• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2907روز قبل
اخبار
به گزارش خبرنگار سرویس ورزشی «افکار» به نقل از باشگاه پرسپولیس، در حالی كه پس از شكست سنگین برابر صبای قم، علی دایی از سرمربیگری این تیم كناره‌گیری كرده بود، خداحافظی او در رختكن با بازیكنان این تیم با گریه آنها همراه شد.

این در حالی بود كه علی دایی نیز در بین بازیكنان متاثر شد و برای لحظاتی در آغوش آنها گریست. فضای رختكن پرسپولیس بعد از این بازی حال و هوای عجیب و خاصی داشت.

نكته قابل توجه در این میان خواهش و اصرار بازیكنان پرسپولیس بر ماندن علی دایی بود. بازیكنان اصرار داشتند كه علت شكست‌های پرسپولیس، سرمربی این تیم نیست و از دایی می‌خواستند این فرصت را بدهد كه بازیكنان با حضور او پرسپولیس را به جایگاه مناسبی برگردانند.

تعدادی از بازیكنان كه پیش از سایرین صحبت می‌كردند، عملكرد خود بازیكنان پرسپولیس را عامل شكست‌های اخیر می‌دانستند و معتقد بودند با كناره‌گیری دایی این روند اصلاح می‌شود. با وجود اصرارهای پی در پی بازیكنان، علی دایی اعلام كرد: در تصمیم خود برای كناره‌گیری مصمم هستم.

دایی تاكید داشت: هیچ گاه فكر بدی درباره بازیكنان در ذهن او نبوده و نیست و كناره‌گیری من به خاطر پذیرش مسئولیت شكست است.
وی تاكید كرد: بازیكنان باید تمام تلاش‌شان را بكنند تا پرسپولیس را به روزهای اوج برگردانند.

حبیب كاشانی هم در رختكن دقایقی صحبت كرد و در واكنش به درخواست بازیكنان برای بازگشت علی دایی با گلایه خطاب به بازیكنان، از آنها خواست به جایگاه خودشان، جایگاه كنونی پرسپولیس و نحوه عملكردشان فكر كنند.
كاشانی در واكنش به بازیكنان از كناره‌گیری علی دایی، گفت: اگر فكر می‌كنید می‌بینید كه بخشی از وضعیت كنونی علی دایی كه منجر به استعفای او شد بر گردن ماست. ما هم علاوه بر مسائل دیگر كه باید در جای خود بررسی شود، با عملكردمان در شكست علی دایی نقش داشتیم. =اافکار نیوز
دوشنبه 29/9/1389 - 11:35
اخبار
تصویر هر چند قدیمی است اما مرور بر تصویر خالی از لطف نیست.

شکل و شمایل موجود مانند مارمولک بوده که سرش ظاهری مانند انسان دارد. =افکار نیوز
دوشنبه 29/9/1389 - 11:33
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

خوارج این گونه بودند 
من درباره ى این خوارج ، خیلى حساسم . در سابق ، روى تاریخ و زندگى اینها، خیلى هم مطالعه كردم . در زبان معروف ، خوارج را به مقدسهاى متحجر تشبیه مى كنند؛ اما اشتباه است . مساءله ى خوارج ، اصلا این طورى نیست . مقدسِ متحجرِ گوشه گیرى كه به كسى كارى ندارد و حرف نو را هم قبول نمى كند، این كجا، خوارج كجا؟ خوارج مى رفتند سر راه مى گرفتند، مى كشتند، مى دریدند و مى زدند؛ این حرفها چیست ؟ اگر اینها آدمهایى بودند كه یك گوشه نشسته بودند و عبا را بر سر كشیده بودند، امیرالمؤ منین كه با اینها كارى نداشت . عده یى از اصحاب عبداللّه بن مسعود در جنگ گفتند((لالك و لاعلیك )). حالا خدا عالم است كه آیا عبداللّه بن مسعود هم خودش جزو اینها بود، یا نبود؛ اختلاف است . من در ذهنم این است كه خود عبداللّه بن مسعود هم متاءسفانه جزو همین عده بوده است . اصحاب عبداللّه بن مسعود، مقدس مآبها بودند. به امیرالمؤ منین گفتند: در جنگى كه تو بخواهى بروى با كفار و مردم روم و سایر جاها بجنگى ، ما با تو مى آییم و در خدمتت هستیم ؛ اما اگر بخواهى با مسلمانان بجنگى با اهل بصره و اهل شام ما در كنار تو نمى جنگیم ؛ نه با تو مى جنگیم ، نه بر تو مى جنگیم . حالا امیرالمؤ منین اینها را چه كار كند؟
آیا امیرالمؤ منین اینها را كشت ؟ ابدا، حتّى بداخلاقى هم نكرد. خودشان گفتند ما را به مرزبانى بفرست . امیرالمؤ منین قبول كرد و گفت لب مرز بروید و مرزدارى كنید. عده یى را طرف خراسان فرستاد. همین ربیع بن خثیم خواجه ربیع معروف مشهد ظاهرا آن طور كه نقل مى كنند، جزو اینهاست . با مقدس مآبهاى این طورى ، امیرالمؤ منین كه بداخلاقى نمى كرد؛ رهایشان مى كرد بروند. اینها مقدس مآب آن طورى نبودند؛ اما جهل مركب داشتند؛ یعنى طبق یك بینش بسیار تنگ نظرانه و غلط، چیزى را براى خودشان دین اتخاذ كرده بودند و در راه آن دین ، مى زدند و مى كشتند و مبارزه مى كردند!
البته رؤ سایشان خود را عقب مى كشیدند. اشعث بن قیس ها و محمّدبن اشعث ها همیشه عقب جبهه اند؛ اما در جلو، یك عده آدمهاى نادان و ظاهربین قرار دارند كه مغز اینها را از مطالب غلط پُر كرده اند و شمشیر هم به دستشان داده اند و مى گویند جلو بروید؛ اینها هم جلو مى آیند، مى زنند، مى كشند و كشته مى شوند؛ مثل ابن ملجم . خیال نكنید كه ابن ملجم مرد خیلى هوشمندى بود؛ نه ، آدم احمقى بود كه ذهنش را علیه امیرالمؤ منین پُر كرده بودند و كافر شده بود. او را براى قتل امیرالمؤ منین به كوفه فرستادند. اتفاقا یك حادثه ى عشقى هم مصادف شد و او را چند برابر مصمم كرد و دست به این كار زد. خوارج این گونه بودند و تا بعد هم همین طور ماندند.سخنرانى در جمع مردم ، 26/11/1370اسطین و ناكثین و مارقین ، گروههاى مقابل امیرالمؤ منین 
امیرالمؤ منین با سه گروه روبه رو شد: قاسطین ، ناكثین و مارقین ؛ آن كسانى كه ظلم كردند، آن كسانى كه بیعت را شكستند، آن كسانى كه از دین خارج شدند. یك دسته ، آن دسته ى اهل شام بودند؛ یعنى اصحاب معاویه و عمروعاص ، كه بعضى از اینها سابقه ى اسلام نسبتا طولانى هم داشتند، و بعضى هم جدیدالاسلام بودند؛ یعنى دو، سه سال از زمان پیامبر را به مسلمانى گذرانده بودند و چیزى از آن زمان را درك نكرده بودند؛ عمده ى دوران اسلامشان ، متعلق به بعد از زمان پیامبر بود. بعضیها هم بودند كه در همان جناح شام ، جزو اصحاب پیامبر محسوب مى شدند. اینها قدرتى بودند كه از لحاظ سیاسى قوى ، از لحاظ مالى قوى ، از لحاظ مانورهاى حكومتى قوى ، با امكانات فراوان ، در مقابل امیرالمؤ منین قرار داشتند. امیرالمؤ منین ، هیچ ملاحظه یى در برابر آنها نكرد.
البته این نبود كه آن حضرت ، حاكم شام را فقط فاسق بداند و با او مبارزه كند؛ چون در میان حكام امیرالمؤ منین ، همه كه عادل نبودند. وقتى كه على بن ابى طالب به حكومت رسید، اینها حاكم بودند، همه هم بودند؛ اینها كه عادل نبودند. عدالت ، شرط فرماندارى و استاندارى امیرالمؤ منین نبود؛ آدمهاى ضعیف الایمانى هم در میانشان وجود داشتند. زیادبن ابیه ، ظاهرا از قبل از زمان امیرالمؤ منین ، در همین فارس و كرمان و این مناطق حاكم بود؛ زمان امیرالمؤ منین هم حاكم بود؛ امام حسن هم كه به خلافت رسیدند، باز حاكم بود؛ البته بعد هم به معاویه ملحق شد. بنابراین ، مساءله ، مساءله ى ظلم بود؛ مساءله ى تغییر روش خط اسلامى و تغییر جهت دادن به زندگى مسلمین بود. این بود كه امیرالمؤ منین ایستادگى كرد و تحت تاءثیر هیچ ملاحظه یى قرار نگرفت .
از آن مشكلتر، اصحاب جمل بودند كه عایشه ى ام المؤ منین ، با آن احترامى كه بین مسلمین دارد، جزو اینهاست . طلحه و زبیر نیز، دو نفر از اقدمین مسلمانان ، از صحابیهاى بزرگ پیامبر، از دوستان خود امیرالمؤ منین و بعضا خویشاوند زبیر، پسر عمه ى امیرالمؤ منین و پیامبر بود اینها همه یك طرف مجتمع بودند، و على (علیه السّلام ) یك طرف دیگر. او تكلیفش را تشخیص داد و قاطع حركت كرد.
من وقتى در مقیاس زمان خودمان مقایسه مى كنم ، مى بینم كه زندگى امام بزرگوارمان (رضوان اللّه تعالى علیه )، عكس و تصویرى از همان زندگى است . روشها، منطبق با همان روشهاى امیرالمؤ منین ؛ قاطع و بى ملاحظه . امیرالمؤ منین ، مرد سنگدلى نبود. رحیمتر از او، دل نازك تر از او، گریه كننده تر از او اما در مقابل ضعفا، در مقابل كسانى كه حق آنها تضییع مى شود چه كسى بود؟ اما آن جایى كه حق تهدید مى شود، امیرالمؤ منین صلابتى از خودش نشان مى دهد كه نظیرش را در طول تاریخ اسلام نمى شود پیدا كرد.
عمار یاسر، افشاكننده ى فتنه ها 
على اىّحال ، این وسوسه را چند بار در لشكر صفین به وجود آوردند و هر دفعه هم به گمانم عمار بود كه خودش را رساند و فتنه را افشا كرد. عمار جمله یى با این مضمون گفت كه جنجال نكنید، حقیقت را بشناسید. این پرچمى كه در مقابل شماست ، من دیدم كه به جنگ پیامبر آمد و زیر این پرچم ، همان كسانى ایستاده بودند كه الان ایستاده اند؛ و پرچمى را دیدم اشاره به پرچم امیرالمؤ منین كه در مقابل آن پرچم بود و زیر آن پیامبر و همان كسانى كه امروز ایستاده اند یعنى امیرالمؤ منین بودند؛ چرا اشتباه مى كنید؟ چرا حقیقت را نمى شناسید؟
این ، بصیرت عمار را نشان مى دهد. بصیرت ، چیز خیلى مهمى است . من در تاریخ هرچه نگاه كردم ، این نقش را در عمار یاسر دیدم . مواردى را كه عمار یاسر خودش را براى روشنگرى رسانده بود، من در جایى یادداشت كرده ام ؛ اما دم دستم نبود كه بخواهم پیدا كنم و در این جا مطرح نمایم . خداى متعال ، این مرد را از زمان پیامبر براى زمان امیرالمؤ منین ذخیره كرد، تا در این مدت به روشنگرى و بیان حقایق بپردازد.
در دیدار با اقشار مختلف مردم ، 26/1/1370
يکشنبه 28/9/1389 - 11:4
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا                                                                                                             

مؤ لف : محمّد صادق نجمى
بخش سوم : در كربلا: سخنان امام (ع ) هنگام شهادت یارانش (گفتارى با مسلم بنعوسجه )
متن سخن :
((رَحِمَكَاللّهُ یا مُسْلِمُ! (فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرَُما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً ))(186)(187)
ترجمه و توضیح
حسین بن على علیهما السلام در آخرین ساعتهاى زندگى یارانش آنها را در راه شهادت و جانبازى كه انتخاب كرده بودند تشویق و ترغیب مى نمود و در مناسبتهاى مختلف به هنگام وداع آنها و یا موقعى كه در قتلگاه و در بالینشان و در كنار جسد خون آلود و نیمه جانشان حاضر مى گردید با جملاتى دلنشین و یا با عكس العملى مهرآمیز كه نشانگر كمال محبت و عاطفه امام علیه السلام نسبت به آنان بود، به دلجویى و تسلى خاطر آنان مى پرداخت و هریك از این جملات و این عكس العملهاى فرزند فاطمه در آن شرایط حساس در دل این افراد آنچنان تاءثیر مى گذاشت و از نظر روانى تا آن حد آنها را تقویت مى نمود كه تصور آن نیز براى ما امكان پذیر نیست ولى آنچه ما درك مى كنیم این است كه هریك از این جملات و عكس العملها به صورت مدال افتخارى بر سینه این جانبازان و در لابلاى اوراق تاریخ تا دامنه قیامت مى درخشد و بر دل پیروان راه و رسمشان روشنایى مى بخشد و بر راه ارادتمندانشان پرتو افشانى مى كند.
مثلاً آنگاه كه در بالاى سر یكى از یارانش به نام ((واضح )) غلام ترك حاضر گردید با وى معانقه نمود، دستهاى مبارك خویش را به گردن او انداخت سپس صورت نازنینش را به صورت وى گذاشت كه این غلام از این محبت و عاطفه امام فوق العاده مسرور و خوشحال شد و به آن افتخار و مباهات نمود و چنین گفت :((مَنْ مِثْلِى وَابْنَ رَسُولِاللّه واضِعٌ خَدَّهُ عَلى خَدّى ؛)) كیست مانند من (به این افتخار نایل گردد) كه پسر پیغمبر صورت به صورت او گذاشته باشد؟)).
و در همان حال روح از بدنش جدا گردید(188).
و همچنین در بالاى سر یكى از غلامانش به نام ((مسلم )) حاضر گردید و با وى كه مختصر رمقى داشت معانقه نمود.
مسلم لبخندى زد و از دنیا رفت (189).
ولى ما در اینجا فقط آن قسمت از برخوردهاى امام علیه السلام را كه تواءم با سخنى بوده و گفتارى از آن حضرت در این رابطه نقل شده است ، به ترتیبى كه از كتب تاریخ و مقاتل به دست مى آید، نقل مى كنیم :
بنا به نقل مقتل عوالم (190) و مقتل خوارزمى (191) هریك از صحابه و یاران حسین بن على علیهما السلام كه به سوى میدان حركت مى كرد با این جمله با آن حضرت خداحافظى مى نمود:((السَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ رَسُولِاللّه )) امام در پاسخ وى اول مى فرمود:((وَعَلَیْكَ السَّلامُ وَنَحْنُ خَلْفَكَ؛)) و درود بر تو اینك ما نیز پشت سر تو مى آییم )) سپس این آیه را مى خواند:(( (فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً ).))
ولى به طورى كه قبلاً اشاره گردید، گاهى نیز به مناسبت خاصى ، مطلب و جمله دیگرى كه بیانگر احساسات و عواطف آن حضرت و یا نشانگر اهمیت یك موضوع بود، ایراد مى فرمود و اینك چند مورد از این جملات جاودانه را در این فصل مى آوریم :
آنگاه كه مسلم بن عوسجه (192) با تن خون آلود به روى خاك افتاد و هنوز رمقى در وى بود، حسین بن على علیهما السلام به همراه حبیب بن مظاهر به بالین او آمد و در كنارش نشست و چنین گفت :
((َحِمَكَاللّهُ یا مُسْلِمُ؛)) خدا تو را رحمت كند اى مسلم )). سپس این آیه را خواند:((بعضى از آنها به پیمان خود عمل نموده و بعضى دیگر به انتظار نشسته اند و تغییر و تبدیلى در پیمانشان نداده اند)).
در اینجا حبیب بن مظاهر خطاب به مسلم چنین گفت : مسلم كشته شدن تو براى من سخت است ولى به تو مژده مى دهم كه چند لحظه دیگر وارد بهشت خواهى شد.
مسلم در پاسخ وى گفت :((جَزاكَاللّهُ خَیْراً)) حبیب به گفتارش ادامه داد:((اگر مى دانستم كه پس از تو بلافاصله به میدان نخواهم رفت ، دوست داشتم كه اگر وصیتى دارى انجام دهم )).
مسلم با صداى ضعیف در حالى كه به حسین بن على علیهما السلام اشاره مى نمود، به حبیب گفت :((ُوصیِكَ بِهذا اَنْ تَمُوتَ دُونَه ؛)) وصیت من این است كه تا آخرین قطره خون دست از او برندارى )).
حبیب گفت :((به خدا سوگند! كه این وصیت تو را عمل خواهم كرد)). و در همین گفتگو بودند كه مسلم بن عوسجه جان به جان آفرین تسلیم وروح بزرگش به شهداى دیگر اسلام پیوست .
بخش سوم : در كربلا: خطاب به مادر عبداللّه بن عمیر
متن سخن :
((جُزیتُمْ مِنْ اَهْلِ بَیْتِى خَیْراً اِرْجِعِى اِلَى النِّساءِ رَحِمَكِاللّهُ فَقَدْ وُضِعَ عَنْكِ الْجِهادُ.
... لا یَقْطَعُاللّهُ رَجاءَكِ))(193)
ترجمه و توضیح :
یكى از یاران حسین بن على علیهما السلام فردى است از قبیله كلب به نام ((عبداللّه بن عمیر)) كه كنیه او ابووهب مى باشد و به همراه همسر و مادرش از كوفه براى یارى آن حضرت حركت كرده بود.
عبداللّه بن عمیر در یك حمله كه از سوى گروهى به فرماندهى شمر به جناح چپ سپاه امام علیه السلام متوجه گردید با عده اى دیگر از افراد سپاه امام علیه السلام كشته شد، او در دفع این حمله استقامت عجیبى از خود نشان داد و پس از آنكه گروهى سواره و پیاده از افراد دشمن را به هلاكت رسانید، دست راست و یكى از پاهایش قطع گردید و به اسارت دشمن درآمد و بلافاصله به صورت ((قتل صبر)) و در مقابل صفوف و در معرض دید سپاهیان دشمن ، بدن او را با نیزه و شمشیر قطعه قطعه نموده و به شهادت رسانیدند.
همسر وى كه در میان خیمه ها بود، به قتلگاه رفت و در كنار پیكر بى روح و قطعه قطعه شوهرش نشست و در حالى كه خون از سر و صورت وى پاك مى كرد چنین مى گفت :((هَنِیئاً لَكَ الْجَنَّةُ اَسْاءَلُاللّهَ الَّذى رَزَقَكَ الْجَنَّةَ اَنْ یَصْحَبَنى مَعَكَ؛)) بهشت بر تو گوارا باد! درخواستم از خدایى كه بهشت را بر تو ارزانى داشته این است كه مرا نیز در آنجا مصاحب تو گرداند)).
در این حال غلام شمر به نام ((رستم )) به دستور وى با چماقى به همسر عبداللّه حمله نمود و سر وى را شكست و در همانجا كشته شد و جسد بى جانش ‍ در كنار پیكر همسرش به روى خاك افتاد و این تنها كسى است از بانوان كه در حادثه كربلا به شهادت رسیده است .
غلام شمر آنگاه سر عبداللّه را از تنش جدا كرده و به سوى خیمه ها انداخت ، مادر عبداللّه كه در میان خیمه هاى بود، سر بریده فرزندش را برداشت و خاك و خون از صورتش پاك كرد آنگاه در حالى كه عمود خیمه را به دست گرفته بود به سوى صفوف لشكر حركت نمود.
امام دستور داد او را به سوى خیمه ها برگردانیدند و خطاب به وى چنین فرمود:(( ((جُزیتُمْ مِنْ اَهْلِ بَیْتِى خَیْراً...؛)) در راه حمایت از اهل بیت من به پاداش نیك نایل شوید خدا رحمتت كند به سوى خیمه ها برگرد كه جهاد از تو برداشته شده است )).
مادر عبداللّه طبق دستور امام در حالى كه این جمله را بر زبان مى راند، به خیمه بازگشت :((اَللّهُمَّ لا تَقْطَعْ رَجائى ؛)) خدایا! امید مرا قطع نكن . امام در پاسخ وى فرمود:(( لا یَقْطَعُاللّهُ رَجاءَكِ؛)) خدا امید تو را قطع نخواهد نمود)).
بررسى یك اشتباه تاریخى
در اینجا بى تناسب نیست كه نظر فضلا و دانشمندان را به یك نكته علمى جلب نماییم . و آن این كه در كتب تاریخ و مقاتل و در كتب رجال در میان صحابه و یاران حسین بن على علیهما السلام آنگاه كه سخن از شخصیتى به میان مى آید كه از خاندان كلب و همسر و مادرش به همراه او بوده و شهادت وى نیز با خصوصیاتى كه قبلاً ملاحظه گردید واقع شده است ، این شخص با چنین خصوصیات گاهى به نام ((عبداللّه بن عمیر كلبى )) و گاهى به نام ((وهب بن عبداللّه كلبى )) معرفى مى گردد.
و از طرف دیگر، چون بنابه نقل بعضى از مقاتل و كتب تاریخ در كربلا و در میان یاران حسین بن على علیهما السلام ((وهب )) نامى وجود داشته كه تازه از مسیحیت به اسلام گرویده بود اشتباها همه و یا بعضى از مطالب را كه در باره عبداللّه بن عمیر ذكر نمودیم به عنوان وهب كلبى درباره همین وهب نصرانى نقل مى نمایند چنانچه بعضى از مطالب كه درباره وهب نصرانى نقل شده است در شرح حال وهب كلبى مى آورند.
و در اثر همین هرج و مرج تاریخى است كه مى بینیم در بعضى از كتابها در تعداد اصحاب حسین بن على علیهما السلام هم عبداللّه بن عمیر و هم وهب بن عبداللّه كلبى و هم وهب نصرانى عنوان گردیده است و در بعضى از كتب مقاتل و تراجم ، فقط یك نفر به نام ((وهب )) عنوان مى گرددو از عبداللّه بن عمیر كه مسلّما در كربلا به شهادت رسیده است و همچنین از وهب دوم اسمى به میان نمى آورند و گاهى نیز تنها عبداللّه بن عمیر عنوان مى گردد و از ((وهب )) به طور كلى اعراض مى شود(194).
و چون مورخان طبق روال عادى تنها به نقل دیگران بسنده نموده اند، لذا مطلب تقریبا از دایره نقل قدم فراتر نگذاشته و چنانكه اشاره نمودیم ، هریك از مؤ لفان و تاریخ ‌نویسان گفتار یكى از مورخان گذشته را صحیح دانسته و به نقل همین گفتار اكتفا نموده و بعضى دیگر روش عمل به احتیاط را در پیش گرفته اند.
عبداللّه بن عمیر یا وهب بن عبداللّه ؟
اینك آنچه را كه در این فرصت كوتاه به نظر ما رسیده است در اختیار محققین قرار مى دهیم تا در آینده كاوشگران چه نظریه بدهند.
به عقیده ما از قبیله كلب شخصى به نام وهب بن عبداللّه كه در لهوف و مقتل خوارزمى و بعضى از كتب دیگر آمده است ، در میان شهدا نبوده بلكه این شخص همان ((عبداللّه بن عمیر كلبى )) است كه در بعضى دیگر از كتب تاریخ و مقتل معتبر و اساسى ، نام او را در تعداد شهداى عاشورا مى بینیم و كتب رجال نیز مانند رجال شیخ طوسى و تنقیح المقال او را به عنوان صحابه امیرمؤ منان و حسین بن على علیهما السلام معرفى مى نمایند واما تعدد آنان كه هم عبداللّه بن عمیر كلبى و هم وهب بن عبداللّه كلبى هر دو نفر در كربلا بوده اند خیلى بعید و بلكه غیرقابل قبول است ؛ زیرا:
اولاً:
در میان یك گروه كم و حداكثر یك گروه 150 نفرى ، دو نفر با مشخصات معین و از هر جهت مشابه مثلاً:
1 -
هردو ازیك قبیله باشند.
2 -
مادر و همسر هردو به همراهشان باشد.
3 -
تمام جزئیات و كیفیت شهادت آنان یك نوع باشد و مادر هردو یك جور سخن بگوید و امام هم به هردو یك نوع پاسخ بدهد و... قابل قبول نیست .
ثانیا:
در زیارت ناحیه مقدسه كه نام شهدا و یا حداقل نام مشهورترین و فداكارترین آنان با نام كشندگانشان آمده است در كنار سایر شهدا از عبداللّه بن عمیر كلبى نیز یاد شده است ولى نامى از ((وهب )) به میان نیامده است (195) در صورتى كه دور از عاطفه و لطف امام است از چنان شخصیتى با آنچنان فداكارى كه با قتل ((صبر)) به درجه شهادت نایل گردیده و همسرش نیز در كنارش كشته شده و مادر وى نیز آنچنان وفا و صمیمیت از خود نشان داده است ، هیچگونه تجلیل و تقدیر نگردد
يکشنبه 28/9/1389 - 11:2
اخبار
دکتر یوسف القرضاوی موسس و رئیس اتحادیهٔ جهانی علمای مسلمان گفت: با ورود شیعیان در بین مسلمانان کشورهای سنی مانند مصر بسیار مخالف است!

به گزارش بی باک به نقل از مفکره الاسلام، وی در اظهاراتی گفت: قدرت سازمانهای شیعی در آزادی و استقلال علمایشان می باشد بر عکس علمای سنی که به کارمندانی در نزد دولتشان تبدیل شده اند و مجبوریم برای مصلحت حزبمان و یا حتی رئیس دولتمان عمل کنیم.

او که از ضعف در روشهای جدید تربیتی و آموزشی علمای اهل سنت سخن می گفت از الازهر نیز انتقادات شدیدی نمود و الازهر را باعث فرار علما ی - به قول خود - قوی از مصر دانست که با کم شدن آنها در دانشگاه الازهر نسل جدید علمایشان هم ضعیف شده و به گفته خود توانایی ایستادگی در برابر امواج خروشان شیعه را ندارند.

القرضاوی در پایان گفت: من قصد ندارم بگویم که باید الازهر را کاملا تغییر بدهیم و یا از نو بسازیم اما باید این موضوع را فهمید که در زمان کنونی اگر بین شیعه و سنی و یا سنی و مسیحی بحث و مناظره شود حتما طرف شکست خورده طرف سنی می باشد پس باید تلاش کنیم تا نسلی متکلم و قوی تربیت کنیم. =آتی نیوز
يکشنبه 28/9/1389 - 11:1
اهل بیت
 
گفتاری تازه از آیت الله جوادی آملی - ویژه شهادت امام سجاد(ع)

به گزارش آتی نیوز،...جریان سیّدالشهداء نه تنها در قبر بی‌نظیر بود، در حال جان دادن هم بی‌نظیر بود. در حال جان دادن هم که شنیده‌اید؛ چون آنجا هم مستحب است، یا جزء آداب احتضار است که اگر کسی مُحتضر است، در حال جان دادن است؛ کسی دست به سینه‌اش نگذارد. این محتضر است، بالأخره در کشاکش مرگ است؛ گفتند: دست به سینه‌اش نگذارید، بگذارید آسان جان بدهد. خانواده‌های شاهد، بدانند فرزندان‌شان برای یک همچنین امامی رفتند؛ با او محشورند!

وجود مبارک أبی عبدالله(ع) که در قتلگاه تمام قسمت‌های چشمان مطهرش را خون گرفت، چشمان مطهرش بسته بود؛ دید این سینه سنگین شده؛ فرمود: کیستی؟ هر که هستی بدان، جای بلندی نشسته‌ای.

«لَقَدِ ارْتَقَیتَ مُرتَقاً عَظیماً طالَما قَبَّلَهُ رَسُول الله...» (ناسخ التواریخ / ج2 / ص 390) هر که هستی، بدان اینجا خیلی بلند است. اینجا را پیغمبر مکرر می‌بوسید. دیگران می‌دیدند وجود مبارک پیغمبر این دکمه‌ها را باز می‌کند، از یقه تا این قسمت سینه را مکرر می‌بوسد. نمی‌دانستند رازش چیست! چه اینکه لبان مطهر أبی عبدالله را هم می‌بوسد، نمی‌دانستند که رازش چیست!

وجود مبارک امام سجاد (ع) شبی که آمدند تا بدن شهدای کربلا را دفن کنند، همه را معرفی کرد، دستور داد همه آن ابدان را بیاورند پائین پای وجود مبارک سیّدالشهداء(ع)؛ با کمک‌ بنی اسد آن ابدان دفن می‌شدند.

نوبت به 2 تا بدن که رسید،‌ شخصاً این بدن‌ها را دفن کرد و به اینها اجازه نداد. یکی بدن مبارک قمر بنی هاشم بود، چون به عمویش خیلی اظهار ارادت می‌کرد. در «الأمالی لِلصدوق» صفحه 463 آمده است «إنَّ لِعَمِیَّ العَباسْ دَرَجَهً یَغبِطُهُ بِهَا جَمیعُ الشُّهَداء یُومَ القِیامَه ...» خیلی به عمویش احترام می‌کرد.

حالا از مقامات قمر بنی هاشم چه خبر داشت، ما اطلاعی نداریم. خُب او کسی است که بالأخره هم وجود مبارک سیّدالشهداء به قمر بنی هاشم فرمود: من به فدای تو، اِرکَبْ بِنَفسِی اَنتْ ... هم امام صادق(ع) درباره او یک زیارت عظیمی دارد، هم امام سجاد این حرف را زد. با این 2 تا بدن یک کار اختصاصی کرد؛ که شخصاً وارد قبر شد، این بدن‌ها را شخصاً به قبر برد و شخصاً دفن کرد. و اگر می‌گفتند‌:‌ شما به تنهائی چگونه این بدن را دفن می کنید، می فرمود: إنَّ مَعِیَ مَنْ یُعینُنِی؛ با من کسانی هستند که من را کمک کنند.

جزء آداب دفن این است که وقتی مرده را در قبر گذاشتند، این کفن را از صورتش باز می‌کنند، این صورت را روی خاک می‌گذارند، 2 ـ 3 بار این جمله را با خدای سبحان می‌گویند: عَفوَکَ، عَفوَکَ، عَفوَکْ. حالا وجود مبارک امام سجاد(ع) بدن مطهر سیّدالشهداء(ع) را به قبر سپرد. می‌خواهد کفن از صورتش بردارد، صورت مطهرش را روی خاک بگذارد، بگوید: عَفوَکَ، عَفوَکَ! هیچ مصیبتی به اندازه مصیبت امام سجاد(ع) نیست؛ با این بدن چه کرد...

در شام وقتی از امام سجاد(ع) سئوال کردند در این جریان و در این جنگ چه کسی پیروز شد، فرمود: ما. با اینکه حضرت را با زنجیر اسارت وارد شام کرده‌اند، فرمود: «ما رفتیم، و دین را آزاد کردیم. مردم فهمیدند اسلام یعنی چه، قرآن یعنی چه، سنّت یعنی چه؛‌ و ... همه این امور را آزاد کردیم و برگشتیم؛ إذا اَرَدْتَ اَنْ تَعرِ‏فَ مَنْ غَلَبْ فَإذا دَخَلَ وَقتُ الصَّلاه فَاَذِّنْ وَ اَقِمْ.»

جریان کربلا سالیان متمادی ذکرش،‌ روضه خوانی‌اش، عرض ادب به پیشگاه سالار شهیدان قَدغن بود، تا عصر عباسی‌ها هم همین طور بود؛ بعدها کم کم رواج پیدا کرد. آنوقت همین امام سجاد(ع) برای اینکه این نام را حفظ بکند؛ از هر فرصتی برای احیای نام کربلا استفاده می‌کرد. آب می‌آوردند برای وضو، حضرت متأثر می‌شد؛ گاهی هم اشک می‌ریخت. گوسفند ذبح شده‌ای را می‌دید، متأثر می‌شد. نام غریب یا مظلومی را می‌شنید، متأثر می‌شد؛ در بسیاری از موارد اشک می‌ریخت و با این اشک کربلا را نگه داشت. با این مرثیه خوانی و نوحه خوانی و عزاداری بسیاری از ائمه (ع) جریان کربلا را زنده نگه داشتند.

وجود مبارک امام پنجم، امام باقر (ع) وصیت کرده بود که بخشی از مال مرا وقف کنید، لِنَوادِبَ تَندُبُنِی بِمِنَی عَشرْ سِنینْ فرمود: زائران، حاجیان؛ وقتی اعمالشان را انجام دادند، در منا یک فراغتی دارند. یک دو یا سه شبی که آنجا هستند؛ شب یازدهم و شب دوازدهم را هستند، برخی‌ها هم ممکن است تا شب سیزدهم باشند. این دو شب را یک فراغتی دارند، برنامه‌ای ندارند، فقط بیتوته است. اینها آماده‌اند برای شنیدن؛ قبلاً در جاهلیّت وقتی کارهایشان تمام می‌شد در مِنا، به مفاخر قوم و تبار و نِیای خودشان می‌پرداختند، اسلام که آمد، گفت: این حرف‌ها را بردارید، مفاخر قرآن و انبیاء و اولیاء را بازگو کنید، آنها فخر نیست.

وجود مبارک امام باقر (ع) فرمود: مالی را من وقف کردم، 10 سال در منا برای من عزاداری کنید... یعنی نام خاندان عصمت و طهارت را، هدف، برنامه و انگیزه و هدایت های ائمه(ع) را، علوم و معارف دین را 10 سال برای مردم منتقل بکنید که کم کم این آثار بماند.

برای همین ائمه (ع) اصرار داشتند که اگر کسی این نام را احیاء کند، قدمی که به طرف مراسم عزای سالار شهیدان می‌رود، مخصوصاً آن وقت؛ و در همه اعصار، این برکت را دارد که این نام زنده می‌شود. انسان با حضور در محافل حسینی (ع) معنای اسلام را، معنای قرآن را، معنای سنّت را، معنای اسیر و امیر را، معنای مصادره شدن دین را کاملاً می‌فهمد. آن وقت وظیفة خود را در برابر این امور کاملاً می شناسد. =اتی نیوز
يکشنبه 28/9/1389 - 11:0
اخبار
به گزارش آتی نیوز به نقل از ایران، تبهكار بین‌المللی معروف به سلطان وحشت كه از 8 سال قبل در جریان رسیدگی به پرونده‌اش با هویت جعلی به خارج از كشور گریخته بود جمعه شب با تیزهوشی مأموران پلیس فرودگاه امام(ره) شناسایی و دستگیر شد.وی كه از قهرمانان سابق كشتی ایران است پس از فرار غیابی محاكمه و به 10 سال زندان، شلاق و پرداخت دیه محكوم شده بود.تبهكار فراری پس از رسیدن به ژاپن شبكه مخوفی را تشكیل داد به طوری كه نام او لرزه بر اندام هر ایرانی مقیم ژاپن و «یاكوزاها» می‌انداخت.

سلطان وحشت كیست؟

نام «محمود – ك» معروف به سلطان وحشت برای دو گروه بسیار آشناست. نخستین گروه، دست‌اندركاران ورزش و گروه دوم آنها كه با شنیدن نامش به یاد خاطرات تلخ‌شان می‌افتادند. این گروه در «ژاپن» به «محمود – ك» لقب سلطان وحشت داده بودند. آنها سال 81 با مراجعه به دادگاه فرودگاه مهرآباد علیه وی پرونده قطوری تشكیل دادند كه سرانجام همان سال متهم هنگام ورود به ایران تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد.

سفر به ژاپن

اوایل سال 79 «محمود» به پیشنهاد یكی از بستگانش به ژاپن رفت و در آنجا با تأسیس یك رستوران، مقدمات فعالیت‌های اقتصادی‌اش را آغاز كرد. اما چند ماه بعد او یك شبكه آدم‌ربایی، زورگیری و سرقت تشكیل داد و یك سال بعد هم به دلیل شرارت‌هایش از سوی ایرانیان مقیم آن كشور «سلطان وحشت» لقب گرفت. مرد تبهكار پس از شناسایی ایرانی‌هایی كه تازه‌ وارد ژاپن شده بودند، با ترفندهای مختلف به آنها نزدیك می‌شد و پس از مدتی با تهدید به مرگ پول‌های طعمه‌هایش را به یغما می‌برد. سلطان وحشت در حالی از سوی مأموران پلیس شهرهای مختلف ژاپن تحت تعقیب بود كه پلیس این شهرها شبانه‌روز در تعقیبش بودند اما نمی‌توانستند دستگیرش كنند.

سلطان وحشت در دام

سرانجام به دنبال بازگشت تعدادی از مالباختگان ایرانی به كشور و طرح شكایت آنها در دادگاه فرودگاه مهرآباد تهران، پلیس ایران با كمك پلیس بین‌الملل – اینترپل – تلاش برای دستگیری او را آغاز كردند. تجسس‌ها برای دستگیری تبهكار فراری ادامه داشت كه مأموران دریافتند سلطان وحشت به ایران آمده و قرار است بزودی كشور را ترك كند. بدین ترتیب او را در عملیات ویژه‌ای دستگیر كردند.

فرار از كشور

طعمه‌های «سلطان وحشت» آبان سال 81 وقتی عكس متهم را در صفحه حوادث روزنامه‌ها دیدند با مراجعه به مجتمع قضایی فرودگاه به شكایت از او پرداختند. پس از تحقیقات مقدماتی، محاكمه سلطان وحشت آغاز شد اما مرد تبهكار با خونسردی اتهامات آدم‌ربایی، سرقت، زورگیری، آزار و اذیت و نقص عضو را رد كرد. سپس مرد تبهكار با سپردن وثیقه 500 میلیون تومانی آزاد شد. سومین جلسه محاكمه‌اش نیز در حالی برگزار شد كه از متهم خبری نبود. شاكی‌ها نیز در مقابل مجتمع منتظرش بودند كه خبر رسید «محمود» با تغییر چهره و هویت جعلی از كشور گریخته و به ژاپن رفته است.

جنایت‌های سیاه مرد شرور

«مرتضی» - یكی از شاكی‌ها – كه هنوز باور دستگیری «محمود» برایش سخت است، می‌گوید: او تبهكار خشنی است من و او در ایران با هم آشنا شدیم. وقتی به ژاپن رفتم قرار شد در رستورانش كار كنم. البته حدود دو سال هم كار كردم و توانستم 120 میلیون تومان پس‌انداز كنم. اما یك شب محمود و همدستانش سراغم آمده و همه پول‌هایم را سرقت كردند. وقتی هم اعتراض كردم «محمود» مرا از رستوران اخراج كرد. «سلطان وحشت» لقبی بود كه ایرانی‌های مقیم ژاپن به او داده بودند. او در چهار شهر ژاپن كه بیشتر كارگرانش خارجی هستند شبكه تبهكاری داشت و به راحتی سرقت می‌كرد و دست به خشونت می‌زد به طوری كه مأموران پلیس چهار شهر سایه به سایه در تعقیبش بودند.

یكی دیگر از شاكی‌ها نیز گفت: محمود و همدستانش سال 80 برادرم را در ژاپن به یك كافی‌شاپ دعوت كردند. وقتی به آنجا رفت «محمود» قمه به دست وارد كافی‌شاپ شد و با كمك همدستانش برادرم را ربود. مرد شرور و همدستانش پس از ضرب و شتم شدید برادرم 140 میلیون تومان پول‌های او را به زور گرفتند.یكی دیگر از شاكی‌ها نیز گفت: اوایل سال 2000 تازه به شهر «شیگویا» رفته و در تلاش بودم شغل تازه‌ای دست و پا كنم. حدود ساعت هفت بعدازظهر یك روز زمانی كه در بازارچه‌ای ایستاده بودم «محمود» به طرفم آمد، نگاهی به من انداخت، بعد هم پرسید «چه كاره‌ای؟» گفتم بیكارم و به دنبال كار هستم و... با این حال «محمود» كه چاقویی به طرفم گرفته بود با تهدید همه دار و ندارم – 700 هزار ین - را سرقت كرد.به گفته شاكی‌ها، محمود روزها می‌خوابید و شب‌ها همزمان با تاریكی هوا نقشه سرقت و تبهكاری‌هایش را عملی می‌كرد. سلطان وحشت حتی یك بار گوش یكی از طعمه‌هایش را نیز برید.

صدور حكم غیابی

یك مقام آگاه در این‌باره گفت: پس از فرار «محمود – ك» محاكمه غیابی او به اتهام بیش از هشت میلیارد تومان كلاهبرداری و سرقت، با 60 شاكی در ایران، هفت شاكی در تایلند و 15 شاكی در ژاپن انجام شد.پس از بررسی شكایت‌ها و پایان جلسات قاضی دادگاه او را غیابی به 10 سال حبس تعزیری، 74 ضربه شلاق و پرداخت دیه محكوم كرد.

دستگیری در ژاپن

همزمان با صدور حكم مجازات غیابی سلطان وحشت، رسانه‌های ژاپن از دستگیری او در این كشور خبر دادند. روزنامه «ماینیچی» به نقل از پلیس ژاپن گزارش داد كه «محمود – ك» به اتهام قاچاق حدود دو كیلوگرم ماده مخدر «رزین شاهدانه» از نپال به ژاپن به ارزش حدود 20 میلیون ین بازداشت شده است. وی پس از محاكمه به زندان محكوم شد.   آتی نیوز
يکشنبه 28/9/1389 - 10:59
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

صبر و بصیرت  
بنابراین ، آن روز واقعاً سخت بود. آنهایى كه دور و بر امیرالمؤ منین بودند و ایستادند و جنگیدند، خیلى بصیرت بخرج دادند؛ كه بنده بارها از امیرالمؤ منین نقل كرده ام كه فرمود((لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصّبر)). در درجه ى اول ، بصیرت لازم است . معلوم است كه با وجود چنین درگیریهایى ، مشكلات امیرالمؤ منین چگونه بود. یا آن كجرفتارهایى كه با تكیه بر ادعاى اسلام ، با امیرالمؤ منین مى جنگیدند و حرفهاى غلط مى زدند. صدر اسلام ، افكار غلط خیلى مطرح مى شد؛ اما آیه ى قرآن نازل مى شد و صریحاً آن افكار را رد مى كرد؛ چه در دوران مكه و چه در دوران مدینه . شما ببینید سوره ى بقره كه یك سوره ى مدنى است ، وقتى انسان نگاه مى كند، مى بیند كه عمدتاً شرح چالشها و درگیریهاى گوناگون پیامبر با منافقین و با یهود است ؛ به جزییات هم مى پردازد؛ حتى روشهایى كه یهود مدینه در آن روز براى اذیت روانى پیامبر به كار مى بردند، آنها را هم در قرآن ذكر مى كند؛ ((لاتقولوا راعنا))، و از این قبیل . و باز سوره ى مباركه ى اعراف كه سوره یى مكى است فصل مشبعى را ذكر مى كند و با خرافات مى جنگد؛ این مساءله ى حرام و حلال كردن گوشتها و انواع گوشتها كه اینها را نسبت به محرمات واقعى ، محرمات دروغین و محرمات پوچ تلقى مى كردند؛ ((قل انّما حرّم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن )). حرام اینهاست ، نه آنهایى كه شما رفتید ((سائبه )) و ((بحیره )) و فلان و فلان را براى خودتان حرام درست كردید. قرآن با این گونه افكار صریحاً مبارزه مى كرد؛ اما در زمان امیرالمؤ منین ، همان مخالفان هم از قرآن استفاده مى كردند؛ همانها هم از آیات قرآن بهره مى بردند؛ لذا كار امیرالمؤ منین به مراتب از این جهت دشوارتر بود. امیرالمؤ منین دوران حكومت كوتاه خود را با این سختیها گذراند.خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 8/10/1377على (ع ) در جبهه نهروان 
همین امیرالمؤ منین در قضیه ى نهروان ، آن جایى كه یك عده انسانهاى كج اندیش و متعصب تصمیم دارند اساس حكومت را با بهانه هاى واهى براندازند، وقتى در مقابل آنها قرار مى گیرد، نصیحت مى كند و فایده یى نمى بخشد؛ احتجاج مى كند، فایده یى نمى بخشد؛ واسطه مى فرستد، فایده یى نمى بخشد؛ كمك مالى مى كند، وعده ى همراهى مى دهد، فایده یى نمى بخشد؛ در آخر سر كه صف آرایى مى كند، باز هم نصیحت مى كند، فایده یى نمى بخشد؛ بعد بناى قاطعیت است دیگر. آنها دوازده هزار نفرند. این پرچم را به دست یكى از یارانش مى كوبد و مى گوید، هر كسى تا فردا زیر این پرچم آمد، در امان است ؛ اما با بقیه تان خواهم جنگید كه از این دوازده هزار، هشت هزار نفر زیر پرچم آمدند.گفت شماها كه بروید؛ رفتند. حالا اینها سابقه ى جنگ دارند، دشمنى كردند، بدگویى كردند؛ اینها را دیگر امیرالمؤ منین اهمیت نمى دهد. بناى جنگ و ستیز داشتید، كنار گذاشتید؛ پى كارتان بروید. چهارهزار نفر دیگر ماندند. فرمود: اگر مصممید، شماها بجنگید. دید بنا دارند كه بجنگند. گفت : پس ، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند. جنگ را شروع كرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ بقیه ، همه را به خاك هلاكت انداخت . این ، همان على است . چون مى بیند كه طرف مقابل ، انسان بد و خبیثى است و مثل كژدم عمل مى كند.
((خوارج )) چه كسانى بودند 
((خوارج )) را درست ترجمه نمى كنند. من مى بینم كه متاءسفانه در صحبت و شعر و سخنرانى و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشكه مقدسها تعبیر مى كنند. این ، غلط است . خشكه مقدس كدام است ؟! در زمان امیرالمؤ منین (ع ) خیلى بودند كه براى خودشان كار مى كردند. اگر مى خواهید خوارج را بشناسید، نمونه اش را من در زمان خودمان به شما معرفى مى كنم . گروه منافقین كه یادتان هست ؟ آیه ى قرآن مى خواندند، خطبه ى نهج البلاغه مى خواندند، ادعاى دیندارى مى كردند، خودشان را از همه مسلمانتر و انقلابیتر مى دانستند، آن وقت بمبگذارى مى كردند و ناگهان یك خانواده ، بزرگ و كوچك و بچه و صغیر و همه چیز را به هنگام افطارِ ماه رمضان مى كشتند! چرا؟ چون اینها طرفدار امام و انقلاب بودند. ناگهان بمبگذارى مى كردند و یك جمعیت بى گناه را مثلا در فلان میدان شهر نابود مى كردند. شهید محراب هشتاد ساله ، پیرمرد نورانىِ مؤ منِ مجاهدِ فى سبیل اللّه را به وسیله ى بمبگذارى مى كشتند. اینها چهار، پنج شهید محراب از علماى پیروِ و مؤ منِ عالمِ فاضلِ برجسته را كشتند. نوع كارها، این طور كارهایى است . خوارج ، اینها بودند. عبداللّه بن خبّاب را مى كشند، شكم عیالش را كه حامله بود، مى شكافند، جنین او را هم كه یك جنین مثلا چند ماهه بود، نابود مى كنند و مغزش را نیز متلاشى مى نمایند. چرا؟ چون اینها طرفدار على بن ابى طالب اند و باید نابود و كشته بشوند. خوارج ، اینهایند.
خوارج را درست بشناسید. كسانى با تمسّكِ ظاهر به دین ، با تمسّك به آیات قرآن ، حفظ كردن قرآن ، حفظ كردن نهج البلاغه (البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولى در دوره هاى بعد، هر چه كه مصلحت باشد و ظاهر دینىِ آنها را حفظ بكند) به برخى از امور دینى ظاهرا اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُب و اساس دین مخالفت مى كردند و بر روى این حرف تعصب داشتند. دم از خدا مى زدند؛ اما نوكرىِ حلقه به گوش شیطان را داشتند. دیدید كه منافقین یك روز آن طور ادعاهایى داشتند؛ بعد هم وقتى لازم شد، براى مبارزه با انقلاب و امام و نظام جمهورى اسلامى ، با امریكا و صهیونیستها و صدام و با هر كس دیگر حاضر بودند كار بكنند و نوكریشان را انجام بدهند! خوارج ، این طور موجوداتى بودند. آن وقت امیرالمؤ منین (ع ) در مقابل اینها با قاطعیت ایستاد. این ، همان على است .((اشداء على الكفار رحماء بینهم )).
ببینید، این دو خصوصیت در امیرالمؤ منین ، چه طور زیبایى را به وجود مى آورد. انسانى با آن ترحم و با آن رقّت ، طاقت نمى آورد و دلش نمى آید كه یك بچه یتیم را غمگین ببیند. مى گوید تا من این بچه را نخندانم ، از این جا نخواهم رفت . آن وقت آن جا در مقابل آن انسانهاى كج اندیشِ كج عمل كه مثل كژدم ، به هر انسان بى گناهى نیش مى زنند مى ایستد و چهارهزار نفر را در یك روز و در چند ساعتِ كوتاه از بین مى برد((لن یفلت منهم عشرة )). از اصحاب خود امیرالمؤ منین ، كمتر از ده نفر شهید شدند ظاهرا پنج نفر یا شش نفر اما از آن چهارهزار نفر آنها، كمتر از ده نفر باقى ماندند؛ یعنى نُه نفر. توازن در شخصیت ، یعنى این .خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 12/11/1375
شنبه 27/9/1389 - 6:25
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا                                                                                                             

مؤ لف : محمّد صادق نجمى
بخش سوم : در كربلا: در پاسخ عمروبن حجاج
متن سخن :
((وَیْحَكَ یا عَمْرُو اءعَلىَّ تُحَرِّضُ النّاس ؟
اءَنحْنُ مَرَقْنا مِنْ الدّینِ وَاَنْتَ تُقِیمُ عَلَیْه ؟ سَتَعْلَمُونَ اِذا فارقَتْ اَرْواحُنا اَجْسادَنا مَنْ اَوْلى بِصَلى النّارِ))(182)
ترجمه و توضیح لغات :
تَحْرِیض : تَرْغیب و تشویق نمودن . مَرَقَ عَنِ الدّین : از دین خارج شد. صَلْى النّار: كشانده شدن بر آتش .
ترجمه و توضیح :
یكى از فرماندهان لشكر كوفه به نام
((عمروبن حجاج )) كه چهارهزار نفر تحت فرمان او بودند، افراد تحت فرماندهى خود را به جنگ با امام تشویق و ترغیب مى نمود و چنین مى گفت :((قاتلوا من مرق عَنِ الدّینِ وَ فَارقَ الْجَماعَةَ؛ بجنگید، بجنگید باكسى كه از دین خدا برگشته و از صف مسلمانان بیرون رفته است !!)).
امام علیه السلام چون گفتار عمروبن حجاج را شنید فرمود:
((وَیْحَكَ یا عَمْرُو...؛)) واى بر تو اى عمرو! آیا مردم را به این بهانه و اتهام كه ما از دین خدا خارج شده ایم به جنگ و ریختن خون ما تشویق و ترغیب مى كنى ؟ آیا ما (خاندان پیامبر كه وحى و دین الهى در خانه ما نازل گشته و با استقامت و جهاد افراد خاندان ما استحكام یافته است ) از دین خدا خارج گردیده ایم ولى تو كه حق را از باطل نشناختى در دین خدا پابرجا هستى ؟ نه ، هرگز چنین نیست ؛ روزى كه روح از تن ما جدا گردید، خواهید فهمید كه چه كسى سزاوار آتش است )).
بخش سوم : در كربلا: خطاب به یارانش هنگام شروع جنگ
متن سخن :
((قُومُوا اَیُّهَا الْكِرامُ اِلَى المَوْتِ الَّذى لابُدَّ مِنْهُ
فَاِنَّ هذِهِ السِّهامَ رُسُلُ القَوْمِ اِلَیْكُمْ
فَوَاللّهِ م ا بَیْنَكُمْ وَبَیْنَ الْجَنَّةِ وَالنّارِ اِلاالْمَوْتُ یَعْبُرُ بِه ؤُلا ءِ اِلى جِن انِهِمْ وَبِه ؤُلا ءِ اِلى نیر انِهِمْ))(183).
ترجمه و توضیح :
پس از خطابه و سخنرانى عمومى امام علیه السلام و گفتگوى آن حضرت با عمربن سعد و برگشت او به سوى لشكریانش ، عمرسعد مجددا از میان صفوف لشكریانش بیرون آمده و تیرى به سوى خیمه هاى حسین بن على رها كرد و خطاب به سپاهیانش چنین گفت :
((اِشْهَدوا لى عِنْدَالا میر اَنِّى اَوَّلُ مَنْ رَمى ؛)) در نزد امیر گواهى بدهید كه من اول كسى بودم كه به سوى خیمه هاى حسین بن على تیراندازى نمودم )).
مردم كوفه با دیدن این صحنه تیرها را به سوى خیمه ها رها كردند و چوبه هاى تیر از سوى دشمن مانند قطرات باران به خیمه ها سرازیر گردید كه مى گویند در این لحظه از یاران امام علیه السلام كمتر كسى باقى ماند كه از رسیدن تیر به بدنش مصون بماند.
در اینجا بود كه امام علیه السلام به یاران خویش چنین فرمود:
((قُومُوا اَیُّهَا الْكِرامُ...؛)) برخیزید اى كرام ! اى بزرگ منشها برخیزید به سوى مرگ كه چاره اى از آن نیست كه این تیرها پیكهاى مرگ است از طرف این مردم به سوى شما)).
سپس فرمود:
((و به خدا سوگند! در میان این مردم با بهشت و دوزخ فاصله اى نیست مگر /همین مرگ كه پل ارتباطى است ،شما را به بهشت مى رساند و دشمنانتان را به دوزخ )).
و بنابه نقل لهوف ، در این هنگام یاران امام علیه السلام یك حمله دستجمعى آغاز نمودند و جنگ شدیدى درمیان سپاه حق و باطل به وقوع پیوست و آنگاه كه این حمله خاتمه یافت و گردوخاك فرونشست پنجاه تن از یاران امام علیه السلام به شهادت رسیده بودند.
((قُومُوا اَیُّهَا الْكِرامُ)) درباره اصحاب و یاران حسین بن على علیهما السلام زیباترین و با ارزشترین تعبیر و جامعترین وصفى كه بالاتر از آن متصور نیست ، همین تعبیر ((كرام )) است آن هم از زبان حسین بن على علیهما السلام و این كرامت و بزرگ منشى را نه تنها در لحظه به لحظه روزهاى آخر زندگى این ((كرام )) و نه در جمله به جمله آخرین گفتارهاى این ((بزرگ منشها)) مى توان دید بلكه باید از زبان جبرئیل بشنویم و از زبان رسول اللّه بشنویم همان گونه كه از زبان فرزند عزیزش حسین بن على علیهما السلام مى شنویم كه : روزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با گروهى از صحابه از یكى از كوچه هاى مدینه مى گذشت به چند نفر كودك برخورد كه بازى مى كردند، پیامبراكرم صلّى اللّه علیه و آله در كنار یكى از آن اطفال ایستاد و او را بوسید و با وى ملاطفت نمود سپس او را گرفت و در دامن خود نشانید و بوسه بارانش كرد از علت این كار سؤ ال شد، فرمود:((من یك روز دیدم كه این كودك با حسین بازى مى كرد و خاك از زیر پاى حسین برمى گرفت و بر چهره و چشمان خویش مى مالید پس من او را دوست مى دارم براى اینكه او حسین مرا دوست مى دارد)).
پیامبر اكرم سپس فرمود:
((و جبرئیل به من خبر داد كه او در عاشورا از انصار و یاران فرزندم حسین خواهد گردید))(184).
بخش سوم : در كربلا: عوامل خشم خدا
متن سخن :
((اِشْتَدَّ غَضَبُاللّه عَلَى الْیَهُودِ اِذْجَعَلُوا لَهُ وَلَداً
وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى اِذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَةٍ
وَاَشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى الَْمجُوسِ اِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دُونَهُ
وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلى قَوْمٍ اِتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمْ عَلى قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ))(185).
((... اَما وَاللّه لا اُجِیبُهُمْ اِلى شَىْءٍ مِمّا یُریدُونَ حَتّى اَلْقَى اللّهَ
وَاَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمِى . ...
اَما مِنْ مُغِیثٍ یُغِیثُنا، اَما مِنْ ذابٍ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِاللّه )).
ترجمه و توضیح :
پس از جنگ مغلوبه و كشته شدن گروهى از یاران حسین بن على علیهما السلام همانگونه كه كه در ذیل فراز قبلى اشاره گردید - آن حضرت محاسن شریفش را به دست گرفت و فرمود:
((اِشْتَدَّ غَضَبُاللّه عَلَى الْیَهُودِ...؛)) خشم خدا بر یهودیان آنگاه سخت گردید كه براى او فرزندى قائل شدند و خشم خدا بر مسیحیان آنگاه شدید شد كه به خدایان سه گانه قائل گردیدند و غضب خداوند بر آتش پرستان وقتى بیشتر شد كه به جاى خدا آفتاب و ماه را پرستیدند و غضب الهى بر قوم دیگرى آنگاه شدیدتر شد كه بر كشتن پسر دختر پیامبرشان متحد و هماهنگ گردیدند)).
حسین بن على علیهما السلام سخنانش را با این جمله به پایان رسانید:
((... اَما وَاللّهِ لا اُجِیبُهُمْ اِلى شَىْءٍ...؛)) آگاه باشید! به خدا سوگند! من به هیچیك از خواسته هاى اینها جواب مثبت نخواهم داد تا در حالى كه به خون خویش خضاب شده ام به لقاى خدایم نایل گردم )).
سپس با صداى بلند فرمود:
((آیا فریادرسى نیست كه به فریاد ما برسد، آیا كسى نیست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟)).
چون صداى امام علیه السلام به گوش زنان و دختران آن حضرت رسید، صداى گریه آنان بلند شد. و بنابر نقلى از لشكریان كوفه دو برادر به نام سعد و ابوالحتوف با شنیدن استغاثه امام تغییر عقیده دادند و به جاى جنگ با حسین بن على علیهما السلام به صف لشكریان او پیوستند و به شهادت نایل شدند.
و در صفحات آینده كیفیت شهادت و شهامت آنان نقل خواهد گردید.

شنبه 27/9/1389 - 6:23
اخبار

بر اساس آنچه در این پایگاه منتشر شده، كسانی كه کد رهگیری یا رمز عبور خود را فراموش کرده‌اند، باید از "عدد ۸ یا ۹ رقمی سمت چپ درج شده در پشت کارت ملی سرپرست خانوار" به عنوان كد رهگیری استفاده كنند.


**چگونگی اصلاح اطلاعات اقتصادی خانوارها**

مرحله‌ جدید اجرای طرح جمع‌آوری اطلاعات اقتصادی خانوار كه شامل اصلاح اطلاعات قبلی و وارد كردن اطلاعات مربوط به خانوارهای جدید است، از اول آذرماه آغاز شده و تا ۴۵ روز ادامه خواهد داشت.

به گزارش خبرنگار اقتصادی ایسنا، براساس این طرح ثبت‌نام‌شدگان در سال ۱۳۸۷ و اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ می‌توانند اطلاعات اقتصادی خانوار را تایید یا اصلاح كنند.

برای این كار یك سامانه‌ اینترنتی به نشانی www.yaraneh.amar.org.ir طراحی شده است كه افراد می‌توانند با مراجعه به آن نسبت به تصحیح اطلاعات قبلی یا وارد كردن اطلاعات جدید اقدام كنند.

ثبت‌نام‌شدگان سال ۱۳۸۷ كه فرم كاغذی مربوط به اطلاعات اقتصادی خانوار را پر كرده‌اند، برای دسترسی به اطلاع خود در این سامانه‌ اینترنتی باید شماره ملی و كد رهگیری خود را به همراه داشته باشند. ثبت نام شدگان اردیبهشت‌ماه سال جاری كه اطلاعات خود را از طریق پایگاه اینترنتی مركز آمار ایران ثبت كرده‌اند نیز برای اصلاح آن به شماره ملی و رمز عبور نیاز خواهند داشت.

از سوی دیگر تلفن گویای مركز آمار ایران به شماره‌ ۸۵۸۷ ـ ۰۲۱ با ۹۶۰ خط و شماره‌ تلفن‌های ۸۵۱۰۷۷۱۰ ـ ۸۵۱۰۷۷۱۳ ـ ۸۵۱۰۷۷۱۶ و ۸۵۱۰۷۷۱۹ درباره‌ی اطلاعات اقتصادی خانوار پاسخگوی سوالات هموطنان است.

كسانی كه می‌خواهند درباره‌ سرپرست خانوار خود اطمینان حاصل كنند، می‌توانند با ارسال شماره ملی به مركز پیام ۳۰۰۰۰۰ از این موضوع اطلاع یابند. این بدان معناست كه اگر كسی طی زمان جمع‌آوری اطلاعات اقتصادی خانوار به هر دلیلی از خانواده‌ای منفك شده می‌تواند اطمینان یابد كه اطلاعات اقتصادی او هم اكنون تحت پوشش خانوار قبلی است و یا اینكه هنوز در سامانه مركز آمار ایران ثبت نشده است.

اگرچه در این مرحله از تكمیل اطلاعات اقتصادی خانوار سرپرست خانواده می‌تواند با مراجعه به سامانه نسبت به اصلاح یا تكمیل اطلاعات خود اقدام كند، اما كسانی كه تاكنون به هر دلیلی در این سامانه ثبت نام نكرده‌اند نیز می‌توانند نسبت به ثبت اطلاعات خود و اعضای خانوارشان اقدام كنند.

=افکار نیوز

 

شنبه 27/9/1389 - 6:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته