• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4139روز قبل
اهل بیت
سى سال عمر
عاشقم عاشق به طوف كربلایت یاحسین

من كه هستم سائل و هستى تو ارباب كرم

یك نظر كن از عنایت بر گدایت یا حسین

روزوشب چشم انتظارم تا رسد وقت سفر

همچو مرغى پركشم اندرهوایت یاحسین

ریزه خوارخوان احسان توبودم همه عمر

گربلب دارم كنون مدح و ثنایت یاحسین

----------------------------------

شنبه 30/10/1391 - 17:7
کامپیوتر و اینترنت
از زمان معرفی پرهیاهوی ویندوز8 توسط استیو بالمر، زمان زیادی گذشته است. البته محصولات مرتبط با ویندوز8 هم آن زمان معرفی شده و می‌شود گفت موج خبری مایكروسافت با ویندوز8 آمده و رفته است.

هر چند در نمایشگاه

CES 2013 مایكروسافت حضور نخواهد داشت، اما شركت‌های وابسته به اكوسیستم ویندوز8 تازه‌ كار خود را آغاز خواهند كرد. تبلت‌های ویندوز8، رایانه‌های شخصی، لپ‌تاپ و دستگاه‌های جانبی در محیط پرسرو‌صدای این نمایشگاه حضوری شلوغ خواهند داشت و می‌توان دستگاه‌های ویندوز8 را دید كه از آخرین قابلیت‌های این سیستم عامل از جمله كنترل از طریق Kinect و صوت استفاده می‌كنند.

در رویدادهای گذشته CES، لپ‌تاپ‌ها و دسكتاپ‌ها تحت سایه تلویزیون‌های HDTV و وسایل مرتبط با آن قرار گرفته بودند. ویندوز نیز راه خود را به سمت تبلت‌ها، دستگاه‌های تركیبی و سینماهای خانگی باز كرده است و می‌تواند بخوبی توجه همه را به خود جلب كند.

چند تولیدكننده بزرگ لپ‌تاپ اعلام كرده‌اند از مدل‌های جدید خود در CES رونمایی خواهند كرد. سامسونگ چهارشنبه گذشته به این جمع اضافه شد و سونی نیز اعلام كرد سری 7 لپ‌تاپ‌های خود را با 11 ساعت عمر باتری و 150 درصد سرعت بیشتر در مرور صفحات در این نمایشگاه عرضه می‌كند.

ال‌جی از طرف دیگر اعلام كرده است چند رایانه ویندوز8 را معرفی می‌كند و مدل جدیدی از رایانه تركیبی خود،

Tab-Book H160‌ را با نمایشگر 6/11 اینچی و كیبورد QWERTY كشویی را در این نمایشگاه رونمایی می‌كند. لنووو نیز از یك غافلگیری در این نمایشگاه خبر داده است.

بخش عمده‌ای از رایانه‌های شخصی كه قرار است در نمایشگاه CES عرضه شود، به كیبورد سنتی مجهز نیست؛ چرا كه ویندوز8 لمس را در اولویت قرار داده است. رایانه‌های All-in-One احتمالا در مركز توجهات باشد، زیرا بدون كیبورد و تنها با لمس مانیتور كار می‌كند.

اسوس و اینتل نیز قرار است رایانه‌هایی با قابلیت تشخیص گفتار و حركات دست در نمایشگاه عرضه كنند.

گفتنی است، اسوس در همكاری با Leap Motion در لپ‌تاپ‌های خودش فناوری جدیدی از تشخیص حركت دست و بدن را پیاده كرده است. تشخیص حركت دو دست و ده انگشت با دقت 290 فریم بر ثانیه و به‌اندازه 1‌/‌100 میلی‌متر می‌تواند این لپ‌تاپ‌ها را به یكی از بهترین دستگاه‌ها برای تولید تبدیل كند.

از طرف دیگر، Leap Motion قرار است در این نمایشگاه به معرفی دستگاه‌های جانبی بپردازد كه می‌تواند كنار رایانه‌های فعلی را به این فناوری مجهز كند.

اینتل كه سپتامبر با عقد قراردادی با شركت Nuance، قابلیت‌های تشخیص گفتار این شركت را در اختیار خود در آورد، می‌خواهد این فناوری را در رایانه‌های آینده پیاده كند. البته تشخیص گفتار قول یك‌ساله این شركت در عرضه رایانه‌های شخصی است.

همچنین انتظار می‌رود اولترابوك‌های اینتل امسال در نمایشگاه CES بدرخشند. آخرین مدل‌های عرضه‌شده احتمالا با عمر بالای باتری، رزولوشن بیشتر صفحه‌های لمسی و وزن كمتر خواهند بود. پردازنده ولتاژ پایین Haswell اینتل گزینه منطقی در این دستگاه‌ها خواهد بود.

تبلت‌های اندرویدی و ویندوز8 از نظر تعداد بیشترین حضور را خواهند داشت. از آنجا كه تبلت مایكروسافت (سرفیس) اكتبر عرضه شد، هنوز تبلت ویندوز8 با قیمت پایین عرضه نشده است. بنابراین احتمال حضور تبلت‌های ارزان ویندوز8 در این نمایشگاه وجود دارد.

هر چند تا زمان بازگشایی این نمایشگاه، نمی‌توان دقیقا از اتفاقات درون آن مطلع شد.

چهارشنبه 27/10/1391 - 20:40
اهل بیت
توقیع امام زمان (ع)

یكى از شیعیان به حضرت حجة بن الحسن عجل اللّه تعالى فرجه الشریف در زمان غیبت صغرى توسط نائب خاص حضرت مى نویسد: آقا جایز است ، تربت آقا حسین ع را بامیّت در قبر بگذاریم یا با تربت حسین روى كفن بنوسیم ؟ در توقیع مبارك حضرت صاحب الامر والعصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف نیز اذن داده شده است و وجود مقدسش در پاسخ چنین مرقوم فرموده بودند هر دو جایز و كار پسندیده است البته باید رعایت احترام تربت بشود. مُهر یا تربت مقابل یا زیر صورت میت باشد تاشاید به بركت خاك قبر حضرت حسین ع قبرمیّت محل امن باشد و او از هربلا و آفت و عذابى در امان بماند. از این مرقوم شریفه چنین استنباط مى شود اگر میت در خود خاك كربلا دفن شود چه بهتر است .
مهر تو را به عالم امكان نمى دهم

این گنج پربهاست من ارزان نمى دهم

نام ترا نزد اجانب نمى برم

چون اسم اعظم است به دیوان نمى دهم

گرانتخاب جنت و كویت به من دهند

كوى ترا به جنت و رضوان نمى دهم

جان میدهم به شوق وصال تو یاحسین

تابرسرم قدم ننهى جان نمى دهم

اى خاك كربلاى تو مهر نماز من

این مهر را به مهر سلیمان نمى دهم

من را غلامى توبود تاج افتخار

این تاج را به افسر شاهان نمى دهم

----------------------------------

سه شنبه 26/10/1391 - 14:5
اهل بیت
زن زانیه و تربت آقا

در زمان حضرت صادق ع زن زانیه اى بود كه هروقت بچه اى از طریق نامشروع مى زائید به تنورى مى انداخت . و آنهارا مى سوزاند، تا اینكه اجلش رسید و مُرد. اَقرباى و خویشان او، زن را غسل و كفن كردند و نماز برایش خواندند و بخاكش سپردند، ولى یك وقت متوجه شدند زمین جنازه این زن بدكاره را قبول نمى كند و به بیرون انداخته آن عده كه در جریان دفن این زن بدكاره شركت داشتند احساس كردند شاید اشكال از زمین و خاك باشد، جنازه را در جاى دیگر دفن كردند، دوباره صحنه قبل تكرار شد، یعنى زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تكرار شد. مادرش متعجب شد آمد محضر مقدس آقا امام صادق آل محمد ص و گفت اى فرزند پیغمبر بفریادم برس ... و جریان را براى حضرت بازگو كرد و متمسك و ملتجى به حضرت گردید، وجود مقدس آقا امام صادق ع وقتى جریان را از زبان مادرش شنید و متوجه شد كار آن زن زنا و سوزاندن بچه هاى حرامزاده بوده ، فرمود هیچ مخلوقى حق ندارد مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط بدست خالق است .
مادر آن زن بدركاه به امام عرض كرد حالا چه كنم ، حضرت فرمرد: مقدارى از تربت جدّم آقا سید الشهداء ابى عبداللّه الحسین ع را همراه جنازه اش در قبر بگذارید زیرا تربت جدم حسین ع مشكل گشاى همه امور است . مادر، زن زانیه مقدارى تربت تهیه نمود و همراه جنازه گذاشت دیگر تكرار نشد.(1)
عزت و مردانگى بارد ز سیماى حسین

سرو گردد شرمگین از قدو بالاى حسین

بهر نشر دین و آئین همتى مردانه كرد

در كجا بیند كسى همپا و همتاى حسین

اعتلاى نام حق و دفتر و قرآن او

از خداى خویش این بودى تمناى حسین

----------------------------------------
1-آثار، ص21.

سه شنبه 26/10/1391 - 14:4
اهل بیت
اهانت به عزاداران

در روز عاشورا مردم از اطراف و اكناف شهر و روستاها به حسینیّه ها هجوم آورده بودند كه اقامه عزادارى كنند و بعد از عزادارى سفره اى پهن مى كردند و اطعام مى دادند خوب چون جمعیت زیاد بود در حسینیه هم جانبود مردم در كوچه گاهى براى نوبت گرفتن و تناول غذا مانع از عبور و مرور ماشین و خودروها مى شدند تا اینكه وارد كوچه شوند و گاهى از ازدحام عبور وسائل طول میكشید در این اوقات ماشینى از راه مى رسد و شلوغى مانع رفتن او مى شود یكى از سرنشینان آن ماشین به تندى مى پرسد چه خبر است كه این گذر آنقدر شلوغ است ؟
یكى میگوید: مردم آمده اند از غذاى امام حسین ع تناول كنند. آن سرنشین كه زنى تهرانى بود گفت خاك برسرتان گُشنه گداها خجالت نمى كشید؟ بروید گم شوید چه شلوغى كرده اند؟!
این زن به ظاهر اشرافى باگستاخى و بى حیائى به خود اجازه میدهد كه به مهمانان آقا ابى عبداللّه الحسین ع زخم زبان بزند تا به این وسیله راه باز شود و برود، ولى فرداى آن روز كه روز یازدهم محرم بود میگوید من در قسمت آخر آشپزخانه حسینیّه به نظافت و نظم اثاثها مشغول بودم تازه خورشید میخواست سوبزند كه احساس ‍ كردم كسى درب حسینیّه را مى زند من خیال كردم رفقاهستند درب را باز كردم زنى را دیدم كه چهره اى اشك آلود و پریشان التماس كنان كه اجازه دهید داخل حسینیّه شوم ، گفتم چرا، گفت مرا راه دهید براى شما میگویم ، وقتى كه وارد شد انگشت خود را با آب دهان ترمى كرد و مى مالید بر روى چهار چوب درب حسینیّه و میخورد و مرتب مى گفت آقاجان حسین جان غلط كردم نفهمیدم مرا ببخش و با این كلمات در پیشگاه امام حسین ع عذر خواهى مى كرد و بعد، از كیف دستى خود دستمالى درآورد مقدارى از خاك درگاه را در آن ریخته آن را گره زده و در كیفش نهاد و بعد از من درخواست كرد كه اگر غذائى از دیروز باقى مانده به من بده ، من گفتم خیر چیزى از غذاى دیروز نمانده باید همان دیروز براى صرف غذا مى آمدید دیدم آن زن مقدارى به سر و صورت خود زد و اشك ریزان ، با صداى گره خورده گفت دیروز از تهران براى دیدار فامیلم به یزد آمدم ماشین ما از این كوچه میگذشت جمعیت فشرده بود گفتم براى چه این مشكل بوجود آمده ؟ گفتند در حسینیّه نهار میدهند، من هم از روى نادانى و غرور حرفهاى ناروایى زدم . ولى شب در عالم خواب دیدم كه هوا بیرحمانه گرم است و من از شدت تشنگى گلویم مى سوزد و چشمهایم فضا را تیره مى بیند و مى خواهم از جوار همین حسینیّه بگذرم در عالم رؤ یا دیدم درب حسینیه باز است و سید بزرگوارى در كنار چهار چوب در ایستاده وهر كسى كه عازم حسینیّه است از این آقا براتى و اجازه نامه اى میگیرد و داخل مى شود و همچنین روبروى آن آقا بانوئى مجلل به همین كیفیت نوشته اى به زنان میدهد تا وارد شوند من پیش رفتم به آن خانم گفتم نوشته اى هم به من بدهید تا وارد شوم ایشان با حالى متاءثر فرمود شما به مهمانهاى ما اهانت كرده اى چطور انتظار دست خط ما را دارى ؟
من از شدت شرمندگى و عطش از خواب بیدار شدم و تا صبح خواب به چشمم راه نیافت و با خود فكر میكردم كه در چه محلى به عزاداران جسارت كردم تا اینكه ماجراى روز گذشه در نظرم آمد، حالا اگر غذائى وجود دارد به من بدهید.
گفتم : هیچ غذائى وجود ندارد دیدم رفت تكه هاى نان كه آلوده بود بدست گرفت و شست و خورد و در و دیوار حسینیّه را با گریه مى بوسید بطورى كه مرا سخت منقلب و گریان ساخت و میگفت اى خاندان عصمت و طهارت و اى عزیز زهرا مرا ببخش .(1)
دلم مى خواد كبوتر بام حسین بشم من

فداى صحن و حرم ونام حسین بشم من

دلم مى خواد پربزنم توصحن و بارگاهش

دلم مى خواد فدابشم میون قتلگاهش

دلم مى خواد پروانه شم پربزنم بسویش

بسوزم از شراره شمع وصال رویش

دلم مى خواد به خون پیكرم وضوبگیرم

مدال افتخار نوكرى از او بگیرم

دلم مى خواد چو لاله اى نشكفته پرپربشم

شهد شهادت بنوشم مهمان اكبر بشم

دلم مى خواد حسین فاطمه بیاد در برم

سربزارم به دامنش اون لحظه آخرم

----------------------------------------
1-كرامات حسینیّه.

سه شنبه 26/10/1391 - 14:4
اهل بیت
شفاى جوان فلج  

در یكى از شبهاى هفتم یا هشتم محرم سال هزار و چهارصد و پنج هجرى قمرى بود مردم دسته دسته به حسینیّه وارد مى شدند و مجلس خود به خود شكل مى گرفت سكوتى آمیخته با احترام و توسّل بر مجلس حاكم بود كه ناگاه جوانى را كه افلیج و پریشان حال بود بر چرخى نشانده بودند آمدند كه گاهى ساكت و بهت زده و به مردم نگاه مى كرد و زمانى همچنان آشفته و طوفانى مى شد كه به مردم اطراف خود حمله ور مى شد و كسى را كه به چنگ خود مى گرفت دیوانه وار لباسهایش را پاره پاره میكرد بطورى كه فامیل و بستگان جوان بیمار از مردم عاجزانه میخواستند تا به او نزدیك نشوند بنده پرسیدم چرا این جوان با این وضع را به خانه اش ‍ نمى برید؟ گفتند او را آورده ایم به حسینیّه تاشفایش را بگیریم .
گفتم پس او را ببرید داخل حسینیّه گفتند اگر به حسینیّه برود نظم و آرامش جلسه را بهم مى زند و مردم را پریشان مى كند اما امام حسین ع به پناهندگان بینواى خود در موردى و محلى لطف مى فرماید و حاجت روا مى كند.
ساعتى نگذشت كه مجلس رسمیّت پیداكرد و آرامش تواءم با روحانیّت بر مجلس حاكم شد در آن زمان یكى از منبرى هاى معروف منبر مى رفت و با روح ولایتى مخصوص به خود شور و هیجان به مردم مى داد و جامعه را به معارف اسلامى و ولایت و محبّت ائمه هدى بویژه امام حسین ع آشنا میساخت لذا در گرما گرم مصیبت و حالت عزا و توسل انقلابى به خویشان و بستگان آن جوان بیمار دست داد بطورى كه به جوان نظر افتاد ناگاه جوان معلول از چرخ خود به زیر آمده و با تعجب و حیرت میگفت چرا مرا با چرخ آورده اید و اینجا چه حسینیّه اى است ؟ كه یكمرتبه صداى هماهنگ سلام و صلوات از مردم و اطرافیان برخواست ولباسهایش ‍ را براى تبرك مى بردند وهم اكنون آن جوان به صورت مردى برومند در مقابل حسینیّه واقع در خیابان سلمان فارسى در یك مغازه خیاطى به كار مشغول مى باشد.
ما دل به عنایت تو بستیم حسین

وز جام ولایت تو مستیم حسین

كى مست تو در آتش دوزخ سوزد

ما سوخته عشق توهستیم حسین

----------------------------------

سه شنبه 26/10/1391 - 14:3
اهل بیت
نجات از مرگ

حسینیّه مذكور داراى دو طبقه بود كه هم كف سالن سخنرانى و سینه زنى و محلى براى اطعام بود و زیر زمین كه مجزّا و جدا از ساختمان و آخر عمارت قرار داشت كه آشپزخانه حسینیه را تشكیل مى داد و در مجاورت آشپزخانه با زیر به عمق چهار متر قرار دارد كه در حكم انبار ساختمان به شمار مى رفت و چون در بیشتر بناى عمارت خشت خام و آجر به كار رفته بود، در برابر رطوبت و آب زود مقاومت خود را از دست مى دهد و لذا در اثر شست وشوى ظروف و دیگهاى وقفى و نظافت قسمتى از زمین وآشپزخانه و دیوار انبار خیس خورده و بناگاه حدود دو متر مربع از زمین فرو رفته و تا عمق چهار مترى زیر زمین پیش مى رود در حالى كه در آن هنگام یكى از دوستان ما آقاى جمال طرازى كه با بعضى از رفقا براى نظافت و شستشوى آمده بود درست در همان قسمت ویران شده قرار داشت و در همان موقعى كه زمین زیر پایش مى لرزد تا ویران شود قرار داشت . در همان موقع زمین زیر پایش مى لرزد ایشان با گفتن یا حسین به گوشه اى پرتاب شده و بیهوش مى شود و از مرگ حتمى نجات مى یابد چون اگر با سردر عمق چهار مترى زیرزمین سقوط كرده بود خروارى گِل و خاك و آجر او را در خود مدفون ساخته بى جان مى ساخت ولى چون حساب با آقا اباعبداللّه الحسین ع است نجات پیدا كرد.
خلق شد هستى از براى حسین (ع)

هست این گفته خداى حسین

روى آور به درگه لطفش

كه بود عرش حق سراى حسین

----------------------------------

سه شنبه 26/10/1391 - 14:1
اهل بیت
بیمه حسینى (ع)
امید به كس جز تو نداریم حسین

عمریست كه از خون و پیام و هدفت

در سنگر اشك پاسداریم حسین

----------------------------------

سه شنبه 26/10/1391 - 14:0
اهل بیت
نظر امام حسین (ع) به حسینیّه ها

در سال هزار و سیصد و پنجاه و یك شمسى هیئت كربلائیهاى مقیم یزد در صدد تشكیلات دینى و تبلیغاتى برآمدند و به همین منظور مسجد كوچكى را كه به مساحت پنجاه متر مربع بیش نبود اختیار نمودند، در ابتدا افراد شركت كننده انگشت شمار بودند اما بر اثر حسن نیّت و پایدارى آنها بر تعداد افراد روز بروز افزوده مى شد تا بجائى رسید كه قابل تحسین و اعجاب بود به همین مناسبت برادران كربلائى جهت برنامه هاى دینى و تهیه نیازمندیهاى ضرورى هیئت به فكر جاى وسیع تر افتادند چون آن مسجد دیگر پاسخ گوى آن افراد نبود و از طرفى چون به عزاداران اطعام مى دادند مسجد گنجایش پذیرائى از عزاداران را نداشت لذا در سدد پناهگاهى برآمده كه بتوانند بنحو دلخواه و خوبى برنامه عزاداراى و روضه خوانى را اداره كنند و هم با طبخ غذا به ضیافت عمومى عزاداران و مردم بپردازند از قضا در همان محله حسینیّه اى بود معروف به عمارت ناظم كه نظر برادران را جلب توجه میكرد زیرا آن مكان براى اجراى برنامه هاى مذهبى و مردم مناسب بود چون عمارت ناظم حسینیّه اى بزرگ و دوطبقه و با سبك معمارى سنّتى بسیار زیبایى كه به همّت یكى از تجّار خیّر و خدمتگذارى بنام مرحوم حاج محمد صادق ناظم التجار رحمة اللّه علیه كه محبّت و ارادتى نسبت به آقاى خود حضرت سید الشهداء ابى عبداللّه الحسین ع داشته بنا كرده تا عاشقان كوى حسینى ع بتوانند هر موسم جهت عزادارى استفاده كنند. بعد از فوت آن مرحوم نظارت بناء به عهده فرزندش مرحوم حاج احمد كه او نیز مردى نامى و محترم و سرشناس و خیر بود و اگذار شده بود بعضى از مسئولین هیئت براى كسب اجازه و استفاده از حسینیّه به نزد ایشان رفتند و چون او مریض و بسترى بود اجازه استفاده و اطعام داد، ولى براى طبخ غذا اجازه نداد، ناگزیر هیئت براى تهیّه غذا محلّ دیگرى را انتخاب كردند كه آنجا طبخ شود و بعد اطعام در حسینیّه باشد و این كار نیز مشكل بود پانزده روز از این ماجرا گذشته بود كه یك روز فرزند حاج احمد آقا ناظم بنام على ناظم در حالى كه هیجان و تاءثر در چهره اش نمایان بود و پرده اى از اشك چشمانش را پوشانده بود به نزد ما آمد و گفت مسئول هیئت كیست ؟
بعد از معرفى با صداى گره خورده و شمرده شمرده گفت من آمده ام شما را به حسینیّه دعوت كنم تا اینكه بطور كامل برنامه عزادارى و طبخ غذا را انجام دهد. ما حیرت زده گفتیم پدر شما كه متولى حسینیه بود اجازه طبخ غذا را نداد شما چگونه اجازه مى دهید؟ یك وقت دیدم به گریه افتاد و در حالى كه بریده بریده حرف مى زد گفت : چند روز قبل پدرم از دنیا رفت و من او را در خواب دیدم كه به من گفت تمام اختیارات حسینیّه را به برادران كربلایى واگذار كن كه آنها مورد عنایت سالار شهیدان آقا سید الشهداء ابا عبداللّه الحسین ع هستند بله هركه با آقا امام حسین ع حساب باز كند آقا به او عنایت دارد و شیفتگان كوى خود و این عاشقان دلباخته را به خانه خود پذیرفته تا بر شور وارادة و امید آنها نسبت به حضرتش زیادتر گردد.
یا حسین اى پسر فاطمه اى روح عدالت

تو كریمى و من آورده سویت دست گدائى

من كه عمرى زغمت اشك فشانم ز دو دیده

دارم امید دم مرگ به دیدار من آئى

یادم آمد كه لب تشنه بگفتى جگرم سوخت

تشنه لب سروپیكرت افتاد جدائى

تا قیامت به عزاى تو بگریند ملایك

مادرت بر شهداى تو كند نوحه سرائى

داغ عباس و على اكبر و یاران شهیدت

سوخت یك عمر دل سوخته كرببلائى

----------------------------------

سه شنبه 26/10/1391 - 14:0
اهل بیت
ناراحتى حنجره

مرحوم حاج میرزا على محدث زاده فرزند مرحوم محدث عالیمقام حاج شیخ عباس قمى رضوان اللّه تعالى علیهما از وعاظ و خطباء مشهور تهران بود مى فرمود: من سالى به بیمارى و ناراحتى حنجره و گرفتگى صدا مبتلا شده بودم تاجائیكه منبر رفتن و سخنرانى كردن برایم ممكن نبود مسلّم هر مریض در چنین موقعى در فكر معالجه مى شود من نیز با در نظر گرفتن طبیبى متخصّص و باتجربه باو مراجعه كردم پس از معاینه معلوم شد بیمارى آنقدر شدید است كه بعضى از تارهاى صوتى از كار افتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است طبیب معالج در ضمن نسخه اى كه نوشتند دستور استراحت دادند كه تا چند ماه از منبر رفتن خود دارى كنم و حتى با كسى حرف نزنم و اگر چیزى بخواهم و یا مطلبى را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم آنها را بنویسم تا در نتیجه استراحت مداوم و استعمال دارو شاید سلامتى از دست رفته مجدّد به من برگردد. البته صبر در مقابل چنین بیمارى و حرف نزدن با مردم حتى با زن و بچّه خیلى سخت و طاقت فرساست زیرا انسان از همه بیشتر احتیاج به گفت و شنود دارد چطور مى شود تا چند ماه هیچ نگویم و حرفى نزنم و پیوسته در استراحت باشم آنهم معلوم نیست كه نتیجه چه باشد بر همه روشن است كه باپیش آمد چنین بیمارى خطرناكى چه حال اضطرار به بیمار دست میدهد این اضطرار و ناراحتى شدید است كه آدمى را به یاد یك قدرت فوق العاده مى اندازد این حالت پریشانى است كه انسان امیدش ازتمام چاره هاى بشرى قطع شده و بیاد مقربان درگاه الهى مى افتد تا بوسیله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت كرده واز دریاى بى پایان لطف خداوند بهره اى بگیرد منهم با چنین پیش آمد چاره اى جز توسّل به ذیل عنایت حضرت آقا ابى عبداللّه الحسین ع نداشتم روزى بعد از نماز ظهر و عصر حال توسّل بدست آمد و خیلى اشك ریختم و سالار شهیدان حضرت سید الشهداء ع را كه به آن وجود مقدّس متوسّل بودم مخاطب قرار داده و گفتم یابن رسول اللّه ص صبر در مقابل چنین بیمارى براى من طاقت فرسا است و علاوه اهل منبرم و مردم از من انتظار دارند و من از اول عمر تا بحال على الدّوام منبر میرفتم و از نوكران شما اهلبیتم ولى حالا چه شده كه یكباره از این پست حساس بر اثر بیمارى بركنار باشم و علاوه ماه مبارك رمضان نزدیك است . دعوت ها را چكنم آقا عنایتى بفرما تا خدا شفایم دهد. بدنبال این توسل طبق معمول كم كم خوابیدم در عالم خواب خودم را در اطاق بزرگى كه نیمى از اطاق منوّر و روشن بود وقسمت دیگر اطاق كمى تاریك بود دیدم .
در آن قسمتى كه روشن بود مولاى من و مولى الكونین آقا سید الشهداء اباعبد اللّه الحسین ع را دیدم كه نشسته است خیلى خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلى را كه در حال بیدارى داشتم در حاال رؤ یا نیز پیداكردم و بنا كردم عرض حاجت نمودن مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك رمضان نزدیك است و در مساجد متعدده دعوت شدم ولى با این حنجره از كار افتاده چطور مى توانم منبر رفته و سخنرانى نمایم و حال آنكه دكتر منع كرده حتى با بچه هاى خودم نیز حرفى نزنم چون خیلى الحاح و تضرع و زارى داشتم حضرت اشاره كرد بمن و فرمود با آن آقا سیّد كه دم درب نشسته بگو چند جمله از مصیبت دخترم رقیه را بخواند و شما كمى اشك بریزید انشاء اللّه تعالى خوب مى شوى من نگاه كردم به درب اطاق دیدم شوهر خواهرم آقا مصطفى طباطبائى قمى كه از علماء و خطباء و از ائمه جماعت تهران است . نشسته امریّه آقا را به آقاى نامبرده رساندم ولى ایشان میخواست از ذكر مصیبت خود دارى كند، حضرت سید الشهداء ع فرمود بخوان روضه دخترم را، ایشان مشغول ذكر مصیبت حضرت رقیّه علیهاالسلام شد و منهم گریه میكردم و اشك مى ریختم امّا متاءسفانه بچه ها مرا از خواب بیدار كردند و منهم با ناراحتى از خواب بیدار شده و متاءسف و متاءثر بودم كه چرا از آن مجلس پر فیض ‍ محروم ماندم ولى دوباره دیدن آن منظره عالى امكان نداشت ، همان روز یاروز بعد به همان متخصص مراجعه نمودم خوشبختانه پس از معالجه معلوم شد كه اصلا اثرى از ناراحتى و بیمارى قبلى نیست او كه در تعجّب بود از من پرسید شما چه خوردید كه به این زودى و سریع نتیجه گرفتید. من چگونگى توسل و خواب خودم را بیان كردم دكتر قلم در دست داشت و سراپا ایستاده بود ولى بعد از شنیدن داستان توسلم بى اختیار قلم از دستش برزمین افتاد و با یك حالت معنوى كه بر اثرنام مولى الكونین امام حسین ع باو دست داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشك بر رخسارش ‍ میریخت او گریه كرد سپس گفت آقا این ناراحتى شما جز توسّل و عنایات وامداد غیبى چاره راه و علاج دیگرى نداشت .(1)
عمه بیا كه مهمان بهر تو ازدرآمده

اگر كه پاى آمدن نداشت باسر آمده

به من نوید مى دهد نگاه غمگنانه اش

كه با سر بریده اش در برخواهر آمده

نویدمى دهدبه من به نقد بوسه اى پدر

كه از براى بردن سه ساله دختر آمده

عمه مرا حلال كن ناله دگر نمى كنم

كه بهر دلنوازى رقیه دلبر آمده

عمه دگر ز چشم من سرشك غم نمى چكد

كه نور چشم من كنون به دیده ترآمده

زسیلى عدو دگر سرخ رخم نمى شود

كه بهر بردنم پدر زنزد مادر آمده

به تازیانه ام دگر خصم مرا نمى زند

كه عمر درد و رنج من در این جهان سرآمده

لب بلبش نهاده ام كه جان نثار او كنم

كه او به نقد بوسه اى بریده حنجر آمده

----------------------------------------
1-توسلات، 168.

سه شنبه 26/10/1391 - 13:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته