• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1233
تعداد نظرات : 369
زمان آخرین مطلب : 4553روز قبل
دعا و زیارت

 

 
  



نقش قرآن در زندگی بشری در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و حتی بین المللی، قابل دقت و بررسی است كه به طور مختصر به بعضی از آنها اشاره می شود:
یكم. انسان نیازمند ارتباط مستقیم با آفریننده و هستی بخش خود است. این ارتباط اگر چه از طریق مناجات و رازگویی درونی و قلبی انجام می گیرد؛ اما دسترسی به كلمات خود خداوند، بسیار لذت بخش و اطمینان آور است. چنان كه اقبال لاهوری گفته است: «اگر می خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان».
این ویژگی به طور كامل، تنها برای قرآن مجید باقی مانده است و هیچ كتاب آسمانی دیگر، چنین جایگاهی ندارد.
دوم. انسان در تكاپو و جست و جوی آگاهی های صحیح و معارف بلند و پرمعنا است. البته با استفاده از تجربیات بشری و تلاش های علمی، به بسیاری از آگاهی ها می توان دست یافت؛ اما برای اطمینان به درستی یافته های خود و آگاهی به آنچه برای او دست نایافتنی است، نیاز به یك منبع اصیل و غنی بسیار محسوس است؛ چنان كه از زبان امام راحل(ره) گفته شده است: «اگر قرآن نبود، درهای معرفت بر ما بسته بود».
قرآن مجید در این باره جایگاه ممتازی دارد. تعریفی كه قرآن از انسان دارد «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»؛ بقره (2)، آیه 30. و تعریفی كه قرآن از خداوند ارائه كرده است: «لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ»؛ شوری (43)، آیه 11.، همراه با بیان صفات جمال و جلال و تعریفی كه از نظام هستی و حیات و شعور همگانی موجودات ارائه داده «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»؛ رعد (13)، آیه 13. و بیانی كه از پیوستگی و هماهنگی منظم همه كرات و افلاك و زمین و آسمان دارد «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها...»؛ شمس (91)، آیه 4 - 1.
و... نیازمندی همه جامعه بشری و پویندگان راه حق و حقیقت را به این كتاب آسمانی ضروری و آشكار ساخته است؛ زیرا بعضی از دانش ها به جز از طریق قرآن، برای بشر دست یافتنی نیست: «وَ یُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»؛ بقره (2)، آیه 151.
؛ «و آنچه را نمی دانستید به شما یاد می دهد...».
از جمله آگاهی هایی كه جز از طریق قرآن راهی برای دریافت آن نیست، آگاهی درباره جهان پس از مرگ و جزئیات جهان آخرت است؛ زیرا هیچ كدام از افراد بشر، تجربه تكرار و رفت و آمد آن را ندارند و درك بشری، هیچ گونه سابقه ذهنی از آن ندارد. در حالی كه در سوره «واقعه»، «صافات»، «مرسلات» و... صحنه قیامت به تصویر كشیده شده است.
سوم. نقش برجسته دیگر قرآن این است كه از سابقه تاریخ بشر، خبرهای درست و مطابق واقع را نقل كرده و سرگذشت پیامبران و محتوای پیام آنان را - بدون هرگونه تحریف و دسیسه بشری به انسان ها رسانده است. ازاین رو قرآن حتی بر پیروان تورات و انجیل، منّت شایان توجهی دارد كه چهره پیامبران بنی اسرائیل را به درستی معرفی كرده و حضرت موسی، عیسی، زكریا و... را آن گونه كه بوده اند - به دور از هر گونه تهمت و توهینی شناسانده و دست تحریف گران و دسیسه گران را نقش بر آب ساخته است. قرآن مجید در این باره می فرماید: «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما یَكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ»؛ مائده (5)، آیه 116.؛ «ای عیسی پسر مریم! آیا تو گفتی به مردم كه من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟! گفت: منزهی تو! مرا نشاید كه چیزی را كه حق نیست بگویم».
چهارم. نقش برجسته دیگر قرآن برای جامعه بشری، این است كه ظرفیت جهان شمولی دارد و پیام های آن برای تمام مصلحان جهان و حافظان حقوق بشر، قابل اعتنا و كاربردی است. تكیه بر نقاط مشترك پیروان ادیان آسمانی و پایبندی به اصول انسانی (مانند عدالت گستری، امانت داری و...)، تلاش برای ریشه كنی هرگونه ناهنجاری، ناپاكی و اختلاف و مخالفت با حق و درستی و... همگی شاخص هایی است كه ظرفیت جهان شمولی قرآن را به نمایش گذاشته است. آیات نورانی قرآن، تمامی اصلاحگران و حق گرایان را به سوی محور وحدت و پاكی، به دور از هر گونه تعصب و خودخواهی، دعوت كرده است: «قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛ آل عمران (3)، آیه 64.؛ «بگو: ای اهل كتاب! بیایید بر سر سخنی كه میان ما و شما یكسان است، بایستیم كه: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم و برخی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به پروردگاری نگیرد»
بی تردید گستردگی دانش بشر، تحولات شایان توجهی داشته و شكوفا سازی طبیعت و سلطه بر آن، به دست قدرت علمی و اطلاعاتی انسان و تجربه های بشری، تا حدود زیادی تأمین شده است. قرآن خود این تحول آفرینی را در گستره ظرفیت های انسان دانسته است: «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِیها»؛ هود (11)، آیه 61.؛ «خداوند شما را در زمین ایجاب كرد و وظیفه شكوفایی و آبادانی و استخراج ظرفیت های زمین را به شما واگذار كرد».
رسالت دین و قرآن، «شكوفایی متوازن، متعادل و هماهنگ انسان» است. بر این اساس باید انسان را شناخت و آغاز و انجام او را دانست. باید جایگاه انسان را در كل هستی به درستی تعریف كرد و رابطه او با خدا، خود، جامعه و طبیعت را تنظیم نمود.
رسالت علم ساخت جهان و رسالت قرآن، رشد ایمان و جهت دهی به حركت انسان است و با توجه به اسارت علم در دست برخی از انسان های آلوده به قدرت و ثروت و فزون خواه، ضرورت پایبندی به كتاب آسمانی به دور از تحریف و یك مكتب الهی آشكار شده است.

برای آگاهی بیشتر ر.ك:
الف. محمدحسین طباطبایی، قرآن در اسلام، (دارالكتب الاسلامیه، 1372)؛
ب. عبدالله جوادی آملی، قرآن در قرآن، (مركز نشر اسراء، بهار 1378)؛
ج. عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، (مركز نشر اسراء، 1380)؛
د. محمدتقی مدرسی، مباحثی پیرامون معارف قرآن كریم، (انتشارات محبان الحسین علیه السلام، 1379)؛
ه. محمد غزالی، نقش قرآن در جهان معاصر، انتشارات هه ژار سنندج، 1380)..

برگرفته از سایت تبیان
جمعه 5/6/1389 - 15:1
شهدا و دفاع مقدس
 
  



درباره ی به طول انجامیدن جنگ، دو سؤال مطرح می شود:
1. آیا امكان نداشت جنگ تحمیلی، در مدت زمان كوتاه تری خاتمه یابد؟ به عبارت دیگر در بعضی از زمان ها كه موازنه ی نظامی و سیاسی به نفع ایران بود، چرا دولت ایران اقدام به پایان دادن جنگ نكرد؟
2. چه مؤلفه های جدیدی در پایان هشتمین سال جنگ وارد معادلات سیاسی و نظامی شد كه منجر به آتش بس رسمی شد؟


گفتنی است كه از دیدگاه كارشناسان و صاحب نظران، تنها مقطعی كه می توانست جنگ به پایان برسد، بعد از فتح خرمشهر بود. اما به دلایل ذیل این امر محقق نشد و جنگ تا سال 1367 (زمان پذیرش قطعنامه ی 598 شورای امنیت) ادامه یافت.
الف. بررسی چرایی تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر اگر صلح را مجموعه ای از آتش بس، عقب نشینی، تعیین متجاوز، تأمین خسارت های وارده و... بدانیم، باید بگوییم كه در آن زمان، هیچ گونه پیشنهاد صلحی ارائه نشد و شورای امنیت و دیگران، تنها آتش بس ـ و در واقع حالت نه جنگ نه صلح ـ را توصیه می كردند. در آن زمان طرحی كه متضمن صلح واقعی باشد و شناسایی متجاوز و پرداخت غرامت را نیز شامل شود و تضمین برای عدم تعرض مجدد داشته باشد وجود نداشت و پیشنهادهای ارائه شده، تنها در حد آتش بس و مذاكره طرفین بود. این امر با توجه به پشتیبانی یك طرفه و آشكار دولت های بزرگ و نهادهای بین المللی از عراق، هیچ گاه نمی توانست شرایط ایران را برای یك صلح واقعی و شرافت مندانه محقق سازد. به این ترتیب ایران، دلایل منطقی و عقلانی برای ادامه جنگ داشت. این دلایل عبارت بود از:
1. شرایط ایران برای صلح (شناسایی و تنبیه متجاوز، پرداخت غرامت از سوی عراق)؛
2. مرزهای ایران تأمین نداشت. نقاطی در شلمچه، طلائیه، فكه و قصر شیرین در اشغال عراق بود. شهرهای سومار، نفت شهر و مهران عملاً در اشغال دشمن بود و امكان آزادسازی این نقاط از راه مذكور، غیرمعقول به نظر می رسید و راهی جز ادامه جنگ وجود نداشت.
3. در حالی كه نیروهای خودی، پیروزی های زیادی كسب می كردند، توقف در جنگ و چانه زنی در پشت میز مذاكره، برای آزادی نقاط مرزی آزاد شده صحیح نبود.
4. شهرهای آزاد شده (همچون خرمشهر) به علت حضور دشمن در شلمچه، همچنان مورد تهدید بود.
5. توانایی كمی ارتش عراق ترمیم شده و با كمك های همه جانبه دول بزرگ افزایش هم یافته بود.
6. تنها چیزی كه ارتش عراق از دست داده بود، روحیه بود كه با توجه به روحیه فرماندهی آن (شخص صدام)، این مسأله نیز پس از مدتی قابل ترمیم بود.
7. در حالی كه نیروهای جمهوری اسلامی در نوار پیروزی قرار داشتند، توقف ناپایا در فراز قدرت و دادن فرصت مجدد به عراق، زیان هایی به بار می آورد. اگر آن روز جنگ متوقف می شد و تجربه ای چون مذاكرات سوریه و اسرائیل، بر سر ارتفاعات جولان، فراروی ما قرار می گرفت و ما ناچار می شدیم بر سر سایر مناطق تحت اشغال، پشت میز مذاكره با عراق چانه زنی بی حاصل كنیم؛ امروز جامعه، مسؤولان وقت را شماتت می كرد.
8. عراق در نظر داشت با برگزاری اجلاسی سران جنبش غیر متعهد در بغداد و كسب ریاست دوره ای این جنبش، برای تحقق خواسته های نامشروع خود، به ایران فشار آورد؛ ولی ایران با حمله به داخل خاك عراق در عملیات رمضان، این امتیاز مهم و حیاتی را از عراق گرفت.
9. به همین منظور در مورخ 20 خرداد 1361 جلسه ای در حضور امام خمینی در جماران تشكیل گردید و موضوع به شور گذاشته شد. از نظر نظامیان شركت كننده در آن جلسه، امكان پدافند با توقف روی خط مرزی وجود نداشت، زیرا در اغلب نقاط مرزی هیچ گونه مانع طبیعی وجود نداشت و ایجاد استحكامات جدید نیز یكسال به طول می انجامید و طی این مدت احتمال حمله مجدد عراق جدی بود. مهم تر اینكه با تكیه بر اصل متعارف نظامی «تعقیب دشمن» هرگونه توقف پس از فتح خرمشهر یك حركت غیراصولی بود. به همین دلیل امام خمینی پس از تردید اولیه در مورد تداوم جنگ در خاك عراق با استماع دلایل نظامیان و نا امیدی از پذیرش شرایط ایران توسط دولت عراق، به ادامه جنگ و ورود نیروهای ایران به خاك عراق موافقت نمودند.
دكتر ولایتی به عنوان وزیر امور خارجه حوادث آن زمان را این گونه توضیح می دهد: در نیمه سال 1361، شرایط خوبی در جبهه‌ها حاكم بود، پیروزی‌های نظامی ایران كه از شكست حصر آبادان در مهر ماه سال قبل آن شروع شده بود، با فتح خرمشهر در سوم خرداد سال 1361 به اوج رسید و در مقایسه با قبل كه عراقی‌ها مناطق زیادی را اشغال كرده و از شمال تا جنوب، مناطق گسترده‌ای را به تصرف خود درآورده بودند، تلاش چندماهه ایران برای بازپس‌گیری مناطق اشغال‌شده به دستاوردهای خوبی منجر شده و در مناطق استراتژیكی چون آبادان و خرمشهر به نتیجه رسیده بود. اما هنوز مناطق گسترده‌ای در طول نوار 1200 كیلومتری مرزی وجود داشت كه تحت اشغال عراقی‌ها بود و این اشغال، حتی تا پایان جنگ و آتش‌بس هم ادامه داشت.
در آن مقطع، این ایده در شورای عالی دفاع مطرح شد كه اگر نقاطی را در داخل خاك تصرف تعریف كنیم، ابزار لازم برای وارد كردن فشار به عراقی‌ها برای عقب‌نشینی آنان به مرزها و محكومیت متجاوز و دریافت غرامت از عراق به دست می‌آید.
از این مقطع به بعد و با طرح این ایده، تعدادی از كشورها و سازمان‌های بین‌المللی برای پایان دادن به جنگ و آتش‌‌بس، تلاش‌های خود را تشدید كردند، این تلاش‌ها كه با محوریت سازمان كنفرانس اسلامی، جنبش عدم تعهد، سازمان ملل و تعدادی از كشورهای عربی صورت می‌گرفت، پس از فتح خرمشهر جدی‌تر شد.
از سوی سازمان ملل متحد، «اولاف پالمه»، نخست‌وزیر پیشین سوئد و «یان الیاسن» قائم‌مقام وزارت خارجه این كشور و از سوی كنفرانس اسلامی، كمیته‌ای متشكل از«ضیاء الحق» رئیس‌جمهور پاكستان، «ضیاء الرحمن» رئیس‌جمهور پاكستان، «احمد سكوتوره» رئیس‌جمهور گینه، «داود جاوارا»‌ رئیس‌جمهور گامبیا، «بلند اولسو» نخست‌وزیر تركیه و «یاسر عرفات» رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین به تهران سفر كردند. از سوی جنبش عدم تعهد هم وزرای خارجه چند كشور مأمور به رایزنی شده بودند كه شامل وزرای خارجه كوبا و مالبیر، وزیر خارجه زامبیا، «ناراسیمها رائو» وزیر خارجه هند و «فاروق قدومی» وزیر خارجه فلسطین به تهران سفر می‌كردند و طی رایزنی‌های آنان هم هیچ پیشنهاد مشخصی كه تأمین‌كننده خواسته‌های ما مبنی بر عقب‌نشینی به مرزها و دریافت غرامت بود، ارائه نشد.
پس از فتح خرمشهر، جریانی آغاز شد كه شامل ابتكار برخی از كشورها برای پایان جنگ بود. در این ابتكارها برای اولین بار، مسئله دریافت غرامت و عقب‌نشینی تا مرزها كه خواسته‌های اصلی ما بود، مطرح شد. عقب‌نشینی به مرزها و پایان اشغال ایران، برای ما اولویت نخست را داشت. چراكه حتی تا پایان جنگ و پذیرش قطعنامه 598، حدود بیست هزار كیلومتر مربع از خاك ما در اشغال ارتش عراق بود و اگر ما بلافاصله پس از بازپس‌گیری خرمشهر صلح را می‌پذیرفتیم، عملا با این سؤال مهم روبه‌رو می‌شدیم كه چه تضمینی وجود دارد كه ما بقیه خاك ایران را پس بگیریم. این سؤال وقتی اهمیت پیدا می‌كند كه توجه كنیم پس از پذیرش صلح، عملا نیروهای نظامی ما كه عمدتا غیرحرفه‌ای و بسیجی بودند، به شهرها بازمی‌گشتند و مشغول زندگی عادی خود می‌شدند، اما نیروهای عراق كه نظامیان حرفه‌ای و كلاسیك بودند، در مواضع خود باقی می‌ماندند. اگر ما در این مقطع، صلح را می‌پذیرفتیم، فاجعه‌ای كه در جنگ‌های دوم ایران و روس اتفاق افتاد و منجر به از دست رفتن بخشی از خاك ایران شد، تكرار می‌شد. در جنگ‌های دوم ایران و روس در ابتدای تابستان 1826 میلادی، عباس میرزا با اتكا به نیروهای مردمی كه به خاطر فتوای علما به جبهه آمده بودند، به نیروهای روسیه حمله كرد و نیروهای «پاپكویچ» سردار برجسته روسیه را تا تفلیس عقب نشاند اما در پاییز نیروهای داوطلب ایرانی به محل‌های زندگی خود بازگشتند و پاپكویچ با استفاده از این فرصت، حمله كرد و تا زنجان و نزدیكی قزوین پیش‌روی كرد.
اگر ما پس از فتح خرمشهر، صلح را می‌پذیرفتیم، با توجه به وضعیت قطعنامه‌های سازمان ملل كه طی آنها تنها از آتش‌بس صحبت شده و بر عقب‌نشینی تأكید نشده بود، عملا هیچ تضمینی ـ حتی صوری ـ برای عقب‌نشینی نداشتیم و طبیعتا نیروهای داوطلب جبهه را ترك می‌كردند و نظامیان حرفه‌ای ما از نظر تعداد، قابل مقایسه با ارتش عراق كه سه برابر شده بود، نبود و شرایط برای از دست رفتن خاك اشغال شده و حتی تهدید برای ادامه حمله نظامی مجدد عراق به ایران وجود داشت. بنابراین تعیین شرط عقب‌نشینی و دریافت غرامت، مهم‌ترین خواسته‌های ما برای پذیرش آتش‌بس بود. اولین پیشنهاد مشخص به ما درباره آتش‌بس و دریافت غرامت از طرف حبیب شطی، دبیركل وقت كنفرانس اسلامی داده شد.
شطی به تهران آمد و به ما پیشنهاد كرد كه می‌تواند با مذاكره با دولت‌های ثروتمند عربی حامی عراق در جنگ برای ما غرامت بگیرد.
رقم پیشنهادی شطی ده میلیارد دلار بود كه در مقابل ما گفتیم، اصل بحث را قبول داریم، اما این رقم مورد پذیرش ما نیست و باید درباره مبلغ آن مذاكره كنیم.
در همین دوره آقای بندری، معاون وزیر خارجه هند هم مذاكرات مشابهی به عنوان میانجی برای تعیین غرامت داشت و غرامت مورد مذاكره با وی حدود سی تا پنجاه میلیارد دلار بود. اما نه آقای شطی به ما پاسخ مشخصی داد و نه آقای بندری در واقع هیچ مقام مسئولی به ما هیچ پیشنهاد مشخصی نداد و بحث‌ها بیشتر در حد مذاكرات اولیه باقی ماند. خود آقای شطی هم از نظر حقوقی نمی‌توانست هیچ تعهدی به ما بدهد. او گرچه دبیركل سازمان كنفران اسلامی بود، اما نه وزیر خارجه بود، نه معاون وزیر خارجه. بنابراین نمی‌توانست از طرف دولت‌های عربی حتی همان مبلغ ناچیز ده میلیارد دلار را كه یك‌دهم برآورد آقای ابوفرج كارشناس سومالیایی سازمان ملل است، تضمین كند. این كارشناس خسارت ایران در جنگ را صد میلیارد دلار برآورد كرده بود هر چند جمهوری اسلامی معتقد است این رقم نیز واقعی نیست و خسارت ایران در جنگ بالغ بر هزار میلیارد دلار است.
در حقیقت هیچ مقام مسئولی از عربستان، كویت یا دولت‌های عربی كه قرار بود این غرامت را به ما پرداخت كنند، با ما مذاكره جدی و متعهدانه‌ای نكرد تا ما درباره عقب‌نشینی و غرامت مذاكره كنیم و ما كه تجربه خاورمیانه و جنگ‌های كشورهای عربی با اسرائیل را داشتیم، دیده بودیم پس از برقراری آتش‌بس، اسرائیل از مناطق اشغال‌شده عقب‌نشینی نمی‌كرد و با فرو نشستن حرارت كشورهای عربی، زمین‌های آنان به تملك اسرائیل درمی‌آمد. این شرایط درباره جنگ ما حادتر بود، چرا كه عملا دنیا از اشغالگر حمایت می‌كرد و امكان این جدی بود كه عراق متناوبا به جنگ و صلح بپردازد تا سراسر ایران را اشغال كند، بنابراین تا زمان تصویب اولین قطعنامه‌ای كه دو خواسته اصلی ما یعنی عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی و تعیین متجاوز را تأمین می‌كرد، یعنی قطعنامه 598 در سال 1366، ما هیچ بستری برای آتش‌بس و صلح در اختیار نداشتیم.(مصاحبه «بازتاب» با دكتر ولایتی
)

 

در هر صورت علاوه بر مطالب فوق، توجه شما را به نكاتی در این زمینه جلب می نماییم.
یكم: از همان آغاز كه جنگ تحمیلی بر علیه ایران شروع شد تنها راه منطقی دفاع با قدرت علیه متجاوز و بیرون راندن و تنبیه متجاوز و حصول اطمینان از عدم تجاوز مجدد او بود با فتح خرمشهر ما توانستیم قسمت های عمده ای از خاك كشور عزیزمان را از دست عراق پس بگیریم، اما شرایط بین المللی و منطقه ای و كشور عراق حاكی از این بود كه تمام علل و عوامل كه در شروع جنگ توسط عراق نقش داشتند هنوز به قدرت باقی باشند و مطرح نمودن صلح توسط عراق و فشار علیه ایران برای پذیرش آن صرفا یك نوع تاكتیك برای خروج عراق از وضعیت پیش آمده می باشد. عوامل شروع جنگ توسط عراق عبارت بود از:
الف
) سیستم بین الملل: در سطح ابرقدرت ها ایالات متحده آمریكا كه بر اثر پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال آن جریان گروگان گیری و شكست مفتضحانه عملیات طبس ضربات پیاپی و سختی از ایران خورده بود نه تنها از هر حركتی كه متضمن ضربه زدن به ایران می بود استقبال می كرد، بلكه خود در صدد چاره جویی برای انتقام و جبران شكست های قبلی بود. شواهد و دلایل بسیاری وجود دارد كه آمریكا مشوق و ترغیب كننده رژیم عراق در آغاز جنگ بوده است. در سطح قدرت های بزرگ مانند فرانسه و انگلیس كه روابط عمیق و منافع قابل توجهی در عراق داشتند و از وقوع انقلاب اسلامی نیز شدیدا ضرر خورده بودند. بنیه نظامی عراق را تقویت نمودند. دولت های منطقه خاورمیانه (دولت های عربی به استثناء سوریه، لیبی و الجزایر) نه تنها به نفع عراق موضع گیری كرده بلكه از هر نوع كمك ممكن به عراق خودداری نكردند. آنها وجود انقلاب اسلامی در ایران را خطر بزرگی برای ادامه حكومت نامشروع خود می دانستند.
ب ) شخصیت تصمیم گیرنده صدام كه در آغاز تجاوز به ایران دارای سه انگیزه عمده شخصی بود:
1- تلاش برای كسب رهبری جهان عرب.
2- با استفاه از سقوط شاه كه براساس دكتر ین نیكسون به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب شده بود، بتواند با شكست ایران، خلأ سقوط شاه را پرنموده و نقش ژاندارم منطقه را در حفظ منافع غرب بازی كند.
3- جبران تحقیری بود كه شخصا در امضای قرارداد 1975 الجزایر شده بود.
ج ) عامل اجتماعی بافت اجتماعی و جمعیتی عراق به گونه ای است كه همواره حكومت را دچار بی ثباتی و بحران نموده است. پیروزی انقلاب اسلامی ایران موج جدیدی از ناآرامی های شیعیان را در عراق به وجود آورد كه شامل اكثریت مردم عراق می باشند و خواستار حكومت اسلامی در عراق بودند. نگرانی هایی كه دولت صدام از بازتاب انقلاب اسلامی به عراق داشت عامل مهمی در آغاز جنگ بود.
در زمان فتح خرمشهر نه تنها این عوامل از بین نرفته بود بلكه به خاطر پیروزی های چشمگیر ایران در جبهه ها، شدت نیز بخشیده شده بود. قدرت های بزرگ و عراق در مقابل خود انقلاب اسلامی را شاهد بودند كه توانسته بود در بدترین شرایط بحران داخلی در جبهه ها نیز به پیروزی برسد.
دوم: بعد از فتح خرمشهر تلاش های زیادی بین مجامع بین المللی و برخی كشورهای همسایه برای متوقف نمودن پیشروی ایران به داخل خاك عراق و جلوگیری از شكست كامل ارتش متلاشی شده رژیم بعث صورت گرفت ولی همچنان كه گفته شد این تلاش ها صرفا برای خروج از بن بست پیش آمده بود، زیرا هیچ گونه مكانیزم حقوقی مطمئن برای دستیابی به صلحی همه جانبه را ارائه ندادند.
قطعنامه 514 شورای امنیت جوری طراحی شده بود كه خواسته های مشروع ایران را در بر نداشت. به عبارت دیگر شورای امنیت نشان داد كه آنها در صدد مدیریت بحران می باشد نه حل آن ولی در پایان جنگ مجامع بین المللی با مشاهده قدرت اعجازآمیز رزمندگان اسلام در گرفتن دژ تسخیرناپذیر «فاو» عزم راسخ بر اتمام جنگ نموده و به ناچار قطعنامه 598 را به نحوی تدوین كردند كه دربرگیرنده برخی از خواسته های مشروع ایران بود. بنابراین مجاهدت های رزمندگان پس از فتح خرمشهر تا ورود به «فاو» تنها عامل به رسمیت شناخت حقوق ایران و صدور قطعنامه 598 است.
سوم: از آنجا كه بعد از فتح خرمشهر هنوز بخش هایی از خاك ایران دست عراق بود لازم بود ما نیز بخش هایی از عراق را در دست داشته باشیم تا در موقع مذاكره با دست پر حاضر باشیم.
چهارم: از دلایل دیگر داخل شدن نیروهای ایران به خاك عراق، خارج ساختن شهرهای آبادان و خرمشهر از برد توپخانه عراق و فراهم كردن زمینه بازگشت مردم به این شهرها بود.
پنجم: جلوگیری از استمرار استراتژی هجومی عراق در دریا و هوا، زیرا گرچه نیروی زمینی عراق در زمین متوقف و به عقب رانده شده بود ولی حملات عراق در دریا و هوا ادامه داشت.
ششم: قوی بودن این احتمال كه با فشار به صدام، زمینه سرنگونی او و نجات مردم عراق و ایران از این حكومت تبهكار فراهم گردد.
هفتم: عدم اطمینان به حكومت بعث عراق و شخص صدام. همچنان كه این موضوع در آخر جنگ هم ثابت شد زمانی كه ایران آتش بس و قطعنامه 598 را پذیرفت عراق به دلیل قدرت گرفتن نیروهای نظامیش دوباره بخش هایی از سرزمین ایران را به اشغال خود درآورد.
در پایان می توان گفت كه پس از فتح خرمشهر شرایط برای اتمام جنگ مهیا نبود. بعد از بازپس گیری خرمشهر، منطقه با حمله اسرائیل به جنوب لبنان روبرو شد و وقفه ای در ادامه جنگ پیش آمد و نیروی ایران متوجه جنوب لبنان بود، اما زمانی كه احساس شد فتح خرمشهر به تنهایی برای ریشه كن كردن تجاوز و به دست آوردن حقوق ایران كافی نیست. شعار ادامه «عملیات و دفاع» تا تنبیه متجاوز و ریشه كردن تجاوز مطرح شد.
ب) بررسی علل و عوامل پایان جنگ در پایان جنگ هر چند ویژگی های روانی و شخصیتی صدام هنوز موجود بود، چنان كه در حمله به كویت دوباره بروز كرد ولی شرایط بین المللی و منطقه ای دیگر به هیچ وجه موافق ادامه جنگ نبودند، بنابراین در قطع نامه 598 شورای امنیت بسیاری از خواسته های مشروع و بر حق جمهوری اسلامی ایران را لحاظ كرده و عزم خود را بر پایان یافتن جنگ نمایان ساختند.


در این جا به صورت اختصار به بعضی از مهم ترین زمینه های آن اشاره می شود:
در سال های پایانی جنگ، جهان از پیروزی های نظامی ایران احساس خطر و نگرانی می كرد. شرایط نظامی و سیاسی، به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر كرده بود و اینك در كارنامه ی نظامی ایران، نقاط درخشانی (همچون بازپس گیری) خرمشهر، تصرف جزایر مجنون، فتح فاو، و نقاطی در كردستان عراق) به چشم می خورد. در عرصه سیاسی نیز جمهوری اسلامی ایران، تقریبا یكه و تنها موفق شده بود، دوبار تلاش عراق برای ریاست بر جنبش غیرمتعهدها را، خنثی سازد و با برنامه ها و اقدامات تبلیغی ـ سیاسی خود، حقیقت متجاوز بودن عراق و واقعیت تساهل و تسامح جهانی را نشان دهد. از این رو ادامه ی جنگ و منازعه به خصوص به شكلی كه در ماه های آخر (حمله به نفتكش ها و مختل شدن امنیت خلیج فارس و...) به ضرر برخی قدرت های بزرگ بود. از سوی دیگر پیروزی های نهایی ایران در جنگ و محقق شدن شعارها و آرمان های ایران در مورد عراق، نشانه ی شكست كامل سیاست های غرب در حمایت از عراق به شمار می آمد. كشورهای حامی عراق به وحشت افتاده بودند. و خود عراق نیز، بعد از سالها جنگ و متحمل شدن شكست های پی در پی، دریافته بود كه در آن شرایط نه تنها امكان پیروزی بر ایران را ندارد؛ بلكه باید به هر ترتیب ممكن و با تمسك به هر وسیله ای، از شكست خود جلوگیری كند و به جنگ اشغالگرانه پایان دهد.
در چنین فضایی و پس از یأس قدرت های بزرگ از شكست ایران، باعث شد آنان قطعنامه ی 598 را ـ كه بر خلاف قطعنامه های پیشین تا اندازه متضمن نظریات و حقوق مسلّم ایران بود ـ به تصویب برسانند. اما این قطعنامه به رغم نقاط مثبت خود، دارای نقاط ضعف و ابهامات زیادی بود، (ر.ك: علی اكبر ولایتی، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1376، ص 243). و تردیدهایی را در پذیرش این قطعنامه از سوی ایران به وجود آورده بود. لذا قدرت های بزرگ ـ كه مصمم بر پایان جنگ بودند ـ فشارهای نظامی و سیاسی زیادی را برای قبول قطعنامه، به ایران وارد آوردند. این فشارها، عبارت بود از، دخالت مستقیم آمریكا در جنگ و حمله به هواپیمای مسافربری ایران، تشدید حملات و حضور آمریكا در خلیج فارس، بمباران سكوهای نفتی ایران، بمباران شیمیایی مناطق مسكونی و جبهه ها از سوی عراق و... و سرانجام بر اثر این عوامل، ایران تصمیم به پذیرش قطعنامه ی 598 و قبول آتش بس گرفت. البته قبول آن در چنین شرایطی، به فرموده امام(ره) به منزله نوشیدن جام زهر بود.
مقاومت دفاع بی نظیر ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی، در مقابل هجوم قدرت های بزرگ ـ به رغم همه ی مشكلات و ناملایمات ـ انقلاب نوپای اسلامی را بیمه و بسیاری از حقوق مسلّم ایران را تأمین نمود. هم چنین استقلال و تمامیت ارضی كشور را تضمین كرد و به مظلومان و مستضعفان جهان، درس مقاومت در مقابل استكبار جهانی داد.

 

جهت مطالعه بیشتر ر.ك:
1- جنگ تحمیلی (مجموعه مقالات، ص 51 و 232 )
2- تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی، ص 137، علی اكبر ولایتی
3- آغاز تا پایان، سیری در جنگ ایران و عراق، محمد درودیان، مركز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه
4- پس از بحران، هاشمی رفسنجانی كارنامه و خاطرات، 1361
5. علیرضا لطف الله زادگان، پاسخ به ابهامات، مركز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1379

برگرفته از سایت پرسمان
جمعه 5/6/1389 - 14:59
آموزش و تحقيقات
 
  


نخست بهتر است شخص با اراده و فرد بی ‏ثبات و فاقد اراده را توصیف كنیم. شخص با اراده كسی است كه وقتی در مورد كاری، به خوبی تأمل كرد، تصمیم به انجام آن می‏گیرد و با فعالیت و ثبات قدم، آن را به اجرا در می‏ آورد. بنابراین پافشاری بر تصمیمی غلط یا داشتن میلی قهرمانانه، ثبات قدم نخواهد بود. در مقابل فرد سست اراده، با كمترین مشكلی از انجام دادن كار، دلسرد شده و كوشش جهت تحقّق آن را متوقف می‏كند. كسی كه اراده قوی دارد، آنچه را كه با تأمل خواسته است، باكوشش و ثبات قدم به دست می‏ آورد. شخص با اراده كسی است كه دارای هدفی معقول بوده و تا موقعی كه به آن نرسیده است، از تعقیب آن باز نمی‏ ایستد. مشكلات و موانع روانی یا مادی، به اراده و عزم او لطمه نمی‏ زند و از پیشرفتش جلوگیری نمی‏ كند. راهكارهای زیر برای تقویت اراده سفارش می‏شود:
یك. تعیین هدف یا اهداف؛ ابتدا هدف و یا اهداف دقیق و مشخص خود را از زندگی یا كاری كه می‏خواهد انجام دهد، برای خود ترسیم كنند. طبیعی است این هدف، باید شفاف، معقول، قابل دست یابی، بدون افراط و تفریط، مطابق توان و استعداد خود واقع بینانه باشد؛ نه آرمانی و بلند پروازانه و خارج از توانایی ‏های وی! در غیر این صورت وقتی با مشكلات و سختی‏ های طاقت فرسا و خارج از توان خود، رو به رو شوید و با شكست‏ های احتمالی به هدف مورد نظر دست نیابید؛ ناامید و دلسرد شده و از ادامه كار منصرف می ‏گردید. همچنین از انجام كارهای دیگر منصرف شده و خود را ناتوان و بی ‏اراده می‏ بینید!!
دو. شناخت توانایی ‏ها و استعدادها؛ همه ما در وجود خود، از استعدادهایی برخورداریم؛ كافی است این نیروها را بشناسیم و برای رسیدن به هدف، آنها را به كار گیریم.
سه. برنامه ‏ریزی؛ باید برای تمام كارها و فعالیت ‏های شبانه روزی، برنامه‏ ای مدون و منظّم داشته باشید. بدین منظور از جدولی استفاده كنید كه در ستون افقی آن، ساعات شبانه روز و در ستون عمودی، ایام هفته را یادداشت و تمام كارهای روزانه را در آن درج كنید (از خواب و استراحت تا عبادت، ورزش، مطالعه و ...). هر فعالیتی را در زمان خاص خود در جدول بنویسید و هیچ زمانی را بدون كار خالی نگذارید. هر روز صبح با نگاهی به آن برنامه، به اجرای دقیق آن بپردازید و شب‏ها قبل از خواب، آن را محاسبه و ارزیابی كنید. شایسته است همچون یك محاسبه ‏گر جدی و قاطع، فعالیت‏های روزانه و میزان موفقیت خود در انجام دادن آنها بررسی كنید. در صورت موفقیت، خود را تشویق و در صورت تخلّف و سهل ‏انگاری در اجرا، تنبیه كنید.
چهار. تلقین؛ تلقین به خود در تقویت اراده، اثر قابل ملاحظه ‏ای دارد؛ بنابراین هر روز جملاتی را به خود تلقین كنید؛ مانند: «من اراده لازم برای انجام كارهایم را دارم»، «هیچ چیز نمی ‏تواند اراده ام را متزلزل كند»، «آنچه را كه به نظرم انجام دادنی است، انجام می‏ دهم و هیچ قدرتی نمی ‏تواند مرا از آن باز دارد»، «اراده من هر روز محكم‏تر می ‏شود»، «بر من لازم است كه موفق شوم؛ زیرا موفقیت از آن نیرومندان است» و ... .
پنج. تدریجی بودن تقویت اراده؛ برای به دست آوردن اراده‏ای قوی و محكم، توجه به تدریجی بودن آن و نیاز به تمرین و ممارست، امری بایسته است. گمان نكنید می‏ توانید به طور دفعی و بدون هیچ تلاشی، به آن دست یابید. بنابراین به راه كارهای عملی زیر توجه كرده، به آنها پای‏بند باشید:

راه‏های تقویت اراده‏

1. تلقین به خود، همواره در كارهای سخت و دشوار به خود تلقین كنید و این عبارات را بگویید كه: «من به خوبی می‏ توانم این عمل را انجام دهم».
2. هر روز صبح حداقل بیست دقیقه، به طور مرتب و در ساعتی معین ورزش كنید.
3. صبح‏گاهان، هر زمان كه بیدار شدید، بی ‏درنگ برخیزید و از رختخواب بیرون روید. حتی اگر خواب آلودگی مزاحمتان است، از اتاق بیرون روید و قدری نرمش كنید تا خواب آلودگی از بین برود.
4. در صورت امكان، چند دقیقه قبل از اذان صبح از خواب بیدار شده، نماز شب بخوانید و اگر در آن وقت بیدار نشدید، قضای آن را به جا آورید.
5. مقید باشید هر روز تعداد آیات معینی از قرآن را تلاوت كنید (حداقل 30 تا 50 آیه) و در صورت تمایل در هفته ‏های بعد، به میزان آن بیفزایید.
6. ترك گناه و مخالفت با هواهای نفسانی، نقش بسیار مؤثری در تقویت اراده و نهادینه كردن آن در درون انسان دارد.
7. هرگز در كارها، ناامید نشوید و با حالت تهاجمی، برای پی گیری و به انجام رساندن كارهای ناقص و ناموفق، تلاش كنید.
8. كارهایی را كه به عهده می‏ گیرید، ناتمام رها نكنید. آنها را به نحو احسن و تا رسیدن به نتیجه مطلوب ادامه دهید.
9. از پراكنده كاری و آشفتگی در كارها - كه موجب به هم ریختگی انجام فكری می‏شود - بپرهیزید و به فعالیت‏های خود تمركز و انسجام ببخشید.
10. همواره بر خداوند توكل كرده و در همه امور از او استمداد جویید.

برگرفته از سایت پرسمان
جمعه 5/6/1389 - 14:57
دعا و زیارت
 
    



چگونه است با اینكه حضرت زینب خود دارای شوهر و فرزند بوده است ولی در حادثه كربلا به همراه امام حسین حضور دارد؟
برای روشن شدن جواب به چند مطلب باید توجه شود:
الف) شوهر زینب كبری عبدالله پسر جعفر طیار و برادر زاده حضرت علی علیه السلام است. عبدالله در حبشه متولد شد و پس از اینكه پیامبر اسلام به مدینه هجرت كرد به همراه پدر و مادرش به مدینه آمدند و عبدالله به همراه پدر و مادرش در خدمت پیامبر بودند. عبدالله شخصیتی بود بسیار بزرگوار و صاحب ایمان قوی. او علاقمند حضرت علی علیه السلام بود و پس از آن حضرت در خدمت امام حسن علیه السلام و پس از آن در خدمت امام حسین علیه السلام بود. عبد الله در جنگل جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان همراه علی علیه السلام با نیروهای مخالف جنگید و به علت كوری چشمهایش نتوانست شخصا در كربلا حاضر شود.1
ب) وقتی كه امام حسین علیه السلام تصمیم گرفت به مكه برود، زینب كبری همسر عبدالله از همسرش اجازه خواست كه با برادرش به مكه برود و عبدالله هم اجازه داد و از همان لحظه زینب به خانه برادرش امام حسین علیه السلام آمد و آماده حركت شد. زینب كبری علیها السلام، عاشق برادرش حسین بود و برای همین برخی از بزرگان آورده اند كه وقتی علی علیه السلام دخترش زینب را به برادر زاده اش عبدالله تزویج كرد، با او شرط كرد كه اگر زینب خواست با برادرش حسین به سفر برود، مانع نشود و عبدالله هم پذیرفت.2  و در ریاحین الشریعه آورده است كه زینب كبری از كودكی عاشق حسین بود و برای همین وقتی كه همسر عبدالله شد گفت: همسر تو می شوم به شرط اینكه اجازه بدهی من هر روز حسین را ببینم. عبدالله هم قبول كرد.3  شهید آیت الله دستغیب در كتاب «زندگانی زینب كبری» به نقل از ریاحین الشریعه آورده است كه وقتی علی علیه السلام زینب را به همسری عبدالله در می آورد دو شرط با عبدالله كرد. یكی اینكه اجازه دهد زینب هر روز حسین را ببیند و دوم اینكه اگر حسین به سفر رفت و زینب خواست با او برود، اجازه رفتن بدهد و عبدالله هم این دو شرط را قبول كرد.4 اصولا عبدالله ابن جعفر در برابر امام حسین علیه السلام تسلیم كامل بود و امام حسین را امام معصوم و همه كاره خود می دانست. حتی وقتی كه معاویه به مروان نوشت كه به خانه عبدالله ابن جعفر برو و دخترش ام كلثوم را برای پسرم یزید خواستگاری كن و مروان هم آمد و خواستگاری كرد، عبدالله به مروان گفت: ازدواج دخترم، به من مربوط نیست، به سرورمان حسین ابن علی مربوط است. و امام حسین علیه السلام هم پاسخ منفی به مروان داد و ام كلثوم را به همسری پسر عمویش قاسم در آورد. 5
همان طوری كه امام حسین علیه السلام مسئولیت بزرگ الهی به عهده داشت زینب هم چنین بود و او می بایستی به همراه امام حسین علیه السلام باشد. زینب كسی است كه امام حسین علیه السلام در كربلا برای پس از خودش او را جانشین خود ساخت و امام سجاد علیه السلام هم او را جانشین خود كرده بود.6 پس نمی شود زینب كبری در این سفر نباشد و جالب توجه این است كه زینب با اینكه همسر دارد ولی همراهی برادرش حسین را بر ماندن در كنار شوهرش ترجیح می دهد و شوهرش هم به این سفر راضی می شود.7 و این از افتخارات زینب كبری و عبدالله است كه در این امر مهم شركت می كنند. عبدالله نه تنها همسر خود را با امام حسین علیه السلام فرستاد بلكه دو پسرش محمد و عون را هم با امام حسین فرستاد و به آنان سفارش كرد كه در ركاب امام حسین علیه السلام بجنگند و آنان نیز چنین كردند و روز عاشورا هر دو در برابر چشمان مادر به شهادت رسیدند.8  آورده اند كه روز عاشورا محمد پسر عبدالله ابن جعفر، ده نفر از دشمنان را كشت و به شهادت رسید و عون پسر دیگر عبدالله و زینب كبری، سه سواره را كشت و 18 پیاده را و پس از آن به شهادت رسید. 9
در زیارت ناحیه از زبان حضرت مهدی علیه السلام درباره پسران زینب كبری و عبدالله آمده است: «السلام علی عون بن عبدالله بن جعفر الطیار ... السلام علی محمد بن عبدالله بن جعفر...» 10
در مورد آگاهی از زندگی و شخصیت حضرت زینب ( علیها السلام ) مطالعه کتابهای زیر مفید است:
1- منتهى‏الامال، شیخ عباس قمى
2- زندگانى حضرت فاطمه زهرا و زینب كبرا، شهید دستغیب
3- زندگانى حضرت فاطمه زهرا ودختران آن حضرت، سید هاشم رسولى محلاتى
4- پژوهشى پیرامون بارگاه حضرت زینب، محمد حسین سابقى، ترجمه: سلیم‏پور
5- فرازهایى از زندگانی حضرت فاطمه زهرا و زینب كبرا، سید هاشم رسولى محلاتى
6- زینب بنت‏الامام امیرالمؤمنین، على محمد على دخیل، چاپ بیروت، لبنان
7- زینب بانوى قهرمان كربلا، دكتره بنت الشاطى، ترجمه: حبیب چایچیان و مهدى آیت‏الله‏زاده نائینى
8- بحارالانوار، علامه مجلسى
 

پی نوشت ها:

1- منتهی الآمال، ج1 ص382 چاپ هجرت؛ زینب كبری، الشیخ جعفر النقدی، ص87 چاپ نجف

2- زینب الكبری، ص94

3- ریاحین الشریعه، ج3 ص41 چاپ اول

4- ص15 چاپ اول

5- المجالس السنیه، ص31، یك جلدی

6- تنقیح المقال، ج3 فصل زنان ص79

7- اعیان الشیعه، ج7 ص137 ستون دوم، س12

8- همان و بحار ج45 ص34

9- بحار، ج45 ص34

10- بحار، ج45 ص68

برگرفته از سایت  پرسمان
جمعه 5/6/1389 - 14:55
دعا و زیارت
 
  




 

یكم- اصول كلی پیرامون ساختار حكومت اسلامی:
از مجموع آن‏چه در متون و منابع معتبر دینی درباره دولت و حكومت آمده است، چنین برمی‏آید كه اسلام بر شكل خاصی از ساختار نظام سیاسی با جزئیات مشخص اصرار ندارد؛ بلكه اسلام فراتر از معرفی شكل خاصی از حكومت و متناسب با احكام ثابت و تغییرناپذیر خود، چارچوب كلی و كلانی را معرفی كرده كه آن چارچوب در درون خود تغییرات و اشكال متعدّد و متنوعی را پذیرا می‏شود. اسلام نه به طور كلی مردم را به حال خود رها كرده كه هر چه خواستند، انجام دهند و نه شكل تنگ و محدودی را برای حكومت معرفی می‏كند كه فقط در شرایط زمانی و مكانی محدودی قابل اجرا باشد. چارچوب كلانی كه اسلام ارائه می‏دهد، از دامنه و خطوط وسیعی برخوردار است كه همه اشكال صحیح و عقلایی حكومت در آن می‏گنجد. اما شكل‏های مختلف حكومت، نباید از آن چارچوب فراتر بروند. این چارچوب در زمانی با شكل و ساختار خاصی ظهور می‏یابد و در زمان دیگر با شكل و ساختاری دیگر و هیچ یك از آن دو شكل و ساختار، با ماهیت اسلامی بودن حكومت، تضاد و منافات ندارد. این مطلب نتیجه این مسئله دقیق علمی و عقلانی است كه احكام ثابت و تغییرناپذیر اسلام كه برای همه جوامع تا روز قیامت وضع شده‏اند، از ساختاری كلان و كلی برخوردارند و در مقابل آنها، احكام جزئی و متغیّر، متناسب با شرایط خاص زمانی و مكانی وضع می‏گردند. از جمله احكام متغیر، احكام حكومتی است كه در هر زمانی توسط ولی فقیه، صادر و یا امضا می‏گردد و اطاعت و تبعیت از آن احكام، با همان قالب و شكلی كه دارند، واجب است.علامه طباطبایی نیز در رساله «ولایت و زعامت در اسلام» چنین نظری دارند. به عبارت دیگر در حكومت اسلامی، برخی از امور مربوط به ساختار حكومت، ثابت و پایدار، و بعضی دیگر شناور و انعطاف‏پذیر است؛ مثلاً حكومت اسلامی، حكومتی ولایی است و باید فرد معصوم و یا نزدیك ترین شخصیت از نظر علم، تقوا، كیاست و توانایی به معصومان (ع)، در رأس آن باشد. در عین حال از نظر متمركز (
Concentrated) و نامتمركز (Decentralized) بودن، تابع اوضاع زمان و مكان است.اصول حاكم بر ساختار نظام سیاسی اسلام عبارتند از:
1. ضرورت مشروعیت الهی مجریان.
2. ضرورت اسلامی بودن قوانین.
3. توجه به جایگاه مهم مردم، به عنوان مبدأ شكل‏گیری و كارآمدی همه نهادها.
4. خطاپذیری مجریان و ضرورت نظارت بر آنها.
خلاصه آن كه اسلام شكل و مدل خاصی برای حكومت ارائه نمی‏دهد؛ بلكه اصول و چارچوب‏های كلی خاصی را بیان می‏كند و حكومت نباید خارج از این چارچوب‏ها باشد. حال با عنایت به شرایط و نیازمندی‏های زمان ها و مكان های گوناگون، هر مدل كه بیشترین انطباق را با این چارچوب‏ها داشت، مورد تأیید اسلام است. ( ر.ک: چرا جمهوری اسلامی ، علیرضا محمدی ، مجله پرسمان ، ش 31 )
بر این اساس در زمان حضور معصوم (ع) شكل الهی حکومت ، دولتمداری فرد معصوم است كه در راس هرم قدرت سیاسی قرار گرفته واختیاراتش را مستقیما از خدا می‏گیرد و با تعیین خاص الهی - بدون دخالت مردم و آرائشان - دولتمداری می‏كند . اما با این حال توجه به رأی مردم در سایر حوزه های مشورتی و اجرایی یكی از اصول مهمی است، در متون اسلامی از جایگاه بااهمیتی برخوردار می‏باشد؛ در این خصوص، می‏توان به آیات و روایاتی كه در مورد شورا، بیعت مردم، مسئولیت مردم، مسئولیت عمومی مسلمانان، اهتمام به امر مسلمانان و... وجود دارد، اشاره نمود؛ مثلاً در مورد شورا، دو آیه «و امرهم شورا بینهم» و «وشاورهم فی الامر»(شوری (42)، آیه 38-39؛ آل عمران (3)، آیه 159. ) در قرآن آمده‏اند. همچنین در سیره معصومان علیهم‏السلام آمده است: «انّ رسول‏الله كان یستشیر اصحابه ثم یعزم علی ما یردالله؛ رسول خداصلی‏الله‏علیه‏وآله این گونه بودند كه با اصحاب خود مشورت می‏كردند؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده فرموده، می‏گرفتند».(محاسن برقی، ص 601.)
( جهت مطالعه بیشتر ر.ك:ساختار حكومت اسلامی ، سید صمصام‏الدین قوامی،حكومت اسلامی، سال چهارم، شماره اول)
 

دوم-حكومت حضرت مهدی(عج) :
بر اساس آیات و روایات بسیار متعدد ، نظام سیاسی - اداری كه‏ حضرت مهدی(عج) برپا می‏كند دارای همان‏ویژگیهای حكومت نبوی و علوی است; با این‏تفاوت كه حكومت نبوی و علوی تنها درگستره‏ای محدود از كره خاك و در مدت‏زمانی ناچیز برقرار شد و آن حضرت‏هم به دلیل درگیری در جنگهای داخلی، نتوانست‏به همه آنچه كه در نظرداشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدی، علیه‏السلام، با پیش گرفتن سیره‏جدش ، تا آستانه برپایی قیامت‏ جهان را از عدالت ‏پرمی‏سازد و به همه اهداف‏خود دست می‏یابد. و آنچه را كه خواست پیامبر خاتم (ص )بوده است، محقّق می سازد. در حدیثی از پیامبر اكرم(ص) چنین نقل شده است: « سُنَّتُهُ سُنَّتِی، یُقِیمُ النَّاسَ عَلی مِلَّتی وَ شَریعَتِی وَ یَدْعُوهُمْ إلی كِتابِ رَبّی عَزَّوَجَلَّ »؛ سیره و سنّت او(مهدی)، سیره و سنّت من است. ( كمال الدین، ج2، ص411.)
اداره سرزمینی به گستردگی دنیا، كار دشواری است كه تنها با برخورداری از رهبری الهی و كارگزارانی دلسوز ومعتقد به نظام الهی و حاكمیت اسلام امكان‏پذیر است. آری، امام(ع) برای اداره سرزمین‏ها وزیرانی را می‏گمارد كه پیشینه مبارزاتی داشته، در تجربه و عمل، پایداری و قاطعیت از خود نشان داده‏اند. استاندارانی با شخصیتی قوی، اداره روش امور استان‏ها را به عهده می‏گیرند كه جز مصالح كشور اسلامی و خشنودی خداوند، به چیز دیگری نمی‏اندیشند. روشن است، كشوری كه مسؤولانش دارای این ویژگی‏ها باشند، بر دشواری‏ها پیروز می‏شود و ویرانی‏های حكومت‏های پیشین با موفقیّت به آبادانی تبدیل می‏گردد .
از این رو، در روایات تركیب دولت امام مهدی(عج) را از پیامبران، جانشینان آنان، تقواپیشگان و صالحان روزگار و امّت‏های پیشین و از سران و بزرگان اصحاب پیامبر(ص) بیان می‏كند كه نام برخی از آنان بدین گونه است: حضرت عیسی(ع)، هفت نفر از اصحاب كهف، یوشع وصی موسی(ع)، مؤمن آل‏فرعون، سلمان فارسی، ابودجانه انصاری، مالك اشتر نخعی و قبیله همدان.
از حضرت عیسی(ع) در روایات با واژه‏های گوناگونی مانند وزیر، جانشین، فرمانده و مسؤول در حكومت یاد شده است: «عیسی(ع) به حضرت مهدی(عج) می‏گوید: همانا من به عنوان وزیر فرستاده شده‏ام؛ نه‏امیر و فرمانروا.» ، «حضرت عیسی(ع) وزیر حضرت قائم و پرده دار و جانشین آن حضرت است.» ، «... آن‏گاه عیسی فرود می‏آید و مسؤول دریافت اموال حضرت قائم(عج) می‏شود و اصحاب كهف نیز در پشت سر او خواهند بود.» و امام صادق(ع) می‏فرماید: «هنگامی كه حضرت قائم آل محمد(ص) قیام كند، هفده تن را از پشت كعبه زنده می‏گرداند كه عبارتند از: پنج تن از قوم موسی(ع)؛ آنان كه به حق قضاوت كرده وبا عدالت رفتار می‏كنند، هفت نفر از اصحاب كهف، یوشع وصی موسی، مؤمن آل‏فرعون، سلمان فارسی، ابادجانه انصاری و مالك اشتر». ابن عباس می‏گوید:« اصحاب كهف، یاران مهدی هستند. » ؛ حلبی می‏گوید: «اصحاب كهف همگی از نژاد عربند و جز به عربی سخن نمی‏گویند. آنان وزیران مهدی هستند.»
از روایات و سخنان بالا نتیجه می‏گیریم كه بار سنگین حكومت و اداره سرزمین‏های پهناور اسلامی را نمی‏توان به دوش هر كس نهاد؛ بلكه افرادی باید این مسؤولیت را بپذیرند كه بارها آزمایش شده، شایستگی خود را در آزمایش‏های گوناگون به اثبات رسانده باشند. از این رو، می‏بینیم كه در رأس وزیران حكومت مهدی(عج)، حضرت عیسی(ع) قرار دارد كه یكی از پیامبران اولواالعزم است. هم‏چنین از جمله مسؤولان برجسته حكومتی او سلمان فارسی، مقداد، ابودجانه و مالك اشتر می‏باشند كه شایستگی سرپرستی كارها را در روزگار پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) داشته‏اند و قبیله همدان كه برگ‏های درخشانی را در تاریخ اسلام و در روزگار حكومت علی بن ابی‏طالب(ع) به خود اختصاص داده‏اند، از مسؤولان این حكومتند.(ر.ک:چشم اندازی به حکومت مهدی (عج) ، نجم الدین طبسی ، قم: بوستان کتاب ، 1373 )
امام زمان(ع) در فرمایشات الهی خود برای مسئولین و دولتمردان دو شاخصه بسیار مهم را ذکر می نمایند که بنیانهای سعادت ساز جامعه مهدوی و الهی است: «و تفضل علی امراء نا بالعدل و الشفقه»
الف- عدالت:عدالت قوی ترین و مهمترین شاخصه حکومت موفق است. حکومت با کفر باقی خواهد ماند ولی با ظلم باقی نخواهد ماند. اگر در بدنه حاکمیت جامعه اسلامی عدالت به معنای واقعی کلمه وجود داشته باشد، مشکلات بشریت رخت بربسته، حقوق به صاحبان حق برگشته، سفره ظلم و تعدی برچیده خواهد شد و جامعه ایده آل بشری و مدینه فاضله محقق خواهد شد.
پستها و مسئولیتهای حساس و كلیدی به افراد لایق و متخصص واگذار شود که لیاقت و شایستگی آنرا داشته باشند. نهادینه کردن عدالت در مسئولیت پذیری و مسئولیت دهی و استفاده از تخصص ها یعنی استفاده مناسب و بهینه از نیروی انسانی در سیستم جامعه و پیشرفت مدینه مهدوی.
ب- دلسوزی (شفقه):ویژگی دوم مسئولین و دولتمردان در آئینه مهدویت این است که دلسوز مردم باشد. مردم را بر خود مقدم بدارد. خود را فدای مردم کند، نه اینکه از مردم نردبان بسازد، آنان را زیر پا له کند تا دستش به جایی برسد.
 

سوم-ساختار كلی نظام سیاسی مهدوی:
حكومت جهانی حضرت مهدی (عج)، مربوط به ساختار كارآمد و منحصر به فرد نظام سیاسی مهدوی است; حكومت فاضله حضرت مهدی (عج)، دارای ویژگی‏ها و ساختاری واحد، منسجم، كار آمد، مقتدرانه و تحت مدیریت كامل و با كفایت ایشان است . در این ساختار به همه ابعاد زندگی بشری، توجه شده و در تمامی زمینه‏های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، برنامه و راه كار ارائه گشته است . هیچ بعدی از زندگی بشری، مورد غفلت واقع نشده و ریزترین و جزئی‏ترین مسائل حیات اجتماعی و فردی روی زمین، در این حكومت دارای اهمیت و ارزش است . پس ساختار نظام سیاسی مهدوی، كاملا جهانی، فراگیر و عام شمول است و ساز و كارهای اجرایی و اداری آن، بر اساس مدیریت «همه عرصه‏های جهانی‏» تنظیم شده است .
با توجه به مطالب فوق در باره ی ساختار كلی و چهارچوب بندی نظام سیاسی مهدوی ، گفتنی است كه ساختار كالبدی و پیكره بندی راهبردی این نظام بر اساس سه منبع مهم تنظیم و ترسیم می شود:
1- اصول كلی و ثابت در زمینه ساختار حكومت اسلامی كه براین اساس امام زمان (عج) با تعیین خاص الهی در راس هرم قدرت سیاسی قرار دارد ؛ مشروعیت و اختیاراتش را مستقیما از خدا می‏گیرد و به كارگزاران و سایر بخشهای حكومتی خویش نیز كه بر اساس معیارهای اسلامی بر گزیده می شوند ؛ مشروعیت می بخشد. همچنین سایر اصول كلی نظیر مشورت با مردم و اهتمام به آرای مردمی در زمینه هرچه كارآمدتر نمودن حكومت و چگونگی اجرای صحیح مسائل اجرایی و ... در این راستا قابل ارزیابی است.
2-سیره و سنت پیامبراكرم(ص) و امام علی(ع).
3-سایر اجزا و تقسیم بندی های مربوطه این ساختار ، اساساً متناسب با شرایط خاص آن زمان و تا حدود زیادی با بهره گیری از دستاوردهای سیاسی بشر در طول تاریخ خویش و در جغرافیای جهان، میسر می باشد. ( ر.ك: دیباچه ای بر «پدیده شناسی نظام سیاسی مهدوی» نویسنده :دکتر علیرضا صدرا )
بر این اساس ساختار كلان حكومت مهدی (عج) بر اساس متون اسلامی این گونه قابل ترسیم است:
در مرحله اول و در راس هرم سیاسی شخص امام مهدی (عج) جای دارند؛
در مرحله دوم معاونان و وزیران نظیر حضرت عیسی (ع) و...؛
در مرحله سوم والیان و حاكمان جهان؛
در مرحله چهارم كارگزاران امور اجرایی و قضایی ؛
در مرحله پنجم فرماندهان ، حسابداران ، مسئولین امور مالی و...؛
و در مرحله ششم مردم قرار دارند.( ر.ك: آینده جهان ، دولت و سیاست در اندیشه مهدویت ، رحیم كارگر،تهران:نشر بنیاد فرهنگی مهدی موعود(عج) ، 1384.)
بدیهی است در قالب این چارچوب و شرایط فوق الذكر ( اصول ثابت اسلامی و عناصر متغیر متناسب با مقتضیات زمان) ممكن است سازكارهایی جدید یا مشابه آنچه قبلا وجود داشته و در كارآمدی هرچه بهتر حكومت لازم است؛ اتخاذ گردد.

برگرفته از سایت پرسمان
جمعه 5/6/1389 - 14:53
دعا و زیارت

اگه روسری خود را برندارم...

 
  


دكتر مرتضی آقا تهرانی تعریف می كند كه: وقتی در «مؤسسه اسلامی نیویورك» مشغول فعالیت بودم روزی دختر جوانی آمد كه می خواست مسلمان شود؛ گفتم برای پذیرفتن اسلام، ابتدا باید خوب تحقیق كنید بعد اگر به این نتیجه رسیدید كه دین اسلام دین حق است می توانید مسلمان شوید. او رفت و شروع به مطالعه كرد. در این بین چندین بار دیگر به من مراجعه كرد و در نهایت با ناراحتی گفت: «اگر مرا مسلمان نكیند من می روم و در وسط سالن داد می زنم و می گویم: من مسلمانم!»
گفتم حالا كه در پذیرفتن اسلام مصمم شده اید فردا كه روز میلاد است بیایید تا در طی مراسمی تشرف شما انجام شود. روز بعد، در بین مراسم گفتم این خانم می خواهد امروز به دین مبین اسلام مشرف شود. یكی از حضار گفت: «لابد این دختر عاشق یك پسر مسلمان شده و چون دین ما اجازه ازدواج او را نمی دهد می خواهد به صورت صوری مسلمان شود.» گفتم: «از صراحت لهجه شما متشكرم! ولی این طور كه شما گفتید نیست زیرا او در مورد حقانیت اسلام، مطالعه گسترده ای داشته است. به عنوان مثال در عقاید اسلامی چیزی به نام «بداء» هست كه می دانم هیچ كدام از شما چیزی از آن نمی دانید ولی این دختر خانم می داند، به هر حال او در آن مراسم مشرف به اسلام شد. خانواده وی كه مسیحی بودند با دیدن حجاب او، شروع به آزار و اذیت او كردند. این آزار و اذیت ها روز به روز بیشتر می شد به حدی كه مجبور شدم با حضرت «آیه الله مظاهری» تماس گرفته و جریان را با ایشان در میان گذارم. ایشان فرمودند: «آیا احتمال خطر جانی وجود دارد؟» گفتم: «بی خطر هم نیست.» فرمودند: «پس شما به ایشان بگویید می تواند روسری خود را بردارد.» ماجرا را به آن خانم ابلاغ كردم و گفتم: «می توانید روسری خود را بردارید.» او پرسید: «آیا این حكم اولیه است یا حكم ثانویه است و به خاطر تقیه صادر شده است؟» گفتم: «نه! حكم ثانویه است و به خاطر تقیه صادر شده است.» گفت: «اگر روسری خود را بر ندارم و به خاطر حفظ حجابم كشته شوم آیا من شهید محسوب می شوم؟» گفتم: «بله!» گفت: «والله روسری خود را بر نمی دارم هر چند در راه حفسظ حجابم جانم را از دست بدهم.»

البته بعد از این ماجرا خانواده او نیز با مشاهده رفتار بسیار مؤدبانه دخترشان از این خواسته صرف نظر كردند.

برگرفته از سایت پرسمان
جمعه 5/6/1389 - 14:51
دعا و زیارت

اخلاق پیامبر (4) - نظافت و بهداشت

 
  



رسول اكرم(ص) در بیان اهمیت نظافت بهداشت تن و رابطه آن با بعد معنوی انسان فرمود: «نظافت از ایمان است، یعنی مؤمن پاك و نظیف است كسی كه نظافت را رعایت نكند ایمان كاملی ندارد.»[1]
امام كاظم(ع) در باب رعایت بهداشت و نظافت بدن فرموده: «ده چیز سنت است:
-
         مسواك دندان
-
         شستن دهان
-
         استنشاق بینی
-
         شانه زدن سر
-
         ختنه كردن
-
         ازاله موی عانه و زیر بغل
-
         ناخن گرفتن
-
         و شستشوی بدن.»[2]
نظافت ظاهر انسان با پاكی روح او پیوندی عمیق دارد همان گونه كه جمال ظاهر انسان حكایت از جمال باطن او می كند.

پیامبر اسلام(ص) خود پیام آور پاكی و نظافت بود. در هنگام ملاقات با او اولین ویژگی ای كه چشم و دل هر بیننده را نوازش می داد، آراستگی، پاكی و زیبایی ظاهر آن حضرت(ص) بود. قرض كردن به خودی خود امری مكروه است، ولی آن حضرت(ص)  به خاطر اهمیتی كه برای نظافت و بهداشت تن و خانواده قائل بود فرمود: «هر كس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، ازاله موی عانه را چهل روز به تأخیر نمی اندازد، اگر امكان آن را نیافت قرض كند و بیش از این در این كار تأخیر نكند.»
[3]
اگر چه هدف اصلی بعثت انبیاء الهی هدایت معنوی و روحانی بشر است ولی از آن جایی كه معنویت انسان با زندگی طبیعی او در هم آمیخته است، هرگز ایشان از رعایت و فرمان دادن به زیبائی، بهداشت و پاكی غفلت نورزیده اند و به تمامی موارد حتی ازاله موئی كه در بینی می روید، فرمان داده اند.

رسول اكرم(ص) شخصا به پاكیزگی علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بی نظیر بود. علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها بدن خود را شستشو می داد و این هر دو را عبادت می دانست. نظافت تن و پاكی اندامش با قدس و طهارت روحش هماهنگ بود و به یاران و پیروان خود تأكید می كرد كه سر و صورت، جامه و خانه هایشان راتمیز نگه دارند و وادارشان می ساخت خود را به ویژه در روزهای جمعه شستشو داده و معطر سازند كه بوی بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور یابند.
[4]
می فرمود: «هر چه قدر می توانید پاكیزه باشید، زیرا یزدان پاك اسلام را بر پاكیزگی بنیان نهاد و جز انسان های پاكیزه كسی به بهشت نمی رود.»
[5]
یكی از دستورات مهم بهداشتی اسلام، بهداشت دهان و دندان است. تمامی پیشوایان بزرگ دینی رد این باره تأكید فراوان فرموده اند. به خصوص در سیره عملی پیامبر بزرگ اسلام(ص) این مقوله نمود خاصی دارد. خود آن حضرت(ص) هر روز چند بار مخصوصا شب ها پیش از خواب و پس از بیداری و هنگام وضو دندان هایش را با دقت مسواك می كرد و حتی هنگامی كه در بستر بیماری و در واپسین دقایق عمر خود بود مسواك خواست و دندانهای خویش را مسواك كرد.

به یاران خویش نیز می فرمود: «هرگز با دندان های زرد و نشسته در مجلس حاضر نشوید و از مسواك كردن و پاكیزه نگاه داشتن دندان های خود كوتاهی نكنید».
[6]
همچنین آن حضرت(ص) پیش از صرف غذا و بعد از ان دست و دهانش را می شست و از خوردن سبزی های بد بو پرهیز می كرد.
[7]
درباره مسواك می فرمود: «هیچ گاه جبرئیل نزدم نیامد، جز آن كه مرا به مسواك سفارش نمود. اگر مردم از فواید مسواك آگاه بودند، آن را همیشه همراه خویش داشتند و به بستر می بردند».
«ای علی! با هر وضوئی كه برای نماز می گیری مسواك بزن».
«دهان های شما راهی از راه های (گفت و گو) پروردگار است پس محبوب ترین دهان نزد پروردگار خوش بوترین آن است تا می توانید دهان های خود را خوشبو نمائید».
«دو ركعت نماز با مسواك برتر از هفتاد ركعت نماز بی مسواك است.»

برای بهداشت و سلامتی بدن اهمیت فراوانی قائل بود. از پرخوری پرهیز می كرد و به مسلمانان دستور می داد قبل از آن كه از غذا سیر شوند آن را ترك گویند. عایشه می گوید: «رسول خدا(ص) در طول عمرش هرگز سیر غذا نخورد و می فرمود: معده خانه بیماری است و تحمل گرسنگی بهترین داروی امراض است».
از ماندن به مدت طولانی در معرض تابش آفتاب پرهیز می داد و می فرمود: «آفتاب چهار ویژگی منفی دارد:

-
         رنگ را دگرگون می كند
-
         بوی خوش بدن را به بوی بد تبدیل می كند
-
         پارچه و لباس را می فرساید
-
         و بیماری می آورد.»
تطهیر با دست راست را نمی پسندید و از غذا خوردن با دست چپ نهی می كرد.
اجازه نمی داد كسی ناخن های خود را با دندان كوتاه كند.
از لب ترك خورده و محل دسته كوزه آب نمی نوشید چون محل چرك و میكروب بود و دیگران را نیز از این كار بر حذر می داشت.
می فرمود: «آفریدگار از كسی كه همنشینش از بوی بد او بینی اش را می گیرد تنفر دارد.»

بسیار غسل می نمود. افزون بر غسل های مستحب، تمام ده شب آخر رمضان را غسل می كرد.
[8]
در راستای تأكیدهای بهداشتی نسبت به بهداشت محیط زندگی نیز توجه خاصی داشت.
جاروب زدن و پاكیزه نمودن حیاط خانه را مستحب می دانست. دوست نداشت ظرف ها به صورت ناشسته رها شوند و می فرمود: شب ها پیش از خواب روی ظرف ها را بپوشانند.
اجازه نمی داد افراد كنار چاه آب آشامیدنی، زیر درخت میوه دار، میان قبرها، در جاده ها و حیاط خانه ها قضای حاجت كنند.
وقتی عطسه می كرد دست یا پیراهن اش را جلوی دهان می گرفت و آهسته عطسه می كرد.
می فرمود: «زباله را قبل از فرا رسیدن شب هنگام از خانه خارج نمائید زیرا جایگاه شیطان (میكروب) است.»
چون خمیازه می كشید دست اش را برابر دهانش می نهاد.
می فرمود: «(جاروب كه می زنید) خاك آن را پشت درب حیاط نریزید و آستانه درب را جاروب كنید.»

 


[1] . بحار، 59، 291.

[2] . بحار، 73، 67.

[3] . بحار، 73، 89.

[4] . سیره و سخن پیشوایان، محمد علی كوشا.

[5] . نگین هستی، حسین سیوی، ص 24.

[6] . شخصیت های اسلامی شیعه، سبحانی پیشوانی، ص 189.

[7] . سیره و سخن پیشوایان، محمد علی كوشا.

[8] . نگین هستی، ص 24.

برگرفته از سایت پرسمان
جمعه 5/6/1389 - 14:50
خواستگاری و نامزدی

شیوه های همسریابی

 

 
راههای عملی همسریابی عبارتند از:
1. وساطت افراد خانواده، بستگان و بخصوص والدین
متدوال ترین روش در فرهنگ ملی و دینی همین روش شناسایی به واسطه افراد خانواده و یا فامیل و بستگان است. افراد خانوداه اغلب به دلیل شناختی که از فرد و روحیات و عقاید و خواسته های وی دارند و همین طور شناختی که از افراد مورد نظر دارند و یا می توانند با تحقیق های مهم همه جانیه شناخت کافی پیدا کنند بهتر می توانند به تطابق داشتن و میزان هم گرایی و اشتراکات آنها آگاهی پیدا کنند. این روش ساده ترین روش عملی و سهل الحصولترین طریق کسب اطلاعات اولیه و ارتباطات بعدی و مورد نیاز است و از نظر حاصل کار نیز ثمر بخش ترین شیوه به شمار می رود.
به عبارت دیگر این روش از این امتیازات برخوردار است: سهولت، سرعت کسب اطلاعات و ارتباطات، اطمینان نسبی بیشتر به صداقت و دلسوزی واسطه(که خانواده و والدین هستند) و شناخت بیشتر به روحیات، سوابق و خواسته های طرفین. علاوه بر این خالی از هر گونه تعصب و سوگیری است و بدون هیچ گونه حب و بغض شخصی انجام می گیرد. همچنین تحت تأثیر احساسات و عواطف غریزی که در ارتباطهای مستقیم به وجود می آید، نیست.

2. وساطت مراکز مشاوره
می توان با مراجعه به برخی مراکز مشاوره ازدواج که به منظور شناساندن دو فرد برای ازدواج تأسیس شده است، فرد مطلوب و مطابق با خواسته ها و توقعات خود را یافت. هرچند چنین مراکز مشاوره محدود هستند و یا کمتر با فرهنگ ملی و بومی ما این گونه شناسایی تناسب دارد، افراد کمتری برای شناسایی فرد مورد نظرشان به این مراکز مراجعه می کنند. ولی اگر چنانچه مرکز مشاوره ازدواج مورد اعتماد در محیط های دانشگاه یا غیر آن یافت شد و از طرف دیگر امکان همسریابی بواسطه راه اول یعنی وساطت خانواده به هر دلیلی امکان پذیر نیست می توان به کمک اطلاعاتی که چنین مراکزی در اختیار دارند اقدام به گزینش نمود. تأکید می شود این مراکز مشاوره باید دارای کارشناسان دلسوز، با تجربه و مورد اعتماد و سابقه روشن و مطمئن باشند. معمولا این مراکز مشخصات داوطلبان ازدواج را جمع آوری کرده و شرایط مقتضی مورد نیاز در فرد مورد درخواست وی را اخذ و سپس با انطباق خصوصیات هر یک از داطلبین با دیگر داوطلبان و یافتن زوجهایی که نقاط مشترک بیشتری دارند می توانند کمک شایسته ای به جوانان ارائه نمایند.

3.
راه دیگری که متأسفانه در حال حاضر و بخصوص در محیط های اجتماعی مختلط مثل دانشگاهها از آن استفاده می شود روش ارتباط مستقیم و بدون واسطه است. در این روش جوانان آماده ازدواج شخصا و مستقیما اقدام به خواستگاری یا جلب خواستگار می کنند. به نظر ما این روش معقولی نیست و تناسبی با فرهنگ دینی و اخلاقی ما ندارد و معمولا موجب بروز و ظهور روابط نامشروع و فسادآور می شود زیرا این روش که در میان عوام هم به " دلباختگی در یک نگاه" معروف است، تصمیم گیرنده بدون توجه به معیارها و ارزشهای تعیین شده در شرائط همسر ایده ال و متناسب، و بدون توجه به هدف مورد نظر خود و صرفا به خاطر جلب توجه به ظواهری همچون زیبایی، ثروت، تحصیلات، پست و مقام و ... شیفته طرف مقابل شده و تصمیم گیری اش در یک فضای فکری و روانی احساسی و عاطفی انجام می گیرد.
هرچند لازم است دو طرف به مسائل ظاهری مثل آنچه گفته شد توجه کنند ولی محور قرار دادن و اصالت دادن به آنها منتفی است و صحیح نیست بلکه باید ضمن توجه به آنها، به موازین اساسی و ارزشهای اخلاقی و زیربنایی و پایبندی به اصول اخلاقی دینی اصالت بخشید و آنها را محور تصمیم گیری قرار داد. و گر نه تصمیم گیری های بر اساس ارتباط های مستقیم و بدون واسطه معمولا بر اساس خواسته های نفسانی و احساسات زودگذر انجام می گیرد. که عواقب ناگوار و نامطلوب دارد. بنابراین توصیه اکید ما این است که برای شناسایی فرد مورد نظر و همسریابی هرگز از این روش استفاده نشود و به ایجاد ارتباط مستقیم چه حضوری و چه تلفنی و چه مکاتبه ای بدون اشراف و نظارت خانواده های دو طرف اقدام نشود.
برگرفته از سایت پرسمان
جمعه 5/6/1389 - 14:47
دانستنی های علمی

خاطره ای جالب از زبان مقام معظم رهبری

 
  



بد نیست من مطلبی را از خودم برای شما نقل كنم.

بنده اگر در زندگی خود در هر زمینه ای توفیقاتی داشته ام، وقتی محاسبه می كنم، به نظرم می رسد كه این توفیقات باید از یك كار نیكی كه من به یكی از والدینم كرده ام، باشد.

مرحوم پدرم در سن پیری، تقریباً بیست و چند سال قبل از فوتش (كه مرد 70 ساله ای بود) به بیماری آب چشم، كه چشم انسان نابینا می شود، دچار شد. بنده آن وقت در قم بودم. تدریجاً در نامه هایی كه ایشان برای ما می نوشت، این روشن شد كه ایشان چشمش درست نمی بیند. من به مشهد آمدم و دیدم چشم ایشان محتاج دكتر است. قدری به دكتر مراجعه كردم و بعد برای تحصیل به قم برگشتم، چون من از قبل ساكن قم بودم. باز ایام تعطیل شد و من مجدداً به مشهد رفتم و كمی به ایشان رسیدگی كردم  دوباره برای تحصیلات به قم برگشتم. معالجه پیشرفتی نمی كرد. در سال 43 بود كه من ناچار شدم ایشان را به تهران بیاورم؛ چون معالجات در مشهد جواب نمی داد. امیدوار بودم كه دكترهای تهران چشم ایشان را خوب خواهند كرد. به چند دكتر كه مراجعه كردم، ما را مأیوس كردند. گفتند: «هر دو چشم ایشان معیوب شده و قابل معالجه و قابل اصلاح نیست.» البته بعد از دو، سه سال، یك چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم چشمشان می دید. اما در آن زمان مطلقاً نمی دید و باید دستشان را می گرفتیم و راه می بردیم. لذا برای من غصه درست شده بود. اگر پدرم را رها می كردم و به قم می آمدم، ایشان مجبور بود گوشه ای در خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ كاری نبود و این برای من، خیلی سخت بود. ایشان با من هم یك انس به خصوصی داشت؛ با برادرهای دیگر این قدر انس نداشت. با من دكتر می رفت و برایش آسان نبود كه با دیگران به دكتر برود. بنده وقتی نزد ایشان بودم، برایشان كتاب می خواندم و با هم بحث علمی می كردیم، از این رو با من مأنوس بود، برادرهای دیگر این فرصت را نداشتند و یا نمی شد.

به هر حال، من احساس كردم كه اگر ایشان را در مشهد تنها رها كنم و خودم برگردم و به قم بروم، ایشان به یك موجود معطل و از كار افتاده تبدیل می شود، و این مسئله برای ایشان بسیار سخت بود. برای من هم خیلی ناگوار بود. از طرف دیگر، اگر می خواستم ایشان را همراهی كنم و از قم دست بردارم، این هم برای من غیر قابل تحمل بود؛ زیرا كه با قم انس گرفته بودم و تصمیم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم و از قم خارج نشوم.

اساتیدی كه من از آن زمان داشتم – به خصوص بعضی از آنها – اصرار داشتند كه من از قم نروم. می گفتند اگر تو در قم بمانی، ممكن است كه برای آینده مفید باشی. خود من هم خیلی دلبسته بودم كه در قم بمانم. بر سر یك دو راهی گیر كرده بودم. این مسئله در اوقاتی بود كه ما برای معالجه ایشان به تهران آمده بودیم. روزهای سختی را من در حال تردید گذراندم.

یك روز خیلی ناراحت بودم و شدیداً در حال تردید و نگرانی و اضطراب به سر می بردم. البته تصمیم من بیشتر بر این بود كه ایشان را به مشهد ببرم و در آنجا بگذارم و به قم برگردم. اما چون برایم خیلی سخت و ناگوار بود، به سراغ یكی از دوستانم كه در همین چهارراه حسن آباد تهران منزلی داشت، رفتم. مرد اهل معنا و آدم با معرفتی بود. دیدم دلم خیلی تنگ شده، تلفن كردم و گفتم: «شما وقت دارید كه من پیش شما بیایم» گفت: «بله» عصر تابستانی بود كه من به منزل ایشان رفتم و قضیه را گفتم. گفتم كه خیلی دلم گرفته و ناراحتم و علت ناراحتی من هم همین است؛ از طرفی نمی توانم پدرم را با این چشم نابینا تنها بگذارم، برایم سخت است. از طرفی هم اگر بنا باشد پدرم را همراهی كنم، من دنیا و آخرتم را در قم می بینم و اگر اهل دنیا باشم، دنیای من در قم است، اگر اهل آخرت هم باشم، آخرت من در قم است. دنیا و آخرت من در قم است. من باید از دنیا و آخرتم بگذرم كه با پدرم بروم و در مشهد بمانم.

یك تأمل مختصری كرد و گفت: «شما بیا یك كاری بكن و برای خدا از قم دست بكش و برو در مشهد بمان. خدا دنیا و آخرت تو را می تواند از قم به مشهد منتقل كند.»

من یك تأملی كردم و دیدم عجب حرفی است، انسان می تواند با خدا معامله كند. من تصور می كردم دنیا و آخرت من در قم است. اگر در قم می ماندم، هم به شهر قم علاقه داشتم، هم به حوزه قم هم علاقه داشتم، و هم به آن حجره ای كه در قم داشتم، علاقه داشتم. اصلاً از قم دل نمی كندم و تصورم این بود كه دنیا و آخرت من در قم است.

دیدم این حرف خوبی است و برای خاطر خدا پدر را به مشهد می برم و پهلویش می مانم. خدای متعال هم اگر اراده كرد، می تواند دنیا و آخرت من را از قم به مشهد بیاورد.

تصمیم گرفتم، دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم؛ یعنی كاملاً راحت شدم و همان لحظه تصمیم گرفتم و با حال بشّاش و آسودگی به منزل آمدم. والدین من دیده بودند كه من چند روزی است ناراحتم، تعجب كردند كه من بشّاشم. گفتم: «بله من تصمیم گرفتم كه به مشهد بیایم.» آنها هم اول باورشان نمی شد، از بس این تصمیم را امر بعیدی می دانستند كه من از قم دست بكشم. به مشهد رفتم و خدای متعال توفیقات زیادی به ما داد. به هر حال، به دنبال كار و وظیفه ی خود رفتم. اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم، اعتقادم این است كه ناشی از همان برّی است كه به پدر، بلكه به پدر و مادرم انجام داده ام. این قضیه را گفتم برای اینكه شما توجه بكنید كه مسأله چقدر در پیشگاه پروردگار مهم است. (جزوه درس اخلاق، انتشارات نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران ولی امر، چاپ خرداد 71)

برگرفته از سایت پرسمان
جمعه 5/6/1389 - 14:45
اخبار

گرایش دختران آمریكایی به حجاب

 
  



به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اینترنتی گروه تحقیقاتی IG كه یك گروه تحلیل آماری در مركز نیویورك است، یافته‌های محققان این گروه نشان می‌دهد كه نسل جدید جوانان دختر نیویوركی برخلاف نسل‌های قبلی علاقه‌ چندانی به خودنمایی و پوشیدن لباس‌های بدن نما ندارند.
ملسیا لاویجن از محققان این گروه در توضیح این تحلیل‌های آماری گروه خود می‌افزاید: از نظر ما آمارهای دریافتی از نسل جوان ما دختران نیویورك حاكی از آن است كه مردم به پوشیدگی بیشتر روی آورده‌اند.
او می‌افزاید: علت اصلی این امر از نظر من نگاه ساده انگارانه و بی‌بند و باری است كه در چند سال اخیر با شعار همه چیز می‌گذرد رایج شده بود و اكنون در عكس‌العمل به آن موج بی‌بند و باری گرایش به پوشیدگی بیشتر در میان دختران جوان و نوجوان اوج می‌گیرید.
لاویجن معتقد است كه پس از چندین سال از اوج فرهنگ خودنمایی و لباس‌های كوتاه و بدن نمایی كه افراد را در كمترین میزان پوشش قرار می‌داد، اكنون مردم به دنبال چیز متفاوتی هستند؛ چیزی كه دیگر آن قدر بدن نمایانه نباشد.
محققان این گروه دلیل دیگر این روی آوردن دختران جوان را تمایل آن‌ها به داشتن كنترل خویش و راحت بودن از آزار دیگران می‌دانند و اضافه می‌كنند: به طور كلی گرایش به مذهب، رفتن به كلیسا و مقابله در برابر فرهنگ عمومی بی‌بند و باری علامت آن است كه نسل جوان قصد دارد كه خودش بر خود كنترل بهتری داشته باشد.

برگرفته از سایت پرسمان
جمعه 5/6/1389 - 14:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته