• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 132
تعداد نظرات : 4
زمان آخرین مطلب : 6196روز قبل
دعا و زیارت
 

«تفسير امام سجّاد (ع) / سوره بقره»

قوله تعالى: {يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ} / آيه 21

ترجمه: اى مردم خدائى را پرستيد كه آفريننده شماست و آنانكه پيش از شما بودند باشد كه بطاعت و معرفت او پارسا و منزه شويد.

حضرت فرمود: منظور از ايها الناس افرادى كه به تكليف رسيده‏اند و مراد از اعبدوا ربكم يعنى خدا را بر آنچه به شما دستور داده اطاعت كنيد به اينكه بدانيد خدائى جز او نيست و همانندى ندارد، و خدائى است عادل كه ظلم نمىكند، و سخاوتمندى است كه بخل نمىورزد، و بردبار است كه عجله نمىكند، دانائى است كه اشتباه نمىكند، و بدانى كه فرستاده او حضرت محمد (ص) است، و خاندان او برترين خاندان نبوتهاى ديگر است، و برترين افراد خاندان او حضرت على (ع) است، و ياران با ايمان پيامبر بهترين ياران انبياء هستند، و امت محمد برترين امتها است، پس خداوند فرمود (الذي خلقكم) پرستيد خدائى كه شما را از قطره‏اى آب آفريد و در جايگاهى آرام تا زمانى مشخص قرار داد سپس به گونه‏اى صحيح و زيبا قرار داد.

حضرت در تفسير ديگرى از آيه مىفرمايد: پرستيد خداوند را و بزرگ بداريد محمد و على ابن ابيطالب و (الذي خلقكم) شما را انسان آفريد و به بهترين صورت و حالت در آورد (الذين من قبلكم) و خداوند افراد قبل از شما را از صنفهاى ديگرى از مردم خلق كرد (لعلكم تتقون) دو وجه دارد يكى: خداوند افراد قبل از شما را آفريد تا تمام شما تقوا پيشه كنيد كه در آيه‏اى ديگر مىفرمايد جن و انس را نيافريديم مگر اينكه همه عبادت كنند و ديگرى اينكه خدا را بپرستيد تا از آتش جهنم در امان باشيد و معنى كلمه لعل از طرف خداوند به معنى شايد نيست بلكه يك عملى واجبى را از خداوند صادر نموده و نمىشود خداوند قولى را به بنده بدهد و به او عمل نكند و او را نااميد گرداند و مانند شخصى مىماند كه به ديگرى بگويد اگر براى من كارى انجام بدهى به سود تو خواهد بود و از من سود مىبرى و اگر آن شخص او را كمك كند ولى سودى را نبيند مأيوس مىگردد ولى از خداوند كريم به دور است كه بنده‏اش را مأيوس گرداند.

- برهان 1 / 151

 

قوله تعالى: {الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنْ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنْ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ} / آيه 22

ترجمه: آن خدائيكه براى شما زمين را گسترد و آسمانرا برافراشت و از آسمان آبى فرو باريد كه بيرون آورد به سبب آن آب، ميوه‏هاى گوناگون تا روزى شما گردد پس كسى را مثل و مانند او قرار ندهيد در صورتيكه مىدانيد خدا بى مانند است.

حضرت فرمود: مراد از (الذي جعل لكم الارض فراشاً و السماء بناء) خداوند طبق ميل و طبيعت انسانى شما زمين و آسمان را براى شما قرار داد، و آسمان و زمين را كه آفريد آنقدر گرم و داغ قرار نداد كه بسوزاند و نه آنقدر سرد باشد كه شما در آن يخ بزنيد، و نه آنقدر باد تند قرار داد كه موجب سردرد شما گردد و نه آنقدر بى باد باشد كه بوى بد و گند بماند، و آنقدر نرم مانند آب قرار گرفت كه زمين شما را غرق كند، و نه آنقدر سخت و محكم قرار داد كه نتوانيد خانه‏ها و قبرهاى خود را بر روى زمين قرار دهيد، بلكه خداوند عزوجل زمين را در كمال راحتى و سادگى قرار داد كه بتوانيد از آن استفاده كنيد و خانه‏ها و بدنهاى خود را بر آن قرار دهيد، و استفاده‏هاى بيشترى را از زمين ببريد.

سپس فرمود ( و السماء بناءً) يعنى آسمان را سقف بر روى سر شما قرار داد و آفتاب و ماه و ستارگان را براى استفاده شما در آن قرار داد، سپس فرمود (و انزل من السماء ماءً) و باران را از بالاترين نقطه بر زمين فرود تا بر تمام كوهها و بيابانها و تپه‏ها و جلگه‏ها و دامنه‏ها سرازير گردد و تمام زمينها را سيراب كند، و باران را به صورت يك تكه بزرگ آب قرار نداد تا موجب بلا براى زمينها و درختان و زراعتها بگردد، پس فرمود (فاخرج به من الثمرات رزقاً لكم) هر آنچه كه خداوند از زمين به عنوان بركت خارج مىكند و فرمود (فلا تجعلوا لله انداداً) براى خدا از بت شبيه و مثل قرار ندهيد بتهائى كه نه مىشنوند و نه مىبينند و نه قادرند كارى انجام بدهند (انتم تعلمون) اين بتها هيچ يك از كارهائى كه گفته شد نمىتوانند انجام دهند و شما هم اينرا مىدانيد.

- برهان 1 / 152

- التوحيد، ص 404

 

قوله تعالى: {وَإِنْ كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ} / آيات 23 و 24

ترجمه: اگر شما را شكى است در قرآنى كه ما بر محمد (ص) بنده خود فرستاديم پس بياوريد يك سوره بمثل آن و بخوانيد گواهان خود را بجز خدا اگر راست مىگويند. و اگر اين كار را نكرديد و هرگز نتوانيد كرد و پس بترسيد از آتشى كه هيزمش مردم بدكار و سنگهاى خاراست كه مهيا شده براى كافران.

(ان كنتم) اى مشركان و يهود و ساير منكرين، كسانى كه حضرت محمد (ص) را دروغگو قرار داديد آن وقتى كه برادر خود را على (ع) قرار داد و بر تمام افراد ديگر برترى داد، او كسى بود كه همانند او در يارى دادن پرهيزگاران و از بين بردن كافران و فاسقان معروف بود، و دين خدا را در سراسر جهان گستراند.

(ان كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا) از باطل كردن پرستش بتها، و دورى جستن از دوستى با دشمنان خدا و دشمنى داشتن اولياء خدا، و تشويق نمودن بر پيروى از برادر رسول خدا و او را به عنوان امام پذيرفتن، و اينكه خداوند ايمان كسى را بدون محبت و اطاعت از امامت او نمىپذيرد، و اگر خيال مىكنيد آنكه پيامبر اكرم (ص) آورده از خودش است و به خدا نسبت ندارد (فاتوا بسوره من مثله) شخصى مانند پيامبر اكرم (ص) كه بى سواد بوده و به مكتب نرفته و شاگردى هيچكس را نكرده و چه در سفر و يا حضر از شما دور نبوده مراقب حال او بوده‏ايد چگونه بعد از مدتى كتابى معجزه آسا و شگفت را براى شما بياورد.

پس اگر اين كلام اوست، شما كه اداى بلاغت و فصاحت و اهل شعر و ادب مىكنيد و خود را برترين امتهاى اديان گذشته مىدانيد اگر او دروغ مىگويد و كلام خدا نيست اين شما و اين لغت و كلمات كه در دست داريد اگر مىتوانيد مانند اين سخنان را بيان كنيد، چون اگر اين كلام بشر است پس بشر هم مىتواند مانند او را بگويد.

(وادعوا شهداءكم من دون الله) كسانى كه خيال مىكنند به حق هستند و مىتوانند مانند كلامى كه پيامبر آورده بيان كنند و گواهان شما كه خيال مىكنند در نزد خدا گواه هستند شفاعت مىكنند (ان كنتم صادقين) اگر راست بگوئيد آنچه را كه پيامبر (ص) فرموده كلام اوست پس خداوند فرمود (فان لم تفعلوا) اين مبارزه را انجام ندهيد (ولن تفعلوا) و هيچوقت نخواهيد توانست مبارزه كنيد، پس بدانيد كه شما بر باطل هستيد و محمد (ص) امين راستگو مىباشد، او كسى است كه خداوند او را مورد تأئيد قرار داده، و برادر او و سرور اوصياء را تأئيد نموده، پس از آنچه كه براى شما از امر و نهى آورده تصديق كنيد (فاتقوا) از عذاب (النار التي و قودها) آتشى كه حرارت آن از هيزم (الناس و الحجاره) و سنگ زغال كه شديدترين گرما را دارد (اعدّت) آن آتشى (للكافرين) براى كسانى كه به محمد (ص) كفر ورزيدند و در رسالت او و امامت برادرش على (ع) شك ورزيدند.

- بحار الانوار 92 / 30 - 31

 

قوله تعالى: {وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ} / آيه 30

ترجمه: به ياد آر آنگاه كه پروردگار تو به ملائكه فرمود من در زمين خليفه برگمارم ملائكه گفتند پروردگارا مىخواهى كسانى را بگمارى كه فساد كنند و اينرا گفتند در مورد مخلوقات از جن كه قبلاً بوده در حاليكه ما تو را حمد و ستايش مىكنيم، و از اينكه خداوند را عبادت مىكنند بر او منت گذاشتند، و خداوند از آنها روى گردان شد، سپس خداوند تمام نامها را به آدم آموخت، پس به ملائكه فرمود (انبؤني باسماء هولاء) مرا به اين نامها خبر دهيد، ملائكه گفتند: اين نامها را نمىدانيم (قال يا آدم انبئهم باسمائهم) و آدم اين نامها را به ملائكه ياد داد، به خداوند فرمود:

اى ملائكه (اسجدوا لادم فسجدوا) و ملائكه براى آدم به سجده افتادند در حاليكه در سجده با خود مىگفتند، ما فكر نمىكرديم كه خداوند مخلوقى برتر از ما بيافريند، در حاليكه ما خزانه‏دار خدا و همجوار، و نزديكترين خلق نزد او هستيم، و زمانى كه سرهاى خود را از سجده برداشتند، خداوند فرمود: مگر من به شما نگفتم به آنچه كه در دل داريد و از من مخفى مىكنيد خبر دارم، و خيال كرديد كه خداوند مخلوقى برتر از شما نمىآفريند، آن ملائكه‏اى كه اين سخنان را زده بودند گروهى از فرشته‏ها بودند كه تا روز قيامت در اطراف عرش الهى قرار گرفتند، و زمانى كه از حضرت آدم اشتباهى سر زد خداوند آن خانه را برى گناهكاران از بنى آدم قرار داد، و همانگونه كه فرشته‏هاى خلافكار در عرش پناه داده شد به فرزندان آدم گناهكار پناه داده شد.

- مستدرك الوسايل 9 / 370 - 371

 

قوله تعالى: {بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْياً} / آيه 90

ترجمه: بد معامله‏اى با خود كردند كه به نعمت قرآن كه از لطف خدا بر آنها نازل شد كافر شدند و از روى حسد راه ستمگرى پيش گرفتند.

حضرت فرمود: به ولايت امير مؤمنان و اولياء خدا از نسل او

- بحار الانوار 23 / 354

 

قوله تعالى: {رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ} / آيه 126

ترجمه: پروردگارا اين شهر را محل امن و آسايش قرار بده و اهلش را از ثمرات آن روزى بده - كسانى از آنها كه به خدا و آخرت ايمان اوردند - گفت و هر كس راه كفر پيمود گرچه او را در دنيا اندكى بهرمند كنم ليكن در آخرت ناچارش معذب به آتش دوزخ گردانم.

حضرت فرمود: مرا بر خداوند از شهر امن و آسايش كه روزى فراوان به اهلش، و اولياء خدا و شيعيان على (ع) هستند و در پايان آيه مىفرمايد: (و من كفر فامتعه قليلاً ثم اضطره الى عذاب النار) و هر كس راه كفر پيمود گرچه او را در دنيا اندكى بهرمند كنم ليكن در آخرت ناچارش معذب به آتش دوزخ گردانم، منظور خداوند كسيكه منكر ولايت و امامت باشد و از او تبعيت نكند به اين عذاب گرفتار خواهد شد.

- برهان 1 / 334

- تفسير عياشى 1 / 78

 

قوله تعالى: {لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ} / آيه 143

ترجمه: تا گواه مردم باشيد.

حضرت فرمود: آن گواه ما هستيم.

- مناقب آل ابى طالب 4 / 142

 

قوله تعالى: {وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ} / آيه 168

ترجمه: پيروى نكنيد وسوسه‏هاى شيطان را.

حضرت فرمود: اى انسانها در سايه اسلام در آريد و ولايت على (ع) را بپذيريد و از وسوسه‏هاى ديگران پيروى نكنيد.

- مناقب آل ابى طالب 3 / 116

 

قوله تعالى: {لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ} / آيه 177

ترجمه: نيكوكارى بدان نيست كه روى به جانب مشرق يا مغرب كنيد چه اين چيز بى اثرى است ليكن نيكوكار كسى است كه به خداى عالم و روز قيامت ايمان آورد.

حضرت فرمود: زمانى كه رسول الله (ص) فضيلت حضرت على (ع) و شيعيان و ياران او را نزد خداوند به مردم بيان كرد، و يهود و نصارى را بر كفر و انكارشان توبيخ و ملامت كرد، از آنچه كه در بيان فضايل و نيكيها محمد (ص) و على (ع) در كتابهايشان وارد شده ولى آنها را انكار كرده‏اند، و يهوديان به افتخار مىگفتند ما سالهاى زيادى را به طرف قبله خود نماز مىخوانديم، و در بين ما افرادى هستند كه شب را تا صبح به بيدارى سپرى كرده‏اند، و اين همان قبله حضرت موسى بوده، و نصارى گفتند ما هم به طرف اين قبله كه قبله حضرت عيسى بوده نمازهاى زيادى را خوانده‏ايم، و افرادى هستند كه شب را تا صبح به بيدارى گذرانده‏اند، و آيا مىشود كه خداوند ما اين نمازها و اعمال نيك ما را بخاطر اينكه از محمد و برادرش پيروى نكرده‏ايم باطل قرار بدهد، خداوند مىفرمايد: اى محمد بگو (......) نيكى كه بتوانيد با آن به بهشت برسيد و مشمول آمرزش الهى گرديد، (ان تولوا وجوهكم) كه فقط نماز بخوانيد (قبل المشرق) بطرف مشرق نماز بخوانيد كه نصارى انجام مىدادند و (قبل المغرب) كه يهوديان بطرف مغرب نماز مىخواندند، در حاليكه با اوامر الهى مخالفت مىكردند و با على (ع) كينه داشتند (ولكن البر من آمن بالله) و نيكى آن است كه به خداى لا شريك له ايمان پيدا كند، خدائى كه بزرگ مىدارد هر كه را بخواهد و كوچك و ذليل و خوار مىدارد هر كس را كه بخواهد، و هيچكس نمىتواند بر خلاف او عملى انجام دهد و (باليوم الآخر) و به روز قيامت ايمان بياورد، روز قيامتى كه محل پيامبر اكرم (ص) و برادر و وصى او على (ع) و شيعيان او خواهد بود، و هر كسى كه نور ولايت در او بوده باشد به همراه برادرانش و اولادش و خاندانش به بهشت راه پيدا خواهد كرد.

- بحار الانوار 84 / 45 - 46

 

قوله تعالى: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمْ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنْ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ} / آيه 178

ترجمه: اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد ! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است ، آزاد در برابر آزاد ، و برده در برابر برده ، و زن در برابر زن ، پس اگر كسى از ناحيه برادر (دينى) خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص او تبديل به خونبها گردد) بايد از راه پسنديده پيروى كند (و در طرز پرداخت ديه ، حال پرداخت كننده را در نظر بگيرد) و قاتل نيز به نيكى ديه را به ولى مقتول بپردازد (و در آن مسامحه نكند) اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما و كسى كه بعد از آن تجاوز كند عذاب دردناكى خواهد داشت.

حضرت فرمود: مراد از اين قصاص يعنى اجراى حد و مساوات بين قاتل و مقتول مىباشد، و اگر مقتول زن باشد بايد زن جاى او كشته شود و در مقابل زن مرد كشته نمىشود و اگر ولى مقتول ببخشد و راضى به دريافت ديه گردد بايد قاتل ديه را بپردازد و بيش از اندازه مطالبه ديه نكند و قاتل در پرداخت ديه كوتاهى نكند، و اگر ولى مقتول راهى بجز قصاص و كشتن قاتل و يا بخشيدن قاتل نداشت، به ندرت مىتوان جلو قتل و خونريزى را گرفت و اين حكم قصاص براى حفظ نظام و جامعه مىباشد، و اگر كسى بعد از گرفتن ديه از قاتل بخواهد او را قصاص كند و قاتل را بكشد خداوند او را عذاب سختى خواهد داد.

- بحار الانوار 104 / 388

 

قوله تعالى: {وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون} / آيه 179

ترجمه: قصاص براى حفظ حيات شما است اى خردمندان تا مگر از قتل يكديگر بپرهيزيد.

حضرت فرمود: اى امت محمد (ص) در قصاص براى شما حيات و زندگى است، چون كسى كه بخواهد قتلى را مرتكب بشود اگر بداند كه قصاص خواهد شد از قتل دست نگه مىدارد و اين نوعى زندگى براى شخصى كه بنا بود به قتل برسد حساب مىشود، و همچنين نوعى زندگى براى شخص قاتل خواهد بود كه اگر قتل مرتكب مىشد قصاص مىگشت، و همچنين زندگى براى بقيه مردم خواهد بود كه ترس از قصاص دست به قتل نمىزنند سپس حضرت فرمود: اى بنده‏هاى خدا اين قصاص قتلى است كه در دنيا مرتكب قتل مىشديد و جان شخصى را مىگيريد آيا دوست داريد به شما از قتل بزرگترى خبر بدهم و قصاص بزرگترى كه خداوند انجام مىدهد، جواب دادند: بله اى پسر رسول خدا. حضرت فرمود:

بزرگترين قتل آن است كه نتوان آنرا جبران كرد و هيچوقت زنده نخواهد شد.

جواب دادند: آن چيست؟

حضرت فرمود: كسى كه ديگرى را از رسالت محمد (ص) و ولايت امير المؤمنين گمراه كند، و راهى بجز راه خدا را در پيش بگيرد، و او را به راه دشمنان على (ع) بكشاند، و منكر فضيلتهاى على (ع) گردد، و اين همان قتلى است كه او را در آتش جهنم جاودانه و هميشگى نگه مىدارد.

- بحار الانوار 72 / 220 - 221

 

قوله تعالى: {وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ} / آيه 207

ترجمه: بعضى مىدانند كه از جان خود در راه رضاى خدا در گذرند.

حضرت فرمود: اين آيه در مورد حضرت على (ع) زمانى كه در بستر پيامبر اكرم (ص) خوابيد نازل شد.

- برهان 1 / 451

و همچنين فرمود: اولين شخصى كه جان خود را در راه رضاى الهى قرار داد حضرت على (ع) است.

- احقاق الحق 14 / 120

 

قوله تعالى: {ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ} / آيه 208

ترجمه: نسبت به اوامر خدا در مقام تسليم درآئيد و از وساوس تفرقه‏آور شيطان پيروى مكنيد.

حضرت فرمود: مراد از مقام تسليم همان ولايت امير مؤمنان (ع) است و به د نبال وساوس تفرقه‏آميز ديگر نرويد.

- بحار الانوار 35 / 342

شنبه 29/2/1386 - 7:23
دعا و زیارت
 

«تفسير امام سجّاد (ع) / سوره حمد»

قوله تعالى: {اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ} / آيه 6

ترجمه: ما را به راه راست هدايت فرما

حضرت مىفرمايد: بين الله و حجت او پرده‏اى وجود ندارد، و بعد از حجت خدا پرده‏اى ديگرى وجود ندارد، ما اهل بيت درهائى به سوى خدا هستيم، و ما راه راست هستيم، و ما دانشهاى پنهان خدائيم، و ما بازگو كننده وحى الهى هستيم، و ما پايه‏هاى توحيد و يكتائى او هستيم، و ما راز و اسرار الهى هستيم.

- برهان 1 / 119

شنبه 29/2/1386 - 7:23
دعا و زیارت
 

«تفسير امام سجّاد (ع) / سوره آل عمران»

قوله تعالى: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا} / آيه 200

ترجمه: اى اهل ايمان در كار دين صبور باشيد و يكديگر را به صبر و مقاومت سفارش كنيد و مراقب كار دشمن بوده.

حضرت فرمود: اين آيه در مورد پدرم و ما نازل شد و بعد از اين ديگر مواظبت و مراقبت لازم ندارد.

- برهان 2 / 150

شنبه 29/2/1386 - 7:22
دعا و زیارت
 

«خطبه‏هاى امام سجّاد (ع) / خطبه امام در شام»

خطبه امام زين العابدين (ع) در شام

در زمان اقامت اُسراى كربلا در "شام" روزى حضرت سجّاد (ع) از يزيد خواست كه خطبه نماز جمعه را خود ايراد كند و يزيد موافقت كرد؛ ولى وقتى روز جمعه فرا رسيد، يزيد به شخص ديگرى دستور داد كه به منبر برود و هر چه به زبانش مىآيد در بدى امير مؤمنان و امام حسين (ع) و خوبى ابوبكر و عمر بگويد. پس از آنكه وى به منبر رفت و در اين باره به ايراد سخن پرداخت، امام زين العابدين (ع) از يزيد خواست كه اجازه بدهد او نيز به منبر برود و يزيد با وجود پشيمانى از وعده‏اى كه به امام (ع) داده بود، پس از ميانجيگرى پسرش "معاويه بن يزيد بن معاويه" مجبور به پذيرش شد و امام (ع) به منبر رفت و فرمود:

الحَمْدُ للهِ الَّذِي لَا بِدَايَةَ لَهُ، وَالدَّائِمِ الَّذِي لَا نَفَاذَ لَهُ، وَالأَوَّلِ الَّذِي لَا أَوَّلَ لِأَوَّلِيَّتِهِ، وَالآخِرِ الَّذِي لَا آخِرَ لِآخِرِيَّتِهِ، وِالبَاقِي بَعْدَ فَنَاءِ الخَلْقِ. قَدَّرَ اللَّيَالِيَ وَالأَيَّامَ، وَقَسَّمَ فِيمَا بَيْنَهُمُ الأَقْسَامَ، فَتَبَارَكَ اللهُ المَلِكُ العَلَّامُ.

وَسَاقَ (ع) الخُطْبَةَ إِلى أَنْ قَالَ: إِنَّ اللهَ تَعَالَى أَعْطَانَا العِلْمَ والحِلْمَ والشَّجَاعَةَ وَالسَّخَاوَةَ وَالمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ المُؤْمِنِينَ، وَمِنَّا رَسُولُ اللهِ وَوَصِيُّهُ وَسَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَجَعْفَرٌ الطَّيَّارُ فِي الجَنَّةِ، وَسِبْطَا هَذِهِ الأُمَّةِ، وَالمَهْدِيُّ الَّذِي يَقْتُلُ الدَّجَّالَ.

أَيُّهَا النَّاسُ! مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي، وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا أُعَرِّفُهُ بِحَسَبِي وَنَسَبِي:

أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَمِنَى، أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَصَفَا، أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا، أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَارْتَدَى، أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَسَعَى، أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَأَتَى، أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ إِلى المَسْجِدِ الأَقْصَى، أَنَا ابْنُ مَنْ بُلِّغَ بِهِ إِلى سِدْرَةِ المُنْتَهَى، أَنَا ابْنُ مَنْ «دَنَا فَتَدَلَّى، فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى»، أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَيْهِ الجَلِيلُ مَا أَوْحَى.

أَنَا ابْنُ الحُسَيْنِ القَتِيلِ بِكَرْبَلَا، أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ المُرْتَضَى، أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ المُصْطَفَى، أَنَا ابْنُ خَدِيجَةَ الكُبْرَى، أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ، أَنَا ابْنُ سِدْرَةِ المُنْتَهَى، أَنَا ابْنُ شَجَرَةِ طُوبَى، أَنَا ابْنُ المُرَمَّلِ بِالدِّمَاءِ، أَنَا ابْنُ مَنْ بَكَى عَلَيْهِ الجِنُّ فِي الظَّمَا، أَنَا ابْنُ مَنْ نَاحَ عَلَيْهِ الطُّيُورُ فِي الهَوَا.

فَلَمَّا بَلَغَ كَلَامُهُ (ع) إِلى هَذَا المَوْضِعِ، ضَجَّ النَّاسُ بِالبُكَاءِ وَالنَّحِيبِ، وَخَشِيَ يَزِيدُ -لَعَنَهُ اللهُ- أَنْ يَكُونَ فِتْنَةٌ، فَأَمَرَ المُؤَذِّنُ أَنْ يُؤَذِّنَ لِلصَّلَاةِ، فَقَامَ المُؤَذِّنُ وَقَالَ: «اللهُ أَكْبَرُ، اللهُ أَكْبَرُ». قَالَ الإِمَامُ (ع): نَعَمْ، اللهُ أَكْبَرُ وَأَعْلَى وَأَجَلُّ وَأَكْرَمُ مِمَّا أَخَافُ وَأَحْذَرُ.

فَلَمَّا قَالَ: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ». قَالَ (ع): نَعَمْ، أَشْهَدُ مَعَ كُلِّ شَاهِدٍ، وَأَحْتَمِلُ عَلَى كُلِّ جَاحِدٍ، أَنْ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ وَلَا رَبَّ سِوَاهُ.

فَلَمَّا قَالَ: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدَاً رَسُولُ اللهِ». أَخَذَ (ع) عِمَامَتَهُ مِنْ رَأْسِهِ وَقَالَ لِلْمُؤَذِّنِ:

أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ هَذَا أَنْ تَسْكُتَ سَاعَةً، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى يَزِيدَ وَقَالَ: يَا يَزيِدُ، هَذَا الرَّسُولُ العَزِيزُ الكَرِيمُ جَدِّي أَمْ جَدُّكَ؟ فَإِنْ قُلْتَ إِنَّهُ جَدُّكَ، يَعْلَمُ العَالِمُونَ أَنَّكَ كَاذِبٌ، وَإِنْ قُلْتَ إِنَّهُ جَدِّي، فَلِمَ قَتَلْتَ أَبِي ظُلْمَاً، وَانْتَهَبْتَ مَالَهُ وَسَبَيْتَ نِسَاءَهُ؟

فَقَالَ (ع) هَذَا وَأَهْوَى إِلى ثَوْبِهِ فَشَقَّهُ، ثُمَّ بَكَى وَقَالَ: وَاللهِ لَوْ كَانَ فِي الدُّنْيَا مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ اللهِ، فَلَيْسَ غَيْرِي. فَلِمَ قَتَلَ هَذَا الرَّجُلُ أَبِي ظُلْمَاً وَسَبَانَا كَمَا تُسْبَى الرُّومُ؟

ثُمَّ قَالَ: يَا يَزِيدُ، فَعَلْتَ هَذَا ثُمَّ تَقُولُ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، وَتَسْتَقْبِلُ القِبْلَةَ، فَوَيْلٌ لَكَ مِنْ يَوْمِ القِيَامَةِ حَيْثُ كَانَ خَصْمُكَ جَدِّي وَأَبِي!

فَصَاحَ يَزِيدُ بِالمُؤَذِّنِ أَنْ يُقِيمَ الصَّلَاةَ فَوَقَعَ بَيْنَ النَّاسِ دَمْدَمَةٌ وَزَمْزَمَةٌ عَظِيمَةٌ، فَبَعْضٌ صَلَّى وَبَعْضُهُمْ لَمْ يُصَلِّ حَتَّى تَفَرَّقُوا.

 

ستايش خدا را كه آغازى براى او نيست، جاودانه‏اى كه هرگز نابود نمىگردد، و اوّلى كه نقطه آغازى براى اوليّت او، و آخرى كه نقطه پايانى براى او وجود ندارد، و بعد از نابودى مخلوقات پاينده است.شبها و روزها را مقدّر نمود، و سهم روزى خلق را ميان آنها تقسيم كرد. پس برتر (يا: پر خير) باد خداوند كه فرمانرواى (همه موجودات) و بسيار دانا است.

و خطبه را ادامه داد تا اينكه فرمود: خداوند متعال دانش، بردبارى، دليرى، بخشندگى، دوستى در دل مؤمنان را به ما عطا كرده است، و رسول خدا و جانشين او، و سرور شهيدان، و جعفر طيّار كه در بهشت در پرواز است، و دو سبط اين امّت (دو نوه پيامبر اكرم (ص) امام حسن و امام حسين (ع)) و مهدى كه "دجّال" را مىكشد، از ما است. اى مردم هر كس مرا مىشناسد كه مىشناسد، هر كس نمىشناسد من با ذكر حَسَب و نَسَب خود، خود را معرّفى مىكنم: من فرزند مكّه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسى هستم كه ركن (حجر الاسود) را با اطراف عباى خود برداشت، من فرزند كسى هستم كه بهتر از همه بالاپوش و زيرپوش (لباس مخصوص حج) را به تن كرد، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگان، من فرزند بهترين حج و (مناسك) به جا آورندگان هستم.

من فرزند كسى هستم كه شبانه به سوى مسجد اقصى (به معراج) برده شد، من فرزند كسى هستم كه او را به سدرة المنتهى بردند، من فرزند كسى هستم كه نزديك حضرت حق گرديد و نزديكتر شد تا اينكه فاصله‏اش به طول دو كمان يا نزديكتر شد، من فرزند كسى هستم كه خداوند بزرگ آنچه را كه بايد به او وحى نمود. من فرزند حسين كشته شده در كربلايم، من فرزند على مرتضايم، من فرزند محمّد مصطفايم، من فرزند خديجه كبرايم، من فرزند فاطمه زهرايم، من فرزند سدرة المنتهايم، من فرزند درخت طوبى هستم، من فرزند كسى هستم كه به خون خود غلطيد، من فرزند كسى هستم كه (حتّى) جنّيان و پريان در تاريكى بر او گريستند، من فرزند كسى هستم كه پرندگان در آسمان بر او نوحه سرايى كردند.

هنگامى كه سخن حضرت به اينجا رسيد، مردم با گريستن و ناله ضجّه سر دادند، و يزيد -لعنت خداوند بر او- ترسيد كه آشوبى به پا شود، لذا به مؤذّن دستور داد كه براى نماز اذان بگويد. مؤذن ايستاد و گفت: "أللهُ أكْبَر، أللهُ أكْبَر" اين جا بود كه زين العابدين (ع) فرمود:" آرى، خداوند بزرگتر، برتر، و والاتر و گرامىتر است از آنچه از آن بيم و هراس دارم و مىپرهيزم."

وقتى مؤذّن گفت: "أشْهَدُ أنْ لَا إِلهَ إِلّا الله" امام (ع) فرمود: "آرى، با هر گواهى دهنده گواهى مىدهم و از طرف هر انكار كننده مىگويم كه معبود و پروردگارى جز او وجود ندارد." هنگامى كه مؤذّن گفت: "أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله" امام (ع) عمامه خود را از سر برداشت و به مؤذن فرمود: "به حق اين محمد (كه اسم او را بردى) از تو مىخواهم كه يك لحظه سكوت اختيار كنى. سپس رو به يزيد نمود و فرمود: "اى يزيد! اين رسول عزيز و گرامى جدّ من است يا جدّ تو؟

اگر بگويى: جدّ توست، همه آگاهان مىدانند كه دروغ مىگويى؛ و اگر بگويى: جدّ من است، پس چرا پدر مرا از روى ظلم و ستم كشتى و اموال او را به تاراج بردى و زنانش را اسير گرفتى؟"

حضرت اين سخن را فرمود و سپس رو كرد به لباس خود و آن را شكافت و سپس گريست و فرمود: "به خدا سوگند، كسى كه در دنيا جدّ او رسول خدا باشد جز من نيست، پس چرا اين مرد پدر مرا از روى ظلم و ستم كشت و ما را مانند روميان اسير گرفت؟" سپس فرمود: " اى يزيد! آيا اين كار را مىكنى و آنگاه مىگويى:

محمد، رسول خدا است، و رو به قبله مىكنى؟! واى بر تو از روز قيامت، آنجا كه خصم و شاكى تو جدّ و پدرم خواهند بود."

در اين زمان يزيد با فرياد به مؤذن گفت كه نماز را به پا دارد، و ميان مردم سر و صدا و غوغاى عظيمى واقع شد، لذا برخى نماز گزاردند، و برخى نماز نگزارده متفرّق شدند
شنبه 29/2/1386 - 7:19
دعا و زیارت
 

 

«خطبه‏هاى امام سجّاد (ع) / خطبه امام در مدينه»

خطبه امام زين العابدين (ع) در نزديكى مدينه

وقتى كاروان اُسراى كربلا به نزديكى "مدينه" رسيد، امام زين العابدين (ع) و ديگر همراهان نزول فرمودند و حضرت به "بشير بن حذلم" دستور داد كه با سرودن اشعارى خبر آمدن قافله كربلا را به گوش مردم مدينه برساند. وى دستور حضرت را عملى كرد و مردم مدينه اعمّ از مرد و زن و كوچك و بزرگ، هراسان و نالان به سوى خيمه امام سجاد (ع) حركت كردند و اين واقعه عظيم را به او تسليت گفتند.

آنگاه امام زين العابدين (ع) با دست اشاره كرد كه سكوت اختيار كنند، سپس اين خطبه را ايراد فرمود:

الحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِينَ، مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ، بَارِئِ الخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، الَّذِي بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِي السَّمَاوَاتِ العُلَى، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَى. نَحْمَدُهُ عَلَى عَظَائِمِ الأُمُورِ، وَفَجَائِعِ الدُّهُورِ، وَأَلَمِ الفَجَائِعِ، وَمُضَاضَةِ اللَّوَاذِعِ، وَجَلِيلِ الرُّزْءِ، وَعَظِيمِ المَصَائِبِ الفَاظِعَةِ الكَاظَّةِ الفَادِحَةِ الجَائِحَةِ.

أّيُّهَا القَوْمُ [النَّاسُ]! إِنَّ اللهَ -وَلَهُ الحَمْدُ- ابْتَلَانَا بِمَصَائِبَ جَلِيلَةٍ، وَثُلْمَةٍ فِي الإِسْلَامِ عَظِيمَةٍ. قُتِلَ أَبُو عَبْدِ اللهِ الحُسَيْنُ (ع) وَعِتْرَتُهُ، وَسُبِيَ نِسَاؤُهُ وَصِبْيَتُهُ، وَدَارُوا بِرَأْسِهِ فِي البُلْدَانِ مِنْ فَوْقِ عَامِلِ السِّنَانِ. وَهَذِهِ الرَّزِيَّةُ الَّتِي لَا [مَا] مِثْلُهَا رَزِيَّةٌ.

أَيُّهَا النَّاسُ! فَأَيُّ رِجَالَاتٍ مِنْكُمْ يَسُرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ؟! [أَمْ أَيُّ فُؤَادٍ لَا يَحْزَنُ مِنْ أَجْلِهِ]؟! أَمْ أَيَّةُ عَيْنٍ مِنْكُمْ تَحْبِسُ دَمْعَهَا وَتَضُنُّ عَنِ انْهِمَالِهَا؟! فَلَقَدْ بَكَتْ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِقَتْلِهِ، وَبَكَتِ البِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا، وَالسَّمَاوَاتُ بِأَرْكَانِهَا، وَالأَرْضُ بِأَرْجَائِهَا، وَالأَشْجَارُ بِأَغْصَانِهَا، وَالحِيتَانُ فِي [وَ] لُجَجِ البِحَارِ، وَالمَلَائِكَةُ المُقَرَّبُونَ، وَأَهْلُ السَّمَاوَاتِ أَجْمَعُونَ.

أَيُّهَا النَّاسُ! أَيُّ قَلْبٍ لَا يَنْصَدِعُ [لَا يَتَصَدَّعُ] لِقَتْلِهِ؟! أَمْ أَيُّ فُؤَادٍ لَا يَحِنُّ إِلَيْهِ؟! أَمْ أَيُّ سَمْعٍ يَسْمَعُ [سَمِعَ] هَذِهِ الثُّلْمَةَ الَّتِي ثَلُمَتْ فِي الإِسْلَامِ وَلَا يَصُمُّ؟!

أَيُّهَا النَّاسُ! أَصْبَحْنَا [مَطْرُودِينَ] مُشَرَّدِينَ مَذَوَّدِينَ [وَ] شَاسِعِينَ عَنْ [عَلَى] الأَمْصَارِ، كَأَنَّنَا [كَأَنَّا] أَوْلَادُ تُرْكٍ وَكَابُلٍ، مِنْ غَيْرِ جُرْمٍ اجْتَرَمْنَاهُ، وَلَا مَكْرُوهٍ ارْتَكَبْنَاهُ، وَلَا ثُلْمَةٍ فِي الإِسْلَامِ ثَلَمْنَاهَا. «مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الأَوَّلِينَ»، «إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ».

وَاللهِ لَوْ أَنَّ النَّبِيَّ (ص) تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ فِي قِتَالِنَا كَمَا تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ فِي الوِصَايَةِ [الوِصَاةِ / الوِصَاءَةِ] بِنَا، لَمَا زَادُوا [ازْدَادُوا] عَلَى مَا فَعَلُوا بِنَا، فَ«إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» مِنْ

مُصِيبَةٍ مَا أَعْظَمَهَا وَأَوْجَعَهَا وَأَفْجَعَهَا وَأَكَضَّهَا وَأَفْظَعَهَا وَأَمَرَّهَا وَأَفْدَحَهَا! فَعِنْدَ اللهِ نَحْتَسِبُ فِيمَا أَصَابَنَا وَمَا بَلَغَ [أَبْلَغَ] بِنَا، فَإِنَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ.

 

ستايش خدا را كه پروردگار جهانيان، مالك روز پاداش و آفريننده همه مخلوقات است، كسى كه (از ديد چشم و عقل) دور و برتر از آسمانهاى بلند است، و نزديك است به حدّى كه سخن درِگوشى را شاهد است. در برابر امور بزرگ، و پيشامدهاى ناگوار روزگار، و درد حاصل از اين پيشامدها، و سوز اين حوادث

گدازنده، و بزرگى مصيبت، و مصائب بزرگ، سخت، زشت، اندوهناك، سنگين و از بُن بركَننده، خدا را ستايش مىكنيم.

اى مردم! خداوند -كه ستايش براى او- ما را به مصيبتهاى بزرگ، و شكافى بزرگ كه در اسلام حاصل شد، دچار نمود. ابا عبد الله الحسين (ع) و اهل بيت او كشته شدند، و زنان و كودكان او را اسير گرفتند، و سر او را به بالاى نيزه زده و در آبادىها گرداندند. اين مصيبتى است كه هيچ مصيبتى به پاى آن نمىرسد.

اى مردم! كدام يك از مردان شما بعد از كشته شدن او شادمان مىگردد؟ (كدامين دل براى او اندوهناك نمىگردد؟!) يا چشم كدام يك از شما اشك خود را حبس نموده و از ريختن سرشك خوددارى مىكند؟! در حالى كه قطعاً آسمانهاى هفت‏گانه استوار براى كشته شدن او گريستند، و درياها با امواج خود، و آسمانها با اركان و پايه‏هاى خود، و زمين با نواحى خود، و درختان با شاخه‏هايشان، و ماهىها در (يا:و) آبهاى فراوان درياها، و فرشتگان مقرّب، و همه ساكنان آسمانها گريستند.

اى مردم! كدام دل براى كشته شدن او نمىشكند؟! يا كدام دل به سوى او پر نمىكشد؟! يا كدام گوش اين شكاف را كه در اسلام پديد آمده مىشنود و كر نمىگردد؟!

اى مردم! ما از بلاد (رانده) و دفع و تارانده و دور شديم، به گونه‏اى كه گويى از نژاد "ترك" و يا "كابل" هستيم، بدون اين كه گناهى مرتكب شده، و يا كار زشتى به جا آورده، و يا شكافى در اسلام پديد آورده باشيم. "از پدران پيشين خود چنين چيزى نشنيده‏ايم" "اين جز دروغ بافى چيزى نيست."

به خدا سوگند، اگر پيامبر اكرم (ص) همان گونه كه سفارش ما را كرد، به جنگ با ما امر مىنمود، قطعاً افزون از آن چه كردند، نمىكردند. پس "إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ"؛ (ما از آن خداييم و به سوى او باز مىگرديم) از مصيبتى كه چقدر بزرگ، دردناك، فجيع، سوزناك، زشت، و تلخ و سنگين بود! البته ما حساب مصيبت هايى را كه بر ما وارد شد و به ما رسيد، به حساب خدا مىگذاريم، زيرا كه او سرافراز و انتقام گير است
شنبه 29/2/1386 - 7:19
دعا و زیارت
 

خطبه‏هاى امام سجّاد (ع) / خطبه امام در كوفه»

خطبه حضرت امام زين العابدين (ع) در كوفه

راوى خطبه، "حذيم بن شريك اسدى" مىگويد:

حضرت امام زين العابدين (ع) (از خيمه) به سوى مردم بيرون آمد و در حال ايستاده به آنان اشاره نمود كه سكوت اختيار كنيد، و آنان ساكت شدند. آنگاه ستايش و ثناى خدا را به جاى آورد و بر پيامبر اكرم (ص) درود فرستاد، سپس فرمود:

أَيُّهَا النّاسُ! مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي، وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي، فَأَنَا عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ المَذْبُوحِ بِشَطِّ الفُراتِ مِنْ غَيْرِ ذَحْلٍ وَلَا تِراتٍ، أَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِكَ حَرِيمُهُ وَسُلِبَ نَعِيمُهُ، وَانْتُهِبَ مَالُهُ وَسُبِيَ عِيَالُهُ، أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْرَاً، فَكَفَى بِذَلِكَ فَخْرَاً.

أَيُّهَا النّاسُ! نَاشَدْتُكُمْ بِاللهِ هِلْ تَعْلَمُونَ أَنَّكُمْ كَتَبْتُمْ إِلى أَبِي وَخَدَعْتُمُوهُ؟ وَأَعْطَيْتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِكُم العَهْدَ والمِيثَاقَ وَالبَيْعَةَ ثُمَّ قَاتَلْتُمُوهُ وَخَذَلْتُمُوهُ؟ فَتَبّاً لَكُمْ مَا قَدَّمْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَسَوْأَةً لَرَأْيِكُمْ! بِأَيَّةِ عَيْنٍ تَنْظُرُونَ إِلى رَسُولِ اللهِ (ص) إِذْ يَقُولُ لَكُمْ: «قَتَلْتُمْ عِتْرَتِي، وَانْتَهَكْتُمْ حُرْمَتِي، فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِي

قَالَ: فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النَّاسِ بِالبُكَاءِ وَيَدْعُو بَعْضُهُمْ بَعْضَاً: هَلَكْتُمْ وَمَا تَعْلَمُونَ. فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ (ع): رَحِمَ اللهُ امْرءاً قَبِلَ نَصِيحَتِي، وَحَفِظَ وَصِيَّتِي فِي اللهِ وَفِي رَسُولِهِ وَفِي أَهْلِ بَيْتِهِ، فَإِنَّ لَنَا فِي رَسُولِ اللهِ (ص) أُسْوَةً حَسَنَةً. فَقَالُوا: بِأَجْمَعِهِمْ:

نَحْنُ كُلُّنَا -يَابْنَ رَسُولِ اللهِ- سَامِعُونَ مُطِيعُونَ حَافِظُونَ لِذِمَامِكَ، غَيْرُ زَاهِدِينَ فِيكَ، وَلَا رَاغِبِينَ عَنْكَ، فَمُرْنَا بِأَمْرِكَ، رَحِمَكَ اللهُ، فَإِنَّا حَرْبٌ لِحَرْبِكَ، وَسِلْمٌ لِسِلْمِكَ، لَنَأْخُذَنَّ تِرَتَكَ وَتِرَتَنَا مِمَّنْ ظَلَمَكَ وَظَلَمَنَا.

فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ (ع): هَيْهَاتَ! أَيُّهَا [أَيَّتُهَا] الغَدَرَةُ المَكَرَةُ! حِيلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ شَهَوَاتِ أَنْفُسِكُمْ، أَتُرِيدُونَ أَنْ تَأْتُوا إِلَيَّ كَمَا أَتَيْتُمْ إِلى آبَائِي مِنْ قَبْلُ؟ كَلَّا وَرَبِّ الرَّاقِصَاتِ إِلى مِنَى، فَإِنَّ الجُرْحَ لَمَّا يَنْدَمِلْ! قُتِلَ أَبِي بِالأَمْسِ وَأَهْلُ بَيْتِهِ مَعَهُ، فَلَمْ يَنْسَنِي ثَكْلُ رَسُولِ اللهِ (ص) وَثَكْلُ أَبِي وَبَنِي أَبِي وَجَدِّي، شُقَّ لَهَازِمِي، وَمَرَارَتُهُ بَيْنَ حَنَاجِرِي وَحَلْقِي، وَغُصَصُهُ تَجْرِي فِي فَرَاشِ صَدْرِي، وَمَسْأَلَتِي أَنْ لَا تَكُونُوا لَنَا وَلَا عَلَيْنَا.

ثُمَّ قَالَ (ع):

لَا غَرْوَ إِنْ قُتِلَ الحُسَيْنُ، وَشَيْخُهُ * قَدْ كَانَ خَيْرَاً مِنْ حُسَيْنٍ وَأَكْرَمَا

فَلَا تَفْرَحُوا يَا أَهْلَ كُوفَةَ بِالَّذِي * أُصِيبَ حُسَيْنٌ، كَانَ ذَلِكَ أَعْظَمَا

قَتِيلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ، نَفْسِي فِدَاؤُهُ! * جَزَاءُ الَّذِي أَرْدَاهُ [أَوْدَاهُ] نَارُ جَهَنَّمَا

 

اى مردم! هر كس مرا مىشناسد كه مىشناسد، هر كس مرا نمىشناسد بداند كه من على فرزند حسينم، همان كسى كه در كنار رود "فرات" نه براى انتقام و خون خواهى (بلكه به ناحق) سر بريدند، من فرزند كسى هستم كه حريم او را هتك كردند، و اموالش را ربودند و دارايىاش را غارت كردند و خانواده او را اسير گرفتند. و همين افتخار براى ما بس! اى مردم، شما را به خدا سوگند مىدهم آيا جز اين است كه شما به پدرم نامه نوشتيد و او را فريب داديد؟ و با او عهد و پيمان و بيعت بستيد و سپس با او جنگيديد و او را يارى نكرديد؟ پس نابود باد آن چه پيش فرستاديد! و چه زشت است رأى و نظر شما! با كدام چشم به رسول خدا (ص) خواهيد نگريست، آن هنگام كه به شما خواهد گفت: «اهل بيت مرا كشتيد و حريمم را هتك نموديد، پس شما جزو امّت من نيستيد

راوى مىگويد: در اين هنگام صداى گريه مردم بلند شد و يكديگر را نفرين مىكردند و مىگفتند: ندانسته به هلاكت و گمراهى مبتلا شديد. آن گاه حضرت على بن حسين (ع) فرمود: «رحمت خداوند بر كسى كه نصيحت مرا بپذيرد و سفارشم را در (راه خشنودى) خدا و رسول خدا و اهل بيت او حفظ كند؛ زيرا رسول خدا (ص) الگوى نيكو براى ما است.» همگى گفتند: «اى فرزند رسول خدا! ما همه گوش (به فرمان) و مطيع توايم، و پيمان خود با تو را حفظ مىكنيم، و از تو روى برنگردانده و دست نمىكشيم، پس فرمان بده، خداوند رحمتت كند! كه ما با هر كس كه با تو سر ستيز داشته باشد، سر ستيز داريم، و با هر كس كه با تو آشتى كند، آشتى مىكنيم. ما قطعاً انتقام خون تو و خود را از كسانى كه به تو و ما ستم كردند، خواهيم گرفت.» حضرت على بن حسين (ع) در پاسخ فرمود: «اى پيمان شكنان مكّار، ميان شما و خواهش هاى شما حايلى قرار گرفته است (كه نمىگذارد شما به پيمان خود با من عمل كنيد). آيا مىخواهيد همان گونه كه پيش از اين با پدرانم رفتار نموديد، با من رفتار كنيد؟ هرگز، سوگند به پروردگار شترانى كه با شتاب به سوى "منى" در حركتند، كه زخم (ما) هنوز بهبود نيافته است. همين ديروز بود كه پدرم و اهل بيت او كشته شدند، هنوز غم فقدان رسول خدا (ص) و فقدان پدر و برادرانم و فرزندان جدّم از يادم نرفته است، و گلويم براى آن شكافته است و تلخى آن را در گلوگاه و نايم احساس مىكنم، و غصه‏هاى حاصل از آن در استخوان سينه‏ام روان است. تنها درخواست من از شما اين است كه نه به نفع ما باشيد و نه عليه ما

سپس اين اشعار را سرود: جاى شگفت نيست كه امام حسين (ع) را كشتند، زيرا پدر او قطعاً بهتر و گرامىتر از او بود. پس اى اهل كوفه، به مصيبتى كه بر سر امام حسين (ع) آمده، شادمان نباشيد كه مصيبت شهادت پدر بزرگوارش بزرگتر از آن بود. جانم به فداى كسى كه در كنار نهر (فرات) كشته شد! سزاى كسى كه او را كشت، آتش جهنّم است
شنبه 29/2/1386 - 7:19
انتقادات و پيشنهادات
  - فعال نمودن راه هاي منطقه
يكي از عوامل عمده كه در بسط و توسعه مناطق مختلف كشور مؤثر است ، سهولت ارتباط و وسايل حمل و نقل سريع است . پيشرفت هاي اقتصادي و افزايش داد و ستد كه در قرن اخير در اغلب كشورها ديده مي شود ، مرهون آساني ارتباط و راههاست.نقش راهها در انجام مبادلات به عنوان زير بناي توسعه اقتصادي فوق العاده مهم است.زيرا توسعه و تحرك بازار و توسعه

iran845@yahoo.co.uk

پنج شنبه 27/2/1386 - 21:32
دنیای گیاهان و حیوانات
 

تور Tour) به معني چرخ، گردونه، دوران، دورگردي، گردش و سياحت است. (فرهنگ عميد)
Tourism گردشگري
Tourist گردشگر
در تمام معاني فوق‏الذكر مفهوم گردش لحاظ شده است صرف‏نظر از مفهوم عاميانة گردش به معني تفريح و گلگشت، در واقع مفهوم
Tourism يعني گردشگري مانند چرخ دوار يعني حركتي كه از يك نقطه آغاز و در همان نقطه به پايان رسد. حركت چرخشي حول يك محور و بازگشت به نقطه شروع. اين مفهوم كه در چرخ صادق است، در سياحت نيز صادق است، يعني سياح يا جهانگرد يا گردشگر، در اكثر مواقع حركتي را از نقطه‏اي آغاز و پس از مدتي به محل نخست باز مي‏گردد. اما آنچه جالب است تشابهات هجايي و لغوي است كه البته اينگونه شباهتها در ادبيات جهان بسيار زياد است.
از آن جمله است
Tour ـ در ادبيات فارسي واژه‏اي به همين معني و با همين هجا و آوا وجود دارد، كه طور تلفظ مي‏شود (به فتح ط)
به معني پيرامون سراي و يا طوران(به فتح ط) به معني پيرامون چيزي گرديدن، گرد بر چيزي گشتن (دهخدا)
اين لغت براثر استفاده متمادي دَور و دَوران نيز تلفظ مي‏
شود و در ادبيات امروزي دور (به ضم دال) و دوران(به فتح دال) معني گشتن و چرخيدن مي‏دهد. با قدري توجه تشابه آوايي في‏مابين دور و Tour قابل درك است.
اينكه
Tour از دَور گرفته شده يا بلعكس، فاقد اهميت است. مهم ميزان تأثيرگذاري ادبيات ملل بر يكديگر است ك در فرصتي مناسب به آن مي‏پردازيم.
بحث فوق به منظور اشاره به ميزان تشابه فرهنگي ملل و مفاهيم مشترك بين ملتها بيان گرديد.
در زبان لاتين با مصدرسازي و تغييرات در آن دامنه لغات گستردگي قابل توجهي پيدا مي‏كنند كه اين بحث در مقوله زبان‏شناسي قابل پي‏گيري است.
و اما صنعت توريسم. پس از تجزيه لغوي توریسم، بايد به جزء ديگر اين كلمه تركيبي يعني صنعت پرداخت:
صنعت در لغت از ريشه صنع به معني ساختن چيزي، كار و پيشه كردن، كاركردن و آفريدن است.
صنعت به معني پيشه و هنر، حيله‏گري، ظاهرسازي و جمله‏پردازي است.
به راستي برگزيدن پيشوند صنعت براي گردشگري حاوي چه مفهومي است؟ و چگونه مي‏توان عمل گردش و سياحت را صنعت به حساب آورد؟ گردشگري در تاريخ بشر سابقه چند هزار ساله دارد، البته مفهوم گردشگري با مفهوم مهاجرت كاملاً متفاوت است چون همانگونه كه از نام آن برمي‏آيد گردش برگشت به نقطة شروع را در معني خود مستتر دارد. در اسناد مكتوب و بجامانده در تاريخ جايگاه گردشگري مشخص است. انبوه سفرنامه‏ها، سياحت‏نامه‏ها كه از قرون گذشته بجا مانده است بيانگر اهميت جهانگردي در فرهنگ بشر است.
جهانگردان دوران گذشته قالباً به دو دسته تقسيم مي‏شده‏اند جهانگردان انفرادي كه به منظور كشف مجهولات، كسب تجربه و ارضاي كنجكاوي خود با سرمايه شخصي و همت خود جهان را درمي‏نورديدند و برخي از جهانگردان در استخدام حكومتها بوده‏اند و با پشتيباني مالي و برنامه‏اي مشخص اعم از سياسي، اقتصادي و فرهنگي به گردشگري مشغول مي‏شده‏اند.
كشف سرزمينهاي جديد، تبادل آداب و رسوم و فرهنگ ، توسعه علوم و توسعه تجارت تنها بخشي از فوايد گردشگري است.
امروزه شايد بتوان توريسم را به دسته‏هاي مختلفي تقسيم كرد. توريسم فرهنگي، سياسي، تجاري،‌ تفريحي،‌علمي و ... و اين يعني ساماندهي يك گردش با برنامه.
در تفكر ديني اسلام براي جهانگردي كاركردي خاص مورد توجه قرار گرفته است. در قرآن حداقل 6 بار جهانگردي توصيه شده اما با هدف مشخص عبرت‏آموزي و آموزشي.
فسيروا في‏الارض فانظرو كيف كان عاقبه‏المكذبين (آل عمران 137)
در آيات ديگر نيز سفارش شده است كه در زمين بگرديد و ببينيد كه عاقبت مشركين، مجرمين، دروغگويان و تكذيب‏كنندگان خداوند چگونه بوده است. (الانعام 11 ـ النحل 36 ـ النحل 69 ـ عنكبوت 20 و الروم)
اين سفارش توسط بسياري از سيّاحان مورد توجه قرار گرفته و حاصل جهانگردي آنان به صورت سفرنامه چراغ راه مردم گرديده است. بسياري از دستاوردهاي رشتة مردم‏شناسي امروزه مديون اين سفرنامه‏هاست. بسياري از مطالعات تاريخي و حتي مكاشفات باستان‏شناسي ريشه در اطلاعات برخي از سفرنامه‏ها دارد.
متون بجامانده از جهانگردان بسيار كاربردي و دقيق ثبت شده است و امروزه بعنوان يك گنجينه با ارزش تمدن بشري است.
جهانگردي در دوران گذشته يك عمل خاص محسوب مي‏شده و افرادي خاص كه از لحاظ اجتماعي و اقتصادي در شرايط مناسب بودند توان جهانگردي را داشتند كه اين افراد اكثراً مشاهده‏گران قدرتمندي بودند و وقايع و شرايط را به دقت ثبت مي‏كردند.
امروزه بخش عمده‏اي از جهانگردي مشتمل بر سفرهاي تفريحي مردم عادي است كه به منظور استفاده از امكانات و مواهب مناطق مختلف جهان و كسب لذت، هزينه‏هاي گردشگري را متقبل مي‏شوند. البته هنوز تعداد قابل توجهي توريست حرفه‏اي و اهل مطالعه و بررسي و علاقه‏مند به توسعه دامنه اطلاعات وجود دارد كه سفرهاي توريستي خاصي را پي‏گيري مي‏كنند.
توريسم امروزه به يك ركن تجارت بدل شده است و درآمد سرشاري براي كشورهايي كه جاذبه توريستي دارند به همراه دارد. امروزه كشورهاي مختلف دنيا با بهره‏گيري از مواهب طبيعي، آثار باستاني، تمدن كهن يا حتي تكنولوژي جديد، شهركهاي توريستي و امكانات تفريحي قطب توريسم شده و هر ساله از چهار گوشه جهان افرادي را به خود فرا مي‏خوانند تا با فروش كالا و خدمات سيل درآمد را به كشورشان جاري ‏كنند. كشورهايي مانند چين، هند، تركيه، ايتاليا و ... امروزه به شدت در اين تجارت كه خود آنرا صنعت مي‏نامند، سرمايه‏گذاري مي‏كنند.


كشور ما نيز داراي جاذبه‏هاي فوق‏العاده توريستي است. جاذبه‏هاي باستاني مانند تخت جمشيد، بيستون، شهرهايي مانند اصفهان، شيراز، شهر سوخته كاشان و جاذبه‏هاي طبيعي مانند شمال كشور و حتي كويرهاي بكرو زيباي مركزي از جاذبه‏هاي توريستي كشور محسوب مي‏شوند.
با اينهمه امروز جايگاه كشور ما در توريسم جايگاه درخور شأن و تمدن و قدمت آن نيست. آسيب‏شناسي اين پديده موضوع اين نوشتار نيست و نياز به بررسي و مطالعه دقيق و عميقي دارد. اينقدر مي
‏توان گفت كه به قول معروف توريست مانند آهو است و دشتي آرام را براي گلگشت انتخاب مي‏كند. هرگونه ناامني و سختي آهو را فراري مي‏دهد. محدوديتهاي ناشي از اختلافات فرهنگي، ناامني منطقه خليج فارس (جنگهاي منطقه‏اي) و عدم وجود امكانات در حد استانداردهاي بين‏المللي، برخي از عوامل عدم استقبال توريست از كشورمان است.
اما در اين ميان عدم وجود ساختاري منسجم و متولي مشخص، عدم رسيدگي به مراكز جذب توريست، عدم وجود كادر مجرب و متخصص در پايگاههاي هدف مانند مراكز باستاني و تاريخي، عدم ارائه سرويس مناسب به بازديدكنندگان، عدم امكان تعامل و ايجاد ارتباط با توريست، بدليل تفاوتهاي فرهنگي و زباني و از همه مهمتر عدم وجود درك صحيح از اهميت اين پديده در كشور برخي از تنگناهاي موجود فراروي توريسم در ايران است كه هريك از اين عوامل نياز به بررسي و پاتولوژي دقيق دارد و اين درصورتي ممكن است كه مسئولين امر در مرحلة نخست نقش و اهميت پژوهشهاي اجتماعي را درك كنند. براي اين مهم سرمايه‏گذاري نمايند تا بتوانيم علي‏رغم محدوديتهاي خاص موجود از ظرفيتهاي موجود حداكثر بهره‏وري را براي كشورمان حاصل نماييم.
از اين رو معتقدم كه توريسم به هيچ عنوان صنعت محسوب نمي‏شود و به دليل لزوم ايجاد ارتباط با انسانها و فرهنگهاي مختلف و ساماندهي يك تعامل چندجانبه با جهان زنده پيرامون در واقع توريسم يك هنر است و نگاه به آن بايد در قالب توسعة يك هنر انساني باشد. 

iran845@yahoo.co.uk

 

پنج شنبه 27/2/1386 - 21:30
دعا و زیارت
 

«وصيتهاى امام سجّاد (ع) / وصيت يازدهم»

امام سجاد (ع) مىفرمايد: راستى دنيا كوچ كرده و پشت داده و آخرت كوچ كرده و مىآيد و هر كدام فرزندانى دارند، شما پسر آخرت باشيد و پسر دنيا نباشيد، از دنيا زهد ورزيد و به آخرت رو كنيد زيرا زاهدان زمين را بساط زندگى دانند و خاك را بستر سازند و كلوخ را بالش كنند و آب را عطر و تنها معاش را از دنيا قيچى زنند، بدانيد هر كه شيفته بهشت است بحسنات شتابد و از شهوات باز گيرد، هر كه از دوزخ ترسد براى توبه از گناهانش بدرگاه خدا بدود و از محارم باز پس رود، هر كه در دنيا زاهد است هر مصيبت بر او سهل است و آنرا بد ندارد، و راستى براى خداى عزوجل دلها است كه به آخرت و ثوابش آويخته و آنان چون كسانيند كه اهل بهشت را در بهشت جاويدان ديدند و چون كسانى اهل دوزخ را در دوزخ معذب ديده آنانند كه شرور و ناگواريشان از مردم دور است زيرا دلشان از بيم خدا متوجه مردم نيست، ديده‏ها از حرام برگرفته‏اند و نياز سبكى به مردم دارند. روزهاى اندكى را صبر كردند در عوض مدت طولانى را در راحت سپرى كردند، در شب در حاليكه بر روى فرمهاى خود ايستاده‏اند و اشك بر گونه‏هاى خود مىريزند از خداوند رهائى از آتش جهنم را مىطلبند، و در روز دانشمندانى صبور و انسانهائى پرهيزكار و پاك هستند مانند كاسه خالى از آب و ترس از خدا آنها را مانند افراد مريض قرار داده.وارد كرد، كه به ف ادت رسيد. 

iran845@yahoo.co.uk

پنج شنبه 27/2/1386 - 21:25
دعا و زیارت
 

«وصيتهاى امام سجّاد (ع) / وصيت دهم»

امام سجاد (ع) به فرزند محمدش محمد فرمود: هر كه از تو خير خواست براى او عمل كن اگر اهل آن است به جا عمل كردى و اگر هم كه او اهل آن نيست تو خود اهل آن هستى، و اگر مردى از طرف راست به تو دشنام داد و سپس به سوى چپ آمد و عذر از تو خواست عذرش را بپذير. 

iran845@yahoo.co.uk

پنج شنبه 27/2/1386 - 21:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته