الدرس الثامن والثمانون
تعليم اللغة الفارسية
لقاء جديد وحلقة جديدة من برنامجکم "تعلّم الفارسية". فأهلاً ومرحباً بکم أعزائي. سنرافق الزميلين محمد وعلي في سفرهما إلي مدينة نيشابور لنتعرف علي هذه المدينة وأماکنها الأثرية. مدينة نيشابور تقع في شمال شرق ايران، وکانت قد تعرضتْ لغزو المغول، فدمّرت وأحرقت مکتبتها التي کانت تحتوي علي نحو مليون کتاب. محمد وعلي في طريقهما إلي نيشابور ويتحاوران حول مشاهداتهما في الطريق إليها.
المفردات: الجزء الاول
من خوشحالم =أنا مسرور
سفر مي کنم =أسافر
جا =مکان
جاها =أماکن
مي بينيم =نشاهد
مي توانيم ببينيم =نستطيع أن نشاهد
کمي کويري =صحراوي قليلاً
مسجدها =مساجد
رستورانها =مطاعم
چون =لأنّ
ماشين =سيارة
ماشين ها =سيارات
تردد مي کنند =يترددون
مي رسيم =نصل
حدود=حوالي
********
الحوار: الجزء الأول.
محمد: من خوشحالم که با اتوبوس سفر مي کنم. مي توانيم روستاها وجاهاي زيبا را ببينيم.
محمد: أنا مسرور لأني أسافر بالباص ونستطيع أن نشاهد القري والأماکن الجميله.
علي: بله. جاده ي تهران- نيشابور قشنگ است. ولي کمي کويري است.
علي: نعم. طريق طهران- نيشابور جميلة. لکنّها صحراوية قليلاً.
محمد: مسجدها ورستورانهاي زيادي در اين جاده مي بينم.
محمد: أشاهد مساجد ومطاعم کثيرة في هذا الطريق.
علي: درست است. مساجد ورستورانهاي زيادي در مسير هست. چون ماشينهاي زيادي در اين جاده تردد مي کنند.
علي: صحيح. توجد مساجد ومطاعم کثيرة في الطريق. لأنّ سيارات کثيرة تتردد ، في هذا الطريق.
محمد: آيا بعد از ظهر به نيشابور مي رسيم؟
محمد: هل نصل نيشابور بعد الظهر؟
علي: بله. حدود ساعت 3 .
علي: نعم. حوالي الساعة الثالثة.
********
المفردات: الجزء الثاني
مي توانيم برويم = نستطيع أن نذهب
هتل=فندق
استراحت مي کنيم =نستريح
کمي =قليلاً
گردش مي کنيم =نتجوّل
بهترين =أفضل
سوغات =هديّة
چيست؟=ما هو؟
سنگ =حجر
فيروزه =فيروز
گران=غالي
نسبتاً =نسبياً
ارزان=رخيص
دوست دارم =أحبّ
انگشتر =خاتم
مي خرم=أشتري
دوست دارم بخرم=أحبّ أن أشتري
********
الحوار: الجزء الثاني.
محمد: آيا مي توانيم امشب به بازار ومسجد جامع نيشابور برويم.
محمد: هل نستطيع أن نذهب هذه الليلة إلي سوق نيشابور والمسجد الجامع؟
علي: حتماً. أول در هتل استراحت مي کنيم. بعد براي نماز به مسجد جامع مي رويم وکمي هم در بازار گردش مي کنيم.
علي: حتماً. نستريح أولاً في الفندق. ثمّ نذهب إلي المسجد الجامع لأداء الصلاة ونتجّول قليلاً أيضاً في السوق.
محمد: بهترين سوغات نيشابور چيست؟
محمد: ما هي أفضل هدية تؤخذ من نيشابور؟
علي: سنگ فيروزه. فيروزه نيشابور بهترين فيروزه دنياست.
علي: حجر الفيروز. فيروز نيشابور أفضل فيروز في العالم
محمد: فيروزه خيلي گران است؟
محمد: الفيروز.. غال جداً؟
علي: نه، اين سنگ آبي زيبا، نسبتاً ارزان است.
علي: لا. هذا الحجر الأزرق الجميل، رخيص نسبياً.
محمد: خيلي دوست دارم يک انگشتر فيروزه بخرم.
محمد: أحبّ کثيراً أن أشتري خاتم فيروز.
********
نستمع الآن إلي کامل الحوار باللغة الفارسية.
محمد: من خوشحالم که با اتوبوس سفر مي کنم. مي توانيم روستاها وجاهاي زيبا را ببينيم.
علي: بله. جاده ي تهران- نيشابور قشنگ است. ولي کمي کويري است.
محمد: مسجدها ورستورانهاي زيادي در اين جاده مي بينم.
علي: درست است. مساجد ورستورانهاي زيادي در مسير هست. چون ماشينهاي زيادي در اين جاده تردد مي کنند.
محمد: آيا بعد از ظهر به نيشابور مي رسيم؟
علي: بله. حدود ساعت 3 .
********
محمد: آيا مي توانيم امشب به بازار ومسجد جامع نيشابور برويم.
علي: حتماً. أول در هتل استراحت مي کنيم. بعد براي نماز به مسجد جامع مي رويم وکمي هم در بازار گردش مي کنيم.
محمد: بهترين سوغات نيشابور چيست؟
علي: سنگ فيروزه. فيروزه نيشابور بهترين فيروزه دنياست.
محمد: فيروزه خيلي گران است؟
علي: نه، اين سنگ آبي زيبا، نسبتاً ارزان است.
محمد: خيلي دوست دارم يک انگشتر فيروزه بخرم.
الدرس السابع والثمانون
الدرس السادس والثمانون
الدرس الخامس والثمانون
الدرس الرابع والثمانون
الدرس الثالث والثمانون
الدرس الثاني والثمانون
الدرس الحادي والثمانون