الدرس السابع والثمانون
تعليم اللغة الفارسية
نحييکم أعزائي ونرحب بکم في هذه الحلقة من برنامجکم "تعلّم الفارسية"، حيث سنتعلّم مفردات وعبارات جديدة بالفارسية من خلال حوار بين الزميلين محمد وحميد. يدور هذه المرة أيضاً حول المراسم الـتي تقام للحاج بعد عودته من أداء فريضة الحج.
تشتمل هذه المراسم مثلاً علي إقامة وليمة يدعي إليها ذو والحاج وأصدقاوه. وقد علمنا في الحلقتين السابقتين أنّ والدي سعيد زميل محمد وحميد ذهبا إلي مکة المکرمة لأداء فريضة الحج، وبعد عودتهما قرروا أن يقيموا لهما مأدبة عشاء يحضرها الأهل والأقارب والجيران وبالمناسبة أرسل سعيد بطاقة دعوة لمحمد قام بتسليمها زميله حميد.
المفردات: الجزء الاول
اين چيست؟= ما هذا؟
کارت= بطاقة
مهماني=مأدبة
دعوت کرده است = قد دعا
دعوت كرده اند= قد دعوا
باز گشته اند = قد عادوا
تالار= قاعة
دور= بعيد
هديه بدهيم= نقدّم هدية
هديه مي برند= يحملون هدية
معمولاً= عادة
مهمان= ضيف
********
الحوار: الجزء الأول.
محمد: اين چيست؟ کارت دعوت است؟
محمد: ما هذه؟ بطاقة دعوة؟
حميد: بله. اين کارت دعوت است. سعيد تو را به مهماني دعوت کرده است.
حميد: نعم. هذه بطاقة دعوه. لقد دعاک سعيد إلي مأدبة.
محمد: مهماني حاجي؟
محمد: لمأدبة الحاج؟
حميد: بله. پدر ومادر سعيد از مکه بازگشته اند وهمه را به مهماني دعوت کرده اند.
حميد: نعم. والدا سعيد قد عادا من مکه ودعوا الجميع إلي مأدبة.
محمد: مهماني کجاست؟
محمد: أين المأدبة؟
حميد: مهماني در يک تالار در خيابان بهار است.
حميد: المأدبة في قاعة في شارع بهار.
محمد: آيا دور نيست، بايد هديه هم بدهيم؟
محمد: أليست بعيدة، يجب أن نقدم هدية ايضاً؟
حميد: بله. معمولاً مهمانها هديه اي براي حاجي مي برند.
حميد: نعم. عادة يحمل الضيوف هدية للحاج.
********
المفردات: الجزء الثاني
خريدي=اشتريت
چيزي =شيئاً
مي دانم =أعلم
امروز=اليوم
خريد =إشتري
بازار =سوق
مي رود=يذهب
فردا =غداً
مي خرم =أشتري
مي رويم =نذهب
لطفاً =من فضلک
رفتن =ذهاب
به من تلفن بزن =إتصل بي
********
الحوار: الجزء الثاني
محمد: آيا تو چيزي خريده اي؟
محمد: هل أنت قد اشتريت شيئاً؟
حميد: نه. امّا مي دانم مادرم امروز براي خريد به بازار مي رود.
حميد: لا. لکن أعلم أن والدتي تذهب إلي السوق اليوم لشراء هدية.
محمد: خوب. من هم فردا صبح چيزي مي خرم.
محمد: حسناً. أنا أيضاً أشتري شيئاً صباح غد.
حميد: آيا مي خواهي با هم به مهماني برويم؟
حميد: هل تريد أن نذهب معاً إلي المأدبة؟
محمد: آره. لطفاً قبل از رفتن به من تلفن بزن.
محمد: نعم. من فضلک إتـّصل بي قبل الذهاب.
********
نستمع الآن إلي الحوار کاملاً وبالفارسية فقط
محمد: اين چيست؟ کارت دعوت است؟
حميد: بله. اين کارت دعوت است. سعيد تو را به مهماني دعوت کرده است.
محمد: مهماني حاجي؟
حميد: بله. پدر ومادر سعيد از مکه بازگشته اند وهمه را به مهماني دعوت کرده اند.
محمد: مهماني کجاست؟
حميد: مهماني در يک تالار در خيابان بهار است.
محمد: آيا دور نيست، بايد هديه هم بدهيم؟
حميد: بله. معمولاً مهمانها هديه اي براي حاجي مي برند.
********
محمد: آيا تو چيزي خريده اي؟
حميد: نه. امّا مي دانم مادرم امروز براي خريد به بازار مي رود.
محمد: خوب. من هم فردا صبح چيزي مي خرم.
حميد: آيا مي خواهي با هم به مهماني برويم؟
محمد: آره. لطفاً قبل از رفتن به من تلفن بزن.
الدرس السادس والثمانون
الدرس الخامس والثمانون
الدرس الرابع والثمانون
الدرس الثالث والثمانون
الدرس الثاني والثمانون
الدرس الحادي والثمانون
الدرس الثمانون