28 دی ماه 1358 سالگرد اولین نماز
مقام معظم رهبری مدظله العالی
به عنوان امام جمعه تهران
را به عموم مردم تهران تبریک می گویم
مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنه ای درباره عید غدیر فرموده است: «روز عید غدیر که به نام عید ولایت نامیده میشود،... روزی است که مفهوم ولایت اسلامی، به وسیله پیامبر اکرم یک مصداق روشن و عینی پیدا کرد. برای کسانی که میخواهند از... اسلام نمونه ای ذکر بکنند، بهترین نمونه، همان کسی است که نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله او را به الهام الهی و به دستور پروردگار عالم، برای منصب عظیم ولایت آن روز معیّن فرمود. ولایت که عنوان حکومت در اسلام و شاخصه نظام اجتماعی وسیاسی برای اسلام است، یک معنای دقیق و ظریفی دارد که معنای اصل ولایت هم همان است و آن عبارت است از پیوستگی، پیوند، در هم پیچیدن و در هم تنیدگی؛ این معنای ولایت است».
در کار غدیر باید هدف را مشخص کرد. بنشینید و واقعا روی مسائل فکر کنید. برای این کار وقت بگذارید.
در کار فرهنگی غدیر، باید مانند علامه امینی و مرحوم سیدشرف الدین کار کرد که الغدیر و المراجعات را تحویل دادند.
کسانی به درد کار غدیر می خورند که اهل این کار باشند؛ کار در مورد غدیر باید عمیق و گسترده باشد.
کار در مورد غدیر، کاری بزرگ و پر جاذبه است.
کار در موضوع غدیر باید پیوسته و دائم باشد و در مورد غدیر باید متخصص تربیت کرد.
عید غدیر، عید ولایت است، عید سیاست است، عید دخالت مردم در امر حکومت است، عید آحاد ملت و امت اسلامی است.
[عید غدیر]، حقیقتا روز بزرگ و عید تعیین کننده و عظیم القدری است.
منبع:تبیان
پخش دعای عرفه از صحرای عرفات |
به گزارش شیعه آنلاین به نقل از ایسنا، روابط عمومی اداره کل فرهنگی صدا وسیما اعلام کرد که دعای عرفه از صحرای عرفات از سه شبکه تلویزیونی و رادیویی پخش میشود.
دعای عرفه روز جمعه ششم آذر ماه در ساعت 14:30 بوقت تهران از رادیو سراسری، شبکه اول سیما و شبکه تلویزیونی- اینترنتی لبیک پخش خواهد شد.
منبع:شیعه انلاینآیت الله نوری همدانی: حفظ اقتدار نظام در سایه رهبری میسر می شود | |
استان ها:آیت الله نوری همدانی با اشاره به جایگاه رهبری در اسلام گفت: حفظ اقتدار نظام در سایه رهبری میسر می شود.
به گزارش خبرگزاری شبستان از قم، آیت الله نوری همدانی صبح امروز در دیدار با روسای ادارات و مدیران فرهنگی نیروهای مسلح کشور همه جریانات فرهنگی،سیاسی و اجتماعی را متاثر از رهبری جامعه دانست و یاد آور شد: برای حفظ نظام بایستی جایگاه رهبری حفظ شود زیرا همه مسائلی که در جامعه بوجود می آید با مدیریت و تدبیر رهبری آگاه مدیریت می شود براین اساس قدرت و عزت نظام جمهوری اسلامی در سایه ولایت فقیه فراهم می شود. |
من پولی برای خرید خانه ندارم. خانهای اجاره کردهایم که قرار است، در یک طبقه آن آقامصطفی و در طبقه دیگر آقامجتبی زندگی کنند. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نکردهاید. آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی کند؟! زیبایی و دقت سخن رهبر معظم انقلاب برای من بسیار جالب بود. موضوع را به دخترم گفتم و او با روی باز استقبال کرد.
غلامعلی حدادعادل رییس هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی
البته در آن ساعات بسیار حساسی که سختترین ساعات عمرمان را گذراندیم و خدا میداند که در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روی مسؤولیت و احساس وظیفه، با فشردگی تمام، فکر و تلاش میکردند که چگونه قضایا را جمعوجور کنند. مکرر از من به عنوان عضو شورای رهبری اسم میآوردند، که البته در ذهن خودم آن را رد میکردم؛ اگرچه به نحو یک احتمال برایم مطرح میشد که شاید واقعاً این مسؤولیت را به من متوجه کنند.
در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشکیل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خدای متعال عرض کردم: پروردگارا! تو که مدبر و مقدر امور هستی، چون ممکن است به عنوان عضوی از مجموعه شورای رهبری، این مسؤولیت متوجه من شود، خواهش میکنم اگر این کار ممکن است اندکی برای دین و آخرت من زیان داشته باشد، طوری ترتیب کار را بده که چنین وضعیتی پیش نیاید. واقعاً از ته دل میخواستم که این مسؤولیت متوجه من نشود.
بالاخره در مجلس خبرگان بحثهایی پیش آمد و حرفهایی زده شد که نهایتاً به این انتخاب منتهی شد. در همان مجلس، کوشش و تلاش و استدلال و بحث کردم، تا این کار انجام نگیرد؛ ولی انجام گرفت و این مرحله گذشت.من همین الان خودم را یک طلبه معمولی و بدون برجستگی و امتیازی خاص میدانم؛ نه فقط برای این شغل باعظمت و مسؤولیت بزرگ، بلکه - همانطور که صادقانه گفتم - برای مسؤولیتهای به مراتب کوچکتر از آن، مثل ریاست جمهوری و کارهای دیگری که در طول این ده سال داشتم. اما حالا که این بار را روی دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آنچنان که خدای متعال به پیامبرانش توصیه فرمود: «خذها بقوّه».
برای این مسؤولیت، از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد میکنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم این مسؤولیت را در حد وسع خودم - که تکلیف هم بیش از وسع نیست - با قدرت و قوّت و حفظ شأن والای این مقام، حفظ کنم و انجام بدهم. این تکلیف من است، که امیدوارم انشاءاللَّه مشمول لطف و ترحم الهی و دعای ولیّعصر(عج) و مؤمنین صالح باشم.
سخنرانی در مراسم بیعت ائمه جمعه سراسر کشور به اتفاق رئیس مجلس خبرگان، 12/04/1368
دروغ پردازی مایکل لدین درباره سلامت مقام معظم رهبری
یک نومحافظهکار آمریکایی که به مواضع ضد ایرانی شهره است با انتشار خبری کذب مدعی شد، دیروز ساعت 2 بعد از ظهر، رهبر انقلاب به کلینیک ویژهاش منتقل و در آنجا بستری شده است.
به گزارش «تابناک» مایکل لدین، نومحافظهکار آمریکایی، با درج این مطلب در سایت شخصی خود ادعا کرد که این خبر را از منابع خود در ایران گرفته است.
بنا بر این گزارش، وی پیش از این نیز ادعاهای دیگری در خصوص مسائل ایران داشته است که عموما غیر واقعی و بر اساس اطلاعات نادرست پردازش شده بود، که معروفترین آن ادعای او در سال 1385 درباره فوت رهبر انقلاب است که به یک رسوایی خبری برای لدین تبدیل شد.
این گزارش می افزاید، لدین در تازه ترین خبر خود ادعایی مبنی بر نامساعد بودن حال رهبر انقلاب منتشر کرده است و مدعی شده ایشان از بعد از ظهر روز سه شنبه بستری و به جزء یکی از فرزندان و پزشک معالجش به دیگران اجازه مللاقات داده نشده است.
لدین در این خبر همچنین سعی کرده است به همه شایعات دروغ روزها و چند ماه اخیر که هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته و به وضوح می توان شیطنت وی را در نحوه پردازش آن مشاهده کرد بپردازد تا شاید اثرگذاری بیشتری داشته باشد .
باید اضافه کرد که، پس از انتشار خبر جعلی مایکل لدین، بسیاری از سایت های اپوزسیون و برخی عوامل آنها در داخل، با پوشش گسترده این خبر و نشر این شایعه در جامعه سعی کردند با این خبری غیر واقعی به جو سازی و ایجاد تنش بپردازند.
گفتنی است، ادعای مایکل لدین، بنا بر اطلاع دقیق خبرنگار "تابناک" و با توجه به دیدارها و جلسات رهبر انقلاب در دو روز گذشته ، دروغ محض بوده و بر اساس برنامه هدفمند غرب و با هدف تشویش اذهان ملت ایران ساخته و پرداخته شده تا از این رهگذر و با وارونه جلوه دادن واقعیات درون جامعه ایران، اوضاع داخلی کشور را همچنان متشنج نشان دهد.
لازم به یادآوری است که، این خط هماهنگ و با محوریت تخریب ارکان نظام، در ماههای اخیر همواره از سوی رسانههای دولتی غربی همچون VOA، BBC، FOX NEWS و CNN دنبال شده و در صدد است تا اینگونه القا کند که اختلافات در ایران بر سر اساس و اصل نظام است.
توضیح :سایت "تابناک" با توجه به تجارب قبلی در خصوص شایعه سازی این فرد، که چون به موقع تکذیب نمی شد برای چندین هفته نگرانی هایی را در سطح جامعه ایجاد می کرد، اینبار برای جلوگیری از تکرار چنین مسئله ای و همچنین به سبب اهمیت موضوع، این خبر را پیش از انتشار با منابع مرتبط به حوزه اطلاع رسانی رهبری هماهنگ و سپس منتشر کرده است.
منبع:تابناک
مشکل اساسی;نبود شناخت کامل از ولی فقیه
با سلام
دیروز نماز جمعه با شکوه فراوان برگزار شد.همه به جز چند گروه آمده بودند
.1-کسانی که می آمدند و نیامدند
کسانی که نمی آمدند و نیامدند
بحث من در مورد کسانی است که می آمدند و نیامدند در مورد این که چرا نیامدند.اینها شاید به خاطرمسائل انتخابات مبتلا به دوگانگی شدند و قادر به انتخاب راه درست نبودند یا در راه درست تردید داشتندتردیدشان هم این بود:عمل به خاسته خودشان و یا اطاعت از فرامین مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) این مشکل به این دلیل بود که آنها ولی فقیه شان را به یکی از این سه صورت شناخته بودند
1-او را بدون دلیل و منطق و فقط از روی شور شناخته بودند
2-او را شناخته بودند ولی بدون ایمان به شناختشان
3-او شناخته بودند با منطق ولی نه به طور کامل
اگر خود شما توجه کرده باشید گروه اول که با پدید آوردن یک شبهه برایشان به دلیل اینکه دلیل و مدرکی دال بر درستی و حق بودن حرفشان ندارند از اعتقادشان دست کشیده،گروه دوم ولی فقیه را با منطق شناخته بودند ولی به شناختشان ایمان نداشتند که این باعث می شود که فرد دچار این تردید شود که شاید نظر من در در مورد ولی فقیه نادرست بوده و امکان دارد با کوچک ترین شبه ای نظر خود را ببازد،گروه سوم چون که ولی فقیه را کامل نشناخته بودند حرف ولی فقیه را تا موقعی که باب میلشان بود می پذیرفتند و در غیر این صورت از او دلگیر می شدند.
مشکل اصلی این سه گروه شناخت نداشتن کامل و با منطق از ولی فقیه شان است.برای حل این مشکل وقتی که ما ولی فقیه را کامل و با منطق بشناسیم به هر گونه شبهه توان پاسخگویی داریم، اگر حرف ولی فقیه با حرف ما مطابقت نداشت با ایمان به اعلم بودن ولی فقیه حرف خود را کنار گذاشته و حرف او را سرمشق خود می کنیم
.پس بییاییم با شناخت بیشتر و کاملتری از ولی فقیهمان مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) و اطاعت از فرامین او هم به این آیه شریفه الهی(...و اولی الامر منکم) عمل کرده و هم باعث خوشندی دل امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شده باشیم.
والسلام
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
به همه حضّار عزیزى که این جلسه پُرشور و صمیمى در اینجا به برکت حضور آنها تشکیل شده است؛ چه برادران و خواهران عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، چه پاسداران کمیتههاى قبلى انقلاب اسلامى - که امروز در نیروى انتظامى مشغول خدمت هستند - و چه جانبازان عزیز که فداکاران دیروز و امروزِ انقلاب و دوران دفاع مقدّس محسوب مىشوند، خوشامد عرض مىکنم. امیدواریم خداوند متعال نظر لطف و قبول خود را به همه این مجاهدتها و تلاشهاى مخلصانه بیفکند و نور رستگارى و سعادت را که به فضل مجاهدتهاى شما در این کشور پدید آمد و به سراسر دنیاى اسلام تابید و در دلها و جانها منعکس شد، روزبهروز درخشندهتر و نمایانتر فرماید.
همچنین حلول ماه شعبان و اعیاد شریف این ماه پُربرکت را تبریک عرض مىکنم. ماه شعبان یکى از فرصتهاى مغتنمى است که در اختیار ماست. این سه ماه - ماه رجب و شعبان و رمضان - ایّام بسیار مغتنمى است و باید از برکات الهى در این سه ماه استفاده کنیم و به قول نظامیها، بارِ مبناى معنویت خود را تکمیل نماییم.
اگر ذخیره معنوى در وجود انسان از حدّ لازم پایینتر رود، انسان دچار لغزشها و گمراهیهاى بزرگى خواهد شد. معنویت در وجود یک انسان، براى او مایه هدفدار شدن است؛ زندگىِ او را معنا مىکند و به آن جهت مىدهد. همچنان که آرمانهاى معنوى و اخلاقى، زندگى یک جامعه و یک کشور و یک ملت را جهتدار مىکند؛ به تلاش و مبارزه آنها معنا مىدهد و براى انسان هویّت مىسازد. وقتى یک ملت و یک کشور از آرمانهاى اخلاقى و معنوى تهى شد، هویّت حقیقى خود را از دست مىدهد و مثل پَر کاهى مىشود؛ گاهى به این طرف، گاهى به آن طرف مىرود، گاهى دست این، گاهى هم دست آن مىافتد. این ماه شریف و دو ماهِ قبل و بعد از آن، فرصتهایى است براى اینکه ما در وجود خود، ذخیرههاى معنوى را تکمیل کنیم.
ما سایش و فرسایش پیدا مىکنیم. دل و جان ما در برخورد با حوادث روزمرّه زندگى، به طور دائم در حال فرسایش است. باید حساب این فرسایشها را کرد و جبران آن را با وسایل درست، پیشبینى نمود، و الّا انسان از بین خواهد رفت. ممکن است انسان از لحاظ مادّى و صورى، تنومند و فربه هم بشود؛ اما اگر به فکر جبران این سایشها نباشد، از لحاظ معنوى نابود خواهد شد. قرآن مىفرماید: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة(1)». «ربّنا اللَّه» یعنى اعتراف به عبودیّت در مقابل خدا و تسلیم در مقابل او. این چیز خیلى بزرگى است؛ اما کافى نیست. وقتى مىگوییم «ربّنا اللَّه»، براى همین لحظهاى که مىگوییم، خیلى خوب است؛ اما اگر «ربّنا اللَّه» را فراموش کردیم، «ربّنا اللَّه» امروزِ ما دیگر براى فرداى ما کارى صورت نخواهد داد. لذا مىفرماید: «ثمّ استقاموا»؛ پایدارى و استقامت کنند و در این راه باقى بمانند. این است که موجب مىشود «تتنزّل علیهم الملائکة»، والّا با یک لحظه و یک برهه خوب بودن، فرشتگان خدا بر انسان نازل نمىشوند، نور هدایت و دست کمک الهى به سوى انسان دراز نمىشود و انسان به مرتبه عباد صالحین نمىرسد. باید این را ادامه داد و در این راه باقى ماند؛ «ثمّ استقاموا». اگر بخواهید این استقامت به وجود آید، باید به طور دائم مراقبت کنید که این بارِ مبناى معنویت از سطح لازم پایین نیفتد.
این ماهها، فرصت بازبینى است. اولیاى خدا و ائمّه هدى علیهمالسّلام - آنطور که در روایت آمده است - بر مناجات شعبانیّه مواظبت مىکردند. من یکبار از امام بزرگوار پرسیدم: در بین دعاها به کدامیک بیشتر علاقه دارید؟ ایشان اسم دو دعا را بردند: یکى مناجات شعبانیّه، دیگرى هم دعاى کمیل. این دو دعا مضامین فوقالعادهاى دارند. این دعاها فقط براى خواندن نیست؛ یعنى فقط براى این نیست که انسان موجى در فضا ایجاد کند و این کلمات را بر زبان جارى نماید - این خیلى سطحى و خیلى کم است - این مفاهیم را باید با دل آشنا کرد؛ باید دل را وارد این حریم نمود. این معانى بلند و مضامین برجسته با این الفاظ زیبا، براى این است که در دل انسان جایگزین شود.
«الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک(2)»؛ پروردگارا! به طور کامل مرا به خودت متّصل و پیوسته کن؛ مرا وابسته حریم عزّ و شأن خود قرار بده؛ چشم دل مرا نورانى و بینا کن؛ آنچنان که بتواند به تو نظر کند: «حتّى تخرق ابصار القلوب حجب النّور(3)»؛ نگاه من بتواند همهى حجابها - حتّى حجابهاى نورانى - را بشکافد و از آنها عبور کند و به تو برسد؛ تو را ببیند و تو را بخواهد. بعضى حجابها ظلمانى است. حجابهایى که ما گرفتار و اسیرش هستیم و در آنها دست و پا مىزنیم - حجاب نام، حجاب نان، حجاب حسادتها، حجاب منیّتها - حجابهاى ظلمانى و حیوانى است؛ اما کسانى که خود را از این حجابها خالص مىکنند، باز حجابهاى دیگرى هم سر راهشان وجود دارد که حجابهاى نورانى است. ببینید گذر از این حجابها چقدر براى انسان، بالا و والاست!
یک ملت اگر با این مفاهیم آشنا شد و دل خود را در این فضا وارد کرد و حرکت خود را با این میزان تنظیم نمود، پیش خواهد رفت و کوهها را در مقابل خود ناچیز خواهد دید. ملت ما در یک لحظه تاریخى، چنین حالتى پیدا کرد و این انقلاب بهوجود آمد. شما خیال نکنید این انقلاب حتّى قابل پیشبینى بود؛ خیر، قابل پیشبینى هم نبود؛ این قدر عظیم بود. اینکه ملتى با دست خالى بتواند یک نظام پوسیده فاسد، اما مورد حمایت صددرصدِ همه قدرتهاى ظالم دنیا را که با سختترین روشهاى استبدادى حکومت مىکرد و کسى جرأت نفس کشیدن نداشت، از بین ببرد و عقیده و آرمان خود - یعنى اسلام - را جاى آن بگذارد، اصلاً متصوّر نبود. حتّى به ذهن آدمهاى خوشبین هم نمىرسید که چنین چیزى ممکن باشد؛ اما ملت ما این کار را کرد. آرمانهاى معنوى و اخلاقى و آرزوهاى بزرگ، آنچنان نیرویى به این ملت داد که هیچ فشار و تحمیل و تهدید و حادثه تلخى نتوانست او را وسط راه نگه دارد و متوقّف کند. لذا تا آخر رفت.
نمونه دوم، دوران جنگ تحمیلى بود. اکثر شما شاید جنگ تحمیلى را درک کردهاید؛ اما من نمىدانم چقدر خاطرات روزهاى اوّلِ جنگ در یاد شما زنده است. یک ملت در مقابل تهاجمى قرار گرفته بود؛ اما در واقع از ابزارهاى متعارف هیچ چیز نداشت. سراغ تانک مىرفتیم، نبود، یا کم بود، یا ناقص بود؛ سراغ سلاح مىرفتیم، همینطور؛ سراغ هواپیما مىرفتیم، همینطور. کسانى هم که آن روز در رأس بعضى کارهاى مؤثّر بودند، دائم آیه یأس مىخواندند؛ اما همین بارقه الهى و انگیزه اخلاقى و معنوى و دینى و همین خداجویى، دلهاى جوانان - همین پاسداران، همین نیروهاى مردمى و بسیج از همه قشرها، همین عناصر بسیار مؤمن و خالص ارتش - را آنچنان آماده کرد که جانها توانستند ضعف جسمها را جبران کنند. «لبسوا القلوب على الدّروع(4)»؛ درباره اصحاب کربلاست: دلهایشان را روى زرههایشان پوشیدند! زرهها جسمها را نگه مىدارد، اما دلها جسمها و زرهها را نگه مىدارد. دلهاى با ایمان و نورانى آماده شد و همّتهاى بلند به جنبش درآمد و جبهه عظیم و وسیعى را که یک سرش در دستگاههاى جاسوسى و وزارت دفاع امریکا بود، یک سرش در ناتو بود؛ یک سرش در شوروى سابق بود، یک سرش در خزانه دولتهاى نفتى منطقه، و سوگلى همه اینها هم رژیم بعثى بود که از همه طرف کمکها را به او مىرساندند؛ شکست داد و ناکام کرد. این شوخى است؟ این همان معنویت است. وقتى آرمانها و نقطه اتّکاءِ معنوى در کشور و ملتى وجود داشت، از اینگونه معجزات به وجود مىآید.
من همیشه به مسؤولان مربوط در بخشهاى گوناگون - چه در بخش اقتصاد و چه در بخش کارهاى علمى - توصیه کردهام و الان هم مىگویم: اگر همین همّتها، همین روحیهها و همین دلهاى قرص و محکم، در هر میدانى محور تلاش و کار باشند، مشکلات را از سر راه برمىدارند. چه کارهاى عظیمى که نیروهاى مؤمن و حزبالّلهى و انقلابى، با تکیه به همین ایمان، در زمینههاى سازندگى، فناوریهاى پیچیده و نظامى بهوجود آوردند، که اکثر شما مىدانید من چه مىگویم. در همهى زمینهها این نقطه اتّکاءِ معنوى مىتواند چنین معجزهاى بکند.
یک عدّه، سادهلوحانه بعضى از کشورهاى ثروتمند دنیا را مورد نظر قرار مىدهند و مىگویند اینها ثروت دارند، اما دین و اخلاق ندارند؛ ما هم به همان راه برویم. خیال مىکنند ثروتمند شدن آنها، ناشى از دین نداشتن و اخلاق نداشتن آنهاست! این اشتباه است. هر کشورى اگر ثروتمند و قدرتمند شده است، به خاطر عوامل خاصّ ایجاد قدرت و ثروت است. هر جا تدبیر و کار و تلاش باشد، محصولى خواهد داد؛ این سنّت الهى است. حتّى کسانى هم که دنبال مادیّات صرفِ بدون معنویت مىروند، اگر مدیریّت و تدبیر درستى داشته باشند و تلاش و مجاهدت هم بکنند، البته به آن خواهند رسید: «کلّاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربّک(5)». این صریح قرآن است؛ بحث در این نیست. بحث در این است که وقتى فقط براى مادیّات کار و تلاش شد، ثروت و قدرت به دست مىآید؛ اما سعادت به دست نمىآید. ما مىخواهیم جامعهاى داشته باشیم که ثروت و قدرت و سعادتِ همه جانبه و عدالت را با هم داشته باشد. این نقطهاى است که ملتها آرزوى آن را مىکشند؛ والّا در کشورهاى ثروتمند و قدرتمند، بىعدالتى و ظلم و فقر و محرومیت و تلخى خیلى وجود دارد؛ ما که دنبال آن نیستیم.
جامعهاى مىتواند تصویر آرمانى یک ملتِ زنده، بیدار و باهوش قرار گیرد که در آن، معنویت و عدالت و عزّت و قدرت و ثروت و رفاه باشد. اگر بخواهیم این مجموعه با هم باشد، بدون معنویت و آرمان معنوى و اخلاق و درنظر گرفتن خدا و بدون مجاهدت فىسبیلاللَّه ممکن نیست. این چیزى است که پاسدار را عزیز مىکند.
پاسداران براى خدا مجاهدت کردند. روز پاسدار، روز ولادت حسینبنعلى علیهالاسّلام است؛ یعنى مظهر مجاهدت خالص و پاک براى خدا. این مجاهدت اگر از سوى مردم جواب داده شد، مثل مجاهدت نبىّاکرم مىشود که حکومت اسلامى را بهوجود آورد و تاریخ را عوض کرد؛ اما اگر با کمک و همراهى دلهاى مؤمن مواجه نشود، مانند واقعه عاشورا مىشود که امام حسین به شهادت مىرسد. جوشش معنوىِ او، تاریخ را هدایت مىکند. بالفعل نمىتواند موفّقیت ظاهرى پیدا کند، اما در طول تاریخ، موفّقیت حتمى متعلّق به اوست؛ همانطور که همه نبوّتها و همه راهنمایان بشر و راهنمایان الهى در طول تاریخ، این را داشتهاند. لذا شما مىبینید با گذشت سیزده، چهارده قرن، نام حسینبنعلى پرچم عدالت و فضیلتهاى معنوى است و همین نام توانسته است این انقلاب را بهوجود آورد. این انقلاب - که از این حیث، شبیه نهضت نبىّاکرم است؛ یعنى به موفّقیت رسید و دلها و جانها و نیروها و انسانها با آن همراهى کردند و امام را تنها نگذاشتند - توانست پرچم شوکت و عزّت را سرِ پا کند. این را از حسینبنعلى الهام گرفت و مظهر تجدید حیات اسلام شد.
راهى که انقلاب اسلامى و فداکاران این راه و شما پاسداران در طول این سالها رفتید، راه درستى بود؛ همان راهى بود که دنیاى اسلام را بیدار کرد؛ بسیارى از غیر مسلمانان را مسلمان کرد؛ حقانیت ملت ایران را اثبات کرد و آبروى ابرقدرت درجه یک دنیا را ریخت. امروز ببینید در دنیا علیه امریکا چه خبر است! مىدانید اینها براى حفظ آبرویشان چقدر خرج مىکنند و براى فریب افکار عمومى چقدر مایه مىگذارند؟ اینکه در مقابل افکار عمومى دنیا اینطور عریان و رسوا، انگشت اشارهى ملتها به طرف آنها دراز باشد و اینقدر به آنها اهانت کنند، مىدانید چقدر برایشان مهمّ است؟ اینها اثرات آن ایستادگیها و مجاهدتها و توکّلِ به خداست.
امروز بیدارى دنیاى اسلام و رسوایى دشمنان اسلام اتّفاق افتاده است؛ باید این راه را ادامه داد. این راه، راهى است که مىتواند این ملت را به آرمانهاى حقیقى خود برساند؛ یعنى به همان مجموعه آرمانىِ عزّت، معنویت، قدرت، رفاه و عظمت علمى؛ همان چیزهایى که براى یک ملت، مطلوب و محبوب است. راه صحیحى که فرزندان این انقلاب و فرزندان امام پیمودهاند، ما را به آنجا خواهد رساند؛ منتها شرطش استقامت است. استقامت، یعنى راه را گم نکردن؛ فریب جلوههاى مادّى را نخوردن؛ اسیر هوى و هوس نشدن؛ دستورها و فرایض اخلاقى و معنوى و ادب اسلام را رها نکردن و به لذّتطلبى و عشرتطلبى رو نیاوردن. اینها اساس کار است. البته در درجه اوّل باید مسؤولان طراز اوّل و طراز دوم کشور و مدیران ارشد و فرماندهان، مراقب این چیزها باشند؛ بعد هم عناصر مؤمنى که مىخواهند افتخار پیشرفت نظام اسلامى و آرمان اسلامى را در نزد خدا و خلق و تاریخ براى خود حفظ کنند.
البته معارضه و مخالفت و مزاحمت، زیاد است. همان اتّهامها و اهانتهایى که از اوّلِ پدید آمدن حرکت و فرهنگ پاسدارى در کشور وجود داشت، در سالهاى اخیر هم بعضاً توسّط همان آدمها تکرار مىشود؛ لیکن این مزاحمتها نباید بتواند راه مردان خدا را سد کند.
پاسدارى، یک فرهنگ است؛ یک فرهنگ عزّت و افتخار است. پاسدارى از دین و انقلاب - که امروز این معنا در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى مجسّم است - صرفاً یک حرکت نظامى نیست؛ پاسدارى، یک فرهنگ است؛ جنبه عقیدتى و سیاسى و فداکارى و مجاهدت دارد. البته جنبه نظامى هم دارد؛ یعنى بازوى نظامى انقلاب بوده است و خواهد بود. همانطور که دیروز انقلاب به این پاسدارى نیاز داشت، امروز هم نیاز دارد، فردا هم نیاز خواهد داشت؛ همیشه نیاز دارد.
بعضیها نادانسته - که مایلیم امیدوار باشیم نادانسته است - ریشه اصل مجاهدت و شهادتِ فىسبیل اللَّه را مىزنند. اینها نمىفهمند چه مىکنند؛ کارشان مثل همان نشستن بر سر شاخ و بُن بریدن است. اینها نمىفهمند که یک ملت وقتى به جهاز عظیمِ جهاد و شهادتِ فىسبیلاللَّه مجهّز باشد، چه معجزاتى مىکند و چه موفّقیتهاى بزرگى را به دست مىآورد. این را مىخواهند از این ملت بگیرند. اینها مىخواهند انقلاب و نظام اسلامى را مثل یک موجود بىدفاع، در دسترس قدرتها بگذارند تا آنها با همه امکانات سیاسى و نظامى و اقتصادى خود آن را بدرّند و تکّه پاره کنند. البته وقتى دشمنان این حرفها را مىزنند، کاملاً جهتدار، فهمیده و دانسته مىزنند؛ اما بعضى هم علىالظّاهر بدون اینکه بدانند چه مىکنند، حرفهاى دشمنان را تکرار مىکنند.
شما این راه و این افتخار و این هویّتِ چندجانبه را با دقّت حفظ کنید. نسل اوّلِ جهاد و شهادت، خوب امتحانى داد؛ نسلهاى دوم و سومِ جهاد و شهادت هم به فضل پروردگار با نورانیّتى که امروز انسان در نسل جوان مشاهده مىکند، آن روزى که لازم باشد، امتحان بسیار خوبى خواهند داد.
خداوند شما را محفوظ بدارد. انشاءاللَّه توجّهات حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه و ادعیّه زاکیّه آن بزرگوار شامل حال همه شما و همه فرزندان برومند این نظام و این انقلاب باشد و انشاءاللَّه با همّت و نیرو و نشاط شما، این کشور و این ملت بتواند راههاى دشوار را طى کند و موانع بزرگ را از سر راه خود بردارد و به آرمانهاى الهى خود برسد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) فصّلت: 30
2) 2. الاقبال، ج3، ص299
3) الاقبال، ج3، ص299
4) شفاءالصدور، ج1، ص540
5) اسراء: 20
منبع:khamenei.ir
- اصلا اون روز مسجد یه جور دیگه بود...
- راست میگه! مثل همیشه نبود، هفتهی قبل هم که برنامه لغو شد، اومده بودیم اما اینطوری نبود!
- توی حیاط یه جایی واسه ضبط صوتها درست کرده بودیم.
- نماز ظهر که تموم شد، آقا رفتن پشت تریبون.
- سئوالها هم خیلی تند و بعضا بیربط بود...
- پرسیده بودن شما داماد وزیر گرفتی و فلان قدر مهر دخترت کردی.
- آقا اول کمی درباره شایعات علیه شهید مظلوم بهشتی صحبت کرد و بعد هم اشاره کرد که من اصلا دختر ندارم!
- من دیدم یه نفر با موهای وزوزی داره با یه ضبط صوت به سمت تریبون میاد.
- نه یه نفر نبود! ضبط رو دست به دست دادن تا کسی شک نکنه!
- منم فکر کردم ضبط بچههای خود مسجده؛ دیگه شک نکردم چرا این ضبط مثل بقیه توی حیاط نیست!
- ولی نفر آخر، از خودشون بود!
- آره! آره! چون دقیقا ضبط رو گذاشت رو به آقا و سمت چپ؛ درست مقابل قلب ایشون!
- من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصلهتر از آقا!
- یکدفعه میکروفن شروع کرد به سوت کشیدن...
- آقا برگشتن گفتن: این صدا را درست کنید یا اصلا خاموش کنید.
- منبریها این جور مواقع کمی عقب و جلو میشن تا بلکه صدا درست بشه!
- من روبروی آقا، کنار در شبستان وایساده بودم، آقا کمی به عقب و سمت چپ رفتند که یکدفعه...
- یه صدای عجیبی توی شبستان پیچید...
- اول فکر کردم، تیر اندازی شده...
- سریع اسلحهام رو درآوردم... تا برگشتم دیدم...
و اشک، چنان سر میخورد توی صورتش که هر چهقدر هم لبش را بگزد؛ نمیتواند کنترلش کند... سرش را تکان میدهد و به "حاجیباشی" نگاه میکند، او هم سرش را انداخته پائین و با دست اشکهایش را میچیند. "پناهی" به دادش میرسد و ادامه میدهد:
ــ مردم اول روی زمین دراز کشیدند و بعد هم به سمت در هجوم بردند، من اسلحهام را از ضامن خارج کرده بودم، تا برگشتم سمت جایگاه دیدم ــ بغضش را فرو میخورد ــ "آقا" از سمت چپ به پهلو افتادهاند روی زمین! داد زدم: حسین! "آقا"... تا برسم بالای سر "آقا"، "حسین جباری" تنهایی "آقا" را بلند کرده بود و به سمت در میرفت...
"جوادیان" که هنوز صورت گردش سرخ سرخ است، فقط سرش را به طرفین تکان میدهد و حتی چشمهایش را هم از ما میدزدد. "حیاتی" اما ماجرا را اینگونه ادامه میدهد:
ــ هرطور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبط صوت مثل یک دفتر 40برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز هم روی جداره داخلیاش نوشته بودند: "اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی!"
***
ــ به هر ترتیبی بود آقا را سوار ماشین کردیم. یک بلیزر سفید. با سرعت از بین جمعیت کنده شدیم و راه افتادیم. توی راه یک لحظه آقا به هوش آمدند. نگاهی به چهرهی من کردند و از هوش رفتند. بعدها پرسیدم آن لحظه چه چیزی احساس کردین، گفتند: "دو چیز! یکی اینکه ماشین داشت پرواز میکرد و دیگر اینکه سرم روی پای کسی بود..."
حاجیباشی یکدفعه نگاهش را از زمین میکند و بلندتر میگوید: توی ماشین همهاش به این فکر بودم که اگر اتفاقی بیافته، مردم به ما چی میگن؟! و دوباره باران، حرفهایش را خیس میکند.
"جوادیان" ادامه میدهد: از جلوی یک درمانگاه گذشتیم که گفتم: "حسین! برگرد... درمانگاه ..."
پنج نفری وارد درمانگاه شدیم، همه هول برشان داشته بود، یک نفر غرق خون توی آغوش جباری، 3 نفر هم با لباس خونی و اسلحه دنبالش... اولین دکتری که آمد و نبض آقا را گرفت، بیمعطلی گفت: دیگه کار از کار گذشته و رفت... پرستاری جلو آمد و گفت: "ببرینش بیمارستان بهارلو؛ پل جوادیه!"
به سرعت دویدیم سمت ماشین. پرستار هم همراهمان شد، با یک کپسول اکسیژن که توی ماشین نمیرفت و بچهها روی رکاب در عقب گرفتنش تا بریم بیمارستان بهارلو...
توی مسیر بیسیم را برداشتم و :
- حافظ هفت! مرکز... مرکز! موقعیت پنجاه - پنجاه... (پنجاه - پنجاه موقعیت آمادهباش بود) بعد گفتم: مرکز! حافظ هفت مجروح شده!
دوباره همه با هم ساکت شدند... انگار همین دیروز بوده، همین دیروز که از توی ماشین اعلام میکنند به دکتر فیاض بخش، دکتر زرگر و ... بگوئید از مجلس خودشان را برسانند، بیمارستان بهارلو.
ماشین از در عقب بیمارستان وارد محوطه میشود. برانکارد میآورند. آقا را میرسانند پشت در اتاق عمل. دکتری که از اتاق عمل بیرون میآید؛ نبض را میگیرد و با اطمینان میگوید: "تمام کرده!" اما...
اما دکتر فاضل که آن روز اتفاقی و برای مشاورهی یکی از بیماران در بیمارستان بهارلو حضور داشته، خودش را به اتاق عمل میرساند و دستور آماده سازی اتاق عمل را میدهد.
***
ــ شهید بهشتی به من خبر داد. تازه رسیده بودم منزل. پیکانم را سوار شدم و راه افتادم. به محض رسیدن، دکتر محجوبی گفت نگران نباش، خون را بند آوردم. و من آماده شدم برای جراحی.
دکتر زرگر ادامه میدهد: "رگ پیوندی میخواستیم، پای راست را شکافتیم. رگ دست راست و شبکه عصبیاش کاملا متلاشی شده بود. فقط توانستیم کمی جلوی خونریزی را بگیریم و کمی هم پانسمان کنیم. تصمیم بر این شد که آقا را ببریم بیمارستان قلب."
دکتر میلانی هم که مثل دکتر زرگر تمام موهای سرش سفید شده، غرق روزهای تلخ دهه 60 شده است، آرام و با تامل تعریف میکند:
ــ جراحت خیلی سنگین بود، سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود، حتی یکی از ترکشها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملا سوخته بود! یکی دو تا از دندهها هم شکسته بود. دست راست هم کاملا از کار افتاده بود و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوانهای کتف و سینه کاملا دیده میشد. 37 واحد خونی و فراوردههای خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنشهای انعقادی را مختل میکرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کنیم و دوباره رگها را مسدود کنیم... خیلی عجیب بود، انگار هیچ چیز به ارادهی ما نبود...
و دکتر منافی چشمهایش را روی هم میگذارد و آن روزها را اینگونه از پشت پرچین خاطرات ماندگارش بیرون میریزد: "مردم بیرون بیمارستان صف کشیده بودند برای اهدای خون. رادیو هم اعلام کرده بود جراحت به قلب آقا رسیده، عدهای توی محوطه جلوی اورژانس ایستاده بودند و میگفتند میخواهیم "قلبمان" را بدهیم... با هلیکوپتر، آقا را رساندیم بیمارستان قلب. لوله تنفس داشتند و تا بیمارستان دو بار مونیتور وضعیت نبض، خط ممتد نشان داد... عمل جراحی 3 ساعت طول کشید و آقا به بخش "آی سی یو" منتقل شدند. شب برای چند لحظه به هوش آمدند...کاغذ خواستند تا چیزی بنویسند... کاغذ که دادیم با دست چپ و خیلی آرام و با دقت چند کلمه را به زحمت کنار هم چیدند:
- همراهان من چطورند؟
***
چند روز بعد که دیگر مطمئن شده بودیم، دست راست کاملا از کار افتاده است، از تلویزیون آمدند تا گزارش تهیه کنند، یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش بیایند، وقتی پرسیدند که حالتان چطور است؟ این پاسخ را گرفتند:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت / سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی
***
و حالا که 25 سال از آن روز تلخ گذشته، شاید شیرینی عیدی گروهک فرقان بیشتر خودش را نشان میدهد که به قول "خسروی وفا" هر وقت در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود که از حزب خارج میشد "و فردای آن روز هفتم تیر بود...
حالا شاید بهتر بشود فهمید چرا سالهاست ضربان قلب این مردم میگوید: "دست" خدا بر سر ماست... این دست، رنگ خدا را دیده و طعم بهشت را چشیده، سوغات یک سفر غیبی به آن سوی ابرهاست که پیش رهبر مانده تا به قول دکتر میلانی: "با دست موعود بیعت کند..."
***
صدای اذان یعنی شوق پرواز در آسمان آبی نماز. خودمان را به نمازخانه میرسانیم، این گروه آشنای قدیمی، صف اول و دوم نماز میایستند... رهبر که میآید مثل پروانههای حرم رضوی که در بهار گرد زائر حضرتش بیقراری میکنند، دور آقا حلقه میزنند. دکتر میلانی زودتر از باقی خودش را به آقا میرساند و همینطور که با چشم خیس به دست آقا خیره شده، دست رهبر را میبوسد و غرق آن نگاه پدرانه میشود... و چه خندهی شیرینی بر لبهای رهبر نقش بسته، خیلی وقت بود این جمع سالهای جوانی را یکجا ندیده بود... چه غافلگیری لذت بخشی.
منبع:khamenei.ir
باسلام .
امروز ششم تیر روزی است که در مسجد ابوذر تهران برای ترور مقام معظم رهبری بمب گذاری شد ولی خوشبختانه و به لطف خدا این ترور نافرجام ماند و با شکست روبه روشد. حال به بازخوانی آن حادثه می پردازیم.
مقاله زیر از سایت تبیان استخراج شده است:
به دنبال پیروزی انقلاب جمهوری اسلامی در عرصه سیاسی اجتماعی ایران، دگرگونیهائی بوجود آمد که باعث شد تا گروههای فرصت طلب در پی بهره برداری از این موقعیت برآیند و برای بدست گرفتن قدرت و رهبری جامعه به ابزارهای سیاسی – نظامی؛ روی آورند. "سازمان مجاهدین خلق" با نام "خلق" در جریان انقلاب، خواهان "مدینه فاضله استالین" در ایران بود و زمانی که در رسیدن به آرمانهای خود موفق نشد، دست به ترور و کشتار رهبران مردمی و مردم مسلمان ایران زده ومعنای واژه به خاطر خلق را به همگان شناسانید.در این نوشته سعی ما برآن است تا با بازنگری در تاریخ انقلاب دلایل سوئ قصد نافرجام به “حضرت آیت الله خامنه ای”؛ امام جمعه تهران و نماینده امام (ره)در شورای عالی دفاع را که از جمله اقدامات شرورانه سازمان مجاهدین خلق بود را بکاویم و برگی از اقدامات خائنانه این سازمان را بشناسیم.
به دنبال سرکوبی جنبش مردمی 15خرداد1342مردم مسلمان ایران، توسط رژیم پهلوی، گروههای سیاسی که با شاه در جنگ قدرت، درگیر بودند، در تاملی دور اندیشانه در نظر خود کمک خواستن از مردم و روحانیت را صلاح ندانسته با تشکیل سازمانها مخفی ،تشکلهای ملی گرایانه و آزادی طلبانه، تحت تاثیر آرمانهای کمونیسم شرق و لیبرالیسم غربی به زعم خود مبارزه با رژیم استبدادی شاه را به صورت سازماندهی شده آغاز نمودند. ازجمله سازمانهائی که این نگرش را برای خود انتخاب کرد، سازمان مجاهدین خلق ایران بود که تاریخ تاسیس آنرا سال 1344 اعلام کرده اند.این سازمان با منش سیاسی نظامی و ادعای مبارزه بر اساس مکتب اسلام، همه مبارزات قبل از پیدایش خود با رژیم شاه را غیر مکتبی دانسته و برنامه های خود برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی را اسلامی خواند. این گروه به دلیل ناکافی دانستن رهبری دینی جامعه در مبارزه با رژیم شاه به تدوین ایدئولوژی دینی و سیاسی خود با توجه به آرمانهای مادیگرایانه مارکسیسم پرداخته و متون آموزشی برای پیروان خود تدوین نمود.
“سازمان مجاهدین خلق” که تحت تاثیر این آرمانها قرار داشت با قرائتی مادیگرایانه شروع به فعالیت در میان مردم مخصوصا نسل جوان نمود. این روش مبارزه با “محمد رضا شاه” باعث شد تا حاکمیت پهلوی به کمک سرویسهای اطلاعاتی غرب، این سازمان را دربین سالهای 1348 تا 1355به صورت کامل قلع و قمع نماید و با آرامش خاطر به استبداد خود ادامه دهد.
اما به غیر از سازمانهای سیاسی که با رژیم پهلوی مبارزه می نمودند، نوعی مبارزه با این رژیم توسط رهبران مردمی و
دینی که از شاگردان مطرح “امام خمینی” بودند، در دهه1340 شروع شده بود که پایه مبارزه خود با استبداد را نه ایدئولوژیهای غرب و شرق که دین اسلام و مردم مسلمان ایران قرار داده بود. از جمله رهبران مردمی مبارزه با شاه آیت الله مطهری ، “آیت الله خامنه ای”، “آیت الله هاشمی رفسنجانی” و دیگر شاگردان امام و روحانیت مبارز بودند که در پی تاسیس حکومتی دینی به رهبری امام خمینی (ره) از هیچ تلاشی فرو گذاری نمی کردند؛ تا اینکه در 22 بهمن 1357 به رهبری امام رژیم ستمشاهی را سرنگون نموده و نظام جمهوری اسلامی ایران را پایه گذاری نمودند.
تعارض ایدئولوژی با مذهب:
به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی و پیدایش فضای باز سیاسی، رهبران گروههای مخالف شاه به همراه رهبران روحانی که در زندانها به سر می بردند آزاد شده و در راه رسیدن به قدرت شروع به سازماندهی نیروهای خود نمودند. برهمین اساس، سازمان مجاهدین خلق با ایدئولوژی و شعارهای برابری طلبانه و به نام اسلام، شروع به تبلیغ در میان مردم نمود و توانست به زودی برای خود در میان جوانان، طرفدارانی دست و پا کند. این سازمان با تجدید نظر در برنامه ها و اهداف خود، قرائت ایدئولوژیک خود ازمذهب را با صدور احکامی مانند «تقدس رهبران سازمان »، «رواج بی بند و باری اخلاقی»، «ارائه تز جدایی انسانیت مرد وزن» و ارائه راهکار هدف وسیله را تو جیه می کند به گمراهی جوانان و دانشجویان ساده همت گماشته و طیفی از آنها را با خود همراه نمود.[ اما پیروزی انقلاب دارای هزینه های زیادی بود که گروههائی که به دنبال قدرت بودند، حاضر به پرداخت آنها نبودند . اشغال لانه جاسوسی آمریکا و حمله عراق به ایران دو سنگ محکی بود که منفعت طلبان در راه قدرت را از رهبرانی که به راستی درد مردم استبداد زده و استعمار زده ایران را داشتندند، جدا کرد. این جدایی را در عملکرد “بنی صدر”، رییس جمهور وقت که به تساهل در برابر تهدیدهای آمریکا در مورد لانه حاسوسی و حمله عراق به ایران ایمان داشت، می توان دید.
بی توجهی “بنی صدر” به سرنوشت اسلامی انقلاب و همراهی او با “مسعود رجوی” ایدئولوگ سازمان مجاهدین باعث موضع گیری نیروهای مذهبی و مردمی با آنان شد. بر همین اساس حزب جمهوری اسلامی به رهبری "شهید بهشتی" و "آیت الله خامنه ای"، "آیت الله رفسنجانی"، شهیدان "رجایی" و "باهنر" با پشتوانه مذهب اسلام، مبارزه با التقاطی گری و مصلحت طلبی را بر عهده گرفتند. مبارزه ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق با حزب جمهوری اسلامی از ابتدای سال 1358 آغاز و تا پایان نیمه اول سال 1360به اوج خود رسید. در طول این مبارزه، سازمان با هدف قرار دادن رهبران مردمی انقلاب به عنوان مرتجعین، روحانیت را در طیف لیبرالها و ملی گرایان قرار داد. این نگرش به اسلام و رهبری را به خوبی می توان در اعلامیه ها و مقالات این سازمان که در "نشریه پیکار" به چاپ میرسید، مشاهده کرد. آنها در اعلامیه های خود حزب جمهوری اسلامی را «یک حزب ور شکسته برای بورژوازی دانسته»[4]و حملات خود را به این حزب مردمی اسلامی تا اول تیر ماه 1360به صورت نشر روزنامه، اطلاعیه و دیگر وسایل تبلیغاتی نشان دادند. اما تحولات سیاسی خرداد ماه 1360 این سازمان را از مبارزه تبلیغاتی به مبارزه نظامی باانقلاب سوق داد. روز شنبه 30/3/1360 طرح رسیدگی به صلاحیت بنی صدر رئیس جمهور ایران که مورد حمایت سازمان مجاهدین بود، توسط 120تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ارائه شد و روز بعد مجلس شورای اسلامی با 177رای موافق و21 رای ممتنع[5] و یک رای مخالف به عدم صلاحیت بنی صدر رای داده و اسلامی بودن انقلاب ایران را به همه ملی گرایانی که به دنبال لیبرالیسم آمریکایی و کمونیستهایی که به دنبال جامعه بدون طبقه مارکس بودند، نشان داد.
تروریسم کور:
جنگ ایدئولوژی که سازمان مجاهدین با رهبران و نظام جمهوری اسلامی شروع کرد با ترور رهبران مردمی انقلاب در نیمه اول سال 1360 به اوج خود رسید. رهبران مردمی انقلاب همچون “آیت الله بهشتی” و “آیت الله خامنهای” و دیگر همرزمانشان در پی مبارزه با منافقین و سازمان مجاهدین، عملکردهای آنها را برای مردم تشریح می کردند. در همین راستا “آیت الله خامنهای”، امام جمعه وقت تهران، در روز 5/3/1360 خطاب به رهبران سازمان مجاهدین فرمودند«من می گویم که خودتان را در تاریخ رسوا کردید حرفهای قبلی خود را تخطئه نمودید…شما ای مجاهدین خلق مقابله خود را با دولت و حکومت اسلامی به حساب مقابله با ارتجاع می گذارید. ارتجاع با منطق اسلام یا منطق کمو نیسم؟» به دنبال این سخنرانی در روز شنبه ششم تیر ماه 1360به هنگام سخنرانی “آیت الله خامنه ای” در “مسجد ابوذر تهران”، عملیات تروریستی سازمان مجاهدین بر علیه رهبران مردمی انقلاب با انفجار بمب شروع شد. اما تقدیر خداوند بر این قرار گرفته بود تا “آیت الله خامنه ای” به عنوان جانباز انقلاب از این سوء قصدجان سالم به در برده و به همراه دیگر همرزمانش مبارزه علیه نفاق را تا نابودی کامل آنها ادامه دهند. سازمان مجاهدین با ترور آقای خامنه ای درصدد ضربه زدن به نظام و مایوس نمودن مردم از انقلاب بودند. اما این عملکردها باعث وفاداری بیشتر مردم ایران و رهبران آنان با یکدیگر شد و چهره آنها را که به دنبال قدرت و منفعت شخصی بودند بر همگان حتی برای همپیمانان نفاق در خارج از مرزهای ایران نمودار ساخت.
شرح ماجرا:
ششم تیرماه سال1360 در حالی که تنها شش روز از شهادت دکتر مصطفی چمران، گذشته بود، پروژه حذف رهبران اصلی جریان پیرو خط امام(ره)، با انفجار بمب کار گذاشته شده در ضبط صوت قرار داده شده بر روی تریبون سخنرانی آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر تهران، توسط سازمان مجاهدین خلق کلید خورد.
مسجد ابوذر تهران، در یکی از جنوبیترین مناطق تهران واقع شده و آیتالله خامنهای مدتی در آن جا پس از نماز ظهر و عصر، سخنرانی میکرد و به پرسشها پاسخ میداد.
حضرت آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر تهران در حالی که مشغول سخنرانی بودند، توسط جوانی 25 ساله از منافقین کوردل مورد سوء قصد قرار گرفتند و پس از جراحت شدید به مدت 42 روز تحت معالجه قرار داشتند. خوشبختانه امام جمعه محبوب تهران و نماینده حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع از این سوء قصد، به دلیل کامل عمل نکردن بمب و تنها انفجار چاشنی آن ، جان سالم به در بردند، اما جراحات شدیدی بر ایشان وارد شد. براساس اخبار منتشره در همان زمان، آیتالله خامنهای «از نقطه بالای کتف راست و بالای ران سمت راست» مجروح شدند. استخوان ترقوه ایشان شکسته شد و چند رگ و عصب دست راست ایشان نیز قطع شد و در نهایت دست راست ایشان سلامتیش را باز نیافت. تقدیر الهی چنین رقم خورده بود که ایشان برای آینده نظام حفظ و افتخار جانبازان در خیل جانبازان انقلاب اسلامی شوند.
همزمان با انفجار بمب در آن مسجد، بمبی نیز در میدان انقلاب تهران منفجر شد و بمب دیگری هم در تقاطع خیابان ولیعصر(عج) و طالقانی پیش از انفجار کشف و خنثی شد.
اما سازمان رسماً مسئولیت سوء قصد به آیت الله خامنه ای را بر عهده نگرفت و حتی بر قسمتی از بدنه داخلی ضبط صوت انفجاری با ماژیک نوشته شده بود: «هدیه گروه فرقان» و جزوه ای نیز با امضای این گروه درباره این سوءقصد انتشار یافت. در حالی که مؤسس و اعضای اصلی این گروه در سال 58 و 59 شناسایی و دستگیر شده بودند و هیچ تشکیلاتی از این گروه در سال 1360 در داخل کشور وجود نداشت که قادر به انجام یک اقدام مسلحانه باشد. در برخی از اعلامیه ها و جزوات قبلی این گروه از بنیانگذاران و ایدئولوژی سازمان تجلیل و اعلام حمایت شده بود، و قرائن معدودی هم در مورد ارتباط تشکیلاتی سازمان با فرقان وجود داشت، اما آشکار بود که سازمان در همان آغاز عملیات تروریستی خود ـ در تیر ماه 60ـ با طرح نام گروه فرقان و انتشار اعلامیه جعلی به نام آن گروه، کوشید، تا، هم چهره تروریستی خود را پنهان کند و هم علاوه بر انحراف افکار عمومی، مسئولان امنیتی و انتظامی را نیز گمراه نماید.
معاون وقت دادستانی انقلاب در خاطرات خود تصریح کرده است که «جواد قدیری یکی از طراحان انفجار مسجد ابوذر بود.وی که نام کاملش محمد جواد قدیری مدرس است و از اعضای قدیمی و مهم سازمان و نفوذی در کمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ستاد ارتش بود، بعد از سوءقصد نافرجام به آیت الله خامنه ای متواری شد و از کشور گریخت. و در سال 1364، نام قدیری در لیست شواری مرکزی سازمان به عنوان «عضو مرکزیت» درج گردید.در همان زمان در اغلب خبرهای مطبوعاتی و واکنش های اقشار مختلف مردم و گروه های سیاسی، بدون کمترین تردیدی، سازمان مسئول انفجار مسجد ابوذر معرفی و شناخته می شد. بعدها نیز در بیانیه وزارت خارجه آمریکا درباره سازمان، مجروح شدن آیت الله خامنه ای یکی از مجموعه اقدامات تروریستی سازمان خوانده شد. سازمان نیز در نفی این واقعیت مجدداً اعلام نمود که سوءقصد به آیت الله خامنه ای «قبل از شروع مبارزه مسلحانه مجاهدین» توسط گروه فرقان انجام شده «که هیچ ربطی به مجاهدین نداشت.» کاملاً آشکار است که سازمان بنا به دلایل سیاسی، حقوقی و تبلیغاتی، به رغم پذیرش رسمی مسئولیت بسیاری از اقدامات تروریستی بعدی خود، همچنان مایل و قادر نیست که به نقش خود در انفجار ششم تیر اعتراف نماید.
پس از اعلام خبر ترور آیتالله خامنهای که نمایندگی امام(ره) در شورای عالی دفاع و امامت جمعه تهران را برعهده داشت، حضرت امام خمینی(ره)، رهبر کبیر انقلاب، پیامی خطاب به ایشان صادر کردند، ایشان در بخش هایی از این پیام آوردند:"
اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم(ص) و خاندان حسین بن علی (ع) هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب میباشید، میزان تفکرسیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان
جریحهدار نمودند. اینان آن قدر از بینش سیاسی بینصیبند که بیدرنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنینانداز است. اینان در عمل غیرانسانی به جای برانگیختن رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصممتر و صفوف آنان را فشردهتر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریبخورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان برحذر دارند؟ آیا نمیدانند که دست زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست می رود؟ من به شما خامنهای عزیز، تبریک میگویم که در جبهههای نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم."
روزنامه کیهان به مدیریت حجت الاسلام سید محمد خاتمی در سرمقاله خود با عنوان «توده های مردم از ماجرای ترور خامنه ای می گویند» چنین نوشت:
دیروز بخش وسیعی از مردم در مقابل بیمارستان جمع شده بودند... دست به دعا برداشته بودند و با چشم های اشک آلود از خدای خود می خواستند که امام جمعه تهران زنده بماند و توطئه آمریکا نقش بر آب گردد... از هر کس و هر دسته ای که سئوال می کردیم، مردم بلافاصله پاسخ می دادندکه این کار، کار جنبشی ها [= سازمان] است... عمو حسین گفت مگر در نماز جمعه این هفته شرکت نکردید؟ در آنجا آقای خامنه ای به سران مجاهدین گفت شماها را خوب می شناسیم، شماها کار امریکا را آسان کردید... اما معلوم بود که جنبشی ها نمی توانستند کیفر آقای خامنه ای را فی المجلس ادا کنند! لذا «به زودی و به طور مضاعف» یعنی در همین دیروز به مسجد ابوذر رفتند و در ضبط صوت مواد منفجره گذاشتند.
آیتالله خامنهای نیز در پاسخ به پیام محبتآمیز امام خمینی (ره)، با صدور پیامی اظهار داشتند:
"بعد از چهار روز که از این حادثه بر من میگذرد به فضل الهی و به کمک و تلاش بیدریغ کارکنان عزیز این بیمارستان خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی میبینم. هر وقت به یاد این میافتم که این حادثه موجب شده امام عظیمالشان ما اظهار لطف کنند و در پیامشان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارد و دعا کنند در خودم احساس شرمندگی میکنم. در راه انجام وظیفه این گونه حوادث ، حوادثی نیست که اینهمه لطف و محبت و بزرگواری را چه از سوی امام، چه از سوی امت و همچنین از سوی کارکنان، کارمندان این واحدهای پزشکی که واقعا شب و روز را در این کار گذاشته اند، این همه اظهار شد....
من بدین وسیله از همین جا عرض سلام و ارادت بیپایان خودم را خدمت امام امت اعلام میکنم و به ایشان عرض میکنم که در مقابل حوادث این چنین ما هیچ انتظار نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که «سر خم می سلامت،شکند اگر سبویی،...»