• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 15639
تعداد نظرات : 1110
زمان آخرین مطلب : 3866روز قبل
اهل بیت

بس که پاشیده زهم مثل گلِ چیده تنت
می کند گریه به زخم بدنت پیرهنت
کثرت زخم تو مانع زشمارش گشته
بس که زخم آمده پیوسته به زخم بدنت
آیه با تیغ نوشتند به سر تا پایت
نقطه با تیر نهادند به آیات تنت
حلقه های زرهت چشمه ی خونند همه
آب غسلت شده خون، خاک بیابان کفنت
آمدم از دو لب خشک تو خون پاک کنم
دیدم از خون گلو پر شده بابا دهنت
خجلم از تو علی جان که دم رفتن بود
العطش با من دل سوخته آخر سخنت
لاله ی نسترنم! یاس امیدم! سخت است
که ببینم چو گلِ ریخته نقش چمنت
همه امیّد من این است که یک بار دگر
چشم خود باز کنی یک نگه افتد به مَنَت
رو به روی تو نهادم همه دیدند علی
که رخم لاله صفت سرخ شد از یاسمنت
شعله های دل میثم زده آتش همه را
آه او شعله ی شمعی است به هر انجمنت

غلامرضاسازگار


http://zajje.blogfa.com
چهارشنبه 1/9/1391 - 0:43
اهل بیت

ای یاس چیده، ای گل نقش چمن، علی!
قرآن آیه آیه ی پامال من، علی
مانند قلب من دهنت پر زخون شده
خون گلوت گشته روان از دهن، علی
چسبانده خون به هم، دو لبت را ز گفتگو
با چشم خویش حرف برایم بزن، علی
لب تشنه، چشم بسته، نفس مانده در گلو
زخم تو گشته با دل من هم سخن، علی
تو مثل لاله ای که همه گشته برگ برگ
من مثل شمع سوخته در انجمن، علی
جایی برای بوسه نمانده به قامتت
از بس که زخمت آمده بر زخم تن، علی
ممکن نشد زروی زمینت کنم بلند
از بس که پاره پاره شده این بدن، علی
لیلا در انتظار تو چشمش بُوَد به راه
زینب چگونه بی تو رود در وطن، علی
در حیرتم چگونه زخونت خضاب شد
ماه جمال و زلف شکن در شکن، علی
فریاد من بلند زاشعار میثم است
سوزد زسوز او دل هر مرد و زن، علی

غلامرضاسازگار

http://zajje.blogfa.com

چهارشنبه 1/9/1391 - 0:42
اهل بیت
ای مرا آشفته کرده حال تو
دیده و جان و دلم دنبال تو
عزم وصل حق تعالی کرده ای
ترک جان یا ترک بابا کرده ای
روح من با این شتاب از تن مرو
ای تمام عمر من بی من مرو
کم زهجر خویش قلبم چاک کن
باز گرد از دیده اشکم پاک کن
راه غم بر قلب تنگم باز شد
غربتم با رفتنت آغاز شد
ای دل صد پاره ام پیراهنت
اشک ثار الله وقف دامنت
می روی این قوم سنگت می زنند
گرگ های کوفه چنگت می زنند
صبر کن بابا تماشایت کنم
سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم
بعدِ عمری حاصل من داغ توست
جان بابا قاتل من داغ توست
عهد من با دوست عهدی محکم است
هر چه بینم داغ در این ره کم است
عهد بستم تا که قربانت کنم
غرق خون تقدیم جانانت کنم
عهد بستم تا که درراه خدا
عضوعضوت را کنند از هم جدا
زخم تو مشکل گشایی می کند
مرگ از تو دلربایی می کند
من خلیل الله، تو اسماعیل من
داغ تو تسبیح من تهلیل من
جسم مجروحت گلستان من است
فرق خونین تو قرآن من است
خون گلاب وخاک صحرا مُشک توست
آبروی من دهان خشک توست
زخم ما را خنده بر شمشیر هاست
چشم ما چشم انتظار تیرهاست
گرچه خشک ازتشنگی لب های توست
رو که جدم مصطفی سقای توست
ما به راه دوست هستی باختیم
بعد از آن در قلب دشمن تاختیم

غلامرضاسازگار

http://zajje.blogfa.com

چهارشنبه 1/9/1391 - 0:41
اهل بیت

وقتش رسیده است كه پر در بیاوری

از راز خنده ی همه سر در بیاوری

وقتش رسیده است كه با روضه های خشك

اشكی ز چشم چند نفر در بیاوری

وقتش رسیده است كه موسی شوی و باز

از نیل تا فرات جگر در بیاوری

خود را به روی تیغ كشاندی كه جنگلی

از زیر دست های تبر در بیاوری

تو یك تنه حریف همه می شوی و بس

از این قماط ، دستی اگر در بیاوری

تو از نوادگان مسیحی ،‌بعید نیست

از خاك ،‌مشك تازه و تر در بیاوری

در این کویر خار گل انداخت گونه ات

گفتی کمی ادای پدر در بیاوری

لب میزنی به هم که بخوانی ترانه ای

اشکی به این بهانه مگر در بیاوری

رضا جعفری


http://zajje.blogfa.com
چهارشنبه 1/9/1391 - 0:40
اهل بیت

شمع سان پروانه ها گشتند آب از تشنگی
بر لب دریا زکف دادند تاب از تشنگی
ای دریغا! ای دریغا! سوختند و سوختند
ماه رویان همچو قرص آفتاب از تشنگی
کودک شش ماهه در دامان مادر بارها
گشت همچون ماهی دریا کباب از تشنگی
دیده ی دردانه ی زهرا اگر آید به هم
لحظه لحظه آب می بیند به خواب از تشنگی
لاله های داغدار بوستان بوتراب
سینه بنهادند بر روی تراب از تشنگی
طایری بی بال و پر جان داده زیر خار ها
بر لبش مانده نوای آب آب از تشنگی
هرچه او را در بیابان می زند زینب صدا
نیست در لعل لبش تاب جواب از تشنگی
تا دهان خشک خود را با گلابی تر کند
نیست حتی در گِل چشمش گلاب از تشنگی
آفتاب کربلا شد دود در چشم حسین
داشت از بس در وجودش التهاب از تشنگی
آب هم تا حشر، میثم! از پیمبر شد خجل
بس که دیدند آل پیغمبر عذاب از تشنگی

 غلامرضاسازگار

http://zajje.blogfa.com

چهارشنبه 1/9/1391 - 0:39
اهل بیت

ذبیح من که زخمت به خون بخشیده زیبایی
دهان خشک و چشم نیم بازت گشته دریایی
منم خورشید و تو همچون ستاره بر سر دوشم
رخت گردیده چون ماه بنی هاشم تماشایی
تبسم های تو دل برده از عباس و از اکبر
تلظی های تو داده حرم را شغل سقایی
به قد کوچک و سن کمت نازم که تا محشر
دهد زخم گلویت آب بر گل های زهرایی
تو دیشب تا سحر بیدار بودی و در اطرافت
صدای العطش گردیده بود آوای لالایی
تبسم کن که می بینم سر ببریده ات با من
چهل منزل کند بالای نیزه راه پیمایی
تمام تشنگان را بود بر لب حرفِ آب اما
تو بهر آب گفتن هم نبودت هیچ یارایی
زبس زیبا شدی برروی دستم دم به دم ازمن
گلویت دل ربایی می کند، رویت دل آرایی
به روی دست من ذبح تو بر من سخت اما
تو با لبخند خونینت به من دادی شکیبایی
اگر چه دم به دم رفتم زمیدان کشته آوردم
تو تا بودی مرا در دل نبود احساس تنهایی

غلامرضا سازگار


http://zajje.blogfa.com
چهارشنبه 1/9/1391 - 0:38
اهل بیت

طفل همیشه عاشق، سرباز شیرخواره
مادر شود فدایت، یک خنده کن دوباره
می دانم از لب خشک، لبخند بر نیاید
لب هات بسته مادر با چشم کن اشاره
وقتی کشید بابا تیر از گلوت بیرون
شد حنجر تو مثل قرآنِ پاره پاره
تو شیر خواهی از من، من عذر خواهم از تو
کز سینه جای شیرم، آید برون شراره
در خیمه ماه رویان، سوزند همچو خورشید
کی دیده جان مادر، خون ریزد از ستاره
بگذار تا بسوزم، بگذار تا بگریم
بر زخم داغدیده جز گریه چیست چاره
هر قطره اشک، ما را، موج هزار دریا
هر لحظه در غم توست صد سال یادواره
اینجاست جای تکبیر یارب که دیده با تیر
راه نفس ببندند بر طفل شیر خواره
مادر اگر بگرید بر زخم تو عجب نیست
بالله کم است اگر خون، جوشد زسنگ خاره
هم طفل بود معصوم، هم تیر بود مسموم
میثم از این مصیبت، خون گریه کن هماره


http://zajje.blogfa.com
چهارشنبه 1/9/1391 - 0:37
اهل بیت

اینجا بهشت سرخ بدن های بی سر است
اینجا نگارخانه ی گل های پرپر است
اینجا منا و مشعر و بیت الحرام ماست
اینجا حریم قرب شهیدان داور است
اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق
اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است
اینجا به جای جامه ی احرام ما به تن
زخم هزار نیزه و شمشیر و خنجر است
اینجا دو طفل زینبم افتد به روی خاک
اینجا به روی سینه ی من قبر اصغر است
اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان
گرد و غبار کرب و بلا مشک و عنبر است
اینجا چو آفتاب سرم بر فراز نی
بر کودکان در به درم سایه گستر است
اینجا تنم به زیر سم اسب، توتیا
اینجا سرم به دامن شمر ستمگر است
اینجا به جای جای گلوی بریده ام
گلبوسه های زینب و زهرای اطهر است
اینجا به یاد العطش کودکان من
هر صبح و شام دیده ی میثم، زخون تر است

غلامرضاسازگار


http://zajje.blogfa.com
چهارشنبه 1/9/1391 - 0:36
اهل بیت

به گوشم می رسد هر لحظه آوای خدا اینجا
مران ای ساربان محمل که باشد کربلا اینجا
الا حجاج بیت الله خون، احرام بربندید
که کامل می شود با زخم تن حج شما اینجا
شما حجاج بیت الله خون هستید و می بینم
که جای موی سر، سرهایتان گردد جدا اینجا
نه تنها حج ما قربانی پیر و جوان دارد
شود قربانی شش ماهه تقدیم خدا اینجا
زشمشیر هزاران قاتل خون خوار می بینم
هزاران بار گردد اکبرم جانش فدا اینجا
به موج خون میان قتلگه با پیکر بی سر
زنم از حنجر ببریده خواهر را صدا اینجا
به پاس اجر سقایی و قانون علمداری
شود با تیر و خنجر حق عباسم ادا اینجا
کند این امت گم کرده ره تا راه خود پیدا
درخشد راس هفتاد و دو مصباح الهدیٰ اینجا
ندای اِرجعی را در یم خون می دهم پاسخ
که می آید به گوشم از خدا دائم ندا اینجا

غلامرضاسازگار

http://zajje.blogfa.com

چهارشنبه 1/9/1391 - 0:35
اهل بیت

منایی از منای حاجیان زیباتر است این جا
مران ای ساربان محمل که حج اکبر است این جا
مران ای ساربان محمل، تماشا کن، تماشا کن
که یک گلخانه گل با من ز زخم اکبر است این جا
مران ای ساربان محمل که می بینم به چشم دل
روان بر شانه ام خون از گلوی اصغر است این جا
مران ای ساربان محمل دعا کن خون شود دریا
که سقای حرم از تشنگان تشنه تر است این جا
مران ای ساربان محمل که در شام عزای من
غبار آلوده ماه عارض پیغمبر است این جا
مران ای ساربان محمل که فردا بر لب دریا
مرا آب از دم شمشیر و تیر و خنجر است این جا
مران ای ساربان محمل که هفتاد و دو یار من
بدن هاشان در این صحرای خونین بی سر است این جا
مران ای ساربان محمل، بسوز ای دل! بسوز ای دل!
که با خواهر مرا صحبت ز خونین حنجر است این جا
مران ای ساربان محمل که با دست خزان فردا
گل سرخ و سفیدم لالة نیلوفر است این جا
مران ای ساربان محمل که هفتاد و دو قربانی
مرا تقدیم ذات پاک و حی داور است این جا
غبار کربلا را توتیای دیده کن "میثم"
که خاکش تربت هفتاد خونین اختر است این جا

غلامرضاسازگار

http://zajje.blogfa.com

چهارشنبه 1/9/1391 - 0:34
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته