• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2664
تعداد نظرات : 2458
زمان آخرین مطلب : 3778روز قبل
آموزش و تحقيقات

اخبار رسانه های مختلف درباره فجایع طبیعی و جرایم و جنایتهای مختلف می تواند حالت و خلق هر کس را به شکل نامطلوبی تغییر دهد اما قرار گیری در معرض این اخبار به طور مستمر موجب می شود که فرد را نسبت به اخبار غم انگیز احساس خاصی نداشته باشد.

به گزارش خبرگزاری مهر، تحقیقات جدید محققان نشان می دهد که توجه مستمر به اخبار و رویدادهای منفی موجب کرخت شدن فرد نسبت به غم می شود.

محققان این پروژه اظهار داشتند که فردی که داری حالت و خلق بد می شود در مهارتهای شناختی نیز عملکرد آهسته ای دارد، افراد می توانند در مرحله اول با عدم تمرکز روی رویدادهای منفی از وارد شدن به حالت و خلق منفی پرهیز کنند.

وقتی فردی به طور مستمر خود را در برابر اطلاعات منفی قرار می دهد می تواند روزش را تا پایان با حالت و خلق بهتری سپری کند، محققان این نظریه را با استفاده از آزمون " کار عاطفی استروپ" آزمایش کردند.

این کار دربرگیرنده نشان دادن تعداد کلمات به داوطلبان است که از آنها خواسته می شود رنگی را که کلمات با آن نوشته شده اند را بیان کنند. معمولا شناسایی رنگ کلمات منفی مثل تروریسم بیشتر از کلمات خنثی چون میز طول می کشد.

علت این است که کلمات منفی یا عاملی برای منحرف کردن حواس محسوب می شوند و یا تهدید کننده هستند. براساس هر دو نظریه نتیجه این آزمایش این است که منابع ذهنی کمتری برای شناسایی رنگی که کلمات با آن نوشته شده مورد استفاده قرار می گیرد. داوطلبان پس از انحراف اولیه رنگ کلمات را تشخیص می دهند.

در جریان چهار آزمایش " کار عاطفی استروپ" محققان نشان دادند که وقتی واژگان منفی دوبار به داوطلبان نشان داده می شود آنها رنگ کلمات را به سرعت تشخیص می دهد. از این رو محققان اعتقاد دارند که واژگان منفی افراد را وارد خلق و خوی منفی می کند اما از طریق تکرار این کلمات، قدرت خود را در این زمینه از دست می دهند.

محققان اظهار داشتند که این تحقیقات دارای کاربرد وسیعی برای درک احساسات انسانها است.

چهارشنبه 13/9/1392 - 21:56
سخنان ماندگار

ایرنا - حضرت آیت الله خامنه ای تنها عامل برطرف کردن مزاحمت دشمن را اقتدار و ایستادگی ملت دانسته و افزودند: اشتباه آنها این است که عامل ایمان و همبستگی در میان ملت ما را نشناختند و از خطاهای گذشته شان درس نگرفتند.

نظام اسلامی با استکبار طرف است. از زمان ابراهیم خلیل و نوح پیغمبر و پیغمبران بزرگ و پیغمبر اسلام تا امروز هم همین بوده: جبهه حق در مقابل استکبار قرار داشته است. چرا؟ مقابله امروز نظام اسلامی با استکبار از چه رو است؟ چون استکبار با این خصوصیاتی که گفتیم، قادر نیست نظام اسلامی ای مثل نظام جمهوری اسلامی ایران را تحمل کند. 

چون نظام جمهوری اسلامی اساسا در اعتراض به استکبار پدید آمده است؛انقلاب در اعتراض به استکبار و عوامل استکبار در ایران به وجود آمد و بر این اساس تشکیل شد، رشد پیدا کرد، قوی شد، منطق استکبار را به چالش کشید. 

(استکبار) نمی تواند تحمل کند مگر وقتی که مایوس بشود. ملت ایران، جوانان ایران، فعالان ایران، کسانی که به هر دلیلی ولو به دلیلی غیراسلامی به میهنشان و خاکشان عقیده دارند،باید کاری کنند که این یاس در دشمن به وجود بیاید؛ دشمن را باید مایوس کرد. 

برای دستگاه استکبار و امروز برای دولت ایالات متحده آمریکا بسیار دشوار است که ببیند در این منطقه حساس عالم، در غرب آسیا - (که) یکی از حساس ترین مناطق دنیا است؛ هم از لحاظ سیاسی، هم از لحاظ اقتصادی، حوادث اینجا بر همه عالم اثرگذار است - یک کشوری، یک نظامی، یک ملتی سربرآورده است که خود را متصل و مربوط و تبع به آن قدرت ابرقدرت - که خودش را ابد قدرت می داند - نمی داند، مستقل حرکت می کند؛ علیه او این همه مخالفت انجام می گیرد، اما از همه این مشکلات و سختی ها نظام اسلامی عبور می کند و به اعتراف خود آنها نفوذ آمریکا را در این منطقه به چالش می کشد و نفوذ خودش را گسترش می دهد و به عنوان یک نمونه و الگویی برای ملت های منطقه درمی آید؛ تحمل این برای آنها خیلی سخت است. 

آنها می خواهند بگویند حیات ملت ها وابسته به این است که به آمریکا متکی باشند؛ حالا یک ملتی پیدا شده که نه فقط به آمریکا متکی نیست، بلکه این همه دشمنی آمریکا نتوانسته در او اثر بگذارد؛ هر کار، آمریکایی ها توانستند از روز اول کرده اند، اما اثر نکرده است؛ روزبه روز رشد پیدا کرده و روزبه روز قوی تر شده است. 

دشمنی هایی که از اول انقلاب، دولت ایالات متحده آمریکا و روسای جمهور مختلف - کسی نگوید این کار زمان فلان رییس جمهور شد، زمان رییس جمهور کنونی نشده؛ نه، همه شان یک جورند - با نظام اسلامی انجام داده اند، در زمان روسای جمهور مختلف است، اما همه یک جنس است، همه یک جور است. 

اول قومیت های داخل کشور را تحریک کردند، بعد کودتا تدارک دیدند، بعد عراق را وادار کردند به حمله، بعد به دشمن ما - که رژیم صدام بود - کمک کردند در جنگ با ما، بعد تحریم را عَلَم کردند، بعد همه وسایل جمعی دنیا را تحریک کردند و به خط کردند برای مقابله با نظام اسلامی؛ در زمان روسای جمهور مختلف این کار انجام گرفته؛ الان هم دارد انجام می گیرد. 

در همین زمان رییس جمهور کنونی آمریکا، در فتنه 88 یکی از این شبکه های اجتماعی - که می توانست عامل فتنه و فتنه گران قرار بگیرد- احتیاج به تعمیر داشت؛ دولت آمریکا از او خواست تعمیراتش را عقب بیندازد؛ امیدوار بودند که بتوانند با این کارهای رسانه ای و شبکه فیسبوک و توییتر و امثال اینها، نظام جمهوری اسلامی را براندازند؛ خیال های احمقانه خام! لذا نگذاشتند تعمیراتش را در آن برهه انجام بدهد، گفتند تاخیر بینداز، فعلا برس به این کار واجب تر. 

همه وسایل و ابزارها را به خط کردند در مقابل نظام جمهوری اسلامی. تحریم هم یکی از همین ها است؛ تحریم یکی از این ابزارها است؛ این ابزار از نظر آنها برای شکست نظام جمهوری اسلامی است. اشتباه آنها این است که ملت ایران را نشناختند، اشتباه آنها این است که عامل ایمان و همبستگی در میان ملت ما را نشناختند، اشتباه آنها این است که از خطاهای گذشته شان درس نگرفتند، لذا امیدوارند بتوانند با تحریم و فشار و امثال اینها، این ملت را به زانو دربیاورند؛ البته (اشتباه می کنند). 

آنچه برای نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک تجربه دائمی در طول این 35 سال وجود دارد، این است که تنها عامل برطرف کردن مزاحمت دشمن عبارت است از اقتدار ملت و ایستادگی ملت؛ این تنها عاملی است که می تواند دشمن را عقب بزند. البتّه دشمن، دشمن است؛ از همه ابزارها استفاده می کند؛ همان طور که گفتیم از ابزار تحریم هم استفاده می کند و استفاده کرده است. ما بایستی بدانیم آن راهی که ما را میتواند به مقصود برساند، چیست.

* از بیانات رهبر انقلاب در دیدار فرماندهان بسیج 29 آبان 1392 (مصلای امام خمینی ره)

چهارشنبه 13/9/1392 - 21:55
عقاید و احکام

سعد و نحس بعضی ایام در اسلام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن عبرت‌ گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند.

خبرگزاری فارس: نحسی ماه صفر؛ خرافه یا واقعیت؟/نقش صدقه در دفع قضا و بلا

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، با فرا رسیدن ماه صفر، برخی افراد فکر می‌کنند که این ماه دارای نحسی است و هنگامی که وارد این ماه می‌شوند، هیچ کاری را آغاز نمی‌کنند تا مبادا فرجامی منحوس داشته باشد!

به راستی سعد و شومی ایام تأثیری در زندگی انسان دارد؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا تعریفی از دو واژه «سعد» و «نحس» ارایه می‌شود و سپس برای بررسی صحت یا سقم نحسی ایام مختلف به ویژه ماه صفر، به قرآن کریم رجوع می‌کنیم.

*معنای لغوی سعد و نحس

«سعد» به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی برای رسیدن به خیر دنیوی و اخروی است(1) و در مقابل آن، تفاوت و یا نحس قرار دارد. «نحس» در لغت به معنای سرخ شدن افق همچون مس گداخته است و در اصطلاح به هر چیز شوم نحس گفته می‌شود. (2) فراهم نشدن مقدمات و امور کارها نیز نحس تلقی می‌شود.

*نحوست ایام در کدام آیات آمده است؟

در آیات قرآن تنها در 2 مورد اشاره به «نحوست ایام» شده است:

1- آنجا که می‌فرماید: «ما تندباد وحشتناک و سردی را «فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» (در یک روز شوم مستمر) بر آن‌ها فرستادیم که مردم را همچون تنه‌های نخل ریشه‌کن شده از جا بر می‌کند».(3)

2- در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیامٍ نَحِساتٍ»(4) مانند بادی سخت و سرد در روزها شومی بر آنها مسلّط ساختیم».

در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می‌شود، چنان که درباره شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ» ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم».(5)

به این ترتیب قرآن فقط اشاره سربسته‌ای به این مسئله دارد، پس می‌توان گفت تا اینجا اصل سعد و مبارک بودن بعضی ایام و نحس بودن بعضی روزها را به صورت اجمال پذیرفته است.

*دیدگاه علامه طباطبایی و آیت‌الله مکارم درباره نحسی ایام

نظر مفسران در این باره خواندنی است:

- علامه سید محمدحسین طباطبایی در ذیل آیه 19ـ20 قمر می‌فرمایند: «از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، امّا از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم که ظاهر این آیات و سیاق آن‌ها بیش از این دلالت ندارد و آن ایام خاص (هفت شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌اند، ولی دیگر نمی‌رساند که حتی‌ همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و ... ایام نحس هستند.

چون اگر تمام آن ایام نحس باشند در تمام سال، لازمه‌اش این است که تمام زمان‌ها نحس باشند و همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد به خاطر همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضا تقدیر است، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات... و اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، امّا اینکه قطعه‌ای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست.(6)

- آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی: از نظر عقل محال نیست که اجزا زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضی دارای ویژگی‌های نحوست و بعضی ویژگی‌های ضد آن هرچند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست».

بعد ایشان در تفسیر نمونه روایات را مورد بررسی قرار می‌دهد و بهترین راه جمع را میان اخبار مختلف در این باب این می‌داند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نباید برای آن‌ها تأثیر مستقلی، قائل شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد. (7)

*آیا روایات از نحسی ایام سخن به میان آورده‌اند

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه آیا ائمه معصومین درباره سعد و نحس بودن ایام سخنی به میان آورده‌اند، این چنین پاسخ می‌دهد: در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه «نحس و سعد ایام» برخورد می‌کنیم که هر چند بسیاری از آن‌ها روایات ضعیف هستند، ولی در بین آن‌ها روایات معتبری داریم که به برخی روایات اشاره می‌کنیم:

-از امیرمؤمنان(ع) درباره روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زند و سنگینی آن و اینکه منظور کدام چهار‌شنبه است، سؤال شد، حضرت فرمود: فرمود چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت... و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد،(8) بنابراین بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاء لاتدور» تعبیر می‌کنند، یعنی چهارشنبه‌ای که تکرار نمی‌شود.

-در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اوّل ماه روز سعد و مبارکی است، چرا که آدم در آن آفریده شد ‌و همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت.(9)

- امام صادق(ع) درباره نوروز فرمود: «روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد و روزی است که علی(ع) بر دوش پیامبر(ص) رفت، بت‌های کعبه را شکست و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود.(10)

* چرا سعد و نحس بعضی ایام پذیرفته شده است؟

علل این امر را چند چیز می‌توان دانست:

1- وجود وقایعی که در این ایام واقع شده است باعث سعد و یا نحس آن شده است، چنان که در بعضی روایات دیگر می‌خوانیم که روز سوّم ماه روز نحسی است، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آن‌ها کنده شد (11) و یا اینکه روز هفتم ماه روز مبارکی است، چرا که حضرت نوح سوار بر کشتی شد.(12)

2- توجه دادن مسلمین به حوادثی که در گذشته واقع شده است تا رفتار و اعمال خود را بر حوادث تاریخی سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرّب و روش بنیان‌گذاران آن‌ها فاصله گیرند.

لذا در روایات فراوان سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می‌دهد، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنی‌امیه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهل‌بیت آن روز مسعود و مبارکی می‌شمرده و در روایات شدیداً تبرک به آن روز نهی شده و حتی دستور داده‌اند که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده و عملاً از برنامه بنی‌امیه فاصله بگیرند، پس توجه دادن اسلام به سعد و نحس ایام برای این است که به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده توجه شود.

3- توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، بنابراین در روایات متعددی توصیه شده که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید.

4- توجّه به این نکته که غالباً حوادث جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارد، بلکه ایام را می‌توان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد.

*دعایی که هر روز ماه صفر خوانده شود

در هر صورت نحوست ماه صفر به معنای متوقف کردن اموری مانند خرید و فروش و سایر فعالیت‌ها نیست،‌ بلکه باید با خواندن دعاهایی که برای دفع نحوست این ماه وارد شده مانند دعایی که شیخ عباس قمى در کتاب مفاتیح در اول اعمال ماه صفر آورده است را 10 مرتبه در هر روز بخوانیم تا این نحوست بر طرف شود، با این وجود براى دفع نحوست این ماه، هیچ چیز بهتر از صدقه دادن و دعاها و استعاذه وارده نیست:

«یا شَدیدَ الْقُوی‏ وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‏ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّیبینَ الطَّاهِرینَ»

*نتیجه‌گیری

در اسلام سعد و نحس بعضی ایام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن درس‌ها و عبرت‌ها گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند، از او مدد جویند و از مجازات و مکافات اعمال خویش غافل نباشد.

هر چند افراط در مسأله سعد و نحس ایام یه هیچ وجه مورد پذیرش اسلام نیست، اینکه انسان به هر کاری بخواهد دست بزند، مثلاً به سراغ سعد و نحس ایام برود و عملاً از بسیاری فعالیت‌ها باز بماند، نه مورد تأیید عقل است و نه مورد تأیید شرع، درست نیست که انسان به جای بررسی عوامل شکست و پیروزی خود، گناه همه شکست‌ها را به گردن شومی ایام اندازد، بی‌تردید چنین کاری جز فرار از حقیقت و تبیین خرافی حوادث زندگی نیست.

اما درباره ماه صفر باید گفت: چون در این ماه رحلت پیامبر اکرم(ص) و چند تن از امامان معصوم(ع) اتفاق افتاده است، در روایات آمده که برای دفع آفات و بلایای این ماه، بسیار صدقه دهند، نه از آن جهت که به آن معنا نحس باشد، بلکه به خاطر از دست دادن پیامبر(ص) برای مردم روزهای خوبی نیست.

*پی‌نوشت‌ها:

1- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، (دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1404) صفحه 232.

2- همان، صفحه 485.

3- سوره قمر، آیه 19ـ20.

4- سوره فصلت،آیه 16.

5- سوره دخان، آیه 3.

6- علامه سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، فی تفسیر القرآن، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1362،جلد 19، صفحات 79ـ83 با تلخیص.

7- تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 41 و 47 با تلخیص.

8- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 183، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه جلد 23، صفحه 43.

9- تفسیر نورالثقلین، صفحه 105، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43، و ر.ک: محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، (بیروت، لبنان، مؤسسة الاعلمی، للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ه‍ ، 1982 م ح 5، صفحات 101ـ102.

10- بحارالانوار، جلد 59، صفحه 92.

11- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 58، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43.

12- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 61، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43.

*منابع برای مطالعه بیشتر

1. ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 19، ذیل آیه 19 قمر.

2. ترجمه تفسیر صافی، جلد دوم، ذیل آیه 19 قمر.

3. تفسیر نمونه، آیت‌الله مکارم شیرازی، جلدهای 23ـ37ـ47 و جلد 20، صفحه 240.

چهارشنبه 13/9/1392 - 21:53
اهل بیت

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: اولین کسی هستم که اسلام آورده و نماز گزارده و من وصی پیغمبر و همسر دختر او سرور زنان بهشت هستم.

خبرگزاری فارس: آیا امام علی(ع) درباره فضائل خود سخنی گفته است

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از سؤالاتی که ممکن است به ذهن برخی متبادر شود، این است که آیا حضرت علی علیه‌السلام درباره فضائل خود سخنی گفته است؟‌

پاسخ:

به برخی از مواردی که امام علی علیه‌‌السلام نسبت به حقانیت و فضائل خود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد و استشهاد کرده است، اشاره می‌شود.

1. استناد و استشهاد امام علی علیه‌‌السلام به واقعه غدیر

امام علی علیه‌السلام در ایام خلافت خود (سال 35 هجری) در «رحبه» (نام یکی از محله‌های کوفه) به پا خواست و خطاب به جمعیتی که در آن روز جمع شده بودند فرمود:

«سوگند می‌دهم آن مسلمانی را که مطلبی از پیامبر -صلی الله علیه و آله- در روز غدیر خم شنیده، به پا خیزد و گواهی دهد، اما جز آن کسی که، با چشمانش پیامبر را دیده و با گوشهایش سخنان او را شنیده به پا نخیزد» (1).

پس از سخنان امام علی –علیه‌السلام- سی نفر از اصحاب رسول الله به پا خاستند که 12 نفرشان از مجاهدان «بدر» بودند، همگی شهادت دادند که: پیامبر دست علی را گرفت و فرمود: الست اولی بکم من انفسکم؟ در پاسخ گفتند: آری. آنگاه پیامبر فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه.

نقل ماجرا از زبان احمد بن حنبل

احمد بن حنبل نقل کرده که علی (ع) صحابه را در رَحَبَه جمع نمود و آنان را سوگند داد هر آن چه که در غدیر خم از پیامبر اکرم (ص) شنیده‌اند، بر خیزند و گواهی دهند. تعداد زیادی از صحابه بر خاسته و شهادت دادند که رسول اکرم (ص) در غدیر خم دست علی را گرفت و فرمود «أَتَعْلَمُونَ أَنِّى أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» آیا می‌دانید که ولایت من بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است؟ پاسخ دادند: بلی! آنگاه فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ» هر کس من مولای او هستم ، علی مولای او است. (مسند احمد، ج 4 ، ص 370 )

هیثمی گفته است: راویات حدیث مورد اعتماد و ثقه هستند: «و رجاله رجال الصحیح». (مجمع الزوائد ج 9 ، ص 104)

البانی وهابی نیز گفته است: سند این روایت صحیح است و شرط صحیح بخاری را دارد: «و إسناده صحیح على شرط البخاری». (سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج4 ص331)

بیان امام علی به طلحه از زبان حاکم نیشابوری

بنا به نقل حاکم نیشابوری، علی  (ع) در جنگ جمل، طلحه را فرا خواند و به او فرمود: تو را به خدا سوگند در غدیر خم از پیامبر اکرم (ص) شنیدی که فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ» هر کس من مولای او هستم، علی مولای او است؟

طلحه پاسخ داد بلی شنیدم! علی  (ع) فرمود: فَلِمَ تُقَاتِلُنِی؟ پس چرا به جنگ با من آمده‌‌ای؟ پاسخ داد: فراموش کرده بودم؛ آنگاه طلحه از جنگ منصرف شد و رفت. (مستدرک  ج 3  ص 419)

هنگام بیرون رفتن از میدان جنگ با تیری که مروان از سپاه مخالف امام علی (ع)، به سوی او پرتاب کرد؛ کشته شد. (تاریخ اسلام ذهبی، ج 3، ص 486)

2. سخن امام علیه‌السلام درباره «منصوب بودن خود از طرف خدا»

پس از جریان «سقیفه بنی ساعده» امام علیه‌السلام سئوال کردند که قریش و انصار در آنجا چه گفتند؟ در پاسخ سئوال امام گفتند: (2)

انصار: از ما امیری باشد و از شما (قریش) امیری.

امام فرمود: چرا در مقابل انصار دلیل و حجت نیاوردید که پیامبر فرموده: «به نیکو کار انصار نیکوئی شود و از بدکردارشان درگذرید».

به امیر المؤمنین گفتند: چگونه این سخن رسول خدا حجت و دلیل بر علیه انصار است؟ حضرت فرمود: اگر امارت در ایشان می‌بود (و لیاقت خلافت را داشتند) نیازی به سفارش پیامبر برای ایشان نبود که فرمود: به نیکوکار انصار نیکوئی کنید و از بدکردار درگذرید.

قریش: ما درخت رسالت هستیم (پیامبر از قوم قریش بود)

امام علی علیه‌السلام فرمود: قریش به درخت استدلال کردند، اما سیره آن (وجود مقدس خود امام «علیه‌السلام») را تباه ساختند.

امام علی علیه‌السلام در جای دیگر فرموده:

«نحن شجرة النبوة و محط الرساله.... یعنی: ما اهل بیت از شجره نبوت هستیم و از خاندانی هستیم که رسالت و پیغام الهی در آنجا فرود آمد و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بود...».

و در پاسخ قریش فرمود: «أین الذین زعموا انهم راسخون فی العلم دوننا...»

یعنی: کجایند کسانی که گمان می‌کنند آنان راسخان علم هستند، نه ما اهل بیت؟! ادعای آنان دروغ و ستم بر ماست، زیرا خداوند ما را برتری داده و ایشان را از فضائلی که ما داریم محروم ساخته، به وسیله ما هدایت و راهنمائی طلب می‌گردد و روشنائی از گمراهی به نور و روشنائی از ما خواسته می‌شود. مسلم و محقق است که ائمه دین از قریش هستند که از نسل هاشم باشند. (3)

3. لقب امیر المؤمنین

کافی است نگاهی به نامه‌های آن حضرت بیندازیم که در ابتدای برخی از آنها حضرت می‌نویسد: من عبدالله علی امیر المؤمنین.

4. شجاعت و دلاوری

امام علی علیه‌السلام در نامه خود به معاویه می‌نویسد:

منم ابوالحسن (کنیه حضرت) کشنده جد تو (عتبة بن ربیعه پدر هند جگرخوار، مادر معاویه) و دائی تو (ولید بن عَتَبَه) و برادرت (حنظله بن ابی سفیان) که همه آنها را در جنگ بدر نابودشان ساختم و اکنون نیز آن شمشیر با من است و با همان دل دشمنم را ملاقات می‌کنم، و دین دیگری اختیار ننموده و پیغمبر جدیدی را برنگزیده‌ام...». (4)

«فانا ابو حسن قاتل جدک و خالک و اخیک شدخاً یوم بدر...»

5. استشهاد امام علی علیه‌السلام به آیه تطهیر

پس از رحلت رسول اکرم -صلی الله علیه و آله- جناب ابوبکر و عمر نزد آن حضرت رفتند و از او خواستند که بیعت کند و حضرت نپذیرفت. پس از رفتن آنها امام به مسجد رفت و فرمود:

«خداوند لطف‌هائی به اهل بیت نموده، چون که در میان آنها رسول اکرم -صلی الله علیه و آله- را به پیامبری مبعوث نمود و اهل بیت کسانی هستند که خداوند آنها را از هر پلیدی و زشتی مبری ساخته و بدون عیب و پاکیزه هستند. فلان و فلان نزد من آمدند و مرا به بیعت فرا خواندند بیعت برای کسی را از من خواستند که وظیفه او آن است که با من بیعت کند. من پسر عموی رسول خدا هستم و پدر دو فرزندش و من صدیق اکبرم و من برادر رسول خدا هستم، کسی نمی‌تواند جز من این ادعا را بنماید، مگر آن که دروغگو باشد و اولین کسی هستم که اسلام آورده و نماز گزارده و من وصی پیغمبر و همسر دختر او سرور زنان بهشت هستم».

در این حدیث شریف علاوه بر استشهاد امام به آیه تطهیر، حضرت خود را همسر فاطمه (س) و وصی پیامبر نیز معرفی نموده است.

6. استشهاد امام به آیه تطهیر در غصب فدک

حضرت خطاب به خلیفه اول فرمود: آیا کتاب خدا را می‌خوانی؟ گفت: آری. آنگاه حضرت فرمود: خبر ده مرا از آیه تطهیر، درباره چه کسانی نازل شده است؟ درباره ما نازل شده یا درباره غیر ما؟ وی پاسخ داد: درباره شما! (5)

 

پاورقی‌ها:

1. برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به کتاب نفیس رهبری امام علی در قرآن و سنت نامه 56.

2. فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه 66:160، و مطهری، مرتضی، نهج البلاغه :15.

3. فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه108:337.

4. همان مدرک نامه 10:850 و نامه 28، ص903.

5. مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم

چهارشنبه 13/9/1392 - 21:52
اخلاق

آیت‌الله جاودان، استاد اخلاق شهر تهران گفت: نتیجه شخصیت ساخته شده کامل یا شخصیت نساخته و ناقص، خودش را در نماز نشان می‌دهد.‬

خبرگزاری فارس: چگونه شخصیت خود را ارزیابی کنیم/ مصالح خانه‌های بهشتی چیست

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، آیت‌الله محمد‌علی جاودان از اساتید برجسته اخلاق شهر تهران در جلسه اخلاق خود در رابطه با آیات 13 و 14 سوره مبارکه «احقاف» به بخشی از جریان معراج اشاره کرد و گفت: پیامبر اکرم(ص) فرمود: من در سفر معراج در بهشت زمین‌هایی دیدم که کشت و ساختمانی در آن‌ها نبود، اما آماده کشت و ساختن بودند، ملائکه‌ای در آنجا دیدم که در آن زمین‌ها ساختمان‌هایی با خشت‌هایی از طلا و نقره می‌ساختند. گاهی مشغول کار بودند و گاهی از کار باز می‌ایستادند. از جبرئیل پرسیدم اینها چه می‌کنند. ایشان گفت از آن عالم برای این فرشتگان مواد و مصالح ساختمانی فرستاده می‌شود. وقتی مواد فرستاده می‌شود مشغول ساختن می‌شوند و وقتی نرسد بی‌کارند من پرسیدم مواد ساختمانی‌شان چیست؟ ایشان یکی را مثال زدند و گفتند: ذکر سُبحانَ الله وَالحَمدُللّهِ وَلا اِلَهَ اِلاَّ اللهُ وَاللهُ اَکبَر.

این استاد اخلاق عنوان کرد: انسان، سرنوشت آینده خویش را خودش می‌سازد. اگر سرنوشت آینده من بهشت است، خودم می‌سازم. اگر جهنم است هم خودم ساخته‌ام نه هیچ کس دیگری. غیر از سرنوشت، شخصیت هر فرد هم به دست خودش ساخته می‌شود. همان ذکری که آجری از قصر بهشتی برای انسان  می‌شود، آجری در ساختمان سرنوشت و شخصیت فرد هم می‌شود.

وی تصریح کرد: نتیجه شخصیت ساخته شده کامل یا شخصیت نساخته و ناقص، خودش را در نماز نشان می‌دهد؛ اگر شخص از ابتدا تا پایان نماز، واقعاً نماز بخواند نشان ‌دهنده شخصیت تمام و کامل اوست. اگر یک ثلث نمازش مشکل دارد مشخص می‌شود یک ثلث شخصیتش مشکل دارد و این خیلی بد است.

آیت‌الله جاودان با بیان اینکه شخصیتی که مشکل دارد خود را در حوادث نشان می‌دهد، یادآورشد:  در زندگی هر شخص اتفاقاتی می‌افتد، حتی حضرت سلیمان(ع) که بزرگ‌ترین ملک عالم را داشت در زندگی‌اش حادثه وجود داشت، زندگی بدون حادثه وجود ندارد. مثلاً اگر کسی حرف بدی به او که شخصیتش مشکل دارد بزند، چند روز حواسش پرت می‌شود و نمی‌تواند درست نماز بخواند.

وی با اشاره به آیه 13 سوره احقاف مبنی بر «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» اظهار داشت: کسانی که گفتند ربّ ما خداست، یعنی طبق قانون خداوند عمل کردند به نتیجه می‌رسند، این نتیجه چیزی است که اولیاء خدا به آن می‌رسند و آن این است که دیگر نه ترسی برایشان هست و نه اندوهگین می‌شوند. هیچ حادثه‌ای در جهان وجود ندارد که این شخص را بترساند. خوف نسبت به آینده و غصه نسبت به گذشته است، هرچه شده باشد برای او یک ذره غصه به بار نمی‌آورد.

این استاد اخلاق خاطرنشان کرد: چنین شخصیتی یک شخصیت کاملی است و ما به آن نیاز داریم، اما برای ما هر طور که هست می‌گذرد، یک روز ترسیده‌ایم یک روز خیلی غصه‌دار بودیم، یک روز بیهوده شادمان بوده‌ایم، شاید بسیاری از کارهای ما از نظر خودمان کارهای درستی باشد اما آن دنیا که در ترازو بگذارند معلوم می‌شود.

وی ادامه داد: به طور مثال بنده می‌خواهم کتابی در اثبات وجود خدا بنویسم اما وقتی می‌گویند این کتاب را برای چه نوشتی؟ برای اثبات خودت بود یا اثبات خدا؟ اگر شما کتابی که من نوشته‌ام را به نام خودتان چاپ کنید اوقات من تلخ می‌شود یا نمی‌شود؟ این را مثال عرض کردم تا بدانید بسیاری از کارهای خوب ما به باد فناست.

آیت‌الله جاودان در همین زمینه مثالی را عنوان کرد و گفت: روزی ملایی حواسش جمع شد و گفت این نمازی که همین طور با حواس پرت و شک و شبهه می‌خوانم که نماز نیست. باید یک فکری برای خودم بکنم، بنا شد که از فردا وقتی می‌خواهد برای نماز برود یک ساعتی به حال خودش فکر کند هر چند که او مُلا و امام جماعت بزرگ شهر بود، شروع کرد. بعد در فکر به حال خودش غرق شد.

این استاد اخلاق شهر تهران تصریح کرد: ما اصلاً وقت نداریم برای خودمان فکر کنیم، همین طور کار ردیف کرده‌ایم، حادثه مرگ و حوادث بعد از آن خیلی بزرگ است. هیچ راهی نیست جز اینکه یک نظم خیلی جدی به رفتار و اعمالمان بدهیم، باید یک مدتی ریاضت کشید.

وی افزود: در قدیم وقتی می‌خواستند اسب وحشی را تربیت کنند دست و پایش را با یک طناب با طول مشخص به هم می‌بستند از این رو آن اسب مجبور بود به طور منظم حرکت کند و بعد از مدتی یاد می‌گرفت؛ آدم باید یک چنین چیزی به خودش ببندد، بکوشد گناه به طور جدی از خانه‌اش بیرون برود. بعد بکوشد مدام رفتارش طبق دستور شرع باشد. این همان استقامت در راه خداست.

این استاد اخلاق در پایان عنوان کرد: این تلاش ثمر می‌دهد، خداوند متعال در آیه 88 و 89 سوره واقعه می‌فرماید: خود این آدم باغ و گلستان و بهشت می‌شود، برای آدمیزاد تا اینجا راه هست. همه هم از این است که آدم منظم و مرتب زندگی کند، منظم حرف بزند، درست نگاه کند، اگر یک چیزی را گوش می‌دهد منظم و طبق دستور باشد.

چهارشنبه 13/9/1392 - 21:50
شهدا و دفاع مقدس

فرمانده گفت: امروز طاهر مؤذن شصت کیلویی روی شکم شما می‌پره، ولی شما باید اون‌قدر آماده باشید که عراقی‌های صد و بیست کیلویی را هم تحمل کنید.

خبرگزاری فارس: طاهر ۶۰ کیلویی گردان

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس- اول که آمدیم گردان حمزه، یک کمی دل‌گیر بودیم. مثل وقتی که از محله‌ای به محله‌ی دیگری اسباب کشی کنی، اما بعد کم‌کم به این دسته و گروهان و گردان حسابی عادت کردیم. جمعمان جمع بود و به قول حمید، همه‌ی اعضای تیم شلوغ‌کاری دور هم بودند. حمید خودش سردسته‌ی شلوغ کارهای گردان شهادت بود.

هر گردانی یک کادر ثابت داشت و یک عده هم نیروهای بسیجی که در هر اعزامی، به آن گردان می‌آمدند. درست به همین دلیل هر گردان پاتوق یک عده از برو بچه‌های تهرانی بود که اهل یکی از محله‌های تهران بودند، یا دسته‌بندی‌هایی شبیه به این. برای همین تقریباً حال و هوای هر گردانی کمی با گردان‌های دیگر فرق داشت. مثلاً بچه‌های تخریب لشکر بیش‌ترشان اهل عبادت‌های سنگین و مناجات‌های اساسی و خودسازی و این کارها بودند.

فضای واحد تخریب حسابی عرفانی بود. کار بچه‌های تخریب از گردان‌های پیاده خیلی سخت‌تر بود. اون‌ها توی تاریکی و سکوت مطلق میدان مین، بی هیچ مانعی که بین آن‌ها و دشمن باشد، با جان خودشان و صدها نفری که پشت سرشان آماده‌ی عبور از معبرها بودند، بازی می‌کردند؛ معبرهایی که آن‌ها باید توی میدان مین باز می‌کردند.

بچه‌های تخریب کارشان شوخی کردن با مرگ بود. برای همین باید آن‌قدر از دنیا دل می‌کندند که بتوانند مرگ را توی دستانشان بگیرند و مسخره‌اش کنند. واقعاً هم بیش‌تر تخریب‌‌چی‌ها به یک همچین جاهایی می‌رسیدند.

یا مثلاً به گردان حبیب می‌گفتند: گردان آخوندها. چرا که حاج طائب فرمانده‌اش بود و اغلب کادر گردان هم روحانی و طلبه بودند. برای همین، بچه‌های طلبه و حتی فرزندان‌بیش‌تر مسئولین رده بالای کشور، می‌رفتند گردان حبیب. یا گردان میثم که قبل از عملیات بدر اسمش شده بود گردان داش‌مشتی‌ها؛ از بس که بچه‌های گردان میثم چاکرم و نوکرم به هم می‌گفتند و ورزش باستانی راه می‌انداختند و با چفیه تُرنا بازی می‌کردند.

بچه‌های گردان شهادت هم شلوغ کار و شیطان بودند. البته گردان شهادت تا سه، چهار ماه قبل از والفجر هشت، واحد آرپی‌جی تیپ ذورالفقار بود. بچه‌های شهادت ظاهراً اهل مسابقه‌ عرفان و اخلاق و نماز شب نبودند. چند نفر آتش‌پاره به هم افتاده بودند و گردان را کرده بودند یکی از شلوغ‌ترین گردان‌های لشکر. توی گردان شهادت با این که خیلی‌ها نماز شب می‌خواندند و جداً پابند اخلاق بودند، اما شیطنت و شلوغ‌کاری، حال و هوای اصلی گردان بود.

مثلاً موقع رزم شبانه، کمین‌هایی که روی سرِ بچه‌های گردان شهادت آتش ایذایی می‌ریختند، حتماً باید فرار می‌کردند، چون رسم گردان شهادت این بود که اگر بچه‌های کمین را می‌گرفتند، حتماً کتکشان می‌زدند. با این توجیه که کمین، در فرار از دست دشمن باید فرز و قبراق باشد. یا این که صدای تیربار و آرپی‌جی نمی‌توانست گردان شهادتی‌ها را از پتوهای گرم و نرم جدا کند.

سلام بیدارباش رزم شبانه‌های گردان شهادت یا چهارلول ضدهوایی بود که یواشکی و بعد از خواب بچه‌ها، شبانه می‌آوردند پشت چادرهای گردان و می‌زدند یا انفجار چندین مین ضدتانک با هم. اغلب رزم شبانه‌های گردان، زخمی و مجروح مختصری هم می‌داد.

فرامرز عزتی‌پور، یوسف محمدی، حسین کریمی، محسن شیخی، مرتضی حاج محمدی و حمید داودآبادی جزو سردسته‌های شلوغی‌ها بودند. شلوغ‌کارهایی که هر کدامشان برای یک گردان کافی بودند. همین حمید را اگر آزاد می‌گذاشتند، راحت یک لشکر را عاصی می‌کرد. فرخانی چند بار حسابی او را تنبیه و توبیخ کرده بود. حالا بیش‌تر این سر دسته‌ها یک جا آمده بودند توی یک دسته‌ی گردان حمزه.

یکی، دو روز طول کشید تا بچه‌ها به جای جدید عادت کنند. حاجی نوروزی، فرمانده‌ دسته‌ی ما، فرمانده با تجربه‌ای بود. مردی در انتهای جوانی که موهای سر و ریشش جو گندمی شده بودند. خانه‌اش در جاده‌ی قدیم کرج بود. هفت هشت سر عائله داشت و یک مغازه‌ی کوچک بقالی. همه را رها کرده بود به امان خدا و سال‌ها بود که جبهه بود.

دو سال پشت سر هم بسیجی نمونه‌ لشکر بیست و هفت شده بود. هم استقامت بدنیش زیاد بود و هم شجاعتش. حاجی نوروزی در حد خواندن و نوشتن سواد داشت. چیز خواندنش کلمه به کلمه بود، یک کمی هم می‌توانست قرآن بخواند. یک‌بار با آرپی‌جی یک هلی‌کوپتر عراقی را انداخته بود. یک‌بار هم در عملیات مسلم، یک تنه صد و پنجاه تانک عراقی را که بالای یک تپه مستقر بودند، اسیر گرفته بود و راه تسخیر تپه را برای نیروهای خودی باز کرده بود.

موهای سرش را همیشه از ته می‌تراشید و با گویشی روستایی قربان صدقه بچه‌های دسته می‌رفت. همه‌مان عاشق این قربان صدقه‌های او بودیم. وقت تمرین‌های نظامی یا آخر رزم‌های شبانه‌ یا بعد از نماز جماعت‌های توی چادر، ساده و پدرانه می‌خندید و بلند می‌گفت «آ قربونتون برم، حلوا خورا.» و همه می‌خندیدیم. حاجی نوروزی هم فرمانده دسته بود و هم چیزی مثل پدر بچه‌ها. همه برایش درد دل می‌کردند. او هم با همه‌ گرفتاری‌هایش و مشکلات خانواده‌اش، پدرانه حرف‌های بچه‌ها را می‌شنید و بی‌تکلف نصیحتشان می‌کرد.

نصیحت‌هایش شاید چون مثل خودش ساده بودند، بچه‌ها را آرام می‌کرد. پدری که حتی گاهی عصبانی هم می‌شد و سر بچه‌ها داد و بی‌داد می‌کرد. اعتماد بین او و بچه‌ها اعتماد پدر و پسر بود. یک‌بار من را صدا زد تا نامه‌ای را که تازه رسیده بود، برایش بخوانم. نامه پر بود از مشکلات و گرفتاری‌های خانواده‌ای که سرپرستش چندماهی بی‌مرخصی جبهه بوده است.

من هرچه‌بیش‌تر می‌خواندم، بیش‌تر خیس عرق می‌شدم ولی او آرام و عمیق به من گوش می‌داد، انگار پسر بزرگش از سختی‌های خانواده با او حرف می‌زند. سخت‌تر از نامه خواندن برای من، وقتی بود که حاجی نوروزی از من می‌خواست جواب نامه‌ای را که املا می‌کند برایش بنویسم.

به هر حال فقط این حاجی نوروزی بود که نه تنها می‌توانست حریف چنین جمع شلوغ‌کاری باشد، بلکه با دنیادیدگی و تجربه‌اش دسته را به یکی از بهترین‌ها مبدل کند.

یکی دو روز بعد از آمدن ما به گردان حمزه دوباره صبحگاه و شامگاه و ورزش و کلاس‌‌های تاکتیک و شیمیایی و اسلحه و این‌ها شروع شدند. نیروهای گردان باید آن‌قدر آماده می‌شدند که بتوانند توی پدافند سخت‌ و سنگین خطوط مقدم فاو، جلوی عراقی‌ها طاقت بیاورند. پدافندی پر از درگیری و پاتک که یک گردان شاید حداکثر چهار، پنج روز توی آن دوام می‌آورد.

موقع همین صبحگاه‌ها و ورزش‌ها بود که کُرکُری خواندن بچه‌های ما و سر به سر گذاشتن با فرما‌نده‌های گروهان‌ها یا بچه‌های دسته‌ها و گروهان‌های دیگر شروع می‌شد. از همه بیش‌تر کیف می‌داد که سر به سر طاهر مؤذن بگذاریم. حاجی امینی فرماندده گردان حمزه بود. همه‌مان دوستش داشتیم و احترامش را نگه می‌داشتیم. حاجی امینی برای ما مظهر تجربه و رشادت جنگی بود. گردان حمزه با حاجی امینی بارها و بارها حماسه آفریده بود.

چه در عملیات بدر و چه همین والفجر هشت و فاو. فرمانده‌ای که از بسیجی بودن و آرپی‌جی زدن تا فرماندهی گردان و تیپ بالا رفته بود. گردان حمزه به برکت حاجی امینی یک گردان کاملاً عملیاتی بود و هرکس که آرزو داشت در عملیات، درست وسط درگیری باشد، با هر زور و کلکی بود، خودش را می‌رساند به گردان حمزه. ما حاج امینی را بیش‌تر توی صبحگاه‌ها وقتی دستور خبردار می‌داد می‌دیدیم. یا سر نماز جماعت. ارتباطمان با او خیلی زیاد نبود.

فرمانده گروهانمان برادر سوری بود. پاسدار جوانی بود از کادر لشگر بیست و هفت. اهل تویسرکان بود و ساکن تهران. زانوی پای راستش قبلاً مجروح شده بود و حالا دیگر خم نمی‌شد. برای همین چندان اهل دویدن و ورزش صبحگاهی نبود و این کار را به معاونش می‌سپرد. سوری مرد خون‌گرم و دوست‌داشتنی‌ای بود. با بیش‌تر بچه‌های گروهان خودمانی می‌شد و شوخی می‌کرد.

رفتاری که معمولاً از فرمانده‌ها بعید بود. فکر کن سوری کجا و صفرخانی کجا؟ برادر سوری یک شب، شام آمد چادر ما مثلاً مهمانی. بعد از شام سر حرف باز شد و برادر سوری از زندگی و حتی وضع مالی خانواده‌اش برای ما گفت. طوری شد که من طاقت نیاوردم بنشینم و تا آخر حرف‌هایش را بشنوم. هرکس هم که تا آخرش نشست، دست‌کم دو سه روز توی حال خودش نبود، سوری اما این حرف‌ها را برای ما آن‌قدر راحت می‌گفت که انگار با برادرش درد دل می‌کند. سوری در برخورد با نیروهایش راحت بود، بچه‌ها هم با او راحت بودند.

برعکس سوری، معاونش طاهر مؤذن بود که جان می‌داد برای سر به سر گذاشتن. طاهر جوانی بود، باری و بلند و خوش‌قیافه. توی چهره‌اش در یک لحظه هم اخم بود هم یک جور لبخند زوری و ساختگی. با موهایی فرفری و ریشی که خطی و کم‌پشت درآمده بود. پیراهن خاکیش همیشه روی شلوارش بود. یک چفیه‌ی سفید هم تاب می‌داد دور گردنش و خیلی سبک، کنار گروهان می‌دوید و غرولند می‌کرد.

طاهر مؤذن یک حالتی داشت که ما، هم دوستش داشتیم و هم قلقلکمان می‌آمد که اذیتش کنیم. موقعی که نبود، از خوبی‌هایش حرف می‌زدیم و اگر هم بود، انگار که او را ندیده باشیم، از کنارش رد می‌شدیم. حتی مدت‌ها راجع به این حرف می‌زدیم که طاهر مؤذن اسم راست راستکی او است یا اسم مستعارش.

طاهر مؤذن در برخورد با بچه‌ها خودش را سفت می‌گرفت؛ یک جور جذبه‌ی خنده‌دار. همین ما را تحریک می‌کرد که مزه‌ی سفت بودن را بهش‌ بچشانیم. رفتارش بهانه‌ی شیطنت ما بود. طاهر تا چند روز بعد از این که از پدافندی فاو برگشتیم، به دسته‌ی ما نیامد. خیلی هم اهل خوش و بش نبود ولی وقتی هم با ما جوشید، طوری جذب او شدیم که هنوز هم بعد از هفده سال حس می‌کنیم فرمانده‌ی ما است.

یک روز سر ورزش صبحگاهی، طاهر بچه‌ها را در دو دایره‌ی توی هم چید و گفت: که روی زمین دراز بکشیم. اول کمی نرمش شکم داد بعد با پوتین پرید روی شکم تک‌تک‌بچه‌ها. البته بیش‌تر ادای پریدن را در می‌آورد و همه وزنش را روی شکم بچه‌ها نمی‌انداخت، ولی به هر حال همینش هم مرسوم جبهه نبود. شاید توی پادگان‌های آموزشی از این کارها می‌کردند، ولی توی جبهه نه. تمام که شد، با لحن مربی‌های آموزشی پادگان‌ها گفت :«شکم رزمندگان اسلام باید اون‌قدر قوی و سفت باشه که اگه احیاناً اسیر شدند و عراقی‌ها پریدند روی شکمشون، تحمل داشته باشند.»

بعد هم گفت: «امروز طاهر مؤذن شصت کیلویی روی شکم شما می‌پره، ولی شما باید اون‌قدر آماده باشید که عراقی‌های صد و بیست کیلویی تحمل کنید.» خیلی از بچه‌ها هر چند که رنجیدند، به روی خودشان نیاوردند. شاید به همین دلیل هم بود که وقتی من اسمش را گذاشتم «طاهر شصت‌کیلویی»، بچه‌ها سریع گرفتند.

«طاهر مؤذن» شد «طاهر شصت کیلویی.» این اسم بعد از دسته‌ی ما در همه‌ی گروهان پیچید. حتی گاهی با صدای بلند می‌گفتیم «طاهر شصت کیلویی»، جوری که خودش بشنود. تا هم غیبت نکنیم و هم به طاهر حالی کنیم که «بگرد تا بگردیم»، اما او سعی می‌کرد به روی خودش نیاورد، همان‌طور بی توجه و اخمو بماند و ادای فرمان ده‌های جدی را در بیاورد.

شوخی‌های منطقه که مال همان‌جا بودند؛ بیش‌تر حرف شیرین زدن به اقتضای شرایط جمع و موقعیت. به قول خودمان «تیکه‌های به جا انداختن» و حتی نه تیکه، به قول حمید کرمانشاهی «وصله‌هایی که به درد پارگی لباس هم بخورند.» مسخره کردن یا مثلاً خندیدن به دماغ و لهجه هم توی این حرف‌ها نبود. انگار خنده‌هامان، راحت و سبک، از همان جایی بلند می‌شدند که نمازها و اشک‌ها هم از همان‌جا می‌آمدند. اگر احیاناً کسیی حرف مسخره‌ای از دهانش می‌پرید، زود درستش می‌کرد، عذرخواهی می‌کرد و حلالیت می‌طلبید. اگر هم یکی خودش عذرخواهی یادش می‌رفت، بچه‌های دیگر یا حتی حاجی نوروزی یادش می‌آوردند.

راوی:علیرضا اشتری

سه شنبه 12/9/1392 - 21:42
شخصیت ها و بزرگان

آیت‌الله حاج ملا علی کنی از علما و بزرگانی است که مرقد شریف ایشان در آستان مقدس حضرت عبدالعظیم‌الحسنی علیه‌السلام قرار دارد و امروز 27 محرم سالروز درگذشت ایشان است.

خبرگزاری فارس: آیت‌الله حاج ملا علی کنی کیست

به گزارش خبرگزاری فارس از جنوب استان تهران به‌نقل از روابط‌عمومی آستان مقدس حضرت عبدالعظیم‌الحسنی (ع)، آیت‌الله حاج ملا علی کنی از علما و بزرگانی است که مرقد شریف ایشان در آستان مقدس حضرت عبدالعظیم‌الحسنی علیه‌السلام قرار دارد.

ایشان در سال 1220 ه.ق در روستاى کن ـ واقع در شمال غربى تهران ـ در خانواده میرزا قربانعلى آملى، پا به عرصه وجود نهاد. نیاکانش از آمل کوچ کرده بودند و در قصبه کن سکونت داشتند.

پس از پشت سر نهادن دوران کودکى، شوق فراوانى به فراگیرى دانش در خویش احساس کرد. روزى وى به نزد پدرش شتافت و خواسته خود را با او در میان نهاد. امّا از آنجا که خانواده‌اى کشاورز بودند و دانش در میان نیاکانش سابقه‌اى نداشت، پدر با تقاضاى فرزند مخالفت کرد. کودک که وجودش لبریز از عشق به فراگیرى دانش بود، دست از طلب برنداشت و با اصرار مکرر موفق شد تا به مکتب رود و در آنجا خواندن، نوشتن و برخى مقدمات را فراگیرد.

از همان اوان کودکى، علایم نبوغ در وى پدیدار بود. حافظه قوى، ذکاوت و هوشیارى او باعث شد تا به زودى از مکتب و معلم بى‌نیاز شود و به سوى علوم دینى میل کند. اما این بار، وى با ممانعت شدیدتر خانواده‌اش روبه‌رو شد، که بر این مخالفت اصرار مى‌ورزیدند و 20 سال از ادامه تحصیلش جلوگیرى کردند.

وى با برانگیختن واسطه‌هاى بسیار و چنگ زدن به وسایل گوناگون، سرانجام پس از 20 سال موفق شد رضایت پدر را جلب کند و براى ادامه تحصیل به تهران بیاید. ایشان پس از فراگیرى برخى از مقدمات، به اصفهان سفر کرد و ظاهراً در درس آیت‏‌اللّه‏ علامه سید اسداللّه‏ اصفهانى، فرزند حجت‏‌الاسلام شفتى، شرکت کرد. در آن زمان آوازه علمى نجف که با ریاست صاحب جواهر به اوج ترقى رسیده بود، به گوش او رسید. بنابراین به منظور بهره‌ورى از محضر اساتید دانش، وى رخت سفر به تن کرد و راهى نجف شد.

مرحوم حاجى در محضر استادان فن سال‌ها زانو به زمین زد، و از خرمن فیض آنان توشه‌اى برگرفت و در خلال تحصیل خویش به تصنیف و تألیف نیز پرداخت.

آیت‌اللّه‏ کنى پس از تکمیل مراتب علمى و گرفتن اجازه اجتهاد از استاد والاقدرش، در سال 1262 ه.ق به عزم زیارت مرقد پاک حضرت على‌بن‌موسى‌الرضا علیه‏‌السّلام و به قصد دیدار اقوام و خویشان، به ایران آمد و در تهران ساکن شد. با ورود حاجى به تهران، دل‌هاى مردم، از خاص و عام، بدو متوجه شد. مردم از اینکه یکى از برترین شاگردان صاحب جواهر را در میان خویش مى‌دیدند، شادمان شدند و رشته تقلید وى را در سراسر ایران به گردن انداختند. بنابراین، موقعیت علمى و اجتماعى مرحوم حاجى چنان در این چند ساله اوج می‌گیرد، که در سال 1271 ه.ق ـ 11 سال پیش از وفات شیخ و اوج مرجعیت شیخ انصارى ـ رساله عملیه‌اش در همه مناطق ایران به دست مقلدانش مى‌رسد.

سرانجام، آن رادمرد فخرآفرین در بامداد پنجشنبه 27 محرم‏‌الحرام 1306 ه.ق در سن 86 سالگى، پس از عمرى ارشاد و راهنمایى، تألیف و تدریس، طرد سلطه بیگانگان و نفى حاکمیت مستبدان، چشم از جهان فروبست و جان به جان‏ آفرین تسلیم کرد.

جنازه ایشان را چهار روز نگه داشتند، و مردم عزادار در اطراف به عزادارى و گریستن پرداختند. این وضع تنها به مسلمانان اختصاص نداشت و حتى غیر مسلمانان نیز از ابراز اندوه و ماتم نتوانستند خوددارى کنند.

سرانجام پیکر آن بزرگوار را در روز اول ماه صفر تشییع کردند. و در بین راهرو دو حرم حضرت عبدالعظیم‌الحسنی علیه‌السلام و حضرت امام‏زاده حمزه علیه‌السلام به خاک سپردند.

سه شنبه 12/9/1392 - 21:41
پوست و مو

جام جم آنلاین: آیا می‌دانید که شایع‌ترین نوع سرطان در کشورمان چیست؟ شاید جوابتان سرطان معده یا سرطان پستان باشد، اما آمارها نشان می‌دهد که سرطان پوست نه‌تنها در ایران بلکه در سراسر دنیا شایع‌ترین سرطان است.

با وجود این چرا از سرطان پوست کمتر صحبت می شود؟ مهم ترین دلیل خبرساز نبودن سرطان های پوست در کشورمان، قابل درمان بودن درصد بالایی از موارد ابتلا به این بیماری، حتی در مراحل پیشرفته است. البته باید توجه داشت که از میان سه نوع سرطان پوستی، نوعی که سلول های رنگدانه ای پوست یا قشر عمیق پوست را درگیر می کند و ملانوما نامیده می شود، بدخیم ترین فرم این بیماری را شامل می شود و درمان قطعی اش با موانعی روبه روست.

دکتر امیر هوشنگ احسانی، متخصص پوست و مو درباره علائم سرطان پوست به زخم های مزمنی که طولانی مدت روی صورت افراد مسن ایجاد شود، اشاره و اظهار می کند: همچنین ضایعات پوستی جدیدی که بر صورت، گردن، بویژه روی دست این افراد ایجاد شود و تمایل به زخم داشته باشد، نشانه های سرطان پوست است.

چرا سرطان پوست می گیریم؟

بنا بر تاکید متخصصان پوست، برای پیشگیری از سرطان پوست، چند اصل مهم را باید همیشه در نظر داشته باشید: محافظت از اشعه آفتاب، ممانعت از انجام زیاد رادیوگرافی در ناحیه سر و صورت و نیز تماس مکرر و طولانی با گازها و آلوده کننده های شیمیایی.

دکتر احسانی با تاکید بر این که اشعه آفتاب و افزایش سن دو عامل اصلی ابتلا به سرطان پوست است به «جام جم» می گوید: مهم ترین علت سرطان پوست، تماس طولانی مدت با آفتاب است به این شکل که در درازمدت یک سری تغییرات و بی نظمی در سلول های پوستی ایجاد می کند که منجر به آن می شود که سلول ها از تقسیم منظم خود خارج و وارد مرحله ای از تقسیم غیرطبیعی شوند و قابلیت سرطانی شدن پیدا کنند.

این عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی با اشاره به نقش 30 تا 40 درصدی زمینه ژنتیکی در بروز این بیماری اظهار می کند: در کنار آفتاب، زمینه های ژنتیکی، کاهش سیستم ایمنی بدن با مصرف یک سری از داروها، ویروس زگیل و زخم های مزمن نیز می تواند ریشه سرطان را زیاد کند. از سوی دیگر مواجهه با گازهای شیمیایی چون گاز خردل که در جنگ ها اتفاق می افتد یا گاز آرسنیک که در گذشته آب چاه ها را آلوده می کرد در افزایش خطر سرطان پوست موثر است. همچنین انجام مکرر رادیوگرافی های سروصورت، خطر ابتلا به این نوع سرطان را در سال های بعدی زندگی زیاد می کند.

سرطانی که درمان می شود

خوشبختانه سرطان پوست با وجود آن که شایع ترین سرطان در دنیاست، اما خطر مرگ را در بیشتر موارد، به دنبال ندارد. سرطان های پوست معمولا خاصیت بدخیمی کمی دارند یعنی قابلیت سرایت شان به دیگر اعضای بدن پایین است و به گفته دکتر احسانی فقط زخم ها و گسترش آن به استخوان و بافت زیر آن، در این بیماری ممکن است دردسرساز باشد.

البته بدخیم ترین نوع سرطان پوست، سرطان سلول های رنگدانه ای پوست است که ملانوما نام دارد که در این بیماری خال های معمولی که به نوبه خود، یک ضایعه خوش خیم محسوب می شود با گذشت زمان به نوعی سرطان پوست به نام ملانوما یعنی تبدیل به خال هایی بزرگ با حاشیه نامنظم می شود. این متخصص پوست ادامه می دهد: درمان ملانوما در مراحل پیشرفته، سخت است، اما تشخیص زودرس آن می تواند در نتیجه گیری مثبت از مراحل درمانی دخیل باشد. بقیه انواع سرطان پوست، غیر از ملانوما در صورتی که زود تشخیص داده شود، به طور قطعی درمان می شود. بویژه بهره گیری از روش های رادیوتراپی در درمان سرطان پوست، بسیار موثر است.

از اشعه آفتاب بر حذر باشید

اصولا کمتر دیده شده است که کودکان یا افراد جوان سرطان پوست بگیرند مگر آن که مبتلا به نوعی بیماری ژنتیکی باشند که به واسطه آن استعداد غیرطبیعی به جذب اشعه آفتاب داشته باشند. پس می توان دریافت که به چه علت متخصصان پوست بر قرار نگرفتن زیر نور آفتاب یا حمام آفتاب نگرفتن تاکید می کنند. حتی تحقیقات، درباره سرطان پوست بدخیم نشان داده است، فردی که در دوران کودکی به مدت طولانی در معرض آفتاب قرار گرفته باشد در دوران پیری خطر ابتلا به سرطان پوست از نوع بدخیم را دارد.

به همین دلیل دکتر احسانی تاکید می کند: قرار نگرفتن در مقابل اشعه ماوراء بنفش در ساعاتی که آفتاب بسیار شدید است و استفاده همیشگی از ضدآفتاب، کلاه و عینک آفتابی برای پیشگیری از سرطان پوست یک ضرورت است، بویژه کسانی که زمینه ژنتیک این بیماری را دارند یا در گذشته رادیوگرافی هایی را در ناحیه سر و صورت انجام داده اند باید نسبت به مراقبت از پوست خود و جدی گرفتن هر ضایعه و زخم پوستی مقاوم به درمان، پیگیر باشند.

به گفته این متخصص پوست، استفاده طولانی مدت از لامپ های برنزه کننده پوست یا سولاریوم نیز خطر ابتلا به سرطان پوست را طی سال های بعدی زندگی افزایش می دهد. به بیان دیگر اقدام مداوم آن منجر به غیرطبیعی شدن سلول های پوستی در آینده و ابتلا به سرطان پوست می شود. حتی اشعه ماوراءبنفش منعکس شده از نور کامپیوتر و مهتابی نیز می تواند موجب افتادگی، پیری و سرطان پوست شود. بنابراین افرادی که بیش از شش ساعت در برابر این نور قرار می گیرند باید از کرم های ضدآفتاب استفاده کنند.

سه شنبه 12/9/1392 - 21:39
آشپزی و شیرینی پزی

مواد لازم: اسفناج یا برگ چغندر: یک کیلو، پیاز سرخ شده: 2 عدد، جو پخته شده: یک و نیم لیوان، کشک: یک کیلو، پونه کوهی: یک قاشق غذاخوری

طرز تهیه: جو را بپزید و با چرخ گوشت یا مخلوط کن آن را له کنید. اسفناج را خرد کنید و بگذارید با جو له شده بپزد. سپس کشک را به آن اضافه کنید و اگر سفت بود کمی آب به آن اضافه کنید. نعناع داغ و پونه را هم درون آش بریزید و بگذارید با هم بجوشند و مرتب هم بزنید تا ته نگیرد. به دلیل داشتن کشک، نمک را به مقدار کمتری اضافه کنید تا آش شور نشود. بعد از پختن و جا افتادن، آش را در ظرف مناسبی بکشید و روی آن را با مقداری پیاز سرخ شده و نعناع داغ تزئین کنید.این آش از غذاهای محلی فریزهند از توابع استان اصفهان و ابیانه و ازجمله مناطق باصفا و دیدنی ایران است.

جام جم

سه شنبه 12/9/1392 - 21:37
تاریخ

جام جم آنلاین: برخلاف آنچه در فیلم‌ها به نمایش گذاشته می‌شود، جاسوس‌ها در عالم واقعیت با خطرهای فراوانی روبه‌رو می‌شوند که اغلب سرنوشت وحشتناکی در انتظار آنها خواهد بود.

برخی از این جاسوس ها در تاریخ به عنوان قهرمان معرفی می شوند و برخی دیگر نیز از خود نام بدی برجای می گذارند. البته وجود آنها اجتناب ناپذیر است و همواره به فعالیت خود ادامه خواهند داد. زیرا به دست آوردن اطلاعات از طرق مخفی، بخشی جدایی ناپذیر از سیاست ورزی در جهان معاصر شده است. در این گزارش، زندگی ده جاسوس برتر تاریخ را ورق می زنیم.

وایولت اسزابو (1945-1921)

وایولت اسزابویک زن کاملا عادی​بود که به یکباره به قهرمانی فوق العاده در مبارزه علیه نازی ها تبدیل شد. وی​ سال 1941 در لندن با یک افسر فرانسوی با نام اشتین اسزابو ازدواج کرد. همسر وی در جنگ کشته شد. وایولت نیز به همین دلیل در گروه عملیات ​ ویژه ثبت نام کرد. وی که تسلط زیادی بر زبان فرانسوی داشت در تمرین های مرتبط با خرابکاری و نفوذ آموزش دید. وایولت ​ سال 1944 به عنوان داوطلب وارد شمال فرانسه شد و رهبری یک گروه مقاومت را به عهده گرفت. هر چند عملیات دوم وی​ ابتدا با موفقیت همراه بود، اما اسزابو در یک ایست بازرسی نیروهای آلمانی بازداشت شد. او حتی پس از شکنجه شدن نیز به همکاران خود خیانت نکرد و حتی زمانی که در اردوگاه کار اجباری ​راونزبورخ​ دوران اسارت خود را پشت سر می گذاشت نیز مانع کشته شدن یکی از نیروهای بلژیکی شد. وایولت سرانجام در فوریه 1945 کشته شد.

اولگ پنکفسکی (1963-1919)

اگر بتوان گفت در بحران موشکی کوبا در سال 1961، جهان در آستانه جنگ اتمی قرار گرفته بود، اولگ پنکفسکی نیز می تواند ادعا کند جاسوسی بوده که توانسته مسیر تاریخ را عوض کند. خانواده پنکفسکی در زمان انقلاب کمونیستی و جنگ داخلی دارای احساسات ضدکمونیستی بود و پدر وی نیز به همین دلیل کشته شد. در مقابل، اولگ تا پیش از پیوستن به بخش جاسوسی ارتش شوروی، توانست به رده های بالای ارتش دست پیدا کند. وی در ترکیه فعالیت می کرد و حتی با رئیس بخش جاسوسی ارتش نیز رابطه نزدیکی داشت. اما پس از مدتی شرایط پیچیده شد. برخی پنکفسکی را جاسوس می دانستند و برخی دیگر او را عنصر نفوذی کمونیست ها تلقی می کردند. به عنوان مثال، پنکفسکی​ سال 1960 در مسکو تلاش کرد با نزدیک شدن به دانشجویان آمریکایی با سازمان سیا ارتباط برقرار کند و در سفر خود به لندن، اطلاعاتی را در اختیار سرویس های جاسوسی لندن قرار داد. این اطلاعات که در خصوص تسلیحات اتمی شوروی بود به کندی، رئیس جمهور وقت آمریکا این جسارت را داد تا در برابر استقرار موشک توسط شوروی در کوبا مقاومت کند. با این حال، پیتر رایت یکی از افسران بازنشسته MI5 و نویسنده کتاب «جاسوس کچر» روایت متفاوتی از پنکفسکی مطرح می کند و معتقد است وی فردی نفوذی بوده است. البته آمریکایی ها بر این باور بودند که نقشه های ارائه شده از سوی پنکفسکی در خصوص سایت های پرتاب موشک در کوبا کمک فراوانی به کشف طرح های شوروی و در نهایت جلوگیری از شروع جنگ اتمی کرده است.

ریچارد سورژ (1944-1895)

ممکن است شما تا کنون اسم ریچارد سورژ را نشنیده باشید، اما عملیات جاسوسی بسیار مهم وی در ژاپن در زمان جنگ جهانی دوم از دلایلی است که وی را می توان در این گزارش معرفی کرد. به باور بسیاری، اقدامات سورژ در تاریخ جاسوسی جهان بی نظیر است. وی در آذربایجان متولد شد و دوران نوجوانی و جوانی خود را در آلمان سپری کرد. سورژ در جنگ جهانی اول نیز حضور داشت. با توجه به این که وی کمونیست شده بود، آلمان مکان بسیار خطرناکی برای او محسوب می شد. به همین دلیل​ به روسیه گریخت و ​ آنجا به عنوان یک جاسوس استخدام شد. سورژ در بریتانیا و آلمان جاسوسی می کرد و برای اقدامات جاسوسی به حزب نازی آلمان پیوست. او سرانجام به شرق آسیا اعزام شد. سورژ کنترل و مدیریت شبکه ای از عوامل خبرچین و جاسوس در ژاپن را در اختیار خود داشت. مهم ترین عملکرد وی این بود که بر طرح های آلمان نازی کنترل پیدا کرد. سورژ حتی از طریق همسر سفیر آلمان در توکیو اطلاعاتی​ در این ارتباط به دست آورده بود.

کشفیات وی بسیار ارزنده بود: کشف پیمان آلمان ـ ژاپن، حمله پرل هاربر و تاریخ حمله هیتلر به شوروی. سورژ این اطلاعات ارزشمند را به مسکو ارسال کرد، هر چند استالین بسیاری از این اطلاعات باارزش را نادیده گرفت. حلقه سورژ با دستگیری وی در اکتبر سال 1941 در هم شکسته شد. پوشش وی در قالب افسران نازی به گونه ای بود که حتی دستگیرکنندگانش نیز متقاعد شده بودند او برای ارتش آلمان جاسوسی می کند. حتی شکنجه نیز نتوانست وی را وادار به افشای اطلاعات خود کند و روس ها نیز هر گونه ارتباط با وی را رد می کردند. سورژ سرانجام در هفتم نوامبر 1944 اعدام شد. نکته جالب این که وی در کشور خود ناشناخته بود تا این که نیکیتا خروشچف، فیلمی ​ از شاهکارهای او تماشا کرد. سرانجام در سال 1964 سورژ مورد تجلیل مقام های روس قرار گرفت و از او به عنوان یک قهرمان جنگ یاد شد.

سر فرانسیس والسینگهام (1590-1532)

والسینگهام یکی از قدرتمندترین و مخوف ترین افراد در دوران ملکه الیزابت بود. وی یکی از بنیانگذاران حرفه جاسوسی محسوب می شود. او که در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده بود به یک پروتستان متعصب تبدیل شد و زمانی که ملکه مری ـ که یک کاتولیک افراطی بود به سرکوب شدید پروتستان ها پرداخت ـ از کشور فرار کرد. با به قدرت رسیدن ملکه الیزابت اول، والسینگهام به کشور بازگشت و به مرور زمان قدرتمند و در نهایت پس از ارتقا در مشاغل دولتی به سمت وزیر خارجه منصوب شد. وی برای رسیدن به اهداف خود از به کارگیری شکنجه و اعدام نیز ابایی نداشت. همچنین او تمایل زیادی به استفاده از عوامل و نیروهای جاسوسی داشت. والسینگهام از بازگشت مجدد کاتولیک ها به قدرت واهمه داشت و به همین دلیل​ در سفارت فرانسه جاسوس گماشته بود.

او بسیار قدرتمند بود و در سراسر اروپا شبکه ای از جاسوسان را به کار گرفته بود که البته بیشتر از میان تجار و بازرگانان انگلیسی انتخاب می شدند. یکی از عوامل او به نام آنتونی استندن در محافل کاتولیک نفوذ کرده بود و جاسوسانش به وی خبر داده بودند که اسپانیا در حال برنامه ریزی برای حمله به بریتانیاست. به همین دلیل، بریتانیا توانست اسپانیا را شکست دهد. شبکه های جاسوسی والسینگهام بسیار گسترده بودند و البته عملکرد بسیار موفقی نیز داشتند. در حقیقت، شیوه ها و سیاست های وی پایه گذار سرویس های جاسوسی مدرن محسوب می شود.

کلاوس فوشه (1988-1911)

همان طور که ریچارد سورژ در پیروزی شوروی در جنگ جهانی دوم تاثیرگذار بود، کلاوس فوشه نیز با انتقال اسرار اتمی به شوروی به جهانیان کمک کرد تا در دوره جنگ سرد از امنیت برخوردار شوند. وی پس از به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان به بریتانیا گریخت و مطالعات خود را به عنوان یک فیزیکدان ادامه داد. او تا سال 1941 روی پروژه بمب اتمی بریتانیا کار می کرد و به طور بسیار تصادفی اطلاعات خود را از طریق یکی از اعضای گروه سورژ در اختیار شوروی قرار می داد. فوشه در سال 1943 به پروژه منهتن که پروژه بمب اتمی آمریکا بود، منتقل شد به همین دلیل نیز به اسرار بسیار محرمانه دسترسی داشت؛ اسراری که به طور مستقیم در اختیار مقام های شوروی قرار می گرفت. پس از آن که آمریکا و بریتانیا بعد از پایان جنگ بر سر تسلیحات هسته ای با یکدیگر به مشکل برخوردند، فوشه اطلاعات خود را به انگلیسی ها انتقال داد. البته وی بنا به دلایل نامعلومی تمام اخبار مربوط به فعالیت های جاسوسی خود را در اختیار ویلیام اسکاردون مامور MI5 قرار داد. اطلاعات فوشه در بازداشت و اعدام برخی از مهم ترین جاسوسان اتمی به نام های جولیوس و اتل روزنبرگ تاثیرگذار بود. فوشه نیز همانند سورژ توانست مسیر تاریخ را عوض کند. وی پس از محاکمه ای که تنها یک ساعت و نیم به طول کشید، به 9 سال زندان محکوم شد و پس از آزاد شدن از زندان به آلمان شرقی رفت. فوشه در آنجا به فعالیت دانشگاهی خود ادامه داد و توانست جوایز متعددی​ به دست آورد.

آلدریش آمس (1941)

آلدریش آمس جاسوس فوق العاده ای بود، اما در عین حال یکی از کم فکرترین آنها نیز محسوب می شد! وی سالانه 60 هزار دلار از سازمان سیا پول دریافت می کرد و این پول ها را بسیار علنی به مصرف می رساند. پدر او در سازمان سیا فعالیت داشت و در صرف مشروبات الکلی زیاده روی می کرد. به همین خاطر نیز پیشرفت زیادی در کار خود نداشت. آلدریش​ به شغل خانوادگی خود ادامه داد و در تعطیلات تابستان به تجربه اندوزی در بزرگ ترین سازمان جاسوسی جهان پرداخت.

وی در بخش های سطح پایین فعالیت می کرد تا این که تحصیلات آکادمیک راه وی را برای رسیدن به مدارج بالای شغلی باز کرد. آمس با وجود پیشرفت شغلی در برخی موارد دچار اشتباه های فاحشی شد. به عنوان مثال، وی یکبار در متروی نیویورک مدارک مهمی را گم کرد. ​

وی خود به این موضوع اشاره کرده بود که تنها سعی داشته اطلاعات کم ارزشی را در اختیار مقام های روس قرار دهد، اما​ ناگهان در دام آنها افتاده است. خیانت های وی هزینه گزافی برای آمریکایی ها در پی داشت و آنها بسیاری از عوامل خود در اروپای شرقی را از دست دادند. مقام های روس هزینه های زیادی​برای محافظت از آمس متقبل شدند. سیا نیز در دهه 1990 از استخدام عوامل جدید در حوزه شوروی خودداری می کرد. نکته جالب توجه این که آمس از دو تست دروغ سنج با موفقیت عبور کرده بود. اما سازمان سیا در نهایت و پس از سال ها توانست به جاسوسی آمس پی ببرد.

​ تیم 5 نفره کمبریج

انتخاب یک نفر از میان اعضای این گروه عالی رتبه انگلیسی بسیار سخت است. فعالیت های این گروه تاثیر زیادی بر آثار جان لی کار، نویسنده رمان های جاسوسی داشت. البته باید توجه خاصی به آنتونی بلانت داشت که توانست با اقدامات خود به مناصب بالا دست پیدا کند. خیانت ها و فعالیت های جاسوسی این گروه هنگام ظهور نازی ها آغاز شد. اعضای این گروه عبارت بودند از: کیم فیلبی، دونالد مک لین، گای بورگس، آنتونی بلانت و البته نفر پنجم که می توان گفت موفق ترین عضو این گروه بود، هر چند هویت این فرد مشخص نیست. اعضای این گروه سرشناس زمانی که در کمبریج مشغول تحصیل بودند به استخدام کا گ ب درآمدند. البته انتخاب این افراد بسیار هوشمندانه بود. به عنوان مثال، مک لین به عنوان یکی از مقام های اداره خارجی منصوب شده بود، بورگس در برخی سازمان های مهم دارای دوستانی بود، بلانت و فیلبی نیز در سازمان های جاسوسی بریتانیا در حال ترقی و پیشرفت بودند. البته این فیلبی بود که بیشترین آسیب را به منافع ملی بریتانیا وارد کرد، زیرا وی به عنوان رئیس بخش عملیات​ ضد شوروی سازمان MI5 انتخاب شده بود. مقام های شوروی در خصوص استخدام این افراد محتاط بودند. آنها معتقد بودند این چهار جوان کمونیست جاسوس دوجانبه هستند. البته در نهایت فعالیت های این شبکه برملا شد. بورگس و مک لین به مسکو متواری شدند. بلانت با تبادل اطلاعات از محاکمه جان سالم به در برد، فیلبی به عنوان روزنامه نگار مشغول به فعالیت شد، بلانت نیز پس از اقرار به فعالیت های جاسوسی خود توانست در حوزه تاریخ هنر فعالیت هایش را ادامه دهد. نظریه مرد پنجم نتیجه انتشار اسناد شوروی است، هر چند اطلاعات مستندی در این خصوص ارائه نشده است.

ری ماوبی (1990-1922)

اگر می خواهید مکان مناسبی برای مخفی ساختن احساسات و عقاید کمونیستی خود پیدا کنید، به عضویت در آمدن در حزب محافظه کار بریتانیا بهترین راه حل است. این همان کاری است که ماوبی انجام داد. وی هر چند در مجلس عوام عضویت داشت، اما از جای دیگر نیز حقوق دریافت می کرد. در واقع، ماوبی با سرویس جاسوسی نظامی چکسلواکی همکاری می کرد. وی از طریق فعالیت در اتحادیه های تجاری و کارگری توانست وارد عالم سیاست شود. ماوبی ابتدا به عنوان مشاور فعالیت می کرد، اما در سال 1955 به پارلمان راه یافت. البته وی مدت کوتاهی نیز در دولت بریتانیا حضور داشت. ماوبی به مدت ده سال برای کشور چکسلواکی جاسوسی می کرد و نام مستعارش لاوال بود. او اطلاعاتی ​ درخصوص مسائل مختلف امنیتی و سیاسی به پراگ انتقال می داد و حتی برای طرح پرسش در مجلس نمایندگان پول دریافت می کرد. البته خیانت های وی آسیب چندانی به منافع بریتانیا وارد نکرده بود. ماوبی در جاسوسی های خود بسیار بی دقت بود و در بسیاری از موارد از خود ردپا بر جای می گذاشت. ماهیت ماوبی تا زمان فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد بر ملا نشد و پس از سقوط دولت کمونیستی در چک و انتشار مدارک محرمانه بود که فعالیت های جاسوسی وی و زندگی دوگانه اش آشکار شد.

ماتا هاری (1971-1876)

مارگارتا گیرترویدا مک لئود با نام اختصاری ماتا هاری دوران کودکی چندان خوبی را پشت سر نگذاشته بود. وی در ​جوانی با یک افسر ارتش آلمان ازدواج کرد، اما پس از جدا شدن از این افسر آلمانی، به پاریس رفت و در مشاغل مختلفی همچون مدل هنری یا فعالیت در سیرک به زندگی خود ادامه داد. با شروع جنگ جهانی اول، تابعیت آلمانی به وی اجازه می داد تا به آسانی به کشورهای در حال جنگ تردد کند. البته پیشینه وی موجب بروز دشواری هایی برای ماتا شد. ماتا برای اولین بار ​سال 1916 ​ در سفر خود به انگلستان دستگیر شد. در آنجا مدعی شد جاسوس فرانسه است. یک سال بعد، سازمان جاسوسی فرانسه سیگنال های رادیویی را از مبداء برلین رهگیری کرد که از عاملی با عنوان H-21 تجلیل می شد. نیروهای انگلیسی این پیام ها را رمزگشایی کردند و فرانسه اعلام کرد ماتا همان H-21 است. شرایط جنگی باعث شد​​وی متهم به کشته شدن 50 هزار سرباز فرانسوی شود. البته ماتا بر بی گناهی خود اصرار می کرد، چرا که شواهد خاصی بر ضد وی وجود نداشت. سرانجام او پس از محاکمه در پانزدهم اکتبر 1917 اعدام شد. البته در دهه 1970 ماهیت ماتا منتشر شد. در واقع​ وی ​سال 1915 توسط ارتش آلمان استخدام شده بود و با عنوان عامل H-21 فعالیت می کرد.

فردریک فریتز دوکوئسنه (1956-1877)

فردریک فریتز آنچنان از دولت بریتانیا تنفر داشت که در جنگ جهانی اول موجب مرگ لرد کیچنر شد و در جنگ جهانی دوم به ارتش آلمان پیوست. این نفرت به زمان جنگ بوئرها بازمی گردد. وی پس از آن که متوجه شد خواهرش توسط نیروهای بریتانیایی کشته شده، خانه اش ویران شده و مادرش به یک اردوگاه کار اجباری منتقل شده، تصمیم به انتقام از دولت بریتانیا گرفت. از این رو علیه نیروهای بریتانیایی به مبارزه برخاست و زمانی که دستگیر شد، توانست از زندان فرار کند. فردریک پس از بازگشت به انگلستان بار دیگر به ارتش بریتانیا پیوست. او با تشکیل یک گروه بیست نفره تلاش کرد دست به اقداماتی در کیپ تاون بزند، اما به دلیل خیانت برخی​ نیروهایش تنها توانست جان خود را نجات دهد. وی بار دیگر توانست با کندن یک تونل و با استفاده از قاشق یک بار دیگر از زندان فرار کند. اما دوباره دستگیر شد و این بار به برمودا انتقال یافت که البته باز هم از آنجا فرار کرد و به آمریکا رفت. فریتز در این کشور بود که حرفه روزنامه نگاری پیشه کرد.

زمانی که در سال 1914 جنگ میان آلمان و بریتانیا آغاز شد، فریتز به عنوان یک جاسوس فعالیت خود را در ارتش آلمان آغاز کرد. البته وی باز هم دستگیر شد، اما توانست با یک نقشه ماهرانه بار دیگر جان خود را نجات دهد. او به مدت دو سال وانمود می کرد فلج شده است و به​این ترتیب توانست خود را از زندان نجات دهد. این بار، وی با بازگشت به بریتانیا خود را یک دوک اهل روسیه معرفی کرد و توانست با در اختیار قرار دادن اطلاعات لازم به زیردریایی های آلمانی ،کیچنر مسئول بدبختی های خانواده خود را به کام مرگ بفرستد. وی در جنگ جهانی دوم با تشکیل یک حلقه جاسوسی 33 نفره برای نیروهای آلمانی جاسوسی می کرد. در واقع​ فریتز دلیل تمام این اقدامات را انتقام خود از دولت بریتانیا و ظلم هایی می دانست که در سال های گذشته بر خانواده او رفته بود.

Real clear Politics / ترجمه: علیرضا ثمودی

سه شنبه 12/9/1392 - 21:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته