شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
سوی دل با کاروان کربلا دارد حسین
به گزارش شیعه آنلاین، بر همین اساس مسئولان آستان مقدس حرم أباعبدالله الحسین(علیه السلام) اعلام کردند که بیش از 70 % از طرح سقفدار کردن صحن مبارک این حرم به پایان رسیده و مابقی آن در کمتر از یک ماه دیگر به پایان خواهد رسید.
در همین راستا پایگاه خبری الجوار عراق به نقل از سایت آستان مقدس امام حسین(علیه السلام) به نقل از مهندس "محمد حسن کاظم" رئیس بخش مهندسی و فنی آستان مقدس، نوشت: در این طرح که تابدین لحظه بخش شرقی، غربی و شمالی آن به پایان رسیده، از کاشیهای ساخت کربلا، آینهکاری و نقش و طرحهای معماری اسلامی استفاده شده است.
مهندس "محمد حسن کاظم" در ادامه افزود: اکنون معماران و کارگران در حال سقفدار کردن بخش جنوبی صحن مبارک هستند و إن شاء الله در مدت کوتاهی شاهد به پایان رسیدن بخش باقیمانده خواهیم بود.
رئیس بخش مهندسی و فنی آستان مقدس همچنین گفت: تمام بخشهای این طرح توسط مهندسان، معماران و کارگران عراقی انجام شده است. حتی کاشی استفاده شده در این سقف، در کارخانهای ساخته شده که چند سال پیش در اطراف شهر کربلا افتتاح شد.
در همین راستا "افضل شامی" معاون تولیت حرم حسینی(ع) چندی پیش از آغاز طرح توسعه دو مرقد مطهر امام حسین(ع) و حضرت ابو الفضل العباس(ع) در کربلا در آیندهای نزدیک خبر داده و اعلام کرده بود که طرح توسعه دو مرقد مطهر امام حسین(ع) و حضرت ابو الفضل العباس(ع) در کربلا توسط کمیته مهندسی ویژه توسعه حرمین آماده و جهت صدور دستور اجرا به مسؤولان دولتی ارائه شده است. وی هدف از طرح توسعه را افزایش ظرفیت پذیرش زائران در دو مرقد مطهر عنوان کرد.
گفتنی است در طرح توسعه دو مرقد مطهر، بین الحرمین قرار است به بخش از صحن حرم امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تبدیل شود
منبع:شیعه آنلاین
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
به همه حضّار عزیزى که این جلسه پُرشور و صمیمى در اینجا به برکت حضور آنها تشکیل شده است؛ چه برادران و خواهران عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، چه پاسداران کمیتههاى قبلى انقلاب اسلامى - که امروز در نیروى انتظامى مشغول خدمت هستند - و چه جانبازان عزیز که فداکاران دیروز و امروزِ انقلاب و دوران دفاع مقدّس محسوب مىشوند، خوشامد عرض مىکنم. امیدواریم خداوند متعال نظر لطف و قبول خود را به همه این مجاهدتها و تلاشهاى مخلصانه بیفکند و نور رستگارى و سعادت را که به فضل مجاهدتهاى شما در این کشور پدید آمد و به سراسر دنیاى اسلام تابید و در دلها و جانها منعکس شد، روزبهروز درخشندهتر و نمایانتر فرماید.
همچنین حلول ماه شعبان و اعیاد شریف این ماه پُربرکت را تبریک عرض مىکنم. ماه شعبان یکى از فرصتهاى مغتنمى است که در اختیار ماست. این سه ماه - ماه رجب و شعبان و رمضان - ایّام بسیار مغتنمى است و باید از برکات الهى در این سه ماه استفاده کنیم و به قول نظامیها، بارِ مبناى معنویت خود را تکمیل نماییم.
اگر ذخیره معنوى در وجود انسان از حدّ لازم پایینتر رود، انسان دچار لغزشها و گمراهیهاى بزرگى خواهد شد. معنویت در وجود یک انسان، براى او مایه هدفدار شدن است؛ زندگىِ او را معنا مىکند و به آن جهت مىدهد. همچنان که آرمانهاى معنوى و اخلاقى، زندگى یک جامعه و یک کشور و یک ملت را جهتدار مىکند؛ به تلاش و مبارزه آنها معنا مىدهد و براى انسان هویّت مىسازد. وقتى یک ملت و یک کشور از آرمانهاى اخلاقى و معنوى تهى شد، هویّت حقیقى خود را از دست مىدهد و مثل پَر کاهى مىشود؛ گاهى به این طرف، گاهى به آن طرف مىرود، گاهى دست این، گاهى هم دست آن مىافتد. این ماه شریف و دو ماهِ قبل و بعد از آن، فرصتهایى است براى اینکه ما در وجود خود، ذخیرههاى معنوى را تکمیل کنیم.
ما سایش و فرسایش پیدا مىکنیم. دل و جان ما در برخورد با حوادث روزمرّه زندگى، به طور دائم در حال فرسایش است. باید حساب این فرسایشها را کرد و جبران آن را با وسایل درست، پیشبینى نمود، و الّا انسان از بین خواهد رفت. ممکن است انسان از لحاظ مادّى و صورى، تنومند و فربه هم بشود؛ اما اگر به فکر جبران این سایشها نباشد، از لحاظ معنوى نابود خواهد شد. قرآن مىفرماید: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة(1)». «ربّنا اللَّه» یعنى اعتراف به عبودیّت در مقابل خدا و تسلیم در مقابل او. این چیز خیلى بزرگى است؛ اما کافى نیست. وقتى مىگوییم «ربّنا اللَّه»، براى همین لحظهاى که مىگوییم، خیلى خوب است؛ اما اگر «ربّنا اللَّه» را فراموش کردیم، «ربّنا اللَّه» امروزِ ما دیگر براى فرداى ما کارى صورت نخواهد داد. لذا مىفرماید: «ثمّ استقاموا»؛ پایدارى و استقامت کنند و در این راه باقى بمانند. این است که موجب مىشود «تتنزّل علیهم الملائکة»، والّا با یک لحظه و یک برهه خوب بودن، فرشتگان خدا بر انسان نازل نمىشوند، نور هدایت و دست کمک الهى به سوى انسان دراز نمىشود و انسان به مرتبه عباد صالحین نمىرسد. باید این را ادامه داد و در این راه باقى ماند؛ «ثمّ استقاموا». اگر بخواهید این استقامت به وجود آید، باید به طور دائم مراقبت کنید که این بارِ مبناى معنویت از سطح لازم پایین نیفتد.
این ماهها، فرصت بازبینى است. اولیاى خدا و ائمّه هدى علیهمالسّلام - آنطور که در روایت آمده است - بر مناجات شعبانیّه مواظبت مىکردند. من یکبار از امام بزرگوار پرسیدم: در بین دعاها به کدامیک بیشتر علاقه دارید؟ ایشان اسم دو دعا را بردند: یکى مناجات شعبانیّه، دیگرى هم دعاى کمیل. این دو دعا مضامین فوقالعادهاى دارند. این دعاها فقط براى خواندن نیست؛ یعنى فقط براى این نیست که انسان موجى در فضا ایجاد کند و این کلمات را بر زبان جارى نماید - این خیلى سطحى و خیلى کم است - این مفاهیم را باید با دل آشنا کرد؛ باید دل را وارد این حریم نمود. این معانى بلند و مضامین برجسته با این الفاظ زیبا، براى این است که در دل انسان جایگزین شود.
«الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک(2)»؛ پروردگارا! به طور کامل مرا به خودت متّصل و پیوسته کن؛ مرا وابسته حریم عزّ و شأن خود قرار بده؛ چشم دل مرا نورانى و بینا کن؛ آنچنان که بتواند به تو نظر کند: «حتّى تخرق ابصار القلوب حجب النّور(3)»؛ نگاه من بتواند همهى حجابها - حتّى حجابهاى نورانى - را بشکافد و از آنها عبور کند و به تو برسد؛ تو را ببیند و تو را بخواهد. بعضى حجابها ظلمانى است. حجابهایى که ما گرفتار و اسیرش هستیم و در آنها دست و پا مىزنیم - حجاب نام، حجاب نان، حجاب حسادتها، حجاب منیّتها - حجابهاى ظلمانى و حیوانى است؛ اما کسانى که خود را از این حجابها خالص مىکنند، باز حجابهاى دیگرى هم سر راهشان وجود دارد که حجابهاى نورانى است. ببینید گذر از این حجابها چقدر براى انسان، بالا و والاست!
یک ملت اگر با این مفاهیم آشنا شد و دل خود را در این فضا وارد کرد و حرکت خود را با این میزان تنظیم نمود، پیش خواهد رفت و کوهها را در مقابل خود ناچیز خواهد دید. ملت ما در یک لحظه تاریخى، چنین حالتى پیدا کرد و این انقلاب بهوجود آمد. شما خیال نکنید این انقلاب حتّى قابل پیشبینى بود؛ خیر، قابل پیشبینى هم نبود؛ این قدر عظیم بود. اینکه ملتى با دست خالى بتواند یک نظام پوسیده فاسد، اما مورد حمایت صددرصدِ همه قدرتهاى ظالم دنیا را که با سختترین روشهاى استبدادى حکومت مىکرد و کسى جرأت نفس کشیدن نداشت، از بین ببرد و عقیده و آرمان خود - یعنى اسلام - را جاى آن بگذارد، اصلاً متصوّر نبود. حتّى به ذهن آدمهاى خوشبین هم نمىرسید که چنین چیزى ممکن باشد؛ اما ملت ما این کار را کرد. آرمانهاى معنوى و اخلاقى و آرزوهاى بزرگ، آنچنان نیرویى به این ملت داد که هیچ فشار و تحمیل و تهدید و حادثه تلخى نتوانست او را وسط راه نگه دارد و متوقّف کند. لذا تا آخر رفت.
نمونه دوم، دوران جنگ تحمیلى بود. اکثر شما شاید جنگ تحمیلى را درک کردهاید؛ اما من نمىدانم چقدر خاطرات روزهاى اوّلِ جنگ در یاد شما زنده است. یک ملت در مقابل تهاجمى قرار گرفته بود؛ اما در واقع از ابزارهاى متعارف هیچ چیز نداشت. سراغ تانک مىرفتیم، نبود، یا کم بود، یا ناقص بود؛ سراغ سلاح مىرفتیم، همینطور؛ سراغ هواپیما مىرفتیم، همینطور. کسانى هم که آن روز در رأس بعضى کارهاى مؤثّر بودند، دائم آیه یأس مىخواندند؛ اما همین بارقه الهى و انگیزه اخلاقى و معنوى و دینى و همین خداجویى، دلهاى جوانان - همین پاسداران، همین نیروهاى مردمى و بسیج از همه قشرها، همین عناصر بسیار مؤمن و خالص ارتش - را آنچنان آماده کرد که جانها توانستند ضعف جسمها را جبران کنند. «لبسوا القلوب على الدّروع(4)»؛ درباره اصحاب کربلاست: دلهایشان را روى زرههایشان پوشیدند! زرهها جسمها را نگه مىدارد، اما دلها جسمها و زرهها را نگه مىدارد. دلهاى با ایمان و نورانى آماده شد و همّتهاى بلند به جنبش درآمد و جبهه عظیم و وسیعى را که یک سرش در دستگاههاى جاسوسى و وزارت دفاع امریکا بود، یک سرش در ناتو بود؛ یک سرش در شوروى سابق بود، یک سرش در خزانه دولتهاى نفتى منطقه، و سوگلى همه اینها هم رژیم بعثى بود که از همه طرف کمکها را به او مىرساندند؛ شکست داد و ناکام کرد. این شوخى است؟ این همان معنویت است. وقتى آرمانها و نقطه اتّکاءِ معنوى در کشور و ملتى وجود داشت، از اینگونه معجزات به وجود مىآید.
من همیشه به مسؤولان مربوط در بخشهاى گوناگون - چه در بخش اقتصاد و چه در بخش کارهاى علمى - توصیه کردهام و الان هم مىگویم: اگر همین همّتها، همین روحیهها و همین دلهاى قرص و محکم، در هر میدانى محور تلاش و کار باشند، مشکلات را از سر راه برمىدارند. چه کارهاى عظیمى که نیروهاى مؤمن و حزبالّلهى و انقلابى، با تکیه به همین ایمان، در زمینههاى سازندگى، فناوریهاى پیچیده و نظامى بهوجود آوردند، که اکثر شما مىدانید من چه مىگویم. در همهى زمینهها این نقطه اتّکاءِ معنوى مىتواند چنین معجزهاى بکند.
یک عدّه، سادهلوحانه بعضى از کشورهاى ثروتمند دنیا را مورد نظر قرار مىدهند و مىگویند اینها ثروت دارند، اما دین و اخلاق ندارند؛ ما هم به همان راه برویم. خیال مىکنند ثروتمند شدن آنها، ناشى از دین نداشتن و اخلاق نداشتن آنهاست! این اشتباه است. هر کشورى اگر ثروتمند و قدرتمند شده است، به خاطر عوامل خاصّ ایجاد قدرت و ثروت است. هر جا تدبیر و کار و تلاش باشد، محصولى خواهد داد؛ این سنّت الهى است. حتّى کسانى هم که دنبال مادیّات صرفِ بدون معنویت مىروند، اگر مدیریّت و تدبیر درستى داشته باشند و تلاش و مجاهدت هم بکنند، البته به آن خواهند رسید: «کلّاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربّک(5)». این صریح قرآن است؛ بحث در این نیست. بحث در این است که وقتى فقط براى مادیّات کار و تلاش شد، ثروت و قدرت به دست مىآید؛ اما سعادت به دست نمىآید. ما مىخواهیم جامعهاى داشته باشیم که ثروت و قدرت و سعادتِ همه جانبه و عدالت را با هم داشته باشد. این نقطهاى است که ملتها آرزوى آن را مىکشند؛ والّا در کشورهاى ثروتمند و قدرتمند، بىعدالتى و ظلم و فقر و محرومیت و تلخى خیلى وجود دارد؛ ما که دنبال آن نیستیم.
جامعهاى مىتواند تصویر آرمانى یک ملتِ زنده، بیدار و باهوش قرار گیرد که در آن، معنویت و عدالت و عزّت و قدرت و ثروت و رفاه باشد. اگر بخواهیم این مجموعه با هم باشد، بدون معنویت و آرمان معنوى و اخلاق و درنظر گرفتن خدا و بدون مجاهدت فىسبیلاللَّه ممکن نیست. این چیزى است که پاسدار را عزیز مىکند.
پاسداران براى خدا مجاهدت کردند. روز پاسدار، روز ولادت حسینبنعلى علیهالاسّلام است؛ یعنى مظهر مجاهدت خالص و پاک براى خدا. این مجاهدت اگر از سوى مردم جواب داده شد، مثل مجاهدت نبىّاکرم مىشود که حکومت اسلامى را بهوجود آورد و تاریخ را عوض کرد؛ اما اگر با کمک و همراهى دلهاى مؤمن مواجه نشود، مانند واقعه عاشورا مىشود که امام حسین به شهادت مىرسد. جوشش معنوىِ او، تاریخ را هدایت مىکند. بالفعل نمىتواند موفّقیت ظاهرى پیدا کند، اما در طول تاریخ، موفّقیت حتمى متعلّق به اوست؛ همانطور که همه نبوّتها و همه راهنمایان بشر و راهنمایان الهى در طول تاریخ، این را داشتهاند. لذا شما مىبینید با گذشت سیزده، چهارده قرن، نام حسینبنعلى پرچم عدالت و فضیلتهاى معنوى است و همین نام توانسته است این انقلاب را بهوجود آورد. این انقلاب - که از این حیث، شبیه نهضت نبىّاکرم است؛ یعنى به موفّقیت رسید و دلها و جانها و نیروها و انسانها با آن همراهى کردند و امام را تنها نگذاشتند - توانست پرچم شوکت و عزّت را سرِ پا کند. این را از حسینبنعلى الهام گرفت و مظهر تجدید حیات اسلام شد.
راهى که انقلاب اسلامى و فداکاران این راه و شما پاسداران در طول این سالها رفتید، راه درستى بود؛ همان راهى بود که دنیاى اسلام را بیدار کرد؛ بسیارى از غیر مسلمانان را مسلمان کرد؛ حقانیت ملت ایران را اثبات کرد و آبروى ابرقدرت درجه یک دنیا را ریخت. امروز ببینید در دنیا علیه امریکا چه خبر است! مىدانید اینها براى حفظ آبرویشان چقدر خرج مىکنند و براى فریب افکار عمومى چقدر مایه مىگذارند؟ اینکه در مقابل افکار عمومى دنیا اینطور عریان و رسوا، انگشت اشارهى ملتها به طرف آنها دراز باشد و اینقدر به آنها اهانت کنند، مىدانید چقدر برایشان مهمّ است؟ اینها اثرات آن ایستادگیها و مجاهدتها و توکّلِ به خداست.
امروز بیدارى دنیاى اسلام و رسوایى دشمنان اسلام اتّفاق افتاده است؛ باید این راه را ادامه داد. این راه، راهى است که مىتواند این ملت را به آرمانهاى حقیقى خود برساند؛ یعنى به همان مجموعه آرمانىِ عزّت، معنویت، قدرت، رفاه و عظمت علمى؛ همان چیزهایى که براى یک ملت، مطلوب و محبوب است. راه صحیحى که فرزندان این انقلاب و فرزندان امام پیمودهاند، ما را به آنجا خواهد رساند؛ منتها شرطش استقامت است. استقامت، یعنى راه را گم نکردن؛ فریب جلوههاى مادّى را نخوردن؛ اسیر هوى و هوس نشدن؛ دستورها و فرایض اخلاقى و معنوى و ادب اسلام را رها نکردن و به لذّتطلبى و عشرتطلبى رو نیاوردن. اینها اساس کار است. البته در درجه اوّل باید مسؤولان طراز اوّل و طراز دوم کشور و مدیران ارشد و فرماندهان، مراقب این چیزها باشند؛ بعد هم عناصر مؤمنى که مىخواهند افتخار پیشرفت نظام اسلامى و آرمان اسلامى را در نزد خدا و خلق و تاریخ براى خود حفظ کنند.
البته معارضه و مخالفت و مزاحمت، زیاد است. همان اتّهامها و اهانتهایى که از اوّلِ پدید آمدن حرکت و فرهنگ پاسدارى در کشور وجود داشت، در سالهاى اخیر هم بعضاً توسّط همان آدمها تکرار مىشود؛ لیکن این مزاحمتها نباید بتواند راه مردان خدا را سد کند.
پاسدارى، یک فرهنگ است؛ یک فرهنگ عزّت و افتخار است. پاسدارى از دین و انقلاب - که امروز این معنا در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى مجسّم است - صرفاً یک حرکت نظامى نیست؛ پاسدارى، یک فرهنگ است؛ جنبه عقیدتى و سیاسى و فداکارى و مجاهدت دارد. البته جنبه نظامى هم دارد؛ یعنى بازوى نظامى انقلاب بوده است و خواهد بود. همانطور که دیروز انقلاب به این پاسدارى نیاز داشت، امروز هم نیاز دارد، فردا هم نیاز خواهد داشت؛ همیشه نیاز دارد.
بعضیها نادانسته - که مایلیم امیدوار باشیم نادانسته است - ریشه اصل مجاهدت و شهادتِ فىسبیل اللَّه را مىزنند. اینها نمىفهمند چه مىکنند؛ کارشان مثل همان نشستن بر سر شاخ و بُن بریدن است. اینها نمىفهمند که یک ملت وقتى به جهاز عظیمِ جهاد و شهادتِ فىسبیلاللَّه مجهّز باشد، چه معجزاتى مىکند و چه موفّقیتهاى بزرگى را به دست مىآورد. این را مىخواهند از این ملت بگیرند. اینها مىخواهند انقلاب و نظام اسلامى را مثل یک موجود بىدفاع، در دسترس قدرتها بگذارند تا آنها با همه امکانات سیاسى و نظامى و اقتصادى خود آن را بدرّند و تکّه پاره کنند. البته وقتى دشمنان این حرفها را مىزنند، کاملاً جهتدار، فهمیده و دانسته مىزنند؛ اما بعضى هم علىالظّاهر بدون اینکه بدانند چه مىکنند، حرفهاى دشمنان را تکرار مىکنند.
شما این راه و این افتخار و این هویّتِ چندجانبه را با دقّت حفظ کنید. نسل اوّلِ جهاد و شهادت، خوب امتحانى داد؛ نسلهاى دوم و سومِ جهاد و شهادت هم به فضل پروردگار با نورانیّتى که امروز انسان در نسل جوان مشاهده مىکند، آن روزى که لازم باشد، امتحان بسیار خوبى خواهند داد.
خداوند شما را محفوظ بدارد. انشاءاللَّه توجّهات حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه و ادعیّه زاکیّه آن بزرگوار شامل حال همه شما و همه فرزندان برومند این نظام و این انقلاب باشد و انشاءاللَّه با همّت و نیرو و نشاط شما، این کشور و این ملت بتواند راههاى دشوار را طى کند و موانع بزرگ را از سر راه خود بردارد و به آرمانهاى الهى خود برسد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) فصّلت: 30
2) 2. الاقبال، ج3، ص299
3) الاقبال، ج3، ص299
4) شفاءالصدور، ج1، ص540
5) اسراء: 20
منبع:khamenei.ir
قال رسول الله صلی الله علیه و آله:
حسین منی و انا من حسین
حسین از من و من از حسینم
صبح روز سوم شعبان سال چهارم هجری، شهر مدینه میزبان کودک نو رسیدهای بود که در خانه فاطمه سلاماللهعلیها و علی علیهالسلام چشم به جهان گشود و بعدها به "سید الشهدای اسلام" ملقب شد. این طفل نو رسیده، دومین فرزند خانوادهای است که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله پس از نزول آیه تطهیر بارها آنها را با عنوان "اهل بیت نبوت" مورد خطاب قرار داده و به آنها سلام گفته بود. مادر او فاطمه سلاماللهعلیها، دختر پیامبر و یکی از برترین زنان تاریخ است که به جهت بلندی معرفت و فضایل اخلاقی و پاکی زبانزد خاص و عام بوده و خداوند در بیان شان و جایگاه رفیعش سورهای را در قرآن آورده است. علی علیهالسلام نیز که دومین فرزند پسر خود را در آغوش میگرفت، اولین مسلمان، برترین دانای دین و بالاترین سخنور عرب و دارای سوابقی بینظیر در ایثار و دفاع از دین خدا، در سراسر دوران ظهور و گسترش دین اسلام بود. تا آنجا که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به دستور حضرت حق، بارها او را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود.
در آن روز فرخنده طفل را به محضر رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آوردند و علی علیهالسلام آن چنان که وظیفه داشت و نیز به رسم ادب و احترام از ایشان خواست که همچون فرزند نخست، نامگذاری این نو رسیده را نیز بر عهده گیرند. پیامبر هم به امر الهی او را "حسین" خواند.
حسین علیهالسلام دوران کودکی را در دامان پر مهر علی علیهالسلام و فاطمه سلاماللهعلیها و بیش از آن دو در دامان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله گذراند. علاقه و توجه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به حسین علیهالسلام چنان بود که همه اصحاب از آن آگاه بودند و بارها و بارها به چشم دیده و به گوش شنیده بودند.
اصحاب، بارها رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را دیده بودند که با حسن و حسین علیهماالسلام که کودک بودند، بازی میکند و آنها را بر دوش خود سوار میکند. حتی پیامبر لبهای حسین علیهالسلام را میبوسید و میفرمود: حسین از من است و من از اویم، خداوند دوست بدارد کسی را که او را دوست میدارد.
در این میان بسیاری میدانستند که محبت پیامبر به این دو کودک و مخصوصا به حسین علیهالسلام، یک محبت عادی نسبی و فامیلی نبود. زیرا از طرفی پیامبر خدا فردی عادی مانند سایر مردم نبوده و بنا بر نص صریح قرآن، هیچ رفتار یا گفتار پیامبر از سر خواسته شخصی و هوی و هوس نیست، و از همین روست که خداوند میفرماید: شایسته است که رفتار و حرکات ایشان سرمشق و الگوی اهل ایمان باشد. از سوی دیگر پیامبر دختران زیاد و حتی فرزند پسری نیز داشتند، اما این گونه ابراز محبت و توصیههای موکد فقط در مورد حسن و حسین علیهماالسلام دیده میشد.
حسین علیهالسلام هنوز کودک بود که منظور چندین آیه قرآن قرار گرفت. در روز مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، حسین علیهالسلام و خانوادهاش تنها همراهان رسول خدا بودند و پیامبر اکرم، بنا به دستور الهی در آیه مباهله، حسن و حسین علیهماالسلام را به عنوان فرزندان خاندان وحی با خود برای مباهله همراه کرد.
یکی از پنج تنی که آیه تطهیر در مورد آنها نازل شد، حسین علیهالسلام بود و او نیز به همراه پدر، مادر و برادر خود زیر عبای پیامبر بود که خداوند این آیه را درباره آنها نازل کرد: همانا خداوند فقط و فقط میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را قطعا پاکیزه سازد، گواهی روشن و سندی گویا بر عصمت این خانواده و دوری ایشان از هر گناه و خطا.
اما سالیان خوش کودکی حسین علیهالسلام بزودی به پایان رسید. حدوداً هفت ساله بود که رسول خدا مسلمانان را با انبوهی از سفارشات در مورد اهل بیت خود تنها گذاشت و جهان اسلام را غرق در ماتم کرد.
در این مدت حسین علیهالسلام به عنوان یک مسلمان و ماموم، بر مسیر حرکت علی علیهالسلام راه میسپرد و در عین نوجوانی از هر فرصتی برای دفاع از حق استفاده میکرد.
حسین علیهالسلام تقریبا 32 سال داشت که با بیعت مردم، علی علیهالسلام حاکم جامعه اسلامی گردید. بعد از چندی ایشان به همراه فرزندان خود به کوفه هجرت کرد و آنجا را مرکز حکومت اسلامی قرار داد. در این مدت حسین علیهالسلام در تمام صحنههای نظامی و سیاسی، یار و یاور نزدیک پدر و امام خود بود و در نهایت احترام فرمانهای پدر را اطاعت میکرد. حسین علیهالسلام تربیت شده دست بزرگ مدافع اسلام بود و شجاعت و شهامت را به خوبی از پدر آموخته بود و در هر سه جنگی که در این دوران پیش آمد حضوری فعال داشت. در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیرالمومنین به عهده ایشان بود. در جنگ صفین اولین فتح سپاه علی علیهالسلام به دست او رقم خورد و شریعه فرات بدست او و یارانش آزاد شد. در جریان حکمیت نیز ایشان یکی از شاهدان ماجرا از سوی پدر بود.
پس از شهادت امیر المومنین علیهالسلام، امام حسن علیهالسلام، به دستور الهی و سفارش پیامبر به مقام امامت رسید و هدایت جامعه مسلمین و ادامه راه تبیین و نشر دین خدا را به عهده گرفت.
در دوران امامت برادر، حسین علیهالسلام نیز همانند سایر شیعیان، مطیع و سر سپرده کامل برادر خود به عنوان امام شیعیان بود و در اطاعت اوامر او ذرهای سستی نمیکرد. چنان که ادب و اطاعت او از برادر مثال زدنی شد. امام باقر علیهالسلام در این زمینه میفرماید: امام حسین علیهالسلام به خاطر احترام و بزرگداشت مقام برادرش، امام حسن علیهالسلام، هرگز جلوتر از او راه نرفت و در سخن گفتن از او پیشی نگرفت.
حسین علیهالسلام در تمامی مواضع سیاسی و مهمترین آنها در قضیه صلح امام حسن علیهالسلام با معاویه، پشتیبان و مطیع امر امام خویش بود. در این واقعه حسین ابن علی به عنوان یکی از شخصیتهای جهان اسلام علیرغم اینکه تمامی مسلمانان امام حسن را تنها گذاشتند، کاملا مدافع این صلح بود و سرسختانه از موضع و تصمیمات برادر حمایت میکرد و او نیز حفظ اسلام را در مصالحه میدید.
پس از جریان صلح، حسین علیهالسلام به همراه برادر از شهر کوفه به مدینه زادگاه خود بازگشتند و در کنار مرقد رسول خدا به وظیفه تربیت و ارشاد مردم و تبیین و تفسیر احکام الهی پرداختند. اما دیر زمانی نگذشت که امام حسن علیهالسلام با حیله معاویه مسموم شد و به شهادت رسید و حسین علیهالسلام جانشین برادر و امام مسلمین گردید.
طبق نقل تاریخ و روایات اهل بیت علیهمالسلام، همه ائمه شیعه، پایان حیات دنیاییشان با شهادت بوده است.بنابر این، با توجه به اینکه قرآن کریم شهیدان را زنده معرفی میکند و مسلمانان را از مرده تصور کردن آنان نهی می نماید، لذا امامان ما همیشه زنده اند و حتی بعد از شهادت نیز، آگاهی و توجه آنها به این جهان کم نمی شود.
از همین رو است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بارها یکسانی زیارتشان در حیات و پس از آن را بیان کردهاند و این ویژگی را برای دیگر ائمه نیز قائل شدهاند.
با توجه به این تعالیم، آثار و برکات زیادی در زیارت اهل بیت علیهمالسلام پس از شهادت وجود دارد. به عنوان نمونه، اهلبیت علیهمالسلام، کلام ما را میشنوند و پاسخ درخواست زایران را میدهند. در کنار این، زیارتشان برای زایر سازنده و تربیت کننده است و اجر و پاداشی عظیم دارد.
اما با این وجود، برای زیارت هیچ امامی، به اندازه زیارت امام حسین علیهالسلام در کربلا تاکید نشده است. آنچه در زیارت حسین بن علی علیهالسلام بسیار چشم گیر است، ثوابهای کلان و پاداشهای عظیم و حیرت آوری است که در روایات اهلبیت علیهمالسلام برای آن بیان گشته است.
اگر خوب بنگریم، مییابیم که امام حسین علیهالسلام هرآنچه داشت، در راه خدا داد و با این کار، اسلام را زنده کرد و بقاء دین را بیمه نمود. لذا دین رسول خدا، با وجود امام حسین علیهالسلام تداوم یافت. این همان مفهوم کلام سیدالشهدا است که در روز عاشورا فرمود: اگر استواری و استقامت دین جدم با مرگ من است، پس ای تیغ ها مرا در برگیرید.
از همین رو است که لحن و بیانی که در احادیث مربوط به زیارت سیدالشهداء علیهالسلام به کار رفته است، حاکی از عظمتی حیرت آور و آمیخته با تاکیداتی فراوان است. به عنوان مثال، روزی امام صادق علیهالسلام از یکی از شیعیان به نام "سدیر" پرسید:
- آیا هر روز حسین(علیه السلام) را زیارت می کنید؟
- خیر!
- آیا هر جمعه زیارت می کنید؟
- خیر!
- هر ماه چطور؟
- خیر!
- هر سال چطور؟
- گاهی چرا.
آنگاه فرمود:
- ای سدیر، با توجه به اینکه هزاران فرشته غبار آلود و گریان، هر روز حسین علیهالسلام را زیارت میکنند و خسته نمیشوند، چرا تو هر هفته، یا هر روز یک بار، آن حضرت را زیارت نمیکنی؟
سدیر گفت: فدایت شوم، میان ما و او فرسنگ ها فاصله است.
در این هنگام امام صادق علیهالسلام فرمود: بر پشت بام برو ... و بگو:
السلام علیک یا اباعبدالله ، السلام علیک و رحمه الله و برکاته؛
با این کار برای تو زیارت محسوب میشود و پاداش حج و عمره مییابی.
با این همه در طول تاریخ، ستمگران و حکام جور و پیروان باطل و ساده لوحشان وقتی با یک فکر و ایمان و گرایش مذهبی نمیتوانند مبارزه و مقابله کنند، درصدد محو و نابودی آن تفکر و باور بر میآیند.
کربلای امام حسین علیهالسلام نیز بارها شاهد این چنین تندرویها و کج فهمیها بوده است و هم اکنون نیز نظاره گر آن است. ستمگران و کج اندیشان میخواهند با محدود کردن مردم و ممنوع ساختن زیارت و اعمال فشارهای مختلف و حتی تخریب نمودن قبر مطهر سید الشهدا علیهالسلام، یاد آن حضرت را از خاطرها ببرند؛ ولی علیرغم اینکه قبر آن حضرت در زمانهای مختلف مورد اهانت قرار گرفت و تخریب شد، اما شیعیان پیوسته طبق توصیه اهل بیت علیهمالسلام، زیارت حسین بن علی علیهالسلام را مورد توجه خاص قرار داده و میدهند.
میوه بهشتی
مرحوم مجلسی گوید: در بعضی از نوشته های اصحاب ما (امامیه) دیدم که به صورت مرسل از گروهی صحابه نقل شده که گفتهاند:
پیامبر خدا وارد منزل فاطمه زهرا سلام الله علیها شد و فرمود: فاطمه! پدرت امروز مهمان توست.
فاطمه عرض کرد: پدرجان حسن و حسین از من خوردنی می خواهند، چیزی نمی یابم تا بخورند.
سپس پیامبر وارد شد و با علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام نشست، فاطمه متحیر بود نمی دانست چه کند.
پیامبر-که درود خدا برو باد- مدتی به آسمان نگاه کرد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای محمد، خدای علیّ اعلی سلامت میرساند و تو را به درود و اکرام خود ویژه داشته، میفرماید: به علی و فاطمه و حسن و حسین -علیهم السلام- بگو از میوههای بهشتی چه چیزی را دوست میدارند؟
پیامبر فرمود: ای علی، ای فاطمه، ای حسن و ای حسین پروردگار عزیز میداند که شما گرسنهاید، از میوههای بهشتی کدام را دوست دارید؟
آنان از روی شرم از پیامبر سکوت کرده، چیزی نگفتند. پس حسین علیه السلام (سکوت را شکسته) و عرض کرد: با اجازه شما! باباجان، و مادرجان، و با اجازه شما، برادرجان ای حسن، من (می خواهم) یکی از میوه های بهشتی را برگزینم.
همگی فرمودند: حسین جان هر چه می خواهی بگو که ما به آنچه تو برای ما برگزینی خرسندیم، حسین عرض کرد: ای رسول خدا به جبرئیل بگو: ما رطب تازه می خواهیم.
پیامبر فرمود: خدا این را می دانست، سپس (رو به فاطمه نموده) فرمود: فاطمه! برخیز و وارد آن اتاق شو و هر چه در آن بود بیاور.
پیامبر-صلوات الله علیه- فرمود: فاطمه جان! این از کجا آمد؟
فاطمه همان جواب مریم را (که در قرآن مجید آمده است) داد و عرض کرد: از جانب خداست، همانا خدا هر که را بخواهد بی حساب روزی می دهد.
پیامبر برخاست و آن را گرفته پیش روی همه نهاد، سپس فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم، آنگاه دانهای خرما برداشته در دهان حسین نهاد و فرمود "نوش جان و گوارایت ای حسین"
خرمای دیگری برداشت و آن را در دهان حسن نهاد و فرمود "نوش جان و گوارایت ای حسن". سومین خرما را برداشته در دهان فاطمه زهرا نهاد و فرمود: "نوش جان و گوارایت ای فاطمه زهرا".
سپس چهارمین خرما را برداشت و آن را در دهان علی نهاده، فرمود: "نوش جان و گوارایت ای علی". باز به علی خرمای دیگری داد و فرمود " نوش جان و گوارایت ای علی".
سپس شتابان از جا برخاست، بعد نشست.
فاطمه عرض کرد: پدر جان امروز چیز عجیبی از شما دیدم، پیامبر فرمود: ای فاطمه! خرمایی که در دهان حسین نهادم و گفتم: گوارایت ای حسین، از این رو بود که شنیدم میکائیل و اسرافیل به او میگویند: گوارایت ای حسین. من نیز همچون آنان گفتم.
خرمای دوم را برداشته در دهان حسن نهادم، شنیدم جبرئیل و میکائیل به او میگویند: گوارایت ای حسن. من نیز مثل آنان گفتم.
خرمای سوم را که برداشته در دهان تو- ای فاطمه- نهادم، شنیدم حوریان بهشتی- در حالی که شادمان، از بلندای عوالم بهشتی بر ما اشراف داشتند- به تو میگویند: گوارایت باد، ای فاطمه، من نیز طبق آنان آنرا گفتم.
چون چهارمین خرما را که برداشته و در دهان علی نهادم، از جانب خداوند ندایی شنیدم که میگوید: نوش جان و گوارایت ای علی. من هم طبق ندای حق تعالی آن را گفتم.
باز به علی خرمای دیگری دادم، دوباره ندای حق را شنیدم که می گوید: نوش جان و گوارایت ای علی.
سپس به خاطر گرامی داشت حضرت پروردگار (شتابان) برخاستم. پس شنیدم می فرماید: ای محمد! به عزت و جلالم سوگند اگر از هم اکنون تا روز قیامت، دانه دانه خرما به علی می دادی، من پیوسته به او می گفتم: نوش جان و گوارایت ای علی.
منبع:سایت تبیان