• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 356
تعداد نظرات : 840
زمان آخرین مطلب : 4527روز قبل
دعا و زیارت
 

نشانه ایمان آن است که راست بگویی، آنگاه که تو را زیان رساند، و دروغ نگویی که تو را سود رساند و آن که بیش از مقدار عمل سخن نگویی، و چون از دیگران سخن گویی از خدا بترسی.

امام علی (ع)

چهارشنبه 24/5/1386 - 9:44
دعا و زیارت
 

در کتاب"بستان الکرام" نقل شده است که روزی جبرئيل امين نزد خاتم النبيين (ص) بود که امير المؤمنين (ع) بر آنها وارد شد. چون جبرئيل آن حضرت را ديد بر خاست و تعظيم کرد. حضرت رسول فرمود: يا جبرئيل تو بر اين جوان تعظيم می کنی؟ جبرئيل عرض کرد: چگونه تعظيم نکنم، يا رسول الله در حالی که او بر من حق استادی دارد. رسول خدا (ص) پرسيد: چه چيز بر تو تعليم داده و چگونه بوده است؟ جبرئيل گفت: وقتی خدای متعال مرا خلق کرد، از من پرسيد: من کيستم؟ تو کيستی؟ نام تو چيست؟ نام من چيست؟ من از جواب عاجز شدم و ساکت ماندم، مدتی در تحير بودم که اين جوان حاضر شد و مرا تعليم داد وگفت: بگو تو پروردگار جليلی و نام تو جميل است و من بنده ذليل و نامم جبرئيل است. از اين رو چون او را ديدم تعظيم کردم.

چهارشنبه 24/5/1386 - 9:41
شعر و قطعات ادبی

تنها اگر به خلوت رویا نشسته ام
شادم که با خیال تو تنها نشسته ام
سیمرغ وار بر قلل قاف آرزو
پنهان ز چشم مردم دنیا نشسته ام
چون باغبان به پای تو ای غنچه مراد
در بوستان عمر، شکیبا نشسته ام
شاهین اوج همتم، اما به حکم عشق
پیش کبوتری به تمنا نشسته ام
با داغ سینه سوز به دامان زندگی
مانند لاله در دل صحرا نشسته ام
دارم دلی شکسته و موجی ز اشک و خون
با قایق شکسته به دریا نشسته ام
ای آسمان، مخند به بخت سیاه من
خالم که روی چهره زیبا نشسته ام
عمرم گذشت و سختی جان را نگر که باز
در انتظار طلعت فردا نشسته ام
گفتم به غم که: خانه ویرانه ات کجاست؟
گفتا: ببین که در دل شیدا نشسته ام
شاعر: محمد بیریای گیلانی

يکشنبه 21/5/1386 - 9:52
دعا و زیارت

 محمد به مرز چهل سالگي رسيده بود. تبلور آن رنج مايه ها در جان او باعث شده بود كه اوقات بسياري را در بيرون مكه به تفكر و دعا بگذراند، تا شايد خداوند بشريت را از گرداب ابتلا برهاند او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حراء به عبادت مي گذرانيد.

ـ آن شب، شب بيست و هفتم رجب بود. محمد غرق درانديشه بود كه ناگهان صدايي گيرا و گرم درغار پيچيد:

بخوان!

ـ محمد درهراسي و هم آلود به اطراف نگريست! صدا دوباره گفت:‌بخوان!

ـ اين بار محمد بابيم و ترديد گفت: من خواندن نمي دانم.

صدا پاسخ داد:

ـ بخوان به نام پروردگارت كه بيافريد، آدمي را از لخته خوني آفريد، بخوان و پروردگار تو را ارجمندترين است، همو كه با قلم آموخت، و به آدمي آنچه را كه نمي دانست بياموخت.........

و او هر چه را كه فرشته وحي خوانده بود باز خواند.

ـ هنگامي كه از غار پايين مي آمد زير بار عظيم نبوت و خاتميت، به جذبه الوهي عشق بر خود مي لرزيد از اين رو وقتي به خانه رسيد به خديجه كه از دير آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت:

ـ مرا بپوشان، احساس خستگي و سرما مي كنم!

 و چون خديجه علت را جويا شد گفت:

ـ آنچه امشب بر من گذشت بيش  از طاقت من بود،‌امشب من به پيامبري برگزيده شدم!

خديجه كه از شادماني سر از پا نمي شناخت، در حالي كه روپوشی پشمي و بلند بر قامت او مي پوشانيد گفت:

ـ من مدتها پيش در انتظار چنين روزي بودم مي دانستم كه تو با ديگران بسيار فرق داري، اينك به پيشگاه خدا شهادت مي دهم كه تو آخرين رسول خدايي و به تو ايمان  مي آورم........

ـ پس از آن علي كه در خانه محمد بود با پيامبر بيعت كرد.

جمعه 19/5/1386 - 9:55
خواستگاری و نامزدی
·       کسی که لباسی بپوشد تا با آن بر خود ببالد و افتخار کند، شعله ای از آتش جهنم او را فرا می گيرد که برای هميشه در ميان آن آتش فرو می رود.
 
·       عفو هنگام قدرت روش فرستادگان الهی و اهل تقواست.
 
·       هر کس با مردم با انصاف برخورد کند، خداوند بر عزتش می افزايد.
چهارشنبه 17/5/1386 - 9:39
دعا و زیارت

یکی از شاگردان مرحوم «شیخ انصاری» می گوید:
زمانی که در نجف در محضر شیخ به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم، شبی شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهای متعددی در دست داشت. از شیطان پرسیدم: این بندها برای چیست؟
 پاسخ داد: اینها را به گردن مردم می افکنم و آنها را به سوی خویش می کشانم و به دام می اندازم. روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط  کوچه کشیدم؛ ولی افسوس که با وجود تلاشهای زیادم شیخ از قید رها شد و رفت.
وقتی از خواب بیدار شدم، در تعبیر آن به فکر فرو رفتم. پیش خود گفتم: خوب است تعبیر این رؤیا را از خود شیخ بپرسم. از این رو، به حضور معظم له مشرف شدم و خواب خود را تعریف کردم.
شیخ فرمود: آن ملعون (شیطان) دیروز می خواست مرا فریب دهد، ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم. جریان از این قرار بود که دیروز چیزی در منزل لازم شد و من پولی نداشتم. با خود گفتم که یک ریال از مال امام زمان ( عج)  را که در نزدم است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است به عنوان قرض بر می دارم و انشاءالله بعد ادا می کنم. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریداری کنم، با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعدها ادا کنم؟ در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفتم و از خرید آن جنس صرف نظرکردم و به منزل بازگشتم و آن یک ریال را سر جای خود گذاشتم.

يکشنبه 14/5/1386 - 9:57
دعا و زیارت
حضرت رسول اکرم (ص) فرمود:
علم نه در آسمان است که بر شما نازل شود، و نه اين سو آن سوی زمين تا بيرون آيد. شما متخلق به اخلاق ملکوتيان شويد تا علم بر شما آشکار شود.
چهارشنبه 10/5/1386 - 8:30
فلسفه و عرفان
آنانکه می خواهند خوب زندگی کنند بايد به حقيقت نزديک شوند، زيرا پس از نيل به مقام حقيقت يابی است که از غم و اندوه دنيا رهايي می يابد.
                                             
چهارشنبه 10/5/1386 - 8:23
دانستنی های علمی
يا چنان باش که هستی و يا چنان باش که می نمايي.
                                    بايزيد بسطامی
سه شنبه 9/5/1386 - 9:37
شعر و قطعات ادبی
تنها، و روي ساحل،
مردي به راه مي گذرد.
نزديك پاي او
دريا، همه صدا.
شب، گيج در تلاطم امواج.
باد هراس پيكر
رو مي كند به ساحل و در چشم هاي مرد
نقش خطر را پر رنگ مي كند.
انگار
هي مي زند كه: مرد! كجا مي روي، كجا؟
و مرد مي رود به ره خويش.
و باد سرگردان
هي مي زند دوباره: كجا مي روي؟
و مرد مي رود.
و باد همچنان . . .
 
امواج، بي امان،
از راه مي رسند
لبريز از غرور تهاجم.
موجي پر از نهيب
ره مي كشد به ساحل و مي بلعد
يك سايه را كه برده شب از پيكرش شكيب.
 
دريا، همه صدا.
شب، گيج در تلاطم امواج.
باد هراس پيكر
رو مي كند به ساحل و . . .
                                              سهراب سپهری
يکشنبه 7/5/1386 - 9:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته