• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 132
تعداد نظرات : 4
زمان آخرین مطلب : 6209روز قبل
دعا و زیارت
 

«وصيتهاى امام سجّاد (ع) / وصيت اول»

از وصيتهاى امام سجاد (ع) به فرزندش امام باقر (ع)

اى فرزند از پنج چيز بپرهيز و با آنها هم سخن و همراه مباش

امام باقر پرسيد: اى پدر آن پنج چيز كدامند؟

فرمود: از مصاحبت با دروغگو بپرهيز، چون او مانند سراب خواهد بود كه نزديك را در نظر تو دور مىكند، و دور را به نظرت نزديك مىگرداند، و از انسان فاسق و فاجر دورى كن، زيرا او تو را با يك لقمه و كمتر از آن مىفروشد، و از انسان بخيل برحذر باش چون او تو را در مالى كه دارد به ذلت و خوارى مىكشاند، و از انسان احمق و نادان دورى كن زيرا همواره او در پى اين است كه به تو فايده‏اى برساند ولى ضرر خواهد رساند، و از كسيكه قطع صله رحم مىكند بپرهيز، چون خداوند او را در قرآن در سه مورد لعن و نفرين مىفرمايد، خداوند در قرآن مىفرمايد: "شما منافقان اگر از فرمان خدا و اطاعت قرآن روى بگردانيد يا در زمين فساد و قطع رحم كنيد باز هم اميد داريد" سوره محمد آيه 22 و خداوند مىفرمايد: "آنانكه پس از پيمان بستن عهد خدا شكستند و هم آنچه خدا امر به پيوند آن كرده مانند صله رحم و دوستى على (ع) و مؤمنان و اولياء خدا پاك بگشتند و در روى زمين فساد و فتنه برانگيختند اينان را لعن خدا و منزلگاه عذاب دوزخ نصيب است" سوره رعد آيه 25

و خداوند مىفرمايد: "كسانى كه مىشكنند عهد خدا را پس از آنكه محكم بستند و مىبُرند آنچه را كه خدا امر به پيوند آن كرده كه رحم است در زمين و ميان آن فساد مىكنند به حقيقت زيانكار آنها هستند" سوره بقره آيه 27

  iran845@yahoo.co.uk

پنج شنبه 27/2/1386 - 21:9
دعا و زیارت
 

«زندگينامه امام سجّاد (ع) / دوران اسارت»

امام سجاد (ع) در اسارت:

بيمارى امام سجاد (ع) گرچه بسيار رنج آور بود، ولى گويى مصلحت بود تا امام سجاد (ع) در كربلا به شهادت نرسد، و پيام خون شهيدان كربلا به همه جا برسد، و نهضت امام حسين (ع) ادامه يابد، و دشمن با بىرحمى بازماندگان و اسراى كربلا را با غل و زنجير وارد كوفه مقر حكومت عبيد الله كردند، و امام سجاد (ع) را سوار بر شتر بىجهاز كردند، كه بر اثر فشار غل و زنجير از رگهاى گردن حضرت خون جارى بود، و با اين وضعيت به كوفه وارد شدند، جمعيت بسيارى براى تماشاى اسيران آمده بودند، كه امام سجاد (ع) فرصت را غنيمت شمرد و خطبه‏اى افشاگرانه بيان كردند، كه ابتدا مردم را ساكت كردند و سپس به رسوايى و جنايات دشمن پرداختند.

بعد از آنكه امام سجاد (ع) و همراهان را به صورت اسير به مجلس عبيد الله حاكم كوفه وارد كردند، ابن زياد با غرور و پيروزى بر مسند حكومت تكيه زده بود، و هنگامى كه امام سجاد (ع) را ديد گستاخانه گفت: تو كيستى؟ امام سجاد (ع) فرمود: من على بن حسين هستم، ابن زياد گفت: مگر خدا على پسر حسين را نكشت، امام سجاد (ع) فرمود: من برادرى به نام على اكبر داشتم او را مردم كشتند، ابن زياد گفت: بلكه خدا او را كشت، و امام سجاد (ع) فرمود: خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كند. ابن زياد از جوابهاى قاطع امام سجاد (ع) خشمگين شد و گفت: تو هنوز جرأت پاسخ گويى مرا دارى، اينرا ببريد و گردن بزنيد، در اين هنگام زينب برخاست و خود را سپر امام سجاد (ع) قرار داد، و خطاب به ابن زياد فرياد زد: آن همه از خون ما ريختى براى تو بس است، ابن زياد دراين هنگام از كشتن امام سجاد (ع) صرف نظر كرد، و گفت: رهايش كنيد، و دستور داد امام سجاد (ع) و همراهانش را به خانه‏اى در كنار مسجد كوفه زندانى نمودند، و بعد از مدتى امام سجاد (ع) و همراهانش را به طرف شام محل حكومت يزيد بردند.

از طرفى يزيد دستور داد مردم جشن پيروزى بگيرند، و هنگام ورود خاندان نبوت به شام، پيرمردى از مردم شام به آنها نزديك شد و گفت: خدا را شكر كه شما را كشت و نابود كرد، و امير مؤمنان يزيد را بر شما مسلط كرد، امام سجاد (ع) فرمود:

اى پيرمرد آيا قرآن خوانده‏اى؟ گفت بله. امام سجاد (ع) فرمود: آيا معنى اين آيه را فهميده‏اى كه مى فرمايد: "قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة فى القربى" گفت:

بله خوانده‏ام، امام سجاد (ع) فرمود: منظور از خويشان پيامبر در آيه ما هستيم، و اى پيرمرد آيا اين آيه را خوانده‏اى "وآت ذالقربى حقه" گفت: بله خوانده‏ام، امام سجاد (ع) فرمود: خويشان در اين آيه ما هستيم، اى پيرمرد آيا اين آيه را خوانده‏اى "انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيرا" گفت: بله خوانده‏ام، امام سجاد (ع) فرمود: اين آيه در شأن ما نازل شده، سپس پيرمرد در سكوت فرو رفت و از حرفهاى خود پشيمان شد، و گفت: تو را به خدا شما همانيد كه گفتيد، امام سجاد (ع) فرمود: بله سوگند به خدا ما همان خاندانيم به حق پيامبر (ص) ما همان خويشاوندان هستيم، سپس پيرمرد گريه كرد و از شدت ناراحتى عمامه خود را از سر گرفت بر زمين زد، و دستهايش را به آسمان بلند كرد و دشمنان اهل بيت را نفرين كرد، و همانجا توبه كرد، و خبر كه به يزيد رسيد دستور داد پيرمرد را كشتند و به شهادت رساندند.

و يكى از جرياناتى كه در شام براى امام سجاد (ع) رخ داد، خطبه حضرت در شام، كه توانست يزيديان را رسوا كند، موجب دگرگونى عجيبى در بين مردم شام شد، مسجد اموى شام پر از جمعيت بود، و امام سجاد (ع) را به آن مسجد آورده بودند تا عظمت يزيد را بنگرد، يزيد حضور داشت و به خطيب مزدور خود گفت: بر بالاى منبر برو و آنچه خواستى نسبت به على (ع) و حسين (ع) بدگويى كن، خطيب بالاى منبر رفت و آنچه توان داشت در حضور مردم و امام سجاد (ع)، از امام على (ع) و امام حسين (ع) بدگويى كرد، و معاويه و يزيد را ستايش كرد، و امام سجاد (ع) از همان پايين منبر فرياد زد: واى بر تو اى سخنران، خشنودى مخلوق و يزيد را به خشم خالق و خدا خريدى، و سپس رو به يزيد فرمود: اى يزيد به من اجازه بده تا بالاى اين چوبها بروم و سخنانى بگويم، كه در آن خشنودى خدا باشد، يزيد اين تقاضاى او را رد كرد، ولى حاضران گفتند اجازه بده او بالاى منبر برود، و بالاخره يزيد پذيرفت، و امام (ع) بالاى منبر رفته و بعد از حمد و ثناى خداوند، خود و اهل بيت را معرفى كرد و حسب و نسب پيامبر (ع) و امام على (ع) را امام حسين (ع) و امام حسن (ع) و خودش را از صدر اسلام تا حالا معرفى كرد، و خطبه مفصلى را بيان كرد، و امام سجاد (ع) همچنان گفت و گفت و مردم زار زار گريستند، و صداى گريه و ناله بلند شد، و يزيد ترسيد كه آشوب بپا بشود، و دستور داد اذان بگويند، مؤذن كه گفت الله اكبر الله اكبر امام سجاد (ع) فرمود: هيچ چيز بزرگتر از خدا نيست، مؤذن گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام سجاد فرمود: مو و پوست و گوشت و خونم به يكتايى خدا گواهى مىدهد، مؤذن كه گفت: اشهد ان محمداً رسول الله امام سجاد (ع) به مؤذن فرمود: تو را به حق محمد ساكت باش، و سپس به يزيد گفت: اى يزيد محمد جدّ تو يا جدّ من است، اگر مىگويى جد تو است دروغ مىگويى و كفر مىورزى، و اگر اعتقاد دارى كه محمد جدّ من است پس چرا خاندان او را كشتى و اهلبيت او را اسير كردى، سپس جامه خود را پاره كرد و گريه كرد و خطاب به مردم فرمود: آيا در ميان شما كسى است كه جد و پدرش رسول خدا (ص) باشد،كه صداى گريه و شيون از مجلس برخاست، سپس فرمود: به خدا سوگند در جهان جز من كسى نيست كه جدش رسول خدا باشد، پس چرا يزيد پدر مرا كشت ما را مانند روميان اسير كرد؟. اى يزيد اين كارها را مى كنى و باز مىگويى محمد رسول خداست و رو به قبله مى ايستى؟ واى بر تو كه در روز قيامت جدم و پدرم را ملاقات مىكنى، يزيد فرياد زد: اى مؤذن اقامه بگو، و در اين هنگام هياهو و صداى اعتراض از مجلس برخاست، و بعضى با يزيد نماز خواندند، و بعضى ديگر نماز نخواندند و پراكنده شدند، و وضع شام بعد از آن دگرگون گرديد، و يزيد دستور داد سرهاى شهدا را جمع كنند و محترمانه به قصر بياورند، و او اظهار پشيمانى مى كرد و همه گناهان را به عبيد الله نسبت مى داد و او را لعنت مى كرد.

و حضرت امام سجاد و حضرت زينب از يزيد اجازه خواستند براى مصايب برادرش و پدرش عزادارى كند، و يزيد موافقت كرد، و امام سجاد (ع) هفت روز در شام مجالس عزادارى برقرار نمودند، و زنان و مردان زيادى شركت مىكردند و ياد حسين (ع) و شهداى كربلا را به همه مردم رساندند، و آنقدر احساسات مردم تحريك شد كه نزديك بود به كاخ يزيد هجوم ببرند و او را بكشند، و مروان كه در شام بود به يزيد گفت: صلاح نيست آنها در شام بمانند، و هرچه زودتر آنها را به مدينه باز گردان، كه يزيد اهل بيت را به مدينه روانه كرد.

  iran845@yahoo.co.uk

پنج شنبه 27/2/1386 - 21:4
دعا و زیارت
 

«زندگينامه امام سجّاد (ع) / ماجراى كربلا»

امام سجاد (ع) در ماجراى كربلا:

بعد از آنكه امام حسين (ع) با يزيد بيعت نكرد از مدينه به مكه آمد، و سپس از مكه به همراه برادران و فرزندان و بعضى از اصحاب پيامبر (ص) و يارانش به سوى كربلا حركت كردند، امام سجاد (ع) در اين موقع 21 سال داشت، ولى در مسير بيمار شد و بيماريش شدت يافت بطورى كه قادر به حركت نبود، ولى از كاروان پدر جدا نشد و اين بيمارى شديد امام سجاد در كربلا باعث شد كه نتواند به ميدان برود و با دشمن بجنگد، و هنگامى كه در روز عاشورا امام حسين (ع) با شهادت يارانش از بنى هاشم روبرو شد و تنها ماند، و به هر سو نگاه كرد يار و ياورى براى خود نديد، صدا زد "هل من ناصر ينصرني" و بانوان حرم اين سخن جانسوز را شنيدند با صداى بلند گريستند، در اين هنگام امام سجاد (ع) سخت بيمار و بسترى بود، با زحمت برخاست و از خيمه بيرون آمد، و شمشيرش را با سختى به دست گرفت تا به سوى ميدان برود، عمه‏اش فرياد زد به خيمه باز گرد، امام سجاد (ع) فرمود: اى عمه مرا رها كن تا در ركاب پسر رسول خدا با دشمن بجنگم، امام حسين (ع) متوجه شد و فرياد زد: اى ام كلثوم او را نگه دار تا زمين از نسل آل محمد (ص) خالى نگردد، سپس با سرعت به سوى امام سجاد (ع) آمد، و او را به خيمه‏اش برد، و به او فرمود: پسرم مى خواهى چه كنى، امام سجاد (ع) فرمود: پدر جان نداى تو رگهاى قلبم را بريد خواستم به ميدان بروم و جانم را فدايت كنم، امام حسين (ع) فرمود: پسرم تو بيمار هستى و جهاد بر تو واجب نيست، تو حجت و امام شيعيان من هستى، سپس امام حسين (ع) با امام سجاد (ع) وداع كرد.

  iran845@yahoo.co.uk

پنج شنبه 27/2/1386 - 21:4
دعا و زیارت
 

«زندگينامه امام سجّاد (ع) / دوران امامت»

امام سجاد (ع) در عصر امامت:

امام سجاد (ع) پس از شهادت پدرش امام حسين (ع) به امامت رسيد، كه حدود 35 سال طول كشيد، و هنگامى كه امام حسين تصميم گرفت از مدينه به سوى عراق حركت كند كتب و وصيت خود را به ام سلمه سپرد، و هنگامى كه امام سجاد (ع) از سفر كربلا به مدينه برگشت ام سلمه آن كتب و وصيت را به امام سجاد (ع) تحويل داد، روزى امام سجاد (ع) در كنار كعبه با عموى خود محمد حنفيّه نشسته بودند، محمد حنفيه گفت: اى برادر زاده مى دانى كه رسول خدا امامت را بعد از خود به امير مؤمنان (ع)، و بعد از او به امام حسن (ع)، و بعد از او به امام حسين (ع) وصيت نمود، پدرشما امام حسين (ع) كه كشته شد وصيتى نكرد، من عموى شمايم و با پدرت از يك ريشه و پسر على هستم، اكنون با اين سن و سبقتى كه بر شما دارم و نسبت به شما كه جوان هستيد به مقام امامت نزديكتر و مناسبتر مى باشم، امام سجاد (ع) مىفرمود: اى عمو از خدا بترس و ادعاى چيزى كه از آن تو نيست نكن، پدرم قبل از حركت به طرف عراق و قبل از شهادت به من وصيت كرده و حالا سِلاح پيامبر (ص) نزد من است، و اگر مى خواهى اين موضوع را بفهمى در كنار حجر الاسود برويم و از خدا بخواهيم، امام بعد از امام حسين (ع) را تعيين كند، محمد حنفيه قبول كرد و با هم كنار كعبه و نزديك حجر الاسود رفتند، امام سجاد (ع) به محمد گفت: اول تو از خدا بخواه تا بر امامت تو گواهى دهد، محمد حنفيه به راز و نياز پرداخت پس از حجر الاسود خواست تا سخنى به امامت او بگويد، ولى جوابى از حجر الاسود نيامد، امام سجاد (ع) فرمود: اى عمو اگر تو امام بودى حجر الاسود جواب تو را مى داد، پس امام به راز و نياز با خدا پرداخت، و از حجر الاسود خواست وصى بعد از امام حسين را به ما خبر ده. ناگاه حجر الاسود آن چنان جنبيد كه نزديك بود از جاى خود كنده شود، و سپس به سخن آمد و با كمال فصاحت به زبان عربى و شيوا گفت: خدا مقام وصايت و امامت بعد از حسين بن على (ع) به على پسر حسين و فرزند فاطمه دختر رسول خدا رسيده است، آنگاه محمد حنفيه باز گشت و پيرو امام سجاد (ع) شد و امامت او را پذيرفت.

  iran845@yahoo.co.uk

پنج شنبه 27/2/1386 - 21:4
دعا و زیارت
 

«زندگينامه امام سجّاد (ع) / دوران كودكى»

امام سجاد (ع) در دوران كودكى:

در دوران آغاز عمر امام سجاد تا ماجراى كربلا حدود 23 سال نسبتاً در آرامش بسر مىبرد، و در پى تحصيل علم و فضيلت و نشر آن با اصحاب و ياران بود، و با علما و دانشمندان زيادى نشست و برخاست داشت، و در كنار پدر و عمويش ماجراهاى معاويه و يزيد را از نزديك مشاهده مى كرد.

عبدالله مبارك مى گويد در يكى از سالها براى انجام حج به سوى مكه مىرفتم، در مسير راه كودك هفت ساله‏اى را ديدم كه در كنار كاروانى بدون مركب و توشه به طرف مكه حركت مىكرد، به نزدش رفتم و سلام كردم و گفتم: با همراهى چه كسى حركت مىكنى، گفت: با يارى خدا، به نظرم آمد با شخصى بزرگى روبرو شده‏ام، گفتم: پسرم توشه راه و مركبت كجاست، گفت: توشه‏ام تقوا و مركبم دو پاهايم مى باشد و قصدم مولايم خداست، گفتم: از كدام خاندان هستى، گفت: از خاندان عبد المطلب، گفتم: از كدام طايفه، گفت: از بنى هاشم، گفتم: فرزند چه كسى هستى، گفت: علوى فاطمى هستم، سپس بعد از مدتى آن كودك از نظرم ناپديد شد، تا اينكه به مكه رسيديم، و پس از انجام اعمال حج به ابطح بازگشتم، ناگاه در آنجا جمعى را به گرد هم ديدم، به پيش رفتم تا بنگرم چه كسى در ميان آن جمع است، ناگاه آن كودك را در آنجا ديدم، از حاضران پرسيدم:

آن كودك كيست، شخصى گفت: او زين العابدين (ع) است، و او هنگامى كه وارد مسجد مى شد آن چنان از وقار و شكوه برخوردار بود كه بينندگان را به خود جلب مىكرد.

عبدالله بن سليمان مى گويد روزى با پدرم در مسجد النبى بودم، ناگاه شخصى شكوهمند كه عمامه سياه بر سر داشت و دو طرف عمامه‏اش روى شانه‏هايش افتاده بود وارد مسجد شد، از مردى كه در نزديكى من بود پرسيدم: اين آقا كيست، آن مرد جواب داد: از ميان آنهمه افرادى كه وارد مسجد مى شوند چرا تنها از اين آقا پرسيدى، عرض كردم: من در ميان افراد هيچكس را مانند اين آقا خوش قامت و با شكوه نديدم از اين رو از او پرسيدم، او گفت: اين آقا على بن حسين (ع) است

 

iran845@yahoo.co.uk

پنج شنبه 27/2/1386 - 21:0
دعا و زیارت
 

«زندگينامه امام سجّاد (ع) / پدر و مادر امام»

پدر و مادر امام سجاد (ع)

پدر بزرگوار امام سجاد (ع) حضرت سيد الشهداء امام حسين (ع) است، و مادر بزرگوارش شهربانو است، شهربانو يكى از دختران يزد گرد سوم بود، و قبل از آنكه ايران بدست مسلمانان فتح گردد شهربانو شبى در خواب ديد، كه پيامبر اسلام وارد ايوان و كاخ مداين شد، و همراه امام حسين (ع) نزد او نشست و امام حسين (ع) را به او نشان داد، و فرمود: اى دختر پادشان عجم من تو را نامزد حسين (ع) نمودم، سپس در شب بعد حضرت فاطمه (س) را در عالم خواب ديد، وارد ايوان كاخ شد و خطاب به شهربانو گفت: تو نامزد پسر من و عروس من هستى، و حضرت فاطمه (س) در همان وقت اسلام را بر او عرضه كرد و او اسلام را پذيرفت، و سرانجام در زمان خلافت عمر سپاه اسلام پيروز شد، گروهى از بانوان اسير شدند، يكى از آنها شهربانو بود، مردم مدينه گروه گروه براى تماشاى شهربانو اجتماع كرده بودند، ولى او بانويى عفيف و با شرم بود و چهره خود را پوشانده بود، و هنگامى كه شهربانو را بعنوان اسير نزد عمر آوردند دختران مدينه براى تماشاى او سرك مىكشيدند، هنگامى كه وارد مسجد شد عمر به او نگريست او رخسار خود را پوشاند، و به فارسى گفت: واى بر كسرى پادشاه ايران، و عمر كه فارسى بلد نبود خيال كرد او را فحش مىدهد، ولى حضرت على (ع) كه در آنجا بودگفت:

او به پادشاه ايران فحش مىدهد، و عمر دستور داد او را به بيشترين مبلغ بفروشند، حضرت على (ع) به عمر گفت: اختيار انتخاب را به خودش واگذار كن كه هر مردى او به شوهرى برگزيد، عمر رأى على (ع) را پذيرفت، شهربانو جلو آمد و دستش را بر سر حسين (ع) نهاد، به اين ترتيب امام حسين (ع) با شهربانو ازدواج كرد، و پس از مدتى امام سجاد (ع) از او چشم به جهان گشود.

و مادر امام سجاد (ع) در همان آغاز تولد حضرت، بر اثر تب از دنيا رفت و امام سجاد (ع) از همان آغاز بدست يكى از كنيزان امام حسين (ع) سپرده شد، و آن كنيز از امام سجاد (ع) مانند يك مادر سرپرستى مى كرد. 

iran845@yahoo.co.uk

پنج شنبه 27/2/1386 - 20:57
آموزش و تحقيقات

 

اين مدار صرفا برای اين است که نشان دهيم بدون ميکرو نيز می توان ربات مسيرياب ساخت و صرفا برای آموزش و آشنايی است.
(شماتيک مدارها در فايل ضميمه وجود دارد.)

مدار ربات همانطور که پيداست از سه قسمت اصلی سنسورها و مدار کنترل گر و موتورهه تشکيل شده است . که قسمت اول (سنسورها) از فرستنده و گيرنده ؛ قسمت دوم از بخشهای تايمر و حافظه نگهدارنده (با استفاده از تريستور) و بخش های خروجی و ورودی و رابط تشکيل شده است.
همچنين قسمت موتورها دو بخش رله و موتورها را داراست.که به ترتيب هر يک از قسمت ها را توضيح می دهيم:

سنسورها:
الف) گيرنده ها:

در اين سنسور به علت وجود سه سنسور از سه گيرنده استفاده شده است که سنسور گيرنده پس از دريافت امواج بازتابيده حاصل از فرستنده
IC UA741 ؛ را فعال نموده و اين آی سی پس از تقويت سيگنال ارسالی ؛ آنها را به وسيله ديودهای موجود يکسو نموده و ترانزيستورهای T1وT2 پس از تقويت جريان و ايجاد ولتاژ لازمه (ولتاژ بالا يک ولتاژ پايين صفر) برای استفاده در بخش دوم تامين می کنند.

ب) فرستنده ها:

در طراحی اين ربات برای ايجاد سيگنال مادون قرمز از يک فرستنده برای سه سنسور مادون قرمز استفاده شده است که سيگنال يک کيلو هرتز مورد نياز را ترانزيستورهای
T1 و T2 همراه خازنهای C1 و C2 و مقاومتهای R1وR2وR3وR4 ايجاد کرده و با مقاومت اين جريان را محدود کرده و به فرستنده ها ارسال می نمايد.

کنترل گر:

الف) بخش ورودی:
همانطوری که از شکل مدار پيداست از
۶ گيت NOT(40106IC ) استفاده شده است که مقاومتهای R1وR2وR3 برای بايوس اين آی سی استفاده شده اند.

ب) تايمر:
تايمر از دو گيت
NOR ؛ IC4001 استفاده شده است که C2 و R7 برای ايجاد تاخير لازم استفاده شده اند.

ج) حافظه نگهدارنده :
قسمت اصلی آن دو تريستور
TH1 و TH2 و ترانزيستورهای T1وT2وT3وT4 برای بايوس کنترل جهت جريان و R6و R7 برای بايوس ترانزيستورها به کار رفته اند.

د)خروجی :
که از آی سی مولتی پلکسر
۴۰۶۶ که از ۴ کليد دو طرفه تشکيل شده است استفاده شده که در حقيقت جهت موتورها را کنترل می کنند. در اين قسمت دو کليد به طور موازی به کار رفته اند تا جريان خروجی برای موتورها بيشتر گردد.

ه) رابط :
که بين بخشهای مختلف مدار به کار رفته اند تا به
NOR و NAND کردن خروجی هر بخش جريان و ولتاژ لازم را برای بخشهای بعدی تامين نمايند. که قسمت عمده آن از آی سی ۴۰۱۱ و ۴۰۰۱ تشکيل شده است.

قسمت موتورها

الف) رله ها:
جريان خروجی از بخش خروجی قسمت
۲ ؛به وسيله ترانزيستورهای T2وT1 (قدرت متوسط) تقويت شده و جريان لازم را برای قطع و وصل رله ها تامین می نمايد.

ب) موتورها:
از نوع
DC بوده و با قطع و وصل رله ها کنترل می گردد.

نتيجه گيری:
اين مدار با اينکه ساده بوده و محدوديت های زيادی را داراست ولی دارای قابليتهايی هست مه مدارهای معمول دارای اين قابليت ها نيستند از جمله اينکه :

الف) نياز به برنامه ريزی ندارد چون خود مدار طوری طراحی گرديده است که برنامه مورد نظر را انجام می دهد.

ب) خطای اينگونه مداره بسيار کم بوده و هزينه ساخت و نگهداری آنها در مکانهايی که ربات به برنامه ريزی پيچيده ای نياز ندارد بسيار کم می شود.

 

iran845@yahoo.co.uk

پنج شنبه 27/2/1386 - 20:55
دعا و زیارت
 

 

تقديم به ساحت مقدس امام زمان(عج)

وارث نور:

   

                                 صبحي دگرمي آيداي وارث زنده داران

از قله هاي دوردستروزگاران

 

از بيكران سبزاقيانوس غيبت

مي آيداوتاساحل چشم انتظاران

 

آيد به گوش ازآسمان اين است مهدي

خيزد خروش از تشنگان اين است باران

 از بيش زاران عطرهاي تازه آيد

چون سرخ گل براسب رهوار بهاران

 آهنگ ميدان تاكند او بازماند

در گردراهش مركب چابكسواران

 ديگرقراربي تو ماندن نيست در دل

كي مي شود روشن به رويت چشم ياران؟

iran845@yahoo.co.uk

 

 

 

 

پنج شنبه 27/2/1386 - 20:46
دعا و زیارت
 

حجة الاسلام و المسلمين شيخ مهدى حائرى تهرانى( ) در مصاحبه اى با واحد ارشاد و امور فرهنگى مسجد مقدس جمكران عنايتى كه از امام زمان(عليه السلام) در سفر مشهد مقدس به ايشان و همراهانشان شده است را چنين نقل مى كند:

28 اسفندماه 1375 همراه بعضى از دوستان اهل علم و مدّاح تهرانى و عدّه اى از مسؤولين كشور با هواپيما عازم مشهد مقدّس بوديم.

وقتى هواپيما به فرودگاه مشهد رسيد، داشتيم براى پياده شدن آماده مى شديم كه گفتند هواپيما دچار نقص فنى شده و نمى تواند در باند فرودگاه بنشيند. حدود يك ساعت هواپيما در آسمان مشهد سرگردان بود كه در نهايت مجبور شديم به تهران برگرديم. همه سرنشينان نگران بودند. خلبان و خدمه هواپيما علت را نمى گفتند، ولى وقتى يكى از مسؤولين به طور خصوصى از خلبان پرسيد، گفت كه هنگام فرود، چرخ هاى هواپيما باز نشد و هرچه سعى كردند، نتيجه اى نداد. همچنين گفت كه دستور داده اند تا آتش نشانى آماده باشد. چون احتمال سقوط و آتش گرفتن هواپيما مى رود.

همين كه به نزديكى هاى فرودگاه تهران رسيديم، اعلام كردند: ما به هيچ وجه نتوانستيم چرخ هاى هواپيما را باز كنيم و امكان نشستن به صورت عادى وجود ندارد و بايد آماده سقوط باشيم. اگر كسى دندان مصنوعى دارد، بيرون بياورد; همه كفش هايشان را درآورند و هركس عينك دارد، بردارد.

معلوم است كه انسان در چنين موقعيتى چه حالى پيدا مى كند. من هم مثل بقيّه منقلب شده بودم و در آخرين لحظات، عمّامه ام را برداشتم و گفتم: آقايان اگر آخرين لحظه زندگيمان است، بهتر است به امام زمان حجة بن الحسن(عليه السلام) متوسّل شويم!

همه منقلب بوديم. دستم را روى سرم گذاشتم و گفتم: همه بگوييد: «يا أبا صالح المهدى ادركنى، يا أبا صالح المهدى أدركنى . . .»

همه با حال توسلى كه داشتند با صداى بلند مى گفتند: «يا أبا صالح المهدى أدركنى.»

مشغول ذكر و در حال توسّل بوديم كه ناگهان خلبان داد زد: مژده، مژده! امام زمان(عليه السلام) عنايت فرمود و چرخ ها باز شد!

يك صدا صلوات فرستاديم. هواپيما به سلامت روى زمين نشست. مطمئن بوديم تنها معجزه امام زمان(عليه السلام) بود كه ما را در آن لحظات آخر نجات داد و به زائرين جدّش امام رضا(عليه السلام) توجّه فرمود.( )

جمعه 21/2/1386 - 11:30
دعا و زیارت
 

توجّه امام زمان(عليه السلام) به زائران امام رضا(عليه السلام)

افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم***از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم

سرمايه زكف رفت و تجارت ننموديم***جز حسرت و اندوه متاعى نخريديم

شاها ز فقيران درت روى مگردان!***بر درگهت افتاده به صد گونه اميديم( )
جمعه 21/2/1386 - 11:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته