• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 397
تعداد نظرات : 2597
زمان آخرین مطلب : 4538روز قبل
شعر و قطعات ادبی

هانی هنیّه و سوم خرداد

هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

***

از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

 ***

از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن

چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

***

از دست عدو نالهٔ من از سر درد است
اندیشه هر آن‌کس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است

چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

***

عارف قزوینی


هانی هنیّه زین پس  سه شنبه ها منتشر نخواهد شد

دیگر از مسولان ثبت مطلب نخواهید


چای با طعم خدا

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ............ ...

خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم، بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.

زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم

خدای مهربانم برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد. به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم.

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم..

قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم..

هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم..

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم و

زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:

رنگین کمانی به ازای هر طوفان

لبخندی به ازای هر اشک

دوستی فداکار به ازای هر مشک

لنغمه ای شیرین به ازای هر آه

و اجابتی نزدیک برای هر دعا... 


یک جرعه کلام از هانی هنیّه

شخصی که اسم اونو نمیدونم چیه در جواب دفاعیاتم از خود چنین

گفت:تا رعایت ادب نشود دیگر پاسگخوی شما نخواهیم بود

من با کمال ادب از خودم دفاع کرده بودم و درباره لات و الات اون فقط گفتم بسه دروغ

به نظر شما این بی ادبیست؟

زحمت رسوندن پاسخ اون شخص رو جیمیل کشید منتها شما هم بخونید

حقیقت مانند ققنوس است. اگر به مسلخ هم برده شود، از خاکسترش ققنوسی دیگر سربرمی آورد. فقط باید صبور باشیم


یک جرعه کلام از هانی هنیّه

چندروزه که یه دوره اموزشی بزرگی که تو زندگیم خیلی اهمیت داره رو شروع کردم.

شاید نتونم دیگه سه شنبه ها هفته نامه رو بدستتون برسونم.

بابت کوتاهیم ازتون معذرت میخوام.

اگ دوست داشتید یه مطلب تیتر بزنید که هانی هنیه توقیف شد و بساط شایعه رو گرم کنید.

فعلا دارم محاکمه میشم مثل حاج حسین.

دیگه هروقت دلم هوای نوشتن کنه میام اینجا یا مناسبتی باشه.

 

 گاهی چیزی که نیاز داری رو بهت نمیدن و وقتی نبودش برات مثل یه عادت شده و خوره ای که به جونت اوفتاده برات عادی شده، اون رو بت بدن، بهش بی احساسی

امیدوارم مثل چند روز پیش من بی احساس نشید. هرچند من شدم. 

زین پس وبلاگم بروز خواهد شد من با تو هیچگاه نبودم تو با منی


جرعه کلام اول: دانلود تصنیف از خون جوانان وطن لاله دمیده

جرعه کلام دوم: تصنیف از خون جوانان وطن لاله دمیده (فلش- تصویری)

جرعه کلام سوم: فیلم ورود رزمندگان به خرمشهر و حضور آنها در نقاظ مختلف شهر

جرعه نگاه چهارم: من با تو هیچگاه نبودم تو با منی


.::در گوشه و کنار  کوزه حرفهای من هم گاهی حرف خوبی پیدا میشه

منتها غالبا دقت نمی شه و همین طور ناپدید می گرده::.

پایان  ِ شماره هشتم - اخر

دوشنبه 3/3/1389 - 23:2
دانستنی های علمی

یک جرعه کلام از هانی هنیّه

سلام هفته گذشته با یه پیشنهاد وسوسه انگیز روی پیشخوان تبیان بودم

چند نکته رو واجب دیدم که تو این شماره بگم

  1. خیلی از دوستان از پیشنهادم استقبال کردند و تا الان درحدود 20 نفر حاضر به همراهی من شده اند.
  2. عده ای از دوستان زمان شروع مطالعه رو در تداخل با امتحاناتشون دونستن. از همین جا به همه اونها اعلام میکنم که اگر تمایل به شرکت در این کار گروهی که به زودی عنوانی هم برای اون انتخاب میشه رو دارند ، رایانامه اشون رو برای من قرار بدن تا من کتابها رو براشون ارسال کنم و آنها پس از اتمام امتحاناتشون به جمع ما اضافه بشوند. این کار رو از این باب میگم که آمار همراهانم در اختیارم باشه چون روی نتیجه این مطالعات این گروه کلی حساب کردم.
  3. تمام کتابها به صورت word در اختیارتون قرار میگیره و میتونید از اونها در همه مراحل زندگی استفاده کنید بدون اینکه به تایپ نیازی داشته باشید.
  4. اینم لیست کتابها :
1.       سرگذشت های ویژه از زندگی استاد مطهری 2.          سیمای استاد از نگاه بزرگان 3.            داستان و راستان
4.       حکمت ها و اندرزها 5.          حماسه حسینی 6.            ازادی معنوی
7.       ده گفتار 8.          پانزده گفتار 9.            بیست گفتار
10.    سیری درسیره نبودی 11.       سیری در سیره ائمه اطهار 12.         جاذبه و دافعه علی (ع)
13.    ولائها و ولایتها 14.       خاتمیت 15.         ختم نبوت
16.    پیامبر امی 17.       اسلام و مقتضیات زمان(2جلد ) 18.         امدادهای غیبی در زندگی بشر
19.    توکل و رضا 20.       گریز از ایما و گریز از عمل 21.         تکامل اجتماعی انسان
22.    انسان کامل 23.       انسان شناسی 24.         تعلیم و تربیت در اسلام
25.    عرفان حافظ 26.       حق و باطل 27.         مساله حجاب
28.    پاسخ های استاد 29.       نظام حقوق زن در اسلام 30.         اخلاق جنسی در ایران و غرب
31.    نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر 32.       پیرامون جمهوری اسلامی 33.         پیرامون انقلاب اسلامی
34.    خدمات متقابل اسلام و ایران 35.       سیری در نهج البلاغه 36.         جهاد
37.    آشنایی با قرآن ( 15 جلد ) 38.       مساله شناخت 39.         شناخت در قرآن
40.    فطرت 41.       فلسفه اخلاق 42.         انسان و سرنوشت
43.    عدل الهی 44.       علل گرایش به مادیگری 45.         علوم اسلامی ( 3 جلد )
46.    توحید 47.       نبوت 48.         معاد
49.    آشنایی با جهان بینی اسلامی ( 6 جلد ) 50.       امامت و رهبری 51.         قیام و انقلاب مهدی (عج)
52.    تاریخ عقاید اقتصادی 53.       تاریخ عقاید اقتصادی 54.         مساله ربا
55.    نقدی بر مارکسیسم 56.       فلسفه تاریخ ( 4 جلد ) 57.         مقالات فلسفی
58.    تعارضات منطقی 59.       اصول فلسفه و روش رئالیسم ( 5 جلد ) 60.         شرح منظومه
61.    شرح مبسوط منظومه ( 4 جلد ) 62.       حرکت و زمان ( 4 جلد ) 63.         الیات شفا ( 2جلد )

 6.       نمیدونم نمایشگاه کتاب رفتید یا نه ولی قیمت کتاب سر به فلک میکشه ، این پیشنهاد رو از دست ندید.

7.       درمورد زمان مطالعه هم این نکته رو یاد آوری کنم که هر کس متناسب با زمانی که از فعالیت روزانه فارغ شده میتونه به مطالعه این کتابها اقدام کنه. من برای خودم زمان (23:30 الی 24) رو مد نظر دارم و میدونم که دوست خوبم sokoot110 بعد از نماز صبح این زمان رو اختصاص به مطالعه داده.


هانی هنیّه و فرهنگ

یه خبر خوب برا شما دارم.از نمایشگاه 26 جلد کتاب گرفتم که به مرور زمان قسمت های جالب اونها رو در اختیارتون قرار میدم

وای که نمیدونید چقدر ذوق دارم برا خوندنشون


هانی هنیّه ، 3شنبه ها بر روی تبیان منتشر میشود

از مسولان ثبت مطلب بخواهید


یک جرعه کلام از هانی هنیّه

ختم غیرت

هفته پیش یه مطلبی بی نام و نشون ثبت کردم (نگاه مثبت نگاه منفی نگاه خنثی). مطمئنم که کسی از دوستان منظورم رو نفهمید چون هیچکدومتون درباره اون حرفی نزدید.

امروز میخوام واضحتر بنویسم.

البته این مطالب رو هم تویه وبم هست که اگر احیانا تایید نشد از اونجا میتونید بخونید. من با تو هیچگاه نبودم تو همیشه با منی 

فاتحه مع الصلوات...

این را گفتند و به ریش ملت خندیدند...

به هم تسلیت گفتند اما نه فوت پدرشان را که درگذشت غیرت و حیا را...

آن لحظه ای که با شیخ ساده لوح مصافحه میکردی، ندایی از درون قلبت نشنیدی؟ میدانی آن صدا از که بود؟

آن صدای شهدای مظلوم بسیج این مردم بود که تو و دوستان مسامحه کارت را فریاد میزدند. مجلس ختم پدر وزیر نبود که مجلس ختم غیرت و دشمن ستیزی بود...

بیچاره مردم ...

بیچاره بسیجی ها که فکر میکردند شما پشت سر مولای ما نماز میخوانید و زیر علم او سینه میزنید...

اما دریغ که سیاست یک بام و دوهوای شما دیگر دارد حالمان را بهم میزند...

آقای عزیز مانده ایم که شما از کدامین قبیله اید؟ با این سنتی که شما ابداع کردید باید برای عثمان و معاویه هم هورا کشید... چراکه سیاست درهای باز شما ظاهرا همه را حتی جناب اوبامای صهیونیست را هم شامل میشود...

دلم برای مولایمان سوخت

آن زمان که کنار هم نشستید و برای هم لبخندهای عاشقانه فرستادید...

مانده ام که شما از کدامین قبیله اید...

آخر چطور توانستید...

آخر آنجا غیرتمندی نبود تا بر سر روسای فتنه بکوبد و انتقام خون های به ناحق ریخته مردمان خامنه ای را بگیرد؟!

چه زیبا میگفت آن عزیز که اینجا تهران است... صدای ما را از کوفه میشنوید....

برای مشاهده عکسها کلیک کنید


راستی با این مطلب که ثبت میکنم و لطفی که شما بهم میکنید احتمالا افتخار 1000 نظر رو بدست میارم

نگاه منفی

امروز بعد دیدن عکسهای یه خبر حالت خیلی بدی بهم دست داد.

نمیدونم کتاب مزرعه حیوانات رو خوندید یا نه.

بادیدن اون عکس ها حالتی مشابه حالت کلوور بعد از دیدن رفتار خائنانه ناپلئون بهم دست داد.  

برای اون ناپلئون ها متاسفام که از اعتماد دوستانشون سوء استفاده کردند. 

نگاه مثبت

امروز بعد از دیدن عکسهای یه خبر حالت خوبی بهم دست داد.

نمیدونم کتاب دا رو خوندید یا نه.

با دیدن اون عکس ها حالتی مشابه حالت زهرا بعد از شنیدن حرفهای مردی که بعدا متوجه شد مصطفی چمران بوده بهم دست داد.

خوشحالم که هنوز کسایی مثل چمران ها تویه جمعمون پیدا میشه. 

نگاه خنثی

ای کاش اون آدمها هم مثل چمران بودن.

با این مقایسه ات از ارزشهای چمران کم کردی. چون دیگه کسی مثل اون نیست که بی منت و بی مزد کار کنه و فقط اتقلاب و اسلام براش مهم باشه.

حتی به ناپلئون هم  خیانت کردی با این قیاس مع الفارغت.

باز اون ناپلئون حواسش به هم جنس های خودش بود و اونها رو جزو اشراف دسته بندی کرد. اینها (حاضران در عکس) حتی برای هم جنسهای خودشون هم پشیزی ارزش قائل نشدند. متاسفم.


چه زیبا میگفت آن پیر مرد, این روزها آدم را راحت می شود خرید ، چیزی كه خریدنش سخت است گوشت و برنج و مرغ است


جوابیه داریوش

طعم خشکیده ی بارون
       ائتلاف گریه و خون
           
خاک و خاکستر مجنون
             
مرد و از مردن نترسون
                                                                   
زیر آوارِ مصیـبـت
                                                                    
حرمتت رو کی شکسته؟    
                                                                                
خون و یک مشت اشک و ترکش
                                                                                
تو چشای تو نشستـــــــــــــــــه

مرز تو با نور پوچـه
   
فرق من با تو همینــه
        
حالا تو نیستی و بی تو
             
شب فتنه در کمیـنه 
                                                                          
رقص سایه های وحشی
                                                                           
آبروی عشق و برده 
                                                                                    
نسل من وارث خون ِ
                                                                                    
نور خورشید که نمرده 

برگرفته از وبلاگ جلبک


.::در گوشه و کنار  کوزه حرفهای من هم گاهی حرف خوبی پیدا میشه

منتها غالبا دقت نمی شه و همین طور ناپدید می گرده::.

 پایان  ِ شماره ششم

سه شنبه 21/2/1389 - 0:36
خاطرات و روز نوشت

هانی هنیّه و فرهنگ

"اگر کسی اینجا نشسته باشد و در اتاق بغل دستش خبر و چیز تازه و حرف جدیدی باشد، کمتر کسی است که طاقت بیاورد اینجا بنشیند و بلند نشود سر بکشد و ببیند این اتاق بغلی چه خبر است.همه اطراف ما را خبرهای تازه پر کرده است، این قدر معلومات، این قدر معارف در همه زمینه ها، ما چه طور حاضر نیستیم سرک بکشیم و نگاه بکنیم و ببینیم چه خبر است و در این دنیای معارف چه میگذرد؟! راهش این است که کتاب بخوانیم. هر کس که کتاب بخواند از بخشی از معارف موجود عالم، از خبرهایی که در دنیا هست، از چیزهایی که بوده است، حتی از انچه که در همه زمینه ها خواهد بود، مطلع خواهد شد، بنابر این بایستی کتابخوانی را برای خودمان عادت قرار بدهیم" (1)

بعد از خوندن این جملات از امام خامنه­ای کلی رفتم تو فکر و یه تصمیمی گرفتم.

خواستم شما دوستان رو هم مطلع کنم که اگ دوست داشتید با من همراه بشید.

کاش مسولات تبیان هم با یه اطلاع رسانی کوچیک، از همه کاربران دعوت کنن که اونها هم تو این حرکت فرهنگی سهیم بشن.

میخوام از اول خرداد روزی 30 دقیقه (23:30 الی 24) رو به خواندن کتابهای شهید مطهری اختصاص بدم.

منتها نه بی هدف و دلبخواه که از این شاخه به شاخه دیگه بپرم.

اگر كتاب‌های استاد مطهری را بدون داشتن یك سیر مشخص و فقط با انتخاب سلیقه‌ای بخونیم ، به هدفی كه در پی آن هستیم نخواهیم رسید . برای مطالعه ، سیری  پیش‌نهاد می‌شود كه دارای این خصوصیات است

1-در این سیر ، علاوه بر آن كه در تنظیم موضوعی كتب دقت شده ، هم چنین، چینش كتاب‌ها از آسان به سخت است كه ذهن خواننده را رشد میدهد.

2-گاهی در مطالعه‌ی یك كتاب سؤالاتی پیش می‌آید كه پاسخ بسیاری از آن‌ها در این سیر ، در كتاب‌های بعدی یافت می‌شود.

3- این سیر در چهار مرحله‌ی آشنایی با استاد ،‌كتب داستانی ، كتب سخنرانی و كتب دست نویس تنظیم شده است.

از این رو دوستانی که حاضر به همراهی من هستند برام ایمیلشون رو قرار بدن (اگ دوست دارن همراه با مشخصاتشون از قبیل سن ، میزان تحصیلات) تا فایل الکترونیکی کتابها همراه با توضیحات کامل درباره نحوه و اهداف مطالعه این آثار ارزشمند رو براشون ارسال کنم.

بدون پرداخت هزار تومان ، بیش از 80 جلد کتاب را مطالعه کنید

در صورت تمایل میتونم دی وی دی این آثار رو هم براشون ارسال کنم.

این پیشنهاد میتونه در آستانه برگزاری نمایشگاه کتاب با اونهمه هزینه، وسوسه انگیز باشه.

 "من هر زمان که به یاد کتاب و وضع کتاب در جامعه خودمان می افتم، قلباً غمگین و متاسف میشوم" (2) 

چند جام کلام از امام خامنه­ای در :

(1): مصاحبه با خبرنگار صدا وسیما، پس از بازدید از ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران 72/2/21

(2): دیدار با دست اندرکاران برگزاری هفته کتاب، 30/7/75


هانی هنیّه و فرهنگ یک جرعه کلام از استاد مطهری

صبا از ما ببر یك لحظه پیغامى به روح الله

كه اى یاد تو مونس روز و شب در این قفس ما را

به رغم كوشش دشمن نخواهد بگسلد هرگز

میان ما و تو پیوند تا باشد نفس مارا

سزاوار تو اى جان كنج زندان نیست منزلگه

سزد گر خون ببارد از دو دیده هرنفس مارا


یک جرعه کلام از هانی هنیّه

نگاه منفی

امروز بعد دیدن عکسهای یه خبر حالت خیلی بدی بهم دست داد.

نمیدونم کتاب مزرعه حیوانات رو خوندید یا نه.

بادیدن اون عکس ها حالتی مشابه حالت کلوور بعد از دیدن رفتار خائنانه ناپلئون بهم دست داد.

برای اون ناپلئون ها متاسفام که از اعتماد دوستانشون سوء استفاده کردند. 

نگاه مثبت

امروز بعد از دیدن عکسهای یه خبر حالت خوبی بهم دست داد.

نمیدونم کتاب دا رو خوندید یا نه.

با دیدن اون عکس ها حالتی مشابه حالت زهرا بعد از شنیدن حرفهای مردی که بعدا متوجه شد مصطفی چمران بوده بهم دست داد.

خوشحالم که هنوز کسایی مثل چمران ها تویه جمعمون پیدا میشه. 

نگاه خنثی

ای کاش اون آدمها هم مثل چمران بودن.

با این مقایسه ات از ارزشهای چمران کم کردی. چون دیگه کسی مثل اون نیست که بی منت و بی مزد کار کنه و فقط اتقلاب و اسلام براش مهم باشه.

حتی به ناپلئون هم  خیانت کردی با این قیاس مع الفارغت.

باز اون ناپلئون حواسش به هم جنس های خودش بود و اونها رو جزو اشراف دسته بندی کرد. اینها (حاضران در عکس) حتی برای هم جنسهای خودشون هم پشیزی ارزش قائل نشدند.

متاسفم.


خبر فوری

از شهرها و شهرستان ها و دهستان ها خبر رسیده که برای مشاهده هفته نامه هانی هنیّه صف های طویلی در خیابون های اینترنت و مقابل کافی نت ها به راه افتاده.

چندتا از دوستان لطف کردند و عکسهایی هم از این صف ها برام ارسال کردند.

با هم ببینیم: +

اینها هم منتظرند که مسولان تبیان هفته نامه رو روی پیش خوان تبیان قرار بدهند : ++ ، +++


.::در گوشه و کنار  کوزه حرفهای من هم گاهی حرف خوبی پیدا میشه

منتها غالبا دقت نمی شه و همین طور ناپدید می گرده::.

 پایان  ِ شماره پنجم

سه شنبه 14/2/1389 - 1:59
دانستنی های علمی

یک جرعه کلام از سین . میم . شین

چرا جفا كردند؟! چرا سر برتافتند؟! چرا عصیان كردند؟ به كجا می‌خواستند بروند؟! چه می‌شد اگر ابوجهل و ابولهب و ابوبكر هم راه ابوذر را می‌رفتند؟! من و كلّ كائنات، موظف شدیم، سلمان را به خاطر ارادتش به شما خدمت كنیم. گرامى بداریم، عزیز بشمریم، چه می‌شد اگر بقیه هم پا جاى پاى سلمان می‌گذاشتند. پا جاى پاى سلمان نگذاشتند، ولى چرا دشمنى كردند؟ چرا كینه ورزیدند، چرا رذالت كردند؟ من كه از ابتداى خلقت، عشقم به این بود كه آسمان مدینه بشوم گاهى از شدت خشم به خود می‌لرزیدم، صداى سایش دندانهایم را و اگر گوش هوشى بود، به یقین می‌شنید، گاهى تأسف می‌خوردم، گاهى حسرت می‌كشیدم، گاهى گریه می‌كردم، گاهى كبود می‌شدم، گاهى اشك می‌ریختم، گاهى ضجه می‌زدم، گاهى خون می‌خوردم و گاهى خود را ملامت می‌كردم، من از كجا می‌دانستم كه باید شاهد اینهمه مصیبت باشم؟!


کبوتر دل به یاد گردش به دور بارگاه فاطمه می­تپد 


من سوختم وقتى در ِ خانة خدا، در ِ خانة قرآن، در ِ خانة نجات، در ِ خانه تو به آتش كشیده شد.

 من در خود شكستم وقتى در بر پهلوى تو شكسته شد.

وقتى تو فضه را صدا زدى، انسانیت از جنین هستى سقوط كرد.

خون جلوى چشمان مرا گرفت وقتى گل میخ‌هاى در، از سینه تو خونین و شرم‌آگین درآمد.

من از خشم كبود شدم وقتى تازیانه بر بازوى تو فرود آمد.

من معطل و بی‌فلسفه ماندم وقتى زمین ملك تو غصب شد.

اشك در چشمان من حلقه زد وقتى سیلى با صورت تو آشنا شد.

من به بن‌بست رسیدم وقتى اهانت و توهین به خانه تو راه یافت.

و... بند دلم و رشته امیدم پاره شد وقتى آوند حیات تو قطع شد.


ماهی دلم را در دریای ِ بیکران فاطمه بمیران


دیشب كه على تو را غسل می‌داد وقتى اشك‌هاى جانسوز او را دیدم، وقتى ضجه‌هاى حسن و حسین را شنیدم، وقتى مو پریشان كردن و صورت خراشیدن زینب و ام‌كلثوم را دیدم دیگر تاب نیاوردم، نه من، كه كائنات بی‌تاب شد و چیزى نمانده بود كه من فرو بریزم و زمین از هم بپاشد و كائنات سقوط كند.

تنها یك چیز، آفرینش را بر جا نگاه داشت و آن تكیه على بود بر عمود خیمه خلقت، ستون خانه تو.

على سرش را گذاشته بود بر دیوار خانه تو و زار زار می‌گریست.

این اگر چه اوج بی‌تابى على بود اما به آفرینش، آرامش بخشید و كائنات را استقرار داد.

چه شبى بود دیشب! سنگینى بار مصیبت دیشب تا آخرین لحظة حیات، بر پشت من سنگینى می‌كند. همچنانكه این قهر بزرگوارانه تو كمر تاریخ را می‌شكند.


پرنده کوچک وجودم را در بهشت فاطمه پرواز بده


از على خواستى ـ مظلومانه و متواضعانه ـ كه ترا شبانه دفن كند و مقبره‌ات را از چشم همگان مخفى بدارد. می‌خواستى به دشمنانت بگویى دود این آتش ظلمى كه شما برافروخته‌اید نه فقط به چشم شما كه به چشم تاریخ می‌رود و انسانیت، تا روز حشر از مزار دُردانه خدا، محروم می‌ماند. چه سند مظلومیت جاودانه‌اى! و چه انتقام كریمانه‌اى!

راستى این صدا، صداى پاى على است. آرام و متین اما خسته و غمگین. از این پس على فقط در محمل شب با تو راز و نیاز می‌كند.

من لب ببندم از سخن گفتن تا على بال بگشاید بر روى مزار تو

این تو و این على و این نگاه همیشه مشتاق من...


خزه گناهانم مرداب دلم را به عفونت عذاب نزدیک میکند ، در روضه فاطمه زلالم کن


آسمان ، این شبها که میرسد عجیب بی قراری میکند و زمین داغ دلش تازه میشود و زخم سرش سر باز میکند.

ملکوتیان حق دارند سر بر دیوار عرش بگذارند و های های گریه کنند.

و تنها خداست که میتواند تسلای دل علی باشد

ماه حق دارد که گوشه اختفا را برای گریه اختیار کند و ستارگان چه کنند اگر سر بر شانه یکدیگر نگذارند و مصیبت را زبان نگیرند.

چه رازی بود در شهادت زهرا که خانه فرو نریخت ، مدینه زیر و زبر نشد ، عمود خیمه آسمان نشکست و زمین متلاشی نگشت؟

آفرینش این همه تحمل را از کجا آورده بود؟


هانی هنیّه ، 3شنبه ها بر روی تبیان منتشر میشود

از مسولان ثبت مطلب بخواهید


یک جرعه کلام از هانی هنیّه

 11 ، 45 ، 16 ، 13 ، 12 ، 22 ، 55 ، 68 ، 78 ، ...

از همه مدلی هست و از همه جا

تعویض پلاک گرچه هزینه داشت ولی اینجا خیلی به درد خورد

میشه  حرف اون شاعر رو واقعا درک کرد که گفت:

اینجاست طبیبی که ندارد نوبت / هردل که شکسته تر بود پیشتر است

23 ، 85 ، 86 ، 25 ، 32 ...

از هر جا و با هر رنگ و لهجه ای پیدا میشه

کسی به کسی کار نداره

ولی همه دارن به یه چیز فکر میکنن

آره ... خود تو ... جسارتم رو ببخش ... خود شما

اینجا اشکها منتظر بهونه برا باریدن نیست

سلام مردمک چشمها به گونه ها با غلطیدن اشک روی صورت رسونده میشه

سرها دیگه منتظر شونه نمیمونن که بهش تکیه کنن

به دل همه الهام شده که سر رو شونتون میزارن و دارن زیر گوشتون نجوا میکنن

برا همینه که آروم حرف میزنن

نگاه کن به اون دختر ... همون که به صندوق صدقات تکیه داده

اون آقایی که رو ویلچره ...

یا اون دختر کوچولو که داره به سمتتون میدوه

پرچم سبز السلام علیک یااباصالح رو دوش اون آقاهه چه رقصی داره تو این نسیم

جای همه شما خالی بود 

جلوی در جمکران که رسیدم از تبیان برا حل مشکل ثبت نامم زنگ زدند

انگار پیوند تبیانی ها هم آسمونیه

یاد همه شما بودم

عکسها رو خودم گرفتم/ لطفا اگ ایرادی داشت بهم بگید تا اونها رو رفع کنم

بقیه عکسها رو از اینجا ببینید


آب ، آینه ، آفتاب

زمانی که میخواستم برای تبلیغ به خارج از کشور سفر کنم ، محضر مقام معظم رهبری رسیدم و از آقا توصیه ای خواستم. اقا فرمودند: سعی کنید در آنجا مستحبات را دوبرابر انجام دهید ، چون آنجا برای مصونیت از گناه به تلاش بیشتری نیاز دارید. اگر این کار را انجام دهید وقتی برگشتید اگر کامل تر نشده باشید ، لااقل همان کسی هستید که بودید ، چون در آن فرهنگ باید پادزهر قوی تری استفاده کنید.

این نکته در آن سال برای من خیلی ارزنده بود.

«حجت السلام و المسلمین دکتر مرتضی تهرانی»


.::در گوشه و کنار  کوزه حرفهای من هم گاهی حرف خوبی پیدا میشه

منتها غالبا دقت نمی شه و همین طور ناپدید می گرده::. 

پایان  ِ ویژه نامه شهادت حضرت زهرا«س»

پنج شنبه 9/2/1389 - 0:51
دانستنی های علمی

یک جرعه کلام از سین . میم . شین

... واى گریه نكن على جان! من گریه‌ام براى توست، تو چرا گریه می‌كنى. تو مظلوم‌ترین مظلوم عالمى، گریه بر تو رواتر است

پس تو گریه نكن على جان! عالم باید براى اینهمه مظلومیت تو گریه كند.

پس تو گریه نكن و جگر مرا در این گاه رفتن، بیش از این مسوزان.

 

اى خدا در سوگ پیام‌آور تو كه سخت‌ترین مصیبت عالم بود، دلم به فاطمه خوش بود. می‌گفتم: گلى از آن گلستان در این گلخانه یادگار هست. اما اكنون چه بگویم؟ اینهمه تنهایى را كجا ببرم؟ اینهمه اندوه را با كه قسمت كنم؟اى خدا چقدر خوب بود این زن! چقدر محجوب بود! چقدر مهربان بود! چقدر صبور بود!

گاهى احساس می‌كردم كه فاطمه اصلاً دل ندارد. وقتى می‌دیدم به هیچ چیز دل نمی‌بندد، با هیچ تعلقى زمین‌گیر نمی‌شود، هیچ جاذبه‌اى او را مشغول نمی‌كند. هیچ زیور و زینت و خوراك و پوشاكى دلخوشی‌اش نمی‌شود، هر داشتن و نداشتن تفاوتى در او ایجاد نمی‌كند، یقین می‌كردم كه او جسم ندارد، متعلق به اینجا نیست. روح محض است، جان خالص است.

گاهى احساس می‌كردم كه فاطمه دلى دارد كه هیچ مردى ندارد. استوار چون كوه، با صلابت چون صخره، تزلزل‌ناپذیر چون ستون‌هاى محكم و نامرئى آسمان.

یكه و تنها در مقابل یك حكومت ایستاد و دلش از جا تكان نخورد، من مأمور به سكوت بودم و حرفهاى دل مرا هم او می‌زد.

این دل اگر از جنس كوه و صخره و فولاد باشد. آب می‌شود، گاهى احساس می‌كردم كه فاطمه دلى از گلبرگ دارد، نرم‌تر از حریر، شفاف‌تر از بلور.

و حیرت می‌كردم كه چقدر یك دل می‌تواند نازك باشد، چقدر یك انسان می‌تواند مهربان باشد.

غریب بود خدا! غریب بود! من گاهى از دل او راه به عطوفت تو می‌بردم.

اكنون با رفتن او من خستگی‌هاى گذشته را هم بر دوش خودم احساس می‌كنم

خسته‌ام خدا! چقدر خسته‌ام

آب بریز اسماء! كاش آبى بود كه آتش این دل سوخته را خاموش می‌كرد، اى اشك بیا! بیا كه اینجاست جاى گریستن.

آرامتر اسماء! دست به سادگى از اینهمه جراحت عبور نمی‌كند، دل چطور اینهمه مصیبت را مرور كند؟! چه صبرى داشتى تو اى فاطمه! چه صبرى دارى تو اى خداى فاطمه!

جرعه نگاه اول: یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه – اثر حبیب الله صادقی


هانی هنیّه ، 3شنبه ها بر روی تبیان منتشر میشود

از مسولان ثبت مطلب بخواهید


یک جرعه کلام از هانی هنیّه

چند روز پیش مطالب دوستان رو میخوندم. یه مطلب نظرم رو جلب کرد خواستم یه کم دربارش بنویسم

اول اون مطلب رو شما بخونید.حق با كیه یا كی با حقه.

کلیدواژه هایی که دوست خوبم sokoot110 تو این مطلب به کار برده حکایت از فتنه 88 داشت.

چند روز پیش کاک سیاه آمریکایی ما (اوباما)(از اونجهت اینجوری گفتم چون ایشون ایرانی الاصل هستن) ایران رو به استفاده از سلاح اتمی تهدید کرد.

خوب اون فرهنگ خودش که همون تقلید از صهیونیستها بود رو خواست یک بار دیگه برا همه ثابت کنه.

بعد از ابراز فرهنگشون ، تو جامعه سکوت سرد و معنی داری حاکم شد.رهبر انقلاب این سکوت رو در دیدار با فرماندهان ارتش و سپاه شکست و مواضع خودشون که یادآور مواضع انقلابی اقا روح الله بود رو ایراد فرمودند.

به مرور و با گذشت زمان دیگر شخصیتها و نهادها هم تونستند و جرات پیدا کردند که اون ترس از ابرقدرتها رو کنار بزارن و محکم جلوی آمریکا بایستند.

هدف نگارنده از این جملات چیز دیگری است.

برای من این سوال پیش اومده که اونهایی که خودشون رو دایه­دار انقلاب و دارای جایگاه مردمی خاص  میدونن الان کجا هستند و چی میگن؟ همون هایی که تئوری گفتگوی تمدنهاشون و حقوق بشر و جایزه صلح نوبلشون ، آسمون رو سوراخ کرده بود.

برام جالب بود که چرا بعد از سخنرانی کاک سیاه ، سران فتنه که مدعی هستند از مثلث الف (آمریکا - انگلیس - اسراییل)  خط نمیگیرن ، علیه این حرفها موضع گیری نکردند و با مواضع جدید و اتهامهای جدید که به این انقلاب مردمی وارد کرده اند ، آب به آسیاب دشمن ریختند؟

گمانم شباهتی بین من و حسین شریعتمداری وجود داره.

البته من شخصا به ایشون ارادت و از صمیم قلب دوستشون دارم و تو مدت کوتاهی که در هوای موسسه کیهان تنفس کردم بارها و بارها از نزدیک با مواضع انقلابی ایشون آشنا شدم. گمانم از همون روزها بود که شخصیت ایشون در من رخنه کرد و میتونم بگم که شبیه به ایشون مینویسم.

باز هم سخن از «ارزشها در اندیشه فتنه گران» به میون امدخیلی از عزیزان تبیانی از تکرار مواضع و سخنان سران فتنه در «ارزشها در اندیشه فتنه گران»  ترس و اضطراب دارند یا نمی­خواهند قبول کنند که در برهه زمانی خرداد 88 فریب ظاهرسازی های سران فتنه را خورده اند.

شباهت من و حسین شریعتمداری دقیقا در این قسمت هست که من هم مشابه حاج حسین در جلسه دادگاه ، سخنان همین آقایون رو با ذکر سند ارائه دادم پس چرا شما (برخی از دوستان تبیانی) به لرزه افتادید و هوچی گری میکنید.

حتی اونقدر خودتون رو وابسته ذهنی و فکری و اعتقادی به این جریان میدونید که جرات ندارید اسم و نام کاربری خودتون رو اعلام کنید و به صورت ناشناس یا با نامی که قابل شناسایی نیست نظر میدید.

بیچاره اون سران فتنه که روی دیوار شما ها یادگاری نوشتند و با شما قصد سیزده بدر رفتن داشتن

شما جرات بیان اسم و ابراز عقیده خود رو ندارید.


حرف دل هانی هنیّه

خیلی از دوستان از شفاف حرف زدن های من در چندین مطلب تبیان خوششون نیومد و خواستند ضد حالی به من زده باشند. (شاید به جاده دوستی و hoda89 هم زده باشند).

اما بدونن که شخصیت افرادی با تفکر ما (من و حسین شریعتمداری ها ...) نیازمند توجه شما نیست.چون ما برای رضای شما مطلب نمی­نویسیم که از شما تقدیر و تشکر بخواهیم.

پس سعی نکنید با برخی رفتارهای ازپیش طراحی شده من رو منزوی نشون بدید.


پنجشنبه - ویژه نامه شهادت حضرت زهرا - پیشخوان تبیان

از مسولان ثبت مطلب بخواهید


هانی هنیّه و فرهنگ

پیرمردی رو قسمت کوتاه تر درست روبروی چشمان من دراز به دراز خوابیده بود. ترکش مغزش را متلاشی کرده ، تکه های پوست سر موهایش همراه ترکشهای ریز و درشت آغشته به مغز و خون به اطراف پاشیده بودند. نصف سرش رفته بود و صورت نداشت پارچ آب قرمز رنگ پلاستیکی اش مچاله شده ، آن طرف تر افتاده بود ....

.... نگاهی به اطراف پشت بام انداختم ، چیزی پیدا کنم که با آن تکه های مغز را جمع آوری کنم اما چیزی نبود. چشمم به کارتنی که پیرمرد رویش خوابیده بود افتاد. از شدت خونریزی مقوا کاملا خیس شده بود. از بعضی قسمت های مقوا که زیر پای پیرمرد بود و خون آنجا را خیس نکرده بود ، میتوانستم استفاده کنم. آن تکه ها را کندم. دو تکه از مقوا را به شکل جارو و خاک انداز به به دو دستم گرفتم. با اینکه دلم ریش میشد و حالت تهوع داشتم ، تکه های مغز آمیخته با مو و خون را که به زمین کاهگلی چسبیده بودند جمع کردم. موقع برداشتن دقت میکردم ، مبادا ذره­ای از اینها با دستم تماس پیدا کنند ولی دوبار تکه های از مغز و خون روی دستم پرید و شوک عجیبی بدنم را تکان داد ....

.... تکه ها را برمی­داشتم و در کاسه سر پیرمرد که از پیشانی اش جدا شده بود می­ریختم ....

رفتم طرف شلنگ آبی که گوشه باغچه افتاده بود. شیر را باز کردم. خدا را شکر آب می­آمد. اول دستم را که بعد از جمع کردن مغز پیرمرد مکینه خاکمال کرده بودم شستم. بعد دستم را پر آب کردم و به طرف دهان بچه بردم. صدای گریه اش آرامتر شد و دهانش را به آب نزدیک تر کرد ولی سریع سرش را برگرداند و گریه اش را از سر گرفت ....

.... رفتم توی وانت که هنوز مشغول تخلیه جنازه هایش بودند ، نشستم. چهره زنهای کشته شده جلوی نظرم آمد. یعنی کدامیک از آنها مادر این طفل معصوم بودند؟!

"دا"  نوشته "سیده زهرا حسینی"

جرعه نگاه دوم: کبوتران عاشق – محمدرضا قادری


جرعه نگاه اول: یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه – اثر حبیب الله صادقی 

جرعه نگاه دوم: کبوتران عاشق – محمدرضا قادری

چند پیاله کلام: دفاعیات حسین شریعتمداری در دادگاه – قسمت  1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5


.::در گوشه و کنار  کوزه حرفهای من هم گاهی حرف خوبی پیدا میشه

منتها غالبا دقت نمی شه و همین طور ناپدید می گرده::.


پنجشنبه - ویژه نامه شهادت حضرت زهرا - پیشخوان تبیان

پایان  ِ شماره چهارم

سه شنبه 7/2/1389 - 2:19
دانستنی های علمی

یک جرعه کلام از هانی هنیّه

ولادت عشق

مگر نه با تولد تو ، عشق ، متولد شد ، رشادت ، رشد کرد و شهامت رنگ گرفت ، ایثار ، معنا ، شهادت ، قداست ، و صبر آبرو گرفت

مگر نه با ولادت تو زلال ترین  تقوا از چشمه سار جود جوشید؟

مگر نه با ولادت تو موج ، موجودیت یافت؟

مگر نه اینکه نسیم با تولد تو متولد شد و مگر نه صاعقه­ی اولین نگاه تو در گهواره بود و مگر نه عشق در کلاس درس تو درس میخواند و مگر نه صبر به تو مقروض شد و مگر نه آفرینش از روح تو جان گرفت؟

آری ، از تو ما را حدیثی در سینه هست و غمی جانکاه بر دل و رسالتی سنگین بر پشتما که ظرفیت دریا نداریم ، همان قطره مان که در گلو چکانده­ای حیات و زندگیمان بخشیده است

ما در این کاروانسرای دنیا از آن جهت تنفس میکنیم که تو درنگ کرده ای.

ما بر خاکی سجده میکنیم که پای تو بر آن نشسته و خون برادرانت بر آن چکیده است

هدیه های این امت را که معشوقه های خویش را فدای تو میکنند به پیشگاهت بپذیر


قرارگاه دل

بیاید کاری کنیم که اگه امام زمان گوشی ِ موبایلمون رو دید خجالت نکشیم


روایت هانی هنیّه

نزدیکی های میلادت که میرسه خاطره اون سال برام تداعی میکنه

اون روز رو که یادته؟!

جریان برمیگرده به دوسال پیش

دقیقا شب میلادتون بود

کلی به این کار فکر کرده بودم و بالاخره بعد از کلی کلنجار تصمیمم رو گرفتم

(حتی از تبیان هم استخاره گرفتم )( آخه دفعه های قبل برام بد اومده بود ایندفعه اینجوری اومد: استخاره شما میانه است، از باب اتمام حجت خوب است؛ به نتیجه دلخواه شاید نرسید ولی بهتر است اقدام كنید كه بهانه ای به دست دیگران نداده باشید. به خدا توكل كرده و اقدام نمایید، انجام این كار در آینده شما سهم به سزایی دارد؛ انشاء‌الله )( حافظ هم زد و منو لت و پار کرد با این شعرش : در نمازم خم ابروی تو در با یاد آمد / حالتی رفت که محراب به فریاد آمد (شماره 173 نرم افزار دُرج و دیوان حافظ موبایل))

یکشنبه بودخودم رو رسوندم به میعادگاه

چرا میگم میعادگاه؟ من که با کسی قراری نداشتم

نمیدونم چرا هرچی با خودم کلنجار رفتم که اون تصمیم رو عملی کنم نتونستم

ترس و فشار عصبی همه وجودم رو گرفت

همون موقع باهاتون خلوت کردم و ازتون خواستم که هوامو داشته باشیدو تنهام نزارید

الحمدلله هم همینجوری بودید باهام

ممنونتونم

فردای اون روز اون تصمیم رو عملی کردم و همونجور که تو استخاره اومد برام گرچه به سرمنزل نهایی نرسید اما تاثیر بسزایی داشت تو زندگیم

احساس میکنم بعد از اون تصمیم یهو چند سال بزرگ شدم


تذکر هانی هنیّه

مطلب جاده دوستی : نمازتون قبول ، که هفته قبل لینکش رو براتون گذاشتم رو یادتونه؟امروز میخوام دوتا جواب به خودمون بدم. دوتا جواب به ماهایی که نمازمون اونجوریه متاسفانه

جواب اول:

میبدی در کیفیت نماز می­گوید:

به زبان اشارت، محافظت اندر نماز آن است که چون بنده به حضرت نماز در آید، به هیبت درآید و چون بیرون شود به تعظیم بیرون شود و تا در نماز باشد، به نعت ادب باشد، تن به ظاهرـ خدمت داشته و دل درحقایق وصلت بسته.

بوبکر شبلی گفت:

اگر مرامخیر کنند میان آنکه در نماز شوم یا دربهشت شوم، آن بهشت براین نماز اختیار نکنم، که آن بهشت اگرچه ناز و نعمت است لکن این نماز راز ولی نعمت است، آن نزهتگاه آب وگل است واین تماشاگاه جان ودل است، آن مرغ بریان است در روضه رضوان و این روح وریحان است دربوستان جانان.

جواب دوم:

موقعی که در ایرانشهر در محضر آیت الله خامنه ای در تبعید بودم ، روزی عده ای از علما از قم برای ملاقات با ایشان آمده بودند ، وقت نماز همه برای اقامه نماز جماعت به امامت معظم له آماده شدند.

همینطور که نماز جماعت بر پا بود ناگهان بزغاله ای وارد اتاق شد و شروع کرد به این طرف و آن طرف پریدن و در آخر ، سجاده یکی از نمازگزاران را برداشت و با خود برد

چند نفر از نمازگزاران به کلی آرامششان به هم خورد و خندیدند که یکی از آنها من بودم و از خنده ما دیگران نیز به غیر از حضرت آیت الله خامنه ای خندیدند

ولی آقا بدون هیچ حرکت اضافی نمازشان را به پایان رساندند

بعد از نماز از آقا پرسیدم که شما چطور توانستید نمازتان را ادامه بدهید؟

 آقا فرمودند در مورد چی؟

عرض کردم به خاطر بزغاله ای که وارد اتاق شده بود

آقا فرمودند: ذره ای از این جریان را متوجه نشدم

«حجت الاسلام والمسلمین راشد یزدی»

این هم لینکهای دانلود قرائت حمد و سوره با صدای رهبر انقلاب با مدت 00:00:54

کیفیت پایین  ، کیفیت متوسط ، کیفیت بالا  

برای دریافت کد و قراردادن این قرائت در وبلاگ خود به اینجا  مراجعه کنید


هانی هنیّه و خوانندگان

یکی از دوستان لطف کردند و مشابه جمله پایانی هر شماره ، برای من جوابیه فرستادند منتهی به صورت ناشناس

در گوشه و کنار کوزه حرفهای هانی هنیّه هم گاهی حرف خوبی به اندك پیدا میشه

غالبا دقت می شه ولی پیدا نمی گرده


هانی هنیّه و فرهنگ

قطاری که به مقصد خدا می رفت، لختی در ایستگاه دنیا توقف کرد

پیامبر رو به جهان کرد و گفت: مقصد ما خداست. کیست که با ما سفر کند؟ کیست که رنج و عشق توامان بخواهد؟ کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن؟

قرنها گذشت اما از بی شمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند.

از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود. در هر ایستگاه که قطار می ایستاد کسی کم می شد. قطار می گذشت و سبک می شد زیرا سبکی قانون خداست.

قطاری که به مقصد خدا می رفت، به ایستگاه بهشت رسید.

پیامبر گفت: اینجا بهشت است. مسافران بهشتی پیاده شوند اما اینجا آخرین ایستگاه نیست.

مسافرانی که پیاده شدند، بهشتی شدند.اما اندکی، باز هم ماندند، قطار دوباره به راه افتاد و بهشت جا ماند.

آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت: درود بر شما، راز من همین بود. آن که مرا می خواهد، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد.

"پیامبری از کنار خانه ما رد شد"  نوشته "عرفان نظر آهاری" 


در گوشه و کنار  کوزه حرفهای من هم گاهی حرف خوبی پیدا میشه

منتها غالبا دقت نمی شه و همین طور ناپدید می گرده

سه شنبه 31/1/1389 - 0:32
دانستنی های علمی

یک جرعه کلام از هانی هنیّه

تق تق ... تق تق ... تق تق ... تق تق ...

اروم اروم از پله های جلوی در ورودی بالا رفتم

قیژژژژژژژژژ .......چشمی الکترونیکی درب با دیدین من درب رو باز کرد

پشت میزی که کنار در بود یه آقایی نشسته بود (از دور با اون ریشهای بلندش و هیکل درشتش ترسناک به نظر میرسید)(فکر کنم عینک هم داشت)

-          بله؟ بفرمایید؟

-          سلام ... (باترس) ... چیزه ...

-          چیزه؟

-          بهم گفتن بیام اینجا

-          کی بت گفته بیای اینجا؟ (از جاش هم بلند شد)(دیگه ترسیدم)(گفتم کارم دیگه تمومه)(ای خدا عجب غلطی کردم اومدم)

-          به خدا من برنده شدم ، خودشون بم گفتن زنگ بزن  و ... خودشون آدرس رو بم دادن و من اومدم ... آقا به خدا من نبودم

-          جونت بالا بیاد ...

بعد از تماس با مسئول مربوطه ، کارت شناساییم رو گرفت و یه برگه تردد داد دستم

-          میری طبقه سوم ... حتما بده ملاقات شونده ات امضا کنه که بعدا باید بدم یکی دیگه هم امضا کنه

-          چشم آقا ... چشم ...  

طبقه سوم 

دوتا میز بود که دوتا خانم پشتش نشسته بودن 

رو صندلی نشستم تا یه خانمی از اتاق اونطرفی اومد بیرون مدارکم رو گرفت و یه فرم داد دستم

-          سلام ... بشین این رو پر کن تا من بیام

-          سلام ... چشم

چند دقیقه بعد اومد

-          پر کردی؟

-          زیرش هم بنویس : یک عدد فلش مموری 4گیگا بایتی تحویل گرفتم

دست کرد تو جیبش و یک عدد کارت ضمانت هم بهم داد

یه ذره نگاهشون کردم و از ذوق مردم و خدافظی کردم اومدم بیرون 

اولش یه کم جا خوردم ، آخه دفعه قبل که با دوستم (خادم الشهدا) اومدم اینجا بهش ربع سکه طلا دادن 

تا رسیدم جلوی همون آقا ، گفت :

-          چی کارت داشتن؟

-          هیچی میخواستن جایزه ام رو بدن

-          اِ ... جایزه؟ حالا چی برنده شدی؟

-          یک باب واحد مسکونی با کلید طلایی به همراه یک عدد فلش 4گیگا بایتی دارای ضمانت

-          هه..هه..هه..هه..هه

اونقدر خندید که من گمون کردم دفعه اولیه که میخنده

کارتم رو بهم داد و گفت :

-          برو بسلامت ... فکر کردم سفر زیارتی برنده شدی که بت اصرار کردم امضاء ملاقات شونده یادت نره ... هه..هه..هه..هه..هه

-          مرسی ... خدافظ

-          خدافظ ... هه..هه..هه..هه..هه 

بله دیگه این از داستان رفتن من به تبیان (روز شنبه 21/1/89) و دریافت جایزه ام بود

از مسول حراست تبیان عذر خواهی میکنم که باهاش شوخی کردم

اون آقا اونقدر خوش اخلاق و خوش برخورد بود که از دیدنش کلی ذوق کردم

نمیدونم مطلبم رو میخونه یا نه ... اما بهش میگم سلام


هانی هنیّه و فرهنگ

جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن ...

عقل به ماندنمیخواند و عشق به رفتن ...

و این هر دو را خداوند آفرید است تا وجود انسان در آوارگی حیرت میان عشق و عقل معنا میشود 

 

این جرعه رو  به یاد سید مرتضی نوشیدی

سید رو که یادت ِ ؟ سید شهیدان اهل قلم

جام ت رو با یک جرعه دیگر پر کردم پس بنوش 

 

گلبرگ دوم : دل نوشته

دیدیم كه می شناسیمش ……..و تصویرش را از پیش در خاطر داشته ایم. دیدیم كه می شناسیمش، نه آن سان كه دیگران را…… و نه حتی آن سان كه خود را. چه كسی از خود آشناتر ؟ دیده ای هرگز كه نقش غربت در چهره خویش بیند و خود را نشناسد؟  

 

گلبرگ سوم : دیگران به روایت آوینی 

امام(ره) ، مقام معظم رهبری (مدظله) ، ابراهیم حاتمی کیا ، داریوش مهرجویی ، مسعود کیمیایی ، محسن مخبلباف ، مجید مجیدی

 

 گلبرگ چهارم :

شهید آوینی از منظر آقا - دانلود کلیپ تصویری مستقیم یا غیرمستقیم


هانی هنیّه ، 3شنبه ها بر روی تبیان منتشر میشود

از مسولان ثبت مطلب بخواهید


سر و ته مقاله­ای از هانی هنیّه

«ارزشها در اندیشه فتنه گران» رو سال قبل به ثبت رسوندم که الحمدلله هم دوستان با نظرهای خوبشون از اون مطلب استقبال کردن.

آخرین دقایق روز شنبه 21/1/89 نظری از دوستی ناشناس بدستم رسید که قضاوت درباره اون رو به خود شما واگذار میکنم

(دروغ دیگه ای هم اگه دارید بگید

اصلا خاتمی کجا چنین حرفایی زده که و نوشتی ؟؟؟؟؟؟؟؟

ببین با اینکه خودم احمدی نزادیم ولی طرفدار حقم و بر نمیتابم به کسی که 8 سال به مملکت خدمت کرده تهمت و حرفای نامربوط بزنی)

اما طبق شماره چیزه قانون مطبوعات ، دفاعیات من در همینجا و همین مکان چاپ میشود.

دوست گرامی من ، ممنون که اینهمه به ایران و مملکت اعتقاد داری و با شرافت ازش حاضری دفاع کنی

من همه مطالبم رو با ذکر سند نوشتم

حتی تاریخ دقیق سخنرانی های این عالیجنابان رو ذکر کردم

امروزه هم دنیای اینترنته ، به راحتی میتونی به آرشیو اون مجموعه مراجعه کنی و همه حرفهای این آقایون رو خودت مطالعه کنی.

اگ این سندها رو قبول نداری اون یه بحث دیگه است.

کاش حداقل اسمت یا ایمیلت رو میدادی تا بصورت خصوصی برات پیام بدم.

جالبتر اینکه ، دوستان خوب من در باشگاه خبرنگاران جوان ، روز شنبه در مجموعه خبری 19:15 ، گزارشی دقیقا مشابه مطلب «ارزشها در اندیشه فتنه گران» را به روی آنتن برده و جملات چاپ شده از آقایان سروش ، مهاجرانی ، عبدی ، سازگارا ، تاجبخش ، حجاریان ، گنجی که در دهه 70 روزنامه های زنجیره ای  رو دراختیار  داشتند رو با رفتار اونها بعد از 22خرداد88 مقایسه کردند. 

امروز دیدم که نه ، هرروز اونها یه گزارشی درباره این آقایون پخش میکنن

این همه یه نظر دیگه که باز هم به صورت ناشناس برام اومده

زیارت قبول

اما میدونستی کسی که میره زیارت باید از دیگران حلالیت بگیره تا زیارتش قبول بشه

ولی من شما را حلال نمیکنم چون الاوه بر اینکه پشت .. غیبت کردی تهمت نیز زدی و بهتره دیگه فکر نکنی که هر چی شما میگید راسته و همینجوری آبروی دیگران را بدون هیچ مدرکی از بین ببره

خدا خیلی بزگه خیلی بیشتر از اینکه فکرش را میکنی

و مطابق قانون نیوتون هر عملی ، عکس العمل دارد .

دوست خوبمون نمیدونسته که علاوه رو الاوه نمینویسن

شما نمیدونید به جای ... چی میخواسته بنویسه؟ چیز میخواسته بنویسه ... چیز دیگه. 

در مورد شخص آقای خاتمی هم اینجا جای صحبت کردن نیست.چون احتمال این هست که هفته نامه هانی هنیّه رو توقیف کنند.

چون قوه قضاییه ما برعکس کار میکنه

بیش از200نماینده مجلس علیه سران فتنه شکایت میکنند اونوقت مدیرمسول کیهان ، جوان ، ایران و مدیر خبرگزاری فارس میرن دادگاه

اصفهانی ها یه ضرب المثل خوبی دارن منتها هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد 

شکر لله شیعه ای نامی شدیم

اهل جمهوری اسلامی شدیم

از خمینی درس عشق آموختیم

در تنور جنگ و جبهه سوختیم

بیعتـی کـردیم بـا سیـد علی

راه حـق در قول و فعلش منـجلی


هانی هنیِّه و خوانندگان

از دوستای خوبم میخوام که مطالب زیبا (حدیث ، شعر ، کاری کلیماتور ، جملات بزرگان)  رو به صورت نظر برام قرار بدن تا به اسم خودشون در شماره های بعدی چاپ کنم.

اما برا خالی نبودن این ستون امروز دوتا مطلب که خیلی فکرم رو تو این دو روز مشغول کرد براتون میزارم

sokoot110  : مادر

جاده دوستی : نمازتون قبول


برای ماهی ِ دوست ِ خوبم soshiyans 

دلم برای ماهیه قرمز سفره هفت سینم تنگه

دو روز ِ که تنهام

رقص باله هات برام کلی انرژی میاورد

کاش تنهام نمیذاشتی

خونه شیشه ای تو ، مآمن حرفای منه

خونه ای که تو زندگیم شیشه­ی دنیای منه

اون خونه تا تو توش بودی حال و هوای دیگه داشت

همین که از پیشم میری خونه آخر منه

حال و هوای این خونه مدیون بال ِ هایِ توس

تلالوء نگاه تو قرار دل رو میبره

رنگ و لعاب این خونه تو کهکشونهامون تکه

اون خونه که تو توش بودی تنگ بلوری ِ دله

درسته که نه دریا هست نه ماهیگیر

خونه­ی شیشه­ای برات مثل یه دریا میمونه

حالا که از پیشم میری فقط یه چیز رو خوب بدون

خونه­ی شیشه­ای ِ تو ، قلب بلورین منه


گلبرگ اول : «ارزشها در اندیشه فتنه گران»

گلبرگ دوم : دل نوشته

گلبرگ سوم : دیگران به روایت آوینی

گلبرگ چهارم : دانلود کلیپ تصویری مستقیم یا غیرمستقیم


در گوشه و کنار  کوزه حرفهای من هم گاهی حرف خوبی پیدا میشه

 منتها غالبا دقت نمی شه و همین طور ناپدید می گرده


پایان شماره دوّم

سه شنبه 24/1/1389 - 0:16
دانستنی های علمی

یک جرعه کلام از هانی هنیّه

- الهی قربونتون برم چرا سرزده اومدید 

 سلام آقا فدای شما بشم 

 بر محمد و آل محمد صلوات 

 خونم رو روشن کردید 

 

- اومدم چند دقیقه خودتون رو ببینم و از احوالتون پرس جو کنم 

 شما ابروی ما هستید 

 

 - اقا میگفتید تا کوچه رو چراغونی کنم 

 تا همه بفهمن که مرادم اومده

 کاش زودتر میفهمیدم تا خونه رو آب و جارو  میزدم

 

  پیرزن  در حالی که شوکه شده و اشک روی گونه هایش موج میزند ، نمیداند که خانه را جارو بزند یا از آقا پذیرایی کند

گاهی جارو را بدست گرفته و  با صلوات گرفتن بر محمد و آل محمد خانه را جارو میزند ،  گاه با عجله به سمت آشپزخانه میرود تا از مهمان عزیزش پذیرایی کند

 بین جارو زدن و پذیرایی معلق مانده

 - زحمت نکش مادر بیا بشین چند دقیقه صحبت کنیم 

 ما چیزی نمیخورم  

 برای عیادت و جویای حال شما آمده ام 

«آقا که مادر را در رفت و امد میبیند خود جارو به دست گرفته و شروع به جارو زدن حیاط خانه میکند» 

صدای گریه اهل خانه بلند شد

همسایگان که تازه متوجه حضور آقا در خانه قدیمی مجاور خانه اشان شده اند ، با شادی به کوچه می آیند

آنها هم با دیدن صحنه  جارو زدن آقا ، ناخودآگاه مرواریدهای اشک بر گونه هایشان سرازیر میشود 

 

 این عیدیه یکی از خادمهای حضرت رضا (آقای کاظمی) به من و اهالی تبیان بود

 

روایتی از بازدید سرزده رهبر انقلاب اسلامی ، از خانه مادر 3 شهید ، در یکی از فقیرترین محله های مشهد در نورورز 89

گلبرگ اول رو ببین (انتهای مطلبم) 


حرف دل هنیّه ای 

سلام به دوستای خوب و مهربونم

عیدهمگیتون مبارک باشه

سال نو رو من به بیشتر بچه ها به صورت خصوصی تبریک گفتم ولی الان هم 1بار دیگه تبریک میگم با یه شعر از آقا روح الله

باد نوروز وزیده است به كوه و صحرا 

جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا 

بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست 

نازم آن مطرب مجلس كه بود قبله نما 

صوفى و عارف از این بادیه دور افتادند 

جام مى گیر ز مطرب، كه روى سوى صفا 

همه در عید به صحرا و گلستان بروند 

من سرمست زمیخانه كنم رو به خدا 

عید نوروز مبارك به غنى و درویش 

یار دلدار! زبتخانه درى رابگشا 

گرمرا ره به در پیر خرابات دهى 

به سروجان به سویش راه نوردم نه به پا 

سالها در صف ارباب عمائم بودم 

تا به دلدار رسیدمٰ  نکنم باز خطا 


جایه همگی شما خالی بود مشهد

بیشتر دوستان صمیمی که تو تبیان دارم رو به اسم یاد کردم و بقیه که ذهن کوچیکم یارای به خاطر نگه داشتن اسم بزرگشون رو نداشت رو با اسم تبیانی ها یاد کردم

دیگه هم اینکه اصفهان و نایین مقصدهای بعدی من و خونوادم بود تو این مدت

البته 2روز هم تهران بودم بین این سفرها

وای که چقدر تهران خوب و خلوت و عالی بود

یه پیشنهاد هم براتون دارم

اگ وقت کردید یه سر به موزه ایران باستان (باغ موزه ملی ایران) بزنیدچندتا از آثار زرین ایرانی مربوط به 2 الی 5 هزار سال پیش رو از خرانه موزه خارج کرده و در معرض دید عموم قرار دادن

این اشیا همونهایی هستن که در تورهای اروپایی برای مردم جهان به نمایش گذاشته میشد 


سیزده بدر

چندسالی میشه برای سیزده بدر میام اینجا

ارامش عجیبی دارید شما

وقتی از دنیا و آدمهاش به تنگ میام ، میام پیشتون

فرقی نداره شمال شهری باشید یا جنوب شهری

اونقدر غریب و مظلوم و با اراده بودید که یه اسم هم نخواستید از خودتون به جا بمونه

اینحا معراج ِ

ِکنار سفره هفت سینی که براتون پهن کردن

گریه و آه ، صدای زجه و شیون

اینها صدایی است که از اطراف به گوش میرسه

اینجا با جاهای دیگه خیلی فرق داره

اینجا دیگه صدای بلند ضبط هاشون به گوش نمیرسه که صدای شیطان رو فریاد میزنه

نوای اینجا ، ذکر مادر مادر ِ که میخواستید

دم غروب جمعه دلتون هوای چی میکرد اون زمونها که مثل ما بودید؟

الان همون رو داره از بلندگویی که بچه های دانشگاه درست کردن پخش میشه

آخ که چه دلبری میکنه این پرچمه یا حسین ِ رو گنبدتون

 مزار شهدای گمنام – دانشگاه امام حسین (ع)

 

 


گلبرگ اول :

دیدار بسیار جالب با خانواده شهید دانلود کلیپ تصویری مستقیم یا غیرمستقیم 

 گلبرگ دوم :

جای پای باران

 

گلبرگ سوم:

برای مشاهده عکس با کیفیت  اینجا کلیک کن ... اینجا ... اینها دیگه اینجا

عکس رو خودم گرفتما. حق کپی رایت داره 


هانی هنیّه از این به بعد فقط 3شنبه ها منتشر میشود

این هفته چون پیش شماره بود استثنا دوشنبه لبهاتون رو تر کردم

دلم آتش گرفت ... همین ....

پشت جلد کتاب عبرت های عاشورا از مجموعه حرف های گمشده سخنی از آقا نوشته شده

در این سخنرانی های ما هم گاهی حرف خوبی در گوشه و کنار هست. منتها غالبا دقت نمی شود و همین طور ناپدید میگردد


در گوشه و کنار  کوزه حرفهای من هم گاهی حرف خوبی پیدا میشه

 منتها غالبا دقت نمی شه و همین طور ناپدید می گرده

سه شنبه 17/1/1389 - 1:5
دانستنی های علمی

یک جرعه کلام از هانی هنیّه

 

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجاء درماندگان

دور مران از در و راهم بده

لایق وصل تو که من نیستم

اذن به یک لحظه نگاهم بده

رضا جان 

 


این هم لینک دانلود شعر بالا مستقیم یا غیرمستقیم

این شعر رو گذاشتم چون لحظه تحویل سال رو تو حرم حضرت رضا و نائب الزیاره شمام 

سلام به دوستای خوب و عزیزتر از جانم

ممنونم از ابراز لطفی که در حق منِ ناچیز داشتید

بدون کمک شما هیچوقت من برنده نمیشدم

مثل بازی فوتبال که همه کمک میکنن تا یه نفر گل بزنه

فقط زننده اون گل من بودم ، این شما بودید که همه کار رو انجام دادید 


میخوام یه کم درباره «پایان» توضیح بدم

پایان ِ همه خوبیها و بدیهای سال 88

اواخر آذر یا اوایل دی بود که نیت کردم بیام و اینجا بنویسم

منتهی برا یه دوره سه ماهه (تقریبا یک روز درمیون با یک جرعه کلام در خدمتتون بودم)

کاری هم نداشتم که برنده میشم یا نه

مهم نوشتن بود

قبلا هم گفته بودم با اینکار اروم میشم و از هیجانات روحیم کم میشه (مراجعه کنید به تشکر بخاطر راهنمایی هاتون در تاریخ 15/11/88)

حتی شب کنکور هم اومدم اینجا و یه سری زدم به بچه ها (خیلی هاتون هم تعجب کردید و گفتید که مگه تو کنکور نداری پس اینجا چیکار میکنی) 

حس میکنم دوره کارایی مطالب من و تاثیر اونها تموم شده

باید کمی فاصله بگیرم از این حال و هوا تا بتونم دوباره با دست پر برگردم

مثل سال پیش که 206 روز نبودم و با برگشتنم کلی حرف تازه داشتم

مطمئن باشید میام و از کوزه حرفهای شما لبی تر میکنم

گاهی هم شما رو مهمون یک جرعه کلام میکنم.فقط بخاطر شما دوستان خوبم. مخصوصا 13121110

منتهی هروقت که دلم گرفت ، و نه یک روز درمیون

از مسولان ثبت مطلب تبیان هم عذرخواهی میکنم که گاهی با حرفام یا میل هام رنجوندمشون

وبلاگ من : من بی تو هیچم تو باورم نکن ، رایانامه من:  88yasi@gmail.com

به شما افتخار میکنم

میدونید چرا؟

آخه تو تاریخ 5/9/88 فقط وبلاگ 2 تبیانی رو داشتم و الان وبلاگ 32 تبیانی رو دارم (البته 2 تای اونها رو مسولات تبیان تایید نکردن و شما نمیبینید)

دستتون درد نکنه که به دعوتم لبیک گفتید

این هم جدول آخرین وبلاگهایی که دارم 

مسئولیت محتوی وبلاگ ها به عهده نویسندگان آن می باشد

وبلاگ من : من بی تو هیچم تو باورم نکن

1.       وبلاگ elmira91 : فانوس خیس 2.   وبلاگ عروس : به نام خلق زیباییها!!!!!
3.       وبلاگ ویران : عشق واقعی کجاست؟ 4.   mohsen_yahoo : میراث انتظار
5.       وبلاگ 2OPE2OP : ۩♛۩ جزیره sms۩♛۩ 6.   وبلاگ برزخ : قطره هایی از دریا...
7.      وبلاگ mmsshh : محبت 8.  وبلاگ  mohammad_majed : کلبه تنهایی
9.       وبلاگ shilda : گوناگون 10.             وبلاگ hosin65 : چرا مردهابی احساس میشوند
11.   وبلاگ یاس کوچک : Ya3koOchaK 12.   وبلاگ abbastalebi : علمی و آموزشی
13.    وبلاگ بینهایت شب : مذهبی 14.    وبلاگ شادمهر : سرنوشت
15.   وبلاگ Theorist : جستجو گری در مسیر شدن 16.  ویلاگ  SAMAN_M2 : (¯`·.¤اســــ امـــــ اســـ ¤.·´¯)
17.   وبلاگ parandeh2  : پرنده عشق 18.  وبلاگ M SH : Miad-ware
19.   وبلاگ pat_mat1 : تشنه لبان 20.  وبلاگ aghile_68 : عقیق
21.   وبلاگ rughamari : افق های روشن 22.   وبلاگ lifeisshort : دلداده
23.   وبلاگ abbas_2008 : امام تنها 24.   وبلاگ seyyed_mohammad_ali : نجوا
25.   وبلاگ fn_400 : اختصاصی اتاق عمل 26.   وبلاگ eramau : خدای نزدیک
27.   وبلاگ anima49 : حضور عشق 28.    وبلاگ sokoot110سکوت

29.   وبلاگ Akhund : دانستنی های عمومی ، یادداشتهای مفید در زندگی ،  وب سایت حسینی

30.   وبلاگ anghlab : مذهبی-اجتماعی-علمی-انتقادی ، امام علی(ع) مظهر علم شجاعت جوانمردی

هدف ازتهیه این لیست اشنایی بیشتر دوستان بوده و سعی در تضعیف قسمت مطالب روزانه تبیان نیست

 

میخوام اینجوری تموم کنم

شعری ِ که خادم های حضرت رضا در آغاز سال نو میخونن 

جشن گل شد به پا مبارک باد / بوی گل در فضا مبارک باد

بارش ابرهای فروردین / رویش لاله ها مبارک باد

آستان بوسی امام رئوف / زائران بر شما مبارک باد

فصل گل دمیده سال نو رسیده / سال نو بر شما مبارک باد

ای گل ولایت یا امام رضا / مظهر عنایت یا امام رضا

تو کریم و عالم سائل و گدایت / میزنم ز سوزه سینه ام صدایت یا امام رضا

  این یه قسمت رو باید به سبک خوده خادمها بخونید (امیدوارم که شنیده باشید) 

 یا مقلب القلوب و الابصار / یا مدبر الالیل ونهار

یا محول الحول و الاحوال / حول حالنا الی احسن الحال

پایان ِ پایان 


.::من همین یک نفس از جرعه کلامم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش::.

پنج شنبه 27/12/1388 - 0:20
دانستنی های علمی

یک جرعه کلام از هانی هنیّه

وقتی که صبح

 

بر روی بسترم

می پراکند،

انوار خویش را...

 

من از خواب

بیدار می شوم.

                     شب نیز این چنین....

وقتی که نور ماه

بازی می دهد

پلک های مرا....

با یاد چشم توست...

که من خواب می شوم....

                          پیوسته در میان این طلوع و غروب

                               این یاد با من است.....


.::من همین یک نفس از جرعه کلامم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش::.


...درانتظار پایان باشید

دوشنبه 24/12/1388 - 2:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته