مهدویت
بــهــار بی گل نرگس شبیه پاییز است
و بـی تــو کلِ زمانهایمان غم انگیز است
بیــا کـه مـنجمدانه قیام ممکن نیست
بــیــا کـه سهم زمین از بهار ناچیز است
بــه ذوالفـقــاز قسم تارومار شد خوبی
بــه ذوالـفقاز قسم چنگهایشان تیز است
شـتـاب کـن و تـــبــر را بــگیـر ابراهیم
که کعبههای جنون گِردمان بت آویز است
دوای بی کسیام واضح است، اما این
دوای ســرزده در انــتــظــار تـجـویز است
جمشید محمدی مقدم، حامی
جمعه 24/8/1398 - 23:36
مهدویت
بس جمعه که در فصل تو افسرد
بس خنده ی آینه که پژمرد
پروانه چه بسیار که در پای تو ای شمع
خندید و ندانست که اقبالِ سحر مُرد
جمعه 17/8/1398 - 21:13
مهدویت
هر جمعه به انتظار بودن تا کی؟
دلتنگی و شعر سرودن تا کی؟
ای منجی ما بیا ز پشت پرده....
این غربت جمعه ها شمردن تا کی؟
جمعه 10/8/1398 - 18:22
مهدویت
الا که راز خدایی خدا کند که بیایی تو نورقبله نمایی خا کند که بیایی
دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته تو مروه ای تو صفایی خدا کند که بیایی
دمی که بی تو برآیدخداکند که نباشد الا که هستی مایی خداکند که بیایی
به گفتگوی تو دنیا به جستجوی تو دلها تو روح صلح و صفایی خدا کند که بیایی
به هر دعا که توانم تو را همیشه بخوانم الا که روح دعایی خدا کند که بیایی
جمعه 3/8/1398 - 22:24
مهدویت
یارب این آرایش خلقت به یمن روى كیست؟
وین منظم چرخ دراز خم ابروى كیست؟
مقصد لولاك را دانستم و افلاك را
تار و پود خلقت آیا طرّه ى گیسوى كیست؟
خلقت افلاك باشد از طفیل پنج تن
خلقت آن پنج تن خود از طفیل روى كیست؟
چارده محور، تو بر گردونه ى هستى زدى
گردش گردونه آیا جز تو با نیروى كیست؟
آنكه باشد آخرین محور بر این چرخ كمال
غیر قائم تا قیامت، قامت دلجوى كیست؟
بود از خلقت، تو را مقصد، عبودیت ولى
قدرت آن بندگى امروز در بازوى كیست؟
عالمى را چشم امیدست بر باغ جنان
آنكه دل دارد هوایش جلوه ى مینوى كیست؟
شهره ى آفاق باشد دیده ى جادوى حور
حور را مسحور، چشم از نرگس جادوى كیست؟
زلف شب مىگردد عطرآگین ز شبنم، دم به دم
این همه عنبر فشانى از شكنج موى كیست؟
شام هجران مى دمد بوى نسیم صبح وصل
این نسیم است از كدامین سو و این بو، بوى كیست؟
لاله هاى سرخ خونبارند در راه وصال
این خط خونین مگر در امتداد كوى كیست؟
مقدم مهدى ست گلباران و با خون لاله گون
ورنه اینسان عالم آرا طلعت نیكوى كیست؟
عاشقان را سوى او باشد همه چشم (امید)
دیده ى حق بین او تا آنكه بینى سوى كیست؟
جمعه 19/7/1398 - 20:50
مهدویت
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
- اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
- آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه!............................
.......................................!
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
جمعه 12/7/1398 - 17:52
مهدویت
ﺟﻤﻌﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺷﻤﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ
ﺑﻐﺾ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭﺳﻂ ﺳﯿﻨﻪ ﻓﺸﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺟﻤﻌﻪ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ ﮐﺮﺩ
ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩﻡ ﺁﻗﺎ
ﻫﯿﭻﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ
ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻦ، ﮔﺮﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ
ﺭﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺩﻟﻢ ﭘﯿﺶْ ﻧﺒﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ
ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶْ ﺳﺆﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﻧﻤﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ؟
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﻧﻤﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ؟
ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺏِ ﺩﻝِ ﺧﻮﺩ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪگیاﻢ ﺳﻮﺩْ ﻧﺒﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ
ﮔﺬﺭﯼ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻣﺰﺍﺭﻡ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺤﺘﺎﺟﻢ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺩﻝِ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ...
محمد جواد پرچمی
جمعه 29/6/1398 - 18:48
مهدویت
ای منتظر، غمگین مباش قدری تحمل بیشتر، امام زمان(عج) خواهد آمد و حضورش تسلاى دل یاسهاى كبود خواهد بود.
همه در انتظار توایم، بیا كه عشاق زیر سقف خیمه اسلام در میان شقایق و آلاله، با صفا و بی ریا، همچون آب در پی چشمه سار نورانی ولایت، حدیث «عجل علی ظهورك» را تلاوت میكنند، بیا و با طلوعت جهان را در حیرت نور بیفشان، بیا و سقف خیمه انتظار را بشكاف و دریچههای ملكوتی دیدار را برایمان بگشای.
ما پیروان راه هزاران ساله انبیا هستیم و به عهد ازلی خویش با آفریدگار متعال لبیك گفتهایم و برای تحقق آن عصر موعود، عصر عدالت و حاكمیت احكام خدا، قیام كردهایم تا راه تاریخ را به سوی نور بگشاییم و اگر چشم دل باشد، خواهد دید كه این راه با بالهای ملایك فرش شده است.
رایحه ظهور موعود، دل شیفتگان حق را بیتاب كرده و آنان را به صحنه حضور كشانده است. اما مهدی جان! این قرن قرنی است كه حق در كره زمین به حاكمیت خواهد رسید آینده در انتظار توست...
در میان بیدار دلان سراسر كوه ارض هستند بسا دلدادگانی كه به خیل منتظران موعود پیوستهاند.
منتظران موعود اهل مبارزهاند و میدانند خلوص عشق موحدین جز به ظهور كامل نفرت از مشركان و منافقان میسر نخواهد شد، اما از آن فراتر اهل ولایت و اطاعتند و انتظار میكشند تا فرمان چه در رسد.
مولای من غیبتت مصیبت است و نبودنت فاجعه، روزی كه بی انتظار تو سپری شود روز نیست ظلمات محض است، دست گرم نوازش است، روزی كه نباشد، زندگی انجمادی بیش نیست.
پر و بال وجودم تنها در امتداد چشمهای زیبایت باز میشوند و اوج میگیرند، بی تو بودن غیر ممكنترین تصور است، ای پیوند خورده با جاودانگی ای تنها سیرابكننده همه تشنگیهایم، رضایت تو... مولا، سخت دلتنگم.
چرا ظهورت را بشارت نمیدهی؟ تنها نور جمال تو ظلمات دلتنگی را میشكافد سخت محتاج ظهورت نشستهام تا از پشت كوههای سر به فلك كشیده فراق، بار دیگر نگاهم مهمان شود بر نظاره تو.
زجادههای خطر بوی یاس میآید كسی از آنسوی مرز محال میآید
صدای كیست؟ خدایا درست میشنوم؟ دوباره بوی صدای بلال میآید
مشام جنگل آتش گرفته میسوزد كه بوی سوختن از یك نهال میآید
زبس فرشته به تشییع لاله آمد و رفت صدای مبهم برخورد بال میآید
مپرس از دل خود: لالهها چرا رفتند كه بوی كافران از این سؤال میآید
بیا و راست بگو، چیست مذهبت ای عشق كه خون لاله به چشمت حلال میآید؟
به لحظه لحظه این روزهای سرخ قسم كه بوی سبزترین فصل سال میآید.
جمعه 22/6/1398 - 21:14
مهدویت
شب که میشود دلم هوایت را میکند :
امشب سَری به آسمان دنیا زدم ؛
همین چند لحظه ی پیش ! نگاهم که به ماه زیبا افتاد :
به ناگاه به یادت افتادم که چقدر جای صورت آسمانی ات
بر سینه ی آبیه آسمان خالی ست مولاجان ..
به ماه گفتم هر چقدر هم که زیبا باشی
باز هم سهم ت از دنیا همین یک تکه آسمان است و بس ..
اما من خورشیدی دارم که اگر روزی بَنای تابیدن کند
تو را شرمنده می کند ..
خورشیدی دارم که سهم ش تمام هستی و ماسِواست :
هر چه را که بخواهد در نگین انگشتری اش دارد ...
در گوشه ی نگاهش : به وجودش - هستی - برپاست
و به اشاره اش روزگار می گردد.. دلتنگت شدم :
می خواستم با نگاه به آسمان سلامی عاشقانه
بر محضرت روانه کنم
تا بدانی از روی زمین این گوشه ی دنیا :
بی نهایت دوستت دارم مهدی جان ....
خاطرت آسوده آقاجان قلب من تا روز آمدنت
فقط برای تو عاشقانه می تپد ...
جمعه 15/6/1398 - 19:2
مهدویت
گل نرگس
ای مظهر تمام زیباییها
ای گل نرگس سالهاست که انتظار تو را می کشم.
من همراه با آسمانها و زمین دعای فرج تو را می خوانم ،
تا شاید ظهور کنی و مرهمی بر این دل زخم دیده از روزگار بی انصاف باشی
آخه میدونی مولا ی جان خیلی از این زمونه پست دلم به درد اومده
و در تنهایی خودم با تو نجوا می کنم
و به نمازت می ایستم و در سجده عاشقی با تو نجوا می کنم.
و اشک ریزان فرج تو را از خداوند می خواهم.
ای گل زهرا بیا و درد دل ما را دوا کن.
که ما برای دیدنت بی قراریم
جمعه 8/6/1398 - 21:12