• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1549
تعداد نظرات : 132
زمان آخرین مطلب : 5387روز قبل
دانستنی های علمی

كاروان حسینى از مكه به سوى كوفه رهسپار بودند، منزل به منزل از مسافران و... از وضع كوفه كسب اطلاع مى نمودند، وقتى كه امام (در منزلگاه زباله ) از بى وفائى مردم كوفه و شهادت حضرت مسلم (ع ) آگاه شد، دوازده پرچم درست كرد و برافراشت ، و به جمعى از یاران خود فرمان داد، تا هر كدام یك پرچم را بدست گیرند، یازده نفر هر كدام یك پرچم را برداشت و به دوش گرفت ، و تنها یك پرچم باقى ماند، بعضى از یاران گفتند: ((افتخار حمل این پرچم را به ما بده )).
امام حسین (ع ) فرمود: ((صاحب این پرچم هم (كه حبیب بن مظاهر باشد) خواهد آمد)).
آنگاه امام ، این نامه را براى حبیب بن مظاهر نوشت :
((از حسین بن على به حبیب بن مظاهر، مرد فقیه و دانشمند، اى حبیب ! تو خویشاوندى ما را با رسول خدا (ص ) مى دانى و بهتر از دیگران ما را مى شناسى ، تو شخص آزاده و غیرتمند هستى ، جانت را از ما دریغ مدار، كه در روز قیامت ، رسول خدا (ص ) پاداش به تو خواهد داد)).

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:10
دانستنی های علمی
یحیى برمكى نخست وزیر هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسى ) بود، و آنچنان اختیارات اموال مملكت اسلامى را بدست گرفته بود كه گوئى همه چیز براى او است ، او براى خود یك ساختمان بسیار وسیع و عالى از بیت المال در بغداد ساخت و پول هنگفت و بى حسابى صرف آن كرد، تا به پایان رسید.
هنگامى كه مى خواست به آن منزل منتقل شود، همه منجمین را دعوت كرد، تا ساعت نیك را در مورد انتقال از منزل قبل به منزل نو تعیین كنند، منجمین به اتفاق راءى ساعتى نیكو را كه مقدارى از شب مى گذشت ، تعیین كردند و گفتند این ساعت ((ساعت سعد)) است .
یحیى برمكى در آن ساعت مخصوص با غلامان و خدمتكاران ، اثاثیه خانه را منتقل نموده و خود نیز به سوى منزل نو و مجلل رهسپار شد، شب در كوچه هاى خلوت به سوى منزل مى رفت ، ناگهان دید، مردى ایستاده و این شعر را مى خواند:
تدبر بالنجوم ولست تدرى
ورب النجم یفعل مایشاء
یعنى : ((تو به ستارگان و حرف منجمین دقت مى كنى ، ولى نمیدانى و توجه ندارى كه پروردگار ستارگان آنچه كه خواست انجام خواهد داد)).
یحیى این شعر را به فال بد گرفت ، گوینده آن شعر را به حضور طلبید و از او پرسید: ((منظور تو از خواندن این شعر چه بود؟)).
او گفت : ((این شعر ناخودآگاه به خاطرم آمد و بر زبانم جارى شد)) وگرنه غرض و نظرى نداشتم .
این پاسخ ، اثر سوء بیشتر در ذهن یحیى گذاشت و او بیشتر ناراحت گردید.
چند ماهى بیشتر نگذشت كه بر اثر امورى ، هارون بر ((برمكیان )) غضب كرد، و آنها را شدیدا مورد خشم قرار داد، و دستور داد خانه هاى آنها را ویران كردند و وضع آنها به گونه اى شد كه تارومار و دربدر گشتند، و همین خانه مجلل یحیى نیز ویران شد و حسرتش براى او باقى ماند.
بلبل آندم كه در نوا گردد
گویدت این جهان فنا گردد
برخلایق ستم مكن زیرا
زیر این چرخ و گنبد مینا
دست غیبى همیشه در كار است
((محتسب )) دمبدم ببازار است
چهارشنبه 17/4/1388 - 16:8
دانستنی های علمی

شخصى به حضور على (ع ) آمد و پرسید ((ناس )) و ((اشباه ناس )) (امثال ناس ) و ((نسناس )) كیانند؟
امام حسین (ع ) حضور داشت ، حضرت على (ع ) به او فرمود جواب این مرد را بده .
امام حسین (ع ) فرمود: ((ناس )) ما هستیم ، از این رو قرآن مى فرماید: ثم افیضوا من حیث افاض الناس : ((سپس از همانجا كه مردم (بسوى سرزمینى منى ) كوچ مى كنند كوچ كنید)) (بقره - 198) منظور رسول خدا (ص ) است كه : مردم را به سوى ((منى )) كوچ داد.
اما ((اشباه ناس ))، شیعیان و پیروان ما هستند و از ما مى باشند چنانكه در قرآن (سوره ابراهیم آیه 36) آمده ابراهیم گفت : ((هر كس مرا پیروى كند از من است )) و اما ((نسناس )) سایر مردمند كه از اهل بیت پیامبر (ص ) كناره گرفته اند.

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:8
دانستنی های علمی

شخصى از انصار (مسلمین مدینه ) به حضور امام حسین (ع ) براى درخواست كمك مالى آمد و تقاضاى كمك كرد.
امام حسین (ع ) فرمود: اى برادر انصارى آبرو و شخصیت خود را از سؤ ال رودررو، حفظ كن ، درخواست خود را در نامه اى بنویس ، كه من به خواست خدا آنچه را كه موجب شادى تو است انجام خواهم داد.
مرد انصارى در نامه اى نوشت : ((اى حسین (ع ) پانصد دینار به فلانى بدهكارم ، و اصرار مى كند كه طلبش را بپردازم ، با او صحبت كن تا وقتى كه پولدار شدم ، صبر كند)).
وقتى امام حسین (ع ) نامه او را خواند، به منزل تشریف برد و كیسه اى حاوى هزار دینار آورد و به آن مرد انصارى داد و فرمود: ((با پانصد دینار، بدهى خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر، زندگى خود را سروسامان بده ، و حاجت خود را جز نزد سه نفر نگو 1- دیندار 2- جوانمرد 3- صاحب اصالت خانوادگى چرا كه در مورد آدم دیندار، دین ، نگهدار او است (و مانع آنست كه آبروى تو را ببرد) و در مورد جوانمرد، او بخاطر جوانمردى ، حیا و شرم مى كند، و در مورد كسى كه اصالت خانوادگى دارد، او بخاطر نیازت ، آبروى تو را نمى ریزد، بلكه شخصیت تو را حفظ مى كند و بدون برآوردن حاجتت ، رد نمى شود)).

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:8
دانستنی های علمی

سال 1363 هجرى قمرى بود، همان سالى كه در جنگ جهانى دوم ، نیروهاى متفقین (انگلیس و فرانسه و آمریكا و شوروى ) كشور ایران را محل تاخت و تاز خود قرار داده بودند، بر اثر نیامدن باران ، قحطى و خوشكسالى ، قم و اطراف را فرا گرفته بود، مردم سخت در فشار اقتصادى بودند، از مرحوم حضرت آیت الله العظمى سید محمدتقى خوانسارى (طالب ثراه ) (متوفى 1371 قمرى ، مدفون در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه علیهاالسلام ) تقاضا كردند نماز استسقاء (طلب باران ) بخواند، آن مرحوم قبول كرده دو روز پشت سر هم با جمعیت به صحرا رفته و نماز استسقاء خواند، روز دوم آنچنان باران زیاد آمد كه نهرها پر شد و سیلها به جریان افتاد و همه جا را سیراب نمود، این ماجراى عجیب را جرائد و مجلات آن روز نوشتند و حتى (از ناحیه متفقین ) به كشورهاى خارج مخابره شد.

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:7
دانستنی های علمی

حدود چهل و اندى سال قبل پس از بروز جنگ جهانى دوم و سرانجام شكست آلمان (كه جزء متحدین بود) و پیروزى انگلستان (كه جزء متفقین بود) جمعى از معتمدین نقل كردند: مرحوم حاج مهدى بهبهانى كه از تجار و محترمین عراق و سوریه بود و آثار خیرى در حرم مقدس نجف اشرف و زینبیه دمشق داشت ، و مورد احترام علما و مراجع بود، از طرف ((نورى السعید)) نخست وزیر آن روز عراق به محضر مبارك آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (كه در داستان قبل سخنى از او به میان آمد) شرفیاب گردید، و گفت : سفیر كبیر انگلستان قصد شرفیابى به خدمت شما دارد.
آیت الله اصفهانى فرمودند: مرا به سفیر كبیر انگلستان چه كار؟
مرحوم حاج مهدى بهبهانى عرض كرد: آقا، نمى شود، عداقب وخیم دارد، لطفا اجازه بفرمائید به محضر شما بیایند.
آیت الله اصفهانى (براى حفظ صلاح مسلمین ) اجازه داد، ساعت معینى بنا شد نورالسعید (نخست وزیر عراق ) همراه سفیر كبیر انگلستان به خدمت آیت الله اصفهانى ، خصوصى مشرف شوند.
آقاى اصفهانى فرمود: اجازه مى دهم در صورتى كه مانند سایر مردم ، عمومى و علنى به اینجا بیایند، آنها قبول كردند.
مرحوم آیت الله اصفهانى ، علما و بزرگان را به منزل دعوت كرد، و در آن ساعت معین ، نخست وزیر عراق و سفیر انگلستان به خدمت آیت الله اصفهانى در یك مجلس علنى و عمومى شرفیاب شدند.
سفیر انگلستان در كنار آقا نشست و پس از تعارفات معمولى و احوالپرسى ، عرض كرد: ((دولت انگلستان نذر كرده كه اگر در این جنگ (جهانى دوم ) به متحدین و آلمانى ها پیروز گردد، یكصد هزار دینار (معادل دو میلیون تومان آن روز) به خدمت شما تقدیم كنند تا در هر راهى كه صلاح بدانید مصرف نمائید)).
آیت الله اصفهانى فكرى كرد و سپس فرمود: مانعى ندارد (علماء و بزرگان مجلس همه خیره شده بودند و سخت متحیر كه ببینند آقا، در این نیرنگ و دام بزرگ چگونه روسفید بیرون مى آید).
سفیر كبیر انگلستان ، چكى معادل صد هزار دینار از كیف خود بیرون آورد و به آیت الله اصفهانى داد، آقا آن را گرفت و زیر تشك گذارد.
(روشن بود كه از این عمل آقا همه حاضران و علماء ناراحت شدند و قیافه ها درهم فرو رفت ).
ولى ناگهان لحظه اى بعد دیدند، آقا به سفیر فرمودند: ((در این جنگ ، بسیارى از افراد (و مسلمین هند و...) آواره شدند و خسارات زیاد به آنها وارد شده ، یك چك صد هزار دینارى از جیب بغل خود درآورد و ضمیمه چك سفیر كرد و به او داد، و فرمود: این وجه ناقابل است از طرف من به نمایندگى از مسلمین به دولت مطبوع خود بگوئید این وجه را بین خسارت دیدگان تقسیم كنند و از كمى وجه معذرت مى خواهم )).
سفیر كبیر انگلستان وجه را گرفت و با كمال شرمندگى از جا برخاست و دست آقا را بوسید و بیرون رفت و به نورى السعید (نخست وزیر عراق ) گفت : ((ما خواستیم با این كار قلب رئیس شیعیان را به خود متوجه كنیم و شیعیان را استعمار كرده و بخریم ، ولى پیشواى شما ما را خرید و پرچم اسلام را بر بالاى كاخ بریتانیا به اهتزاز درآورد آرى این است یك نمونه از كیاست و تدبیر ضد استعمارى یك مرجع تقلید عظیم شیعه در مقابل نیرنگ مرموز نماینده استعمار پیر انگلیس ، كه با كمال متانت انجام شد.

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:7
دانستنی های علمی

زعیم عالیقدر مرحوم آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (طاب ثراه ) از مراجع تقلید بزرگ عصر خود بود، و تقریبا مرجعیت عامه تشیع را داشت و در روز عرفه ماه ذیحجه سال 1365 هجرى قمرى از دنیا رفت . و مرقد شریفش در صحن مطهر نجف اشرف در اطاق معروف زیر ساعت قرار دارد.
درباره این بزرگوار نقل مى كنند:
در زمان مرجعیت خود، روزى براى زیارت مرقد شریف دو امام بزرگوار (امام هفتم حضرت موسى بن جعفر، و امام نهم حضرت جواد (علیهماالسلام ) از نجف اشرف رهسپار كاظمین شد.
در كاظمین ، پس از زیارت ، به همراهان فرمود: ((من حدود سى سال قبل كه در كاظمین مشغول درس و بحث بودم ، رفقائى داشتم جویا بشوید ببیند آنها زنده اند تا از آنها احوالى بپرسم . از جمله یك نفر ((كاسب جزء))، در كنار حرم بود و من با او ماءنوس بودم و از او نیازهاى زندگى خانه را خریدارى مى كردم )).
چند نفر از همراهان رفتند و آن كاسب را پیدا نكردند و به او گفتند، حضرت آیت الله العظمى اصفهانى شما را طلبیده است ، او بسیار خوشحال شد و با شتاب به حضور مرحوم اصفهانى رسید.
مرحوم سید ابوالحسن اصفهانى وقتى او را دید كه پیر و شكسته شده ، از او پرسید: آیا مرا مى شناسى ؟
كاسب - نه بجا نمى آورم .
اصفهانى - درست فكر كن من سى سال قبل مى آمدم از مغازه تو لوازم زندگى مى خریدم ، آیا بیاد ندارى ؟
كاسب - هر چه فكر مى كنم یادم نمى آید.
اصفهانى - آیا بیاد دارى كه به من مى گفتى چرا خانه براى خود تهیه نمى كنى ، مستاءجرى كار سختى است ، و من هم عیالوار مى باشم هم مستاءجرم و میدانم كه خیلى سخت است ؟! آیا اكنون هم عیالوار و مستاءجر هستى ؟
كاسب - دخترهایم را شوهر دادم و فعلا از نظر عیالوارى ، سبكتر هستم ، اما هنوز خانه ندارم و مستاءجر مى باشم .
مرحوم آیت الله العظمى اصفهانى با محبت خاصى به او نگریست و فرمود: ((برو خانه اى پیدا كن در خریدن آن ، من ترا كمك مى كنم )). او فورا رفت و دنبال خانه گشت ، تا خانه اى را پیدا كرد و خرید، و مرحوم آیت الله العظمى اصفهانى در خرید آن خانه كمك مالى شایانى از بیت المال به او نمود، و به این ترتیب آن مستضعف بینوا، صاحب خانه شد این است وفاى به عهد.

چهارشنبه 17/4/1388 - 16:7
دانستنی های علمی
پس از آنكه عبیدالله بن زیاد به فرمان یزید بن معاویه مرتكب آن جنایت فراموش نشدنى عاشوراى خونین شد و امام حسین (ع ) و یارانش را به شهادت رساند و بازماندگانش را اسیر نمود، یزید براى ابن زیاد پیام فرستاد و وى را به حضور خود دعوت كرد، وقتى ابن زیاد نزدیك یزید آمد، یزید از او احترام شایانى كرد و جایزه هاى بسیار به او داد، و در مجلسى كه رجال و اشراف بودند، ابن زیاد را نزد خود نشاند، و نزد آنها، احترام خاصى به او كرد، و آنچنان با ابن زیاد گرم گرفت كه او را به درون قصر به حرمسراى خود نزد ندیمه هایش برد، و یكشب بر اثر خوردن شراب ، مست شد و به آوازه خوان دستور داد آواز بخواند، او به ساز و آواز مشغول شد و یزید اشعارى مى خواند كه معنایش این است :
((به من از آن شراب بیاشام تا جگرم را خنك كند، سپس همان مقدار به ابن زیاد بیاشامان ، او كه از یاران خاص و دوستان رازدار و امانت دار من است ، او كه خارجى یعنى حسین (ع ) راكشت و دشمنان و حاسدان نسبت به مرا نابود ساخت )).
آرى یزید این چنین شراب مى خورد و عربده مى كشید و به ابن زیاد آنهمه احترام مى گذاشت و مى گفت به او شراب بدهید و... براستى از این قماش ‍ افراد ناپاك چه توقع ؟!
چهارشنبه 17/4/1388 - 16:6
دانستنی های علمی
سید بن طاووس نقل مى كند: در روز عاشورا پس از شهادت امام حسین (ع )، عمر سعد در میان سپاه خود فریاد زد: من ینتدب للحسین ((كیست در مورد حسین (ع ) داوطلب شود و بر پشت و سینه او، اسب بتازد؟)).
ده نفر از آن دنیاپرستان ناپاك ، داوطلب شدند، سوار بر اسبهاى خود شده و بر روى پیكر پاره پاره امام حسین (ع ) تاختند، بطورى كه استخوانهاى پشت و سینه آنحضرت را درهم شكستند.
این ده نفر بعدا به كوفه نزد ابن زیاد آمدند. اسید بن مالك كه یكى از آن ده نفر بود، بنمایندگى از آنها گفت : ((ما كسانى هستیم كه بر پشت و سینه امام حسین (ع ) تاختیم ، به گونه اى كه استخوانهاى سینه و پشت او را خورد كردیم )).
ابن زیاد، دستور داد، جایزه ناچیزى به آنها دادند.
ابوعمر زاهد گوید نسب این ده نفر را بررسى كردم همگى زنازاده بودند، و وقتى مختار (در سال 67 هجرى قمرى ) قیام كرد دستور داد: این ده نفر را دستگیر نموده ، و دستها و پاهایشان را به زمین میخكوب كردند، و اسب بر پشت آنها تاختند و آنها با سخت ترین مجازات به هلاكت شدید رسیدند
چهارشنبه 17/4/1388 - 16:5
دانستنی های علمی
دو نفر از مسلمین از راه دور براى انجام مناسك حج ، به سوى مكه رهسپار شدند، در این سفر وقتیكه براى زیارت قبر رسول خدا (ص ) به مدینه آمدند، یكى از آنها در مدینه بیمار شد، و در منزلى بسترى گردید، همسفرش از او پرستارى مى كرد.
روزى همسفر، به بیمار گفت : خیلى مشتاق زیارت مرقد شریف رسول خدا (ص ) هستم ، اجازه بده براى زیارت بروم و برگردم .
بیمار گفت : ((تو یار و مونس من هستى ، مرا تنها مگذار، وضع مزاجى من وخیم است ، از من جدا نشو)).
همسفر گفت : برادر! ما از راه دور آمده ایم ، دلم براى زیارت پر مى زند، شما اجازه بدهید، زود مى روم و برمى گردم ، ولى بیمار كه سخت نیاز به پرستار داشت ، نمى خواست همسفرش ، به زیارت برود.
همسفر ناگزیر براى زیارت مرقد شریف رسول خدا (ص ) رفت و پس از زیارت ، به منزل امام صادق (ع ) رفت و به حضور آنحضرت ، شرفیاب شد، و قصه خود و رفیق راهش را به عرض آنحضرت رساند. امام صادق (ع ) فرمود: ((اگر تو كنار بستر دوست همسفر بمانى و از او پرستارى كنى و مونس ‍ او باشى ، در پیشگاه خداى بزرگ بهتر از زیارت مرقد شریف رسول خدا (ص ) است )).
چهارشنبه 17/4/1388 - 16:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته