• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2889روز قبل
دعا و زیارت

روزى علیه السلام در شدت گرما بیرون از منزل بود سعد پسر قیس ‍ حضرت را دید و پرسید:
- یا امیرالمؤ منین ! در این گرماى شدید چرا از خانه بیرون آمدید؟ فرمود:
- براى اینكه ستمدیده اى را یارى كنم ، یا سوخته دلى را پناه دهم . در این میان زنى در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امام علیه السلام ایستاد و گفت :
- یا امیرالمؤ منین شوهرم به من ستم مى كند و قسم یاد كرده است مرا بزند. حضرت با شنیدن این سخن سر فرو افكند و لحظه اى فكر كرد سپس سر برداشت و فرمود:
نه به خدا قسم ! بدون تاءخیر باید حق مظلوم گرفته شود!
این سخن را گفت و پرسید:
- منزلت كجاست ؟
زن منزلش را نشان داد.
حضرت همراه زن حركت كرد تا در خانه او رسید.
على علیه السلام در جلوى درب خانه ایستاد و با صداى بلند سلام كرد. جوانى با پیراهن رنگین از خانه بیرون آمد حضرت به وى فرمود:
از خدا بترس ! تو همسرت را ترسانیده اى و او را از منزلت بیرون كرده اى .
جوان در كمال خشم و بى ادبانه گفت :
كار همسر من به شما چه ارتباطى دارد. ((والله لاحرقنها بالنار لكلامك .)) بخدا سوگند بخاطر این سخن شما او را آتش ‍ خواهم زد!
على علیه السلام از حرف هاى جوان بى ادب و قانون شكن سخت بر آشفت ! شمشیر از غلاف كشید و فرمود:
من تو را امر بمعروف و نهى از منكر مى كنم ، فرمان الهى را ابلاغ مى كنم ، حال تو بمن تمرد كرده از فرمان الهى سر پیچى مى كنى ؟ توبه كن والا تو را مى كشم .
در این فاصله كه بین حضرت و آن جوان سخن رد و بدل مى شد، افرادى كه از آنجا عبور مى كردند محضر امام (ع ) رسیدند و به عنوان امیرالمؤ منین سلام مى كردند و از ایشان خواستار عفو جوان بودند.
جوان كه حضرت را تا آن لحظه نشناخته بود از احترام مردم متوجه شد در مقابل رهبر مسلمانان خودسرى مى كند، به خود آمد و با كمال شرمندگى سر را به طرف دست على (ع ) فرود آورد و گفت :
یا امیرالمؤ منین از خطاى من درگذر، از فرمانت اطاعت مى كنم و حداكثر تواضع را درباره همسرم رعایت خواهم نمود. حضرت شمشیر را در نیام فرو برد و از تقصیرات جوان گذشت و امر كرد داخل منزل خود شود و به زن نیز توصیه كرد كه با همسرت طورى رفتار كن كه چنین رفتار خشن پیش نیاید.(15)

سه شنبه 3/6/1388 - 13:33
دعا و زیارت

ابوبصیر مى گوید:
از امام صادق (ع ) در مورد سوره والعادیات پرسیدم ، امام (ع ) فرمود: این سوره در ماجراى وادى یابس (بیابان خشك ) نازل شده است . پرسیدم : قضیه وادى یابس از چه قرار بود.
امام صادق علیه السلام فرمود:
- در بیابان یابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پیمان محكم بستند كه تا آخرین لحظه ، دست به دست هم دهند و حضرت محمد صلى الله علیه و آله و على علیه السلام را بكشند.
جبرئیل جریان را به رسول خدا صلى الله علیه و آله اطلاع داد. حضرت رسول صلى الله علیه و آله نخست ابوبكر و سپس عمر را با سپاهى چهار هزار نفرى به سوى ایشان فرستاد كه البته بى نتیجه بازگشتند.
پیامبر صلى الله علیه و آله در مرحله آخر على علیه السلام را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى یابس رهسپار نمود. حضرت على علیه السلام با سپاه خود به طرف بیابان خشك حركت كردند.
به دشمن خبر رسید كه سپاه اسلام به فرماندهى على علیه السلام روانه میدان شده اند. دویست نفر از مردان مسلح دشمن به میدان آمدند. على علیه السلام با جمعى از اصحاب به سوى آنان رفتند. هنگامى كه در مقابل ایشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسیده شد كه شما كیستید و از كجا آمده اید و چه تصمیمى دارید؟ على علیه السلام در پاسخ فرمود:
- من على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم ، شما را به شهادت یكتایى خدا و بندگى و رسالت محمد صلى الله علیه و آله دعوت مى كنم . اگر ایمان بیاورید، در نفع و ضرر شریك مسلمانان هستید.
ایشان گفتند:
- سخن تو را شنیدیم ، آماده جنگ باش و بدان كه ما، تو و اصحاب تو را خواهیم كشت ! وعده ما صبح فردا.
على علیه السلام فرمود:
- واى بر شما! مرا به بسیارى جمعیت خود تهدید مى كنید؟ بدانید كه ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوییم : ((ولا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم ))
دشمن به پایگاههاى خود بازگشت و سنگر گرفت . على علیه السلام نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام ، على علیه السلام فرمان داد مسلمانان مركب هاى خود را آماده كنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا نمایند و در حال آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى باشند.
وقتى كه سپیده سحر نمایان گشت ، على علیه السلام با اصحاب نماز خواندند و به سوى دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگیر شد كه تا هنگام درگیرى نمى فهمید مسلمین از كجا بر آنان هجوم آورده اند. حمله چنان تند و سریع بود، قبل از رسیدن باقى سپاه اسلام ، اغلب آنان به هلاكت رسیدند. در نتیجه ، زنان و كودكانشان اسیر شدند و اموالشان به دست مسلمین افتاد.
جبرئیل امین ، پیروزى على علیه السلام و سپاه اسلام را به پیامبر صلى الله علیه و آله خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثناى الهى ، مسلمانان را از فتح مسلمین باخبر نموده و فرمودند كه تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند!
پیامبر صلى الله علیه و آله و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال على علیه السلام شتافتند و در یك فرسخى مدینه ، سپاه على علیه السلام را خوش آمد گفتند. حضرت على علیه السلام هنگامى كه پیامبر را دیدند از مركب پیاده شده ، پیامبر صلى الله علیه و آله نیز از مركب پیاده شدند و میان دو چشم (پیشانى ) على علیه السلام را بوسیدند. مسلمانان نیز مانند پیامبر صلى الله علیه و آله ، از على علیه السلام قدردانى مى كردند و كثرت غنایم جنگى و اسیران و اموال دشمن كه به دست مسلمین افتاده بود را از نظر مى گذراندند.
در این حال ، جبرئیل امین نازل شد و به میمنت این پیروزى سوره ((عادیات )) به رسول اكرم صلى الله علیه و آله وحى شد:
((والعادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صحبا، فاءثرن نفعا فوسطن به جمعا...)) (13)
اشك شوق از چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله سرازیر گشت ، و در اینجا بود كه آن سخن معروف را به على علیه السلام فرمود:
((اگر نمى ترسیدم كه گروهى از امتم ، مطلبى را كه مسیحیان درباره حضرت مسیح علیه السلام گفته اند، درباره تو بگویند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زیر پاى تو را براى تبرك برگیرند!))(14)

سه شنبه 3/6/1388 - 10:56
دعا و زیارت

!( یكى از خصوصیات حضرت على علیه السلام این بود كه بیت المال را به طور مساوى میان مردم تقسیم مى كرد و بین مسلمانان تبعیض قایل نمى شد؛ این امر باعث شده بود، برخى از طرفداران تبعیض و انحصار طلب ها به معاویه بپیوندند.
عده اى از دوستان على علیه السلام به حضور حضرت رسیدند و گفتند:
- چنانچه افراد سیاس و انحصار طلبها را با پول راضى كنى ، براى پیشرفت امور شایسته تر است . امام على علیه السلام از این پیشنهاد خشمگین شد و فرمود:
- آیا نظرتان این است به كسانى كه تحت حكومت من هستند ظلم كنم و حق آنان را به دیگران بدهم و با تضیع حقوق آنان یارانى دور خود جمع نمایم ؟ به خدا سوگند! تا دنیا وجود دارد و تا آفتاب مى تابد و ستارگان در آسمان مى درخشند، این كار را نخواهم كرد. اگر مال ، از آن خودم بود آن را به طور مساوى تقسیم مى كردم ، چه رسد به اینكه مال ، مال خداست .
سپس فرمود:
- اى مردم ! كسى كه كار نیك را در جاى نادرست انجام داد، چند روزى نزد افراد نااهل و تاریك دل مورد ستایش قرار مى گیرد و در دل ایشان محبت و دوستى مى آفریند؛ ولى اگر روزى حادثه بدى براى وى پیش ‍ بیاید و به یاریشان نیازمند شود، آنان بدترین و سرزنش كننده ترین دوستان خواهند شد.(1

سه شنبه 3/6/1388 - 10:55
دعا و زیارت

شخصى محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید تا چیزى درخواست كند. شنید كه پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:
هر كه از ما بخواهد به او مى دهیم و هر كه بى نیازى پیشه كند خدایش ‍ بى نیاز كند. مرد بدون آنكه خواسته اش را اظهار كند، از محضر پیغمبر صلى الله علیه و آله بیرون آمد. بار دوم نزد پیامبر گرامى آمد و بى پرسش ‍ برگشت . تا سه بار چنین كرد. روز سوم رفت و تیشه اى به عاریت گرفت ، بالاى كوه رفت و هیزم گرد آورد و در بازار به نیم صاع جو (تقریبا یك كیلو و نیم ) فروخت و آن را خود با خانواده اش خوردند و این كار را ادامه داد تا توانست تبر بخرد، سپس دو شتر جوان و یك برده هم خرید و توانگر شد. بعد، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و به آن حضرت گزارش داد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
- نگفتم هر كه از ما خواهشى كند به او مى دهیم و اگر بى نیازى پیشه كند، خدایش توانگر سازد!(

سه شنبه 3/6/1388 - 10:55
دعا و زیارت

رسول خدا صلى الله علیه و آله در حالى كه نشسته بودند، ناگهان لبخندى بر لبانشان نقش بست ، به طورى كه دندان هایشان نمایان شد! از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود:
- دو نفر از امت من مى آیند و در پیشگاه پروردگار قرار مى گیرند؛ یكى از آنان مى گوید:
خدایا! حق مرا از ایشان بگیر! خداوند متعال مى فرماید: حق برادرت را بده ! عرض مى كند:
خدایا! از اعمال نیك من چیزى نمانده متاعى دنیوى هم كه ندارم . آنگاه صاحب حق مى گوید:
پروردگارا! حالا كه چنین است از گناهان من بر او بار كن !
پس از آن اشك از چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله سرازیر شد و فرمود:
آن روز، روزى است كه مردم احتیاج دارند گناهانشان را كسى حمل كند. خداوند به آن كس كه حقش را مى خواهد مى فرماید: چشمت را برگردان ، به سوى بهشت نگاه كن ، چه مى بینى ؟ آن وقت سرش را بلند مى كند، آنچه را كه موجب شگفتى اوست - از نعمت هاى خوب مى بیند، عرض مى كند:
پروردگارا! اینها براى كیست ؟
مى فرماید:
براى كسى است كه بهایش را به من بدهد.
عرض مى كند:
چه كسى مى تواند بهایش را بپردازد؟
مى فرماید:
تو.
مى پرسد:
چگونه من مى توانم ؟
مى فرماید:
به گذشت تو از برادرت .
عرض مى كند: خدایا! از او گذشتم .
بعد از آن ، خداوند مى فرماید:
دست برادر دینى ات را بگیر و وارد بهشت شوید!
آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
پرهیزكار باشید و مابین خودتان را اصلاح كنید!(10)

سه شنبه 3/6/1388 - 10:54
دعا و زیارت

در جنگ احد بسیارى از رزمندگان اسلام ، از جمله ، حضرت حمزه علیه السلام به شهادت رسیدند. به طورى كه شایع شد كه شخص پیامبر صلى الله علیه و آله نیز شهید شده اند.
زن هاى مدینه به سوى احد حركت كردند. فاطمه ، دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز در میان آنان بود. پس از آنكه دریافتند پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله سالم است به مدینه بازگشتند. رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز با كمى فاصله به طرف مدینه حركت نمود. زنان بار دیگر گریه كنان به استقبال شتافتند. در این وقت زینب دختر جحش ‍ محضر پیامبر گرامى رسید. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:
- صبور و پایدار باش !
گفت :
- براى چه ؟
فرمود:
- در مورد شهادت برادرت عبدالله .
گفت :
- شهادت براى او گوارا و مبارك باد!
فرمود:
- صبر كن !
گفت :
- براى چه ؟
فرمود:
- درباره شهادت داییت حمزه علیه السلام .
گفت :
- همه از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم ، مقام شهادت براى او مبارك باد!
پس از چند لحظه ، دوباره پیامبر صلى الله علیه و آله رو به زینب كرد و اظهار فرمود:
- صبور باش !
گفت :
- دیگر براى چه ؟
فرمود:
- به خاطر شهادت شوهرت مصعب بن عمیر.
زینب تا این جمله را شنید با صداى بلند گریه كرد و به طور جانگدازى ناله سر داد. او در پاسخ كسانى كه مى گفتند:
- چرا براى شوهرت چنین گریه مى كنى ؟
پاسخ داد:
- گریه ام براى شوهرم نیست ، چرا كه او به فیض شهادت در ركاب پیامبر صلى الله علیه و آله رسیده ، بلكه گریه ام براى یتیمان اوست ، كه اگر سراغ پدر را بگیرند، چه جوابى به آنان بدهم ؟(9)

سه شنبه 3/6/1388 - 10:54
دعا و زیارت

شخصى محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شد و از ایشان درخواست نمود تا به او توصیه اى بنمایند.
حضرت این گونه توصیه فرمودند:
- من به تو سفارش مى كنم براى خدا شریك قرار ندهى ، اگر چه در آتش ‍ بسوزى و شكنجه ببینى !
پدر و مادرت را نیز اذیت مكن و به آنان نیكى كن ، زنده باشند یا مرده . اگر دستور دهند كه از خانواده و زندگیت دست بردارى چنین كن ! و این نشانه ایمان است . آنچه كه اضافه دارى در اختیار برادر دینى ات بگذار!
در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش !
به مردم اهانت مكن و باران رحمتت را بر آنان ببار!
هر كدام از مسلمانان را دیدار كردى سلام برسان !
مردم را به سوى اسلام دعوت كن !
بدان كه هر كارگشایى تو ثواب بنده آزاد كردن را دارد، بنده اى كه از فرزندان یعقوب است .
بدان كه شراب و تمام مست كننده ها حرامند.(8)

سه شنبه 3/6/1388 - 10:53
دعا و زیارت

 

 

شخصى محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید دید لباس كهنه به تن دارد. دوازده درهم به حضرت تقدیم نمود و عرض كرد:
یا رسول الله ! با این پول لباسى براى خود بخرید. رسول خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: پول را بگیر و پیراهنى برایم بخر! على علیه السلام مى فرماید:
- من پول را گرفته به بازار رفتم پیراهنى به دوازده درهم خریدم و محضر پیامبر برگشتم ، رسول خدا صلى الله علیه و آله پیراهن را كه دید فرمود:
این پیراهن را چندان دوست ندارم پیراهن ارزانتر از این مى خواهم ، آیا فروشنده حاضر است پس بگیرد؟
على مى فرماید:
من پیراهن را برداشته به نزد فروشنده رفتم و خواسته رسول خدا صلى الله علیه و آله را به ایشان رساندم ، فروشنده پذیرفت .
پول را گرفتم و نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمدم ، سپس همراه با رسول خدا به طرف بازار راه افتادیم تا پیراهنى بخریم .
در بین راه ، چشم حضرت به كنیزكى افتاد كه گریه مى كرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله نزدیك رفت و از كنیزك پرسید:
- چرا گریه مى كنى ؟
كنیز جواب داد:
- اهل خانه به من چهار درهم دادند كه متاعى از بازار برایشان بخرم . نمى دانم چطور شد پول ها را گم كردم . اكنون جراءت نمى كنم به خانه برگردم .
رسول اكرم صلى الله علیه و آله چهار درهم از آن دوازده درهم را به كنیزك داد و فرمود:
هر چه مى خواستى اكنون بخر و به خانه برگرد.
خدا را شكر كرد و خود به طرف بازار رفت و جامه اى به چهار درهم خرید و پوشید.
در برگشت بر سر راه برهنه اى را دید، جامه را از تن بیرون آورد و به او داد و خود دوباره به بازار رفت و پیراهنى به چهار درهم باقیمانده خرید و پوشید سپس به طرف خانه به راه افتاد.
در بین راه ، باز همان كنیزك را دید كه حیران و اندوهناك نشسته است . فرمود:
چرا به خانه ات نرفتى ؟
- یا رسول الله ! دیر كرده ام ، مى ترسم مرا بزنند.
رسول اكرم صلى الله علیه و آله فرمود:
- بیا با هم برویم . خانه تان را به من نشان بده ، من وساطت مى كنم كه از تقصیراتت بگذرند.
رسول اكرم صلى الله علیه و آله به اتفاق كنیزك راه افتاد. همین كه به جلوى در خانه رسیدند كنیزك گفت :
- همین خانه است .
رسول اكرم صلى الله علیه و آله از پشت در با صداى بلند گفت :
- اى اهل خانه سلام علیكم !
جوابى شنیده نشد. بار دوم سلام كرد. جوابى نیامد. سومین بار سلام كرد، جواب دادند:
- السلام علیك یا رسول الله و رحمة الله و بركاته !
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
- چرا اول جواب ندادید؟ آیا صداى مرا نمى شنیدید؟
اهل خانه گفتند:
- چرا! از همان اول شنیدیم و تشخیص دادیم كه شمایید.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
- پس علت تاءخیر چه بود؟
گفتند:
- دوست داشتیم سلام شما را مكرر بشنویم !
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
- این كنیزك شما دیر كرده ، من اینجا آمدم تا از شما خواهش كنم او را مؤ اخذه نكنید.
گفتند:
- یا رسول الله ! به خاطر مقدم گرامى شما این كنیزك از همین ساعت آزاد است .
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله با خود گفت : خدا را شكر! چه دوازده درهم بابركتى بود، دو برهنه را پوشانید و یك برده را آزاد كرد!(7)

سه شنبه 3/6/1388 - 10:51
دعا و زیارت

 

به رسول خدا صلى الله علیه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ فوت كرده . پیغمبر صلى الله علیه و آله با اصحابشان از جاى برخاسته ، حركت كردند. با دستور حضرت - در حالى كه خود نظارت مى فرمودند - سعد را غسل دادند.
پس از انجام مراسم غسل و كفن ، او را در تابوت گذاشته و براى دفن حركت دادند.
در تشییع جنازه او، پیغمبر صلى الله علیه و آله پابرهنه و بدون عبا حركت مى كرد. گاهى طرف چپ و گاهى طرف راست تابوت را مى گرفت ، تا نزدیكى قبر سعد رسیدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسایل دیگر را بیاورند! سپس با دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ریختند و در آن خللى دیدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند:
- من مى دانم این قبر به زودى كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كارى كه بنده اش انجام مى دهد محكم باشد.
در این هنگام ، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت :
- سعد! بهشت بر تو گوارا باد!
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
- مادر سعد! ساكت باش ! با این جزم و یقین از جانب خداوند حرف نزن ! اكنون سعد گرفتار فشار قبر است و از این امر آزرده مى باشد.
آن گاه از قبرستان برگشتند.
مردم كه همراه پیغمبر صلى الله علیه و آله بودند، عرض كردند:
یا رسول الله ! كارهایى كه براى سعد انجام دادید نسبت به هیچ كس ‍ دیگرى تاكنون انجام نداده بودید: شما با پاى برهنه و بدون عبا جنازه او را تشییع فرمودید.
رسول خدا فرمود:
ملائكه نیز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پیروى كردم .
عرض كردند:
گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتید!
حضرت فرمود:
چون دستم در دست جبرئیل بود، هر طرف را او مى گرفت من هم مى گرفتم !
عرض كردند:
- یا رسول الله صلى الله علیه و آله بر جنازه سعد نماز خواندید و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتید و قبرش را با دست خود درست كردید، باز مى فرمایید سعد را فشار قبر گرفت ؟
حضرت فرمود:
- آرى ، سعد در خانه بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همین است !(6)

سه شنبه 3/6/1388 - 10:50
دعا و زیارت
مقدمه  

داستانهاى بحارالانوار را در واقع باید جز خواندنى ترین و آموزنده ترین بخش هاى كتاب ارزشمند و معتبر بحارالانوار علامه بزرگوار مجلسى قلمداد نمود. محتواى معنوى و علمى كتاب به راستى تداعى گر معناى عمیق نام آن ((دریاهاى نور)) است .
علامه فقید محمد باقر مجلسى در تاریخ هزار و سى و هفت هجرى قمرى در اصفهان دیده به جهان گشود و پس از هفتاد و سه سال خدمت به اسلام و عالم تشیع و گردآورى بزرگترین مجموعه روایى شیعى ، به دیدار حق شتافت و در اصفهان جنب مسجد عتیق به خاك سپرده شد. مرقد ایشان اكنون مورد توجه و عنایت دوستداران و شیفتگان آن عالم ربانى است .
علامه مجلسى به عنوان فردى پارسا و عامل به آداب اسلامى ، همواره احیاگر مجالس و مراسم دینى و عبادى شناخته مى شده است . على رغم نفوذ آن عالم جلیل القدر در دولت صفوى و میان مردم ، از تعلقات دنیوى مبرا بوده و با تواضع و معنویت و تقواى كامل زندگى مى كرد.
علامه مجلسى جامع علوم اسلامى بود و در تفسیر، حدیث ، فقه ، اصول تاریخ ، رجال و درایه سرآمد روزگار خود محسوب مى گشت . برخى مانند صاحب حدایق ایشان را از بعد شخصیت علمى در طول تاریخ اسلام بى نظیر دانسته اند. محقق كاظمى در مقابیس ‍ مى نویسد:
((مجلسى منبع فضایل و اسرار و فردى حكیم و شناور در دریاى نور و... بود و مثل او را چشم روزگار ندیده است !))
درست به دلیل همین فضایل و خصوصیات بوده است كه علامه بحرالعلوم و شیخ اعظم انصارى او را ((علامه )) مى خواندند.
آگاهى علامه مجلسى به علوم عقلى و علومى چون ادبیات ، لغت ، ریاضیات ، جغرافیا، طب ، نجوم و... از مراجعه به آثار و كتاب هاى وى به خوبى معلوم مى گردد.
چنانكه ذكر شد، كتاب بحارالانوار جزو بزرگترین آثار روایى شیعه محسوب مى شود و خود در حكم دایرة المعارفى عظیم و ارزشمند و گنجینه بى پایان معارف اسلامى است .
در این كتاب ، روش مرحوم علامه آن بوده كه تمام احادیث و روایات را با نظم و ترتیب مشخصى گردآورى نموده و در این راه از مساعدت و یارى گروه زیادى از شاگردان و علماى عصر خود بهره مند بوده اند. وى از اطراف و اكناف براى تدوین این كتاب به جمع آورى منابع لازم مى پرداخت و از هیچ تلاشى فروگذار نمى نمود. موضوع اصلى كتاب ، حدیث و تاریخ زندگانى پیامبران و ائمه معصومین علیه السلام است و در تفسیر و شرح روایات از مصادر متنوع و گسترده فقهى ، تفسیرى ، كلامى ، تاریخى و اخلاقى ...بهره گرفته شده است .
كتاب بحارالانوار تاكنون بارها به زیور طبع آراسته گردیده ، اما ماءخذ ما در این مجموعه ، بحار چاپ تهران بوده كه اخیرا در صد و ده جلد به چاپ رسیده است . در ضمن ، این كتاب شریف اكنون به شكل برنامه كامپیوترى نیز موجود است و علاقه مندان براى سهولت دسترسى به روایات مورد نظر مى توانند از این امكان جدید بهره مند گردند.
نگارنده ، طى سالیان دراز در پى بهره گیرى از داستان ها و مطالب مفید این كتاب نورانى و انتقال آن به هموطنان و برادران دینى بوده است . از آنجا كه به هر حال ، متن كتاب به عربى نگاشته شده بود و غالب عزیزان نمى توانستند از مطالعه جامع تر مطالب آن - حداقل در یك مجموعه مشخص - بهره مند گردند، لذا اقدام به ترجمه داستان ها و قطعه هاى ارزشمندى از این دایرة المعارف عظیم ، تحت عنوان داستان هاى بحارالانوار نمودم .
اكنون بر آنیم جلد چهارم از داستانهاى بحارالانوار را تقدیم طالبان تشنه معارف الهى و - بخصوص - اخلاق و زندگانى بزرگان عالم تشیع نماییم .
داستانهاى این مجموعه در سه بخش تدوین گردیده است :
بخش نخست به داستانها و روایت هاى مربوط به چهارده معصوم علیه اختصاص دارد.
بخش دوم با عنوان معاصرین چهارده معصوم علیهم السلام نكته ها و گفته ها مى باشد.
پیامبران علیهم السلام و امتهاى گذشته نیز عنوان بخش سوم كتاب را تشكیل مى دهد.
لازم به ذكر است ، در ترجمه این داستان ها گاه با حفظ امانت ، از ترجمه تحت اللفظى گامى فراتر نهاده ایم تا به جذابیت و همین طور انتقال معناى حقیقى عبارات افزوده باشیم ، در این مسیر بعضا از پاره ترجمه هاى موجود نیز بهره گرفته ایم .
به طور قطع ، اینجانب از كاستى هاى احتمالى در ترجمه و ارائه مجموعه حاضر مطلع بوده و ادعایى ندارد، ولى امید است اهل نظر با پیشنهادات ارزنده ى خود، ما را هر چه بیشتر در تكمیل این جلد و مجلدات بعدى یارى نمایند.
محمود ناصرى قم حوزه علمیه (پائیز 78)


قسمت اول : چهارده معصوم علیهم السلام چهارده دریاى نور 


(1) لبخند پیامبر صلى الله علیه و آله  

روزى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله ، به طرف آسمان نگاه مى كرد، تبسمى نمود. شخصى به حضرت گفت :
یا رسول الله ما دیدیم به سوى آسمان نگاه كردى و لبخندى بر لبانت نقش بست ، علت آن چه بود؟
رسول خدا فرمود:
- آرى ! به آسمان نگاه مى كردم ، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش ‍ عبادت شبانه روزى بنده با ایمانى را كه هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول مى شد، بنویسند؛ ولى او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیمارى افتاده بود.
فرشتگان به سوى آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض كردند:
ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم . ولى او را در محل نمازش نیافتیم ، زیرا در بستر بیمارى آرمیده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود:
تا او در بستر بیمارى است ، پاداشى را كه هر روز براى او هنگامى كه در محل نماز و عبادتش بود، مى نوشتید، بنویسید. بر من است كه پاداش ‍ اعمال نیك او را تا آن هنگام كه در بستر بیمارى است ، برایش در نظر بگیرم .(1)


(2) نوبت را رعایت كنید! 

روزى پیامبر صلى الله علیه و آله در حال استراحت بود، فرزندشان امام حسن علیه السلام آب خواست ، حضرت نیز قدرى شیر دوشید و كاسه شیر را به دست وى داد، در این حال ، حسین علیه السلام از جاى خود بلند شد تا شیر را بگیرد، اما رسول خدا صلى الله علیه و آله شیر را به حسن علیه السلام داد.
حضرت فاطمه علیهاالسلام كه این منظره را تماشا مى كرد عرض كرد:
- یا رسول الله ! گویا حسن را بیشتر دوست دارى ؟
پاسخ دادند:
- چنین نیست ، علت دفاع من از حسن علیه السلام حق تقدم اوست ، زیرا زودتر آب خواسته بود. باید نوبت را مراعات نمود.(2)


(3) گریه پیامبر صلى الله علیه و آله ! 

رسول خدا صلى الله علیه و آله شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریكى مشغول دعا و گریه زارى شد.
امّ سلمه كه جاى رسول خدا صلى الله علیه و آله را در رختخوابش ‍ خالى دید، حركت كرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اكرم صلى الله علیه و آله در گوشه خانه ، جاى تاریكى ایستاده و دست به سوى آسمان بلند كرده اند. در حال گریه مى فرمود:
خدایا! آن نعمت هایى كه به من مرحمت نموده اى از من نگیر!
مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان !
خدایا! مرا به سوى آن بدیها و مكروههایى كه از آنها نجاتم داده اى برنگردان !
خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنى به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتى نگهدار!
در این هنگام ، امّ سلمه در حالى كه به شدت مى گریست به جاى خود برگشت . پیامبر صلى الله علیه و آله كه صداى گریه ایشان را شنیدند به طرف وى رفتند و علت گریه را جویا شدند.
امّ سلمه گفت :
- یا رسول الله ! گریه شما مرا گریان نموده است ، چرا مى گریید؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت كه نزد خدا دارید، این گونه از خدا مى ترسید و از خدا مى خواهید لحظه اى حتى به اندازه یك چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما!
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
- چگونه نترسم و چطور گریه نكنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم ، در حالى كه حضرت یونس ‍ علیه السلام را(3) خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمى بایست !(4)


(4) رعایت حجاب در نزد نابینا! 

امّ سلمه نقل مى كند:
در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله بودم . یكى از همسرانش به نام میمونه نیز آنجا بود. در این هنگام ، ابن امّ مكتوم كه نابینا بود به حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد. پیامبر صلى الله علیه و آله به من و میمونه فرمود:
- حجاب خود را در برابر ابن مكتوم رعایت كنید!
پرسیدم :
- اى رسول خدا! آیا او نابینا نیست ؟ بنابراین حجاب ما چه معنى دارد؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
- آیا شما نابینا هستید؟ آیا شما او را نمى بینید؟
زنان نیز باید چشمانشان را از نامحرم ببندند.(5)

سه شنبه 3/6/1388 - 10:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته