دستانش را روى سر گذاشت، چشمانش را بست. نباید مى‏دید. از شدّت اضطراب بر زمین افتاد... گوش كرد، صدایى نمى‏آمد. سر بلند كرد. چیزى را كه مى‏دید، باور نمى‏كرد. حیوانات وحشى و درّنده، گرداگرد ابومحمّد ایستاده بودند و امام علیه‏السلام در وسط آنها مشغول به نماز بود. فریاد بلندى كشید:

ـ دیدى گفتم او مثل همه نیست!

سپس در حالى كه اشك شادى از دیدگانش جارى بود، خطاب به امام حسن عسكرى علیه‏السلام عرضه داشت:

ـ آقا! ما رو ببخش.1

منبع: حوزه

شنبه 30/10/1391 - 14:40
اهل بیت
عبادت، ستایش و عشق به معبود همواره در فطرت همه انسانها وجود دارد و آنان در كوران حوادث و در هنگام بروز پیشامدهای سخت و مشكلات طاقت‏فرسای زندگی، از این موهبت فطری خویش بهره می‏گیرند؛ به این جهت در همه ادیان و مذاهب برای عبادت جایگاه ویژه و آداب و رسوم خاصی منظور شده است. امّا از آنجایی كه برخی از انسانها راه و روش عبادت صحیح را نمی‏دانند و گاهی در این وادی راه خطا می‏پویند، خداوند متعال انبیا و اولیای خویش را مأمور نموده است كه راه صحیح عبادت، لوازم و آثار و موانع آن را به آحاد بشر بیاموزند و راه و روش عشق ورزیدن به معبود حقیقی را به آنان نشان دهند.

در بخش نخست این نوشتار كه به مناسبت شهادت امام حسن عسكری علیه‏السلام در ماه ربیع الاول ارائه گردید، با گوشه‏هایی از سیره و سخن آن حضرت در زمینه عبادت و عرفان آشنا شدیم، در اینجا نیز به نقل و توضیح فرازهایی دیگر از رهنمودها و رفتارهای عبادی آن حجت الهی می‏پردازیم:

مناجاتهای دلنواز

سالكان حقیقت طلب و نیایشگران عاشق، صفای باطن و راحتی روح بلند خود را در مناجاتهای شبانه و خلوتهای عارفانه با حضرت دوست می‏دانند. آنان آرام جان غمناك و شفای دل دردناك خویش را در راز و نیاز با پروردگار عالمیان می‏یابند و چاره حل همه مشكلاتشان را به دست او می‏بینند. این عارفان بلند همت هرگز راحتی خود را جز در رضای حضرت حق نمی‏طلبند و پیوسته در زیر لب زمزمه می‏كنند:

مهر رخت سرشت من خاك درت بهشت من

راحت من رضای تو عشق تو سرنوشت من

امام عسكری علیه‏السلام در یك سخن عارفانه‏ای فرمود: «مَنْ اَنِسَ بِاللّه‏ِ اِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ؛1 هر كس با خداوند متعال انس بگیرد، از مردم وحشت می‏كند.»

همچنان كه مولای عارفان علی علیه‏السلام چنین بود؛ هنگامی كه معاویه از ضرار بن ضمره لیثی [یكی از یاران باوفا و از عاشقان علی علیه‏السلام ] در مورد حالات امیرمؤمنان سؤال نمود، او در فرازی از پاسخ خود حالات امام را چنین توصیف كرد: «یَسْتَوحِشُ مِن الدُّنْیا وَزَهْرَتِها وَیَسْتَأْنِسُ بِالَّیْلِ وَوَحْشَتِهِ؛2 علی علیه‏السلام از [دلبستگی] به دنیا و مظاهر آن وحشت می‏نمود و با شب و وحشت آن كاملاً مأنوس بود.»

ناگفته پیداست كه منظور از انس با خدا و دوری از مظاهر غیرخدایی، گوشه‏گیری، انزواطلبی و رهبانیت نیست، بلكه منظور خلوت با پروردگار عالمیان می‏باشد كه سرچشمه تمام نیكیها، زیباییها و قدرتهاست. اساسا هر عمل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در ارتباط با مردم كه در راستای رضایت حضرت حق انجام می‏گیرد، نوعی انس با خداوند و امری پسندیده و موجب خشنودی خداوند متعال خواهد بود.

امام حسن عسكری علیه‏السلام در فرازهایی از مناجات دلنشین خود با آفریدگار جهان هستی، چنین راز و نیاز می‏كند:

«یا مَنْ مَواعیدُهُ صادِقَةٌ، یا مَنْ اَیادیهِ فاضِلَةٌ، یا مَنْ رَحْمَتُهُ واسِعَةٌ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، یا مُجیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینَ، یا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الاَْعْلی، وَخَلْقُهُ بِالْمَنْزِلِ الاَْدْنی...

فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاهْدِنی مِنْ عِنْدِكَ وَاَفِضْ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِكَ وَانْشُرْ عَلَیَّ مِنْ رَحْمَتِكَ وَاَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْ بَرَكاتِكَ اِنَّكَ اَنْتَ الرَّبُّ الْجَلیلُ وَاَنَا الْعَبْدُ الضَّعیفُ وَشَتّانَ ما بَیْنَنا یا حَنّانُ یا مَنّانُ، یا ذَالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ؛3

ای خدایی كه در وعده‏هایش راستگوست! ای آفریدگاری كه نعمتهایش افزون است! ای كسی كه سایه رحتمش گسترده است! ای دادرس دادخواهان! ای اجابت كننده دعای بیچارگان! ای كسی كه در بالاترین مرتبه قرار داری و آفریده هایت در پایین‏ترین منزل جای دارند!... بر محمد و آل او درود فرست و مرا خودت هدایت كن و فضل خودت را بر من افاضه كن و رحمت خود را بر من فراگیر ساز و بركات خودت را بر من نازل گردان، همانا كه تو پروردگار بزرگ هستی و من بنده ضعیف و ناتوان؛ و چقدر تفاوت است بین من و تو، ای خدای مهربان و بخشاینده و ای صاحب جلالت و بزرگواری.»

دستورالعمل‏های عرفانی

حضرت عسكری علیه‏السلام در رهنمودها و دستورالعمل‏های مختلفی مردم را به رفتارهای انسانی و سلوك معنوی دعوت می‏نمود. آن بزرگوار گاهی در نامه‏های خصوصی و عمومی مطالب خویش را به مشتاقان حقیقت عرضه می‏داشت. یكی از دستورالعمل‏های امام عسكری علیه‏السلام كه برای جویندگان سعادت بویژه شیعیان راهگشا و قابل تأمل است، رهنمود آن حضرت در ضمن نامه‏ای به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری4 از اصحاب مورد اعتماد آن وجود گرامی است؛ پیشوای یازدهم در فرازی از آن رهنمود چنین می‏نگارد:

 «فَاعْلَمْ یَقینا یا اِسْحاقُ! اَنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنْ هذِهِ الدُّنْیا اَعْمی فَهُوَ فی الاْخِرَةِ اَعْمی وَاَضَلُّ سَبیلاً، یَابْنَ اِسْماعیل! لَیْسَ تَعْمَی الاَْبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ، وَذلِكَ قَوْلُ اللّه‏ِ فی مُحْكَمِ كِتابِهِ5 حِكایَةً عَنِ الظّالِم اِذْ یَقُولُ «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی اَعْمی وَقَدْ كُنْتُ بَصیرا قالَ كَذلِكَ اَتَتْكَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَكَذلِكَ الْیَومَ تُنْسی»6؛

 ای اسحاق! یقینا بدان هر كس از این دنیا نابینا [و گمراه] رود او در آخرت نیز نابینا و گمراه خواهد بود. ای پسر اسماعیل! مقصود از نابینایی، كوری چشم نیست، بلكه قلبهایی كه در اندرون سینه‏ها قرار دارد كور می‏شوند و این همان سخن پروردگار متعال است كه در كتاب محكم خویش از زبان ستمگری حكایت می‏كند كه وی [هنگامی كه روز قیامت نابینا محشور می‏شود با اعتراض به خداوند [می‏گوید: «خداوندا! چرا مرا نابینا محشور كردی، در حالی كه در دنیا بینا بودم. خداوند می‏فرماید: همچنان كه در دنیا آیات ما به تو رسید و آنها را به فراموشی سپردی، همینطور امروز تو از فراموش شدگانی».

دستاورد عبادت

سلوك عرفانی و عبادت، انسان را به سوی كمال مطلق سوق می‏دهد و به همین جهت می‏تواند دستاوردها و آثار مثبت فراوانی را در زندگی انسان در پی داشته باشد. عظمت روحی، تعالی روانی و فكری، آثار جسمی، رفتاری و اجتماعی، مهار هوا و هوس، تقویت باورهای توحیدی، ترقی نیروی ادراكی و معرفتی، توسعه افق فكر و اندیشه انسان، بخشی از آثار عبادت راستین در پیشگاه آفریدگار هستی است.

مردان بزرگی در عالم، راز موفقیتهای بی‏شمار خود را در پرتو همین رفتار معنوی جستجو می‏كردند. یكی از مهم‏ترین شخصیتها كه از افتخارات دنیای اسلام به شمار می‏آید، دانشمند پر آوازه ایرانی، شیخ الرئیس ابوعلی سینا است.

او دارای نبوغ فوق العاده و صاحب اندیشه‏های ارزشمندی بود و آن چنان در كسب علم و دانش پیشرفت نمود كه در دوران نوجوانی سرآمد دانشوران عصر، در تمام علوم رایج زمان خود گردید و از اساتید معاصر بی‏نیاز شد. بو علی سینا با همه موفقیتها و موقعیتهایی كه در زندگی نصیبش شده بود، راز حل مشكلاتش را در عبادت و عبادتگاهها می‏جست.

او در خاطرات خود آورده است: «شب و روز جز به تحصیل علم به چیز دیگری نمی‏اندیشیدم و به غیر از فهمیدن به چیز دیگری توجه نداشتم، و به همین طریق پیش می‏رفتم، تا اینكه حقیقت هر مسئله‏ای برای من مسلّم می‏شد و هرگاه در مسئله‏ای حیران بودم و یا نمی‏توانستم قضیه را بفهمم، به مسجد پناه می‏بردم، نماز می‏گزاردم و خالق هستی را ستایش می‏كردم، در این حال معمای من حلّ و مشكل برطرف می‏شد.7»

در اینجا به یكی از مهم‏ترین آثار عبادت در زندگی حضرت عسكری علیه‏السلام می‏پردازیم:



پى‏نوشت‏ها:

1. عدة الداعی، ص194؛ شمس الضحی، ص594.

2. عده الداعی، ص195.

3. مصباح المتهجد، ص227؛ مهج الدعوات، ص277.

4. اسحاق بن اسماعیل نیشابوری از بزرگان شیعه و از محدثین مورد اطمینان در نزد ائمه اهل بیت علیهم‏السلام بود.امام عسكری علیه‏السلام در تجلیل از مقام وی فرمود: «فَاتَمَّ اللّه‏ُ یا اِسْحاقُ عَلی مَنْ كانَ مِثْلَكَ ـ مِمَّنْ قَدْ رَحِمَهُ اللّه‏ُ وَبَصَّرَهُ بَصیرَتَكَ ـ نِعْمَتَهُ، وَقَدَّرَ تَمامَ نِعْمَتِهِ دُخُولَ الجَنَّةِ؛ ای اسحاق! خداوند نعمت خود را برای هر كسی كه مثل توست ـ كه خدا به او مهر ورزیده و همچون تو او را بینایش گردانیده ـ كامل گرداند و تمام نعمت خود را با بهشت رفتن مقدر فرماید.»(مهج الدعوات، ص63 ـ 67)

5. طه/125 و 126.

6. تحف العقول، ص 484؛ معجم رجال الحدیث ج ج، ص 222.

7. زندگی ابوعلی سینا، ص29.

شنبه 30/10/1391 - 14:39
اهل بیت

 ‏جغرافیاى اسلام

از روزى كه رسول گرامى اسلام آئین حیات بخش خویش را به جهانیان عرضه نمود، این دین آسمانى و جاویدان به سرعت در حال گسترش بود و در مدّت 23 سال رسالت حضرت پیامبراكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نداى توحیدى اسلام از اقصا نقاط عربستان به خارج از آن كشیده شد.

 استقبال بى‏نظیر تشنگان عدالت و معنویت در شام، یمن، ایران، روم، مصر و حبشه، آئین محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را به عنوان یك مكتب جهانى مطرح كرده و در اندك زمانى مرزهاى جغرافیایى را درنوردیده و به گوش جهانیان رسانید. سه سال قبل از رحلت آن حضرت سفیران اسلام، جهانى بودن آن را به عالمیان عرضه كردند و خداوند متعال به صراحت به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم دستور دادند كه به همه اعلان كند كه: «یا اَیُّهَا النّاسُ اِنّى رَسُولُ اللّهِ اِلَیْكُمْ جَمیعاً»1؛ اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم.

بعد از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، جانشینان آن حضرت و پیشوایان معصوم علیهم‏السلام هریك در عصر خود در مناطق مهم و حیاتى دنیاى اسلام همچنان نفوذ داشتند و على‏رغم فشارهاى امویان و عبّاسیان، ارتباط محكم خود را با دوستداران و شیفتگان معارف قرآن و اهل‏بیت علیهم‏السلام حفظ مى‏كردند.

در عصر امام رضا علیه‏السلام كشورهاى زیادى در قلمرو جهان اسلام قرار داشت. ایران، افغانستان، سند، تركستان، قفقاز، تركیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزائر، تونس، مراكش و اسپانیا(اندلس)، بخشى مهمّى از قلمرو جهان اسلام در آن عصر به شمار مى‏آید. زمانى كه امام رضا علیه‏السلام با فشار حكومت وقت از مدینه به مرو ـ پایتخت آن روز جهان اسلام ـ وارد شد، ارتباط آن حضرت با بسیارى از سران ملّیت‏هاى مختلف اسلامى و حتى غیر اسلامى افزایش یافت.

خلفاى عباسى براى جلوگیرى از نفوذ امامان معصوم علیهم‏السلام در میان مسلمانان، از هرفرصت و وسیله‏اى سود جستند. اِعمال فشار و محدودیت كم‏سابقه، مهم‏ترین حربه آنان بود. این فشارها بعد از شهادت امام رضا علیه‏السلام در عصر امام جواد، امام هادى و امام عسكرى علیهم‏السلام به اوج خود رسید.

 از آنجایى كه شنیده بودند «مهدى موعود علیه‏السلام » كه طومار حكومت ستمگران را در هم خواهد پیچید و حكومت عدل جهانى تشكیل خواهد داد، از نسل حضرت عسكرى علیه‏السلام است، آن حضرت را بیشتر در تحت مراقبت و محدودیت قرار داده بودند؛ به طورى كه امام یازدهم در میان سایر ائمّه اطهار علیهم‏السلام از كوتاه‏ترین زمان براى امامت و رهبرى شیعیان برخوردار بوده است.

چرا كه امام على علیه‏السلام در حدود 30 سال، امام حسن علیه‏السلام 10، امام حسین علیه‏السلام 11، امام سجّاد علیه‏السلام 35، امام باقر علیه‏السلام 19، امام صادق علیه‏السلام 34، امام كاظم علیه‏السلام 35، امام رضا علیه‏السلام 20، امام جواد علیه‏السلام ـ با اینكه كوتاه‏ترین عمر را داشت ـ 17، امام هادى علیه‏السلام 33 و امام عسكرى علیه‏السلام فقط 6 سال (254 تا 260 ق.) امامت امت را عهده‏دار گردیدند.

با این اوصاف، امام عسكرى علیه‏السلام در این مدت كوتاه براى نفوذ در افكار و اندیشه‏هاى مسلمانان و انسان‏هاى تشنه معارف و معنویت از هیچ كوششى فروگذارى نكرد و با مناطق مختلف جهان اسلام ارتباط برقرار كرده و مردم مشتاق را راهنمایى نمود.

در عصر حضرت عسكرى علیه‏السلام شهرها و مناطقى چون: بغداد، نیشابور، قم، رى، بلخ و سمرقند از رهبرى‏هاى داهیانه آن برگزیده الهى برخوردار بودند.

در این نوشتار، افق رهبرى و امامت آن حضرت را در شهرهاى جهان اسلام، به نظاره مى‏نشینیم.

غرب ایران

نگاهى به زندگانى حضرت عسكرى علیه‏السلام نشان مى‏دهد كه آن حضرت در نقاط مختلفى از جهان اسلام نفوذ داشته و شیعیان و دوستداران حضرتش با تلاش‏هاى فراوان و اهتمام، به حضورش رسیده و یا به وسیله نامه و پیك با آن بزرگوار به گفت وگو مى‏پرداختند. گزارش زیر، یكى از این موارد را نشان مى‏دهد:

مردى از علویان در زمان امام عسكرى علیه‏السلام براى كار و امرار معاش به سوى غرب ایران و بخش‏هاى كوهستانى (جبل) سفر كرد. در آنجا شخصى از اهالى سرپل ذهاب (حلوان) از دوستداران امام عسكرى علیه‏السلام با وى ملاقات نموده و از مرد علوى پرسید:

ـ از كجا آمده‏اى؟!

ـ از سامرّا.

ـ آیا در سامرّا فلان محلّه و فلان كوچه را مى‏شناسى؟

ـ آرى.

ـ از حسن بن على علیه‏السلام خبردارى؟

ـ نه.

ـ براى چه به اینجا آمده‏اى؟

ـ براى كسب درآمد و امرار معاش.

ـ من پنجاه دینار به تو مى‏دهم، آن را بگیر و مرا در سامرّا به خانه حسن بن على علیه‏السلام برسان.

مرد علوى پیشنهادش را پذیرفته و او را در سامرّا به محضر امام حسن عسكرى علیه‏السلام آورد. امام در صحن منزل خود نشسته بود كه آن مرد به همراه مرد علوى وارد شد. امام به وى نگاهى كرده، فرمود:

آیا تو فلانى هستى؟

ـ بله.

ـ پدرت براى تو در مورد ما وصیّتى كرده و تو آمده‏اى آن را اداكنى! چهارهزار دینار به همراه توست، آن را بیاور!

ـ آرى، چنین است.

و آنگاه اموال را به امام پرداخت و سپس امام رو به مرد علوى كرده، فرمود:

ـ تو به ناحیه جبل در ایران رفته بودى تا درآمدى كسب كنى و این مرد، پنجاه دینار برایت پرداخت تا او را نزد ما آورى و ما نیز به تو پنجاه دینار دیگر مى‏پردازیم.2

خراسان

امام عسكرى علیه‏السلام بیشترین نفوذ را در منطقه خراسان ـ به ویژه شهر نیشابورـ داشته است. فضل بن شاذان، از شخصیت‏هاى برجسته نیشابورى است كه پیشواى یازدهم تألیفات وى را تأیید نموده و در مورد برخى از احادیث او نوشته است: «صحیح است و شایسته است كه به مطالب آنها عمل شود.» امام عسكرى علیه‏السلام در مورد این شخصیت خراسانى فرمود: «اَغْبِطُ اَهْلَ خُراسانَ لِمَكانِ الْفَضلِ بن شاذان3؛ من بر مردم خراسان غبطه مى‏خورم كه فضل بن شاذان در میان آنهاست.»

ابراهیم بن عبده یكى دیگر از سرشناسان شیعه در نیشابور است كه امام یازدهم وى را به عنوان وكیل خویش برگزید.

در بخشى از نامه امام عسكرى علیه‏السلام به اهل‏نیشابور آمده است:

«من ابراهیم بن عبده، را به عنوان نماینده خویش در نیشابور نصب كردم؛ تمام آن مناطق موظّفند وجوهات شرعى و حقوق واجب خود را به او بپردازند. و او را امین و مورد اعتماد خویش در میان شیعیان آنجا قرار دادم.»4

داود بن ابى‏زید، حمدان بن سلیمان، ابراهیم بن محمد، العمركى و محمد بن احمد5 از دیگر بزرگان و محدّثان نیشابور هستند كه در ردیف اصحاب امام حسن‏عسكرى علیه‏السلام به شمار مى‏آیند.*


 

پى‏نوشت‏ها:

1. اعراف / 158.

2. كشف الغمّه، ج 3، ص 307.

3. وسائل الشّیعه، ج 27، ص 101.

4. رجال كشّى، ج 2، ص 797.

شنبه 30/10/1391 - 14:38
اهل بیت

دوره عباسى ـ به ویژه در زمان امام حسن عسكرى علیه‏السلام ـ از هر نظر بدترین دوره اسلامى بود؛ چرا كه به علّت عیّاشى و ستم‏پیشگى حاكمان و منصب‏داران و نیز بى‏خبرى و فقر عمومى در سایر بلاد اسلام، بسیارى از ارزشهاى اسلامى از بین رفته بود و اگر تلاش شبانه‏روزى امام عسكرى علیه‏السلام یارى‏گر اسلام نمى‏گردید، نام و یاد اسلام در ورطه سیاست‏هاى حكومت عباسى به نابودى كشیده مى‏شد.

امام عسكرى علیه‏السلام به حَسَب سختى زمان و اقتضاى شرایط مكان ـ كه طوفان بى‏دینى و لاابالى‏گرى بر سرزمین‏هاى اسلامى مى‏وزید ـ از نیروى «كرامت» كه خداوند آن را در وجود اولیاى خاصّ خود قرار مى‏دهد، در راه تقویت ایمان شیعیان و دیگر شیفتگان وادى حق، بهره مى‏جست.

معجزات و كراماتى كه با نیروى معنوى آن حضرت رخ مى‏نمود، نقش اساسى در هدایت مسلمانان به سوى ارزش‏هاى اسلامى داشت. چنانكه در همان فضاى آلوده و تاریك، كه در سراسر سرزمین‏هاى اسلامى جریان داشت، بسیارى از اندیشمندان و آگاهان، امام را به عنوان حقیقت زلال اسلام مى‏دانستند و در مشكلات مادّى و معنوى به امام حسن علیه‏السلام پناه مى‏بردند.

گرچه امام عسكرى علیه‏السلام زیر نظر مستقیم دولت عباسى قرار داشت؛ لیكن درایت و كاردانى آن حضرت چنان بود كه در بیشتر سرزمین‏هاى اسلامى «نماینده» داشت و از حال مسلمانان آگاه بود. برخى از مساجد و اماكن دینى در شهرها به امر مبارك ایشان ساخته شد؛ از جمله مسجد امام حسن عسكرى علیه‏السلام (مسجد جامع) در قم. این مطلب، نشانگر آن است كه آن بزرگوار به وسیله نمایندگان خود و با نیروى امامت، از تمام كاستى‏ها و مشكلات مردم آگاه بوده است.

دانشگاه مخفى امام علیه‏السلام ، حوزه آگاهى و رشد اسلامى همگان به شمار مى‏رفت كه ثمره آن، پرورش صدها دانشمند و اسلام‏شناس بود. چنانكه از كتب رجال و حدیث پیداست، حدّاقل 500 نفر از جویندگان و علاقه‏مندان به مسائل اسلامى، از محضر آن حضرت بهره برده‏اند. در كتاب‏هاى رجالى نام 107 نفر آمده كه به عنوان اصحاب خاصّ امام علیه‏السلام از آن وجود مبارك، روایت كرده‏اند8 و این، نشانه حجمى گسترده و چشمگیر از تلاش علمى امام علیه‏السلام در بدترین دوران حكومت عباسى است. تا زمانى كه آن‏جناب زنده بود، هیچ كس قدرت سوء استفاده و تحریف مسائل اسلامى را نداشت.

آن حضرت در گستره سیاسى نیز میزان حق و باطل بود. از هر قیام ضدّ دولتى كه در جهت عدالت و حقوق مردم انجام مى‏گرفت، مخفیانه حمایت مى‏كرد و اگر كسانى در پى بهره‏گیرى از نیروى مردمى براى مقاصد سیاسى خویش دست به فعّالیتى مى‏زدند، حضرت قاطعانه مى‏ایستاد و دسیسه آنان را آشكار و خنثى مى‏نمود.

در زمان امامت آن حضرت، فردى به نام «یحیى بن عمر طالبى» بر ضدّ خلیفه عباسى به پا خاست؛ هدفش چنانكه از لا به لاى سخنان و شعارهایش پیدا مى‏شود، عدالت اجتماعى و تقسیم غنائم میان ضعیفان و تهى‏دستان مسلمان بود. در جنگى كه بین «یحیى» و «مستعین»، پادشاه ستمگر عباسى درگرفت، یحیى كشته شد و به دستور مستعین و بعد «معتزّ» جنازه او را بر دروازه بغداد نصب نمودند و مردم را وادار به اظهار بیزارى و بدگویى از قیام كنندگان كردند. در میان بزرگان و چهره‏هاى برجسته اسلامى، تنها امام عسكرى علیه‏السلام است كه از زبان مباركش كلمه‏اى بر ضدّ قیام كنندگان شنیده نشد.9

رهبرى قیام زنگیان، با فردى به نام «على بن عبدالرّحیم» از قبیله عبدالقیس بود. او خود را علوى و از نوادگان «زید شهید» مى‏نامید. مردم را به یارى فرا مى‏خواند؛ برخى به وى گرویدند و شعار خود را دفاع از مردم قرار دادند. چون از ناحیه‏اى از شامات به نام «زنج» بود، به این نام نیز معروف شد. امام حسن عسكرى علیه‏السلام فرمود:

«صاحب الزّنج لیس منّا اهل‏البیت».10

جمال امامت در آینه كرامت

«ابوهاشم جعفرى»، از یاران امام عسكرى علیه‏السلام ، مى‏گوید:

در زندان بودیم كه امام عسكرى علیه‏السلام را به زندان آوردند. برادرش «جعفر» نیز همراه او بود. دورش جمع شدیم و از هر موضوعى پرسش نمودیم. اتفاقاً مردى «جمحى» در زندان بود كه خود را علوى معرّفى مى‏نمود. امام، نگاهى به سوى او كرد و فرمود:

«اگر غیر خودى در میان ما نبود، زمان آزادى هر یك از شما را مى‏گفتم.»

گفتم: اى پسر رسول خدا! مگر این، از ما نیست؟ او خود را علوى مى‏نامد!

فرمود: «این مرد، جاسوس است و زیر لباسش كاغذى است كه اسامى زندانیان نوشته شده و همه سخنان شما را گزارش مى‏كند.»

ابوهاشم مى‏گوید: لباس او را گشتیم؛ لیستى كه امام به آن اشاره فرموده بود را، پیدا كردیم.11

«على بن ابراهیم» مى‏گوید:

در زندان بودیم. امام حسن عسكرى علیه‏السلام هم در زندان با ما بود. هر روز غلام امام از منزل ایشان بسته‏اى مى‏آورد و همه ما روزه خود را با آن افطار مى‏كردیم. چند روز بعد، من به قسمت دیگر زندان منتقل شدم و نمى‏توانستم از غذاى امام افطار كنم. نان خشكى بیش نداشتم و هر روز با آن افطار مى‏كردم. یك روز از شدت ضعف، حالم دگرگون شد. نزد امام عسكرى علیه‏السلام رفتم. هنوز چیزى نگفته بودم كه به غلام خود فرمود: «براى على‏بن ابراهیم غذا بیاور كه روزه نیست.»

 سپس به من فرموند: «روزه با نان خالى، بدن را ضعیف مى‏كند و توان آدم را به تحلیل مى‏برد. گاهى از گوشت استفاده كن تا بدین حال دچار نشوى. گوشت، باعث مى‏شود تا بهتر روزه بگیرى و توفیق بیشترى در عبادت پروردگار متعال داشته باشى.»

من از این برخورد امام تعجّب كردم؛ زیرا كسى از وضع من خبر نداشت و به هیچ كس هم حرفى‏نزده بودم. روز بعد، چیزى پیش آمد كه بر شگفتى من افزوده شد. امام علیه‏السلام روزها روزه داشت و شب‏ها به عبادت مشغول بود و كمتر سخن مى‏گفت. صبح روز بعد، غلام ایشان به عادت همیشه غذا آورد. امام علیه‏السلام فرمود تا غذاها را به ما تحویل دهد. سپس فرمود: «من امروز آزاد مى‏شوم و این غذاها روزىِ شماست!»

به خدا سوگند! هیچ حرف و سخنى از آزادى نبود. اما آن حضرت عصر همان روز از زندان آزاد گردید.12

روشنى دیدگان

با تولّد امام زمان علیه‏السلام شادى، چهره مبارك امام حسن عسكرى علیه‏السلام را فرا گرفت و فرمود:

«سپاس خداوندى را كه به من فرزندى داد كه: اشبه النّاس برسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم خَلْقاً و خُلْقاً یحفظه اللّه تبارك و تعالى فى غیبته ثمّ یظهر، یملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً؛ او از نظر صورت و سیرت، شبیه‏ترین مردم به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است و خداوند پس از یك غیبت طولانى، آشكارش مى‏نماید و زمین را پر از عدل و داد مى‏كند، در حالى كه پر از بى‏عدالتى و ستم پیشگى مى‏باشد.»13

منبع: الشیعه


شنبه 30/10/1391 - 14:37
اهل بیت

1. عملگرایى در هدایتگرى

زیباترین نمونه از تحوّل انسان‏هاى خطاكار را مى‏توان در این داستان‏ها یافت:

وقتى امام در زندان بود، عبّاسیان نزد صالح بن وصیف آمدند و از وى خواستند بر امام سخت بگیرد. گفت: چگونه چنین كارى بكنم؟! دو نفر از بدترین انسان‏ها را گمارده‏ام كه او را آزار دهند ولى حالا هر دو اهل عبادت و روزه شده‏اند!

به دستور صالح، آن دو را حاضر كردند و صالح از دلیل مهربانى‏شان با امام سؤال كرد، گفتند: درباره مردى كه روزها به روزه و تمام شب به عبادت مى‏پردازد و هر لحظه به او مى‏نگریم، لرزه به انداممان مى‏افتد، چه مى‏گویى؟!

عباسیان با شنیدن این سخن، نا امید و پراكنده شدند.24

وقتى هم كه حضرت در زندان على بن نارمش بود، وى كه از دشمنان كینه‏توز بود، چنان متحوّل شده كه از شدّت احترام، به چهره امام نگاه نمى‏كرد و در حالى از نزد امام رفت كه بیناترین فرد به عظمت و فضائل آن حضرت بود.25

2. هدایت متخصّصان

اگر امر به معروف و نهى از منكر توده‏هاى عادى، شرایط و سازوكارهاى مهمّى دارد، بى‏گمان «اصلاح نخبگان»، حسّاسیت‏ها و برنامه‏هاى دقیق‏ترى مى‏خواهد. امام حسن عسكرى علیه‏السلام براى هر گروه، ابزار مناسب با همان گروه را به كار مى‏برد؛ گاه موعظه، هشدار، نامه‏نگارى، ... و گاهى هم با آموزش افراد متخصّص و فرستادن آنها به مراكز علمى و نجات منحرفان نخبه.

ابن شهرآشوب مى‏نویسد: اسحاق كِنْدى، از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مى‏رفت و ساكن عراق بود. كتابى به نام «تناقض‏هاى قرآن!» نوشت؛ او مدتها گوشه‏نشینى اختیار، و وقتش را صرف نگارش آن كتاب كرده بود. روزى یكى از شاگردان او به محضر امام عسكرى علیه‏السلام شرفیاب شد. وقتى چشم امام به او افتاد، فرمود: آیا میان شما مرد رشیدى نیست كه گفته‏هاى استادتان كندى را پاسخ گوید؟ او گفت: ما همه شاگردیم و نمى‏توانیم اعتراض كنیم! امام عسكرى علیه‏السلام مطالبى به وى آموخت.

شاگرد، نزد استاد رفت و همین طور عمل كرد. استاد هم بعد از پذیرش حقّ، او را قسم داد كه بگوید این مطلب را از كجا شنیده است و سرانجام، شاگرد پاسخ داد كه امام عسكرى علیه‏السلام چنین شیوه و گفتارى را یاد داده است. كِنْدى هم گفت:

الآن درست گفتى! این چنین سخنى غیر از آن خاندان صادر نمى‏شود.

سپس آتش خواست و آنچه را نوشته بود، سوزاند.26 *

نقش معجزه در هدایت و اصلاحگرى

امام حسن عسكرى علیه‏السلام همانند دیگر ائمّه، در هنگام لزوم، از ابزار «معجزه و كرامت» براى هدایت استفاده مى‏كرد و این ظرفیت والا را در خدمت اصلاح اندیشه‏ها و افكار امّت اسلامى قرار مى‏داد. اما ویژگى امام عسكرى استفاده گسترده از این ظرفیت است. قطب راوندى 40 مورد و سیّد بحرانى 134 مورد، شیخ حرّ عاملى 136 مورد، علاّمه مجلسى 81 مورد از معجزات وى را نقل كرده‏اند.27

علت این امر نیز مى‏تواند اختناق و فشارهاى سیاسى و امنیتى باشد كه دامنگیر شیعیان و حضرت بوده، البته امام براى تداوم نقش هدایتگرى خود، از ابزار معجزه و كرامت كه آن شرایط اختناق را خنثى مى‏كرد، استفاده مى‏نمود. براى آگاهى از معجزات امام عسكرى علیه‏السلام منابع گوناگونى در دسترس است كه با مطالعه آنها مى‏توان نور «هدایت و اصلاح» را در قلب‏هاى مستعد تاباند.

ابزارهاى هدایت در سیره امام حسن عسکری علیه السلام

هدایت و اصلاحگرى امام حسن عسکری علیه السلام

احیاى سنّت‏ها توسط امام حسن عسکری علیه السلام

منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستانه مقدسه قم

شنبه 30/10/1391 - 14:36
اهل بیت

امام حسن عسكرى (ع) و تصوّف
نویسنده: سیّد جعفر ربّانى

از جمله جریان‏هاى فاسدى كه امام عسكرى علیه‏السلام به شدّت از آن بیزارى جسته و مردم را از گرویدن به آن بر حذر مى‏داشت، گروه «صوفیه» است. این فرقه از آغاز پیدایش توسّط «ابوالقاسم كوفى بهشمیّه» توانست تحت پوشش اسلام، عدّه‏اى از مسلمانانِ ساده‏لوح را بفریبد.
محمّد بن عبدالجبّار از امام عسكرى علیه‏السلام نقل كرده كه حضرتش فرمود:
از امام صادق علیه‏السلام در مورد «ابوهاشم كوفى» سؤال شد، امام صادق علیه‏السلام فرمود:
«او فردى بسیار فاسد العقیده بود و مسلكى به نام تصوّف اختراع كرد و آن را مركزى براى اعتقادات پلید خود قرار داد.»(1)
آرى، بدعت، خودنمایى، چلّه نشینى، تعطیل كردن احكام دین، انزوا و... از مظاهر تصوّف است و ائمه علیهم‏السلام با آن مقابله نموده‏اند. و موجب تأسّف آنكه این روش‏هاى غلط گاهى تحت عناوینى همچون: تشیّع، ابراز علاقه به اهل بیت علیهم‏السلام و یا تهذیب نفس انجام مى‏گیرد!
امام حسن عسكرى علیه‏السلام خطاب به صحابى گرانقدرش، ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى فرمود:
«زمانى بر مردم فرا مى‏رسد كه چهره‏هایشان خندان، ولى دلهایى تاریك دارند. از دیدگاه آنان، سنّت یعنى بدعت و بدعت یعنى سُنّت. مؤمن را به دیده حقارت مى‏نگرند و فاسق را ارج مى‏نهند. فرمانروایان آنان افرادى نادان و ستم پیشه‏اند و دانشمندان ایشان دریوزه دربار ستمگرانند. ثروتمندان آنها حقّ تهیدستان را به یغما مى‏برند و كوچك‏ترها بر بزرگان خود پیشى مى‏گیرند. انسان‏هاى نادان از دیدگاه ایشان فردى آگاه و اشخاص حیله‏گر را مهذّب مى‏دانند. میان فرد با اخلاص و انسان مُردّد تمییز نمى‏دهند. آنان گوسفندان را از گرگ‏ها باز نمى‏شناسند.
عالمان و اندیشمندان آنها بدترین آفریده‏هاى الهى در روى زمین‏اند؛ چرا كه به فلسفه و تصوّف تمایل نشان مى‏دهند. به خدا سوگند! آنها از عقیده [و فطرت] خود برگشته و از راه حق منحرف شده‏اند. در علاقه و محبّت به مخالفان ما زیاده‏روى مى‏كنند و شیعیان و دوستداران ما را به گمراهى مى‏كشانند. اگر به جاه و مقامى دست یابند، از گرفتن رشوه سیر نمى‏شوند و اگر به ذلّت گرفتار گردند، ریاكارانه خدا را پرستش مى‏كنند. آگاه باشید كه آنان راه (سعادت و حقیقت) را بر مؤمنان مى‏بندند و مُبلّغان آئین كافرانند. كسانى كه با آنها زندگى مى‏كنند، باید از آنان بر حذر بوده و دین و ایمان خویش را حفظ كنند.»
سپس امام عسكرى علیه‏السلام فرمود:
«اى ابوهاشم! این مطالب را پدرم از پدران بزرگوارش، از جعفر بن محمّد علیهم‏السلام برایم نقل نمود. این سخنان از اسرار ما است، آنها را جز براى اهلش بازگو مكن.»(2)
نفوذ افكار انحرافى و از جمله تصوّف در میان شیعیان، خطرى بوده است كه بزرگان از یاران ائمه علیهم‏السلام بدان اهتمام مى‏ورزیده و گزارش آن را به امامان معصوم علیهم‏السلام منتقل مى‏نموده‏اند.
احمد بن محمد بن عیسى ـ از اصحاب امام حسن عسكرى علیه‏السلام ـ در نامه‏اى به حضرت چنین گزارش مى‏دهد:
«گروهى یافت شده‏اند كه براى مردم سخنرانى مى‏كنند و احادیثى مى‏خوانند و آنها را به شما و پدران شما نسبت مى‏دهند. در میان آنهاست احادیثى كه قلوب ما آنها را نمى‏پذیرد ولى امكان ردّ این روایات وجود ندارد، چرا كه آنها را از پدران شما نقل مى‏نمایند. ایشان دو نفرند؛ یكى، على‏بن حَسكة و دیگرى، قاسم یقطینى.»
وى در ادامه مى‏نویسد:
«از عقاید ایشان است كه مى‏گویند: مراد از سخن خدا كه مى‏فرماید:
«انّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر»(3)
مردى است كه مردم را از فحشاء بازمى‏دارد نه آنكه مقصود، ركوع و سجود باشد. و مقصود از زكات نیز همان مرد است نه دراهم و اخراج مال.
و بر همین منوال، اوامر و نواهى خداوند را تأویل مى‏كنند. بر ما منّت بگذارید و راه حق و سلامت از انحرافات را بیان نمایید.»
امام عسكرى علیه‏السلام در پاسخ نوشت:
«ابن حَسكه دروغ مى‏گوید و براى شما همین كافى است كه ما او را در زمره دوستان خود نمى‏شناسیم. خدا، او را لعنت كند. به خدا قسم! كه پروردگار، محمّد -صلى ‏الله‏ علیه‏ و ‏آله ‏و سلم- و پیامبران قبل از او را نفرستاد مگر براى دین خالص و نماز و زكات و روزه و حج و ولایت. و پیامبر گرامى اسلام -صلى ‏الله‏ علیه ‏و ‏آله ‏و سلم- مردم را دعوت نكرد مگر به سوى خداى "وحده لاشریك له" و ما اوصیا از فرزندان پیامبر نیز بنده خدا هستیم و به او شرك نمى‏ورزیم. اگر اطاعتش كنیم، بر ما رحم خواهد كرد و اگر نافرمانى‏اش كنیم، ما را عذاب خواهد نمود. ما بر خدا حجّت نداریم بلكه حجّت از اوست بر ما و بر همه خلقش. من این سخنان را نفى نموده، از این اشخاص بیزارى مى‏جویم؛ شما نیز آنها را رها كنید. خداوند، لعنتشان كند. و آنان را در تنگنا قرار دهید و چنانچه آنها را در مكان خلوت یافتید، سرشان بر سنگ بكوبید.»(4)

پی نوشت :

1. سفینة‏البحار، شیخ عباس قمى، ص 145، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس.
2. همان.
3. عنكبوت / 45.
4. رجال الكشّى، ج 2، ص 802 و 803، مؤسّسه آل البیت علیهم‏السلام .

جمعه 29/10/1391 - 14:22
اهل بیت

امام حسن عسكرى علیه السلام و منحرفان فكرى
نویسنده: محمدجواد مروّجى طبسى

طلیعه

یكى از اهداف و برنامه‏هاى كلى پیامبر و معصومان علیهم‏السلام حراست و مرزبانى از اندیشه‏هاى اسلامى بود كه با آغاز بعثت و دعوت پیامبر شروع شده و هریك از امامان بزرگوار به تناسب شرایط زمانى خود به این وظیفه مهم و خطیر پرداخته‏اند. چنان كه ملاحظه مى‏كنیم، حضرت محمد صلى ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله ‏و سلم با بسیارى از گروه‏ها همانند: دهرى‏ها، زنادقه، براهمه و غیر آنان و همچنین امامان علیهم‏السلام با افراد و گروه‏هاى بسیارى كه به ظاهر مسلمان بوده، اما افكار خارج از اندیشه‏هاى دینى و اسلامى داشتند، به بحث و گفت و گو و مقابله جدى مى‏پرداختند.
بدین شكل كه اگر فرد یا افرادى دچار اشتباهات یا تناقضاتى مى‏شدند، نخست به هدایت و روشنگرى و به دور از هر گونه موضع‏گیرى كار خود را آغاز مى‏كردند؛ اما همین كه احساس مى‏شد، این فكر انحرافى به دنبال جریانى پنهان یا آشكار، خود را نشان داده است فوراً دست به افشاگرى علیه آنان مى‏زدند.
و گاهى نیز همین اندیشه‏ها كه هر روز در لباس نویى خود را در جامعه اسلامى آشكار مى‏كرد، خلفاى بنىعباس را هم به دام انداخته و گاه مى‏شد همان افكار غلط، سیاست نظام را ترسیم مى‏نمود.
مثلاً در زمان امام هادى علیه‏السلام مسأله «خلق قرآن» در جامعه اسلامى بالا گرفته و طرفداران زیادى پیدا كرده بود و چند خلیفه عباسى به تبعیت از یك دسته، گروه مخالف را در زیر بدترین فشارها و شكنجه‏ها وادار به پیروى از عقیده خود مى‏كردند. از جمله كسانى كه در سال 220 ق. بر سر همین عقیده، شلاق زیادى خورده و شكنجه فراوانى دید و مدتى در زندان به سر برد، احمد بن حنبل(1) بود كه از او مى‏خواستند تا دست از عقیده خود برداشته و با خلیفه عباسى هم نظر شود.
بى‏شك یكى از علل و انگیزه‏هاى جدا ساختن امامان علیهم‏السلام از امت اسلامى، همین جهت بود كه عده‏اى از خدا بى‏خبر مى‏خواستند با استفاده از قدرت خلافت اسلامى، جامعه را به سمت و سویى كه خود مى‏خواهند، بكشانند و جوانان را نسبت به باورهاى دینى سست كنند و آنها را در دامان همان اندیشه‏هاى باطلى كه از پیش طراحى كرده و رواج داده بودند، بیندازند تا كسى نتواند آزادانه در برابر این تهاجم ایستادگى نماید.
این نوشتار، به بخش بسیار كوچكى از این تلاش‏هاى جدى پرداخته است.

امام و نگهبانى از اندیشه اسلامى

دوران امام یازدهم، یكى از دوران‏هاى سخت و دشوارى بود كه افكار گوناگون از هر سو «جامعه اسلامى» را تهدید مى‏كرد. و با این كه امام در نهایت فشار به سر مى‏برد، اما وى همانند پدران خود، لحظه‏اى از این مسأله غفلت نورزیده و در برابر گروه‏ها و مكتب‏هاى التقاطى و اندیشه‏هاى وارداتى و ضد اسلامى از جمله: صوفیان، غُلات، مُفَوّضه، واقفیه، دوگانه پرستان و سایر دگراندیشان، سخت موضع گرفته و با شیوه‏هاى خاص خود، كارهاى آنها را خنثى نموده و نقش بر آب مى‏كرد.

آگاه ساختن فیلسوف عراق

مورخان نوشته‏اند: در زمان امام حسن عسكرى علیه‏السلام فیلسوفى در عراق مى‏زیست به نام «اسحاق كِندى». وى به خیال این كه در قرآن تناقض وجود دارد، در خانه نشست و مشغول تدوین و تألیف كتابى در تناقض قرآن شد. ابن شهرآشوب مى‏نویسد:
روزى یكى از شاگردان اسحاق كِندى به محضر امام حسن عسكرى علیه‏السلام وارد شد. امام به وى فرمود: آیا در بین شما فرد توانایى پیدا نمى‏شود كه استادتان كِندى را در آنچه كه آغاز كرده، رد كند و او را از این كار باز دارد؟!
او گفت: ما همه از شاگردان او هستیم و چگونه مى‏توانیم در این خصوص یا در دیگر مسائل بر استاد خود اعتراض كنیم؟!
حضرت فرمود: آیا آنچه را كه به تو بیاموزم، به او مى‏رسانى؟
عرض كرد: آرى.
امام فرمود: به نزد او برو و نخست با وى معاشرت نیكى داشته باش و به هر چه نیاز دارد، كمكش كن. هنگامى كه با او انس گرفتى، به او بگو: سؤالى به ذهنم رسیده است كه دوست دارم آن را از تو بپرسم. او خواهد گفت: سؤال كن. پس به او بگو: اگر گوینده (آورنده) این قرآن نزد تو بیاید و از تو بپرسد: آیا احتمال وجود دارد كه مقصود خداوند از این گفتار، غیر از آن باشد كه شما پنداشته‏اى و در پى آن هستى؟ او به تو خواهد گفت: آرى، این احتمال وجود دارد. زیرا انسان هنگام شنیدن، بهتر متوجه معانى مى‏شود و آنها را درك مى‏كند. چون چنین گفت، به او بگو: شما چه مى‏دانى شاید منظور گوینده كلمات قرآن غیر از چیزى باشد كه شما تصور كرده‏اى و او الفاظ قرآن را در غیر معانى خود استعمال كرده باشد.
آن مرد از حضور امام حسن عسكرى علیه‏السلام مرخص شده و به سوى استاد خود، فیلسوف عراقى، رهسپار گردید و مدتى به دستور آن حضرت با او به نیكى رفتار كرد و سرانجام در فرصت مناسب، سؤال پیشنهادى امام را از او پرسید.
كِندى گفت: یك مرتبه دیگر این سخن را برایم بیان كن.
وى بار دیگر سخن امام را بیان نمود. كِندى درنگى كرده و مقدارى فكر كرد و دریافت كه هم از نظر لغت و هم از نظر علمى این امر كاملاً محتمل است و در نظرش این سخن كاملاً صحیح آمد. از این روى به شاگردش گفت: تو را سوگند مى‏دهم كه بگویى این سخن را از كجا آموختى و چه كسى آن را به تو گفته است؟
راوى مى‏گوید: گفتم: این، چیزى بود كه بر قلبم گذشت؛ لذا از شما پرسیدم.
گفت: هرگز!فردیهمانند تو محال است بر چنین چیزى دست پیدا كند و به این مرتبه از این سخن برسد! حال به من بگو كه این سخن را از كجا آوردى؟
گفتم: این، دستورى بود كه ابومحمّد ـ عسكرى علیه‏السلام ـ به من یاد داده است.
گفت: درست گفتى، چرا كه چنین سخنانى تنها از همان خاندان صادر مى‏شود.
سپس آتشى درخواست كرده و هر آنچه را كه نوشته بود، در آتش سوزاند.(2)

برخورد با غلات و مُفَوِّضه

از دیگر برخوردهایى كه امام حسن عسكرى علیه‏السلام با منحرفان فكرى داشت، همانا موضع‏گیرى در برابر غلات و مفوّضه بود؛ یعنى همان‏هایى كه عقیده داشتند: خداوند در ابتداى آفرینش با خلقت كردن پیامبر، همه چیز را به او واگذار كرده، سپس این پیامبر است كه دنیا و هر آنچه كه در او هست را آفریده است. و برخى گفته‏اند: خداوند این اختیار را به على بن ابیطالب علیه‏السلام داده است.(3)
و چون این اندیشه انحرافى لطمه شدیدى بر عقاید مسلمانان مى‏زد، و پیامدهاى ناگوارى در پى ‏داشت، بدین جهت از آغاز پیدایش این تفكر غلط، مورد نكوهش معصومان علیهم‏السلام قرار گرفت و این طایفه را بدتر از یهود و كفار قلمداد كردند. زیرا چیزى مدعى شده بودند كه حتى یهود و نصارا هم نگفته بودند. چرا كه یكى از آثار این تفكّر غلط، غُلوّ درباره پیامبر و معصومان علیهم‏السلام بود. از این ‏رو، امام عسكرى علیه‏السلام مسلمانان را از پیروى چنین افرادى با چنین افكارى بر حذر مى‏داشت و گاهى با برخى از ساده‏اندیشان و فریب خوردگان بسیار بزرگوارانه برخورد مى‏كرد، به امید آن كه از باور خود دست بردارند.

امام عسكرى علیه‏السلام و ادریس بن زیاد

علامه مجلسى از «ادریس بن زیاد كَفَر توثایى» نقل كرده كه وى مى‏گفت: من از جمله افرادى بودم كه درباره آنها غُلوّ مى‏كردم. روزى براى دیدار با ابومحمد عسكرى علیه‏السلام روانه سامرا شدم؛ وقتى كه وارد شهر شدم، از فرط خستگى خود را بر پلكان حمامى انداخته و كمى به استراحت پرداختم. در این بین خواب چشمان مرا ربود؛ پس بیدار نشدم مگر با صداى كوبیدن آرامى كه به وسیله چوب‏دستى كه در دست امام عسكرى علیه‏السلام بود. پس با همان اشاره از خواب بیدار شده و او را شناختم. فوراً از جاى برخاسته و در حالى كه آن حضرت سوار بر اسب بودند، پا و زانوى مباركش را بوسه زدم، اولین سخنى كه امام در این ملاقات كوتاه به من فرمود، این بود:
«یا ادریس! «بل عباد مكرمون، لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون»؛(4) اى ادریس! بلكه آنان بندگان مقرب خدایند و در گفتار بر او سبقت نمى‏گیرند و به فرمان وى عمل مى‏كنند.»
در این ‏جا حضرت با عنوان كردن این آیه خواستند به او بفهمانند كه اندیشه غُلوّ درباره ما باطل است و ما از خود هیچ اختیارى جز آن كه خداوند اراده كند، نداریم؛ چرا كه ما به دنبال امر و اراده خدا بوده و فرمان او را انجام مى‏دهیم.
ادریس كه از جواب كوتاه امام عسكرى علیه‏السلام كاملاً آگاه شده بود، در پاسخ امام گفت: اى مولاى من! مرا همین كلام بس است؛ زیرا آمده بودم تا این مسأله را از شما بپرسم.(5)

امام عسكرى علیه‏السلام و كامل بن ابراهیم

در ملاقاتى كه «كامل بن ابراهیم» به نمایندگى گروهى از مفوّضه با امام داشت، وى پاسخ سؤالات خود را از امام عصر علیه‏السلام چنین دریافت كرد:
مفوّضه دروغ گفته‏اند، بلكه دل‌هاى ما ظرف‌هاى مشیت الهى است. پس اگر او بخواهد، ما مى‏خواهیم.»
امام عسكرى علیه‏السلام در جهت تأیید گفتار فرزندش امام عصر علیه‏السلام و ردّ گفته مفوّضه، به كامل بن ابراهیم فرمود:
«پاسخ خود را دریافت كردى، دیگر براى چه اینجا نشسته‏اى، از جاى برخیز...»(6)

موضع‏گیرى در برابر واقفیّه

یكى دیگر از گروه‏هاى انحرافى كه پس از شهادت امام موسى بن جعفر علیه‏السلام پدید آمد، آنهایى بودند كه ادّعا داشتند: موسى بن جعفر علیه‏السلام هنوز از دنیا نرفته است.
بنیانگذاران این طایفه، زیاد بن مروان قندى، على بن أبى‏حمزه و عثمان بن عیسى مى‏باشند و علت انكار آنان در آغاز كار، این بود كه نزد این سه نفر، اموالى از حضرت موسى بن جعفر علیه‏السلام وجود داشت، چون نمى‏خواستند اموال امام كاظم علیه‏السلام را به فرزندش امام رضا علیه‏السلام تحویل دهند، شهادت امام كاظم علیه‏السلام را منكر شدند.
در پاسخ نامه امام رضا علیه‏السلام ـ كه به آنها نوشته بود تا اموال را بازگردانند، زیرا او قائم مقام پدرش موسى بن جعفر علیه‏السلام است ـ زیاد قندى و ابن ابى‏حمزه، منكر چنین پولى در نزد خود شدند و اما عثمان بن عیسى به حضرت نوشت: پدرت هنوز زنده است و هر كه چنین ادعایى كند، سخن باطلى گفته و تو هم اینك به گونه‏اى عمل كن كه خود مى‏گویى از دنیا رفته است. ولى او به من دستور نداده چیزى به تو بدهم... .(7)
آرى، این گروه با توقف در امامت موسى بن جعفر علیه‏السلام از همان ابتدا مورد لعن، نفرین و برائت امامان علیهم‏السلام بوده و به گروه «مَمْطوره» نیز اشتهار یافتند.(8)
علامه مجلسى از «احمد بن مطهّر» روایت كرده: برخى از یاران ما به امام حسن عسكرى علیه‏السلام نامه نوشته و از وى درباره كسى كه بر حضرت موسى بن جعفر علیه‏السلام توقف كرده ـ و فراتر نرفته است ـ سؤال كرده بود كه: آیا آنها را دوست داشته باشم یا از آنان بیزارى جویم؟
حضرت در پاسخ فرمود:
«آیا براى عمویت آمرزش مى‏خواهى؟ خداوند عمویت را نیامرزد، از او بیزارى بجوى و من در پیشگاه خداوند از آنها بیزارى مى‏جویم. پس با آنان دوستى نداشته باش، از بیماران‏شان عیادت مكن و در تشییع جنازه‏ مردگان‏شان حاضر مشو و بر امواتشان نماز نخوان، خواه امامى را از سوى پروردگار منكر شوند، و یا امامى را كه از سوى خداوند نمى‏باشد، بر آنها اضافه كند و یا قائل به تثلیث باشند.
بدان، كسى كه تعداد ما را اضافه بداند، مانند كسى است كه از تعدادمان كاسته باشد و امامت ما را انكار كند.»
تا قبل از این مكاتبه و جریان، شخص سؤال كننده نمى‏دانست كه عمویش هم در ردیف «واقفیان» است و حضرت او را از این موضوع آگاه ساخت.(9)

پی نوشت :

1. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 472/ تاریخ طبرى، ج 7، ص 195/ الامام الصّادق و المذاهب الاربعه، ج 4، ص 456.
2. مناقب آل ابى‏طالب علیه السلام، ج 4، ص 424/ با خورشید سامرا، ص 267.
3. شرح باب حادى عشر، ص 99.
4. انبیاء / 26 و 27.
5. بحارالانوار، ج 50، ص 283.
6. الغیبة، شیخ طوسى، ص 148.
7. همان، ص 43.
8. بحارالانوار، ج 5، ص 267.
9. كشف الغمّه، ج 3، ص 219.
جمعه 29/10/1391 - 14:22
اهل بیت

اقدامات موثر امام حسن عسکری(ع)

 

نویسنده:سیّد حسین ذاكرزاده




 
برخلاف آنچه ادّعا می‌شد و خلفای بنی‌عباس می‌كوشیدند با حیله‌گری و تظاهر، آن را به مردم بقبولانند، هیچ گاه این خلفا نخواستند حقّی از علویان و شیعیان به ویژه اهل بیت(ع) به آنها بازگردانده شود. افزون بر آن، فشاری كه از طرف حكومت بر اهل بیت(ع) و شیعیانشان وارد می‌شد، اگر بیش از زمان بنی‌امیّه نبود، كمتر به نظر نمی‌رسید. شاید تنها تفاوتی كه بنی‌امیه با بنی‌عباس داشتند، این بود كه بنی‌امیه دشمنی خویش را با فرزندان و یاران حقیقی پیامبر اكرم(ص) آشكارا نشان می‌دادند، ولی بنی‌عبّاس می‌كوشیدند برای حفظ قدرت، این دشمنی را كتمان كنند و سبب تحریك طرفداران اهل بیت(ع) و مردم حق پرست نشوند. اگرچه در دوران خلافت بنی عباس، شیعیان در مقایسه با دیگر مذاهب در اقلیت بودند، ولی گسترة فرهنگ تشیع سبب شده بود، شیعیان هر چند اندك، در هر منطقه‌ای حضور داشته باشند و حقایق دین و تاریخ را به گوش دیگر مسلمانان برسانند و این خود، تهدیدی جدّی برای حكومت بود.
با بررسی زندگی امامان معصومی كه در دوران خلافت بنی عباس می‌زیستند، درمی‌یابیم كه همگی به گونه‌ای مرموز، با سم به شهادت رسیدند. پس از شهادت نیز خلفا می‌كوشیدند آنان را به عنوان فرزندان پیامبر(ص) تكریم كنند و برای آنها عزای عمومی برپا سازند و با ظاهرسازی‌ها، خود را از اتّهام جنایت مبرّا گردانند. با وجود این رفتار، نه تنها فشار و خفقانی كه اهل بیت(ع) و علویان را در برگرفته بود، كم نمی‌شد، بلكه بیشتر نیز می‌شد.
راهكاری كه خلفای عبّاسی برای دور كردن مردم حجاز به عنوان نخستین مسلمانان، از ائمه(ع) به كار گرفته بودند، فاصله انداختن میان مردم و ائمه بود و این راهكار به بهانه‌‌های گوناگونی دربارة هر امام اجرا می‌شد. از این رو، پس از حضرت امام جعفر صادق(ع) هیچ امامی در سرزمین حجاز به خاك سپرده نشد و همگی در تبعید و به دور از وطن خویش به شهادت رسیدند.
شاید بتوان گفت در میان امامانی كه در زمان خلفای بنی عباس می‌زیسته‌اند، سه امام بزرگوار: امام محمدتقی، امام علی نقی و امام حسن عسكری(ع) سخت‌ترین دوران را سپری كرده‌اند. گواه این مدّعی سنّ شریف این سه امام مظلوم و بزرگوار است كه روی هم به 92 سال می‌رسد. امام جواد(ع) 25 سال، امام هادی(ع) 41 سال و امام حسن عسكری(ع) 28 سال عمر كرده‌اند. به فرمودة حضرت امام حسن عسكری(ع) نیز سخت‌ترین دوران را آن حضرت داشته است، چنانكه فرموده: «در میان پدرانم، هیچ‌یك چون من، گرفتار شكّ و تردید در میان شیعیان دربارة امامت نشده است».1
حكومت عبّاسی، به دو دلیل بر امام حسن عسكری(ع) فشار وارد می‌كرد. دلیل اوّل، موقعیت ویژة شیعه به ویژه در منطقة عراق بود كه هراس دستگاه خلافت را برانگیخت. از این رو، خلفای عباسی می‌كوشیدند با زندانی كردن امامان و كنترل محسوس یا نامحسوس آنان، از قیام ناگهانی علویان به رهبری آنها جلوگیری كنند.
دلیل دیگر، اخبار متواتری بود كه دربارة وجود مقدس امام عصر(ع) وارد شده بود. در این اخبار صحیح كه همه به آن دسترسی داشتند، بیان شده بود كه مصلح از نسل امام حسن عسكری(ع) است و پایه و اساس ستم و بیدادگری را برخواهد چید و با زورگویان به مقابله خواهد پرداخت. از این رو، حكومت عباسی می‌كوشید با فشار، اختناق و كنترل امام و خانواده‌اش، از تولد این فرزند جلوگیری کند. با این حال،‌ شیوة برخورد امام(ع) ‌با چنین اوضاعی نشان می‌دهد هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند امام و رهبر معنوی جامعه را که از سوی خداوند منسوب شده است، از وظیفة الهی‌اش باز دارد. آن حضرت با برنامه‌ای دقیق، به فعالیت خود مشغول بود. این فعالیت‌ها را می‌توان در هفت بخش بررسی کرد:
1. کوشش‌های علمی امام حسن عسکری(ع) با وجود فشار و کنترل همه جانبة حکومت: امام توانست شاگردان ممتازی را تربیت کند. شیخ طوسی(ره) تعداد شاگردان آن حضرت را بیش از صد نفر ثبت کرده است که در میان آنها چهره‌هایی مانند احمد بن اسحاق قمی، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری، عبدالله بن جعفر حمیری، ابوعمر عثمان بن سعید، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفار» به چشم می‌خورند.2
2. ایجاد شبکة‌ ارتباطی با شیعیان از طریق نصب نمایندگان و نامه‌نگاری با آنان و مردم و فرستادن پیک.
3. فعالیت‌های سیاسی پنهانی: برای مثال، عثمان بن سعید که از مهم‌ترین یاران امام بود، زیر پوشش روغن‌فروشی فعالیت می‌کرد یا اینکه امام برخی نامه‌ها را در چوب و وسایلی مانند آن جاسازی می‌کرد و برای نمایندگانش می‌فرستاد.
4. حمایت مالی از شیعیان: این اقدام مانع از آن می‌شد که شیعیان زیر فشار مالی، جذب حکومت ستمگر عباسی شوند.
5. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهمّ شیعه: برای مثال، آن حضرت در نامه‌ای که به علی بن حسین بن بابویه قمی(ره) نوشته است، از چنین تعابیری استفاده کرده: «ای بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسی از بندگانش را که بخواهد، وارث آن قرار می‌دهد. فرجام نیکو تنها از آن پرهیزکاران است. سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همة شیعیان باد!»3
6. استفادة گسترده از آگاهی غیبی؛ به گونه‌ای که به گفتة برخی بزرگان، 391 مورد کرامت از آن حضرت در کتاب‌های گوناگون به ثبت رسیده است.
7. آماده‌سازی شیعیان برای دوران غیبت: یکی از این کارها مسئلة نامه‌نگاری و استفاده از وکیل حتّی در زمان امام هادی(ع) است که خود موجب کمتر شدن رابطه و تماس ظاهری امام با مردم می‌شد. این کار در زمان امام عسکری(ع) بیشتر شد تا آمادگی مردم برای پذیرفتن و درک غیبت بیشتر شود. از این رو، امام حسن عسکری(ع)، امام زمان(ع) را به کمتر کسی نشان می‌داد، ولی همواره از تولد ایشان و حضورشان صحبت می‌کرد.
آنچه بیان شد گوشه‌هایی از فعالیت‌های امام حسن عسکری(ع) برای مقابله با اوضاعی بود که با آن رو به رو بود. از این رو، دشمنان، این نور الهی را تاب نیاوردند و آن حضرت در سنین جوانی؛ یعنی 28 سالگی با سم مسموم شد و به شهادت رسید و در سامرا نیز به خاک سپرده شد.

پی‌نوشت‌ها:
 

1. ترجمة تحف العقول، ص 579؛ به نقل از: محمّد محمّدی اشتهاردی، سیرة چهارده معصوم، ص 914.
2. سیرة پیشوایان، ص 627؛ برگرفته از رجال شیخ طوسی، ص 427 به بعد.
3. ابن شهر آشوب،‌ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 425.
 

جمعه 29/10/1391 - 14:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته