• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 449
تعداد نظرات : 350
زمان آخرین مطلب : 4535روز قبل
تبریک و تسلیت

 

 *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه* 

 

 

 

سلام بر همگی

 

میلاد منجی عالم بشریت آقا امام زمان بر تمام دوست داران آن حضرت و شما دوستان عزیز مبارک باد 


 

 

 

دل شود امشب شکوفا در زمین

می زند لبخند شادی بر زمین

آسمان ِ دل تبسم می کند

روی ماهت را تجسم می کند

ای مسیح آل پیغمبر سلام

انتهای سوره ی کوثر سلام

ای کتاب رازهای مرتضی

یادگار حضرت خیرالنسا

ای صفات تو صفات انبیا

حاصل جمع ِ تمام اولیا

ای قدمهایت صراط المستقیم

حافظ آیات قرآن کریم

ای امام صالحان در روی خاک

اکفیانی اکفیان روحی فداک

 

 



السلام ای آفتاب پشت ابر

السلام ای  اوج قله، کوه صبر

السلام ای آخر هر دلخوشی

عاقب از غم تو ما را می کُشی

السلام ای فخر آدم در زمین

یادگار حضرت روح الامین

تو تمام چارده نور مبین

جلوه ی زیبای ربُ العالمین

تو حدیث ناب عترت در زمین

زاده حیدر امیر المومنین

تو همان نوری که از روز ازل

کرد خالق روی ماهت بی بدل

تو سرشت ناب از نسل علی

نور رب در جلوه ی تو منجلی

عمر تو تاریخ ساز عالم است

مبداء آن از رسول خاتم است

ترسم آخر من نبینم روی تو

صورت زهرائی و دلجوی تو

تو کجائی شیعه می خواند تو را

پس نمی گوئی جوابش را چرا

کی می آیی دل تمنایت کند

تا که روزی بوسه بر پایت کند

کی می آیی عقده از دل وا کنم

روضه خوانی پیش تو آقا کنم

کی می آیی کربلا را تاب نیست

در میان خیمه دیگر آب نیست

وای بر طفل رباب و اضطراب

خیمه خیمه جستوی جرعه آب

آب نَبوَد تا که سیرابش کند

جرعه ای نوشاند و خوابش کند

کربلا و یک بیابان اشک و آه

شیرخواره در میان قتلگاه

نام تو آمد در آنجا بر زبان

کی می آیی حضرت صاحب زمان

ای خوش آن روزی فرج برپا شود

با دو دست فاطمه امضا شود

سروده کمال مومنی

  <>=======================<>
پنج شنبه 15/4/1391 - 0:28
اخلاق
 

 

 

 *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه* 

 

 

 سلام بر همگی

سالروز ولادت حضرت فاطمه الزهرا و روز زن مبارک

 

ادامه مطلبم:

 

 

 

انگار تمام دردها و رنج ها را برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم زیرا چنان آسایش یافتم که هیچگاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را می دیدم و گفتارشان را می شنیدم.در این لحظه نگاهم به سمت ان مرد سفید پوش افتاد. پرسیدم: تو کی هستی؟

 

از من چه می خواهی؟ همه ی اطرافیانم را می شناسم جر تو.گفت:تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم.از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند.خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم:درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیده ام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم،آیا برای تمام کردن کار از من اجازه می خواهی؟! فرشته مرگ در حالیکه لبخند می زد گفت:من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج اجازه ی هیچ بنده ای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دارفانی را وداع گفته ای،خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است. به پایین نگاه کردم وحشت و اضطراب سراسرِ وجودم را فرا گرفته بود.

 

جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچ گونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری از نزدیکانم، در حالی که در اطراف جنازه ام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به اسمان بلند بود، تعدادی نیز زبان به شکوه و شکایت گشودند که: زود بود،چرا؟... با خود اندیشیدم:اینان برای چه؟وبرای که؟ اینگونه شیون می کنند؟! خواستم آنها را به آرامش دعوت کنم،مگر می شد... فریاد بر آوردم: عزیزان من ! آرام باشید،مگر آرامش و راحتیم را نمی خواستید؟ پس چرا زانویِ غم در بغل گرفته اید؟!.

 

من اکنون، پس از آن درد جانفرسا،به آسایش و آرامشخوشحال کننده ای رسیده ام.

 

با شمایم آی! آیا صدایم را نمی شنوید؟ گریه تان برای چیست؟ شکوه و شکایت از چه می کنید؟!فضای خانه را پر از دعا و ذکر حق کنید.

 

فریاد و فغان حاضران، همچنان سر بر آسمان می سایید، در این لحظه صدای ملک الموت را شنیدم که می گفت: این جماعت را چه شده؟ فریاد و فغان از چه می کنند؟شکوه و شکایت از چه کسی؟ چرا می گریید؟ چرا بر سر می کوبید؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم، روزی او از این دنیا تمام شده است،اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا می گرفتید. بدانید که نوبت شما هم می رسد،آنقدر به این منزل می آیم تا هیچکس را باقی نگذارم اطاعات و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.

 

جمعیت به کار خود مشغول، و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند.

 

آرزو می کردم: کاش در دنیا یک بار برای همیشه این هشدار ها را شنیده بودم، تا درسی برای امروزم می بود.اما... افسوس و صد افسوس!

 

پارچه ای بر بدنم کشیدندو پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم.در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه ، بدنم را به این سو و آن سو می چرخاند.

 

به خاطر علاقه ای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد زدم:آهسته تر! مدارا کن! همین چند لحظه پیش از این، روح از رگهای این بدن، خارج گشته و آنرا ضعیف و ناتوان کرده.

 

اما... او بدون کوچکترین توجهی به در خواست های مکرر من،به کار خویش مشغول بود.

 

غسل تمام شد. آنگاه کفن هایی که روزی با دست خود خریده بودم، بر بدنم پوشانیدند.

 

آن روزها فکر می کردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما... چه زود بدنم را سفید پوش کرد.واقعاً دنیا محل عبور است. با شنیدن صدای دلنشینِ الصلواة... الصلواة... نوعی آرامش به من دست داد.

 

 

ادامه دارد ...

 

 

 <----------------------------------------------> 


بسم الله الرحمن الرحیم
 
 

اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ

 

خدایا بلاء عظیم گشته و درون آشكار شد و پرده از كارها برداشته شد و امید قطع شد

 

وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْكَ

 

و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شد و تویى یاور و شكوه بسوى تو است

 

الْمُشْتَكى وَعَلَیْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى

 

و اعتماد و تكیه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است خدایا درود فرست بر

 

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ

 

محمد و آل محمد آن زمامدارانى كه پیرویشان را بر ما واجب كردى و بدین سبب مقام

 

وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً كَلَمْحِ

 

و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیك مانند

 

الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِكْفِیانى

 

چشم بر هم زدن یا نزدیكتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا كفایت كنید

 

فَاِنَّكُما كافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ

 

كه شمایید كفایت كننده ام و مرا یارى كنید كه شمایید یاور من اى سرور ما اى صاحب

 

الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ

 

الزمان فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا همین ساعت

 

السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ

 

همین ساعت هم اكنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترین مهربانان به حق

 

مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ

 

محمد و آل پاكیزه اش

 

 

تا بعد خدانگهدارتون...

 

 

جمعه 22/2/1391 - 21:37
داستان و حکایت
 
 

 *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه* 

 

سلام بر همگی

 

سلام به ثبت مطلبی های جدید و قدیم

 

البته حضور قدیمیاش کم رنگ شده

 

امیدوارم حالتون خوب باشه

 

بعد از مدتها برگشتیم تا در کنار دوستان باشیم

 

از این روز به بعد شاید هر چند روز یکبار یا هفته ای یکبار سعی می کنم مطلبی را که در ادامه ثبت می کنم رو ثبت کنم.

 

مطلبی رو که می خوام ثبت کنم یه جور داستانه و واقعیت

 

درباره ی سفر آخرت، بیشتر از این توضیح نمی دم تا خودتون بخونید و استفاده لازم رو ببرید.

 

این داستان یا نوشته رو چند سال پیش تبیان ثبت می کرد تا قسمت های وسطش رو ثبت کرده بود اما هر چی منتظر بقیه ش بودم دیگه ثبت نشد تا اینکه کتاب مربوطه رو خریدم.

 

می خوام نوشته های این کتاب رو هم برای شما ثبت کنم تا شما دوستان عزیز هم استفاده کنید.

 

خوب بریم سراغ اصل مطلب:

 

 

 

نوشته حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آدمی در جهان آخرت است که با سرمایه گیری از آیات و روایات به تصویر ذهنی درآمده‌اند و امید آن است که منشأ تنبه و بیداری قرار گیرد.

 

کتاب «سرگذشت ارواح در برزخ» نوشته «اصغر بهمنی» پس از مطالعه و تأیید توسط عالم گران‌قدر «آیت الله جعفر سبحانی» وارد بازار کتاب و مورد استقبال قرار گرفت.

 

 

آه از کمی توشه (عبادت) و درازی راه و دوری سفر(آخرت) و سختی ورودگاه(قبر و برزخ و قیامت) (نهج البلاغه/حکمت74)

 

حالت احتضار

 

چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته و به شدت آزارم می داد.

 

سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن حالت احتضار فراهم شد.

 

کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند،همسر،فرزندان،خویشان و برخی دوستان اطرافم را گرفته بعضی از آنها اشک در چشمهاشان حلقه بسته بود. چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. با خود اندیشیدم عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هر چند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کرده ام . فکرش به شدت آزارم می داد،از شدت اضطراب چشمانم را گشودم .

 

مرگ (جدایی روح از بدن)

 

مردم در خوابند، هنگامی که بمیرند،هوشیار و بیدار می شوند.

 

در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا می کشاند، در قسمت پاها هیچگونه دردی احساس نمی کردم اما هر چه دستش به طرف بالا می آمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس می کردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالادر حرکت بود،تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی می کرد که احساس کردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه در آید.

 

عمویم که پیر مردی ریش سفید بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت:عمو جان شهادت را بگو،من می گویم تو تکرار کن:اشهد ان لا اله الله و اشهد انّ محمداً رسول الله و اشهد انّ علیاً ولی الله و... او را می دیدم و صدایش را می شنیدم.لبهایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبانجاری کنم یک باره هیکل های سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من می خواستند شهادتین را نگویم. شنیده بودم شیاطین هنگام مرگ برای گرفتن ایمان تلاش می کنند اما هرگز گمان نمی کردم آنها در اغفال من توفیقی داشته باشند.

 

عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود. همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند.لحظه عجیبی بود،از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند.

 

زبانم سنگین و گویا لبهایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم می خواست از این وضع رنج آور نجات می یافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ بوسیله چه کسی؟ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آنها مرد سفید پوش به تعظیم ایستاد و آن چهره های ناپاک فرار کردند، هر چند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آنها ائمه اطهار(ع) بودند.که در ان لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آنها چهره ام باز و زبانم سبک شد،لبهایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم، در این لحظه دستهای آن سفید پوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم.

 

 

  ادامه دارد ...

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
 
تا اینجای مطلب رو خوندید
 
خوب از این به بعدش رو هم بخونید
 
طبق فرموده امام زمان(عج): برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که گشایش و فرج شما نیز در آن است.
 
امام زمان خواسته دعای فرج رو بخونیم اما ما دعای سلامتی رو به جای دعای فرج آقا می خونیم.
 
بنابراین ابتدا دعای سلامتی آقا و سپس دعای فرج آقا رو در ادامه می خونیم.
 
 

 
 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
 

اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ

 

خدایا بلاء عظیم گشته و درون آشكار شد و پرده از كارها برداشته شد و امید قطع شد

 

وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْكَ

 

و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شد و تویى یاور و شكوه بسوى تو است

 

الْمُشْتَكى وَعَلَیْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى

 

و اعتماد و تكیه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است خدایا درود فرست بر

 

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ

 

محمد و آل محمد آن زمامدارانى كه پیرویشان را بر ما واجب كردى و بدین سبب مقام

 

وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً كَلَمْحِ

 

و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیك مانند

 

الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِكْفِیانى

 

چشم بر هم زدن یا نزدیكتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا كفایت كنید

 

فَاِنَّكُما كافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ

 

كه شمایید كفایت كننده ام و مرا یارى كنید كه شمایید یاور من اى سرور ما اى صاحب

 

الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ

 

الزمان فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا همین ساعت

 

السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ

 

همین ساعت هم اكنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترین مهربانان به حق

 

مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ

 

محمد و آل پاكیزه اش

 

 

تا بعد خدانگهدارتون...

جمعه 15/2/1391 - 23:42
مهدویت

 

بسم الله الرحمن الرحیم    

 

 *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه* 

 

سلام بر همگی

 

mosafer_donya

منم آبرو برِ تو

 رنج سفر تو ...

 

 

 یا مهدی 

 

 

منم پشیمون از گناه

یه شب به خوابم بیا... 

 

 

 یامهدی 

 

 

به جون تو ؛ بدون تو؛ بی قِیمتم اقا

بمون که با ، بودن تو ، تو خِیمتم اقا 

 

 

دلم زخمیه از ماتمت

دلم هم رنگه با غمه 

 

 

تموم زندگی من

آقا بسته به یک دمه 

 

 

امون ای نفس بی حیا

کردی قلبم سیاه واویلا 

 

 

امون از اهل وادیه

خدا ناراضیه واویلا 

 

 

بهت قسم همه کسم

درست می شم اقا  

 

 

باعث خنده هات میشم

درست می شم اقا 

 

 

درست می شم

 

« ؟ »

mosafer_ donya

 

جمعه 25/6/1390 - 17:55
مهدویت

بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 

 *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه* 

 

 

 

ازت سوال می کنم: چرا نمی شه محبوب ترین خلقت رو ببینم؟ ... تو می دونی اما به روم نمی یاری ...



من دوباره می پرسم ... تو از «العجل العجل یا حسین» گفتن های اهل کوفه می گی و از عاشورا ...



من نمی فهمم ازت صدباره می پرسم ... باز غرورم رو نمی شکنی به جاش امتحانم می کنی ...



من امتحانت رو رد می شم اما باز نمی فهمم باز سوال می کنم وباز ... و باز ... و ... محکم تر از همیشه سوال می کنم ....

سخت تر از همیشه امتحانم می کنی ...



من زمین می خورم این بار می فهمم ... تو با مهربونی بلندم میکنی ...



من ازت خجالت می کشم: یا رب ظلمت نفسی ... تو اشکامو پاک می کنی ...



دیگه اون سوال رو نمی پرسم دیگه می دونم حالا فقط می پرسم چقدر طول می کشه اونقدر چشمام لایق بشه که محبوب ترین خلقت رو ببینم ؟



تو می گی از همین حالا شروع کن ...



حالامن یه منتظرم برای اون لحظه ... ومی دونم تو از من منتظرتری .... تو که همیشه از من به من مهربان تری ...

 

پس دستم رو بگیر.

 

  

mosafer_donya

 

 

به امیدلایق شدن دلهامون

التماس دعای فرج به امید ظهور

بر منتظر همیشه حاضر صلوات

منبع:انجمن ایران بلاگ

 

mosafer_ donya

 

دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان:  

اللَّهُمَّ اهْدِنِى فِیهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَ اقْضِ لِى فِیهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ یَا مَنْ لا یَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِیرِ وَ السُّؤَالِ یَا عَالِما بِمَا فِى صُدُورِ الْعَالَمِینَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ.

 

تا بار گذاری کامل صبور باشید...

 

 


اگر می خوای ارزشت را نزد خدا بدانی ، نگاه کن ببین ارزش خدا نزد تو در وقت گناه چقدر است

 

 

پنج شنبه 27/5/1390 - 5:43
مهدویت
  

بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه* 

 

 

گفتند درباره ی تو عاشقانه ننویسیم حیف است، كم است،

برای تو آری ، اما برای من؟


عاشقانه هایم تنها برای توست،

برای تو كم است از تو سرودن، برای من اما همه چیز است.

ای تنها بهانه ی ماندن! ای تنها رابط میان ما و آسمان! نیامدی این جمعه هم پدر،

نیامدی صاحبم، امامم، آقای من، مولا ...

نیامدی...


 

 

آه ازین چشم های بی لیاقت

تو باشی و ما تو را نبینیم!؟


آه ازین دل بی لیاقت

تو غریب باشی و ما را غم نباشد!؟

آه ازین همه بی غیرتی

تو « هل من ناصر » بگویی و ما این همه كر!؟


چند جمعه مانده تا لایق شدنمان ارباب؟

برای بیداریمان دعا می خوانی دلشكسته ی من؟

 

 

چقدر از آسمان دورم

چقدر رنگ زمین گرفته دلم


چقدر غرق ظلمتم، چقدر دلتنگ نورم

از آسمان به زمین نیامدیم برای رنگ زمین گرفتن

اینجا قرار بود نقطه ی پروازم شود تا خدا،

اینجا قرار بود همانی شوم كه او می پسندد.

خودش تو را به یادم اورد ، خودش تو را در دلم نشاند

دلم به دستت ای رابط میان زمین و آسمان، ای امام هدایت، ای مهدی

دلم به دستت

منبع: انجمن ایران بلاگ

 

 


دعای روز هشتم ماخ مبارک رمضان:

 

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِى فِیهِ رَحْمَةَ الْأَیْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءَ السَّلامِ وَ صُحْبَةَ الْكِرَامِ بِطَوْلِكَ یَا مَلْجَأَ الْآمِلِینَ.

 

تا بار گذاری کامل صبور باشید...



اگر می خوای ارزشت را نزد خدا بدانی ، نگاه کن ببین ارزش خدا نزد تو در وقت گناه چقدر است

 

 

سه شنبه 18/5/1390 - 16:39
رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم  

 *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه* 

 

 

سلام بر همگی 

 

نماز روزه هاتون قبول درگاه حق

 

امیدوارم حالتون خوب باشه

 

این ماه عزیز رو با 7 روز تاخیر بهتون تبریک می گم

 

ما رو هم از دعای خوبتون بی نصیب نگذارید

 

ܓܨmosafer_donyaܓܨ

 

این هم یه شعر تقدیم شما:

 


رمضان آمده آهنگ سحر ساز كنید


با مناجات و غزل بر دو جهان ناز كنید

 

دست‌ها را برسانید به معراج دعا تا خدا


با نفسی سوخته پرواز كنید

 

كاش یك گوشه خلوت به زمین هدیه شود


سفری با دلی افروخته آغاز كنید

 

بندگی راه قشنگی‌ست كه مستان دانند


مستی آموخته و بندگی ابراز كنید

 

گوهر اشك به هر خون دلی می‌ارزد


همه‌دم با غم باران‌زده اعجاز كنید

 

كار ما نیست قدم در قفس خاك زدن


پر و بالی زده و پنجره را باز كنید

 

فرصتی نیست كه یك عمر معطل باشیم


ماه عشق است در این مرحله ایجاز كنید

 

شاعر: مصطفی کارگر

 


دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان:

 

اللَّهُمَّ أَعِنِّى فِیهِ عَلَى صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ وَ جَنِّبْنِى فِیهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ

 وَ آثَامِهِ وَ ارْزُقْنِى فِیهِ ذِكْرَكَ بِدَوَامِهِ بِتَوْفِیقِكَ یَا هَادِىَ الْمُضِلِّینَ.

 

تا بارگذاری کامل صبور باشید...

 

 

دوشنبه 17/5/1390 - 14:19
اهل بیت

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه*   

 

 

 

 

فرا رسیدن 3 جمادی الثانی ، سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) را به محضر امام عصر ( عج ) و عموم مسلمانان جهان تسلیت می گویم به خصوص شما تبیانی ها

   

با کدامین واژه داغدار، با کدامین حنجره سوخته و با کدامین رمق بازمانده، پاسخت گویم؛ علی جان!


نفسم بالا نمی‌آید! چشم‌های خسته‌ام دیگر توان باز شدن ندارد؛ اما چه کنم که دم مسیحایی‌ات مرده زنده می‌کند! چه کنم که جان فاطمه نه در قبضه عزرائیل که در قبضه توست!


می‌خواهم دیگر بار آفتاب چهر‌ه‌ات را به نظاره بنشینم! می‌خواهم این چشم‌های جوشان اشک را که بر چهره تکیده و مظلومت می‌چکد با سرانگشتانم پاک کنم! علی جان! کمک کن تا بازوان مجروحم برای آخرین بار به یاری‌‌ات بشتابد و غبار غم از دیدگانت بزداید! می‌دانم که بعد از من کسی نیست که یاری‌ات کند! می‌دانم که بعد از من تنها مونس تو چاه خواهد بود و نخلستان‌های کوفه! ای مظلوم‌ترین مرد تاریخ! تو بعد از من تنهاتر از پیش خواهی شد.

 

 تو بعد از من سال‌ها خار در چشم و استخوان در گلوخواهی داشت؛ اما ملالی نیست، آن‌روز را می‌بینم که فرزندم مهدی می‌آید و انتقام تو را از دودمان کفر و نفاق می‌گیرد؛ روزی که حق به حق‌دار می‌رسد و باطل برای همیشه نابود می‌شود.


من می‌روم! اما کودکانم را به تو می‌سپارم! یتیمانم را دریاب. علی‌جان!


یتیمانم را دریاب! مرا شبانه غسل و کفن کن! شبانه به خاک بسپار و نشان مزارم را بر هیچ کس آشکار نکن! بگذرا که داغ غربت من تا ابد بر سینه تاریخ بماند.

 منبع: فاطمه زهرا    

 

 

عشق یعنی معنی بالا بلند

 

عشق یعنی دوری از هر دام و بند

  

گر که خواهی عشق را معنی کنم

 

بحر باشم بایدت باشی چو نم

  

عشق یعنی آتش اندر جان شدن

 

سوختن در آتش و درمان شدن

  

عشق یعنی ناله های فاطمه

 

خطبه خواندنهای او بیواهمه

  

عشق یعنی در تب و تاب علی

 

نام مولا بر زبان راندن جلی

  

عشق یعنی ماجرای کوچه ها

 

دانی آیا بر سرش آمد چه ها

  

فاطمه معنای عشق برتر است

 

ذوب در مولا و میرش حیدر است

  

فاطمه دستش بدامان علیست

 

عشق بازیهای زهرا منجلیست

  

عشق یعنی جان نثاری پشت در

 

از پی مولا دوید آسیمه سر

  

دست مولا را به هم پیچیده دید

 

از پی مولا و عشق خود دوید

  

گفت مولایم رهانیدش ز بند

 

روبهان حیله گر گیرید پند

  

بر سر پیمان خود جان را نهاد

 

هر چه جانانش بگفت آنرا نهاد

  

گفتش او جانم چه باشد بهر یار

 

میکنم قربانیش دار و ندار

  

عشق یعنی عشق زهرا و علی

 

جان یکی اندر دو قالب تن گلی

  

اینچنین مولای من تعلیم داد

 

درس عشق اندر نهاد من نهاد

  

نام زهرا دین و هم دنیای ماست

 

عشق پاکش آخرین سودای ماست

  

اول و آخر رضای فاطمه

 

منتهای آرزوی ما همه

 

  

خزان زود هنگام و کبود شدن یاس بوستان پیامبر ، تسلیت باد …

  

شنبه 17/2/1390 - 1:7
مهدویت

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

*اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه*

  

سلام بر همه ی شما دوستان عزیز

 

امیدوارم که حال همتون خوب باشه

 

حال ما که کم و بیش خوبه

 

یه خورده دلم گرفته از این دنیا و این آدماش

 

آدماش که هیچ شرم و حیایی ندارن

 

فقط به فکر هوی و هوس های خودشونن

 

منظورم با همه نیست

 

بعضی ها هستند که واقعا مثل اونا دیگه پیدا نمی شه

 

منظورم با بعضی های دیگه است

 

آدمایی که دل آقاشونو می شکونن

 

فراموش می کنن که خدایی هم در کار هست

 

انگار نه انگار

 

.........

 

هی......

 

خدایا ، آخه چرا آدما این طوری می شن

 

اونایی که از شکسن دل حرف می زنن

 

تا حالا دلتون شکسته..؟!

 

چه حالی می شه آدم...؟!

 

نمی گی با این کارهایی که داری می کنی دل یکی رو داری می شکنی

 

دل آقاتو

 

آخه امام زمان مگه با ما چی کار کرده

 

که این طور بی احساس شدیم

 

این طور داریم دلشو می شکونیم

 

هر روز هم مثل روز قبل انگار نه انگار

 

آدم وقتی یکی دلشو می شکونه فقط یه نفرا چه حالی می شه

 

اونوقت این همه آدم تو هر روز دارن دل آقاشونو می شکونن

 

دیگه دلی واسه آقا مونده

 

چی بگم دیگه

 

بزارین یه داستانی رو بگم

 

داستان که نه واقعیته

 

یه واقعیت تاسف بار

 

که باعث شده این مطلب رو بنویسم

 

چند روز قبل کلاس داشتیم

 

استاد همون اول که اومد تو کلاس شروع کرد به حرف زدن درباره این زمونه

 

استاد ما تو یه دبیرستان پیش دانشگاهی دخترانه هم درس می ده

 

تعریف می کرد که یه روز داشت می رفت کلاس دید از کلاس سر و صدا می یاد

 

رفت داخل دید بـــــله دو تا از دختر خانم ها سر یه موضوعی دعواشون شده بود

 

حالا موضوع چی بود

 

واسه یه پسر....!!!

 

یکی به اون یکی می گفت که چرا من به اون پسره شماره دادم توهم به همون شماره دادی

 

انگار نه انگار که استاد ما هم تو کلاسه

 

همین طور ادامه می دادن

 

استاد ما هم این ها رو فرستاد آموزش

 

بعد می گفت ساعت بعدش دید همون دو تا دختر خانم دارن با هم می گن و می خندن

 

انگار نه انگار که آبروشون رفته

 

کجا رفت شرم و حیا...!؟

 

چی کار داریم می کنیم ما

 

کی می خوایم از خواب غفلت بیدار شیم

 

اون روزی رو به یادمون بیاریم که قیامت شده

 

چی داری تو پروندت

 

ها....؟!

 

چی داری....

 

به جز یه مشت گناه

 

چیز دیگه ای هم نوشته

 

نمی دونم..........

 

بیایم واسه یه روز هم شده یه روز زیاده یه نصف روز یا کمتر از اون

 

دل آقامونو نشکونیم

 

بزاریم یه لحظه آقا اشک نریزه به خاطر گناهای ما

 

بزاریم که واسه یه لحظه هم شده آقا احساس کنه که یکی به یادشه

 

فعلا...

 

بیشتر از این سرتونو درد نمی یارم

 

خدانگهدارتون باشه

  

آقا! بیا بخاطر باران ظهور کن

 

ما را از این هوای سراسیمه دور کن

 

آقا! بیا به حرمت مفهوم انتظار

 

اشعار ساده ی ما را مرور کن ...

  
 

التماس دعا

 

اللهم عجل الولیک الفرج

 

 
جمعه 9/2/1390 - 22:45
مهدویت

بسم الله الرحمن الرحیم  

 *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه*   

 

حیف نیست امام زمانتو با یک نگاه بفروشی

 

ها...؟!

 

حالا من بیام بگم یا صاحب الزمان

 

امام زمان می گه تو با برادرهای یوسوف چه فرقی داشتی

 

برادرهای یوسوف هم پیغمبرشون رو به یه پول خیلی کمی فروختند قرآن داره می گه دیگه خوب تو هم با برادرهای یوسوف فرقی نکردی که

 

تو هم امام زمانتو به یه نوار ترانه فروختی...؟!

 

امام زمانو با یه زنجیر طلا عوض کردی...؟!

 

خانم زهرا رو اینقدر براش ارزش آدم قائل بشه که فاطمه رو برا یه جفت جوراب پا نما بفروشه...

 

زهرا همین قدر می ارزه...؟!

 

فاطمه الزهرا رو آدم دلشو خون بکنه برا یه عقد برا دو ساعت تو عقد رفتن

 

اونوقت من می خوام بگم که امام زمان اونقدر دلش خونه بسش نیست دیگه ما هی اذیتش کنیم

 

ها...؟!

 

داغ چادر خاکی بسش نیست...؟!

 

داغ سیلی مادر بسش نیست...؟!

 

داغ تازیانه مادر بسش نیست امام زمان....

 

همین طوریش داره خون گریه می کنه

 

چرا اذیت می کنیم امام زمانو؟

 

چی شده مردم،عوض شدیم

 

چرا این جوری شدیم ما؟

 

چرا عادت کردیم به دل شکستن مهدی...

 

بسش نیست امام زمان داغ فرق شکافته ی علی رو

 

بگم

 

بسش نیست گهواره ی خونی علی اصغر رو

 

این داغ ،امام زمان قلبشو جریحه دار کرده

 

اونوقت حالا تازه امام زمان بیاد ببینه جوون شیعه مست بکنه ،شراب بخوره

 

کار به جایی برسه که عروسی های شیعه ها با گناه شروع بشه و با گناه تموم بشه

 

اونوقت امام زمان دیگه دل تو دلش می مونه...؟!

 

فکر نکنید مهدی نمی بینه ،همشو می بینه

 

همین الانتونو داره می بینه

 

گناهانی رو که انجام می دین امام زمان می بینه ......

 

.

.

.

.

.

 

جمعه 26/1/1390 - 14:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته