• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1549
تعداد نظرات : 132
زمان آخرین مطلب : 5379روز قبل
دانستنی های علمی

امام صادق (ع ) فرمود: رسول اكرم (ص ) (در حجة الوداع كه آخرین حج آنحضرت در سال دهم هجرت بود و مسلمانان بسیار در مراسم حج شركت نموده بودند) در سرزمین ((منى )) در میان مسلمین ایستاد و رو به آنها كرد و پرسید: ((محترمترین و ارجمندترین روزها چه روزى است ؟)) مسلمانان عرض كردند ((امروز (عید قربان ) است )).
فرمود: محترمترین و عالیترین ماهها چه ماهى است ؟
مسلمانان عرض كردند: ((همین ماه )) (ذیحجه ) .
فرمود: چه سرزمینى (شهرى ) محترمترین سرزمین ها است .
عرض كردند: این سرزمین (مكه ).
آنگاه پیامبر (ص ) فرمود:
فان دمائكم و اموالكم علیكم حرام كحرمة یومكم هذا فى شهركم هذا فى بلد كم هذا الى یوم تلقونه :
((بى گمان بدانید كه خونهاى شما و اموال شما بر شما محترم است مانند احترام این روز در این ماه و در این سرزمین تا بر پا شدن روز قیامت كه خدا را ملاقات كنید)).
آنگاه فرمود: خداوند از كردار شما مى پرسد، آگاه باشید آیا رسالت خود را ابلاغ كردم ؟
همه مسلمین حاضر، عرض كردند: آرى .
پیامبر (ص ) عرض كرد: ((خداوندا گواه باش !)).
سپس فرمود: ((آگاه باشید، هرگاه كسى از شما در نزدش ، امانتى هست ، به صاحبش رد كند، و بدانید كه قطعا (ریختن ) خون مسلمان ، حلال نیست ، و (نیز) مال مسلمان ، حلال نیست جز در موردى كه رضایت داشته باشد، و به خودتان ظلم نكنید، و بعد از من از اسلام به كفر باز نگردید)).

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:17
دانستنی های علمی
حضرت ((امّ البنین )) مادر حضرت عباس (ع ) است ، در جریان عاشورا در كربلا، چهار فرزند رشید او بنامهاى عباس ، عون و عثمان و جعفر به شهادت رسیدند، هنگامى كه بشیر به مدینه آمد و اخبار كربلا را به مردم مدینه رساند، وقتى به حضور ((امّ البنین )) رسید، براى اینكه به تدریج او را از شهادت فرزندانش آگاه كند، فرزندان او را یكى یكى اسم برد، ام البنین در هر بار مى گفت : اى بشیر، از حسین (ع ) چه خبر؟ فرزندانم و آنچه زیر آسمان كبود است همه بفداى اباعبدالله الحسین (ع ) باد، هنگامى كه بشیر خبر شهادت امام حسین (ع ) را داد، ام البنین با آهى سوزان گفت : ((بندهاى دلم را گسستى )) آرى معرفت و امام شناسى آن بانوى بزرگوار در حدى بود كه در مورد چهار فرزندش ، چنین نگفت ولى در مورد رهبرش امام حسین (ع ) چنین فرمود
چهارشنبه 17/4/1388 - 16:17
دانستنی های علمی

حدود چهل سال قبل در كرمان یكى از علماى وارسته و متعهد بنام آیت الله میرزا محمدرضا كرمانى (متوفى 1328 شمسى ) زندگى مى كرد، در آن زمان ، در كرمان ، بازار فرقه ضاله ((شیخیه )) رواج داشت .
آیت الله كرمانى ، واعظ محقق آن زمان مرحوم سید یحیى یزدى را به كرمان دعوت كرد، تا با واعظ و ارشاد خود، مردم را از انحرافات و گمراهیهاى شیخیه آگاه كند و در نتیجه جلو گسترش آنها را بگیرد.
مرحوم سید یحیى واعظ یزدى ، این دعوت را پذیرفت و به كرمان رفت ، و مردم را متوجه انحرافات آنها نمود و با افشاگرى خود، این گروه ضاله را رسوا ساخت ، به طورى كه تصمیم گرفتند با نیرنگى مخفیانه او را بقتل برسانند، آن نیرنگ مخفیانه این بود:
شخصى از آنها به عنوان ناشناس ، از او دعوت كرد كه فلان ساعت به فلان محله و فلان خانه براى منبر رفتن برود.
او قبول كرد، دعوت كننده با عده اى به خدمت سید یحیى واعظ آمده و او را با احترام به عنوان روضه خوانى بردند، ولى بعد معلوم شد كه ایشان را به خارج شهر به باغى برده و از منبر و روضه خبرى نیست ، او كم كم احساس ‍ خطر جدى كرد و خود را در دام مرگ شیخیه دید، آن هم در جائى كه هیچكس از وضع او مطلع نبود.
سید یحیى واعظ در آن حال به جده خود حضرت زهرا (علیهاسلام ) متوسل گردید، گویا نماز استغاثه به آنحضرت را خواند و در سجده نماز گفت : یامولاتى یافاطمة اغیثینى : ((اى سرور من اى فاطمه ، به من پناه بده و به فریادم برس )). خطر لحظه به لحظه نزدیك مى شد، سید یحیى دید، گروه دشمن به او نزدیك شدند، و خود را آماده كرده اند و چیزى نمانده بود كه به او حمله كرده و او را قطعه قطعه نمایند.
در این لحظه حساس ناگهان غرش تكبیر و فریاد مردم را شنید كه باغ را محاصره كرده اند، و از دیوار وارد باغ شدند و با حمله به گروه شیخیها، آنها را تارومار كردند و مرحوم سید یحیى را نجات داده و با احترام ، همراه خود در كنار حضرت آیت الله میرزا محمدرضا كرمانى به شهر و منزل آیت الله كرمانى آوردند.
سید یحیى واعظ از آیت الله كرمانى پرسید: ((شما از كجا مطلع شدید كه من در خطر نیرنگ مخفیانه شیخیه قرار گرفته ام و آمدید و مرا از خطر حتمى نجات دادید))؟
آیت الله كرمانى فرمود: ((من در عالم خواب حضرت صدیقه طاهره ، زهراى اطهر (ع ) را دیدم به من فرمود: ((محمدرضا، فورا خودت را به پسرم ((سید یحیى )) برسان و او را نجات بده كه اگر دیر كنى ، كشته خواهد شد)).

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:17
دانستنی های علمی

یكى از مراجع و علماى بزرگ قرن چهارم ، علامه بزرگ ، شیخ صدوق (محمد بن على بن حسین بن موسى بن بابویه ) معروف به ((ابن بابویه )) است ، وى در حدود سال 307 هجرى قمرى در بلده رى از دنیا رفت و قبر شریفش در شهر رى ، در قبرستان معروف به ابن بابویه ، مزار شیفتگان حق است .
این عالم بزرگ در حدود سیصد جلد كتاب ، در فقه و حدیث و رجال و كلام و غیره نوشت كه از معروفترین كتاب او ((من لایحضره الفقیه )) است .
از عجائب اینكه : در سال 1238 هجرى بر اثر بارندگى شدید و جارى شدن سیل ، شكافى در كنار قبر او پیدا شد و قسمتى از مرقد شریفش خراب گردید.
عده اى براى تعمیر مرقد، آماده شدند، در حین كندن اطراف قبر، سردابى را یافتند، داخل سرداب رفته و تجسس كردند پیكر مقدس شیخ صدوق را تروتازه یافتند، در حالى كه كفنش پوسیده شده بود، حتى رنگ حناى روى ناخنها و اثر كمربند در قسمت كمر او پیدا بود، گوئى تازه او را دفن كرده در حالى كه 857 سال از دفن او مى گذشت .
زمان سلطنت فتحعلى شاه قاجار بود، جریان در همه جا شایع شد و این خبر به گوش فتحعلى شاه رسید (سیاست فتحعلى شاه دومین شاه قاجار این بود كه نسبت به مراجع و علما، اظهار دوستى مى كرد).
فتحعلى شاه خودش شخصا، این موضوع را پى گیرى كرد، به شهر رى رفت و با جمعى از اعیان و علماء، كنار قبر شیخ صدوق (طاب ثراه ) رفتند، علماء و شخصیتهاى مورد اطمینان خود را داخل سرداب فرستاد، آنها رفتند و بدن مطهر شیخ صدوق (ره ) را تروتازه یافتند و همگى نزد فتحعلى شاه آمده و گواهى دادند، و براى شاه ثابت شد و او یقین كرد كه این خبر، راست است .
آنگاه فتحعلى شاه دستور داد بارگاه مجلل و زیبا، روى قبر شیخ صدوق (ره ) كه هم اكنون نیز پابرجاست ، ساختند.

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:16
دانستنی های علمی

بانوئى به محضر امام صادق (ع ) آمد و عرض كرد: پسرم به مسافرت رفته ، ولى سفر او خیلى طول كشیده و برنگشته و در این مورد سخت نگران هستم .
امام (ع ) فرمود: صبر كن و با اراده محكم استقامت داشته باش .
آن زن به خانه اش برگشت و روزها گذشت ولى پسرش از سفر نیامد، و كاسه صبرش لبریز شد و بار دیگر به محضر امام صادق (ع ) رسید و عرض كرد: پسرم هنوز نیامده است .
امام (ع ) فرمود: ((صبر و استقامت كن ))، او عرض كرد: صبرم تمام شده دیگر نمى توانم صبر كنم امام (ع ) فرمود: ((برگرد به منزلت ، پسرت از مسافرت برگشته است )).
آن زن به خانه برگشت و دید پسرش از سفر برگشته ، بسیار خوشحال شد، بعدا به حضور امام صادق (ع ) آمد و پرسید: ((آیا بعد از پیامبر اسلام (ص )، وحى نازل مى شود؟)).
امام (ع ) فرمود: نه .
او عرض كرد: پس شما از چه راهى اطلاع یافتید كه پسرم از سفر برگشته و به من مژده دادید؟
امام (ع ) فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده است :
عند فناء الصبر یاءتى الفرج : ((هنگامى كه صبر انسان پایان یافت ، گشایش ‍ خواهد آمد)).
وقتى كه تو گفتى : ((صبرم تمام شده ))، براساس گفتار پیامبر (ص ) دریافتم كه خداوند با بازگشت پسرت از سفر، گشایشى در كار تو به وجود آورده است .

صبر و ظفر، هر دو دوستان قدیم اند
براثر صبر، نوبت ظفر آید
و از گفتار حضرت على (ع ) است :
((عند تناهى الشدة تكون الفرجة و عند تضایق حلق البلاء یكون الرخاء)):
((چون سختیها به آخرین حد شدت برسد، گشایش نزدیك است و آن هنگام كه حلقه هاى بلا تنگ شود، نوبت راحتى و آسایش فرا مى رسد)).

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:16
دانستنی های علمی
نیز نقل مى كنند مرحوم ملا محمدتقى مجلسى ، شبى براى نماز شب از خواب برخاست ، پس از نماز به دعا مشغول شد، در دعا، احساس كرد، حال عرفانى مخصوصى پیدا كرده كه گوئى اگر دعا كند دعایش به استجابت مى رسد، در این فكر بود كه چه دعاى مفید و پر بهره اى كند، ناگهان پسرش محمدباقر كه آن وقت كودك شیرخوارى بود در گهواره به گریه افتاد، ملا محمدتقى متوجه محمدباقر شد و براى او این گونه (به این مضمون ) دعا كرد: ((خداوندا به این پسر، آن گونه توفیق عنایت فرما كه وقتى بزرگ شد، آثار و تعالیم پیامبر (ص ) و امامان را تا آخرین حد امكان ، نشر بدهد و به جهانیان برساند)).
این دعا به استجابت رسید و همانگونه كه از او خواسته بود، پسرش بهترین توفیق را در نشر تعالیم و معارف و روایات اسلامى پیدا نمود، كه جمعا 95 كتاب از عربى و فارسى تاءلیف كرد كه برخى از آنها دهها جلد شده است مانند مرآة العقول و شرح اصول كافى ، و بحارالانوار در 25 جلد بزرگ در طبع قدیم و بیش از صد جلد به طبع جدید.
شاعر فهیم و نكته سنج در مورد سال و ماه و روز وفات او مى گوید:
ماه رمضان چو بیست و هفتش كم شد
تاریخ وفات باقر اعلم شد
توضیح اینكه : جمله ((ماه رمضان )) به حساب ابجد (1137) مى شود اگر 27 آن كم گردد (1110) خواهد شد، ضمنا شاعر با ذكر 27 و ذكر ماه رمضان ، روز و ماه رحلت آن مرحوم را نیز تعیین نموده است كه روز 27 رمضان 1110 هجرى بوده است .
چهارشنبه 17/4/1388 - 16:15
دانستنی های علمی

در بعضى از نقلها آمده : پس از آنكه ((حر بن یزید ریاحى )) در روز عاشورا به حضور امام حسین (ع ) آمد و توبه كرد و توبه اش مورد قبول امام واقع شد، به امام عرض كرد: اجازه بده به حضور بانوان حرم بروم و روسیاهى خود را نزد آنها اظهار كنم و از آنها پوزش بخواهم .
امام حسین (ع ) اجازه داد.
حر خود را نزدیك خیام بانوان رساند و با سوزوگدازى كه از دل ریش ریش ‍ او برمى خاست ، ناله كنان عرض كرد:
((سلام بر شما اى دودمان نبوت ، منم آن كسى كه سر راه شما را گرفتم و شما را پریشان كردم ، اینك سخت پشیمان و روسیاه هستم و براى عذرخواهى آمده ام و به سوى شما پناه آورده ام ، استدعا دارم مرا ببخشید و نزد حضرت فاطمه زهرا (ع ) از من شكایت نكنید...)).
سخنان حر بقدرى جانسوز بود، كه آتشى بر دل بانوان حرم زد، آنها صدا به گریه بلند كردند، حر وقتى آن وضع را دید، از اسب پیاده شد، در حالى كه دست به صورت مى زد و خاك بر سر مى ریخت و مى گفت :
كاش پا و دستهایم شل بودند و سر راه شما را نمى گرفتم و شما را از مراجعت باز نمى داشتم ، واى بر من :)).
حر بسیار اظهار ندامت و پریشانى كرد، سرانجام بعضى از اهل خیام ، حر را تسلّى خاطر داد و براى او دعاى خیر كرد و موجب آرامش خاطر او گردید.

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:15
دانستنی های علمی

ابوالاسود دئلى از یاران مخلص و دوستان صمیمى امیرمؤمنان على علیه السلام بود و در علم و عدالت و فضائل اخلاقى ، به سطح عالى كمال رسیده بود به گونه اى كه حضرت على (ع ) در دوران خلافتش ، او را قاضى منطقه اى قرار داد، ولى پس از مدتى ، على (ع ) او را از مقام قضاوت ، عزل كرد.
او به حضور على (ع ) آمد پرسید: ((چرا مرا از مقام قضاوت عزل كردى ، آیا از من خیانت و انحرافى دیدى ؟!)).
امیرمؤمنان (ع ) در پاسخ او فرمود: نه ، در تو خیانتى ندیدم ، ولكن صوتك یعلو صوت الخصمین : ((ولى هنگام قضاوت ، صداى تو بلندتر از صداى دو نفرى است كه براى قضاوت (بین اختلاف و نزاع خود) به حضور تو آمده اند)).
یعنى قاضى نباید آنچنان بلند، سخن بگوید كه صدایش بلندتر از صداى متهمین باشد، تا مبادا یكنوع تحمیل و هراس بر آنها وارد گردد، و در نتیجه آنها در گفتار خود در تنگنا قرار گیرند.
آرى تنها به این جهت تو را از مقام قضاوت ، عزل كردم !

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:15
محبت و عاطفه
در محضر امام امت سخن از جنگ با دشمن و ایثار و فداكارى به میان آمد و اینكه محور هدف ما ((انقلاب اسلامى ) است و همه باید فداى انقلاب گردند، اصل در زندگى ما ((انقلاب )) است و بقیه امور فرع است .
امام اشاره به فرزندش حضرت حجة الاسلام احمدآقا كرد و سپس فرمود: ((این احمد عزیزترین انسان ، در نزد من است ، اگر همین احمد برود و در راه انقلاب فدا شود، من قلبا ناراحت نمى شوم ، زیرا براى انقلاب اسلامى فدا و قربان شده است !)).
نكته اینجاست كه نفرمود: ((اظهار ناراحتى نمى كنم )) زیرا اظهار ناراحتى نكردن ، وظیفه است و آسانتر است ، بلكه فرمود: حتى قلبا ناراحت نمى شوم با توجه به اینكه امام همین یك پسر را دارد.
چو بشنوى سخن اهل دل مگو كه خطا است
سخن شناس نئى دلبرا، خطا اینجا است
چهارشنبه 17/4/1388 - 16:14
دانستنی های علمی

حضرت عیسى (ع ) با عده اى از یارانش در بیابان سیر مى كردند، رسیدند و قریه اى كه ویران شده بود، و جنازه هاى بسیارى از اهل آن قریه را در راهها و كوچه ها مشاهده نمود كه متلاشى شده بود، به همراهان فرمود: ((اهل این قریه بر اثر عذاب عمومى الهى به هلاكت رسیده اند، چرا كه اگر عذابى عمومى نبود، و به تدریج مرده بودند، زنده ها مردگان را دفن مى كردند)).
یكى از همراهان عرض كرد: ((اى روح الله ، آنها را به حضورتان بطلبید و ماجراى هلاكت آنها را بپرسید)).
حضرت عیسى (ع ) این پیشنهاد را پذیرفت : و فرمود: اى اهل قریه ! یك نفر از آنها زنده شد و عرض كرد: لبیك یا روح الله .
عیسى (ع ) به او فرمود: داستان شما چیست كه به این سرنوشت گرفتار شده اید؟
او گفت : ((ما صبح در سلامت كامل بسر مى بردیم ولى شب كه خوابیدیم خود را در ((هاویه )) دیدیم )).
عیسى (ع ) فرمود: ((هاویه )) چیست ؟
او عرض كرد: ((هاویه ))، دریائى از آتش است كه در آن كوههائى از آتش قرار دارد.
عیسى (ع ) فرمود: ((به چه علت شما به این روزگار سیاه مبتلا شده اید)).
او عرض كرد: حبّ الدنیا و عبادة الطاغوت : ((علاقه شدید به دنیا و طاغوت پرستى ما را به این سرنوشت رساند)).
عیسى (ع ) پرسید: تا چه اندازه به دنیا علاقمند بودید؟
او عرض كرد: ((مانند علاقه كودك به پستان مادرش ، كه وقتى مادر او پستانش را به طرف كودك مى برد، خوشحال مى شد و وقتى از او برمى گرداند، اندوهگین مى شد.
عیسى (ع ) فرمود ((تا چه اندازه طاغوت را مى پرستید)).
او عرض كرد: وقتى طاغوتها به ما فرمانى مى دادند ما از آن اطاعت مى كردیم .
عیسى (ع ) فرمود: چطور در میان آنهمه هلاكت شدگان ، تنها تو پاسخ مرا دادى ؟
او عرض كرد: به سایر هلاك شدگان دهان بندى از آتش زده اند و فرشتگان سختگیر عذاب بر آنها مسلط هستند، ولى من در دنیا در میانشان بودم ولى مانند آنها دنیاپرست و طاغوت پرست نبودم (اما نهى از منكر نمى كردم ) وقتى عذاب آمد، مرا نیز گرفت ، و من اكنون به موئى در پرتگاه دوزخ آویزان هستم ، ترس آن دارم كه به درون آتش دوزخ سقوط كنم .
حضرت عیسى (ع ) به یاران فرمود: ((هرگاه انسان روى خاك و خاشاك بخوابد و نان جو بخورد در صورتى كه دینش را حفظ كند، بسیار بهتر از زندگى خوش تواءم با بى دینى است )).

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته