• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 868
تعداد نظرات : 316
زمان آخرین مطلب : 3808روز قبل
داستان و حکایت

رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یكى از مسلمانان- كه مرد فقیر ژنده پوشى بود- از در رسید و طبق سنت اسلامى- كه هركس در هر مقامى هست، همینكه وارد مجلسى مى‏شود باید ببیند هر كجا جاى خالى هست همان جا بنشیند و یك نقطه مخصوص را به عنوان اینكه شأن من چنین اقتضا مى‏كند در نظر نگیرد- آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه‏اى جایى خالى یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوى مرد متعین و ثروتمندى قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه‏هاى خود را جمع كرد و خودش را به كنارى كشید. رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او رو كرد و گفت:

 «ترسیدى كه چیزى از فقر او به تو بچسبد؟!».

- نه یا رسول اللَّه!.

- ترسیدى كه چیزى از ثروت تو به او سرایت كند؟.

- نه یا رسول اللَّه!.

- ترسیدى كه جامه هایت كثیف و آلوده شود؟.

- نه یا رسول اللَّه!

- پس چرا پهلو تهى كردى و خودت را به كنارى كشیدى؟.

- اعتراف مى‏كنم كه اشتباهى مرتكب شدم و خطا كردم. اكنون به جبران این خطا و به كفاره این گناه حاضرم نیمى از دارایى خودم را به این برادر مسلمان خود كه درباره‏اش مرتكب اشتباهى شدم ببخشم.

مرد ژنده پوش: «ولى من حاضر نیستم بپذیرم.».

جمعیت: چرا؟.

- چون مى‏ترسم روزى مرا هم غرور بگیرد و با یك برادر مسلمان خود آنچنان رفتارى بكنم كه امروز این شخص با من كرد.

جمعه 15/11/1389 - 21:23
داستان و حکایت


« عشق واقعی را از این داستان بیاموزیم »

این داستانی که در زیر نقل می شود یک داستان کاملا واقعیست که در ژاپن اتفاق افتاده است :

شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آنرا نوسازی کند. (منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند)

این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.

دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد ! این میخ چهار سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود

اما براستی چه اتفاقی افتاده بود ؟ که در یک قسمت تاریک آنهم بدون کوچکترین حرکت، یک مارمولک توانسته بمدت چهار سال در چنین موقعیتی زنده مانده !

چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است. متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.

در این مدت چکار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده ؟

همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد !

مرد شدیدا منقلب شد ! چهار سال مراقبت. واقعا که چه عشق قشنگی ! یک موجود کوچک با عشقی بزرگ ! عشقی که برای زیستن و ادامه ی حیات، حتی در مقابله با مرگ همنوعش او را دچار هیچگونه کوتاهی نکرده بود !

اگه موجودی به این کوچکی بتونه عشقی به این بزرگی داشته باشه پس تصور کنید ما تا چه حد می تونیم عاشق همدیگه باشیم و شاید هم باید پایبندی رو از این موجود درس بگیریم، البته اگر سعی کنیم خیلی بهتر از اینها می تونیم چرا که باید به خود آییم و بخواهیم و بدانیم، ‏که انسان باشیم…
جمعه 15/11/1389 - 21:21
داستان و حکایت



اون (دختر) رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او (پسر) کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد.

آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…”

کدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، “میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام.” همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، “چرا این کار رو می کنی؟” پسر پاسخ داد، “وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برا والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند.” همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هاش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش. مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خونوادش.



مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. اونها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دونست که با اینکار حال می کنه.

بعد از چهل سال، مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، ” عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم— قهوه نمکی. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک. برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم.

اشک هاش کل نامه رو خیس کرد. یه روز، یه نفر ازش پرسید، ” مزه قهوه نمکی چیست؟ اون جواب داد “شیرینه”
جمعه 15/11/1389 - 21:14
دانستنی های علمی
 آیین هندو در قدیم دین برهمایى خوانده مى شد كه به برهما، خداى هندوان اشاره مى كرد. هندوئیسم شكل تكامل یافته آنیمیسم است و به همین دلیل بنیانگذار آن شناخته شده نیست . این آیین گونه اى فرهنگ ، آداب و سنن اجتماعى است كه با تهذیب نفس و ریاضت همراه شده و در تمدن و حیات فردى و جمعى مردم هندوستان نقش بزرگى داشته است[1].

    حدود قرن 6 ق .م . در اوج اقتدار روحانیان هندو، كه برهمن (Brahman) نامیده مى شوند، نظام طبقاتى شدیدى پذیرفته شد كه مدت 2500 سال سایه سهمگین خود را بر كشور پهناور هندوستان افكنده بود و هنوز هم بقایاى آن وجود دارد. پژوهشگران طبقات اجتماعى را كاشت (Caste) مى خوانند كه واژه اى پرتغالى و به معناى نژاد است . در این نظام چهار كاشت اصلى وجود داشت:

1. برهمان (Brahmans)، طبقه روحانیون.

2. كشاتریاها (Kshatriyas)، طبقه شاهان ، شاهزادگان و جنگاوران.

3. ویشیاها (Visy"s)، طبقه بازرگان و دهقانان.

4. شودراها (Sutras)، طبقه كارگران.

    معاشرت افراد یك طبقه دیگر شرعا و عرفا ممنوع بود، به خصوص طبقه اخیر كه هر گونه تماس،حتى نگاه كردن افراد طبقات بالا به این گروه ،گناه كبیره شمرده مى شد.

    فروتر از این چهار طبقه ، گروهى از بومیان غیرآریایى هندوستان بودند كه نجسها (Untouchables) نامیده مى شدند. افراد این طبقه به هیچ وجه حق نداشتند در محله هاى آن طبقات چهارگانه تردد كنند و هر گاه از باب ضرورت براى حمل زباله و كناسى به اماكن آنان مى رفتند، موظف بودند با صداى بلند حضور خود را اعلام كنند كه مبادا نگاه افراد طبقات بالا به این گروه بیفتد. در این صورت ، بیننده باید با غسل خود را طاهر كندداد و ستد نیز از راه دور، با گذاشتن پول در مكانى و تقاضاى متاع با فریاد و اختفاى كامل انجام مى گرفت.

    گوش دادن به تلاوت كتابهاى مقدس نیز بر آنان حرام بود و اگر فردى از ایشان در این مورد استراق سمع مى كرد، براى مجازات ، سرب مذاب در گوش او مى ریختند.عجیب تراینكه افراد طبقه نجسها به این وضع خو گرفته،آن راحق مى پنداشتند و باور داشتند كه این تیره بختى زاییده بدكردارى آنان در زندگانى پیشین است كه از طریق تناسخ آن را دریافت كرده اند.هر گونه اقدامى براى كم كردن فاصله طبقات چهارگانه(و حدود 2000 طبقه فرعى كه به تدریج در ضمن آن چهار طبقه پدید آمده ) و دفاع از نجسها، خلاف شرع و غیرمقبول بود. البته این سنت اجتماعى در سال 1955 رسما لغو شد و تنها جلوه هایى از آن باقى است[2].

-       برخی از اعتقاداتشان:

1.      اعتقاد و احترام به كتابهاى باستانى و سنتهاى دینى برهمنان.

2.      پرستش خدایانى كه به ظهور آنها در دوره هاى قدیم عقیده دارند.

3.      رعایت مقررات طبقات اجتماعى در معاشرت و ازدواج.

4.      همچنین احترام به موجودات زنده ، مخصوصا گاو از اصول آن دین است.

5.      به عده بى شمارى از خدایان آسمانى و زمینى با اسما و صفات عجیب و غریب معتقدند...این خدایان با هم خویشاوندى سببى و نسبى دارند و ویژگیهاى جسمى و روحى هر یك به تفصیل و با ذكر جزئیات در كتب مقدس و فرهنگ دینى هندوان آمده است[3].

6.      اعتقاد به جلوه گرى خدایان به شكل انسان و حیوان در ادوار مختلف.

7.      (اعتقاد به خدای واحد)در یکی از قطعات گیتا[4] سخنان زیر آمده است:

من برهما هستم،همان خداى واحد ازلى...قربانى منم،دعا و نمازمنم،طعام خیرات مردگان منم،این جهان بى پایان منم،پدرو مادر و نیاكان و نگاهبانان و منتهاى معرفت همه منم،آنچه در زلالى آب و روشنایى آفتاب تصفیه مى شود،آن كلمه«ام[5]»منم،منم كتابهاى ریگ ودا،سام ودا،یجور ودا،طریقت،شریعت،مربى، خداوندگار و قاضى،شاهد،صومعه و پناهگاه،دوست و دشمن،سرچشمه حیات و دریاى زندگانى،هر آنچه بر مى آید و هر آنچه فرو مى رود،بذر و برزگر و فصول و درو همه منم،مرگ منم و زندگانى منم.

8.      اهیمسا(hinsa-A)به معناى پرهیزاز آزار جانداران اصل مهمى است كه در زمانهاى بعد،تحت تعالیم مهاویرا مورد توجه قرار گرفت و تاكنون به شدت رعایت مى شود.این آموزه خوردن گوشت حیوانات را عملى غیر اخلاقى مى داند و این مسأله اثرعجیبى بر شیوه زندگى هندوان باقى گذاشته است.

9.      (نقش زن):هندوان جسد مردگان خود رامى سوزاند و خاكستر آن را برروى گنگ بر باد مى دهند.قبلا سنت مذهبى این بود،كه هنگام سوزاندن جسد مرد متوفى،همسر وى نیز به نشانه وفادارى میان توده هاى هیزم مى خوابیدوهمراه شوهر مى سوخت وبراى تشویق زنان به این امر به وى لقب ستى(Sati) به معناى بانوى وفادار و بافضیلت عطا مى شد.(این واژه سانسكریت در فارسى و عربى براى تجلیل از بانوان بسیار برجسته به كار مى رود.)اگراحیانا زنى تاب و تحمل این فداكارى رادر خود نمى یافت پس از مرگ شوهر موى سر خود را مى تراشید و جلاى وطن مى كرد[6].

10. (اعتقاد به تناسخ):بازگشت انسانها ممكن است به یكى از چهار صورت زیر باشد:

-        رسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در جمادات.

-        فسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در نباتات.

-        مسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در حیوانات.

-        نسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در انسانها (تناسخ ).

تنها راه رهایى انسان از گردونه تناسخ و تولدهاى مكرر در جهان پر درد و بلا پیوستن به نیروانا (Nirvana) است.این كلمه درلغت به خاموشى و آرامش و در اصطلاح به«فناى فى الله»دلالت مى كند.

11. حكیمان و دانشمندان هندو مى گویند خدایان بى شمار آن دین همه مظاهر یك خداى واحد و بزرگند و تمام موجودات بخشهایى از كالبد عظیم الوهیت به شمار مى روند.از دیدگاه آنان این جهان و همه اجزاى آن در حقیقت خیالى بیش نیست.این خیال را مایا(Maya)یعنى فریب و وهم،مى نامند.به عقیده آنان تمام این صورتهاى وهمى سرانجام نابود مى شوندوتنها برهما كه ثابت و پایدار است،باقى مى ماند.

12. به عقیده هندوان،دستیابى به حقیقت یااتحادباخداى توانا از طریق یوگا(Yoga)یعنى یوغ نهادن حاصل مى شود.یوگا به ریاضتهاى سخت و طاقت فرسادلالت مى كند ومعمولا با نشستن آرام و پیوسته به شكل چهار زانو و همراه با تأمل انجام مى گیرد،اما شیوه هایى دیگر نیز معمول است،مانند ایستادن، وارونه ایستادن،خم شدن وآویختن دستها و زیستن برروى تختى كه در سراسر آن میخهاى تیزى سر بر آورده است.این عملیات چه بسا براى دهها سال ادامه یابد و با مشقتهایى دیگر مانند در پیش رو نهادن آب و تشنه به سر بردن همراه باشد.

دیدگـاه اسلام:

    در مورد جایگاه زن در ادیان،یک نکته مشترک بین اکثر آنها وجود دارد و آن هم شخصیت قائل نشدن برای زن و عامل بدبختی دانستن آن برای انسان است.از این رو دیدگاه اسلام در رابطه با زن را پس از اتمام ذکر ادیان بیان خواهیم کرد.

    اما در مورد طبقات اجتماعی:

    خداوند در قرآن کریم می فرماید:

«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون‏»[7]

«و ما تو را نفرستادیم مگر نگهدارنده همه مردم (از عصر خود تا انقراض نسلشان) و مژده‏دهنده (صالحان) و بیم‏كننده (بدكاران)، و لكن بیشتر مردم نمى‏دانند.»

    کافة یعنی همه ی مردم.نه فقط ثروتمند،یا تاجر یا شاهزاده یا عالم.بلکه برای همه ی اقشار جامعه.و ملاک برتری انسان ها به یکدیگر فقط تقوی است:

«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر»[8]

« اى مردم، بى‏تردید ما همه (افراد نوع) شما را از یك مرد و زن (آدم و حوّا) آفریدیم، و یا هر فرد شما را از یك پدر و مادر خلق كردیم، و شما را قبیله‏هاى بزرگ و كوچك قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید (پس در میان شما برترى نژادى نیست بلكه) مسلّما گرامى‏ترین شما در نزد خدا پرهیزكارترین شماست همانا خداوند بسیار دانا و آگاه است.»

«یا بَنی‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْكُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِكُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَیْرٌ ذلِكَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُون‏»[9]

«اى فرزندان آدم، به یقین بر شما لباسى كه عورت‏هاى شما را بپوشاند و لباسى كه زیب و زیور شما باشد نازل كردیم (مواد اولیه آن را در زمین آفریدیم و استعداد تهیه آن را به شما دادیم) و البته لباس تقوى بهتر است. اینها از آیات و نشانه‏هاى خداوند (براى مردم) است، باشد كه متذكر شوند.»

    و تقوی هم ویژگیی نیست که به صورت ارثی در نسلی باشد و در نسل دیگر نباشد.بلکه ملاک تحصیل آن، ایمان و عمل نیکِ باکیفیت است نه با کمیت:

«وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً...»[10]

«و او همان است كه آسمان‏ها و زمین را در حالى كه تخت (سلطنت) او بر آب بود در شش روز (در مدتى مساوى با شش روز روشن یا شش شبانه‏روز یا شش دوران) بیافرید تا شما را بیازماید كه كدام یك نیكوترید در كردار

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً»[11]

«البته كسانى كه ایمان آوردند و عمل‏هاى صالح انجام دادند،بى‏تردید ما پاداش كسى را كه عمل بهتری دارد را ضایع نخواهیم كرد.»

«الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُور»[12]

«آن كس كه مرگ وحیات را آفرید تا شما را بیازماید كه كدام یك از شما بهتر عمل مى‏كنید، و او شكست‏ناپذیر و بخشنده است.»

    دقت در آیات چند نکته را برای ما روشن می گرداند:

1.      هیچ انسانی بما هو انسان بر دیگری برتری ندارد.و همه از یک پدر و مادرند(آدم و حوا).

2.      ملاک برتری فقط تقوی است.

3.      تقوی بدون ایمان و عمل حاصل نمی شود.

4.      عمل بماهو عمل،فضیلتی ندارد.بلکه باید صالح باشد.

5.      در بین کسانی که عمل صالح انجام می دهند،برتری با کسی نیست که عمل زیادی داشته باشد.بلکه برتری با کسی است که عمل بهتری داشته باشد.به همین دلیل است که خداوند نفرمود:اکثرعملا بلکه فرمود:احسن عملا.

    در روایات نیز بسیار به این مطلب پرداخته شده،از جمله همان داستان مستمند و ثروتمند که در صفحات قبل بیان کردیم.به علت کثرت روایات در این موضوع فقط به یک نمونه ی دیگر اکتفاء می کنیم:

    امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به مالک اشتر می فرمایند:

«لَا تَكُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَكَ فِی الْخَلْق‏...»[13]

«مبادا هرگز، چونان حیوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دینى تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مى‏باشند.»[14]



[1] آشنایی با ادیان بزرگ(حسین توفیقی)،22.(تمام مطالبی که از این کتاب نقل شده است،ضمن حفظ اصل مضمون جملات،جابه جا و خلاصه شده است).

[2] همان،28.

[3] اگنى (Agni) یعنى آتش،وارونا (Varuna) یعنى آسمان،ایشوار (Isvara) یعنى قادر متعال،رودرا (Rurdra) یعنى وحشتناك،راما (Rama)یعنى دلپذیر،

كریشنا (Krishna) یعنى آبى پر رنگ،یاما (Yama) یعنى ارابه ران معادل جم در آیین زردشت ) كه خداى حاكم بر ارواح مردگان است،اشوین (Asvin) یعنى اسب سوار عنوان دو تن از فرشتگان آیین هندو است،بت مؤ مث زشت و بد تركیب كالى (Kali) به معناى سیاه.(همان،24)

[4] كتاب بسیار معروف و جذاب بهگودگیتا(gita-Bhagavad) یعنى سرود (خداى)مجید در بخشى از مهابهاراتاست كه مستقلا مورد توجه قرار گرفته است .این كتاب گاهى به تخفیف گیتا نامیده مى شود،در باب اخلاص(Bhakti) سخن مى گویدو در اهمیت كتاب یاد شده همین بس كه به طور مكرر به هر یك از زبانهاى زنده جهان ترجمه شده و دست كم شش ‍ ترجمه فارسى از آن موجود است.(همان،25)

[5] لفظ« ام » (Om) به معناى آمین براى هندوان بسیار تقدس دارد و از سویى اسم اعظم الهى به شمار مى رود و از این نظر به اسم اعظم یهوه در دین یهود شباهت دارد.(همان،23)

[6] صائب تبریزی در این رابطه اینچنین می سراید:

چون زن هندو كسى در عاشقى مردانه نیست،سوختن بر شمع خفته كار هر پروانه نیست(همان،30)البته در دیوان صائب چنین شعری یافت نشد.

[7] سبأ،28.

[8] حجرات،13.

[9] اعراف،26.

[10] هود،7.

[11] کهف،30.

[12] ملک،2.

[13] نهج البلاغة،نامه 53.

[14] استاد دشتی ذیل همین عبارت فرمودند: نفى تفكّر: راسیزم MSICAR( نژاد پرستى)وآپارتاید DIEHTRAPA( نژاد پرستى) و نفى: الیتیسم MSITILE( خودبرتر بینى و نخبه گرایى)وتأیید:انتر ناسیونالیسم MSILANOITANRETNI وكاسموپولیتانیسم MSINATILOPOMSOC كه همه ملّتها برادروبرابرند.

  در قدیم دین برهمایى خوانده مى شد كه به برهما، خداى هندوان اشاره مى كرد. هندوئیسم شكل تكامل یافته آنیمیسم است و به همین دلیل بنیانگذار آن شناخته شده نیست . این آیین گونه اى فرهنگ ، آداب و سنن اجتماعى است كه با تهذیب نفس و ریاضت همراه شده و در تمدن و حیات فردى و جمعى مردم هندوستان نقش بزرگى داشته است[1].

    حدود قرن 6 ق .م . در اوج اقتدار روحانیان هندو، كه برهمن (Brahman) نامیده مى شوند، نظام طبقاتى شدیدى پذیرفته شد كه مدت 2500 سال سایه سهمگین خود را بر كشور پهناور هندوستان افكنده بود و هنوز هم بقایاى آن وجود دارد. پژوهشگران طبقات اجتماعى را كاشت (Caste) مى خوانند كه واژه اى پرتغالى و به معناى نژاد است . در این نظام چهار كاشت اصلى وجود داشت:

1. برهمان (Brahmans)، طبقه روحانیون.

2. كشاتریاها (Kshatriyas)، طبقه شاهان ، شاهزادگان و جنگاوران.

3. ویشیاها (Visy"s)، طبقه بازرگان و دهقانان.

4. شودراها (Sutras)، طبقه كارگران.

    معاشرت افراد یك طبقه دیگر شرعا و عرفا ممنوع بود، به خصوص طبقه اخیر كه هر گونه تماس،حتى نگاه كردن افراد طبقات بالا به این گروه ،گناه كبیره شمرده مى شد.

    فروتر از این چهار طبقه ، گروهى از بومیان غیرآریایى هندوستان بودند كه نجسها (Untouchables) نامیده مى شدند. افراد این طبقه به هیچ وجه حق نداشتند در محله هاى آن طبقات چهارگانه تردد كنند و هر گاه از باب ضرورت براى حمل زباله و كناسى به اماكن آنان مى رفتند، موظف بودند با صداى بلند حضور خود را اعلام كنند كه مبادا نگاه افراد طبقات بالا به این گروه بیفتد. در این صورت ، بیننده باید با غسل خود را طاهر كندداد و ستد نیز از راه دور، با گذاشتن پول در مكانى و تقاضاى متاع با فریاد و اختفاى كامل انجام مى گرفت.

    گوش دادن به تلاوت كتابهاى مقدس نیز بر آنان حرام بود و اگر فردى از ایشان در این مورد استراق سمع مى كرد، براى مجازات ، سرب مذاب در گوش او مى ریختند.عجیب تراینكه افراد طبقه نجسها به این وضع خو گرفته،آن راحق مى پنداشتند و باور داشتند كه این تیره بختى زاییده بدكردارى آنان در زندگانى پیشین است كه از طریق تناسخ آن را دریافت كرده اند.هر گونه اقدامى براى كم كردن فاصله طبقات چهارگانه(و حدود 2000 طبقه فرعى كه به تدریج در ضمن آن چهار طبقه پدید آمده ) و دفاع از نجسها، خلاف شرع و غیرمقبول بود. البته این سنت اجتماعى در سال 1955 رسما لغو شد و تنها جلوه هایى از آن باقى است[2].

-       برخی از اعتقاداتشان:

1.      اعتقاد و احترام به كتابهاى باستانى و سنتهاى دینى برهمنان.

2.      پرستش خدایانى كه به ظهور آنها در دوره هاى قدیم عقیده دارند.

3.      رعایت مقررات طبقات اجتماعى در معاشرت و ازدواج.

4.      همچنین احترام به موجودات زنده ، مخصوصا گاو از اصول آن دین است.

5.      به عده بى شمارى از خدایان آسمانى و زمینى با اسما و صفات عجیب و غریب معتقدند...این خدایان با هم خویشاوندى سببى و نسبى دارند و ویژگیهاى جسمى و روحى هر یك به تفصیل و با ذكر جزئیات در كتب مقدس و فرهنگ دینى هندوان آمده است[3].

6.      اعتقاد به جلوه گرى خدایان به شكل انسان و حیوان در ادوار مختلف.

7.      (اعتقاد به خدای واحد)در یکی از قطعات گیتا[4] سخنان زیر آمده است:

من برهما هستم،همان خداى واحد ازلى...قربانى منم،دعا و نمازمنم،طعام خیرات مردگان منم،این جهان بى پایان منم،پدرو مادر و نیاكان و نگاهبانان و منتهاى معرفت همه منم،آنچه در زلالى آب و روشنایى آفتاب تصفیه مى شود،آن كلمه«ام[5]»منم،منم كتابهاى ریگ ودا،سام ودا،یجور ودا،طریقت،شریعت،مربى، خداوندگار و قاضى،شاهد،صومعه و پناهگاه،دوست و دشمن،سرچشمه حیات و دریاى زندگانى،هر آنچه بر مى آید و هر آنچه فرو مى رود،بذر و برزگر و فصول و درو همه منم،مرگ منم و زندگانى منم.

8.      اهیمسا(hinsa-A)به معناى پرهیزاز آزار جانداران اصل مهمى است كه در زمانهاى بعد،تحت تعالیم مهاویرا مورد توجه قرار گرفت و تاكنون به شدت رعایت مى شود.این آموزه خوردن گوشت حیوانات را عملى غیر اخلاقى مى داند و این مسأله اثرعجیبى بر شیوه زندگى هندوان باقى گذاشته است.

9.      (نقش زن):هندوان جسد مردگان خود رامى سوزاند و خاكستر آن را برروى گنگ بر باد مى دهند.قبلا سنت مذهبى این بود،كه هنگام سوزاندن جسد مرد متوفى،همسر وى نیز به نشانه وفادارى میان توده هاى هیزم مى خوابیدوهمراه شوهر مى سوخت وبراى تشویق زنان به این امر به وى لقب ستى(Sati) به معناى بانوى وفادار و بافضیلت عطا مى شد.(این واژه سانسكریت در فارسى و عربى براى تجلیل از بانوان بسیار برجسته به كار مى رود.)اگراحیانا زنى تاب و تحمل این فداكارى رادر خود نمى یافت پس از مرگ شوهر موى سر خود را مى تراشید و جلاى وطن مى كرد[6].

10. (اعتقاد به تناسخ):بازگشت انسانها ممكن است به یكى از چهار صورت زیر باشد:

-        رسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در جمادات.

-        فسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در نباتات.

-        مسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در حیوانات.

-        نسخ ، یعنى حلول شخص متوفى در انسانها (تناسخ ).

تنها راه رهایى انسان از گردونه تناسخ و تولدهاى مكرر در جهان پر درد و بلا پیوستن به نیروانا (Nirvana) است.این كلمه درلغت به خاموشى و آرامش و در اصطلاح به«فناى فى الله»دلالت مى كند.

11. حكیمان و دانشمندان هندو مى گویند خدایان بى شمار آن دین همه مظاهر یك خداى واحد و بزرگند و تمام موجودات بخشهایى از كالبد عظیم الوهیت به شمار مى روند.از دیدگاه آنان این جهان و همه اجزاى آن در حقیقت خیالى بیش نیست.این خیال را مایا(Maya)یعنى فریب و وهم،مى نامند.به عقیده آنان تمام این صورتهاى وهمى سرانجام نابود مى شوندوتنها برهما كه ثابت و پایدار است،باقى مى ماند.

12. به عقیده هندوان،دستیابى به حقیقت یااتحادباخداى توانا از طریق یوگا(Yoga)یعنى یوغ نهادن حاصل مى شود.یوگا به ریاضتهاى سخت و طاقت فرسادلالت مى كند ومعمولا با نشستن آرام و پیوسته به شكل چهار زانو و همراه با تأمل انجام مى گیرد،اما شیوه هایى دیگر نیز معمول است،مانند ایستادن، وارونه ایستادن،خم شدن وآویختن دستها و زیستن برروى تختى كه در سراسر آن میخهاى تیزى سر بر آورده است.این عملیات چه بسا براى دهها سال ادامه یابد و با مشقتهایى دیگر مانند در پیش رو نهادن آب و تشنه به سر بردن همراه باشد.

دیدگـاه اسلام:

    در مورد جایگاه زن در ادیان،یک نکته مشترک بین اکثر آنها وجود دارد و آن هم شخصیت قائل نشدن برای زن و عامل بدبختی دانستن آن برای انسان است.از این رو دیدگاه اسلام در رابطه با زن را پس از اتمام ذکر ادیان بیان خواهیم کرد.

    اما در مورد طبقات اجتماعی:

    خداوند در قرآن کریم می فرماید:

«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون‏»[7]

«و ما تو را نفرستادیم مگر نگهدارنده همه مردم (از عصر خود تا انقراض نسلشان) و مژده‏دهنده (صالحان) و بیم‏كننده (بدكاران)، و لكن بیشتر مردم نمى‏دانند.»

    کافة یعنی همه ی مردم.نه فقط ثروتمند،یا تاجر یا شاهزاده یا عالم.بلکه برای همه ی اقشار جامعه.و ملاک برتری انسان ها به یکدیگر فقط تقوی است:

«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر»[8]

« اى مردم، بى‏تردید ما همه (افراد نوع) شما را از یك مرد و زن (آدم و حوّا) آفریدیم، و یا هر فرد شما را از یك پدر و مادر خلق كردیم، و شما را قبیله‏هاى بزرگ و كوچك قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید (پس در میان شما برترى نژادى نیست بلكه) مسلّما گرامى‏ترین شما در نزد خدا پرهیزكارترین شماست همانا خداوند بسیار دانا و آگاه است.»

«یا بَنی‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْكُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِكُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَیْرٌ ذلِكَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُون‏»[9]

«اى فرزندان آدم، به یقین بر شما لباسى كه عورت‏هاى شما را بپوشاند و لباسى كه زیب و زیور شما باشد نازل كردیم (مواد اولیه آن را در زمین آفریدیم و استعداد تهیه آن را به شما دادیم) و البته لباس تقوى بهتر است. اینها از آیات و نشانه‏هاى خداوند (براى مردم) است، باشد كه متذكر شوند.»

    و تقوی هم ویژگیی نیست که به صورت ارثی در نسلی باشد و در نسل دیگر نباشد.بلکه ملاک تحصیل آن، ایمان و عمل نیکِ باکیفیت است نه با کمیت:

«وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً...»[10]

«و او همان است كه آسمان‏ها و زمین را در حالى كه تخت (سلطنت) او بر آب بود در شش روز (در مدتى مساوى با شش روز روشن یا شش شبانه‏روز یا شش دوران) بیافرید تا شما را بیازماید كه كدام یك نیكوترید در كردار

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً»[11]

«البته كسانى كه ایمان آوردند و عمل‏هاى صالح انجام دادند،بى‏تردید ما پاداش كسى را كه عمل بهتری دارد را ضایع نخواهیم كرد.»

«الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُور»[12]

«آن كس كه مرگ وحیات را آفرید تا شما را بیازماید كه كدام یك از شما بهتر عمل مى‏كنید، و او شكست‏ناپذیر و بخشنده است.»

    دقت در آیات چند نکته را برای ما روشن می گرداند:

1.      هیچ انسانی بما هو انسان بر دیگری برتری ندارد.و همه از یک پدر و مادرند(آدم و حوا).

2.      ملاک برتری فقط تقوی است.

3.      تقوی بدون ایمان و عمل حاصل نمی شود.

4.      عمل بماهو عمل،فضیلتی ندارد.بلکه باید صالح باشد.

5.      در بین کسانی که عمل صالح انجام می دهند،برتری با کسی نیست که عمل زیادی داشته باشد.بلکه برتری با کسی است که عمل بهتری داشته باشد.به همین دلیل است که خداوند نفرمود:اکثرعملا بلکه فرمود:احسن عملا.

    در روایات نیز بسیار به این مطلب پرداخته شده،از جمله همان داستان مستمند و ثروتمند که در صفحات قبل بیان کردیم.به علت کثرت روایات در این موضوع فقط به یک نمونه ی دیگر اکتفاء می کنیم:

    امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به مالک اشتر می فرمایند:

«لَا تَكُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَكَ فِی الْخَلْق‏...»[13]

«مبادا هرگز، چونان حیوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دینى تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مى‏باشند.»[14]



[1] آشنایی با ادیان بزرگ(حسین توفیقی)،22.(تمام مطالبی که از این کتاب نقل شده است،ضمن حفظ اصل مضمون جملات،جابه جا و خلاصه شده است).

[2] همان،28.

[3] اگنى (Agni) یعنى آتش،وارونا (Varuna) یعنى آسمان،ایشوار (Isvara) یعنى قادر متعال،رودرا (Rurdra) یعنى وحشتناك،راما (Rama)یعنى دلپذیر،

كریشنا (Krishna) یعنى آبى پر رنگ،یاما (Yama) یعنى ارابه ران معادل جم در آیین زردشت ) كه خداى حاكم بر ارواح مردگان است،اشوین (Asvin) یعنى اسب سوار عنوان دو تن از فرشتگان آیین هندو است،بت مؤ مث زشت و بد تركیب كالى (Kali) به معناى سیاه.(همان،24)

[4] كتاب بسیار معروف و جذاب بهگودگیتا(gita-Bhagavad) یعنى سرود (خداى)مجید در بخشى از مهابهاراتاست كه مستقلا مورد توجه قرار گرفته است .این كتاب گاهى به تخفیف گیتا نامیده مى شود،در باب اخلاص(Bhakti) سخن مى گویدو در اهمیت كتاب یاد شده همین بس كه به طور مكرر به هر یك از زبانهاى زنده جهان ترجمه شده و دست كم شش ‍ ترجمه فارسى از آن موجود است.(همان،25)

[5] لفظ« ام » (Om) به معناى آمین براى هندوان بسیار تقدس دارد و از سویى اسم اعظم الهى به شمار مى رود و از این نظر به اسم اعظم یهوه در دین یهود شباهت دارد.(همان،23)

[6] صائب تبریزی در این رابطه اینچنین می سراید:

چون زن هندو كسى در عاشقى مردانه نیست،سوختن بر شمع خفته كار هر پروانه نیست(همان،30)البته در دیوان صائب چنین شعری یافت نشد.

[7] سبأ،28.

[8] حجرات،13.

[9] اعراف،26.

[10] هود،7.

[11] کهف،30.

[12] ملک،2.

[13] نهج البلاغة،نامه 53.

[14] استاد دشتی ذیل همین عبارت فرمودند: نفى تفكّر: راسیزم MSICAR( نژاد پرستى)وآپارتاید DIEHTRAPA( نژاد پرستى) و نفى: الیتیسم MSITILE( خودبرتر بینى و نخبه گرایى)وتأیید:انتر ناسیونالیسم MSILANOITANRETNI وكاسموپولیتانیسم MSINATILOPOMSOC كه همه ملّتها برادروبرابرند.

جمعه 15/11/1389 - 21:13
داستان و حکایت

مرد زاهدی که در کوهستان زندگی می کرد. کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند. سنگ زیبای درون چشمه دید، آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد.

در راه به مسافری برخورد که از شدت گرسنگی به حالت ضعف افتاده بود. کنار او نشست و از داخل خورجینش نان بیرون آورد و به او داد. مرد گرسنه هنگام خوردن نان چشمش به سنگ گرانبهای درون خورجین افتاد. نگاهی به زاهد کرد و گفت:

آیا آن سنگ را به من می دهی؟

زاهد بی درنگ سنگ را درآورد و به او داد. مسافر از خوشحالی در پوست خود نمی نگجید. او می دانست که این سنگ آن قدر قیمتی است که با فروش آن می تواند تا آخر عمر در رفاه زندگی کند. بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد.

چند روز بعد همان مسافر نزد زاهد در کوهستان برگشت و تا او را دید به او گفت:

من خیلی فکر کردم تو با این که می دانستی این سنگ چقدر ارزش دارد خیلی راحت آن را به من هدیه کردی. بعد دست در جیبش برد و سنگ را در آورد و گفت:

من این سنگ را به تو بر می گردانم ولی در عو ض چیز گرانبهای دیگری از تو می خواهم.

به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم!

جمعه 15/11/1389 - 21:10
داستان و حکایت

کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این مرد به طرز معجزه آسایی نجات یافت و توانست خود را به جزیره ای برساند.

این مرد با هزاران زحمت برای خود یک کلبه ساخت ...

روزی برای تهیه آب به جنگل رفته بود ؛ وقتی به کلبه برگشت در کمال ناباوری دید که کلبه در حال سوختن است.

به بخت بد خود لعنت فرستاد و بعد شروع به گله کردن از خدا کرد که : خدایا تو مرا در این جزیره زندانی کرده ای و حالا که من با این بدبختی توانسته ام این کلبه را برای خودم درست کنم باید اینگونه بسوزد!

مرد با همین افکار به خواب عمیقی فرو رفت ... .

صبح روز بعد با صدای بوق یک کشتی از خواب پرید ؛ او نجات یافته بود!
وقتی سور کشتی شد ، از ناخدا پرسید چگونه فهمیدید که من در این جزیره هستم؟

ناخدا پاسخ داد : ما علایمی را که با دود نشان می دادید دیدیم
جمعه 15/11/1389 - 21:6
شعر و قطعات ادبی
خدایا به خاطر تمام چیزهایی که دادی، ندادی،
دادی پس گرفتی، ندادی بعدا دادی، ندادی بعدا می خوای بدی،
دادی بعدا می خوای پس بگیری، داده بودی و پس گرفته بودی،
اگه بدی پس می گیری، پس گرفتی دادی، پس گرفتی بعدا می خوای
بدی، اگه می دادی پس می گرفتی، نداده بودی فکر می کردیم
دادی و پس گرفتی، خلاصه خداجون سرتو درد نیارم به خاطر همه
شکر
جمعه 15/11/1389 - 20:57
اهل بیت
خبر از شهادت خویش به اباصلت اباصلت هروی می گوید: من در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم. به من فرمود:« ای اباصلت! داخل این قبّه ای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور.» من رفتم و خاک ها را آوردم. امام خاک*ها را بویید و فرمود:« می*خواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر می شود که اگر همه کلنگ*های خراسان را بیاورند، نمی توانند آن را بکَنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود. بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود:« این خاک، جایگاه قبر من است. ای اباصلت، وقتی قبر من ظاهر شد، رطوبتی پیدا می شود. من دعایی به تو تعلیم می کنم. آن را بخوان. قبر پر از آب می شود. در آن آب ماهی های کوچکی ظاهر می شوند. این نان را که به تو می دهم برای آنها خرد کن. آنها نان را می خورند. سپس ماهی بزرگی ظاهر می شود و تمام آن ماهی های کوچک را می بلعد و بعد غایب می شود. در آن هنگام دست خود را روی آب بگذار و این دعا را که به تو می*آموزم بخوان. همه*ی آب*ها فرو می روند. همه*ی این کارها را در حضور مأمون انجام ده.» سپس فرمود:« ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.» حضرت امام رضا علیه السلام ولایتعهدی را قبول نمی*کرد و مکرر می*فرمود: این عهد و بیعت ناتمام خواهد ماند. روزی مأمون به او گفت: خوب است شما به عراق بروید و من جانشین شما در خراسان باشم. امام لبخندی زد و فرمود: نه، به جان خودم قسم من در همین جا اقامتی کوتاه دارم و پیش از اینکه از اینجا بیرون نمی*روم مگر اینکه مرگ مرا در می*یابد. یا در عهدنامه*ای که امام به خط خود نوشت، مرقوم داشت که علم جامعه و جفر دلالت دارد بر اینکه این امر به سرانجام نخواهد رسید. یا گاهی که مأمون می*نشست و از امامت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام سخن می*گفت، امام به اصحاب خاص خود می*فرمود: از این سخن*ها گول نخورید. به خدا قسم خود مأمون می*کشد ولی من باید صبر کنم تا هنگام فرمان الهی برسد. حضرت صادق علیه السلام فرمود: از پسر من، موسی، پسری به دنیا خواهد آمد که نامش نام علی علیه السلام است. او در سرزمین طوس در خراسان با زهر شهید می*شود و در غربت دفن می*گردد. هر کس حق او را بشناسد و زیارتش کند، خداوند به او پاداش کسانی را که قبل از فتح مکه انفاق کرده*اند و جهاد نموده*اند عطا می*فرماید. مسموم شدن امام با انگور فردا صبح، امام در محراب خود به انتظار نشست. بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد. امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم. در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود. با دیدن امام، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند. سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت:« من از این انگور بهتر ندیده ام.» امام فرمود:« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد.» مأمون گفت:« از این انگور میل کنید.» امام فرمود:« مرا معذور بدار.» مأمون گفت:« هیچ چاره ای ندارید. مگر می خواهید ما را متهم کنید؟ نه. حتماً بخورید.» سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد. امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست. مأمون پرسید:« کجا می روید؟» فرمود:« همان جا که مرا فرستادی.» سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود:« در را ببند.» سپس در بستر افتاد. حضور امام جواد بر بالین پدر در لحظه شهادت من در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا علیه السلام است. جلو رفتم و عرض کردم:« از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود.» فرمود:« آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد.» پرسیدم:« شما کیستید؟» فرمود:« من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم.» سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود:« تو هم داخل شو!» تا چشم مبارک حضرت رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانی*اش را بوسید. حضرت جواد علیه السلام خود را روی بدن امام رضا انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا علیه السلام به عالم قدس پر کشید. تغسیل امام به دست امام جواد علیه السلام امام جواد علیه السلام فرمود: ای اباصلت! برو از داخل آن تخت و لوازم غسل و آب را بیاور.» گفتم:« آنجا چنین وسایلی نیست.» فرمود:« هر چه می گویم، بکن!» من داخل خزانه شدم و دیدم بله، همه چیز هست. آنها را آوردم و دامن خود را به کمر زدم تا در غسل امام کمک کنم. حضرت جواد فرمود:« ای اباصلت! کنار برو. کسی که به من کمک می کند غیر از توست.» سپس پدر عزیزش را غسل داد. بعد فرمود:« داخل خزانه زنبیلی است که در آن کفن و حنوط است. آنها را بیاور.» من رفتم و زنبیلی دیدم که تا به حال ندیده بودم. کفن و حنوط کافور را آوردم. حضرت جواد پدرش را کفن کرد و نماز خواند و باز فرمود:« تابوت را بیاور.» عرض کردم:« از نجاری؟» فرمود:« در خزانه تابوت هست.» داخل شدم. دیدم تابوتی آماده است. آن را آوردم. امام جواد، پدرش را داخل تابوت گذاشت و سپس به نماز ایستاد. پرواز تابوت به سوی آسمان هنوز نمازش تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و تابوت از آن شکاف به طرف آسمان رفت. گفتم:« یا ابن رسول الله! الان مأمون می آید و می گوید بدن مبارک حضرت رضا چه شد؟» فرمود:« آرام باش! آن بدن مطهّر به زودی برمی گردد. ای اباصلت! هیچ پیامبری در شرق عالم نمی میرد، مگر آنکه خداوند ارواح و اجساد او و وصی*اش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر وصیّ اش در غرب عالم بمیرد.» در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به زمین نشست. سپس حضرت جواد، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیّه خود در بستر قرار داد. گویی نه غسل داده و نه کفن شده بود. بعد فرمود:« ای اباصلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن.» مأمون در کنار پیکر مطهر امام ناگهان مأمون به همراه غلامانش با چشمی گریان و گریبانی چاک کرده داخل شد. همان طور که بر سر خود می زد، کنار سر مطهّر حضرت رضا علیه السلام نشست و دستور تجهیز و دفن امام را صادر کرد. تمام آنچه را که امام رضا به من فرموده بود، به وقوع پیوست. مأمون می گفت:« ما همیشه از حضرت رضا در زنده بودنش کرامات زیادی می دیدیم. حالا بعد از وفاتش هم از آن کرامات به ما نشان می*دهد.» وزیر مأمون به او گفت:« فهمیدید حضرت رضا به شما چه نشان داد؟» مأمون گفت:« نه.» گفت:« او با نشان دادن این ماهی*های کوچک و آن ماهی بزرگ می خواهد بگوید سلطنت شما بنی عباس با تمام کثرت و درازیِ مدت، مانند این ماهی های کوچک است که وقتی اجل شما رسید، خداوند مردی از ما اهل بیت را به شما مسلّط خواهد کرد و همه شما را از بین خواهد برد.» مأمون گفت:« راست گفتی.» بعد مأمون به من گفت:« آن چه دعایی بود که خواندی؟» گفتم:« به خدا قسم، همان ساعت فراموش کردم.» واقعاً هم فراموش کرده بودم. آزادی اباصلت از زندان به دست مبارک امام رضا علیه السلام ولی مأمون مرا حبس کرد و تا یک سال در زندان بودم. دیگر دلم به تنگ آمده بود. یک شب تا صبح دعا کردم و خدا را به حق محمد و آل محمد خواندم که ناگاه حضرت جواد علیه السلام داخل زندان شد و فرمود:« ای اباصلت، دلتنگ شده ای؟» گفتم:« به خدا قسم، آری.» فرمود:« بلند شو!» زنجیر را باز کرد و مرا از زندان خارج فرمود. محافظین مرا می*دیدند ولی نمی*توانستند چیزی بگویند. فرمود:« برو در امان خدا که دیگر دست مأمون به تو نخواهد رسید.» و تا کنون من دیگر مأمون را ندیده ام.
پنج شنبه 14/11/1389 - 20:56
اهل بیت
«اصولاً رسول اكرم (صلی الله علیه واله) و ائمه علیهم‏السلام طبق روایاتی كه داریم قبل از این عالم انواری بوده‏اند در ظلّ عرش و در انعقاد نطفه و طینت از بقیه مردم امتیاز داشته‏اند.»(1) حضرت امام خمینی ضمن بیان مطلب فوق افزوده‏اند: «و مقاماتی دارند ـ الی ماشاء اللّه‏ ـ چنانكه در روایات معراج جبرئیل عرض می‏كند: ... هرگاه كمی نزدیكتر می‏شدم، سوخته بودم.(2) با این فرمایش كه ... ما با خدا حالاتی داریم كه نه فرشته مقرب آن را می‏تواند داشته باشد و نه پیامبر مرسل.(3) این جزء اصول مذهب ماست كه ائمه علیهم‏السلام چنین مقاماتی دارند. چنانكه به حسب روایات این مقامات معنوی برای حضرت زهرا علیها‏السلام هم هست.(4)»(5) پیشوایان شیعه تمام عمر خویش را صرف بسط احكام و اخلاق و عقاید نمودند و تنها هدف و مقصدشان نشر احكام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده، نورشان از بسیط خاك تا آن سوی افلاك و از عالم ملك تا آن سوی ملكوت اعلی پرتوافشانی كرده و می‏كند. در این مختصر با استفاده از رهنمودهای معصومین علیهم‏السلام و علمای بزرگوار در محضر درخشان‏ترین سیمای نورانی از تبار امام كاظم علیه‏السلام و آفتاب خطّه خراسان می‏نشینیم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا می‏گیریم. 1 ـ عبادت و نیایش امام خمینی می‏نویسد: فرموده ائمه علیهم‏السلام كه: «عبادت ما عبادت احرار است كه فقط برای حب خداست، نه طمع به بهشت یا ترس از جهنم است» از مقامات معمولی و اول درجه ولایت است. از برای آنها در عبادات حالاتی است كه به فهم ما و شما نمی‏گنجد.(6) و در جای دیگر می‏فرماید: شما خیال می‏كنید گریه‏های ائمه طاهرین علیهم‏السلام و ... برای تعلیم بوده و می‏خواسته‏اند به دیگران بیاموزند؟ آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخی كه داشتند از خوف خدا می‏گریستند و می‏دانستند راهی كه در پیش دارند پیمودنش چه قدر مشكل و خطرناك است. از مشكلات، سختیها ناهمواریهای عبور از صراط كه یك طرف آن دنیا و طرف دیگرش آخرت می‏باشد و از میان جهنم می‏گذرد خبر داشتند. از عوالم قبر، برزخ، قیامت و عقبات هولناك آن آگاه بودند از این روی هیچگاه آرام نداشته و همواره از عقوبات شدید آخرت به خدا پناه می‏بردند.(7) شیخ صدوق (متوفا به سال 381) از ابراهیم بن عباس نقل می‏كند كه: حضرت رضا علیه‏السلام در شب كم می‏خوابید و بیشتر بیدار می‏ماند، اكثر شبهایش را از اول شب تا صبح احیا می‏داشت (و به عبادت و نیایش می‏پرداخت).(8) و حتی اهل منزل خود را به نماز شب وادار می‏ساخت. شیخ صدوق در جای دیگر از رجاء بن ابی‏ضحاك نقل می‏كند كه وی گفت: مأمون به من مأموریت داد تا حضرت رضا علیه‏السلام را (به اجبار) از مدینه به مرو بیاورم (تا تحت نظر باشد) و دستور داشتم از راه مخصوصی امام را بیاورم و وی را از قم عبور ندهم (چون مركز شیعیان بود و احتمال شورش می‏رفت) و شب و روز می‏بایست به نگهبانی از آن حضرت مشغول باشم. از مدینه تا مرو با حضرت بودم، به خدا سوگند كسی را مانند او در تقوا و كثرت ذكر خدا و خوف از او در تمام اوقات ندیدم. و سپس به تفصیل، كیفیت ادای نمازها و ذكرها و راز و نیازهای حضرت‏را شرح‏می‏دهد.(9) آن حضرت درباره وحشت و هراس شیطان از نماز و نمازگزار می‏فرماید: شیطان همواره از مؤمنی كه مراقب وقت نمازهای پنجگانه‏اش باشد در هراس است و در صورتی كه وی نمازهای خود را ضایع كند بر او جرأت پیدا می‏كند و كم كم او را در گناهان بزرگ می‏اندازد.(10) برخیز و شست و شو كن با اشك خود وضو كن تحصیل آبرو كن در پیشگاه یزدان دور افكن این ریا را وین كبر و این هوی را یكدم بخوان خدا را چون عاشقی پریشان 2 ـ انس به قرآن و تأمل در آن اصولاً پیوند میان قرآن و عترت پیوندی عمیق، جاودانه و پایدار است كه حدیث شریف ثقلین بدان شهادت داده است. شیخ صدوق از یكی از معاصران حضرت چنین نقل كرده است: همه كلام حضرت و جوابها و مثالهایش برگرفته از قرآن بود، هر سه روز یك بار قرآن را ختم می‏كرد و می‏فرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم می‏توانم آن را ختم نمایم اما هرگز به آیه‏ای نمی‏رسم مگر اینكه در معنای آن و اینكه درباره چه چیزی و در چه وقتی نازل گشته، می‏اندیشم.(11) آن حضرت در مورد پیروی از قرآن می‏فرماید: قرآن كلام و سخن خداست از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید كه گمراه می‏شوید.(12) 3 ـ اطاعت از ولی امر اساسا تمامی ائمه اطهار علیهم‏السلام تا قبل از رسیدن به مقام امامت مطیع‏ترین فرد نسبت به ولی امر خویش بوده‏اند. امام كاظم علیه‏السلام فرموده‏اند: «علی، پسرم، بزرگترین فرزندم است و سخنانم را شنواتر و دستوراتم را مطیع‏تر است».(13) و اینك ما كه در زمان غیبت حضرت صاحب العصر علیه‏السلام بسر می‏بریم نیز بایستی با تمام توان خویش از ولایت فقیه كه منصب نمایندگی از جانب حضرت حجت(ع) است، حمایت و پاسداری نماییم. و چه بسیار دور از حقیقت‏اند آنان كه با طرح شبهات كودكانه می‏خواهند اصل ولایت فقیه را زیر سؤال برند، در صورتی كه اطاعت از ولی فقیه در زمان غیبت، مورد تصریح حضرات معصومین علیهم‏السلام قرار گرفته است و حضرت امام خمینی نیز به تفصیل در كتاب ولایت فقیه به شرح آن پرداخته‏اند. در قسمتی از كتاب فوق می‏خوانیم: الفقهاء امناء الرسل .. همانطور كه پیغمبر اكرم مأمور اجرای احكام و برقراری نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاكم مسلمین قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهای عادل هم بایستی رئیس و حاكم باشند و اجرای احكام كنند و نظام اجتماعی اسلام را مستقر گردانند.(14) 4 ـ علم و دانش شیخ طبرسی (از علما و دانشمندان قرن ششم) نقل می‏كند كه: .. امام كاظم علیه‏السلام همواره به فرزندان خویش می‏فرمود: این برادر شما، علی بن موسی، عالم آل محمد است، پس از وی در مورد ادیان خود بپرسید و آنچه به شما تعلیم می‏دهند را حفظ كنید، چرا كه از پدرم (امام صادق علیه‏السلام ) چندین بار شنیدم كه می‏فرمود: عالم آل محمد در صلب توست و ای كاش او را درك می‏كردم.(15) یك بار خود آن حضرت فرمودند: من در روضه (مسجد النبی صلی‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم ) می‏نشستم، در مدینه دانشمندان زیادی بودند، هرگاه یكی از آنها در پاسخ دادن به مطلبی عاجز می‏گشت، همگی به من اشاره می‏كردند و مسائلی را پیش من می‏فرستادند و من به آنها پاسخ می‏دادم.(16) آری! از سربلندی ندیده قافش صدای سیمرغ. شیخ طبرسی از هروی نقل كرده است كه: هیچ كس را دانشمندتر از علی بن موسی الرضا علیه‏السلام ندیدم و هیچ دانشمندی نیز وی را ندید مگر اینكه همانند من به فضل و دانش او شهادت داد.(17) شیخ صدوق می‏نویسد: مأمون افرادی را از فرقه‏ها و گروههای مختلف و گمراه دعوت می‏كرد و قصد آن داشت تا بر امام در بحث و مناظره پیروز شوند و این به جهت حقد و حسدی بود كه نسبت به آن حضرت در دل داشت، اما امام با كسی به بحث ننشست جز آنكه در پایان به فضیلت آن حضرت اعتراف كرد و در برابر استدلال امام سر فرود آورد.(18) آری «چراغی را كه ایزد برفروزد» هیچكس را توان خاموشی آن نخواهد بود. خود حضرت امام رضا علیه‏السلام می‏فرماید: ... آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجیل با انجیلشان و بر اهل زبور با زبورشان و بر صائبین با زبان عبری خودشان و بر هربذان با زبان فارسی‏شان و بر رومیان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با لغت خودشان استدلال كنم. و آنگاه كه هر دسته‏ای را محكوم كردم و دلیلشان را باطل ساختم و دست از عقیده و گفتار خود كشیدند و به گفتار من گراییدند مأمون در می‏یابد مسندی كه بر آن تكیه كرده است حق او نیست و در این هنگام پشیمان می‏گردد. سپس فرمود: « و لا حول ولا قوة الا باللّه‏ العلی العظیم».(19) 5 ـ امر به معروف و نهی از منكر طبق تصریح آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم‏السلام امر به معروف و نهی از منكر از اهمیت ویژه‏ای برخوردار است و اصولاً سایر واجبات به واسطه آن دو برپا می‏گردند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرموده است: امر به معروف و نهی از منكر را ترك مكنید كه در غیر این صورت ستمگران بر شما مسلط می‏گردند و آنگاه هر قدر هم كه دعا كنید اجابت نمی‏شود.(20) در جای دیگر نیز فرموده‏اند: قوام دین در سه چیز خلاصه می‏شود: امر به معروف، نهی از منكر و اقامه حدود.(21) با توجه به فرمایش حضرت رسول اكرم صلی‏الله‏ علیه ‏و‏آله‏ وسلم كه بالاترین جهاد سخن عدلی است كه نزد فرمانروای ظالمی ایراد گردد حضرت رضا علیه‏السلام در مقاطع مختلف زندگی خویش با جلوه‏های گوناگون توانست با بالاترین جهاد سیاستهای باطل زمامداران ستمگر زمان خویش را نقش بر آب نماید و چهره حق و حقیقت را بنمایاند. نقش امر به معروف و نهی از منكر به حدّی در زندگی آن حضرت بارز بود كه یكی از مهمترین علل شهادت حضرت رضا علیه‏السلام محسوب می‏گردد. مرحوم شیخ صدوق در كتاب عیون اخبار الرضا علیه‏السلام در باب اسباب شهادت آن حضرت، سه خبر نقل كرده است كه مؤید ادعای مزبور می‏باشد.(22) و جالب اینجاست كه در ضمن خبر اول حضرت به پرونده ثروتهای بادآورده مأمون و غیرقانونی بودن آنها نیز اشارت كرده است. مرحوم شیخ كلینی (متوفا به سال 329) درباره عذاب تاركان امر به معروف و نهی از منكر حدیثی از امام رضا علیه‏السلام نقل كرده كه آن حضرت از قول رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وس� �م فرموده: زمانی كه امت من نسبت به امر به معروف و نهی از منكر سهل انگاری كنند و مسؤولیت را به گردن یكدیگر اندازند (و هر كس منتظر این باشد كه دیگری آن را انجام دهد) در این صورت بایستی منتظر عذاب الهی باشند و این كار آنها به منزله اعلان جنگ با خداست.(23) یكی از كنیزان مأمون چنین گفته است: «هنگامی كه در منزل مأمون بودیم در بهشتی از خوردنی‏های و نوشیدنی‏ها و بوی خوش و پول فراوان بسر می‏بردیم اما همین كه مأمون مرا به امام رضا علیه‏السلام بخشید دیگر از آن همه ناز و نعمت خبری نبود، زنی كه سرپرست ما بود، شب ما را بیدار می‏كرد و به نماز وادار می‏ساخت كه بر ما سخت و گران می‏آمد و آرزو می‏كردم از آنجا رهایی یابم ..»(24) كه البته به زودی توسط حضرت به دیگری بخشیده شد زیرا لیاقت خدمت در منزل امام را نداشت. همانطور كه ملاحظه می‏شود، امام نسبت به نماز شب خواندن اهل منزل عنایت داشتند و لذا به سرپرست زنان دستور داده بودند كه آنها را در آن موقع بیدار نمایند. در اینجا یادآوری این نكته بجاست كه میان «تحمیل عقیده» و «تحمیل عمل در برخی امور» تفاوت وجود دارد. در قرآن كریم می‏خوانیم: « لا اكراه فی الدّین»(25) [در دین تحمیل عقیده راه ندارد.] در صورتی كه تحمیل عمل در برخی از موارد كه مصلحت بالاتری وجود دارد نه تنها جایز بلكه ضروری می‏باشد. به عنوان مثال وقتی معلمی دلسوز، دانش‏آموز خود را به انجام پاره‏ای از تكالیف وادار می‏سازد، هیچگاه نمی‏خواهد تحمیل عقیده نماید بلكه به خاطر در نظر گرفتن صلاح و مصلحت دانش‏آموزش به وی نوعی عمل را اجبار می‏كند و چه بسا همان دانش‏آموز پس از رسیدن به مدارج عالی علمی از كار معلم بسیار خشنود و دلشاد گردد. تذكرات دلسوزانه خمینی كبیر را مروری دوباره كنیم: باید همه بدانیم كه آزادی به شكل غربی آن كه موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می‏شود از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانی‏ها و كتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است و از آزادی‏های مخرب باید جلوگیری شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسیر ملت و كشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است بطور قاطع اگر جلوگیری نشود همه مسؤول می‏باشند و مردم و جوانان حزب‏اللّهی اگر برخورد به یكی از امور مذكور نمودند به دستگاههای مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهی نمودند خودشان مكلف به جلوگیری هستند خداوند تعالی مددكار همه باشد.(26) 6 ـ هشیاری سیاسی و سازش ناپذیری ائمه علیهم‏السلام نه فقط خود با دستگاههای ظالم و دولتهای جائر و دربارهای فاسد مبارزه كرده‏اند بلكه مسلمانان را به جهاد بر ضد آنها دعوت نموده‏اند، بیش از پنجاه روایت در وسائل الشیعه و مستدرك و دیگر كتب هست كه «از سلاطین و دستگاه ظلمه كناره‏گیری كنید و به دهان مداح آنها خاك بریزید، هر كس یك مداد به آنها بدهد یا آب در دواتشان بریزد چنین و چنان می‏شود ..» خلاصه دستور داده‏اند كه با آنها به هیچ وجه همكاری نشود و قطع رابطه بشود.(27) امام خمینی در جای دیگر اینطور می‏فرمایند: ائمه ما علیهم‏السلام همه شان كشته شدند برای اینكه همه اینها مخالف با دستگاه ظلم بودند اگر چنانچه امامهای ما تو خانه‏هایشان می‏نشستند .. محترم بودند، روی سرشان می‏گذاشتند ائمه ما را، لكن می‏دیدند هر یك از اینها حالا كه نمی‏تواند لشکركشی كند از باب اینكه مقتضیاتش فراهم نیست، دارد زیرزمینی اینها را از بین می‏برد، اینها را می‏گرفتند حبس می‏كردند ..(28) مرحوم شیخ كلینی از قول یكی از یاران امام رضا علیه‏السلام می‏نویسد: پس از آنكه حضرت رضا علیه‏السلام به امامت رسید سخنانی ایراد فرمود كه بر جان وی ترسیدیم و لذا به آن حضرت عرض شد: مطلبی آشكار كردی كه بیم داریم این طاغوت (هارون) بر علیه شما اقدامی كند، و حضرت در جواب فرمود: هر كاری می‏تواند انجام دهد ..(29) یكی دیگر از یاران حضرت می‏گوید: به امام عرض كردم: شما خود را به این امر (یعنی امامت) شهره ساخته و جای پدر نشسته‏اید، در حالی كه از شمشیر هارون خون می‏چكد (و دوران اختناق عجیبی حكمفرماست، شما با چه جرأتی چنین می‏كنید؟!) كه آن حضرت با پاسخ خود به وی فهماند كه این مسائل و مأموریتهای ائمه علیهم‏السلام قبلاً از جانب الهی تعیین شده و هارون قدرت مقابله با حضرت را ندارد.(30) امام هشتم با هشیاری سیاسی خویش توانست پس از مرگ هارون (كه در سال دهم از امامت حضرت اتفاق افتاد) در دوران نزاع و كشمكش‏های میان دو برادر (یعنی امین و مأمون) به ارشاد و تعلیم و تربیت شیعه ادامه دهد. و بالاخره پس از به قدرت رسیدن مأمون ، با حركتها و موضعگیریهای دقیق و حكیمانه نقش عظیم خویش را به خوبی ایفا نمود. همانطور كه معروف است مأمون در میان خلفای بنی‏عباس از همه داناتر و زیرك‏تر بود، از علوم مختلف آگاهی داشت و تمام اینها را وسیله‏ای برای پیشبرد قدرت شیطانی خویش قرار داده بود و از همه مهمتر جنبه عوام فریبی وی بود. وی با طرح یك نقشه حساب شده، ولایت عهدی حضرت را پیشنهاد كرد كه اهداف مختلفی را دنبال می‏نمود از جمله: در هم شكستن قداست و مظلومیت امامان شیعه و پیروانشان، مشروعیت بخشیدن به حكومت خویش و خلفای جور قبلی و كسب وجهه و حیثیت برای خویش، تخطئه شیعیان مبنی بر عدم اعتنا به دنیا و ریاست، كنترل مركز و كانون مبارزات، دور كردن امام از مردم و تبدیل امام به یك عنصر درباری و توجیه‏گر دستگاه. مقام معظم رهبری حضرت آیة‏اللّه‏ خامنه‏ای (مدظله العالی) ضمن برشمردن و توضیح اهداف فوق فرموده‏اند: در این حادثه، امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه‏السلام در برابر یك تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یك نبرد پنهان سیاسی كه پیروزی یا ناكامی آن می‏توانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. در این نبرد رقیب كه ابتكار عمل را بدست داشت و با همه امكانات به میدان آمده بود مأمون بود. مأمون با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و درایتی بی‏سابقه قدم در میدانی نهاد كه اگر پیروز می‏شد و اگر می‏توانست آنچنانكه برنامه‏ریزی كرده بود كار را به انجام برساند یقینا به هدفی دست می‏یافت كه از سال چهل هجری یعنی از شهادت علی بن ابیطالب علیه‏السلام هیچیك از خلفای اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند یعنی می‏توانست درخت تشیع را ریشه‏كن كند و جریان معارضی را كه همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافتهای طاغوتی فرو رفته بود بكلی نابود سازد. اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد و نه فقط تشیع ضعیف یا ریشه‏كن نشد بلكه حتی سال دویست و یك هجری یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت یكی از پر بركت ‏ترین سالهای تاریخ تشیع شد و نفس تازه‏ای در مبارزات علویان دمیده شد و این همه به بركت تدبیر الهی امام هشتم و شیوه حكیمانه‏ای بود كه آن امام معصوم در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.(31) آری نمونه‏های هشیاری و تیزبینی آن حضرت در قضایای متعددی جلوه‏گر است مانند ماجرای نماز عید كه هر چند با پیشنهاد مأمون بود اما حركت و شیوه حضرت به گونه‏ای بود كه مأمون دستور جلوگیری از اقامه نماز را صادر كرد و به قول رهبر عزیزمان «مأمون را در میدان نبردی كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد.» 7 ـ تواضع و فروتنی مرحوم شیخ صدوق به نقل از یكی از معاصران حضرت رضا علیه‏السلام می‏نویسد: چون سفره انداخته می‏شد، غلامانش حتی دربان و نگهبان نیز با او سر یك سفره می‏نشستند.(32) مرحوم ابن شهر آشوب (متوفا به سال 588) نیز می‏نویسد: روزی امام وارد حمام شد، مردی (كه حضرت را نمی‏شناخت) از وی درخواست كرد تا او را كیسه كشد، امام نیز پذیرفت و مشغول شد. حاضران به آن مرد، حضرت را معرفی كردند و او با كمال شرمندگی و سرافكندگی از حضرت پوزش خواست اما حضرت رضا علیه‏السلام او را آرام نمود و به كار خود همچنان ادامه داد.(33) مرحوم كلینی طبق حدیثی فرموده: شبی امام مهمان داشت ، در میان صحبت، چراغ دچار نقص گشت، مهمان خواست آن را اصلاح نماید ولی حضرت اجازه نداد و خود به اصلاح آن پرداخت.(34) مرحوم علامه مجلسی (متوفا به سال 1111) چنین نقل كرده است: مردی از اهالی بلخ گوید: در سفر خراسان با حضرت همراه بودم، به دستور وی سفره انداخته شد و خدمتكاران و غلامان، چه سیاهان و چه غیر ایشان، همگی را بر سر یك سفره نشاند، به امام عرض كردم: فدایت شوم خوب بود برای اینها سفره جداگانه‏ای می‏انداختید. حضرت فرمود: ساكت باش. پروردگار همه یكی است ، پدر و مادر همه یكی است و پاداش و جزا (فقط) به عمل بستگی دارد (نه بر حَسَب و نَسَب و جاه و مقام).(35) 8 ـ احترام و محبت به دیگران مرحوم اِربلی (از دانشمندان قرن هفتم) در خبری كه نقل نموده است از قول یكی از معاصران امام رضا علیه‏السلام می‏نویسد: هرگز ندیدم كه امام در سخن خویش نسبت به كسی بی‏احترامی كند و هرگز ندیدم كه كلام دیگری ر اقطع كند ، و می‏گذاشت تا سخنانش به پایان رسد .. هیچگاه در برابر كسی كه مقابلش نشسته بود پاهایش را دراز نمی‏كرد و تكیه نمی‏زد. هرگز ندیدم به هیچیك از خدمتكاران و غلامانش ناسزا گوید ..(36) آن حضرت فرموده است: محبت به دیگران نیمی از عقلانیت و خرد ورزی است.(37) و از آنجا كه درصد قابل توجهی از كینه‏ها و دلخوری‏ها به سبب سخنان بی‏مورد و بعضا نیش‏داری است كه نسبت به یكدیگر اظهار می‏گردد و شاید در اكثر موارد نیز بی‏قصد و غرض باشد آن حضرت فرموده‏اند: سكوت موجب جلب محبت می‏گردد.(38) پوزش در پایان، از محضر نورانی امام رئوف و مهربان حضرت رضا علیه‏السلام پوزش می‏طلبیم؛ چرا كه بیان یك ویژگی از ویژگیهای خدایی ایشان از عهده كسی ساخته نیست. كتاب فضل ترا آب بحر كافی نیست كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم پاورقیها: (1) بحارالانوار 5 : 261. (2) همان 18: 382. (3) بصائر الدرجات: 23. (4) بحارالانوار 43: 12 به بعد. (5) ولایت فقیه: 67، قطع جیبی (6) شرح چهل حدیث: 57. (7) جهاد اكبر: 287، قطع جیبی. (8) عیون اخبار الرضا علیه‏السلام 2: 184، بحارالانوار 49: 90. (9) عیون اخبار الرضا علیه‏السلام 2: 180. (10) همان 2: 28. (11) امالی صدوق: 525، عیون اخبار الرضا علیه‏السلام 2: 180، اعلام الوری 2: 63، بحارالانوار 49: 90. (12) مسند الرضا علیه‏السلام 1: 294 به بعد. (13) بحارالانوار 49: 19. (14) ولایت فقیه: 92. (15) اعلام الوری 2: 64، كشف الغُمّه 2: 317، حلیة الابرار 2: 302، اثبات الهداة 6: 28، احقاق الحق 12: 354، بحارالانوار 49: 100. (16) همان. (17) همان. (18) عیون اخبار الرضا علیه‏السلام 1: 179، بحارالانوار 49، 179. (19) عیون اخبار الرضا علیه‏السلام 1: 154، بحارالانوار 49، 174. (20) نهج البلاغة نامه 47. (21) غررالحكم 4: 518. (22) عیون اخبار الرضا علیه‏السلام 2: 237. (23) كافی 5: 59. (24) عیون اخبار الرضا علیه‏السلام 2: 179. (25) بقره/256. (26) وصیتنامه الهی ـ سیاسی، صحیفه نور 21: 195. (27) ولایت فقیه: 207. (28) صحیفه نور 2: 166. (29) كافی 1: 487. (30) همان 8: 257. (31) پیام مقام معظم رهبری (در زمان ریاست جمهوری) به نخستین كنگره جهان حضرت رضا علیه‏السلام : 10. (32) عیون اخبار الرضا علیه‏السلام 2: 180، اعلام الوری 2: 63، كشف الغمه 2: 316، بحارالانوار 49: 90. (33) مناقب 4: 362، بحارالانوار 49: 99. (34) كافی 6: 283. (35) بحارالانوار 49: 101. (36) كشف الغمه 2: 316، بحارالانوار 49: 90. (37) تُحَف العقول: 326. (38) همان.
پنج شنبه 14/11/1389 - 20:41
شعر و قطعات ادبی
قطعه گم شده ای از پر پرواز كم است یازده با شمردم و یكی باز كم است این همه آب كه جاری است،نه اقیانوس است عرق شرم زمین است كه سرباز كم است اللهم عجل لولیک الفرج
پنج شنبه 14/11/1389 - 20:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته